یهود
«يهود» نام قوم حضرت موسی علیهالسلام است. آنان از نسل حضرت يعقوب علیهالسلام (ملقّب به اسرائیل) بودند، از این رو «بنیاسرائیل» نیز نامیده شدهاند. قرآن کریم در موارد بسیاری از تاریخ و سیرۀ این قوم یاد کرده است.
محتویات
مختصرى از تاريخ يهود
حضرت يعقوب را دوازده پسر بود كه با او در كنعان زندگى مى كردند، و پس از آنكه يكى از آن دوازده برادر يعنى حضرت يوسف (در پايان دوران پرماجراى خود) بر اريكه سلطنت مصر استوار گشت، به سال 1740 قبل از ميلاد، يازده برادر از كنعان به قصد تهيه آذوقه به مصر رفتند، و سرانجام در كنار برادر در آن سرزمين استقرار يافته، زندگى باشكوهى به هم زدند و ساليانى در آنجا در امن و رفاه زندگانى نمودند، جمعيتشان افزون گشت و قبايل متعددى تشكيل دادند.
تا اين كه زمان فرعون فرا رسيد، و چون ميان تبار قبط و تيره هاى دوازده گانه يهود عداوت ديرين بود و يا به جهت دوگانگى ميان قوم بومى و قوم مهاجر، فرعون بدانها به ديده عداوت نگريست و در صدد خوار ساختن و به ذلت كشيدن آنان برآمد، تا جائى كه به گفته قرآن: «مردهاشان را مى كشت و زنانشان را به اسارت و خدمت مى گرفت».(سوره بقره: 49)
روزگارانى سخت به زير شكنجه هاى گوناگون فرعون مى گذرانيدند، تا اين كه در حوالى سال 1213 قبل از ميلاد، موسى بن عمران علیه السلام به نبوت مبعوث گشت؛ ارواح پژمرده آنان را جوانى و شادابى بخشيد و براى جانهاى دربندشان آزادى به ارمغان آورد.
ولى آنها به محض اين كه به آن سوى آب شدند و از فرعون نجات یافتند، چون از كنار قومى بت پرست عبور نمودند گفتند: اى موسى براى ما نيز خدائى (بتى) قرار ده چنان كه آنها را خدايانى است. «فأتوا على قوم يعكفون على أصنام لهم قالوا يا موسى اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة...»(سوره اعراف: 138) موسى در جوابشان گفت: «انّكم قومٌ تجهلون» شما چه مردمى بس نادان باشيد (كه پس از اين همه آيات بينات هنوز به وحدانيت خداوند آگاه نگشته و زنگار شرك از دل خويش نزدوده ايد!).
برخی تاريخ سياسى قوم يهود را به هفت دوره تقسيم كرده اند:
- از حضرت ابراهيم تا حضرت موسى، دوره توقف چهارصد ساله در مصر.
- از حضرت موسى تا شائول، دوره خلاصى بنى اسرائيل از عبوديت مصر و بعثت حضرت موسى در كوه سينا و چهل سال گردش قوم در صحرا.
- از شائول تا تقسيم مملكت يهود كه حدودا 120 سال و شامل دوران ترقى يهود تحت سلطنت حضرت داود و حضرت سليمان است.
- از تقسيم تا انتهاى تأليف عهد قديم (تورات) كه تقريبا 500 سال طول كشيد و شامل وفات سليمان نبی و انقراض سلطنت اسرائيل است.
- از مراجعت از اسيرى تا بعثت حضرت مسيح علیه السلام.
- از آمدن حضرت مسيح تا انهدام اورشلیم.
- از انهدام اورشليم به بعد كه يهودان در جهان پراكنده شدند.
وجه تسميه آنها به «يهود» يا بدين است جهت كه آنان يا بيشتر آنها به «يهوذا» پسر حضرت يعقوب منسوب اند. و يا بدين سبب كه حضرت موسى گفت: «انّا هُدنا اليک»(سوره اعراف: 156) يعنى خداوندا ما به سوی تو بازگشتيم.
يهود در قرآن و احاديث
آيات قرآن و نيز روايات درباره اين قوم، به تكرار آمده است كه اينك به شمارى از آنها اشاره مى شود:
- «و قالت اليهودُ و النصارى نحن أبناءُ الله و أحبّائُه»(سوره مائده: 18) (جهودان و مسيحيان گفتند ما به منزله فرزندان خدائيم و خداوند ما را دوست دارد. بگو (اى محمد) اگر اين ادعا حقيقت دارد پس چرا (حسب كتب خودتان) شما را بر اثر معصيت عذاب مى كند؟ خير، شما نيز همانند ديگر افراد بشر مى باشيد.
- «لَتجدَنّ أشدّ الناس عداوةً للذين آمنوا اليهود و الذين أشركوا»(سوره مائده: 82) (سرسخت ترين مردم در دشمنى با مسلمانان جهودان و مشركان مى باشند.
- «و لتجدنّهم أحرصَ الناس على حيوة و من الذين أشركوا...»(سوره بقره: 96) آنان (يهودان) را بيش از هر كس بر زندگى حريص مى يابى و (حتى) از مشركين (كه به قيامت ايمان ندارند) هر يك از جهودان آرزو دارد هزار سال زنده بماند در صورتى كه طول عمر او را از عذاب خدا نرهاند.
- «وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ...»(سوره مائده: 64) یهود گفتند دست خدا بسته است (و ديگر در جهان آفرينش تصرفى نكند)، بلکه دست خودشان بسته و لعنت خدا بر آنها باد بلكه دست خدا هميشه باز است و هرگونه بخواهد انفاق كند و هر مقدار از آيات قرآن كه بر تو (اى محمد) فرود آيد بر سركشى و كفر آنها بيفزايد و ما به كيفر آن تا قيامت آتش كينه و عداوت را در ميان آنها افروختيم. هرگاه براى جنگ با مسلمانان آتشى برافروزند خداوند آن را فرو نشاند و آنان در روى زمين به فساد بكوشند و خداوند مفسدان را دوست ندارد.
در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده كه هر آنكس مسلمانى را در معامله اى فريب دهد از ما (مسلمانان) بشمار نيايد و روز قيامت با يهود محشور گردد، چه آنان بيش از هر كس از خلق خدا در صدد فريب مسلمانان مى باشند.
از ام سلمه نقل است كه پیامبر (صلی الله علیه وآله) وصيت نمود پس از وفاتش یهودیان را از جزیرة العرب بيرون كنند.[۱]
يهود در مدينه
قرنها پيش از بعثت رسول گرامى اسلام، طوايفى از يهود در مدينه و حومه آن تا خيبر زندگى مى كردند، كه معروف ترين آنها قبايل «بنى قريظه» و «بنى نضير» و «بنى قينقاع» بودند.
یهودیان قبل از ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، پیوسته از ظهور ایشان خبر میدادند و اخبار آن حضرت را پیوسته در مکه دنبال میکردند.[۲] اما پس از ظهور و بعثت پیامبر، راه عداوت و دشمنی در پیش گرفتند.
دلایل بسیاری برای این دشمنی برشمردهاند، از جمله اینکه: یهودیان به اصالت نژادی خود همیشه مغرور بوده و میخواستهاند به همه مردم خاصه فقرا و ضعفا حکومت نمایند؛ و نیز تصور باطلی داشتهاند که دین آسمانی فقط دین ایشان است و هیچ کس غیر از ایشان، حقی در رسالت و پیامبری ندارد؛ به علاوه، آنان مردمی بودند که تقوی نداشتند، سنگدلی و بیرحمی و ارتکاب به گناه در همه کارهایشان به چشم میخورد. از این رو دشمنیشان نسبت به پیامبر و مسلمانان عرب و عموم بشریت زیاد بود.[۳]
پيامبر (صلی الله علیه وآله) در آغاز هجرت و به محض ورود به شهر مدينه، طىّ عهدنامه اى با آنها پيمان حسن جوار و عدم تعرض و عدم مزاحمت بست و سران اين قبايل، عهدنامه را امضا نمودند، اما آنان به خوى تبهكارى و مفسده جوئى پيوسته، در پنهانى برخلاف مضمون عهدنامه به اذيت و آزار پيغمبر و مسلمانان مى پرداختند و مكرراً دشمنان اسلام را يارى مى دادند،[۴] تا اين كه در جنگ احزاب آشكارا به همكارى كفار قريش شتافته و عليه پيغمبر اسلام به نبرد برخاستند. اما سرانجام، قبایل یهود، یکی پس از دیگری مغلوب سپاه اسلام شدند. بسیاریشان کشته و بسیاری هم به سرزمینهای دیگر کوچ کردند.
پانویس
منابع
- "یهودیت"، سید علیاکبر حسینی، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 26 فروردین 1392.
مطالب مرتبط