محمد بن على بن محبوب قمى
محتویات
ولادت محمد بن علی بن محبوب
تاریخ ولادت این محدثان و فقیهان گمنام تاریخ، کمتر به چشم پژوهشگران تراجم مى آید، لذا تاریخ تولد آنان بیشتر در هاله اى از ابهام و اجمال قرار مى گیرد. بنابراین نمى توان آن چنان که باید در این زمینه اظهارنظر کرد، جز با توسل به یک سرى شواهد و قرائن، براى تعیین تاریخ تقریبى از طلوع این ستاره هاى پرفروغ. بنابراین مى توان حدس زد که تولد این بزرگوار، در نیمه اول سده سوم هجرى قمرى است. یکى از شواهد ما، احمد بن ادریس قمى است. وى یکى از استادان معروف شیخ کلینى است و خود نیز در زمره شاگردان محمد بن على بن محبوب قمى به حساب مى آید. وقتى ایشان در سال ۳۰۶ هجرى قمرى به جوار رحمت حق پیوسته باشد، طبعاً استادش باید در اواسط سده سوم چشم به جهان گشوده و شبستان زندگى پدر را به قدوم خود رونق و صفا بخشیده باشد.
اساتید محمد بن علی بن محبوب
از اخبار و روایات زیادى که این مرد بزرگ از خود به یادگار نهاده، برمى آید که ایشان عاشق علم و دانش به ویژه اخبار و آثار اهل بیت پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد؛ همان طور که در این راه نورانى و مقدس تلاش هاى بس گسترده و خداپسندانه اى هم داشته است. ایشان محضر استادان بزرگ و زیادى را درک کرده و با کسب فیض از خرمن دانش آنان بهره هاى فراوانى برده است. آن گونه که آیت الله خوئى در کتاب گران سنگ معجم رجال الحدیث و سایر کتاب هاى خود نگاشته اند: «او در حدود ۱۱۰ استاد روایت و حدیث داشته است».[۱]
در آن روزگاران بسیار سخت که بیشتر مسافرت ها با خطر همراه بوده، این پدیده بسیار شگفت مى نماید که چگونه جان تشنه او به کلام اهل بیت علیهمالسلام سیراب نمى شد. همیشه در صدد بود از هر کس در هر نقطه اى از مراکز حدیث که بتواند سخنى از امامانش بشنود و آنها را بنویسد؛ تا بنیادهاى معرفت دینى و عقیدتى جاودانه اى را براى نسل ها و مؤمنان تاریخ بنا گذارد.
در این مقاله، براى آشنایى بیشتر با شخصیت این محدث جلیل، به شرح حال جمعى از اساتید او که معروف و مشهورترند، مى پردازیم:
- ۱- یعقوب بن یزید انبارى؛ که محمد بن على بن محبوب از ایشان ۵۴ حدیث نقل مى کند.[۲] یعقوب که یکى از اصحاب امام رضا علیهالسلام، امام جواد علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام مى باشد، شخصیتى است نامدار و موثق.[۳]
او در اواخر عمر خود به بغداد منتقل شد، کشى مى گوید: «یعقوب بن یزید انبارى به قمى معروف است و به گفته حسن بن على فضال، یعقوب، کاتب ابودُلَف قاسم بوده است».[۴]
نگاهى به شخصیت ابودُلَف:
در این جا بسیار جالب است به مردى اشاره داشته باشیم که یعقوب بن یزید، منشى و کاتب او بوده است. بسیارى از دانشمندان معروف جهان اسلام از روزگار وى تاکنون از ایشان به نیکى یاد کرده اند؛ به عنوان کسى که با وجود برجستگى هاى بزرگ در فرهنگ، ادب، سیاست، حکمرانى، شجاعت، احسان و بخشش به امامان شیعه باور و اعتقادى عمیق داشته است. سخنان این صاحب نظران درباره آن سیاستمدار فرهیخته و مرد فرهنگ، شمشیر و سخاوت، مى تواند گامى براى شناخت بهتر و ژرفتر از او باشد.
