عبدالله بن عبدالمطلب
عبدالله بن عبدالمطلب پدر عالیقدر پیغمبر اسلام است. او کوچکترین پسران عبدالمطلب است و با برادرش ابوطالب (پدر امام علی علیه السلام) از یک مادر بودند. مادر آنها فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود که یکی از پنج بانوئی است که گفته شده به نام فاطمه در میان مادران پیغمبر بوده اند.[۱]
آن هنگام که عبدالمطلب با کمک تنها پسرش حارث مشغول بازسازی (حفر) چاه زمزم بود و به دلیل فشارهای قریش، نذر کرد چنانچه خداوند ده پسر به او عطا کند پس از آن که آنان به مرتبه ای از کمال و رشد رسیدند که بتواند به کمک آنان از فشارهای قریش بر خود بکاهد، یک تن از آنها را در پیشگاه کعبه برای خدا قربانی کند.
زمانی که عبدالله به سن بیست و چهار سالگی در نهایت کمال و قدرت رسید، عبدالمطلب موضوع نذر خود را با پسران خویش در میان گذاشت. آنان موافقت کردند که به کمک قرعه یک نفر از آنان برای قربانی شدن انتخاب شود. قرعه به نام عبدالله درآمد.
عبدالمطلب در حالی که او را بیش از دیگر پسرانش دوست می داشت به قربانگاه (نزدیک کعبه) برد. اعراب بویژه سران قریش، عبدالمطلب را از این کار باز داشتند و با تکرار مراسم قرعه کشی باز قرعه به نام عبدالله خارج شد.
عبدالمطلب تصمیم گرفت دیه (خونبهای) یک انسان (= ده شتر) را با عبدالله به قرعه گذارند و چنانچه باز قرعه به نام عبدالله برخورد کرد بر تعداد شتران بیفزایند تا آن جا که قرعه به نام شتران اصابت کند. زمانی که صد شتر در ازای عبدالله به قرعه گذاشته شد، قرعه به صد شتر خورد و عبدالله از مرگ نجات یافت.
عبدالمطلب از این که فرزند خود را باز یافت بسیار شادمان شد و بدون درنگ پس از این ماجرا در حالی که دست عبدالله را در دستان خود داشت به خانه وهب بن عبد مناف رفت و دختر او آمنه را که برترین زن قریش در آن روزگار بود به ازدواج عبدالله درآورد. آمنه از عبدالله باردار شد و نور پاک حضرت محمد صلی الله علیه وآله در او جای گرفت.[۲]
عبدالله در میان قریش از لحاظ زیبائى و اندام معتدل و به حجب و حیا شهره شهر بود. عبدالله هنگامى که ۲۴ سال داشت در راه بازگشت از تجارت شام در مدینه بیمار شد و مدتى بعد چشم از جهان فروبست، و همان جا نیز مدفون گردید. بنابر مشهور در آن موقع هنوز پیغمبر متولد نشده بود.[۳]
پانویس
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، علی دوانی
- ↑ دانشنامه رشد، عبدالله بن عبدالمطلب (بازیابی:5 دیماه 1391)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، علی دوانی