ابوهريره
«ابوهُرَیره عبدالرحمان بن صخر دَوسی» (م، ۵۹ ق)، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بود که در سال ۷ هجری از یمن به مدینه آمد و اسلام آورد. ابوهریره با اینکه تنها سه سال با پیامبر همراه بود، به کثرت نقل روایت از ایشان مشهور است؛ اما بیشتر عالمان شیعه و سنی، او را به عنوان جاعل حدیث و اهل تدلیس میشناسند و معمولا احادیثی که نام او در سندش دیده شود را فاقد اعتبار میدانند.
زندگینامه
نام کامل ابوهریره، عبدالرحمن بن صخر الدوسی بوده و خاندان وی از قبیلۀ «دوس»، یکی از شاخههای قبیلۀ بزرگ «ازد»، در یمن بود. به رغم شهرت فراوان وی در میان اصحاب، نکات اساسی شخصیت و زندگی او در هالهای از ابهام قرار دارد. نمونۀ بارز آن این است که حتی در ضبط نام و نسب او چنان اختلافی در میان منابع رخ نموده که گفتهاند: در فرهنگ اسلامی، هیچ کس را چون او اختلاف در ضبط نام نبوده است. به هر روی از جمله نامهای دوران جاهلی ابوهریره، عبدشمس و عبدغنم و از نامهای دوران اسلامی او، عبدالله و عبدالرحمان از شهرت بیشتری برخوردارند.[۱]
در وجه شهرت ابوهریره به این کنیه، دو گونه داستان نقل شده که حاک از اطلاق آن از سوی پیامبر (ص) یا از سوی مردم است؛ این کنیه برگرفته از مصغّر «هُرّ» (گربه) است. ابن اسحاق از قول خود ابوهریره روایت میکند که نام من در جاهلیت عبدشمس بن صخر بود و در اسلام عبدالرحمان گردید. پیامبر مرا ابوهریره خواند، زیرا من گوسفندان او را چوپانی میکردم تا روزی به چند بچه گربه دست یافتم و آنها را در آستین نهادم. شامگاهان چون گوسفندان را باز گرداندم، پیامبر صدای آنها را شنید، فرمود: چیست؟ گفتم: چند بچه گربه است. فرمود: تو ابوهریرهای، و این نام بر روی من ماند.[۲]
با توجه به ۷۸ ساله بودن او به هنگام مرگ، ولادت او باید در حدود ۲۰ سال پیش از هجرت باشد.[۳] ابوهریره در سال ۷ ق، گویا به همراه یک هیأت یمانی به حضور پیامبر (ص) آمد و اسلام آورد؛ اما اینکه وی موفق شده باشد در جنگ خیبر شرکت کند، در کتب رجال و سیره ثبت نشده است.
وی به هنگام اسلام آوردن به شدت دچار فقر و ناداری بود و در آغاز ورود به مدینه در شمار فقیرترین صحابه قرار داشت که بیشتر اوقات در معرض گرسنگی بودهاند[۴] و در بسیاری از منابع، او را در زمرۀ «اصحاب صفّه» شمردهاند.[۵] طبق نقلی، خود ابوهریره به صراحت علت ایمان آوردن به اسلام و پیامبر(ص) را سیر کردن شکم و فرار از فقر بیان کرده است؛[۶] چنانکه او را فردی پرخور و شکمباره نیز معرفی نموده اند.[۷]
در رخدادهای جنگی زمان پیامبر (ص)، از حضور ابوهریره در جنگ موته سخن رفته است، اگرچه در این نبرد، نام او را در شمار گریختگان آوردهاند.[۸]
از روایاتی پراکنده دربارۀ حضور ابوهریره در بحرین چنین برمیآید که وی در سال پایانی حیات پیامبر (ص) به همراه علاء ابنحضرمی به بحرین فرستاده شد[۹] و اندکی پس از درگذشت پیامبر (ص)، به هنگام ماجرای ردّه، ابوبکر مجدداً او را به همراه علاء به بحرین گسیل داشت.[۱۰] گویا ابوهریره چندی در آن دیار ماندگار شد و در زمان خلافت عمر، آنگاه که علاء درگذشت، خلیفه او را به عنوان والی بحرین، یا به قولی بر امر قضا و صلات آنجا برگماشت.[۱۱] در برخی منابع، افزون بر بحرین، از ولایت او بر «عمان» و «یمامه» نیز سخن رفته است.[۱۲] دربارۀ پایان حضور ابوهریره در بحرین آوردهاند که وی به جهت گردآوردن مال بسیار، از سوی خلیفه عمر مورد عتاب و سوءظن قرار گرفت و به مدینه فراخوانده شد،[۱۳] با این وجود، خلیفه سپس بر آن شد تا او را دوباره بر ولایت بحرین ابقا کند، ولی این بار ابوهریره نپذیرفت.
در سال ۳۲ ق، از شرکت ابوهریره در فتح برخی سرزمینهای ایران چون گیلان و گرگان و همچنین ازحضور او در گرگان و قزوین یاد شده است،[۱۴] که به هیچ یک از این روایات نمیتوان اعتماد داشت.
از رویدادهای زندگی ابوهریره در خلافت عثمان، ماجرای محاصرۀ خانۀ خلیفه است که بنابر گزارشهایی، ابوهریره در زمرۀ هواخواهان عثمان در خانۀ او به سر میبرده است[۱۵] و همین دیدگاه او نسبت به عثمان موجب شد تا به هنگام مرگ، فرزندان عثمان در تشییع پیکرش، او را بزرگ دارند و معاویه بازماندگانش را یاری رساند.[۱۶]
خبر دیگر از حضور ابوهریره در وقایع تاریخی، به نقش او در جنگ صفین بازمیگردد؛ گفته شده که وی به همراه ابودَرداء، معاویه را به سبب جنگ با حضرت علی (ع) مورد سرزنش قرار داد؛[۱۷] با اینهمه، او را در زمرۀ کسانی که پس از صفین به امیرالمؤمنین (ع) پشت کردند، برشمردهاند.[۱۸]
همچنین گفتهاند که پس ازآنکه بُسر بن ابی ارطاة به دستور معاویه به مدینه آمد، به هنگام رفتن به سوی مکه، ابوهریره را بر مدینه گماشت.[۱۹] گفتهاند چون معاویه برای انعقاد صلح با امام حسن (ع) به کوفه درآمد، ابوهریره از کسانی بود که از حجاز به او پیوست.[۲۰] شایان ذکر است که احادیثی منسوب به او که در آنها از معاویه تمجید شده، نیز در مآخذی آمده است.[۲۱]
به هنگام شهادت امام حسن (ع) در ۵۰ ق، ابوهریره در زمرۀ کسانی بود که از دفن آن حضرت در کنار مرقد پیامبر (ص)، با استناد به حدیثی از حضرت رسول (ص)، پشتیبانی کرد.[۲۲]
در خلافت معاویه، آنگاه که مروان از سوی وی در مدینه فرمان میراند، ابوهریره از یاران نزدیک او بود و بارها در موسم حج و نیز در غیاب مروان، از سوی او به جانشینی گمارده میشد.[۲۳] گاه ابوهریره را در زمرۀ قاضیان بنی امیه در مدینه شمردهاند که تعیین تاریخ دقیق این امر میسّر نیست. بنابر پارهای منابع، ابوهریره در واپسین سال زندگی خود (۵۸ ق) بر پیکر عایشه، نماز گزارد.[۲۴]
قول مشهور دربارۀ وفات ابوهریره سال ۵۹ ق. است و چنانکه ابن سعد نیز تصریح داشته است، نمازگزاردن او بر پیکر عایشه (رمضان ۵۸ ق) خود تقویت کنندۀ این سال مرگ است؛ با اینهمه، در برخی منابع از سال ۵۷ و ۵۸ ق. نیز سخن رفته است.[۲۵] به گفتۀ ناصر خسرو، گور ابوهریره در طبریۀ شام است.[۲۶]
ابوهریره و نقل حدیث
ابوهریره از کسانی است که احادیث بسیاری از پیامبر (ص) روایت کرده است و البته به سبب همین کثرث نقل حدیث، وی بعدها مرجع آسانی برای انتساب حدیث به او، به شمار میرفت. ابوهریره جز شنیدههای مستقیم خود از پیامبر (ص)، بسیاری از احادیث آن حضرت را از طریق دیگر صحابه چون ابوبکر، عمر، اُبی بن کعب، عایشه، سهل بن سعد ساعدی و حتی صحابی جوانی چون فضل بن عباس نقل کرده است.[۲۷] برپایۀ آماری، احادیث او در کتب معتبر حدیثی بالغ بر ۳۷۴‘۵ حدیث بوده است.[۲۸] همچنین به گفتۀ حاکم نیشابوری تنها ۲۸ تن از صحابه ـ و البته گروهی از تابعین ـ از ابوهریره روایت حدیث کردهاند.[۲۹] به عنوان نمونه، در مسند احمد بن حنبل حدود ده درصد از کلّ مسند، صرفاً به احادیث منقول از ابوهریره اختصاص یافته است.
احادیث ابوهریره، از حیث موضوع بسیار متنوع بوده، مسائلی از عقاید و فقه گرفته تا سیره و ملاحم و حتی طب را دربرمیگیرد. احادیث او را به طور مجموع، میتوان در بخش «مسند ابوهریره» از مسانید بر جای مانده همچون مسند احمد بن حنبل، مسند ابویعلی موصلی و جز آن یافت.
فراوانی احادیثی که از او روایت شده، امری است که در همان دهههای نخستین اسلامی حساسیت برانگیز بود. به عنوان شاهدی باید به دستور خلیفه عمر اشاره کرد که ابوهریره را به علت کثرت روایت از پیامبر (ص)، از نقل حدیث بر حذر داشت.[۳۰] همچنین حضرت علی (ع) و برخی دیگر از اصحاب نیز در همین مورد، زبان به اعتراض گشودند.[۳۱] می گویند روزی ابوهریره گفت: «حدثنی خلیلی؛ دوستم (پیامبر) برایم حدیث کرد...»؛ حضرت علی (ع) بلافاصله در جواب او می فرماید: «متی کان النبی خلیلک؛ کی نبی اکرم دوست تو بود؟![۳۲]
ابوهریره در پاسخ به اعتراضها، گاه با مطرح ساختن کراماتی برای خود ـ که همگی منتهی به قوت حافظۀ او میشده ـ و گاه با تکیه بر مداومت مصاحبت هر روزۀ خود با پیامبر (ص) ـ در حدود ۳ سال ـ، در مقام توجیه و دفاع از خود برمیآمد.[۳۳] طبرانی از ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است که: «هر که حدیثی را روایت کند که رضای خدا در آن است پس من آن را گفته ام هر چند آن را نگفته باشم.»[۳۴] در حالی که آن چه از پیامبر (ص) ثابت است این است که فرموده: «هر که از من حدیثی را نقل کند که من آن را نگفته باشم جایگاه او در آتش سوزان است.»[۳۵]
دینوری در مورد ابوهریره نوشته است: «چون ابوهریره روایاتی نقل کرده که هیچ کس از بزرگان صحابه نقل نکرده اند، او را متهم کرده و رویات او را انکار نموده و گفته اند چگونه تنها تو این احادیث را از پیامبر (ص) شنیده ای در حالی که هیچ گاه تنها در محضر پیامبر (ص) نبوده ای؟».[۳۶]
کثرت روایت ابوهریره از پیامبر (ص) با توجه به محدود بودن دورۀ صحبت او، چنانکه پیشتر یاد شد، اعتراضهایی را از سوی برخی از صحابه پیش آورد که دامنۀ این اعتراضات کمابیش به دورههای بعد نیز کشیده شد. با در نظر داشتن این اصل که اصحاب حدیث، به طورکلی صحابه پیامبر (ص) را بر سبیل عدالت میپنداشتند وهرگز درصدد نقد صحابه برنمیآمدند، بدیهی است که شخصیت ابو هریره نیز به عنوان یک صحابی همواره از سوی آنان مورد تایید و احترام وافی بود.
در نقطۀ مقابل، مذاهب اسلامی اصطلاحاً «اهل عدل» که امکان نقد صحابه را برای خویش محفوظ میداشتند و به ویژه در عرصۀ مباحث کلامی، این نقد را به طور عملی به کار میبستند، دور نبود که در مورد یک صحابی مورد نقد در عهد صحابه، چون ابوهریره، به نقد شخصیت او بپردازند. امامیه که در اصول اعتقادی مذهب خود، ضمن حرمت نهادن بر صحابه، راه را در نقد آنان بر خویش بازمیدیدهاند، در آثار مختلف خود به انتقاد از شخصیت ابوهریره پرداختهاند.[۳۷]
ابراهیم نظّام از معتزله، ابوهریره را به کذب و وضع حدیث متهم ساخته[۳۸] و ابوجعفر اسکافی نیز در نقض خود بر العثمانیة جاحظ حکایاتی در انتقاد از ابوهریره نقل کرده است.[۳۹] اسکافی درباره ابوهریره می گوید: از نظر اساتید ما، ابوهریره مورد ایراد است و روایاتش مورد اعتبار نیست. عدلگرایان حنفی در خراسان نیز بسان معتزلیان از نقد شدید ابوهریره پرهیز نداشتهاند.
در دهههای اخیر نیز شخصیت ابوهریره از نو مورد بازبینی قرار گرفته و چند تن از نویسندگان شیعه و اهل سنت به تألیف آثاری در انتقاد از وی پرداختهاند. از شیعۀ امامیه میتوان به کتاب «ابوهریره» از عبدالحسین شرفالدین عاملی اشاره کرد. از اهل سنت محمود ابوریه نیز در کتاب «شیخ المضیرة هریرة» به دقت به نقد زندگی و روایات منقول از ابوهریره پرداخته است.
پانویس
- ↑ نک : سیره ابن اسحاق، ۲۸۶؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ۱۹ / ۲۰۶؛ ابن حجر، ۴ / ۲۰۴.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ۲۸۶.
- ↑ ابنحجر، اسدالغابه، ۴ / ۲۱۰.
- ↑ طبقات ابن سعد، ۲ / ۳۶۳؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ۴ / ۱۷۷۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱ / ۲۷۲؛ ابن عساکر، ۱۹ / ۲۱۸.
- ↑ محمود ابوریه، شیخ المضیره ابوهریره، ص ۱۰۳.
- ↑ ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ص۱۱۱، ش۱۵۹.
- ↑ واقدی، المغازی، ۲ / ۷۶۰، ۷۶۵.
- ↑ ابن عساکر، ۱۹ / ۲۲۳.
- ↑ تاریخ طبری، ۳ / ۳۰۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ۲ / ۱۵۳، ۱۵۷.
- ↑ تاریخ طبری، ۴ / ۱۱۲.
- ↑ ابن عبدربه، ۱ / ۴۶.
- ↑ تاریخ طبری، ۴ / ۳۰۴-۳۰۵.
- ↑ بلاذری، انساب، ۵ / ۷۳؛ طبری، ۴ / ۳۵۳.
- ↑ طبقات ابن سعد، ۴ / ۳۴۰.
- ↑ بلاذری، همان، ۲ / ۴۲۵.
- ↑ ابراهیم ثقفی، الغارات، ۲ / ۵۶۹.
- ↑ همان، ۲ / ۶۰۷.
- ↑ همان، ۲ / ۶۵۶.
- ↑ بلاذری، انساب، ۴/ ۱۷۰؛ ابن عبدربه، ۶ / ۱۰۹.
- ↑ بلاذری، همان، ۳ / ۶۰، ۶۵؛ ابن عبدربه، ۴ / ۲۶۴.
- ↑ طبقات ابن سعد، ۴ / ۳۳۶؛ ابن قتیبه، المعارف، ۲۷۸.
- ↑ ابن سعد، ۴ / ۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ ابن عبدالبر، ۴ / ۱۷۷۲.
- ↑ سفرنامه، ص ۳۰.
- ↑ نک: ابن سعد، ۴ / ۳۴۰؛ احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۱۴-۱۱۵.
- ↑ سیوطی، تدریب الراوی، ۲ / ۱۹۱.
- ↑ مستدرک، ۳ / ۵۱۳.
- ↑ تاریخ ابوزرعه، ۱ / ۵۴۴.
- ↑ طبقات ابنسعد، ۴ / ۳۳۲.
- ↑ ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیة، ص۲۰۴.
- ↑ ابن سعد، ۲ / ۳۶۲؛ ابنعساکر، ۱۹ / ۲۲۸.
- ↑ شاطبی، الموافقات، ج۲، ص۲۳.
- ↑ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیة، ص۲۰۲.
- ↑ دینوری، تأویل مختلف الحدیث، ص۵۰.
- ↑ نک : ابنبابویه، خصال، ۱۸۴-۱۸۵؛ شوشتری، قاموس الرجال، ۵ / ۳۷۴.
- ↑ ابنقتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ۲۷.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ۴ / ۶۸.