ابوالعباس سفاح: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | '''«ابوالعباس، عبدالله بن | + | '''«ابوالعباس، عبدالله بن محمد»''' معروف به '''«سفّاح»''' (۱۳۶-۱۰۴ ق)، نخستین کسی است که از طایفه [[بنیعباس]] در [[ربیع الاول]] سال ۱۳۳ قمری به [[خلافت]] رسید. در زمان او، هوادارانش با سپاهیان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد کردند و [[بنی امیه]] را در [[شام]]، قتل عام نمودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۳.</ref> |
− | == | + | ==ولادت== |
+ | ابوالعباس سفاح عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، در سال ۱۰۴ قمری در ناحیۀ شرّاة که جایگاه [[عباسیان]] بود، زاده شد.<ref>خطیب، تاریخ بغداد، ۱۰ / ۴۶.</ref> | ||
− | «سفّاح» | + | «سفّاح» دارای معانی متعددی از جمله خونریز و بخشنده است. گروهی وجه تسمیه سفاح به بخشنده را از این جهت میدانند که به کوفیان پشتیبان انقلاب، وعده افزایش مقرری داد. و گروهی معتقدند وجه تسمیه سفاح به خونریز از آن روست که وی در خطبهاش خود را مردی نامید که خونریز است و همه چیز را حلال میشمارد و مردی انقلابی است که هر چیزی را نابود میکند.<ref>طقوش، محمدسهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص۳۱.</ref> |
==به خلافت رسیدن سفاح== | ==به خلافت رسیدن سفاح== | ||
− | در اواخر | + | در اواخر حکومت [[امویان]]، نهضتی بزرگ تحت پوشش "الرضا من آل محمد صلی الله علیه وآله" بر ضد حکومت [[بنیامیه]]، سراسر جهان [[اسلام]] را فراگرفت و هر روز نفرت مردم نسبت به امویان و علاقه و محبتشان به [[بنی هاشم|هاشمیان]] و وابستگان به خاندان رسالت، زیادتر میشد. |
− | صحنه گردانان اصلی | + | صحنه گردانان اصلی این نهضت عظیم، فرزندزادگان [[امام حسن]] علیهالسلام، معروف به بنیالحسن و اولاد و احفاد [[عباس بن عبدالمطلب]]، عموی [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله بودند. |
− | [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم | + | [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]] در [[خراسان]] و شرق عالم اسلام و [[ابو سلمه خلال|ابوسلمه خلال]] در مناطق عربنشین، داعیان بزرگ آنان بودند و با فراگیرکردن نهضت، امویان را وادار به شکست نمودند و با کشتن [[مروان بن محمد]] معروف به مروان حمار، به خلافت امویان پایان بخشیدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۴.</ref> |
− | اما در تصاحب [[خلافت]]، | + | اما در تصاحب [[خلافت]]، بنیعباس پیشدستی کرده و آن را از رقیب داخلیاش، یعنی بنیالحسن ربوده و برای خویش از مردم [[بیعت|بیعت]] گرفتند. ابوالعباس سفاح، اولین [[خلیفه]] عباسی است که در [[ربیع الاول]] سال ۱۳۳ قمری، زمام امور مسلمان را بدست گرفت.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۵ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۱۲.</ref> |
==دوران خلافت سفاح== | ==دوران خلافت سفاح== | ||
− | ابوالعباس سفاح به | + | ابوالعباس سفاح به شیوه خلفا پس از انتخاب شدن، خطبهای در [[مسجد کوفه]] ایراد کرد و در آن هدفش را از برپایی انقلاب [[حکومت بنی عباس|عباسی]] شرح داد و به [[امویان]] به عنوان غاصبان [[خلافت]] ناسزا گفت و اعلام کرد که می خواهد انتقام خونهایی را که امویان از [[بنی هاشم|هاشمیان]] ریختهاند بگیرد. |
− | + | وی در راستای همین سیاست سپاهی به سرداری عموی خود عبدالله بن علی، به جنگ با مروان حمار آخرین خلیفه اموی گسیل کرد. عموی سفاح مروان را در کنار رود زاب در جنگی که به همین نام مشهور شد شکست داد و او را تا جزیره و [[شام]] و از آنجا تا [[فلسطین]] تعقیب کرد، با این شکست پایههای سست حکومت امویان از هم گسیخت. | |
− | به دستور سفاح | + | به دستور سفاح کشتار و تعقیب امویان پس از پیروزی در زاب هم ادامه یافت و هنگامی که سفاح سر مروان را دید، گفت: خدا را سپاس میگویم که انتقام مرا در قوم تو باقی نگذاشت. سفاح همچنین داود بن علی را به ولایت [[کوفه]] و [[حجاز]] گماشت و گویی مأموریت اصلی او تعقیب و کشتار امویان بود. داوود نماینده سفاح در کوفه پس از برگزاری موسم [[حج]]، گروهی از امویان را در [[مکه]] به قتل رساند و گروه دیگری را به زندان سپرد تا مردند و عدهای را بر زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شوند و آنگاه به [[مدینه]] رفت و در آنجا نیز به کشتار امویان پرداخت.<ref>خضری، احمدرضا؛ تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه تهران، سمت، ۱۳۷۹، ص۱۶.</ref> |
− | + | گویند: روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که شاعری وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهاییی را که امویان از بزرگان هاشمی ریخته بودند، یاد کرد. سفاح با شنیدن اشعار به هیجان آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذراندند.<ref>یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۲۵.</ref> | |
− | عبدالله بن | + | عبدالله بن علی به فرمان سفاح قبور بنی امیه از جمله قبر [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک|هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوان های پوسیده هشام را شلاق زد تا بدین وسیله انتقام شلاق هایی را که او بر پدرش زده بود بازستاند.<ref>همان، ص۳۵۶، ۳۵۷.</ref> |
− | سفاح ابتدا در | + | سفاح ابتدا در کوفه ساکن بود و از آنجا به هاشمیه کوفه رفت و پس از مدت کوتاهی به شهر انبار در شمال کوفه واقع در کنارههای [[فرات]] رفت و در کنار آن برای خودش شهری به عنوان پایتخت ساخت که به هاشمیه انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات جنگی دولت [[ایران]] بنا شده بود و سفاح آن شهر را تجدید بنا کرد و قصرهایی در آن برپا نمود. |
− | ابوالعباس سفاح | + | ابوالعباس سفاح هنگامی که خلیفه شد، به جز آنچه سپاهش در اختیار داشت چیزی نداشت. وی در راستای استحکام حکومت بنی عباس، از برادران، عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خود مشارکت داد تا از یکسو فرماندهان و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود درنیاورند و از سوی دیگر قدرت به صورت تدریجی به افراد خاندان عباسی منتقل شود. |
− | در | + | در عین حال هنگامی که سفاح مناصب را به نزدیکان خود واگذار کرد، متوجه شد که برخی از فرماندهانش رنجیده خاطرند، لذا به آنان نیز اطمینان داد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفاتی دارد چنان که به یکی از فرماندهان سپاهش هنگامی که برادرش [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه سپاه توست و فرماندهان توأند اما دوست داشتم که برادرم حاضر باشد و کار را به عهده بگیرد.<ref> طقوش، پیشین، ص۳۳.</ref> |
− | ابوالعباس | + | ابوالعباس برای تثبیت حکومت خود زمان بسیاری صرف کرد و با رهبران عربی که امویان را یاری کردند جنگید. پس با فرماندهانی چون [[ابو سلمه خلال|ابوسلمه خلال]] که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند ولی بعدها اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد مقابله کرد. ابوسلمه ملقب به وزیر آل محمد به انتقال خلافت از بنی عباس به آل [[امام علی علیه السلام|علی]] (علیه السلام) متهم بود. سفاح تصمیم داشت پس از رسیدن به خلافت به او حمله برد اما فضای حکومت نوپا اجازه چنین کاری را نمیداد، از این رو او را در مقامش ابقا کرد. بعدها با طرح نقشهای و با جلب رضایت [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]]، ابوسلمه خلال را به قتل رسانید. سفاح قتل وی را به گردن [[خوارج]] انداخت و از این راه بر جنایت خویش پردهای پوشید.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۷.</ref> |
− | خلافت صفاح | + | خلافت صفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی رحمانه مخالفان دولت عباسی و هواخواهان بنی امیه سپری شد. در نتیجۀ این خونریزیها، نه تنها بنی امیه نابود شدند، بلکه آل علی و [[شیعه|شیعیان]] و حتی یاران و دعوتگران خویش را که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از میدان به درکردند. چنانکه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشهای افرادی را به وعده حکومت [[خراسان]] بر ضد ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این نیرنگ آگاهی یافت و به نشانه آگاهی از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر یکی از عاملان توطئه را برای سفاح فرستاد و خلیفه نیز از بیم شورش خراسانیان و ابومسلم جز سکوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.<ref>خضری، احمدرضا، پیشین، ص۲۰.</ref> |
==سرانجام سفاح== | ==سرانجام سفاح== | ||
− | ابوالعباس سفاح سرانجام در [[ذی الحجه]] | + | ابوالعباس سفاح سرانجام در [[ذی الحجه]] ۱۳۶ ق. در شهر هاشمیه انبار، به علت بیماری آبله درگذشت<ref>یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۵۸.</ref> و در قصر خود به خاک سپرده شد. او پیش از [[مرگ]]، در نامهای [[خلافت]] را بعد از خود به برادرش [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانقی]] و پس از او به عیسی بن موسی بن محمود واگذار کرد. هنگامی که سفاح درگذشت، منصور در [[حجاز]]، [[امیر الحاج|امیرالحاج]] بود، به همین جهت برادرزادهاش عیسی بن موسی بن محمد ولیعهد دوم برای منصور از مردم بیعت گرفت و خلافت در خاندان بنی عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد. |
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | + | *"ابوالعباس سفّاح عباسی"، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، مریم علوی، بازیابی: ۱۶ دی ۱۳۹۱. | |
− | * "ابوالعباس سفّاح | + | *[https://www.cgie.org.ir/fa/article/226744/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%D9%81%D8%A7%D8%AD "ابوالعباس سفاح"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]. |
{{سنجش کیفی | {{سنجش کیفی | ||
|سنجش=شده | |سنجش=شده | ||
سطر ۵۹: | سطر ۵۸: | ||
|رده=دارد | |رده=دارد | ||
}} | }} | ||
− | |||
{{خلفای بنی عباس}} | {{خلفای بنی عباس}} | ||
− | [[رده:خلفای عباسی]] | + | [[رده:خلفای عباسی]][[رده:بنی عباس]] |
+ | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۲۹
«ابوالعباس، عبدالله بن محمد» معروف به «سفّاح» (۱۳۶-۱۰۴ ق)، نخستین کسی است که از طایفه بنیعباس در ربیع الاول سال ۱۳۳ قمری به خلافت رسید. در زمان او، هوادارانش با سپاهیان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد کردند و بنی امیه را در شام، قتل عام نمودند.[۱]
ولادت
ابوالعباس سفاح عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، در سال ۱۰۴ قمری در ناحیۀ شرّاة که جایگاه عباسیان بود، زاده شد.[۲]
«سفّاح» دارای معانی متعددی از جمله خونریز و بخشنده است. گروهی وجه تسمیه سفاح به بخشنده را از این جهت میدانند که به کوفیان پشتیبان انقلاب، وعده افزایش مقرری داد. و گروهی معتقدند وجه تسمیه سفاح به خونریز از آن روست که وی در خطبهاش خود را مردی نامید که خونریز است و همه چیز را حلال میشمارد و مردی انقلابی است که هر چیزی را نابود میکند.[۳]
به خلافت رسیدن سفاح
در اواخر حکومت امویان، نهضتی بزرگ تحت پوشش "الرضا من آل محمد صلی الله علیه وآله" بر ضد حکومت بنیامیه، سراسر جهان اسلام را فراگرفت و هر روز نفرت مردم نسبت به امویان و علاقه و محبتشان به هاشمیان و وابستگان به خاندان رسالت، زیادتر میشد.
صحنه گردانان اصلی این نهضت عظیم، فرزندزادگان امام حسن علیهالسلام، معروف به بنیالحسن و اولاد و احفاد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند.
ابومسلم خراسانی در خراسان و شرق عالم اسلام و ابوسلمه خلال در مناطق عربنشین، داعیان بزرگ آنان بودند و با فراگیرکردن نهضت، امویان را وادار به شکست نمودند و با کشتن مروان بن محمد معروف به مروان حمار، به خلافت امویان پایان بخشیدند.[۴]
اما در تصاحب خلافت، بنیعباس پیشدستی کرده و آن را از رقیب داخلیاش، یعنی بنیالحسن ربوده و برای خویش از مردم بیعت گرفتند. ابوالعباس سفاح، اولین خلیفه عباسی است که در ربیع الاول سال ۱۳۳ قمری، زمام امور مسلمان را بدست گرفت.[۵]
دوران خلافت سفاح
ابوالعباس سفاح به شیوه خلفا پس از انتخاب شدن، خطبهای در مسجد کوفه ایراد کرد و در آن هدفش را از برپایی انقلاب عباسی شرح داد و به امویان به عنوان غاصبان خلافت ناسزا گفت و اعلام کرد که می خواهد انتقام خونهایی را که امویان از هاشمیان ریختهاند بگیرد. وی در راستای همین سیاست سپاهی به سرداری عموی خود عبدالله بن علی، به جنگ با مروان حمار آخرین خلیفه اموی گسیل کرد. عموی سفاح مروان را در کنار رود زاب در جنگی که به همین نام مشهور شد شکست داد و او را تا جزیره و شام و از آنجا تا فلسطین تعقیب کرد، با این شکست پایههای سست حکومت امویان از هم گسیخت.
به دستور سفاح کشتار و تعقیب امویان پس از پیروزی در زاب هم ادامه یافت و هنگامی که سفاح سر مروان را دید، گفت: خدا را سپاس میگویم که انتقام مرا در قوم تو باقی نگذاشت. سفاح همچنین داود بن علی را به ولایت کوفه و حجاز گماشت و گویی مأموریت اصلی او تعقیب و کشتار امویان بود. داوود نماینده سفاح در کوفه پس از برگزاری موسم حج، گروهی از امویان را در مکه به قتل رساند و گروه دیگری را به زندان سپرد تا مردند و عدهای را بر زنجیر کشید و به طائف فرستاد تا در آنجا کشته شوند و آنگاه به مدینه رفت و در آنجا نیز به کشتار امویان پرداخت.[۶]
گویند: روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که شاعری وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهاییی را که امویان از بزرگان هاشمی ریخته بودند، یاد کرد. سفاح با شنیدن اشعار به هیجان آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذراندند.[۷]
عبدالله بن علی به فرمان سفاح قبور بنی امیه از جمله قبر یزید بن معاویه و هشام بن عبدالملک را شکافت و استخوان های پوسیده هشام را شلاق زد تا بدین وسیله انتقام شلاق هایی را که او بر پدرش زده بود بازستاند.[۸]
سفاح ابتدا در کوفه ساکن بود و از آنجا به هاشمیه کوفه رفت و پس از مدت کوتاهی به شهر انبار در شمال کوفه واقع در کنارههای فرات رفت و در کنار آن برای خودش شهری به عنوان پایتخت ساخت که به هاشمیه انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات جنگی دولت ایران بنا شده بود و سفاح آن شهر را تجدید بنا کرد و قصرهایی در آن برپا نمود.
ابوالعباس سفاح هنگامی که خلیفه شد، به جز آنچه سپاهش در اختیار داشت چیزی نداشت. وی در راستای استحکام حکومت بنی عباس، از برادران، عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خود مشارکت داد تا از یکسو فرماندهان و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود درنیاورند و از سوی دیگر قدرت به صورت تدریجی به افراد خاندان عباسی منتقل شود.
در عین حال هنگامی که سفاح مناصب را به نزدیکان خود واگذار کرد، متوجه شد که برخی از فرماندهانش رنجیده خاطرند، لذا به آنان نیز اطمینان داد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفاتی دارد چنان که به یکی از فرماندهان سپاهش هنگامی که برادرش منصور را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه سپاه توست و فرماندهان توأند اما دوست داشتم که برادرم حاضر باشد و کار را به عهده بگیرد.[۹]
ابوالعباس برای تثبیت حکومت خود زمان بسیاری صرف کرد و با رهبران عربی که امویان را یاری کردند جنگید. پس با فرماندهانی چون ابوسلمه خلال که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند ولی بعدها اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد مقابله کرد. ابوسلمه ملقب به وزیر آل محمد به انتقال خلافت از بنی عباس به آل علی (علیه السلام) متهم بود. سفاح تصمیم داشت پس از رسیدن به خلافت به او حمله برد اما فضای حکومت نوپا اجازه چنین کاری را نمیداد، از این رو او را در مقامش ابقا کرد. بعدها با طرح نقشهای و با جلب رضایت ابومسلم خراسانی، ابوسلمه خلال را به قتل رسانید. سفاح قتل وی را به گردن خوارج انداخت و از این راه بر جنایت خویش پردهای پوشید.[۱۰]
خلافت صفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی رحمانه مخالفان دولت عباسی و هواخواهان بنی امیه سپری شد. در نتیجۀ این خونریزیها، نه تنها بنی امیه نابود شدند، بلکه آل علی و شیعیان و حتی یاران و دعوتگران خویش را که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از میدان به درکردند. چنانکه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشهای افرادی را به وعده حکومت خراسان بر ضد ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این نیرنگ آگاهی یافت و به نشانه آگاهی از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر یکی از عاملان توطئه را برای سفاح فرستاد و خلیفه نیز از بیم شورش خراسانیان و ابومسلم جز سکوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.[۱۱]
سرانجام سفاح
ابوالعباس سفاح سرانجام در ذی الحجه ۱۳۶ ق. در شهر هاشمیه انبار، به علت بیماری آبله درگذشت[۱۲] و در قصر خود به خاک سپرده شد. او پیش از مرگ، در نامهای خلافت را بعد از خود به برادرش منصور دوانقی و پس از او به عیسی بن موسی بن محمود واگذار کرد. هنگامی که سفاح درگذشت، منصور در حجاز، امیرالحاج بود، به همین جهت برادرزادهاش عیسی بن موسی بن محمد ولیعهد دوم برای منصور از مردم بیعت گرفت و خلافت در خاندان بنی عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد.
پانویس
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۳.
- ↑ خطیب، تاریخ بغداد، ۱۰ / ۴۶.
- ↑ طقوش، محمدسهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص۳۱.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۴.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۵ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۱۲.
- ↑ خضری، احمدرضا؛ تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه تهران، سمت، ۱۳۷۹، ص۱۶.
- ↑ یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ همان، ص۳۵۶، ۳۵۷.
- ↑ طقوش، پیشین، ص۳۳.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۷.
- ↑ خضری، احمدرضا، پیشین، ص۲۰.
- ↑ یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۵۸.
منابع
- "ابوالعباس سفّاح عباسی"، دانشنامه پژوهه، مریم علوی، بازیابی: ۱۶ دی ۱۳۹۱.
- "ابوالعباس سفاح"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
خلفای بنی عباس |
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656) |