مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شمر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{بخشی از یک کتاب}} از فرماندهان خشن و جنايتكار سپاه كوفه در حادثه كربلا و از...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{خوب}}
 +
'''شمر بن ذی الجوشن''' از فرماندهان سپاه [[عمر بن سعد]] در حادثه [[کربلا]] و بنا به نقلی قاتل [[سیدالشهدا]] علیه السلام است. آن ملعون سرانجام در جریان [[قیام مختار]] کشته شد. نام شمر در [[زیارت عاشورا|زیارت عاشورا]]، همراه با [[لعن|لعن]] آمده است:‌ «... و لعن الله شمرا».
  
از فرماندهان خشن و جنايتكار سپاه [[كوفه]] در حادثه [[كربلا]] و از قاتلان‌ [[سیدالشهدا]] عليه السلام. وى از طايفه بنى كلاب و از رؤساى هوازن و مردى شجاع بود كه ‌در [[جنگ صفین]] هم در لشكر [[امیرالمومنین]] علیه السلام بود، سپس ساكن كوفه شد و به روايت ‌حديث پرداخت.
+
==نسب شمر==
 +
شمر از طایفه بنى کلاب بود. پدرش او شرحبیل بن قرط ضبابی کلابی معرف به ذو الجوشن بود.<ref>الأعلام، ج‏۳، ص۱۷۵</ref> در تاریخ آورده‌اند که ذوالجوشن پس از بازگشت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] در حالی که هنوز [[شرک|مشرک]] بود اسبی را به عنوان هدیه برای پیامبر آورد، اما پیامبر آن را قبول نکرد و به او پیشنهاد خرید اسب در مقابل چند زره به غنیمت گرفته شده از بدر را نمود که او قبول نکرد. پیامبر سپس او را به [[اسلام]] دعوت نمود اما او دعوت پیامبر اکرم را به بهانه دشمنی [[قریش]] با آن حضرت رد نمود. اما پس از [[فتح مکه|فتح مکه]]، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد.<ref>ابن سعد، الطبقات‏ الکبرى، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج‏۶، ص۴۹۳ و ۴۹۴</ref>
  
نامش ‌«شرحبيل‌» و كينه‌اش‌ «ابوالسابغه‌» بود. وى از فرماندهان سپاه‌ عمر سعد در حادثه كربلا بود و پس از سستى ابن سعد در برخورد قاطع با [[امام حسين]] علیه السلام همراه با فرمانى از سوى ابن زياد به كربلا آمد كه اگر عمر سعد حاضر به انجام ماموريت ‌نباشد، وى آن را بر عهده گيرد در كربلا، فرمانده جناح چپ ميدان بود. پس از شهادت ‌امام حسين علیه السلام، عبيدالله سر امام حسين علیه السلام را همراه او به شام نزد يزيد فرستاد سپس وى به ‌كوفه بازگشت.
+
در مورد مادر شمر در منابع چیزی نیامده است. اما هنگامی که شمر در [[روز عاشورا]] به [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه‌السلام جسارت نمود و آن حضرت را اهل آتش دانست، امام در پاسخ او را پسر زن بز چران و شایسته تر به ورود به آتش دانست.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏۳، ص۱۸۷(چاپ‏ زکار، ج‏۳، ص۳۹۴)</ref> و گویا بدینگونه خبر از ولادت نامشروع او داد.
  
وقتى قيام مختار در كوفه پيش آمد، شمر از كوفه بيرون رفت. مختار غلام‌ خويش را با گروهى به طلب او فرستاد. شمر غلام مختار را كشت و به ‌«كلتانيه‌» از قراى‌ خوزستان رفت. جمعى از سپاهيان مختار به سركردگى‌ «ابوعمره‌» به جنگ او رفتند. شمر در اين نبرد كشته شد و تن او را پيش سگان انداختند.<ref>فرهنگ فارسى، معين. بخش اعلام، معارف و معاريف، ج 3، ص 1344.</ref>
+
==شمر قبل از واقعه کربلا==
 +
شمر از رؤساى قبیله هوازن و مردى جنگجو بود. او ‌در [[جنگ صفین]] در لشکر [[امیرالمومنین]] علیه السلام بود و مجروح شد، اما بعد از دشمنان پر کینۀ امام و خاندان او گردید.  
  
به نقلى ديگر، پس از خروج مختار دستگير و كشته شد.<ref>سفينة البحار، ج 1، ص 714.</ref> نشستن او روى سينه امام حسين علیه السلام براى بريدن سر مطهر، حمله به خيام اهل بيت امان نامه آوردن براى عباس تا او را از امام جدا كند، از جنايات ديگر اوست.
+
احوال او پس از آن به درستی معلوم نیست، جز اینکه هنگام دستگیری [[حجر بن عدی|حُجر بن عَدی]] (از [[صحابه]] پیامبر اکرم و از یاران [[امام علی علیه السلام|امام علی]]) در [[سال ۵۱ قمری|سال ۵۱ قمری]]، جزو کسانی بود که نزد [[زیاد بن ابیه]] به دروغ [[شهادت (در فقه)|شهادت]] داد که حجر [[ارتداد|مرتد]] شده و شهر را به آشوب کشیده است.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹ـ۲۷۰.</ref>
  
مردى آبله رو و بدسيرت و زشت صورت بود و زنازاده به حساب مى‌آمد. نامش در زيارت عاشورا، همراه با لعنت آمده است‌ «ولعن الله شمرا». امام حسين‌ علیه السلام، سخن پرشور «ان لم يكن لكم ‌دين...» را هنگام هجوم شمر به سراپرده امامت و خيمه‌هاى اهل بيت فرمود.<ref> مقاتل الطالبيين، ص 79.</ref> در آخرين‌ لحظات حيات امام حسين‌ علیه السلام هم كه آن حضرت بر زمين افتاده بود، باز عده‌اى را تحريك‌ كرد كه بر آن حضرت حمله آوردند.<ref>ارشاد، ص 242.</ref>
+
==شمر در واقعه کربلا==
  
 +
شمر در واقعه [[کربلا]] نقش بسیار پر رنگی دارد. وقتی [[مسلم بن عقیل]] در [[سال ۶۰ قمری]] از سوی [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] به [[کوفه]] رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف [[عبیدالله بن زیاد]]، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را [[فتنه|فتنه‌گر]] نامید و کوفیان را از سپاه [[شام]] ترساند.<ref> وقعة الطف، ابومخفف، ص۱۲۳ـ۱۲۴.</ref>
 +
 +
پس از آنکه امام حسین به کربلا رسید، [[عمر بن سعد]]، فرمانده لشکر کوفه، پس از ملاقاتی که با امام حسین علیه السلام داشت، نامه ای به این مضمون به عبیدالله بن زیاد نوشت: اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پریشانى را برطرف نموده کار این امت را اصلاح کرد، و حسین با من پیمان بست که از همان جا که آمده بهمانجا بازگردد یا به یکى از سرحدات رود و مانند یک تن از مسلمانان باشد (و کارى بکار کسى نداشته باشد) در هر چه بسود مسلمانان است شریک آنان و در زیان آنان نیز همانند ایشان باشد، یا بنزد [[یزید بن معاویه|یزید]] برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند، و در این پیمان خوشنودى تو و اصلاح کار امت است.<ref>شیخ مفید، ارشاد، ج۲، ص۸۷.</ref>
 +
 +
از متن این نامه مشخص است که عمر سعد به شدت از افتادن در ورطه جنگ با امام حسین علیه السلام بیمناک بوده و قصد داشته است کار را به نحوی به صلح و سازش تمام کند. اما شمر، ابن زیاد را که به نظر می‌رسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد.
 +
 +
هنگامی که عبید اللَّه این نامه را خواند گفت: این نامه خیرخواهى دلسوز بر مردم است (و در صدد بود این پیشنهاد را بپذیرد) شمر بن ذى الجوشن لعنه اللَّه (که در مجلس بود) برخاست و گفت: آیا این سخن را از حسین مى‏‌پذیرى، اکنون که بسرزمین تو آمده و پهلوى تو است؟ بخدا اگر از این سرزمین (بسلامت) برود و دست در دست تو نگذارد هر آینه نیرومندتر گردد و تو ناتوانتر خواهى شد، پس این پیشنهادهاى او را مپذیر زیرا این کار نشانه سستى است ولى از او بپذیر که خود و پیروانش بحکم تو گردن نهند آنگاه اگر تو آنان را کیفر کنى تو بدان سزاوارتر خواهى بود، و اگر از ایشان درگذرى و عفو کنى آنهم بدست تو است! ابن زیاد گفت: خوب پیشنهادى کردى و تدبیر همین است که تو گفتى، این نامه که مى‏‌نویسم بنزد عمر بن سعد ببر که باید بر حسین و پیروانش پیشنهاد کند که تن بحکم من دهند، پس اگر بدان تن دادند آنان را زنده بنزد من فرستد، و اگر سرباز زدند باید با ایشان بجنگد، اگر عمر بن سعد این کار را انجام دهد تو فرمانبردار او باش و از دستورش پیروى کن، و اگر جنگ را نپذیرفت تو امیر و فرمانده لشکر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سر او را براى من بفرست.
 +
 +
پس شمر نامه عبید اللَّه را براى عمر بن سعد آورد، چون عمر بن سعد نامه را خواند باو گفت: چیست ترا واى بحال تو خدا آواره‏‌ات کند و زشت گرداند آنچه براى من آورده اى، بخدا من گمان دارم همانا تو از او جلوگیرى کرده از اینکه پیشنهادى که من برایش نوشته بودم بپذیرد و کارى را که ما امید اصلاح آن را داشتیم بر ما تباه ساخ‏تى، بخدا حسین تسلیم کسى نشود همانا جان پدرش (على) در سینه اوست (و او کسى نیست که تن بخوارى دهد)؟ شمر گفت: اکنون بگو چه خواهى کرد آیا فرمان امیر را انجام میدهى و با دشمنش میجنگى؟ و گر نه بکنارى برو و لشکر را بمن واگذار؟ عمر بن سعد گفت: نه چنین نکنم و امارت لشکر را بتو وانگذارم و خود انجام دهم، و تو امیر بر پیادگان باش.<ref>شیخ مفید، ارشاد، ج۲، ص۸۸.</ref>
 +
 +
صبح [[روز عاشورا]]، شمر فرماندهی پهلوی چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت<ref> انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۸۷.</ref> و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمه‌های امام علیه‌السلام و یارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت.<ref>  وقعة الطف، ابومخنف، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص۹۶.</ref> پس از آنکه امام علیه‌السلام برای تذکر به سپاه کوفه [[خطبه|خطبه‌ای]] در سابقۀ درخشان خاندانش و بیاناتی از [[رسول اکرم]] (ص) در مورد دوستی [[اهل بیت]] آغاز نمود، شمر کلام امام را قطع کرد، اما [[حبیب بن مظاهر]] به او پاسخ دندان‌شکنی داد.<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۲۵.</ref>
 +
 +
یک بار دیگر زمانی که [[زهیر بن القین البجلی|زُهَیر بن قَین]]، از یاران امام، به پند و اندرز کوفیان پرداخت و آنان را به یاری امام حسین دعوت کرد، شمر به سوی او تیری پرتاب نمود و به او اهانت کرد.<ref> انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۸۸ـ۴۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۲۶.</ref>
 +
 +
وقتی [[عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبی|عبداللّه بن عُمَیر کلبی]] به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزه‌ای همسر عبداللّه را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت رساند.<ref> انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۳.</ref> شمر همچنین، [[نافع بن هلال|نافع بن هِلال جَمَلی]]، یار دلاور امام حسین، را پس از جنگی سخت، در حالی که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند.<ref> تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۴۱ـ۴۴۲.</ref>
 +
 +
پس از شهادت بسیاری از اصحاب امام حسین، دشمنان به سوی [[خیمه گاه کربلا|خیمه‌ها]] حمله بردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد و حتی دوستش، [[شبث بن ربعی|شَبَث بن رِبعی]]، نیز او را سرزنش نمود.<ref>انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۳؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۳۸.</ref> یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین، شمر قصد داشت به خیمه امام، که خاندانش نیز در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد؛ اما امام او را از این کار برحذر داشت و شمر بازگشت.<ref> انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۹؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۱۸.</ref>
 +
 +
'''به شهادت رساندن امام حسین(ع):'''
 +
 +
شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] را هدف قرار دهند<ref> الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص۱۱۱ـ۱۱۲.</ref> سپس با فرمان او، همه به سوی امام حمله بردند و کسانی از جمله [[سنان بن انس|سِنان بن اَنَس]] و [[زرعة بن شریک|زُرْعَة بن شریک]] ضربه‌های نهایی را بر امام وارد کردند.<ref> انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۵۰۰؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۳؛ مفید، ج ۲، ص۱۱۲.</ref>
 +
 +
درباره کسی که [[سر امام حسین علیه السلام|سر مبارک امام حسین]] را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است. به گفته [[واقدی]]، شمر امام (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۵۱۲؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹.</ref> در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینۀ امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۲، ص۴۱ـ۴۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۵۰۰ـ۵۰۱؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳.</ref> در [[زیارت ناحیه مقدسه]] نیز شمر قاتل امام حسین(ع) معرفی شده است.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۹۸، ص۳۲۲</ref>
 +
 +
پس از شهادت امام حسین(ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت [[امام سجاد علیه السلام|امام سجاد]](ع) را نیز که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عده‌ای مانع او شدند.<ref> طبقات ابن سعد، ج ۵، ص۲۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۴؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص۱۱۲ـ۱۱۳.</ref>
 +
 +
==عاقبت شمر==
 +
وقتى [[قیام مختار]] در [[کوفه|کوفه]] پیش آمد، شمر از کوفه بیرون رفت. مختار غلام‌ خویش را با گروهى به طلب او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به ‌«کلتانیه‌» از قراى‌ خوزستان رفت. جمعى از سپاهیان مختار به سرکردگى‌ «ابوعمره‌» به جنگ او رفتند. شمر در این نبرد کشته شد و تن او را پیش سگان انداختند.<ref>فرهنگ فارسى، معین. بخش اعلام، معارف و معاریف، ج ۳، ص ۱۳۴۴.</ref> به نقلى دیگر، وی پس از خروج مختار دستگیر و کشته شد.<ref>سفینة البحار، ج ۱، ص ۷۱۴.</ref>
 +
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
 +
 
 +
*محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
 +
*مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق.
 +
*محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
 +
*زرکلى، خیر الدین، الأعلام، بیروت، دار العلم  للملایین، ط الثامنة، ۱۹۸۹م.
 +
*بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
 +
*ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ سوم، ۱۴۱۷ ق.
 +
*محمدزاده، مرضیه، مدخل "شمر بن ذی الجوشن" در دانشنامه جهان اسلام.
  
==منابع==
+
[[رده:سپاهیان عمر سعد در واقعه کربلا]]
جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
+
[[رده:عاملان واقعه کربلا]]
 +
{{الگو:واقعه عاشورا}}
 +
{{قیام مختار}}
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۱

شمر بن ذی الجوشن از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در حادثه کربلا و بنا به نقلی قاتل سیدالشهدا علیه السلام است. آن ملعون سرانجام در جریان قیام مختار کشته شد. نام شمر در زیارت عاشورا، همراه با لعن آمده است:‌ «... و لعن الله شمرا».

نسب شمر

شمر از طایفه بنى کلاب بود. پدرش او شرحبیل بن قرط ضبابی کلابی معرف به ذو الجوشن بود.[۱] در تاریخ آورده‌اند که ذوالجوشن پس از بازگشت پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم از جنگ بدر در حالی که هنوز مشرک بود اسبی را به عنوان هدیه برای پیامبر آورد، اما پیامبر آن را قبول نکرد و به او پیشنهاد خرید اسب در مقابل چند زره به غنیمت گرفته شده از بدر را نمود که او قبول نکرد. پیامبر سپس او را به اسلام دعوت نمود اما او دعوت پیامبر اکرم را به بهانه دشمنی قریش با آن حضرت رد نمود. اما پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد.[۲]

در مورد مادر شمر در منابع چیزی نیامده است. اما هنگامی که شمر در روز عاشورا به امام حسین علیه‌السلام جسارت نمود و آن حضرت را اهل آتش دانست، امام در پاسخ او را پسر زن بز چران و شایسته تر به ورود به آتش دانست.[۳] و گویا بدینگونه خبر از ولادت نامشروع او داد.

شمر قبل از واقعه کربلا

شمر از رؤساى قبیله هوازن و مردى جنگجو بود. او ‌در جنگ صفین در لشکر امیرالمومنین علیه السلام بود و مجروح شد، اما بعد از دشمنان پر کینۀ امام و خاندان او گردید.

