تدلیس در احادیث
«تدلیس» در حدیث به عمل محدِّث و راوی گفته می شود که با آن عیب و ضعف سند روایت پوشانده شود. بنابراین هرگاه راوی با ذکر یا حذف کلمات یا نام افرادی در سلسله سند بکوشد که ضعف سند روایت را بپوشاند یا آن را برتر از میزان وثاقت واقعی اش نشان دهد، اصطلاحاً «مدلِّس» خوانده می شود و عمل او را «تدلیس» می نامند. دانشمندان علم الحدیث اتفاق نظر دارند که تدلیس عملی نادرست است و حدیث را از اعتبار می اندازد.
انواع تدلیس
نخستین گزاش های عالمان علوم حدیث حاوی تقسیمات چندگانه ای برای «تدلیس» است، فی المثل حاکم نیشابوری مدلِّسان را به شش دسته و خطیب بغدادی و ابن صلاح آنان را به دو دسته تقسیم کرده اند که این تقسیم بندی با اندکی تفاوت، در کتابهای بعدی مقبول افتاده و متداول گردیده است.
تدلیس اساساً دو گونه است: تدلیس اِسناد و تدلیس شیوخ. برخی چون ابن حجر عسقلانی و حبیب احمد کیرانوی تنها به تدلیس اسناد اشاره کرده اند و بعضی همچون هدایت حسین[۱] تدلیس در متن حدیث را نیز از موارد تدلیس شمرده اند، که صحیح به نظر نمی آید، زیرا تدلیس در متن، همان حدیث مُدْرَج را ایجاد می کند. به همین دلیل هیچکس پوشاندن عیوب متن حدیث را در ضمن تدلیسِ حدیث نیاورده است.[۲]
در مقابل، برخی دیگر تدلیسهایی موسوم به قطع، عطف، سکوت، بلاد، تسویه، تجوید و مانند آن را به عنوان قسیم این دو نوع تدلیس ذکر کرده اند[۳] که می توان همچون ابن حجر عسقلانی پاره ای از آنها را از اقسام تدلیس اسناد یا تدلیس شیوخ دانست.
۱. تدلیس اسناد:
تدلیس اسناد آن است که راوی از فرد معاصر خود کلامی را به گونه ای نقل کند که شنونده یا خواننده گمان کند وی آن کلام را بدون واسطه از خود مرویٌّ عنه شنیده، در حالی که سماعی در میان نبوده است.[۴] برخی برای تدلیس اسناد شروطی ذکر کرده اند، از جمله آنکه راوی مرویٌّ عنه را ملاقات کرده یا دست کم معاصر او باشد، اما از او روایتی نشنیده باشد. دیگر این که الفاظی به کار ببرد که نشانه سماع مستقیم نباشد، الفاظی مانند «قال فلانٌ» یا «عَنْ فلانٍ». اما اگر راوی با الفاظی چون «سَمِعْتُ»، «حَدَّثَنا» و «اَخْبَرَنا» ـ که صراحت در سماع دارند ـ حدیث نقل کند، آن را حدیث کذب می خوانند.[۵]
عالمان حدیث بدان سبب بر شرط ملاقات راوی و مرویٌّ عنه تأکید کرده اند که خواسته اند میان تدلیس و ارسال خفی تفاوت بنهند. به نظر ایشان چنانچه راوی از فرد معاصر خود که او را ندیده است، بدون ذکر واسطه روایتی نقل کند، آن روایت مُرسَل خفی است اما اگر ملاقاتی میان آن دو صورت گرفته باشد، روایتْ مدَلَّس است.[۶] ابن حجر این شرط را از شافعی و ابوبکر بزّاز نقل و بر ضرورت آن بسیار تأکید کرده است.[۷] با این همه برخی چون نووی و ابن صلاح شرط لقا یا ملاقات را ضروری ندانسته اند و حتی ابن صلاح در بخشی از تعریف خود، قید عدم ملاقات را ذکر کرده است.
اشخاص بسیاری متهم یا متصف به تدلیس اسنادند، مانند ابن عباس و ابوهُرَیْرَه که احادیث اندکی را به طور مستقیم از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده بودند، اما در مواضع بسیاری می گفتند: «قال رسول اللّه».[۸] به جز آنان شمار بسیاری از محدّثان ـ از جمله راویان صحیح مسلم و صحیح بخاری همچون سلیمان اَعْمَش، هُشَیم بن بَشیر، سفیان ثوری، قَتادة بن دِعامه، حسن بصری، سفیان بن عُیینه و عبدالرزاق بن همام صنعانی ـ از جمله مدلّسان نام برده شده اند.[۹] وجود احادیث مدلّس در صحیحین و انواع توجیهات و اعتذارهایی که متأخران برای آن آورده اند، همواره از مسائل جدّی و پردامنه مبحث تدلیس بوده است.[۱۰]
۲. تدلیس شیوخ:
گونه دوم تدلیس، تدلیس شیوخ است؛ بدین معنا که راوی برای پوشاندن ضعف شیخ خود و شناخته نشدن او؛ نام، کنیه، لقب، قبیله، شهر یا صفتی را درباره وی به کار می برد که کسی نمی شناسد و پیش از آن سابقه نداشته باشد.[۱۱] انگیزه های مختلفی ممکن است سبب تدلیس شیوخ شود از جمله ترویج حدیث، تحسین حدیث، علوّ اسناد، پرهیز از روایت کردن از کسی که از خودِ راوی روایت کرده است، کمی سنّ مرویٌّ عنه و ترس از عدم قبول و انتشارِ روایت با وجود احتیاج به آن.[۱۲]
افراد بسیاری به تدلیس شیوخ مشهورند؛ خطیب بغدادی و ابن حجر عسقلانی به برخی از آنان اشاره کرده اند، اما عجیب آن است که ابن صلاح و نووی درباره خطیب بغدادی گفته اند که وی در تصانیفش این شیوه را بکار گرفته است. صبحی صالح به نقل از دیگران برخی از این موارد را برشمرده است.
اعتبار حدیث مدلَّس
محدّثان و دانشمندان علم الحدیث اتفاق نظر دارند که تدلیس عملی نادرست و موجب تباهی حدیث است. بسیاری این کلام شافعی را به نقل از شُعْبَة بن حَجّاج آورده اند که تدلیس، برادرِ دروغ است.[۱۳] شعبة بن حجاج، جملات دیگری در مذمت تدلیس گفته است که ابن صلاح آنها را افراط و مبالغه برای ایجاد تنفر و منع از تدلیس می داند.[۱۴] تدلیس شیوخ را غالباً کم ضررتر از تدلیسِ اسناد دانسته اند، اما در مذمت آن نقیصه هایی را برشمرده اند، از جمله تضییع مرویٌ عنه و دشوار کردن راه دستیابی به احوال او؛[۱۵] با وجود این، تنها خطیب بغدادی قائل است که به چنین حدیثی نمی توان احتجاج کرد.
در رد یا قبول حدیث مدلّسان اسناد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی چون شافعی آن را مطلقاً مردود می شمارند و حدیث کسی را که حتی یک بار تدلیس او ثابت شده باشد، نمی پذیرند.[۱۶] از سوی دیگر، عالمان زیدیه حدیث مدلّس را مقبول و آن را نوعی ارسال حدیث می دانند و چون حدیث مرسل نزد ایشان مقبول است، مدلّس را نیز همانندِ آن می پذیرند.[۱۷]
این رأی را خطیب بغدادی به جمهور عالمان حدیث نسبت می دهد، اما خود معتقد است که خبرِ مدلّس در صورتی مقبول است که به گونه ای صریح و روشن باشد؛ یعنی سماع و اتصال آن ایهام نداشته باشد.[۱۸] نظر خطیب بغدادی در میان اغلب دانشمندان علم الحدیث کمابیش مورد توجه قرار گرفته است و هر یک با اندکی تفاوت همین رأی را داده اند.[۱۹]
عالمان شیعه نیز عیناً همین نظر را بیان کرده اند،[۲۰] اما حسنی تدلیس را در نظر شیعه از اسباب ضعف و سقوط اعتبار حدیث می شمارد و معتقد است که در صورت تدلیس نمی توان بر حدیث راوی ـ هر کس و از هر طبقه که باشد ـ اعتماد و استناد کرد.[۲۱]
کتب اسامی مدلّسان
کتابهای چندی در خصوص فهرست اسامیِ مدلّسان تألیف شده که گویا قدیمترین آنها از آنِ حسین بن علی کرابیسی (متوفی ۲۴۵) است.[۲۲] هدایت حسین[۲۳] فهرستی از این مکتوبات مستقل را ـ که امروزه غالباً در دسترس نیستند ـ آورده است.
از میان کتب متأخر در این باره دو کتاب مهم شایان ذکر است: «التبیین لِأَسْماء المُدَلِّسین» از برهان الدین حلبی سِبْط بن عجمی و «تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس» از ابن حجر عسقلانی.
پانویس
- ↑ د.اسلام، چاپ اول، تکمله، ذیل واژه.
- ↑ سخاوی، ج۱، ص۲۱۶؛ محمدرضا مامقانی، ج۱، ص۴۰۰.
- ↑ صنعانی، ج۱، ص۳۷۳ـ۳۷۶؛ محمدرضا مامقانی، ج۱، ص۳۸۴ـ۳۸.
- ↑ خطیب بغدادی، ص۳۹۵.
- ↑ ابن دقیق عید، ص۲۰۹؛ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۰۹، ص۶۳؛ شهید ثانی، ص۱۴۳؛ صنعانی، ج۱، ص۳۵۰؛ عبداللّه مامقانی، ج۱، ص۳۷۷ـ۳۷۹.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۰۹، همانجا؛ صالح، ص۱۸۳.
- ↑ برای انتقاد از سخن او رجوع کنید به رأی دربندی در محمدرضا مامقانی، ج۱، ص۳۹۱ـ۳۹۲.
- ↑ صنعانی، ج۱، ص۳۴۷؛ کیرانوی، ص۷۰.
- ↑ صنعانی، ج۱، ص۳۵۳ـ۳۵۴؛ ابن صلاح، ص۴۳.
- ↑ رجوع کنید به صنعانی، ج۱، ص۳۵۳ـ۳۶۰، ۳۶۸ـ۳۶۹؛ سیوطی، ج۱، ص ۱۹۰؛ حسنی، ص۶۲؛ محمدرضا مامقانی، ج۱، ص۳۹۷.
- ↑ ابن صلاح، ص۴۳؛ عبداللّه مامقانی، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ سیوطی، ج۱، ص۱۹۱ـ۱۹۲؛ عبداللّه مامقانی، همانجا، پانویس ۱؛ برای نمونه هایی از تعابیر و روایات مربوط به تدلیس شیوخ رجوع کنید به ابن صلاح، همانجا؛ صالح، ص۱۷۵.
- ↑ خطیب بغدادی، ص۳۹۳ـ۳۹۴؛ سخاوی، ج۱، ص۲۰۷ـ۲۰۹.
- ↑ برای موارد دیگری از اَخبارِ کراهت و مذمت تدلیس از امامان فقه و حدیث رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ص۱۰۳.
- ↑ نووی، ص۳۹؛ ابن صلاح، ص۴۴؛ حسنی، ص۶۱.
- ↑ ابن صلاح، ص۴۴.
- ↑ صنعانی، ج۱، ص۳۴۷.
- ↑ خطیب بغدادی، ص۳۹۹.
- ↑ رجوع کنید به ابن صلاح، ص۴۳؛ نووی، همانجا.
- ↑ شهیدثانی، ص۱۴۵؛ عبداللّه مامقانی، ج۱، ص۳۸۱
- ↑ برای دسته بندی اقوال در این باره رجوع کنید به سخاوی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۷؛ برای استقصای اقوال دیگر رجوع کنید به محمدرضا مامقانی، ج۱، ص۳۹۴ـ۳۹۵؛ و برای برخی توجیهات در رفع عیوب تدلیس رجوع کنید به علائی، ص۱۱۴.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۰۵، ص۲۴.
- ↑ د.اسلام، چاپ اول، تکمله، همانجا.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "تدلیس" از مرتضی کریمی نیا و سیدرضا هاشمی.