ابوهريره

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابوهُرَیره ‌عبدالرحمان بن صخر دَوسی» (م، ۵۹ ق)، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بود که در سال 7 هجری به مدینه آمد و اسلام آورد. او به کثرت نقل روایت از پیامبر مشهور است، اما بیشتر عالمان مسلمان اعم از شیعه و سنی، او را به عنوان جاعل حدیث نبوی می‌شناسند و احادیثی را که نام او در سندش دیده شود را فاقد اعتبار می‌دانند.

زندگی‌نامه

نام کامل ابوهریره‌، عبدالرحمن بن صخر الدوسی بوده و خاندان وی از قبیلۀ «دوس»، یكی از شاخه‌های قبیلۀ بزرگ «ازد»، در یمن بود. به رغم شهرت فراوان وی در میان اصحاب، ‌نكات اساسی شخصیت و زندگی او در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. نمونۀ بارز آن این است كه حتی در ضبط نام و نسب او چنان اختلافی در میان منابع رخ نموده كه گفته‌اند: در فرهنگ اسلامی، هیچ كس را چون او اختلاف در ضبط نام نبوده است. به هر روی از جمله نامهای دوران جاهلی ابوهریره، عبدشمس و عبدغنم و از نامهای دوران اسلامی او، عبدالله و عبدالرحمان از شهرت بیشتری برخوردارند.[۱]

در وجه شهرت ابوهریره به این كنیه، دو گونه داستان نقل شده كه حاك از اطلاق آن از سوی پیامبر (ص) یا از سوی مردم است؛ این كنیه برگرفته از مصغّر «هُرّ» (گربه) ‌است. ابن اسحاق از قول خود ابوهریره روایت می‌كند كه نام من در جاهلیت عبدشمس بن صخر بود و در اسلام عبدالرحمان گردید. پیامبر مرا ابوهریره خواند، زیرا من گوسفندان او را چوپانی می‌كردم تا روزی به چند بچه گربه دست یافتم و آنها را در آستین نهادم. شامگاهان چون گوسفندان را باز گرداندم، پیامبر صدای‌ آنها را شنید، فرمود: چیست؟ گفتم: چند بچه گربه است. فرمود: تو ابوهریره‌ای، و این نام بر روی من ماند.[۲]

با توجه به ۷۸ ساله بودن او به هنگام مرگ، ولادت او باید در حدود ۲۰ سال پیش از هجرت باشد.[۳] ابوهریره در سال ۷ ق، گویا به همراه یك هیأت یمانی به حضور پیامبر (ص) آمد و اسلام آورد؛ اما اینكه وی موفق شده باشد در جنگ خیبر شرکت کند، در كتب رجال و سیره ثبت نشده است.

وی به هنگام اسلام آوردن به شدت دچار فقر و ناداری بود و در آغاز ورود به مدینه در شمار فقیرترین صحابه قرار داشت كه بیشتر اوقات در معرض گرسنگی بوده‌اند.[۴] در بسیاری از منابع، ابوهریره را در زمرۀ «اصحاب صفّه» شمرده‌اند،[۵] و همین نكته در شخصیت او سبب شده است كه بعدها وی را در زمرۀ اولیای صوفیان بشمارند.[۶]

در رخدادهای جنگی زمان پیامبر (ص)، از حضور ابوهریره در جنگ موته سخن رفته است، اگرچه در این نبرد، نام او را در شمار گریختگان آورده‌اند.[۷]

از روایاتی پراكنده دربارۀ حضور ابوهریره در بحرین چنین برمی‌آید كه وی در سال پایانی حیات پیامبر (ص) به همراه علاء ‌ابن‌حضرمی به بحرین فرستاده شد[۸] و اندكی پس از درگذشت پیامبر (ص)، به هنگام ماجرای ردّه، ‌ابوبكر مجدداً او را به همراه علاء به بحرین گسیل داشت.[۹] گویا ابوهریره چندی در آن دیار ماندگار شد و در زمان خلافت عمر، آنگاه كه علاء درگذشت، خلیفه او را به عنوان والی بحرین، یا به قولی بر امر قضا و صلات آنجا برگماشت.[۱۰] در برخی منابع، افزون بر بحرین، از ولایت او بر «عمان» و «یمامه» نیز سخن رفته است.[۱۱] دربارۀ پایان حضور ابوهریره در بحرین آورده‌اند كه وی به جهت گردآوردن مال بسیار، از سوی خلیفه عمر مورد عتاب و سوءظن قرار گرفت و به مدینه فراخوانده شد،[۱۲] با این وجود، ‌خلیفه سپس بر آن شد تا او را دوباره بر ولایت بحرین ابقا كند، ولی این بار ابوهریره نپذیرفت.

در ۳۲ ق، از شركت ابوهریره در فتح برخی سرزمینهای ایران چون گیلان و گرگان و همچنین ازحضور او در گرگان و قزوین یاد شده است،[۱۳] ‌كه به هیچ یك از این روایات نمی‌توان اعتماد داشت.

از رویدادهای زندگی ابوهریره در خلافت عثمان، ماجرای محاصرۀ خانۀ خلیفه است كه بنابر گزارشهایی، ابوهریره در زمرۀ هواخواهان عثمان در خانۀ او به سر می‌برده است[۱۴] و همین دیدگاه او نسبت به عثمان موجب شد تا به هنگام مرگ، فرزندان عثمان در تشییع پیكرش، او را بزرگ دارند و معاویه بازماندگانش را یاری رساند.[۱۵]

خبر دیگر از حضور ابوهریره در وقایع تاریخی، به نقش او در جنگ صفین بازمی‌گردد؛ گفته شده كه وی به همراه ابودَرداء، معاویه را به سبب جنگ با حضرت علی (ع) ‌مورد سرزنش قرار داد؛[۱۶] با اینهمه، او را در زمرۀ ‌كسانی كه پس از صفین به امیرالمؤمنین (ع) پشت كردند، برشمرده‌اند.[۱۷]

همچنین گفته‌اند كه پس ازآنكه بُسر بن ابی ارطاة به دستور معاویه به مدینه آمد، به هنگام رفتن به سوی مكه، ابوهریره را بر مدینه گماشت.[۱۸] گفته‌اند چون معاویه برای انعقاد صلح با امام حسن (ع) به كوفه درآمد، ابوهریره از كسانی بود كه از حجاز به او پیوست.[۱۹] شایان ذكر است كه احادیثی منسوب به او كه در آنها از معاویه تمجید شده، نیز در مآخذی آمده است.[۲۰]

به هنگام شهادت امام حسن (ع) در ۵۰ ق، ابوهریره در زمرۀ كسانی بود كه از دفن آن حضرت در كنار مرقد پیامبر (ص)، با استناد به حدیثی از حضرت رسول (ص)، پشتیبانی كرد.[۲۱]

در خلافت معاویه،‌ آنگاه كه مروان از سوی وی در مدینه فرمان می‌راند، ابوهریره از یاران نزدیك او بود و بارها در موسم حج و نیز در غیاب مروان، از سوی او به جانشینی گمارده می‌شد.[۲۲] گاه ابوهریره را در زمرۀ قاضیان بنی امیه در مدینه شمرده‌اند كه تعیین تاریخ دقیق این امر میسّر نیست. بنابر پاره‌ای منابع، ابوهریره در واپسین سال زندگی خود (۵۸ ق) بر پیكر عایشه، نماز گزارد.[۲۳]

قول مشهور دربارۀ وفات ابوهریره سال ۵۹ ق. است و چنانكه ابن سعد نیز تصریح داشته است، نمازگزاردن او بر پیكر عایشه (رمضان ۵۸ ق) خود تقویت كنندۀ‌ این سال مرگ است؛ با اینهمه، در برخی منابع از سال ۵۷ و ۵۸ ق. نیز سخن رفته است.[۲۴] به گفتۀ ناصر خسرو، گور ابوهریره در طبریۀ‌ شام است.[۲۵]

ابوهریره و حدیث

صرف نظر از این بحث كه حدیث منتسب به پیامبر (ص)، مستقیماً از آن حضرت شنیده شده، یا از طریق دیگر صحابه به ابوهریره انتقال یافته باشد، اصل این نكته را باید اذعان داشت كه ابوهریره از كسانی است كه احادیث بسیاری از پیامبر (ص) روایت كرده است و البته به سبب همین كثرث نقل حدیث، وی بعدها مرجع آسانی برای انتساب حدیث به او، به شمار می‌رفت. فراوانی احادیثی كه از او روایت شده، امری است كه نه در تألیفات سده‌های بعد، بلكه در همان دهه‌های نخستین اسلامی حساسیت برانگیز بود. به عنوان شاهدی باید به دستور خلیفه عمر اشاره كرد كه ابوهریره را به علت كثرت روایت از پیامبر (ص)، از نقل حدیث بر حذر داشت.[۲۶] همچنین حضرت علی (ع) ‌و برخی دیگر از اصحاب نیز در همین مورد، زبان به اعتراض گشودند.[۲۷] به هر حال، در پاسخ به اعتراضها، ابوهریره گاه با مطرح ساختن كراماتی برای خود ـ كه همگی منتهی به قوت حافظۀ او می‌شده ـ و گاه با تكیه بر مداومت مصاحبت هر روزۀ ـ در حدود ۳ سال ـ خود با پیامبر (ص)، در مقام دفاع از خود برمی‌آمد و حتی گاه حدیثهایی را كه نقل می‌كرد، ‌تنها بخشی از آنچه از پیامبر (ص) شنیده بود، قلمداد می‌نمود.[۲۸]

ابوهریره جز شنیده‌های مستقیم خود از پیامبر (ص)، بسیاری از احادیث آن حضرت را از طریق دیگر صحابه چون ابوبكر، عمر، اُبی بن كعب، عایشه، سهل بن سعد ساعدی و حتی صحابی جوانی چون فضل بن عباس نقل كرده است.[۲۹]

برپایۀ آماری، احادیث او در كتب معتبر حدیثی بالغ بر ۳۷۴‘۵ حدیث بوده است.[۳۰] همچنین به گفتۀ ‌حاكم نیشابوری تنها ۲۸ تن از صحابه ـ و البته گروهی از تابعین ـ از ابوهریره روایت حدیث كرده‌اند.[۳۱] به عنوان نمونه‌، در مسند احمد بن حنبل یاد كرد كه حدود ۱۰٪ از كلّ مسند، صرفاً به احادیث منقول از ابوهریره اختصاص یافته است.

احادیث ابوهریره، ‌از حیث موضوع بسیار متنوع بوده، مسائلی از عقاید و فقه گرفته تا سیره و ملاحم و حتی طب را دربرمی‌گیرد. احادیث او را به طور مجموع، می‌توان در بخش «مسند ابوهریره» از مسانید بر جای مانده همچون مسند احمد بن حنبل، مسند ابویعلی موصلی و جز آن یافت.

نقد رجالی

كثرت روایت ابوهریره از پیامبر (ص) با توجه به محدود بودن دورۀ صحبت او، چنانكه پیش‌تر یاد شد، اعتراضهایی را از سوی برخی از صحابه پیش آورد كه دامنۀ ‌این اعتراضات كمابیش به دوره‌های بعد نیز كشیده شد. با در نظر داشتن این اصل كه اصحاب حدیث، به طوركلی صحابه پیامبر (ص) را بر سبیل عدالت می‌پنداشتند وهرگز درصدد نقد صحابه برنمی‌آمدند، بدیهی است كه شخصیت ابو هریره نیز به عنوان یك صحابی همواره از سوی آنان مورد تایید و احترام وافی بود.

در نقطۀ مقابل، فرق و مذاهب اسلامی اصطلاحاً «اهل عدل» كه امكان نقد صحابه را برای خویش محفوظ می‌داشتند و به ویژه در عرصۀ ‌مباحث كلامی، این نقد را به طور عملی به كار می‌بستند، دور نبود كه در مورد یك صحابی مورد نقد در عهد صحابه، چون ابوهریره، به نقد شخصیت او بپردازند. امامیه كه در اصول اعتقادی مذهب خود، ضمن حرمت نهادن بر صحابه، راه را در نقد آنان بر خویش بازمی‌دیده‌اند، در آثار مختلف خود به انتقاد از شخصیت ابوهریره پرداخته‌اند.[۳۲]

ابراهیم نظّام از معتزله، ابوهریره را به كذب و وضع حدیث متهم ساخته[۳۳] و ابوجعفر اسكافی نیز در نقض خود بر العثمانیة جاحظ حكایاتی در انتقاد از ابوهریره نقل كرده است.[۳۴] اسکافی درباره ابوهریره می گوید: از نظر اساتید ما، ابوهریره مورد ایراد است و روایاتش مورد اعتبار نیست. عدل‌گرایان حنفی در خراسان نیز به سان معتزلیان از نقد شدید ابوهریره پرهیز نداشته‌اند.

در دهه‌های اخیر نیز شخصیت ابوهریره از نو مورد بازبینی قرار گرفته و چند تن از نویسندگان شیعه و اهل سنت به تألیف آثاری در انتقاد از وی پرداخته‌اند. از شیعۀ ‌امامیه می‌توان به كتاب «ابوهریره» از عبدالحسین شرف‌الدین عاملی اشاره كرد. از اهل سنت محمود ابوریه نیز در كتاب «شیخ المضیرة هریرة» به دقت به نقد زندگی و روایات منقول از ابوهریره پرداخته است.

پانویس

  1. نک‍ : ابن اسحاق، ۲۸۶؛ ابن عساكر، ۱۹ / ۲۰۶؛ ابن حجر، ۴ / ۲۰۴.
  2. سیره ابن اسحاق، ۲۸۶.
  3. ابن‌حجر، ۴ / ۲۱۰.
  4. ابن سعد، ۲ / ۳۶۳، ۴ / ۳۲۶؛ ابن عبدالبر، ۴ / ۱۷۷۱.
  5. بلاذری، انساب الاشراف، ۱ / ۲۷۲؛ ابن عساكر، ۱۹ / ۲۱۸.
  6. نک: ابونعیم، ۱ / ۳۷۶-۳۷۷؛ هجویری، ۹۹.
  7. واقدی، ۲ / ۷۶۰، ۷۶۵.
  8. ابن عساكر، ۱۹ / ۲۲۳.
  9. تاریخ طبری، ۳ / ۳۰۷.
  10. تاریخ یعقوبی، ۲ / ۱۵۳، ۱۵۷).
  11. تاریخ طبری، ۴ / ۱۱۲.
  12. ابن عبدربه، ۱ / ۴۶.
  13. تاریخ طبری‌، ۴ / ۳۰۴-۳۰۵.
  14. بلاذری، انساب، ۵ / ۷۳؛ طبری، ۴ / ۳۵۳.
  15. طبقات ابن سعد، ۴ / ۳۴۰.
  16. بلاذری، همان، ۲ / ۴۲۵.
  17. ابراهیم ثقفی، الغارات، ۲ / ۵۶۹.
  18. همان، ۲ / ۶۰۷.
  19. همان، ۲ / ۶۵۶.
  20. بلاذری، انساب، ۴/ ۱۷۰؛ ابن عبدربه، ۶ / ۱۰۹.
  21. بلاذری، همان، ۳ / ۶۰، ۶۵؛ ابن عبدریه، ۴ / ۲۶۴.
  22. طبقات ابن سعد، ۴ / ۳۳۶؛ ابن قتیبه، المعارف، ۲۷۸.
  23. ابن سعد، ۴ / ۳۴۰-۳۴۱.
  24. ابن عبدالبر، ۴ / ۱۷۷۲.
  25. سفرنامه، ص ۳۰.
  26. تاریخ ابوزرعه، ۱ / ۵۴۴.
  27. طبقات ابن‌سعد، ۴ / ۳۳۲.
  28. ابن سعد، ۲ / ۳۶۲؛ ابن‌عساكر، ۱۹ / ۲۲۸.
  29. نک: ابن سعد، ۴ / ۳۴۰؛ احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۱۴-۱۱۵.
  30. سیوطی، تدریب الراوی، ۲ / ۱۹۱.
  31. مستدرک، ۳ / ۵۱۳.
  32. نک‍ : ابن‌بابویه، خصال، ۱۸۴-۱۸۵؛ نیز نک‍ : شوشتری، قاموس الرجال، ۵ / ۳۷۴.
  33. ابن‌قتیبه، ‌تأویل مختلف الحدیث، ۲۷.
  34. شرح ابن ابی الحدید، ۴ / ‌۶۸.