عجله

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«عجله» و شتاب‌زدگى، روحیه‌ای ثابت و دائمى در دل است که باعث مى‌شود انسان به هر کارى که به خاطرش خطور کند بى‌درنگ اقدام نماید و این از نتایج ضعف نفس است. در مقابل «عجله»، درنگ و تأنّى (آرامش)[۱] و توقف و وقار عنوان شده است.[۲] عجله و شتاب معمولاً در همه چیز نکوهیده است، جز در انجام امور خیر.

عجله در مقابل وقار و تأنّى

در مقابل «عجله» و «تسرُّع» (که به معنى درنگ نداشتن و عدم طمأنینه در کارهاست)،[۳]، مفاهیمی چون «توقّف»، «وقار» و «تأنّى» قرار دارد؛ تأمّل نمودن پیش از شروع را «توقف» گویند و تأمل بعد از آن را «تأنّى» و «انائت» نامند. پس وقار، شامل این هر دو است و معنی مشترک این صفات این است که انسان در گفتار، کردار، حرکات و سکنات، دارای اطمینان نفس و آرامش باشد؛ هم پیش از آن که شروع در گفتار یا حرکت یا سکونی کند و هم بعد از شروع آن‌ها تا هر جزئى از آن کار را به موافق فکر و تدبیر به جای آورد.[۴]

شتابزده نبودن، نتیجه قوت نفس بوده و از صفات ارزشمند است و به این جهت انبیاء، اصفیا و برگزیدگان خدا را به این صفت مدح مى‌کنند و در ستایش سرور پیغمبران، حضرت محمد صلی الله علیه و آله مى‌گویند: «صاحب الوقار و صاحب السکینه».[۵]

همچنین شتابزده نبودن از صفات الهی است، چنان‌چه در دعا وارد است که خداوند در انتقام خود عجله نمی‌کند.[۶] و به پیامبرش که بر «خُلُق عظیم» الهی است نیز توصیه می ­فرماید: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ...»؛ پس صبر کن آن گونه که «پیامبران اولوالعزم» صبر کردند و براى (عذاب) آنان شتاب مکن.[۷] و می‌دانیم که غایت و هدف نهایی اخلاق نیز تخلّق به اخلاق الهی است.[۸] پس برای رسیدن به قرب الهی باید رذایل از جمله عجله و شتابزدگی را از خود دور نمود.

عجله در قرآن و روایات

خدای متعال در قرآن می ­فرماید: «خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»؛ انسان از عجله آفریده شده است.[۹][۱۰] و انسان‌ها در بدست آوردن «خوبى»­ها عجله دارند: «وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ...».[۱۱] و بلکه می ­فرماید: «وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا»؛ انسان (بر اثر شتابزدگى)، بدی­ها را طلب مى‌کند، آن گونه که نیکی­ها را مى‌طلبد و انسان همیشه عجول بوده است![۱۲] زیرا بشر به خاطر همین عجله‌اش میان خیر و شرّ فرق نمى‌گذارد، بلکه هر چه برایش پیش بیاید همان را مى‌خواهد و در طلبش برمى‌خیزد، بدون این که خیر و شرّ را از هم جدا نموده و حق را از باطل تشخیص دهد. در نتیجه با همان علاقه‌ شدیدی که عاشق خیر است، شرّ را نیز به همان شکل طلب مى‌کند.[۱۳]

از روایات نیز چنین استفاده می ­شود که در اکثر قریب به اتفاق موارد، عجله انسان را به بی­راهه می ­برد و درنگ و تانّی به راه درست رهنمون می ­گردد.[۱۴] روایت است که چون حضرت عیسى علیه السلام متولد شد شیاطین از پرستش بت­ها (در بین مسیحیت) ناامید شدند و ابلیس به آنان گفت از این پس راه فرزندان آدم را به شتابکارى و سبُک­سَرى بزنید.[۱۵]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شتاب در کارها از جانب شیطان است و تأنّى در کارها از جانب خداوند است.[۱۶] و فرمود: تنها عامل (اساسی) نابودی مردم، عجله است و اگر عجله نمی­ کردند هیچ­کس نابود نمی ­شد.[۱۷]

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که هر یک از عقل و جهل را دارای هفتاد و پنج سرباز هستند.[۱۸] که در آن حدیث، شتابزدگى و بى‌ثباتى و بى‌قرارى را از سربازان جهل معرفی می‌کند و ضد آن -که تأنّى و تثبّت باشد- را از صفات عقل می‌داند.[۱۹]

