بطالت
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
«بطالت» به معنای به باطل گذراندن و پیروی از جهالت و امور پوچ و بیمعنی[۱] و کارهای بدون هدف عقلانی است،[۲] که سبب تباه شدن عمر مفید انسان میشود. در قرآن و روایات از «بطالت» با تعابیر مختلفی از جمله «لغو» و «عبث» یاد شده و مورد نکوهش قرار گرفته است. غنیمت شمردن فرصتها و برنامهریزی مناسب، از راهکارهای مقابله با بطالت و تضییع عمر است.
محتویات
نکوهش بطالت در آیات و روایات
برخلاف کسانی که انسان و جهان را بی هدف می دانند و مرگ را مساوی با نیستی می انگارند، اسلام برای انسان و جهان هدفی والا و ارزشمند قائل است و هیچ چیز را رها شده و بی مقصد نمی داند.[۳]
از نظر قرآن، انسان از بسیاری از مخلوقات الهی ارزشمندتر[۴] و به عنوان جانشین خدا در روی زمین انتخاب شده است.[۵] و خداوند او را مأمور به عبادت خود[۶] و عمران و آبادانی زمین نموده است[۷] و پس از مدت زمان محدود[۸] به سوی او بازخواهد گشت.[۹]
با این وجود کسانی هستند که به اهمیت موضوع پی نبرده و خود را آن چنان مشغول کارهای پوچ و بیهوده کرده اند که گویا هیچ گاه از این جهان رخت برنخواهند بست. خداوند در وصف حال اینگونه افراد به رسول خود چنین می فرماید: «آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند و سرگرم بازى شوند تا روزى را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند)!».
معناى آیه این است که آنها را رها کن تا در کارهای باطل خود فرو روند و در دنیاى خود به بازى سرگرم باشند و به خاطر این سرگرمى از اندیشیدن درباره آینده خود غافل گردند تا ناگهان آن روزى را که از عذابش زنهارشان مىدادى ببینند و آن روز قیامت است.[۱۰]
در آیه دیگری در قرآن چنین آمده است: «واى در آن روز بر تکذیبکنندگان، همانها که در سخنان باطل به بازى مشغولند».[۱۱]
این تعریف براى شخصیت مکذّبان ما را به دو حقیقت مهم راهنمایى مىکند: اول: این که مکذب تنها کسى نیست که رسالت اسلامى را باطل مىداند، بلکه هر انسانى است که در زندگى از قبول و تحمّل مسئولیت مىگریزد. دوم: تکذیب کنندگان براى فرار از تحمّل مسئولیت، رسالت را تکذیب مىکنند؛ مگر چنان نیست که رسالت مردمان را به کوشش و جهاد و انفاق و... مىخواند، پس چه بهتر که به آن کافر شوند تا انجام هیچیک از این وظایف گردنگیر آنان نشود! ولى آیا از عذاب خدا به کجا مىتوانند بگریزند؟».[۱۲]
از دیدگاه اسلام انسان در این جهان دارای مسئولیت است و کسی که خود را مسئول می داند، نباید یک لحظه از خود غافل باشد؛ زیرا چه بسا همین یک لحظه غفلت انسان را از سعادت و خوشبختی ابدی به شقاوت و بدبختی جاودانی بکشاند. سفارش همیشگی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به تمامی حقیقتجویان این بود: «اى مردم! از خدا بترسید، هیچکس بیهوده آفریده نشد تا به بازى پردازد و او را به حال خود وانگذاشتهاند تا خود را سرگرم کارهاى بىارزش نماید».[۱۳]
چون پرهیزکارى و توشه گرفتن از دنیا براى سفر به سوی خدا هدف از خلقت انسان است، ناگزیر امام علیه السلام در آغاز تمام خطبههایش آن را مىآورده و به این هدف آفرینش توجه مىداده است و هم این که هدف نهایى انسان آخرت است و دنیا نیست، هر چند که به جاى هدف نهایى، دنیا خود را جلوهگر سازد.[۱۴]
بنابراین هر کسی که بر این هدف آگاه شد، نباید خود را سرگرم کارهای بیهوده نماید؛ چرا که هدفهای والا هیچگاه به بازی و سرگرمی حاصل نمی شود.
چگونگی تضییع عمر
رفتارهای آدمی همواره در سه حوزه مطرح بوده و مورد نقد و نظر می باشد. حوزه اول، فکر است که شالوده و پایه دیگر رفتارها را تشکیل می دهد. بعد از حوزه فکر، میدان کلام و سخن است و آنچه که انسان بر زبان جاری می سازد. پس از این دو مرحله، مرحله عمل و کار است. اگر انسان رفتارهای خویش را تحت کنترل عقل و شرع درنیاورد، در هر سه حوزه، امکان هدر دهی وقت و از دست دادن فرصتها وجود دارد.
الف) افکار باطل:
افکار آدمی در یک دسته بندی به دو دسته تقسیم می شوند:
- الف) افکاری که انگیزه کار و عملی را در انسان به وجود می آورد که این دسته خود نیز بر دو قسم است: افکاری که موجب تحریک انسان به سوی کار خوب و پسندیده ای می شود و افکاری که منشأ کارهای بد و ناپسند می گردد.
- ب) افکاری که محرّک بر فعلی نیستند؛ بلکه محض خیال و مجرد فکر و تصور می باشد. این نوع افکار نیز بر دو قسم است؛ اول خیالات پسندیده و افکار سودبخش. دوم افکار فاسد و آرزوهای دروغین و دست نیافتنی.[۱۵]
در این میان باید دانست که جمیع اقسام خیالات پست و افکار فاسده، خواه در مباح (عملی که نه پاداشی دارد و نه عذابی) و خواه در فکر گناه، کمترین چیزی که به ارمغان می آورند، تیرگی و ظلمت دل و افسردگی و کدورت نفس و مانع رسیدن به سعادت و موجب تباه شدن اوقات عمر است.[۱۶]
از جمله افکاری که غوطه ور شدن در آن موجب تباهی عمر است، آرزوهای دراز و بیشمار است. آرزوهایی که هیچگاه حاصل نمی شوند و در بسیاری از موارد، وعده توخالی جبران گذشته ها را در آینده ای طولانی به انسان می دهد که همین امر خود سبب از دست دادن فرصتها شده و باعث تباهی عمر می شود.[۱۷]
ب) سخنان بیهوده:
پرحرفی و زیاد صحبت کردن، از عادات نادرستی است که افراد زیادی به آن گرفتارند و با وجود آنکه حرف زدن زیاد چه بسا گرفتاری های فراوانی برای آنان به وجود آورده است، اما این عادت زشت را همچنان ادامه می دهند.
به طور کلی سخنانی که نه جنبه علمی دارد و نه جنبه آموزشی، نه برای اجتماع مفید است نه برای فرد و نه جنبه تاریخی دارد، در دایره سخنان بیهوده قرار می گیرد.[۱۸]
سخنان لغو و بیهوده زیانهای بسیاری را به همراه دارد که به برخی از آنها به صورت اختصار اشاره می شود:
- الف) از بین رفتن صفای روح، که این امر غفلت از یاد خدا، از دست دادن شرینی عبادت و ضعف ایمان را به همراه دارد.
- ب) زیاد شدن لغزش و خطا: در روایات آمده است کسی که زیاد سخن بگوید، خطا و لغزشهایش نیز زیاد شود[۱۹] و از ثمرات خطاهای زیاد، ایجاد کدورت بین دوستان، بدبینی مردم نسبت به او و کم شدن اعتماد به او و... است.[۲۰]
- ج) از نظر همگان مهمترین اثری که سخنان بی ارزش به همراه دارد، اتلاف وقت و از دست دادن فرصتهاست.
ج) کارهای بیثمر:
کاری که به خاطر هدفی عقلانی انجام نشود، کاری لغو و بی ثمر است و همین کار موجب اتلاف وقت و تضییع عمر است. به عنوان مثال ورزش کردن کار مفیدی است؛ اما نگاه کردن به ورزش - آنهم نه برای آموزش و یا به عنوان تفریحی موقت؛ بلکه صرفاً برای گذران وقت - که ساعتها در کنار تلویزیون و یا ورزشگاهها بنشیند و ورزشکردن دیگران را تماشا کند، کار مفیدی محسوب نمی شود. تماشای ورزش مثل تماشای پول است. اگر کسی جلوی بانک بایستد و به پولهای بانک نگاه کند، آخر کار هیچ پولی بدست نمی آورد.
بعضی از مردم عادت به کارهایی دارند که هیچ هدف عقلانی در آن نیست. بعضى عادت دارند با تسبیح بازى کنند. اگر از خود آنها بپرسید شما چرا این تسبیح را مىگردانید، فایده این کار چیست، مىگویند هیچ. یعنى اگر بگوییم آیا شما بر اساس عقل و منطق این کار را مىکنید و اثرى بر این کار فرض مىکنید، مىگویند نه؛ پس این کار بیهوده است.[۲۱]
راه مقابله با تضییع عمر
الف) غنیمت شمردن فرصتها:
امام علی علیه السلام فرمود: «فرصتها چون ابرها مىگذرند، پس فرصتهاى نیک را غنیمت شمارید».[۲۲] «این سخنان در زمینه غنیمت شمردن عمر و استفاده کردن از فرصت زندگى است. جاى تأسف است که در نظر بسیارى از مردم چیزى از وقت و زمان و این رشته طولانى لرزان که نامش عمر است بىقیمتتر و بىارزشتر وجود ندارد. دوره عمر براى هرکسى دوره مدرسه است. همانطورى که در مدرسه روز و ساعت و دقیقه ارزش دارد، آن دقایقى هم که زنگ تفریح نواخته مىشود براى تجهیز و تجدید قوا و آمادگى براى کسب کمال در ساعات دیگر است، تمام دوره عمر آدمى باید به همینطور تنظیم شده باشد، آن وقت است که ساعت و دقیقه هدر رفته وجود ندارد».[۲۳]
شخصی می گوید از امام هادى علیه السلام در مورد معنى حزم و محکم کارى سؤال کردم، در جواب فرمود: «حزم عبارت از این است که فرصت خیر را مغتنم بشمارى و به قدر ممکن در استفاده از آن شتاب کنی».[۲۴]
ب) برنامهریزی مناسب:
«بدون برنامهریزى صحیح هیچ کارى سامان نمىیابد و از اینروست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیاى آن حضرت در این باره توصیههاى بسیار کردهاند. آنان تلاش مىکردند که مسلمانان به نظمى الهى در زندگى خود دست یابند. از جمله این توصیهها "تقسیم کردن اوقات و داشتن برنامهاى مشخّص در زندگى" است. بر عاقلى که زمام عقل از کفش بیرون نرفته است لازم است وقتهایى براى خود قرار دهد: وقتى براى راز و نیاز با پروردگار، وقتى به منظور محاسبه و رسیدگى به اعمال و کردار خود، وقتى براى تفکر در آنچه خداوند درباره او انجام داده است و وقتى به منظور خلوت خویش و بهره گرفتن از حلال که این وقت کمکى براى دیگر اوقات است و سبب خرسندى خاطر و آسودگى دل مىشود. نظم و انضباط در همه امور شأن انسان مؤمن است که بدون آن سیر به سوى کمال میسّر نخواهد شد. امام کاظم علیه السلام چنین سفارش کرده است: تلاش کنید که اوقاتتان چهار بخش باشد؛ بخشى براى مناجات با خدا، بخشى براى زندگى و معاش، بخشى براى معاشرت با برادران و مردمان مورد اعتماد که عیوبتان را به شما مىفهمانند و از دل با شما اخلاص دارند و بخشى هم خلوت کنید براى درک لذّتهاى حلال که به وسیله این بخش بر انجام وظایف در آن سه بخش موفّق مىشوید. فقر و طول عمر را به خود تلقین نکنید؛ زیرا هر که به خود فقر تلقین کند بخیل مىگردد و هر که طول عمر در نظر گیرد حریص مىشود. براى خود بهرهاى از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و به مروّت و مردانگى شما آسیب نرساند و اسراف نباشد منظور دارید و بدین وسیله بر انجام دادن امور دین یارى جویید. زیرا روایت شده است: آن کس که دنیایش را براى دینش وانهد و یا دینش را براى دنیا از دست دهد از ما نیست».[۲۵]
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، انتشارات دارالفکر، ۱۴۱۴ق، چ سوم، ج۱۱، ص۵۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، ج۱، ص ۴۵-۴۷.
- ↑ سوره مومنون/۱۱۵.
- ↑ سوره اسراء/۷۰
- ↑ سوره بقره/۳۰.
- ↑ سوره ذاریات/۵۶
- ↑ سوره هود/۶۱.
- ↑ سوره مومنون/۱۱۴.
- ↑ سوره بقره/۲۸.
- ↑ طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴، ج۱۸، ص۹۰.
- ↑ سوره طور/۱۱-۱۲.
- ↑ مدرسی، محمدتقی؛ من هدی القران، ترجمه مترجمان، مشهد، انتشارات آستان قدس، ۱۳۷۷ش، ج۱۴، ص۹۸.
- ↑ سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات مشهور، ۱۳۷۹، چ اول، ص۷۱۸.
- ↑ ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمدى مقدم، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۷۱۸.
- ↑ ر.ک: نراقی، احمد؛ معراج السعاده، تهران، انتشارات رشیدی، ۱۳۶۲ش، چ دوم، ص۸۵.
- ↑ همان، ص۹۰.
- ↑ مطهری، پیشین، ج۲۲، ص۱۰۴.
- ↑ ر.ک: مدرس، محمدباقر؛ خرد و سپاه او، تهران، انتشارات کلینی، ۱۳۷۲، ج اول، ص۲۹۰.
- ↑ سید رضی، محمد؛ نهج البلاغه، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۴ق، چ اول، ص۵۳۶.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، شرح حدیث "جنود عقل و جهل"، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۷، چ اول، ص۳۹۱.
- ↑ ر.ک: مطهری، پیشین، ج۴، ص۵۷۲.
- ↑ سید رضی، پیشین، ص۴۷۱.
- ↑ مطهری، پیشین، ج۲۲، ص۱۰۱.
- ↑ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق، چ اول، ج۱۲، ص۱۴۱.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیره نبوى «منطق عملى»، تهران، انتشارات دریا، ۱۳۸۵ش، چ دوم، ج۱، ص۶۳۹-۶۴۰.
منابع
- "بطالت و تضییع عمر"، دانشنامه پژوهه، محمد سودی، تاریخ بازیابی: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱.