احسن الحدیث
از اوصاف یا نامهاى قرآن.
شناخت واژگان
این تركیب، از 2 واژه احسن به معناى نیكوترین و حدیث بدست آمده است و به دلیل پیوستگى واژه حدیث با احسن الحدیث، در همین مقاله از آن بحث مىشود. با وجود گوناگونى عبارتها، نوعى هماهنگى در معناى واژه حدیث میان لغتشناسان به چشم مىخورد گویا آنان هر نو ظهورى اعمّ از شىء،[۱] سخن[۲] و خبر[۳] را حدیث گفتهاند كه رایجترین معناى آن در قرآن، سخن و كلام است و از معانى غیررایج آن مىتوان به خبر و عبرت اشاره كرد.[۴]
احسن الحدیث در قرآن
از مجموع 23 بار كاربرد مفرد حدیث، معناى 9 آیه (سوره اعراف/7، 185؛ سوره كهف/18، 6؛ سوره زمر/39،23؛ سوره جاثیه/45، 6؛ سوره طور/52، 34؛ سوره نجم/53، 59؛ سوره واقعه/56، 81؛ سوره قلم/68، 44؛ سوره مرسلات/77، 50) را مىتوان با قرآن پیوند داد كه به طور تقریبى در همه آنها نوعى تهدید و سرزنش كافران به دلیل بىتوجهى به آیات الهى به چشم مىخورد.
برخى معتقدند واژه حدیث در آیه 59 سوره نجم/53، به مضمون آیات پیش از خود اشاره دارد. برخى نیز حدیث را فقط در آیاتى چون 81 سوره واقعه/56 و 6 سوره كهف/18 كه با پیشوندهاى احسن و اسم اشاره «هذا» همراه هستند، به معناى قرآن دانستهاند [۵] كه شاید به جاى مفهوم كلى آیه، صرفاً معناى واژه مورد نظر آنها باشد.
مفسران، نوآورىها،[۶] تازگى نزول قرآن در مقایسه با كتابهاى آسمانى پیشین[۷] و نیز كلام[۸] و خبر جدید بودن[۹] آن را دلیل وصف یا نامگذارى قرآن به حدیث مىدانند. همچنین متكلمان و مفسران طرفدار نظریه حدوث قرآن، نامگذارى این كتاب به حدیث را شاهدى بر ادعاى خود مىشمارند.[۱۰]
مخالفان آنها نیز با ارائه پاسخهایى از قبیل حدوث لفظى قرآن كوشیدهاند از دیدگاه خود دفاع كنند؛[۱۱] در حالى كه گویا فهم عرفى و ابتدایى آیات، هیچ كدام از دیدگاههاى یاد شده را یارى ندهد.
آشكارترین مورد وصف قرآن به حدیث، آیه 23 سوره زمر/39 است كه بر مبناى آن، قرآن نه تنها حدیث بلكه نیكوترین حدیث و سخن (احسن الحدیث) به شمار مىآید و آیاتش (در لطف، زیبایى، عمق و محتوا) همانند یكدیگر است.
آیاتى مكرر و منسجم دارد كه از شنیدن آنها، بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مىترسند، لرزه مىافتد: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».
در حالى كه بسیارى از مفسران، احسنالحدیث را به معناى نیكوترین كلام مىدانند،[۱۲] برخى با انطباق مفهوم تكرار كه در مثانى و متشابه نهفته است با داستانهاى مكرر قرآن[۱۳] و شاید به تأثیر از آیاتى مانند «وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى» (سوره طه/20، 9) و نیز شأن نزول، آیه احسنالحدیث را به احسنالقصص تفسیر كردهاند.[۱۴]
در فرهنگ دینى شاید، این وصف شهرت بیشترى از حدیث داشته باشد؛ چنانكه امیرمؤمنان على علیهالسلام براى تشویق به فراگیرى قرآن از آن با عنوان احسن الحدیث یاد كرده است: «تعلموا القرءان فإنّه أحسن الحدیث».[۱۵]
گفتهاند: درخواست صحابه پیامبر صلى الله علیه و آله براى بیان داستان پیشینیان[۱۶] یا شنیدن سخنى از او جهت رفع خستگى و ملال،[۱۷] سبب نزول آیه شده است كه هر دو شأن نزول، افزون بر نمایاندن جایگاه نشاطآفرین قرآن[۱۸] ضرورت مراجعه مسلمانان را در نخستین گام به قرآن یادآور مىشود.
دلیل نامگذاری قرآن به احسن الحدیث
گستردهترین بحث درباره آیه، وجه وصف یا نامگذارى قرآن به احسن الحدیث است. در این جهت اغلب به جنبههاى لفظى و معنایى قرآن پرداختهاند. از جامعترین دیدگاهها، نظر فخر رازى است كه هر دو بُعد یاد شده را در نظر داشته است.[۱۹]
مفسران، شیوایى و فصاحت،[۲۰] نظم[۲۱] و اسلوب بیانى ویژه[۲۲] را از ویژگىهاى برترى لفظى قرآن و احسنالحدیث بودن آن برشمردهاند. همچنین از چهره معنوى قرآن پرده برگرفته و برخى از ویژگىهاى برترى معنایى آن مانند موارد ذیل را نمایاندهاند:
مصونیت از تناقض[۲۳] و حق و صدق محض بودن،[۲۴] دربرگیرى اخبار غیبى،[۲۵] علوم فراوان[۲۶] و شگفتىهاى آفرینش،[۲۷] انبوهى احكام در مقایسه با كتابهاى پیشین،[۲۸] هدایت تودهها و بیدار ساختن افكار واندیشهها،[۲۹] جامعیت آن به دلیل در برداشتن اصول، فروع و اخلاق.[۳۰]
پانویس
- پرش به بالا ↑ مقاییس اللغه، ج 2، ص 36.
- پرش به بالا ↑ مفردات، ص 222.
- پرش به بالا ↑ الوجوه والنظائر، ج 1، ص 268.
- پرش به بالا ↑ همان.
- پرش به بالا ↑ اسماء القرآن، ص 61.
- پرش به بالا ↑ نمونه، ج 12، ص 162.
- پرش به بالا ↑ تفسیر ماوردى، ج 5، ص 122.
- پرش به بالا ↑ روح المعانى، مج 13، ج 23، ص 381.
- پرش به بالا ↑ التحریر والتنویر، ج 15، ص 255.
- پرش به بالا ↑ التبیان، ج 5، ص 45.
- پرش به بالا ↑ التفسیر الكبیر، ج 15، ص 284.
- پرش به بالا ↑ كنزالدقائق، ج 11، ص 297؛ روح المعانى، مج 13، ج 23، ص 381؛ المیزان، ج 17، ص 256.
- پرش به بالا ↑ روان جاوید، ج 4، ص 493.
- پرش به بالا ↑ الوجوه والنظائر، ج1، ص269.
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه، خ 110.
- پرش به بالا ↑ روح المعانى، مج 13، ج 23، ص 381.
- پرش به بالا ↑ الكشاف، ج 4، ص 123.
- پرش به بالا ↑ روح المعانى، مج 13، ج 23، ص 381.
- پرش به بالا ↑ التفسیر الكبیر، ج 26، ص 268ـ271.
- پرش به بالا ↑ تفسیر ماوردى، ج 5، ص 122.
- پرش به بالا ↑ روح البیان، ج 8، ص 97.
- پرش به بالا ↑ التفسیر الكبیر، ج 26، ص 268.
- پرش به بالا ↑ التفسیر الكبیر، ج 26، ص 268.
- پرش به بالا ↑ المیزان، ج 17، ص 256.
- پرش به بالا ↑ فتح البیان، ج 8، ص 219.
- پرش به بالا ↑ التفسیر الكبیر، ج 26، ص 268.
- پرش به بالا ↑ التحریر والتنویر، ج 23، ص 385.
- پرش به بالا ↑ كشف الاسرار، ج 8، ص 403.
- پرش به بالا ↑ شناخت قرآن، ص 12.
- پرش به بالا ↑ الحدید، 6، ص 158.
منابع
تقى صادقی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 298-300.