قصه های قرآن: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
===واژههای نمودار قصه در قرآن=== | ===واژههای نمودار قصه در قرآن=== | ||
− | '''الف)''' '''واژه قصص''': در [[قرآن]] هر جا که لفظ قصّه منظور نظر بوده، از واژه «قَصَص» استفاده شده و لفظ قصّه و قِصَص به کار نرفته است. «قَصَص» با «قِصَص» تفاوت دارد. اولى به معناى قصّه و دومى جمع قصّه است؛ مانند آیه ۶۲ سوره «آل عمران»: {{متن قرآن|«إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ | + | '''الف)''' '''واژه قصص''': در [[قرآن]] هر جا که لفظ قصّه منظور نظر بوده، از واژه «قَصَص» استفاده شده و لفظ قصّه و قِصَص به کار نرفته است. «قَصَص» با «قِصَص» تفاوت دارد. اولى به معناى قصّه و دومى جمع قصّه است؛ مانند آیه ۶۲ سوره «آل عمران»: {{متن قرآن|«إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»}}؛ این همان سرگذشت واقعى ([[حضرت عیسی علیه السلام|مسیح]]) است (و ادعاهایى همچون الوهیت او یا فرزند خدا بودنش بى اساس است.) و هیچ معبودى، جز خداوند یگانه نیست و خداوند توانا و حکیم است. |
کلمه «قَصَص» شش بار در متن آیات قرآن ذکر شده است. این واژه به صورت اسم در معناى داستان، حکایت، خبر و سرگذشت در آیات [[آیه 62 سوره آل عمران|۶۲ سوره آل عمران]]، [[آیه 176 سوره اعراف|۱۷۶ اعراف]]، [[آیه 3 سوره یوسف|۳ یوسف]] و [[آیه 111 سوره یوسف|۱۱۱ یوسف]] و [[آیه 25 سوره قصص|۲۵ قصص]] به کار رفته و در [[آیه 64 سوره کهف|آیه ۶۴ سوره کهف]]{{متن قرآن|«قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا»}}؛ ((موسى) گفت: این همان است که ما مى خواستیم، و آنها از همان راه بازگشتند، در حالى که پى جویى مى کردند) به صورت مصدر و به معنى پى جویى و دنبال کردن اثر آمده است.<ref>نیلوفر رضازاده و فاطمه شاهرودى، جستارى بر انواع تمثیل در مَثَل ها و قصّه هاى قرآن کریم، معرفت سال بیست و یکم، شماره ۱۸۰</ref> | کلمه «قَصَص» شش بار در متن آیات قرآن ذکر شده است. این واژه به صورت اسم در معناى داستان، حکایت، خبر و سرگذشت در آیات [[آیه 62 سوره آل عمران|۶۲ سوره آل عمران]]، [[آیه 176 سوره اعراف|۱۷۶ اعراف]]، [[آیه 3 سوره یوسف|۳ یوسف]] و [[آیه 111 سوره یوسف|۱۱۱ یوسف]] و [[آیه 25 سوره قصص|۲۵ قصص]] به کار رفته و در [[آیه 64 سوره کهف|آیه ۶۴ سوره کهف]]{{متن قرآن|«قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا»}}؛ ((موسى) گفت: این همان است که ما مى خواستیم، و آنها از همان راه بازگشتند، در حالى که پى جویى مى کردند) به صورت مصدر و به معنى پى جویى و دنبال کردن اثر آمده است.<ref>نیلوفر رضازاده و فاطمه شاهرودى، جستارى بر انواع تمثیل در مَثَل ها و قصّه هاى قرآن کریم، معرفت سال بیست و یکم، شماره ۱۸۰</ref> | ||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
مورد اول: آیه {{متن قرآن|«إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ»}} [<nowiki/>[[سوره ذاریات|ذاریات]] ۲۵ و ۲۴]: (آیا خبر میهمانهای بزرگوار [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] به تو رسیده است؟! در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو. او گفت: سلام بر شما که جمعیتی ناشناخته اید). | مورد اول: آیه {{متن قرآن|«إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ»}} [<nowiki/>[[سوره ذاریات|ذاریات]] ۲۵ و ۲۴]: (آیا خبر میهمانهای بزرگوار [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] به تو رسیده است؟! در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو. او گفت: سلام بر شما که جمعیتی ناشناخته اید). | ||
− | مورد دوم: آیه {متن قرآن|«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ *إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى*اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ»}} [<nowiki/>[[سوره نازعات|نازعات]] ۱۵- ۱۷]: (آیا داستان موسی به تو رسیده است، در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوی ندا داد و گفت:به سوی فرعون برو که طغیان کرده است). | + | مورد دوم: آیه {{متن قرآن|«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ *إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى*اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ»}} [<nowiki/>[[سوره نازعات|نازعات]] ۱۵- ۱۷]: (آیا داستان موسی به تو رسیده است، در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوی ندا داد و گفت:به سوی فرعون برو که طغیان کرده است). |
با توجه به سیاق در این دو مورد کاملا روشن است که منظور از حدیث در آن دو داستان می باشد. | با توجه به سیاق در این دو مورد کاملا روشن است که منظور از حدیث در آن دو داستان می باشد. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۳۸
قصه گویی شیوه ای پرکاربرد در قرآن است که به دفعات از آن برای منظور خود که هدایت و بیان حقایق است بهره می گیرد. قصه های قرآن معمولا به بیان سرگذشت امم پیشین می پردازند و غالبا چگونگی برخورد آنها با انبیای خود را بیان می دارند. گزینش و حذف جزئیات، پیام مداری و زنده شمردن چهرههاى داستان از ویژگی های قصص قرآنی است. حدود یک چهارم یا یک ششم قرآن در قالب داستان یا قصّه بیان شده است.[۱]
محتویات
واژه قصه در قرآن
راغب (لغت شناس قرآن) در مفردات قرآن میگوید: "الْقَص": دنباله جاى پا را گرفتن و رفتن، گفته میشود: "قَصَصْتُ أثره" یعنی "ردپاى او را دنبال کردم" آنگاه از دو آیه قرآن برای این معنا مثال میآورد. یکی آیه «فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا» که مربوط به داستان موسی و خضر است جایی که موسی ماهی را که زنده شدن او علامت محل ملاقات با خضر بود به همراهش یوشع سپرد و یوشع غفلت کرد به آب پریدن ماهی را به موسی خبر بدهد و چون بعد از دور شدن از آن محل به یادش آمد، لاجرم از آنجا که آمده بودند جاى پاى خود را گرفته، برگشتند تا بدان محل برسند؛ و دیگری مربوط به داستان حضرت موسی علیهالسلام است که مادرش پس از آن که او را در جعبه گذاشته به دریا انداخت به خواهر موسی گفت: (قُصِّیهِ) آن را دنبال کن تا ببینی چه اتفاقی برای او میافتد.[۲]
طبرسی با توجه به همین معنا میگوید: قصه را هم که به معناى داستانهاى گذشته است به همین جهت قصه مى گویند که دومى در نقل آن از اولى پیروى مى کند.[۳]
واژههای نمودار قصه در قرآن
الف) واژه قصص: در قرآن هر جا که لفظ قصّه منظور نظر بوده، از واژه «قَصَص» استفاده شده و لفظ قصّه و قِصَص به کار نرفته است. «قَصَص» با «قِصَص» تفاوت دارد. اولى به معناى قصّه و دومى جمع قصّه است؛ مانند آیه ۶۲ سوره «آل عمران»: «إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ این همان سرگذشت واقعى (مسیح) است (و ادعاهایى همچون الوهیت او یا فرزند خدا بودنش بى اساس است.) و هیچ معبودى، جز خداوند یگانه نیست و خداوند توانا و حکیم است.
کلمه «قَصَص» شش بار در متن آیات قرآن ذکر شده است. این واژه به صورت اسم در معناى داستان، حکایت، خبر و سرگذشت در آیات ۶۲ سوره آل عمران، ۱۷۶ اعراف، ۳ یوسف و ۱۱۱ یوسف و ۲۵ قصص به کار رفته و در آیه ۶۴ سوره کهف«قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا»؛ ((موسى) گفت: این همان است که ما مى خواستیم، و آنها از همان راه بازگشتند، در حالى که پى جویى مى کردند) به صورت مصدر و به معنى پى جویى و دنبال کردن اثر آمده است.[۴]
ب) واژه حدیث: در لغت به معنای از نو ایجاد شدن و چیزهای نو و در قرآن به معنای خبر، کلام، قرآن، عبرت، رؤیا، نوآوری و قصص می باشد. حال به دو مورد که به این معنا آمده اشاره می کنیم:
مورد اول: آیه «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ» [ذاریات ۲۵ و ۲۴]: (آیا خبر میهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟! در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو. او گفت: سلام بر شما که جمعیتی ناشناخته اید).
مورد دوم: آیه «هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ *إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى*اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ» [نازعات ۱۵- ۱۷]: (آیا داستان موسی به تو رسیده است، در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوی ندا داد و گفت:به سوی فرعون برو که طغیان کرده است).
با توجه به سیاق در این دو مورد کاملا روشن است که منظور از حدیث در آن دو داستان می باشد.
ج) واژه نبأ: جمع آن انباء و به معنی خبر و آگاهی می باشد و در قرآن در برخی موارد به معنی داستان و سرگذشت آمده است؛ مانند: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ» [مائده ۲۷]: (و داستان دو فرزند آدم را به حق برای آنها بخوان:هنگامی که هر کدام به کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند. اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد).
در تفسیر نسفی در ترجمه آیه آمده است که: «و بخوان بر ایشان بی فزون و کاست قصه دو پسر آدم را...».
و یا آیه «نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» [قصص ۳]: (ما از داستان موسی و فرعون به حق بر تو می خوانیم، برای گروهی که ایمان می آورند).
د) واژه مثل: و جمع آن امثال به معنی نظیر و شبیه می باشد. برخی این واژه را از زبان سامی و برخی از زبان عبری و حبشی Mesale، Mesl می دانند. در کتب وجوه و نظائر معناهایی مانند: عبرت، عذاب، سنن و صفت برای آن ذکر شده است؛ لذا باید معنای داستان را نیز به آن افزود؛ مانند «إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» [آل عمران ۵۹]: (مثل عیسی نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش، آنگاه موجود شد). مفسر بزرگ شیعی ابوالفتوح رازی و نیز نسفی واژه مثل را در اینجا به داستان معنا کرده اند.[۵]
فهرست داستانهای قرآن
داستانهای پیامبران در قرآن
پیامبرانی که در قرآن به قصه آنها و اقوامشان پرداخته شده است، از قرار زیرند:
- حضرت آدم علیهالسلام
- حضرت ادریس علیهالسلام
- حضرت نوح علیهالسلام
- حضرت هود علیهالسلام
- حضرت صالح علیهالسلام
- حضرت ابراهیم علیهالسلام
- اسماعیل و اسحاق فرزندان ابراهیم علیهمالسلام
- حضرت لوط علیهالسلام
- حضرت یعقوب علیهالسلام
- حضرت یوسف علیهالسلام
- حضرت ایوب علیهالسلام
- حضرت ذوالکفل علیهالسلام
- حضرت شعیب علیهالسلام
- حضرت موسی علیهالسلام
- حضرت هارون برادر موسی علیهمالسلام
- حضرت داود علیهالسلام
- حضرت سلیمان بن داود علیهالسلام
- حضرت یونس علیهالسلام
- حضرت الیاس علیهالسلام
- حضرت یسع علیهالسلام
- حضرت عزیر علیهالسلام
- حضرت خضر علیهالسلام
- حضرت زکریا علیهالسلام
- حضرت یحیی علیهالسلام
- حضرت عیسی علیهالسلام.
داستانهای دیگر قرآن
- قصه اصحاب اُخدود
- قصه اصحاب اَیکه
- قصه اصحاب حِجر
- قصه اصحاب رَس
- قصه اصحاب رقیم
- قصه اصحاب سَبت
- قصه اصحاب فیل
- قصه اصحاب کهف
- قصه اصحاب مَدین
- قصه ذوالقرنین
- قصه سپاه ابرهه
- قصه فرعون و هامان
- قصه قارون
- قصه قوم الیاس
- قصه قوم تُبع
- قصه قوم فرعون
- قصه مومن آل فرعون
- قصه یأجوج و مأجوج
- قصه هابیل و قابیل
ویژگیهای قصههای قرآنی
الف) گزینش و حذف جزئیات:
در قرآن جز در موارد اندکی که سرگذشت فرد یا قومی به طور مفصل و کامل ذکر شده است، در سایر موارد قصههای قرآنی تنها گوشهای از کل یک سرگذشت را روشن میسازد. چهل و اندی بار در قرآن نام نوح برده شده است و به طور اجمال یا تفصیل به قسمتی از زندگی او اشاره شده است اما در هیچ یک از موارد، قصه او به طور کامل به شیوه داستان سرایی تاریخی، نسب و خاندان و سایر چیزهایی که به زندگی شخصی او بستگی داشته، آورده نشده است.[۶]
مرحوم علامه طباطبائى در این زمینه که چرا قرآن موارد تاریخ و جزئیات داستان را نقل نمىکند، مىنویسد: «قرآن کریم کتاب دعوت و هدایت است و در این رسالت و هدفى که دارد، یک قدم راه را به طرف چیزهاى دیگر از قبیل تاریخ و یا رشتههاى دیگر کج نمىنماید زیرا هدف قرآن تعلیم تاریخ و مسلکش رماننویسى نیست.[۷]
ب) تکرار:
تکرار قصهها یکی از خصوصیات ذکر قصص در قرآن است. به عنوان نمونه سرگذشت حضرت موسی نزدیک به سی مورد در قرآن آمده است. امام خمینی در مورد فلسفه این ویژگی قصص قرآن میفرمایند: "در این کتاب شریف قضایا به طورى شیرین اتفاق افتاده که تکرار آن انسان را کسل نکند؛ بلکه در هر دفعه که اصل مطلب را تکرار مى کند، خصوصیات و لواحقى در آن مذکور است که در دیگران نیست. بلکه در هر دفعه یک نکته مهمه عرفانى یا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ مى دهد و بیان این مطلب استقصاى کامل قصص قرآنیه را لازم دارد که در این مختصر نگنجد و در آرزوى این ضعیف بىمایه ثبت است که با توفیق الهى کتابى در خصوص "قصص قرآنیه" و حل رموز و کیفیت تعلیم و تربیت آنها به قدر میسور فراهم آورم".[۸]
ج) پیام مداری:
در داستانهای قرآنی، اصالت با پیام است. آن هم پیامهای مثبت و آموزنده به طوری که برای نمونه کسی نمیتواند یک مورد پیام انحرافی در آن پیدا کند و مطمئناً استفاده ناروا از قرآن به دلیل انحراف قبلی خود شخص پیش میآید. چنان که در انتهای سوره یوسف آمده است: “برای خردمندان، عبرت نهفته است.” بر همین اساس پیام داستانهای قرآن لزوماً در انتهای داستانها نیست و چه بسیار گرماگرم یک ماجرا آنجا که قهرمان داستان تشخیص میدهد پیام هدایتی خود را به صورت ماهرانه با طبعی بدیع و تازه به مخاطبان میدهد.[۹]
د) تقطیع:
گاهی قرآن قصهها را به صورت تقطیع (قسمت قسمت) میآورد که در این صورت ممکن است حوادث بر حسب تسلسل زمانهای آن روایت شود یا به رعایت تسلسل آن ملزم نشود. مثلاً در داستان حضرت موسی در سوره طه در ابتدا از واقعه دنبال آتش رفتن آغاز شده و آنگاه واقعه گذاشتن موسی در میان تابوت و رهانمودن او در رود نیل آمده است. هر چند روشن است که این دو امر به ترتیب آخرین و نخستین واقعه زندگی او در مرحله قبل از رسالت و نبوت است.
نمونه دیگر آن که قرآن کریم در سوره آل عمران داستان حضرت زکریا را در ضمن داستان مریم و در نخستین بخش از زندگی او به تصویر کشیده و بدین وسیله پیوستگی رویدادهای داستان مریم را قطع کرده است.[۱۰]
هـ) زنده شمردن چهرههاى داستان:
قرآن گاه با مخاطب قرار دادن، چهرههاى داستان را زنده مىشمارد. گویى خود در برابر قرآن ایستادهاند و نعمتهایش را که به آنان ارزانى داشته است برمىشمارد، در حالى که اثرى از آنان جز سرگذشت و قصهشان باقى نمانده است. هدف این است که یهودیان زمان پیامبر را هشدار دهد که شما چون آنان هستید و سرنوشتتان از یکدیگر جدا نیست و همان راهى را پیش گرفتهاید که قوم بنىاسرائیل در زمان حضرت موسى علیهالسلام پیمودند و گرفتار عذاب الهى شدند. به همین دلیل قرآن به جاى ضمیر مفعولى «هم» ضمیر «کم» را بکار برده است: «وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَٰلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ × وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» (سوره بقره/آیه49-50). و به یاد آورید هنگامى که نجات دادیم شما را از ستم فرعونیان که از آنها در شکنجه سخت بودید تا به آن حد که پسرهاى شما را مىکشتند و زنانتان را براى کنیزى زنده مىگذشتند و این سختى بلا و امتحانى بزرگ بود که خداوند شما را بدان مىآزمود. به یاد آورید زمانى را که براى نجات شما از ستم فرعونیان دریا را شکافتیم و فرعونیان را در مقابل چشمانتان غرقه ساختیم.
سید قطب در این باره مىنویسد: «یادآورى مجدد داستان نجات قوم موسى در اینجا، آن هم به صورت ترسیم یک حادثه براى آن است که خاطره آن دوباره در ایشان زنده شود و دلشان اثر پذیرد. لذا چنان سخن مىگوید که گویى مخاطبین این کلمات همان کسانى مىباشند که در آن روز تاریخى شاهد شکافتن دریا و نجات بنىاسرائیل با رهبرى موسى علیهالسلام بودهاند و خاصیت «زنده شمردن چهرههاى داستان» از برجستهترین ویژگیهاى سبک شگفت آفرین قرآن است».[۱۱]
روش قرآن در قصهگویی
قرآن شیوه یکسانی در قصه گویی ندارد و از تنوع روش برخوردار است. تنوعی که متناسب با محتوا و هدف آن است. موارد زیر نمونه هایی از روشهایی است که قرآن در قصه گویی آنها را به کار گرفته است:
- فشردهای از داستان بیان میشود، سپس به تفصیل میپردازد.(کهف)
- نتیجهی داستان در آغاز میآید و بعد تفصیل میشود، نظیر ماجرای موسی.(قصص)
- داستان بهطور غافلگیرکننده، مستقیم و بیمقدمه گفته میشود مانند تولد عیسی.
- هدف از نقل ماجرا، تکیه بر قهرمانان آن است، مانند ابراهیم و اسماعیل در ساختن کعبه.(بقره،۱۲۷)
- راز قصه بر قهرمان و نظارهگر و شنونده پوشیده است نظیر موسی و بنده صالح خدا.(کهف،۶۱ - ۷۹)
و ...[۱۲]
مهمترین اهداف قصه در قرآن
سید قطب در کتاب التصویر الفنی فی القرآن، اهداف زیر را با توجه به خود قرآن برای قصه های آن بر می شمارد:
۱. یکی از اهداف قصه، اثبات وحی و رسالت است. حضرت محمد صلی الله علیه و آله نه نویسنده بود و نه خواننده و نه در مجالس دانشمندان یهودی و مسیحی حضور مییافت. با وجود این قصههایی در قرآن آمده است که دقیق و با شرح و توضیح آمدهاند. مثل قصههای ابراهیم، یوسف، موسی و عیسی علیهمالسلام.
ورود این داستانها در قرآن دلیلی بر وحی بودن آن است... و قرآن در مقدمات قصص یا بعد از آنها بر این غرض تاکید میکند. در ابتدای سوره یوسف علیهالسلام آمده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ × نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَٰذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ». (سوره یوسف، آیات ۲ و ۳)
در سوره قصص، قبل از ارائه داستان موسی علیهالسلام آمده است: «نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ». (سوره قصص، آیه ۳) و بعد از انتهای داستان «وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَىٰ مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ×وَلَٰكِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنْتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ × وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَٰكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ». (همان، آیات ۴۴ تا ۴۶)
در سوره آل عمران در ابتدای بیان قصه مریم این گونه آمده است: «این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم و تو در آن هنگام که قلمهای خود را به آب میافکند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهدهدار شود و به هنگامی که با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی».(سوره آل عمران، ترجمه آیه ۴۴)
در سوره ص قبل از قصه حضرت آدم علیهالسلام آمده است: «بگو این خبری بزرگ است که شما از آن روی گردانید! من از ملا اعلی به هنگامی که مخاصمه میکردند خبر ندارم. تنها چیزی که به من وحی میشود این است که من انذارکننده، آشکاری هستم. هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشری را از گل میآفرینم». (سوره ص، ترجمه آیات ۶۷ تا ۷۱)
و نیز در سوره هود بعد از داستان نوح آمده است که: «اینها از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم؛ نه تو و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید». (سوره هود، ترجمه آیه ۴۹)
۲. یکی دیگر از اهداف قصه، بیان این مطلب است که همه ادیان از طرف خداست، از عصر نوح تا عهد محمد صلی الله علیه و آله و این که همه مومنین، امت واحدی هستند و خداوند یگانه پروردگار همه است و چه بسیار قصههای انبیاء که به صورت واحدی بیان شده و به روش خاصی ارائه شدهاند، برای تایید این حقیقت و هنوز این مطلب هدفی اساسی در دعوت است و در شکلگیری آرمان اسلامی.
این داستانها، به این نحو تکرار شدهاند با اختلاف در تعابیر برای تثبیت و تاکید این حقیقت در جانها برای این مورد، مثالی از سوره انبیاء میزنیم: ما به موسی و هارون، "فرقان" و "نور" و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم. همانان که از پروردگارشان در نهان، میترسند، و از قیامت بیم دارند. و این ذکر مبارکی است که نازل کردیم؛ آیا شما آن را انکار میکنید؟! ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از او آگاه بودیم، آن هنگام که به پدرش و قوم او گفت: این مجسمههای بیروح چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟! گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت میکنند. (سوره انبیاء، ترجمه آیات ۴۸ تا ۵۳) تا این که میفرماید: آنها میخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم و او و لوط را به سرزمین - که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم - نجات دادیم و اسحاق و علاوه بر او یعقوب را به وی بخشیدیم و همه آنها را مردانی صالح قرار دادیم و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی میدهیم و تنها ما را عبادت میکردند.(سوره انبیاء، ترجمه آیات ۷۰ تا ۷۳)
۳. بیان این که تمام ادیان اساس واحدی دارند - علاوه بر این که همه ادیان از طرف خدای واحدند - به خاطر این امر، داستانهای زیادی از انبیا به این شکل در قرآن جمع شده است که عقیده اساسی به شکل مکرر در آنها آمده است و آن ایمان به خداوند یگانه به نحوی است که در سوره اعراف آمده: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ...». (سوره اعراف، آیه ۵۹)
«وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ۗ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ...» (سوره اعراف، آیه ۶۵) همه انبیا در جمیع ادیان در توحید به عنوان یک عقیده اساسی مشترک هستند و قصص پیامبران به همین سبک و سیاق بیان شدهاند برای تاکید این هدف ویژه.
۴. بیان اینکه وسائل انبیاء برای دعوت مردم یکسان بوده همان گونه که استقبال قومشان از آنان متشابه بود - علاوه بر این که دینشان هم از طرف خدای واحدی بود و آن هم قائم بر یک پایه واحد - طریقه دعوت انبیا در داستانهای زیادی از قرآن تکرار شده است. به نحوی که در سوره هود آمده است: “ما نوح را به سوی قومش فرستادیم”. من برای شما بیمدهندهای آشکارم جز الله را نپرستید: زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی میترسم”.
اشراف کافر قومش گفتند: “ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل سادهلوح مشاهده نمیکنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور میکنیم”.(سوره هود، ترجمه آیات ۲۵ تا ۲۷)
تا این که میگوید: ”ای قوم! من به خاطر این دعوت اجر و پاداشی از شما نمیطلبم اجر من تنها بر خداست” (سوره هود، ترجمه آیه ۲۹) و تا این که به نوح میگویند: “ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کردی! اکنون اگر راست میگویی، آنچه را به ما وعده میدهی بیاور”. (سوره هود، ترجمه آیه ۳۲)
“و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست. اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت. از او آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید که پروردگارم نزدیک و اجابتکننده است”. گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودی؛ آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان میپرستیدند، نهی میکنی؟! در حالی که ما در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان میکنی در شک و تردید هستیم”. (سوره هود، ترجمه آیات ۶۱ و ۶۲)
۵. بیان اصل مشترک بین دین محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیهالسلام با صفتی خاص و سپس ادیان بنیاسرائیل با صفتی عام و ابراز این که این اتصال و پیوستگی، شدیدتر از پیوستگی عام بین همه ادیان است.
اشاره به این مطلب مکرراً در قصص ابراهیم و موسی و عیسی علیهمالسلام آمده است: ”این دستورها در کتب آسمانی پیشین آمده است. در کتب ابراهیم و موسی. (سوره الاعلی، ترجمه آیه ۱۸ و ۱۹)
“یا از آنچه در کتب موسی نازل گردیده باخبر نشده است؟! و ابراهیم، همان کسی که وظیفه خود را به طور کامل ادا کرد که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد”.(سوره الاعلی، ترجمه آیات ۳۶ تا ۳۸)
“سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند”. (سوره آل عمران، ترجمه آیه ۶۸)
“از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید، خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی مسلمان نامید”. (سوره حج، ترجمه آیه ۷۸)
”و به دنبال آنها =(پیامبران پیشین) عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که کتاب تورات را که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود؛ و تورات را که قبل از آن بود، تصدیق میکرد و هدایت و موعظهای برای پرهیزگاران بود”. (سوره مائده، ترجمه آیه ۴۶) تا جایی که میفرماید: “و این کتاب =(قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند و حافظ و نگهبان آنهاست”. (سوره مائده، ترجمه آیه ۴۸)
۶. بیان این که خداوند در نهایت به پیامبرانش یاری میرساند و تکذیبکنندگان را هلاک میکند و این مطلب به محمد صلی الله علیه و آله استواری میداد و در قلبهای کسانی که آنها را به ایمان دعوت میکرد، تاثیر میگذاشت: “ما از هر یک از سرگذشتهای انبیاء برای تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرامش بخشیم و در این برای تو حق و برای مومنان موعظه و تذکر آمده است”. (سوره هود، ترجمه آیه ۱۲۰)
و به پیروی از این هدف همه قصص انبیاء با هلاکت کسانی که آنها را تذکیب کردند به پایان میرسد. و ارائه قصهها را به این شکل مکرراً انجام میدهد از جمله در سوره عنکبوت آمده است: ”و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ و او در میان آنها نهصد و پنجاه سال درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند. ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیات ۱۴ و ۱۵)
“ما ابراهیم را فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از او بپرهیزید که این برای شما بهتر است، اگر بدانید”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیه ۱۶) تا جایی که میفرماید: ”اما جواب قوم او =(ابراهیم) جز این نبود که گفتند او را بکشید یا بسوزانید! ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانههایی است برای کسانی که ایمان میآورند”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیه ۲۴)
“ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم، بر بعضی از آنها از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فرو گرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نکرد ولی آنها خودشان بر خود ستم میکردند”(سوره عنکبوت، ترجمه آیه ۴۰) و این پایان یکسانی برای تکذیبکنندگان است.
۷. یکی دیگر از اغراض قصه، تصدیق بشارتها و بیمها است و همچنین ارائه نمونهای واقعی از این تصدیق؛ همان گونه که در سوره حجر آمده است: « نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ × وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِيمُ». (سوره حجر، آیات ۴۹-۵۰)
پس برای تصدیق این دو، قصص قرآنی به شکل زیر آمدهاند: “و به آنها از مهمانهای ابراهیم خبرده، هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند، گفت: ما از شما بیمناکیم. گفتند: نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت میدهیم”. (سوره حجر، ترجمه آیات ۵۱ تا ۵۳)
و در این قصه، “رحمت” نمایان میشود. در آیه بعد داریم: “هنگامی که فرستادگان به سراغ خاندان لوط آمدند؛ گفت: شما گروه ناشناسی هستید! گفتند: ما همان چیزی را برای تو آوردهایم که آنها =(کافران) در آن تردید داشتند! ما واقعیت مسلمی را برای تو آوردهایم و راست میگوییم. پس خانوادهات را در اواخر شب با خودت بردار و از اینجا ببر و خودت به دنبال آنها حرکت کن و کسی از شما به پشت سرخویش ننگرد و به همان جا که مامور هستید بروید و ما به لوط این موضوع را وحی میفرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد”. (سوره حجر، ترجمه آیات ۶۱ تا ۶۶) در این داستان، “رحمت” در جانب لوط و “عذاب دردناک” در جانب قوم هلاک شدهاش، آشکار میشود.
۸. از دیگر اغراض داستان، بیان نعمت خداوند بر انبیاء و برگزیدگانش است. مانند قصص سلیمان و داود و ایوب و ابراهیم و مریم و عیسی و زکریا و یونس و موسی علیهمالسلام حلقههایی از داستانهای این پیامبران بیان میشود که در مواقف مختلفی، “نعمت” در آنها ابراز میشود. ابراز و بیان این “نعمت”، هدف اساسی است و آنچه غیر از آن آمده است در اینجا عرضی و فرعی بوده است.
۹. هدف دیگر این داستانها، توجه دادن بشر به حیلهگری شیطان و ابراز دشمنی همیشگی بین انسان و شیطان از زمان پدرشان، حضرت آدم علیهالسلام است. نشان دادن این دشمنی از راه قصه، هوشمندانهتر و قویتر است. ابراز این عداوت از راه داستانگویی باعث ترغیب بیشتر به دوری شدید از وسوسههایی است که ما را به شر فرامیخواند و بهتر میتواند این وسوسهها را به این دشمنی که خیری برای مردم نمیخواهد، مربوط کند! به خاطر همیشگی بودن این مطلب قصه حضرت آدم علیهالسلام در مواقع مختلفی ذکر شده است.
۱۰. آوردن قصه در قرآن، اهداف متفرقه دیگری نیز دارد که از آن جملهاند: بیان قدرت خداوند بر امور خارقالعاده: مانند قصه آفرینش آدم و تولد عیسی و قصه ابراهیم و پرندگانی که بعد از آنی که جزئی از آنها را بر هریک از آن کوهها قرار داد به سمت او آمدند و قصه “کسی که از کنار یک آبادی عبور کرد در حالی که دیوارهای آن به روی سقف ها فرو ریخته بود” (سوره بقره، ترجمه آیه ۲۵۹) و خداوند او را پس از صد سال از مرگش، زنده کرد. و بیان سرانجام پاکی و شایستگی و عاقبت شر و فساد مانند قصه دو پسر آدم علیهالسلام و قصه مردی که صاحب دو باغ بود و قصص قوم بنی اسرائیل بعد از عصیان و سرپیچی آنها از دستورات خداوند... و قصه اصحاب اخدود و بیان تفاوت بین حکمت انسانی نزدیک و حاضر و حکمت الهی گسترده و غیبی مانند قصه موسی با “بندهای از بندگان ما که رحمت از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم”. (سوره کهف، ترجمه آیه ۶۵)[۱۳]
پانویس
- ↑ نیلوفر رضازاده و فاطمه شاهرودى، جستارى بر انواع تمثیل در مَثَل ها و قصّه هاى قرآن کریم، معرفت سال بیست و یکم، شماره ۱۸۰، در دسترس: سامانه نشریات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
- ↑ مفردات راغب، راغب اصفهانی؛ ج ۱، ص ۶۷۲.
- ↑ نقل از ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۱۵.
- ↑ نیلوفر رضازاده و فاطمه شاهرودى، جستارى بر انواع تمثیل در مَثَل ها و قصّه هاى قرآن کریم، معرفت سال بیست و یکم، شماره ۱۸۰
- ↑ عباس اشرفی، مجله صحیفه مبین ، شماره ۱۹ ،تاریخ۱۳۸۸/۷/۲۵،
- ↑ پژوهشی پیرامون قصههای قرآن کریم، محمد حاج علیاکبری.
- ↑ داستانهاى قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، حسین فعال عراقى.
- ↑ داستان های قرآن از نگاه امام خمینی، نادعلی عاشوری تلوکی، صحیفه مبین، شماره ۵۰، به نقل از آداب الصلوة، ص ۱۸۸.
- ↑ پژوهشی پیرامون قصههای قرآن کریم، محمد حاج علیاکبری.
- ↑ بحثی درباره قصص قرآن، هادی قابل، نامه مفید، شماره پنجم و پژوهشی پیرامون قصههای قرآن کریم، محمد حاج علیاکبری.
- ↑ داستانهاى قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، حسین فعال عراقى.
- ↑ .ریحانه رضوانی، ساختار قصه های قرآ ن ، پژوهشگاه باقرالعلوم
- ↑ مهمترین اهداف قصه در قرآن (ترجمه بخشی از کتاب التصویر الفنی فی القرآن، سید قطب)، مصطفی فروتن تنها، روزنامه رسالت، ۶ خرداد ۱۳۸۵.