شیخ عبدالحسین تهرانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
جز (مهدی موسوی صفحهٔ شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی را به شیخ عبدالحسین تهرانی منتقل کرد)
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{عدم احراز اعتبار منبع}}
+
'''آیت‌‌ الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی''' معروف به «شیخ‌ العراقین» (١٢٨۶-١٢٢۶ ق) از [[فقیه|فقیهان‌]] نامدار قرن‌ ۱۳ قمری و از شاگردان برجسته‌‌ مرحوم [[صاحب جواهر|صاحب‌ جواهر]]<nowiki/> است‌ که‌ به‌ دقت‌ نظر، اندیشه‌‌ صائب‌ و همت‌ بلند شهره بود و زمان‌ اقامتش‌ در [[کربلا]] جمعی‌ کثیر از مردم‌ آنجا از وی‌ [[تقلید]] می‌کردند. شیخ‌ العراقین، مورد اعتماد و عنایت‌ خاص‌ [[امیر کبیر]] قرار داشت و امیر، علاوه‌ بر ارجاع‌ محاکمات‌ شرعی‌ [[دیوان (تشکیلات اداری)|دیوان‌]] به‌ محضرش، در مطالب‌ مشکله‌ با او مشورت می‌کرد. او در آبادانى و توسعه [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] [[عراق]]، نقش ارزنده اى دارد.
آیت الله حاج عبد الحسين تهرانی
+
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = آیت الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی
 +
||تصویر=
 +
||زادروز = ١٢٢۶ قمری
 +
|زادگاه = [[تهران]]
 +
|وفات =  ١٢٨۶ قمری
 +
|مدفن = [[کربلا]]
 +
|اساتید =  [[شیخ محمدحسن نجفی]]، شیخ مشکور حولاوى، شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء، ...
 +
|شاگردان = [[محدث نوری|میرزا حسین نورى]]، [[ملا حسینقلی همدانی|ملاحسینقلى همدانى]]، [[شیخ محمدهادی تهرانی|شیخ محمدهادى تهرانى]]، ...
 +
|آثار = کتاب الاجازات، ترجمه نجاة العباد، طبقات روات، مصباح النجاة، کتاب المُبکى، ...
 +
}}
 +
==ولادت==
 +
عبدالحسین فرزند حاج شیخ على تهرانى -که در علم و ایمان به توفیقاتى دست یافته بود- در سال ١٢٢۶ هجرى در [[تهران]] به دنیا آمد. از همان اوان طفولیت آشکار بود که او با دیگر کودکان هم‌سالش تفاوت‌هایى دارد و به مرور که رشد مى‌کرد، نسبت به آنچه در اطرافش مى‌گذشت، حساس بود و روحى جست‌وجوگر داشت.
  
زندگی نامه
+
==تحصیلات و استادان==
 +
عبدالحسین تهرانى از شش یا هفت سالگى در یکى از مکتب‌خانه‌هاى [[تهران]]، مقدمات ادبى، دینى و اعتقادى را به خوبى آموخت. از ١۵ سالگى در حوزه علمیه این شهر به تحصیلات علوم دینى روى آورد و ضمن فراگیرى زبان و [[ادبیات عرب|ادبیات عربى]]، [[منطق]]، علوم نقلى و برخى دانش‌هاى متداول و مرسوم را آموخت.
  
آیت‌‌الله حاج‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی «شیخ‌ العراقین» (متوفی‌ 1286ق) از فقیهان‌ نامدار قرن‌ 13ق‌ است‌ که‌ به‌ دقت‌ نظر، اندیشه‌‌ صائب‌ و همت‌ بلند شهره بود و زمان‌ اقامتش‌ در کربلا جمعی‌ کثیر از مردم‌ آنجا از وی‌ تقلید می‌کردند. وی‌ شاگرد برجسته‌‌ آیت‌‌الله‌ «صاحب‌ جواهر» بود و از ایشان‌ اجازه‌‌ اجتهاد داشت. صاحب‌ جواهر، به‌ اجتهاد 4 تن‌ از شاگردانش‌ تصریح‌ داشت‌ که‌ یکی‌ از آنها شیخ‌ عبدالحسین‌ بود.  سخن‌ چنین‌ شخصیت‌ سترگی‌ در باره‌‌ شیخ‌ العراقین، گواه‌ رتبه‌‌ بلند وی‌ در دانش‌ و درایت‌ دینی‌ است. چنان که‌ آیت‌الله‌ میرزا حسین‌ نوری‌ (محدث‌ نامدار شیعه) او را زبده‌‌ اعاظم‌ محققین‌ و نخبه‌‌ افاخم‌ مدققین‌ می‌خواند.
+
از بعضى قرائن چنین برمى‌آید که او براى پى‌گیرى امور درسى، به [[اصفهان]] رفته است تا در حوزه این شهر معارفى را در علوم عقلى و نقلى فرا بگیرد، [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقابزرگ تهرانى]] مى‌گوید که شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢۵٢ قمرى و در اوایل اقامت در اصفهان، به تألیف کتابى در حکمت [[نماز]] و سرّ [[استغفار]] بین سجده‌ها همت گماشت. اما از چگونگى این تحصیلات و استادان وى اطلاعاتى به دست نیامد و مشخص نیست او چه زمانى به این شهر آمده و چه مدت در اصفهان ساکن بوده است.<ref>سیداحمد دیوان‌بیگى، حدیقةالشعراء، به کوشش عبدالحسین نوایى، ج٣، ص١۵۶١؛ محمدجواد مشکور، تاریخ ایران زمین، ص٣٣٣-٣٣۵؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعة إلى تصانیف الشیعه، ج٢١، ص١٢٢ و الکرام البررة، ج٢، ص٧١٣، موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶؛ شیخ محمد حرزالدین، معارف‌الرجال، ج٢، ص٣۴.</ref>
  
به‌ نوشته‌‌ اعتمادالسلطنه‌ (وزیر انطباعات‌ عصر ناصری :تهرانی‌ «مجتهدی‌ بسیار فاضل و به‌ قبول‌ عامه‌ نایل‌ بود. در دولت‌ عثمانی‌ نیز اعتباری» قابل‌ توجه‌ داشت‌ و «حکام‌ عراق‌ عرب‌ او را حرمتی‌ عظیم‌ می‌نهادند. ناصرالدین‌ شاه‌ نظارت‌ بر کار تعمیرات‌ و تأسیسات‌ ایران‌ در عتبات‌ عالیات، از جمله، توسعه‌‌ صحن‌ مطهر سالار شهیدان‌ علیه‌ السلام، و تعمیر بنای‌ آن‌ را، به‌ شیخ‌ العراقین‌ سپرده‌ بود و «از مراقبت‌ و مواظبت» وی‌ «در تعمیر گنبد منور... و نصب‌ خشتهای‌ طلایی‌ شهر» رضایت‌ تام‌ داشت. شاه‌ او را در 1274ق‌ برای‌ تعمیر صحن‌ مطهر ائمه‌‌ اطهار در کربلا و کاظمین‌ و سامرا (علیهم‌ السلام) مأمور کرد و او از 1274 تا 1286 (که‌ در 22 رمضان‌ آن‌ فوت‌ کرد) به‌ این‌ کار اشتغال‌ داشت. کتابخانه‌‌ شخصی‌ او در کربلا به‌ علت‌ داشتن‌ نسخه‌های‌ نفیس، شهرت‌ داشت.
+
'''عزیمت به عراق:'''
  
شیخ‌ العراقین، مورد اعتماد و عنایت‌ خاص‌ امیرکبیر قرار داشت  و امیر، که‌ از گوهرشناسان‌ روزگار‌ بود، علاوه‌ بر ارجاع‌ محاکمات‌ شرعی‌ دیوان‌ به‌ محضرش «در مطالب‌ مشکله‌ و امور معضله‌ با او مشورت» می‌کرد و حتی‌ برای‌ تعیین‌ نام‌ فرزندان‌ شاه، از استخاره‌هایش مدد می‌گرفت.  عباس‌ اقبال، با اشاره‌ به‌ «ارجاع‌ محاکمات» از سوی‌ امیر «به‌ محضر جناب... شیخ‌ العراقین» ، می‌گوید: روز بروز «عقیده‌‌ او نسبت‌ به‌ جناب‌ شیخ‌ افزون‌ می‌گردید» .سپس‌ با نقل‌ داستانی‌ درباره‌‌ نحوه‌‌ آشنایی‌ امیر با شیخ‌ می‌افزاید: پس‌ از آن‌ آشنایی، امیر «همواره‌ در ترویج‌ شیخ‌ اقدامات‌ کافی‌ نمود و روز به‌ روز در عقاید او نسبت‌ به‌ شیخ‌ می‌افزود تا آن که‌ محل‌ وثوق‌ امیر شد و طرف‌ مشاوره‌ در بعضی‌ از امور مشکله‌ گردید» .  به‌ نوشته‌‌ فریدون‌ آدمیت: در دوران‌ صدارت‌ امیر «همه‌‌ دعاوی‌ که‌ جنبه‌‌ شرعی‌ داشت‌ و به‌ دیوانخانه‌ رجوع‌ شده‌ بود، به‌ محضر شیخ‌ عبدالحسین‌ احاله‌ می‌گردید. داوری‌ او قطعی‌ بود. کنت‌ دوگوبینو نیز از شیخ‌ عبدالحسین‌ به‌ احترام‌ یاد می‌کند؛ او را فقیهی‌ بـلـنـدپـایـه‌ و پـاکـدامن، و خونسرد و با فراست‌ می‌شناسد» .
+
شیخ عبدالحسین مقدمات و سطوح حوزه را با شوقى وافر و اهتمامى شدید، در زمانى کوتاه فرا گرفت و پس از آن‌که پیمانه دانش خود را از معرفت و کمالات استادان تهران و اصفهان مشحون ساخت، راهى [[عتبات عالیات|عتبات]] عراق گردید و در جوار حرم قدس علوى در [[نجف]] اشرف اقامت گزید. او موفق شد در اولین فرصت به حوزه درسى [[صاحب جواهر]] راه یابد و جان تشنه خود را با زلال معرفت او سیراب گرداند. صاحب جواهر روزى در جلسه درس خود به مناسبتى، آشکارا چهار نفر از بهترین شاگردان خود را مورد تأیید قرار داد و دیگران را به تحصیل فقه استدلالى ترغیب نمود. آن چهار نفر عبارت بودند از: حاج [[ملا علی کنی|ملا على کنى]]؛ شیخ عبدالحسین تهرانى؛ شیخ عبدالرحیم بروجردى؛ شیخ عبدالله نعمت عاملى.<ref>سیدحسین صدر، تکملة امل الآمل، ص٢٧١.</ref>
  
امیر حتی‌ وصی‌ خود را شیخ‌ عبدالحسین‌ قرار داد  و شیخ‌ نیز، مدرسه‌ و مسجد حاج‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ (واقع‌ در بازار تهران) را از ثلث‌ میراث‌ امیر بنیان‌ نهاد. مهدی‌ بامداد می‌گوید: «شیخ‌ العراقین‌ از مجتهدین‌ معروف، و به‌ زهد و تقوی‌ و مدیریت‌ در کار شهرت‌ زیادی‌ داشت. شادروان... امیرکبیر با آن‌ نظر دقیقی‌ که‌ در شناسایی‌ مردم‌ و بویژه‌ ملا‌ها داشت‌ در بین‌ تمام‌ روحانیون‌ زمان‌ خود، او را وصی‌ خویش‌ قرار داد و شیخ‌ العراقین‌ هم‌ از مال‌ الوصایه‌‌ امیر شهید، مسجد و مدرسه‌ای‌ عالی‌ در تهران‌ بنا نهاد که‌ امروزه‌ به‌ مسجد و مدرسه‌‌ شیخ‌ عـبـدالـحـسـیـن‌ یـا مسجد آذربایجانی‌ها معروف‌ می‌باشد» . شواهد همچنین‌ حاکی‌ است‌ که‌ پس‌ از قتل‌ امیر، شیخ‌ مباشرت‌ امور خانواده‌‌ وی‌ را بر عهده‌ داشت.
+
شیخ عبدالحسین علاوه بر این که به دریافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] روایى از صاحب جواهر مفتخر گردید، اجازه [[اجتهاد]] استاد نیز برایش صادر شد و گویا بین این شاگرد و مربى عالى‌قدرش پیوندى استوار و توأم با روابط عاطفى برقرار بوده است. وى در برخى آثار خود از صاحب جواهر روایت کرده و گویا در روى آوردن به فعالیت‌هاى عمرانى و اهتمام بر آبادانى [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] از این استاد متأثر گردیده است؛ چراکه صاحب جواهر براى تأمین آب شهر نجف، دستور داد تا نهرى حفر کنند و بودجه سنگین آن را متقبّل گردید و با جدیت تمام این تلاش را دنبال کرد. براى [[مسجد کوفه|مسجد کوفه]] گلدسته ساخت و جلوى [[مسجد سهله]] بنایى براى اسکان خادمان و [[وضو]] خانه‌اى براى رفاه حال نمازگزاران احداث کرد تا حرمت و قداست این مسجد محفوظ باشد. بناى حرم [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه مرادی|هانى بن عروه]] نیز از آثار این عالم گران‌مایه است.<ref>الکرام البررة، ج ١، ص٣٨٨؛ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، مقدمه، جلد اول، ص٢١؛ معارف الرجال، ج٢، ص٢٢٨، روضات‌الحیات، ج٢، ص٣٠۶.</ref>
  
شیخ‌ عبدالحسین، به‌ کمال‌ و کارآمدی‌ احکام‌ و قوانین‌ اسلامی‌ در جامعه‌‌ بشری‌ ایمان‌ راسخ‌ داشت‌ و معتقد بود که‌ «هرگاه‌ مدار دولت‌ و مملکت‌ داری‌ از روی‌ شریعت‌ مطهره‌ باشد... هیچ‌ فتنه‌ و فساد بر نیاید» . بر همین‌ اساس، زمانی‌ که دید‌ «بدعت» باب‌ و بهاء، کیان‌ دین‌ را به‌ خطر افکند، با جدیت‌ تام‌ به‌ مبارزه‌ برخاست. قدیمترین‌ اقدام او در این راه ممانعت از ملاقات‌ باب‌ و مریدانش‌ با محمدشاه‌ قاجار (پدر ناصرالدین‌ شاه) بود که فرصتی‌ تاریخی‌ برای‌ «اظهار وجود» و «تبلیغ» را از آنان‌ گرفت. کنت‌ دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه‌ در ایران، «حاجی‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ که‌ مردی‌ فقیه‌ و مجتهد و متدین‌ و متقی‌ است، فراست‌ و قضاوتهای‌ بی‌طرفانه‌اش‌ موجب‌ اعتماد همه‌ کس‌ شده‌ و طرف‌ احترام‌ عموم‌ است، به‌ شاه‌ و وزیر و بزرگان‌ مملکت‌ گفته‌ بود: آیا در نظر دارید که‌ به‌ جای‌ مذهب‌ کنونی، مذهب‌ جدیدی‌ که‌ هنوز نمی‌شناسید برقرار نمایید؟ ...»
+
شیخ عبدالحسین به کارهاى علمى صاحب جواهر هم توجه داشت و بارها تأکید کرده بود تنها کسى که موفق شده از صدر [[اسلام]] تاکنون یک دوره [[فقه]] استدلالى عمیق و مفصل بنگارد، شیخ محمدحسین نجفى است. «[[جواهر الکلام (کتاب)|جواهر الکلام]]» معجزۀ تاریخ است؛ زیرا چنین دورۀ فقهى تا عصر ما نوشته نشده است.<ref>محمدحسین رخشاد، در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٠.</ref>
  
روشن‌ است‌ که‌ برای‌ فقیه‌ تیزبینی‌ چون‌ شیخ‌ العراقین، «بطلان‌ دعاوی‌ باب» ـ با توجه‌ به‌ شواهد و دلایل‌ گوناگون، از آن‌ جمله: «توبه‌‌ صریح» خود باب‌ بر فراز منبر شیراز، و وجود اغلاط‌ پیش‌ افتاده‌‌ ادبی‌ در الواح‌ صادره‌ از وی‌ ـ کاملاً‌ واضح‌ بود و آمدن‌ باب و جمعی‌ از مریدانش‌ به‌ پایتخت‌ به‌ عنوان‌ ملاقات‌ با سلطان، بیشتر فرصتی‌ برای‌ «ابراز وجود» و «تبلیغات‌ مسلکی» بود. خاصه‌ آنکه، احساس‌ می‌شد که‌ دستهای‌ مشکوکی‌ از درون‌ حکومت‌ (نظیر منوچهر خان‌ معتمدالدوله‌ حاکم‌ اصفهان) با اغراض‌ سیاسی‌ در پی‌ تقویت‌ فتنه، و ماهی‌ گرفتن‌ از آب‌ گل‌ آلودند... لذا «هوشمندانه» مانع‌ اجرای‌ این‌ سناریوی‌ خطرناک‌ گردید.
+
'''استادان:'''
  