ابنندیم مى نویسد: «ابودلف رئیس طائفه و عشیره خود بود و علاوه بر حمکرانى، خود در جَرگه ادیبان و شاعران توانا بود».[۵]
مسعودى مى گوید: «او بزرگِ قبیله خود بود. شاعرى توانا و قهرمانى بسیار شجاع که در سال ۲۲۶ از دنیا رفت. مردى که با گرایش به تشیع، به على بن ابیطالب علیهالسلام عشق و محبت مى ورزید».[۶]
ذهبى نیز چنین مى آورد: «ابودلف حکمران سرزمین کرج و اطراف آن، انسانى بود شجاع و دلاور، بسیار سخاوتمند و شاعرى توانا. در نبرد با بابک خرم دین، فرماندهى سپاه اسلام به دست او بود؛ و باز او بود که آن طائفه را نابود کرد. وى در روزگار معتصم عباسى مدتى حکمران دمشق بود و در سال ۲۲۵ از دنیا رفت».[۷]
ابن خلکان در وفیات الاعیان، کتاب جهانى و پرآوازه خود چنین مى نگارد: «ابودلف یکى از فرماندهان و سرداران مأمون و معتصم عباسى بود. وى مردى بود بزرگوار، با شخصیت، بخشنده، شجاع و اهل دانش و ادب؛ به گونه اى که فرهیختگان و دانشوران عصر، از خرمن دانش و ادب او بهره مى بردند. او چندان سخاوت داشت، که خود بارها مقروض شد. ساختن شهر کرج را پدرش آغاز کرد و ابودلف آن را وسعت بخشید. وى به همراه خاندان و عشیره اش در آنجا ساکن بود». ابودلف به امامان شیعه به شدت علاقمند بود و مى گفت: «هر آن کس که پیرو امامان شیعى نباشد نتوان او را حلال زاده شمرد».
براى همین وى به سادات و فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله علاقه ویژه اى داشت، به گونه اى که مى گویند: در هنگام مرگ، که اندک زمانى حالش بهبود یافته بود، به اطرافیان خود نظر افکند و گفت: «آیا از ارباب نیاز و حاجت، کسى هست که بر در سراى باشد؟» به او گفتند: «آرى، ده نفر از سادات و اشراف خراسان حضور دارند. مدتى است که به این جا آمده اند و منتظرند حال شما خوب شود» و ایشان با حال نامناسبى که داشت، دستور داد سادات را وارد کنند، وقتى از احوال آنها جویا شد، فهمید که زندگى بر آنان به سختى مى گذرد و در تنگناى معیشت قرار دارند. دستور داد، به هر کدام دو کیسه زر بخشیدند که در هر کیسه هزار اشرفى قرار داشت به اضافه مقدارى پول براى مخارج راه؛ سپس به آنان فرمود: «این کیسه ها و پولها را به خانواده هاى خود برسانید». آنگاه گفت: «من از شما به پاداش این نیکى، مى خواهم که هر یک شجره نامه و سلسله نسبتان را از پدر خود تا امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها بنویسید و در پایان گواهى دهید که: «اى پیامبر! ما در تنگى و سختى معاش بودیم، از شهرهاى دور نزد ابودلف آمدیم و او به هر یک از ما دو هزار دینار براى خشنودى و طلب شفاعت از تو احسان نمود». سادات ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله هم خواسته او را اجابت کرده، نوشته هایشان را به او دادند. آن مرد عاشق اهل بیت علیهمالسلام دستور داد، تمام آن نوشته ها و گواهى نامه ها را درون کفنش بگذارند و با او دفن کنند.[۸]
علامه سید محسن امین درباره اش چنین مى گوید: «ابودلف، امیرى مشهور و معروف به بخشش و شجاعت بود، او اهل شهرى بود در نزدیکى همدان، شاعرى بود ادیب و جنگجوئى شجاع، او اما با این که هنوز جوان مى نمود، از طرف هارون الرشید، حکمران منطقه بزرگى از عراق عجم شد، تاریخ عرب همانند این شخصیت فرزانه و شجاع کمتر سراغ دارد. او نمونه و الگوئى از اخلاق و مردانگى است که هم در عرصه دنیا و سیاست به جایگاه رفیعى دست یازید، هم در دین و دیانت.[۹]
مرحوم دهخدا نیز در لغتنامه مى نویسد: «او یکى از سرهنگان و امیران مأمون و معتصم و مرجع ادیبان و دانشوران بود. خلیفه او را حکومت کردستان داد و در شهر کرج - کره رود فعلى -، زندگى مى کرد.[۱۰] این که در منابع متعدد گفته مى شود او فرمانرواى کرج بود، منظور کرج فعلى که در نزدیک تهران است، نیست. یاقوت حموى مى گوید: «کرج شهرى است بین اصفهان و همدان که به همدان نزدیکتر است. ابودلف آنجا را به عنوان شهر بنیاد کرد و آن را وطن خود قرار داد».[۱۱] به هر حال آن شهر در عصر روزگار ما، وجود ندارد.[۱۲]
۲- محمد بن الحسین ابى الخطاب، با کنیه ابوجعفر که یکى از نامآورترین چهره هاى برجسته حدیث و فقه شیعى است. همه گزارش دهندگان تراجم و راویان، او را به بهترین وجه ستوده اند. وى از یاران سترگ امام رضا علیهالسلام، امام جواد علیهالسلام و امام حسن عسکرى علیهالسلام مى باشد. مرغ جان ایشان در سال ۲۶۲ هـ.ق به شاخسار ابدیت پرواز کرد. محمد بن على بن محبوب از این استاد فرزانه ۲۱۰ روایت نقل مى کند.[۱۳]
۳- عباس بن معروف قمى؛ این بزرگمرد هم از خاندان رفیع اشعرى بوده و محدثى است برجسته. ایشان که بسیار هم معروف مى باشد، از یاران موثق و بزرگوار امام رضا علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام است. اکثر قریب به اتفاق گزارش دهندگان شرح حال محدثان شیعه، او را ستوده و به شخصیتش ارج مى نهند. ابن محبوب ۸۴ روایت از او به یادگار حدیث مى کند.[۱۴]
۴- احمد بن محمد بن عیسى اشعرى قمى؛ این شخصیت بلندمرتبه شیعى، در قله کمال و دانش و فضل قرار دارد. جمیع مورخان او را ستوده اند و بدو توجه ویژه اى دارند. ایشان ضمن این که فقیه دینشناس و محدثى جامع بود، ریاست شهر قم را هم، بر عهده داشت و به اصطلاح، سیاستمدار بود. ابن محبوب از این استاد علم در حدیث شیعه، ۱۴۰ روایت مى آورد.[۱۵]
۵- حسن بن محبوب سراد؛ او بزرگ ترین و معروف ترین روایتگر آثار و اخبار اهل بیت علیهمالسلام است. اگر کسى کتاب هاى چهارگانه و معروف شیعه را مورد عنایت قرار دهد، نام مبارک و شریف حسن بن محبوب را به همراه استادِ بزرگ او، على بن رئاب بسیار مى بیند. او محدثى است که توانسته قله رفیع روایات اهل بیت علیهمالسلام را بپیماید و به سرچشمه فقه و حدیث شیعه دست یابد. تمام مورخین او را به زیباترین قلم و محکم ترین بیان ستایش کرده اند و ایشان را از یاران موثق و مبرز امام کاظم علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام برشمرده اند. وى از ۶۰ نفر از یاران امام صادق علیهالسلام روایت نقل مى کند. او یکى از افراد گروه اصحاب اجماع - که مورد اعتماد و توجه ویژه فقیهان و عالمان شیعه هستند- مى باشد.
درباره حسن بن محبوب مى نویسند که جناب پدربزرگوارش محبوب، در مقابل هر یک حدیثى که حسن از على بن رئاب روایت مى کرد، به او یک درهم نقره صله مى داد. حسن بن محبوب در سال ۲۲۴ هـ.ق جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح مقدسش به ملکوت اعلى پیوست.[۱۶]
۶- على بن یسندى قمى؛ او هم یکى از استادان ابن محبوب است که عالمان رجال از او به نیکى یاد کرده و به او اعتماد دارند. او نیز در زمره روایتگرانى است که روایات زیادى را از امامان اهل بیت علیهمالسلام نقل کرده اند. جناب ابن محبوب از این مرد بزرگوار ۵۷ روایت از خود به یادگار گذاشته است.[۱۷]
شاگردان محمد بن علی بن محبوب
با شناخت اساتید ابن محبوب، پرده اى از شخصیت نهفته اش کنار مى رود، چهره او آشکارتر مى شود. از این رو - با توجه به آنچه نگاشتیم - جمعى از نخبگان و عالمان شیعه هم در محضر این استاد حدیث، زانوى شاگردى به زمین زدند، و او با انتقال آنچه از روایات و آثار نورانى اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله که فراگرفته بود، امانت هاى گرانبهائى را که از سلف صالح به او رسیده بود؛ با کمال دقت و توجه به آیندگان سپرد. در این نوشتار به ذکر سه تن از شاگردان به نام ابن محبوب بسنده مى کنیم:
۱- محمد بن یحیى عطار قمى؛ با کنیه ابوجعفر که به خاندان محدث و عالم پرور اشعرى منسوب است، شخصیتى است معزز و معظم و مورد عنایت رجال شناسان. وى استاد مرحوم کلینى بود. محدثى است با روایات متعدد، بزرگِ دانشمندان شیعه قم و صاحب تألیفات متعدد.[۱۸]
۲- احمد بن ادریس؛ کنیه اش ابوعلى است، منسوب به اشعرى و معروف به «قمى». او هم استاد مرحوم کلینى بوده و یکى از کمنظیرترین دانشمندان بزرگ شیعه است. او در فضل، علم، فقه، حدیث و اعتقاد در موقعیت والایى قرار داشت، تمام تراجمنویسان از این محدث گرانقدر با تجلیل و تعظیم یاد کرده اند.
نجاشى مى گوید: «او فقیهى موثق، داراى روایات صحیح و کثیرالروایه است»[۱۹] و بیشتر روایات محمد بن على بن محبوب به وسیله این شاگرد برجسته اش به دانشمندان بعد از ایشان منتقل گشته است.
شیخ در رجال، در دو جا از او یاد مى کند: در یک مورد، او را در یاران امام عسکرى علیهالسلام آورده است و مى گوید: «با آن امام علیهالسلام ملاقات کرد ولى روایتى از ایشان ندارد»[۲۰] و در جاى دیگر چنین مى نگارد: «احمد بن ادریس اشعرى قمى یکى از فرماندهان بود»[۲۱] ولى مشخص نیست در کجا وى چنین منسبى را داشته است؟
او بعد از عمرى بابرکت، که بیشتر آن را در راه ترویج و گسترش آثار و اخبار امامان معصوم علیهمالسلام صرف کرد، در سفر بازگشت از مکه در نزدیکى شهر کوفه کبوتر روحش از قفس تنگ دنیا آزاد گشت و به ملأ اعلى پیوست.[۲۲] روحش شاد.
۳- على بن الحسین بن بابویه،[۲۳] جناب على بن الحسین پدربزرگوار شیخ صدوق است. نام شریف این پدر و فرزند، چونان دو ستاره تابناک و پرفروغ بر تارک آسمان علم و تقوا و حدیث تا قیام قیامت خواهد درخشید.
بهترین و زیباترین ترسیم از چهره این فرزانه شیعه، سخن بلند رجالى بزرگ نجاشى است. او درباره على بن الحسین بن بابویه چنین داد سخن مى دهد: «او اهل قم و کنیه اش ابوالحسن بود؛ از دانشمندان قم و برجسته ترین آنها است. انسانى فقیه، عالم، موثق و نامور. ایشان به عراق رفت و با ملاقات نائب خاص امام عصر علیهالسلام، شیخ ابوالقاسم حسین بن روح یک سلسله مسائل شرعى از او سؤال کرد و سپس از قم نامه اى به جناب حسین بن روح نوشت تا آن را به حضرت ولى عصر علیهالسلام برساند. در آن نامه از امام علیهالسلام خواسته بود تا حضرت علیهالسلام دعا فرمایند، خداوند به او فرزندانى عطا کند. امام علیهالسلام نیز در جواب نوشتند: «ما از خداوند تبارک و تعالى خواستیم و در پیشگاه او دعا کردیم، خداوند بزودى دو فرزند پسر که فرزندان خوبى و نیکى هم خواهند بود، به شما عطا مى کند» و همین طور شد. یکى از آن دو فرزند، جناب شیخ صدوق بود که مى گویند بارها چنین افتخار مى کرد: «من به دعاى امام زمان علیهالسلام به دنیا آمدم» و دیگر برادر بزرگوارش حسین بود.[۲۴]
شیخ طوسى آورده است که ابن سوره قمى مى گوید: «هر زمان ابوجعفر، شیخ صدوق و برادرش ابوعبدالله، اخبار و روایات اهل بیت علیهالسلام را نقل مى کردند، مردم از این همه حافظه تعجب کرده و مى گفتند: «این مقام و شأن شما براى این است که به دعاى حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف به دنیا آمدید»؛ این سخن در میان مردم قم مشهور است».[۲۵]
محمد بن علی، صحابى امام
آن گونه که از کلام و سخن بزرگان تراجم بدست مى آید، محمد بن على بن محبوب قمى را در شمار یاران معصومین علیهمالسلام ذکر نکرده اند، اگر چه به ظاهر روزگار حیات امام هادى علیهالسلام و امام عسکرى علیهالسلام را درک نموده است، بر این اساس شیخ طوسى او را در گروه محدثان و دانشمندانى آورده است که از امام علیهالسلام روایت نقل نکرده اند.[۲۶] اما محقق توانا، حضرت آیت الله خوئى در کتاب رجال خود آورده است: «این محدث بزرگ از فقیه علیهالسلام روایت و حدیث مى کند».[۲۷]
همانا بر اهل فضل و دانشوران محقق پوشیده نیست که واژه «فقیه» در روایات معمولاً و بیشتر به حضرت کاظم علیهالسلام گفته مى شود، همانند العالم؛ ولى از آنجایى که فاصله زمانى بین امام موسى بن جعفر علیهالسلام و این محدث شیعى بسیار زیاد است، تقریباً محال مى نماید که او بتواند بدون واسطه از آن امام همام روایت نقل کند؛ ولى اگر مقصود از فقیه، امام هادى علیهالسلام و یا امام حسن عسکرى علیهالسلام باشد، دور از حقیقت نتواند بود؛ چون همان گونه که گفته شد، اگر چه بیشتر به حضرت کاظم علیهالسلام فقیه مى گویند، اما در عرف روایات براى حضرت هادى علیهالسلام و امام عسکرى علیهالسلام هم واژه فقیه در قالب «سألت عن الفقیه علیهالسلام» یا «کتب الى الفقیه علیهالسلام» بکار رفته است.
ابن شهر آشوب، صاحب المناقب نیز همان سخن را چنین مى نگارد: «از جلمه لقب هاى امام هادى علیهالسلام نجیب، مرتضى و فقیه عسکرى است و به حضرت علیهالسلام مى گویند: «الفقیه العسکرى».[۲۸]
کلام آیت الله العظمى خوئى رساى این معنا نیست که ایشان از یاران و اصحاب امام علیهالسلام باشد؛ بلکه فقط تا این حد مى رساند که او از حضرت امام علیهالسلام روایت نقل کرده است؛ البته احتمال دارد از محضر امام هم بهره برده و یا آن که نقل روایات وى از امام علیهالسلام به صورت مکاتبه و نامهنگارى - که در آن روزگار مرسوم و رائج بود - بوده است.
محمد بن علی بن محبوب از نظر دانشمندان
اکثر تراجم نویسان از این محدث به نیکى ستوده اند و او را به شمار فقیهان و محدثان درجه اول شیعه آورده اند. نجاشى، رجال شناس نامى شیعه، مى گوید: «محمد بن على بن محبوب، در عصر خود بزرگ قمیین بود و مردى بود مورد اطمینان، بصیر، فقیه در دین و داراى اعتقادات صحیح».[۲۹]
این عالى ترین و زیباترین، ستایشى است که در شأن و منزلت قامت بلند و رساى فقه و حدیث شیعه، گفته شده؛ و اصل و اساس گفته ها و نظرات تمام تراجمنویسان همانند علامه حلى، علامه ممقانى و علامه خوئى و دیگران از همین کلام نجاشى، شکل گرفته است.
موضوع روایات
نکته دیگرى که درباره این روایتگر اخبار و روایات شیعه، قابل ذکر است، آن که او یک فقیه دینشناس بود. لذا روایاتش بیشتر صبغه فقهى دارد و در تمام ابواب فقه از این بزرگمرد روایت نقل مى کنند. مرحوم آقاى خوئى در پایان ج ۱۷ از کتاب معجم الرجال خود، همه روایات و اخبار او را در تمامى ابواب فقه، از کتاب هاى چهارگانه شیعه در چند صفحه نقل مى کند.[۳۰] مطلب مذکور از بررسى آن روایات بدست آمده است. به طور کلى روایاتى که از ایشان منقول است، در مباحث مربوط به فقه عملى و روش و رفتار یک مسلمان در زندگانى فردى خلاصه مى شود.
تألیف محمد بن علی بن محبوب
این محدث جلیل، در حوزه اعتقاد به ولایت امامان شیعه از جایگاه بس رفیع و بلندى برخوردار است. روایات زیادى که از او به عنوان یک میراث فرهنگى گرانبها به دست ما رسیده، گویاى این حقیقت انکارناپذیر است. محقق توانا، آقاى خوئى مى گوید: «محمد بن على بن محبوب قمى ۱۱۱۸ روایت نقل کرده است». سپس ایشان تمام آنها را همراه با آدرس در کتاب خود مى آورد.[۳۱]
این مرد حقیقت طلب و عاشق آثار اهل بیت علیهمالسلام، کتاب هاى زیادى تألیف کرده از جمله: کتاب النوادر؛ جنائز؛ زکوة؛ صوم؛ حج؛ نکاح؛ رضاع؛ طلاق؛ دیات؛ ثواب؛ ضیاء و نور؛ زمرد؛ زبرجد؛ و تولد.[۳۲]
ابن ادریس حلى، فقیه بزرگ شیعه، در کتاب سرائر مى گوید: «یکى از کتابهائى که این احادیث را از آن نقل مى کنیم، کتاب نوادر مصنفین تألیف و تصنیف محمد بن على بن محبوب اشعرى جوهرى قمى است. این کتاب به دست خط شیخ طوسى به دست من رسیده است، من این اخبار را از این کتاب نقل مى کنم».[۳۳]
گلچینى از اخبار کتاب النوادر
شأن بلال:
ابن محبوب به واسطه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل مى کند که فرمودند: «من در روز قیامت محشور شده، بر براق مى نشینم و حضرت زهرا سلام الله علیها بر ناقه من، به نام «غضباء» و بلال نیز در حالى محشور مى شود که بر یکى از شتران بهشت سوار شده و اذان مى گوید: «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه» و در این حال او را با حله هاى بهشتى مى پوشانند».[۳۴]
ذکر خدا:
وى با واسطه از امام صادق علیهالسلام روایت مى کند که آن امام فرمودند: «سبحان الله کلمه اى است که آسان تر بر زبان جارى مى شود». راوى مى گوید: «به امام گفتم: آیا مى توانم در رکوع و سجود «لا اله الا اللّه، الحمدللّه و اللّه اکبر بگویم؟» امام فرمودند: «بله، همه این ها ذکر خداست».[۳۵]
اهمیت نماز در اول وقت:
باز با واسطه از امام صادق علیهالسلام نقل مى کند که امام علیهالسلام فرمودند: «فضیلت نماز اول وقت، براى مؤمن از فرزند و ثروت بهتر است».[۳۶]
اذان:
از امام صادق علیهالسلام با واسطه روایت مى کند که حضرت فرمودند: «وقتى که اذان مى گوئى، صدایت را بلند کن؛ زیرا به همان اندازه اى که صدایت بلندتر و فراگیرتر شود، خداوند به تو ثواب عطا مى کند».[۳۷]
جمع بین دو سوره در نماز:
از امام باقر علیهالسلام نقل مى کند که حضرت فرمودند: «در نمازهاى واجب کراهت دارد که نمازگزار بین دو سوره جمع کند و اما در نمازهاى مستحبى اشکال و مانعى ندارد».[۳۸]
لعن بنى امیه:
از حضرت باقر علیهالسلام روایت مى کند که امام علیهالسلام فرمودند: «هر وقت از نماز فارغ شدى، بنىامیه را لعنت کن و این کار را فراموش مکن».[۳۹]
صوت زیبا در قرائت قرآن:
با واسطه از معاویة بن عمار و او از امام صادق علیهالسلام روایت مى کند که به امام علیهالسلام گفتم: «مردى قرائت قرآن و دعا به دلش نمى نشیند؛ مگر این که با صداى بلند بخواند». امام علیهالسلام فرمودند: «اشکالى ندارد، امام على بن الحسین علیهالسلام، خوش صداترین قارى قرآن بود. قرآن را به گونه اى بلند مى خواند که همه اهل خانه مى شنیدند. امام باقر علیهالسلام هم خوش صداترین بود و هنگام خواندن قرآن آن را با صوت زیبا تلاوت مى کرد. شب ها که براى نماز برمى خواست، صدایش را براى تلاوت قرآن بلند مى کرد، به طورى که رهگذرانى که از کوچه مى گذشتند، سقاها و آبآوران مدینه، همه مى ایستادند و به تلاوت آن حضرت گوش مى سپردند».[۴۰]
شک در وضوء:
با واسطه از امام ششم علیهالسلام روایت مى کند که از آن حضرت علیهالسلام سؤال شد: «نمازگزارى که بعد از اتمام نماز، شک مى کند آیا نماز را با وضو خوانده یا بدون وضو، چه وظیفه اى دارد؟» امام علیهالسلام در پاسخ فرمودند: «نمازش صحیح بوده، و لازم نیست آن را دوباره بخواند».[۴۱]
حال مختار در قیامت:
باز با واسطه از حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام نقل مى کند که فرمودند: وقتى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر پل صراط عبور مى کند، پشت سر ایشان على علیهالسلام است و به دنبال امام على علیهالسلام، حضرت امام حسن علیهالسلام و پشت سر امام حسن علیهالسلام، امام حسین علیهالسلام. هنگامى که آنها به وسط پل صراط مى رسند، مختار فریاد مى زند: «اى ابا عبدالله! در دنیا به خونخواهى تو قیام کردم و انتقام خونت را از قاتلانت گرفتم» (یعنى مرا از آتش جهنم خلاص کن). پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسین علیهالسلام مى فرمایند: «جواب او را بده». در این هنگام امام حسین علیهالسلام، چونان عقابى که بر صید فرو مى نشیند، داخل آتش مى شود و مختار را از آتش بیرون مى آورد. حال آن که اگر قلب مختار را مى شکافت، محبت آن دو (اولى و دومى) را در جان او مى یافت.[۴۲]
شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
با واسطه از حضرت امام باقر علیهالسلام حکایت مى کند که: «وقتى در شب معراج پیامبر صلی الله علیه و آله به بیت المعمور رسیدند، جبرئیل اذان و اقامه گفت، پیامبر صلی الله علیه و آله جلو ایستادند و فرشتگان و انبیاء پشت سر رسول اکرم صلی الله علیه و آله صف کشیدند...».[۴۳]
دعائى براى برطرف شدن غم و اندوه:
با واسطه از حضرت صادق علیهالسلام روایت مى کند که فرمودند: هر وقت تو را غم و اندوه فراگرفت، دست خویش را بر سجده گاهت بگذار، سپس همان دست را ابتدا به قسمت چپ صورت و آنگاه به پیشانى و طرف راست صورت، بکش. بعد این دعا را بخوان: «بسم اللّه، لا اله الا هو عالم الغیب والشهادة، الرحمن الرحیم، اللّهم اذهب عنى بالهموم والحزن» و تا سه مرتبه این دعا را تکرار کن.[۴۴]
وفات محمد بن علی بن محبوب
این محدث بزرگ و جلیل القدر، بعد از تلاش هاى مستمر و پیگیر در راه گسترش اخبار، آرمانها و اندیشه هاى امامان شیعه که تمثل راستین اسلام ناب هستند، زحمات فراوانى را در این راه مقدس متحمل شد و بعد از عمرى غوطهورى در روایات اهل بیت علیهمالسلام، جان تشنه اش را در زلال معارف آل طه سیراب کرد. سرانجام مرغ جان آن بزرگ از قالب تن رها گشت و با پر کشیدن به سراى جاوید، روح مقدس عاشقش به جوار معشوق شتافت. تاریخ رحلت و این که این ستاره آسمانى در کدامین نقطه جهان افول کرده است، مشخص نیست. روح این پیرو راستین ائمه شیعه، شاد باد و راهشان پر رهرو.
پانویس
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۹؛ جامع الروات، ج ۲، ص ۱۵۶.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۷ و ۱۰.
- ↑ تنقیح المقال، علامه ممقانى، ج ۳، ص ۲۲۶؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۳۵۶.
- ↑ رجال، کشى، ج ۲، ص ۸۶۵.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص ۱۸۸.
- ↑ مروج الذهب، ج ۴، ص ۶۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبى، بین سالهاى ۲۲۱ تا ۲۳۰.
- ↑ وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۸۲ و ج ۴، ص ۷۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۴۶۳.
- ↑ لغت نامه دهخدا، ماده ابوسعید.
- ↑ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۵۰، ماده کرج.
- ↑ نک: مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۴۰۵؛ الکنى والالقاب، ج ۱، ص ۶۸؛ هدیة الاحباب، ص ۱۶؛ اطلاعات، عمید، ص ۸۰؛ الکامل، ابن اثیر جوزى، ج ۵، ص ۵۱۶؛ ریحانة الادب؛ ج ۵، ص ۶۵، چاپ دارالکتب اسلامیه.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۱۰؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۱۰۶.
- ↑ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۳۹؛ و نیز در این باره، به مقاله اینجانب در جلد ششم، ص ۷۱ «ستارگان حرم» مراجعه شود.
- ↑ معجم رجال الحدیث.
- ↑ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۹۰.
- ↑ خلاصه، علامه، ص ۳۷؛ رجال، کشى، ج ۲، ص ۸۵۱؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص ۴۶؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۳۰۴.
- ↑ معجم الرجال، ج ۱۷، ص ۱۱؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۹۱.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۲۵۰؛ خلاصه، علامه، ص ۱۵۷؛ اصول کافى مقدمه، ج ۱، ص ۱۸؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۱۹۹.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۶۷؛ علامه، ص ۶۵؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص ۱۲.
- ↑ رجال، شیخ، ص ۴۲۸.
- ↑ همان، ص ۴۴۴. (کان من القواد)
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۶۷؛ رجال، شیخ، ص ۴۴۴؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۸؛ خلاصه، علامه، ص ۱۶.
- ↑ الفهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۵.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۱۸۵؛ الغیبة، شیخ طوسى، ص ۱۸۸.
- ↑ رجال، شیخ طوسى، ص ۴۹۴.
- ↑ معجم الرجال، ج ۱۷، ص ۹؛ (روى عن الفقیه علیه السلام).
- ↑ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۱؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۸۵؛ معجم الرجال، ج ۱۷، ص ۹.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۶۷؛ (شیخ القمیین فى زمانه، ثقة، عین، فقیه، صحیح المذهب).
- ↑ معجم الرجال، ج ۱۷، ص ۳۳۳.
- ↑ معجم الرجال، ج ۱۷، ص ۳۳۳.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۲۴۱؛ الفهرست، شیخ، ص ۱۴۵.
- ↑ سرائر، مستطرفات، ابن ادریس، ج ۳، ص ۶۰۱، چاپ جامعه مدرسین.
- ↑ همان، ص ۶۰۲.
- ↑ همان، ص ۶۰۳.
- ↑ التهذیب، شیخ طوسى، ج ۲، ص ۴۰.
- ↑ همان، ص ۵۸.
- ↑ همان، ص ۷۱.
- ↑ همان، ص ۱۰۹.
- ↑ سرائر، مستطرفات، ج ۳، ص ۶۰۴.
- ↑ التهذیب، شیخ طوسى، ج ۱، ص ۱۰۱.
- ↑ تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، ج ۱، ص ۴۶۷.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۱۲۵.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۱۱۲.
منبع
ابوالحسن ربانى صالحآبادى، ستارگان حرم، جلد 7