هجرت حضرت علی علیه السلام به مدینه

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از هجرت علی به مدینه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

با هجرت پیامبر اسلام به مدینه، حضرت علی علیه‌السلام نیز مأمور شد که پس از اداى امانت‌هاى پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله، به همراه بستگان آن حضرت -از جمله فاطمه زهرا علیهاالسلام- به سوی مدینه هجرت کند.

هجرت حضرت علی از مکه به مدینه

رسول خدا صلی الله عليه وآله به حضرت علی علیه‌السلام فرمان داده بود که با بانوان خاندان رسالت حرکت کند و به افراد ناتوان که مايل به مهاجرت هستند نيز کمک کند. رسول اکرم به على عليه السلام دستور داد که چند شتر براى خود و فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت محمد، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب) و کسانى از بنى هاشم که همراه او هجرت کنند، بخرد.

امام علی که وصايای پيامبر را درباره امانت های مردم کاملا عمل کرده بود، کاری جز فراهم ساختن اسباب حرکت خود و بستگانش به مدينه نداشت، لذا به آن گروه از مؤمنان که آماده مهاجرت بودند پيغام داد که مخفيانه از مکه خارج شوند و در چند کيلومتری شهر، در محلي به نام «ذو طوی» توقف کنند تا قافله امام به آنان برسد.

اما حضرت علی عليه السلام با اينکه چنين پيغامي به آنان داده بود، خود در روز روشن بار سفر بست و زنان را با کمک اَيمن (فرزند ام ايمن) سوار بر کجاوه کرد و به ابو واقد گفت: «شتران را آهسته بران زيرا زنان، توانايي تند رفتن ندارند».

ابن شهر آشوب مي نويسد: عباس بن عبدالمطلب از تصميم علي عليه السلام آگاه شد و دانست که مي خواهد در روز روشن و در برابر ديدگان دشمنان، مکه را ترک گويد و زنان را همراه خود ببرد؛ از اين رو فورا خود را به علي عليه السلام رساند و گفت: محمد مخفيانه مکه را ترگ گفت و قريش براي يافتن او تمام نقاط مکه و اطراف آن را زير پا نهادند; تو چگونه مکه را با اين عائله در برابر چشم دشمنان ترک مي گويي؟ نمي داني که تو را از حرکت باز مي دارند؟

علي عليه السلام در پاسخ عموي خود گفت: شبي که با پيامبر صلي الله عليه و آله در غار ملاقات کردم و دستور داد که با زنان هاشمي از مکه مهاجرت کنم، به من نويد داد که از اين پس آسيبي به من نخواهد رسيد. من به پروردگارم اعتماد و به قول احمد صلي الله عليه وآله ايمان دارم و راه او با من يکي است، پس در روز روشن و در برابر ديدگان قريش مکه را ترک مي گويم! سپس اشعاري سرود که مضمون آنها همان است که بيان شد:

إنَّ ابنَ آمِنَةَ النبيَّ محمّدا * رجلٌ صدوقٌ قال عن جبريلِ

أَرخِ الزِّمَامَ ولا تخفْ من عائقٍ * فاللُه يُرْدِيهم عَنِ التنكيلِ

إني بربي واثق و بأحمد * وسبيله متلاحق بسبيلي

او نه تنها به عموي خود چنين پاسخ داد، بلکه هنگامي که ابو واقد ليثي هدايت شتران را بر عهده گرفت و براي اينکه کاروان را زودتر از تيررس قريش بيرون ببرد، بر سرعت شتران افزود، امام عليه السلام او را از شتاب کردن بازداشت و گفت: پيامبر صلي الله عليه وآله به من فرموده است که در اين راه آسيبي به من نخواهد رسيد. سپس هدايت شتران را خود بر عهده گرفت و چنين رجز خواند:

ليس الّا الله فارفع ظنکا * يکفيک ربّ الناس ما اهمکا

زمام امور تنها در دست خداست، پس هر بدگماني را از خود دور کن که پروردگار جهانيان براي هر حاجت مهمي کافي است.[۱]

قريش در تعقيب حضرت علی

کاروان امام عليه السلام نزديک بود به سرزمين «ضجنان» برسد که هفت سوار نقاب دار از دور نمايان شدند و به سرعت اسب هاي خود را به سوي کاروان راندند. علي عليه السلام براي جلوگيري از هر نوع پيشامد بدي براي زنان، به ابو واقد و اَيمن دستور داد که فورا شتران را بخوابانند و پاهاي آنها را ببندند. سپس کمک کرد که زنان را پياده کنند. سواران نقاب دار با شمشيرهاي برهنه سر رسيدند و در حالي که خشم گلوي آنان را مي فشرد شروع به بدگويي کردند که: تو تصور مي کني با اين زنان مي تواني از دست ما فرار کني؟! حتما بايد از اين راه بازگردي. علي عليه السلام گفت: اگر باز نگردم چه مي شود؟ گفتند: به زور تو را باز مي گردانيم و يا با سر تو باز مي گرديم. اين را گفتند و رو به شتران آوردند که آنها را برمانند.

در اين هنگام حضرت علي عليه السلام با شمشير خود مانع از پيش روي آنان شد. يکي از آنان شمشير خود را متوجه حضرت علي علیه السلام کرد. پسر ابوطالب شمشير او را از خود باز گردانيد و سپس در حالي که کانوني از غضب بود به سوي آنان حمله برد و شمشير خود را متوجه يکي از آنان به نام جناح کرد. شمشير نزديک بود بر شانه او فرود آيد که ناگهان اسب او به عقب رفت و شمشير امام عليه السلام بر پشت اسب او فرود آمد. در اين هنگام حضرت علي عليه السلام خطاب به آنان فرياد زد: من عازم مدينه هستم و هدفي جز اين ندارم که به حضور رسول خدا برسم؛ هر کس مي خواهد که او را قطعه قطعه کنم و خون او را بريزم، در پي من بيايد و يا به من نزديک شود. اين را گفت و سپس به ايمن و ابو واقد امر کرد که برخيزند و پاي شتران را باز کنند و راه خود پيش گيرند.

دشمنان احساس کردند که حضرت علي عليه السلام آماده است تا پاي جان با آنان بجنگد و به چشم خود ديدند که نزديک بود يکي از ايشان جان خود را از دست بدهد، لذا از تصميم خود بازگشتند و راه مکه را در پيش گرفتند. امام عليه السلام نيز حرکت به سوي مدينه را ادامه داد. در نزديکي کوه ضجنان يک شبانه روز به استراحت پرداخت تا افراد ديگري که تصميم به مهاجرت داشتند به آنان بپيوندند. از جمله افرادي که به حضرت علي عليه السلام و همراهان او پيوست ام ايمن بود؛ زن پاکدامني که تا پايان عمر هرگز از خاندان رسول خدا جدا نشد.

تاريخ مي نويسد که حضرت علي عليه السلام تمام اين مسافت را پياده طي کرد و در تمام منازل ياد خدا از لبان مبارکش نرفت و در همه راه نماز را با همسفران خود به جا مي آورد. برخي از مفسران بر آنند که آيه زير درباره اين افراد نازل شده است:[۲] «الذين يذکُرون الله قياما و قُعودا و علي جنوبهم و يتفکّرون في خلق السماوات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً...» (سوره آل عمران، 191)؛ کساني که خدا را، (در تمام حالات) ايستاده و نشسته و يا خوابيده بر پهلوي خود، ياد مي کنند و در آفرينش آسمان ها و زمين فکر مي کنند و مي گويند خدايا تو اين نظام بزرگ خلقت را بي جهت و بدون هدف خلق نکرده ای.

رسول خدا در انتظار حضرت علی

مورخان گفته اند رسول اکرم (ص) در اوایل ماه ربیع الاول پس از استقبال با شکوه مسلمانان به منطقه قُباء وارد شد. در آن هنگام ابوبکر پافشارى مى‌کرد تا وارد مدینه شوند، امّا رسول خدا (ص) او را رد کرد و فرمود: از آنجا نخواهد رفت تا پسر عمو، برادر و محبوب‌ترین خانواده‌اش و کسى که جان خود را فداى او کرد، بیاید. رسول خدا (ص) در قباء ماند تا در نیمه ربیع الاوّل، على (ع) با فواطم همراه خویش و امّ ایمن[۳] به آن حضرت پیوستند.[۴]

پانویس

  1. امالي، شيخ طوسي، ص 299؛ بحارالانوار، ج 19، ص 65.
  2. امالي شيخ طوسي، ص 301-303.
  3. بحارالانوار، ج۱۹ ص۱۰۶؛ اعلام الورى، طبرسی، ۶۶؛ امالى طوسى، ج۲ ص۸۳.
  4. امتاع الاسماع، ص۴۸.

منابع

  • فروغ ولايت، جعفر سبحانى، ص 36-66.
  • سیرت جاودانه/الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، جعفر مرتضى عاملى، ترجمه محمد سپهرى‌، 1384.