وجوه و نظائر
يكى از مسايل قرآنى، مساله «وجوه و نظائر» است، كه راه احتمال را در فهم معانى قرآن باز نموده و گاهى موجب اشتباه برخى و گاه موجب دست آويزى براى فتنه جويان شده است. فهم معانى قرآن نياز به ورزيدگى و انديشه عميق دارد تا امكان سد احتمالات ميسر گردد؛ لذا شناخت «وجوه» و احتمالات و نيز اشباه و «نظائر» يك ضرورت تفسيرى به شمار مى رود.
پیشینه بحث
در اين زمينه كتاب ها و رساله هاى فراوانى نوشته شده و نيز تاليفاتى با عنوان «غريب القرآن» يا «تاويل مشكل القرآن» ارائه شده است. پيشينيان در اين زمينه كوشش فراوانى نموده و براى حل مشكلات قرآنى آثار نفيسى از خود به يادگار گذارده اند. اولين كسى كه در اين وادى قدم نهاد، ابوالحسن مقاتل بن سليمان (متوفى 150) است وى از تابعین به نام شمرده مى شود.
به گفته جلال الدين سيوطى، ابوالفرج اصفهانی(متوفى 597) واعظ و محدث و مفسر معروف و ابن فارس و ديگران در اين زمينه كتابهايى نوشته اند.
عمده ترين كتاب در دست در اين زمينه كتاب «وجوه و نظائر» نوشته ابوالفضل حبيش بن ابراهيم تفليسى (متوفى حدود سال 600) است اين كتاب به فارسى نگاشته شده است.
تعريف وجوه و نظائر
«وجوه» درباره محتملات معانى به كار مى رود و «نظائر» درباره الفاظ و تعابير. اگر در لفظ يا عبارتى چند معنا احتمال رود، اين معانى را وجوه گويند؛ به اين معنا كه عبارت مذكور را بتوان بر چند وجه تعبير كرد و هر وجهى را تفسيرى شمرد.
نظائر در الفاظ يا تعابير مترادفه به كار مى رود و آن هنگامى است كه چند لفظ (كلمه يا جمله) يك معناى تقريبى واحد را افاده كنند. اين بيش تر در الفاظى يافت مى شود كه داراى معانى متقارب و مترادف باشند و جدا ساختن آنها گاه دشوار مى نمايد.
در قرآن ازهر دو نوع فراوان يافت مى شود لذا شناخت «وجوه و نظائر» در قرآن يك ضرورت تفسيرى به شمار مى رود.
جلال الدين سيوطى در تعريف وجوه چنين گويد: فالوجوه للفظ المشترك الذى يستعمل في عدة معان، كلفظ الاُمّة؛ وجوه لفظ مشتركى را گويند كه در چند معنا به كار مى رود، مانند لفظ امت كه به سه معنا آمده: ملت، طريقت و مدت:
امت به معناى ملت در آيه: «وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا» (سوره بقره-143)، (اين چنين است كه ما شمار را ملتى ميانه قرار داديم).
امت به معناى طريقت نظير آيه: « إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ» (سوره زخرف-23)، (ما پدرانمان را بر طريقتى [روشى] يافتيم و ما همان را دنبال مى كنيم).
امت به معناى مدت نظير آيه: «وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» (سوره یوسف-45)، (و آن كس از آن دو (زندانى) كه نجات يافته و پس از مدتى (يوسف را) به خاطرآورده بود، گفت...).
و در تعريف نظائر گويد: والنظائر، كالالفاظ المتواطئة، نظائر الفاظى را گويند كه با يكديگر هم آهنگ و هم تا باشند. مانند الفاظ مترادفه كه معانى آنها يكسان يا نزديك به هم باشند.
وجوه محتمله در الفاظ و عبارات قرآن به ويژه در جمله هاى تركيبى، فراوان است و تا كسى اين وجوه محتمله را نداند، درست را از نادرست تشخيص نخواهد داد و بر حقيقت تفسير آيه آگاه نخواهند شد؛ زیرا پى بردن به حقيقت به ميزان تشخيص و توانايى جدايى صحيح از سقيم بستگى دارد.
به هر تقدير در قرآن اين ويژگى وجود دارد كه در بسيارى از تعابير آن راه احتمالات باز است؛ براى روشن شدن معنا بايد راه احتمالات سد شود.
مولا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: القرآن حمّال ذو وجوه، قرآن محتملات گوناگونى را پذيرا است؛ هر يك از آيات كشش معانى مختلفى را دارد لذا بايد انديشيد تا راه درست را براى رسيدن به معانى صحيح يافت.
اين سخن را على علیه السلام هنگامى به ابن عباس فرمود كه خواست او را به احتجاج با خوارج روانه كند. آنگاه دستور فرمود: «لاتخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون ولكن حاججهم بالسنة، فانهم لن يجدوا عنها محيصاً» با قرآن با آنان درگير نشو زيرا قرآن معانى گوناگونى را پذيرا است، مى گويى و مى گويند ولى با سنت با آنان از در گفتگو درآى زيرا راه چاره اى جز پذيرفتن و تسليم شدن نخواهند داشت.
پس درك صحيح قرآن در آن است كه يك مفسر دانا تمامى وجوه محتمله آيات را بداند و بتواند صحيح آن را از سقيم جدا سازد. لذا پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده است: القرآن ذلول ذو وجوه، فاحملوه على احسن الوجوه؛ قرآن همچون شتر رام به هر طرف مى توان او را برد، ولى آن را بر بهترين وجه راه بريد.
نمونه های «وجوه و نظایر»
در این قسمت تنها به ذکر نمونه هایی از «وجوه» و «نظایر» موجود در قرآن کریم اشاره می شود: مرحوم علامه معرفت برای «وجوه» این موارد را ذکر کرده اند: لفظ «امّت» كه در قرآن به سه معنا آمده، چنانچه يادآور شديم.
همچنین لفظ «برهان» در آيه «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ» (سوره یوسف-24) که در معنی آن وجوهی را احتمال داده اند، از جمله:
- حكم قطعى الهى در تحريم زنا كه عقوبت دنيوى و اخروى دارد.
- آنچه را كه خداوند به انبيا داده از مكارم اخلاق و صفات عاليه كه از هرگونه آلودگى بپرهيزند.
- مقام نبوت كه مانع ارتكاب فحشا و منكر است كه از مقام حكمت انبيا سرچشمه گرفته.
- زليخا در آن هنگام پارچه اى بر چهره بتى كه در كنار اتاق بود افكند تا جلوى او مرتكب فحشا نگردد و اين عمل هشدارى بود براى يوسف تا خود را از ديد خداوند دور نبيند.
- در سقف خانه نوشته اى پديدار گشت و زشتى و پليدى عمل زنا را براى يوسف روشن تر ساخت.
- حضرت يعقوب را در گوشه اتاق، مجسم ديد كه انگشت به دندان گرفته به يوسف يادآور مى شود تا دامن نبوت را لكه دار نكند.
- ايمان راسخ و مقام عصمت حضرت يوسف از پيش مانع هر گونه دست يازيدن به آلودگى ها بوده است.
در اين وجوه محتمله تنها وجه اخير با مقام شامخ عصمت سازگار است و برخى از اين وجوه با مقام منيع نبوت سازش ندارد.
ایشان همچنین برای «نظایر» این موارد را برمی شمرد: کلماتی مانند قلب و عقل و لُبّ که هر سه يك معنا دارند: نيروى ادراك و انديشيدن چنانچه در آيات زير است:
- «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ». (سوره ق-37)
- «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ». (سوره ملک-10)
- «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ». (سوره زمر-21)
همچنين کلماتی مثل «عَلِم و عقل و رأى و أبصَر و نظَر و فهِم و فقه و فكّر و أيقن و تذكّر و وَعى» تمامى اين الفاظ معناى آگاه شدن و دانستن را مى دهد، چنانكه در اين آيات آمده است.
و نیز «نظائر» در جمله هاى تركيبى مانند: «طبع اللّه على قلوبهم»، «خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ»، «قلوبهم في غلف»، «صرف اللّه قلوبهم»، «اعينهم في غطا»، «وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ»، «ازاغ اللّه قلوبهم»، «في قلوبهم مرض» و... كه تمامى اين تعابير يك معنا را مى رساند: كج انديشى و كج بينى و كج روى كه برخلاف فطرت انجام گرفته است.
منابع
محمدهادی معرفت، علوم قرآنی.