تهرانی‌ در زمان‌ تبعید بهاء به‌ عراق، و تجمع‌ بابیان‌ در آن‌ سامان، در عراق‌ می‌زیست‌ و شاهد فعالیتهای‌ سوء آنان‌ بود. منابع‌ بهائی‌ تصریح‌ دارند که‌ بابیان‌ مهاجر، شبها به‌ دزدیدن‌ کفش‌ و کلاه‌ و پـول‌ و پـوشـاک‌ زوار شیعه‌ در اماکن‌ مقدسه‌ می‌پرداختند و به‌ اعتراف‌ خود حسینعلی‌ بهاء: «در اموال‌ ناس‌ مِن‌ غیر اذنٍ‌ تصرف‌ می‌نمودند و نهب‌ و غـارت‌ و سـفـک‌ دمـاء را از اعـمـال‌ حـسـنـه‌ می‌شمردند» .
+
شیخ عبدالحسین تهرانى از محضر اساتید دیگر حوزه نجف اشرف نیز فیض برد؛ از جمله:
  
علاوه، بین‌ خود بابیها نیز بازار آشوبگری‌ و آدمکشی‌ رونق‌ داشت‌ و به‌ قول‌ خواهر بهاء (عزیه‌ خانم) بهاء نیز در این‌ فجایع‌ بی‌دخالت‌ نبود.
+
١. آیت‌الله شیخ مشکور حولاوى (١٢٠٩-١٢٧٢ق)
  
اقدامات‌ شیخ‌العراقین‌ کینه شدید‌ سران‌ مسلک‌ باب‌ و بهاء، را بر ضد‌ وی‌ بر ‌انگیخته است. حسینعلی‌ بهاء در لوحی‌ که‌ به‌ نام‌ شیخ‌ صادر کرده‌ سخت‌ به‌ وی‌ تاخته‌ و او را «غافل‌ مرتاب» و عنصری‌ «مکار» می‌خواند و شوقی‌ افندی (نتیجه‌‌ دختری‌ بهاء، و جانشین عباس افندی) نیز در فحشنامه‌ای‌ که‌ با عنوان‌ «لوح‌ قرن» از خود به‌جا نهاده، کراراً‌ شیخ‌ را با الفاظی‌ چون‌ «شیخ‌ خبیث»  و «مردود دارین‌ و مبغوض‌ ثقلین» مورد هتک‌ و شتم‌ قرار داده‌ است.
+
٢. شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء (متوفاى ١٢۶٢ق) صاحب کتاب گران‌سنگ «انوار الفقاهه»
  
شيخ العراقين کتابخانه معظم خويش را وقف بر فضلا نمود و عمر عزيز خويش و هر نوع امکانات مالی که داشت صرف اسلام و مسلمين و ساختن بقاع متبرکه ائمه عليهم السلام نمود، و به پيشگاه واليان خدا ارادت و خلوصی وافر داشت. سرانجام در شب قدر ميهمان آنان در ملا اعلی شد و جسمش به کنار سالار شهيدان مدفون شد.
+
٣. شیخ زاهد (متوفاى ١٢٨٠ق)
 +
 
 +
۴. شیخ نوح نجفى (متوفاى ١٣٠٠ق)
 +
 
 +
۵. سید شفیع جاپلاقى (متوفاى ١٢٨٠ق)
 +
 
 +
۶. مولا محمدرفیع گیلانى، معروف به «ملّا رفیع رشتى» (متوفاى ١٢٩٢ق)
 +
 
 +
==تدریس و شاگردان==
 +
شیخ عبدالحسین تهرانى پس از فراگیرى خارج [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و برخى دانش‌هاى دیگر در حوزۀ [[نجف]] اشرف و دریافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] اجتهادى و روایى از بزرگان این کانون علم و دیانت، به [[تهران]] بازگشت و ضمن اقامه [[نماز جماعت|جماعت]] در یکى از [[مسجد|مساجد]] این شهر، مجالس وعظ و [[اخلاق]] تشکیل داد و در تربیت و [[تهذیب نفس|تهذیب]] علاقه‌مندان اهتمام ورزید. او به دور از تنگناهاى اجتماعى و سیاسى، به خودسازى و [[تزکیه نفس|تزکیه]] درون مشغول گردید و گرایش به گمنامى را شیوۀ خود قرار داد؛ اما طولى نکشید که شهرت اجتماعى و علمى او زبانزد خاص و عام گردید و ریاست حوزۀ تهران را فقیه، اصولى ژرف‌نگر، رجالى باتبحّر، ادیب باذوق و ماهر در علوم عقلى و نقلى بدست گرفت و حوزۀ درسى تشکیل داد و به تربیت شاگردانى، لایق، شایسته و فاضل مبادرت ورزید.<ref>محمد محمدى رى‌شهرى، زمزم عارفان، ص۴٢٠؛ محمد قنبرى، چلچراغ سالکان، ص١٣؛ حجت‌الله نیکى ملکى، آفتاب عرفان، ص ۴٠.</ref> برخى از علمایى که محضر این مجتهد وارسته را درک کرده‌اند عبارتند از:
 +
 
 +
١. [[محدث نوری|میرزا حسین نورى]] (١٢۵۴-١٣٢٠ق): صاحب کتاب ارزشمند «[[مستدرک الوسائل (کتاب)|مستدرک الوسائل]]». محدث نورى بارها در آثار فراوان خود از شیخ عبدالحسین تهرانى یاد کرده و مقام او را به عنوان شیخ و استاد خود ستوده و ایشان را فاضل‌ترین دانشمندان، عالم ربانى و از شگفتى‌هاى روزگار خویش در فراست، ذکاوت و دقت‌هاى پژوهشى معرفى کرده است. میرزاحسین نورى از شیخ مذکور اجازه اجتهادى و روایى دریافت کرده است.<ref>الکرام البرره، ج٢، ص٧١٣؛ فواید الرضویه، ج ١، ص ١٣٧ و ٢۶٠ و ج ٢، ص۶١٠؛ مقدمه مستدرک‌الوسایل، المآثر والآثار، ج٢، ص۶۶٢؛ سید محمدحسین حسینى جلالى، فهرس التراث، ج٢، ص١۶٧؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢٧.</ref>
 +
 
 +
٢. عارف نامدار [[ملا حسینقلی همدانی|ملاحسینقلى همدانى]] (١٢٣٩-١٣١١ق): وى در مدرسه مروى تهران از حوزه درسى شیخ عبدالحسین تهرانى فیض برد. حسینقلى همدانى در فضایل اخلاقى و کمالات عرفانى از نوادر دهر به شمار مى‌آمد و در محضرش کاروانى از فقها و عرفا آن‌چنان تربیت گردیدند که در عصر خویش به زهد، صلاح و تقوا معروف بودند؛ از آن جمله مى‌توان سید احمد کربلایى، شیخ محمدباقر بهارى، میرزاجواد ملکى تبریزى و سیدعلى همدانى را برشمرد.
 +
 
 +
٣. [[شیخ محمدهادی تهرانی|شیخ محمدهادى تهرانى]] (١٢۵٣-١٣٢١ق): در هنگامی که دایى وى، شیخ‌العراقین به تازگى حوزه درسى در کربلا تأسیس کرده بود؛ شیخ محمدهادى براى بهره‌مندى از پرتو اندیشه‌هاى این فقیه محقق، به کربلا رفت و در این شهر اقامت گزید.
 +
 
 +
۴. میرزا محمد همدانى کاظمى (متوفاى ١٣٠٣ق): صاحب «فصوص الیواقیت فى نصوص المواقیت»، «المواعظ البالغه » و ... .
 +
 
 +
==آثار و تألیفات==
 +
شیخ عبدالحسین على‌رغم آن که همه عمرش در امور آموزشى، ترویج دیانت، فعالیت‌هاى اجتماعى و عمرانى و خدمات رفاهى، قضاوت و تدریس گذشت، به موازات این تلاش‌هاى گسترده، از نگارش و ثبت دانسته‌ها و یافته‌هاى علمى خود غفلت نداشته است. اگرچه تألیفات او پرشمار نیست، ولى از نظر کیفى، ابتکار و نوآورى، در خور توجه و تحسین است. در ذیل به معرفى آثار وى مى‌پردازیم:
 +
 
 +
'''١. رساله عملیه:''' حاوى دیدگاه‌هاى شرعى و [[فتوا|فتاوى]] ایشان است که چون عموم مردم خواستار مراجعه بوده‌اند، چندین بار به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است؛ ضمن آن‌که منتخبى از متن اصلى آن تهیه گردیده و چاپ شده است. به گفته [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقابزرگ تهرانى]]، این رساله اولین‌بار در ١٢٨۵ قمرى چاپ شده و بنابر آنچه مؤلف محترم در اول آن تصریح نموده، در این اثر شیخ عبدالحسین نظرات فقهى و شرعى آیت‌الله محمدابراهیم کرباسى را مورد ارزیابى قرار داده و مواضع مخالف و موافق خود را دربارۀ فتاوى این عالم ربانى اعلام داشته است.<ref>الکرام البرره، ج٢، ص ٧١۴؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج ١١، ص ٢١۶؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.</ref>
 +
 
 +
'''٢. کتاب الاجازات:''' حاوى [[اجازه (علم الحدیث)|اجازاتى]] است که علما براى شاگردان خود صادر کرده‌اند و چون بیشتر آنها به خط [[مشایخ|مشایخ]] مجازین مى‌باشد، از لطافت و نفاست خاصى برخوردار است. شیخ آقابزرگ تهرانى که این اثر ارزشمند را دیده، از جلوه‌ها و جاذبه‌ها و مزایاى آن سخن گفته است. مؤلف در این کتاب، علاوه بر اجازات، [[تقریظ|تقریظهایى]] که مشاهیر [[شیعه|شیعه]] بر برخى آثار چون «تتمیم امل الأمل» و «لؤلؤ البحرین» و غیره نوشته‌اند، آورده است.<ref>الذریعه، ج ١، ص ١٢۶.</ref>
 +
 
 +
'''٣. ترجمه نجاة العباد:''' [[شیخ محمدحسن نجفی|شیخ محمدحسن نجفى]]، استاد شیخ‌العراقین، کتابى با عنوان «نجاة العباد فى یوم المیعاد» دارد که در واقع رساله علمیه ایشان مى‌باشد و برگرفته‌اى از کتاب «[[جواهر الکلام (کتاب)|جواهر الکلام]]» و در برگیرندۀ ابواب طهارت، صلاة ، دماء ثلاث، احکام اموات، صوم، زکات، خمس، حج و فرایض و مواریث بوده و مورد توجه [[فقیه|فقها]] و مراجع تقلید قرار گرفته و بارها شرح شده، بر آن حاشیه و تعلیقات نوشته و ترجمه کرده‌اند، شیخ عبدالحسین تهرانى که به ارزش این کتاب پى برده بود، آن را به فارسى برگرداند و در این ترجمه کوشید تا دشوارى‌ها و بخش‌هاى پیچیده آن را روان نماید تا بهتر قابل استفاده خوانندگان قرار گیرد. این ترجمه بارها، از جمله در سال ١٣٢٢ قمرى با حواشى [[آخوند خراسانی]] به چاپ رسیده است.<ref>همان، ج ۴، ص ١۴٢، ص ۵٩ و۶٠؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٨ و ج ٩، ص ١۴۶؛ ریحانةالادب، ج ٣، ص ٣٣٩؛ ناصرالدین انصارى، اختران فقاهت، ج ١، ص٩٩ و ١٠٠.</ref>
 +
 
 +
'''۴. طبقات رُوات:''' کتابى است در [[علم رجال]] که مؤلف در آن به طرز جالبى طبقات راویان را در جدول‌هایى آورده است، ولى متأسفانه ناقص مانده و مؤلف به دلایلى موفق نگردیده است این اثر را به انجام برساند. محدث نورى و شیخ آقابزرگ تهرانى از ارزش این کتاب و جداول لطیف آن سخن گفته‌اند، ولى از ناتمام ماندن آن تأسف خورده‌اند.<ref>الکرام‌البرره، ج ٢، ص ٧١۴؛ الذریعه، ج ١۵، ص ١۴٩؛ ریحانة الادب، ج٣، ص ٣٢٩.</ref>
 +
 
 +
'''۵. مصباح النجاة:''' در حکمت‌ها و رازهاى [[نماز]] و سرّ [[استغفار]] بین سجده‌ها. این اثر شامل یک مقدمه، چندین فصل و خاتمه است. به گفته شیخ آقابزرگ تهرانى مؤلف آن را در اوان اقامت در [[اصفهان]] و در نیمه قرن سیزدهم تألیف کرده است. نسخه‌اى به خط مؤلف در اختیار شیخ غلامحسین، فرزند ملّا باقر نورى بوده که به امر حاج [[شیخ عبد الکریم حائری یزدی|شیخ عبدالکریم حائرى یزدى]] توسط احمد فرهومند در تهران به چاپ رسیده است. شیخ آقابزرگ تهرانى نسخه‌اى از آن را که جزو کتب شیخ جعفر سلطان‌العلماء بوده، به خط مؤلف دیده که در آغاز آن آمده است: «الحمدلله الّذى جعل الصلاة عمودالدین و معارج‌المؤمنین...».<ref>الذریعه، ج٢١، ص ١٢٢.</ref>
 +
 
 +
'''۶. کتاب المُبکى:''' کتابى است موجز و مختصر در مصائب خاندان [[عصمت]] و طهارت و سوگوارى براى [[خامس آل عبا]].<ref>سید احمد حسینى اشکورى، تراجم الرجال، ج٢، ص٢۵.</ref>
 +
 
 +
'''٧. سروده‌ها:''' شیخ‌العراقین، قریحه [[شعر]] و ذوقى ادبى داشت و در ادبیات فارسى و عربى توانایى‌هاى لازم را به‌دست آورده بود و در مواقعى اشعارى مى‌سرود. معمولاً سروده‌هاى او در خدمت [[اخلاق]]، [[حکمت|حکمت]]، نصایح و وصف فضایل [[اهل البیت|اهل‌بیت]] بوده است. در نوشته‌هاى علمى خود نیز از این ذوق شعرى بهره مى‌برده است؛ چنان‌که در اول کتاب «مصباح النجاة» گفته است:
 +
 
 +
حمد ایزد واجب آمد از نخست * صفحه هستى ز رنگ ریب شست
 +
 
 +
در سال ١٢٧۴ قمرى شعرى سروده که ابیاتى از آن چنین است:
 +
 
 +
اى خداوند هفت سیاره * نیست ما را به جز گنه، چاره
 +
 
 +
شکنم توبه کردمى صدباره * عفو فرماییم دوصد باره<ref>الذریعه، ج٢١، ص١٢٢؛ تراجم الرجال، ج٢، ص ٢۵.</ref>
 +
 
 +
حواشى، تعلیقات و رسائلى در [[علم رجال]]، مباحث فقهى و روایى که در آن‌ها از استادان اجازه خود، مطالبى روایت کرده و دیدگاه‌هاى خود را آورده است، از دیگر آثار اوست.
 +
 
 +
==از نگاه مورخان و رجال‌نگاران==
 +
 
 +
*[[محدث نوری]] دربارۀ وى نوشته است: معظم له در دقت، تحقیق، خوش‌فهمى، سرعت انتقال مطالب، حسن ضبط مفاهیم، اتقان گفته‌ها و نوشته‌ها، کثرت حفظ میراث شیعه در فقه، حدیث، رجال، لغت و واژه‌شناسى، اعجوبه زمان و نادرۀ دوران بود. از دیانت با جدّیت حمایت مى‌کرد و شبهه‌هایى را که ملحدین ایجاد مى‌کردند، به قدرت علم و اندیشه و نور ایمان برطرف مى‌نمود و بدعت‌گذاران را وادار به عقب‌نشینى مى‌نمود. در تعظیم شعایر دینى و سنت‌هاى مذهبى همتى کامل داشت و به کوشش او تعمیرات اساسى در عتبات صورت گرفت. روزگارى دراز با او مصاحبت داشتم تا آن‌که وى از دنیاى فانى چشم فرو بست.<ref>خاتمه مستدرک‌الوسایل، ج٢، ص١١۴.</ref>
 +
*[[حاج شیخ عباس قمی|محدث قمى]] گفته است: شیخ بلندمرتبه، افقه فقها، افضل علما، عالم ربانى، شیخ‌العراقین تهرانى از شخصیت‌هاى کم‌نظیر و داراى توانایى‌ها و شگفتى‌هاى شگفت‌انگیز بود. به دلیل آن که بر علوم نقلى و صاحب مباحث کلامى احاطه داشت، به خوبى مى‌توانست از دیانت صیانت کند و شبهه‌افکنى‌ها را به خوبى دفع کند. او استاد شیخ ما محدث اعظم نورى بود.<ref>فوائدالرضویه، ج ١، ص ٣٨۴.</ref>
 +
*میرزا محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه مى‌گوید: مجتهدى بسیار فاضل و به قبول عامه قائل بود. در دولت عثمانى نیز اعتبارى ویژه داشت. ولات و حکام عراق عرب او را حرمتى عظیم مى‌نهادند. بر اکثر تعمیرات و تأسیسات عتبات عالیات مواظبت و مراقبت داشت. مدرسه و مسجدى که در تهران ساخته، دایر و به اجتماع افاضل طلّاب عامر. شکرالله مساعیه.<ref>الماثر والآثار، ج ١، ص ١٨٨ و ١٨٩.</ref>
 +
*حسین محبوبى اردکانى از مورخان و محققان معاصر که تعلیقه‌اى بر کتاب «المآثر و الآثار» اعتمادالسلطنه نگاشته، در معرفى این فقیه خدوم نوشته است: شیخ عبدالحسین فرزند على، از دانشوران و مجتهدین تهران در اواخر قرن سیزدهم هجرى و از شاگران صاحب جواهر، مردى دانا، اهل زهد و پرهیزگار و در نظر دو دولت ایران و عثمانى محترم، معتبر و جلیل‌القدر بود. کتابخانه معتبرى داشت که اگرچه وقف طلاب نمود، ولى گویا بعد از ارتحالش کتاب‌هایش پراکنده گردید.<ref>همان، ج ٢، ص ۶۶٢.</ref>
 +
*[[محمدعلی مدرس تبریزی|میرزا محمدعلى مدرس تبریزى]]، مؤلف کتاب «[[ریحانة الادب (کتاب)|ریحانة الادب]]» در معرفى او غالباً مطالب میرزاحسین نورى و محدث قمى را آورده و خود افزوده است: شیخ عبدالحسین مجتهدى است که به دلیل پژوهش‌هاى گسترده در مباحث فقهى، رجالى و ادبى از نوادر معدود به شمار مى‌آید و از تلامذه صاحب جواهر است، در پشتیبانى از موازین اعتقادى بسیار مصمم بود و مى‌کوشید و برخى تردیدافکنى‌ها را در این باره، با استدلال و برهان و احاطه بر مبانى علوم و معارف اسلامى، به خوبى کنار مى‌زد. مساعى جمیله در تعمیر بارگاه‌هاى مطهر ائمه در عتبات عراق معمول داشت.<ref>ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩.</ref>
 +
*میرزا محمدعلى حبیب‌آبادى صاحب «مکارم الآثار» مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى از اعاظم علما و فقهاى ربانى و ساکن کربلا که در دربار ایران اعتبارى عظیم داشته و کتابى مُجَدوَل در روایات هر عصر تألیف کرده که موفق به کامل نمودن آن نگردیده است.<ref>میرزا محمدعلى معلم حسیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨، ص ٢٧٧٣.</ref>
 +
*[[سید محسن امین|سید محسن امین]] گفته است: شیخ عبدالحسین تهرانى حائرى ملقب به کامل شیخ العراقین، فقیهى دانشور و اصولى رجالى بود که در ادبیات و فنون شعرى مهارت داشت و سروده‌هاى زیادى را به حافظه سپرده بود. بعد از تحصیلات در نجف اشرف و نایل گردیدن به مقام اجتهاد و کسب اجازات فقهى و روایى از استادان خود، به تهران بازگشت و مقام علمى و کمالاتش مورد قبول عامه و خاصه قرار گرفت. وى این توفیق را به دست آورد که در آبادانى مشاهد عراق بکوشد. مخطوطات نفیسى را در کتابخانه‌اى که تأسیس کرده بود، فراهم آورد.<ref>اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.</ref>
 +
*مرحوم دکتر عبدالحسین نوایى، استاد دانشگاه و پژوهش‌گر تاریخ و مصحح منابع رجالى و ادبى گفته است: شیخ‌العراقین از فضلا و صالحان عصر قاجار است که در عتبات عراق تحصیل کرد و به مقام اجتهاد رسید. علماى [[اهل سنت|اهل تسنن]] براى او احترام قائل بودند و مقام علمى ایشان را ارج مى‌نهادند. در بازگشت به [[ایران|ایران]] مورد توجه صدراعظم وقت، میرزا تقى‌خان امیرکبیر قرار گرفت و به قطع و فصل امور شرعى منصوب گردید. امیر بنا به احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام مسجد و مدرسه‌اى در تهران نمود. در تهران بلکه ایران چنان مورد احترام و اعتماد عمومى قرار داشت که دستگاه قاجار بعد از قتل امیر، نه تنها این حامى و هوادار او را مورد فشار قرار نداد، بلکه به وى توجهى فراوان نمود.<ref>حدیقة الشعراء، ج ٣، ص ١۵۶١.</ref>
 +
*عضدالملک از صاحب‌منصبان قاجار از این [[فقیه|فقیه]] بزرگوار چنین یاد کرده است: شیخ‌المشایخ العظام، العلامة الخبیر والنحریر البصیر، محقق الدقایق و مدقق الحقایق، تاج‌العلماء الاعلام، رواج المله والاسلام، سالک مدارج حکمت و صاعد معارج معرفت، خلیل نار سلامت، کلیم نور سعادت، پیکر فضل است؛ اصل اصول است و نسل حکم و خلاصۀ خود و نخبه ادب. از آن روز که در عتبات عالیات توطن و تمکن نموده، همواره گلبن ایران از اثر پرتو عنایتش خرم و پیوسته گلستان شرایع اسلام از رشحات سحاب مکرمتش غیرت ارم... .<ref>سفرنامه عضدالملک به عتبات، به کوشش حسن مرسلوند، ص ٢٠، ١٢۴ و ١٢۶.</ref>
 +
*کنت دوگوبینو در سفرنامه خود از مرحوم شیخ عبدالحسین ذکر خیرى نموده و در میان علماى دینى ایران مرحوم [[ملا علی کنی|ملّا على کنى]] را به عنوان مجتهد جامع‌الشرایط و و شیخ عبدالحسین را فقیهى بلندپایه، پاکدامن، خونسرد و با فراست معرفى کرده است.<ref>کنت دوگوبینو، سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص ۴٢٧ و مذاهب و فلسفه در آسیاى میانه، ترجمه همایون فره‌وشى، ص١٢٨.</ref>
 +
 
 +
==فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی==
 +
'''گنجینه‌اى گران‌بها در کربلا:'''
 +
 
 +
شیخ عبدالحسین در [[کربلا|کربلاى معلى]] کتابخانه‌اى بزرگ بنیان نهاد که گنجینه‌اى از مخطوطات نفیس و نوادر کتب و آثارى منحصر به فرد در آن نگاه‌دارى مى‌شد. [[سفرنامه|سفرنامه‌هایى]] به خط جهان‌گردان در این گنجینه فرهنگى دیده مى‌شد. غالب کتاب‌هاى آن به خط پدیدآورندگان بود. شیخ اگرچه براى این کتابخانه تدابیرى اندیشیده، فهرست‌هایى براى کتاب‌هایش تهیه کرده و آن را [[وقف]] طلاب کرده، ولى پس از ارتحال او به دلیل برخى اهمال‌کارى‌ها و غفلت‌هاى غیرقابل اغماض، این مجموعۀ ارزشمند پراکنده و متلاشى گردید و متأسفانه نسخه‌هایى از آن در خانه‌هاى کربلا و نجف به دست آمد.<ref>در کتاب گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢۴ ادعا شده که این کتابخانه در کاظمین بوده، ولى با توجه به قرائن متعدد و منابع مستند متقدم و گزارش بزرگانى که از این گنجینه دیدن کرده‌اند، کتابخانه در کربلا بوده، نه در کاظمین. الکرام البرره، ج ٢، ص٧١۵؛ المآثر والآثار، ج ١، ص٢۴۴ و ج ٢، ص۶۶٢.</ref>
 +
 
 +
[[سید محسن امین|سید محسن امین]] به این ضایعه اشاره کرده و مى‌افزاید: با وجود این که کتاب‌هاى مذکور به لحاظ مالکیت، وقفى بودند، ولى بسیارى از آن‌ها تلف شدند و آن‌هایى که باقى ماندند، در اختیار افرادى قرار گرفت که از ارزش و نفاست آن‌ها ناآگاه بودند. در سال ١٣۵٢ قمرى که براى [[زیارت]] آستان حسینى به کربلا آمدم، دربارۀ این مجموعه سؤال کردم که به من خبر دادند آثار مذکور نابود گردیده یا طعمه حریق شده است و مقدار باقى مانده را هم عده‌اى بُرده بودند. از جمله این مخطوطات با ارزش، مجلدات کتاب «[[ریاض العلماء (کتاب)|ریاض‌العلماء]]» بود که برخى اجزایش از بین رفته بود.<ref>اعیان الشیعه، ج٧، ص۴٣٩.</ref>
 +
 
 +
کتابخانه مزبور از چنان اهمیتى برخوردار بود که جرجى زیدان و فیلیپ دى طرازى در آثار خود، آن را معرفى کرده و ذى‌قیمت بودن منابعش را مورد توجه و تذکر قرار داده بودند.<ref>جرجى زیدان، تاریخ آداب‌اللغة العربیه، ج۴، ص١۴١؛ فیلیپ دى تزارى، خزائن الکتاب العربیه فى‌الخانقین، ج ١، ص٣١٠.</ref> فراهم آوردن چنین کتابخانه‌اى با آثارى نخبه و زبده و ارزشمند از نظر کمى و کیفى و جلوه‌هاى هنر خطاطى، از احاطه این عالم عامل به منابع علمى، فکرى و ادبى علما در اعصار گوناگون عصر حکایت دارد. او بر برخى از این نوشته‌ها، توضیحاتى نگاشته و در تعلیق نسخه‌ها با یکدیگر نیز دقیق بود و مى‌توان او را کتاب‌شناسى ماهر نامید. شیخ محمدامین کاظمى در کتاب «هدایة المحدّثین» و [[علامه مجلسى]] در اول کتاب [[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]]، کتاب «ربیع الشیعه» را در زمره آثار [[سید بن طاووس|سید بن طاووس]] برشمرده‌اند، ولى مرحوم مجلسى یادآور شده است چون این اثر با کتاب «[[اعلام الورى (کتاب)|اعلام الورى]]» از [[شیخ طبرسی|مرحوم طبرسى]] در جمیع ابواب موافقت داشت، ما از آن مطلبى نقل نکردیم. شیخ عبدالحسین تهرانى این دو اثر را مورد بررسى قرار داد و به این نتیجه رسید که ربیع الشیعه بدون کم و زیاد، همان اعلام الورى است، ولى تعجبى ندارد؛ زیرا کتاب اعلام‌الورى به دست سید بن طاووس رسیده و چون در آغاز آن خطبه‌اى نبوده و به دلیل سقط اوراق، مقدمه مؤلف از بین رفته بود. سید از آن کتاب خوشش آمده و از آن‌جا که مشخص نبوده که این کتاب از کیست و چه نام دارد، در اول آن خطبه‌اى نگاشته و پس از ارتحال آن جناب، شاگردانش تصور کرده‌اند که از تألیفات سید است و ناچار این اثر را به سید نسبت داده‌اند؛ در حالى که در فهرست آثار سید و نیز در اجازات او و در کتاب «کشف المحجة» به قلم وى، نامى از این اثر نیامده و در هیچ کدام از نوشته‌هاى خود به آن اشاره نکرده و به آن ارجاع نداده است.<ref>شیخ محمدامین کاظمى، هدایة المحدثین، ص٣٠۶؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ١، مقدمه مؤلف؛ فوائد الرضویه، ج ١، ص۵۴۴.</ref>
 +
 
 +
'''مورد وثوق امیر کبیر:'''
 +
 
 +
[[امیر کبیر]] یکى از بزرگ‌ترین رجال سیاسى [[ایران|ایران]] در دوران قاجار و بلکه در تاریخ ایران است که پس از سرکوبى دشمنان داخلى و آرام کردن اوضاع آشفته کشور به لقب «امیر کبیر» ملقّب گشت. او در سه سال و سه ماه وزارت خود به قدرى در تأمین امنیت، گسترش [[عدالت]] و اقدامات اصلاحى مفید از خود لیاقت و شایستگى نشان داد که تا آن زمان در طول تاریخ ایران کمتر نظیرش را مى‌توان سراغ گرفت.<ref>تاریخ ایران زمین، ص ٣۴۶ - ٣۴٨.</ref>
 +
 
 +
در همان روزگارى که این صدر اعظم صالح، پى‌گیر برنامه‌هاى خود بود، شیخ عبدالحسین به تازگى به [[تهران]] آمده بود. وى هنگام ورود به مرکز سیاسى کشور، روزگار سختى را مى‌گذراند و تنگدستى و فقر وى را تحت فشار فرساینده‌اى قرار داده بود. در این میان بعضى دوستان هنگام ملاقات با این دانشمند، از وضع مرارت‌بارش آگاه شدند و این‌گونه صلاح‌اندیشى کردند: از علل عُسرت و ضیق معاش شما، تمایل به گمنامى و گوشه‌گیرى و انزواست. عدم مرواده با اقشار مردم، باعث گردیده تا احدى بر کمالات و توانایى‌هاى علمى شما مطلع نگردیده و از دیانت، امانت، [[زهد]] و وارستگى شما بى‌خبرند. بهتر است با مردم به‌خصوص علما ارتباطى تنگاتنگ برقرار نمایید و مقدارى از فضایل و مکارم خود را در مذاکرات علمى بروز دهید. شیخ پاسخ داد: از معاشرت با علما و اهل معرفت هیچ‌گاه ابایى نداشته‌ام؛ ولى چون در مسیر زندگى با مشکلاتى روبه‌رو مى‌باشم، پذیرایى از مردم و مراوده با آنان برایم رنج‌آور است. گفتند: شما صبح پنج‌شنبه در منزل جناب شیخ محمدتقى قزوینى که از بزرگان علماست حاضر شوید؛ زیرا اغلب اوقات در بیت این عالم، بعد از [[روضه خوانی|روضه‌خوانى]] و ذکر مصائب [[اهل البیت|اهل‌بیت]]، بحث‌هاى علمى مطرح مى‌گردد. احتمال دارد در این مجالس و محافل، بعضى طلاب که واقعاً طالب علم و جویاى مدرّسى لایق‌اند، خواهش درس و استفاده علمى از شما بنمایند و از این رهگذر، اسباب گشایش و فتح بابى فراهم آید. شیخ بعد از مقدارى تأمل پیشنهاد آن جمع را پذیرفت و در روز مقرر به آن مجلس [[مرثیه|مرثیه]] رفت و در محلى پایین‌تر از مقام خود نشست. بعد از خاتمه روضه‌خوانى، فضلاى آن محفل، مباحثى از معارف دینى و فقهى را مطرح کردند. شیخ عبدالحسین شنونده این مناظره‌هاى علمى بود و چون زمینه‌اى مناسب به‌دست آورد، شیخ رشته کلام را به دست گرفت. آن جمع دانشور وقتى افادات مستدل و مستند ایشان را شنیدند، به فضل سرشارش پى بردند و از او عذرخواهى کردند و او را در صدر مجلس جاى دادند.
 +
 
 +
چون شیخ‌العراقین به منزل محقر خود بازگشت، عصر آن روز به وى خبر دادند شخصى درب خانه ایستاده و شما را مى‌خواهد. وقتى درب خانه استیجارى‌اش را گشود، شخصى با لباس فراشان دربارى را دید. آن فرد به شیخ گفت: صبح فردا امیرنظام به دیدن شما خواهد آمد. شیخ گفت: گویا اشتباه گرفته‌اید؛ زیرا من با امیر سابقه و مراوده‌اى ندارم تا او به دیدنم آید. فرستاده صدراعظم وقت گفت: مگر شما شیخ عبدالحسین تهرانى نیستید؟ پاسخ داد: بلى، ولى شاید تشابه اسمى باشد. مأمور گفت: مگر شما امروز صبح در منزل شیخ محمدتقى قزوینى نبودید؟ شیخ پاسخ داد: چرا. فراش گفت: پس اشتباهى رخ نداده و مهیاى آمدن امیر باشید. آن عالم زاهد گفت: من خانه‌اى که لایق پذیرایى صدراعظم کشور باشد در اختیار ندارم. فرستاده امیر گفت: مگر این‌جا منزل شما نیست؟ شیخ گفت: البته محل اقامت من همین‌جاست اما بیایید و وضع آن را ببینید تا دریابید که امیر به چنین مکانى نخواهد آمد. فرستاده امیر به اتاق بالاخانه رفت و وضع زندگى شیخ را دید و گفت: امیر همین‌جا را دوست دارد و خواهد آمد، و منزل شیخ را ترک کرد.
 +
 
 +
صبح روز بعد، امیر به دیدار شیخ آمد و او به قدرت بضاعت اندکى که فراهم نموده بود، از وى پذیرایى کرد. امیرنظام به ایشان عرض کرد: این منزل شایسته شما نیست؛ خانه مختصرى با لوازم و اثاث کافى در عباس‌آباد تدارک دیده شده است و به آن‌جا نقل مکان کنید. از بدهى‌هاى شما به بازارى‌ها اطلاع دارم. آن‌گاه یکصد اشرفى زر مسکوک به شیخ تقدیم کرده و خاطرنشان ساخت این وجه را به طلبکاران خود بدهید تا باز با یکدیگر دیدارى داشته باشیم و برخاست و رفت. از آن پس امیر همواره در ترویج مقام شیخ اقدامات کافى به عمل آورد. روز به روز روابط این دو قوى‌تر گردید تا آن‌که شیخ محل وثوق و مورد اعتماد امیر و طرف مشاوره وى در گره‌گشایى از مشکلات اجتماعى و کشورى گشت.<ref>رساله نوادر الامیر، تدوین سیدعلى آل‌داوود، ص ٣١۵ و ٣١۶.</ref> آنگونه که در نگاه عباس اقبال، «امیر همواره در ترویج شیخ اقدامات کافى نمود و روز به روز در عقاید او نسبت به شیخ مى افزود تا آن که محل وثوق امیر شد و طرف مشاوره در بعضى از امور مشکله گردید».<ref>میرزا تقى خان امیرکبیر، ص ١۶٨.</ref>
 +
 
 +
بعدها جریانى پیش آمد و امیرکبیر محاکمات را به محضر جناب شیخ العراقین ارجاع داد. از آن پس همه دعاوى که جنبه شرعى داشت و به دیوانخانه ارجاع مى‌شد، به محضر شیخ عبدالحسین مى رسید و داورى او قطعى بود.<ref>رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.</ref>
 +
 
 +
شیخ عبدالحسین، به کمال و کارآمدى احکام و قوانین اسلامى در جامعه بشرى ایمان راسخ داشت و معتقد بود که «هرگاه مدار دولت و مملکت دارى از روى [[شریعت|شریعت]] مطهره باشد... هیچ [[فتنه]] و [[فساد]] بر نیاید»،<ref>میرزا تقى خان امیر کبیر، صص ٣٧۴-٣٧٣.</ref> بر همین اساس، در برابر خطر [[بدعت]] [[بابیه|باب]] و [[بهائیت|بهاء]]، با جدیت تام به مبارزه برخاست. اقدامات شیخ العراقین کینه شدید سران مسلک باب و بهاء، را بر ضد وى بر انگیخت.<ref>حسینعلى بهاء در لوحى که به نام شیخ صادر کرده سخت به وى تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصرى «مکار» مى خواند و شوقى افندى، جانشین عباس افندى نیز در فحشنامه اى که با عنوان «لوح قرن» از خود به جا نهاده، کراراً شیخ را با الفاظى چون «شیخ خبیث» و «مردود دارین و مبغوض ثقلین» مورد هتک و شتم قرار داده است. ر. ک: داستانهایى از حیات عنصرى جمال اقدس الهى، على اکبر فروتن، موسسه ملى مطبوعات امرى، ١٣۴ بدیع، ص ١٧؛ عهد اعلى. . . ، ص ۵١۴، ص ۵۶٨؛ توقیعات مبارکه، لوح قرن احباء شرق، مؤ سسه ملى مطبوعات امرى، ١٢٣ بدیع، ص ۶٧. رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.</ref>
 +
 
 +
'''مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین:'''
 +
 
 +
در جنوب و غرب امام‌زاده زید تهران، در اوایل حکمرانى ناصرالدین‌شاه خرابه‌هایى بود که میرزا تقى‌خان امیرکبیر به آبادانى آن‌ها همت گماشت که بازار اُرُسى‌دوزها (کفش‌دوزها)، خیاطها، سراى امیر و [[مسجد]] و مدرسه از جمله بناهایى بود که در این منطقه احداث گردید که برخى در زمان حیات خودش و بعضى پس از قتل او تکمیل شد. امیر بنا بر احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام ابنیه نمود و این عالم را وصىّ خود قرار داد تا پس از مرگش، از محل ثلث اموالش این مسجد و مدرسه را در تهران تمام کند و مدرسه‌اى را در شهر [[کربلا|کربلا]] بنا نهاد. حال این سؤال پیش مى‌آید که چرا این دو مکان به نام خود امیرکبیر نام‌گذارى نشد و به نام مسجد و مدرسۀ شیخ عبدالحسین تهرانى شهرت یافت. سید محمد بهبهانى از ملازمان شیخ عبدالحسین، از قول وى نقل کرده است: میرزا آقاخان نورى، صدراعظم بدنام ناصرالدین شاه که پس از قتل امیرکبیر بدین منصب رسیده بود، اصرار بسیارى داشت که شیخ این مسجد و مدرسه را به نام او درآورد یا دست‌کم نام امیر را بر آن‌ها نگذارد. او هم ناگزیر براى تأمین نظر وى، این بناها را به نام خود خواند. سپس میرزا آقاخان نورى، صدراعظم فاسد که پنهانى با سفارت انگلیس رابطه برقرار کرده و در توطئه قتل امیر هم دخالت داشت، اصرار کرد مدرسه‌اى را که شیخ در کربلاى معلى، کنار درب سلطانى، از ثلث اموال میرزا تقى‌خان ساخته بود، به نام او کند. شیخ براى این‌که از شرّ این خبیث رهایى یابد، آن را «مدرسه صدر» نامید.
 +
 
 +
مسجد شیخ عبدالحسین در ضلع جنوبى بازارچه و در محل قدیمى باغ و خرابه‌هاى پاچنار ساخته شده است. مسجد شامل مقصوره، گنبد، دو مناره کوچک در ضلع جنوبى، طاق‌نماهاى متناسب کوچک در جوانب دیگر و شبستانى در ضلع شرقى با عنوان گرمخانه که مزین به مَعقِلى‌هاى<ref>مَعقِلى؛ قسمى از خطوط عربى. نام خطى است که عرب‌هاى جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکى از اقسام آن طورى بود که از سفیدى وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل مى شد. (لغتنامه دهخدا) .</ref> کاشى و آجر و از طرح‌هاى ممتاز دوران قاجاریه است. مسجد شبستانى نیز در پشت قبله دارد. در غرب مسجد، مدرسه شیخ عبدالحسین واقع است که منبت‌کارى عالى از جلوه‌هاى هنرى آن است. صحن مدرسه به شیوۀ چهار ایوانى است. به مناسبت آن که آذربایجانى‌هاى مقیم تهران در ایام [[ماه محرم|محرم]] و [[ماه صفر|صفر]] در این مسجد به سوگوارى مى‌پردازند، مسجد شیخ عبدالحسین به مسجد ترک‌ها هم شهرت دارد.
 +
 
 +
[[فتوا|فتاواى]] فقهى شیخ در زمان حیات امیر، براى او لازم‌الاجرا و مورد احترام بود. وقتى امیرکبیر در صدد برآمد تا زمین‌هاى مجهوله ارک را به لحاظ انجام فرایض دینى و براى حلّیت و اباحه نماز اجاره کند، شیخ عبدالحسین نیز بیوتات عمارت دیوانى ارک را که در زمره زمین‌هاى مجهول‌الهویه بود، براى حلیت نماز و اباحه مکان به امیر اجازه شرعى داد، که خبر این اعلام فقهى در روزنامه «وقایع اتفاقیه» درج گردید. اصولاً امیر مى‌کوشید تا امور قضایى و شرعى را به علما و فقهایى چون شیخ عبدالحسین محول کند که البته برخى شایعه کردند چون امیر از اقتدار علما هراس داشته، تن به این کار داده است! در حالى که وى صادقانه نسبت به علماى ربانى و فقیهان صالح ارادت داشت و در صدد بود تا دست افراد بى‌اطلاع از مبانى دینى و شرعى را در امورى که به روحانیت مربوط مى‌شد، کوتاه کند.<ref>میرزا تقى‌خان امیرکبیر، ص ١۶۴ و ۴٠۴؛ اکبر هاشمى رفسنجانى، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص ١٢١، ١٣٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، سال ١٢٧٣، نمره‌هاى ٢۵٩و٢۶١، ج ٣، ص٧١۴ و ٧١۵؛ الماثر والآثار، ج ١، ص ١١٧؛ الکرام‌البرره، ج٢، ص٧١۴.</ref>
 +
 
 +
'''سدّى استوار در برابر استبداد:'''
 +
 
 +
کارنامه سیاه فرمانروایان و کارگزاران مستبد قاجار و انعقاد قراردادهاى اسارت‌آور آنان با بیگانگان و سلطه‌جویان کفرپیشه، آتش خشم این روحانى متفنّذ را برافروخت و در دفاع از [[اسلام]] و حقوق مردمان مسلمان، غیرت دینى و شجاعت معنوى خود را به نمایش گذاشت و به شاه و درباریان دربارۀ این وضع فلاکت‌بار و مرداب متعفن فساد و باتلاق خلاف‌هاى متعدد هشدار داد. او در این مسیر از تشکیلات سلطنتى هراسى به دل راه نداد و همواره [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف]] مى‌کرد و آنان را از منکراتى غیرقابل اغماض که مدام مرتکب مى‌گردیدند، برحذر مى‌داشت. صولت او چنان شدت یافت که ناصرالدین‌شاه از ابهت معنوى او بیم داشت و پیوسته در پى آن بود تا به گونه‌اى این سدّ استوار را از میان بردارد. شهرت و محبوبیت اجتماعى شیخ اجازه نمى‌داد که او را دستگیر، محبوس و تبعید نمایند و چون با عده‌اى از درباریان مشورت کرد، صلاح را بر این دید که به وسیله‌اى دیگر شیخ را از سر راه خود بردارد. البته زمینه‌هاى آن هم فراهم آمده بود؛ زیرا پس از قتل امیر کبیر، شیخ مى‌خواست به توصیه وى، از ثلث اموالش مدرسه‌اى در کربلا بسازد. در این میان، عوامل حکومتى از وى خواستند که براى عمران [[عتبات عالیات|عتبات]] عالیات و نظارت بر بارگاه [[ائمه اطهار|ائمه]] در [[عراق]]، به این سرزمین برود و پى‌گیر آبادانى، معمارى و گسترش اماکن مقدس مزبور باشد.<ref>الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴ و ٧١۵.</ref>
 +
 
 +
'''تعمیر و بازسازی عتبات عراق:'''
 +
 
 +
سرانجام آن مرحوم بار سفر بست و به همراه خانواده در سال ١٢٧۴ قمرى براى نظارت بر تعمیر [[عتبات عالیات|عتبات]] عازم عراق شد و در جوار آستان حسینى مقیم گردید تا صحن مقدس حضرت [[سیدالشهداء|سیدالشهداء]] (ع) را که بر اثر هجوم وحشیانه فرقه ضاله [[وهابیت|وهابى]] آسیب‌هاى فراوانى دیده بود، تعمیر کند. شهرت شیخ به اندازه‌اى بود که والیان و حاکمان عراق و کارگزاران دولت عثمانى در تکریم ایشان کوشیدند و از برنامه‌هاى وى براى آبادانى اماکن زیارتى عراق استقبال نمودند و عمرپاشا، والى [[بغداد]] مأمور شد تا از هرگونه همکارى با این مجتهد خدوم کوتاهى نکند.
 +
 
 +
اقدامات شیخ‌العراقین در [[کربلا|کربلا]] عبارت بود از توسعه صحن مبارک به قدر هزار ذرع<ref>هر ذرع برابر با ١٠۴ سانتى‌متر است.</ref> که با خرید خانه‌هاى حوالى صحن و منظم نمودن آنان به حرم حسینى این برنامه عملى گردید. همچنین وى در اطراف صحن، حجراتى احداث کرد تا زائران آستان آن امام شهید، محل اقامت موقتى داشته باشند. او موفق گردید تا گنبد حرم را که آثار خرابى و فرسودگى در آن آشکار گردیده بود، بازسازى نموده و بر استحکام آن بیافزاید.<ref>ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، ١٢ جمادى‌الثانى ١٢٧۴، ش٢۶۵، ج٣، ص٢۴٣۵؛ روزنامه دولت علّیه ایران، هشتم جمادى‌الاول، سال ١٢٧٧، شماره ٢٧٨، چاپ افست کتابخانه ملّى جمهورى اسلامى ایران، با مقدمه محمداسماعیل رضوانى، ج ١، ص۶۴.</ref> اعتمادالسلطنه مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى براى تعمیر صحن مطهر به کربلا آمد و مجاورت گزید. تذهیب جدید قبه مبارکه و بناى صحن و کاشى ایوان حجره‌ها و توسعه صحن شریف از سمت بالاى سر مقدس به مباشرت ایشان انجام شد.<ref>المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴.</ref>
 +
 
 +
این مؤلف عصر قاجار در جاى دیگر اشاره مى‌کند: آثار شریفه، اضافات و تصرفات زایدالوصفى است که در روضه، رواق و صحن، حجرات، مواقف، ملحقات، منضمات مشهد اسعد حضرت سید الخافقین [[امام حسین علیه السلام|ابى‌عبدالله الحسین]] روحى و ارواح‌العالمین فداه و مزار ساطع‌الانوار حضرت [[حضرت عباس علیه السلام|ابالفضل العباس]] (ع) به مباشرت و سرکارى شیخ عبدالحسین مجتهد اعلى‌الله مقامه پرداخته شده است.<ref>همان، ج ١، ص ٨٣.</ref> اعتمادالسلطنه، یادآور شده است: توسعه صحن مبارک سیدالشهداء ارواحنا له الفداء و بناى حجرات تحتانى و فوقانى، تعمیر گنبد مطهر آن حضرت و نیز مرمت بقعه مبارک حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله علیه به سرکارى مرحوم شیخ عبدالحسین در سنه ١٢٧٧، سال چهاردهم جلوس ناصرالدین‌شاه قاجار، صورت گرفت.<ref>همان، ص ٩٩.</ref>
 +
 
 +
شیخ عبدالحسین دربارۀ بارگاه [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع) در [[نجف]] اشرف هم اقدامات مفیدى انجام داده و بر تعمیرات و بازسازى این حرم و ساخت الحاقاتى، نظارت جدى و عملى داشت. مباشرت در تعمیرات ایوان، طارمه و دیگر بخش‌هاى بقعه حضرت [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]]، سفیر حضرت [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] (ع) در [[کوفه|کوفه]]، احداث بقعه [[هانی بن عروه مرادی|هانى بن عروه]] در بیرون [[مسجد کوفه|مسجد کوفه]] و در سمت باب‌الفیل (ثعبان) نیز در زمرۀ خدمات ارزشمند او در پیشگاه این بزرگان مى‌باشد.<ref>سفرنامه عضدالملک به عتبات ص ٩٩و ١٩۴.</ref>
 +
 
 +
مرقد [[مختار ثقفی|مختار بن ابوعبیده ثقفى]] به صورت خرابه‌اى متروکه درآمده و اثرى از آن دیده نمى‌شد. شیخ‌العراقین درباره یافتن مرقد این سلحشور حامى [[اهل البیت|اهل‌بیت]] به کاوش و جست‌وجوى دقیق پرداخت. در صحن حضرت مسلم، بالاى دکه و سکوى بزرگ و پیش روى بقعه هانى، علامتى دیده مى‌شد که برخى تصور کردند همان قبر مختار است؛ پس به دستور شیخ عبدالحسین آن‌جا را حفارى کردند، ولى در زیر آن نشانه، حمّامى آشکار گردید. شیخ از تفحّص ناامید نگردید تا آن‌که علامه سید شریف رضا، فرزند [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|سید بحرالعلوم]] به وى گفت: پدر وقتى از کنار زاویه شرقى عبور مى‌کرد، اندکى توقف مى‌نمود و به اتفاق همراهان [[فاتحة الکتاب|فاتحه‌اى]] نثار مختار مى‌کرد. شیخ با شنیدن این مطلب تاکید کرد که همان‌جا را بکنند؛ ناگهان سنگى پیدا شد که بر آن نوشته بودند: «هذا قبر المختار بن عبید الثقفى». آن فقیه باتدبیر دستور داد تا قبر را تعمیر کردند و بنایى بر آن ساختند که اکنون زیارتگاه مشتاقان است و در خارج محوطه مسجد اعظم کوفه، کنار دیوار [[قبله]] قرار گرفته است.<ref>سیدالشهداء و یاران و خاندان وفادار او، ج٣، ص۴٣٧؛ سیدعباس کاشانى، سیماى کوفه، ص ٢۵۶.</ref>
 +
 
 +
شیخ عبدالحسین پس از این تعمیرات، چون با مشکل اعتبارات روبه‌رو گردید، به ایران آمد و گزارش آبادانى و گسترش روضه مبارکه کربلا و نجف و... را به آگاهى کارگزاران دولت وقت ایران رساند و خاطرنشان ساخت که اقدامات مفیدى صورت گرفت، ولى برخى کارهاى عمرانى کربلاى معلى باقى مانده و نیز روضات مقدسه و عتبات عالیه نجف اشرف، [[حضرت عباس علیه السلام|حضرت عباس]] (ع) و حرمین [[کاظمین|کاظمین]] (علیهما السلام) به تعمیر و مرمت نیاز دارند. عوامل حکومتى گرچه از موضع‌گیرى‌ها و انتقادهاى شیخ دربارۀ کارنامۀ قاجارها دل خوشى نداشتند، ولى از یک طرف به دیانت و امانتدارى او اعتقاد داشتند و از سوى دیگر مى‌خواستند بر محبوبیت خود نزد شیعیان و مشتاقان اهل‌بیت (علیهم السلام) بیفزایند؛ پس با تقاضاى او مبنى بر تکمیل تعمیرات قبلى موافقت کردند و مبلغ قابل توجهى در اختیارش نهادند. ایشان دوباره رهسپار روضه عتبات عالیات گردید و براى بازسازى اماکن زیارتى و تکمیل طرح‌هاى قبلى، اقدامات جدیدى آغاز کرد. سپاهیانى که چندى بعد از آستانه‌هاى مذکور بازدید کردند، اهتمام او را ستودند و گزارش دادند شیخ عبدالحسین که به مرمت اماکن مشرفه مأمور بود، دوطرف گنبد مطهر، ایوان، ستون و سقف بارگاه سالار شهیدان را به نحو مطلوبى ساخته و کاشى‌کارى به طرزى باشکوه عالى صورت گرفته است.<ref>روزنامه دولت علّیه ایران، ٢٠ ذى‌حجه ١٢٧٧، ش ۴٩٣، ج ١، ص١٨٧؛ مجله مسجد، ش ٢۵، ص۶٩.</ref>
 +
 
 +
از آن رو که شیخ عبدالحسین متصدی عمران و تعمیر عتبات عالیات در عراق گردید، نزد حکام عثمانی آن دوره نیز عظمتی چشمگیر یافت؛ به گونه‌ای که انواع مراجعات به او صورت می‌گرفت. در نتیجه، آنجا هم شیخوخت او تثبیت و به «شیخ العراقین» ملقب گردید (عراق عجم وعراق عرب).
 +
 
 +
'''تذهیب قبه سامراء:'''
 +
 
 +
ناصرالدین‌شاه و مادرش مهدعلیا، چه‌بسا نسبت به موازین شرعى و دینى آنچنان که باید تقیدى نداشتند و خلاف‌ها و فسادهایى میان آنان و درباریان دیده مى‌شد؛ اما چون به دلیل انعقاد قراردادهایى با استعمارگران و ضایع نمودن حق مردم، در نظر شیعیان منفور گردیدند، براى پیشرفت مقاصد خود، جلب نظر مردم و بازگرداندن توجه آنان به امورى که مورد علاقه ایشان بود، به انجام امور مذهبى روى آوردند؛ از آن‌جمله طلاکارى گنبد مقدس [[حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام|عسکریین]]، یعنى بقعه روى مرقد مطهر [[امام هادی علیه السلام|امام على‌النقى]] و [[امام حسن عسکری علیه السلام|امام حسن عسکرى]] (علیهما السلام) بود. این امر با نظارت شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢٨٣ قمرى صورت گرفت و عضدالملک (علیرضا) پسردایى ناصرالدین‌شاه مأمور بردن خشت‌هاى طلااندود به عراق بود. شیخ که در کربلا اقامت داشت، براى انجام این کار به سامرّاء رفت.<ref>خاطرات اعتمادالسلطنه، ص١٣۴؛ تاریخ منتظم ناصرى، ج٣، ص٣٠٠ و ٣٠۵؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩.</ref>
 +
 
 +
عضدالملک مى‌نویسد: رأى همایونى بدان قرار یافت که رونق و رواج مذهب جعفرى را به بذل طلاى خالص موفق شد و امامین الهمامین عسکریین را به اهداء گنبد زرین مؤید آمد. در اول سال ١٢٨٣ هجرى طلایى از خزانه خاص برآورده و جناب شیخ المشایخ العظام شیخ عبدالحسین مجتهد تهرانى که در این اوقات خیرات و مبرات مخصوصه اعلى حضرت در آن عتبات عالیات، به دست ایشان جارى است، عدد خشت‌هاى گنبد مبارکه را معین و معروض رأى بیضا ضیاء داشته، به همان حالت و عدد حکم جهان مطاع به انجام آن شرف نفاذ یافت و چون مى‌بایست یکى از چاکران براى حمل خشت‌هاى مبارک مأمور گردد، از خیل چاکران دولت قرعه این فال به نام بندۀ جان‌نثار برآمد.<ref>سفرنامه عضدالملک، ص٢٠.</ref>
 +
 
 +
وى در جاى دیگر به خدمات شیخ عبدالحسین در آستانه عسکریین (علیهما السلام) چنین اشاره دارد: حرم مطهر سامراء در جلو رواق داراى ایوانى است روباز که مناره نداشته، حال جناب شیخ عبدالحسین در دوطرف، دو مناره بنا نموده و آن‌ها را کاشى کرده‌اند. بى‌نهایت تعریف دارد؛ مثل مینا مى‌نماید و آن‌روز از مناره‌ها هر یک به قدر ده ذرع ساخته بودند و دور گنبد مبارک را هفت هشت ردیف از خشت‌هاى منور (طلا) نصب نموده‌اند که تخمیناً چهارهزار خشت کار شده بود.<ref>همان، ص١٩٣ و ١٩۴.</ref>
 +
 
 +
مصاحب و همکار شیخ در تعمیر عتبات و اماکن متبرکه، میرزا محمد شیرازى، ملقب به «میرزا آقا» بود. ایشان از سلسله علماى دارالعلم شیراز بوده که غالب منسوبان او از فضلا و علما و ائمه جماعات مى‌باشند. خودش نیز در امور ادبى و ذوقى مهارت‌هایى به‌دست آورده بود و مدتى در محکمه شیخ‌الاسلام فارس به نگارش مکاتبات شرعى مشغول گردید و بعد از مدتى شیراز را ترک کرد و عازم عراق گردید. در این سرزمین وى این توفیق را به‌دست آورد که ضمن اقامت در جوار آستان حسینى، به مصاحبت شیخ عبدالحسین مفتخر گشته و مشغول نگارش و تنظیم امورات این عالم فرزانه گردد و بدان سبب معروف و مشهور گردید و پس از ارتحال شیخ، برنامه‌هاى مربوط به مجالس سوگوارى را که در مشاهد مشرفه منعقد مى‌گردید، عهده‌دار گردید. مورّخان خوش‌خویى و نیکومنشى این ادیب را ستوده‌اند.<ref>حدیقة الشعراء، ج ٣، ص١۵۵٩-١۵۶١؛ شیخ مفید داور، تذکرة مرآت الفصاحه، ص۵۶۴ و ۵۶۵.</ref>
 +
 
 +
==وفات==
 +
شیخ‌العراقین پس از این‌که مأموریت خود را در تعمیر و مرمت و توسعه [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] عراق به گونه‌اى شایسته انجام داد، دچار کسالت گردید و سلامتى او مختل شد. سرانجام فقیهى عالى‌مقام که عمرى را به تلاش‌هاى علمى، فرهنگى و عمرانى مشغول بود، در بیست‌ودوم [[ماه رمضان|رمضان‌المبارک]] سال ١٢٨۶ قمرى در شهر [[کاظمین|کاظمین]] دار فانى را وداع گفت. پیکر مطهر شیخ العراقین را پس از تشریفات شرعى، با تکریم و شکوه خاصى از کاظمین به [[کربلا|کربلاى معلى]] انتقال دادند و در صحن مطهر [[حرم امام حسین علیه السلام|حرم حسینى]] در حجره‌اى که کنار باب جدید، موسوم به «باب سلطانى» است و از داخل در سمت چپ قرار دارد، دفن گردید. برخى هم گفته‌اند جنازه این فقیه گران‌قدر در حجره‌اى که حوالى مدرسه صدر است (همان مدرسه‌اى که خودش با ثلث اموال امیرکبیر ساخت) آرمیده است. میرزا محمد کاظمینى همدانى (امام‌الحرمین) که شیخ‌العراقین از مشایخ اجازه اوست، در سروده‌اى ماده تاریخ فوت استاد خود را مشخص کرده است:
 +
 
 +
منذ عبدالحسین مولى البرایا * فاض من ربّه علیه النور
 +
 
 +
طار شوقاً الى‌الجنان سریعاً * ودعاء الیه ارّخ «غفور»
 +
 
 +
که کلمه «غفور» مادّۀ تاریخ وفات اوست و مساوى ١٢٨۶ قمرى است.<ref>مستدرک الوسایل، ج٣، ص۴١٠؛ میرزا محمد کاظمینى همدانى، فصوص‌الیواقیت، ص١١؛ محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨. ص٢٧٧۵؛ محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، مرآت‌البلدان، به تصحیح میرهاشم محدث و عبدالحسین نوایى، ج ١، ص ٣٩٩؛ المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩؛ الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴؛ اعیان‌الشیعه، ج٧، ص۴٣٨؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶.</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
* پایگاه اطلاع رسانی حوزه
 +
* پایگاه تبیان
 +
* پایگاه معرفی شخصیت شیخ العراقین
  
== منبع ==
 
تبیان
 
 
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]
 
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۱

آیت‌‌ الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی معروف به «شیخ‌ العراقین» (١٢٨۶-١٢٢۶ ق) از فقیهان‌ نامدار قرن‌ ۱۳ قمری و از شاگردان برجسته‌‌ مرحوم صاحب‌ جواهر است‌ که‌ به‌ دقت‌ نظر، اندیشه‌‌ صائب‌ و همت‌ بلند شهره بود و زمان‌ اقامتش‌ در کربلا جمعی‌ کثیر از مردم‌ آنجا از وی‌ تقلید می‌کردند. شیخ‌ العراقین، مورد اعتماد و عنایت‌ خاص‌ امیر کبیر قرار داشت و امیر، علاوه‌ بر ارجاع‌ محاکمات‌ شرعی‌ دیوان‌ به‌ محضرش، در مطالب‌ مشکله‌ با او مشورت می‌کرد. او در آبادانى و توسعه عتبات عالیات عراق، نقش ارزنده اى دارد.

نام کامل آیت الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی
زادروز ١٢٢۶ قمری
زادگاه تهران
وفات ١٢٨۶ قمری
مدفن کربلا

Line.png

اساتید

شیخ محمدحسن نجفی، شیخ مشکور حولاوى، شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء، ...

شاگردان

میرزا حسین نورى، ملاحسینقلى همدانى، شیخ محمدهادى تهرانى، ...

آثار

کتاب الاجازات، ترجمه نجاة العباد، طبقات روات، مصباح النجاة، کتاب المُبکى، ...

ولادت

عبدالحسین فرزند حاج شیخ على تهرانى -که در علم و ایمان به توفیقاتى دست یافته بود- در سال ١٢٢۶ هجرى در تهران به دنیا آمد. از همان اوان طفولیت آشکار بود که او با دیگر کودکان هم‌سالش تفاوت‌هایى دارد و به مرور که رشد مى‌کرد، نسبت به آنچه در اطرافش مى‌گذشت، حساس بود و روحى جست‌وجوگر داشت.

تحصیلات و استادان

عبدالحسین تهرانى از شش یا هفت سالگى در یکى از مکتب‌خانه‌هاى تهران، مقدمات ادبى، دینى و اعتقادى را به خوبى آموخت. از ١۵ سالگى در حوزه علمیه این شهر به تحصیلات علوم دینى روى آورد و ضمن فراگیرى زبان و ادبیات عربى، منطق، علوم نقلى و برخى دانش‌هاى متداول و مرسوم را آموخت.

از بعضى قرائن چنین برمى‌آید که او براى پى‌گیرى امور درسى، به اصفهان رفته است تا در حوزه این شهر معارفى را در علوم عقلى و نقلى فرا بگیرد، شیخ آقابزرگ تهرانى مى‌گوید که شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢۵٢ قمرى و در اوایل اقامت در اصفهان، به تألیف کتابى در حکمت نماز و سرّ استغفار بین سجده‌ها همت گماشت. اما از چگونگى این تحصیلات و استادان وى اطلاعاتى به دست نیامد و مشخص نیست او چه زمانى به این شهر آمده و چه مدت در اصفهان ساکن بوده است.[۱]

عزیمت به عراق:

شیخ عبدالحسین مقدمات و سطوح حوزه را با شوقى وافر و اهتمامى شدید، در زمانى کوتاه فرا گرفت و پس از آن‌که پیمانه دانش خود را از معرفت و کمالات استادان تهران و اصفهان مشحون ساخت، راهى عتبات عراق گردید و در جوار حرم قدس علوى در نجف اشرف اقامت گزید. او موفق شد در اولین فرصت به حوزه درسى صاحب جواهر راه یابد و جان تشنه خود را با زلال معرفت او سیراب گرداند. صاحب جواهر روزى در جلسه درس خود به مناسبتى، آشکارا چهار نفر از بهترین شاگردان خود را مورد تأیید قرار داد و دیگران را به تحصیل فقه استدلالى ترغیب نمود. آن چهار نفر عبارت بودند از: حاج ملا على کنى؛ شیخ عبدالحسین تهرانى؛ شیخ عبدالرحیم بروجردى؛ شیخ عبدالله نعمت عاملى.[۲]

شیخ عبدالحسین علاوه بر این که به دریافت اجازه روایى از صاحب جواهر مفتخر گردید، اجازه اجتهاد استاد نیز برایش صادر شد و گویا بین این شاگرد و مربى عالى‌قدرش پیوندى استوار و توأم با روابط عاطفى برقرار بوده است. وى در برخى آثار خود از صاحب جواهر روایت کرده و گویا در روى آوردن به فعالیت‌هاى عمرانى و اهتمام بر آبادانى عتبات عالیات از این استاد متأثر گردیده است؛ چراکه صاحب جواهر براى تأمین آب شهر نجف، دستور داد تا نهرى حفر کنند و بودجه سنگین آن را متقبّل گردید و با جدیت تمام این تلاش را دنبال کرد. براى مسجد کوفه گلدسته ساخت و جلوى مسجد سهله بنایى براى اسکان خادمان و وضو خانه‌اى براى رفاه حال نمازگزاران احداث کرد تا حرمت و قداست این مسجد محفوظ باشد. بناى حرم مسلم بن عقیل و هانى بن عروه نیز از آثار این عالم گران‌مایه است.[۳]

شیخ عبدالحسین به کارهاى علمى صاحب جواهر هم توجه داشت و بارها تأکید کرده بود تنها کسى که موفق شده از صدر اسلام تاکنون یک دوره فقه استدلالى عمیق و مفصل بنگارد، شیخ محمدحسین نجفى است. «جواهر الکلام» معجزۀ تاریخ است؛ زیرا چنین دورۀ فقهى تا عصر ما نوشته نشده است.[۴]

استادان:

شیخ عبدالحسین تهرانى از محضر اساتید دیگر حوزه نجف اشرف نیز فیض برد؛ از جمله:

١. آیت‌الله شیخ مشکور حولاوى (١٢٠٩-١٢٧٢ق)

٢. شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء (متوفاى ١٢۶٢ق) صاحب کتاب گران‌سنگ «انوار الفقاهه»

٣. شیخ زاهد (متوفاى ١٢٨٠ق)

۴. شیخ نوح نجفى (متوفاى ١٣٠٠ق)

۵. سید شفیع جاپلاقى (متوفاى ١٢٨٠ق)

۶. مولا محمدرفیع گیلانى، معروف به «ملّا رفیع رشتى» (متوفاى ١٢٩٢ق)

تدریس و شاگردان

شیخ عبدالحسین تهرانى پس از فراگیرى خارج فقه و اصول و برخى دانش‌هاى دیگر در حوزۀ نجف اشرف و دریافت اجازه اجتهادى و روایى از بزرگان این کانون علم و دیانت، به تهران بازگشت و ضمن اقامه جماعت در یکى از مساجد این شهر، مجالس وعظ و اخلاق تشکیل داد و در تربیت و تهذیب علاقه‌مندان اهتمام ورزید. او به دور از تنگناهاى اجتماعى و سیاسى، به خودسازى و تزکیه درون مشغول گردید و گرایش به گمنامى را شیوۀ خود قرار داد؛ اما طولى نکشید که شهرت اجتماعى و علمى او زبانزد خاص و عام گردید و ریاست حوزۀ تهران را فقیه، اصولى ژرف‌نگر، رجالى باتبحّر، ادیب باذوق و ماهر در علوم عقلى و نقلى بدست گرفت و حوزۀ درسى تشکیل داد و به تربیت شاگردانى، لایق، شایسته و فاضل مبادرت ورزید.[۵] برخى از علمایى که محضر این مجتهد وارسته را درک کرده‌اند عبارتند از:

١. میرزا حسین نورى (١٢۵۴-١٣٢٠ق): صاحب کتاب ارزشمند «مستدرک الوسائل». محدث نورى بارها در آثار فراوان خود از شیخ عبدالحسین تهرانى یاد کرده و مقام او را به عنوان شیخ و استاد خود ستوده و ایشان را فاضل‌ترین دانشمندان، عالم ربانى و از شگفتى‌هاى روزگار خویش در فراست، ذکاوت و دقت‌هاى پژوهشى معرفى کرده است. میرزاحسین نورى از شیخ مذکور اجازه اجتهادى و روایى دریافت کرده است.[۶]

٢. عارف نامدار ملاحسینقلى همدانى (١٢٣٩-١٣١١ق): وى در مدرسه مروى تهران از حوزه درسى شیخ عبدالحسین تهرانى فیض برد. حسینقلى همدانى در فضایل اخلاقى و کمالات عرفانى از نوادر دهر به شمار مى‌آمد و در محضرش کاروانى از فقها و عرفا آن‌چنان تربیت گردیدند که در عصر خویش به زهد، صلاح و تقوا معروف بودند؛ از آن جمله مى‌توان سید احمد کربلایى، شیخ محمدباقر بهارى، میرزاجواد ملکى تبریزى و سیدعلى همدانى را برشمرد.

٣. شیخ محمدهادى تهرانى (١٢۵٣-١٣٢١ق): در هنگامی که دایى وى، شیخ‌العراقین به تازگى حوزه درسى در کربلا تأسیس کرده بود؛ شیخ محمدهادى براى بهره‌مندى از پرتو اندیشه‌هاى این فقیه محقق، به کربلا رفت و در این شهر اقامت گزید.

۴. میرزا محمد همدانى کاظمى (متوفاى ١٣٠٣ق): صاحب «فصوص الیواقیت فى نصوص المواقیت»، «المواعظ البالغه » و ... .

آثار و تألیفات

شیخ عبدالحسین على‌رغم آن که همه عمرش در امور آموزشى، ترویج دیانت، فعالیت‌هاى اجتماعى و عمرانى و خدمات رفاهى، قضاوت و تدریس گذشت، به موازات این تلاش‌هاى گسترده، از نگارش و ثبت دانسته‌ها و یافته‌هاى علمى خود غفلت نداشته است. اگرچه تألیفات او پرشمار نیست، ولى از نظر کیفى، ابتکار و نوآورى، در خور توجه و تحسین است. در ذیل به معرفى آثار وى مى‌پردازیم:

١. رساله عملیه: حاوى دیدگاه‌هاى شرعى و فتاوى ایشان است که چون عموم مردم خواستار مراجعه بوده‌اند، چندین بار به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است؛ ضمن آن‌که منتخبى از متن اصلى آن تهیه گردیده و چاپ شده است. به گفته شیخ آقابزرگ تهرانى، این رساله اولین‌بار در ١٢٨۵ قمرى چاپ شده و بنابر آنچه مؤلف محترم در اول آن تصریح نموده، در این اثر شیخ عبدالحسین نظرات فقهى و شرعى آیت‌الله محمدابراهیم کرباسى را مورد ارزیابى قرار داده و مواضع مخالف و موافق خود را دربارۀ فتاوى این عالم ربانى اعلام داشته است.[۷]

٢. کتاب الاجازات: حاوى اجازاتى است که علما براى شاگردان خود صادر کرده‌اند و چون بیشتر آنها به خط مشایخ مجازین مى‌باشد، از لطافت و نفاست خاصى برخوردار است. شیخ آقابزرگ تهرانى که این اثر ارزشمند را دیده، از جلوه‌ها و جاذبه‌ها و مزایاى آن سخن گفته است. مؤلف در این کتاب، علاوه بر اجازات، تقریظهایى که مشاهیر شیعه بر برخى آثار چون «تتمیم امل الأمل» و «لؤلؤ البحرین» و غیره نوشته‌اند، آورده است.[۸]

٣. ترجمه نجاة العباد: شیخ محمدحسن نجفى، استاد شیخ‌العراقین، کتابى با عنوان «نجاة العباد فى یوم المیعاد» دارد که در واقع رساله علمیه ایشان مى‌باشد و برگرفته‌اى از کتاب «جواهر الکلام» و در برگیرندۀ ابواب طهارت، صلاة ، دماء ثلاث، احکام اموات، صوم، زکات، خمس، حج و فرایض و مواریث بوده و مورد توجه فقها و مراجع تقلید قرار گرفته و بارها شرح شده، بر آن حاشیه و تعلیقات نوشته و ترجمه کرده‌اند، شیخ عبدالحسین تهرانى که به ارزش این کتاب پى برده بود، آن را به فارسى برگرداند و در این ترجمه کوشید تا دشوارى‌ها و بخش‌هاى پیچیده آن را روان نماید تا بهتر قابل استفاده خوانندگان قرار گیرد. این ترجمه بارها، از جمله در سال ١٣٢٢ قمرى با حواشى آخوند خراسانی به چاپ رسیده است.[۹]

۴. طبقات رُوات: کتابى است در علم رجال که مؤلف در آن به طرز جالبى طبقات راویان را در جدول‌هایى آورده است، ولى متأسفانه ناقص مانده و مؤلف به دلایلى موفق نگردیده است این اثر را به انجام برساند. محدث نورى و شیخ آقابزرگ تهرانى از ارزش این کتاب و جداول لطیف آن سخن گفته‌اند، ولى از ناتمام ماندن آن تأسف خورده‌اند.[۱۰]

۵. مصباح النجاة: در حکمت‌ها و رازهاى نماز و سرّ استغفار بین سجده‌ها. این اثر شامل یک مقدمه، چندین فصل و خاتمه است. به گفته شیخ آقابزرگ تهرانى مؤلف آن را در اوان اقامت در اصفهان و در نیمه قرن سیزدهم تألیف کرده است. نسخه‌اى به خط مؤلف در اختیار شیخ غلامحسین، فرزند ملّا باقر نورى بوده که به امر حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى توسط احمد فرهومند در تهران به چاپ رسیده است. شیخ آقابزرگ تهرانى نسخه‌اى از آن را که جزو کتب شیخ جعفر سلطان‌العلماء بوده، به خط مؤلف دیده که در آغاز آن آمده است: «الحمدلله الّذى جعل الصلاة عمودالدین و معارج‌المؤمنین...».[۱۱]

۶. کتاب المُبکى: کتابى است موجز و مختصر در مصائب خاندان عصمت و طهارت و سوگوارى براى خامس آل عبا.[۱۲]

٧. سروده‌ها: شیخ‌العراقین، قریحه شعر و ذوقى ادبى داشت و در ادبیات فارسى و عربى توانایى‌هاى لازم را به‌دست آورده بود و در مواقعى اشعارى مى‌سرود. معمولاً سروده‌هاى او در خدمت اخلاق، حکمت، نصایح و وصف فضایل اهل‌بیت بوده است. در نوشته‌هاى علمى خود نیز از این ذوق شعرى بهره مى‌برده است؛ چنان‌که در اول کتاب «مصباح النجاة» گفته است:

حمد ایزد واجب آمد از نخست * صفحه هستى ز رنگ ریب شست

در سال ١٢٧۴ قمرى شعرى سروده که ابیاتى از آن چنین است:

اى خداوند هفت سیاره * نیست ما را به جز گنه، چاره

شکنم توبه کردمى صدباره * عفو فرماییم دوصد باره[۱۳]

حواشى، تعلیقات و رسائلى در علم رجال، مباحث فقهى و روایى که در آن‌ها از استادان اجازه خود، مطالبى روایت کرده و دیدگاه‌هاى خود را آورده است، از دیگر آثار اوست.

از نگاه مورخان و رجال‌نگاران

  • محدث نوری دربارۀ وى نوشته است: معظم له در دقت، تحقیق، خوش‌فهمى، سرعت انتقال مطالب، حسن ضبط مفاهیم، اتقان گفته‌ها و نوشته‌ها، کثرت حفظ میراث شیعه در فقه، حدیث، رجال، لغت و واژه‌شناسى، اعجوبه زمان و نادرۀ دوران بود. از دیانت با جدّیت حمایت مى‌کرد و شبهه‌هایى را که ملحدین ایجاد مى‌کردند، به قدرت علم و اندیشه و نور ایمان برطرف مى‌نمود و بدعت‌گذاران را وادار به عقب‌نشینى مى‌نمود. در تعظیم شعایر دینى و سنت‌هاى مذهبى همتى کامل داشت و به کوشش او تعمیرات اساسى در عتبات صورت گرفت. روزگارى دراز با او مصاحبت داشتم تا آن‌که وى از دنیاى فانى چشم فرو بست.[۱۴]
  • محدث قمى گفته است: شیخ بلندمرتبه، افقه فقها، افضل علما، عالم ربانى، شیخ‌العراقین تهرانى از شخصیت‌هاى کم‌نظیر و داراى توانایى‌ها و شگفتى‌هاى شگفت‌انگیز بود. به دلیل آن که بر علوم نقلى و صاحب مباحث کلامى احاطه داشت، به خوبى مى‌توانست از دیانت صیانت کند و شبهه‌افکنى‌ها را به خوبى دفع کند. او استاد شیخ ما محدث اعظم نورى بود.[۱۵]
  • میرزا محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه مى‌گوید: مجتهدى بسیار فاضل و به قبول عامه قائل بود. در دولت عثمانى نیز اعتبارى ویژه داشت. ولات و حکام عراق عرب او را حرمتى عظیم مى‌نهادند. بر اکثر تعمیرات و تأسیسات عتبات عالیات مواظبت و مراقبت داشت. مدرسه و مسجدى که در تهران ساخته، دایر و به اجتماع افاضل طلّاب عامر. شکرالله مساعیه.[۱۶]
  • حسین محبوبى اردکانى از مورخان و محققان معاصر که تعلیقه‌اى بر کتاب «المآثر و الآثار» اعتمادالسلطنه نگاشته، در معرفى این فقیه خدوم نوشته است: شیخ عبدالحسین فرزند على، از دانشوران و مجتهدین تهران در اواخر قرن سیزدهم هجرى و از شاگران صاحب جواهر، مردى دانا، اهل زهد و پرهیزگار و در نظر دو دولت ایران و عثمانى محترم، معتبر و جلیل‌القدر بود. کتابخانه معتبرى داشت که اگرچه وقف طلاب نمود، ولى گویا بعد از ارتحالش کتاب‌هایش پراکنده گردید.[۱۷]
  • میرزا محمدعلى مدرس تبریزى، مؤلف کتاب «ریحانة الادب» در معرفى او غالباً مطالب میرزاحسین نورى و محدث قمى را آورده و خود افزوده است: شیخ عبدالحسین مجتهدى است که به دلیل پژوهش‌هاى گسترده در مباحث فقهى، رجالى و ادبى از نوادر معدود به شمار مى‌آید و از تلامذه صاحب جواهر است، در پشتیبانى از موازین اعتقادى بسیار مصمم بود و مى‌کوشید و برخى تردیدافکنى‌ها را در این باره، با استدلال و برهان و احاطه بر مبانى علوم و معارف اسلامى، به خوبى کنار مى‌زد. مساعى جمیله در تعمیر بارگاه‌هاى مطهر ائمه در عتبات عراق معمول داشت.[۱۸]
  • میرزا محمدعلى حبیب‌آبادى صاحب «مکارم الآثار» مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى از اعاظم علما و فقهاى ربانى و ساکن کربلا که در دربار ایران اعتبارى عظیم داشته و کتابى مُجَدوَل در روایات هر عصر تألیف کرده که موفق به کامل نمودن آن نگردیده است.[۱۹]
  • سید محسن امین گفته است: شیخ عبدالحسین تهرانى حائرى ملقب به کامل شیخ العراقین، فقیهى دانشور و اصولى رجالى بود که در ادبیات و فنون شعرى مهارت داشت و سروده‌هاى زیادى را به حافظه سپرده بود. بعد از تحصیلات در نجف اشرف و نایل گردیدن به مقام اجتهاد و کسب اجازات فقهى و روایى از استادان خود، به تهران بازگشت و مقام علمى و کمالاتش مورد قبول عامه و خاصه قرار گرفت. وى این توفیق را به دست آورد که در آبادانى مشاهد عراق بکوشد. مخطوطات نفیسى را در کتابخانه‌اى که تأسیس کرده بود، فراهم آورد.[۲۰]
  • مرحوم دکتر عبدالحسین نوایى، استاد دانشگاه و پژوهش‌گر تاریخ و مصحح منابع رجالى و ادبى گفته است: شیخ‌العراقین از فضلا و صالحان عصر قاجار است که در عتبات عراق تحصیل کرد و به مقام اجتهاد رسید. علماى اهل تسنن براى او احترام قائل بودند و مقام علمى ایشان را ارج مى‌نهادند. در بازگشت به ایران مورد توجه صدراعظم وقت، میرزا تقى‌خان امیرکبیر قرار گرفت و به قطع و فصل امور شرعى منصوب گردید. امیر بنا به احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام مسجد و مدرسه‌اى در تهران نمود. در تهران بلکه ایران چنان مورد احترام و اعتماد عمومى قرار داشت که دستگاه قاجار بعد از قتل امیر، نه تنها این حامى و هوادار او را مورد فشار قرار نداد، بلکه به وى توجهى فراوان نمود.[۲۱]
  • عضدالملک از صاحب‌منصبان قاجار از این فقیه بزرگوار چنین یاد کرده است: شیخ‌المشایخ العظام، العلامة الخبیر والنحریر البصیر، محقق الدقایق و مدقق الحقایق، تاج‌العلماء الاعلام، رواج المله والاسلام، سالک مدارج حکمت و صاعد معارج معرفت، خلیل نار سلامت، کلیم نور سعادت، پیکر فضل است؛ اصل اصول است و نسل حکم و خلاصۀ خود و نخبه ادب. از آن روز که در عتبات عالیات توطن و تمکن نموده، همواره گلبن ایران از اثر پرتو عنایتش خرم و پیوسته گلستان شرایع اسلام از رشحات سحاب مکرمتش غیرت ارم... .[۲۲]
  • کنت دوگوبینو در سفرنامه خود از مرحوم شیخ عبدالحسین ذکر خیرى نموده و در میان علماى دینى ایران مرحوم ملّا على کنى را به عنوان مجتهد جامع‌الشرایط و و شیخ عبدالحسین را فقیهى بلندپایه، پاکدامن، خونسرد و با فراست معرفى کرده است.[۲۳]

فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی

گنجینه‌اى گران‌بها در کربلا:

شیخ عبدالحسین در کربلاى معلى کتابخانه‌اى بزرگ بنیان نهاد که گنجینه‌اى از مخطوطات نفیس و نوادر کتب و آثارى منحصر به فرد در آن نگاه‌دارى مى‌شد. سفرنامه‌هایى به خط جهان‌گردان در این گنجینه فرهنگى دیده مى‌شد. غالب کتاب‌هاى آن به خط پدیدآورندگان بود. شیخ اگرچه براى این کتابخانه تدابیرى اندیشیده، فهرست‌هایى براى کتاب‌هایش تهیه کرده و آن را وقف طلاب کرده، ولى پس از ارتحال او به دلیل برخى اهمال‌کارى‌ها و غفلت‌هاى غیرقابل اغماض، این مجموعۀ ارزشمند پراکنده و متلاشى گردید و متأسفانه نسخه‌هایى از آن در خانه‌هاى کربلا و نجف به دست آمد.[۲۴]

سید محسن امین به این ضایعه اشاره کرده و مى‌افزاید: با وجود این که کتاب‌هاى مذکور به لحاظ مالکیت، وقفى بودند، ولى بسیارى از آن‌ها تلف شدند و آن‌هایى که باقى ماندند، در اختیار افرادى قرار گرفت که از ارزش و نفاست آن‌ها ناآگاه بودند. در سال ١٣۵٢ قمرى که براى زیارت آستان حسینى به کربلا آمدم، دربارۀ این مجموعه سؤال کردم که به من خبر دادند آثار مذکور نابود گردیده یا طعمه حریق شده است و مقدار باقى مانده را هم عده‌اى بُرده بودند. از جمله این مخطوطات با ارزش، مجلدات کتاب «ریاض‌العلماء» بود که برخى اجزایش از بین رفته بود.[۲۵]

کتابخانه مزبور از چنان اهمیتى برخوردار بود که جرجى زیدان و فیلیپ دى طرازى در آثار خود، آن را معرفى کرده و ذى‌قیمت بودن منابعش را مورد توجه و تذکر قرار داده بودند.[۲۶] فراهم آوردن چنین کتابخانه‌اى با آثارى نخبه و زبده و ارزشمند از نظر کمى و کیفى و جلوه‌هاى هنر خطاطى، از احاطه این عالم عامل به منابع علمى، فکرى و ادبى علما در اعصار گوناگون عصر حکایت دارد. او بر برخى از این نوشته‌ها، توضیحاتى نگاشته و در تعلیق نسخه‌ها با یکدیگر نیز دقیق بود و مى‌توان او را کتاب‌شناسى ماهر نامید. شیخ محمدامین کاظمى در کتاب «هدایة المحدّثین» و علامه مجلسى در اول کتاب بحارالانوار، کتاب «ربیع الشیعه» را در زمره آثار سید بن طاووس برشمرده‌اند، ولى مرحوم مجلسى یادآور شده است چون این اثر با کتاب «اعلام الورى» از مرحوم طبرسى در جمیع ابواب موافقت داشت، ما از آن مطلبى نقل نکردیم. شیخ عبدالحسین تهرانى این دو اثر را مورد بررسى قرار داد و به این نتیجه رسید که ربیع الشیعه بدون کم و زیاد، همان اعلام الورى است، ولى تعجبى ندارد؛ زیرا کتاب اعلام‌الورى به دست سید بن طاووس رسیده و چون در آغاز آن خطبه‌اى نبوده و به دلیل سقط اوراق، مقدمه مؤلف از بین رفته بود. سید از آن کتاب خوشش آمده و از آن‌جا که مشخص نبوده که این کتاب از کیست و چه نام دارد، در اول آن خطبه‌اى نگاشته و پس از ارتحال آن جناب، شاگردانش تصور کرده‌اند که از تألیفات سید است و ناچار این اثر را به سید نسبت داده‌اند؛ در حالى که در فهرست آثار سید و نیز در اجازات او و در کتاب «کشف المحجة» به قلم وى، نامى از این اثر نیامده و در هیچ کدام از نوشته‌هاى خود به آن اشاره نکرده و به آن ارجاع نداده است.[۲۷]

مورد وثوق امیر کبیر:

امیر کبیر یکى از بزرگ‌ترین رجال سیاسى ایران در دوران قاجار و بلکه در تاریخ ایران است که پس از سرکوبى دشمنان داخلى و آرام کردن اوضاع آشفته کشور به لقب «امیر کبیر» ملقّب گشت. او در سه سال و سه ماه وزارت خود به قدرى در تأمین امنیت، گسترش عدالت و اقدامات اصلاحى مفید از خود لیاقت و شایستگى نشان داد که تا آن زمان در طول تاریخ ایران کمتر نظیرش را مى‌توان سراغ گرفت.[۲۸]

در همان روزگارى که این صدر اعظم صالح، پى‌گیر برنامه‌هاى خود بود، شیخ عبدالحسین به تازگى به تهران آمده بود. وى هنگام ورود به مرکز سیاسى کشور، روزگار سختى را مى‌گذراند و تنگدستى و فقر وى را تحت فشار فرساینده‌اى قرار داده بود. در این میان بعضى دوستان هنگام ملاقات با این دانشمند، از وضع مرارت‌بارش آگاه شدند و این‌گونه صلاح‌اندیشى کردند: از علل عُسرت و ضیق معاش شما، تمایل به گمنامى و گوشه‌گیرى و انزواست. عدم مرواده با اقشار مردم، باعث گردیده تا احدى بر کمالات و توانایى‌هاى علمى شما مطلع نگردیده و از دیانت، امانت، زهد و وارستگى شما بى‌خبرند. بهتر است با مردم به‌خصوص علما ارتباطى تنگاتنگ برقرار نمایید و مقدارى از فضایل و مکارم خود را در مذاکرات علمى بروز دهید. شیخ پاسخ داد: از معاشرت با علما و اهل معرفت هیچ‌گاه ابایى نداشته‌ام؛ ولى چون در مسیر زندگى با مشکلاتى روبه‌رو مى‌باشم، پذیرایى از مردم و مراوده با آنان برایم رنج‌آور است. گفتند: شما صبح پنج‌شنبه در منزل جناب شیخ محمدتقى قزوینى که از بزرگان علماست حاضر شوید؛ زیرا اغلب اوقات در بیت این عالم، بعد از روضه‌خوانى و ذکر مصائب اهل‌بیت، بحث‌هاى علمى مطرح مى‌گردد. احتمال دارد در این مجالس و محافل، بعضى طلاب که واقعاً طالب علم و جویاى مدرّسى لایق‌اند، خواهش درس و استفاده علمى از شما بنمایند و از این رهگذر، اسباب گشایش و فتح بابى فراهم آید. شیخ بعد از مقدارى تأمل پیشنهاد آن جمع را پذیرفت و در روز مقرر به آن مجلس مرثیه رفت و در محلى پایین‌تر از مقام خود نشست. بعد از خاتمه روضه‌خوانى، فضلاى آن محفل، مباحثى از معارف دینى و فقهى را مطرح کردند. شیخ عبدالحسین شنونده این مناظره‌هاى علمى بود و چون زمینه‌اى مناسب به‌دست آورد، شیخ رشته کلام را به دست گرفت. آن جمع دانشور وقتى افادات مستدل و مستند ایشان را شنیدند، به فضل سرشارش پى بردند و از او عذرخواهى کردند و او را در صدر مجلس جاى دادند.

چون شیخ‌العراقین به منزل محقر خود بازگشت، عصر آن روز به وى خبر دادند شخصى درب خانه ایستاده و شما را مى‌خواهد. وقتى درب خانه استیجارى‌اش را گشود، شخصى با لباس فراشان دربارى را دید. آن فرد به شیخ گفت: صبح فردا امیرنظام به دیدن شما خواهد آمد. شیخ گفت: گویا اشتباه گرفته‌اید؛ زیرا من با امیر سابقه و مراوده‌اى ندارم تا او به دیدنم آید. فرستاده صدراعظم وقت گفت: مگر شما شیخ عبدالحسین تهرانى نیستید؟ پاسخ داد: بلى، ولى شاید تشابه اسمى باشد. مأمور گفت: مگر شما امروز صبح در منزل شیخ محمدتقى قزوینى نبودید؟ شیخ پاسخ داد: چرا. فراش گفت: پس اشتباهى رخ نداده و مهیاى آمدن امیر باشید. آن عالم زاهد گفت: من خانه‌اى که لایق پذیرایى صدراعظم کشور باشد در اختیار ندارم. فرستاده امیر گفت: مگر این‌جا منزل شما نیست؟ شیخ گفت: البته محل اقامت من همین‌جاست اما بیایید و وضع آن را ببینید تا دریابید که امیر به چنین مکانى نخواهد آمد. فرستاده امیر به اتاق بالاخانه رفت و وضع زندگى شیخ را دید و گفت: امیر همین‌جا را دوست دارد و خواهد آمد، و منزل شیخ را ترک کرد.

صبح روز بعد، امیر به دیدار شیخ آمد و او به قدرت بضاعت اندکى که فراهم نموده بود، از وى پذیرایى کرد. امیرنظام به ایشان عرض کرد: این منزل شایسته شما نیست؛ خانه مختصرى با لوازم و اثاث کافى در عباس‌آباد تدارک دیده شده است و به آن‌جا نقل مکان کنید. از بدهى‌هاى شما به بازارى‌ها اطلاع دارم. آن‌گاه یکصد اشرفى زر مسکوک به شیخ تقدیم کرده و خاطرنشان ساخت این وجه را به طلبکاران خود بدهید تا باز با یکدیگر دیدارى داشته باشیم و برخاست و رفت. از آن پس امیر همواره در ترویج مقام شیخ اقدامات کافى به عمل آورد. روز به روز روابط این دو قوى‌تر گردید تا آن‌که شیخ محل وثوق و مورد اعتماد امیر و طرف مشاوره وى در گره‌گشایى از مشکلات اجتماعى و کشورى گشت.[۲۹] آنگونه که در نگاه عباس اقبال، «امیر همواره در ترویج شیخ اقدامات کافى نمود و روز به روز در عقاید او نسبت به شیخ مى افزود تا آن که محل وثوق امیر شد و طرف مشاوره در بعضى از امور مشکله گردید».[۳۰]

بعدها جریانى پیش آمد و امیرکبیر محاکمات را به محضر جناب شیخ العراقین ارجاع داد. از آن پس همه دعاوى که جنبه شرعى داشت و به دیوانخانه ارجاع مى‌شد، به محضر شیخ عبدالحسین مى رسید و داورى او قطعى بود.[۳۱]

شیخ عبدالحسین، به کمال و کارآمدى احکام و قوانین اسلامى در جامعه بشرى ایمان راسخ داشت و معتقد بود که «هرگاه مدار دولت و مملکت دارى از روى شریعت مطهره باشد... هیچ فتنه و فساد بر نیاید»،[۳۲] بر همین اساس، در برابر خطر بدعت باب و بهاء، با جدیت تام به مبارزه برخاست. اقدامات شیخ العراقین کینه شدید سران مسلک باب و بهاء، را بر ضد وى بر انگیخت.[۳۳]

مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین:

در جنوب و غرب امام‌زاده زید تهران، در اوایل حکمرانى ناصرالدین‌شاه خرابه‌هایى بود که میرزا تقى‌خان امیرکبیر به آبادانى آن‌ها همت گماشت که بازار اُرُسى‌دوزها (کفش‌دوزها)، خیاطها، سراى امیر و مسجد و مدرسه از جمله بناهایى بود که در این منطقه احداث گردید که برخى در زمان حیات خودش و بعضى پس از قتل او تکمیل شد. امیر بنا بر احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام ابنیه نمود و این عالم را وصىّ خود قرار داد تا پس از مرگش، از محل ثلث اموالش این مسجد و مدرسه را در تهران تمام کند و مدرسه‌اى را در شهر کربلا بنا نهاد. حال این سؤال پیش مى‌آید که چرا این دو مکان به نام خود امیرکبیر نام‌گذارى نشد و به نام مسجد و مدرسۀ شیخ عبدالحسین تهرانى شهرت یافت. سید محمد بهبهانى از ملازمان شیخ عبدالحسین، از قول وى نقل کرده است: میرزا آقاخان نورى، صدراعظم بدنام ناصرالدین شاه که پس از قتل امیرکبیر بدین منصب رسیده بود، اصرار بسیارى داشت که شیخ این مسجد و مدرسه را به نام او درآورد یا دست‌کم نام امیر را بر آن‌ها نگذارد. او هم ناگزیر براى تأمین نظر وى، این بناها را به نام خود خواند. سپس میرزا آقاخان نورى، صدراعظم فاسد که پنهانى با سفارت انگلیس رابطه برقرار کرده و در توطئه قتل امیر هم دخالت داشت، اصرار کرد مدرسه‌اى را که شیخ در کربلاى معلى، کنار درب سلطانى، از ثلث اموال میرزا تقى‌خان ساخته بود، به نام او کند. شیخ براى این‌که از شرّ این خبیث رهایى یابد، آن را «مدرسه صدر» نامید.

مسجد شیخ عبدالحسین در ضلع جنوبى بازارچه و در محل قدیمى باغ و خرابه‌هاى پاچنار ساخته شده است. مسجد شامل مقصوره، گنبد، دو مناره کوچک در ضلع جنوبى، طاق‌نماهاى متناسب کوچک در جوانب دیگر و شبستانى در ضلع شرقى با عنوان گرمخانه که مزین به مَعقِلى‌هاى[۳۴] کاشى و آجر و از طرح‌هاى ممتاز دوران قاجاریه است. مسجد شبستانى نیز در پشت قبله دارد. در غرب مسجد، مدرسه شیخ عبدالحسین واقع است که منبت‌کارى عالى از جلوه‌هاى هنرى آن است. صحن مدرسه به شیوۀ چهار ایوانى است. به مناسبت آن که آذربایجانى‌هاى مقیم تهران در ایام محرم و صفر در این مسجد به سوگوارى مى‌پردازند، مسجد شیخ عبدالحسین به مسجد ترک‌ها هم شهرت دارد.

فتاواى فقهى شیخ در زمان حیات امیر، براى او لازم‌الاجرا و مورد احترام بود. وقتى امیرکبیر در صدد برآمد تا زمین‌هاى مجهوله ارک را به لحاظ انجام فرایض دینى و براى حلّیت و اباحه نماز اجاره کند، شیخ عبدالحسین نیز بیوتات عمارت دیوانى ارک را که در زمره زمین‌هاى مجهول‌الهویه بود، براى حلیت نماز و اباحه مکان به امیر اجازه شرعى داد، که خبر این اعلام فقهى در روزنامه «وقایع اتفاقیه» درج گردید. اصولاً امیر مى‌کوشید تا امور قضایى و شرعى را به علما و فقهایى چون شیخ عبدالحسین محول کند که البته برخى شایعه کردند چون امیر از اقتدار علما هراس داشته، تن به این کار داده است! در حالى که وى صادقانه نسبت به علماى ربانى و فقیهان صالح ارادت داشت و در صدد بود تا دست افراد بى‌اطلاع از مبانى دینى و شرعى را در امورى که به روحانیت مربوط مى‌شد، کوتاه کند.[۳۵]

سدّى استوار در برابر استبداد:

کارنامه سیاه فرمانروایان و کارگزاران مستبد قاجار و انعقاد قراردادهاى اسارت‌آور آنان با بیگانگان و سلطه‌جویان کفرپیشه، آتش خشم این روحانى متفنّذ را برافروخت و در دفاع از اسلام و حقوق مردمان مسلمان، غیرت دینى و شجاعت معنوى خود را به نمایش گذاشت و به شاه و درباریان دربارۀ این وضع فلاکت‌بار و مرداب متعفن فساد و باتلاق خلاف‌هاى متعدد هشدار داد. او در این مسیر از تشکیلات سلطنتى هراسى به دل راه نداد و همواره امر به معروف مى‌کرد و آنان را از منکراتى غیرقابل اغماض که مدام مرتکب مى‌گردیدند، برحذر مى‌داشت. صولت او چنان شدت یافت که ناصرالدین‌شاه از ابهت معنوى او بیم داشت و پیوسته در پى آن بود تا به گونه‌اى این سدّ استوار را از میان بردارد. شهرت و محبوبیت اجتماعى شیخ اجازه نمى‌داد که او را دستگیر، محبوس و تبعید نمایند و چون با عده‌اى از درباریان مشورت کرد، صلاح را بر این دید که به وسیله‌اى دیگر شیخ را از سر راه خود بردارد. البته زمینه‌هاى آن هم فراهم آمده بود؛ زیرا پس از قتل امیر کبیر، شیخ مى‌خواست به توصیه وى، از ثلث اموالش مدرسه‌اى در کربلا بسازد. در این میان، عوامل حکومتى از وى خواستند که براى عمران عتبات عالیات و نظارت بر بارگاه ائمه در عراق، به این سرزمین برود و پى‌گیر آبادانى، معمارى و گسترش اماکن مقدس مزبور باشد.[۳۶]

تعمیر و بازسازی عتبات عراق:

سرانجام آن مرحوم بار سفر بست و به همراه خانواده در سال ١٢٧۴ قمرى براى نظارت بر تعمیر عتبات عازم عراق شد و در جوار آستان حسینى مقیم گردید تا صحن مقدس حضرت سیدالشهداء (ع) را که بر اثر هجوم وحشیانه فرقه ضاله وهابى آسیب‌هاى فراوانى دیده بود، تعمیر کند. شهرت شیخ به اندازه‌اى بود که والیان و حاکمان عراق و کارگزاران دولت عثمانى در تکریم ایشان کوشیدند و از برنامه‌هاى وى براى آبادانى اماکن زیارتى عراق استقبال نمودند و عمرپاشا، والى بغداد مأمور شد تا از هرگونه همکارى با این مجتهد خدوم کوتاهى نکند.

اقدامات شیخ‌العراقین در کربلا عبارت بود از توسعه صحن مبارک به قدر هزار ذرع[۳۷] که با خرید خانه‌هاى حوالى صحن و منظم نمودن آنان به حرم حسینى این برنامه عملى گردید. همچنین وى در اطراف صحن، حجراتى احداث کرد تا زائران آستان آن امام شهید، محل اقامت موقتى داشته باشند. او موفق گردید تا گنبد حرم را که آثار خرابى و فرسودگى در آن آشکار گردیده بود، بازسازى نموده و بر استحکام آن بیافزاید.[۳۸] اعتمادالسلطنه مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى براى تعمیر صحن مطهر به کربلا آمد و مجاورت گزید. تذهیب جدید قبه مبارکه و بناى صحن و کاشى ایوان حجره‌ها و توسعه صحن شریف از سمت بالاى سر مقدس به مباشرت ایشان انجام شد.[۳۹]

این مؤلف عصر قاجار در جاى دیگر اشاره مى‌کند: آثار شریفه، اضافات و تصرفات زایدالوصفى است که در روضه، رواق و صحن، حجرات، مواقف، ملحقات، منضمات مشهد اسعد حضرت سید الخافقین ابى‌عبدالله الحسین روحى و ارواح‌العالمین فداه و مزار ساطع‌الانوار حضرت ابالفضل العباس (ع) به مباشرت و سرکارى شیخ عبدالحسین مجتهد اعلى‌الله مقامه پرداخته شده است.[۴۰] اعتمادالسلطنه، یادآور شده است: توسعه صحن مبارک سیدالشهداء ارواحنا له الفداء و بناى حجرات تحتانى و فوقانى، تعمیر گنبد مطهر آن حضرت و نیز مرمت بقعه مبارک حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله علیه به سرکارى مرحوم شیخ عبدالحسین در سنه ١٢٧٧، سال چهاردهم جلوس ناصرالدین‌شاه قاجار، صورت گرفت.[۴۱]

شیخ عبدالحسین دربارۀ بارگاه حضرت على (ع) در نجف اشرف هم اقدامات مفیدى انجام داده و بر تعمیرات و بازسازى این حرم و ساخت الحاقاتى، نظارت جدى و عملى داشت. مباشرت در تعمیرات ایوان، طارمه و دیگر بخش‌هاى بقعه حضرت مسلم بن عقیل، سفیر حضرت امام حسین (ع) در کوفه، احداث بقعه هانى بن عروه در بیرون مسجد کوفه و در سمت باب‌الفیل (ثعبان) نیز در زمرۀ خدمات ارزشمند او در پیشگاه این بزرگان مى‌باشد.[۴۲]

مرقد مختار بن ابوعبیده ثقفى به صورت خرابه‌اى متروکه درآمده و اثرى از آن دیده نمى‌شد. شیخ‌العراقین درباره یافتن مرقد این سلحشور حامى اهل‌بیت به کاوش و جست‌وجوى دقیق پرداخت. در صحن حضرت مسلم، بالاى دکه و سکوى بزرگ و پیش روى بقعه هانى، علامتى دیده مى‌شد که برخى تصور کردند همان قبر مختار است؛ پس به دستور شیخ عبدالحسین آن‌جا را حفارى کردند، ولى در زیر آن نشانه، حمّامى آشکار گردید. شیخ از تفحّص ناامید نگردید تا آن‌که علامه سید شریف رضا، فرزند سید بحرالعلوم به وى گفت: پدر وقتى از کنار زاویه شرقى عبور مى‌کرد، اندکى توقف مى‌نمود و به اتفاق همراهان فاتحه‌اى نثار مختار مى‌کرد. شیخ با شنیدن این مطلب تاکید کرد که همان‌جا را بکنند؛ ناگهان سنگى پیدا شد که بر آن نوشته بودند: «هذا قبر المختار بن عبید الثقفى». آن فقیه باتدبیر دستور داد تا قبر را تعمیر کردند و بنایى بر آن ساختند که اکنون زیارتگاه مشتاقان است و در خارج محوطه مسجد اعظم کوفه، کنار دیوار قبله قرار گرفته است.[۴۳]

شیخ عبدالحسین پس از این تعمیرات، چون با مشکل اعتبارات روبه‌رو گردید، به ایران آمد و گزارش آبادانى و گسترش روضه مبارکه کربلا و نجف و... را به آگاهى کارگزاران دولت وقت ایران رساند و خاطرنشان ساخت که اقدامات مفیدى صورت گرفت، ولى برخى کارهاى عمرانى کربلاى معلى باقى مانده و نیز روضات مقدسه و عتبات عالیه نجف اشرف، حضرت عباس (ع) و حرمین کاظمین (علیهما السلام) به تعمیر و مرمت نیاز دارند. عوامل حکومتى گرچه از موضع‌گیرى‌ها و انتقادهاى شیخ دربارۀ کارنامۀ قاجارها دل خوشى نداشتند، ولى از یک طرف به دیانت و امانتدارى او اعتقاد داشتند و از سوى دیگر مى‌خواستند بر محبوبیت خود نزد شیعیان و مشتاقان اهل‌بیت (علیهم السلام) بیفزایند؛ پس با تقاضاى او مبنى بر تکمیل تعمیرات قبلى موافقت کردند و مبلغ قابل توجهى در اختیارش نهادند. ایشان دوباره رهسپار روضه عتبات عالیات گردید و براى بازسازى اماکن زیارتى و تکمیل طرح‌هاى قبلى، اقدامات جدیدى آغاز کرد. سپاهیانى که چندى بعد از آستانه‌هاى مذکور بازدید کردند، اهتمام او را ستودند و گزارش دادند شیخ عبدالحسین که به مرمت اماکن مشرفه مأمور بود، دوطرف گنبد مطهر، ایوان، ستون و سقف بارگاه سالار شهیدان را به نحو مطلوبى ساخته و کاشى‌کارى به طرزى باشکوه عالى صورت گرفته است.[۴۴]

از آن رو که شیخ عبدالحسین متصدی عمران و تعمیر عتبات عالیات در عراق گردید، نزد حکام عثمانی آن دوره نیز عظمتی چشمگیر یافت؛ به گونه‌ای که انواع مراجعات به او صورت می‌گرفت. در نتیجه، آنجا هم شیخوخت او تثبیت و به «شیخ العراقین» ملقب گردید (عراق عجم وعراق عرب).

تذهیب قبه سامراء:

ناصرالدین‌شاه و مادرش مهدعلیا، چه‌بسا نسبت به موازین شرعى و دینى آنچنان که باید تقیدى نداشتند و خلاف‌ها و فسادهایى میان آنان و درباریان دیده مى‌شد؛ اما چون به دلیل انعقاد قراردادهایى با استعمارگران و ضایع نمودن حق مردم، در نظر شیعیان منفور گردیدند، براى پیشرفت مقاصد خود، جلب نظر مردم و بازگرداندن توجه آنان به امورى که مورد علاقه ایشان بود، به انجام امور مذهبى روى آوردند؛ از آن‌جمله طلاکارى گنبد مقدس عسکریین، یعنى بقعه روى مرقد مطهر امام على‌النقى و امام حسن عسکرى (علیهما السلام) بود. این امر با نظارت شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢٨٣ قمرى صورت گرفت و عضدالملک (علیرضا) پسردایى ناصرالدین‌شاه مأمور بردن خشت‌هاى طلااندود به عراق بود. شیخ که در کربلا اقامت داشت، براى انجام این کار به سامرّاء رفت.[۴۵]

عضدالملک مى‌نویسد: رأى همایونى بدان قرار یافت که رونق و رواج مذهب جعفرى را به بذل طلاى خالص موفق شد و امامین الهمامین عسکریین را به اهداء گنبد زرین مؤید آمد. در اول سال ١٢٨٣ هجرى طلایى از خزانه خاص برآورده و جناب شیخ المشایخ العظام شیخ عبدالحسین مجتهد تهرانى که در این اوقات خیرات و مبرات مخصوصه اعلى حضرت در آن عتبات عالیات، به دست ایشان جارى است، عدد خشت‌هاى گنبد مبارکه را معین و معروض رأى بیضا ضیاء داشته، به همان حالت و عدد حکم جهان مطاع به انجام آن شرف نفاذ یافت و چون مى‌بایست یکى از چاکران براى حمل خشت‌هاى مبارک مأمور گردد، از خیل چاکران دولت قرعه این فال به نام بندۀ جان‌نثار برآمد.[۴۶]

وى در جاى دیگر به خدمات شیخ عبدالحسین در آستانه عسکریین (علیهما السلام) چنین اشاره دارد: حرم مطهر سامراء در جلو رواق داراى ایوانى است روباز که مناره نداشته، حال جناب شیخ عبدالحسین در دوطرف، دو مناره بنا نموده و آن‌ها را کاشى کرده‌اند. بى‌نهایت تعریف دارد؛ مثل مینا مى‌نماید و آن‌روز از مناره‌ها هر یک به قدر ده ذرع ساخته بودند و دور گنبد مبارک را هفت هشت ردیف از خشت‌هاى منور (طلا) نصب نموده‌اند که تخمیناً چهارهزار خشت کار شده بود.[۴۷]

مصاحب و همکار شیخ در تعمیر عتبات و اماکن متبرکه، میرزا محمد شیرازى، ملقب به «میرزا آقا» بود. ایشان از سلسله علماى دارالعلم شیراز بوده که غالب منسوبان او از فضلا و علما و ائمه جماعات مى‌باشند. خودش نیز در امور ادبى و ذوقى مهارت‌هایى به‌دست آورده بود و مدتى در محکمه شیخ‌الاسلام فارس به نگارش مکاتبات شرعى مشغول گردید و بعد از مدتى شیراز را ترک کرد و عازم عراق گردید. در این سرزمین وى این توفیق را به‌دست آورد که ضمن اقامت در جوار آستان حسینى، به مصاحبت شیخ عبدالحسین مفتخر گشته و مشغول نگارش و تنظیم امورات این عالم فرزانه گردد و بدان سبب معروف و مشهور گردید و پس از ارتحال شیخ، برنامه‌هاى مربوط به مجالس سوگوارى را که در مشاهد مشرفه منعقد مى‌گردید، عهده‌دار گردید. مورّخان خوش‌خویى و نیکومنشى این ادیب را ستوده‌اند.[۴۸]

وفات

شیخ‌العراقین پس از این‌که مأموریت خود را در تعمیر و مرمت و توسعه عتبات عالیات عراق به گونه‌اى شایسته انجام داد، دچار کسالت گردید و سلامتى او مختل شد. سرانجام فقیهى عالى‌مقام که عمرى را به تلاش‌هاى علمى، فرهنگى و عمرانى مشغول بود، در بیست‌ودوم رمضان‌المبارک سال ١٢٨۶ قمرى در شهر کاظمین دار فانى را وداع گفت. پیکر مطهر شیخ العراقین را پس از تشریفات شرعى، با تکریم و شکوه خاصى از کاظمین به کربلاى معلى انتقال دادند و در صحن مطهر حرم حسینى در حجره‌اى که کنار باب جدید، موسوم به «باب سلطانى» است و از داخل در سمت چپ قرار دارد، دفن گردید. برخى هم گفته‌اند جنازه این فقیه گران‌قدر در حجره‌اى که حوالى مدرسه صدر است (همان مدرسه‌اى که خودش با ثلث اموال امیرکبیر ساخت) آرمیده است. میرزا محمد کاظمینى همدانى (امام‌الحرمین) که شیخ‌العراقین از مشایخ اجازه اوست، در سروده‌اى ماده تاریخ فوت استاد خود را مشخص کرده است:

منذ عبدالحسین مولى البرایا * فاض من ربّه علیه النور

طار شوقاً الى‌الجنان سریعاً * ودعاء الیه ارّخ «غفور»

که کلمه «غفور» مادّۀ تاریخ وفات اوست و مساوى ١٢٨۶ قمرى است.[۴۹]

پانویس

  1. سیداحمد دیوان‌بیگى، حدیقةالشعراء، به کوشش عبدالحسین نوایى، ج٣، ص١۵۶١؛ محمدجواد مشکور، تاریخ ایران زمین، ص٣٣٣-٣٣۵؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعة إلى تصانیف الشیعه، ج٢١، ص١٢٢ و الکرام البررة، ج٢، ص٧١٣، موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶؛ شیخ محمد حرزالدین، معارف‌الرجال، ج٢، ص٣۴.
  2. سیدحسین صدر، تکملة امل الآمل، ص٢٧١.
  3. الکرام البررة، ج ١، ص٣٨٨؛ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، مقدمه، جلد اول، ص٢١؛ معارف الرجال، ج٢، ص٢٢٨، روضات‌الحیات، ج٢، ص٣٠۶.
  4. محمدحسین رخشاد، در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٠.
  5. محمد محمدى رى‌شهرى، زمزم عارفان، ص۴٢٠؛ محمد قنبرى، چلچراغ سالکان، ص١٣؛ حجت‌الله نیکى ملکى، آفتاب عرفان، ص ۴٠.
  6. الکرام البرره، ج٢، ص٧١٣؛ فواید الرضویه، ج ١، ص ١٣٧ و ٢۶٠ و ج ٢، ص۶١٠؛ مقدمه مستدرک‌الوسایل، المآثر والآثار، ج٢، ص۶۶٢؛ سید محمدحسین حسینى جلالى، فهرس التراث، ج٢، ص١۶٧؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢٧.
  7. الکرام البرره، ج٢، ص ٧١۴؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج ١١، ص ٢١۶؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.
  8. الذریعه، ج ١، ص ١٢۶.
  9. همان، ج ۴، ص ١۴٢، ص ۵٩ و۶٠؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٨ و ج ٩، ص ١۴۶؛ ریحانةالادب، ج ٣، ص ٣٣٩؛ ناصرالدین انصارى، اختران فقاهت، ج ١، ص٩٩ و ١٠٠.
  10. الکرام‌البرره، ج ٢، ص ٧١۴؛ الذریعه، ج ١۵، ص ١۴٩؛ ریحانة الادب، ج٣، ص ٣٢٩.
  11. الذریعه، ج٢١، ص ١٢٢.
  12. سید احمد حسینى اشکورى، تراجم الرجال، ج٢، ص٢۵.
  13. الذریعه، ج٢١، ص١٢٢؛ تراجم الرجال، ج٢، ص ٢۵.
  14. خاتمه مستدرک‌الوسایل، ج٢، ص١١۴.
  15. فوائدالرضویه، ج ١، ص ٣٨۴.
  16. الماثر والآثار، ج ١، ص ١٨٨ و ١٨٩.
  17. همان، ج ٢، ص ۶۶٢.
  18. ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩.
  19. میرزا محمدعلى معلم حسیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨، ص ٢٧٧٣.
  20. اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.
  21. حدیقة الشعراء، ج ٣، ص ١۵۶١.
  22. سفرنامه عضدالملک به عتبات، به کوشش حسن مرسلوند، ص ٢٠، ١٢۴ و ١٢۶.
  23. کنت دوگوبینو، سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص ۴٢٧ و مذاهب و فلسفه در آسیاى میانه، ترجمه همایون فره‌وشى، ص١٢٨.
  24. در کتاب گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢۴ ادعا شده که این کتابخانه در کاظمین بوده، ولى با توجه به قرائن متعدد و منابع مستند متقدم و گزارش بزرگانى که از این گنجینه دیدن کرده‌اند، کتابخانه در کربلا بوده، نه در کاظمین. الکرام البرره، ج ٢، ص٧١۵؛ المآثر والآثار، ج ١، ص٢۴۴ و ج ٢، ص۶۶٢.
  25. اعیان الشیعه، ج٧، ص۴٣٩.
  26. جرجى زیدان، تاریخ آداب‌اللغة العربیه، ج۴، ص١۴١؛ فیلیپ دى تزارى، خزائن الکتاب العربیه فى‌الخانقین، ج ١، ص٣١٠.
  27. شیخ محمدامین کاظمى، هدایة المحدثین، ص٣٠۶؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ١، مقدمه مؤلف؛ فوائد الرضویه، ج ١، ص۵۴۴.
  28. تاریخ ایران زمین، ص ٣۴۶ - ٣۴٨.
  29. رساله نوادر الامیر، تدوین سیدعلى آل‌داوود، ص ٣١۵ و ٣١۶.
  30. میرزا تقى خان امیرکبیر، ص ١۶٨.
  31. رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.
  32. میرزا تقى خان امیر کبیر، صص ٣٧۴-٣٧٣.
  33. حسینعلى بهاء در لوحى که به نام شیخ صادر کرده سخت به وى تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصرى «مکار» مى خواند و شوقى افندى، جانشین عباس افندى نیز در فحشنامه اى که با عنوان «لوح قرن» از خود به جا نهاده، کراراً شیخ را با الفاظى چون «شیخ خبیث» و «مردود دارین و مبغوض ثقلین» مورد هتک و شتم قرار داده است. ر. ک: داستانهایى از حیات عنصرى جمال اقدس الهى، على اکبر فروتن، موسسه ملى مطبوعات امرى، ١٣۴ بدیع، ص ١٧؛ عهد اعلى. . . ، ص ۵١۴، ص ۵۶٨؛ توقیعات مبارکه، لوح قرن احباء شرق، مؤ سسه ملى مطبوعات امرى، ١٢٣ بدیع، ص ۶٧. رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.
  34. مَعقِلى؛ قسمى از خطوط عربى. نام خطى است که عرب‌هاى جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکى از اقسام آن طورى بود که از سفیدى وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل مى شد. (لغتنامه دهخدا) .
  35. میرزا تقى‌خان امیرکبیر، ص ١۶۴ و ۴٠۴؛ اکبر هاشمى رفسنجانى، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص ١٢١، ١٣٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، سال ١٢٧٣، نمره‌هاى ٢۵٩و٢۶١، ج ٣، ص٧١۴ و ٧١۵؛ الماثر والآثار، ج ١، ص ١١٧؛ الکرام‌البرره، ج٢، ص٧١۴.
  36. الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴ و ٧١۵.
  37. هر ذرع برابر با ١٠۴ سانتى‌متر است.
  38. ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، ١٢ جمادى‌الثانى ١٢٧۴، ش٢۶۵، ج٣، ص٢۴٣۵؛ روزنامه دولت علّیه ایران، هشتم جمادى‌الاول، سال ١٢٧٧، شماره ٢٧٨، چاپ افست کتابخانه ملّى جمهورى اسلامى ایران، با مقدمه محمداسماعیل رضوانى، ج ١، ص۶۴.
  39. المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴.
  40. همان، ج ١، ص ٨٣.
  41. همان، ص ٩٩.
  42. سفرنامه عضدالملک به عتبات ص ٩٩و ١٩۴.
  43. سیدالشهداء و یاران و خاندان وفادار او، ج٣، ص۴٣٧؛ سیدعباس کاشانى، سیماى کوفه، ص ٢۵۶.
  44. روزنامه دولت علّیه ایران، ٢٠ ذى‌حجه ١٢٧٧، ش ۴٩٣، ج ١، ص١٨٧؛ مجله مسجد، ش ٢۵، ص۶٩.
  45. خاطرات اعتمادالسلطنه، ص١٣۴؛ تاریخ منتظم ناصرى، ج٣، ص٣٠٠ و ٣٠۵؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩.
  46. سفرنامه عضدالملک، ص٢٠.
  47. همان، ص١٩٣ و ١٩۴.
  48. حدیقة الشعراء، ج ٣، ص١۵۵٩-١۵۶١؛ شیخ مفید داور، تذکرة مرآت الفصاحه، ص۵۶۴ و ۵۶۵.
  49. مستدرک الوسایل، ج٣، ص۴١٠؛ میرزا محمد کاظمینى همدانى، فصوص‌الیواقیت، ص١١؛ محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨. ص٢٧٧۵؛ محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، مرآت‌البلدان، به تصحیح میرهاشم محدث و عبدالحسین نوایى، ج ١، ص ٣٩٩؛ المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩؛ الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴؛ اعیان‌الشیعه، ج٧، ص۴٣٨؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶.

منابع

  • پایگاه اطلاع رسانی حوزه
  • پایگاه تبیان
  • پایگاه معرفی شخصیت شیخ العراقین