پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انذار خویشان
منبع: زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله
نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
مورخین از شیعه و اهل سنت روایت کرده اند که چون آیه شریفه «وانذر عشیرتک الاقربین» نازل گردید. رسول خدا صلی الله علیه و آله خویشان نزدیک خود را از فرزندان عبدالمطلب که در آن روز حدود چهل نفر یا بیشتر بودند به خانه خود و صرف غذا دعوت کرد و غذای مختصری را که معمولا خوراک چند نفر بیش نبود برای آن ها تهیه کرد و چون افراد مزبور به خانه آن حضرت آمده و غذا را خوردند همگی را کفایت کرده و سیر شدند.
در این وقت بود که ابولهب فریاد زد: براستی که محمد شما را جادو کرد!
رسول خدا صلی الله علیه و آله که سخن او را شنید آن روز چیزی نگفت، و روز دیگر به امام علی علیه السلام دستور داد به همان گونه میهمانی دیگری ترتیب دهد و خویشان مزبور را به صرف غذا در خانه آن حضرت دعوت نماید و چون علی علیه السلام دستور او را اجرا کرد و غذا صرف شد رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع به سخن کرده چنین فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب من در میان عرب کسی را سراغ ندارم که برای قوم خود بهتر از آن چه را من برای شما آورده ام آورده باشد، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را برای شما ارمغان آورده ام و آن چیزی است که خدای عزوجل مرا به ابلاغ و دعوت شما به آن مامور فرموده است و مرا به رسالت آن مبعوث داشته و بدانید که هر یک از شما به من ایمان آورده و در کارم مرا یاری کند و کمک دهد او برادر و وصی و وزیر من و جانشین پس از من در میان دیگران خواهد بود...».
و در حدیثی است که به دنبال این سخنان یا پیش از آن جمله دیگری را نیز ضمیمه کرده فرمود: «نشانه صدق گفتار (و معجزه) من نیز همین ماجرایی بود که مشاهده کردید چگونه با غذایی اندک همه شما سیر شدید، اکنون که این آیت و معجزه را مشاهده کردید دعوتم را بپذیرید و سخنم را بشنوید که اگر فرمانبردار شوید رستگار و سعادتمند خواهید شد...».
سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله به پایان رسید ولی هیچ کدام از آن ها جز علی علیه السلام دعوت آن حضرت را اجابت نکرد و برای بیعت با او از جای برنخاست، تنها علی - همان تربیت شده دامان آن حضرت - بود که از جا برخاست و آمادگی خود را برای ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاری آن حضرت اطلاع داد، علی علیه السلام در آن روز در سنین نوجوانی بود ولی همچون مردان نیرومند، با شهامت خاصی از جا برخاست و با گام های محکمی که برمی داشت پیش آمده عرض کرد: **//ای رسول خدا من به تو ایمان آورده ام و آماده یاری تو در انجام این ماموریتی که بدان مبعوث گشته ای می باشم.//**
در بسیاری از روایات آمده که این جریان سه بار تکرار شد، یعنی پیغمبر بزرگوار اسلام تا سه بار سخنان خود را تکرار کرد و آن ها را به ایمان آوردن به خدا و دین اسلام و یاری خود دعوت کرد و هیچ یک از آن ها جز علی علیه السلام دعوت او را نپذیرفت و تنها علی بود که در هر سه بار برمی خاست و نزدیک می آمد و ایمان خود را اظهار می داشت، ولی هر بار رسول خدا صلی الله علیه و آله بدو می فرمود: بنشین، تا در بار سوم دست خود را پیش آورد و دست کوچک علی را در دست گرفت و ایمان او را پذیرفت و بدین ترتیب از همان روز وی را به معاونت و خلافت خویش انتخاب فرمود.
حالا سر این که در بار اول رسول خدا حاضر به پذیرفتن او نگردید و بار سوم او را پذیرفت - با این که می دانست در آن مجلس جز علی کسی دعوت او را نخواهد پذیرفت - چه بود؟
خدا می داند و شاید یکی از علل و جهات این بوده است که پیغمبر الهی با بینش خاصی که نسبت به آینده داشت می خواست به مدعیان جانشینی او و غاصبان خلافت و حتی فرزندان عباس بن عبدالمطلب نشان دهد که در آن روزهای سخت و در آغاز کار که جز ایمان به خدا و پیغمبر او انگیزه دیگری برای پذیرش اسلام در کار نبود کسی جز علی علیه السلام مرد این میدان نبود و تنها او بود که تنها به خاطر ایمان و عشق به رسول خدا از جان و دل دعوتش را پذیرفت و بار اول و دوم او را به نشستن و جلوس امر کرد تا در آینده اسلام، بنی عباس و دیگران نگویند: علی در آن مجلس پیش دستی کرد وگرنه افراد دیگری هم مانند عباس بودند که حاضر به پذیرفتن دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و می توانستند این همه افتخار را نصیب خود سازند.
باری علی علیه السلام تنها کسی بود که از روی کمال ایمان و خلوص دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله را پذیرفت و بی آن که با کسی - حتی پدرش ابوطالب که در آن مجلس حاضر بود - مشورت کند و یا پروایی داشته باشد به رسول خدا ایمان آورد و فرمانروایی مسلمانان برای او پس از پیغمبر مسلم گردید و از همین رو بود که وقتی خویشان رسول خدا از آن مجلس برخاستند از روی تمسخر و استهزاء رو به ابوطالب کردند و گفتند: محمد تو را مامور کرد تا از فرزندت اطاعت کنی و فرمان او را ببری!
و همین جمله بهترین گواه است بر این که منظور رسول خدا همین معنی بوده و آن ها نیز همین معنا را از سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله فهمیدند. و در حدیثی است که پس از این که علی علیه السلام با آن حضرت بیعت کرد و دیگران دعوتش را نپذیرفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی فرمود: نزدیک بیا!
و چون علی علیه السلام نزدیک رفت بدو گفت: دهانت را باز کن. علی دهان خود را باز کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله قدری از آب دهان خود را در دهان او ریخت و سپس میان شانه ها و سینه علی نیز از همان آب دهان خود پاشید!
ابولهب که چنان دید به صورت اعتراض و تمسخر گفت: چه بد پاداشی به عموزاده خود دادی، او دعوت تو را پذیرفت و تو آب دهان به صورت و دهان او انداختی؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: چنین نبود بلکه دهان و سینه او را از علم و حلم و فهم پر کردم!