معتصم (خلیفه عباسی)

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از معتصم)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابواسحاق محمد» ملقّب به «المُعتصم بالله» در سال ۲۱۸ هجری پس از برادرش مأمون به خلافت رسید. او هشتمین خلیفه عباسی است و به واسطه تُرک بودن مادرش، ترکها را به دستگاه حکومت آورد. رفتار معتصم با علویان سخت بود و امام جواد علیه‌السلام به دستور او مسموم شد و به شهادت رسید.

ولادت و کودکی

ابواسحاق محمد المعتصم بالله فرزند هارون الرشید، در سال ۱۷۸ هجری از کنیزی به نام مارده تولد یافت. پدرش هارون او را با غلامی به مکتب می‌فرستاد. وقتی غلام مرد، هارون به او گفت: ای محمد غلام تو مرد، او گفت: بله و از سختی دبستان راحت شد، هارون فهمید که او به درس علاقه ندارد، گفت: او را به حال خود واگذارید. به این جهت معتصم سواد نداشت و از علم و ادب بی بهره بود.

خلافت معتصم

معتصم عباسی به دوران برادرش مأمون، ولایت شام و مصر داشت و مأمون به هنگام مرگ از فرزند خویش عباس که به نزد سپاهیان بسیار محبوب بود، چشم پوشید و خلافت را به معتصم داد که در او قوت و لیاقت کافی برای حفظ دولت عباسی می دید. بیعت معتصم در روز وفات مأمون بود.

در ابتدا سپاهیان از اطاعت وی سرباز زدند و می خواستند عباس -فرزند مامون- را به خلافت بگمارند، اما عباس به احترام وصیت پدر با عموی خویش بیعت کرد و سپاه از اراده وی تبعیت نمود.

به معتصم خلیفه مثمّن (منسوب به هشت) می‌گویند؛ زیرا هشتمین خلیفه بنی عباس و هشتمین طبقه از فرزندان عباس بود و هشتمین فرزند هارون الرشید بود و هشت سال و هشت ماه حکومت کرد و هشت فرزند پسر و هشت فرزند دختر از او به جا ماند.

حوادث ایام معتصم

معتصم به تبعیت از رویه مأمون، مردم را وادار کرد به مخلوق بودن قرآن معترف شوند. وی که از دانش بی بهره بود و نمی توانست در این گونه مسائل رأی و نظر داشته باشد، فقط سفارش برادر خود مأمون را اجرا می کرد و هر کس از دانشمندان و اهل نظر که به مخلوقیت قرآن تسلیم نمی شد، آزار می دید. احمد بن حنبل فقیه و محدث معروف را تازیانه زد و به زندان کرد و همه عالمان و قاضیان دیگر اگر با نظر خلیفه -که رأی معتزله بود- همسخن نمی شدند، در خطر تازیانه و زندان بودند.

رفتار معتصم با علویان چون رفتار خلیفگان پیشین، سخت بود. مسعودی گوید: در سال ۲۱۹ هجری امام جواد علیه السلام فرزند امام رضا علیه السلام در بغداد وفات یافت. وی ام‌الفضل دختر مأمون را به زنی داشت. گفته اند: که ام فضل به فرمان معتصم شوهر خویش را مسموم کرد، چرا که بیم داشت امام جواد فرزندی بیارود و فرزندان وی که از نژاد مأمونند و هم نسب به علی الرضا علیه السلام می برند -که ولیعهد مأمون بود- به دعوی خلافت برخیزند.

به دوران معتصم محمد بن قاسم علوی از فرزندان حسین بن علی علیه السلام قیام کرد و آن تشویش که معتصم از پیش از محمد بن علی علیه السلام داشت، قوت گرفت و به تعقیب محمد بن قاسم برخاست، که او بسوی خراسان گریخت و مردم بسیار از خراسانیان بدو پیوستند و با سپاه معتصم جنگ های بسیار کرد. عاقبت، عبدالله بن طاهر وی را گرفت و به بغداد نزد معتصم برد و در سامره محبوس شد. سخن درباره وفات محمد بن قاسم مختلف است. گویند: مسموم شد و نیز گویند که پیروانش او را از زندان رهانیدند و بجایی نامعلوم بردند و نیز گویند که زنده است و مهدی موعود هموست و در کوفه و دیلمستان پیروان دارد که منتظر قیام اویند.

همچنین آشوب هندوان معروف به «زطّ» که راه بصره را بسته بودند و از کشتی ها باج می گرفتند و راه وصول کالا را به بغداد بسته بودند، از مشکلات معتصم بود که برای درهم شکستن ایشان عجیف بن عنبسه سردار عرب را مامور کرد و وی نزدیک واسط اردوگاه کرد و نهرها را بست و آب را از آنها ببرید و نه ماه با ایشان پیکار کرد و عاقبت به تسلیمشان واداشت. شمار زطها از زن و مرد و کودک بیست و هفت هزار نفر بود که عجیف همه را به کشتی ها نشاند و ماه محرم سال ۲۲۰ ق. به بغداد نزد معتصم برد، آنگاه او فرمان داد تا همه را به آسیای صغیر تبعید کنند و همچنان در آنجا بودند تا رومیان شرقی به سال ۲۴۱ ق. همه را به اسیری بردند و بدین وسیله به اروپا راه یافتند و در آنجا بنام «کولی» معروف شدند و باقیماندگان ایشان در خارج شهرها بسر می برند.

سیاست معتصم که از سپاه ترک در امور مُلک کمک می خواست و عطاهای بسیارشان می داد، مایه غیرت و کینه عرب شد و عجیف سردار عرب که فتنه زطّ را خاموش کرده بود بر ضد سرداران ترک که با عرب ها بدرفتاری می کردند بشورید، بلکه می خواست معتصم را نیز از میان بردارد و عباس بن مأمون را تحریک کرد تا بر ضد عموی خویش قیام کند و مدعی خلافت شود.

سرداران عرب نیز با توطئه همدست شدند و بنا شد از پس تقسیم آن غنیمت ها که در «جنگ عموریه» بدست مسلمانان افتاده بود، معتصم و افشین و اشناس را بکشند، اما خبر توطئه نهان نماند و عباس و بعضی توطئه گران در مستی راز خویش را با معتصم بگفتند و وی آب را از عباس بازداشت تا جان بداد، عجیف نیز بدو ملحق شد و معتصم توطئه را در نطفه خفه کرد، اما از نتایج بد آن در امان نماند که به چنگال سرداران ترک افتاد و به تدریج از سرداران عرب و پارسی دور شد و نام ایشان را از دفتر عطا حذف کرد. ترکان نیز نسبت به وی وفادار نبودند، که می خواستند قدرت را از دست وی بربایند و در آن دوران که پایتخت عباسیان در سامره بود خلیفگان همه بازیچه سرداران ترک بودند.

فتح و ویرانی عموریه و شورش بابک خرم الدین و حادثه مازیار و افشین از دیگر حوادث بزرگ دوران معتصم بود.

تکیه معتصم بر سرداران ترک در روح عربها اثر بسیار بد داشت، که در شام به پیشوائی ابی حرب مبرقع یمانی بشوریدند. مبرقع کمی پیش از مرگ معتصم آتش شورش را در فلسطین مشتعل کرد زیرا در غیبت وی یکی از سپاهیان بخانه اش رفته بود و چون بیامد و از قصه خبر یافت سپاهی را بکشت و برقع افکنده بسوی اردن فراری شد و مردم را بر ضد معتصم تحریک می کرد. او دعوی داشت که از نژاد امویان است، پیروانش می گفتند: سفیانی موعود است. کسان بسیار از مردم اردن و فلسطین خاصه از قبایل یمنی بر او گرد آمدند. معتصم وجاء بن ایوب حضاری را با هزار سپاه برای سرکوبی وی فرستاد و چون وجاء پیروان مبرقع را انبوه یافت -که بیش از صد هزار کس در اردوگاه داشت- از جنگ وی شانه خالی کرد و مقابل او اردو زد و وقت گذرانید تا موسم زراعت رسید و کشاورزان که در اردوی مبرقع بودند به دنبال کار خویش رفتند و وی با گروهی اندک بماند و سردار معتصم او را شکست داد و اسیر گرفت و به سامره برد.

در موصل نیز کُردان به پیشوائی جعفر کُرد، فتنه کردند. معتصم ایتاخ سردار ترک را برای سرکوبی ایشان فرستاد. ایتاخ در محرم ۲۲۷ ق. با نیروی جعفر روبرو شد و جنگ آغازید که یکی از یاران وی ایتاخ را بکشت.

معتصم عباسی سرانجام در سال ۲۲۷ ق. پس از هشت سال و هشت ماه خلافت درگذشت و فرزندش واثق عباسی به عنوان خلیفه برگزیده شد.

منابع

خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)