بابل
«بابِل» شهرى باستانى در بینالنهرین (عراق کنونی) است و نام آن یک بار در قرآن کریم آمده است. شهر بابِل را محل مناظره حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود و به آتش افکندن آن حضرت دانستهاند، که در قرآن به آن اشاره شده است.
تاریخ بابل
ویرانههاى شهر بابِل[۱] هماکنون بر کرانه رود فرات، نزدیک حله کنونى و ۸۸ کیلومترى جنوب بغداد قرار دارد.[۲] منطقه تمدنى بابل نیز در جنوب بین النهرین از بغداد تا خلیج فارس امتداد داشته[۳] و همواره میدان نزاع سومریان و اکدیان (سامی ها) و بعدها آشوریان و بابلیان بوده است.[۴]
بابل از لحاظ تاریخ و نژاد مردم آن نتیجه آمیختن اکدیان و سومریان، البته با غلبه عنصر سامى است.[۵] از آغاز شهر بابل اطلاع دقیقى در دست نیست؛ اما چون این واژه، ریشه سومرى یا سامى شناخته شدهاى ندارد باید میراثى از ساکنان پیش از سومر باشد.[۶]
حمورابى، تدوینکننده اولین قانون نامه[۷] شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترین و مقتدرترین پادشاهان بابل از سلسله نخست بابلى در سده ۱۸ پیش از میلاد بر این شهر حکم راند.[۸] بخت نصر (نِبوکد نُصَّر) (۵۶۲ ـ ۶۰۵ ق.م) از سلسله چهارم بابلى (کلدانیان) از دیگر پادشاهان مشهور بابل است.[۹] وى به سبب حمله به اورشلیم و اسیرکردن یهودیان و بازتاب وسیع آن در کتاب مقدس شهرت فراوانى یافته است.[۱۰] بابل شکوهمندترین دوران خود را در این زمان تجربه مىکرد. قصرهاى بزرگ و باغ هاى معلق، معابد و زیگورات هاى بلند، خیابان هاى مستقیم، دیوارهاى عظیم دفاعى، پل هاى متحرک و کانال هاى آبرسانى، آن را به بزرگترین و شکوهمندترین پایتخت دنیاى قدیم تبدیل کرده بود.[۱۱]
در کتاب مقدس، اشارههایى به عظمت و شکوه بابل شده است[۱۲] و هرودوت، شگفتی هاى فراوانى از آن نقل مىکند که با وجود کاوشهاى باستانشناسى اخیر، چندان دور از واقعیت نیست.[۱۳]
بابل در سال ۵۳۹ ق.م به دست کورش هخامنشى فتح شد و یهودیان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند که به اورشلیم بازگردند.[۱۴] در سال ۳۳۱ ق.م نیز اسکندر مقدونى بر آن سلطه یافت و آن را پایتخت خود گرداند؛[۱۵] ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدریج اهمیت خود را از دست داد.[۱۶]
فرهنگ و دین در بابل
ارتباط عمیقى میان ادیان بین النهرین مىتوان یافت که همگى ریشه در فرهنگ سومرى دارد.[۱۷] همه دولت شهرهاى بینالنهرین گروه خدایان واحدى را مىپرستیدند، با این حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت که خداى برتر آنان به شمار مىرفت.[۱۸] ادیان ساکنان بین النهرین، بیشتر جنبه کاربردى داشت. وابستگى شدید زندگى و اقتصاد ساکنان بابل به طبیعت به ویژه زمین و آب، آنان را وامىداشت تا براى پدیدههاى طبیعى، باطنى را تجسم کنند که پرستش آن به افزایش آن پدیده مىانجامد.[۱۹]
تصویر این خدایان در ذهن ایشان متناسب با کارآیى آنها بود؛ مثلاً خداى رعد و طوفان را پرندهاى تیره و بزرگ با سر شیر مىپنداشتند. گاه نیز براى آنها تصویرى انسانى یا نیمه انسانى تجسم مىکردند.[۲۰] این رب النوع ها سه خصوصیت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، مىخوردند، مىنوشیدند و تولید مثل مىکردند، هیچیک به تنهایى قادر مطلق نبودند و فعالیت آنها به طور کلى در دنیاى طبیعى انجام مىگرفت؛ نه در جهانى وراى این جهان.[۲۱]
شماره خدایان بابل در سده نهم پیش از میلاد به ۶۵۰۰۰ مىرسید زیرا نیروى تخیل مردم و احتیاجاتى که مردم براى آنها خود را نیازمند خدایان مىدانستند، حدى نداشت.[۲۲] اجرام آسمانى مانند شمس، ربالنوع خورشید و بِنا، رب النوع ماه نیز به عنوان کهنترین خدایان، مورد پرستش بابلیان قرار داشت.[۲۳]
به طور کلى نمونهاى از یکتاپرستى نظیر آنچه در میان قوم یهود وجود داشت در بابل یافت نمىشد، با این حال گسترش مملکت پس از جنگ ها، این خدایان محلى را به فرمان خداى یگانه درمىآورد؛ همچنین پارهاى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چیز مىدانستند. این دو علت باعث شد که خرده خدایان، مظاهر یا صفاتى از خداى بزرگ را نمایش دهند و به این ترتیب شماره خدایان کاهش یافت.[۲۴]
مراسم و سنت هاى آیینى نزد بابلیان از اهمیت بیشترى نسبت به عمل نیکو برخوردار بود.[۲۵] هدف از آیین هاى نیایشى در درجه نخست، غذاى کافى دادن به خدایان و اطمینان از رفاه آنان بوده است. براى انجام این امور، معمولاً از مجسمه خدایان یا نشانههاى آنها، در مقدسترین بخش معبد استفاده مىشده است. آنها به قدرى زنده تصور مىشدند که هنگام مراسم ملبس مىگشتند؛[۲۶] همچنین رسم قربانى کردن براى خدایان در میان ایشان، همچون قوم یهود رایج بوده است؛[۲۷] همچنین تنها خدایان به بهشت مىرفتند.[۲۸]
بابل از لحاظ اخلاقى در اوج فساد قرار داشت؛[۲۹] هرودوت از سنت فحشاى مقدس[۳۰] و کشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفهجویى در آذوقه[۳۱] گزارش هایى آورده است. از جهت پایبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پیشگویى و کهانت نیز هیچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمىرسد.[۳۲]
نویسندگان قدیم همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خواندهاند. در مورد تاریخ آن نیز گفته شده که هابیل و قابیل در آن ساکن بودند[۳۳] و اولین شهرى بود که پس از طوفان نوح علیه السلام ساخته شد.[۳۴] از حضرت نوح،[۳۵] قینانبن انوش بن شیث،[۳۶] ضحاک[۳۷] و برخى پادشاهان کیانى[۳۸] به عنوان بنیانگذار بابل نام بردهاند. این شهر در بین نویسندگان مسلمان نیز به سحر و شراب شهرت دارد[۳۹] و مردمش در علم نجوم و هیئت و حساب خسوف و کسوف مهارت داشتهاند.[۴۰]
یادکرد بابل در قرآن و احادیث
واژه «بابل» تنها یک بار در قرآن کریم و به عنوان شهرى که هاروت و ماروت در آن به مردم سحر مىآموختند، آمده است (سوره بقره، ۱۰۲).
مناظره حضرت ابراهیم با قوم خویش (سوره انعام، ۷۴-۸۱؛ سوره شعراء، ۷۲-۷۳)، شکستن بتها بدست وى (سوره انبیاء، ۵۸)، پرتاب کردنش در آتش (سوره انبیاء، ۶۸-۶۹؛ سوره عنکبوت، ۲۴)، مناظرهاش با نمرود (سوره بقره، ۲۵۸) و سپس ساختن برجى بلند بدست وى براى رویارویى با خداى ابراهیم (سوره نحل، ۲۶) را نیز در بابل دانستهاند.
همچنین بابل تبعیدگاه یهودیانى معرفى شده که یاد کرد طغیان و سرکوبى ایشان در آیات ۴ـ۷ سوره اسراء آمده است.
بابل در احادیث اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو یا سه عذاب دانسته شده است.[۴۱] ماجراى ردالشمس نیز بنا به نظرى در آن واقع شده است.[۴۲] برخى تصور کردهاند، نماز خواندن در آن حرام است؛[۴۳] اما از امام صادق علیه السلام منقول است که در مسجد کوفه، واقع در مرکز بابل، ۱۰۷۰ پیامبر نماز گزاردهاند و عصاى حضرت موسى، انگشتر حضرت سلیمان، محل رویش شجره یقطین براى حضرت یونس (سوره صافات، ۱۴۶)، ساخت کشتى حضرت نوح و فوران تنور در داستان وى (سوره هود، ۴۰) در آن است.[۴۴]
حضرت ابراهیم و نمرود در بابل
بیشتر مفسران مسلمان، حضرت ابراهیم علیه السلام را ساکن بابل و معاصر نمرود شمردهاند.[۴۵] طبق گزارش قرآن، آن حضرت در سرزمینى آلوده به انواع شرک مىزیسته است، به طورى که پس از تلاش هاى بسیار براى هدایت ساکنان آن، تنها حضرت لوط به وى ایمان آورد و با هم از آنجا هجرت کردند.(سوره عنکبوت، ۲۶)
کتاب مقدس زادگاه او را که پدر اعراب و یهود است، «اورکلدانیان» معرفى مىکند[۴۶] و احتمالاً مسلمانان از روى تشابه این نام با نام سلسله چهارم بابلى، او را ساکن بابل دانستهاند. نمرود نیز در کتاب مقدس، فرمانرواى زمین و بانى شهر بابل خوانده شده است.[۴۷]
پرسش حضرت ابراهیم علیه السلام از چیستى مجسمههاى مورد پرستش قومش (سوره انبیاء، ۵۲) و پاسخ غیرمنطقى آنان مبنى بر این که تقلیدى از پدرانشان است (سوره انبیاء، ۵۳؛ سوره شعراء، ۷۴)، تحجر عقلى آنان و نیز دیرینه بودن بتپرستى در میان آنها (سوره شعراء، ۷۶) را نشان مىدهد.[۴۸]
آنها حتى پس از شکستن بتها بدست ابراهیم علیه السلام نیز به ناتوانى خدایان خود حتى در دفاع از خویش پىنبرده،[۴۹] به دنبال عامل شکستن آنها مىگردند (سوره انبیاء، ۵۹). تصریح ابراهیم بر گمراهى آنها و عمویش آزر (سوره انبیاء، ۵۴) آنان را در اعتقادشان متزلزل مىکند: «قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّعِبین» (سوره انبیاء، ۵۵) زیرا آنان از روى تدبر و تعقل به نتیجهاى مطمئن نرسیده بودند و سخنان وى برایشان تازگى داشت.[۵۰]
سپس ابراهیم، خداوند یکتا را پروردگار آسمان ها و زمین و آفریدگار آنها معرفى مىکند. آیه ۵۶ سوره انبیاء به طور کامل خداى یکتا را از خدایان بابلى متمایز مىسازد زیرا خداى یکتا همانند خدایان بابلى، ربالنوع نبوده بلکه آفریدگار همه جهان است.[۵۱] قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانى در بابل نیز اشارهاى دارد. (سوره انعام، ۷۶-۷۸)
از نوع استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام و پاسخ ها و واکنش هاى نمرود[۵۲] و مشرکان مىتوان دریافت که بابلیان به رغم پیشرفت قابل توجه در تمدن مادى، داراى تفکر و تعقل ابتدایى بودهاند زیرا نمرود در برابر سخن ابراهیم که خدایش زنده مىکند و مىمیراند، دو اسیر آورده یکى را مىکشد و دیگرى را آزاد مىکند (سوره بقره، ۲۵۸).[۵۳]
نمرود پس از آن به قصد رویارویى با خداى ابراهیم به وسیله ۴ عقاب به آسمان پرواز مىکند؛ لیکن نقشهاش ناکام مىماند. آیه ۴۶ سوره ابراهیم را بر این ماجرا تفسیر کردهاند.[۵۴] پس از آن دستور مىدهد به همان منظور، برجى بلند در بابل بسازند. گفته شده که طول آن ۵۰۰۰ و عرضش ۳۰۰۰ ذراع بوده است.[۵۵] خداوند آن را به وسیله طوفان یا زلزله[۵۶] یا جبرئیل[۵۷] از بنیان ویران مىکند: «قَد مَکرَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَاَتَى اللّهُ بُنینَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقفُ مِن فَوقِهِم واَتهُمُ العَذابُ مِن حَیثُ لایشعُرون». (سوره نحل، ۲۶) بسیارى از مفسران این آیه را بر نمرود و برجش در بابل تطبیق کردهاند.[۵۸]
در کاوش هایى که در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقایاى معبد مردوک، خداى محلى بابل کشف شد که ابتدا در زمان حمورابى ساخته شده بود و گمان مىرود همان برج بابل باشد.[۵۹]
هاروت و ماروت در بابل
در آیه ۱۰۲ سوره بقره با خردهگیرى از یهودیان به سحرآموزى آنان از شیطانها و دو فرشتهاى که در بابل بودهاند اشاره شده است: «واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیطینُ عَلى مُلک سُلَیمنَ وما کفَرَ سُلَیمنُ ولکنَّ الشَّیطینَ کفَروا یعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَى المَلَکینِ بِبابِلَ هروتَ و مروتَ وما یعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّى یقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر...».
رواج گسترده جادوگرى و تعلیم و تعلم آن در میان بابلیان این دوره و استفاده نابجا از آن براى فتنهانگیزى همانند ایجاد جدایى میان زن و شوهر، از این آیات قابل برداشت است.[۶۰]
این آیه از پرچالشترین آیات قرآن است؛[۶۱] از جمله داستان سرایان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفتهاند که فرشتگان پس از فزونى عصیان آدمیان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ایشان به نامهاى هاروت و ماروت را با ویژگی هاى بشرى به زمین فرستاد تا بر آنها ثابت شود که آنان نیز در صورت برخوردارى از ویژگی هاى بشرى کمتر از انسان ها معصیت نمىکنند. این دو فرشته در زمانى اندک دست به گناهان بزرگى زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهى در بابل به بند کشید.[۶۲]
این حکایت با روایت هاى گوناگون در شمارى از تفاسیر شیعه[۶۳] و سنى[۶۴] گزارش شده است که برخى از مفسران آن را از اسرائیلیات و ناسازگار با آیات قرآنى دانستهاند که فرشتگان را منزه از شرک و گناه مىخواند.[۶۵]
مفسرانى از این دست، هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزش هاى آنان را آزمایش الهى براى مردم بابل دانسته و بر این باورند که بر اثر گسترش جادوگرى در بابل خداوند این دو را مأمور کرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بیاموزند تا آزمایشى براى آنها باشد و در غیر موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسایى سحر از معجزه، از آن استفاده نکنند.[۶۶]
نظیر چنین داستانى در میان یهود نیز وجود دارد؛[۶۷] اما این دو واژه احتمالاً از زردشتى اقتباس شده است،[۶۸] با این حال بیشتر بر این عقیدهاند که این شهر، همان بابل باستانى در عراق کنونى است،[۶۹] هر چند برخى در اقوال نادرى آن را در دماوند یا مغرب زمین دانستهاند.[۷۰] فراگیرى سحر توسط یهودیان نیز احتمالاً در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته،[۷۱] زیرا عقاید یهودى، تأثیرات فراوانى از فرهنگ بابلى یافته است.
اسارت یهود در بابل
اسارت یهود در بابل موضوع دیگرى است که بابل را به تفسیرها راه داده است. در آیات ابتدایى سوره اسراء از دو بار طغیان و فسادانگیزى بنى اسرائیل سخن رفته است: «و قَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکتبِ لَتُفسِدُنَّ فِىالاَرضِ مَرَّتَینِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا کبیرا» (سوره اسراء، ۴) و خداوند در هر بار گروهى از بندگان پیکار جوى خود را ضد آنان برمىانگیزد. (سوره اسراء، ۵-۷)
تقریباً همه مفسران بر این باورند که یکى از این حملهها بدست بخت نصر صورت گرفته است. گروهى نیز هر دو هجوم را به وى نسبت دادهاند.[۷۲]
سپاه بابل در سال ۵۸۶ یا ۵۸۷ ق.م با ویران ساختن دیوارهاى دفاعى، شهر اورشلیم را اشغال کرد.[۷۳] در این حمله صدقیا، حاکم اورشلیم اسیر و کور شد و اشراف و بزرگان شهر کشته شدند و ساکنان شهر به بابل تبعید گردیدند.[۷۴]
طبق روایت تورات، همه مردم شهر از جمله دانیال و عزرا به غیر از افراد فقیر و بى چیز به بابل تبعید شدند.[۷۵] داستان اصحاب اخدود (سوره بروج، ۸۵) نیز بنا به روایتى در ارتباط با یهودیان به اسارت رفته در بابل است.[۷۶]
پانویس
- ↑ این واژه در عبرى «بابل»، در یونانى «بابیلون» و در اصل "Bab-illu" و پیشتر "Bab-illim" به معناى دروازه خدا بوده است. (التحقیق، ج۱، ص۲۰۴؛ نثر طوبى، ص۶۰).
- ↑ Britanica: Babylon.
- ↑ Britanica: Babylonia.
- ↑ ر.ک: بابل تاریخ مصور، ص۴۴ـ۱۹۳؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج۲، ص۱۵ـ۱۷۲؛>Babylonia
- ↑ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ Judaica: Babylon.
- ↑ ر.ک: آغاز قانونگذارى، ص۱۴۷ـ۲۰۲.
- ↑ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج۲، ص۵۹.
- ↑ نبوخذ نصر الثانى، ص۵۸ـ۵۹.
- ↑ ر.ک: نبوخذ نصر الثانى، ص۷۹-۸۳؛ کتاب مقدس: دوم پادشاهان، ۲۴: ۱ـ۲، ۲۵: ۱ـ۷؛ دوم تواریخ، ۳۶.
- ↑ ر.ک: تاریخ بابل، ص۸۳-۸۴؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج۲، ص۱۴۸-۱۶۰؛ نبوخد نصرالثانى، ص۹۵-۱۱۰.
- ↑ کتاب مقدس: اشعیا، ۱۳:۱۹؛ ارمیا، ۵۱: ۵۳-۵۸.
- ↑ تاریخ هرودوت، ص۱۱۶-۱۲۳.
- ↑ بابل تاریخ مصور، ص۲۰۷.
- ↑ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ تاریخ بابل، ص۱۷۳ـ۱۷۴.
- ↑ ر.ک: ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۰۱، ۲۲۰؛ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۷۷، ۲۸۵.
- ↑ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۰۲.
- ↑ Enc. of Religion : Mesopotamian Religions؛ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۰۳ - ۲۰۶.
- ↑ Ibid.
- ↑ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۰۴.
- ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.
- ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۷۷ـ۲۷۸.
- ↑ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۳۶.
- ↑ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۷۳.
- ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۸۳.
- ↑ ادیان جهان باستان، ج۲، ص۲۹۰؛ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۸۳.
- ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۸۸، ۲۹۲.
- ↑ تاریخ هرودوت، ص۱۳۲ـ۱۳۳.
- ↑ همان، ص۲۶۸.
- ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۲۸۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۶۹؛ معجم البلدان، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ معجم البلدان، ص۳۰۹.
- ↑ نزهة القلوب، ص۳۸.
- ↑ تقویم البلدان، ص۳۰۳؛ صورة الارض، ص۲۴۴؛ نزهة القلوب، ص۳۹.
- ↑ البدء والتاریخ، ج۴، ص۹۹؛ تاجالعروس، ج۲۸، ص۵۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ اعلام قرآن، ص۲۴۳ـ۲۴۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۸۰ـ۱۸۱.
- ↑ همان؛ مصباح الفقیه، ج۲، ص۱۸۷.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج۱۰، ص۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۱، ص۵۸.
- ↑ جامع البیان، مج۳، ج۳، ص۳۴؛ تفسیر قرطبى، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ قاموس کتاب مقدس، ص۴.
- ↑ همان، ص۸۹۱.
- ↑ فى ظلال القرآن، ج۴، ص۲۳۸۵.
- ↑ همان، ص۲۳۸۶.
- ↑ همان، ج۲، ص۲۳۸۶.
- ↑ فى ظلالالقرآن، ج۲، ص۲۳۸۵؛ التحریر والتنویر، ج۱۷، ص۹۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۶۳۵؛ کشف الاسرار، ج۱، ص۷۰۴.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۵۴.
- ↑ جامع البیان، مج۸، ج۱۳، ص۳۲۰؛ مجمع البیان، ج۶، ص۴۹۸؛ تفسیر قرطبى، ج۱۰، ص۶۵.
- ↑ معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۱۹؛ البحر المحیط، ج۶، ص۵۲۱.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج۱۰، ص۶۵.
- ↑ البحر المحیط، ج۶، ص۵۲۱.
- ↑ جامعالبیان، مج۸، ج۱۴، ص۱۳۰؛ غررالتبیان، ج۴، ص۳۰۱؛ مجمعالبیان، ج۶، ص۵۴۹.
- ↑ Judaica: Babel, Tower of.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۳۵.
- ↑ جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۶۲۳ـ۶۳۲؛ زادالمسیر، ج۱، ص۱۲۳ـ۱۲۵؛ المیزان، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۶۳۸؛ التبیان، ج۱، ص۳۷۵ـ۳۷۶؛ کشفالاسرار، ج۱، ص۲۹۵ـ۲۹۷.
- ↑ تفسیر قمى، ج۱، ص۸۳ـ۸۵؛ التبیان، ج۱، ص۳۷۶؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۳۳۰ـ۳۳۱.
- ↑ جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۶۳۴ـ۶۳۵؛ زادالمسیر، ج۱، ص۱۲۳ـ۱۲۴؛ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۱۴۲ـ۱۴۳.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۳۷۶؛ کنزالدقائق، ج۲، ص۱۰۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۳۹، ۲۴۱.
- ↑ مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۷۱؛ التحریر والتنویر، ج۱، ص۶۴۱؛ المیزان، ج۱، ص۲۳۵.
- ↑ Judaica: Uzza, and Aza.
- ↑ Britanica: Harut & Marut.
- ↑ جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۶۴۳؛ مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۷۰؛ التحریر والتنویر، ج۱، ص۶۴۱.
- ↑ معجمالبلدان، ج۱، ص۳۰۹؛ روح المعانى، مج۱، ج۱، ص۵۳۹.
- ↑ نثر طوبى، ج۱، ص۶۱.
- ↑ تفسیر مجاهد، ج۱، ص۳۵۸؛ المعارف، ج۱۳، ص۴۷.
- ↑ نبوخذ نصرالثانى، ص۷۲ـ۷۴؛ بابل تاریخ مصور، ص۱۹۷؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II
- ↑ کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵.
- ↑ کتاب مقدس. دوم پادشاهان، ۲۵: ۱۱ـ۱۲.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۲، ص۱۰۳.
منابع
- دائرةالمعارف قرآن کریم، محمدجواد معمورى، ج۵، ص۲۲۲-۲۳۰.