احوال او پس از آن به درستی معلوم نیست، جز اینکه هنگام دستگیری حُجر بن عَدی (از صحابه پیامبر اکرم و از یاران امام علی) در سال ۵۱ قمری، جزو کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است.[۴]

شمر در واقعه کربلا

شمر در واقعه کربلا نقش بسیار پر رنگی دارد. وقتی مسلم بن عقیل در سال ۶۰ قمری از سوی امام حسین به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[۵]

پس از آنکه امام حسین به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، پس از ملاقاتی که با امام حسین علیه السلام داشت، نامه ای به این مضمون به عبیدالله بن زیاد نوشت: اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پریشانى را برطرف نموده کار این امت را اصلاح کرد، و حسین با من پیمان بست که از همان جا که آمده بهمانجا بازگردد یا به یکى از سرحدات رود و مانند یک تن از مسلمانان باشد (و کارى بکار کسى نداشته باشد) در هر چه بسود مسلمانان است شریک آنان و در زیان آنان نیز همانند ایشان باشد، یا بنزد یزید برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند، و در این پیمان خوشنودى تو و اصلاح کار امت است.[۶]

از متن این نامه مشخص است که عمر سعد به شدت از افتادن در ورطه جنگ با امام حسین علیه السلام بیمناک بوده و قصد داشته است کار را به نحوی به صلح و سازش تمام کند. اما شمر، ابن زیاد را که به نظر می‌رسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد.

هنگامی که عبید اللَّه این نامه را خواند گفت: این نامه خیرخواهى دلسوز بر مردم است (و در صدد بود این پیشنهاد را بپذیرد) شمر بن ذى الجوشن لعنه اللَّه (که در مجلس بود) برخاست و گفت: آیا این سخن را از حسین مى‏‌پذیرى، اکنون که بسرزمین تو آمده و پهلوى تو است؟ بخدا اگر از این سرزمین (بسلامت) برود و دست در دست تو نگذارد هر آینه نیرومندتر گردد و تو ناتوانتر خواهى شد، پس این پیشنهادهاى او را مپذیر زیرا این کار نشانه سستى است ولى از او بپذیر که خود و پیروانش بحکم تو گردن نهند آنگاه اگر تو آنان را کیفر کنى تو بدان سزاوارتر خواهى بود، و اگر از ایشان درگذرى و عفو کنى آنهم بدست تو است! ابن زیاد گفت: خوب پیشنهادى کردى و تدبیر همین است که تو گفتى، این نامه که مى‏‌نویسم بنزد عمر بن سعد ببر که باید بر حسین و پیروانش پیشنهاد کند که تن بحکم من دهند، پس اگر بدان تن دادند آنان را زنده بنزد من فرستد، و اگر سرباز زدند باید با ایشان بجنگد، اگر عمر بن سعد این کار را انجام دهد تو فرمانبردار او باش و از دستورش پیروى کن، و اگر جنگ را نپذیرفت تو امیر و فرمانده لشکر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سر او را براى من بفرست.

پس شمر نامه عبید اللَّه را براى عمر بن سعد آورد، چون عمر بن سعد نامه را خواند باو گفت: چیست ترا واى بحال تو خدا آواره‏‌ات کند و زشت گرداند آنچه براى من آورده اى، بخدا من گمان دارم همانا تو از او جلوگیرى کرده از اینکه پیشنهادى که من برایش نوشته بودم بپذیرد و کارى را که ما امید اصلاح آن را داشتیم بر ما تباه ساخ‏تى، بخدا حسین تسلیم کسى نشود همانا جان پدرش (على) در سینه اوست (و او کسى نیست که تن بخوارى دهد)؟ شمر گفت: اکنون بگو چه خواهى کرد آیا فرمان امیر را انجام میدهى و با دشمنش میجنگى؟ و گر نه بکنارى برو و لشکر را بمن واگذار؟ عمر بن سعد گفت: نه چنین نکنم و امارت لشکر را بتو وانگذارم و خود انجام دهم، و تو امیر بر پیادگان باش.[۷]

صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی پهلوی چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت[۸] و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمه‌های امام علیه‌السلام و یارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت.[۹] پس از آنکه امام علیه‌السلام برای تذکر به سپاه کوفه خطبه‌ای در سابقۀ درخشان خاندانش و بیاناتی از رسول اکرم (ص) در مورد دوستی اهل بیت آغاز نمود، شمر کلام امام را قطع کرد، اما حبیب بن مظاهر به او پاسخ دندان‌شکنی داد.[۱۰]

یک بار دیگر زمانی که زُهَیر بن قَین، از یاران امام، به پند و اندرز کوفیان پرداخت و آنان را به یاری امام حسین دعوت کرد، شمر به سوی او تیری پرتاب نمود و به او اهانت کرد.[۱۱]

وقتی عبداللّه بن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزه‌ای همسر عبداللّه را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت رساند.[۱۲] شمر همچنین، نافع بن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین، را پس از جنگی سخت، در حالی که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند.[۱۳]

پس از شهادت بسیاری از اصحاب امام حسین، دشمنان به سوی خیمه‌ها حمله بردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد و حتی دوستش، شَبَث بن رِبعی، نیز او را سرزنش نمود.[۱۴] یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین، شمر قصد داشت به خیمه امام، که خاندانش نیز در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد؛ اما امام او را از این کار برحذر داشت و شمر بازگشت.[۱۵]

به شهادت رساندن امام حسین(ع):

شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام حسین را هدف قرار دهند[۱۶] سپس با فرمان او، همه به سوی امام حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربه‌های نهایی را بر امام وارد کردند.[۱۷]

درباره کسی که سر مبارک امام حسین را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است. به گفته واقدی، شمر امام (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.[۱۸] در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینۀ امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[۱۹] در زیارت ناحیه مقدسه نیز شمر قاتل امام حسین(ع) معرفی شده است.[۲۰]

پس از شهادت امام حسین(ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت امام سجاد(ع) را نیز که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عده‌ای مانع او شدند.[۲۱]

عاقبت شمر

وقتى قیام مختار در کوفه پیش آمد، شمر از کوفه بیرون رفت. مختار غلام‌ خویش را با گروهى به طلب او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به ‌«کلتانیه‌» از قراى‌ خوزستان رفت. جمعى از سپاهیان مختار به سرکردگى‌ «ابوعمره‌» به جنگ او رفتند. شمر در این نبرد کشته شد و تن او را پیش سگان انداختند.[۲۲] به نقلى دیگر، وی پس از خروج مختار دستگیر و کشته شد.[۲۳]

پانویس

  1. الأعلام، ج‏۳، ص۱۷۵
  2. ابن سعد، الطبقات‏ الکبرى، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج‏۶، ص۴۹۳ و ۴۹۴
  3. أنساب‏ الأشراف، ج‏۳، ص۱۸۷(چاپ‏ زکار، ج‏۳، ص۳۹۴)
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
  5. وقعة الطف، ابومخفف، ص۱۲۳ـ۱۲۴.
  6. شیخ مفید، ارشاد، ج۲، ص۸۷.
  7. شیخ مفید، ارشاد، ج۲، ص۸۸.
  8. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۸۷.
  9. وقعة الطف، ابومخنف، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص۹۶.
  10. تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۲۵.
  11. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۸۸ـ۴۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۲۶.
  12. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۳.
  13. تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۴۱ـ۴۴۲.
  14. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۳؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۳۸.
  15. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۹؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۱۸.
  16. الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص۱۱۱ـ۱۱۲.
  17. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۵۰۰؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۳؛ مفید، ج ۲، ص۱۱۲.
  18. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۵۱۲؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹.
  19. خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۲، ص۴۱ـ۴۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۵۰۰ـ۵۰۱؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳.
  20. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۹۸، ص۳۲۲
  21. طبقات ابن سعد، ج ۵، ص۲۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۴؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
  22. فرهنگ فارسى، معین. بخش اعلام، معارف و معاریف، ج ۳، ص ۱۳۴۴.
  23. سفینة البحار، ج ۱، ص ۷۱۴.

منابع

  • محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
  • مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق.
  • محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
  • زرکلى، خیر الدین، الأعلام، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، ۱۹۸۹م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
  • ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ سوم، ۱۴۱۷ ق.
  • محمدزاده، مرضیه، مدخل "شمر بن ذی الجوشن" در دانشنامه جهان اسلام.
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها