امیر کبیر
میرزا محمدتقیخان فراهانی، معروف به «امیر کبیر» (۱۲۲۲-۱۲۶۸ ق)، سیاستمدار و صدراعظم نامدار ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. او اصلاحاتی را در زمینههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی از جمله حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، قطع نفوذ اجانب و استعمارگران و... شروع کرد و باعث تحول و اصلاحات عمیقی در ایران شد. از جمله اقدامات مهم وی تأسیس مدرسه دارالفنون، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، بنای میدان توپخانه و... است. امیر کبیر سرانجام با دسیسهٔ اطرافیان ناصرالدین شاه، از صدارت عزل و به کاشان تبعید شد و در حمام فین به شهادت رسید.
محتویات
زندگینامه
میرزا تقیخان فراهانی معروف به «امیرکبیر» در هزاوه در اطراف فراهان از توابع اراک دیده بهجهان گشود. درباره تاریخ دقیق ولادت امیر اختلاف است، ولی سال ۱۲۲۲ق. بهنظر درستتر میرسد. برخی به وی نسبت سیادت داده، و خاستگاه خانواده او را کرمانشاه دانستهاند.
پدرش کربلایی محمدقربان که از خانوادهای پیشهور در هزاوه بود، نخست بهعنوان آشپز به خدمت میرزا عیسی قائم مقام فراهانی (د ۱۲۲۶ق) درآمد و سپس در دستگاه فرزند او میرزا ابوالقاسم قائم مقام (د ۱۲۵۱ق) ناظر آشپزخانه شد. محمدتقی دوران کودکی را در خانواده قائم مقام به خانه شاگردی سپری کرد و سپس مأمور محاسبه فیلخانه او شد. در این ایام هوش و استعداد محمدتقی در نامهنگاری موجب اعجاب قائم مقام شد و او را بر آن داشت تا از آن جوان در امور دبیری بهره جوید. به اینترتیب محمدتقی بهتدریج با رجال سیاسی آن روزگار آشنا گردید و به زودی توانست حتی خود را به شاه بنمایاند.
محمدتقی پس از چندی بهسبب دقت و صحت در کار، گویا در ۱۲۴۹ق. فرمان مستوفیگری یافت. پس از مدتی از خدمت قائم مقام مرخص شد و به جمع مستوفیان محمدخان زنگنه امیر نظام (د ۱۲۵۷ق) پیوست. گفتهاند که محمدتقی پیش از ورود به دستگاه امیر نظام، مدتی را نیز در خدمت قهرمان میرزا، برادر شاه گذرانیده بود. به هرحال، محمدتقی در کنار شخصیتی چون امیر نظام، با عنوان مستوفی نظام میتوانست بهخوبی قابلیتهای خود را نشان دهد، بهویژه که عباس میرزا به امیر نظام توصیه کرده بود تا از وجود شخصی همچون میرزاتقی که «سررشته معاملات سنواتی» را دارد، بهره جوید.
پس از قتل گریبایدوف، وزیر مختار روس (۱۲۴۴ق/ ۱۸۲۸م)، چون مقرر شد هیأتی بهسرپرستی خسرو میرزا برای عذرخواهی از این واقعه راهی روسیه شود، میرزا تقی که بیش از ۲۳ سال نداشت، در سلک همراهان امیر نظام قرار گرفت. اگرچه میرزا تقی در مذاکرات سیاسی نقش چندانی نداشت، اما فرصت یافت تا از مؤسسات آموزشی، فرهنگی و صنایع روسیه بازدید کند. محمدتقی پس از مراجعت از این سفر ملقب به «میرزا» و «خان» شد. میرزا محمدتقیخان یک بار دیگر نیز همراه امیر نظام به روسیه رفت و سرپرستی این هیأت را ناصرالدین میرزای ولیعهد بر عهده داشت. امپراتور روسیه نسبت به میرزا محمدتقی عنایتی خاص نشان داد و هدیهای نیز برای او فرستاد.
سفر دیگری که نقش سازندهای در شخصیت میرزا محمدتقی ایفا کرد، سفارت او به ارزروم (ارزنة الروم) در پی پدید آمدن بحران در روابط ایران و عثمانی و دعاوی ارضی دولت اخیر است که با هیأتی رهسپار آنجا شد. نخست قرار بود میرزا جعفرخان مشیرالدوله (د ۱۲۷۹ق/ ۱۸۶۲م) مأمور این کار شود، اما بهعلت بیماری از حضور در این جمع بازماند و میرزاتقیخان در صفر ۱۲۵۹ ق. طی فرمانی از سوی محمد شاه برای اینکار در نظر گرفته شد. وی با رتبه سرتیپی در رأس ۲۰۰ تن از رجال سیاسی - نظامی ایران رهسپار ارزروم شد. متن کامل این مذاکرات را بعداً به دستور میرزا تقیخان نوشتند و اکنون موجود است.
پس از مرگ محمد شاه (۶ شوال ۱۲۶۴ق) شاه جدید (ناصرالدین میرزا که در آذربایجان بود) از میرزا تقیخان (که در آن زمان منصب وزارت نظام آذربایجان را داشت) خواست تا مقدمات ورود او به تهران را فراهم کند. اردوی ناصرالدین شاه در ۱۹ شوال ۱۲۶۴ از تبریز به راه افتاد. وی در باسمنج، میرزا تقیخان را به امیر نظامی منصوب کرد و به این وسیله اعتماد خود را به او آشکار ساخت. امیر نظام در این سفر درایت بسیار نشان داد و اردوی شاهی را با نهایت نظم به تهران رسانید. پس از ورود شاه به تهران و جلوس بر تخت سلطنت، امیر نظام منصب صدارت یافت و لقب اتابک اعظم و «امیر کبیر» گرفت. امیر از پذیرش لقب صدراعظم امتناع کرد و به همان لقب امیر نظام بسنده کرد.
در ایام صدارت، امیر مصلحت چنان دید که برای تثبیت اقتدار سیاسی دولت، شاه را به سفر در داخل ایران تشویق کند و خود او را همراهی نماید. با آنکه وزرای مختار روس و انگلیس با اینکار مخالف بودند، ولی امیر سخن خود را پیش برد و وزرای مختار دو دولت نیز در این سفر شاه و امیر را همراهی کردند. در همین سفر اولین اقدام شاه برای تحدید اختیارات صدراعظم صورت گرفت و امور مربوط به خارجه در ایران را از دست امیر خارج گردانید.
از حوادث مهم زمان صدارت امیرکبیر، طرفداران علی محمد باب (پیشوای بابیه) به ترویج عقاید او و تحریک مردم برخاستند و در بعضی نقاط، سران ایشان آشکارا به معارضه با دولت پرداختند، تا آنجا که امیر به مقابله برخاست و باب را به امضای تکذیبنامه دعوی خویش واداشت، سپس به فتوای علما او را در ۱۲۳۵ ق. اعدام کردند.
اقدامات سیاست خارجی
در بعد سیاست خارجی و روابط با نمایندگیهای دول بیگانه در ایران، فعالیتهای امیرکبیر، بنیادی و متکی بر حفظ منافع ملی و حاکی از علم و اطلاع و تسلط او بر عرف بینالمللی است. اگرچه پیش از امیر نیز دولت ایران دارای وزیر امور خارجه بود، ولی در عهد او وزارت امور خارجه بهعنوان نهادی مشخص بنیان نهاده شد و نخستین کارکنان آن را امیر خود انتخاب کرد و ساختمانی برای آن در نظر گرفت. وزارت امور خارجه از ۱۲۶۵ تا ۱۲۶۷ ق. در دست خود او بود و از این تاریخ، میرزا محمدعلیخان را به منصب «وزارت مهام دول خارجه» منصوب کرد.
از کارهای امیر در این دوران، بازداشتن سفرای بیگانه از مداخله در امور داخلی ایران، اهتزاز پرچم ایران در کشورهای دیگر به طور دائم و گسیل داشتن نمایندگان دائمی سیاسی برای تأسیس سفارتخانه و نمایندگی به لندن، پترزبورگ، بمبئی، استانبول و تفلیس، بهرغم مخالفت روسیه و تدوین دستور عمل برای مذاکرات با وزرای مختار دول بیگانه، اتخاذ روشی برای کسب اخبار و اطلاعات از سفارتهای بیگانه که باعث بیم و رعب مداخلهجویان خارجی شد، نظارت بر رفت و آمد بیگانگان و مرسوم کردن اخذ تذکره برای آنها را میتوان یاد کرد.
میرزا تقی خان همچنین به آموزش و تربیت مأموران ایرانی مقیم خارج از کشور عنایت خاص داشت و میکوشید آنها را از میان شایستهترین افراد انتخاب کند.
امیرکبیر از مخالفان گسترش نفوذ تاراج گرانه بیگانگان در ایران بود. او حامی استقلال ملی بود و در برابر خواسته های نابجای بیگانگان، سرسختانه مقاومت می کرد. ازاین رو، می کوشید از دادن هرگونه امتیازی به این کشورها پرهیز شود. امیر در سیاست خارجی از اصول خاصی پیروی میکرد و از سیاست موازنه منفی سود میبرد و در عینحال از سیاست بهرهگیری از نیروی سوم و توسعه روابط متعادل با کشورهای جهان طرفداری میکرد. مسأله افغانان و سرزمینی که سپس افغانستان نام گرفت، به روزگار امیر و به اعتقاد جازم او، بهرغم مواضع انگلستان، مسألهای داخلی محسوب میشد.
با آنکه انگلستان همواره امیر را هشدار میداد تا از «دخل و تصرف در امورات هرات» خودداری کند، ولی امیر مصمم بود تا افغانان را بهپشتیبانی دولت ایران دلگرم ساخته، از نزاعهای قبیلهای (که لابد انگلستان بنا بر سنت سیاسی خود بدان دامن میزد) باز دارد، چنانکه یار محمدخان و سپس پسر او صید محمدخان حاکم هرات را عملاً به اطاعت و تبعیت از حکومت خراسان واداشت، و از کهندل خان و پسرش سلطان علىخان در قندهار، و دوست محمدخان حاکم کابل خواست مراودات خود را با انگلستان قطع کنند، یا تا تثبیت موقعیت سیاسى و نظامى ایران با انگلسیان مماشات کنند. وی درباره سیستان و بلوچستان نیز همین سیاست را پیش گرفت تا به آرامی به بسط قدرت دولت مرکزی در میان عشایر آن منطقه که تحت نفوذ انگلسیان بودند، بپردازد.
تحول در روابط ایران و انگلستان به روزگار امیر با ورود سرگرد جستین شیل ایرلندی که پس از دو سال مرخصی به ایران بازگشت، آغاز شد. شیل در بدو ورود از وزارت امیر اظهار خشنودی کرد. ولی مداخله آشکار و نهان سفارت انگلیس در امور ایران، امیر را بهمقابله واداشت و بدینسبب نسبت به خواسته های سفارت بیتوجهی کرد و امور آن را معطل گذاشت. این برخورد موجب اعتراضات پیاپی سفارت و واکنش شیل شد.
نخستین موضوع مورد مناقشه، تعریف حق و حدود حاکمیت ایران بر خلیج فارس بود. امیر همواره میکوشید سیطره ایران را بر نواحی جنوبی خلیج فارس تثبیت کند و برای اینکار، برخی کارگزاران دولت در آن مناطق را تغییر داد. وی در این زمان با طرح مسأله الغای تجارت برده در خلیج فارس توسط دولت انگلستان روبهرو شد و در پی آن نماینده این کشور در ربیع الثانی ۱۲۶۵ ق. به دولت ایران اطلاع داد که ناوگان انگلیسی، کشتیها را در این آبها جستوجو و توقیف میکند. امیر به شدت به مخالفت برخاست و آن را سلب حاکمیت ایران و مخالف قوانین اسلامی دانست و هشدار داد که اینکار موجب میشود که روسها نیز درصدد کسب امتیاز برآیند. با آنکه وی موافقت کرد در یک دوره ۴ ماهه ناوگان انگلیسی با حضور مأموران ایرانی، کشتیها را بازرسی کند، ولی بعداً اینکار را موقوف کرد و اعلام داشت که به حکمرانان فارس و خوزستان دستور داده است از حمل و نقل بردگان ممانعت کنند. اما کوششهای شیل و توسل او به ناصرالدین شاه موجب شد تا امیر بپذیرد که مدت ۱۱ سال ناوگان انگلیسی با حضور یک صاحب منصب ایرانی به بازرسی کشتیها بپردازد.
موضوع دیگر، درخواستهای مکرر سفارتهای روس و انگلیس درباره صرفنظر کردن از تنبیه مجرمان بود که امیر این را نیز بهشدت رد کرد و آن درخواستها را مداخله در امور ایران دانست. این معنی با اخذ تابعیت ایرانیان از سفارت انگلیس مرتبط بود که بهطور خاص در پناهندگی برخی افراد و اعضای خاندانهای مشهور و حمایت انگلیسیان از کسانی که مطرود امیر بودند، جلوهگر شد.
نیز از آنجا که سفارت انگلیس با اعطای تحت الحمایگی به مجرمان مختلف عملاً حاکمیت ملی ایران را نقض میکرد، امیر دستور داد رفت و آمد ایرانیان را به سفارت انگلیس زیر نظر گیرند. مهمترین عامل درگیری سیاسی سفارت مذکور با دولت ایران، مسأله ارامنه تبریز بود که پس از مرگ محمد شاه، بهدلایلی نامعلوم امور سرپرستی آنان به کنسول انگلیس سپرده شده بود. در این وقت امیر کلیه احکام صادره از جلوس ناصرالدین شاه در تبریز تا ورود او به تهران را لغو کرد و سپس به دولت انگلستان نیز اطلاع داده شد که امور ارامنه منحصراً در اختیار دولت ایران است. و پس از کشمکشهایی سرانجام امیر توانست از مداخله سفارتهای بیگانه در امور اتباع ایران و اقلیتهای دینی جلوگیری کند.
همچنین عصر صدارت امیرکبیر، صحنه برخورد دو دولت ایران و روسیه بر سر مسائل اقتصادی و مرزی بود. نخستین برخورد بر سر امتیاز شیلات ایران ایجاد شد. امیر بدون توجه به آنکه روسیه در عصر محمد شاه طی قراردادی آن را به اجاره گرفته است و به استناد آن به مداخله در امور شیلات ایران میپرداخت، آن را به بازرگانی ایرانی واگذاشت و دولت روسیه کاری از پیش نبرد.
موضوع دیگر، مخالفت شدید امیر با محافظت انبار تجارتخانه روسیه در استراباد توسط نیروی نظامی روس، و نیز ایجاد بیمارستانی توسط روسها در سواحل شمالی ایران بود. این انبار پس از تجدید ساختمان رسماً به دولت روسیه بهاجاره داده شد. دولت روس در هر دو مورد به اعتراض برخاست، ولی امیر، صدراعظم روسیه را قانع کرد که این کارها به سود هیچیک از دو دولت نیست.
اوج درگیری میان روس و دولت ایران بر سر مسأله آشوراده رخ داد. روسها آنجا را در ۱۲۵۸ق/ ۱۸۴۲م تصرف کرده بودند و امیر میکوشید دست آنها را قطع کند. در این میان، مهدی قلی میرزا حاکم مازندران، کنسول روسیه را به جانبداری از اشرار متهم کرد و گروهی از ترکمانان یموت به قوای روسیه در آشوراده حمله کردند و عدهای را به قتل رساندند؛ روسها نیز مجدداً قوایی در آنجا پیاده کردند و از امیر خواستند تا حاکم مازندران را عزل کند. نزاع بالا گرفت و امیر به مقابله برخاست، ولی سرانجام برای جلوگیری از گسترش نزاع که انگلیسیان هم در شعلهور کردن آن بیتأثیر نبودند، به اجبار بهدرخواست روسیه گردن نهاد.
زمینه روابط ایران با فرانسه در دوره صدارت امیر، به تلاش برای اجرای معاهده محرمانه ۱۲۶۳ق/ ۱۸۴۷م در عصر محمد شاه باز میگردد که طی آن به اتباع فرانسه اجازه داده شده بود که در ایران به تجارت بپردازند، ولی اجرای معاهده مذکور بهدلایلی از جمله ایجاد موانع از سوی دولتهای روس و انگلیس به تعویق افتاده بود. در این وقت کنت دو سارتیژ نماینده سیاسی فرانسه به تکاپو افتاد، اما اقدامات نسنجیده او، و اعلام جمهوریت در فرانسه و مسأله اتباع مسیحی کاتولیک در ایران، امیر را در وضع نامطلوبی قرار داد و مکاتبات بهجایی نرسید، تا سرانجام کنت که مواضعش در اینباره مبهم و متناقض مینمود، بهرغم خواست امیر، ایران را ترک کرد و روابط سیاسی دو کشور قطع شد.
یکی از دل مشغولیهای دولت امیرکبیر در مرزهای شرقی، وجود قبایل ترکمن و تعدیهای ایشان به خاک ایران و مردم بود. این شرارتها امرای خوارزم و بخارا را نیز که راه ارتباط خود را با کشورهای اسلامی در خطر میدیدند، نگران میکرد. از اینرو، نیروهای ایران و امرای خوارزم و بخارا بارها به ترکمانان هجوم بردند. در این جنگها عدهای از ایرانیان اسیر شدند و ترکمانان آنها را به خوارزمیان فروختند. چون امیر تصمیم به سرکوب ترکمانان گرفت، امیر خوارزم سفیری به دربار ایران گسیل کرد و از طرف امیر نیز رضا قلیخان هدایت برای رهانیدن اسرای ایرانی و مطلع کردن خان خیوه از تحریکات توسعه طلبانه روسیه، رهسپار خوارزم شد.
درباره بخارا تحرک کمتری نشان داده شد؛ اگرچه بخاراییان در ورود و عبور از ایران و حتی رفت و آمد مأمورینشان به سمت عثمانی از ایران با ممانعتی روبهرو نمیشدند. به طورکلی سیاست امیر در جلب و جذب بخارا و خوارزم به سبب مخالفت سرسختانه روسیه با نزدیکی ایران و آسیای مرکزی، و نیز بهسبب عزل امیر مقارن بازگشت هدایت از سفر خوارزم، موفقیتآمیز نبود.
محور اصلی روابط ایران با عثمانی در عصر صدارت امیر، تفسیر و اجرای مفاد عهدنامه ارزروم درباره خطوط مرزی بود که توسط میرزا تقیخان، پیش از صدارتش، منعقد شده بود. در اوایل صدارت امیر، میرزا جعفرخان مشیرالدوله برای تعیین خطوط مرزی به بغداد گسیل شد، اما عثمانیان که دولت ایران را مشغول سرکوب فتنه سالار میدیدند، بهناگاه نواحی قطور و خوی را تصرف کردند. مأمور ایران نیز بهدستور امیر از شرکت در کمیسیون خودداری کرد، ولى با فشار و قول روسیه و انگلستان مبنى بر رفع اشغال، کمیسیون تشکیل شد. با اینهمه، مذاکرات بهسبب ادعای ارضى عثمانى بر خرمشهر و مخالفت شدید امیر با این معنى، به بنبست کشیده شد. با آنکه امیر تا مدتی به فشارهای انگلستان برای ادامه مذاکرات وقتی نگذاشت، ولی سرانجام بهسبب وقایع آشوراده، مجبور شد مشیرالدوله را به مذاکرات بازگرداند.
فکر ایجاد روابط سیاسی با آمریکا از مدتها قبل از صدارت امیر، کم و بیش وجود داشت، اما امیر آن را تحقق بخشید تا معادله قدرت را در خلیج فارس که به سود انگلستان بود، بر هم زند. بدین مناسبت در ذی الحجه ۱۲۶۷/ ۱۸۵۱ م. میان دو کشور عهدنامه دوستی و کشتیرانی در آبهای طرفین منعقد شد و مقرر گردید که دولت آمریکا در تهران، تبریز و بوشهر کنسولگری تأسیس کند.
سنای آمریکا نیز این قرارداد را به «معاهدات کامله الوداد» تبدیل و تصویب کرد و آمادگی خود را برای مبادله عهدنامه به دولت ایران اعلام داشت، ولی در این میان، امیرکبیر معزول شد و جانشینان او تمایلی به اینکار نشان ندادند. آمریکاییان معتقد بودند که انگلستان مانع اصلی برای برقراری روابط میان دو دولت است. علاوه بر آمریکا، امیر کوشید با پروس، اتریش و بلژیک نیز رابطه برقرار سازد ولی انگلیسیان که بهویژه حضور اتریش را با منافع خود ناسازگار میدیدند، در راه ایجاد رابطه سیاسی ایران با آن کشور مانعتراشی میکردند. درباره فکر رابطه با بلژیک اطلاعات موجود منحصر است به قراردادی میان دو کشور که وزیر مختار فرانسه از آن یاد کرده است.
اصلاحات اقتصادی و فرهنگی
امیرکبیر اصلاحات داخلی را با امور نظامی که ضامن حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور بود و او خود در امر نظام تجربهای طولانی داشت، آغاز کرد. او نخست صندوقی برای تأمین مواجب و نیازهای مالی نظامیان ایجاد کرد تا نظامیگری بهصورت شغلی مستقل درآید. سپس به تدوین قانون سربازگیری و طبقهبندی رستهها و درجات و تجدید سازمان نظامی پرداخت. و اخذ «سیورسات» از رعیت را ممنوع کرد. این قوانین تحت عنوان «نظام ناصری» تدوین و طبع شد. او همچنین به تأسیس کارخانههایی برای ساخت ملزومات نظامی و تسلیحات ساده، و متحدالشکل گردانیدن لباس نظامیان دست زد. در زمینه تسلیحات، علاوه بر آنکه بهرغم اعتراض شدید دولت روسیه، تجار و رعایای ایران را به خرید اسلحه از روسیه ترغیب میکرد و از برخی تجار انگلیسی نیز اسلحه میخرید، مایل بود از کشورهایی چون بلژیک نیز سلاح بخرد و مستشارانی از کشوری بیطرف برای ارتش استخدام کند.
در زمینه اقتصادی، امیر طرفدار گسترش تجارت و کشاورزی، و در عینحال توسعه صنایع ملی بود. بدینسبب بهساخت و توسعه بازارهای تهران و تبریز (سرای امیر) و گسترش شبکه راهها همت گماشت. از سوی دیگر افزایش حقوق گمرکی واردات، موجب ترغیب و توجه تجار ایرانی بهصادرات شد، چنانکه در ۱۲۶۷ق/ ۱۸۵۱م. صادرات ایران بر وارداتش پیشی گرفت و تقریباً به ۳ میلیون لیره انگلیسی رسید و پس از ایجاد نمایشگاهی از کالاهای ایرانی در تهران، انگلستان از امیرکبیر خواست تا چنین نمایشگاهی نیز در لندن برپا سازد.
از دیگر اصلاحات امیر که ارتباط مستقیم با تجارت دارد، ایجاد امنیت در راهها و نظارت بر عبور و مرور و صدور تذکره عبور، ایجاد قراولخانه و چاپارخانه در حدود شهرها، مساحی و نقشهبرداری تهران و دیگر مناطق و راههای کشور را باید ذکر کرد.
امیر همچنین معادن را تا ۵ سال از مالیات معاف کرد و برای امور معادن مسئولی برگزید. وی با علاقه تمام بهحمایت از صاحبان حرفه و تولید کنندگان پرداخت. گروهی را برای فراگیری صنایع بهروسیه و عثمانی فرستاد و برای خرید ماشین آلات صنعتی از اتریش اقداماتی انجام داد و کارخانجات محدودی در کشور دایر کرد.
در زمینه مالیه نیز امیر دست به اصلاحاتی بنیادی زد. در پرداخت بدهیهای عقب افتاده تدبیری اندیشید و اسناد و حوالههای دولتی را اعتبار داد. منافع اخذ مالیات و ورود آن بهخزانه دولت را سامان بخشید و در عینحال مالیاتهای اجحافآمیز بر طبقات ضعیف را ملغی ساخت.
او از سوء استفاده منشیان و مستوفیان جلوگیری کرد و دستور داد تا کتابهایی مشتمل بر قوانین گردآوری مالیات و شرح وظایف مأموران مالیاتی، مبتنی بر مقررات مالی فرانسه تدوین کنند. و با این تنظیمات مالیاتهای عقب افتاده را از اشخاص متنفذ وصول کرد.
برخی مکاتبات امیرکبیر حاکی از صرف اوقات و دقت بسیار در امور مالیه از سوی اوست و این امر را مایه انتظام امور میدانست. وی همچنین مستمری درباریان را کاهش داد و از این طریق به اجرای برخی طرحهای عمرانی توفیق یافت و همین امر از عوامل دشمنی و توطئه بر ضد او شد.
سیاست کلی امیرکبیر بر پایه توسعه صنعت و پیشرفت کشاورزی استوار بود. سعی او افزایش تولید ایرانی و کاهش واردات بود. امیر، کارخانه های شکر، پارچه بافی، کاغذسازی، فلزکاری و... را در شهرهای ایران راه اندازی کرد. او دستور داد دستگاه های جدید را به ایران آورند و از مهندسان و صنعت کاران اروپایی بخواهند تا صنایع گوناگون را در ایران آموزش دهند. معادن، شناسایی شد و استخراج فلزات، آغاز گشت. امیر در ترویج و تشویق صنعت گران آن قدر اصرار داشت که عهد بسته بود به هر فردی که هنر بدیع و صنعت تازه ای بیاورد، پاداش خوبی خواهد داد.
امیرکبیر اعتقاد داشت که یک کشور مستقل، باید همه چیز را در داخل سرزمین خود تأمین کند. او برای رونق کشاورزی، گام های زیادی برداشت. آنچه او انجام داد، شروع حرکتی بود که در آینده باید سامان می یافت. برخی از مهمترین اقدامات وی برای بهبود وضعیت کشاورزی عبارتند از: ایجاد امنیت برای کشاورزان، تشویق آنان به صنعتی کردن مسیر تولید، کم کردن مالیات، ساخت سدّ ناصری بر رودخانه کرخه و دو سد دیگر در گرگان و قم.
امیرکبیر که خود از میان مردم برخاسته بود و با رنجشان آشنایی دیرین داشت، ابتکار زیادی برای بالا بردن سطح بهداشت عمومی به خرج داد. وی آبله کوبی را در ایران عمومی ساخت و به دستور او کتاب های لازم در این زمینه به فارسی ترجمه و چاپ شد. آبله کوبان را با حقوق کافی، استخدام کرد و به شهرهای گوناگون فرستاد. مبارزه با بیماری وبا، ساخت نخستین مریض خانه های دولتی، تعلیم پزشکان، نظافت شهر و گردآوری بیماران از سطح شهرها، از اقدامات دیگر امیر در این راستا هستند. امیرکبیر، فروش شراب را نیز ممنوع کرده بود.
در مسائل فرهنگی، برجستهترین کار امیر، زمینهسازی تأسیس «دارالفنون» برای تربیت علمی و فنی جوانان بر اساس اصول و علوم جدید اروپایی بود. چه، وی اعتقاد داشت که انتقال محیط علمی اروپا به ایران، بهتر از فرستادن محصل به خارج از کشور است. وی پس از کسب موافقت شاه در اواخر ۱۲۶۶ق/ ۱۸۵۰م، میرزا رضا مهندس را مأمور تدوین نقشه ساختمانی در شمال شرقی ارک تهران کرد و سپس بنای آن را به محمدتقی خان معمارباشی سپرد و بهرام میرزا حاکم تهران مأمور نظارت بر اجرای آن شد. خود امیر نیز از نظارت بر امور آن خودداری نداشت.
از آنجا که امیر نیز مانند مردم ایران از انگلیسی ها و روس ها تنفر داشت، به استخدام معلمان اتریشی پرداخت. مدرسه دارالفنون با نُه استاد اتریشی در رشته های مهندسی، تاکتیک نظامی، توپ خانه، سواره نظام، معدن شناسی، طب و دواسازی، با حضور صدوپنجاه دانش آموز، زمانی شروع به کار کرد که سیزده روز قبل از آن، امیرکبیر را در باغ فین به شهادت رسانده بودند و او نتوانست ثمره تلاش های خود را در راه اندازی دارالفنون ببیند.
آنچه از امیرکبیر، چهره ای روشن فکر و اندیشمند ساخته، توجه او به علم و فرهنگ بوده است. او در عصری که کتاب، مهمترین وسیله دانش اندوزی و تولید اندیشه بود، دست به ابتکارهایی زد که ارزش آنها را امروزه به خوبی می توان دریافت. در دوران صدارت او، کتاب های فراوانی از اروپا به ایران آورده شد که در زمینه های گوناگونی نوشته شده بودند. کتاب هایی درباره علوم طبیعی، صنعت، زراعت، تجارت، اقتصاد، سیاست، قوانین معدن شناسی، تربیت حیوانات اهلی، پرورش درختان صنعتی و میوه، باغبانی، نظام لشکری و فنون جنگ، طب، دام پزشکی و... .
انتشار روزنامه «وقایع اتفاقیه» نیز از دیگر اصلاحات فرهنگی امیر بهشمار میرود. جستین شیل معتقد است که سر مقالههای این روزنامه به قلم خود امیر بوده است.
از دیگر اصلاحات فرهنگی و اجتماعی امیر، دستور ترجمه کتب اروپایی، ایجاد چاپخانه، تدوین قانون نامهای برای پزشکان و امتحان از آنها، ترویج آبلهکوبی و بنیان نخستین بیمارستان دولتی را میتوان نام برد.
ایجاد امنیت، دیوانخانه و دارالشرع برای استقرار عدالت، از دیگر امور مورد توجه خاص امیر بود. او برای آگاهی از رفتار حاکمان شهرها، کسانی را مخفیانه بر میگماشت و با گزارش آنها به توبیخ یا تشویق حاکمان میپرداخت. با آنکه امیر در اوایل کار کوشید خود به داوری در امور مهم بپردازد، ولی سپس شیخ عبدالحسین تهرانی معروف به «شیخ العراقین» (١٢٨۶-١٢٢۶ ق) را به ریاست محکمه شرع بهعنوان عالیترین مرجع قضا منصوب کرد. دعاوی حقوقی پس از طرح در دیوانخانه به محکمه شرع میرفت و احکام صادره برای اجرا به دیوانخانه ارجاع میشد و در واقع تلفیق شایان توجهی میان قوانین عرفی و شرعی بهعمل میآمد. امیرکبیر بر آزادی دینی اقلیتها نیز تأکید میکرد و به امور قضایی آنان در همین دیوانخانه رسیدگی میشد.
آثار عمرانی امیر نیز قابل توجه است. غیر از بنای دارالفنون تهران، به دستور او، ارک حکومتی را تجدید بنا کردند و بر عمارات آن افزودند. نیز در بنای میدان توپخانه و سبزه میدان، بهویژه بازار بزرگ آن با طاقهای هلالی دخیل بود و کاروانسرایی بزرگ در بازار تهران ساخت که به سرای اتابکیه معروف شد. تکیه دولت در ضلع شرقی میدان ارک هم اصلاً از ساختههای اوست.
شیخ عبدالحسین تهرانی، وصی امیر، مدرسه و مسجدی در تهران از ماترک امیر پس از قتل او ساخت که بعدها به نام خود او معروف شد. همو بخش مهمی از میراث امیر را صرف توسعه و بازسازی بقعههای عتبات عالیات و طلاپوش کردن آستانه حرم عسکریین (علیهما السلام) کرد. گویا امیر وصیت کرده بود که از ما ترکش بیمارستانی نیز در تهران دایر کنند.
سرانجام، امیر بهعنوان آغازگر اصلاحات عمیق و معتقد به مشارکت عمومی در اینکار، با انتشار اعلامیهای از صاحبنظران خواست که نظریات خود را درباره اصلاحات امور کشوری و لشکری اعلام کنند. رساله قانون قزوینی نیز در پاسخ بههمین درخواست نگاشته شد.
با اینهمه، مطابق بعضی اسناد، سختگیری امیر نسبت به دیگران که گاه آنان را از بیان حقیقت باز میداشت و نیز عزل جمعی از رجال و کارگزاران، و در عینحال تسامح بیاندازهاش نسبت به بعضی از بستگان خود، کسانی را واداشت که او را به «بیاعتدالی» منسوب کنند. به همین سبب درباره اصلاحات و رفتارهای سیاسی امیر نظریات متفاوت و متضادی ابراز شده است.
عزل و قتل امیرکبیر
سرعت سیر حوادث از روزی که ناصرالدین شاه طی فرمانی تمام امور را در کف امیرکبیر نهاد، تا آنگاه که فرمان عزلش را صادر کرد، چنان است که محققان را غالباً دچار نوعی حیرت میکند. بیگمان عزل او امری ناگهانی نبود و از مدتها پیش تحرکاتی برای تحدید قدرت و اختیارات امیر بهظهور میرسید. بهعلاوه، از برخی نامههای امیر به شاه نیز برمیآید که خود وی به سبب بعضی رفتارهای شاه از عاقبت خویش اندیشناک بوده است.
امیرکبیر هیچگاه نتوانست با درباریان کهنهکار رابطه خوبی برقرار کند و یا خود را از لحاظ رفتارهای شخصی و اجتماعی واقعاً و عملاً در زمره درباریان جای دهد. این معنی یکی معلول نسب خانوادگی امیر بود که در زمره نجبای والانژاد محسوب نمیشد و دیگر آنکه روابط او با دربار شاه بسیار بی تکلّف و صادقانه و بدون ظاهرسازی و ریاکاریهای مرسوم بود. بر مخارج شاه نظارت میکرد و مانع ولخرجیهایش میشد و از او میخواست با اتکا به خود و به استقلال به اداره امور بپردازد. با اینهمه، امیر شأن شاه را رعایت میکرد و در برابر او برای خود مرتبتی قائل نبود.
رفتار ساده و صادقانه امیر، موجب رشک و خشم درباریان متملّق میشد که خود را در برابر امیر ضعیف میدیدند و برای خودنمایی آنرا نوعی توهین بهشاه مینمایاندند. مهدعلیا، مادر قدرتطلب شاه که علاقه شدیدی به مداخله در امور، و نقش مهمی در حوادث سیاسی روزگار داشت، یکی از مهمترین دشمنان امیر بود.
سختگیریهای امیر نسبت به اهل حرم، بهویژه مهدعلیا که گویا نسبت به جایگاه صدراعظم نیز حسادت میکرد، و مخالفت امیر با خواسته های نابجای او، از جمله علل دشمنی مهدعلیا بود که همراه آقاخان نوری و حاج علیخان، در رأس دشمنان امیر قرار داشت.
از دیگر دستاویزهای دشمنان امیر در تحریک شاه بر ضد او، داستان عباس میرزا ملک آرا است که میگفتند امیر قصد خلع ناصرالدین شاه و به سلطنت رساندن او را دارد. و برخی نیز او را در برابر شاه، جسور و پر خطر جلوه داده، یگانه راه بقای سلطنت را قتل او دانستند. با اینهمه، جالب توجه است که بهنظر میرسد کسی مانند مهدعلیا پس از قتل امیر، نقش و اهمیت او را در حفظ ارکان سلطنت ناصری دریافت و گویا از دشمنی خود نیز متأسف بود.
فرمان عزل امیر از صدارت و ابقای وی در امور نظام به خط و انشای میرزا سعید مؤتمن الملک تهیه شد و در پنجشنبه ۱۹ محرم ۱۲۶۸ توسط مهدعلیا به اطلاع او رسید و سپس آجودان باشی فرمان را رسماً به او ابلاغ کرد، اما اندکی بعد به خدمت نظام او نیز خاتمه داده شد. شاه از واکنش امیر بیم داشت و قراولان خاصه را آماده باش داده بود. اما امیر با آنکه از قدرت و جسارت لازم برخوردار بود، مصالح ملی را بر موقعیت شخصی ترجیح داد و به واکنش تندی دست نزد و گوشه عزلت برگزید.
پس از عزل امیر از صدارت و وزارت نظام، آقاخان نوری آشکارا به مخالفت و دگرگون کردن کارهای امیر برخاست، بهشکلی که امیر برآشفت و از شاه اجازه ملاقات خواست. اما شاه سخنان امیر را نپذیرفت و او را مورد عتاب قرار داد.
میرزا آقاخان نوری از حمایت روس و انگلیس از امیر، و حتی پناهندگی امیر به انگلیسیان سخن رانده است. با آنکه در دشمنی او با امیر تردیدی نیست و حقایق آشکار، تعلق خاطر امیر را به بیگانگان نفی میکند، ولی برخی از نویسندگان و خود انگلیسیان بنابر عللی همیننظر را ترویج کردهاند. آقاخان نوری برای اثبات این مدعا کوشید تا از امیر اقرار بگیرد که قصد افساد داشته است و شاه را نیز با خود موافق کرد.
حکم تبعید امیر به کاشان، نخست با عنوان حکومت آن شهر، صادر شد و زیر نظر نظامیان به آنجا رفت. اندکی بعد شاه حکم قتل او را نیز امضا کرد و علی خان فراشباشی مأمور آنکار گردید. وی در بامداد ۱۸ ربیع الاول ۱۲۶۸ ق. وارد فین کاشان شد و به حمامی که امیر در آنجا مشغول استحمام بود، رفت و حکم را خواند. بهدرخواست امیر رگ دستش را بریدند، و سپس بهسبب تعجیلی که داشتند، او را خفه کردند و برخی اشیاء شخصی او را به غارت بردند.
پیکر میرزا تقى خان امیرکبیر را نخست در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن کردند، ولی چندی بعد همسرش عزتالدوله آن را به کربلا انتقال داد و در محدوده رواق شرقی حرم امام حسین (علیهالسلام) معروف به پایین پا به خاک سپرده شد.
در تهران مرگ امیرکبیر را به بیماری او نسبت دادند. با این همه، انعکاس این حادثه در تهران نامطلوب بود و سفارت انگلیس رسماً به اعتراض برخاست. شاه خود را از مداخله در اینکار مبرّا دانست و بعضی از نوشتجات حاکی از مداخله خود در اینکار را از میان برد. و خود میرزای نوری هم تقصیر را به گردن حاج علیخان فراشباشی انداخت.
روبرت کرزن -دبیر نمایندگی انگلیسی در کنفرانس ارزنة الروم- می گوید: «میرزا تقی خان متهم به هیچ گناهی نبود. شاه با کشتن خیانتکارانۀ او، یکی از شریف ترین و پاکدامن ترین خدمتگزارانش را به تحریک رسواترین و فرومایه ترین افراد معدوم ساخت».
ویژگیهای امیرکبیر
درباره خلق و خوی امیرکبیر داستانها و روایاتی که در افواه پس از قتل وی رواج بسیار یافت، مشحون از نکات جالب توجه است. وی معمولاً پیش از طلوع آفتاب سرکشی به امور را آغاز میکرد. خود به یکایک کارها میرسید و دستورهای مقتضی میداد. وی نظم و ترتیبی پدید آورد که پس از او نیز زبانزد خلق بود.
با وجود سختگیریهایش در کارهای حکومتی، و مخالفت سرسختانهاش با مداخله بیگانگان، هیچگاه از راه ادب و عفاف خارج نمیشد، چنانکه تأثیر بسیار خوبی بر بیگانگانی که او را میدیدند، میگذاشت. علما و دانشمندان را بسیار محترم میداشت. و از مدیحهسرایی شاعران بیزار بود و قاآنی شاعر را بدان سبب توبیخ کرد. امیر اعتقادات دینی استواری داشت و این معنی از نامهها و رفتارهایش به خوبی آشکار است.
گرچه امیرکبیر به ظاهر از مردم محروم و فرودست ایران بود، ولی این امتیاز را داشت که در جمع یکی از بهترین و اصیل ترین خاندان آن روز ایران تربیت یابد. هم خواسته های توده مردم را می دانست و هم با افکار بزرگان مملکت آشنا بود. رنج و زحمت مردم را تجربه کرده و رفاه سردمداران را به چشم خود دیده بود. او با لیاقتی که از خود نشان داد، در کنار فرزندان قائم مقام آموزش دید. ازاین رو، هرگز به مردمش خیانت نکرد و مصلحت آنان را بر همه چیز مقدم داشت. مدیری کاردان، سیاست مدار، مردم دوست و مردی از جنس مردم، با اندیشه ای در خدمت مردم بود. او آموخته بود هر جا کمبودی می بیند، برای رفع آن بکوشد و آنچه را با رنج بسیار به دست آورده است ـ و در صرف آن برای آرامش و رفاه خود حق دارد ـ به خاطر آسایش و آرامش ملت خود مصرف کند.
منشی سفارت انگلیس در تهران، شخصیت امیرکبیر و کردارش را چنین توصیف می کند: «امیر نظام به کسی قول نمی دهد، اما وقتی انجام کاری را وعده می دهد، باید به سخنش اعتماد کرد و انجام آن کار را محقق شمرد. امیر نظام به کلی فراتر از آن بود که کسی بتواند او را به رشوه بفریبد. روزها و هفته ها می گذشت که از بام تا شام کار می کرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس می دانست. دشواری ها و نیرنگ ها نیز او را از کار، سست و دل سرد نمی ساخت. اگر امیر نظام در همه نقشه هایش کام یاب نگردید، کاستی از دانایی و نیروی کارش نبود؛ تقصیر از آنان بود که در یاری او کوتاهی کردند».
امیرکبیر کوشید تا پایه های نظمی قوی را استوار سازد و بساط فساد و رشوه خواری را برهم زند؛ چراکه تا پیش از آن، رشوه گیری و باج خواهی، عادت روزانه درباریان شده بود.
روبرت واتسون مورخ انگلیسی درباره امیرکبیر می نویسد: «در میان همۀ رجال اخیر مشرق زمین و زمامداران ایران که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزا تقی خان امیر نظام بی همتا است؛ ... به حقیقت سزاوار است که به عنوان اشرف مخلوقات به شمار آید. بزرگوار مردی بود». و می گوید: «میرزا تقی خان بر آن شد که نیکبختی مادی مردم را فراهم کند، و تمایلات نکوهیدۀ آنان را مهار گرداند. این وزیر هدفی از آن هم عالیتر داشت؛ هر آینه تدابیرش استمرار می یافت، در اخلاق و کردار ایرانیان تغییری اساسی و ریشه دار تحقق می پذیرفت».
کنت دو گوبینو، سفیر فرانسوی در زمان ناصرالدین شاه، نیز درباره ویژگی های امیرکبیر می نویسد: امیرنظام... می خواست عظمت دیرینه کشورش را باز گرداند. در همه جا سربازخانه، کاروانسرا و پل بنا کرد. توجه زیادی به کارخانه ها کرد و احداث صنایع جدید را تشویق کرد. به اروپائیان نظر خوبی نداشت و می خواست دست آنان را کوتاه کند، ولی از سوی دیگر می خواست معلومات نظامی و مهارت صنعتی آنان را اخذ نماید و بالاخره دست روی نقطه حساس دولت یعنی اختلاس کارمندان گذاشت. او می خواست همه کارمندان دولت، خود او را الگو قرار بدهند، که بسیار پاک بود و دزدی نمی کرد.
منابع
- "امیرکبیر"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
- "امیرکبیر"، پایگاه اطلاعرسانی حوزه.
- عتبات عالیات عراق، اصغر قائدان، نشر مشعر، تهران، ص۱۵۵.