مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

احتضار: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
{{خوب}}
 +
'''«اِحتضار»''' در اصطلاح به‌ معناى فرا رسیدن زمان [[مرگ]] و ظهور علائم آن است و به کسی که در آستانه جان دادن و خروج [[روح]] از بدن قرار گرفته، «مُحتَضَر» گویند. در [[قرآن|قرآن کریم]] با تعابیرى مانند «اذا حَضرَ أحدَهم‌ الموتُ» از «احتضار» یاد شده و برخی احوال آن در آیاتی بیان گردیده است.
  
 +
==واژه‌شناسی احتضار==
  
__toc__
+
واژه «احتضار»، مصدر ثلاثى مزید از باب افتعال و از ریشه «ح ض ر» و از نظر لغوى به‌ معناى غایب نبودن<ref>القاموس المحیط، ج‌۱، ص‌۵۳۴.</ref> و در اصطلاح به‌ معناى جان کندن<ref>جواهرالکلام، ج۴، ص۵؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۴۶۰؛ المصباح، ص۱۴۰.</ref> و حضور [[مرگ]] است<ref>القاموس‌المحیط، ج‌۱، ص‌۵۳۵؛ اقرب‌الموارد، ج‌۱، ص‌۶۶۷.</ref> و مراد از حضور مرگ (انتقال از دنیا به [[آخرت]]) حضور اسباب و مقدمات آن مى‌باشد؛<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۷؛ الکاشف، ج‌۷، ص‌۳۳۴‌ـ‌۳۳۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۷۳.</ref> عرب، حاضر شدن سبب مرگ را کنایه از مسبّب (مرگ) مى‌داند.<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۷۳.</ref> در این حالت، شخص از زندگى دنیایى ناامید شده و به مرگ خویش اطمینان یابد.<ref>مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۷.</ref> در حقیقت احتضار به معنای آشکار شدن علایم مرگ، حالت جان کندن و واپسین دم زندگی است. به شخص در حال احتضار، «مُحتضَر» و «محضور» گفته مى‌شود.<ref>المصباح، ص‌۱۴۰؛ تاج العروس، ج‌۶، ص‌۲۹۱.</ref>
  
 +
در تبیین علت نامگذاری حالت جان کندن به احتضار گفته اند: نامگذاری این حالت به احتضار از آن جهت است که [[فرشتگان]] موکل شده بر او و بستگان و همچنین مرگ در نزد او حضور یافته‌اند.<ref>مجمع‌ البحرین، ج۳، ص ۲۷۲.</ref> به نظر می‌رسد که علت اصلی چنین نامگذاری همان حضور مرگ و فرشتگان موکل مرگ باشد، چنانکه خداوند به صراحت در آیه ۱۸۰ [[سوره بقره]] از حضور مرگ با این جمله یاد کرده است: {{متن قرآن|«اذا حضر أحدکم‌ الموت»}}؛ هنگامی که مرگ یکی از شما حاضر شود.
  
'''احتضار: جان كندن، فرارسيدن تدريجى مرگ'''
+
ناگفته نماند که اصطلاح احتضار مربوط به مرگ تدریجى بوده، درباره مرگ دفعى بکار نمى‌رود؛ البته دفعى بودن مرگ دلیل خوب یا بد بودن شخص نیست. طبق [[حدیث|حدیثى]]، مرگ دفعى تخفیف و راحتى براى مؤمن، و گرفتارى و غضب براى [[کفر|کافر]] است؛<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۵۱.</ref> زیرا مؤمن با [[توبه]]، [[استغفار]] و [[وصیت|وصیت]] خود را آماده [[مرگ]] نموده و در یک لحظه جانش را به [[خداوند]] تسلیم مى‌کند؛ ولى کافر این آمادگى را ندارد.<ref>تفسیر موضوعى، ج‌۵، ص‌۲۱.</ref>
  
واژه «احتضار»، مصدر ثلاثى مزيد از باب افتعال و از ريشه «ح ض ر» و از نظر لغوى به‌ معناى غايب نبودن<ref>القاموس المحيط، ج‌1، ص‌534.</ref> و در اصطلاح، به‌معناى جان كندن<ref>جواهرالكلام، ج4، ص5؛ الدرالمنثور، ج2، ص460؛ المصباح، ص140.</ref> و حضور مرگ است<ref> القاموس‌المحيط، ج‌1، ص‌535؛ اقرب‌الموارد، ج‌1، ص‌667.</ref> و مراد از حضور مرگ (انتقال از دنيا به [[آخرت]]) حضور اسباب و مقدمات آن مى‌باشد؛<ref>مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌37؛ الكاشف، ج‌7، ص‌334‌ـ‌335؛ تفسير قرطبى، ج‌2، ص‌173.</ref> به‌ گونه‌اى كه شخص، چيزهاى غيرمادى مانند فرشته [[مرگ]] را ببيند و از زندگى دنيايى نااميد شده، به مرگ خويش اطمينان يابد.<ref>مجمع‌البيان، ج3، ص37.</ref> عرب حاضر شدن سبب مرگ را كنايه از مسبّب مى‌داند.<ref>تفسير قرطبى، ج‌2، ص‌173.</ref> به شخص در حال احتضار، «محتضَر» و «محضور» گفته مى‌شود.<ref>المصباح، ص‌140؛ تاج العروس، ج‌6، ص‌291.</ref> ناگفته نماند كه اصطلاح احتضار، مربوط به مرگ تدريجى بوده، درباره مرگ دفعى به‌ كار نمى‌رود؛ البته دفعى بودن مرگ، دليل خوب يا بد بودن شخص نيست. طبق حديثى، مرگ دفعى تخفيف و راحتى براى مؤمن، و گرفتارى و غضب براى كافر است؛<ref>من لا‌يحضره الفقيه، ج‌1، ص‌151.</ref> زيرا مؤمن با توبه، استغفار و وصيت خود را آماده [[مرگ]] و در يك لحظه جانش را به خداوند تسليم مى‌كند؛ ولى كافر اين آمادگى را ندارد.<ref>تفسير موضوعى، ج‌5، ص‌21.</ref>
+
==مفهوم احتضار در قرآن==
  
كلمه احتضار (به‌ معناى حضور مرگ) در [[قرآن]] نيامده؛ اما با تعابير ديگرى از حاضر شدن [[مرگ]] ([[سوره نساء]]/4، 18) آمدن سكرات مرگ ([[سوره ق]]/50، 19) قرار‌ گرفتن در غمرات مرگ ([[سوره انعام]]/6، 93) آمدن‌ مرگ (سوره انعام/6، 61) رسيدن جان به گلو ([[سوره واقعه]]/56، 83) توفى به‌ معناى گرفتن و نگه‌دارى روح<ref>الميزان، ج‌16، ص‌251 و ج‌3، ص‌206.</ref> ([[سوره نحل]]/16، 32) و نظاير آن سخن رفته است. در آيه‌ 30 [[سوره قيامت]]/75 با واژه «مساق» به قطع تعلق روح از بدن اشاره شده است: «اِلى رَبِّكَ يَومَئِذ المَساق». مساق، مصدر ميمى به‌ معناى «سَوق» و معناى آيه اين است كه انسان در حال احتضار، به‌ سوى خداوند سوق داده مى‌شود.
+
کلمه «احتضار» (به‌ معناى حضور مرگ) در [[قرآن|قرآن کریم]] نیامده؛ اما با تعابیر دیگرى از جمله {{متن قرآن|«اذا حَضرَ أحدَهم‌ الموتُ»}} حاضر شدن [[مرگ]] ([[سوره نساء]]/۴، ۱۸)، {{متن قرآن|«جاء‌ أحدَهم الموت»}} آمدن‌ مرگ ([[سوره انعام]]/۶، ۶۱)، {{متن قرآن|«غمرات‌ الموت»}} (سوره انعام/۶، ۹۳)، {{متن قرآن|«اذا بلَغت التراقی»}} رسیدن جان به گلو ([[سوره واقعه]]/۵۶، ۸۳)، سکرات مرگ ([[سوره ق]]/۵۰، ۱۹)، «توفّى» به‌ معناى گرفتن و نگه‌دارى [[روح]]<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۵۱ و ج‌۳، ص‌۲۰۶.</ref> ([[سوره نحل]]/۱۶، ۳۲) و نظایر آن سخن رفته است.
  
از تعبير «مساق» استفاده مى‌شود كه انسان در پيمودن اين راه، هيچ‌گونه اختيارى ندارد<ref>همان، ج20، ص‌113.</ref> و كاربرد لفظ سوق در اين‌ گونه آيات به كراهت توده انسان‌ها از پديده [[مرگ]] صعوبت آن و مراحل پس از آن اشاره‌ دارد.
+
شایان ذکر است که از مصدر احتضار، فقط واژه «محتضر» در [[قرآن]] به‌کار رفته که داراى معنایى غیرمرتبط با مرگ است ([[سوره قمر]]/۵۴، ۲۸) و در آیاتى نیز تعبیر حضور [[مرگ]] آمده ولى مراد از آن، زمان احتضار نیست بلکه منظور فرارسیدن برخى از اسباب غیرقطعى مرگ مانند بیمارى و پیرى است؛<ref>مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۹۳.</ref> نظیر آیه‌ ۱۳۳ [[سوره بقره]]/۲ که به وصیت [[حضرت یعقوب]] علیه السلام اشاره دارد و آیه‌ ۱۸۰ [[سوره بقره]]/۲ که حکم [[وصیت]] مؤمنان در زمان مرگ را بیان کرده است. این‌گونه آیات از بحث ما خارجند.  
  
گفته شده در دو آيه {{متن قرآن|«و‌النّزِعتِ غَرقا والنّشِطتِ نَشطا»}} ([[سوره نازعات]]/79، 1‌ـ‌2) خداوند به فرشتگانى كه مأمور گرفتن جان انسان‌ها هستند، سوگند ياد‌ كرده و مراد از نَزْع، گرفتن روح كافران با سختى يا گرفتن روح انسان‌ها است و مراد از نَشْط، گرفتن روح مؤمنان يا گرفتن روح كافران يا گرفتن روح انسان‌ها است ولى برخى مفسران اين آرا را نپذيرفته و گفته‌اند: سياق آيات هيچ‌گونه دلالتى بر اين معانى ندارد.<ref>الميزان، ج‌20، ص‌179‌ـ‌181.</ref> شايان ذكر است كه از مصدر احتضار، فقط واژه محتضر در [[قرآن]] به‌كار رفته كه داراى معنايى غيرمرتبط با مرگ است ([[سوره قمر]]/54، 28) و در آياتى نيز تعبير حضور [[مرگ]] آمده ولى مراد از آن، زمان احتضار نيست بلكه منظور فرارسيدن برخى از اسباب غيرقطعى مرگ مانند بيمارى و پيرى است؛<ref>مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌180؛ تفسير قرطبى، ج‌2، ص‌93.</ref> نظير آيه‌ 133 [[سوره بقره]]/2 كه به وصيت [[حضرت يعقوب]] عليه السلام اشاره دارد و آيه‌ 180 [[سوره بقره]]/2 كه حكم وصيت مؤمنان در زمان [[مرگ]] را بيان كرده است. اين‌گونه آيات از بحث ما خارجند.
+
در آیه‌ ۳۰ [[سوره قیامت]]/۷۵ با واژه «مَساق» به قطع تعلق روح از بدن اشاره شده است: {{متن قرآن|«اِلى رَبِّک یومَئِذ المَساق»}}. مساق، مصدر میمى به‌ معناى «سَوق» و معناى آیه این است که [[انسان]] در حال احتضار، به‌ سوى خداوند سوق داده مى‌شود. از تعبیر «مساق» استفاده مى‌شود که انسان در پیمودن این راه، هیچ‌گونه اختیارى ندارد<ref>همان، ج۲۰، ص‌۱۱۳.</ref> و کاربرد لفظ سوق در این‌ گونه آیات به کراهت توده انسان‌ها از پدیده [[مرگ]]، صعوبت آن و مراحل پس از آن اشاره‌ دارد.
  
قرآن در آيات متعددى، از ظهور علايم قطعى [[مرگ]] و تدريجى بودن اين پديده سخن گفته؛ تدريجى كه به قطع تعلق روح از بدن در لحظه نهايى منتهى مى‌گردد ([[سوره قيامت]]/75، 26‌ـ‌30) و نيز با ذكر ابعاد و حالات مربوط به احتضار، توجه انسان‌ها را به آن لحظه حسّاس جلب و آنان را به پرهيز از باورهاى باطل و گناهان، دعوت كرده است: {{متن قرآن|«و‌مَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى... ولَو تَرَى اِذِ الظّلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ‌...»}}. ([[سوره انعام]]/6، 93؛ [[سوره محمد]]/47، 26‌ـ‌28؛ [[سوره واقعه]]/56، 81‌ـ‌87) در تقسيم‌بندى كلى مى‌توان گفت: احتضار در قرآن به سه صورت آمده است:
+
گفته شده در دو آیه {{متن قرآن|«و‌النّازِعاتِ غَرقا والنّاشِطاتِ نَشطا»}} ([[سوره نازعات]]/۷۹، ۱‌ـ‌۲) خداوند به [[فرشتگان|فرشتگانى]] که مأمور گرفتن جان انسان‌ها هستند، سوگند یاد‌ کرده و مراد از «نَزْع»، گرفتن روح کافران با سختى یا گرفتن روح انسان‌ها است و مراد از «نَشْط»، گرفتن روح مؤمنان است، ولى برخى مفسران این آرا را نپذیرفته و گفته‌اند: [[سیاق آیات]] هیچ‌گونه دلالتى بر این معانى ندارد.<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.</ref>
  
# احتضار مؤمنان ([[سوره نحل]]/16، 32)
+
قرآن در آیات متعددى، از ظهور علایم قطعى مرگ و تدریجى بودن این پدیده سخن گفته؛ تدریجى که به قطع تعلق [[روح]] از بدن در لحظه نهایى منتهى مى‌گردد ([[سوره قیامت]]/۷۵، ۲۶‌ـ‌۳۰) و نیز با ذکر ابعاد و حالات مربوط به احتضار، توجه انسان‌ها را به آن لحظه حسّاس جلب و آنان را به پرهیز از باورهاى باطل و [[گناهان]]، دعوت کرده است: {{متن قرآن|«و‌مَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى... ولَو تَرَى اِذِ الظّالِمونَ فى غَمَراتِ المَوتِ‌...»}} ([[سوره انعام]]/۶، ۹۳؛ [[سوره محمد]]/۴۷، ۲۶‌ـ‌۲۸؛ [[سوره واقعه]]/۵۶، ۸۱‌ـ‌۸۷).
# احتضار كافران ([[سوره نحل]]/16، 28)
 
# احتضار بدون تصريح به ايمان يا كفر محتضر. ([[سوره قيامت]]/75، 26‌ـ‌30)
 
  
بيش‌تر آياتى كه در آن‌ها از احتضار سخن رفته، از نوع سوم بوده و وقايع مربوط به احتضار را به‌ طور كلى بيان كرده است.
+
در تقسیم‌بندى کلى مى‌توان گفت: احتضار در قرآن به سه صورت آمده است:
  
گاهى در تمثيل‌هاى قرآنى نيز از تغيير حالت ناشى از احتضار استفاده شده. در آيات مربوط به [[جنگ احزاب]]، حالت گروهى از كارشكنان هنگام پديد آمدن احساس ترس از شكست به كسى تشبيه شده كه اسباب [[مرگ]] وى را احاطه كرده و دچار پريشانى و زوال عقل گرديده است؛ چشمانش بى‌حركت مانده، پلك نمى‌زند و ديدگانش از شدت ترس آكنده از حيرت است:<ref>مجمع‌البيان، ج‌8، ص‌546.</ref>
+
*احتضار مؤمنان ([[سوره نحل]]/۱۶، ۳۲)
 +
*احتضار کافران ([[سوره نحل]]/۱۶، ۲۸)
 +
*احتضار بدون تصریح به ایمان یا کفر محتضر ([[سوره قیامت]]/۷۵، ۲۶‌ـ‌۳۰).
  
{{متن قرآن|«فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَيتَهُم يَنظُرونَ اِلَيكَ تَدورُ اَعيُنُهُم كَالَّذى يُغشى عَلَيهِ مِنَ المَوتِ‌...»}}. ([[سوره احزاب]]/33، 19) در بيان كراهت شديد گروهى از مؤمنان غافل از شركت در [[جنگ بدر]] آمده است: «يُجدِلونَكَ فِى الحَقِّ بَعدَ ما تَبَيَّنَ كَاَنَّما يُساقونَ اِلَى المَوتِ و هُم يَنظُرون»}}؛ با تو درباره حق بعد از آن‌كه روشن شد، مجادله مى‌كنند. گويى آنان را به‌ سوى مرگ مى‌رانند و ايشان (به آن) مى‌نگرند.([[سوره انفال]]/8، 6)
+
بیشتر آیاتى که در آن‌ها از احتضار سخن رفته، از نوع سوم بوده و وقایع مربوط به احتضار را به‌ طور کلى بیان کرده است.
  
==روى‌دادهاى زمان احتضار==
+
گاهى در تمثیل‌هاى قرآنى نیز از تغییر حالت ناشى از احتضار استفاده شده است. در آیات مربوط به [[جنگ احزاب]]، حالت گروهى از کارشکنان هنگام پدید آمدن احساس ترس از شکست به کسى تشبیه شده که اسباب [[مرگ]] وى را احاطه کرده و دچار پریشانى و زوال عقل گردیده است؛ چشمانش بى‌حرکت مانده، پلک نمى‌زند و دیدگانش از شدت ترس آکنده از حیرت است:<ref>مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۴۶.</ref> {{متن قرآن|«فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَیتَهُم ینظُرونَ اِلَیک تَدورُ اَعینُهُم کالَّذى یغشى عَلَیهِ مِنَ المَوتِ‌...»}} ([[سوره احزاب]]/۳۳، ۱۹). در بیان کراهت شدید گروهى از مؤمنان غافل از شرکت در [[جنگ بدر]] آمده است: {{متن قرآن|«یجادِلونَک فِى الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیّنَ کاَنَّما یساقونَ اِلَى المَوتِ و هُم ینظُرون»}}؛ با تو درباره حق بعد از آن‌که روشن شد، مجادله مى‌کنند. گویى آنان را به‌ سوى مرگ مى‌رانند و ایشان (به آن) مى‌نگرند.([[سوره انفال]]/۸، ۶)
  
1. رسيدن جان به گلو:
+
==رویدادهاى زمان احتضار==
  
يكى از حالت‌هاى زمان احتضار كه شدت آن را نيز بيان مى‌كند، رسيدن جان به گلو است. [[قرآن]]، از چنين تعبيرى براى بيان وحشت زياد در غير احتضار نيز بهره جسته و آن، هنگامِ غالب شدن هراس ناشى از هجوم دشمنان در عرصه كارزار است. ([[سوره احزاب]]/33، 9‌ـ‌11) نظير همين تعبير در مورد حشر انسان‌ها در [[معاد]] نيز آمده است. ([[سوره غافر]]/40، 18) رسيدن جان محتضر به گلو، در دو جاى [[قرآن]] ذكر شده: خداوند در [[سوره قيامت]]، ضمن منع انسان‌ها از برگزيدن دنيا بر آخرت، آن‌ها را متوجه اين لحظه حساس كرده است: {{متن قرآن|«كَلاّ اِذا بَلَغَتِ التَّراقى»}}. ([[سوره قيامت]]/75، 26) فاعل «بَلَغت» نفس است<ref>الكشاف، ج‌4، ص‌663؛ المنير، ج‌29، ص‌273.</ref> و «تَراقِى» جمع ترقوة، به‌ معناى استخوانى كه گلو را از چپ و راست دربرگرفته،<ref>مفردات، ص166، «ترق»؛ الميزان، ج20، ص‌113.</ref> يا به‌ معناى جلو حلق و بالاى سينه است.<ref>مفردات، ص‌363، «رقى»؛ التبيان، ج‌10، ص‌200.</ref> در آيات 83‌ـ‌87 [[سوره واقعه]]/56 رسيدن جان به گلو، دليلى بر قدرت الهى و عجز انسان‌ها از رويارويى با پديده‌هاى گوناگون و از‌ جمله مرگ دانسته شده: {{متن قرآن|«فَلَولا اِذا بَلَغَتِ الحُلقوم و اَنتُم حينَئِذ تَنظُرون و نَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِنكُم ولكِن لاتُبصِرون فَلَولا اِن كُنتُم غَيرَ مَدينين  تَرجِعونَها اِن كُنتُم صـدِقين»}}. گفته شده: مراد از آيه‌ 87 اين است كه اگر در ادّعاى خود صادقيد، چرا روح محتضر را از هر طريقى كه مى‌توانيد (مانند تدابير طبّى، تعويذهاى كاهنانه و طلسم‌هاى نجومى) حتى به‌ صورت نادر و اتفاقى باز‌نمى‌گردانيد.<ref>تفسير صدرالمتألهين، ج‌7، ص‌121.</ref>
+
'''۱. رسیدن جان به گلو:'''
  
در آيات پيشين، افزون بر اشاره به نگاه‌هاى آكنده از دل‌سوزى و آميخته با رعب اطرافيان محتضر به او كه با زبان قال يا حال از اطرافيان كمك مى‌طلبد،<ref>الفرقان، ج‌27، ص‌109.</ref> به نزديك‌تر بودن خداوند از اطرافيان به محتضر نيز اشاره شده است تا هم قدرت الهى و عجز انسان‌ها و هم رحمت خداوند به محتضر تبيين گردد.
+
یکى از حالت‌هاى زمان احتضار که شدت آن را نیز بیان مى‌کند، رسیدن جان به گلو است. [[قرآن]]، از چنین تعبیرى براى بیان وحشت زیاد در غیر احتضار نیز بهره جسته و آن، هنگامِ غالب شدن هراس ناشى از هجوم دشمنان در عرصه کارزار است. ([[سوره احزاب]]/۳۳، ۹‌ـ‌۱۱) نظیر همین تعبیر در مورد [[حشر]] انسان‌ها در [[معاد]] نیز آمده است. ([[سوره غافر]]/۴۰، ۱۸)
  
2. نااميدى از شفاى محتضر:
+
رسیدن جان محتضر به گلو، در دو جاى [[قرآن]] ذکر شده: خداوند در [[سوره قیامت]]، ضمن منع انسان‌ها از برگزیدن [[دنیا]] بر [[آخرت]]، آن‌ها را متوجه این لحظه حساس کرده است: {{متن قرآن|«کلاّ اِذا بَلَغَتِ التَّراقى»}}. ([[سوره قیامت]]/۷۵، ۲۶) فاعل «بَلَغت» نفس است<ref>الکشاف، ج‌۴، ص‌۶۶۳؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۲۷۳.</ref> و «تَراقِى» جمع ترقوة، به‌ معناى استخوانى که گلو را از چپ و راست دربرگرفته،<ref>مفردات، ص۱۶۶، «ترق»؛ المیزان، ج۲۰، ص‌۱۱۳.</ref> یا به‌ معناى جلو حلق و بالاى سینه است.<ref>مفردات، ص‌۳۶۳، «رقى»؛ التبیان، ج‌۱۰، ص‌۲۰۰.</ref>
  
در زمان احتضار، خويشاوندان و دوستان محتضر كه در اطراف وى هستند، از روى نااميدى مى‌گويند: چه كسى مى‌تواند او را شفا دهد؟<ref>التبيان، ج‌10، ص‌200؛ الميزان، ج‌20، ص‌113.</ref> «و‌قيِل مَن رَاق». ([[سوره قيامت]]/75، 27) بر اساس روايتى از [[امام‌ باقر]] عليه السلام گوينده اين سخن (من راق) خود محتضر است.<ref>نورالثقلين، ج‌5، ص‌465.</ref> برخى گفته‌اند: «راق» به‌ معناى بالابرنده است نه شفا‌دهنده و گوينده اين سخن، فرشتگانند كه مى‌پرسند: چه كسى روح او را بالا مى‌برد: فرشتگان رحمت يا فرشتگان عذاب؟<ref> جامع‌البيان، مج14، ج29، ص242؛ التبيان، ج‌10، ص‌200؛ الدر المنثور، ج‌8‌، ص‌361.</ref> و نيز روايت شده كه فرشتگان، از نزديك شدن به كافر كراهت دارند و ملك‌الموت مى‌گويد: چه كسى روح اين كافر را بالا خواهد برد؟<ref>تفسير قرطبى، ج‌19، ص‌73.</ref>
+
در آیات ۸۳‌ـ‌۸۷ [[سوره واقعه]]/۵۶ رسیدن جان به گلو، دلیلى بر [[قدرت الهى]] و عجز انسان‌ها از رویارویى با پدیده‌هاى گوناگون و از‌ جمله مرگ دانسته شده است: {{متن قرآن|«فَلَولا اِذا بَلَغَتِ الحُلقوم و اَنتُم حینَئِذ تَنظُرون و نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِنکم ولکن لاتُبصِرون فَلَولا اِن کنتُم غَیرَ مَدینین  تَرجِعونَها اِن کنتُم صـدِقین»}}. گفته شده: مراد از آیه‌ ۸۷ این است که اگر در ادّعاى خود صادقید، چرا [[روح]] محتضر را از هر طریقى که مى‌توانید (مانند تدابیر طبّى، تعویذهاى کاهنانه و طلسم‌هاى نجومى) حتى به‌ صورت نادر و اتفاقى باز‌نمى‌گردانید.<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج‌۷، ص‌۱۲۱.</ref>
  
3. يقين محتضر به جدايى:
+
در آیات پیشین، افزون بر اشاره به نگاه‌هاى آکنده از دل‌سوزى و آمیخته با رعب اطرافیان محتضر به او که با زبان قال یا حال از اطرافیان کمک مى‌طلبد،<ref>الفرقان، ج‌۲۷، ص‌۱۰۹.</ref> به نزدیک‌تر بودن خداوند از اطرافیان به محتضر نیز اشاره شده است تا هم قدرت الهى و عجز انسان‌ها و هم رحمت خداوند به محتضر تبیین گردد.
  
انسان در لحظات احتضار، به جدايى يقين پيدا مى‌كند: {{متن قرآن|«و‌ظَنَّ اَنَّهُ الفِراق»}}. ([[سوره قيامت]]/75، 28) مراد از «ظنّ» در اين آيه، علم و يقين است؛ زيرا انسان در حالت احتضار، به جدايى از دنيا، مال، اهل و فرزندان يقين مى‌يابد.<ref>روح‌البيان، ج‌10، ص‌255؛ جامع‌البيان، مج‌14، ج‌29، ص‌243.</ref> گفته شده: مراد از ظن، گمان است و ممكن است كاربرد ظن در مورد او براى استهزا‌ باشد.<ref>التفسير الكبير، ج‌29، ص‌231.</ref>
+
'''۲. ناامیدى از شفاى محتضر:'''
  
4. جمع شدن ساق‌ها:
+
در زمان احتضار، خویشاوندان و دوستان محتضر که در اطراف وى هستند، از روى ناامیدى مى‌گویند: چه کسى مى‌تواند او را شفا دهد؟<ref>التبیان، ج‌۱۰، ص‌۲۰۰؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۳.</ref> {{متن قرآن|«وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ»}}. ([[سوره قیامت]]/۷۵، ۲۷) بر اساس روایتى از [[امام‌ باقر]] علیه السلام گوینده این سخن (مَن راق) خود محتضر است.<ref>نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۴۶۵.</ref> برخى گفته‌اند: «راق» به‌ معناى بالابرنده است نه شفا‌دهنده و گوینده این سخن، فرشتگانند که مى‌پرسند: چه کسى روح او را بالا مى‌برد: فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب؟<ref> جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۲۴۲؛ التبیان، ج‌۱۰، ص‌۲۰۰؛ الدر المنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۶۱.</ref> و نیز روایت شده که فرشتگان، از نزدیک شدن به کافر کراهت دارند و [[عزرائیل|ملک‌الموت]] (عزرائیل) مى‌گوید: چه کسى روح این کافر را بالا خواهد برد؟<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۱۹، ص‌۷۳.</ref>
  
هنگام احتضار، دو ساق پاى انسان كنار هم جمع مى‌شوند: {{متن قرآن|«والتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاق»}}. ([[سوره قيامت]]/75، 29) فعل «التفّ» از مصدر «التفاف» به‌ معناى جمع شدن و به هم پيچيدن<ref>لسان‌العرب، ج‌12، ص‌304‌ـ‌306.</ref> و معناى آيه اين است كه در حال احتضار، به‌ دليل زوال نيروى حياتى كه در بدن جريان داشته، ساق‌ها كنار هم جمع مى‌شوند.<ref>الميزان، ج‌20، ص‌113؛ التفسير الكبير، ج‌29، ص‌232؛ جامع‌البيان، مج‌14، ج‌29، ص‌245؛ الدرالمنثور، ج‌8‌، ص‌362.</ref> در تفسير آيه پيشين، آراى ديگرى نيز وجود دارد: الف. مراد از ساق، امر شديد است؛ زيرا انسان در سختى‌ها ساق خود را بالا مى‌زند و آيه، حاكى از وقوع شدايد و سختى‌هاى حالت احتضار است.<ref>التفسير الكبير، ج‌29، ص‌232.</ref> ب. اتصال امر دنيا به آخرت<ref>جامع‌البيان، مج‌14، ج‌29، ص‌245.</ref> ج. مقصود از ساق، ساق پاى محتضر است كه هنگام جان كندن، آن‌را به هم مى‌زند.<ref>التفسير الكبير، ج‌29، ص‌232.</ref> د. مراد از ساق‌ها، پاهاى بستگان محتضر است كه وى را پس از مرگ تشييع مى‌كنند.<ref>الفرقان، ج‌29، ص‌290.</ref> هـ‌.‌ مردم بدن او و فرشتگان روحش را تجهيز مى‌كنند.<ref>الدر المنثور، ج‌8، ص‌362.</ref> و مراد، دو ساق او است كه در كفن پيچيده مى‌شود.<ref>التفسيرالكبير، ج‌29، ص‌232؛ جامع‌البيان، مج‌14، ج‌29، ص‌245.</ref>
+
'''۳. یقین محتضر به جدایى:'''
  
آيه از نظر لفظى، بر معناهايى نظير پيوند شدت امر آخرت به امر دنيا يا اتصال حال [[مرگ]] به زندگى و اتصال شدت مرگ به شدت هراس بيرون آمدن از قبر دلالت ندارد؛ مگر اين‌كه گفته شود: مراد از پيچيده شدن ساق به ساق، فراگير شدن شدايد و آمدن آن‌ها يكى پس از ديگرى از لحظه احتضار تا روز قيامت است تا بر هر يك از موارد، قابل انطباق باشد.<ref>الميزان، ج‌20، ص‌113.</ref>
+
انسان در لحظات احتضار، به جدایى یقین پیدا مى‌کند: {{متن قرآن|«و‌ظَنَّ اَنَّهُ الفِراق»}}. ([[سوره قیامت]]/۷۵، ۲۸) مراد از «ظنّ» در این آیه، علم و یقین است؛ زیرا انسان در حالت احتضار، به جدایى از دنیا، مال، اهل و فرزندان یقین مى‌یابد.<ref>روح‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۲۵۵؛ جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۴۳.</ref> گفته شده: مراد از ظنّ، گمان است و ممکن است کاربرد ظن در مورد او براى استهزا‌ باشد.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۱.</ref>
  
5. ظهور فرشتگان در زمان احتضار:
+
'''۴. جمع شدن ساق‌ها:'''
  
يكى از حوادث مهم زمان احتضار، ظهور فرشتگان و گرفتن جان محتضر (توفى) به‌وسيله آن‌ها است؛ حتى گفته شده: يكى از ادلّه نام‌گذارى زمان قبل از مرگ به «احتضار»، حضور فرشتگان در آن زمان‌است.<ref>مجمع‌البحرين، ج‌1، ص‌530؛ جواهرالكلام، ج‌4، ص‌6.</ref>
+
هنگام احتضار، دو ساق پاى انسان کنار هم جمع مى‌شوند: {{متن قرآن|«والتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاق»}}. ([[سوره قیامت]]/۷۵، ۲۹) فعل «التفّ» از مصدر «التفاف» به‌ معناى جمع شدن و به هم پیچیدن<ref>لسان‌العرب، ج‌۱۲، ص‌۳۰۴‌ـ‌۳۰۶.</ref> و معناى [[آیه]] این است که در حال احتضار، به‌ دلیل زوال نیروى حیاتى که در بدن جریان داشته، ساق‌ها کنار هم جمع مى‌شوند.<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۳؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲؛ جامع‌البیان، ج‌۲۹، ص‌۲۴۵؛ الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۶۲.</ref> در [[تفسیر]] آیه پیشین، آراى دیگرى نیز وجود دارد، از جمله: الف. مراد از ساق، امر شدید است؛ زیرا انسان در سختى‌ها ساق خود را بالا مى‌زند و آیه، حاکى از وقوع شداید و سختى‌هاى حالت احتضار است.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲.</ref> ب. اتصال امر دنیا به آخرت<ref>جامع‌البیان، ج‌۲۹، ص‌۲۴۵.</ref> ج. مقصود از ساق، ساق پاى محتضر است که هنگام جان کندن، آن‌را به هم مى‌زند.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲.</ref> د. مراد، دو ساق او است که در [[کفن]] پیچیده مى‌شود.<ref>التفسیرالکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲؛ جامع‌البیان، ج‌۲۹، ص‌۲۴۵.</ref>
  
فرشتگان در امر توفّى تفريط و كوتاهى نمى‌كنند: {{متن قرآن|«...‌حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَكُمُ المَوتُ تَوَفَّتهُ رُسُلُنا و هُم لايُفَرِّطون»}}. ([[سوره انعام]]/6، 61) مقصود از تفريط؛ ضايع كردن، غفلت، سستى يا ناتوانى است.<ref>مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌483؛ تفسير قرطبى، ج‌7، ص‌7.</ref>  
+
آیه از نظر لفظى، بر معناهایى نظیر پیوند شدت امر آخرت به امر دنیا یا اتصال حال [[مرگ]] به زندگى و اتصال شدت مرگ به شدت هراس بیرون آمدن از [[قبر]] دلالت ندارد؛ مگر این‌که گفته شود: مراد از پیچیده شدن ساق به ساق، فراگیر شدن شداید و آمدن آن‌ها یکى پس از دیگرى از لحظه احتضار تا روز [[قیامت]] است تا بر هر یک از موارد، قابل انطباق باشد.<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۳.</ref>
  
توفّى به ملك‌الموت نيز نسبت داده شده است: {{متن قرآن|«قُل يَتَوَفـّكُم مَلَكُ المَوتِ الَّذى وُكِّلَ بِكُم‌...»}}. ([[سوره سجده]]/32، 11)
+
'''۵. حضور فرشتگان در زمان احتضار:'''
  
قرآن، گاهى صحنه‌هاى احتضار مؤمنان و كافران را به‌ صورت دو نقطه مقابل يك‌ديگر، در كنار هم ذكر مى‌كند تا اختلاف برخورد [[فرشتگان]] با اين دو گروه به‌ گونه روشن‌ترى بيان شود. در آيه‌ 28 [[سوره نحل]]/16 به شدتِ احتضار ستم‌گران و خوارى آن‌ها در آن زمان اشاره شده: {{متن قرآن|«اَلَّذينَ تَتَوَفـّهُمُ المَلئِكَةُ ظالِمى اَنفُسِهِم فَاَلقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعمَلُ مِن سوء بَلى اِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما‌كُنتُم تَعمَلون»}} و در چند آيه بعد، از احتضار پاكان همراه با درود و بشارت سخن رفته است: {{متن قرآن|«اَلَّذينَ تَتَوَفـّهُمُ المَلئِكَةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلمٌ عَلَيكُمُ ادخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون»}}. ([[سوره نحل]]/16، 32)
+
یکى از حوادث مهم زمان احتضار، حضور [[فرشتگان]] و گرفتن جان محتضر (توفى) به‌وسیله آن‌ها است؛ حتى گفته شده: یکى از ادلّه نام‌گذارى زمان قبل از مرگ به «احتضار»، حضور فرشتگان در آن زمان‌ است.<ref>مجمع‌البحرین، ج‌۱، ص‌۵۳۰؛ جواهرالکلام، ج‌۴، ص‌۶.</ref>
  
[[فرشتگان]]، جان ستم‌گران را با سختى ستانده و دست‌هاى خويش را براى عذاب آن‌ها<ref>الدر المنثور، ج3، ص‌322.</ref> يا گرفتن جان‌هايشان<ref>مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌519.</ref> مى‌گشايند: {{متن قرآن|«...‌ولَو تَرَى اِذِ الظّلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِكَةُ باسِطوا اَيديهِم اَخرِجوا اَنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ‌...»}}. ([[سوره انعام]]/6، 93)
+
فرشتگان در امر توفّى تفریط و کوتاهى نمى‌کنند: {{متن قرآن|«...‌حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَکمُ المَوتُ تَوَفَّتهُ رُسُلُنا و هُم لایُفَرِّطون»}}. ([[سوره انعام]]/۶، ۶۱) مقصود از تفریط؛ ضایع کردن، غفلت، سستى یا ناتوانى است.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۴۸۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۷، ص‌۷.</ref> توفّى به [[عزرائیل|ملک‌الموت]] نیز نسبت داده شده است: {{متن قرآن|«قُل یتَوَفّاکم مَلَک المَوتِ الَّذى وُکّلَ بِکم‌...»}}. ([[سوره سجده]]/۳۲، ۱۱)
  
فرمان فرشتگان به ستم‌كاران (اَخرِجوا اَنفُسَكُمُ= جان‌هايتان را خارج كنيد)، امرى تكوينى و به‌ معناى قطع تعلق جان‌هاى آنان از بدن‌هايشان است؛ زيرا مرگ و زندگى به‌ دست انسان نيست.<ref>الميزان، ج‌7، ص‌285.</ref> در بيان مراد از اين فرمان، وجوه ديگرى نيز‌ گفته شده است.<ref>التفسير الكبير، ج‌13، ص‌85‌.</ref>
+
قرآن، گاهى صحنه‌هاى احتضار مؤمنان و کافران را به‌ صورت دو نقطه مقابل یک‌دیگر، در کنار هم ذکر مى‌کند تا اختلاف برخورد [[فرشتگان]] با این دو گروه به‌ گونه روشن‌ترى بیان شود. در آیه‌ ۲۸ [[سوره نحل]]/۱۶ به شدتِ احتضار ستم‌گران و خوارى آن‌ها در آن زمان اشاره شده: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائِکةُ ظالِمى اَنفُسِهِم فَاَلقَوُا السَّلَمَ ما کنّا نَعمَلُ مِن سوء بَلى اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِما‌ کنتُم تَعمَلون»}} و در چند آیه بعد، از احتضار پاکان همراه با درود و بشارت سخن رفته است: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ تَتَوَفـّاهُمُ المَلائِکةُ طَیّبینَ یقولونَ سَلامٌ عَلَیکمُ ادخُلوا الجَنَّةَ بِما کنتُم تَعمَلون»}}. ([[سوره نحل]]/۱۶، ۳۲)
  
فرشتگان هنگام گرفتن جان منافقان و كافران، بر صورت‌ها و پشت‌هاى آنان مى‌زنند: {{متن قرآن|«فَكَيفَ اِذا تَوَفَّتهُمُ المَلئِكَةُ يَضرِبونَ وُجوهَهُم و اَدبرَهُم»}}. ([[سوره محمد]]/47، 27) نيز [[سوره انفال]]/8، 50. گفته شده: فرشتگان به اين دليل بر صورت‌هاى اين اشخاص مى‌زنند كه از عالمى كه روبه آن دارند، محجوب و رويگردان و به كبر و عجب متّصف هستند و بر پشت‌هايشان به اين دليل مى‌زنند كه به عالمى كه پشت به آن دارند (عالم طبيعت) ميل شديد داشته، به حرص و شهوت متّصف‌اند.<ref>تفسير ابن‌عربى، ج‌1، ص‌481 و ج‌2، ص‌501.</ref>
+
[[فرشتگان]]، جان ستم‌گران را با سختى ستانده و دست‌هاى خویش را براى [[عذاب]] آن‌ها<ref>الدر المنثور، ج۳، ص‌۳۲۲.</ref> یا گرفتن جان‌هایشان<ref>مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۱۹.</ref> مى‌گشایند: {{متن قرآن|«...‌ولَو تَرَى اِذِ الظّالِمونَ فى غَمَراتِ المَوتِ والمَلائِکةُ باسِطوا اَیدیهِم اَخرِجوا اَنفُسَکمُ الیومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ‌...»}}. ([[سوره انعام]]/۶، ۹۳)
  
بر اساس روايتى از [[امام باقر]] عليه السلام، فرشته مرگ، هنگام گرفتن روح گنه‌كاران، چهره‌اى متناسب با اعمال و صفات آنان داشته با قيافه‌اى خشم‌ناك و وحشت‌آور به همراه فرشتگانى كه در دستانشان تازيانه‌هاى آتشين است به آنان نزديك شده، جرعه‌اى از شراب دوزخ در گلويشان مى‌ريزد.<ref>لقاءالله، ص‌205‌ـ‌206.</ref>
+
فرمان فرشتگان به ستم‌کاران (اَخرِجوا اَنفُسَکمُ= جان‌هایتان را خارج کنید)، امرى تکوینى و به‌ معناى قطع تعلق جان‌هاى آنان از بدن‌هایشان است؛ زیرا [[مرگ]] و زندگى به‌ دست انسان نیست.<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۲۸۵.</ref> در بیان مراد از این فرمان، وجوه دیگرى نیز‌ گفته شده است.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۸۵‌.</ref>
  
فرشتگان جان اهل ايمان را با ملاطفت و بشارت آنان به از بين رفتن ترس و غم مى‌ستانند؛ بدين‌گونه كه از عذاب خدا ترسان و براى ثواب او غمگين مباشيد، يا از امور آخرت كه در پيش داريد، مترسيد و درباره آن‌چه مانند زن و فرزند به‌ جا نهاده‌ايد، محزون نباشيد:<ref> مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌17.</ref>  
+
فرشتگان هنگام گرفتن جان [[منافقان]] و کافران، بر صورت‌ها و پشت‌هاى آنان مى‌زنند: {{متن قرآن|«فَکیفَ اِذا تَوَفَّتهُمُ المَلائِکةُ یضرِبونَ وُجوهَهُم و اَدبارَهُم»}}. ([[سوره محمد]]/۴۷، ۲۷؛ [[سوره انفال]]/۸، ۵۰). گفته شده: فرشتگان به این دلیل بر صورت‌هاى این اشخاص مى‌زنند که از عالمى که رو به آن دارند، محجوب و رویگردان و به کبر و عُجب متّصف هستند و بر پشت‌هایشان به این دلیل مى‌زنند که به عالمى که پشت به آن دارند (عالم طبیعت) میل شدید داشته، به حرص و شهوت متّصف‌اند.<ref>تفسیر ابن‌عربى، ج‌۱، ص‌۴۸۱ و ج‌۲، ص‌۵۰۱.</ref>
  
{{متن قرآن|«اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلئِكَةُ اَلاّ تَخافوا ولاتَحزَنوا واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى كُنتُم توعَدون»}}. ([[سوره فصلت]]/41، 30) بنابر روايتى از [[امام‌ صادق]] عليه السلام نيز آيه پيشين به نزول [[فرشتگان]] در حالت احتضار اشاره دارد.<ref>همان.</ref> به نظر برخى، عبارت «كُنتُم توعَدون» كه به‌صورت ماضى استمرارى است بر تنزّل فرشتگان مزبور، پس از مرگ دلالت‌ مى‌كند.<ref>الميزان، ج‌17، ص‌390.</ref>
+
بر اساس روایتى از [[امام باقر]] علیه السلام، فرشته مرگ، هنگام گرفتن روح گنه‌کاران، چهره‌اى متناسب با اعمال و صفات آنان داشته، با قیافه‌اى خشم‌ناک و وحشت‌آور به همراه فرشتگانى که در دستانشان تازیانه‌هاى آتشین است به آنان نزدیک شده، جرعه‌اى از شراب [[دوزخ]] در گلویشان مى‌ریزد.<ref>لقاءالله، ص‌۲۰۵‌ـ‌۲۰۶.</ref>
  
خداوند در آيه‌ 64 [[سوره يونس]]/10 به مؤمنان پارسا، بشارت در دنيا و آخرت را وعده مى‌دهد: {{متن قرآن|«لَهُمُ‌البُشرى فِى الحَيوةِ الدُّنيا و فِى الأخِرَةِ»}} در حديثى از رسول‌ اكرم صلى الله عليه و آله آمده: بشارت در دنيا رؤياهاى نيكويى است كه مؤمن مى‌بيند و بشارت در آخرت، بشارت در زمان [[مرگ]] است.<ref> من لا‌يحضره الفقيه، ج‌1، ص‌150.</ref>
+
فرشتگان جان اهل [[ایمان]] را با ملاطفت و بشارت آنان به از بین رفتن ترس و غم مى‌ستانند؛ بدین‌گونه که از عذاب خدا ترسان و براى [[ثواب]] او غمگین مباشید، یا از امور آخرت که در پیش دارید، مترسید و درباره آن‌چه مانند زن و فرزند به‌ جا نهاده‌اید، محزون نباشید:<ref> مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۱۷.</ref>{{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکةُ اَلاّ تَخافوا ولاتَحزَنوا واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى کنتُم توعَدون»}}. ([[سوره فصلت]]/۴۱، ۳۰) بنابر روایتى از [[امام‌ صادق]] علیه السلام نیز آیه پیشین به نزول [[فرشتگان]] در حالت احتضار اشاره دارد.<ref>همان.</ref> به نظر برخى، عبارت {{متن قرآن|«کنتُم توعَدون»}} که به‌صورت ماضى استمرارى است، بر تنزّل فرشتگان مزبور پس از مرگ دلالت‌ مى‌کند.<ref>المیزان، ج‌۱۷، ص‌۳۹۰.</ref>خداوند در آیه‌ ۶۴ [[سوره یونس]]/۱۰ به مؤمنان پارسا، بشارت در دنیا و آخرت را وعده مى‌دهد: {{متن قرآن|«لَهُمُ‌البُشرى فِى الحَیاةِ الدُّنیا و فِى الأخِرَةِ»}} در حدیثى از [[پیامبر اسلام|رسول‌ اکرم]] صلى الله علیه و آله آمده: بشارت در دنیا رؤیاهاى نیکویى است که مؤمن مى‌بیند و بشارت در آخرت، بشارت در زمان [[مرگ]] است.<ref> من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۵۰.</ref>
  
بر اساس روايتى از [[امام صادق]] عليه السلام، ملك‌الموت به مؤمن در حالت احتضار مى‌گويد: آن‌چه اميد داشتى به تو داده شد و از آن‌چه مى‌ترسيدى، ايمنى يافتى؛ آن‌گاه براى وى درى را به‌ سوى منزل‌گاهش در بهشت گشوده، به وى گفته مى‌شود: به سكونت‌گاه خويش در بهشت نظر كن و اينان رسول خدا، على، حسن و حسين عليهم السلام هستند.<ref>تفسير عياشى، ج‌2، ص‌124 و 125.</ref>
+
بر اساس روایتى از [[امام صادق]] علیه السلام، ملک‌الموت به مؤمن در حالت احتضار مى‌گوید: آن‌چه امید داشتى به تو داده شد و از آن‌چه مى‌ترسیدى، ایمنى یافتى؛ آن‌گاه براى وى درى را به‌ سوى منزل‌گاهش در [[بهشت]] گشوده، به وى گفته مى‌شود: به سکونت‌گاه خویش در بهشت نظر کن و اینان [[رسول خدا]]، [[امام علی علیه السلام|على]]، [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهم السلام هستند.<ref>تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۱۲۴ و ۱۲۵.</ref>
  
بنابر حديثى نبوى، ملك الموت و كمك‌كنندگانش (فرشتگان ديگر) براى قبض روح مؤمن به وى نزديك نمى‌شوند؛ مگر پس از سلام بر او و بشارت او به بهشت.<ref>من لا‌يحضره الفقيه، ج‌1، ص‌152.</ref> فقيهان براى مؤمنان، درباره مسلمان در حال احتضار، احكامى اعمّ از واجب، مستحب و مكروه ذكر كرده‌اند.<ref>جواهرالكلام، ج‌4، ص‌6‌ـ‌30.</ref>
+
بنابر حدیثى نبوى، ملک الموت و کمک‌کنندگانش (فرشتگان دیگر) براى قبض روح مؤمن به وى نزدیک نمى‌شوند؛ مگر پس از سلام بر او و بشارت او به [[بهشت]].<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۵۲.</ref> فقیهان براى مؤمنان، درباره مسلمان در حال احتضار، احکامى اعمّ از [[واجب]]، [[مستحب]] و [[مکروه]] ذکر کرده‌اند.<ref>جواهرالکلام، ج‌۴، ص‌۶‌ـ‌۳۰.</ref>
  
==شدايد احتضار==
+
'''۶. مشاهده اهل بیت علیهم السلام:'''
  
از آياتى مانند 26‌ـ‌30 [[سوره قيامت]]/83‌ـ‌87 [[سوره واقعه]]/93 [[سوره انعام]]/6 و تعبير تزهق از ريشه زُهوق به‌ معناى خروج چيزى با سختى<ref>مفردات، ص‌384؛ الميزان، ج‌9، ص‌308.</ref>: {{متن قرآن|«...‌و‌تَزهَقَ اَنفُسُهُم و هُم كفِرون»}} ([[سوره توبه]]/9، 55) و تعبير آمدن سكرات [[مرگ]] و اشاره به قصد گريز انسان از آن: {{متن قرآن|«و‌جاءَت سَكرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِكَ ما كُنتَ مِنهُ تَحيد»}}. ([[سوره ق]]/50، 19) مى‌توان به شدايد احتضار پى برد.
+
[[امام صادق]] علیه السلام مى فرماید: از دوستان و دشمنان ما کسى نمى میرد، مگر آن که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهم السلام را مى بیند [و آنها نیز] او را مى بینند و بشارت مى دهند و اگر از غیر دوستان ما باشد آنها (پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام) را مى بیند در حالى که احساس بدى مى کند.<ref>بحارالأنوار، ج۶، ص۱۸۱.</ref>
  
«سكرة» به‌ معناى مستى و مقصود از سكره مرگ، حالتى است كه هنگام جان كندن بر انسان عارض مى‌شود و همانند مستى كه نمى‌داند چه مى‌گويد و با او چه گفته مى‌شود، به خويشتن مشغول و از مردم منقطع مى‌گردد.
+
امام صادق علیه السلام، درباره بشارت مؤمنان به هنگام احتضار از سوى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و [[امامان معصوم]] علیهم السلام استناد به این آیه شریفه مى کند که خداوند متعال مى فرماید: {{متن قرآن|«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کانُوا یتَّقُون * لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الاَْخِرَة»}}؛ ([[سوره یونس]]، ۶۳ـ۶۴) همانان که ایمان آورده و پرهیزکارى ورزیده اند در زندگى دنیا و آخرت مژده براى آنان است.
  
تعبير «بِالحقّ» در آيه اخير اشاره دارد به اين‌كه وجود پديده مرگ بر اساس قضاى الهى بوده، در نظام هستى ضرورى است.<ref>الميزان، ج‌18، ص‌348.</ref> در تفسير اين تعبير آراى ديگرى نيز ارائه شده است.<ref>الكشّاف، ج‌4، ص‌386؛ التفسير الكبير، ج‌28، ص‌164.</ref> طبق روايتى از [[امام صادق]] عليه السلام مرگ، براى برخى كافران از نيش زدن مار و عقرب و بريدن بدنشان با ارّه و قيچى و چرخاندن سنگ آسياب در چشمانشان سخت‌تر‌است.<ref>معانى الاخبار، ج‌2، ص‌192‌ـ‌193.</ref>
+
'''۷. وسوسه شیطان براى نابودى ایمان:'''
  
==احتضار پايان مهلت پذيرش توبه==
+
از مسائل مهم به هنگام مرگ، تلاش [[شیطان]] براى از بین بردن [[ایمان]] است. راه خلاصى آن، تسلط بر دلایل ایمان و اصول عقائد با ادله قطعى و صفاى خاطر و حفظ کردن آنها است. همچنین خواندن [[دعای عدیله|دعاى عدیله]] که در [[مفاتیح الجنان]] آمده است.<ref>شیخ عباس قمى، منازل الاخره، ص۱۲ـ۱۳.</ref>
  
انسان تا قبل از زمان احتضار، فرصت توبه دارد ولى با فرا‌رسيدن حالت احتضار و ظاهر شدن علايم قطعى مرگ، ديگر توبه او پذيرفته نشده،<ref>التبيان، ج‌3، ص‌147.</ref> هيچ سودى براى وى نخواهد داشت: {{متن قرآن|«و‌لَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعمَلونَ السَّيِّـاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ النَ‌...»}}. ([[سوره نساء]]/4، 18) گفته شده: مراد از گنه‌كاران (الّذين يعملون السيّئات) در اين آيه مسلمانانند؛ زيرا در ادامه آيه به عدم پذيرش توبه كافران تصريح شده است.<ref>جامع البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌402.</ref> در لحظه احتضار، حقايق براى انسان آشكار مى‌شود ولى اثرى بر آن مترتّب نمى‌گردد زيرا نمى‌توان ايمان آورد.<ref>تفسير موضوعى، ج4، ص173‌ـ‌174.</ref> فرعون هنگام گرفتارى در غرقاب نابودى [[توبه]] و اظهار ايمان كرد ولى از وى پذيرفته نشد: {{متن قرآن|«...‌حَتّى اِذا اَدرَكَهُ الغَرَقُ قالَ ءامَنتُ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاَّ الَّذى ءامَنَت بِهِ بَنوا اِسرءيلَ و اَنا مِنَ المُسلِمين ءالنَ و قَد عَصَيتَ قَبلُ و كُنتَ مِنَ المُفسِدين»}}. ([[سوره يونس]]/10،‌ 90‌ـ‌91)
+
==شداید احتضار==
  
در برخى روايات وارد شده كه توبه حتى در زمان احتضار نيز پذيرفته مى‌شود<ref>الكشاف، ج‌1، ص‌489.</ref> و در حديثى از [[امام صادق]] عليه السلام آمده است: در زمان احتضار، امكان توبه براى انسان جاهل وجود دارد ولى اين راه براى عالم مسدود است.<ref> تفسير عياشى، ج‌1، ص‌228.</ref>
+
از آیاتى مانند ۲۶‌ـ‌۳۰ [[سوره قیامت]]، ۸۳‌ـ‌۸۷ [[سوره واقعه]]، ۹۳ [[سوره انعام]] و نیز تعبیر «تزهق» به‌ معناى خروج چیزى با سختى<ref>مفردات، ص‌۳۸۴؛ المیزان، ج‌۹، ص‌۳۰۸.</ref> در آیه {{متن قرآن|«...‌و‌تَزهَقَ اَنفُسُهُم و هُم کافِرون»}} ([[سوره توبه]]/۹، ۵۵) و تعبیر آمدن سکرات [[مرگ]] و اشاره به قصد گریز انسان از آن: {{متن قرآن|«و‌جاءَت سَکرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِک ما کنتَ مِنهُ تَحید»}} ([[سوره ق]]/۵۰، ۱۹)، مى‌توان به شداید احتضار پى برد.
  
==درخواست تأخير مرگ و بازگشت به دنيا==
+
«سکرة» به‌ معناى مستى و مقصود از سکرة مرگ، حالتى است که هنگام جان کندن بر انسان عارض مى‌شود و همانند مستى که نمى‌داند چه مى‌گوید و با او چه گفته مى‌شود، به خویشتن مشغول و از مردم منقطع مى‌گردد.
  
بسيارى از انسان‌ها در زندگى دنيا دچار غفلت بوده، براى هجرت از دنيا آمادگى ندارند؛ به همين دليل هنگام رويارويى با مرگ با استغاثه فراوان درخواست تأخير [[مرگ]] و بازگشت به دنيا را دارند. [[قرآن كريم]] از ابراز چنين تقاضايى چه هنگام فرارسيدن مرگ بر اثر فرود آمدن عذاب الهى بر اقوامى خاص ([[سوره ابراهيم]]/14، 44) و چه هنگام فرا رسيدن مرگ به‌ معناى عام خبر داده است: {{متن قرآن|«حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون لَعَلّى اَعمَلُ صلِحـًا فيما تَرَكتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»}}. ([[سوره مومنون]]/23، 99‌ـ‌100)
+
تعبیر «بِالحقّ» در آیه اخیر اشاره دارد به این‌که وجود پدیده مرگ بر اساس قضاى الهى بوده، در نظام هستى ضرورى است.<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۴۸.</ref> در [[تفسیر]] این تعبیر آراى دیگرى نیز ارائه شده است.<ref>الکشّاف، ج‌۴، ص‌۳۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۸، ص‌۱۶۴.</ref> طبق روایتى از [[امام صادق]] علیه السلام، مرگ براى برخى کافران از نیش زدن مار و عقرب و بریدن بدنشان با ارّه و قیچى و چرخاندن سنگ آسیاب در چشمانشان سخت‌تر‌است.<ref>معانى الاخبار، ج‌۲، ص‌۱۹۲‌ـ‌۱۹۳.</ref>
  
طبق اين آيه، مشركان همواره به خدا شرك ورزيده، خدا را به آن‌چه از آن منزه است، وصف مى‌كنند و به اموال و فرزندانى كه به آن‌ها داده شده، مغرورند تا زمانى كه [[مرگ]] يكى از ايشان فرا رسد<ref>الميزان، ج‌15، ص‌67.</ref> و غفلت و لجاجت را در وى از بين ببرد.
+
[[حضرت علی|امام علی]] علیه السلام در وصف حال افراد محتضر هنگام مرگ می‌فرماید:
  
در اين هنگام، از روى ندامت و حسرت بر كوتاهى‌هاى خويش درخواست مى‌كند كه به دنيا بازگردد<ref>كشف‌الاسرار، ج‌6، ص‌467.</ref> كه البته چنين درخواستى پذيرفته نمى‌شود. در حديثى از رسول‌ اكرم صلى الله عليه و آله درباره اين آيه آمده است: هنگامى كه مرگ انسان فرا مى‌رسد، هر آن‌چه گرد آورده و از اداى حق آن خوددارى كرده، در برابرش جمع مى‌شوند و در آن هنگام است كه مى‌گويد: {{متن قرآن|«رَبِّ ارجِعون‌...»}}.<ref>التفسير الكبير، ج‌23، ص‌119.</ref> بر اساس روايت ديگرى از آن حضرت، جمله {{متن قرآن|«رَبِّ ارجِعون‌...»}} در آيات 99‌ـ‌100 [[سوره مومنون]]/23 به كافر اختصاص دارد؛ امّا مؤمن هنگامى كه ملائكه را مى‌بيند و آنان از وى درباره بازگشت به دنيا مى‌پرسند، دنيا را خانه غم‌ها خوانده، اشتياق خود را براى رفتن به‌سوى خدا اعلام مى‌دارد.<ref>الكشاف، ج‌3، ص‌203؛ الدر‌المنثور، ج‌6، ص‌114‌ـ‌115.</ref> در عين حال، آياتى ديگر به درخواست تأخير اجل از سوى مؤمنان اشاره دارد؛ مانند آياتى كه در آن‌ها به مؤمنان امر شده از ياد خدا غافل نشوند و از آن‌چه روزيشان شده انفاق كنند؛ زيرا در غير اين صورت، هنگامى كه مرگ يكى از آن‌ها فرا رسد از خداوند مى‌خواهد مرگ او را به تأخير اندازد تا بتواند از اموال خويش انفاق كند: {{متن قرآن|«ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتُلهِكُم اَمولُكُم و لا اَولدُكُم عَن ذِكرِ اللّهِ...‌ و اَنفِقوا مِن ما رَزَقنكُم مِن قَبلِ اَن يَأتِىَ اَحَدَكُمُ المَوتُ فَيَقولَ رَبِّ لَولا اَخَّرتَنى اِلى اَجَل قَريب فَاَصَّدَّقَ و اَكُن مِنَ الصّلِحين ولَن‌ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفسـًا اِذا جاءَ اَجَلُها‌...»}}. ([[سوره منافقون]]/63، 9‌ـ‌11)
+
«سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته، یک جا آنان را در بر گرفت، اعضاء بدنشان در برابر آن سختیها به سستى گرایید و رنگشان تغییر کرد. سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود، و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد، و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش مى بیند و با گوشش مى شنود، در حالى که عقلش بجاست و فکرش باقى است، اندیشه مى کند که عمرش را در چه راهى به باد داده و روزگارش را کجا برده، به یاد مى آورد ثروتى را که جمع کرده، و در به دست آوردنش توجه به [[حلال]] و [[حرام]] ننموده، و از جایى که حلال و حرامش برخى روشن و برخى مشتبه بوده به چنگ زده، و فعلا پایبند گناه جمع آورى آن ثروت است، و مشرف بر جدا شدن از آن شده، ثروتى که براى وارثان مى ماند و در آن خوش مى گذرانند و از آن بهره مند مى شوند، راحتى آن نعمت براى وارث و بار مسئولیت آن بر دوش اوست، و او در گرو این ثروت است. در پى آنچه وقت مردن برایش ظاهر مى شود از حسرت دست به دندان مى گزد، و به آنچه در ایام عمرش به آن رغبت داشته بى میل مى شود، و آرزو مى کند اى کاش این اموال به دست آن کس مى رسید که در گذشته به ثروت او غبطه مى خورد و بر آن [[حسد]] مى ورزید. آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش مى رود که دیگر کوشش مانند زبانش از کار مى ایستد، در حالى که میان خانواده اش مى ماند که قدرت سخن گفتن و قدرت شنیدن ندارد، دیده به چهره اهل و عیالش مى گرداند، حرکات زبانش را مى بیند ولى صداى کلام آنان را نمى شنود. سپس پنجه مرگ با او گلاویز مى شود، چشم او نیز مانند گوشش از کار مى افتد، و روح از بدنش بیرون مى رود، و لاشه اى شده بین خانواده اش مى افتد، به طورى که از نشستن نزد او وحشت مى کنند، و از نزدیک شدن به او دورى مى جویند، گریه کننده اش را همراهى نمى کند، و قدرت پاسخ دادن به آن که صدایش مى کند ندارد. آن گاه او را برداشته به سوی خانه قبر مى برند، و وى را در آنجا به عملش سپرده و براى همیشه از دیدارش چشم مى پوشند».<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.</ref>
  
وجه جمع اين آيات با رواياتى كه بر عدم رغبت مؤمن براى بازگشت به دنيا دلالت مى‌كنند، مى‌تواند اين باشد كه درخواست تأخير اجل، مربوط به مؤمنان متوسط و گنه‌كار و اشتياق براى رفتن به‌ سوى خدا، مربوط به دارندگان درجات عالى ايمان است. در روايتى نيز آمده است كه چون جان مؤمن به گلوى وى رسد، جايگاهش در [[بهشت]] به او نشان داده مى‌شود؛ آن‌گاه مى‌گويد: مرا به دنيا باز‌گردانيد تا خويشان خود را از آن‌چه مى‌بينم آگاه سازم كه به وى گفته مى‌شود راهى به‌ سوى اين كار نيست.<ref>من لا‌يحضره الفقيه، ج 1، ص‌152.</ref> چنان‌كه قرآن، شبيه چنين مطلبى را از مؤمنى راستين نقل مى‌كند: {{متن قرآن|«...‌قالَ يلَيتَ قَومى يَعلَمون بِما غَفَرَلى رَبّى وجَعَلَنى مِنَ المُكرَمين»}}. ([[سوره يس]]/36، 26‌ـ‌27)
+
==احتضار، پایان مهلت توبه==
  
==اعتراف ستم‌گران بر ضد خويشتن==
+
انسان تا قبل از زمان احتضار، فرصت [[توبه]] دارد، ولى با فرا‌رسیدن حالت احتضار و ظاهر شدن علایم قطعى [[مرگ]]، دیگر توبه او پذیرفته نشده،<ref>التبیان، ج‌۳، ص‌۱۴۷.</ref> هیچ سودى براى وى نخواهد داشت: {{متن قرآن|«و‌لَیسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذینَ یعمَلونَ السَّیئاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ الآنَ‌...»}} ([[سوره نساء]]/۴، ۱۸).
  
[[قرآن كريم]]، از اقرار برخى ستم‌گران (در لحظه احتضار) به كفر خويش سخن گفته و اين اعتراف حاكى از عمق يقين انسان در آن لحظه به عاقبت خويش است: {{متن قرآن|«فَمَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبـًا اَو كَذَّبَ بِايتِهِ اُولئِكَ يَنالُهُم نَصيبُهُم مِنَ الكِتبِ حَتّى اِذا جاءَتهُم رُسُلُنا يَتَوَفَّونَهُم قالوا اَينَ ما كُنتُم تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ قالوا ضَلّوا عَنّا و شَهِدوا عَلى اَنفُسِهِم اَنَّهُم كانوا كفِرين»}}. ([[سوره اعراف/7، 37)
+
گفته شده: مراد از گنهکاران (الّذین یعملون السیئات) در این آیه مسلمانانند؛ زیرا در ادامه آیه به عدم پذیرش توبه [[کفر|کافران]] تصریح شده است.<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۴۰۲.</ref> در لحظه احتضار، حقایق براى انسان آشکار مى‌شود ولى اثرى بر آن مترتّب نمى‌گردد زیرا نمى‌توان [[ایمان]] آورد.<ref>تفسیر موضوعى، ج۴، ص۱۷۳‌ـ‌۱۷۴.</ref> [[فرعون]] هنگام گرفتارى در غرقاب نابودى، توبه و اظهار ایمان کرد ولى از وى پذیرفته نشد: {{متن قرآن|«...‌حَتّى اِذا اَدرَکهُ الغَرَقُ قالَ ءامَنتُ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاَّ الَّذى ءامَنَت بِهِ بَنوا اِسراءیلَ و اَنا مِنَ المُسلِمین ءالانَ و قَد عَصَیتَ قَبلُ و کنتَ مِنَ المُفسِدین»}}. ([[سوره یونس]]/۱۰،‌ ۹۰‌ـ‌۹۱)
  
==اتّصال احتضار به عذاب يا آسايش پس از مرگ==
+
در برخى روایات وارد شده که توبه حتى در زمان احتضار نیز پذیرفته مى‌شود<ref>الکشاف، ج‌۱، ص‌۴۸۹.</ref> و در حدیثى از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است: در زمان احتضار، امکان توبه براى انسان جاهل وجود دارد ولى این راه براى عالم مسدود است.<ref> تفسیر عیاشى، ج‌۱، ص‌۲۲۸.</ref>
  
احتضار انسان‌هاى مؤمن و موحّد به [[بهشت]] و آسايش در عالم [[برزخ]] متصل مى‌شود: {{متن قرآن|«قيلَ ادخُلِ الجَنَّةَ‌...»}}. ([[سوره يس]]/36، 26)<ref>الميزان، ج‌17، ص‌79.</ref> و احتضار ستمگران و كافران به جهنّم و عذاب برزخى متصل مى‌گردد؛ چنان‌كه قوم نوح با غرق شدن، داخل آتش شدند: {{متن قرآن|«مِمّا خَطيتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا»}} ([[سوره نوح]]/71، 25)<ref>همان، ج‌20، ص‌36.</ref> و قوم فرعون در آتش برزخى به سر مى‌برند: {{متن قرآن|«اَلنّارُ يُعرَضونَ‌عَلَيها غُدُوًّاوعَشيـًّا...»}}. ([[سوره غافر]]/40، 46).<ref>همان، ج1، ص350.</ref>
+
==درخواست تأخیر مرگ و بازگشت به دنیا==
 +
 
 +
بسیارى از انسان‌ها در زندگى دنیا دچار [[غفلت]] بوده، براى هجرت از دنیا آمادگى ندارند؛ به همین دلیل هنگام رویارویى با [[مرگ]] با [[استغاثه]] فراوان، درخواست تأخیر مرگ و بازگشت به دنیا را دارند. [[قرآن کریم]] از ابراز چنین تقاضایى چه هنگام فرارسیدن مرگ بر اثر فرود آمدن [[عذاب الهى]] بر اقوامى خاص ([[سوره ابراهیم]]/۱۴، ۴۴) و چه هنگام فرا رسیدن مرگ به‌ معناى عام خبر داده است: {{متن قرآن|«حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون لَعَلّى اَعمَلُ صالِحـًا فیما تَرَکتُ کلاّ اِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»}}. ([[سوره مومنون]]/۲۳، ۹۹‌ـ‌۱۰۰)
 +
 
 +
طبق این آیه، مشرکان همواره به خدا [[شرک]] ورزیده، خدا را به آن‌چه از آن منزه است، وصف مى‌کنند و به اموال و فرزندانى که به آن‌ها داده شده، مغرورند تا زمانى که [[مرگ]] یکى از ایشان فرا رسد<ref>المیزان، ج‌۱۵، ص‌۶۷.</ref> و غفلت و [[لجاجت]] را در وى از بین ببرد.
 +
 
 +
در این هنگام، از روى ندامت و حسرت بر کوتاهى‌هاى خویش درخواست مى‌کند که به دنیا بازگردد،<ref>کشف‌الاسرار، ج‌۶، ص‌۴۶۷.</ref> که البته چنین درخواستى پذیرفته نمى‌شود. در حدیثى از [[پیامبر اسلام|رسول‌ اکرم]] صلى الله علیه و آله درباره این آیه آمده است: هنگامى که مرگ انسان فرا مى‌رسد، هر آن‌چه گرد آورده و از اداى حق آن خوددارى کرده، در برابرش جمع مى‌شوند و در آن هنگام است که مى‌گوید: {{متن قرآن|«رَبِّ ارجِعون‌...»}}.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۲۳، ص‌۱۱۹.</ref>
 +
 
 +
بر اساس روایت دیگرى از آن حضرت، جمله {{متن قرآن|«رَبِّ ارجِعون‌...»}} در آیات ۹۹‌ـ‌۱۰۰ [[سوره مومنون]] به کافر اختصاص دارد؛ امّا مؤمن هنگامى که [[ملائکه]] را مى‌بیند و آنان از وى درباره بازگشت به دنیا مى‌پرسند، دنیا را خانه غم‌ها خوانده، اشتیاق خود را براى رفتن به‌سوى خدا اعلام مى‌دارد.<ref>الکشاف، ج‌۳، ص‌۲۰۳؛ الدر‌المنثور، ج‌۶، ص‌۱۱۴‌ـ‌۱۱۵.</ref> در عین حال، آیاتى دیگر به درخواست تأخیر اجل از سوى مؤمنان اشاره دارد؛ مانند آیاتى که در آن‌ها به مؤمنان امر شده از یاد خدا غافل نشوند و از آن‌چه روزیشان شده [[انفاق]] کنند؛ زیرا در غیر این صورت، هنگامى که مرگ یکى از آن‌ها فرا رسد از خداوند مى‌خواهد مرگ او را به تأخیر اندازد تا بتواند از اموال خویش انفاق کند: {{متن قرآن|«یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُلهِکم اَموالُکم و لا اَولادُکم عَن ذِکرِ اللّهِ...‌ و اَنفِقوا مِن ما رَزَقناکم مِن قَبلِ اَن یأتِىَ اَحَدَکمُ المَوتُ فَیقولَ رَبِّ لَولا اَخَّرتَنى اِلى اَجَل قَریب فَاَصَّدَّقَ و اَکن مِنَ الصّالِحین ولَن‌ یؤَخِّرَ اللّهُ نَفسـًا اِذا جاءَ اَجَلُها‌...»}}. ([[سوره منافقون]]/۶۳، ۹‌ـ‌۱۱)
 +
 
 +
وجه جمع این آیات با روایاتى که بر عدم رغبت مؤمن براى بازگشت به دنیا دلالت مى‌کنند، مى‌تواند این باشد که درخواست تأخیر [[اجل]]، مربوط به مؤمنان متوسط و گنهکار بوده و اشتیاق براى رفتن به‌ سوى خدا، مربوط به دارندگان درجات عالى ایمان است. در روایتى نیز آمده است که چون جان مؤمن به گلوى وى رسد، جایگاهش در [[بهشت]] به او نشان داده مى‌شود؛ آن‌گاه مى‌گوید: مرا به دنیا باز‌گردانید تا خویشان خود را از آن‌چه مى‌بینم آگاه سازم که به وى گفته مى‌شود راهى به‌ سوى این کار نیست.<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج ۱، ص‌۱۵۲.</ref> چنان‌که قرآن، شبیه چنین مطلبى را از مؤمنى راستین نقل مى‌کند: {{متن قرآن|«...‌قالَ یالَیتَ قَومى یعلَمون بِما غَفَرَلى رَبّى وجَعَلَنى مِنَ المُکرَمین»}}. ([[سوره یس]]/۳۶، ۲۶‌ـ‌۲۷)
 +
 
 +
==احکام محتضر==
 +
 
 +
*[[واجب]] است محتضر را به پشت رو به [[قبله]] بخوابانند؛ به‌طوری‌که کف پاهایش به طرف قبله باشد.
 +
*[[مستحب]] است براى راحت شدن محتضر، بر بالین او «[[سوره یس]]»، «[[سوره صافات]]»، «[[سوره احزاب]]»، «[[آیة الکرسی]]»، [[آیه 54 سوره اعراف|آیه ۵۴ سوره اعراف]] و سه آیه آخر «[[سوره بقره]]»، و بلکه هر چه از [[قرآن]] ممکن است بخوانند.
 +
*مستحب است وى را شهادتین و اقرار به [[ائمه اطهار|دوازده امام]] و سایر عقاید [[اسلام]] تلقین دهند.
 +
*مستحب است این دعا را به محتضر تلقین کنند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْکثِیرَ مِنْ مَعاصِیک وَ اقْبَلْ مِنّى الْیسیرَ مِنْ طاعَتِک یا مَنْ یقْبَلُ الْیسِیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکثِیرِ اقْبَلْ مِنِّى الْیسِیرَ وَاعْفُ عَنِّى الْکثیرَ إِنَّک انْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللَّهُمَّ ارْحَمْ فَإِنَّک رَحیم».
 +
*تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیز سنگین روی شکم او و بودن [[جنابت‌‌‌‌‌|جُنُب]] و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه کردن و تنها گذاشتن زنها نزد او [[مکروه]] است.<ref>براى آگاهى بیشتر در مورد احکام محتضر ر.ک: توضیح المسائل یکى از مراجع، بخش احکام محتضر.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
  
==منابع==
+
*"احتضار"، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد ۲.
* دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 2، ذیل مدخل ''احتضار'' از ابوالفضل خوش منش و بخش فلسفه و كلام.
+
*"احتضار و قبض روح"، [http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/porsemanbooks/Books/2/6.htm پرسمان قرآنی معاد]، بازیابی: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳.
 +
*[[نهج البلاغه]].
 +
*[https://www.leader.ir/fa/book/1/1?sn=298 "احکام محتضر"، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری].
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
  
 
[[رده:احکام میت]]
 
[[رده:احکام میت]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۲

«اِحتضار» در اصطلاح به‌ معناى فرا رسیدن زمان مرگ و ظهور علائم آن است و به کسی که در آستانه جان دادن و خروج روح از بدن قرار گرفته، «مُحتَضَر» گویند. در قرآن کریم با تعابیرى مانند «اذا حَضرَ أحدَهم‌ الموتُ» از «احتضار» یاد شده و برخی احوال آن در آیاتی بیان گردیده است.

واژه‌شناسی احتضار

واژه «احتضار»، مصدر ثلاثى مزید از باب افتعال و از ریشه «ح ض ر» و از نظر لغوى به‌ معناى غایب نبودن[۱] و در اصطلاح به‌ معناى جان کندن[۲] و حضور مرگ است[۳] و مراد از حضور مرگ (انتقال از دنیا به آخرت) حضور اسباب و مقدمات آن مى‌باشد؛[۴] عرب، حاضر شدن سبب مرگ را کنایه از مسبّب (مرگ) مى‌داند.[۵] در این حالت، شخص از زندگى دنیایى ناامید شده و به مرگ خویش اطمینان یابد.[۶] در حقیقت احتضار به معنای آشکار شدن علایم مرگ، حالت جان کندن و واپسین دم زندگی است. به شخص در حال احتضار، «مُحتضَر» و «محضور» گفته مى‌شود.[۷]

در تبیین علت نامگذاری حالت جان کندن به احتضار گفته اند: نامگذاری این حالت به احتضار از آن جهت است که فرشتگان موکل شده بر او و بستگان و همچنین مرگ در نزد او حضور یافته‌اند.[۸] به نظر می‌رسد که علت اصلی چنین نامگذاری همان حضور مرگ و فرشتگان موکل مرگ باشد، چنانکه خداوند به صراحت در آیه ۱۸۰ سوره بقره از حضور مرگ با این جمله یاد کرده است: «اذا حضر أحدکم‌ الموت»؛ هنگامی که مرگ یکی از شما حاضر شود.

ناگفته نماند که اصطلاح احتضار مربوط به مرگ تدریجى بوده، درباره مرگ دفعى بکار نمى‌رود؛ البته دفعى بودن مرگ دلیل خوب یا بد بودن شخص نیست. طبق حدیثى، مرگ دفعى تخفیف و راحتى براى مؤمن، و گرفتارى و غضب براى کافر است؛[۹] زیرا مؤمن با توبه، استغفار و وصیت خود را آماده مرگ نموده و در یک لحظه جانش را به خداوند تسلیم مى‌کند؛ ولى کافر این آمادگى را ندارد.[۱۰]

مفهوم احتضار در قرآن

کلمه «احتضار» (به‌ معناى حضور مرگ) در قرآن کریم نیامده؛ اما با تعابیر دیگرى از جمله «اذا حَضرَ أحدَهم‌ الموتُ» حاضر شدن مرگ (سوره نساء/۴، ۱۸)، «جاء‌ أحدَهم الموت» آمدن‌ مرگ (سوره انعام/۶، ۶۱)، «غمرات‌ الموت» (سوره انعام/۶، ۹۳)، «اذا بلَغت التراقی» رسیدن جان به گلو (سوره واقعه/۵۶، ۸۳)، سکرات مرگ (سوره ق/۵۰، ۱۹)، «توفّى» به‌ معناى گرفتن و نگه‌دارى روح[۱۱] (سوره نحل/۱۶، ۳۲) و نظایر آن سخن رفته است.

شایان ذکر است که از مصدر احتضار، فقط واژه «محتضر» در قرآن به‌کار رفته که داراى معنایى غیرمرتبط با مرگ است (سوره قمر/۵۴، ۲۸) و در آیاتى نیز تعبیر حضور مرگ آمده ولى مراد از آن، زمان احتضار نیست بلکه منظور فرارسیدن برخى از اسباب غیرقطعى مرگ مانند بیمارى و پیرى است؛[۱۲] نظیر آیه‌ ۱۳۳ سوره بقره/۲ که به وصیت حضرت یعقوب علیه السلام اشاره دارد و آیه‌ ۱۸۰ سوره بقره/۲ که حکم وصیت مؤمنان در زمان مرگ را بیان کرده است. این‌گونه آیات از بحث ما خارجند.

در آیه‌ ۳۰ سوره قیامت/۷۵ با واژه «مَساق» به قطع تعلق روح از بدن اشاره شده است: «اِلى رَبِّک یومَئِذ المَساق». مساق، مصدر میمى به‌ معناى «سَوق» و معناى آیه این است که انسان در حال احتضار، به‌ سوى خداوند سوق داده مى‌شود. از تعبیر «مساق» استفاده مى‌شود که انسان در پیمودن این راه، هیچ‌گونه اختیارى ندارد[۱۳] و کاربرد لفظ سوق در این‌ گونه آیات به کراهت توده انسان‌ها از پدیده مرگ، صعوبت آن و مراحل پس از آن اشاره‌ دارد.

گفته شده در دو آیه «و‌النّازِعاتِ غَرقا والنّاشِطاتِ نَشطا» (سوره نازعات/۷۹، ۱‌ـ‌۲) خداوند به فرشتگانى که مأمور گرفتن جان انسان‌ها هستند، سوگند یاد‌ کرده و مراد از «نَزْع»، گرفتن روح کافران با سختى یا گرفتن روح انسان‌ها است و مراد از «نَشْط»، گرفتن روح مؤمنان است، ولى برخى مفسران این آرا را نپذیرفته و گفته‌اند: سیاق آیات هیچ‌گونه دلالتى بر این معانى ندارد.[۱۴]

قرآن در آیات متعددى، از ظهور علایم قطعى مرگ و تدریجى بودن این پدیده سخن گفته؛ تدریجى که به قطع تعلق روح از بدن در لحظه نهایى منتهى مى‌گردد (سوره قیامت/۷۵، ۲۶‌ـ‌۳۰) و نیز با ذکر ابعاد و حالات مربوط به احتضار، توجه انسان‌ها را به آن لحظه حسّاس جلب و آنان را به پرهیز از باورهاى باطل و گناهان، دعوت کرده است: «و‌مَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى... ولَو تَرَى اِذِ الظّالِمونَ فى غَمَراتِ المَوتِ‌...» (سوره انعام/۶، ۹۳؛ سوره محمد/۴۷، ۲۶‌ـ‌۲۸؛ سوره واقعه/۵۶، ۸۱‌ـ‌۸۷).

در تقسیم‌بندى کلى مى‌توان گفت: احتضار در قرآن به سه صورت آمده است:

بیشتر آیاتى که در آن‌ها از احتضار سخن رفته، از نوع سوم بوده و وقایع مربوط به احتضار را به‌ طور کلى بیان کرده است.

گاهى در تمثیل‌هاى قرآنى نیز از تغییر حالت ناشى از احتضار استفاده شده است. در آیات مربوط به جنگ احزاب، حالت گروهى از کارشکنان هنگام پدید آمدن احساس ترس از شکست به کسى تشبیه شده که اسباب مرگ وى را احاطه کرده و دچار پریشانى و زوال عقل گردیده است؛ چشمانش بى‌حرکت مانده، پلک نمى‌زند و دیدگانش از شدت ترس آکنده از حیرت است:[۱۵] «فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَیتَهُم ینظُرونَ اِلَیک تَدورُ اَعینُهُم کالَّذى یغشى عَلَیهِ مِنَ المَوتِ‌...» (سوره احزاب/۳۳، ۱۹). در بیان کراهت شدید گروهى از مؤمنان غافل از شرکت در جنگ بدر آمده است: «یجادِلونَک فِى الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیّنَ کاَنَّما یساقونَ اِلَى المَوتِ و هُم ینظُرون»؛ با تو درباره حق بعد از آن‌که روشن شد، مجادله مى‌کنند. گویى آنان را به‌ سوى مرگ مى‌رانند و ایشان (به آن) مى‌نگرند.(سوره انفال/۸، ۶)

رویدادهاى زمان احتضار

۱. رسیدن جان به گلو:

یکى از حالت‌هاى زمان احتضار که شدت آن را نیز بیان مى‌کند، رسیدن جان به گلو است. قرآن، از چنین تعبیرى براى بیان وحشت زیاد در غیر احتضار نیز بهره جسته و آن، هنگامِ غالب شدن هراس ناشى از هجوم دشمنان در عرصه کارزار است. (سوره احزاب/۳۳، ۹‌ـ‌۱۱) نظیر همین تعبیر در مورد حشر انسان‌ها در معاد نیز آمده است. (سوره غافر/۴۰، ۱۸)

رسیدن جان محتضر به گلو، در دو جاى قرآن ذکر شده: خداوند در سوره قیامت، ضمن منع انسان‌ها از برگزیدن دنیا بر آخرت، آن‌ها را متوجه این لحظه حساس کرده است: «کلاّ اِذا بَلَغَتِ التَّراقى». (سوره قیامت/۷۵، ۲۶) فاعل «بَلَغت» نفس است[۱۶] و «تَراقِى» جمع ترقوة، به‌ معناى استخوانى که گلو را از چپ و راست دربرگرفته،[۱۷] یا به‌ معناى جلو حلق و بالاى سینه است.[۱۸]

در آیات ۸۳‌ـ‌۸۷ سوره واقعه/۵۶ رسیدن جان به گلو، دلیلى بر قدرت الهى و عجز انسان‌ها از رویارویى با پدیده‌هاى گوناگون و از‌ جمله مرگ دانسته شده است: «فَلَولا اِذا بَلَغَتِ الحُلقوم و اَنتُم حینَئِذ تَنظُرون و نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِنکم ولکن لاتُبصِرون فَلَولا اِن کنتُم غَیرَ مَدینین تَرجِعونَها اِن کنتُم صـدِقین». گفته شده: مراد از آیه‌ ۸۷ این است که اگر در ادّعاى خود صادقید، چرا روح محتضر را از هر طریقى که مى‌توانید (مانند تدابیر طبّى، تعویذهاى کاهنانه و طلسم‌هاى نجومى) حتى به‌ صورت نادر و اتفاقى باز‌نمى‌گردانید.[۱۹]

در آیات پیشین، افزون بر اشاره به نگاه‌هاى آکنده از دل‌سوزى و آمیخته با رعب اطرافیان محتضر به او که با زبان قال یا حال از اطرافیان کمک مى‌طلبد،[۲۰] به نزدیک‌تر بودن خداوند از اطرافیان به محتضر نیز اشاره شده است تا هم قدرت الهى و عجز انسان‌ها و هم رحمت خداوند به محتضر تبیین گردد.

۲. ناامیدى از شفاى محتضر:

در زمان احتضار، خویشاوندان و دوستان محتضر که در اطراف وى هستند، از روى ناامیدى مى‌گویند: چه کسى مى‌تواند او را شفا دهد؟[۲۱] «وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ». (سوره قیامت/۷۵، ۲۷) بر اساس روایتى از امام‌ باقر علیه السلام گوینده این سخن (مَن راق) خود محتضر است.[۲۲] برخى گفته‌اند: «راق» به‌ معناى بالابرنده است نه شفا‌دهنده و گوینده این سخن، فرشتگانند که مى‌پرسند: چه کسى روح او را بالا مى‌برد: فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب؟[۲۳] و نیز روایت شده که فرشتگان، از نزدیک شدن به کافر کراهت دارند و ملک‌الموت (عزرائیل) مى‌گوید: چه کسى روح این کافر را بالا خواهد برد؟[۲۴]

۳. یقین محتضر به جدایى:

انسان در لحظات احتضار، به جدایى یقین پیدا مى‌کند: «و‌ظَنَّ اَنَّهُ الفِراق». (سوره قیامت/۷۵، ۲۸) مراد از «ظنّ» در این آیه، علم و یقین است؛ زیرا انسان در حالت احتضار، به جدایى از دنیا، مال، اهل و فرزندان یقین مى‌یابد.[۲۵] گفته شده: مراد از ظنّ، گمان است و ممکن است کاربرد ظن در مورد او براى استهزا‌ باشد.[۲۶]

۴. جمع شدن ساق‌ها:

هنگام احتضار، دو ساق پاى انسان کنار هم جمع مى‌شوند: «والتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاق». (سوره قیامت/۷۵، ۲۹) فعل «التفّ» از مصدر «التفاف» به‌ معناى جمع شدن و به هم پیچیدن[۲۷] و معناى آیه این است که در حال احتضار، به‌ دلیل زوال نیروى حیاتى که در بدن جریان داشته، ساق‌ها کنار هم جمع مى‌شوند.[۲۸] در تفسیر آیه پیشین، آراى دیگرى نیز وجود دارد، از جمله: الف. مراد از ساق، امر شدید است؛ زیرا انسان در سختى‌ها ساق خود را بالا مى‌زند و آیه، حاکى از وقوع شداید و سختى‌هاى حالت احتضار است.[۲۹] ب. اتصال امر دنیا به آخرت[۳۰] ج. مقصود از ساق، ساق پاى محتضر است که هنگام جان کندن، آن‌را به هم مى‌زند.[۳۱] د. مراد، دو ساق او است که در کفن پیچیده مى‌شود.[۳۲]

آیه از نظر لفظى، بر معناهایى نظیر پیوند شدت امر آخرت به امر دنیا یا اتصال حال مرگ به زندگى و اتصال شدت مرگ به شدت هراس بیرون آمدن از قبر دلالت ندارد؛ مگر این‌که گفته شود: مراد از پیچیده شدن ساق به ساق، فراگیر شدن شداید و آمدن آن‌ها یکى پس از دیگرى از لحظه احتضار تا روز قیامت است تا بر هر یک از موارد، قابل انطباق باشد.[۳۳]

۵. حضور فرشتگان در زمان احتضار:

یکى از حوادث مهم زمان احتضار، حضور فرشتگان و گرفتن جان محتضر (توفى) به‌وسیله آن‌ها است؛ حتى گفته شده: یکى از ادلّه نام‌گذارى زمان قبل از مرگ به «احتضار»، حضور فرشتگان در آن زمان‌ است.[۳۴]

فرشتگان در امر توفّى تفریط و کوتاهى نمى‌کنند: «...‌حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَکمُ المَوتُ تَوَفَّتهُ رُسُلُنا و هُم لایُفَرِّطون». (سوره انعام/۶، ۶۱) مقصود از تفریط؛ ضایع کردن، غفلت، سستى یا ناتوانى است.[۳۵] توفّى به ملک‌الموت نیز نسبت داده شده است: «قُل یتَوَفّاکم مَلَک المَوتِ الَّذى وُکّلَ بِکم‌...». (سوره سجده/۳۲، ۱۱)

قرآن، گاهى صحنه‌هاى احتضار مؤمنان و کافران را به‌ صورت دو نقطه مقابل یک‌دیگر، در کنار هم ذکر مى‌کند تا اختلاف برخورد فرشتگان با این دو گروه به‌ گونه روشن‌ترى بیان شود. در آیه‌ ۲۸ سوره نحل/۱۶ به شدتِ احتضار ستم‌گران و خوارى آن‌ها در آن زمان اشاره شده: «اَلَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائِکةُ ظالِمى اَنفُسِهِم فَاَلقَوُا السَّلَمَ ما کنّا نَعمَلُ مِن سوء بَلى اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِما‌ کنتُم تَعمَلون» و در چند آیه بعد، از احتضار پاکان همراه با درود و بشارت سخن رفته است: «اَلَّذینَ تَتَوَفـّاهُمُ المَلائِکةُ طَیّبینَ یقولونَ سَلامٌ عَلَیکمُ ادخُلوا الجَنَّةَ بِما کنتُم تَعمَلون». (سوره نحل/۱۶، ۳۲)

فرشتگان، جان ستم‌گران را با سختى ستانده و دست‌هاى خویش را براى عذاب آن‌ها[۳۶] یا گرفتن جان‌هایشان[۳۷] مى‌گشایند: «...‌ولَو تَرَى اِذِ الظّالِمونَ فى غَمَراتِ المَوتِ والمَلائِکةُ باسِطوا اَیدیهِم اَخرِجوا اَنفُسَکمُ الیومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ‌...». (سوره انعام/۶، ۹۳)

فرمان فرشتگان به ستم‌کاران (اَخرِجوا اَنفُسَکمُ= جان‌هایتان را خارج کنید)، امرى تکوینى و به‌ معناى قطع تعلق جان‌هاى آنان از بدن‌هایشان است؛ زیرا مرگ و زندگى به‌ دست انسان نیست.[۳۸] در بیان مراد از این فرمان، وجوه دیگرى نیز‌ گفته شده است.[۳۹]

فرشتگان هنگام گرفتن جان منافقان و کافران، بر صورت‌ها و پشت‌هاى آنان مى‌زنند: «فَکیفَ اِذا تَوَفَّتهُمُ المَلائِکةُ یضرِبونَ وُجوهَهُم و اَدبارَهُم». (سوره محمد/۴۷، ۲۷؛ سوره انفال/۸، ۵۰). گفته شده: فرشتگان به این دلیل بر صورت‌هاى این اشخاص مى‌زنند که از عالمى که رو به آن دارند، محجوب و رویگردان و به کبر و عُجب متّصف هستند و بر پشت‌هایشان به این دلیل مى‌زنند که به عالمى که پشت به آن دارند (عالم طبیعت) میل شدید داشته، به حرص و شهوت متّصف‌اند.[۴۰]

بر اساس روایتى از امام باقر علیه السلام، فرشته مرگ، هنگام گرفتن روح گنه‌کاران، چهره‌اى متناسب با اعمال و صفات آنان داشته، با قیافه‌اى خشم‌ناک و وحشت‌آور به همراه فرشتگانى که در دستانشان تازیانه‌هاى آتشین است به آنان نزدیک شده، جرعه‌اى از شراب دوزخ در گلویشان مى‌ریزد.[۴۱]

فرشتگان جان اهل ایمان را با ملاطفت و بشارت آنان به از بین رفتن ترس و غم مى‌ستانند؛ بدین‌گونه که از عذاب خدا ترسان و براى ثواب او غمگین مباشید، یا از امور آخرت که در پیش دارید، مترسید و درباره آن‌چه مانند زن و فرزند به‌ جا نهاده‌اید، محزون نباشید:[۴۲]«اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکةُ اَلاّ تَخافوا ولاتَحزَنوا واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى کنتُم توعَدون». (سوره فصلت/۴۱، ۳۰) بنابر روایتى از امام‌ صادق علیه السلام نیز آیه پیشین به نزول فرشتگان در حالت احتضار اشاره دارد.[۴۳] به نظر برخى، عبارت «کنتُم توعَدون» که به‌صورت ماضى استمرارى است، بر تنزّل فرشتگان مزبور پس از مرگ دلالت‌ مى‌کند.[۴۴]خداوند در آیه‌ ۶۴ سوره یونس/۱۰ به مؤمنان پارسا، بشارت در دنیا و آخرت را وعده مى‌دهد: «لَهُمُ‌البُشرى فِى الحَیاةِ الدُّنیا و فِى الأخِرَةِ» در حدیثى از رسول‌ اکرم صلى الله علیه و آله آمده: بشارت در دنیا رؤیاهاى نیکویى است که مؤمن مى‌بیند و بشارت در آخرت، بشارت در زمان مرگ است.[۴۵]

بر اساس روایتى از امام صادق علیه السلام، ملک‌الموت به مؤمن در حالت احتضار مى‌گوید: آن‌چه امید داشتى به تو داده شد و از آن‌چه مى‌ترسیدى، ایمنى یافتى؛ آن‌گاه براى وى درى را به‌ سوى منزل‌گاهش در بهشت گشوده، به وى گفته مى‌شود: به سکونت‌گاه خویش در بهشت نظر کن و اینان رسول خدا، على، حسن و حسین علیهم السلام هستند.[۴۶]

بنابر حدیثى نبوى، ملک الموت و کمک‌کنندگانش (فرشتگان دیگر) براى قبض روح مؤمن به وى نزدیک نمى‌شوند؛ مگر پس از سلام بر او و بشارت او به بهشت.[۴۷] فقیهان براى مؤمنان، درباره مسلمان در حال احتضار، احکامى اعمّ از واجب، مستحب و مکروه ذکر کرده‌اند.[۴۸]

۶. مشاهده اهل بیت علیهم السلام:

امام صادق علیه السلام مى فرماید: از دوستان و دشمنان ما کسى نمى میرد، مگر آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را مى بیند [و آنها نیز] او را مى بینند و بشارت مى دهند و اگر از غیر دوستان ما باشد آنها (پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام) را مى بیند در حالى که احساس بدى مى کند.[۴۹]

امام صادق علیه السلام، درباره بشارت مؤمنان به هنگام احتضار از سوى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام استناد به این آیه شریفه مى کند که خداوند متعال مى فرماید: «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کانُوا یتَّقُون * لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الاَْخِرَة»؛ (سوره یونس، ۶۳ـ۶۴) همانان که ایمان آورده و پرهیزکارى ورزیده اند در زندگى دنیا و آخرت مژده براى آنان است.

۷. وسوسه شیطان براى نابودى ایمان:

از مسائل مهم به هنگام مرگ، تلاش شیطان براى از بین بردن ایمان است. راه خلاصى آن، تسلط بر دلایل ایمان و اصول عقائد با ادله قطعى و صفاى خاطر و حفظ کردن آنها است. همچنین خواندن دعاى عدیله که در مفاتیح الجنان آمده است.[۵۰]

شداید احتضار

از آیاتى مانند ۲۶‌ـ‌۳۰ سوره قیامت، ۸۳‌ـ‌۸۷ سوره واقعه، ۹۳ سوره انعام و نیز تعبیر «تزهق» به‌ معناى خروج چیزى با سختى[۵۱] در آیه «...‌و‌تَزهَقَ اَنفُسُهُم و هُم کافِرون» (سوره توبه/۹، ۵۵) و تعبیر آمدن سکرات مرگ و اشاره به قصد گریز انسان از آن: «و‌جاءَت سَکرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِک ما کنتَ مِنهُ تَحید» (سوره ق/۵۰، ۱۹)، مى‌توان به شداید احتضار پى برد.

«سکرة» به‌ معناى مستى و مقصود از سکرة مرگ، حالتى است که هنگام جان کندن بر انسان عارض مى‌شود و همانند مستى که نمى‌داند چه مى‌گوید و با او چه گفته مى‌شود، به خویشتن مشغول و از مردم منقطع مى‌گردد.

تعبیر «بِالحقّ» در آیه اخیر اشاره دارد به این‌که وجود پدیده مرگ بر اساس قضاى الهى بوده، در نظام هستى ضرورى است.[۵۲] در تفسیر این تعبیر آراى دیگرى نیز ارائه شده است.[۵۳] طبق روایتى از امام صادق علیه السلام، مرگ براى برخى کافران از نیش زدن مار و عقرب و بریدن بدنشان با ارّه و قیچى و چرخاندن سنگ آسیاب در چشمانشان سخت‌تر‌است.[۵۴]

امام علی علیه السلام در وصف حال افراد محتضر هنگام مرگ می‌فرماید:

«سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته، یک جا آنان را در بر گرفت، اعضاء بدنشان در برابر آن سختیها به سستى گرایید و رنگشان تغییر کرد. سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود، و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد، و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش مى بیند و با گوشش مى شنود، در حالى که عقلش بجاست و فکرش باقى است، اندیشه مى کند که عمرش را در چه راهى به باد داده و روزگارش را کجا برده، به یاد مى آورد ثروتى را که جمع کرده، و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده، و از جایى که حلال و حرامش برخى روشن و برخى مشتبه بوده به چنگ زده، و فعلا پایبند گناه جمع آورى آن ثروت است، و مشرف بر جدا شدن از آن شده، ثروتى که براى وارثان مى ماند و در آن خوش مى گذرانند و از آن بهره مند مى شوند، راحتى آن نعمت براى وارث و بار مسئولیت آن بر دوش اوست، و او در گرو این ثروت است. در پى آنچه وقت مردن برایش ظاهر مى شود از حسرت دست به دندان مى گزد، و به آنچه در ایام عمرش به آن رغبت داشته بى میل مى شود، و آرزو مى کند اى کاش این اموال به دست آن کس مى رسید که در گذشته به ثروت او غبطه مى خورد و بر آن حسد مى ورزید. آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش مى رود که دیگر کوشش مانند زبانش از کار مى ایستد، در حالى که میان خانواده اش مى ماند که قدرت سخن گفتن و قدرت شنیدن ندارد، دیده به چهره اهل و عیالش مى گرداند، حرکات زبانش را مى بیند ولى صداى کلام آنان را نمى شنود. سپس پنجه مرگ با او گلاویز مى شود، چشم او نیز مانند گوشش از کار مى افتد، و روح از بدنش بیرون مى رود، و لاشه اى شده بین خانواده اش مى افتد، به طورى که از نشستن نزد او وحشت مى کنند، و از نزدیک شدن به او دورى مى جویند، گریه کننده اش را همراهى نمى کند، و قدرت پاسخ دادن به آن که صدایش مى کند ندارد. آن گاه او را برداشته به سوی خانه قبر مى برند، و وى را در آنجا به عملش سپرده و براى همیشه از دیدارش چشم مى پوشند».[۵۵]

احتضار، پایان مهلت توبه

انسان تا قبل از زمان احتضار، فرصت توبه دارد، ولى با فرا‌رسیدن حالت احتضار و ظاهر شدن علایم قطعى مرگ، دیگر توبه او پذیرفته نشده،[۵۶] هیچ سودى براى وى نخواهد داشت: «و‌لَیسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذینَ یعمَلونَ السَّیئاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ الآنَ‌...» (سوره نساء/۴، ۱۸).

گفته شده: مراد از گنهکاران (الّذین یعملون السیئات) در این آیه مسلمانانند؛ زیرا در ادامه آیه به عدم پذیرش توبه کافران تصریح شده است.[۵۷] در لحظه احتضار، حقایق براى انسان آشکار مى‌شود ولى اثرى بر آن مترتّب نمى‌گردد زیرا نمى‌توان ایمان آورد.[۵۸] فرعون هنگام گرفتارى در غرقاب نابودى، توبه و اظهار ایمان کرد ولى از وى پذیرفته نشد: «...‌حَتّى اِذا اَدرَکهُ الغَرَقُ قالَ ءامَنتُ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاَّ الَّذى ءامَنَت بِهِ بَنوا اِسراءیلَ و اَنا مِنَ المُسلِمین ءالانَ و قَد عَصَیتَ قَبلُ و کنتَ مِنَ المُفسِدین». (سوره یونس/۱۰،‌ ۹۰‌ـ‌۹۱)

در برخى روایات وارد شده که توبه حتى در زمان احتضار نیز پذیرفته مى‌شود[۵۹] و در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است: در زمان احتضار، امکان توبه براى انسان جاهل وجود دارد ولى این راه براى عالم مسدود است.[۶۰]

درخواست تأخیر مرگ و بازگشت به دنیا

بسیارى از انسان‌ها در زندگى دنیا دچار غفلت بوده، براى هجرت از دنیا آمادگى ندارند؛ به همین دلیل هنگام رویارویى با مرگ با استغاثه فراوان، درخواست تأخیر مرگ و بازگشت به دنیا را دارند. قرآن کریم از ابراز چنین تقاضایى چه هنگام فرارسیدن مرگ بر اثر فرود آمدن عذاب الهى بر اقوامى خاص (سوره ابراهیم/۱۴، ۴۴) و چه هنگام فرا رسیدن مرگ به‌ معناى عام خبر داده است: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون لَعَلّى اَعمَلُ صالِحـًا فیما تَرَکتُ کلاّ اِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها». (سوره مومنون/۲۳، ۹۹‌ـ‌۱۰۰)

طبق این آیه، مشرکان همواره به خدا شرک ورزیده، خدا را به آن‌چه از آن منزه است، وصف مى‌کنند و به اموال و فرزندانى که به آن‌ها داده شده، مغرورند تا زمانى که مرگ یکى از ایشان فرا رسد[۶۱] و غفلت و لجاجت را در وى از بین ببرد.

در این هنگام، از روى ندامت و حسرت بر کوتاهى‌هاى خویش درخواست مى‌کند که به دنیا بازگردد،[۶۲] که البته چنین درخواستى پذیرفته نمى‌شود. در حدیثى از رسول‌ اکرم صلى الله علیه و آله درباره این آیه آمده است: هنگامى که مرگ انسان فرا مى‌رسد، هر آن‌چه گرد آورده و از اداى حق آن خوددارى کرده، در برابرش جمع مى‌شوند و در آن هنگام است که مى‌گوید: «رَبِّ ارجِعون‌...».[۶۳]

بر اساس روایت دیگرى از آن حضرت، جمله «رَبِّ ارجِعون‌...» در آیات ۹۹‌ـ‌۱۰۰ سوره مومنون به کافر اختصاص دارد؛ امّا مؤمن هنگامى که ملائکه را مى‌بیند و آنان از وى درباره بازگشت به دنیا مى‌پرسند، دنیا را خانه غم‌ها خوانده، اشتیاق خود را براى رفتن به‌سوى خدا اعلام مى‌دارد.[۶۴] در عین حال، آیاتى دیگر به درخواست تأخیر اجل از سوى مؤمنان اشاره دارد؛ مانند آیاتى که در آن‌ها به مؤمنان امر شده از یاد خدا غافل نشوند و از آن‌چه روزیشان شده انفاق کنند؛ زیرا در غیر این صورت، هنگامى که مرگ یکى از آن‌ها فرا رسد از خداوند مى‌خواهد مرگ او را به تأخیر اندازد تا بتواند از اموال خویش انفاق کند: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُلهِکم اَموالُکم و لا اَولادُکم عَن ذِکرِ اللّهِ...‌ و اَنفِقوا مِن ما رَزَقناکم مِن قَبلِ اَن یأتِىَ اَحَدَکمُ المَوتُ فَیقولَ رَبِّ لَولا اَخَّرتَنى اِلى اَجَل قَریب فَاَصَّدَّقَ و اَکن مِنَ الصّالِحین ولَن‌ یؤَخِّرَ اللّهُ نَفسـًا اِذا جاءَ اَجَلُها‌...». (سوره منافقون/۶۳، ۹‌ـ‌۱۱)

وجه جمع این آیات با روایاتى که بر عدم رغبت مؤمن براى بازگشت به دنیا دلالت مى‌کنند، مى‌تواند این باشد که درخواست تأخیر اجل، مربوط به مؤمنان متوسط و گنهکار بوده و اشتیاق براى رفتن به‌ سوى خدا، مربوط به دارندگان درجات عالى ایمان است. در روایتى نیز آمده است که چون جان مؤمن به گلوى وى رسد، جایگاهش در بهشت به او نشان داده مى‌شود؛ آن‌گاه مى‌گوید: مرا به دنیا باز‌گردانید تا خویشان خود را از آن‌چه مى‌بینم آگاه سازم که به وى گفته مى‌شود راهى به‌ سوى این کار نیست.[۶۵] چنان‌که قرآن، شبیه چنین مطلبى را از مؤمنى راستین نقل مى‌کند: «...‌قالَ یالَیتَ قَومى یعلَمون بِما غَفَرَلى رَبّى وجَعَلَنى مِنَ المُکرَمین». (سوره یس/۳۶، ۲۶‌ـ‌۲۷)

احکام محتضر

  • واجب است محتضر را به پشت رو به قبله بخوابانند؛ به‌طوری‌که کف پاهایش به طرف قبله باشد.
  • مستحب است براى راحت شدن محتضر، بر بالین او «سوره یس»، «سوره صافات»، «سوره احزاب»، «آیة الکرسی»، آیه ۵۴ سوره اعراف و سه آیه آخر «سوره بقره»، و بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
  • مستحب است وى را شهادتین و اقرار به دوازده امام و سایر عقاید اسلام تلقین دهند.
  • مستحب است این دعا را به محتضر تلقین کنند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْکثِیرَ مِنْ مَعاصِیک وَ اقْبَلْ مِنّى الْیسیرَ مِنْ طاعَتِک یا مَنْ یقْبَلُ الْیسِیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکثِیرِ اقْبَلْ مِنِّى الْیسِیرَ وَاعْفُ عَنِّى الْکثیرَ إِنَّک انْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللَّهُمَّ ارْحَمْ فَإِنَّک رَحیم».
  • تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیز سنگین روی شکم او و بودن جُنُب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه کردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مکروه است.[۶۶]

پانویس

  1. القاموس المحیط، ج‌۱، ص‌۵۳۴.
  2. جواهرالکلام، ج۴، ص۵؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۴۶۰؛ المصباح، ص۱۴۰.
  3. القاموس‌المحیط، ج‌۱، ص‌۵۳۵؛ اقرب‌الموارد، ج‌۱، ص‌۶۶۷.
  4. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۷؛ الکاشف، ج‌۷، ص‌۳۳۴‌ـ‌۳۳۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۷۳.
  5. تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۷۳.
  6. مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۷.
  7. المصباح، ص‌۱۴۰؛ تاج العروس، ج‌۶، ص‌۲۹۱.
  8. مجمع‌ البحرین، ج۳، ص ۲۷۲.
  9. من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۵۱.
  10. تفسیر موضوعى، ج‌۵، ص‌۲۱.
  11. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۵۱ و ج‌۳، ص‌۲۰۶.
  12. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۹۳.
  13. همان، ج۲۰، ص‌۱۱۳.
  14. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.
  15. مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۴۶.
  16. الکشاف، ج‌۴، ص‌۶۶۳؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۲۷۳.
  17. مفردات، ص۱۶۶، «ترق»؛ المیزان، ج۲۰، ص‌۱۱۳.
  18. مفردات، ص‌۳۶۳، «رقى»؛ التبیان، ج‌۱۰، ص‌۲۰۰.
  19. تفسیر صدرالمتألهین، ج‌۷، ص‌۱۲۱.
  20. الفرقان، ج‌۲۷، ص‌۱۰۹.
  21. التبیان، ج‌۱۰، ص‌۲۰۰؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۳.
  22. نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۴۶۵.
  23. جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۲۴۲؛ التبیان، ج‌۱۰، ص‌۲۰۰؛ الدر المنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۶۱.
  24. تفسیر قرطبى، ج‌۱۹، ص‌۷۳.
  25. روح‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۲۵۵؛ جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۴۳.
  26. التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۱.
  27. لسان‌العرب، ج‌۱۲، ص‌۳۰۴‌ـ‌۳۰۶.
  28. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۳؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲؛ جامع‌البیان، ج‌۲۹، ص‌۲۴۵؛ الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۶۲.
  29. التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲.
  30. جامع‌البیان، ج‌۲۹، ص‌۲۴۵.
  31. التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲.
  32. التفسیرالکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۲؛ جامع‌البیان، ج‌۲۹، ص‌۲۴۵.
  33. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۳.
  34. مجمع‌البحرین، ج‌۱، ص‌۵۳۰؛ جواهرالکلام، ج‌۴، ص‌۶.
  35. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۴۸۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۷، ص‌۷.
  36. الدر المنثور، ج۳، ص‌۳۲۲.
  37. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۱۹.
  38. المیزان، ج‌۷، ص‌۲۸۵.
  39. التفسیر الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۸۵‌.
  40. تفسیر ابن‌عربى، ج‌۱، ص‌۴۸۱ و ج‌۲، ص‌۵۰۱.
  41. لقاءالله، ص‌۲۰۵‌ـ‌۲۰۶.
  42. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۱۷.
  43. همان.
  44. المیزان، ج‌۱۷، ص‌۳۹۰.
  45. من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۵۰.
  46. تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۱۲۴ و ۱۲۵.
  47. من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۵۲.
  48. جواهرالکلام، ج‌۴، ص‌۶‌ـ‌۳۰.
  49. بحارالأنوار، ج۶، ص۱۸۱.
  50. شیخ عباس قمى، منازل الاخره، ص۱۲ـ۱۳.
  51. مفردات، ص‌۳۸۴؛ المیزان، ج‌۹، ص‌۳۰۸.
  52. المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۴۸.
  53. الکشّاف، ج‌۴، ص‌۳۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۸، ص‌۱۶۴.
  54. معانى الاخبار، ج‌۲، ص‌۱۹۲‌ـ‌۱۹۳.
  55. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
  56. التبیان، ج‌۳، ص‌۱۴۷.
  57. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۴۰۲.
  58. تفسیر موضوعى، ج۴، ص۱۷۳‌ـ‌۱۷۴.
  59. الکشاف، ج‌۱، ص‌۴۸۹.
  60. تفسیر عیاشى، ج‌۱، ص‌۲۲۸.
  61. المیزان، ج‌۱۵، ص‌۶۷.
  62. کشف‌الاسرار، ج‌۶، ص‌۴۶۷.
  63. التفسیر الکبیر، ج‌۲۳، ص‌۱۱۹.
  64. الکشاف، ج‌۳، ص‌۲۰۳؛ الدر‌المنثور، ج‌۶، ص‌۱۱۴‌ـ‌۱۱۵.
  65. من لا‌یحضره الفقیه، ج ۱، ص‌۱۵۲.
  66. براى آگاهى بیشتر در مورد احکام محتضر ر.ک: توضیح المسائل یکى از مراجع، بخش احکام محتضر.

منابع