ریشه‌‌ها و عوامل عجله

علاوه بر ریشه فطری و­ سرشتی برای عجله و شتابزدگی در وجود انسان که در قرآن کریم ذکر شده (خُلقَ الانسانُ من عَجَل)، عللی دیگر برای این صفت وجود دارد که برخی خود ریشه برای دیگری هستند:

  • کوچکی نفس و حقارت روحی.[۲۰]
  • ترس از فروماندن از لذات: بدون شک تمام عجله‌ها و شتابزدگی‌­ها و بى‌ثباتی‌ها و بى‌قراری‌ها، از ترس نداشتن یا دست نیافتن به خواسته‌های نفسانی و لذات و شهوات حیوانیه در آینده است.[۲۱] حتی عموم مردم چون اسیر مقاصد نفسانیه هستند، در دعا نیز شتابزده هستند که مبادا مقاصد دنیوى یا حیوانى از دست آنها برود.[۲۲]
  • حبّ دنیا: که ریشه­ عجله (و بلکه هر رذیله ­ای) است و خداوند در قرآن کریم، آن ­را «عاجله» نامیده است: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ...».[۲۳] و معنای این تعبیر این است که نعمت­هاى دنیا زودگذر است.[۲۴]
  • تهی بودن دل از تعلّقات الهی: دلى که از معرفت به این­که مجارى امور به قدرت الهی است، تهی باشد و تنها خود و جدّیت و حرکت و سکون خود و موجودات را ببیند، و در حجاب­هاى خودبینى و شهوات و لذّات حیوانى است، از واماندن از لذّات حیوانى هراسان است. چنین شخصى طمأنینه قلب را از دست داده و در کارها با عجله و شتابزدگى اقدام مى‌کند.[۲۵]

آثار منفی عجله

سرّ این­که صفت عجله و شتابزدگی تا این اندازه سرزنش شده، این است که کارها باید از روى بصیرت و معرفت باشد و این‌ها به تأمّل و تأنّی بستگى دارند و شتابکارى مانع تأمّل است و کسى که در کارى عجله مى‌کند، شیطان شرّ و مکر خود را - به طورى که آدم شتابزده نفهمد - بر او مى‌افکند و تجربه گواه است که هر کارى که بى‌تأمّل و با شتابزدگى از آدمى سرزده، موجب پشیمانى، زیان و خسران شده؛ و در مقابل، هر چه از روى تأمّل و تأنّى و درنگ انجام گرفته، پشیمانى به دنبال نیاورده بلکه همواره مورد رضایت واقع شده است.

در نکوهش این صفت همین بس است که هر عجول سبکى، در چشم مردمان خوار و در دل‌ها بى­ ارزش است و کسى که در کارها تأمّل مى‌کند، مى‌داند که سبب بزرگ فروختن آخرت و حیات جاوید به مزخرفات پست دنیا، شتابکارى است.[۲۶] زیرا بیچاره فرزند آدم، چون عجول و شتابکار خلق شده است شیطان لعین از این راه برآمده و به عجله - که مقتضاى طبع انسان است - متوسل شده و خوشی­های حاضر را در نظر او زینت داده و آخرت را -با امیدوارى فریب‌­­آلود که ان شاءالله درست می‌شود- از او گرفته است.[۲۷] به همین جهت است که علمای اخلاق گفته‌اند شتابزدگی از درهاى مهم ورود شیطان،[۲۸] و منشأ خسران در دنیا و آخرت است.[۲۹]

عجله مذموم و ممدوح

عجله مذموم:

گرچه منابع اخلاقی به طور عموم از هر نوع شتاب‌زدگی (جز مواردی که ذکر خواهند شد) منع کرده‌اند، اما مواردی خاص وجود دارد که عجله در آن‌ها به طور ویژه مورد نهی قرار گرفته است:

  • عجله قبل از فراهم شدن فرصت مناسب هر کار، که طبق فرمایش امام علی علیه السلام، سبب غصه می­ شود.[۳۰]
  • عجله در بدست آوردن مال و روزی: روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجة الوداع فرمود: خداوند روزى را به طور حلال، بین مردم تقسیم کرده نه به طور حرام. بنابراین هر کس از خداى عزوجل بترسد و صبر کند، خداوند از راه حلال، روزى او را مى‌دهد و هر کس پرده حرمت را بدرد، عجله کند و از راه حرام روزى بدست آورد، خداوند از روزى حلال وى به همان اندازه بکاهد و در روز قیامت از او حساب کشیده شود.
  • عجله در غذاخوردن: مثلاً هنوز لقمه را قورت نداده‌، دست به لقمه‌ی دیگر بردن، شتاب در غذا خوردن است.[۳۱]
  • عجله در راه رفتن: که البته نباید به حدی آهسته و یا خرامان راه رفت که ناشی از تنبلی یا تکبر باشد.[۳۲]
  • عجله در کیفردهی: امام علی علیه السلام فرمود: از کمال بردباری، پس انداختن کیفر است.[۳۳]
  • عجله در امر به معروف و نهى از منکر؛ که مخالف وظیفه هادیان إلى اللّه است.[۳۴]
  • عجله در خواندن اذکار: زیرا از ذکر بى‌آرامش دل و با عجله و اضطراب، اثرى در قلب حاصل نمی‌شود.[۳۵]
  • عجله کردن در طلب برآورده شدن حاجت در دعا.[۳۶]
  • عجله کردن در قرائت دعاهای رسیده از معصومین؛ که در همین باره امام خمینی توصیه نموده‌اند که: «لازم نیست یک دعاى طولانى را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفکر در معانیش نکنى، بنده و شما حال سید سجّاد علیه السلام را نداریم که آن دعاى مفصل را با حال بخوانیم، شبى یک ربع آن را یک ثلث آن را با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش شاید صاحب حال شوى».[۳۷]
  • شتاب در قرائت قرآن؛ زیرا خواندن آیات به آرامى، تأمّل و تدبّر در آنها را بیشتر ممکن مى‌سازد.[۳۸]
  • شتابزدگی در ترقیات معنوی: زیرا سرعت در این امور پسندیده نیست و درنگ، باعث پختگی می­ گردد.[۳۹] حافظ می ­گوید:

طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن­ که در این راه با شتاب رود

عجله ممدوح:

همان طور که گفته شد، عجله در همه چیز بد است، جز در مواردی خاص، و به­ طور کلی در هر کار خیر؛ زیرا خدای متعال تعجیل در خیرات را دوست دارد.[۴۰] خصوصاً در فرصت هاى خوب؛ چنانکه خداوند، مومنان اهل کتاب را به پیشى گرفتن در انجام کارهاى نیک می‌ستاید: «يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ».[۴۱] و بر اساس روایات، عجله و شتاب در این صورت پسندیده‌تر است.[۴۲] همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌فرماید: درنگ نمودن از عجله بهتر است، مگر در فرصت‌های نیکی کردن؛[۴۳] که درنگ باعث از دست رفتن آن فرصت‌ها می‌شود و بر همین اساس است که حضرت موسى علیه السلام با عجله به سوی کوه طور برای مناجات با خدای متعال رفت و عرضه داشت: «و من به سوى تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوى!»: «وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَا مُوسَىٰ * قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَىٰ أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَىٰ».[۴۴] و به همین علت، مربیان اخلاق و سلوک، نهمین امر از ضروریات مورد توجه سالک را، مسارعت می­ دانند؛ یعنى در آنچه از وظایف را که (البته پس از بررسی دقیق و بدون عجله در تشخیص) برای خود تکلیف یافت و بر آن عزم نمود، در انجام دادن آن بشتابد، قبل از آن که شیطان مجال وسوسه یابد.[۴۵]

برخی از موارد عجله پسندیده در اینجا ذکر می شود:

درمان عجله

معالجه­ صفت شتابزدگی و دست­یابی به تأنّی و وقار و روحیّه­ درنگ، دارای روش­هایی است که برخی از دیگری کارسازتر است تا حدی که ریشه­ این رذیله را بر می­ کند. این مراتب به این شرح است:

  • فکر کردن در سوء عاقبت شتابزدگی: انسان باید با توجه به آثار بدی که برای این صفت نکوهیده وجود دارد، سبکى و خوارى و پشیمانی و خسران این صفت را در ذهن خود مجسم نموده و ضد آن را که خوى پیامبران و نیکان است به خاطر آورد. پس با خود تعهد کند که کارى را جز با تأمّل و حوصله انجام ندهد و آرامش و سکون درونى و بیرونى را در همه احوال و حرکات و سکنات از دست ندهد و چون مدتى به این شیوه عمل کرد - گرچه با زحمت باشد - این حالت برای او عادت خواهد شد و صفت عجله از او زایل خواهد گشت و وقار و آرامش پدید خواهد آمد.[۵۰]
  • تلاش برای ایجاد آرامش در ظاهر، جهت سرایت این آرامش به قلب: درنگ و تأنّى از صفات نفسانیه است که آثار آن در ظاهر نیز طمأنینه و سنگینی در حرکت است. اگر وقار در قلب حاصل شد، متانت در افکار و عقاید نیز حاصل می­ شود و از آن وقار در کردار و گفتار نیز حاصل آید، چنانچه شتابزدگى و تسرّع نیز از قلب سرایت به ظاهر کند. زیرا اخلاق نفسانیه، ظهور حقایق و سرایر باطنیه روحیه است، چنانچه اعمال ظاهریه، ظهور ملکات و اخلاق نفسانیه است و از شدّت اتصال و وحدت مقامات نفسانیه، تمام احکام باطن به ظاهر و ظاهر به باطن سرایت می­ کند. از این جهت در شریعت مطهره به حفظ ظاهر و صورت، خیلى اهمیت داده شده است، حتى در کیفیت نشستن و برخاستن و راه رفتن و گفتگو کردن دستوراتى داده شده است؛ زیرا از تمام اعمال ظاهریه در نفس و روح ودیعه‌هایى گذاشته مى‌شود که روح به واسطه آنها تغییرات کلى حاصل مى‌کند. بنابراین، اگر انسان در راه رفتن شتابزدگى کند، در روح او نیز تولید شتابزدگى شود، چنان­چه روح شتابزده نیز ظاهر را شتابزده کند و همین طور انسان اگر در اعمال ظاهریه وقار و سکینه و طمأنینه را اعمال کند - گرچه با تکلف - کم کم در باطن روح، ملکه شریفه طمأنینه حاصل می ­شود و این ملکه شریفه، مبدأ بسیارى از خیرات و کمالات است.[۵۱]
  • گسسته نمودن قلب از تعلقات دنیوی و رسیدن به نور توحید: قلبى که در آن نور توحید و معرفت کمال مطلق تابیده شده باشد، داراى طمأنینه و ثبات و تأنى و قرار است. دلى که نورانى به معرفت حق جلّ­ و علا شده باشد، مجارى امور را به قدرت او مى‌داند و خود و جدّیت و حرکت و سکون خود و همه موجودات را از او مى‌داند و زمام امر موجودات را بدست خود آنها نمى‌داند. چنین قلبى اضطراب و شتابزدگى و بى‌قرارى ندارد.[۵۲]

پانویس

  1. نراقی، محمدمهدی؛ علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)، ترجمه­ سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ج۱، ص ۱۱۴.
  2. نراقى، ملا احمد؛ معراج السعادة، ‌ص ۲۳۱-۲۳۲.
  3. امام خمینى؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه‌ى تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ سوم، ۱۳۷۸، ص ۳۵۷.
  4. نراقى، ملا احمد؛ پیشین، ‌ص ۲۳۱-۲۳۲.
  5. همان.
  6. ابن طاووس، سید رضى الدین على؛ جمال الأسبوع، دارالرضی، قم، چاپ اول، ق، ص ۱۹۸.
  7. سوره احقاف: ۳۵.
  8. سعادت‌پرور، علی؛ سرالاسراء فی شرح حدیث المعراج، انتشارات تشیع، قم، ۱۳۷۴، چاپ اول، ج۱، ص۵.
  9. سوره انبیاء: ۳۷.
  10. باید توجه نمود که شتاب­کاری در سرشت انسان به عنوان ودیعه ­ای خام و به­ عنوان یک نیرو و توانایی (چون سایر غرایز و امیال نهادی بشر) است که قابل استفاده در فرصت­های مناسب ­است؛ زیرا همانطور که مواردی ذکر خواهد شد که در آن‌ها دستور به شتاب­کاری داده شده است و اگر این نیرو در فطرت ما وجود نداشت، به آن خوبی‌ها نیز نمی‌رسیدیم. بنابراین نباید خیال کرد این نهاده­ی درونی بیهوده خلق شده است یا خدای متعال ما را بر سرشتی شرارت‌زا خلق نموده است!
  11. سوره یونس: ۱۱.
  12. سوره اسراء: ۱۱.
  13. طباطبایی سید محمدحسین؛ تفسیر المیزان ترجمه­ی موسوى همدانى سید محمدباقر، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‌ى مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش، ج‌۱۳، ص ۶۷.
  14. ری­ شهری محمد، میزان الحکمه، انتشارات دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۲، ج ۶، ص ۲۴۱۸.
  15. نراقی ملا محمدمهدی؛ پیشین، ج۱، ص ۳۳۵.
  16. مکى، ابوطالب؛ قوت القلوب، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۷ هجرى قمرى،‌ ص ۳۱۳.
  17. برقى، احمد بن محمد بن خالد، پیشین، ج۱، ص ۲۱۵.
  18. برقى، ابوجعفر، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن (للبرقی)، دارالکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، ۱۳۷۱ ق، ج۱، ص ۱۹۶.
  19. امام خمینى؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۶۲.
  20. نراقی، ملا محمدمهدی؛ پیشین، ج۱، ص ۳۳۵.
  21. امام خمینى؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۶۲.
  22. امام خمینى؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۶۴.
  23. سوره اسراء: ۱۸.
  24. مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش، ج‌۱۲، ص ۶۳.
  25. امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۶۳.
  26. نراقی، ملا محمدمهدی، پیشین، ج۱، ص ۳۳۶.
  27. نراقى، ملا احمد؛ پیشین، ‌ص ۲۲۹-۲۳۰.
  28. فیض کاشانی؛ راه روشن (ترجمه المحجة البیضاء)، ترجمه سید محمدصادق عارف، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۲ش، ج ۵، ص ۸۶.
  29. نراقی، ملامحمدمهدی؛ پیشین، ج۱، ص ۳۳۹.
  30. آمدى، عبدالواحد بن محمد تمیمى؛ غررالحکم و دررالکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، ۱۳۶۶ ش، ص ۲۶۷.
  31. فیض کاشانى، ملا محسن؛ المحجة البیضاء، چاپ دفتر انتشارات اسلامى، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هجرى، ج ۴، ص ۱۳.
  32. طوسی، خواجه نصیر­الدین؛ اخلاق ناصری، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۹۲.
  33. آمدى، عبدالواحد بن محمد تمیمى؛ پیشین، ص ۲۸۶.
  34. امام خمینى؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۱۶.
  35. امام خمینى؛ آداب الصلاة، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ هفتم، ۱۳۷۸، ص ۱۸.
  36. ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، المراقبات، ترجمه­ ابراهیم محدث بندرریگى، انتشارات اخلاق، ۱۳۷۶، ص ۲۴۲.
  37. امام خمینى؛ چهل حدیث، مؤسسه‌ى تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ بیستم، ۱۳۷۸، ص ۲۲.
  38. فیض کاشانی؛ راه روشن (ترجمه المحجة البیضاء)، پیشین، ج ۱، ص۶۰۲.
  39. حسن حسن زاده آملى؛ ولایت تکوینى، قیام - قم، چاپ اول، ۱۳۸۷ ش، ص ۲۵.
  40. کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی، دارالکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج۲، ص۱۴۲.
  41. سوره آل ‌عمران: ۱۱۴.
  42. مهدوى کنى، محمدرضا؛ نقطه‌هاى آغاز در اخلاق عملى، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، ۱۳۷۶، ص ۴۷۲.
  43. نورى، میرزاحسین؛ مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم­السلام، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج ۱۲، ص ۱۴۲.
  44. سوره طه: ۸۳-۸۴.
  45. سید بحرالعلوم؛ رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، انتشارات علامه طباطبایى، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ ق، ص ۱۵۲.
  46. فیض کاشانى، ملا محسن؛ المحجة البیضاء، پیشین، ص ۳۹.
  47. محمد ری ­شهری میزان الحکمه، انتشارات دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۲، ج ۶، ص ۲۴۲۰.
  48. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۶۲۱.
  49. امام خمینى؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۱۴.
  50. نراقی، ملا محمدمهدی؛ پیشین، ج۱، ص ۳۳۹.
  51. امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۵۷-۳۵۸.
  52. امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، پیشین، ص ۳۶۳.

منابع

مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه