اهل بیت امام حسین علیه السلام در مجلس یزید: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
==يزيد و سر ابى عبدالله عليه السلام==
+
روزى که سرهاى [[شهدای کربلا]] را بر [[یزید بن معاویه|یزید]] وارد کردند، از کثرت ازدحام، حدود ظهر سرها وارد مجلس یزید شد. کاخ یزید در آن روز به انواع زینت آراسته بود، براى یزید تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلی هاى طلا و نقره چیده و شخصیت هاى داخلى و خارجى هر یک در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورین [[عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد]] وارد شدند و فریاد کشیدند: به عزت امیر سوگند که خاندان [[ابوتراب]] را کشتیم و آنها را ریشه کن نمودیم، شرح واقعه را بیان کردند و سرها را نزد یزید گذاشتند.
  
روزى كه سرهاى شهدا را بر يزيد وارد كردند از كثرت ازدحام حدود ظهر سرها وارد مجلس يزيد شد. كاخ يزيد در آن روز به انواع زينت آراسته بود، براى يزيد تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلي هاى طلا و نقره چيده و شخصيت هاى داخلى و خارجى هر يك در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورين ابن زياد وارد شدند و فرياد كشيدند: به عزت امير سوگند كه خاندان ابوتراب را كشتيم و آنها را ريشه كن نموديم، شرح واقعه را بيان كردند و سرها را نزد يزيد گذاشتند.
+
==یزید و سر ابى عبدالله علیه السلام==
  
سر حسين در طشت طلا قرار داشت، سكينه و فاطمه دختران ابى عبدالله عليه السلام قدمى كشيدند تا سر را در داخل طشت ببينند، همين كه چشمشان به سر پدر افتاد صداى شيونشان بلند شد.
+
[[سر امام حسین علیه السلام|سر مبارک امام حسین]] علیه السلام نزد [[یزید بن معاویه|یزید]] در طشت طلا قرار داشت، [[حضرت سکینه سلام الله علیها|سکینه]] و [[فاطمه دختر امام حسین علیه السلام|فاطمه]] دختران [[امام حسین علیه السلام|ابى عبدالله]] علیه السلام قدمى کشیدند تا سر را در داخل طشت ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صداى شیونشان بلند شد.
  
يزيد با چوب دستى بر لبهاى حسين مى زد و مى گفت: يوم بيوم بدر امروز از جنگ بدر انتقام گرفتيم و اين اشعار را مى خواند:
+
یزید با چوب دستى بر لبهاى حسین مى زد و مى گفت: یومٌ بیوم بَدر؛ امروز از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] انتقام گرفتیم و این اشعار را مى خواند:
  
ليت اشياخى ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الاسل
+
لیت اشیاخى ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الاسل
  
فاهلّو واستهلّوا فرحا * ثمّ قالوا يا يزيد لاتشل
+
فاهلّو واستهلّوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل
  
 
قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل
 
قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل
  
لعبت هاشم بالملك فلا * خبر جا و لا وحى نزل
+
لعبت هاشم بالملک فلا * خبر جا و لا وحى نزل
  
لست من خندف ان لم انتقم * من بنى احمد ما كان فعل<ref>مرحوم سيد در لهوف اشعارى را كه يزيد خوانده است به عبدالله بن الزبعرى نسبت داده كه در [[جنگ احد]] سروده است و ديگران هم از او تبعيت نموده و نسبت به ابن زبعرى داده اند ليكن آنچه مسلم است تمام اشعار نمى تواند از اين شاعر باشد مانند بيت دوم و پنجم بلكه اشعار اين شاعر 16 بيت در تواريخ از جمله سيره ابن هشام جلد سوم صفحه 143 آمده كه فقط بيت اول در اشعار ابن زبعرى ديده مى شود.(لهوف ص 180)</ref>
+
لست من خندف ان لم انتقم * من بنى احمد ما کان فعل<ref>سید بن طاووس در لهوف اشعارى را که یزید خوانده است به عبدالله بن الزبعرى نسبت داده که در [[جنگ احد]] سروده است و دیگران هم از او تبعیت نموده و نسبت به ابن زبعرى داده اند لیکن آنچه مسلم است تمام اشعار نمى تواند از این شاعر باشد مانند بیت دوم و پنجم، بلکه اشعار این شاعر ۱۶ بیت در تواریخ از جمله سیره ابن هشام جلد سوم صفحه ۱۴۳ آمده که فقط بیت اول در اشعار ابن زبعرى دیده مى شود.(لهوف ص ۱۸۰)</ref>
  
شاعر پارسى زبان ترجمه اين اشعار را به فارسى به شعر آورده:
+
شاعر پارسى زبان ترجمه این اشعار را به فارسى به شعر آورده:
  
{{بیت|پدرانم كه به بدر از خزرج|ناله ها ازدم شمشير شنيد}}
+
پدرانم که به بدر از خزرج * ناله ها از دم شمشیر شنید
{{بیت|كاش بودند و بگفتندى شاد|دست تو درد مبيناد يزيد}}
 
{{بیت|آنقدر سرور از آنان كشتيم|تا كه با بدر برابر گرديد}}
 
{{بیت|بازى هاشم و ملك است و جز اين|خبرى نامد و وحيى نرسيد}}
 
{{بیت|نيم از خندف اگر نستانم|كينه ام ز ال نبى بى ترديد}}
 
  
ابو برزه اسلمى كه در مجلس حضور داشت و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درك كرده بود صدا زد: يزيد! لبهاى حسين را چوب مى زنى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم كه اين لبها و لبهاى برادرش حسن را مى بوسيد و مى مكيد و مى فرمود: انتما سيّد شباب اهل الخنة قتل اللّه قاتلكما و لعنه و اعدله جهنم و سائت مصيرا؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتيد خدا بكشد قاتل شما را و او را لعنت كند و جهنم را برايش آماده سازد كه بد جايگاهى است.<ref>بحار، ج45، ص132؛ حياه الحسين، ج3، ص377؛ سيره ابن هشام، ج3، ص143؛ طبرى، ج7، ص383؛ لهوف، ص180.</ref>
+
کاش بودند و بگفتندى شاد * دست تو درد مبیناد یزید
  
==زينب در مجلس يزيد==
+
آنقدر سرور از آنان کشتیم * تا که با بدر برابر گردید
  
يزيد بن معاويه در اشعارش مسائلى را مطرح كرد از جمله:
+
بازى هاشم و ملک است و جز این * خبرى نامد و وحیى نرسید
  
# آرزو مى كند حضور كشته هاى بنى اميه را كه در [[جنگ بدر]] به جهنم واصل شدند.
+
نیم از خندف اگر نستانم * کینه ام ز ال نبى بى تردید
# به كشتن فرزند پيغمبر افتخار مى كند.
 
# تصور مى كند كه حكومتش تثبيت شده و مخالفى نخواهند داشت.
 
# منكر اصل دين و قيامت و رسالت و [[وحى]] و تمام مسائل الهى مى شود!
 
  
لذا زينب مظلومانه با اين كه در دست يزيد اسير است و حامى و پشتيبانى ندارد، اما با يك شجاعت بى نظير و شهامت بى مانند بياناتى ايراد مى فرمايد كه بينى يزيد را به خاك مى مالد تا آنجا كه مى فرمايد: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى كوبم و بسيار تو را توبيخ و سرزنش مى كنم، تو هر چه تلاش كنى و مكر و حيله بكار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج كنى و [[احكام]] دين را از بين ببرى، ليكن عار و ننگ كار تو هرگز و با هيچ آبى شسته نمى شود.
+
ابو برزه اسلمى که در مجلس حضور داشت و [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم درک کرده بود صدا زد: یزید! لبهاى حسین را چوب مى زنى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم که این لبها و لبهاى برادرش [[امام حسن علیه السلام|حسن]] را مى بوسید و مى فرمود: انتما سیدا شباب اهل الجنة قتل اللّه قاتلکما و لعنه و اعدّ له جهنم و سائت مصیرا؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتید خدا بکشد قاتل شما را و او را لعنت کند و جهنم را برایش آماده سازد که بد جایگاهى است.<ref>بحار، ج۴۵، ص۱۳۲؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۷؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۱۴۳؛ طبرى، ج۷، ص۳۸۳؛ لهوف، ص۱۸۰.</ref>
  
راستى عجيب شجاعانه، يزيد را با خاك يكسان مى كند، آرى او دختر اميرمؤمنان على بن ابيطالب است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پيامبر و دودمان او فرمود: اظننت يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق اسّما فاصبحنا نساق كما تساق الاسارى انّ بنا على اللّه هوانا و بك عليه كرامة؟ و ان ذلك لعظم خطرك عنده؟ فشمخت بانفك و نظرت فى عطفك جذلان مسرورا حين راءيت الدّنيا لك مستوثقه و الامور متسقة و حين صفى لك ملكنا و سلطاننا فمهلا مهلا لاتطش جهلا انسيت قول اللّه تعالى: و لا تحسبن الّذين كفروا انّما نملى لهم خير لانفسهم انّما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب اليم.
+
==حضرت زینب در مجلس یزید==
  
