سیده نفیسه: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) جز (صفحهای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: امام حسن علیه السلام، بنی عباس، زید بن حسن، ام بشیر، لبابه...' ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''«سیده نفیسه»''' (۲۰۸-۱۴۵ ق) دختر حسن بن زید بن حسن (علیه السلام)، از زنان [[محدث]]، عابد، زاهد، نیکوکار، حافظ [[قرآن]] و صاحب کرامات بوده است. مقبره این بانوی مکرمه از زیارتگاههای مشهور کشور [[مصر]] است. | |
+ | [[پرونده:نفیسه سیده.jpg|بندانگشتی|آرامگاه سیده نفیسه خاتون در مصر]] | ||
− | + | ==ولادت و خاندان== | |
+ | نفیسه خاتون در یازدهم [[ربیع الاول]] سال ۱۴۵ هـ.ق در [[مکه]] معظمه به دنیا آمد. پدر او حسن بن زید، نوه [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] علیه السلام معروف به «حسن انور» و مادر او [[ام ولد|امولد]] بود. از حسن بن زید در منابع [[علم رجال|رجالی]] به عنوان «النابه، عالم، عابد، فاضل و شریف علوی» نیز یاد کرده اند. ایشان در نقل [[احادیث]] از افراد مورد وثوق است و در جود و کرم به حدی شهرت داشت که مردمان بسیاری از نقاط دور و نزدیک به حضورش می رسیدند و مورد اکرام او واقع می شدند. | ||
− | از | + | البته عده ای از مورخان و رجال شناسان «نفیسه» مذکور را با نفیسه دختر زید بن حسن علیه السلام یعنی عمه او یکی گرفته اند. شخصی به نام [[ابن عنبه]] که از تاریخ نویسان معروف و معتبر است، در [[عمدة الطالب الصغری فی نسب آل أبیطالب (کتاب)|عمدة الطالب]] می نویسد: زید دختری به نام نفیسه داشت که با [[ولید بن عبدالملک]] ازدواج کرد و به مصر مهاجرت نمود و در آن سرزمین دفن گردید. حتی [[سید محسن امین|سید محسن امین]] در کتاب «[[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]]» به قول ابن عنبه استناد کرده است. |
− | + | ==ازدواج و فرزندان== | |
− | [[ | + | هنگامی که نفیسه خاتون به سن پانزده سالگی رسید با «اسحاق مؤتمن»، فرزند برومند [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] علیه السلام [[ازدواج]] نمود. خانه ای که نفیسه در آن اقامت و نشو و نما نمود، در غرب [[مدینه|مدینه]] و مقابل خانه [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام قرار گرفته بود و این ویژگی موقعیت معنوی محل سکونت وی را ارتقا می داد. |
− | + | در مورد جریان ازدواج او نوشته اند اسحاق مؤتمن او را از پدرش (حسن بن زید) خواستگاری نمود اما گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی نداد و مهر سکوت بر لب زد. اسحاق از چنین وضعی ناراحت گردید و از منزل حسن انور به مزار جدش [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله و سلم رفت و خطاب به آن رحمت عالمیان عرض کرد: یا رسول اللّه! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی به عنوان همسر آینده خویش می خواستم که تقاضایم بدون جواب مانده است! شب هنگام که حسن انور بر بستر خویش آرمیده بود، [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله و سلم را در رؤیای راستین مشاهده کرد که خطاب به وی فرمود: ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور. حسن بن زید فردای آن شب، بی درنگ با این وصلت موافقت کرد، و در ماه [[رجب]] سال ۱۶۱ هـ.ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند. | |
− | + | اسحاق مؤتمن در کتاب های تاریخی، انسان پرهیزگار، فاضل و مورد وثوق در [[حدیث|حدیث]] معرفی شده است، چنانچه وقتی ابن کاسب روایتی نقل می نمود، می گفت: «مرا حدیث کرد ثقه رضی، اسحاق فرزند جعفر صادق علیه السلام». وی [[امامت]] برادر خود حضرت [[امام کاظم]] علیه السلام را مورد تأیید قرار داد و از پدر خویش برای اثبات مقام او، روایت ذکر می کرد. اسحاق از جمله شهود وصیتی است که امام هفتم علیه السلام درباره فرزندش حضرت [[امام رضا]] علیه السلام از او استشهاد کرده است. [[کنیه|کنیه]] اسحاق، ابومحمد است و به دلیل شهرت در [[امانت]]، او را «مؤتمن» گفته اند. | |
− | + | مورخان و نسب شناسان گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است. برخی رجال شناسان خاطرنشان نموده اند: حسین از فرزندان اسحاق بوده که به حَرّان مهاجرت کرده است و نخستین فرد از دودمان او به حَلَب رفت و پس از ازدواج با دختر یکی از رجال این دیار، موفق گردید زمانی که مذهب [[شیعه|تشیع]] در حلب حکمفرما بود، به نشر مذهب شیعه در این سرزمین مبادرت ورزد. از نسل وی دانشمندانی برخاستند. | |
− | + | ==مهاجرت به مصر== | |
− | + | در سال ۱۸۳ هـ.ق [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام به شهادت رسید و [[امام رضا]] علیه السلام عهده دار پیشوایی مردم گردید؛ اما فشارها و آشفتگی های ناشی از حکمرانی زمامداران خودسر [[حکومت بنی عباس|عباسی]] همچنان ادامه داشت. در همین حال، اسحاق بن حسن بن زید (برادر سیده نفیسه) در حبس [[هارون الرشید|هارون]] رحلت یافت. | |
− | + | یکی از کارگزاران عباسی در [[مدینه|مدینه]] مأموریت یافت که به خانه های آل ابی طالب حمله کند، اموال آنان را غارت نماید و برای هر کدامشان تنها یک پیراهن بر جای نهد. سیده نفیسه از وقوع این رویدادهای دردناک، احساس کرد باید سرزمین [[حجاز]] را با تمام فضایلی که دارد، ترک کند و هجرت اختیار نماید. وی در [[ذی الحجه]] سال ۱۹۲ هـ.ق برای بار سی ام، با پای پیاده به سوی [[مکه]] عزیمت نمود؛ تا بار دیگر خانه خدا را [[زیارت]] کند. در این آخرین سفر معنوی، شوهرش (اسحاق مؤتمن) او را همراهی می کرد. وقتی در بیت الله الحرام بسر می برد، با حالتی از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زیارت مرقد [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم خلیل]] علیه السلام موفق نماید، که پروردگار متعال دعایش را مستجاب نمود و او پس از گزاردن [[حج]]، همراه با همسر دانشور خود، به سوی «[[بیت المقدس|بیت المقدس]]» رهسپار گردید. | |
− | + | وی چون به این دیار مبارک رسید، به راهنمایی فردی که در آن حوالی بود، به مسجد [[قدس]] رفت و پس از انجام [[عبادت]] در این مکان مبارک و به جای آوردن آداب مخصوصش، به سوی شهرک کوهستانی «الخلیل» رفت؛ تا حرم [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام را در این سرزمین زیارت کند. پس از این که در کنار بارگاه مطهر خلیل خداوند قرار گرفت؛ با یک حالت استغاثه و توأم با زاری و ندبه گفت: ای فرستاده الهی! به اتفاق همسرم پس از پیمودن راهی دور و دراز، به این مکان رسیدم و اکنون در مقابل ضریح پاکت قرار گرفته ام و این اشک ها که می بینی از دیدگانم روان است و قطرات آن رواقت را نمناک نموده است، از شوق و اشتیاقم حکایت دارد. من میهمان تو و افتخار دارم که فرزندی از نسل تو هستم. پس ای نبی گرامی! تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتی داری و خلیل او هستی، واسطه باش تا از دریای بیکران حقیقت بهره مند گردم و در پیمودن مسیر درست، به مشکلی برنخورم و فرجامی نیک و مورد تأیید پروردگار داشته باشم. | |
− | + | پس از این درددل ها و گفتگوها، آیاتی چند از [[قرآن|قرآن مجید]] را [[تلاوت قرآن|تلاوت]] کرد و باخشوع وصفناپذیری به اذکار و مناجات با خدای خویش مشغول گشت و بعد عرض کرد: ای جد بزرگوارم! اینک با جان و تن در جوارت حاضر گردیده ام، در حالی که قبلاً روح و روانم در این جا بود. عاجزانه از تو می خواهم مرا از چشمه فضیلت خویش بهره مند سازی و زمینه ای فراهم نمایی که در پرتو مقام مقدست، از فیض قدوسی توشه برگیرم. | |
− | + | در این هنگام ندایی از داخل مرقد حضرت ابراهیم خلیل شنید که گفت: ای دخترم، نفیسه! بر تو مژده دهم که خداوند عزوجل از بانوان صالح و شایستهات قرار داده و تو را موفق به اطاعت و [[تقوا]] کرده است؛ اما از تو می خواهم که «[[سوره مزمل]]» را قرائت کنی و در معانی آیات آن تفکر نمایی. خدای را سپاس گوی که تو را از پارسایان قرارداده و بدان که تا پایان عمر از چنین توفیقی برخوردار خواهی بود. از این پس، چون مشعلی فروزان به جامعه فروغ خواهی بخشید و برای امت مسلمان، اسوه ای ارزنده خواهی بود و مردم به سویت روی می آورند و راه خیر، سعادت، [[عبادت]] و [[تقوا]] را از تو می آموزند. | |
− | + | سیده نفیسه چند صباحی در منطقه [[فلسطین|فلسطین]] اقامت داشت و چون مایل نبود به [[حجاز]] برود، رو به شوهرش نمود و گفت: تمایل دارم به [[مصر]] برویم، همان جا که برخی از [[علویان|علویان]] زندگی می کنند. [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] جفا پیشه در این دیار نفوذ کمتری دارند، ترجیح می دهم در این کشور اسلامی رحل اقامت افکنیم. | |
− | + | سرانجام نفیسه خاتون، در روز ۲۵ ماه [[رمضان]] سال ۱۹۳ هـ.ق وارد سرزمین مصر گردید. مردم این سامان وقتی از ورود بانویی علوی باخبر شدند، به استقبال او آمدند و با هودج هایی که حمل می نمودند، او را تا خانه والی مصر همراهی کردند. حاکم که به خاندان [[عترت]] علاقه داشت، مقدم این میهمان را گرامی داشت و دستور داد خادمان و ملازمان در خدمت نمودن به وی، هیچ گونه کوتاهی نورزند. | |
− | + | سیده نفیسه مدتی کوتاه در این سرای سکنا داشت و در چند روز اول اقامت در مصر، تصمیم گرفت [[صله ارحام]] را به جای آورد؛ از این رو به دیدار برخی بانوان علوی که با آنان خویشاوندی داشت، رفت و جویای احوالشان گردید. وی از دختر عمویش ـ سکینه خاتون ـ دلجویی نمود و سپس به زیارت قبور علویان و [[سادات]] مصر رفت و در جوار قبر این صالحان به ذکر، دعا و تلاوت قرآن مبادرت و برای ایشان از پیشگاه پروردگار [[استغفار]] و آمرزش طلب نمود. | |
− | + | از آن جا که اقامت در مقر حاکم مصر برای او، با برخی تکلف ها و تجملات همراه بود، تصمیم گرفت به جای دیگر نقل مکان نماید. محل سکونت بعدی او سرای جمال الدین عبدالله بن جصاح، از بزرگان، بازرگانان و صالحان آن عصر بود. او مدتی در آن جا زیست و به دلیل شهرتی که سیده نفیسه در پیمودن مسیر [[تقوا]] و کرامت های اخلاقی بدست آورده بود، مردم از نقاط مختلف این سرزمین به حضورش تشرف می یافتند و چون برخی کرامات از وی ظاهر شد، آوازه اش بیش از پیش فزونی گرفت. | |
− | از | + | اقامت او و همسرش در این سرای، مدتی ادامه یافت تا آن که به منزل ام هانی نقل مکان کرد. این بانوی مصری که از پرهیزگاران بود، کوشید تا وسایل آسایش و آرامش این دو زوج نکونام و زاهد را فراهم نماید، و با نیت خیرخواهانه ای به خدمتگزاری آنان همت گماشت. اما چون خبر ورود سیده نفیسه و همسرش به [[مصر]] در همه ولایات و نواحی این سرزمین منتشر شده بود، مردم به هر نحوی که بود، محل اقامتش را می یافتند و از مسافت های دور و نزدیک به منزلش رفته و حوائج خود را مطرح می نمودند؛ تا آن که به دلیل ازدحام زیاد و تردد شدید، سیده نفیسه احساس نمود کوچه تنگ منتهی به خانه ام هانی و نیز منزل محقر او نمی تواند چنین ظرفیتی را تحمل کند، وانگهی چرا باید همسایه ها این قدر اذیت شوند و تحت فشار باشند. |
− | به | + | صاحب خانه نیز از ورود و خروج پی در پی و شور و هیجان ملاقات کنندگان در رنج بود. لذا به منزل ابوالسرایا ایوب بن صابر، که در ناحیه ای مناسب تر قرار داشت، اقامت گزید. در این منزل هم سیل مردمان مشتاق سرازیر بود. این بار ازدحام شدیدتر و گسترده تر بود، این رفت و آمدهای متوالی و دیدارهای پی در پی و شهرت در سطح شهر، از اوقات [[عبادت]] و راز و نیاز سیده نفیسه می کاست. ارتباط با مردم در نظر این بانو در صورتی شایسته بود که امر به معروفی کند، حاجتی را از بنده مؤمنی رواسازد، فردی را به سوی مسیر درست هدایت کند و از انسانی رفع ستم نماید؛ اما گویا در این شلوغی ها سیده نفیسه، از ستایش های عوامانه به ستوه آمده بود، دوست نداشت این قدر نامش بر سرزبان ها باشد و مایل بود بافراغتی خاص به ذکر، عبادت و خدمت به افراد جامعه بپردازد؛ لذا به سرای ابوجعفر خالد بن هارون سُلمی انتقال یافت. |
− | + | چون مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه همچون گذشته استمرار داشت و این رفت و آمدها برایش بازحمت و مشقت توأم بود، مصمم گشت به سوی [[حجاز]] برود و به [[مدینه]] بازگردد و در جوار بارگاه جدش به عبادت و نیایش مبادرت ورزد. گروه های زیادی از مردم که در معابر اطراف محل اقامت وی اجتماع نموده بودند، وقتی شنیدند آن بانوی پرهیزگار چنین تصمیمی گرفته است و می خواهد [[مصر]] را ترک کند، بسیار ناراحت شدند؛ زیرا چندی نمی گذشت که به این چشمه شفابخش خوگرفته بودند و برایشان بسیار سخت بود که از این وجود بابرکت محروم شوند. | |
− | + | افراد دیگری نیز به آن جمع افزوده شدند و همگی از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف گردد و در مصر باقی بماند؛ اما او حاضر نبود پیشنهاد آنان را بپذیرد. چون مردم مشتاق مصر این وضع را مشاهده کردند، به صورت یک راهپیمایی گسترده ای به طرف سرای امیر مصر روانه شدند و خبر عزیمت این بانو را به سوی [[حجاز]] مطرح نمودند و از وی خواستار شدند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده نفیسه در مصر بماند. حاکم نامه ای همراه با پیکی به جانب این بانو فرستاد و تقاضا کرد که او از عزم خود برگردد؛ اما او نپذیرفت. | |
− | + | حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانوی وارسته آمد و با کمال فروتنی از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من زنی هستم با توانایی های محدود و قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم. تمام اوقاتم را گرفته اند و مرا از عبادت، ذکر و تلاوت قرآن بازداشته اند. | |
− | + | والی مصر گفت: قبول دارم که این وضع برای شما زحمت ایجاد می کند؛ ولی چه می شود کرد؟ مردم مسلمان علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو معارف و فضایلتان بهره گیرند. در هر حال، این مسائل را به نحوی اصلاح می کنم که هم خاطر شریف شما از هر جهت آسوده گردد و نیز مردم هم با شما ارتباط داشته باشند. در اولین قدم، خانه ای نسبتاً وسیع را که در «درب السباع» دارم، در اختیارتان می گذارم و خدا را بر این حال گواه گرفتم و از تو می خواهم که این هدیه را بپذیری و با عدم قبول آن، شرمسارم ننمایی! | |
− | + | سیده نفیسه گفت: می پذیرم؛ ولی با این مردم که به سویم هجوم می آورند و هر کدام خواسته ای دارند، چه کنم؟ حاکم گفت: ضمانت این کار نیز به عهده من است، امر می کنم در هر هفته، بیش از دوبار با شما ملاقات ننمایند. | |
− | + | ==وفات و بارگاه== | |
+ | سیده نفیسه برای این که انس زیادی با حیات [[برزخ|برزخی]] داشته باشد و توشه سرای جاوید را غنی تر نماید، در خانه ای که سکونت داشت، قبری حفر نموده و بسیار در آن [[نماز]] خواند و به نقلی هزار و نهصد بار [[قرآن]] را در این جایگاه ختم نمود. از آنجا که این بانو از لذت های دنیوی کناره گرفت و به اندک غذایی قناعت کرد، ضمن آن که هر روز بر نیروی [[ایمان]] و صلابت معنوی او افزوده می گشت، به موازات این اعتلای روحانی، بدنش نحیف و تکیده می شد. روز اول [[رجب]] سال ۲۰۸ هـ.ق پاییز زندگی فرارسید. | ||
− | + | برادرزاده اش، زینب می گوید: عمه ام، سیده نفیسه، رنجور شد و در اولین روز از ماه رجب در بستر بیماری قرار گرفت. لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می نهاد؛ اما با این وجود، نه از [[عبادت]] شبانه دست کشید و نه روزهداری خود را ترک نمود، تا آن که در شب جمعه، مصادف با اول ماه [[رمضان]] سال ۲۰۸ هـ.ق بیماریش شدت یافت. روز بعد در حالی که صائم بود، برایش طبیبی آوردند. وی که از حکیمان حاذق و مشهور مصر بود، پس از بررسی های لازم و دریافت شرح حال بیمار، گفت: مریض باید برای بدست آوردن سلامتی و کسب بهبودی، [[روزه]] خویش را افطار کند؛ چرا که ضعفی مفرط در مزاجش نفوذ کرده و جانش را تهدید می کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سی سال است که از خداوند می خواهم با حالت روزه از این دنیای فانی بسرای باقی بروم». | |
− | + | برادرزاده اش ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه [[رمضان]] المبارک سال ۲۰۸ هـ.ق در همین حال بماند و چون حال [[احتضار]] به وی دست داد، [[قرآن]] را گشود تا آیاتی را تلاوت نماید. پس [[سوره انعام]] آمد. همین طور آیات آن را تلاوت می نمود، وقتی به آیه «کتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَة» ([[سوره انعام]]/۱۲) رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد. | |
− | + | در منابعی چون: «دُرَرُ الاصداف» آمده است: چون به آیه ۱۲۷ از سوره انعام رسید «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ و هو وَلیهم بما کانوا یعملون»، از حال رفت. زینب (برادرزاده اش) می گوید: «من او را در آغوش گرفتم و در این حال شهادتین بر زبان جاری نمود و روحش از بدنش مفارقت کرد». | |
− | + | اسحاق مؤتمن که در ایام کسالت همسرش در [[مدینه]] بسر می برد، توسط نامه از بیماری وی مطلع گردید؛ اما روزی به مصر رسید که سیده نفیسه رحلت کرده بود و اطرافیان در تدارک مقدمات کفن و دفن بودند. اسحاق که با مشاهده این وضع بسیار متأثر و سوگوار گردیده بود، خطاب به جماعت حاضر گفت: می خواهم پیکر همسرم را به مدینة النبی انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاک سپارم. | |
− | + | مردم مصر که به دلیل وفات این بانو، در موجی از حزن و ماتم بسر می بردند، با شنیدن این خبر بر تأثرشان افزوده شد؛ زیرا امیدوار بودند حال که از حیات دنیوی این زن نیکو سرشت محروم شده اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از وی بخواهند. و چون اصرار اسحاق را در این خصوص مشاهده کردند، نزد امیر وقت مصر رفتند و از او خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که وی از انتقال پیکر سیده نفیسه به [[مدینه]]، منصرف شود. واسطه قراردادن حاکم برای رفع این مشکل نیز مؤثر واقع نشد، پس مردم اموال فراوانی فراهم کردند و به قدر بار شتری که اسحاق با آن از مدینه به [[مصر]] آمده بود، به وی دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو نفیسه در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع نمود. اهالی مشتاق، آن شب را با اندوهی مضاعف سپری کردند، چون صبح روز بعد فرارسید و نزد فرزند [[امام صادق]] علیه السلام آمدند، مشاهده کردند از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است. | |
− | + | مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد: شب گذشته در رؤیایی راستین جدم [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَیهِمْ أمْوالَهُمْ وَ ادْفَنْها عِنْدَهُمْ؛ اموالشان را به آنان بازگردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن». و در نقل دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسحاق مؤتمن توصیه نموده است: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود». | |
− | + | به گفته مورخان و نویسندگان مصری: مرقد و [[مسجد]] مجاور مزار این بانو در مصر، چون مرواریدی بر تارک این سرزمین می درخشد. هر وقت مردم دچار مشکلی می شوند و سینه ای تنگ می یابند، به سوی آرامگاهش می روند و در فضای معنوی آن تنفس می نمایند و بدین گونه آرامش خویش را بدست می آورند. | |
− | + | این که مصریان برای مزار این بانو گنبد، روضه و رواق در نظر گرفته اند، از نفوذ معنوی و اشتهار وی حکایت دارد. اصولاً مردم این سامان، به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند و همواره آن مزار شریف پناهگاهی برای درماندگان است. به گفته صالح الوردانی: مقبره سیده نفیسه به همگان این حقیقت را اعلام می دارد که [[شیعه|تشیع]] در [[مصر]] هنوز ریشه های تنومند و عمیقی دارد و تبلیغات مسموم [[وهابیت|وهابیان]] و روشنفکران غرب زده، نتوانسته آن را کمرنگ کند. | |
− | + | در شب سالگرد تولد این بانو، ازدحام جمعیت در روضه اش چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد، بسیار دشوار است. [[شیعه|شیعیان]] در کنار [[اهل سنت|اهل تسنن]] تا پاسی از شب با مولودیه خوانی، نسبت به مقام این بانو و اجدادش ابراز محبت می نمایند. | |
− | + | نخستین کسی که بر قبر سیده نفیسه بارگاه بنا کرد، عبیدالله بن السرمی بن الحکم، والی مصر بود. با روی کار آمدن «فاطمیان»، این بنا که رو به ویرانی بود، به طور اساسی مورد بازسازی و مرمت قرار گرفت. قبه ای که بر فراز [[ضریح|ضریح]] قرار دارد و به هنرها و نقوش اسلامی آراسته است، از بناهای خلیفه الحافظ لدین الله عبدالمجید علوی است. وی [[محراب]] پرشکوهی نیز ترتیب داد که می توان در آن گنجینه هایی از [[خط کوفی|خطوط کوفی]] را ملاحظه کرد. کار احداث قبه و محراب در سال ۵۳۲ هـ.ق خاتمه یافت. ناصر بن محمد قلاوون (معروفترین فرمانروا از سلسله ممالیک) در سال ۷۱۴ هـ.ق زیارتگاه کنونی سیده نفیسه را ساخت و دستور داد در جوار آن مسجدی بسازند که اکنون به «جامع سیده نفیسه» معروف است. تجدید بنای حرم سیده نفیسه تا دهه های اخیر ادامه یافت و در اعصار گوناگون، ضمن مرمت، بازسازی و توسعه بناها، ضمائمی برای این بنا در نظر گرفته شده است. | |
− | + | در کتابهای تراجم و شرح حال، برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند. شبلنجی در کتاب «الدَّرة النفیسة فی ترجمة السیدة نفیسه» نمونه هایی از این زیارات را آورده است. | |
− | + | ==ویژگیهای اخلاقی== | |
− | + | سیده نفیسه خاتون از [[سادات]] جلیل القدر است که به [[زهد]] و [[عبادت]] و [[روزه|صیام]] روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. وی حافظ کل [[قرآن]] بود، لذا به [[تلاوت قرآن|تلاوت]] دائم آن مشغول میشد و چون مال فراوانی داشت، به درماندگان، مریضان و عموم مردم [[احسان]] میکرد. وی سی مرتبه به [[حج]] مشرف شد که بیشتر آن با پای پیاده بود. در [[مسجد الحرام]] در حالی که پردههای خانه خدا ([[کعبه]]) را میگرفت، اشک میریخت و ناله و فریاد میکرد و این جملات را میگفت: «إلَهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلاَیَ مَتِّعْنی وَ فَرِّحْنی بِرِضَاکَ عَنّی ...». | |
− | + | از این بانوی بزرگ کرامات بسیاری نقل شده است؛ از جمله: | |
− | [[ | + | حکایت کردهاند که وقتی در زمان سیده نفیسه، از آب رود نیل کاسته شد، مردم به خدمت او رفتند و خواستار [[دعا]] شدند تا مشکل حل شود. نفیسه خاتون مقنعه خود را به ایشان داد تا آن را در دریا بیفکنند و به برکت آن عنایتی از طرف خداوند تبارک و تعالی شود. اهالی [[مصر]] نیز به فرموده نفیسه خاتون، مقنعه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که آب نیل افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانی اهالی مصر شد. |
− | از | + | ==نفیسه خاتون از زبان دیگران== |
− | + | شرح حال نگاران و مورخان، این بانو را به القاب نیکو و پسندیده ای وصف کرده و از او به عنوان زنی عارف، عابد، عامل به دستورات الهی، پرهیزگار، زاهد و دانشور سخن گفته اند. | |
− | + | * زرکلی در کتاب [[الاعلام (کتاب)|الاعلام]] خود، او را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمة بالتفسیر والحدیث معرفی می کند. احمد ابوکف نیز وی را با لقب هایی از قبیل: نفیسة الدارین، نفیسة الطاهرة، نفیسة العبادة و نفیسة المصریین وصف می نماید. شیخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آنها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و در شدائد و مصائب به او مراجعه نموده و خواستار رفع مشکلاتشان بودند. | |
+ | * ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند. یافعی یمنی، ضمن این که سیده نفیسه را بانویی صاحب مناقب ذکر می کند، می افزاید: در عصر خویش شایسته و بزرگوار بود، مرقدش زیارتگاه بوده و [[دعا]] در جوار مزارش مستجاب است. | ||
+ | * جمال الدین بن تغری بُردی، می گوید: از سیده نفیسه کرامات زیادی مشاهده شده که نشان می دهد اهل فضیلت و پوینده طریق معنویت بوده و این کرامت ها در همه جا معروف و شرق و غرب عالم را فراگرفته است. | ||
+ | * محمود شرقاوی می نویسد: این بانوی بزرگوار به درجه ای از کمال رسید که انوارش مردم را فراگرفت و عده ای از دانش او استفاده می کردند و دل های زیادی متوجه او گردید. | ||
+ | * مقریزی در وصفش گفته است: نفیسه در پرهیزگاری و اعراض از دنیا و اهلش شهرت جهانی بدست آورد؛ او ترجیح داد زحماتی را متحمل شود تا به رحمت الهی نزدیک گردد. | ||
+ | * [[ابن خلکان|ابن خلکان]] در کتاب [[وفیات الاعیان (کتاب)|وفیات الاعیان]] می نگارد: سیده نفیسه در روایت، مهارت داشت و برخی از مشاهیر و بزرگان از وی [[حدیث]] نقل کرده اند. | ||
+ | * صالح الوردانی نوشته است: سیده نفیسه از خوف خداوند زیاد می گریست، [[قرآن]] را از حفظ داشت و با علم [[تفسیر قرآن|تفسیر]] آشنا بود. | ||
− | + | ==منابع== | |
− | شرح حال | + | *کتاب «بانوی باکرامت» در شرح حال سیده نفیسه، انتشارات حسنین، قم، ۱۳۸۲ ش. |
+ | *غلامرضا گلی زواره،"نفیسه؛ گوهری از نسل امام علیه السلام"، فرهنگ کوثر، شماره ۵۵، مهر ۱۳۸۱. | ||
+ | *"حافظان پرده نشین؛ نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام"، سروش وحی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳، شماره ۱۱. | ||
− | + | [[رده:زنان نمونه قرن دوم]] | |
− | + | [[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]] | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۱
«سیده نفیسه» (۲۰۸-۱۴۵ ق) دختر حسن بن زید بن حسن (علیه السلام)، از زنان محدث، عابد، زاهد، نیکوکار، حافظ قرآن و صاحب کرامات بوده است. مقبره این بانوی مکرمه از زیارتگاههای مشهور کشور مصر است.
محتویات
ولادت و خاندان
نفیسه خاتون در یازدهم ربیع الاول سال ۱۴۵ هـ.ق در مکه معظمه به دنیا آمد. پدر او حسن بن زید، نوه امام حسن علیه السلام معروف به «حسن انور» و مادر او امولد بود. از حسن بن زید در منابع رجالی به عنوان «النابه، عالم، عابد، فاضل و شریف علوی» نیز یاد کرده اند. ایشان در نقل احادیث از افراد مورد وثوق است و در جود و کرم به حدی شهرت داشت که مردمان بسیاری از نقاط دور و نزدیک به حضورش می رسیدند و مورد اکرام او واقع می شدند.
البته عده ای از مورخان و رجال شناسان «نفیسه» مذکور را با نفیسه دختر زید بن حسن علیه السلام یعنی عمه او یکی گرفته اند. شخصی به نام ابن عنبه که از تاریخ نویسان معروف و معتبر است، در عمدة الطالب می نویسد: زید دختری به نام نفیسه داشت که با ولید بن عبدالملک ازدواج کرد و به مصر مهاجرت نمود و در آن سرزمین دفن گردید. حتی سید محسن امین در کتاب «اعیان الشیعه» به قول ابن عنبه استناد کرده است.
ازدواج و فرزندان
هنگامی که نفیسه خاتون به سن پانزده سالگی رسید با «اسحاق مؤتمن»، فرزند برومند امام جعفر صادق علیه السلام ازدواج نمود. خانه ای که نفیسه در آن اقامت و نشو و نما نمود، در غرب مدینه و مقابل خانه امام صادق علیه السلام قرار گرفته بود و این ویژگی موقعیت معنوی محل سکونت وی را ارتقا می داد.
در مورد جریان ازدواج او نوشته اند اسحاق مؤتمن او را از پدرش (حسن بن زید) خواستگاری نمود اما گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی نداد و مهر سکوت بر لب زد. اسحاق از چنین وضعی ناراحت گردید و از منزل حسن انور به مزار جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفت و خطاب به آن رحمت عالمیان عرض کرد: یا رسول اللّه! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی به عنوان همسر آینده خویش می خواستم که تقاضایم بدون جواب مانده است! شب هنگام که حسن انور بر بستر خویش آرمیده بود، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در رؤیای راستین مشاهده کرد که خطاب به وی فرمود: ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور. حسن بن زید فردای آن شب، بی درنگ با این وصلت موافقت کرد، و در ماه رجب سال ۱۶۱ هـ.ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.
اسحاق مؤتمن در کتاب های تاریخی، انسان پرهیزگار، فاضل و مورد وثوق در حدیث معرفی شده است، چنانچه وقتی ابن کاسب روایتی نقل می نمود، می گفت: «مرا حدیث کرد ثقه رضی، اسحاق فرزند جعفر صادق علیه السلام». وی امامت برادر خود حضرت امام کاظم علیه السلام را مورد تأیید قرار داد و از پدر خویش برای اثبات مقام او، روایت ذکر می کرد. اسحاق از جمله شهود وصیتی است که امام هفتم علیه السلام درباره فرزندش حضرت امام رضا علیه السلام از او استشهاد کرده است. کنیه اسحاق، ابومحمد است و به دلیل شهرت در امانت، او را «مؤتمن» گفته اند.
مورخان و نسب شناسان گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است. برخی رجال شناسان خاطرنشان نموده اند: حسین از فرزندان اسحاق بوده که به حَرّان مهاجرت کرده است و نخستین فرد از دودمان او به حَلَب رفت و پس از ازدواج با دختر یکی از رجال این دیار، موفق گردید زمانی که مذهب تشیع در حلب حکمفرما بود، به نشر مذهب شیعه در این سرزمین مبادرت ورزد. از نسل وی دانشمندانی برخاستند.
مهاجرت به مصر
در سال ۱۸۳ هـ.ق امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید و امام رضا علیه السلام عهده دار پیشوایی مردم گردید؛ اما فشارها و آشفتگی های ناشی از حکمرانی زمامداران خودسر عباسی همچنان ادامه داشت. در همین حال، اسحاق بن حسن بن زید (برادر سیده نفیسه) در حبس هارون رحلت یافت.
یکی از کارگزاران عباسی در مدینه مأموریت یافت که به خانه های آل ابی طالب حمله کند، اموال آنان را غارت نماید و برای هر کدامشان تنها یک پیراهن بر جای نهد. سیده نفیسه از وقوع این رویدادهای دردناک، احساس کرد باید سرزمین حجاز را با تمام فضایلی که دارد، ترک کند و هجرت اختیار نماید. وی در ذی الحجه سال ۱۹۲ هـ.ق برای بار سی ام، با پای پیاده به سوی مکه عزیمت نمود؛ تا بار دیگر خانه خدا را زیارت کند. در این آخرین سفر معنوی، شوهرش (اسحاق مؤتمن) او را همراهی می کرد. وقتی در بیت الله الحرام بسر می برد، با حالتی از خشوع و خضوع از خداوند خواست او را در زیارت مرقد حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام موفق نماید، که پروردگار متعال دعایش را مستجاب نمود و او پس از گزاردن حج، همراه با همسر دانشور خود، به سوی «بیت المقدس» رهسپار گردید.
وی چون به این دیار مبارک رسید، به راهنمایی فردی که در آن حوالی بود، به مسجد قدس رفت و پس از انجام عبادت در این مکان مبارک و به جای آوردن آداب مخصوصش، به سوی شهرک کوهستانی «الخلیل» رفت؛ تا حرم حضرت ابراهیم علیه السلام را در این سرزمین زیارت کند. پس از این که در کنار بارگاه مطهر خلیل خداوند قرار گرفت؛ با یک حالت استغاثه و توأم با زاری و ندبه گفت: ای فرستاده الهی! به اتفاق همسرم پس از پیمودن راهی دور و دراز، به این مکان رسیدم و اکنون در مقابل ضریح پاکت قرار گرفته ام و این اشک ها که می بینی از دیدگانم روان است و قطرات آن رواقت را نمناک نموده است، از شوق و اشتیاقم حکایت دارد. من میهمان تو و افتخار دارم که فرزندی از نسل تو هستم. پس ای نبی گرامی! تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتی داری و خلیل او هستی، واسطه باش تا از دریای بیکران حقیقت بهره مند گردم و در پیمودن مسیر درست، به مشکلی برنخورم و فرجامی نیک و مورد تأیید پروردگار داشته باشم.
پس از این درددل ها و گفتگوها، آیاتی چند از قرآن مجید را تلاوت کرد و باخشوع وصفناپذیری به اذکار و مناجات با خدای خویش مشغول گشت و بعد عرض کرد: ای جد بزرگوارم! اینک با جان و تن در جوارت حاضر گردیده ام، در حالی که قبلاً روح و روانم در این جا بود. عاجزانه از تو می خواهم مرا از چشمه فضیلت خویش بهره مند سازی و زمینه ای فراهم نمایی که در پرتو مقام مقدست، از فیض قدوسی توشه برگیرم.
در این هنگام ندایی از داخل مرقد حضرت ابراهیم خلیل شنید که گفت: ای دخترم، نفیسه! بر تو مژده دهم که خداوند عزوجل از بانوان صالح و شایستهات قرار داده و تو را موفق به اطاعت و تقوا کرده است؛ اما از تو می خواهم که «سوره مزمل» را قرائت کنی و در معانی آیات آن تفکر نمایی. خدای را سپاس گوی که تو را از پارسایان قرارداده و بدان که تا پایان عمر از چنین توفیقی برخوردار خواهی بود. از این پس، چون مشعلی فروزان به جامعه فروغ خواهی بخشید و برای امت مسلمان، اسوه ای ارزنده خواهی بود و مردم به سویت روی می آورند و راه خیر، سعادت، عبادت و تقوا را از تو می آموزند.
سیده نفیسه چند صباحی در منطقه فلسطین اقامت داشت و چون مایل نبود به حجاز برود، رو به شوهرش نمود و گفت: تمایل دارم به مصر برویم، همان جا که برخی از علویان زندگی می کنند. عباسیان جفا پیشه در این دیار نفوذ کمتری دارند، ترجیح می دهم در این کشور اسلامی رحل اقامت افکنیم.
سرانجام نفیسه خاتون، در روز ۲۵ ماه رمضان سال ۱۹۳ هـ.ق وارد سرزمین مصر گردید. مردم این سامان وقتی از ورود بانویی علوی باخبر شدند، به استقبال او آمدند و با هودج هایی که حمل می نمودند، او را تا خانه والی مصر همراهی کردند. حاکم که به خاندان عترت علاقه داشت، مقدم این میهمان را گرامی داشت و دستور داد خادمان و ملازمان در خدمت نمودن به وی، هیچ گونه کوتاهی نورزند.
سیده نفیسه مدتی کوتاه در این سرای سکنا داشت و در چند روز اول اقامت در مصر، تصمیم گرفت صله ارحام را به جای آورد؛ از این رو به دیدار برخی بانوان علوی که با آنان خویشاوندی داشت، رفت و جویای احوالشان گردید. وی از دختر عمویش ـ سکینه خاتون ـ دلجویی نمود و سپس به زیارت قبور علویان و سادات مصر رفت و در جوار قبر این صالحان به ذکر، دعا و تلاوت قرآن مبادرت و برای ایشان از پیشگاه پروردگار استغفار و آمرزش طلب نمود.
از آن جا که اقامت در مقر حاکم مصر برای او، با برخی تکلف ها و تجملات همراه بود، تصمیم گرفت به جای دیگر نقل مکان نماید. محل سکونت بعدی او سرای جمال الدین عبدالله بن جصاح، از بزرگان، بازرگانان و صالحان آن عصر بود. او مدتی در آن جا زیست و به دلیل شهرتی که سیده نفیسه در پیمودن مسیر تقوا و کرامت های اخلاقی بدست آورده بود، مردم از نقاط مختلف این سرزمین به حضورش تشرف می یافتند و چون برخی کرامات از وی ظاهر شد، آوازه اش بیش از پیش فزونی گرفت.
اقامت او و همسرش در این سرای، مدتی ادامه یافت تا آن که به منزل ام هانی نقل مکان کرد. این بانوی مصری که از پرهیزگاران بود، کوشید تا وسایل آسایش و آرامش این دو زوج نکونام و زاهد را فراهم نماید، و با نیت خیرخواهانه ای به خدمتگزاری آنان همت گماشت. اما چون خبر ورود سیده نفیسه و همسرش به مصر در همه ولایات و نواحی این سرزمین منتشر شده بود، مردم به هر نحوی که بود، محل اقامتش را می یافتند و از مسافت های دور و نزدیک به منزلش رفته و حوائج خود را مطرح می نمودند؛ تا آن که به دلیل ازدحام زیاد و تردد شدید، سیده نفیسه احساس نمود کوچه تنگ منتهی به خانه ام هانی و نیز منزل محقر او نمی تواند چنین ظرفیتی را تحمل کند، وانگهی چرا باید همسایه ها این قدر اذیت شوند و تحت فشار باشند.
صاحب خانه نیز از ورود و خروج پی در پی و شور و هیجان ملاقات کنندگان در رنج بود. لذا به منزل ابوالسرایا ایوب بن صابر، که در ناحیه ای مناسب تر قرار داشت، اقامت گزید. در این منزل هم سیل مردمان مشتاق سرازیر بود. این بار ازدحام شدیدتر و گسترده تر بود، این رفت و آمدهای متوالی و دیدارهای پی در پی و شهرت در سطح شهر، از اوقات عبادت و راز و نیاز سیده نفیسه می کاست. ارتباط با مردم در نظر این بانو در صورتی شایسته بود که امر به معروفی کند، حاجتی را از بنده مؤمنی رواسازد، فردی را به سوی مسیر درست هدایت کند و از انسانی رفع ستم نماید؛ اما گویا در این شلوغی ها سیده نفیسه، از ستایش های عوامانه به ستوه آمده بود، دوست نداشت این قدر نامش بر سرزبان ها باشد و مایل بود بافراغتی خاص به ذکر، عبادت و خدمت به افراد جامعه بپردازد؛ لذا به سرای ابوجعفر خالد بن هارون سُلمی انتقال یافت.
چون مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه همچون گذشته استمرار داشت و این رفت و آمدها برایش بازحمت و مشقت توأم بود، مصمم گشت به سوی حجاز برود و به مدینه بازگردد و در جوار بارگاه جدش به عبادت و نیایش مبادرت ورزد. گروه های زیادی از مردم که در معابر اطراف محل اقامت وی اجتماع نموده بودند، وقتی شنیدند آن بانوی پرهیزگار چنین تصمیمی گرفته است و می خواهد مصر را ترک کند، بسیار ناراحت شدند؛ زیرا چندی نمی گذشت که به این چشمه شفابخش خوگرفته بودند و برایشان بسیار سخت بود که از این وجود بابرکت محروم شوند.
افراد دیگری نیز به آن جمع افزوده شدند و همگی از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف گردد و در مصر باقی بماند؛ اما او حاضر نبود پیشنهاد آنان را بپذیرد. چون مردم مشتاق مصر این وضع را مشاهده کردند، به صورت یک راهپیمایی گسترده ای به طرف سرای امیر مصر روانه شدند و خبر عزیمت این بانو را به سوی حجاز مطرح نمودند و از وی خواستار شدند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده نفیسه در مصر بماند. حاکم نامه ای همراه با پیکی به جانب این بانو فرستاد و تقاضا کرد که او از عزم خود برگردد؛ اما او نپذیرفت.
حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانوی وارسته آمد و با کمال فروتنی از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من زنی هستم با توانایی های محدود و قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم. تمام اوقاتم را گرفته اند و مرا از عبادت، ذکر و تلاوت قرآن بازداشته اند.
والی مصر گفت: قبول دارم که این وضع برای شما زحمت ایجاد می کند؛ ولی چه می شود کرد؟ مردم مسلمان علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو معارف و فضایلتان بهره گیرند. در هر حال، این مسائل را به نحوی اصلاح می کنم که هم خاطر شریف شما از هر جهت آسوده گردد و نیز مردم هم با شما ارتباط داشته باشند. در اولین قدم، خانه ای نسبتاً وسیع را که در «درب السباع» دارم، در اختیارتان می گذارم و خدا را بر این حال گواه گرفتم و از تو می خواهم که این هدیه را بپذیری و با عدم قبول آن، شرمسارم ننمایی!
سیده نفیسه گفت: می پذیرم؛ ولی با این مردم که به سویم هجوم می آورند و هر کدام خواسته ای دارند، چه کنم؟ حاکم گفت: ضمانت این کار نیز به عهده من است، امر می کنم در هر هفته، بیش از دوبار با شما ملاقات ننمایند.
وفات و بارگاه
سیده نفیسه برای این که انس زیادی با حیات برزخی داشته باشد و توشه سرای جاوید را غنی تر نماید، در خانه ای که سکونت داشت، قبری حفر نموده و بسیار در آن نماز خواند و به نقلی هزار و نهصد بار قرآن را در این جایگاه ختم نمود. از آنجا که این بانو از لذت های دنیوی کناره گرفت و به اندک غذایی قناعت کرد، ضمن آن که هر روز بر نیروی ایمان و صلابت معنوی او افزوده می گشت، به موازات این اعتلای روحانی، بدنش نحیف و تکیده می شد. روز اول رجب سال ۲۰۸ هـ.ق پاییز زندگی فرارسید.
برادرزاده اش، زینب می گوید: عمه ام، سیده نفیسه، رنجور شد و در اولین روز از ماه رجب در بستر بیماری قرار گرفت. لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می نهاد؛ اما با این وجود، نه از عبادت شبانه دست کشید و نه روزهداری خود را ترک نمود، تا آن که در شب جمعه، مصادف با اول ماه رمضان سال ۲۰۸ هـ.ق بیماریش شدت یافت. روز بعد در حالی که صائم بود، برایش طبیبی آوردند. وی که از حکیمان حاذق و مشهور مصر بود، پس از بررسی های لازم و دریافت شرح حال بیمار، گفت: مریض باید برای بدست آوردن سلامتی و کسب بهبودی، روزه خویش را افطار کند؛ چرا که ضعفی مفرط در مزاجش نفوذ کرده و جانش را تهدید می کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سی سال است که از خداوند می خواهم با حالت روزه از این دنیای فانی بسرای باقی بروم».
برادرزاده اش ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه رمضان المبارک سال ۲۰۸ هـ.ق در همین حال بماند و چون حال احتضار به وی دست داد، قرآن را گشود تا آیاتی را تلاوت نماید. پس سوره انعام آمد. همین طور آیات آن را تلاوت می نمود، وقتی به آیه «کتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَة» (سوره انعام/۱۲) رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد.
در منابعی چون: «دُرَرُ الاصداف» آمده است: چون به آیه ۱۲۷ از سوره انعام رسید «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ و هو وَلیهم بما کانوا یعملون»، از حال رفت. زینب (برادرزاده اش) می گوید: «من او را در آغوش گرفتم و در این حال شهادتین بر زبان جاری نمود و روحش از بدنش مفارقت کرد».
اسحاق مؤتمن که در ایام کسالت همسرش در مدینه بسر می برد، توسط نامه از بیماری وی مطلع گردید؛ اما روزی به مصر رسید که سیده نفیسه رحلت کرده بود و اطرافیان در تدارک مقدمات کفن و دفن بودند. اسحاق که با مشاهده این وضع بسیار متأثر و سوگوار گردیده بود، خطاب به جماعت حاضر گفت: می خواهم پیکر همسرم را به مدینة النبی انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاک سپارم.
مردم مصر که به دلیل وفات این بانو، در موجی از حزن و ماتم بسر می بردند، با شنیدن این خبر بر تأثرشان افزوده شد؛ زیرا امیدوار بودند حال که از حیات دنیوی این زن نیکو سرشت محروم شده اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از وی بخواهند. و چون اصرار اسحاق را در این خصوص مشاهده کردند، نزد امیر وقت مصر رفتند و از او خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که وی از انتقال پیکر سیده نفیسه به مدینه، منصرف شود. واسطه قراردادن حاکم برای رفع این مشکل نیز مؤثر واقع نشد، پس مردم اموال فراوانی فراهم کردند و به قدر بار شتری که اسحاق با آن از مدینه به مصر آمده بود، به وی دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو نفیسه در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع نمود. اهالی مشتاق، آن شب را با اندوهی مضاعف سپری کردند، چون صبح روز بعد فرارسید و نزد فرزند امام صادق علیه السلام آمدند، مشاهده کردند از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است.
مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد: شب گذشته در رؤیایی راستین جدم رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَیهِمْ أمْوالَهُمْ وَ ادْفَنْها عِنْدَهُمْ؛ اموالشان را به آنان بازگردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن». و در نقل دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسحاق مؤتمن توصیه نموده است: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود».
به گفته مورخان و نویسندگان مصری: مرقد و مسجد مجاور مزار این بانو در مصر، چون مرواریدی بر تارک این سرزمین می درخشد. هر وقت مردم دچار مشکلی می شوند و سینه ای تنگ می یابند، به سوی آرامگاهش می روند و در فضای معنوی آن تنفس می نمایند و بدین گونه آرامش خویش را بدست می آورند.
این که مصریان برای مزار این بانو گنبد، روضه و رواق در نظر گرفته اند، از نفوذ معنوی و اشتهار وی حکایت دارد. اصولاً مردم این سامان، به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند و همواره آن مزار شریف پناهگاهی برای درماندگان است. به گفته صالح الوردانی: مقبره سیده نفیسه به همگان این حقیقت را اعلام می دارد که تشیع در مصر هنوز ریشه های تنومند و عمیقی دارد و تبلیغات مسموم وهابیان و روشنفکران غرب زده، نتوانسته آن را کمرنگ کند.
در شب سالگرد تولد این بانو، ازدحام جمعیت در روضه اش چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد، بسیار دشوار است. شیعیان در کنار اهل تسنن تا پاسی از شب با مولودیه خوانی، نسبت به مقام این بانو و اجدادش ابراز محبت می نمایند.
نخستین کسی که بر قبر سیده نفیسه بارگاه بنا کرد، عبیدالله بن السرمی بن الحکم، والی مصر بود. با روی کار آمدن «فاطمیان»، این بنا که رو به ویرانی بود، به طور اساسی مورد بازسازی و مرمت قرار گرفت. قبه ای که بر فراز ضریح قرار دارد و به هنرها و نقوش اسلامی آراسته است، از بناهای خلیفه الحافظ لدین الله عبدالمجید علوی است. وی محراب پرشکوهی نیز ترتیب داد که می توان در آن گنجینه هایی از خطوط کوفی را ملاحظه کرد. کار احداث قبه و محراب در سال ۵۳۲ هـ.ق خاتمه یافت. ناصر بن محمد قلاوون (معروفترین فرمانروا از سلسله ممالیک) در سال ۷۱۴ هـ.ق زیارتگاه کنونی سیده نفیسه را ساخت و دستور داد در جوار آن مسجدی بسازند که اکنون به «جامع سیده نفیسه» معروف است. تجدید بنای حرم سیده نفیسه تا دهه های اخیر ادامه یافت و در اعصار گوناگون، ضمن مرمت، بازسازی و توسعه بناها، ضمائمی برای این بنا در نظر گرفته شده است.
در کتابهای تراجم و شرح حال، برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند. شبلنجی در کتاب «الدَّرة النفیسة فی ترجمة السیدة نفیسه» نمونه هایی از این زیارات را آورده است.
ویژگیهای اخلاقی
سیده نفیسه خاتون از سادات جلیل القدر است که به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. وی حافظ کل قرآن بود، لذا به تلاوت دائم آن مشغول میشد و چون مال فراوانی داشت، به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان میکرد. وی سی مرتبه به حج مشرف شد که بیشتر آن با پای پیاده بود. در مسجد الحرام در حالی که پردههای خانه خدا (کعبه) را میگرفت، اشک میریخت و ناله و فریاد میکرد و این جملات را میگفت: «إلَهی وَ سَیِّدی وَ مَوْلاَیَ مَتِّعْنی وَ فَرِّحْنی بِرِضَاکَ عَنّی ...».
از این بانوی بزرگ کرامات بسیاری نقل شده است؛ از جمله:
حکایت کردهاند که وقتی در زمان سیده نفیسه، از آب رود نیل کاسته شد، مردم به خدمت او رفتند و خواستار دعا شدند تا مشکل حل شود. نفیسه خاتون مقنعه خود را به ایشان داد تا آن را در دریا بیفکنند و به برکت آن عنایتی از طرف خداوند تبارک و تعالی شود. اهالی مصر نیز به فرموده نفیسه خاتون، مقنعه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که آب نیل افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانی اهالی مصر شد.
نفیسه خاتون از زبان دیگران
شرح حال نگاران و مورخان، این بانو را به القاب نیکو و پسندیده ای وصف کرده و از او به عنوان زنی عارف، عابد، عامل به دستورات الهی، پرهیزگار، زاهد و دانشور سخن گفته اند.
- زرکلی در کتاب الاعلام خود، او را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمة بالتفسیر والحدیث معرفی می کند. احمد ابوکف نیز وی را با لقب هایی از قبیل: نفیسة الدارین، نفیسة الطاهرة، نفیسة العبادة و نفیسة المصریین وصف می نماید. شیخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آنها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و در شدائد و مصائب به او مراجعه نموده و خواستار رفع مشکلاتشان بودند.
- ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند. یافعی یمنی، ضمن این که سیده نفیسه را بانویی صاحب مناقب ذکر می کند، می افزاید: در عصر خویش شایسته و بزرگوار بود، مرقدش زیارتگاه بوده و دعا در جوار مزارش مستجاب است.
- جمال الدین بن تغری بُردی، می گوید: از سیده نفیسه کرامات زیادی مشاهده شده که نشان می دهد اهل فضیلت و پوینده طریق معنویت بوده و این کرامت ها در همه جا معروف و شرق و غرب عالم را فراگرفته است.
- محمود شرقاوی می نویسد: این بانوی بزرگوار به درجه ای از کمال رسید که انوارش مردم را فراگرفت و عده ای از دانش او استفاده می کردند و دل های زیادی متوجه او گردید.
- مقریزی در وصفش گفته است: نفیسه در پرهیزگاری و اعراض از دنیا و اهلش شهرت جهانی بدست آورد؛ او ترجیح داد زحماتی را متحمل شود تا به رحمت الهی نزدیک گردد.
- ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان می نگارد: سیده نفیسه در روایت، مهارت داشت و برخی از مشاهیر و بزرگان از وی حدیث نقل کرده اند.
- صالح الوردانی نوشته است: سیده نفیسه از خوف خداوند زیاد می گریست، قرآن را از حفظ داشت و با علم تفسیر آشنا بود.
منابع
- کتاب «بانوی باکرامت» در شرح حال سیده نفیسه، انتشارات حسنین، قم، ۱۳۸۲ ش.
- غلامرضا گلی زواره،"نفیسه؛ گوهری از نسل امام علیه السلام"، فرهنگ کوثر، شماره ۵۵، مهر ۱۳۸۱.
- "حافظان پرده نشین؛ نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام"، سروش وحی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳، شماره ۱۱.