شیخ عبدالحسین تهرانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی را به شیخ عبدالحسین تهرانی منتقل کرد)
 
(۴ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
آیت‌‌ الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی معروف به «شیخ‌ العراقین» (متوفی‌ ۱۲۸۶ق) از [[فقیه|فقیهان‌]] نامدار قرن‌ ۱۳ قمری‌ است‌ که‌ به‌ دقت‌ نظر، اندیشه‌‌ صائب‌ و همت‌ بلند شهره بود و زمان‌ اقامتش‌ در [[کربلا]] جمعی‌ کثیر از مردم‌ آنجا از وی‌ [[تقلید]] می‌کردند. وی‌ شاگرد برجسته‌‌ آیت‌‌ الله‌ «[[صاحب جواهر|صاحب‌ جواهر]]» بود و از ایشان‌ اجازه‌‌ [[اجتهاد]] داشت.  
+
'''آیت‌‌ الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی''' معروف به «شیخ‌ العراقین» (١٢٨۶-١٢٢۶ ق) از [[فقیه|فقیهان‌]] نامدار قرن‌ ۱۳ قمری و از شاگردان برجسته‌‌ مرحوم [[صاحب جواهر|صاحب‌ جواهر]]<nowiki/> است‌ که‌ به‌ دقت‌ نظر، اندیشه‌‌ صائب‌ و همت‌ بلند شهره بود و زمان‌ اقامتش‌ در [[کربلا]] جمعی‌ کثیر از مردم‌ آنجا از وی‌ [[تقلید]] می‌کردند. شیخ‌ العراقین، مورد اعتماد و عنایت‌ خاص‌ [[امیر کبیر]] قرار داشت و امیر، علاوه‌ بر ارجاع‌ محاکمات‌ شرعی‌ [[دیوان (تشکیلات اداری)|دیوان‌]] به‌ محضرش، در مطالب‌ مشکله‌ با او مشورت می‌کرد. او در آبادانى و توسعه [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] [[عراق]]، نقش ارزنده اى دارد.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = آیت الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی
 +
||تصویر=
 +
||زادروز = ١٢٢۶ قمری
 +
|زادگاه = [[تهران]]
 +
|وفات =  ١٢٨۶ قمری
 +
|مدفن = [[کربلا]]
 +
|اساتید =  [[شیخ محمدحسن نجفی]]، شیخ مشکور حولاوى، شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء، ...
 +
|شاگردان = [[محدث نوری|میرزا حسین نورى]]، [[ملا حسینقلی همدانی|ملاحسینقلى همدانى]]، [[شیخ محمدهادی تهرانی|شیخ محمدهادى تهرانى]]، ...
 +
|آثار = کتاب الاجازات، ترجمه نجاة العباد، طبقات روات، مصباح النجاة، کتاب المُبکى، ...
 +
}}
 +
==ولادت==
 +
عبدالحسین فرزند حاج شیخ على تهرانى -که در علم و ایمان به توفیقاتى دست یافته بود- در سال ١٢٢۶ هجرى در [[تهران]] به دنیا آمد. از همان اوان طفولیت آشکار بود که او با دیگر کودکان هم‌سالش تفاوت‌هایى دارد و به مرور که رشد مى‌کرد، نسبت به آنچه در اطرافش مى‌گذشت، حساس بود و روحى جست‌وجوگر داشت.  
  
<br />
+
==تحصیلات و استادان==
 +
عبدالحسین تهرانى از شش یا هفت سالگى در یکى از مکتب‌خانه‌هاى [[تهران]]، مقدمات ادبى، دینى و اعتقادى را به خوبى آموخت. از ١۵ سالگى در حوزه علمیه این شهر به تحصیلات علوم دینى روى آورد و ضمن فراگیرى زبان و [[ادبیات عرب|ادبیات عربى]]، [[منطق]]، علوم نقلى و برخى دانش‌هاى متداول و مرسوم را آموخت.
  
=== آيت الله شيخ عبدالحسين تهرانى ===
+
از بعضى قرائن چنین برمى‌آید که او براى پى‌گیرى امور درسى، به [[اصفهان]] رفته است تا در حوزه این شهر معارفى را در علوم عقلى و نقلى فرا بگیرد، [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقابزرگ تهرانى]] مى‌گوید که شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢۵٢ قمرى و در اوایل اقامت در اصفهان، به تألیف کتابى در حکمت [[نماز]] و سرّ [[استغفار]] بین سجده‌ها همت گماشت. اما از چگونگى این تحصیلات و استادان وى اطلاعاتى به دست نیامد و مشخص نیست او چه زمانى به این شهر آمده و چه مدت در اصفهان ساکن بوده است.<ref>سیداحمد دیوان‌بیگى، حدیقةالشعراء، به کوشش عبدالحسین نوایى، ج٣، ص١۵۶١؛ محمدجواد مشکور، تاریخ ایران زمین، ص٣٣٣-٣٣۵؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعة إلى تصانیف الشیعه، ج٢١، ص١٢٢ و الکرام البررة، ج٢، ص٧١٣، موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶؛ شیخ محمد حرزالدین، معارف‌الرجال، ج٢، ص٣۴.</ref>
'''درآمد'''
 
  
يكى از علماى برجسته قرن سيزدهم هجرى (١٢٢۶-١٢٨۶ق) آيت‌الله شيخ عبدالحسين تهرانى حائرى، معروف به «شيخ‌العراقين» مى‌باشد. دانشورى كه از طريق تكاپوهاى علمى و فكرى و اهتمام در فراگيرى علوم و معارف اسلامى و نيز تزكيه، تهذيب نفس و عبادت
+
'''عزیمت به عراق:'''
  
خالصانه، چنان صلابت معنوى و اقتدار اجتماعى يافته بود كه نه تنها اقشار گوناگون مقامش را تكريم مى‌نمودند، بلكه دولت ايران نيز از صولت روحانى اين عبد صالح خداوند حساب مى‌برد. هنگامى كه در سرزمين عراق اقامت داشت، كارگزاران دولت عثمانى در تكريم مقامش مى‌كوشيدند. او در آبادانى، توسعه و گسترش عتبات عاليات عراق، نقش ارزنده و فراموش نشدنى دارد و در آن عهد، نقشى را كه امروز ستاد بازسازى عتبات عاليات بر عهده دارد، به تنهايى و با وجود محدوديت امكانات و برخى تنگناها به گونه‌اى شايسته ايفا مى‌كرد. به موازات اين فعاليت‌ها كتابخانه‌اى با ارزش از كتب نفيس نيز فراهم آورد. از تأليف و تحقيق و نيز تربيت شاگردانى نامور غفلت نداشت و در اين عرصه‌ها هم فرزانگى و فروزندگى خود را نشان داد.
+
شیخ عبدالحسین مقدمات و سطوح حوزه را با شوقى وافر و اهتمامى شدید، در زمانى کوتاه فرا گرفت و پس از آن‌که پیمانه دانش خود را از معرفت و کمالات استادان تهران و اصفهان مشحون ساخت، راهى [[عتبات عالیات|عتبات]] عراق گردید و در جوار حرم قدس علوى در [[نجف]] اشرف اقامت گزید. او موفق شد در اولین فرصت به حوزه درسى [[صاحب جواهر]] راه یابد و جان تشنه خود را با زلال معرفت او سیراب گرداند. صاحب جواهر روزى در جلسه درس خود به مناسبتى، آشکارا چهار نفر از بهترین شاگردان خود را مورد تأیید قرار داد و دیگران را به تحصیل فقه استدلالى ترغیب نمود. آن چهار نفر عبارت بودند از: حاج [[ملا علی کنی|ملا على کنى]]؛ شیخ عبدالحسین تهرانى؛ شیخ عبدالرحیم بروجردى؛ شیخ عبدالله نعمت عاملى.<ref>سیدحسین صدر، تکملة امل الآمل، ص٢٧١.</ref>
  
'''ولادت و تحصيلات مقدماتى'''
+
شیخ عبدالحسین علاوه بر این که به دریافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] روایى از صاحب جواهر مفتخر گردید، اجازه [[اجتهاد]] استاد نیز برایش صادر شد و گویا بین این شاگرد و مربى عالى‌قدرش پیوندى استوار و توأم با روابط عاطفى برقرار بوده است. وى در برخى آثار خود از صاحب جواهر روایت کرده و گویا در روى آوردن به فعالیت‌هاى عمرانى و اهتمام بر آبادانى [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] از این استاد متأثر گردیده است؛ چراکه صاحب جواهر براى تأمین آب شهر نجف، دستور داد تا نهرى حفر کنند و بودجه سنگین آن را متقبّل گردید و با جدیت تمام این تلاش را دنبال کرد. براى [[مسجد کوفه|مسجد کوفه]] گلدسته ساخت و جلوى [[مسجد سهله]] بنایى براى اسکان خادمان و [[وضو]] خانه‌اى براى رفاه حال نمازگزاران احداث کرد تا حرمت و قداست این مسجد محفوظ باشد. بناى حرم [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه مرادی|هانى بن عروه]] نیز از آثار این عالم گران‌مایه است.<ref>الکرام البررة، ج ١، ص٣٨٨؛ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، مقدمه، جلد اول، ص٢١؛ معارف الرجال، ج٢، ص٢٢٨، روضات‌الحیات، ج٢، ص٣٠۶.</ref>
  
سال ١٢٢۶ قمرى بود و چند سالى از فرمانروايى پادشاه بى‌كفايت قاجار، فتحعلى‌شاه سپرى گرديده بود. عهدنامه‌ها و پيمان‌هاى شومى كه در اين روزگار با دولت‌هاى استعمارى منعقد مى‌گرديد، به دليل ماهيت اسارت‌آورشان، زمينه‌هاى سلطۀ استعمارگران را بر ايران فراهم مى‌ساخت و اهل بصيرت و مؤمنين هوشيار را دچار نگرانى ساخته بود. دوره اول جنگ‌هاى ايران و روس كه حدود ده سال به طول انجاميد و تا سال ١٢٢٨ قمرى ادامه داشت، اين آشفتگى‌ها را دوچندان ساخته بود. اسف‌انگيزتر آن‌كه كج‌فكران و جنايت‌كاران وهابى، شيعه و تشيع را تهديد مى‌كردند. آن‌ها در سال ١٢٢۶قمرى به كربلا هجوم بردند و نزديك به پنج‌هزار نفر از زائران و مجاوران حرم حسينى را به شهادت رساندند و به بارگاه حسينى آسيب وارد كردند و گنجينه‌هاى ارزشمند آن را به غارت بردند. مرحوم ، وقتى اين خبرهاى دردناك را دريافت مى‌كرد، در هاله‌اى از غم و اندوه فرو مى‌رفت.
+
شیخ عبدالحسین به کارهاى علمى صاحب جواهر هم توجه داشت و بارها تأکید کرده بود تنها کسى که موفق شده از صدر [[اسلام]] تاکنون یک دوره [[فقه]] استدلالى عمیق و مفصل بنگارد، شیخ محمدحسین نجفى است. «[[جواهر الکلام (کتاب)|جواهر الکلام]]» معجزۀ تاریخ است؛ زیرا چنین دورۀ فقهى تا عصر ما نوشته نشده است.<ref>محمدحسین رخشاد، در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٠.</ref>
  
عبدالحسين فرزند حاج شيخ على تهرانى كه در علم و ايمان به توفيقاتى دست يافته بود در سال ١٢٢۶ هجرى در [[تهران]] به دنیا آمد. از همان اوان طفوليت آشكار بود كه اين نونهال با ديگر كودكان هم‌سالش تفاوت‌هايى دارد و به مرور كه رشد مى‌كرد، نسبت به آنچه در اطرافش مى‌گذشت، حساس بود و روحى جست‌وجوگر داشت. مى‌خواست بداند و بپرسد و از امور پيرامونش سر در بياورد. از شش يا هفت سالگى در يكى از مكتب‌خانه‌هاى تهران، مقدمات ادبى، دينى و اعتقادى را به خوبى آموخت. از ١۵ سالگى در حوزه علميه اين شهر به تحصيلات علوم دينى روى آورد و ضمن فراگيرى زبان و [[ادبیات عرب|ادبيات عربى]]، [[منطق]]، علوم نقلى و برخى دانش‌هاى متداول و مرسوم را آموخت.
+
'''استادان:'''
  
از بعضى قرائن چنين برمى‌آيد كه او براى پى‌گيرى امور درسى، به [[اصفهان]] رفته است تا در حوزه اين شهر معارفى را در علوم عقلى و نقلى فرا بگيرد، [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شيخ آقابزرگ تهرانى]] مى‌گويد كه شيخ عبدالحسين تهرانى در سال ١٢۵٢ قمرى و در اوايل اقامت در اصفهان، به تأليف كتابى در حكمت [[نماز]] و سرّ [[استغفار]] بين سجده‌ها همت گماشت. اما از چگونگى اين تحصيلات و استادان وى اطلاعاتى به دست نيامد و مشخص نيست او چه زمانى به اين شهر آمده و چه مدت در اصفهان ساكن بوده است.[1]
+
شیخ عبدالحسین تهرانى از محضر اساتید دیگر حوزه نجف اشرف نیز فیض برد؛ از جمله:
  
'''عزيمت به سوى عتبات عراق'''
+
١. آیت‌الله شیخ مشکور حولاوى (١٢٠٩-١٢٧٢ق)
  
شيخ عبدالحسين مقدمات و سطوح حوزه را با شوقى وافر و اهتمامى شديد، در زمانى كوتاه فرا گرفت و پس از آن‌كه پيمانه دانش خود را از معرفت و كمالات استادان تهران و اصفهان مشحون ساخت، راهى [[عتبات عالیات|عتبات]] عراق گرديد و در جوار حرم قدس علوى در [[نجف]] اشرف اقامت گزيد. او موفق شد در اولين فرصت به حوزه درسى [[صاحب جواهر]] راه يابد و جان تشنه خود را با زلال معرفت او سيراب گرداند. صاحب جواهر روزى در جلسه درس خود به مناسبتى، آشكارا چهار نفر از بهترين شاگردان خود را مورد تأييد قرار داد و ديگران را به تحصيل فقه استدلالى ترغيب نمود. آن چهار نفر عبارت بودند از: حاج [[ملا علی کنی|ملا على كنى]]؛ شيخ عبدالحسين تهرانى؛ شيخ عبدالرحيم بروجردى؛ شيخ عبدالله نعمت عاملى. [4]
+
٢. شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء (متوفاى ١٢۶٢ق) صاحب کتاب گران‌سنگ «انوار الفقاهه»
  
شيخ عبدالحسين علاوه بر اين كه به دريافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] روايى از صاحب جواهر مفتخر گرديد، اجازه [[اجتهاد]] استاد نيز برايش صادر شد و گويا بين اين شاگرد و مربى عالى‌قدرش پيوندى استوار و توأم با روابط عاطفى برقرار بوده است. وى در برخى آثار خود از صاحب جواهر روايت كرده[5] و گويا در روى آوردن به فعاليت‌هاى عمرانى و اهتمام بر آبادانى [[عتبات عالیات|عتبات عاليات]] از اين استاد متأثر گرديده است؛ چراكه صاحب جواهر براى تأمين آب شهر نجف، دستور داد تا نهرى حفر كنند و بودجه سنگين آن را متقبّل گرديد و با جديت تمام اين تلاش را دنبال كرد. براى مسجد كوفه گلدسته ساخت و جلوى مسجد سهله بنايى براى اسكان خادمان و وضوخانه‌اى براى رفاه حال نمازگزاران احداث كرد تا حرمت و قداست اين مسجد محفوظ باشد. بناى حرم مسلم بن عقيل و هانى بن عروه نيز از آثار اين عالم گران‌مايه است.[6]
+
٣. شیخ زاهد (متوفاى ١٢٨٠ق)
  
شيخ عبدالحسين به كارهاى علمى صاحب جواهر هم توجه داشت و بارها تأكيد كرده بود تنها كسى كه موفق شده از صدر [[اسلام]] تاكنون يك دوره [[فقه]] استدلالى عميق و مفصل بنگارد، شيخ محمدحسين نجفى است. «[[جواهر الکلام (کتاب)|جواهر الكلام]]» معجزۀ تاريخ است؛ زيرا چنين دورۀ فقهى تا عصر ما نوشته نشده است.[7]
+
۴. شیخ نوح نجفى (متوفاى ١٣٠٠ق)
  
'''مربّيان عالى‌قدر'''
+
۵. سید شفیع جاپلاقى (متوفاى ١٢٨٠ق)
  
شيخ عبدالحسين تهرانى از محضر اساتيد ديگر حوزه نجف اشرف نيز فيض برد؛ از جمله:
+
۶. مولا محمدرفیع گیلانى، معروف به «ملّا رفیع رشتى» (متوفاى ١٢٩٢ق)
  
١. آيت‌الله شيخ مشكور حولاوى (١٢٠٩-١٢٧٢ق)
+
==تدریس و شاگردان==
 +
شیخ عبدالحسین تهرانى پس از فراگیرى خارج [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و برخى دانش‌هاى دیگر در حوزۀ [[نجف]] اشرف و دریافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] اجتهادى و روایى از بزرگان این کانون علم و دیانت، به [[تهران]] بازگشت و ضمن اقامه [[نماز جماعت|جماعت]] در یکى از [[مسجد|مساجد]] این شهر، مجالس وعظ و [[اخلاق]] تشکیل داد و در تربیت و [[تهذیب نفس|تهذیب]] علاقه‌مندان اهتمام ورزید. او به دور از تنگناهاى اجتماعى و سیاسى، به خودسازى و [[تزکیه نفس|تزکیه]] درون مشغول گردید و گرایش به گمنامى را شیوۀ خود قرار داد؛ اما طولى نکشید که شهرت اجتماعى و علمى او زبانزد خاص و عام گردید و ریاست حوزۀ تهران را فقیه، اصولى ژرف‌نگر، رجالى باتبحّر، ادیب باذوق و ماهر در علوم عقلى و نقلى بدست گرفت و حوزۀ درسى تشکیل داد و به تربیت شاگردانى، لایق، شایسته و فاضل مبادرت ورزید.<ref>محمد محمدى رى‌شهرى، زمزم عارفان، ص۴٢٠؛ محمد قنبرى، چلچراغ سالکان، ص١٣؛ حجت‌الله نیکى ملکى، آفتاب عرفان، ص ۴٠.</ref> برخى از علمایى که محضر این مجتهد وارسته را درک کرده‌اند عبارتند از:
  
٢. شيخ حسن بن جعفر كاشف‌الغطاء (متوفاى ١٢۶٢ق) صاحب كتاب گران‌سنگ «انوار الفقاهه»
+
١. [[محدث نوری|میرزا حسین نورى]] (١٢۵۴-١٣٢٠ق): صاحب کتاب ارزشمند «[[مستدرک الوسائل (کتاب)|مستدرک الوسائل]]». محدث نورى بارها در آثار فراوان خود از شیخ عبدالحسین تهرانى یاد کرده و مقام او را به عنوان شیخ و استاد خود ستوده و ایشان را فاضل‌ترین دانشمندان، عالم ربانى و از شگفتى‌هاى روزگار خویش در فراست، ذکاوت و دقت‌هاى پژوهشى معرفى کرده است. میرزاحسین نورى از شیخ مذکور اجازه اجتهادى و روایى دریافت کرده است.<ref>الکرام البرره، ج٢، ص٧١٣؛ فواید الرضویه، ج ١، ص ١٣٧ و ٢۶٠ و ج ٢، ص۶١٠؛ مقدمه مستدرک‌الوسایل، المآثر والآثار، ج٢، ص۶۶٢؛ سید محمدحسین حسینى جلالى، فهرس التراث، ج٢، ص١۶٧؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢٧.</ref>
  
٣. شيخ زاهد (متوفاى ١٢٨٠ق)
+
٢. عارف نامدار [[ملا حسینقلی همدانی|ملاحسینقلى همدانى]] (١٢٣٩-١٣١١ق): وى در مدرسه مروى تهران از حوزه درسى شیخ عبدالحسین تهرانى فیض برد. حسینقلى همدانى در فضایل اخلاقى و کمالات عرفانى از نوادر دهر به شمار مى‌آمد و در محضرش کاروانى از فقها و عرفا آن‌چنان تربیت گردیدند که در عصر خویش به زهد، صلاح و تقوا معروف بودند؛ از آن جمله مى‌توان سید احمد کربلایى، شیخ محمدباقر بهارى، میرزاجواد ملکى تبریزى و سیدعلى همدانى را برشمرد.
  
۴. شيخ نوح نجفى (متوفاى ١٣٠٠ق)
+
٣. [[شیخ محمدهادی تهرانی|شیخ محمدهادى تهرانى]] (١٢۵٣-١٣٢١ق): در هنگامی که دایى وى، شیخ‌العراقین به تازگى حوزه درسى در کربلا تأسیس کرده بود؛ شیخ محمدهادى براى بهره‌مندى از پرتو اندیشه‌هاى این فقیه محقق، به کربلا رفت و در این شهر اقامت گزید.
  
۵. سيد شفيع جاپلاقى (متوفاى ١٢٨٠ق)  
+
۴. میرزا محمد همدانى کاظمى (متوفاى ١٣٠٣ق): صاحب «فصوص الیواقیت فى نصوص المواقیت»، «المواعظ البالغه » و ... .
  
۶. مولا محمدرفيع گيلانى، معروف به «ملّا رفيع رشتى» (متوفاى ١٢٩٢ق)
+
==آثار و تألیفات==
 +
شیخ عبدالحسین على‌رغم آن که همه عمرش در امور آموزشى، ترویج دیانت، فعالیت‌هاى اجتماعى و عمرانى و خدمات رفاهى، قضاوت و تدریس گذشت، به موازات این تلاش‌هاى گسترده، از نگارش و ثبت دانسته‌ها و یافته‌هاى علمى خود غفلت نداشته است. اگرچه تألیفات او پرشمار نیست، ولى از نظر کیفى، ابتکار و نوآورى، در خور توجه و تحسین است. در ذیل به معرفى آثار وى مى‌پردازیم:
  
== تدریس و شاگردان ==
+
'''١. رساله عملیه:''' حاوى دیدگاه‌هاى شرعى و [[فتوا|فتاوى]] ایشان است که چون عموم مردم خواستار مراجعه بوده‌اند، چندین بار به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است؛ ضمن آن‌که منتخبى از متن اصلى آن تهیه گردیده و چاپ شده است. به گفته [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقابزرگ تهرانى]]، این رساله اولین‌بار در ١٢٨۵ قمرى چاپ شده و بنابر آنچه مؤلف محترم در اول آن تصریح نموده، در این اثر شیخ عبدالحسین نظرات فقهى و شرعى آیت‌الله محمدابراهیم کرباسى را مورد ارزیابى قرار داده و مواضع مخالف و موافق خود را دربارۀ فتاوى این عالم ربانى اعلام داشته است.<ref>الکرام البرره، ج٢، ص ٧١۴؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج ١١، ص ٢١۶؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.</ref>
شيخ عبدالحسين تهرانى پس از فراگيرى خارج [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و برخى دانش‌هاى ديگر در حوزۀ [[نجف]] اشرف و دريافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] اجتهادى و روايى از بزرگان اين كانون علم و ديانت، به [[تهران]] بازگشت و ضمن اقامه [[نماز جماعت|جماعت]] در يكى از [[مسجد|مساجد]] اين شهر، مجالس وعظ و [[اخلاق]] تشكيل داد و در تربيت و [[تهذيب نفس|تهذيب]] علاقه‌مندان اهتمام ورزيد. او به دور از تنگناهاى اجتماعى و سياسى، به خودسازى و [[تزکیه نفس|تزكيه]] درون مشغول گرديد و گرايش به گمنامى را شيوۀ خود قرار داد؛ اما طولى نكشيد كه شهرت اجتماعى و علمى او زبانزد خاص و عام گرديد و رياست حوزۀ تهران را فقيه، اصولى ژرف‌نگر، رجالى باتبحّر، اديب باذوق و ماهر در علوم عقلى و نقلى بدست گرفت و حوزۀ درسى تشكيل داد و به تربيت شاگردانى، لايق، شايسته و فاضل مبادرت ورزيد.[15] برخى از علمايى كه محضر اين مجتهد وارسته را درك كرده‌اند عبارتند از:
 
  
١. [[محدث نوری|ميرزا حسين نورى]] (١٢۵۴-١٣٢٠ق): صاحب كتاب ارزشمند «[[مستدرک الوسائل (کتاب)|مستدرك الوسائل]]». محدث نورى بارها در آثار فراوان خود از شيخ عبدالحسين تهرانى ياد كرده و مقام او را به عنوان شيخ و استاد خود ستوده و ايشان را فاضل‌ترين دانشمندان، عالم ربانى و از شگفتى‌هاى روزگار خويش در فراست، ذكاوت و دقت‌هاى پژوهشى معرفى كرده است. ميرزاحسين نورى از شيخ مذكور اجازه اجتهادى و روايى دريافت كرده است.[16]
+
'''٢. کتاب الاجازات:''' حاوى [[اجازه (علم الحدیث)|اجازاتى]] است که علما براى شاگردان خود صادر کرده‌اند و چون بیشتر آنها به خط [[مشایخ|مشایخ]] مجازین مى‌باشد، از لطافت و نفاست خاصى برخوردار است. شیخ آقابزرگ تهرانى که این اثر ارزشمند را دیده، از جلوه‌ها و جاذبه‌ها و مزایاى آن سخن گفته است. مؤلف در این کتاب، علاوه بر اجازات، [[تقریظ|تقریظهایى]] که مشاهیر [[شیعه|شیعه]] بر برخى آثار چون «تتمیم امل الأمل» و «لؤلؤ البحرین» و غیره نوشته‌اند، آورده است.<ref>الذریعه، ج ١، ص ١٢۶.</ref>
  
٢. عارف نامدار [[ملا حسینقلی همدانی|ملاحسينقلى همدانى]] (١٢٣٩-١٣١١ق): وى در مدرسه مروى تهران از حوزه درسى شيخ عبدالحسين تهرانى فيض برد. حسينقلى همدانى در فضايل اخلاقى و كمالات عرفانى از نوادر دهر به شمار مى‌آمد و در محضرش كاروانى از فقها و عرفا آن‌چنان تربيت گرديدند كه در عصر خويش به زهد، صلاح و تقوا معروف بودند؛ از آن جمله مى‌توان سيد احمد كربلايى، شيخ محمدباقر بهارى، ميرزاجواد ملكى تبريزى و سيدعلى همدانى را برشمرد.  
+
'''٣. ترجمه نجاة العباد:''' [[شیخ محمدحسن نجفی|شیخ محمدحسن نجفى]]، استاد شیخ‌العراقین، کتابى با عنوان «نجاة العباد فى یوم المیعاد» دارد که در واقع رساله علمیه ایشان مى‌باشد و برگرفته‌اى از کتاب «[[جواهر الکلام (کتاب)|جواهر الکلام]]» و در برگیرندۀ ابواب طهارت، صلاة ، دماء ثلاث، احکام اموات، صوم، زکات، خمس، حج و فرایض و مواریث بوده و مورد توجه [[فقیه|فقها]] و مراجع تقلید قرار گرفته و بارها شرح شده، بر آن حاشیه و تعلیقات نوشته و ترجمه کرده‌اند، شیخ عبدالحسین تهرانى که به ارزش این کتاب پى برده بود، آن را به فارسى برگرداند و در این ترجمه کوشید تا دشوارى‌ها و بخش‌هاى پیچیده آن را روان نماید تا بهتر قابل استفاده خوانندگان قرار گیرد. این ترجمه بارها، از جمله در سال ١٣٢٢ قمرى با حواشى [[آخوند خراسانی]] به چاپ رسیده است.<ref>همان، ج ۴، ص ١۴٢، ص ۵٩ و۶٠؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٨ و ج ٩، ص ١۴۶؛ ریحانةالادب، ج ٣، ص ٣٣٩؛ ناصرالدین انصارى، اختران فقاهت، ج ١، ص٩٩ و ١٠٠.</ref>
  
٣. [[شیخ محمدهادی تهرانی|شيخ محمدهادى تهرانى]] (١٢۵٣-١٣٢١ق): در هنگامی که دايى وى، شيخ‌العراقين به تازگى حوزه درسى در كربلا تأسيس كرده بود؛ شيخ محمدهادى براى بهره‌مندى از پرتو انديشه‌هاى اين فقيه محقق، به كربلا رفت و در اين شهر اقامت گزيد.  
+
'''۴. طبقات رُوات:''' کتابى است در [[علم رجال]] که مؤلف در آن به طرز جالبى طبقات راویان را در جدول‌هایى آورده است، ولى متأسفانه ناقص مانده و مؤلف به دلایلى موفق نگردیده است این اثر را به انجام برساند. محدث نورى و شیخ آقابزرگ تهرانى از ارزش این کتاب و جداول لطیف آن سخن گفته‌اند، ولى از ناتمام ماندن آن تأسف خورده‌اند.<ref>الکرام‌البرره، ج ٢، ص ٧١۴؛ الذریعه، ج ١۵، ص ١۴٩؛ ریحانة الادب، ج٣، ص ٣٢٩.</ref>
  
۴. ميرزا محمد همدانى كاظمى (متوفاى ١٣٠٣ق): صاحب «فصوص اليواقيت فى نصوص المواقيت»، «المواعظ البالغه » و ... .
+
'''۵. مصباح النجاة:''' در حکمت‌ها و رازهاى [[نماز]] و سرّ [[استغفار]] بین سجده‌ها. این اثر شامل یک مقدمه، چندین فصل و خاتمه است. به گفته شیخ آقابزرگ تهرانى مؤلف آن را در اوان اقامت در [[اصفهان]] و در نیمه قرن سیزدهم تألیف کرده است. نسخه‌اى به خط مؤلف در اختیار شیخ غلامحسین، فرزند ملّا باقر نورى بوده که به امر حاج [[شیخ عبد الکریم حائری یزدی|شیخ عبدالکریم حائرى یزدى]] توسط احمد فرهومند در تهران به چاپ رسیده است. شیخ آقابزرگ تهرانى نسخه‌اى از آن را که جزو کتب شیخ جعفر سلطان‌العلماء بوده، به خط مؤلف دیده که در آغاز آن آمده است: «الحمدلله الّذى جعل الصلاة عمودالدین و معارج‌المؤمنین...».<ref>الذریعه، ج٢١، ص ١٢٢.</ref>
  
== از نگاه مورخان و رجال‌نگاران ==
+
'''۶. کتاب المُبکى:''' کتابى است موجز و مختصر در مصائب خاندان [[عصمت]] و طهارت و سوگوارى براى [[خامس آل عبا]].<ref>سید احمد حسینى اشکورى، تراجم الرجال، ج٢، ص٢۵.</ref>
[[محدث نوری]] دربارۀ وى نوشته است: معظم له در دقت، تحقيق، خوش‌فهمى، سرعت انتقال مطالب، حسن ضبط مفاهيم، اتقان گفته‌ها و نوشته‌ها، كثرت حفظ ميراث شيعه در فقه، حديث، رجال، لغت و واژه‌شناسى، اعجوبه زمان و نادرۀ دوران بود. از ديانت با جدّيت حمايت مى‌كرد و شبهه‌هايى را كه ملحدين ايجاد مى‌كردند، به قدرت علم و انديشه و نور ايمان برطرف مى‌نمود و بدعت‌گذاران را وادار به عقب‌نشينى مى‌نمود. در تعظيم شعاير دينى و سنت‌هاى مذهبى همتى كامل داشت و به كوشش او تعميرات اساسى در عتبات صورت گرفت. روزگارى دراز با او مصاحبت داشتم تا آن‌كه وى از دنياى فانى چشم فرو بست. [20]
 
  
[[حاج شیخ عباس قمی|محدث قمى]] گفته است: شيخ بلندمرتبه، افقه فقها، افضل علما، عالم ربانى، شيخ‌العراقين تهرانى از شخصيت‌هاى كم‌نظير و داراى توانايى‌ها و شگفتى‌هاى شگفت‌انگيز بود. به دليل آن كه بر علوم نقلى و صاحب مباحث كلامى احاطه داشت، به خوبى مى‌توانست از ديانت صيانت كند و شبهه‌افكنى‌ها را به خوبى دفع كند. او استاد شيخ ما محدث اعظم نورى بود.[21]
+
'''٧. سروده‌ها:''' شیخ‌العراقین، قریحه [[شعر]] و ذوقى ادبى داشت و در ادبیات فارسى و عربى توانایى‌هاى لازم را به‌دست آورده بود و در مواقعى اشعارى مى‌سرود. معمولاً سروده‌هاى او در خدمت [[اخلاق]]، [[حکمت|حکمت]]، نصایح و وصف فضایل [[اهل البیت|اهل‌بیت]] بوده است. در نوشته‌هاى علمى خود نیز از این ذوق شعرى بهره مى‌برده است؛ چنان‌که در اول کتاب «مصباح النجاة» گفته است:
  
ميرزا محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه مى‌گويد: مجتهدى بسيار فاضل و به قبول عامه قائل بود. در دولت عثمانى نيز اعتبارى ويژه داشت. ولات و حكام عراق عرب او را حرمتى عظيم مى‌نهادند. بر اكثر تعميرات و تأسيسات عتبات عاليات مواظبت و مراقبت داشت. مدرسه و مسجدى كه در تهران ساخته، داير و به اجتماع افاضل طلّاب عامر. شكرالله مساعيه.[22]
+
حمد ایزد واجب آمد از نخست * صفحه هستى ز رنگ ریب شست
  
حسين محبوبى اردكانى از مورخان و محققان معاصر كه تعليقه‌اى بر كتاب «المآثر و الآثار» اعتمادالسلطنه نگاشته، در معرفى اين فقيه خدوم نوشته است: شيخ عبدالحسين فرزند على، از دانشوران و مجتهدين تهران در اواخر قرن سيزدهم هجرى و از شاگران صاحب جواهر، مردى دانا، اهل زهد و پرهيزگار و در نظر دو دولت ايران و عثمانى محترم، معتبر و جليل‌القدر بود. كتابخانه معتبرى داشت كه اگرچه وقف طلاب نمود، ولى گويا بعد از ارتحالش كتاب‌هايش پراكنده گرديد.[23]
+
در سال ١٢٧۴ قمرى شعرى سروده که ابیاتى از آن چنین است:
  
[[محمدعلی مدرس تبریزی|ميرزا محمدعلى مدرس تبريزى]]، مؤلف كتاب «[[ریحانة الادب (کتاب)|ريحانة الادب]]» در معرفى او غالباً مطالب ميرزاحسين نورى و محدث قمى را آورده و خود افزوده است: شيخ عبدالحسين مجتهدى است كه به دليل پژوهش‌هاى گسترده در مباحث فقهى، رجالى و ادبى از نوادر معدود به شمار مى‌آيد و از تلامذه صاحب جواهر است، در پشتيبانى از موازين اعتقادى بسيار مصمم بود و مى‌كوشيد و برخى ترديدافكنى‌ها را در اين باره، با استدلال و برهان و احاطه بر مبانى علوم و معارف اسلامى، به خوبى كنار مى‌زد. مساعى جميله در تعمير بارگاه‌هاى مطهر ائمه در عتبات عراق معمول داشت. [24]
+
اى خداوند هفت سیاره * نیست ما را به جز گنه، چاره
  
ميرزا محمدعلى حبيب‌آبادى صاحب «مكارم الآثار» مى‌نويسد: شيخ عبدالحسين تهرانى از اعاظم علما و فقهاى ربانى و ساكن كربلا كه در دربار ايران اعتبارى عظيم داشته و كتابى مُجَدوَل در روايات هر عصر تأليف كرده كه موفق به كامل نمودن آن نگرديده است.[25]
+
شکنم توبه کردمى صدباره * عفو فرماییم دوصد باره<ref>الذریعه، ج٢١، ص١٢٢؛ تراجم الرجال، ج٢، ص ٢۵.</ref>
  
[[سید محسن امین|سيد محسن امين]] گفته است: شيخ عبدالحسين تهرانى حائرى ملقب به كامل شيخ العراقين، فقيهى دانشور و اصولى رجالى بود كه در ادبيات و فنون شعرى مهارت داشت و سروده‌هاى زيادى را به حافظه سپرده بود. بعد از تحصيلات در نجف اشرف و نايل گرديدن به مقام اجتهاد و كسب اجازات فقهى و روايى از استادان خود، به تهران بازگشت و مقام علمى و كمالاتش مورد قبول عامه و خاصه قرار گرفت. وى اين توفيق را به دست آورد كه در آبادانى مشاهد عراق بكوشد. مخطوطات نفيسى را در كتابخانه‌اى كه تأسيس كرده بود، فراهم آورد.[26]
+
حواشى، تعلیقات و رسائلى در [[علم رجال]]، مباحث فقهى و روایى که در آن‌ها از استادان اجازه خود، مطالبى روایت کرده و دیدگاه‌هاى خود را آورده است، از دیگر آثار اوست.
  
مرحوم دكتر عبدالحسين نوايى، استاد دانشگاه و پژوهش‌گر تاريخ و مصحح منابع رجالى و ادبى گفته است: شيخ‌العراقين از فضلا و صالحان عصر قاجار است كه در عتبات عراق تحصيل كرد و به مقام اجتهاد رسيد. علماى [[اهل سنت|اهل تسنن]] براى او احترام قائل بودند و مقام علمى ايشان را ارج مى‌نهادند. در بازگشت به [[ایران|ايران]] مورد توجه صدراعظم وقت، ميرزا تقى‌خان اميركبير قرار گرفت و به قطع و فصل امور شرعى منصوب گرديد. امير بنا به احترام و اطمينانى كه به شيخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام مسجد و مدرسه‌اى در تهران نمود. در تهران بلكه ايران چنان مورد احترام و اعتماد عمومى قرار داشت كه دستگاه قاجار بعد از قتل امير، نه تنها اين حامى و هوادار او را مورد فشار قرار نداد، بلكه به وى توجهى فراوان نمود.[27]
+
==از نگاه مورخان و رجال‌نگاران==
  
عضدالملك از صاحب‌منصبان قاجار از اين [[فقیه|فقيه]] بزرگوار چنين ياد كرده است: شيخ‌المشايخ العظام، العلامة الخبير والنحرير البصير، محقق الدقايق و مدقق الحقايق، تاج‌العلماء الاعلام، رواج المله والاسلام، سالك مدارج حكمت و صاعد معارج معرفت، خليل نار سلامت، كليم نور سعادت، پيكر فضل است؛ اصل اصول است و نسل حكم و خلاصۀ خود و نخبه ادب. از آن روز كه در عتبات عاليات توطن و تمكن نموده، همواره گلبن ايران از اثر پرتو عنايتش خرم و پيوسته گلستان شرايع اسلام از رشحات سحاب مكرمتش غيرت ارم... . [28]
+
*[[محدث نوری]] دربارۀ وى نوشته است: معظم له در دقت، تحقیق، خوش‌فهمى، سرعت انتقال مطالب، حسن ضبط مفاهیم، اتقان گفته‌ها و نوشته‌ها، کثرت حفظ میراث شیعه در فقه، حدیث، رجال، لغت و واژه‌شناسى، اعجوبه زمان و نادرۀ دوران بود. از دیانت با جدّیت حمایت مى‌کرد و شبهه‌هایى را که ملحدین ایجاد مى‌کردند، به قدرت علم و اندیشه و نور ایمان برطرف مى‌نمود و بدعت‌گذاران را وادار به عقب‌نشینى مى‌نمود. در تعظیم شعایر دینى و سنت‌هاى مذهبى همتى کامل داشت و به کوشش او تعمیرات اساسى در عتبات صورت گرفت. روزگارى دراز با او مصاحبت داشتم تا آن‌که وى از دنیاى فانى چشم فرو بست.<ref>خاتمه مستدرک‌الوسایل، ج٢، ص١١۴.</ref>
 +
*[[حاج شیخ عباس قمی|محدث قمى]] گفته است: شیخ بلندمرتبه، افقه فقها، افضل علما، عالم ربانى، شیخ‌العراقین تهرانى از شخصیت‌هاى کم‌نظیر و داراى توانایى‌ها و شگفتى‌هاى شگفت‌انگیز بود. به دلیل آن که بر علوم نقلى و صاحب مباحث کلامى احاطه داشت، به خوبى مى‌توانست از دیانت صیانت کند و شبهه‌افکنى‌ها را به خوبى دفع کند. او استاد شیخ ما محدث اعظم نورى بود.<ref>فوائدالرضویه، ج ١، ص ٣٨۴.</ref>
 +
*میرزا محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه مى‌گوید: مجتهدى بسیار فاضل و به قبول عامه قائل بود. در دولت عثمانى نیز اعتبارى ویژه داشت. ولات و حکام عراق عرب او را حرمتى عظیم مى‌نهادند. بر اکثر تعمیرات و تأسیسات عتبات عالیات مواظبت و مراقبت داشت. مدرسه و مسجدى که در تهران ساخته، دایر و به اجتماع افاضل طلّاب عامر. شکرالله مساعیه.<ref>الماثر والآثار، ج ١، ص ١٨٨ و ١٨٩.</ref>
 +
*حسین محبوبى اردکانى از مورخان و محققان معاصر که تعلیقه‌اى بر کتاب «المآثر و الآثار» اعتمادالسلطنه نگاشته، در معرفى این فقیه خدوم نوشته است: شیخ عبدالحسین فرزند على، از دانشوران و مجتهدین تهران در اواخر قرن سیزدهم هجرى و از شاگران صاحب جواهر، مردى دانا، اهل زهد و پرهیزگار و در نظر دو دولت ایران و عثمانى محترم، معتبر و جلیل‌القدر بود. کتابخانه معتبرى داشت که اگرچه وقف طلاب نمود، ولى گویا بعد از ارتحالش کتاب‌هایش پراکنده گردید.<ref>همان، ج ٢، ص ۶۶٢.</ref>
 +
*[[محمدعلی مدرس تبریزی|میرزا محمدعلى مدرس تبریزى]]، مؤلف کتاب «[[ریحانة الادب (کتاب)|ریحانة الادب]]» در معرفى او غالباً مطالب میرزاحسین نورى و محدث قمى را آورده و خود افزوده است: شیخ عبدالحسین مجتهدى است که به دلیل پژوهش‌هاى گسترده در مباحث فقهى، رجالى و ادبى از نوادر معدود به شمار مى‌آید و از تلامذه صاحب جواهر است، در پشتیبانى از موازین اعتقادى بسیار مصمم بود و مى‌کوشید و برخى تردیدافکنى‌ها را در این باره، با استدلال و برهان و احاطه بر مبانى علوم و معارف اسلامى، به خوبى کنار مى‌زد. مساعى جمیله در تعمیر بارگاه‌هاى مطهر ائمه در عتبات عراق معمول داشت.<ref>ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩.</ref>
 +
*میرزا محمدعلى حبیب‌آبادى صاحب «مکارم الآثار» مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى از اعاظم علما و فقهاى ربانى و ساکن کربلا که در دربار ایران اعتبارى عظیم داشته و کتابى مُجَدوَل در روایات هر عصر تألیف کرده که موفق به کامل نمودن آن نگردیده است.<ref>میرزا محمدعلى معلم حسیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨، ص ٢٧٧٣.</ref>
 +
*[[سید محسن امین|سید محسن امین]] گفته است: شیخ عبدالحسین تهرانى حائرى ملقب به کامل شیخ العراقین، فقیهى دانشور و اصولى رجالى بود که در ادبیات و فنون شعرى مهارت داشت و سروده‌هاى زیادى را به حافظه سپرده بود. بعد از تحصیلات در نجف اشرف و نایل گردیدن به مقام اجتهاد و کسب اجازات فقهى و روایى از استادان خود، به تهران بازگشت و مقام علمى و کمالاتش مورد قبول عامه و خاصه قرار گرفت. وى این توفیق را به دست آورد که در آبادانى مشاهد عراق بکوشد. مخطوطات نفیسى را در کتابخانه‌اى که تأسیس کرده بود، فراهم آورد.<ref>اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.</ref>
 +
*مرحوم دکتر عبدالحسین نوایى، استاد دانشگاه و پژوهش‌گر تاریخ و مصحح منابع رجالى و ادبى گفته است: شیخ‌العراقین از فضلا و صالحان عصر قاجار است که در عتبات عراق تحصیل کرد و به مقام اجتهاد رسید. علماى [[اهل سنت|اهل تسنن]] براى او احترام قائل بودند و مقام علمى ایشان را ارج مى‌نهادند. در بازگشت به [[ایران|ایران]] مورد توجه صدراعظم وقت، میرزا تقى‌خان امیرکبیر قرار گرفت و به قطع و فصل امور شرعى منصوب گردید. امیر بنا به احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام مسجد و مدرسه‌اى در تهران نمود. در تهران بلکه ایران چنان مورد احترام و اعتماد عمومى قرار داشت که دستگاه قاجار بعد از قتل امیر، نه تنها این حامى و هوادار او را مورد فشار قرار نداد، بلکه به وى توجهى فراوان نمود.<ref>حدیقة الشعراء، ج ٣، ص ١۵۶١.</ref>
 +
*عضدالملک از صاحب‌منصبان قاجار از این [[فقیه|فقیه]] بزرگوار چنین یاد کرده است: شیخ‌المشایخ العظام، العلامة الخبیر والنحریر البصیر، محقق الدقایق و مدقق الحقایق، تاج‌العلماء الاعلام، رواج المله والاسلام، سالک مدارج حکمت و صاعد معارج معرفت، خلیل نار سلامت، کلیم نور سعادت، پیکر فضل است؛ اصل اصول است و نسل حکم و خلاصۀ خود و نخبه ادب. از آن روز که در عتبات عالیات توطن و تمکن نموده، همواره گلبن ایران از اثر پرتو عنایتش خرم و پیوسته گلستان شرایع اسلام از رشحات سحاب مکرمتش غیرت ارم... .<ref>سفرنامه عضدالملک به عتبات، به کوشش حسن مرسلوند، ص ٢٠، ١٢۴ و ١٢۶.</ref>
 +
*کنت دوگوبینو در سفرنامه خود از مرحوم شیخ عبدالحسین ذکر خیرى نموده و در میان علماى دینى ایران مرحوم [[ملا علی کنی|ملّا على کنى]] را به عنوان مجتهد جامع‌الشرایط و و شیخ عبدالحسین را فقیهى بلندپایه، پاکدامن، خونسرد و با فراست معرفى کرده است.<ref>کنت دوگوبینو، سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص ۴٢٧ و مذاهب و فلسفه در آسیاى میانه، ترجمه همایون فره‌وشى، ص١٢٨.</ref>
  
كنت دوگوبينو در سفرنامه خود از مرحوم شيخ عبدالحسين ذكر خيرى نموده و در ميان علماى دينى ايران مرحوم [[ملا علی کنی|ملّا على كنى]] را به عنوان مجتهد جامع‌الشرايط و و شيخ عبدالحسين را فقيهى بلندپايه، پاكدامن، خونسرد و با فراست معرفى كرده است.[29]
+
==فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی==
 +
'''گنجینه‌اى گران‌بها در کربلا:'''
  
== آثار و تأليفات ==
+
شیخ عبدالحسین در [[کربلا|کربلاى معلى]] کتابخانه‌اى بزرگ بنیان نهاد که گنجینه‌اى از مخطوطات نفیس و نوادر کتب و آثارى منحصر به فرد در آن نگاه‌دارى مى‌شد. [[سفرنامه|سفرنامه‌هایى]] به خط جهان‌گردان در این گنجینه فرهنگى دیده مى‌شد. غالب کتاب‌هاى آن به خط پدیدآورندگان بود. شیخ اگرچه براى این کتابخانه تدابیرى اندیشیده، فهرست‌هایى براى کتاب‌هایش تهیه کرده و آن را [[وقف]] طلاب کرده، ولى پس از ارتحال او به دلیل برخى اهمال‌کارى‌ها و غفلت‌هاى غیرقابل اغماض، این مجموعۀ ارزشمند پراکنده و متلاشى گردید و متأسفانه نسخه‌هایى از آن در خانه‌هاى کربلا و نجف به دست آمد.<ref>در کتاب گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢۴ ادعا شده که این کتابخانه در کاظمین بوده، ولى با توجه به قرائن متعدد و منابع مستند متقدم و گزارش بزرگانى که از این گنجینه دیدن کرده‌اند، کتابخانه در کربلا بوده، نه در کاظمین. الکرام البرره، ج ٢، ص٧١۵؛ المآثر والآثار، ج ١، ص٢۴۴ و ج ٢، ص۶۶٢.</ref>
شيخ عبدالحسين على‌رغم آن كه همه عمرش در امور آموزشى، ترويج ديانت، فعاليت‌هاى اجتماعى و عمرانى و خدمات رفاهى، قضاوت و تدريس گذشت، به موازات اين تلاش‌هاى گسترده، از نگارش و ثبت دانسته‌ها و يافته‌هاى علمى خود غفلت نداشته است. اگرچه تأليفات او پرشمار نيست، ولى از نظر كيفى، ابتكار و نوآورى، در خور توجه و تحسين است. در ذيل به معرفى آثار وى مى‌پردازيم:
 
  
'''١. رساله علميه'''
+
[[سید محسن امین|سید محسن امین]] به این ضایعه اشاره کرده و مى‌افزاید: با وجود این که کتاب‌هاى مذکور به لحاظ مالکیت، وقفى بودند، ولى بسیارى از آن‌ها تلف شدند و آن‌هایى که باقى ماندند، در اختیار افرادى قرار گرفت که از ارزش و نفاست آن‌ها ناآگاه بودند. در سال ١٣۵٢ قمرى که براى [[زیارت]] آستان حسینى به کربلا آمدم، دربارۀ این مجموعه سؤال کردم که به من خبر دادند آثار مذکور نابود گردیده یا طعمه حریق شده است و مقدار باقى مانده را هم عده‌اى بُرده بودند. از جمله این مخطوطات با ارزش، مجلدات کتاب «[[ریاض العلماء (کتاب)|ریاض‌العلماء]]» بود که برخى اجزایش از بین رفته بود.<ref>اعیان الشیعه، ج٧، ص۴٣٩.</ref>
  
حاوى ديدگاه‌هاى شرعى و فتاوى ايشان است كه چون عموم مردم خواستار مراجعه بوده‌اند، چندين بار به چاپ رسيده و در اختيار علاقه‌مندان قرار گرفته است؛ ضمن آن‌كه منتخبى از متن اصلى آن تهيه گرديده و چاپ شده است. به گفته شيخ آقابزرگ تهرانى، اين رساله اولين‌بار در ١٢٨۵ قمرى چاپ شده و بنابر آنچه مؤلف محترم در اول آن تصريح نموده، در اين اثر شيخ عبدالحسين نظرات فقهى و شرعى آيت‌الله محمدابراهيم كرباسى را مورد ارزيابى قرار داده و مواضع مخالف و موافق خود را دربارۀ فتاوى اين عالم ربانى اعلام داشته است.[30]
+
کتابخانه مزبور از چنان اهمیتى برخوردار بود که جرجى زیدان و فیلیپ دى طرازى در آثار خود، آن را معرفى کرده و ذى‌قیمت بودن منابعش را مورد توجه و تذکر قرار داده بودند.<ref>جرجى زیدان، تاریخ آداب‌اللغة العربیه، ج۴، ص١۴١؛ فیلیپ دى تزارى، خزائن الکتاب العربیه فى‌الخانقین، ج ١، ص٣١٠.</ref> فراهم آوردن چنین کتابخانه‌اى با آثارى نخبه و زبده و ارزشمند از نظر کمى و کیفى و جلوه‌هاى هنر خطاطى، از احاطه این عالم عامل به منابع علمى، فکرى و ادبى علما در اعصار گوناگون عصر حکایت دارد. او بر برخى از این نوشته‌ها، توضیحاتى نگاشته و در تعلیق نسخه‌ها با یکدیگر نیز دقیق بود و مى‌توان او را کتاب‌شناسى ماهر نامید. شیخ محمدامین کاظمى در کتاب «هدایة المحدّثین» و [[علامه مجلسى]] در اول کتاب [[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]]، کتاب «ربیع الشیعه» را در زمره آثار [[سید بن طاووس|سید بن طاووس]] برشمرده‌اند، ولى مرحوم مجلسى یادآور شده است چون این اثر با کتاب «[[اعلام الورى (کتاب)|اعلام الورى]]» از [[شیخ طبرسی|مرحوم طبرسى]] در جمیع ابواب موافقت داشت، ما از آن مطلبى نقل نکردیم. شیخ عبدالحسین تهرانى این دو اثر را مورد بررسى قرار داد و به این نتیجه رسید که ربیع الشیعه بدون کم و زیاد، همان اعلام الورى است، ولى تعجبى ندارد؛ زیرا کتاب اعلام‌الورى به دست سید بن طاووس رسیده و چون در آغاز آن خطبه‌اى نبوده و به دلیل سقط اوراق، مقدمه مؤلف از بین رفته بود. سید از آن کتاب خوشش آمده و از آن‌جا که مشخص نبوده که این کتاب از کیست و چه نام دارد، در اول آن خطبه‌اى نگاشته و پس از ارتحال آن جناب، شاگردانش تصور کرده‌اند که از تألیفات سید است و ناچار این اثر را به سید نسبت داده‌اند؛ در حالى که در فهرست آثار سید و نیز در اجازات او و در کتاب «کشف المحجة» به قلم وى، نامى از این اثر نیامده و در هیچ کدام از نوشته‌هاى خود به آن اشاره نکرده و به آن ارجاع نداده است.<ref>شیخ محمدامین کاظمى، هدایة المحدثین، ص٣٠۶؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ١، مقدمه مؤلف؛ فوائد الرضویه، ج ١، ص۵۴۴.</ref>
  
'''٢. كتاب الاجازات'''
+
'''مورد وثوق امیر کبیر:'''
  
حاوى اجازاتى است كه علما براى شاگردان خود صادر كرده‌اند و چون بيشتر آنها به خط مشايخ مجازين مى‌باشد، از لطافت و نفاست خاصى برخوردار است. شيخ آقابزرگ تهرانى كه اين اثر ارزشمند را ديده، از جلوه‌ها، جاذبه‌ها و مزاياى آن سخن گفته است. مؤلف در اين كتاب، علاوه بر اجازات، تقريظهايى كه مشاهير شيعه بر برخى آثار چون «تتميم امل الأمل» و «لؤلؤ البحرين» و غيره نوشته‌اند، آورده است. [31]
+
[[امیر کبیر]] یکى از بزرگ‌ترین رجال سیاسى [[ایران|ایران]] در دوران قاجار و بلکه در تاریخ ایران است که پس از سرکوبى دشمنان داخلى و آرام کردن اوضاع آشفته کشور به لقب «امیر کبیر» ملقّب گشت. او در سه سال و سه ماه وزارت خود به قدرى در تأمین امنیت، گسترش [[عدالت]] و اقدامات اصلاحى مفید از خود لیاقت و شایستگى نشان داد که تا آن زمان در طول تاریخ ایران کمتر نظیرش را مى‌توان سراغ گرفت.<ref>تاریخ ایران زمین، ص ٣۴۶ - ٣۴٨.</ref>
  
'''٣. ترجمه نجاة العباد'''
+
در همان روزگارى که این صدر اعظم صالح، پى‌گیر برنامه‌هاى خود بود، شیخ عبدالحسین به تازگى به [[تهران]] آمده بود. وى هنگام ورود به مرکز سیاسى کشور، روزگار سختى را مى‌گذراند و تنگدستى و فقر وى را تحت فشار فرساینده‌اى قرار داده بود. در این میان بعضى دوستان هنگام ملاقات با این دانشمند، از وضع مرارت‌بارش آگاه شدند و این‌گونه صلاح‌اندیشى کردند: از علل عُسرت و ضیق معاش شما، تمایل به گمنامى و گوشه‌گیرى و انزواست. عدم مرواده با اقشار مردم، باعث گردیده تا احدى بر کمالات و توانایى‌هاى علمى شما مطلع نگردیده و از دیانت، امانت، [[زهد]] و وارستگى شما بى‌خبرند. بهتر است با مردم به‌خصوص علما ارتباطى تنگاتنگ برقرار نمایید و مقدارى از فضایل و مکارم خود را در مذاکرات علمى بروز دهید. شیخ پاسخ داد: از معاشرت با علما و اهل معرفت هیچ‌گاه ابایى نداشته‌ام؛ ولى چون در مسیر زندگى با مشکلاتى روبه‌رو مى‌باشم، پذیرایى از مردم و مراوده با آنان برایم رنج‌آور است. گفتند: شما صبح پنج‌شنبه در منزل جناب شیخ محمدتقى قزوینى که از بزرگان علماست حاضر شوید؛ زیرا اغلب اوقات در بیت این عالم، بعد از [[روضه خوانی|روضه‌خوانى]] و ذکر مصائب [[اهل البیت|اهل‌بیت]]، بحث‌هاى علمى مطرح مى‌گردد. احتمال دارد در این مجالس و محافل، بعضى طلاب که واقعاً طالب علم و جویاى مدرّسى لایق‌اند، خواهش درس و استفاده علمى از شما بنمایند و از این رهگذر، اسباب گشایش و فتح بابى فراهم آید. شیخ بعد از مقدارى تأمل پیشنهاد آن جمع را پذیرفت و در روز مقرر به آن مجلس [[مرثیه|مرثیه]] رفت و در محلى پایین‌تر از مقام خود نشست. بعد از خاتمه روضه‌خوانى، فضلاى آن محفل، مباحثى از معارف دینى و فقهى را مطرح کردند. شیخ عبدالحسین شنونده این مناظره‌هاى علمى بود و چون زمینه‌اى مناسب به‌دست آورد، شیخ رشته کلام را به دست گرفت. آن جمع دانشور وقتى افادات مستدل و مستند ایشان را شنیدند، به فضل سرشارش پى بردند و از او عذرخواهى کردند و او را در صدر مجلس جاى دادند.
  
شيخ محمدحسن نجفى، استاد شيخ‌العراقين، كتابى با عنوان «نجاة العباد فى يوم الميعاد» دارد كه در واقع رساله علميه ايشان مى‌باشد و برگرفته‌اى از كتاب «جواهر الكلام» و در برگيرندۀ ابواب طهارت، صلاة ، دماء ثلاث، احكام اموات، صوم، زكات، خمس، حج و فرايض و مواريث بوده و مورد توجه فقها و مراجع تقليد قرار گرفته و بارها شرح شده، بر آن حاشيه و تعليقات نوشته و ترجمه كرده‌اند، شيخ عبدالحسين تهرانى كه به ارزش اين كتاب پى برده بود، آن را به فارسى برگرداند و در اين ترجمه كوشيد تا دشوارى‌ها و بخش‌هاى پيچيده آن را روان نمايد تا بهتر قابل استفاده خوانندگان قرار گيرد. اين ترجمه بارها، از جمله در سال ١٣٢٢ قمرى با حواشى آخوند خراسانى به چاپ رسيده است. [32]
+
چون شیخ‌العراقین به منزل محقر خود بازگشت، عصر آن روز به وى خبر دادند شخصى درب خانه ایستاده و شما را مى‌خواهد. وقتى درب خانه استیجارى‌اش را گشود، شخصى با لباس فراشان دربارى را دید. آن فرد به شیخ گفت: صبح فردا امیرنظام به دیدن شما خواهد آمد. شیخ گفت: گویا اشتباه گرفته‌اید؛ زیرا من با امیر سابقه و مراوده‌اى ندارم تا او به دیدنم آید. فرستاده صدراعظم وقت گفت: مگر شما شیخ عبدالحسین تهرانى نیستید؟ پاسخ داد: بلى، ولى شاید تشابه اسمى باشد. مأمور گفت: مگر شما امروز صبح در منزل شیخ محمدتقى قزوینى نبودید؟ شیخ پاسخ داد: چرا. فراش گفت: پس اشتباهى رخ نداده و مهیاى آمدن امیر باشید. آن عالم زاهد گفت: من خانه‌اى که لایق پذیرایى صدراعظم کشور باشد در اختیار ندارم. فرستاده امیر گفت: مگر این‌جا منزل شما نیست؟ شیخ گفت: البته محل اقامت من همین‌جاست اما بیایید و وضع آن را ببینید تا دریابید که امیر به چنین مکانى نخواهد آمد. فرستاده امیر به اتاق بالاخانه رفت و وضع زندگى شیخ را دید و گفت: امیر همین‌جا را دوست دارد و خواهد آمد، و منزل شیخ را ترک کرد.
  
'''۴. طبقات رُوات'''
+
صبح روز بعد، امیر به دیدار شیخ آمد و او به قدرت بضاعت اندکى که فراهم نموده بود، از وى پذیرایى کرد. امیرنظام به ایشان عرض کرد: این منزل شایسته شما نیست؛ خانه مختصرى با لوازم و اثاث کافى در عباس‌آباد تدارک دیده شده است و به آن‌جا نقل مکان کنید. از بدهى‌هاى شما به بازارى‌ها اطلاع دارم. آن‌گاه یکصد اشرفى زر مسکوک به شیخ تقدیم کرده و خاطرنشان ساخت این وجه را به طلبکاران خود بدهید تا باز با یکدیگر دیدارى داشته باشیم و برخاست و رفت. از آن پس امیر همواره در ترویج مقام شیخ اقدامات کافى به عمل آورد. روز به روز روابط این دو قوى‌تر گردید تا آن‌که شیخ محل وثوق و مورد اعتماد امیر و طرف مشاوره وى در گره‌گشایى از مشکلات اجتماعى و کشورى گشت.<ref>رساله نوادر الامیر، تدوین سیدعلى آل‌داوود، ص ٣١۵ و ٣١۶.</ref> آنگونه که در نگاه عباس اقبال، «امیر همواره در ترویج شیخ اقدامات کافى نمود و روز به روز در عقاید او نسبت به شیخ مى افزود تا آن که محل وثوق امیر شد و طرف مشاوره در بعضى از امور مشکله گردید».<ref>میرزا تقى خان امیرکبیر، ص ١۶٨.</ref>
  
كتابى است در علم رجال كه مؤلف در آن به طرز جالبى طبقات راويان را در جدول‌هايى آورده است، ولى متأسفانه ناقص مانده و مؤلف به دلايلى موفق نگرديده است اين اثر را به انجام برساند. محدث نورى و شيخ آقابزرگ تهرانى از ارزش اين كتاب و جداول لطيف آن سخن گفته‌اند، ولى از ناتمام ماندن آن تأسف خورده‌اند. [33]
+
بعدها جریانى پیش آمد و امیرکبیر محاکمات را به محضر جناب شیخ العراقین ارجاع داد. از آن پس همه دعاوى که جنبه شرعى داشت و به دیوانخانه ارجاع مى‌شد، به محضر شیخ عبدالحسین مى رسید و داورى او قطعى بود.<ref>رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.</ref>
  
'''۵. مصباح النجاة'''
+
شیخ عبدالحسین، به کمال و کارآمدى احکام و قوانین اسلامى در جامعه بشرى ایمان راسخ داشت و معتقد بود که «هرگاه مدار دولت و مملکت دارى از روى [[شریعت|شریعت]] مطهره باشد... هیچ [[فتنه]] و [[فساد]] بر نیاید»،<ref>میرزا تقى خان امیر کبیر، صص ٣٧۴-٣٧٣.</ref> بر همین اساس، در برابر خطر [[بدعت]] [[بابیه|باب]] و [[بهائیت|بهاء]]، با جدیت تام به مبارزه برخاست. اقدامات شیخ العراقین کینه شدید سران مسلک باب و بهاء، را بر ضد وى بر انگیخت.<ref>حسینعلى بهاء در لوحى که به نام شیخ صادر کرده سخت به وى تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصرى «مکار» مى خواند و شوقى افندى، جانشین عباس افندى نیز در فحشنامه اى که با عنوان «لوح قرن» از خود به جا نهاده، کراراً شیخ را با الفاظى چون «شیخ خبیث» و «مردود دارین و مبغوض ثقلین» مورد هتک و شتم قرار داده است. ر. ک: داستانهایى از حیات عنصرى جمال اقدس الهى، على اکبر فروتن، موسسه ملى مطبوعات امرى، ١٣۴ بدیع، ص ١٧؛ عهد اعلى. . . ، ص ۵١۴، ص ۵۶٨؛ توقیعات مبارکه، لوح قرن احباء شرق، مؤ سسه ملى مطبوعات امرى، ١٢٣ بدیع، ص ۶٧. رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.</ref>
  
در حكمت‌ها و رازهاى نماز و سرّ استغفار بين سجده‌ها. اين اثر شامل يك مقدمه، چندين فصل و خاتمه است. به گفته شيخ آقابزرگ تهرانى مؤلف آن را در اوان اقامت در اصفهان و در نيمه قرن سيزدهم تأليف كرده است. نسخه‌اى به خط مؤلف در اختيار شيخ غلامحسين، فرزند ملّا باقر نورى بوده كه به امر حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى توسط احمد فرهومند در تهران به چاپ رسيده است. شيخ آقابزرگ تهرانى نسخه‌اى از آن را كه جزو كتب شيخ جعفر سلطان‌العلماء بوده، به خط مؤلف ديده كه در آغاز آن آمده است: «الحمدلله الّذى جعل الصلاة عمودالدين و معارج‌المؤمنين. . .»[34]
+
'''مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین:'''
  
'''۶. كتاب المُبكى'''
+
در جنوب و غرب امام‌زاده زید تهران، در اوایل حکمرانى ناصرالدین‌شاه خرابه‌هایى بود که میرزا تقى‌خان امیرکبیر به آبادانى آن‌ها همت گماشت که بازار اُرُسى‌دوزها (کفش‌دوزها)، خیاطها، سراى امیر و [[مسجد]] و مدرسه از جمله بناهایى بود که در این منطقه احداث گردید که برخى در زمان حیات خودش و بعضى پس از قتل او تکمیل شد. امیر بنا بر احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام ابنیه نمود و این عالم را وصىّ خود قرار داد تا پس از مرگش، از محل ثلث اموالش این مسجد و مدرسه را در تهران تمام کند و مدرسه‌اى را در شهر [[کربلا|کربلا]] بنا نهاد. حال این سؤال پیش مى‌آید که چرا این دو مکان به نام خود امیرکبیر نام‌گذارى نشد و به نام مسجد و مدرسۀ شیخ عبدالحسین تهرانى شهرت یافت. سید محمد بهبهانى از ملازمان شیخ عبدالحسین، از قول وى نقل کرده است: میرزا آقاخان نورى، صدراعظم بدنام ناصرالدین شاه که پس از قتل امیرکبیر بدین منصب رسیده بود، اصرار بسیارى داشت که شیخ این مسجد و مدرسه را به نام او درآورد یا دست‌کم نام امیر را بر آن‌ها نگذارد. او هم ناگزیر براى تأمین نظر وى، این بناها را به نام خود خواند. سپس میرزا آقاخان نورى، صدراعظم فاسد که پنهانى با سفارت انگلیس رابطه برقرار کرده و در توطئه قتل امیر هم دخالت داشت، اصرار کرد مدرسه‌اى را که شیخ در کربلاى معلى، کنار درب سلطانى، از ثلث اموال میرزا تقى‌خان ساخته بود، به نام او کند. شیخ براى این‌که از شرّ این خبیث رهایى یابد، آن را «مدرسه صدر» نامید.
  
كتابى است موجز و مختصر در مصائب خاندان عصمت و طهارت و سوگوارى براى خامس آل عبا.[35]
+
مسجد شیخ عبدالحسین در ضلع جنوبى بازارچه و در محل قدیمى باغ و خرابه‌هاى پاچنار ساخته شده است. مسجد شامل مقصوره، گنبد، دو مناره کوچک در ضلع جنوبى، طاق‌نماهاى متناسب کوچک در جوانب دیگر و شبستانى در ضلع شرقى با عنوان گرمخانه که مزین به مَعقِلى‌هاى<ref>مَعقِلى؛ قسمى از خطوط عربى. نام خطى است که عرب‌هاى جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکى از اقسام آن طورى بود که از سفیدى وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل مى شد. (لغتنامه دهخدا) .</ref> کاشى و آجر و از طرح‌هاى ممتاز دوران قاجاریه است. مسجد شبستانى نیز در پشت قبله دارد. در غرب مسجد، مدرسه شیخ عبدالحسین واقع است که منبت‌کارى عالى از جلوه‌هاى هنرى آن است. صحن مدرسه به شیوۀ چهار ایوانى است. به مناسبت آن که آذربایجانى‌هاى مقیم تهران در ایام [[ماه محرم|محرم]] و [[ماه صفر|صفر]] در این مسجد به سوگوارى مى‌پردازند، مسجد شیخ عبدالحسین به مسجد ترک‌ها هم شهرت دارد.
  
'''٧. سروده‌ها'''
+
[[فتوا|فتاواى]] فقهى شیخ در زمان حیات امیر، براى او لازم‌الاجرا و مورد احترام بود. وقتى امیرکبیر در صدد برآمد تا زمین‌هاى مجهوله ارک را به لحاظ انجام فرایض دینى و براى حلّیت و اباحه نماز اجاره کند، شیخ عبدالحسین نیز بیوتات عمارت دیوانى ارک را که در زمره زمین‌هاى مجهول‌الهویه بود، براى حلیت نماز و اباحه مکان به امیر اجازه شرعى داد، که خبر این اعلام فقهى در روزنامه «وقایع اتفاقیه» درج گردید. اصولاً امیر مى‌کوشید تا امور قضایى و شرعى را به علما و فقهایى چون شیخ عبدالحسین محول کند که البته برخى شایعه کردند چون امیر از اقتدار علما هراس داشته، تن به این کار داده است! در حالى که وى صادقانه نسبت به علماى ربانى و فقیهان صالح ارادت داشت و در صدد بود تا دست افراد بى‌اطلاع از مبانى دینى و شرعى را در امورى که به روحانیت مربوط مى‌شد، کوتاه کند.<ref>میرزا تقى‌خان امیرکبیر، ص ١۶۴ و ۴٠۴؛ اکبر هاشمى رفسنجانى، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص ١٢١، ١٣٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، سال ١٢٧٣، نمره‌هاى ٢۵٩و٢۶١، ج ٣، ص٧١۴ و ٧١۵؛ الماثر والآثار، ج ١، ص ١١٧؛ الکرام‌البرره، ج٢، ص٧١۴.</ref>
  
شيخ‌العراقين، قريحه شعر و ذوقى ادبى داشت و در ادبيات فارسى و عربى توانايى‌هاى لازم را به‌دست آورده بود و در مواقعى اشعارى مى‌سرود. معمولاً سروده‌هاى او در خدمت اخلاق، حكمت، نصايح و وصف فضايل اهل‌بيت بوده است. در نوشته‌هاى علمى خود نيز از اين ذوق شعرى بهره مى‌برده است؛ چنان‌كه در اول كتاب «مصباح النجاة» گفته است:
+
'''سدّى استوار در برابر استبداد:'''
  
حمد ايزد واجب آمد از نخست
+
کارنامه سیاه فرمانروایان و کارگزاران مستبد قاجار و انعقاد قراردادهاى اسارت‌آور آنان با بیگانگان و سلطه‌جویان کفرپیشه، آتش خشم این روحانى متفنّذ را برافروخت و در دفاع از [[اسلام]] و حقوق مردمان مسلمان، غیرت دینى و شجاعت معنوى خود را به نمایش گذاشت و به شاه و درباریان دربارۀ این وضع فلاکت‌بار و مرداب متعفن فساد و باتلاق خلاف‌هاى متعدد هشدار داد. او در این مسیر از تشکیلات سلطنتى هراسى به دل راه نداد و همواره [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف]] مى‌کرد و آنان را از منکراتى غیرقابل اغماض که مدام مرتکب مى‌گردیدند، برحذر مى‌داشت. صولت او چنان شدت یافت که ناصرالدین‌شاه از ابهت معنوى او بیم داشت و پیوسته در پى آن بود تا به گونه‌اى این سدّ استوار را از میان بردارد. شهرت و محبوبیت اجتماعى شیخ اجازه نمى‌داد که او را دستگیر، محبوس و تبعید نمایند و چون با عده‌اى از درباریان مشورت کرد، صلاح را بر این دید که به وسیله‌اى دیگر شیخ را از سر راه خود بردارد. البته زمینه‌هاى آن هم فراهم آمده بود؛ زیرا پس از قتل امیر کبیر، شیخ مى‌خواست به توصیه وى، از ثلث اموالش مدرسه‌اى در کربلا بسازد. در این میان، عوامل حکومتى از وى خواستند که براى عمران [[عتبات عالیات|عتبات]] عالیات و نظارت بر بارگاه [[ائمه اطهار|ائمه]] در [[عراق]]، به این سرزمین برود و پى‌گیر آبادانى، معمارى و گسترش اماکن مقدس مزبور باشد.<ref>الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴ و ٧١۵.</ref>
  
صفحه هستى ز رنگ ريب شست
+
'''تعمیر و بازسازی عتبات عراق:'''
  
در سال ١٢٧۴ قمرى شعرى سروده كه ابياتى از آن چنين است:
+
سرانجام آن مرحوم بار سفر بست و به همراه خانواده در سال ١٢٧۴ قمرى براى نظارت بر تعمیر [[عتبات عالیات|عتبات]] عازم عراق شد و در جوار آستان حسینى مقیم گردید تا صحن مقدس حضرت [[سیدالشهداء|سیدالشهداء]] (ع) را که بر اثر هجوم وحشیانه فرقه ضاله [[وهابیت|وهابى]] آسیب‌هاى فراوانى دیده بود، تعمیر کند. شهرت شیخ به اندازه‌اى بود که والیان و حاکمان عراق و کارگزاران دولت عثمانى در تکریم ایشان کوشیدند و از برنامه‌هاى وى براى آبادانى اماکن زیارتى عراق استقبال نمودند و عمرپاشا، والى [[بغداد]] مأمور شد تا از هرگونه همکارى با این مجتهد خدوم کوتاهى نکند.
  
اى خداوند هفت سياره
+
اقدامات شیخ‌العراقین در [[کربلا|کربلا]] عبارت بود از توسعه صحن مبارک به قدر هزار ذرع<ref>هر ذرع برابر با ١٠۴ سانتى‌متر است.</ref> که با خرید خانه‌هاى حوالى صحن و منظم نمودن آنان به حرم حسینى این برنامه عملى گردید. همچنین وى در اطراف صحن، حجراتى احداث کرد تا زائران آستان آن امام شهید، محل اقامت موقتى داشته باشند. او موفق گردید تا گنبد حرم را که آثار خرابى و فرسودگى در آن آشکار گردیده بود، بازسازى نموده و بر استحکام آن بیافزاید.<ref>ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، ١٢ جمادى‌الثانى ١٢٧۴، ش٢۶۵، ج٣، ص٢۴٣۵؛ روزنامه دولت علّیه ایران، هشتم جمادى‌الاول، سال ١٢٧٧، شماره ٢٧٨، چاپ افست کتابخانه ملّى جمهورى اسلامى ایران، با مقدمه محمداسماعیل رضوانى، ج ١، ص۶۴.</ref> اعتمادالسلطنه مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى براى تعمیر صحن مطهر به کربلا آمد و مجاورت گزید. تذهیب جدید قبه مبارکه و بناى صحن و کاشى ایوان حجره‌ها و توسعه صحن شریف از سمت بالاى سر مقدس به مباشرت ایشان انجام شد.<ref>المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴.</ref>
  
نيست ما را به جز گنه، چاره
+
این مؤلف عصر قاجار در جاى دیگر اشاره مى‌کند: آثار شریفه، اضافات و تصرفات زایدالوصفى است که در روضه، رواق و صحن، حجرات، مواقف، ملحقات، منضمات مشهد اسعد حضرت سید الخافقین [[امام حسین علیه السلام|ابى‌عبدالله الحسین]] روحى و ارواح‌العالمین فداه و مزار ساطع‌الانوار حضرت [[حضرت عباس علیه السلام|ابالفضل العباس]] (ع) به مباشرت و سرکارى شیخ عبدالحسین مجتهد اعلى‌الله مقامه پرداخته شده است.<ref>همان، ج ١، ص ٨٣.</ref> اعتمادالسلطنه، یادآور شده است: توسعه صحن مبارک سیدالشهداء ارواحنا له الفداء و بناى حجرات تحتانى و فوقانى، تعمیر گنبد مطهر آن حضرت و نیز مرمت بقعه مبارک حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله علیه به سرکارى مرحوم شیخ عبدالحسین در سنه ١٢٧٧، سال چهاردهم جلوس ناصرالدین‌شاه قاجار، صورت گرفت.<ref>همان، ص ٩٩.</ref>
  
شكنم توبه كردمى صدباره
+
شیخ عبدالحسین دربارۀ بارگاه [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع) در [[نجف]] اشرف هم اقدامات مفیدى انجام داده و بر تعمیرات و بازسازى این حرم و ساخت الحاقاتى، نظارت جدى و عملى داشت. مباشرت در تعمیرات ایوان، طارمه و دیگر بخش‌هاى بقعه حضرت [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]]، سفیر حضرت [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] (ع) در [[کوفه|کوفه]]، احداث بقعه [[هانی بن عروه مرادی|هانى بن عروه]] در بیرون [[مسجد کوفه|مسجد کوفه]] و در سمت باب‌الفیل (ثعبان) نیز در زمرۀ خدمات ارزشمند او در پیشگاه این بزرگان مى‌باشد.<ref>سفرنامه عضدالملک به عتبات ص ٩٩و ١٩۴.</ref>
  
عفو فرماييم دوصد باره[36]
+
مرقد [[مختار ثقفی|مختار بن ابوعبیده ثقفى]] به صورت خرابه‌اى متروکه درآمده و اثرى از آن دیده نمى‌شد. شیخ‌العراقین درباره یافتن مرقد این سلحشور حامى [[اهل البیت|اهل‌بیت]] به کاوش و جست‌وجوى دقیق پرداخت. در صحن حضرت مسلم، بالاى دکه و سکوى بزرگ و پیش روى بقعه هانى، علامتى دیده مى‌شد که برخى تصور کردند همان قبر مختار است؛ پس به دستور شیخ عبدالحسین آن‌جا را حفارى کردند، ولى در زیر آن نشانه، حمّامى آشکار گردید. شیخ از تفحّص ناامید نگردید تا آن‌که علامه سید شریف رضا، فرزند [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|سید بحرالعلوم]] به وى گفت: پدر وقتى از کنار زاویه شرقى عبور مى‌کرد، اندکى توقف مى‌نمود و به اتفاق همراهان [[فاتحة الکتاب|فاتحه‌اى]] نثار مختار مى‌کرد. شیخ با شنیدن این مطلب تاکید کرد که همان‌جا را بکنند؛ ناگهان سنگى پیدا شد که بر آن نوشته بودند: «هذا قبر المختار بن عبید الثقفى». آن فقیه باتدبیر دستور داد تا قبر را تعمیر کردند و بنایى بر آن ساختند که اکنون زیارتگاه مشتاقان است و در خارج محوطه مسجد اعظم کوفه، کنار دیوار [[قبله]] قرار گرفته است.<ref>سیدالشهداء و یاران و خاندان وفادار او، ج٣، ص۴٣٧؛ سیدعباس کاشانى، سیماى کوفه، ص ٢۵۶.</ref>
  
حواشى، تعليقات و رسائلى در علم رجال، مباحث فقهى و روايى كه در آن‌ها از صاحب جواهر، سيد شفيع جاپلقى، مولى رفيع رشتى و ديگر استادان اجازه خود، مطالبى روايت كرده و ديدگاه‌هاى خود را آورده است، از ديگر آثار اوست.
+
شیخ عبدالحسین پس از این تعمیرات، چون با مشکل اعتبارات روبه‌رو گردید، به ایران آمد و گزارش آبادانى و گسترش روضه مبارکه کربلا و نجف و... را به آگاهى کارگزاران دولت وقت ایران رساند و خاطرنشان ساخت که اقدامات مفیدى صورت گرفت، ولى برخى کارهاى عمرانى کربلاى معلى باقى مانده و نیز روضات مقدسه و عتبات عالیه نجف اشرف، [[حضرت عباس علیه السلام|حضرت عباس]] (ع) و حرمین [[کاظمین|کاظمین]] (علیهما السلام) به تعمیر و مرمت نیاز دارند. عوامل حکومتى گرچه از موضع‌گیرى‌ها و انتقادهاى شیخ دربارۀ کارنامۀ قاجارها دل خوشى نداشتند، ولى از یک طرف به دیانت و امانتدارى او اعتقاد داشتند و از سوى دیگر مى‌خواستند بر محبوبیت خود نزد شیعیان و مشتاقان اهل‌بیت (علیهم السلام) بیفزایند؛ پس با تقاضاى او مبنى بر تکمیل تعمیرات قبلى موافقت کردند و مبلغ قابل توجهى در اختیارش نهادند. ایشان دوباره رهسپار روضه عتبات عالیات گردید و براى بازسازى اماکن زیارتى و تکمیل طرح‌هاى قبلى، اقدامات جدیدى آغاز کرد. سپاهیانى که چندى بعد از آستانه‌هاى مذکور بازدید کردند، اهتمام او را ستودند و گزارش دادند شیخ عبدالحسین که به مرمت اماکن مشرفه مأمور بود، دوطرف گنبد مطهر، ایوان، ستون و سقف بارگاه سالار شهیدان را به نحو مطلوبى ساخته و کاشى‌کارى به طرزى باشکوه عالى صورت گرفته است.<ref>روزنامه دولت علّیه ایران، ٢٠ ذى‌حجه ١٢٧٧، ش ۴٩٣، ج ١، ص١٨٧؛ مجله مسجد، ش ٢۵، ص۶٩.</ref>
  
'''گنجينه‌اى گران‌بها در كربلا'''
+
از آن رو که شیخ عبدالحسین متصدی عمران و تعمیر عتبات عالیات در عراق گردید، نزد حکام عثمانی آن دوره نیز عظمتی چشمگیر یافت؛ به گونه‌ای که انواع مراجعات به او صورت می‌گرفت. در نتیجه، آنجا هم شیخوخت او تثبیت و به «شیخ العراقین» ملقب گردید (عراق عجم وعراق عرب).
  
شيخ عبدالحسين در كربلاى معلى كتابخانه‌اى بزرگ بنيان نهاد كه گنجينه‌اى از مخطوطات نفيس و نوادر كتب و آثارى منحصر به فرد در آن نگاه‌دارى مى‌شد. سفرنامه‌هايى به خط جهان‌گردان در اين گنجينه فرهنگى ديده مى‌شد. غالب كتاب‌هاى آن به خط پديدآورندگان بود. شيخ اگرچه براى اين كتابخانه تدابيرى انديشيده، فهرست‌هايى براى كتاب‌هايش تهيه كرده و آن را وقف طلاب كرده، ولى پس از ارتحال او به دليل برخى اهمال‌كارى‌ها و غفلت‌هاى غيرقابل اغماض اين مجموعۀ ارزشمند پراكنده و متلاشى گرديد و متأسفانه نسخه‌هايى از آن در خانه‌هاى كربلا و نجف به دست آمد.[37]
+
'''تذهیب قبه سامراء:'''
  
سيد محسن امين به اين ضايعه اشاره كرده و مى‌افزايد: با وجود اين كه كتاب‌هاى مذكور به لحاظ مالكيت، وقفى بودند، ولى بسيارى از آن‌ها تلف شدند و آن‌هايى كه باقى ماندند، در اختيار افرادى قرار گرفت كه از ارزش و نفاست آن‌ها ناآگاه بودند. در سال ١٣۵٢ قمرى كه براى زيارت آستان حسينى به كربلا آمدم، دربارۀ اين مجموعه سؤال كردم كه به من خبر دادند آثار مذكور نابود گرديده يا طعمه حريق شده است و مقدار باقى مانده را هم عده‌اى بُرده بودند. از جمله اين مخطوطات با ارزش، مجلدات كتاب «رياض‌العلماء» بود كه برخى اجزايش از بين رفته بود.[38]
+
ناصرالدین‌شاه و مادرش مهدعلیا، چه‌بسا نسبت به موازین شرعى و دینى آنچنان که باید تقیدى نداشتند و خلاف‌ها و فسادهایى میان آنان و درباریان دیده مى‌شد؛ اما چون به دلیل انعقاد قراردادهایى با استعمارگران و ضایع نمودن حق مردم، در نظر شیعیان منفور گردیدند، براى پیشرفت مقاصد خود، جلب نظر مردم و بازگرداندن توجه آنان به امورى که مورد علاقه ایشان بود، به انجام امور مذهبى روى آوردند؛ از آن‌جمله طلاکارى گنبد مقدس [[حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام|عسکریین]]، یعنى بقعه روى مرقد مطهر [[امام هادی علیه السلام|امام على‌النقى]] و [[امام حسن عسکری علیه السلام|امام حسن عسکرى]] (علیهما السلام) بود. این امر با نظارت شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢٨٣ قمرى صورت گرفت و عضدالملک (علیرضا) پسردایى ناصرالدین‌شاه مأمور بردن خشت‌هاى طلااندود به عراق بود. شیخ که در کربلا اقامت داشت، براى انجام این کار به سامرّاء رفت.<ref>خاطرات اعتمادالسلطنه، ص١٣۴؛ تاریخ منتظم ناصرى، ج٣، ص٣٠٠ و ٣٠۵؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩.</ref>
  
كتابخانه مزبور از چنان اهميتى برخوردار بود كه جرجى زيدان و فيليپ دى طرازى در آثار خود، آن را معرفى كرده و ذى‌قيمت بودن منابعش را مورد توجه و تذكر قرار داده بودند.[39]
+
عضدالملک مى‌نویسد: رأى همایونى بدان قرار یافت که رونق و رواج مذهب جعفرى را به بذل طلاى خالص موفق شد و امامین الهمامین عسکریین را به اهداء گنبد زرین مؤید آمد. در اول سال ١٢٨٣ هجرى طلایى از خزانه خاص برآورده و جناب شیخ المشایخ العظام شیخ عبدالحسین مجتهد تهرانى که در این اوقات خیرات و مبرات مخصوصه اعلى حضرت در آن عتبات عالیات، به دست ایشان جارى است، عدد خشت‌هاى گنبد مبارکه را معین و معروض رأى بیضا ضیاء داشته، به همان حالت و عدد حکم جهان مطاع به انجام آن شرف نفاذ یافت و چون مى‌بایست یکى از چاکران براى حمل خشت‌هاى مبارک مأمور گردد، از خیل چاکران دولت قرعه این فال به نام بندۀ جان‌نثار برآمد.<ref>سفرنامه عضدالملک، ص٢٠.</ref>
  
فراهم آوردن چنين كتابخانه‌اى با آثارى نخبه و زبده و ارزشمند از نظر كمى و كيفى و جلوه‌هاى هنر خطاطى، از احاطه اين عالم عامل به منابع علمى، فكرى و ادبى علما در اعصار گوناگون عصر حكايت دارد. او بر برخى از اين نوشته‌ها، توضيحاتى نگاشته و در تعليق نسخه‌ها با يكديگر نيز دقيق بود و مى‌توان او را كتاب‌شناسى ماهر ناميد. شيخ محمدامين كاظمى در كتاب « هداية المحدّثين » و علامه مجلسى در اول كتاب بحارالانوار، كتاب «ربيع الشيعه» را در زمره آثار سيد بن طاووس برشمرده‌اند، ولى مرحوم مجلسى يادآور شده است چون اين اثر با كتاب «اعلام الورى» از مرحوم طبرسى در جميع ابواب موافقت داشت، ما از آن مطلبى نقل نكرديم. شيخ عبدالحسين تهرانى اين دو اثر را مورد بررسى قرار داد و به اين نتيجه رسيد كه ربيع الشيعه بدون كم و زياد، همان اعلام الورى است، ولى تعجبى ندارد؛ زيرا كتاب اعلام‌الورى به دست سيد بن طاووس رسيده و چون در آغاز آن خطبه‌اى نبوده و به دليل سقط اوراق، مقدمه مؤلف از بين رفته بود.
+
وى در جاى دیگر به خدمات شیخ عبدالحسین در آستانه عسکریین (علیهما السلام) چنین اشاره دارد: حرم مطهر سامراء در جلو رواق داراى ایوانى است روباز که مناره نداشته، حال جناب شیخ عبدالحسین در دوطرف، دو مناره بنا نموده و آن‌ها را کاشى کرده‌اند. بى‌نهایت تعریف دارد؛ مثل مینا مى‌نماید و آن‌روز از مناره‌ها هر یک به قدر ده ذرع ساخته بودند و دور گنبد مبارک را هفت هشت ردیف از خشت‌هاى منور (طلا) نصب نموده‌اند که تخمیناً چهارهزار خشت کار شده بود.<ref>همان، ص١٩٣ و ١٩۴.</ref>
  
سيد از آن كتاب خوشش آمده و از آن‌جا كه مشخص نبوده كه اين كتاب از كيست و چه نام دارد، در اول آن خطبه‌اى نگاشته و پس از ارتحال آن جناب، شاگردانش تصور كرده‌اند كه از تأليفات سيد است و ناچار اين اثر را به سيد نسبت داده‌اند؛ در حالى كه در فهرست آثار سيد و نيز در اجازات او و در كتاب «كشف المحجة» به قلم وى، نامى از اين اثر نيامده و در هيچ كدام از نوشته‌هاى خود به آن اشاره نكرده و به آن ارجاع نداده است.[40]
+
مصاحب و همکار شیخ در تعمیر عتبات و اماکن متبرکه، میرزا محمد شیرازى، ملقب به «میرزا آقا» بود. ایشان از سلسله علماى دارالعلم شیراز بوده که غالب منسوبان او از فضلا و علما و ائمه جماعات مى‌باشند. خودش نیز در امور ادبى و ذوقى مهارت‌هایى به‌دست آورده بود و مدتى در محکمه شیخ‌الاسلام فارس به نگارش مکاتبات شرعى مشغول گردید و بعد از مدتى شیراز را ترک کرد و عازم عراق گردید. در این سرزمین وى این توفیق را به‌دست آورد که ضمن اقامت در جوار آستان حسینى، به مصاحبت شیخ عبدالحسین مفتخر گشته و مشغول نگارش و تنظیم امورات این عالم فرزانه گردد و بدان سبب معروف و مشهور گردید و پس از ارتحال شیخ، برنامه‌هاى مربوط به مجالس سوگوارى را که در مشاهد مشرفه منعقد مى‌گردید، عهده‌دار گردید. مورّخان خوش‌خویى و نیکومنشى این ادیب را ستوده‌اند.<ref>حدیقة الشعراء، ج ٣، ص١۵۵٩-١۵۶١؛ شیخ مفید داور، تذکرة مرآت الفصاحه، ص۵۶۴ و ۵۶۵.</ref>
  
'''وصف وارستگى و ساده‌زيستى'''
+
==وفات==
 +
شیخ‌العراقین پس از این‌که مأموریت خود را در تعمیر و مرمت و توسعه [[عتبات عالیات|عتبات عالیات]] عراق به گونه‌اى شایسته انجام داد، دچار کسالت گردید و سلامتى او مختل شد. سرانجام فقیهى عالى‌مقام که عمرى را به تلاش‌هاى علمى، فرهنگى و عمرانى مشغول بود، در بیست‌ودوم [[ماه رمضان|رمضان‌المبارک]] سال ١٢٨۶ قمرى در شهر [[کاظمین|کاظمین]] دار فانى را وداع گفت. پیکر مطهر شیخ العراقین را پس از تشریفات شرعى، با تکریم و شکوه خاصى از کاظمین به [[کربلا|کربلاى معلى]] انتقال دادند و در صحن مطهر [[حرم امام حسین علیه السلام|حرم حسینى]] در حجره‌اى که کنار باب جدید، موسوم به «باب سلطانى» است و از داخل در سمت چپ قرار دارد، دفن گردید. برخى هم گفته‌اند جنازه این فقیه گران‌قدر در حجره‌اى که حوالى مدرسه صدر است (همان مدرسه‌اى که خودش با ثلث اموال امیرکبیر ساخت) آرمیده است. میرزا محمد کاظمینى همدانى (امام‌الحرمین) که شیخ‌العراقین از مشایخ اجازه اوست، در سروده‌اى ماده تاریخ فوت استاد خود را مشخص کرده است:
  
شيخ عبدالحسين تهرانى در زمرۀ ابرارى بود كه با ذكر، عبادت، نيايش و نوافل، زهد و ساده‌زيستى، از عباد صالح خداوند گشته بود. به دليل همين وارستگى و روى آوردن به قناعت و اكتفا به امكاناتى اندك، چنان اقتدارى معنوى به دست آورده بود كه از اين موضع، به ترويج معروف و جلوگيرى از منكرات اهتمام مى‌ورزيد و در اين راستا از كارگزاران ستمگر قاجار هراسى نداشت و با صراحت، موارد تخلف و انحراف و فساد را تذكر مى‌داد و اين ويژگى ضمن اين‌كه موجب محبوبيت اجتماعى براى ايشان شده بود، باعث گرديد نه‌تنها او از حشمت كاذب پادشاهان هراسى به دل راه ندهد، بلكه سلاطين وقت، اميران و حاكمان بلاد از صولت او بيمناك بودند.[41]
+
منذ عبدالحسین مولى البرایا * فاض من ربّه علیه النور
  
شيخ با وجودى كه مى‌توانست از برخى امكانات رفاهى برخوردار گردد و نيز افرادى بودند كه از اعماق وجود حاضر بودند تمام نيازهاى او را برآورده كنند، ولى زندگى بسيار ساده و زيستن در خانه‌اى محقر را بر اين وضع ترجيح داد. حاج شيخ نصرالله، برادر شيخ نقل كرده است:
+
طار شوقاً الى‌الجنان سریعاً * ودعاء الیه ارّخ «غفور»
  
شنيدم كه چون شيخ عبدالحسين از عتبات عاليات، بعد از تحصيل علوم دينى به تهران آمد، به درجه‌اى گرفتار ضيق معاش بود كه يك اتاق مستطيل شكل واقع در طبقه فوقانى از خانه گذر بين‌الحرمين اجاره كرده و نيم از آن را پرده كشيد و همسر خود را پشت پرده منزل جاى داد و ما بقى اتاق را حصيرى گسترانيد كه خود در آن مى‌نشست . به جز چند كتاب، شىء ديگرى كه ارزشى داشته باشد، در آن‌جا ديده نمى‌شد. به تدريج با افزايش هزينه‌هاى زندگى، مبالغى به اهالى بازار اعم از بقال، عطار و امثال آن‌ها مقروض گرديد و راه ديگرى براى تأمين هزينه‌هاى معاش او وجود نداشت.[42]
+
که کلمه «غفور» مادّۀ تاریخ وفات اوست و مساوى ١٢٨۶ قمرى است.<ref>مستدرک الوسایل، ج٣، ص۴١٠؛ میرزا محمد کاظمینى همدانى، فصوص‌الیواقیت، ص١١؛ محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨. ص٢٧٧۵؛ محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، مرآت‌البلدان، به تصحیح میرهاشم محدث و عبدالحسین نوایى، ج ١، ص ٣٩٩؛ المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩؛ الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴؛ اعیان‌الشیعه، ج٧، ص۴٣٨؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶.</ref>
  
البته بعدها به لطف علاقه‌مندان و توجه ويژه اميركبير، گشايشى در زندگى شيخ به‌وجود آمد و او در گذر مسجد جامع داراى خانه‌اى مناسب شد.[43] خاطره‌اى از دوران تحصيل اين فقيه فرزانه، حقايق ديگرى را روشن مى‌كند: در نجف حاج ملا على خليلى و شيخ‌العراقين تهرانى با يكديگر در حجره‌اى به سر مى‌بردند. روزى آنان تصميم گرفتند غذاى گرمى بخورند؛ پس به بازار رفته و برنج خريدند و با چوب‌هاى كنده شده از سقف محل سكونت،آن را پختند؛ اما از آن جا كه براى برنج روغنى نداشتند، ناچار با پيه و دنبه‌اى كه براى ساخت شمع بود، روغنى به دست آوردند و روى پلو ريختند. بعضى از اين خوراك تناول كردند و عده‌اى امتناع نمودند؛ زيرا گفتند اين غذاى اعيان است و به مذاق ما خوش نمى‌آيد. آن‌ها مدت‌ها با فقر دست به گريبان بودند و بر اين وضع صبر كردند و ناملايمات را پشت سر نهادند تا به درجات عالى و مقامات والاى علمى رسيدند.[44] سيد هادى حسينى خراسانى در اين‌باره نوشته است: سيد زين‌العابدين طباطبايى حائرى مى‌فرمود: در ايّام طلبگى و تشرّفم به نجف اشرف، من و آقاى شيخ عبدالحسين شيخ‌العراقين و آخوند ملا على كنى در يك حجره در مدرسه زندگى مى‌كرديم و همگى در نهايت فقر و فاقه به سر مى‌برديم.[45]
+
==پانویس==
 
+
<references />
با وجود اين مشكلات و روبه‌رو شدن با انواع تنگدستى‌ها و محروميت از كم‌ترين امكانات در ضمن تحصيلات، در پيشرفت علمى و فكرى او خللى به وجود نيامد و او از تلاش و جدّيت در فراگيرى علوم اسلامى باز نماند و در همه حال شكرگزار خداوند بود و اين‌گونه تنگناها را آزمون الهى مى‌دانست و با جان و دل پذيراى روزهاى سخت و دردآور بود و اين مقطع از دوره سازندگى و رشد را با تمام تلخى‌ها سپرى كرد؛ ايامى كه به حق مشقت‌زا و طاقت‌فرسا بود.
+
==منابع==
 
+
* پایگاه اطلاع رسانی حوزه
'''مورد وثوق امير كبير'''
+
* پایگاه تبیان
 
+
* پایگاه معرفی شخصیت شیخ العراقین
در سال ١٢۶۴ قمرى، ناصرالدين‌شاه، پس از مرگ محمدشاه قاجار، به تدبير ميرزا تقى‌خان اميرنظام كه پيشكار او بود، با لشكرى آراسته به سوى تهران رهسپار شد و در حالى كه شانزده ساله بود، بر تخت سلطنت نشست. وى اميرنظام را به لقب «اتابك اعظم» ملقّب كرد و او را به صدراعظمى خويش برگزيد. اميركبير يكى از بزرگ‌ترين رجال سياسى ايران در دوران قاجار و بلكه در تاريخ ايران است. وى پس از سركوبى دشمنان داخلى و آرام كردن اوضاع آشفته كشور به لقب «امير كبير» ملقّب گشت. وى در سه سال و سه ماه وزارت خود به قدرى در تأمين امنيت، گسترش عدالت و اقدامات اصلاحى مفيد از خود لياقت و شايستگى نشان داد كه تا آن زمان در طول تاريخ ايران كمتر نظيرش را مى‌توان سراغ گرفت.[46]
 
 
 
در همان روزگارى كه اين صدر اعظم صالح، پى‌گير برنامه‌هاى خود بود، شيخ عبدالحسين به تازگى به تهران آمده بود. همان‌گونه كه اشاره كرديم، وى هنگام ورود به مركز سياسى كشور، روزگار سختى را مى‌گذراند و تنگدستى و فقر وى را تحت فشار فرساينده‌اى قرار داده بود. در اين ميان بعضى دوستان هنگام ملاقات با اين دانشمند، از وضع مرارت‌بارش آگاه شدند و اين‌گونه صلاح‌انديشى كردند: از علل عُسرت و ضيق معاش شما، تمايل به گمنامى و گوشه‌گيرى و انزواست. عدم مرواده با اقشار مردم، باعث گرديده تا احدى بر كمالات و توانايى‌هاى علمى شما مطلع نگرديده و از ديانت، امانت، زهد و وارستگى شما بى‌خبرند. بهتر است با مردم به‌خصوص علما ارتباطى تنگاتنگ برقرار نماييد و مقدارى از فضايل و مكارم خود را در مذاكرات علمى بروز دهيد. شيخ پاسخ داد: از معاشرت با علما و اهل معرفت هيچ‌گاه ابايى نداشته‌ام؛ ولى چون در مسير زندگى با مشكلاتى روبه‌رو مى‌باشم، پذيرايى از مردم و مراوده با آنان برايم رنج‌آور است. گفتند: شما صبح پنج‌شنبه در منزل جناب شيخ محمدتقى قزوينى كه از بزرگان علماست حاضر شويد؛ زيرا اغلب اوقات در بيت اين عالم، بعد از روضه‌خوانى و ذكر مصائب اهل‌بيت، بحث‌هاى علمى مطرح مى‌گردد. احتمال دارد در اين مجالس و محافل، بعضى طلاب كه واقعاً طالب علم و جوياى مدرّسى لايق‌اند، خواهش درس و استفاده علمى از شما بنمايند و از اين رهگذر، اسباب گشايش و فتح بابى فراهم آيد. شيخ بعد از مقدارى تأمل پيشنهاد آن جمع را پذيرفت و در روز مقرر به آن مجلس مرثيه رفت و در محلى پايين‌تر از مقام خود نشست. بعد از خاتمه روضه‌خوانى، فضلاى آن محفل، مباحثى از معارف دينى و فقهى را مطرح كردند. شيخ عبدالحسين شنونده اين مناظره‌هاى علمى بود و چون زمينه‌اى مناسب به‌دست آورد، شيخ رشته كلام را به دست گرفت. آن جمع دانشور وقتى افادات مستدل و مستند ايشان را شنيدند، به فضل سرشارش پى بردند و از او عذرخواهى كردند و او را در صدر مجلس جاى دادند.
 
 
 
چون شيخ‌العراقين به منزل محقر خود بازگشت، عصر آن روز به وى خبر دادند شخصى درب خانه ايستاده و شما را مى‌خواهد. وقتى درب خانه استيجارى‌اش را گشود، شخصى با لباس فراشان دربارى را ديد. آن فرد به شيخ گفت: صبح فردا اميرنظام به ديدن شما خواهد آمد. شيخ گفت: گويا اشتباه گرفته‌ايد؛ زيرا من با امير سابقه و مراوده‌اى ندارم تا او به ديدنم آيد. فرستاده صدراعظم وقت گفت: مگر شما شيخ عبدالحسين تهرانى نيستيد؟ پاسخ داد: بلى، ولى شايد تشابه اسمى باشد. مأمور گفت: مگر شما امروز صبح در منزل شيخ محمدتقى
 
 
 
قزوينى نبوديد؟ شيخ پاسخ داد: چرا. فراش گفت: پس اشتباهى رخ نداده و مهياى آمدن امير باشيد. آن عالم زاهد گفت: من خانه‌اى كه لايق پذيرايى صدراعظم كشور باشد در اختيار ندارم. فرستاده امير گفت: مگر اين‌جا منزل شما نيست؟ شيخ گفت: البته محل اقامت من همين‌جاست اما بياييد و وضع آن را ببينيد تا دريابيد كه امير به چنين مكانى نخواهد آمد. فرستاده امير به اتاق بالاخانه رفت و وضع زندگى شيخ را ديد و گفت: امير همين‌جا را دوست دارد و خواهد آمد، و منزل شيخ را ترك كرد.
 
 
 
صبح روز بعد امير به ديدار شيخ آمد و او به قدرت بضاعت اندكى كه فراهم نموده بود، از وى پذيرايى كرد. اميرنظام به ايشان عرض كرد: اين منزل شايسته شما نيست؛ خانه مختصرى با لوازم و اثاث كافى در عباس‌آباد تدارك ديده شده است و به آن‌جا نقل مكان كنيد. از بدهى‌هاى شما به بازارى‌ها اطلاع دارم. آن‌گاه يكصد اشرفى زر مسكوك به شيخ تقديم كرده و خاطرنشان ساخت اين وجه را به طلبكاران خود بدهيد تا باز با يكديگر ديدارى داشته باشيم و برخاست و رفت. از آن پس امير همواره در ترويج مقام شيخ اقدامات كافى به عمل آورد. روز به روز روابط اين دو قوى‌تر گرديد تا آن‌كه شيخ محل وثوق و مورد اعتماد امير و طرف مشاوره وى در گره‌گشايى از مشكلات اجتماعى و كشورى گشت.[47] آنگونه كه در نگاه عباس اقبال، امير «همواره در ترويج شيخ اقدامات كافى نمود و روز به روز در عقايد او نسبت به شيخ مى افزود تا آن كه محل وثوق امير شد و طرف مشاوره در بعضى از امور مشكله گرديد»[48]
 
 
 
بعدها جريانى پيش آمد و اميركبير محاكمات را به محضر جناب شيخ العراقين ارجاع داد. از آن پس همه دعاوى كه جنبه شرعى داشت و به ديوانخانه ارجاع مى‌شد، به محضر شيخ عبدالحسين مى رسيد و داورى او قطعى بود.[49]
 
 
 
شيخ عبدالحسين، به كمال و كارآمدى احكام و قوانين اسلامى در جامعه بشرى ايمان راسخ داشت و معتقد بود كه «هرگاه مدار دولت و مملكت دارى از روى شريعت مطهره باشد. . . هيچ فتنه و فساد بر نيايد»[50] ، بر همين اساس، در برابر خطر بدعت باب و بهاء، با جديت تام به مبارزه برخاست. اقدامات شيخ العراقين كينه شديد سران مسلك باب و بهاء، را بر ضد وى بر انگيخت .[51]
 
 
 
'''مسجد و مدرسه شيخ عبدالحسين'''
 
 
 
در جنوب و غرب امام‌زاده زيد تهران، در اوايل حكمرانى ناصرالدين‌شاه خرابه‌هايى بود كه ميرزا تقى‌خان اميركبير به آبادانى آن‌ها همت گماشت كه بازار اُرسى‌دوزها (كفش‌دوزها) ، خياطها، سراى امير و مسجد و مدرسه از جمله بناهايى بود كه در اين منطقه احداث گرديد كه برخى در زمان حيات خودش و بعضى پس از قتل او تكميل شد. امير بنا بر احترام و اطمينانى كه به شيخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام ابنيه نمود و اين عالم را وصىّ خود قرار داد تا پس از مرگش، از محل ثلث اموالش اين مسجد و مدرسه را در تهران تمام كند و مدرسه‌اى را در شهر كربلا بنا نهاد. حال اين سؤال پيش مى‌آيد كه چرا اين دو مكان به نام خود اميركبير نام‌گذارى نشد و به نام مسجد و مدرسۀ شيخ عبدالحسين تهرانى شهرت يافت. سيد محمد بهبهانى از ملازمان شيخ عبدالحسين، از قول وى نقل كرده است: ميرزا آقاخان نورى، صدراعظم بدنام ناصرالدين شاه كه پس از قتل اميركبير بدين منصب رسيده بود، اصرار بسيارى داشت كه شيخ اين مسجد و مدرسه را به نام او درآورد يا دست‌كم نام امير را بر آن‌ها نگذارد. او هم ناگزير براى تأمين نظر وى، اين بناها را به نام خود خواند. سپس ميرزا آقاخان نورى، صدراعظم فاسد كه پنهانى با سفارت انگليس رابطه برقرار كرده و در توطئه قتل امير هم دخالت داشت، اصرار كرد مدرسه‌اى را كه شيخ در كربلاى معلى، كنار درب سلطانى، از ثلث اموال ميرزا تقى‌خان ساخته بود، به نام او كند. شيخ براى اين‌كه از شرّ اين خبيث رهايى يابد، آن را «مدرسه صدر» ناميد.
 
 
 
مسجد شيخ عبدالحسين در ضلع جنوبى بازارچه و در محل قديمى باغ و خرابه‌هاى پاچنار ساخته شده است. مسجد شامل مقصوره، گنبد، دو مناره كوچك در ضلع جنوبى، طاق‌نماهاى متناسب كوچك در جوانب ديگر و شبستانى در ضلع شرقى با عنوان گرمخانه كه مزين به مَعقِلى‌هاى[52] كاشى و آجر و از طرح‌هاى ممتاز دوران قاجاريه است. مسجد شبستانى نيز در پشت قبله دارد. در غرب مسجد، مدرسه شيخ عبدالحسين واقع است كه منبت‌كارى عالى از جلوه‌هاى هنرى آن است. صحن مدرسه به شيوۀ چهار ايوانى است. به مناسبت آن كه آذربايجانى‌هاى مقيم تهران در ايام محرم و صفر در اين مسجد به سوگوارى مى‌پردازند، مسجد شيخ عبدالحسين به مسجد ترك‌ها هم شهرت دارد.
 
 
 
متن رسيدى كه شيخ عبدالحسين درباره ثلث اموال امير به ورثه او داده است، چنين است:
 
 
 
بسم‌الله تعالى؛ مبلغ يكصد تومان وجه نقد رايج از بابت حواله‌اى فخرالحاج و المعتمرين حاجى محمد ابراهيم بر عالى شأن عزت‌نشان آقا سيف‌الله برحسب قرارداد و نوشته عالى‌جاه عبدالكريم بيك، مباشر املاك مرحوم اميرنظام به تاريخ ذيل و اصل اقل العلماء گرديد. ان‌شاءالله در محاسبه ثلث املاك مزبور محسوب خواهد شد و چون فخرالحاج مزبور برات مخصوص ننوشته بودند، اين چند كلمه از بابت تذكر، نظر به قبض تنخواه مرقوم شد؛ فى ٢٣ شهر ربيع‌الاول ١٢۶٩. محل مهر الراجى عفو ربّه، عبدالحسين بن على.
 
 
 
همچنين شيخ‌العراقين، شيخ عيسى نجفى را براى انجام دادن حجّى از طرف مرحوم امير به خويشاوندان آن مرحوم معرفى كرد.[53] ناگفته نماند كه امير در زمان صدارت، زمين مدرسه و مسجد را خريده و حتى نقشه ساختمان آن را تهيه كرده بود، اما اجل مهلت پياده كردن نقشه را به وى نداد و طبق وصيت او، شيخ عبدالحسين پس از مرگش اين امور را پى گرفت و كار را به انجام رساند. ساختمان امام‌زاده زيد تهران هم از آثار اميركبير است. فتاواى فقهى شيخ در زمان حيات امير، براى او لازم‌الاجرا و مورد احترام بود. وقتى اميركبير در صدد برآمد تا زمين‌هاى مجهوله ارك را به لحاظ انجام فرايض دينى و براى حلّيت و اباحه نماز اجاره كند، شيخ عبدالحسين نيز بيوتات عمارت ديوانى ارك را كه در زمره زمين‌هاى مجهول‌الهويه بود، براى حليت نماز و اباحه مكان به امير اجازه شرعى داد، كه خبر اين اعلام فقهى در روزنامه «وقايع اتفاقيه» درج گرديد. اصولاً امير مى‌كوشيد تا امور قضايى و شرعى را به علما و فقهايى چون شيخ عبدالحسين محول كند كه البته برخى شايعه كردند چون امير از اقتدار علما هراس داشته، تن به اين كار داده است! در حالى كه وى صادقانه نسبت به علماى ربانى و فقيهان صالح ارادت داشت و در صدد بود تا دست افراد بى‌اطلاع از مبانى دينى و شرعى را در امورى كه به روحانيت مربوط مى‌شد، كوتاه كند.[54]
 
 
 
'''سدّى استوار در برابر استبداد'''
 
 
 
شخصيت شيخ عبدالحسين تهرانى به صدارت امير وابستگى نداشت كه با قتل اين صدراعظم، از اقتدار و صلابت او كاسته شود. البته ميرزا تقى‌خان زمينه‌هايى را فراهم ساخت كه اين فقيه فاضل خدمات ارزشمندى را در عرصه‌هاى قضايى، حقوقى، شرعى و عمرانى انجام دهد؛ اما شيخ‌العراقين با ساده‌زيستى، پارسايى و دورى از تجملات دنيوى، با وجود برخوردارى از امكانات رفاهى، محبت و اشتياق اقشار گوناگون را به سوى خود جلب كرده و اين خصال معنوى و ارتباط نزديك و صميمى با مؤمنان، آن زعيم عالى‌قدر را مقتدر و كلامش را در اعتلاى جامعه اسلامى نافذ ساخته بود. از سوى ديگر كارنامه سياه فرمانروايان و كارگزاران مستبد قاجار و انعقاد قراردادهاى اسارت‌آور آنان با بيگانگان و سلطه‌جويان كفرپيشه، آتش خشم اين روحانى متفنّذ را برافروخت و در دفاع از اسلام و حقوق مردمان مسلمان، غيرت دينى و شجاعت معنوى خود را به نمايش گذاشت و به شاه و درباريان دربارۀ اين وضع فلاكت‌بار و مرداب متعفن فساد و باتلاق خلاف‌هاى متعدد هشدار داد. او در اين مسير از تشكيلات سلطنتى هراسى به دل راه نداد و همواره امر به معروف مى‌كرد و آنان را از منكراتى غيرقابل اغماض كه مدام مرتكب مى‌گرديدند، برحذر مى‌داشت. صولت او چنان شدت يافت كه ناصرالدين‌شاه از ابهت معنوى او بيم داشت و پيوسته در پى آن بود تا به گونه‌اى اين سدّ استوار را از ميان بردارد. شهرت و محبوبيت اجتماعى شيخ اجازه نمى‌داد كه او را دستگير، محبوس و تبعيد نمايند و چون با عده‌اى از درباريان مشورت كرد، صلاح را بر اين ديد كه به وسيله‌اى ديگر شيخ را از سر راه خود بردارد. البته زمينه‌هاى آن هم فراهم آمده بود؛ زيرا پس از قتل امير، شيخ مى‌خواست به توصيه وى، از ثلث اموالش مدرسه‌اى در كربلا بسازد. در اين ميان، عوامل حكومتى از وى خواستند كه براى عمران عتبات عاليات و نظارت بر بارگاه ائمه در عراق، به اين سرزمين برود و پى‌گير آبادانى، معمارى و گسترش اماكن مقدس مزبور باشد. [55]
 
 
 
اين‌كه در برخى منابع اخير آمده است كه او با شاه رابطه خوبى داشت و مورد توجه ناصرالدين‌شاه قرار گرفته بود و خودِ شيخ از شاه خواسته تا به وى اجازه دهد به عراق برود و به امور عتبات رسيدگى كند، واقعيت ندارد و مخالف منش شيخ مى‌باشد. اين منابع خطاى ديگرى نيز مرتكب شده‌اند و ادعا كرده‌اند كه شاه او را وصىّ خود قرار داد؛ در حالى كه اميركبير وى را وصىّ خويش قرار داد كه آن هم دربارۀ عمران عتبات نبود.[56]
 
 
 
'''در جوار بارگاه ائمه هُدى'''
 
 
 
پيش از آن‌كه شيخ عازم عراق شود، ميرزا محمدباقر، فرزند ميرزا زين‌العابدين، فرزند ميرزا محمدباقر سلماسى در سامراء اقامت داشت و پى‌گير تذهيب گنبد بارگاه عسكريين (عليهما السلام) بود. سرانجام آن مرحوم بار سفر بست و به همراه خانواده در سال ١٢٧۴ قمرى براى نظارت بر تعمير عتبات عازم عراق شد و در جوار آستان حسينى مقيم گرديد تا صحن مقدس حضرت سيدالشهداء (ع) را كه بر اثر هجوم وحشيانه فرقه ضاله وهابى آسيب‌هاى فراوانى ديده بود، تعمير كند. شهرت شيخ به اندازه‌اى بود كه واليان و حاكمان عراق و كارگزاران دولت عثمانى در تكريم ايشان كوشيدند و از برنامه‌هاى وى براى آبادانى اماكن زيارتى عراق استقبال نمودند و عمرپاشا، والى بغداد مأمور شد تا از هرگونه همكارى با اين مجتهد خدوم كوتاهى نكند.
 
 
 
اقدامات شيخ‌العراقين در كربلا عبارت بود از توسعه صحن مبارك به قدر هزار ذرع[57] كه با خريد خانه‌هاى حوالى صحن و منظم نمودن آنان به حرم حسينى اين برنامه عملى گرديد. همچنين وى در اطراف صحن، حجراتى احداث كرد تا زائران آستان آن امام شهيد، محل اقامت موقتى داشته باشند. او موفق گرديد تا گنبد حرم را كه آثار خرابى و فرسودگى در آن آشكار گرديده بود، بازسازى نموده و بر استحكام آن بيافزايد.[58] اعتمادالسلطنه مى‌نويسد:
 
 
 
شيخ عبدالحسين تهرانى براى تعمير صحن مطهر به كربلا آمد و مجاورت گزيد. تذهيب جديد قبه مباركه و بناى صحن و كاشى ايوان حجره‌ها و توسعه صحن شريف از سمت بالاى سر مقدس به مباشرت ايشان انجام شد.[59]
 
 
 
اين مؤلف عصر قاجار در جاى ديگر اشاره مى‌كند:
 
 
 
آثار شريفه، اضافات و تصرفات زايدالوصفى است كه در روضه، رواق و صحن، حجرات، مواقف، ملحقات، منضمات مشهد اسعد حضرت سيد الخافقين ابى‌عبدالله الحسين روحى و ارواح‌العالمين فداه و مزار ساطع‌الانوار حضرت ابالفضل العباس (ع) به مباشرت و سركارى شيخ عبدالحسين مجتهد اعلى‌الله مقامه پرداخته شده است.[60]
 
 
 
اعتمادالسلطنه، يادآور شده است:
 
 
 
توسعه صحن مبارك سيدالشهداء ارواحنا له الفداء و بناى حجرات تحتانى و فوقانى، تعمير گنبد مطهر آن حضرت و نيز مرمت بقعه مبارك حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله عليه به سركارى مرحوم شيخ عبدالحسين در سنه ١٢٧٧، سال چهاردهم جلوس ناصرالدين‌شاه قاجار، صورت گرفت.[61]
 
 
 
شيخ عبدالحسين دربارۀ بارگاه حضرت على (ع) در نجف اشرف هم اقدامات مفيدى انجام داده و بر تعميرات و بازسازى اين حرم و ساخت الحاقاتى، نظارت جدى و عملى داشت. مباشرت در تعميرات ايوان، طارمه و ديگر بخش‌هاى بقعه حضرت مسلم بن عقيل، سفير حضرت امام حسين (ع) در كوفه، احداث بقعه هانى بن عروه در بيرون مسجد كوفه و در سمت باب‌الفيل (ثعبان) نيز در زمرۀ خدمات ارزشمند او در پيشگاه اين بزرگان مى‌باشد.[62]
 
  
مرقد مختار بن ابوعبيده ثقفى به صورت خرابه‌اى متروكه درآمده و اثرى از آن ديده نمى‌شد. شيخ‌العراقين درباره يافتن مرقد اين سلحشور حامى اهل‌بيت به كاوش و جست‌وجوى دقيق پرداخت. در صحن حضرت مسلم، بالاى دكه و سكوى بزرگ و پيش روى بقعه هانى، علامتى ديده مى‌شد كه برخى تصور كردند همان قبر مختار است؛ پس به دستور شيخ عبدالحسين آن‌جا را حفارى كردند،ولى در زير آن نشانه، حمّامى آشكار گرديد. شيخ از تفحّص نااميد نگرديد تا آن‌كه علامه سيد شريف رضا، فرزند سيد بحرالعلوم به وى گفت: پدر وقتى از كنار زاويه شرقى عبور مى‌كرد، لحظه‌اى توقف مى‌نمود و به اتفاق همراهان فاتحه‌اى نثار مختار مى‌كرد. شيخ با شنيدن اين مطلب تاكيد كرد كه همان‌جا را بكَنند؛ ناگهان سنگى پيدا شد كه بر آن نوشته بودند: «هذا قبر المختار بن عبيد الثقفى» . آن فقيه باتدبير دستور داد تا قبر را تعمير كردند و بنايى بر آن ساختند كه اكنون زيارتگاه مشتاقان است و در خارج محوطه مسجد اعظم كوفه، كنار ديوار قبله قرار گرفته است. [63]
 
 
شيخ عبدالحسين پس از اين تعميرات، چون با مشكل اعتبارات روبه‌رو گرديد، به ايران آمد و گزارش آبادانى و گسترش روضه مباركه كربلا و نجف و. . . را به آگاهى كارگزاران دولت وقت ايران رساند و خاطرنشان ساخت كه اقدامات مفيدى صورت گرفت، ولى برخى كارهاى عمرانى كربلاى معلى باقى مانده و نيز روضات مقدسه و عتبات عاليه نجف اشرف، حضرت عباس (ع) و حرمين كاظمين (عليهما السلام) به تعمير و مرمت نياز دارند. عوامل حكومتى گرچه از موضع‌گيرى‌ها و انتقادهاى شيخ دربارۀ كارنامۀ قاجارها دل خوشى نداشتند، ولى از يك طرف به ديانت و امانتدارى او اعتقاد داشتند و از سوى ديگر مى‌خواستند بر محبوبيت خود نزد شيعيان و مشتاقان اهل‌بيت (عليهم السلام) بيفزايند؛ پس با تقاضاى او مبنى بر تكميل تعميرات قبلى موافقت كردند و مبلغ قابل توجهى در اختيارش نهادند. ايشان دوباره رهسپار روضه عتبات عاليات گرديد و براى بازسازى اماكن زيارتى و تكميل طرح‌هاى قبلى، اقدامات جديدى آغاز كرد. سپاهيانى كه چندى بعد از آستانه‌هاى مذكور بازديد كردند، اهتمام او را ستودند و گزارش دادند شيخ عبدالحسين كه به مرمت اماكن مشرفه مأمور بود، دوطرف گنبد مطهر، ايوان، ستون و سقف بارگاه سالار شهيدان را به نحو مطلوبى ساخته و كاشى‌كارى به طرزى باشكوه عالى صورت گرفته است. [64]
 
 
'''تذهيب قبه سامراء'''
 
 
ناصرالدين‌شاه و مادرش مهدعليا، چه‌بسا نسبت به موازين شرعى و دينى آنچنان كه بايد تقيّدى نداشتند و خلاف‌ها و فسادهايى ميان آنان و درباريان ديده مى‌شد؛ اما چون به دليل انعقاد قراردادهايى با استعمارگران و ضايع نمودن حق مردم، در نظر شيعيان منفور گرديدند، براى پيشرفت مقاصد خود، جلب نظر مردم و بازگرداندن توجه آنان به امورى كه مورد علاقه ايشان بود، به انجام امور مذهبى روى آوردند؛ از آن‌جمله طلاكارى گنبد مقدس عسكريين، يعنى بقعه روى مرقد مطهر امام على‌النقى و امام حسن عسكرى (عليهما السلام) بود. اين امر با نظارت شيخ عبدالحسين تهرانى در سال ١٢٨٣ قمرى صورت گرفت و عضدالملك (عليرضا) پسردايى ناصرالدين‌شاه مأمور بردن خشت‌هاى طلااندود به عراق بود. شيخ كه در كربلا اقامت داشت، براى انجام اين كار به سامرّاء رفت.[65] عضدالملك مى‌نويسد:
 
 
رأى همايونى بدان قرار يافت كه رونق و رواج مذهب جعفرى را به بذل طلاى خالص موفق شد و امامين الهمامين عسكريين را به اهداء گنبد زرين مؤيد آمد. در اول سال ١٢٨٣ هجرى طلايى از خزانه خاص برآورده و جناب شيخ المشايخ العظام شيخ عبدالحسين مجتهد تهرانى كه در اين اوقات خيرات و مبرات مخصوصه اعلى حضرت در آن عتبات عاليات، به دست ايشان جارى است، عدد خشت‌هاى گنبد مباركه را معين و معروض رأى بيضا ضياء داشته، به همان حالت و عدد حكم جهان مطاع به انجام آن شرف نفاذ يافت و چون مى‌بايست يكى از چاكران براى حمل خشت‌هاى مبارك مأمور گردد، از خيل چاكران دولت قرعه اين فال به نام بندۀ جان‌نثار برآمد.[66]
 
 
وى در جاى ديگر به خدمات شيخ عبدالحسين در آستانه عسكريين (عليهما السلام) چنين اشاره دارد:
 
 
حرم مطهر سامراء در جلو رواق داراى ايوانى است روباز كه مناره نداشته، حال جناب شيخ عبدالحسين در دوطرف، دو مناره بنا نموده و آن‌ها را كاشى كرده‌اند. بى‌نهايت تعريف دارد؛ مثل مينا مى‌نمايد و آن‌روز از مناره‌ها هر يك به قدر ده ذرع ساخته بودند و دور گنبد مبارك را هفت هشت رديف از خشت‌هاى منور (طلا) نصب نموده‌اند كه تخميناً چهارهزار خشت كار شده بود.[67]
 
 
مصاحب و همكار شيخ در تعمير عتبات و اماكن متبركه، ميرزا محمد شيرازى، ملقب به «ميرزا آقا» بود. ايشان از سلسله علماى دارالعلم شيراز بوده كه غالب منسوبان او از فضلا و علما و ائمه جماعات مى‌باشند. خودش نيز در امور ادبى و ذوقى مهارت‌هايى به‌دست آورده بود و مدتى در محكمه شيخ‌الاسلام فارس به نگارش مكاتبات شرعى مشغول گرديد و بعد از مدتى شيراز را ترك كرد و عازم عراق گرديد. در اين سرزمين وى اين توفيق را به‌دست آورد كه ضمن اقامت در جوار آستان حسينى، به مصاحبت شيخ عبدالحسين مفتخر گشته و مشغول نگارش و تنظيم امورات اين عالم فرزانه گردد و بدان سبب معروف و مشهور گرديد و پس از ارتحال شيخ، برنامه‌هاى مربوط به مجالس سوگوارى را كه در مشاهد مشرفه منعقد مى‌گرديد، عهده‌دار گرديد. مورّخان خوش‌خويى و نيكومنشى اين اديب را ستوده‌اند.[68]
 
 
'''بيمارى و رحلت'''
 
 
شيخ‌العراقين پس از اين‌كه مأموريت خود را در تعمير و مرمت و توسعه عتبات عاليات عراق به گونه‌اى شايسته انجام داد، دچار كسالت گرديد و سلامتى او مختل شد. دستگاه تنفس او مبتلا به عفونت حاد گشت و بيمارى ذات‌الريه حيات وى را دچار مخاطره ساخت و سرانجام فقيهى عالى‌مقام كه عمرى را به تلاش‌هاى علمى، فرهنگى و عمرانى مشغول بود، در بيست‌ودوم رمضان‌المبارك سال ١٢٨۶ قمرى در شهر كاظمين دار فانى را وداع گفت و روح پاكش به سوى سراى جاويد پرواز كرد. پيكر مطهر شيخ العراقين را پس از تشريفات شرعى، با تكريم و شكوه خاصى از كاظمين به كربلاى معلى انتقال دادند و در صحن مطهر حرم حسينى در حجره‌اى كه كنار باب جديد، موسوم به «باب سلطانى» است و از داخل در سمت چپ قرار دارد، دفن گرديد. برخى هم گفته‌اند جنازه اين فقيه گران‌قدر در حجره‌اى كه حوالى مدرسه صدر است (همان مدرسه‌اى كه خودش با ثلث اموال اميركبير ساخت) آرميده است. ميرزا محمد كاظمينى همدانى (امام‌الحرمين) كه شيخ‌العراقين از مشايخ اجازه اوست، در سروده‌اى ماده تاريخ فوت استاد خود را مشخص كرده است:
 
 
منذ عبدالحسين مولى البرايا
 
 
فاض من ربّه عليه النور
 
 
طار شوقاً الى‌الجنان سريعاً
 
 
ودعاء اليه ارّخ «غفور»
 
 
كه كلمه «غفور» مادّۀ تاريخ وفات اوست و مساوى ١٢٨۶ قمرى است.[69]
 
 
'''بستگان و بازماندگان'''
 
 
آل شيخ‌العراقين از خاندان‌هاى، علم، فضل، فقاهت، زعامت و طرق اجازات در ايران و عراق است. اين طايفه به دليل شهرت شيخ عبدالحسين تهرانى به «شيخ العراقين» ، به اين نام مشهور شده‌اند. از جمله آنان شيخ محمد (متوفاى حدود ١٢٩۵ق) فرزند شيخ على تهرانى و برادر آيت‌الله شيخ عبدالحسين است كه از بزرگان علماى عصر خويش به شمار مى‌آمد كه پس از ارتحال برادرش، در زعامت و هدايت مردم و ادامه بازسازى حرم كاظمين، كارهاى ايشان را پى گرفت.[70]
 
 
بنا به نوشته‌هاى مورخان و شرح‌حال‌نگاران، شيخ عبدالحسين سه فرزند پسر داشته است: اول: شيخ على (متوفاى ١٣١۵ق) ، عالم، فاضل و مجتهد و صاحب كتاب «معراج المحبه» منظوم به زبان فارسى در مراثى اهل‌بيت به‌خصوص مصائبى كه خاندان عترت پس از مرگ معاويه تا ورود آنان به مدينه مبتلا بوده‌اند و مبتنى بر روايات دعا و منابع تاريخى مستند تنظيم گرديده است. اين اثر در ايران و بمبئى به چاپ رسيده است. شيخ على به همراه برادر خود شيخ مهدى، مقدمات وقف كتابخانه پدر را در سال ١٢٨٨ قمرى فراهم آوردند. البته بعدها بخشى از اين آثار نفيس در قاهره به فروش رسيد.
 
 
فرزند دوم: شيخ مهدى است كه داراى دو فرزند فاضل بوده است: شيخ محمدباقر (١٣٠١-١٣٨٠ق) از مدرسين حوزه علميه كربلا و شيخ محمدهادى (١٣١٠-١٣٨۵ق) ، عالم جليل‌القدر. شيخ آقابزرگ تهرانى ضمن اشاره به اين دو فرزند شيخ مهدى افزوده است كه تاريخ تولد آنان را به خط جدّ مادرى‌شان مرحوم شيخ عبدالمحمد، فرزند مولى عبدالكريم، فرزند محمدرحيم كرمانى نجفى مشاهده كرده است.
 
 
فرزند سوم: احمد (متوفاى ١٣١٨ق) از علماى كربلا بوده است.[71]
 
 
موجب بسى شگفتى است كه برخى مدعى شده‌اند كه خبرى از فرزندان و نزديكان شيخ‌العراقين در منابع تاريخى نيامده است؛[72] در حالى كه علاوه بر مطالب ياد شده دربارۀ اين خاندان، سيد موسى طالقانى (١٢٣٠-١٢٩٨ق) اشعار تهنيتى به مناسبت ازدواج شيخ مهدى، فرزند شيخ عبدالحسين سروده و تصحيح كننده و محقق اين ديوان در حاشيه مطالبى درباره اولاد شيخ‌العراقين آورده است.[73]
 
 
 
[1] سيداحمد ديوان‌بيگى، حديقةالشعراء، به كوشش عبدالحسين نوايى، ج٣، ص١۵۶١؛ محمدجواد مشكور، تاريخ ايران زمين، ص٣٣٣-٣٣۵؛ آقابزرگ تهرانى، الذريعة إلى تصانيف الشيعه، ج٢١، ص١٢٢ و الكرام البررة، ج٢، ص٧١٣، موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶؛ شيخ محمد حرزالدين، معارف‌الرجال، ج٢، ص٣۴.
 
 
 
[2] شيخ باقر آل محبوبه، ماضى النجف و حاضرها، ج١، ص٣١٢؛ الكرام البررة، ج٢، ص٣٠۵؛ سيد محسن امين، اعيان‌الشيعه، ج٩، ص١۴٩.
 
 
[3] ميرزا محمدباقر خوانسارى، روضات الحيات، ج٢، ص٣٠۴.
 
 
[4] سيدحسين صدر، تكملة امل الآمل، ص٢٧١.
 
 
[5] الكرام البررة، ج٢، ص٧١٣ و ٧١۴.
 
 
[6] همان، ج ١، ص٣٨٨؛ محمدحسن نجفى، جواهرالكلام، مقدمه، جلد اول، ص٢١؛ معارف الرجال، ج٢، ص٢٢٨، روضات‌الحيات، ج٢، ص٣٠۶.
 
 
[7] محمدحسين رخشاد، در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٠.
 
 
[8] محدث قمى، فوائدالرضويه، به كوشش ناصر باقرى بيدهندى، ج ١، ص١٣٧؛ ميرزا حسين نورى، خاتمه مستدرك الوسايل، ج٢، ص١١٧.
 
 
[9] ميرزا محمدعلى كشميرى، نجوم السماء، ج ١، ص١٠٧؛ اعيان الشيعه، ج١٠، ص١٢۶؛ آقابزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج ١، ص٢١؛ معارف‌الرجال، ج٣، ص۶ و ٧؛ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر والآثار، به كوشش ايرج افشار و با تعليقات حسين محبوبى اردكانى، ج ١، ص١٨٨؛ مرتضى انصارى، زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص٢٧٠؛ ستارگان حرم، ج١٨، ص ٢٣۵.
 
 
[10] مدرّس تبريزى، ريحانة الادب، ج۵، ص٢۶و٢٧؛ شيخ عباس قمى، هدية الاحباب، ص١٩١.
 
 
[11] اعيان الشيعه، ج٨، ص٣٨٣.
 
 
[12] زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص٢٢١.
 
 
[13] هدية الاحباب، ص١٩۴؛ ريحانةالادب، ج ١، ص٣٧۵؛ معجم المؤمنين العراقين، ج ١٠، ص۶٩؛ مستدرك الوسايل، ج٣، ص ٣٩٩؛ شيخ عباس قمى، فوايدالرضويه، ج٢، ص٨۴۴؛ يدالله گودرزى، سيماى بروجرد، ص ١١۶.
 
 
[14] المآثر والآثار، ص ١٠۶، ٢٠٢، ٢٣۶ و ۶٧۶؛ الكرام‌البرره، ج ٢، ص ۵٨٠ و ٧١۴.
 
 
[15] محمد محمدى رى‌شهرى، زمزم عارفان، ص۴٢٠؛ محمد قنبرى، چلچراغ سالكان، ص١٣؛ حجت‌الله نيكى ملكى، آفتاب عرفان، ص ۴٠.
 
 
[16] الكرام البرره، ج٢، ص٧١٣؛ فوايد الرضويه، ج ١، ص ١٣٧ و ٢۶٠ و ج ٢، ص۶١٠؛ مقدمه مستدرك‌الوسايل، المآثر والآثار، ج٢، ص۶۶٢؛ سيد محمدحسين حسينى جلالى، فهرس التراث، ج٢، ص١۶٧؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢٧.
 
 
[17] مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ج٢، ص ١٣٧؛ مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج١۴، ص۵٢٧؛ حسن حسن‌زاده آملى، در آسمان معرفت، ص۵٩، منوچهر صدوق سها، تاريخ حكما و عرفا متاخر بر صدرالمتألهين، ص ١١۵، زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص ٣٠٢.
 
 
[18] گلشن ابرار، ج ٨، ص١٩٣-١٩٧؛ محدث نورى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، ص ١٣ و ٢٢؛ م. جرفادقانى، علماى بزرگ شهيد از كلينى تا خمينى، ص ٣۶۴؛ زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص ٣٧.
 
 
[19] الكرام البرره، ج٢، ص ٧١۴؛ زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص ٣۵٩.
 
 
[20] خاتمه مستدرك‌الوسايل، ج٢، ص١١۴.
 
 
[21] فوائدالرضويه، ج ١، ص ٣٨۴.
 
 
[22] الماثر والآثار، ج ١، ص ١٨٨ و ١٨٩.
 
 
[23] همان، ج ٢، ص ۶۶٢.
 
 
[24] ريحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩.
 
 
[25] ميرزا محمدعلى معلم حسيب‌آبادى، مكارم الآثار، ج٨، ص ٢٧٧٣.
 
 
[26] اعيان‌الشيعه، ج ٧، ص ۴٣٩.
 
 
[27] حديقة الشعراء، ج ٣، ص ١۵۶١.
 
 
[28] سفرنامه عضدالملك به عتبات، به كوشش حسن مرسلوند، ص ٢٠، ١٢۴ و ١٢۶.
 
 
[29] كنت دوگوبينو، سه سال در آسيا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص ۴٢٧ و مذاهب و فلسفه در آسياى ميانه، ترجمه همايون فره‌وشى، ص١٢٨.
 
 
[30] الكرام البرره، ج٢، ص ٧١۴؛ آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج ١١، ص ٢١۶؛ اعيان‌الشيعه، ج ٧، ص ۴٣٩.
 
 
[31] الذريعه، ج ١، ص ١٢۶.
 
 
[32] همان، ج ۴، ص ١۴٢، ص ۵٩ و۶٠؛ اعيان‌الشيعه، ج ٧، ص ۴٣٨ و ج ٩، ص ١۴۶؛ ريحانةالادب، ج ٣، ص ٣٣٩؛ ناصرالدين انصارى، اختران فقاهت، ج ١، ص٩٩ و ١٠٠.
 
 
[33] الكرام‌البرره، ج ٢، ص ٧١۴؛ الذريعه، ج ١۵، ص ١۴٩؛ ريحانة الادب، ج٣، ص ٣٢٩.
 
 
[34] الذريعه، ج٢١، ص ١٢٢.
 
 
[35] سيد احمد حسينى اشكورى، تراجم الرجال، ج٢، ص٢۵.
 
 
[36] الذريعه، ج٢١، ص١٢٢؛ تراجم الرجال، ج٢، ص ٢۵.
 
 
[37] در كتاب گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢۴ ادعا شده كه اين كتابخانه در كاظمين بوده، ولى با توجه به قرائن متعدد و منابع مستند متقدم و گزارش بزرگانى كه از اين گنجينه ديدن كرده‌اند، كتابخانه در كربلا بوده، نه در كاظمين. الكرام البرره، ج ٢، ص٧١۵؛ المآثر والآثار، ج ١، ص٢۴۴ و ج ٢، ص۶۶٢.
 
 
[38] اعيان الشيعه، ج٧، ص۴٣٩.
 
 
[39] جرجى زيدان، تاريخ آداب‌اللغة العربيه، ج۴، ص١۴١؛ فيليپ دى تزارى، خزائن الكتاب العربيه فى‌الخانقين، ج ١، ص٣١٠.
 
 
[40] شيخ محمدامين كاظمى، هداية المحدثين، ص٣٠۶؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ١، مقدمه مؤلف؛ فوائد الرضويه، ج ١، ص۵۴۴.
 
 
[41] الكرام البرره، ج ٢، ص٧١٣.
 
 
[42] رساله نوادر الامير، به انضمام نامه‌هاى اميركبير، تصحيح و تدوين سيدعلى آل‌داوود، ص ٣١۴.
 
 
[43] آمار دارالخلافه، به كوشش منصوره اتحاديه (نظام مافى) و سيروس سعدونديان، ص ١۶٧.
 
 
[44] معارف‌الرجال، ج٢، ص١١٢.
 
 
[45] سيدهادى حسينى خراسانى، معجزات و كرامات، ج ١، ص١۵ و ١۶؛ مجله مشكوة، شماره ۴٠، ص ٨١.
 
 
[46] تاريخ ايران زمين، ص ٣۴۶ - ٣۴٨.
 
 
[47] رساله نوادر الامير، تدوين سيدعلى آل‌داوود، ص ٣١۵ و ٣١۶.
 
 
[48] ميرزا تقى خان اميركبير، ص ١۶٨.
 
 
[49] رساله نوادر الامير، ص ٣١۴ و ٣١۵.
 
 
[50] ميرزا تقى خان امير كبير، صص ٣٧۴-٣٧٣.
 
 
[51] حسينعلى بهاء در لوحى كه به نام شيخ صادر كرده سخت به وى تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصرى «مكار» مى خواند و شوقى افندى، جانشين عباس افندى نيز در فحشنامه اى كه با عنوان «لوح قرن» از خود به جا نهاده، كراراً شيخ را با الفاظى چون «شيخ خبيث» و «مردود دارين و مبغوض ثقلين» مورد هتك و شتم قرار داده است. ر. ك: داستانهايى از حيات عنصرى جمال اقدس الهى، على اكبر فروتن، موسسه ملى مطبوعات امرى، ١٣۴ بديع، ص ١٧؛ عهد اعلى. . . ، ص ۵١۴، ص ۵۶٨؛ توقيعات مباركه، لوح قرن احباء شرق، مؤ سسه ملى مطبوعات امرى، ١٢٣ بديع، ص ۶٧. رساله نوادر الامير، ص ٣١۴ و ٣١۵.
 
 
[52] مَعقِلى؛ قسمى ازخطوط عربى. نام خطى است كه عرب‌هاى جاهليت داشتند كه تمام حروفش مسطح بوده و يكى از اقسام آن طورى بود كه از سفيدى وسط و اطراف آن هم حروف تشكيل مى شد. (لغتنامه دهخدا) .
 
 
[53] احمدخان ملك ساسانى، سياست‌گزاران دوره قاجار، ج ١، ص۴٢ و ۴٣؛ فريدون آدميت، اميركبير و ايران، ص ٣۴٣؛ مهدى بامداد، شرح حال رجال ايران، ج ١ ص ٢٢٠؛ عباس اقبال آشتيانى، ميرزا تقى‌خان اميركبير، به كوشش ايرج افشار، ص ٣۶٨ و ٣۶٩؛ حديقة الشعراء، ج ٣، ص ١۵۶١، مجله مسجد، سال پنجم، ش ٢۵، فروردين و ارديبهشت ١٣٧۵، ص ۶٩ ۶٧.
 
 
[54] ميرزا تقى‌خان اميركبير، ص ١۶۴ و ۴٠۴؛ اكبر هاشمى رفسنجانى، اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار، ص ١٢١، ١٣٩؛ روزنامه وقايع اتفاقيه، سال ١٢٧٣، نمره‌هاى ٢۵٩و٢۶١، ج ٣، ص٧١۴ و ٧١۵؛ الماثر والآثار، ج ١، ص ١١٧؛ الكرام‌البرره، ج٢، ص٧١۴.
 
 
[55] الكرام البرره، ج٢، ص٧١۴ و ٧١۵.
 
 
[56] گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢٠ و ٢٢١.
 
 
[57] هر ذرع برابر با ١٠۴ سانتى‌متر است.
 
 
[58] ريحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩؛ روزنامه وقايع اتفاقيه، ١٢ جمادى‌الثانى ١٢٧۴، ش٢۶۵، ج٣، ص٢۴٣۵؛ روزنامه دولت علّيه ايران، هشتم جمادى‌الاول، سال ١٢٧٧، شماره ٢٧٨، چاپ افست كتابخانه ملّى جمهورى اسلامى ايران، با مقدمه محمداسماعيل رضوانى، ج ١، ص۶۴.
 
 
[59] المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴.
 
 
[60] همان، ج ١، ص ٨٣.
 
 
[61] همان، ص ٩٩.
 
 
[62] سفرنامه عضدالملك به عتبات ص ٩٩و ١٩۴.
 
 
[63] سيدالشهداء و ياران و خاندان وفادار او، ج٣، ص۴٣٧؛ سيدعباس كاشانى، سيماى كوفه، ص ٢۵۶.
 
 
[64] روزنامه دولت علّيه ايران، ٢٠ ذى‌حجه ١٢٧٧، ش ۴٩٣، ج ١، ص١٨٧؛ مجله مسجد، ش ٢۵، ص۶٩.
 
 
[65] خاطرات اعتمادالسلطنه، ص١٣۴؛ تاريخ منتظم ناصرى، ج٣، ص٣٠٠ و ٣٠۵؛ ريحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩.
 
 
[66] سفرنامه عضدالملك، ص٢٠.
 
 
[67] همان، ص١٩٣ و ١٩۴.
 
 
[68] حديقة الشعراء، ج ٣، ص١۵۵٩-١۵۶١؛ شيخ مفيد داور، تذكرة مرآت الفصاحه، ص۵۶۴ و ۵۶۵.
 
 
[69] مستدرك الوسايل، ج٣، ص۴١٠؛ ميرزا محمد كاظمينى همدانى، فصوص‌اليواقيت، ص١١؛ محمدعلى حبيب‌آبادى، مكارم الآثار، ج٨. ص٢٧٧۵؛ محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، مرآت‌البلدان، به تصحيح ميرهاشم محدث و عبدالحسين نوايى، ج ١، ص ٣٩٩؛ المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴؛ ريحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩؛ الكرام البرره، ج٢، ص٧١۴؛ اعيان‌الشيعه، ج٧، ص۴٣٨؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶.
 
 
[70] مكارم الآثار، ج٨، ص٢٧٧٣؛ مرآت البلدان، ج ١، ص٣٩٩؛ دائرةالمعارف تشيع، ج ١، ص١٨٩.
 
 
[71] الكرام البرره، ج٢، ص٧١۵؛ الذريعه، ج٢١، ص٢٣۴؛ مستدرك الوسايل، ج٣، ص٣٩٧.
 
 
[72] گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢٠.
 
 
[73] ديوان سيدموسى طالقانى، ص٢٧٠-٢٨۵؛ مكارم‌الآثار، ج٨، ص٢٧٧۴.
 
 
 
 
 
به‌ نوشته‌‌ اعتمادالسلطنه‌ (وزیر انطباعات‌ عصر ناصری: «تهرانی‌ مجتهدی‌ بسیار فاضل و به‌ قبول‌ عامه‌ نایل‌ بود. در دولت‌ عثمانی‌ نیز اعتباری» قابل‌ توجه‌ داشت‌ و «حکام‌ عراق‌ عرب‌ او را حرمتی‌ عظیم‌ می‌ نهادند. ناصرالدین‌ شاه‌ نظارت‌ بر کار تعمیرات‌ و تأسیسات‌ ایران‌ در عتبات‌ عالیات، از جمله، توسعه‌‌ صحن‌ مطهر سالار شهیدان‌ علیه‌ السلام، و تعمیر بنای‌ آن‌ را، به‌ شیخ‌ العراقین‌ سپرده‌ بود و «از مراقبت‌ و مواظبت» وی‌ «در تعمیر گنبد منور... و نصب‌ خشتهای‌ طلایی‌ شهر» رضایت‌ تام‌ داشت. شاه‌ او را در ۱۲۷۴ق‌ برای‌ تعمیر صحن‌ مطهر ائمه‌‌ اطهار در [[کربلا]] و [[کاظمین|کاظمین‌]] و [[سامرا]] (علیهم‌ السلام) مأمور کرد و او از ۱۲۷۴ تا ۱۲۸۶ (که‌ در ۲۲ رمضان‌ آن‌ فوت‌ کرد) به‌ این‌ کار اشتغال‌ داشت. کتابخانه‌‌ شخصی‌ او در کربلا به‌ علت‌ داشتن‌ نسخه‌های‌ نفیس، شهرت‌ داشت.
 
 
 
شیخ‌ العراقین، مورد اعتماد و عنایت‌ خاص‌ [[امیرکبیر]] قرار داشت  و امیر، که‌ از گوهرشناسان‌ روزگار‌ بود، علاوه‌ بر ارجاع‌ محاکمات‌ شرعی‌ دیوان‌ به‌ محضرش «در مطالب‌ مشکله‌ و امور معضله‌ با او مشورت» می‌کرد و حتی‌ برای‌ تعیین‌ نام‌ فرزندان‌ شاه، از استخاره‌هایش مدد می‌گرفت.  عباس‌ اقبال، با اشاره‌ به‌ «ارجاع‌ محاکمات» از سوی‌ امیر «به‌ محضر جناب... شیخ‌ العراقین»، می‌گوید: روز بروز «عقیده‌‌ او نسبت‌ به‌ جناب‌ شیخ‌ افزون‌ می‌گردید» .سپس‌ با نقل‌ داستانی‌ درباره‌‌ نحوه‌‌ آشنایی‌ امیر با شیخ‌ می‌افزاید: پس‌ از آن‌ آشنایی، امیر «همواره‌ در ترویج‌ شیخ‌ اقدامات‌ کافی‌ نمود و روز به‌ روز در عقاید او نسبت‌ به‌ شیخ‌ می‌افزود تا آن که‌ محل‌ وثوق‌ امیر شد و طرف‌ مشاوره‌ در بعضی‌ از امور مشکله‌ گردید» . 
 
 
به‌ نوشته‌‌ فریدون‌ آدمیت: در دوران‌ صدارت‌ امیر «همه‌‌ دعاوی‌ که‌ جنبه‌‌ شرعی‌ داشت‌ و به‌ دیوانخانه‌ رجوع‌ شده‌ بود، به‌ محضر شیخ‌ عبدالحسین‌ احاله‌ می‌گردید. داوری‌ او قطعی‌ بود. کنت‌ دوگوبینو نیز از شیخ‌ عبدالحسین‌ به‌ احترام‌ یاد می‌کند؛ او را فقیهی‌ بلندپایه‌ و پاکدامن، و خونسرد و با فراست‌ می‌شناسد» .
 
 
امیر حتی‌ وصی‌ خود را شیخ‌ عبدالحسین‌ قرار داد  و شیخ‌ نیز، مدرسه‌ و مسجد حاج‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ (واقع‌ در بازار تهران) را از ثلث‌ میراث‌ امیر بنیان‌ نهاد.
 
 
مهدی‌ بامداد می‌گوید: «شیخ‌ العراقین‌ از مجتهدین‌ معروف، و به‌ [[زهد]] و تقوی‌ و مدیریت‌ در کار شهرت‌ زیادی‌ داشت. شادروان... امیرکبیر با آن‌ نظر دقیقی‌ که‌ در شناسایی‌ مردم‌ و بویژه‌ ملا‌ها داشت‌ در بین‌ تمام‌ روحانیون‌ زمان‌ خود، او را وصی‌ خویش‌ قرار داد و شیخ‌ العراقین‌ هم‌ از مال‌ الوصایه‌‌ امیر شهید، مسجد و مدرسه‌ای‌ عالی‌ در تهران‌ بنا نهاد که‌ امروزه‌ به‌ مسجد و مدرسه‌‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ یا مسجد آذربایجانی‌ها معروف‌ می‌باشد» .  شواهد همچنین‌ حاکی‌ است‌ که‌ پس‌ از قتل‌ امیر، شیخ‌ مباشرت‌ امور خانواده‌‌ وی‌ را بر عهده‌ داشت.
 
 
شیخ‌ عبدالحسین، به‌ کمال‌ و کارآمدی‌ احکام‌ و قوانین‌ اسلامی‌ در جامعه‌‌ بشری‌ ایمان‌ راسخ‌ داشت‌ و معتقد بود که‌ «هرگاه‌ مدار دولت‌ و مملکت‌ داری‌ از روی‌ شریعت‌ مطهره‌ باشد... هیچ‌ فتنه‌ و فساد بر نیاید» . بر همین‌ اساس، زمانی‌ که دید‌ «بدعت» باب‌ و بهاء، کیان‌ دین‌ را به‌ خطر افکند، با جدیت‌ تام‌ به‌ مبارزه‌ برخاست. قدیمترین‌ اقدام او در این راه ممانعت از ملاقات‌ باب‌ و مریدانش‌ با محمدشاه‌ قاجار (پدر ناصرالدین‌ شاه) بود که فرصتی‌ تاریخی‌ برای‌ «اظهار وجود» و «تبلیغ» را از آنان‌ گرفت. کنت‌ دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه‌ در ایران، «حاجی‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ که‌ مردی‌ فقیه‌ و مجتهد و متدین‌ و متقی‌ است، فراست‌ و قضاوتهای‌ بی‌طرفانه‌اش‌ موجب‌ اعتماد همه‌ کس‌ شده‌ و طرف‌ احترام‌ عموم‌ است، به‌ شاه‌ و وزیر و بزرگان‌ مملکت‌ گفته‌ بود: آیا در نظر دارید که‌ به‌ جای‌ مذهب‌ کنونی، مذهب‌ جدیدی‌ که‌ هنوز نمی‌شناسید برقرار نمایید؟ ...»
 
 
روشن‌ است‌ که‌ برای‌ فقیه‌ تیزبینی‌ چون‌ شیخ‌ العراقین، «بطلان‌ دعاوی‌ باب» ـ با توجه‌ به‌ شواهد و دلایل‌ گوناگون، از آن‌ جمله: «توبه‌‌ صریح» خود باب‌ بر فراز منبر شیراز، و وجود اغلاط‌ پیش‌ افتاده‌‌ ادبی‌ در الواح‌ صادره‌ از وی‌ ـ کاملاً‌ واضح‌ بود و آمدن‌ باب و جمعی‌ از مریدانش‌ به‌ پایتخت‌ به‌ عنوان‌ ملاقات‌ با سلطان، بیشتر فرصتی‌ برای‌ «ابراز وجود» و «تبلیغات‌ مسلکی» بود. خاصه‌ آنکه، احساس‌ می‌شد که‌ دستهای‌ مشکوکی‌ از درون‌ حکومت‌ (نظیر منوچهر خان‌ معتمدالدوله‌ حاکم‌ [[اصفهان]]) با اغراض‌ سیاسی‌ در پی‌ تقویت‌ فتنه، و ماهی‌ گرفتن‌ از آب‌ گل‌ آلودند... لذا «هوشمندانه» مانع‌ اجرای‌ این‌ سناریوی‌ خطرناک‌ گردید.
 
 
تهرانی‌ در زمان‌ تبعید بهاء به‌ عراق، و تجمع‌ بابیان‌ در آن‌ سامان، در [[عراق‌]] می‌زیست‌ و شاهد فعالیتهای‌ سوء آنان‌ بود. منابع‌ بهائی‌ تصریح‌ دارند که‌ بابیان‌ مهاجر، شبها به‌ دزدیدن‌ کفش‌ و کلاه‌ و پـول‌ و پـوشـاک‌ زوار شیعه‌ در اماکن‌ مقدسه‌ می‌پرداختند و به‌ اعتراف‌ خود حسینعلی‌ بهاء: «در اموال‌ ناس‌ مِن‌ غیر اذنٍ‌ تصرف‌ می‌نمودند و نهب‌ و غـارت‌ و سـفـک‌ دمـاء را از اعـمـال‌ حـسـنـه‌ می‌شمردند» .
 
 
علاوه، بین‌ خود بابیها نیز بازار آشوبگری‌ و آدمکشی‌ رونق‌ داشت‌ و به‌ قول‌ خواهر [[بهائی|بهاء]] (عزیه‌ خانم) بهاء نیز در این‌ فجایع‌ بی‌دخالت‌ نبود.
 
 
اقدامات‌ شیخ‌العراقین‌ کینه شدید‌ سران‌ مسلک‌ باب‌ و بهاء، را بر ضد‌ وی‌ بر ‌انگیخته است. حسینعلی‌ بهاء در لوحی‌ که‌ به‌ نام‌ شیخ‌ صادر کرده‌ سخت‌ به‌ وی‌ تاخته‌ و او را «غافل‌ مرتاب» و عنصری‌ «مکار» می‌خواند و شوقی‌ افندی (نتیجه‌‌ دختری‌ بهاء، و جانشین عباس افندی) نیز در فحشنامه‌ای‌ که‌ با عنوان‌ «لوح‌ قرن» از خود به‌جا نهاده، کراراً‌ شیخ‌ را با الفاظی‌ چون‌ «شیخ‌ خبیث»  و «مردود دارین‌ و مبغوض‌ ثقلین» مورد هتک‌ و شتم‌ قرار داده‌ است.
 
 
شیخ العراقین کتابخانه معظم خویش را وقف بر فضلا نمود و عمر عزیز خویش و هر نوع امکانات مالی که داشت صرف اسلام و مسلمین و ساختن بقاع متبرکه ائمه علیهم السلام نمود، و به پیشگاه والیان خدا ارادت و خلوصی وافر داشت. سرانجام در شب قدر میهمان آنان در ملا اعلی شد و جسمش به کنار سالار شهیدان مدفون شد.
 
 
چنان که‌ آیت‌ الله‌ [[محدث نوری|میرزا حسین‌ نوری]]<nowiki/>‌ (محدث‌ نامدار شیعه) او را زبده‌‌ اعاظم‌ محققین‌ و نخبه‌‌ افاخم‌ مدققین‌ می‌خواند.
 
 
<br />
 
==منابع==
 
تبیان
 
 
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]
 
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۱

آیت‌‌ الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی معروف به «شیخ‌ العراقین» (١٢٨۶-١٢٢۶ ق) از فقیهان‌ نامدار قرن‌ ۱۳ قمری و از شاگردان برجسته‌‌ مرحوم صاحب‌ جواهر است‌ که‌ به‌ دقت‌ نظر، اندیشه‌‌ صائب‌ و همت‌ بلند شهره بود و زمان‌ اقامتش‌ در کربلا جمعی‌ کثیر از مردم‌ آنجا از وی‌ تقلید می‌کردند. شیخ‌ العراقین، مورد اعتماد و عنایت‌ خاص‌ امیر کبیر قرار داشت و امیر، علاوه‌ بر ارجاع‌ محاکمات‌ شرعی‌ دیوان‌ به‌ محضرش، در مطالب‌ مشکله‌ با او مشورت می‌کرد. او در آبادانى و توسعه عتبات عالیات عراق، نقش ارزنده اى دارد.

نام کامل آیت الله شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی
زادروز ١٢٢۶ قمری
زادگاه تهران
وفات ١٢٨۶ قمری
مدفن کربلا

Line.png

اساتید

شیخ محمدحسن نجفی، شیخ مشکور حولاوى، شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء، ...

شاگردان

میرزا حسین نورى، ملاحسینقلى همدانى، شیخ محمدهادى تهرانى، ...

آثار

کتاب الاجازات، ترجمه نجاة العباد، طبقات روات، مصباح النجاة، کتاب المُبکى، ...

ولادت

عبدالحسین فرزند حاج شیخ على تهرانى -که در علم و ایمان به توفیقاتى دست یافته بود- در سال ١٢٢۶ هجرى در تهران به دنیا آمد. از همان اوان طفولیت آشکار بود که او با دیگر کودکان هم‌سالش تفاوت‌هایى دارد و به مرور که رشد مى‌کرد، نسبت به آنچه در اطرافش مى‌گذشت، حساس بود و روحى جست‌وجوگر داشت.

تحصیلات و استادان

عبدالحسین تهرانى از شش یا هفت سالگى در یکى از مکتب‌خانه‌هاى تهران، مقدمات ادبى، دینى و اعتقادى را به خوبى آموخت. از ١۵ سالگى در حوزه علمیه این شهر به تحصیلات علوم دینى روى آورد و ضمن فراگیرى زبان و ادبیات عربى، منطق، علوم نقلى و برخى دانش‌هاى متداول و مرسوم را آموخت.

از بعضى قرائن چنین برمى‌آید که او براى پى‌گیرى امور درسى، به اصفهان رفته است تا در حوزه این شهر معارفى را در علوم عقلى و نقلى فرا بگیرد، شیخ آقابزرگ تهرانى مى‌گوید که شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢۵٢ قمرى و در اوایل اقامت در اصفهان، به تألیف کتابى در حکمت نماز و سرّ استغفار بین سجده‌ها همت گماشت. اما از چگونگى این تحصیلات و استادان وى اطلاعاتى به دست نیامد و مشخص نیست او چه زمانى به این شهر آمده و چه مدت در اصفهان ساکن بوده است.[۱]

عزیمت به عراق:

شیخ عبدالحسین مقدمات و سطوح حوزه را با شوقى وافر و اهتمامى شدید، در زمانى کوتاه فرا گرفت و پس از آن‌که پیمانه دانش خود را از معرفت و کمالات استادان تهران و اصفهان مشحون ساخت، راهى عتبات عراق گردید و در جوار حرم قدس علوى در نجف اشرف اقامت گزید. او موفق شد در اولین فرصت به حوزه درسى صاحب جواهر راه یابد و جان تشنه خود را با زلال معرفت او سیراب گرداند. صاحب جواهر روزى در جلسه درس خود به مناسبتى، آشکارا چهار نفر از بهترین شاگردان خود را مورد تأیید قرار داد و دیگران را به تحصیل فقه استدلالى ترغیب نمود. آن چهار نفر عبارت بودند از: حاج ملا على کنى؛ شیخ عبدالحسین تهرانى؛ شیخ عبدالرحیم بروجردى؛ شیخ عبدالله نعمت عاملى.[۲]

شیخ عبدالحسین علاوه بر این که به دریافت اجازه روایى از صاحب جواهر مفتخر گردید، اجازه اجتهاد استاد نیز برایش صادر شد و گویا بین این شاگرد و مربى عالى‌قدرش پیوندى استوار و توأم با روابط عاطفى برقرار بوده است. وى در برخى آثار خود از صاحب جواهر روایت کرده و گویا در روى آوردن به فعالیت‌هاى عمرانى و اهتمام بر آبادانى عتبات عالیات از این استاد متأثر گردیده است؛ چراکه صاحب جواهر براى تأمین آب شهر نجف، دستور داد تا نهرى حفر کنند و بودجه سنگین آن را متقبّل گردید و با جدیت تمام این تلاش را دنبال کرد. براى مسجد کوفه گلدسته ساخت و جلوى مسجد سهله بنایى براى اسکان خادمان و وضو خانه‌اى براى رفاه حال نمازگزاران احداث کرد تا حرمت و قداست این مسجد محفوظ باشد. بناى حرم مسلم بن عقیل و هانى بن عروه نیز از آثار این عالم گران‌مایه است.[۳]

شیخ عبدالحسین به کارهاى علمى صاحب جواهر هم توجه داشت و بارها تأکید کرده بود تنها کسى که موفق شده از صدر اسلام تاکنون یک دوره فقه استدلالى عمیق و مفصل بنگارد، شیخ محمدحسین نجفى است. «جواهر الکلام» معجزۀ تاریخ است؛ زیرا چنین دورۀ فقهى تا عصر ما نوشته نشده است.[۴]

استادان:

شیخ عبدالحسین تهرانى از محضر اساتید دیگر حوزه نجف اشرف نیز فیض برد؛ از جمله:

١. آیت‌الله شیخ مشکور حولاوى (١٢٠٩-١٢٧٢ق)

٢. شیخ حسن بن جعفر کاشف‌الغطاء (متوفاى ١٢۶٢ق) صاحب کتاب گران‌سنگ «انوار الفقاهه»

٣. شیخ زاهد (متوفاى ١٢٨٠ق)

۴. شیخ نوح نجفى (متوفاى ١٣٠٠ق)

۵. سید شفیع جاپلاقى (متوفاى ١٢٨٠ق)

۶. مولا محمدرفیع گیلانى، معروف به «ملّا رفیع رشتى» (متوفاى ١٢٩٢ق)

تدریس و شاگردان

شیخ عبدالحسین تهرانى پس از فراگیرى خارج فقه و اصول و برخى دانش‌هاى دیگر در حوزۀ نجف اشرف و دریافت اجازه اجتهادى و روایى از بزرگان این کانون علم و دیانت، به تهران بازگشت و ضمن اقامه جماعت در یکى از مساجد این شهر، مجالس وعظ و اخلاق تشکیل داد و در تربیت و تهذیب علاقه‌مندان اهتمام ورزید. او به دور از تنگناهاى اجتماعى و سیاسى، به خودسازى و تزکیه درون مشغول گردید و گرایش به گمنامى را شیوۀ خود قرار داد؛ اما طولى نکشید که شهرت اجتماعى و علمى او زبانزد خاص و عام گردید و ریاست حوزۀ تهران را فقیه، اصولى ژرف‌نگر، رجالى باتبحّر، ادیب باذوق و ماهر در علوم عقلى و نقلى بدست گرفت و حوزۀ درسى تشکیل داد و به تربیت شاگردانى، لایق، شایسته و فاضل مبادرت ورزید.[۵] برخى از علمایى که محضر این مجتهد وارسته را درک کرده‌اند عبارتند از:

١. میرزا حسین نورى (١٢۵۴-١٣٢٠ق): صاحب کتاب ارزشمند «مستدرک الوسائل». محدث نورى بارها در آثار فراوان خود از شیخ عبدالحسین تهرانى یاد کرده و مقام او را به عنوان شیخ و استاد خود ستوده و ایشان را فاضل‌ترین دانشمندان، عالم ربانى و از شگفتى‌هاى روزگار خویش در فراست، ذکاوت و دقت‌هاى پژوهشى معرفى کرده است. میرزاحسین نورى از شیخ مذکور اجازه اجتهادى و روایى دریافت کرده است.[۶]

٢. عارف نامدار ملاحسینقلى همدانى (١٢٣٩-١٣١١ق): وى در مدرسه مروى تهران از حوزه درسى شیخ عبدالحسین تهرانى فیض برد. حسینقلى همدانى در فضایل اخلاقى و کمالات عرفانى از نوادر دهر به شمار مى‌آمد و در محضرش کاروانى از فقها و عرفا آن‌چنان تربیت گردیدند که در عصر خویش به زهد، صلاح و تقوا معروف بودند؛ از آن جمله مى‌توان سید احمد کربلایى، شیخ محمدباقر بهارى، میرزاجواد ملکى تبریزى و سیدعلى همدانى را برشمرد.

٣. شیخ محمدهادى تهرانى (١٢۵٣-١٣٢١ق): در هنگامی که دایى وى، شیخ‌العراقین به تازگى حوزه درسى در کربلا تأسیس کرده بود؛ شیخ محمدهادى براى بهره‌مندى از پرتو اندیشه‌هاى این فقیه محقق، به کربلا رفت و در این شهر اقامت گزید.

۴. میرزا محمد همدانى کاظمى (متوفاى ١٣٠٣ق): صاحب «فصوص الیواقیت فى نصوص المواقیت»، «المواعظ البالغه » و ... .

آثار و تألیفات

شیخ عبدالحسین على‌رغم آن که همه عمرش در امور آموزشى، ترویج دیانت، فعالیت‌هاى اجتماعى و عمرانى و خدمات رفاهى، قضاوت و تدریس گذشت، به موازات این تلاش‌هاى گسترده، از نگارش و ثبت دانسته‌ها و یافته‌هاى علمى خود غفلت نداشته است. اگرچه تألیفات او پرشمار نیست، ولى از نظر کیفى، ابتکار و نوآورى، در خور توجه و تحسین است. در ذیل به معرفى آثار وى مى‌پردازیم:

١. رساله عملیه: حاوى دیدگاه‌هاى شرعى و فتاوى ایشان است که چون عموم مردم خواستار مراجعه بوده‌اند، چندین بار به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است؛ ضمن آن‌که منتخبى از متن اصلى آن تهیه گردیده و چاپ شده است. به گفته شیخ آقابزرگ تهرانى، این رساله اولین‌بار در ١٢٨۵ قمرى چاپ شده و بنابر آنچه مؤلف محترم در اول آن تصریح نموده، در این اثر شیخ عبدالحسین نظرات فقهى و شرعى آیت‌الله محمدابراهیم کرباسى را مورد ارزیابى قرار داده و مواضع مخالف و موافق خود را دربارۀ فتاوى این عالم ربانى اعلام داشته است.[۷]

٢. کتاب الاجازات: حاوى اجازاتى است که علما براى شاگردان خود صادر کرده‌اند و چون بیشتر آنها به خط مشایخ مجازین مى‌باشد، از لطافت و نفاست خاصى برخوردار است. شیخ آقابزرگ تهرانى که این اثر ارزشمند را دیده، از جلوه‌ها و جاذبه‌ها و مزایاى آن سخن گفته است. مؤلف در این کتاب، علاوه بر اجازات، تقریظهایى که مشاهیر شیعه بر برخى آثار چون «تتمیم امل الأمل» و «لؤلؤ البحرین» و غیره نوشته‌اند، آورده است.[۸]

٣. ترجمه نجاة العباد: شیخ محمدحسن نجفى، استاد شیخ‌العراقین، کتابى با عنوان «نجاة العباد فى یوم المیعاد» دارد که در واقع رساله علمیه ایشان مى‌باشد و برگرفته‌اى از کتاب «جواهر الکلام» و در برگیرندۀ ابواب طهارت، صلاة ، دماء ثلاث، احکام اموات، صوم، زکات، خمس، حج و فرایض و مواریث بوده و مورد توجه فقها و مراجع تقلید قرار گرفته و بارها شرح شده، بر آن حاشیه و تعلیقات نوشته و ترجمه کرده‌اند، شیخ عبدالحسین تهرانى که به ارزش این کتاب پى برده بود، آن را به فارسى برگرداند و در این ترجمه کوشید تا دشوارى‌ها و بخش‌هاى پیچیده آن را روان نماید تا بهتر قابل استفاده خوانندگان قرار گیرد. این ترجمه بارها، از جمله در سال ١٣٢٢ قمرى با حواشى آخوند خراسانی به چاپ رسیده است.[۹]

۴. طبقات رُوات: کتابى است در علم رجال که مؤلف در آن به طرز جالبى طبقات راویان را در جدول‌هایى آورده است، ولى متأسفانه ناقص مانده و مؤلف به دلایلى موفق نگردیده است این اثر را به انجام برساند. محدث نورى و شیخ آقابزرگ تهرانى از ارزش این کتاب و جداول لطیف آن سخن گفته‌اند، ولى از ناتمام ماندن آن تأسف خورده‌اند.[۱۰]

۵. مصباح النجاة: در حکمت‌ها و رازهاى نماز و سرّ استغفار بین سجده‌ها. این اثر شامل یک مقدمه، چندین فصل و خاتمه است. به گفته شیخ آقابزرگ تهرانى مؤلف آن را در اوان اقامت در اصفهان و در نیمه قرن سیزدهم تألیف کرده است. نسخه‌اى به خط مؤلف در اختیار شیخ غلامحسین، فرزند ملّا باقر نورى بوده که به امر حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى توسط احمد فرهومند در تهران به چاپ رسیده است. شیخ آقابزرگ تهرانى نسخه‌اى از آن را که جزو کتب شیخ جعفر سلطان‌العلماء بوده، به خط مؤلف دیده که در آغاز آن آمده است: «الحمدلله الّذى جعل الصلاة عمودالدین و معارج‌المؤمنین...».[۱۱]

۶. کتاب المُبکى: کتابى است موجز و مختصر در مصائب خاندان عصمت و طهارت و سوگوارى براى خامس آل عبا.[۱۲]

٧. سروده‌ها: شیخ‌العراقین، قریحه شعر و ذوقى ادبى داشت و در ادبیات فارسى و عربى توانایى‌هاى لازم را به‌دست آورده بود و در مواقعى اشعارى مى‌سرود. معمولاً سروده‌هاى او در خدمت اخلاق، حکمت، نصایح و وصف فضایل اهل‌بیت بوده است. در نوشته‌هاى علمى خود نیز از این ذوق شعرى بهره مى‌برده است؛ چنان‌که در اول کتاب «مصباح النجاة» گفته است:

حمد ایزد واجب آمد از نخست * صفحه هستى ز رنگ ریب شست

در سال ١٢٧۴ قمرى شعرى سروده که ابیاتى از آن چنین است:

اى خداوند هفت سیاره * نیست ما را به جز گنه، چاره

شکنم توبه کردمى صدباره * عفو فرماییم دوصد باره[۱۳]

حواشى، تعلیقات و رسائلى در علم رجال، مباحث فقهى و روایى که در آن‌ها از استادان اجازه خود، مطالبى روایت کرده و دیدگاه‌هاى خود را آورده است، از دیگر آثار اوست.

از نگاه مورخان و رجال‌نگاران

  • محدث نوری دربارۀ وى نوشته است: معظم له در دقت، تحقیق، خوش‌فهمى، سرعت انتقال مطالب، حسن ضبط مفاهیم، اتقان گفته‌ها و نوشته‌ها، کثرت حفظ میراث شیعه در فقه، حدیث، رجال، لغت و واژه‌شناسى، اعجوبه زمان و نادرۀ دوران بود. از دیانت با جدّیت حمایت مى‌کرد و شبهه‌هایى را که ملحدین ایجاد مى‌کردند، به قدرت علم و اندیشه و نور ایمان برطرف مى‌نمود و بدعت‌گذاران را وادار به عقب‌نشینى مى‌نمود. در تعظیم شعایر دینى و سنت‌هاى مذهبى همتى کامل داشت و به کوشش او تعمیرات اساسى در عتبات صورت گرفت. روزگارى دراز با او مصاحبت داشتم تا آن‌که وى از دنیاى فانى چشم فرو بست.[۱۴]
  • محدث قمى گفته است: شیخ بلندمرتبه، افقه فقها، افضل علما، عالم ربانى، شیخ‌العراقین تهرانى از شخصیت‌هاى کم‌نظیر و داراى توانایى‌ها و شگفتى‌هاى شگفت‌انگیز بود. به دلیل آن که بر علوم نقلى و صاحب مباحث کلامى احاطه داشت، به خوبى مى‌توانست از دیانت صیانت کند و شبهه‌افکنى‌ها را به خوبى دفع کند. او استاد شیخ ما محدث اعظم نورى بود.[۱۵]
  • میرزا محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه مى‌گوید: مجتهدى بسیار فاضل و به قبول عامه قائل بود. در دولت عثمانى نیز اعتبارى ویژه داشت. ولات و حکام عراق عرب او را حرمتى عظیم مى‌نهادند. بر اکثر تعمیرات و تأسیسات عتبات عالیات مواظبت و مراقبت داشت. مدرسه و مسجدى که در تهران ساخته، دایر و به اجتماع افاضل طلّاب عامر. شکرالله مساعیه.[۱۶]
  • حسین محبوبى اردکانى از مورخان و محققان معاصر که تعلیقه‌اى بر کتاب «المآثر و الآثار» اعتمادالسلطنه نگاشته، در معرفى این فقیه خدوم نوشته است: شیخ عبدالحسین فرزند على، از دانشوران و مجتهدین تهران در اواخر قرن سیزدهم هجرى و از شاگران صاحب جواهر، مردى دانا، اهل زهد و پرهیزگار و در نظر دو دولت ایران و عثمانى محترم، معتبر و جلیل‌القدر بود. کتابخانه معتبرى داشت که اگرچه وقف طلاب نمود، ولى گویا بعد از ارتحالش کتاب‌هایش پراکنده گردید.[۱۷]
  • میرزا محمدعلى مدرس تبریزى، مؤلف کتاب «ریحانة الادب» در معرفى او غالباً مطالب میرزاحسین نورى و محدث قمى را آورده و خود افزوده است: شیخ عبدالحسین مجتهدى است که به دلیل پژوهش‌هاى گسترده در مباحث فقهى، رجالى و ادبى از نوادر معدود به شمار مى‌آید و از تلامذه صاحب جواهر است، در پشتیبانى از موازین اعتقادى بسیار مصمم بود و مى‌کوشید و برخى تردیدافکنى‌ها را در این باره، با استدلال و برهان و احاطه بر مبانى علوم و معارف اسلامى، به خوبى کنار مى‌زد. مساعى جمیله در تعمیر بارگاه‌هاى مطهر ائمه در عتبات عراق معمول داشت.[۱۸]
  • میرزا محمدعلى حبیب‌آبادى صاحب «مکارم الآثار» مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى از اعاظم علما و فقهاى ربانى و ساکن کربلا که در دربار ایران اعتبارى عظیم داشته و کتابى مُجَدوَل در روایات هر عصر تألیف کرده که موفق به کامل نمودن آن نگردیده است.[۱۹]
  • سید محسن امین گفته است: شیخ عبدالحسین تهرانى حائرى ملقب به کامل شیخ العراقین، فقیهى دانشور و اصولى رجالى بود که در ادبیات و فنون شعرى مهارت داشت و سروده‌هاى زیادى را به حافظه سپرده بود. بعد از تحصیلات در نجف اشرف و نایل گردیدن به مقام اجتهاد و کسب اجازات فقهى و روایى از استادان خود، به تهران بازگشت و مقام علمى و کمالاتش مورد قبول عامه و خاصه قرار گرفت. وى این توفیق را به دست آورد که در آبادانى مشاهد عراق بکوشد. مخطوطات نفیسى را در کتابخانه‌اى که تأسیس کرده بود، فراهم آورد.[۲۰]
  • مرحوم دکتر عبدالحسین نوایى، استاد دانشگاه و پژوهش‌گر تاریخ و مصحح منابع رجالى و ادبى گفته است: شیخ‌العراقین از فضلا و صالحان عصر قاجار است که در عتبات عراق تحصیل کرد و به مقام اجتهاد رسید. علماى اهل تسنن براى او احترام قائل بودند و مقام علمى ایشان را ارج مى‌نهادند. در بازگشت به ایران مورد توجه صدراعظم وقت، میرزا تقى‌خان امیرکبیر قرار گرفت و به قطع و فصل امور شرعى منصوب گردید. امیر بنا به احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام مسجد و مدرسه‌اى در تهران نمود. در تهران بلکه ایران چنان مورد احترام و اعتماد عمومى قرار داشت که دستگاه قاجار بعد از قتل امیر، نه تنها این حامى و هوادار او را مورد فشار قرار نداد، بلکه به وى توجهى فراوان نمود.[۲۱]
  • عضدالملک از صاحب‌منصبان قاجار از این فقیه بزرگوار چنین یاد کرده است: شیخ‌المشایخ العظام، العلامة الخبیر والنحریر البصیر، محقق الدقایق و مدقق الحقایق، تاج‌العلماء الاعلام، رواج المله والاسلام، سالک مدارج حکمت و صاعد معارج معرفت، خلیل نار سلامت، کلیم نور سعادت، پیکر فضل است؛ اصل اصول است و نسل حکم و خلاصۀ خود و نخبه ادب. از آن روز که در عتبات عالیات توطن و تمکن نموده، همواره گلبن ایران از اثر پرتو عنایتش خرم و پیوسته گلستان شرایع اسلام از رشحات سحاب مکرمتش غیرت ارم... .[۲۲]
  • کنت دوگوبینو در سفرنامه خود از مرحوم شیخ عبدالحسین ذکر خیرى نموده و در میان علماى دینى ایران مرحوم ملّا على کنى را به عنوان مجتهد جامع‌الشرایط و و شیخ عبدالحسین را فقیهى بلندپایه، پاکدامن، خونسرد و با فراست معرفى کرده است.[۲۳]

فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی

گنجینه‌اى گران‌بها در کربلا:

شیخ عبدالحسین در کربلاى معلى کتابخانه‌اى بزرگ بنیان نهاد که گنجینه‌اى از مخطوطات نفیس و نوادر کتب و آثارى منحصر به فرد در آن نگاه‌دارى مى‌شد. سفرنامه‌هایى به خط جهان‌گردان در این گنجینه فرهنگى دیده مى‌شد. غالب کتاب‌هاى آن به خط پدیدآورندگان بود. شیخ اگرچه براى این کتابخانه تدابیرى اندیشیده، فهرست‌هایى براى کتاب‌هایش تهیه کرده و آن را وقف طلاب کرده، ولى پس از ارتحال او به دلیل برخى اهمال‌کارى‌ها و غفلت‌هاى غیرقابل اغماض، این مجموعۀ ارزشمند پراکنده و متلاشى گردید و متأسفانه نسخه‌هایى از آن در خانه‌هاى کربلا و نجف به دست آمد.[۲۴]

سید محسن امین به این ضایعه اشاره کرده و مى‌افزاید: با وجود این که کتاب‌هاى مذکور به لحاظ مالکیت، وقفى بودند، ولى بسیارى از آن‌ها تلف شدند و آن‌هایى که باقى ماندند، در اختیار افرادى قرار گرفت که از ارزش و نفاست آن‌ها ناآگاه بودند. در سال ١٣۵٢ قمرى که براى زیارت آستان حسینى به کربلا آمدم، دربارۀ این مجموعه سؤال کردم که به من خبر دادند آثار مذکور نابود گردیده یا طعمه حریق شده است و مقدار باقى مانده را هم عده‌اى بُرده بودند. از جمله این مخطوطات با ارزش، مجلدات کتاب «ریاض‌العلماء» بود که برخى اجزایش از بین رفته بود.[۲۵]

کتابخانه مزبور از چنان اهمیتى برخوردار بود که جرجى زیدان و فیلیپ دى طرازى در آثار خود، آن را معرفى کرده و ذى‌قیمت بودن منابعش را مورد توجه و تذکر قرار داده بودند.[۲۶] فراهم آوردن چنین کتابخانه‌اى با آثارى نخبه و زبده و ارزشمند از نظر کمى و کیفى و جلوه‌هاى هنر خطاطى، از احاطه این عالم عامل به منابع علمى، فکرى و ادبى علما در اعصار گوناگون عصر حکایت دارد. او بر برخى از این نوشته‌ها، توضیحاتى نگاشته و در تعلیق نسخه‌ها با یکدیگر نیز دقیق بود و مى‌توان او را کتاب‌شناسى ماهر نامید. شیخ محمدامین کاظمى در کتاب «هدایة المحدّثین» و علامه مجلسى در اول کتاب بحارالانوار، کتاب «ربیع الشیعه» را در زمره آثار سید بن طاووس برشمرده‌اند، ولى مرحوم مجلسى یادآور شده است چون این اثر با کتاب «اعلام الورى» از مرحوم طبرسى در جمیع ابواب موافقت داشت، ما از آن مطلبى نقل نکردیم. شیخ عبدالحسین تهرانى این دو اثر را مورد بررسى قرار داد و به این نتیجه رسید که ربیع الشیعه بدون کم و زیاد، همان اعلام الورى است، ولى تعجبى ندارد؛ زیرا کتاب اعلام‌الورى به دست سید بن طاووس رسیده و چون در آغاز آن خطبه‌اى نبوده و به دلیل سقط اوراق، مقدمه مؤلف از بین رفته بود. سید از آن کتاب خوشش آمده و از آن‌جا که مشخص نبوده که این کتاب از کیست و چه نام دارد، در اول آن خطبه‌اى نگاشته و پس از ارتحال آن جناب، شاگردانش تصور کرده‌اند که از تألیفات سید است و ناچار این اثر را به سید نسبت داده‌اند؛ در حالى که در فهرست آثار سید و نیز در اجازات او و در کتاب «کشف المحجة» به قلم وى، نامى از این اثر نیامده و در هیچ کدام از نوشته‌هاى خود به آن اشاره نکرده و به آن ارجاع نداده است.[۲۷]

مورد وثوق امیر کبیر:

امیر کبیر یکى از بزرگ‌ترین رجال سیاسى ایران در دوران قاجار و بلکه در تاریخ ایران است که پس از سرکوبى دشمنان داخلى و آرام کردن اوضاع آشفته کشور به لقب «امیر کبیر» ملقّب گشت. او در سه سال و سه ماه وزارت خود به قدرى در تأمین امنیت، گسترش عدالت و اقدامات اصلاحى مفید از خود لیاقت و شایستگى نشان داد که تا آن زمان در طول تاریخ ایران کمتر نظیرش را مى‌توان سراغ گرفت.[۲۸]

در همان روزگارى که این صدر اعظم صالح، پى‌گیر برنامه‌هاى خود بود، شیخ عبدالحسین به تازگى به تهران آمده بود. وى هنگام ورود به مرکز سیاسى کشور، روزگار سختى را مى‌گذراند و تنگدستى و فقر وى را تحت فشار فرساینده‌اى قرار داده بود. در این میان بعضى دوستان هنگام ملاقات با این دانشمند، از وضع مرارت‌بارش آگاه شدند و این‌گونه صلاح‌اندیشى کردند: از علل عُسرت و ضیق معاش شما، تمایل به گمنامى و گوشه‌گیرى و انزواست. عدم مرواده با اقشار مردم، باعث گردیده تا احدى بر کمالات و توانایى‌هاى علمى شما مطلع نگردیده و از دیانت، امانت، زهد و وارستگى شما بى‌خبرند. بهتر است با مردم به‌خصوص علما ارتباطى تنگاتنگ برقرار نمایید و مقدارى از فضایل و مکارم خود را در مذاکرات علمى بروز دهید. شیخ پاسخ داد: از معاشرت با علما و اهل معرفت هیچ‌گاه ابایى نداشته‌ام؛ ولى چون در مسیر زندگى با مشکلاتى روبه‌رو مى‌باشم، پذیرایى از مردم و مراوده با آنان برایم رنج‌آور است. گفتند: شما صبح پنج‌شنبه در منزل جناب شیخ محمدتقى قزوینى که از بزرگان علماست حاضر شوید؛ زیرا اغلب اوقات در بیت این عالم، بعد از روضه‌خوانى و ذکر مصائب اهل‌بیت، بحث‌هاى علمى مطرح مى‌گردد. احتمال دارد در این مجالس و محافل، بعضى طلاب که واقعاً طالب علم و جویاى مدرّسى لایق‌اند، خواهش درس و استفاده علمى از شما بنمایند و از این رهگذر، اسباب گشایش و فتح بابى فراهم آید. شیخ بعد از مقدارى تأمل پیشنهاد آن جمع را پذیرفت و در روز مقرر به آن مجلس مرثیه رفت و در محلى پایین‌تر از مقام خود نشست. بعد از خاتمه روضه‌خوانى، فضلاى آن محفل، مباحثى از معارف دینى و فقهى را مطرح کردند. شیخ عبدالحسین شنونده این مناظره‌هاى علمى بود و چون زمینه‌اى مناسب به‌دست آورد، شیخ رشته کلام را به دست گرفت. آن جمع دانشور وقتى افادات مستدل و مستند ایشان را شنیدند، به فضل سرشارش پى بردند و از او عذرخواهى کردند و او را در صدر مجلس جاى دادند.

چون شیخ‌العراقین به منزل محقر خود بازگشت، عصر آن روز به وى خبر دادند شخصى درب خانه ایستاده و شما را مى‌خواهد. وقتى درب خانه استیجارى‌اش را گشود، شخصى با لباس فراشان دربارى را دید. آن فرد به شیخ گفت: صبح فردا امیرنظام به دیدن شما خواهد آمد. شیخ گفت: گویا اشتباه گرفته‌اید؛ زیرا من با امیر سابقه و مراوده‌اى ندارم تا او به دیدنم آید. فرستاده صدراعظم وقت گفت: مگر شما شیخ عبدالحسین تهرانى نیستید؟ پاسخ داد: بلى، ولى شاید تشابه اسمى باشد. مأمور گفت: مگر شما امروز صبح در منزل شیخ محمدتقى قزوینى نبودید؟ شیخ پاسخ داد: چرا. فراش گفت: پس اشتباهى رخ نداده و مهیاى آمدن امیر باشید. آن عالم زاهد گفت: من خانه‌اى که لایق پذیرایى صدراعظم کشور باشد در اختیار ندارم. فرستاده امیر گفت: مگر این‌جا منزل شما نیست؟ شیخ گفت: البته محل اقامت من همین‌جاست اما بیایید و وضع آن را ببینید تا دریابید که امیر به چنین مکانى نخواهد آمد. فرستاده امیر به اتاق بالاخانه رفت و وضع زندگى شیخ را دید و گفت: امیر همین‌جا را دوست دارد و خواهد آمد، و منزل شیخ را ترک کرد.

صبح روز بعد، امیر به دیدار شیخ آمد و او به قدرت بضاعت اندکى که فراهم نموده بود، از وى پذیرایى کرد. امیرنظام به ایشان عرض کرد: این منزل شایسته شما نیست؛ خانه مختصرى با لوازم و اثاث کافى در عباس‌آباد تدارک دیده شده است و به آن‌جا نقل مکان کنید. از بدهى‌هاى شما به بازارى‌ها اطلاع دارم. آن‌گاه یکصد اشرفى زر مسکوک به شیخ تقدیم کرده و خاطرنشان ساخت این وجه را به طلبکاران خود بدهید تا باز با یکدیگر دیدارى داشته باشیم و برخاست و رفت. از آن پس امیر همواره در ترویج مقام شیخ اقدامات کافى به عمل آورد. روز به روز روابط این دو قوى‌تر گردید تا آن‌که شیخ محل وثوق و مورد اعتماد امیر و طرف مشاوره وى در گره‌گشایى از مشکلات اجتماعى و کشورى گشت.[۲۹] آنگونه که در نگاه عباس اقبال، «امیر همواره در ترویج شیخ اقدامات کافى نمود و روز به روز در عقاید او نسبت به شیخ مى افزود تا آن که محل وثوق امیر شد و طرف مشاوره در بعضى از امور مشکله گردید».[۳۰]

بعدها جریانى پیش آمد و امیرکبیر محاکمات را به محضر جناب شیخ العراقین ارجاع داد. از آن پس همه دعاوى که جنبه شرعى داشت و به دیوانخانه ارجاع مى‌شد، به محضر شیخ عبدالحسین مى رسید و داورى او قطعى بود.[۳۱]

شیخ عبدالحسین، به کمال و کارآمدى احکام و قوانین اسلامى در جامعه بشرى ایمان راسخ داشت و معتقد بود که «هرگاه مدار دولت و مملکت دارى از روى شریعت مطهره باشد... هیچ فتنه و فساد بر نیاید»،[۳۲] بر همین اساس، در برابر خطر بدعت باب و بهاء، با جدیت تام به مبارزه برخاست. اقدامات شیخ العراقین کینه شدید سران مسلک باب و بهاء، را بر ضد وى بر انگیخت.[۳۳]

مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین:

در جنوب و غرب امام‌زاده زید تهران، در اوایل حکمرانى ناصرالدین‌شاه خرابه‌هایى بود که میرزا تقى‌خان امیرکبیر به آبادانى آن‌ها همت گماشت که بازار اُرُسى‌دوزها (کفش‌دوزها)، خیاطها، سراى امیر و مسجد و مدرسه از جمله بناهایى بود که در این منطقه احداث گردید که برخى در زمان حیات خودش و بعضى پس از قتل او تکمیل شد. امیر بنا بر احترام و اطمینانى که به شیخ داشت، او را مأمور مراقبت و اتمام ابنیه نمود و این عالم را وصىّ خود قرار داد تا پس از مرگش، از محل ثلث اموالش این مسجد و مدرسه را در تهران تمام کند و مدرسه‌اى را در شهر کربلا بنا نهاد. حال این سؤال پیش مى‌آید که چرا این دو مکان به نام خود امیرکبیر نام‌گذارى نشد و به نام مسجد و مدرسۀ شیخ عبدالحسین تهرانى شهرت یافت. سید محمد بهبهانى از ملازمان شیخ عبدالحسین، از قول وى نقل کرده است: میرزا آقاخان نورى، صدراعظم بدنام ناصرالدین شاه که پس از قتل امیرکبیر بدین منصب رسیده بود، اصرار بسیارى داشت که شیخ این مسجد و مدرسه را به نام او درآورد یا دست‌کم نام امیر را بر آن‌ها نگذارد. او هم ناگزیر براى تأمین نظر وى، این بناها را به نام خود خواند. سپس میرزا آقاخان نورى، صدراعظم فاسد که پنهانى با سفارت انگلیس رابطه برقرار کرده و در توطئه قتل امیر هم دخالت داشت، اصرار کرد مدرسه‌اى را که شیخ در کربلاى معلى، کنار درب سلطانى، از ثلث اموال میرزا تقى‌خان ساخته بود، به نام او کند. شیخ براى این‌که از شرّ این خبیث رهایى یابد، آن را «مدرسه صدر» نامید.

مسجد شیخ عبدالحسین در ضلع جنوبى بازارچه و در محل قدیمى باغ و خرابه‌هاى پاچنار ساخته شده است. مسجد شامل مقصوره، گنبد، دو مناره کوچک در ضلع جنوبى، طاق‌نماهاى متناسب کوچک در جوانب دیگر و شبستانى در ضلع شرقى با عنوان گرمخانه که مزین به مَعقِلى‌هاى[۳۴] کاشى و آجر و از طرح‌هاى ممتاز دوران قاجاریه است. مسجد شبستانى نیز در پشت قبله دارد. در غرب مسجد، مدرسه شیخ عبدالحسین واقع است که منبت‌کارى عالى از جلوه‌هاى هنرى آن است. صحن مدرسه به شیوۀ چهار ایوانى است. به مناسبت آن که آذربایجانى‌هاى مقیم تهران در ایام محرم و صفر در این مسجد به سوگوارى مى‌پردازند، مسجد شیخ عبدالحسین به مسجد ترک‌ها هم شهرت دارد.

فتاواى فقهى شیخ در زمان حیات امیر، براى او لازم‌الاجرا و مورد احترام بود. وقتى امیرکبیر در صدد برآمد تا زمین‌هاى مجهوله ارک را به لحاظ انجام فرایض دینى و براى حلّیت و اباحه نماز اجاره کند، شیخ عبدالحسین نیز بیوتات عمارت دیوانى ارک را که در زمره زمین‌هاى مجهول‌الهویه بود، براى حلیت نماز و اباحه مکان به امیر اجازه شرعى داد، که خبر این اعلام فقهى در روزنامه «وقایع اتفاقیه» درج گردید. اصولاً امیر مى‌کوشید تا امور قضایى و شرعى را به علما و فقهایى چون شیخ عبدالحسین محول کند که البته برخى شایعه کردند چون امیر از اقتدار علما هراس داشته، تن به این کار داده است! در حالى که وى صادقانه نسبت به علماى ربانى و فقیهان صالح ارادت داشت و در صدد بود تا دست افراد بى‌اطلاع از مبانى دینى و شرعى را در امورى که به روحانیت مربوط مى‌شد، کوتاه کند.[۳۵]

سدّى استوار در برابر استبداد:

کارنامه سیاه فرمانروایان و کارگزاران مستبد قاجار و انعقاد قراردادهاى اسارت‌آور آنان با بیگانگان و سلطه‌جویان کفرپیشه، آتش خشم این روحانى متفنّذ را برافروخت و در دفاع از اسلام و حقوق مردمان مسلمان، غیرت دینى و شجاعت معنوى خود را به نمایش گذاشت و به شاه و درباریان دربارۀ این وضع فلاکت‌بار و مرداب متعفن فساد و باتلاق خلاف‌هاى متعدد هشدار داد. او در این مسیر از تشکیلات سلطنتى هراسى به دل راه نداد و همواره امر به معروف مى‌کرد و آنان را از منکراتى غیرقابل اغماض که مدام مرتکب مى‌گردیدند، برحذر مى‌داشت. صولت او چنان شدت یافت که ناصرالدین‌شاه از ابهت معنوى او بیم داشت و پیوسته در پى آن بود تا به گونه‌اى این سدّ استوار را از میان بردارد. شهرت و محبوبیت اجتماعى شیخ اجازه نمى‌داد که او را دستگیر، محبوس و تبعید نمایند و چون با عده‌اى از درباریان مشورت کرد، صلاح را بر این دید که به وسیله‌اى دیگر شیخ را از سر راه خود بردارد. البته زمینه‌هاى آن هم فراهم آمده بود؛ زیرا پس از قتل امیر کبیر، شیخ مى‌خواست به توصیه وى، از ثلث اموالش مدرسه‌اى در کربلا بسازد. در این میان، عوامل حکومتى از وى خواستند که براى عمران عتبات عالیات و نظارت بر بارگاه ائمه در عراق، به این سرزمین برود و پى‌گیر آبادانى، معمارى و گسترش اماکن مقدس مزبور باشد.[۳۶]

تعمیر و بازسازی عتبات عراق:

سرانجام آن مرحوم بار سفر بست و به همراه خانواده در سال ١٢٧۴ قمرى براى نظارت بر تعمیر عتبات عازم عراق شد و در جوار آستان حسینى مقیم گردید تا صحن مقدس حضرت سیدالشهداء (ع) را که بر اثر هجوم وحشیانه فرقه ضاله وهابى آسیب‌هاى فراوانى دیده بود، تعمیر کند. شهرت شیخ به اندازه‌اى بود که والیان و حاکمان عراق و کارگزاران دولت عثمانى در تکریم ایشان کوشیدند و از برنامه‌هاى وى براى آبادانى اماکن زیارتى عراق استقبال نمودند و عمرپاشا، والى بغداد مأمور شد تا از هرگونه همکارى با این مجتهد خدوم کوتاهى نکند.

اقدامات شیخ‌العراقین در کربلا عبارت بود از توسعه صحن مبارک به قدر هزار ذرع[۳۷] که با خرید خانه‌هاى حوالى صحن و منظم نمودن آنان به حرم حسینى این برنامه عملى گردید. همچنین وى در اطراف صحن، حجراتى احداث کرد تا زائران آستان آن امام شهید، محل اقامت موقتى داشته باشند. او موفق گردید تا گنبد حرم را که آثار خرابى و فرسودگى در آن آشکار گردیده بود، بازسازى نموده و بر استحکام آن بیافزاید.[۳۸] اعتمادالسلطنه مى‌نویسد: شیخ عبدالحسین تهرانى براى تعمیر صحن مطهر به کربلا آمد و مجاورت گزید. تذهیب جدید قبه مبارکه و بناى صحن و کاشى ایوان حجره‌ها و توسعه صحن شریف از سمت بالاى سر مقدس به مباشرت ایشان انجام شد.[۳۹]

این مؤلف عصر قاجار در جاى دیگر اشاره مى‌کند: آثار شریفه، اضافات و تصرفات زایدالوصفى است که در روضه، رواق و صحن، حجرات، مواقف، ملحقات، منضمات مشهد اسعد حضرت سید الخافقین ابى‌عبدالله الحسین روحى و ارواح‌العالمین فداه و مزار ساطع‌الانوار حضرت ابالفضل العباس (ع) به مباشرت و سرکارى شیخ عبدالحسین مجتهد اعلى‌الله مقامه پرداخته شده است.[۴۰] اعتمادالسلطنه، یادآور شده است: توسعه صحن مبارک سیدالشهداء ارواحنا له الفداء و بناى حجرات تحتانى و فوقانى، تعمیر گنبد مطهر آن حضرت و نیز مرمت بقعه مبارک حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله علیه به سرکارى مرحوم شیخ عبدالحسین در سنه ١٢٧٧، سال چهاردهم جلوس ناصرالدین‌شاه قاجار، صورت گرفت.[۴۱]

شیخ عبدالحسین دربارۀ بارگاه حضرت على (ع) در نجف اشرف هم اقدامات مفیدى انجام داده و بر تعمیرات و بازسازى این حرم و ساخت الحاقاتى، نظارت جدى و عملى داشت. مباشرت در تعمیرات ایوان، طارمه و دیگر بخش‌هاى بقعه حضرت مسلم بن عقیل، سفیر حضرت امام حسین (ع) در کوفه، احداث بقعه هانى بن عروه در بیرون مسجد کوفه و در سمت باب‌الفیل (ثعبان) نیز در زمرۀ خدمات ارزشمند او در پیشگاه این بزرگان مى‌باشد.[۴۲]

مرقد مختار بن ابوعبیده ثقفى به صورت خرابه‌اى متروکه درآمده و اثرى از آن دیده نمى‌شد. شیخ‌العراقین درباره یافتن مرقد این سلحشور حامى اهل‌بیت به کاوش و جست‌وجوى دقیق پرداخت. در صحن حضرت مسلم، بالاى دکه و سکوى بزرگ و پیش روى بقعه هانى، علامتى دیده مى‌شد که برخى تصور کردند همان قبر مختار است؛ پس به دستور شیخ عبدالحسین آن‌جا را حفارى کردند، ولى در زیر آن نشانه، حمّامى آشکار گردید. شیخ از تفحّص ناامید نگردید تا آن‌که علامه سید شریف رضا، فرزند سید بحرالعلوم به وى گفت: پدر وقتى از کنار زاویه شرقى عبور مى‌کرد، اندکى توقف مى‌نمود و به اتفاق همراهان فاتحه‌اى نثار مختار مى‌کرد. شیخ با شنیدن این مطلب تاکید کرد که همان‌جا را بکنند؛ ناگهان سنگى پیدا شد که بر آن نوشته بودند: «هذا قبر المختار بن عبید الثقفى». آن فقیه باتدبیر دستور داد تا قبر را تعمیر کردند و بنایى بر آن ساختند که اکنون زیارتگاه مشتاقان است و در خارج محوطه مسجد اعظم کوفه، کنار دیوار قبله قرار گرفته است.[۴۳]

شیخ عبدالحسین پس از این تعمیرات، چون با مشکل اعتبارات روبه‌رو گردید، به ایران آمد و گزارش آبادانى و گسترش روضه مبارکه کربلا و نجف و... را به آگاهى کارگزاران دولت وقت ایران رساند و خاطرنشان ساخت که اقدامات مفیدى صورت گرفت، ولى برخى کارهاى عمرانى کربلاى معلى باقى مانده و نیز روضات مقدسه و عتبات عالیه نجف اشرف، حضرت عباس (ع) و حرمین کاظمین (علیهما السلام) به تعمیر و مرمت نیاز دارند. عوامل حکومتى گرچه از موضع‌گیرى‌ها و انتقادهاى شیخ دربارۀ کارنامۀ قاجارها دل خوشى نداشتند، ولى از یک طرف به دیانت و امانتدارى او اعتقاد داشتند و از سوى دیگر مى‌خواستند بر محبوبیت خود نزد شیعیان و مشتاقان اهل‌بیت (علیهم السلام) بیفزایند؛ پس با تقاضاى او مبنى بر تکمیل تعمیرات قبلى موافقت کردند و مبلغ قابل توجهى در اختیارش نهادند. ایشان دوباره رهسپار روضه عتبات عالیات گردید و براى بازسازى اماکن زیارتى و تکمیل طرح‌هاى قبلى، اقدامات جدیدى آغاز کرد. سپاهیانى که چندى بعد از آستانه‌هاى مذکور بازدید کردند، اهتمام او را ستودند و گزارش دادند شیخ عبدالحسین که به مرمت اماکن مشرفه مأمور بود، دوطرف گنبد مطهر، ایوان، ستون و سقف بارگاه سالار شهیدان را به نحو مطلوبى ساخته و کاشى‌کارى به طرزى باشکوه عالى صورت گرفته است.[۴۴]

از آن رو که شیخ عبدالحسین متصدی عمران و تعمیر عتبات عالیات در عراق گردید، نزد حکام عثمانی آن دوره نیز عظمتی چشمگیر یافت؛ به گونه‌ای که انواع مراجعات به او صورت می‌گرفت. در نتیجه، آنجا هم شیخوخت او تثبیت و به «شیخ العراقین» ملقب گردید (عراق عجم وعراق عرب).

تذهیب قبه سامراء:

ناصرالدین‌شاه و مادرش مهدعلیا، چه‌بسا نسبت به موازین شرعى و دینى آنچنان که باید تقیدى نداشتند و خلاف‌ها و فسادهایى میان آنان و درباریان دیده مى‌شد؛ اما چون به دلیل انعقاد قراردادهایى با استعمارگران و ضایع نمودن حق مردم، در نظر شیعیان منفور گردیدند، براى پیشرفت مقاصد خود، جلب نظر مردم و بازگرداندن توجه آنان به امورى که مورد علاقه ایشان بود، به انجام امور مذهبى روى آوردند؛ از آن‌جمله طلاکارى گنبد مقدس عسکریین، یعنى بقعه روى مرقد مطهر امام على‌النقى و امام حسن عسکرى (علیهما السلام) بود. این امر با نظارت شیخ عبدالحسین تهرانى در سال ١٢٨٣ قمرى صورت گرفت و عضدالملک (علیرضا) پسردایى ناصرالدین‌شاه مأمور بردن خشت‌هاى طلااندود به عراق بود. شیخ که در کربلا اقامت داشت، براى انجام این کار به سامرّاء رفت.[۴۵]

عضدالملک مى‌نویسد: رأى همایونى بدان قرار یافت که رونق و رواج مذهب جعفرى را به بذل طلاى خالص موفق شد و امامین الهمامین عسکریین را به اهداء گنبد زرین مؤید آمد. در اول سال ١٢٨٣ هجرى طلایى از خزانه خاص برآورده و جناب شیخ المشایخ العظام شیخ عبدالحسین مجتهد تهرانى که در این اوقات خیرات و مبرات مخصوصه اعلى حضرت در آن عتبات عالیات، به دست ایشان جارى است، عدد خشت‌هاى گنبد مبارکه را معین و معروض رأى بیضا ضیاء داشته، به همان حالت و عدد حکم جهان مطاع به انجام آن شرف نفاذ یافت و چون مى‌بایست یکى از چاکران براى حمل خشت‌هاى مبارک مأمور گردد، از خیل چاکران دولت قرعه این فال به نام بندۀ جان‌نثار برآمد.[۴۶]

وى در جاى دیگر به خدمات شیخ عبدالحسین در آستانه عسکریین (علیهما السلام) چنین اشاره دارد: حرم مطهر سامراء در جلو رواق داراى ایوانى است روباز که مناره نداشته، حال جناب شیخ عبدالحسین در دوطرف، دو مناره بنا نموده و آن‌ها را کاشى کرده‌اند. بى‌نهایت تعریف دارد؛ مثل مینا مى‌نماید و آن‌روز از مناره‌ها هر یک به قدر ده ذرع ساخته بودند و دور گنبد مبارک را هفت هشت ردیف از خشت‌هاى منور (طلا) نصب نموده‌اند که تخمیناً چهارهزار خشت کار شده بود.[۴۷]

مصاحب و همکار شیخ در تعمیر عتبات و اماکن متبرکه، میرزا محمد شیرازى، ملقب به «میرزا آقا» بود. ایشان از سلسله علماى دارالعلم شیراز بوده که غالب منسوبان او از فضلا و علما و ائمه جماعات مى‌باشند. خودش نیز در امور ادبى و ذوقى مهارت‌هایى به‌دست آورده بود و مدتى در محکمه شیخ‌الاسلام فارس به نگارش مکاتبات شرعى مشغول گردید و بعد از مدتى شیراز را ترک کرد و عازم عراق گردید. در این سرزمین وى این توفیق را به‌دست آورد که ضمن اقامت در جوار آستان حسینى، به مصاحبت شیخ عبدالحسین مفتخر گشته و مشغول نگارش و تنظیم امورات این عالم فرزانه گردد و بدان سبب معروف و مشهور گردید و پس از ارتحال شیخ، برنامه‌هاى مربوط به مجالس سوگوارى را که در مشاهد مشرفه منعقد مى‌گردید، عهده‌دار گردید. مورّخان خوش‌خویى و نیکومنشى این ادیب را ستوده‌اند.[۴۸]

وفات

شیخ‌العراقین پس از این‌که مأموریت خود را در تعمیر و مرمت و توسعه عتبات عالیات عراق به گونه‌اى شایسته انجام داد، دچار کسالت گردید و سلامتى او مختل شد. سرانجام فقیهى عالى‌مقام که عمرى را به تلاش‌هاى علمى، فرهنگى و عمرانى مشغول بود، در بیست‌ودوم رمضان‌المبارک سال ١٢٨۶ قمرى در شهر کاظمین دار فانى را وداع گفت. پیکر مطهر شیخ العراقین را پس از تشریفات شرعى، با تکریم و شکوه خاصى از کاظمین به کربلاى معلى انتقال دادند و در صحن مطهر حرم حسینى در حجره‌اى که کنار باب جدید، موسوم به «باب سلطانى» است و از داخل در سمت چپ قرار دارد، دفن گردید. برخى هم گفته‌اند جنازه این فقیه گران‌قدر در حجره‌اى که حوالى مدرسه صدر است (همان مدرسه‌اى که خودش با ثلث اموال امیرکبیر ساخت) آرمیده است. میرزا محمد کاظمینى همدانى (امام‌الحرمین) که شیخ‌العراقین از مشایخ اجازه اوست، در سروده‌اى ماده تاریخ فوت استاد خود را مشخص کرده است:

منذ عبدالحسین مولى البرایا * فاض من ربّه علیه النور

طار شوقاً الى‌الجنان سریعاً * ودعاء الیه ارّخ «غفور»

که کلمه «غفور» مادّۀ تاریخ وفات اوست و مساوى ١٢٨۶ قمرى است.[۴۹]

پانویس

  1. سیداحمد دیوان‌بیگى، حدیقةالشعراء، به کوشش عبدالحسین نوایى، ج٣، ص١۵۶١؛ محمدجواد مشکور، تاریخ ایران زمین، ص٣٣٣-٣٣۵؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعة إلى تصانیف الشیعه، ج٢١، ص١٢٢ و الکرام البررة، ج٢، ص٧١٣، موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶؛ شیخ محمد حرزالدین، معارف‌الرجال، ج٢، ص٣۴.
  2. سیدحسین صدر، تکملة امل الآمل، ص٢٧١.
  3. الکرام البررة، ج ١، ص٣٨٨؛ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، مقدمه، جلد اول، ص٢١؛ معارف الرجال، ج٢، ص٢٢٨، روضات‌الحیات، ج٢، ص٣٠۶.
  4. محمدحسین رخشاد، در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٠.
  5. محمد محمدى رى‌شهرى، زمزم عارفان، ص۴٢٠؛ محمد قنبرى، چلچراغ سالکان، ص١٣؛ حجت‌الله نیکى ملکى، آفتاب عرفان، ص ۴٠.
  6. الکرام البرره، ج٢، ص٧١٣؛ فواید الرضویه، ج ١، ص ١٣٧ و ٢۶٠ و ج ٢، ص۶١٠؛ مقدمه مستدرک‌الوسایل، المآثر والآثار، ج٢، ص۶۶٢؛ سید محمدحسین حسینى جلالى، فهرس التراث، ج٢، ص١۶٧؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢٧.
  7. الکرام البرره، ج٢، ص ٧١۴؛ آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج ١١، ص ٢١۶؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.
  8. الذریعه، ج ١، ص ١٢۶.
  9. همان، ج ۴، ص ١۴٢، ص ۵٩ و۶٠؛ اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٨ و ج ٩، ص ١۴۶؛ ریحانةالادب، ج ٣، ص ٣٣٩؛ ناصرالدین انصارى، اختران فقاهت، ج ١، ص٩٩ و ١٠٠.
  10. الکرام‌البرره، ج ٢، ص ٧١۴؛ الذریعه، ج ١۵، ص ١۴٩؛ ریحانة الادب، ج٣، ص ٣٢٩.
  11. الذریعه، ج٢١، ص ١٢٢.
  12. سید احمد حسینى اشکورى، تراجم الرجال، ج٢، ص٢۵.
  13. الذریعه، ج٢١، ص١٢٢؛ تراجم الرجال، ج٢، ص ٢۵.
  14. خاتمه مستدرک‌الوسایل، ج٢، ص١١۴.
  15. فوائدالرضویه، ج ١، ص ٣٨۴.
  16. الماثر والآثار، ج ١، ص ١٨٨ و ١٨٩.
  17. همان، ج ٢، ص ۶۶٢.
  18. ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩.
  19. میرزا محمدعلى معلم حسیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨، ص ٢٧٧٣.
  20. اعیان‌الشیعه، ج ٧، ص ۴٣٩.
  21. حدیقة الشعراء، ج ٣، ص ١۵۶١.
  22. سفرنامه عضدالملک به عتبات، به کوشش حسن مرسلوند، ص ٢٠، ١٢۴ و ١٢۶.
  23. کنت دوگوبینو، سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص ۴٢٧ و مذاهب و فلسفه در آسیاى میانه، ترجمه همایون فره‌وشى، ص١٢٨.
  24. در کتاب گلشن ابرار، ج٩، ص٢٢۴ ادعا شده که این کتابخانه در کاظمین بوده، ولى با توجه به قرائن متعدد و منابع مستند متقدم و گزارش بزرگانى که از این گنجینه دیدن کرده‌اند، کتابخانه در کربلا بوده، نه در کاظمین. الکرام البرره، ج ٢، ص٧١۵؛ المآثر والآثار، ج ١، ص٢۴۴ و ج ٢، ص۶۶٢.
  25. اعیان الشیعه، ج٧، ص۴٣٩.
  26. جرجى زیدان، تاریخ آداب‌اللغة العربیه، ج۴، ص١۴١؛ فیلیپ دى تزارى، خزائن الکتاب العربیه فى‌الخانقین، ج ١، ص٣١٠.
  27. شیخ محمدامین کاظمى، هدایة المحدثین، ص٣٠۶؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ١، مقدمه مؤلف؛ فوائد الرضویه، ج ١، ص۵۴۴.
  28. تاریخ ایران زمین، ص ٣۴۶ - ٣۴٨.
  29. رساله نوادر الامیر، تدوین سیدعلى آل‌داوود، ص ٣١۵ و ٣١۶.
  30. میرزا تقى خان امیرکبیر، ص ١۶٨.
  31. رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.
  32. میرزا تقى خان امیر کبیر، صص ٣٧۴-٣٧٣.
  33. حسینعلى بهاء در لوحى که به نام شیخ صادر کرده سخت به وى تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصرى «مکار» مى خواند و شوقى افندى، جانشین عباس افندى نیز در فحشنامه اى که با عنوان «لوح قرن» از خود به جا نهاده، کراراً شیخ را با الفاظى چون «شیخ خبیث» و «مردود دارین و مبغوض ثقلین» مورد هتک و شتم قرار داده است. ر. ک: داستانهایى از حیات عنصرى جمال اقدس الهى، على اکبر فروتن، موسسه ملى مطبوعات امرى، ١٣۴ بدیع، ص ١٧؛ عهد اعلى. . . ، ص ۵١۴، ص ۵۶٨؛ توقیعات مبارکه، لوح قرن احباء شرق، مؤ سسه ملى مطبوعات امرى، ١٢٣ بدیع، ص ۶٧. رساله نوادر الامیر، ص ٣١۴ و ٣١۵.
  34. مَعقِلى؛ قسمى از خطوط عربى. نام خطى است که عرب‌هاى جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکى از اقسام آن طورى بود که از سفیدى وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل مى شد. (لغتنامه دهخدا) .
  35. میرزا تقى‌خان امیرکبیر، ص ١۶۴ و ۴٠۴؛ اکبر هاشمى رفسنجانى، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص ١٢١، ١٣٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، سال ١٢٧٣، نمره‌هاى ٢۵٩و٢۶١، ج ٣، ص٧١۴ و ٧١۵؛ الماثر والآثار، ج ١، ص ١١٧؛ الکرام‌البرره، ج٢، ص٧١۴.
  36. الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴ و ٧١۵.
  37. هر ذرع برابر با ١٠۴ سانتى‌متر است.
  38. ریحانة الادب، ج٣، ص٣٢٩؛ روزنامه وقایع اتفاقیه، ١٢ جمادى‌الثانى ١٢٧۴، ش٢۶۵، ج٣، ص٢۴٣۵؛ روزنامه دولت علّیه ایران، هشتم جمادى‌الاول، سال ١٢٧٧، شماره ٢٧٨، چاپ افست کتابخانه ملّى جمهورى اسلامى ایران، با مقدمه محمداسماعیل رضوانى، ج ١، ص۶۴.
  39. المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴.
  40. همان، ج ١، ص ٨٣.
  41. همان، ص ٩٩.
  42. سفرنامه عضدالملک به عتبات ص ٩٩و ١٩۴.
  43. سیدالشهداء و یاران و خاندان وفادار او، ج٣، ص۴٣٧؛ سیدعباس کاشانى، سیماى کوفه، ص ٢۵۶.
  44. روزنامه دولت علّیه ایران، ٢٠ ذى‌حجه ١٢٧٧، ش ۴٩٣، ج ١، ص١٨٧؛ مجله مسجد، ش ٢۵، ص۶٩.
  45. خاطرات اعتمادالسلطنه، ص١٣۴؛ تاریخ منتظم ناصرى، ج٣، ص٣٠٠ و ٣٠۵؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩.
  46. سفرنامه عضدالملک، ص٢٠.
  47. همان، ص١٩٣ و ١٩۴.
  48. حدیقة الشعراء، ج ٣، ص١۵۵٩-١۵۶١؛ شیخ مفید داور، تذکرة مرآت الفصاحه، ص۵۶۴ و ۵۶۵.
  49. مستدرک الوسایل، ج٣، ص۴١٠؛ میرزا محمد کاظمینى همدانى، فصوص‌الیواقیت، ص١١؛ محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار، ج٨. ص٢٧٧۵؛ محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، مرآت‌البلدان، به تصحیح میرهاشم محدث و عبدالحسین نوایى، ج ١، ص ٣٩٩؛ المآثر والآثار، ج ١، ص ٢۴۴؛ ریحانةالادب، ج٣، ص٣٢٩؛ الکرام البرره، ج٢، ص٧١۴؛ اعیان‌الشیعه، ج٧، ص۴٣٨؛ موسوعة طبقات الفقها، ج١٣، ص٣٢۶.

منابع

  • پایگاه اطلاع رسانی حوزه
  • پایگاه تبیان
  • پایگاه معرفی شخصیت شیخ العراقین