يزيد گمان مى كنى از اين كه همه راههاى زمين و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسيران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شويم و تو مورد عنايت الهى گرديده اى و مقاومت نزد خدا فزون گشته كه اين چنين باد به دماغ افكنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى كنى؟ چون مى بينى دنيا به كام تو است و كارها بر وفق مرادت جريان دارد؟ و حكومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنين نيست، آرام باش، به جهل و نادانى اتكا مكن، مگر گفته خدا را فراموش كرده اى: كفار گمان نكنند كه مهلت دادن به آنها به خير آنها است بلكه به آنها مهلت مى دهيم تا بر گناهانشان بيفزايند كه براى آنان عذابى دردناك است.
+
[[یزید بن معاویه|یزید بن معاویه]] در اشعارش مسائلى را مطرح کرد از جمله:
  
امن العدل يابن الطلقا تخديرك حرائرك و اماءك و سوقك بنات رسول اللّه سبايا؛ اى پسر آزادشدگان<ref>اين جمله اشاره است به فرمايش رسول خدا در [[فتح مكه]] به ابوسفيان جد يزيد و همدستانش: انتم الطلقاء شما آزاديد.</ref> آيا از عدالت است كه زنان و كنيزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دريده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزديك چهره آنان را بنگرند. در حالي كه مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمايت كند؟!
+
*آرزو مى کند حضور کشته هاى [[بنی امیه|بنى امیه]] را که در [[جنگ بدر]] به جهنم واصل شدند.
 +
*به کشتن فرزند [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] افتخار مى کند.
 +
*تصور مى کند که حکومتش تثبیت شده و مخالفى نخواهند داشت.
 +
*منکر اصل [[دین|دین]] و [[قیامت|قیامت]] و [[نبوت|رسالت]] و [[وحى]] و تمام مسائل الهى مى شود!
  
آرى چگونه انتظار حمايت داشته باشيم از كسى كه جگر پاكان<ref>اين جمله اشاره است به عمل جده يزيد هند جگرخوار كه جگر حضرت حمزه را بيرون آورد و بدندان كشيد كه بخورد.</ref>را به دندان مى كشد و گوشت او از خون شهدا روئيده است و چگونه ممكن است از دشمنى با ما كوتاهى كند كسى كه از روى بغض و كينه به ما نگاه مى كند و در مقام افتخار به كشتن مردان الهى مى گويد:
+
لذا [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]] مظلومانه با این که در دست یزید اسیر است و حامى و پشتیبانى ندارد، اما با یک [[شجاعت]] بى نظیر و شهامت بى مانند بیاناتى ایراد مى فرماید که بینى یزید را به خاک مى مالد تا آنجا که مى فرماید: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى کوبم و بسیار تو را توبیخ و سرزنش مى کنم، تو هر چه تلاش کنى و مکر و حیله بکار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج کنى و [[احکام]] دین را از بین ببرى، لیکن عار و ننگ کار تو هرگز و با هیچ آبى شسته نمى شود.
  
و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا يا يزيد لاتشل
+
آرى او دختر امیرمؤمنان [[امام علی علیه السلام|على بن ابیطالب]] علیه السلام است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود: «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السّماء فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى انّ بنا على اللّه هوانا و بک علیه کرامة؟ و ان ذلک لعظم خطرک عنده؟ فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حین راءیت الدّنیا لک مستوثقه و الامور متسقة و حین صفى لک ملکنا و سلطاننا فمهلا مهلا لاتطش جهلا انسیت قول اللّه تعالى: و لا تحسبن الّذین کفروا انّما نملى لهم خیر لانفسهم انّما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم».
  
و با چوب خيزران بر لبان و دندان سيد جوانان اهل [[بهشت]] مى زند چرا چنين نگوئى كه به خيال خود فتنه را با كشتن ذريه رسول خدا و ستارگان زمين ريشه كن كرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالي كه آرزو مى كنى كاش فلج بودم و لال مى شدم و چنين جملاتى را نمى گفتم و چنان كارهائى را انجام نمى دادم، خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگير و آنها را كه خون ما را ريختند مورد غضب خود قرار ده...
+
یزید گمان مى کنى از این که همه راههاى زمین و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسیران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شویم و تو مورد عنایت الهى گردیده اى و مقامت نزد خدا فزون گشته که این چنین باد به دماغ افکنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى کنى؟ چون مى بینى دنیا به کام تو است و کارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانى اتکا مکن، مگر گفته خدا را فراموش کرده اى: کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است بلکه به آنها مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که براى آنان عذابى دردناک است.
  
هر چند سخن گفتن با تو مصيبتم را تشديد و اندوهم را افزون مى سازد ليكن بايد تو را از اين گردن فرازى فرود آورم و تو را كوچك سازم و بكوبم و توبيخ و ملامت بسيار گويم، هر چند چشم ها اشكبار و سينه سوزان است و چقدر شگفت آور است كه افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شيطان كشته شوند.
+
«أمِن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا...»؛ اى پسر آزادشدگان<ref>این جمله اشاره است به فرمایش رسول خدا در [[فتح مکه]] به ابوسفیان جد یزید و همدستانش: انتم الطلقاء شما آزادید.</ref> آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیک چهره آنان را بنگرند. در حالی که مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمایت کند؟!
  
فكد كيدك وسع سعيك و ناصب جهدك فو اللّه لاتمحوا ذكرنا و لاتميت و حينا و لاترحض عنك عارها و هل راءيك الا فند و ايامك الا عدد و جمعك الا بدد يوم ينادى المنادى الا لعنة اللّه على الظالمين؛ مكر خود را بكار گير و كوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى ياد ما را از ميان مردم محو و نابود كنى و [[احكام]] الهى را نمى توانى از بين ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زيرا راى تو ضعيف و مدت زندگانيت كوتاه و جمعيت و همدستانت اندك و در روز قيامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش كه لعنت خدا بر ستمكاران محقق است.<ref>اعلام النساء، ج2، ص504؛ بحار، ج45، ص133؛ نفس المهموم، ص444؛ حياه الحسين، ج3، ص378.</ref>
+
آرى چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسى که جگر پاکان<ref>این جمله اشاره است به عمل جده یزید هند جگرخوار که جگر حضرت حمزه را بیرون آورد و بدندان کشید که بخورد.</ref>را به دندان مى کشد و گوشت او از خون شهدا روئیده است و چگونه ممکن است از دشمنى با ما کوتاهى کند کسى که از روى بغض و کینه به ما نگاه مى کند و در مقام افتخار به کشتن مردان الهى مى گوید: و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل.
  
==فاطمه دختر امام حسين علیه السلام و مرد شامى==
+
و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل [[بهشت]] مى زند. چرا چنین نگوئى که به خیال خود فتنه را با کشتن ذریه [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] و ستارگان زمین ریشه کن کرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالی که آرزو مى کنى کاش فلج بودم و لال مى شدم و چنین جملاتى را نمى گفتم و چنان کارهائى را انجام نمى دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را که خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده... هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون مى سازد لیکن باید تو را از این گردن فرازى فرود آورم و تو را کوچک سازم و بکوبم و توبیخ و ملامت بسیار گویم، هر چند چشم ها اشکبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است که افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته شوند.
  
مردم شام اسراى اهل بيت پيغمبر را از [[خوارج]] بحساب مى آوردند و يا اسراى رومى فكر مى كردند لذا مردى از اهل شام در مجلس يزيد فاطمه دختر امام حسين عليه السلام را ديد و از يزيد خواست كه اين دختر را به او ببخشد.
+
«فکد کیدک وسع سعیک و ناصب جهدک فواللّه لاتمحوا ذکرنا و لاتمیت وحینا و لاترحض عنک عارها و هل راءیک الا فند و ایامک الا عدد و جمعک الا بدد یوم ینادى المنادى الا لعنة اللّه على الظالمین»؛ مکر خود را بکار گیر و کوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى یاد ما را از میان مردم محو و نابود کنى و احکام الهى را نمى توانى از بین ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زیرا راى تو ضعیف و مدت زندگانیت کوتاه و جمعیت و همدستانت اندک و در روز قیامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است.<ref>اعلام النساء، ج۲، ص۵۰۴؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۳؛ نفس المهموم، ص۴۴۴؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۸.</ref>
  
دختر ابى عبدالله عليه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد صدا زد: عمه جان اوتمت و استخدم؛ يتيم شدم كم نبود حالا بايد كنيزى كنم.
+
==دختر امام حسین و مرد شامى==
  
زينب دختر على عليه السلام به مرد شامى پرخاش كرد و فرمود: دعوى دروغ كردى و پست تر از آنى كه چنين خواهشى كنى كه نه براى تو و نه براى اميرت جايز نيست يزيد از گفتار زينب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى كنى اگر بخواهم مى توانم. زينب فرمود: چنين نيست خدا چنين اختيارى به تو نداده است مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى درآئى.
+
مردم شام [[اسرای اهل بیت علیهم السلام|اسراى اهل بیت]] پیغمبر را از [[خوارج]] بحساب مى آوردند و یا اسراى رومى فکر مى کردند، لذا مردى از اهل [[شام]] در مجلس یزید [[فاطمه دختر امام حسین علیه السلام|فاطمه دختر امام حسین]] علیه السلام را دید و از یزید خواست که این دختر را به او ببخشد.
  
يزيد سخت خشمگين شد و گفت: اين چنين با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دين خارج شدند! زينب فرمود: به دين خدا و جد و پدر و برادرم تو و پدرت و جدت هدايت شده ايد اگر مسلمان باشيد. يزيد گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.
+
دختر ابى عبدالله علیه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد و به عمه اش گفت: أوتمتُ و استخدم؛ یتیم شدم و حالا باید کنیزى کنم.
  
زينب فرمود: تو اميرى به ظلم و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرفت تحميل مى كنى. يزيد از سخن زينب خجالت كشيد و سكوت كرد. مرد شامى دوباره سخنش را تكرار كرد و گفت: اين دختر را به من ببخش.
+
[[حضرت زینب سلام الله علیها|زینب]] دختر على علیه السلام به مرد شامى پرخاش کرد و فرمود: دعوى دروغ کردى و پست تر از آنى که چنین خواهشى کنى که نه براى تو و نه براى امیرت جایز نیست. یزید از گفتار زینب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى کنى، اگر بخواهم مى توانم. زینب فرمود: چنین نیست خدا چنین اختیارى به تو نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآئى.
  
يزيد گفت: خفه شو خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.<ref>ارشاد، ص246؛ بحار، ج45، ص136؛ حياة الحسين، ج3، ص389؛ طبرى، ج7، ص377؛ كامل، ج 4، ص86؛ روضة الواعظين، ص164.</ref>
+
یزید سخت خشمگین شد و گفت: این چنین با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دین خارج شدند! زینب فرمود: به دین خدا و جد و پدر و برادرم، تو و پدرت و جدت هدایت شده اید اگر مسلمان باشید. یزید گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.
 +
 
 +
زینب فرمود: تو امیرى به [[ظلم]] و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرفت تحمیل مى کنى. یزید از سخن زینب خجالت کشید و سکوت کرد. مرد شامى دوباره سخنش را تکرار کرد و گفت: این دختر را به من ببخش. یزید گفت: خفه شو خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.<ref>ارشاد، ص۲۴۶؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۶؛ حیاة الحسین، ج۳، ص۳۸۹؛ طبرى، ج۷، ص۳۷۷؛ کامل، ج ۴، ص۸۶؛ روضة الواعظین، ص۱۶۴.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
آنچه در كربلا گذشت (از [[مدينه]] تا [[كربلا]])، محمدعلى عالمى در دسترس در [http://ghadeer.org/tarix/karbala/65000019.htm سایت غدیر]، بازیابی: 17 دی ماه 1391.
 
 
  
 +
* آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا)، محمدعلى عالمى؛ در دسترس در [http://ghadeer.org/tarix/karbala/65000019.htm سایت غدیر]، بازیابی: ۱۷ دی ماه ۱۳۹۱.
 
{{شناختنامه امام حسین (ع)}}
 
{{شناختنامه امام حسین (ع)}}
  

نسخهٔ ‏۲۱ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۳۶

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

روزى که سرهاى شهدای کربلا را بر یزید وارد کردند، از کثرت ازدحام، حدود ظهر سرها وارد مجلس یزید شد. کاخ یزید در آن روز به انواع زینت آراسته بود، براى یزید تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلی هاى طلا و نقره چیده و شخصیت هاى داخلى و خارجى هر یک در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورین ابن زیاد وارد شدند و فریاد کشیدند: به عزت امیر سوگند که خاندان ابوتراب را کشتیم و آنها را ریشه کن نمودیم، شرح واقعه را بیان کردند و سرها را نزد یزید گذاشتند.

یزید و سر ابى عبدالله علیه السلام

سر مبارک امام حسین علیه السلام نزد یزید در طشت طلا قرار داشت، سکینه و فاطمه دختران ابى عبدالله علیه السلام قدمى کشیدند تا سر را در داخل طشت ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صداى شیونشان بلند شد.

یزید با چوب دستى بر لبهاى حسین مى زد و مى گفت: یومٌ بیوم بَدر؛ امروز از جنگ بدر انتقام گرفتیم و این اشعار را مى خواند:

لیت اشیاخى ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الاسل

فاهلّو واستهلّوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل

قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا * خبر جا و لا وحى نزل

لست من خندف ان لم انتقم * من بنى احمد ما کان فعل[۱]

شاعر پارسى زبان ترجمه این اشعار را به فارسى به شعر آورده:

پدرانم که به بدر از خزرج * ناله ها از دم شمشیر شنید

کاش بودند و بگفتندى شاد * دست تو درد مبیناد یزید

آنقدر سرور از آنان کشتیم * تا که با بدر برابر گردید

بازى هاشم و ملک است و جز این * خبرى نامد و وحیى نرسید

نیم از خندف اگر نستانم * کینه ام ز ال نبى بى تردید

ابو برزه اسلمى که در مجلس حضور داشت و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درک کرده بود صدا زد: یزید! لبهاى حسین را چوب مى زنى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم که این لبها و لبهاى برادرش حسن را مى بوسید و مى فرمود: انتما سیدا شباب اهل الجنة قتل اللّه قاتلکما و لعنه و اعدّ له جهنم و سائت مصیرا؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتید خدا بکشد قاتل شما را و او را لعنت کند و جهنم را برایش آماده سازد که بد جایگاهى است.[۲]

حضرت زینب در مجلس یزید

یزید بن معاویه در اشعارش مسائلى را مطرح کرد از جمله:

  • آرزو مى کند حضور کشته هاى بنى امیه را که در جنگ بدر به جهنم واصل شدند.
  • به کشتن فرزند پیغمبر افتخار مى کند.
  • تصور مى کند که حکومتش تثبیت شده و مخالفى نخواهند داشت.
  • منکر اصل دین و قیامت و رسالت و وحى و تمام مسائل الهى مى شود!

لذا حضرت زینب مظلومانه با این که در دست یزید اسیر است و حامى و پشتیبانى ندارد، اما با یک شجاعت بى نظیر و شهامت بى مانند بیاناتى ایراد مى فرماید که بینى یزید را به خاک مى مالد تا آنجا که مى فرماید: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى کوبم و بسیار تو را توبیخ و سرزنش مى کنم، تو هر چه تلاش کنى و مکر و حیله بکار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج کنى و احکام دین را از بین ببرى، لیکن عار و ننگ کار تو هرگز و با هیچ آبى شسته نمى شود.

آرى او دختر امیرمؤمنان على بن ابیطالب علیه السلام است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود: «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السّماء فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى انّ بنا على اللّه هوانا و بک علیه کرامة؟ و ان ذلک لعظم خطرک عنده؟ فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حین راءیت الدّنیا لک مستوثقه و الامور متسقة و حین صفى لک ملکنا و سلطاننا فمهلا مهلا لاتطش جهلا انسیت قول اللّه تعالى: و لا تحسبن الّذین کفروا انّما نملى لهم خیر لانفسهم انّما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم».

یزید گمان مى کنى از این که همه راههاى زمین و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسیران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شویم و تو مورد عنایت الهى گردیده اى و مقامت نزد خدا فزون گشته که این چنین باد به دماغ افکنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى کنى؟ چون مى بینى دنیا به کام تو است و کارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانى اتکا مکن، مگر گفته خدا را فراموش کرده اى: کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است بلکه به آنها مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که براى آنان عذابى دردناک است.

«أمِن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا...»؛ اى پسر آزادشدگان[۳] آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیک چهره آنان را بنگرند. در حالی که مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمایت کند؟!

آرى چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسى که جگر پاکان[۴]را به دندان مى کشد و گوشت او از خون شهدا روئیده است و چگونه ممکن است از دشمنى با ما کوتاهى کند کسى که از روى بغض و کینه به ما نگاه مى کند و در مقام افتخار به کشتن مردان الهى مى گوید: و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل.

و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل بهشت مى زند. چرا چنین نگوئى که به خیال خود فتنه را با کشتن ذریه رسول خدا و ستارگان زمین ریشه کن کرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالی که آرزو مى کنى کاش فلج بودم و لال مى شدم و چنین جملاتى را نمى گفتم و چنان کارهائى را انجام نمى دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را که خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده... هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون مى سازد لیکن باید تو را از این گردن فرازى فرود آورم و تو را کوچک سازم و بکوبم و توبیخ و ملامت بسیار گویم، هر چند چشم ها اشکبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است که افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته شوند.

«فکد کیدک وسع سعیک و ناصب جهدک فواللّه لاتمحوا ذکرنا و لاتمیت وحینا و لاترحض عنک عارها و هل راءیک الا فند و ایامک الا عدد و جمعک الا بدد یوم ینادى المنادى الا لعنة اللّه على الظالمین»؛ مکر خود را بکار گیر و کوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى یاد ما را از میان مردم محو و نابود کنى و احکام الهى را نمى توانى از بین ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زیرا راى تو ضعیف و مدت زندگانیت کوتاه و جمعیت و همدستانت اندک و در روز قیامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است.[۵]

دختر امام حسین و مرد شامى

مردم شام اسراى اهل بیت پیغمبر را از خوارج بحساب مى آوردند و یا اسراى رومى فکر مى کردند، لذا مردى از اهل شام در مجلس یزید فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را دید و از یزید خواست که این دختر را به او ببخشد.

دختر ابى عبدالله علیه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد و به عمه اش گفت: أوتمتُ و استخدم؛ یتیم شدم و حالا باید کنیزى کنم.

زینب دختر على علیه السلام به مرد شامى پرخاش کرد و فرمود: دعوى دروغ کردى و پست تر از آنى که چنین خواهشى کنى که نه براى تو و نه براى امیرت جایز نیست. یزید از گفتار زینب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى کنى، اگر بخواهم مى توانم. زینب فرمود: چنین نیست خدا چنین اختیارى به تو نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآئى.

یزید سخت خشمگین شد و گفت: این چنین با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دین خارج شدند! زینب فرمود: به دین خدا و جد و پدر و برادرم، تو و پدرت و جدت هدایت شده اید اگر مسلمان باشید. یزید گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.

زینب فرمود: تو امیرى به ظلم و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرفت تحمیل مى کنى. یزید از سخن زینب خجالت کشید و سکوت کرد. مرد شامى دوباره سخنش را تکرار کرد و گفت: این دختر را به من ببخش. یزید گفت: خفه شو خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.[۶]

پانویس

  1. سید بن طاووس در لهوف اشعارى را که یزید خوانده است به عبدالله بن الزبعرى نسبت داده که در جنگ احد سروده است و دیگران هم از او تبعیت نموده و نسبت به ابن زبعرى داده اند لیکن آنچه مسلم است تمام اشعار نمى تواند از این شاعر باشد مانند بیت دوم و پنجم، بلکه اشعار این شاعر ۱۶ بیت در تواریخ از جمله سیره ابن هشام جلد سوم صفحه ۱۴۳ آمده که فقط بیت اول در اشعار ابن زبعرى دیده مى شود.(لهوف ص ۱۸۰)
  2. بحار، ج۴۵، ص۱۳۲؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۷؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۱۴۳؛ طبرى، ج۷، ص۳۸۳؛ لهوف، ص۱۸۰.
  3. این جمله اشاره است به فرمایش رسول خدا در فتح مکه به ابوسفیان جد یزید و همدستانش: انتم الطلقاء شما آزادید.
  4. این جمله اشاره است به عمل جده یزید هند جگرخوار که جگر حضرت حمزه را بیرون آورد و بدندان کشید که بخورد.
  5. اعلام النساء، ج۲، ص۵۰۴؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۳؛ نفس المهموم، ص۴۴۴؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۸.
  6. ارشاد، ص۲۴۶؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۶؛ حیاة الحسین، ج۳، ص۳۸۹؛ طبرى، ج۷، ص۳۷۷؛ کامل، ج ۴، ص۸۶؛ روضة الواعظین، ص۱۶۴.

منابع

  • آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا)، محمدعلى عالمى؛ در دسترس در سایت غدیر، بازیابی: ۱۷ دی ماه ۱۳۹۱.
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها