دعای بیستم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم - بخش نهم - بخش دهم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْی الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَینَ الْوَلَایةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَةَ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِی یداً عَلَی مَنْ ظَلَمَنِی، وَ لِسَاناً عَلَی مَنْ خَاصَمَنِی، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی، وَ هَبْ لِی مَکراً عَلَی مَنْ کایدَنِی، وَ قُدْرَةً عَلَی مَنِ اضْطَهَدَنِی، وَ تَکذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی، وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ، وَ أَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ، وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَ أُکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکرِ، وَ أَنْ أَشْکرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و شدّت کینه کینه توزان را به محبت، و حسد اهل تجاوز را به مودّت، و بدگمانی اهل صلاح را به اطمینان، و دشمنی نزدیکان را به دوستی، و گسستن خویشاوندان را به خوشرفتاری، و رو بر تافتن نزدیکان را از یاری نمودن به یاری، و دوستی ظاهرسازان را به دوستی حقیقی، و خوارانگاشتن مصاحبان را به حُسن رفتار، و تلخی ترس از ظالمان را به شیرینی ایمنی مبدّل ساز.
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر کسی که به من ستم کند چیرگی ده، و با آن که با من به مجادله برخیزد زبان گویا ساز، و بر آن که نسبت به من دشمنی ورزد پیروزی عنایت کن، و بر آن که مرا میفریبد چارهسازی مرحمت فرما، و بر آن که مرا زبون خواهد قدرت ده، و بر آن که مرا عیب میگوید توانی ده که دروغش را آشکار سازم، و از چنگ آن که مرا بیم دهد رهایم کن، و از آن که مرا به راه راست رهنمون شود و استقامت آموزد توفیق فرمانبری ده، و به پیروی از کسی که ارشادم نماید موفّق دار.
خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر خیرخواهی کسی که با من نیرنگ کند توفیق ده، و آن را که از من دوری کرده به خوبی پاداش دهم، و به آن کس که محرومم ساخته بخشش کنم، و به آن که از من بریده بپیوندم، و برخلاف آن که از من غیبت کرده از وی نیکو یاد کنم، و خوبی را سپاسگزارم، و از بدی چشم بپوشم.
ترجمه آیتی
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و بدل بفرماى کینه توزى دشمنان مرا به محبت و حسد حسودان مرا به مودت و بدگمانى صالحان را در حق من به اعتماد و دشمنى نزدیکان را به دوستى و کژتابى خویشاوندان را به نیکخواهى و فروگذاشتن اقرباى مرا به یاریگرى و دوستى ناپایدار مجامله گران را به دوستى پایدار و ناسازگارى معاشران را به معاشرتى کریمانه و تلخى بیم از ستمکاران را به شیرینى ایمنى از تجاوز ایشان.
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا در برابر آن که بر من ستم مى کند، تنى توانا ده و در برابر آن که با من به بحث و جدال برخاسته، زبانى گویا ده و در برابر کسى که با من دشمنى مى ورزد، پیروزى ده و در برابر کسى که بر من حیله مى کند، مکر ارزانى دار و در برابر کسى که مرا مقهور خود خواهد، قدرت عطا فرماى و دروغ کسى را که مرا دشنام مى دهد آشکار ساز و از آن که تهدیدم مى کند مرا به سلامت دار و توفیقم ده که فرمانبردار کسى باشم که مرا به راه راست برد و تابع آن که مرا به طریق رشاد مى کشد.
بار خدایا درود بفرست بر محمد و خاندانش و رستگارى بخش مرا تا کسى را که با من ناراستى کند به اخلاص پاسخ دهم و کسى را که از من دورى گزیند به نیکویى جزا دهم و کسى را که مرا محروم مى دارد به بذل و احسان به نوازم و با آن کس که رشته مودت بریده است به پیوندم و کسى را که از من به بدى یاد کرده به نیکى یاد کنم و خوبى را سپاس گویم و از بدى چشم فروبندم.
ترجمه ارفع
الها بر محمد و آل محمد درود فرست و کینه کینه توزان را براى من به محبت تبدیل کن و حسد ستمکاران را به دوستى و بدگمانى مردمان شایسته را به اطمینان و وثوق و دشمنى نزدیکانم را به دوستى و نافرمانى و مخالفت خویشاوندان را به نیکى کردن و احسان و خوار کردن نزدیکانم را به یارى دادن و دوستى ظاهرى مداراکنندگان را به دوستى حقیقى و اهانت معاشران را به معاشرت نیک و تلخى ترس از ستمگران را به شیرینى ایمن بودن مبدل فرما.
بار الها بر محمد و آل او درود فرست و قرار ده برایم دست نیرومندى بر هر که به من ستم کند و زبان گویایى بر هر که با من ستیزگى نماید و پیروزى بر هر کس که با من دشمنى کند و حیله ای در مقابل حیله کنندگان به من بده و نیرویى بر کسى که در تنگنایم گذارد و تکذیب گفتار هر که عیبجویى و بدگویى ام نماید. و تندرستى از شر کسى که مرا تهدید مى نماید و موفقم بدار براى فرمانبردارى کسى که کمکم کند و پیروى کسى که به راه راستم وادارد.
پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست و پا برجایم کن تا پاسخ دهم خیانت کسى را که به من خیانت کرده به خیرخواهى و پاداش دهم کسى که ترک مرا کرده به نیکى و عوض دهم کسى که محرومم نموده به بذل و بخشش و مکافات کنم هر که پیوندش را از من بریده به پیوستگى و مخالفت کنم با هر که پشت سرم بد گوید به اینکه به خوبى یادش کنم و از نیکى و احسان انسانها سپاسگزارى کنم و از بدى دیگران چشم پوشم.
ترجمه استادولی
خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست، و کینه دشمنان را در حق من به محبت، و حسد سرکشان را به دوستى، و بدبینى شایستگان را به اعتماد، و دشمنى نزدیکان را به ولایت و دوستى، و بدرفتارى خویشان را به نیکوکارى، و بى تفاوتى کسان و نزدیکان را به یارى، و دوستى ظاهرى مدارا کنندگان را به دوستى واقعى، و اهانت معاشران را به معاشرت کریمانه، و تلخى ترس از ستمگران را به شیرینى امنیت بدل ساز.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و برایم بر کسى که به من ستم کند قدرت، و بر کسى که با من خصومت ورزد زبان حجت، و بر کسى که با من دشمنى نماید پیروزى و نصرت قرار ده، و مرا بر کسى که با من نیرنگ زند چاره جویى، و بر کسى که بر من قهر و غلبه جوید قدرت، و نسبت به کسى که از من عیب جویى و بدگویى کند تکذیب، و از کسى که تهدیدم کند سلامتى ببخش، و مرا به اطاعت از کسى که به راه راستم برد، و پیروى از کسى که ارشادم کند موفق بدار.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرا توفیق ده تا با کسى که با من ناراستى نموده مقابله به خیرخواهى کنم، و کسى را که از من دورى گزیده با نیک رفتارى جزا دهم، و کسى را که محرومم ساخته به بخشش پاداش بخشم، و کسى را که از من بریده با پیوستن مکافات کنم، و با کسى که از من غیبت نموده با ذکر خیر مقابله کنم، و کار نیک دیگران را سپاس گزارم، و از بدى آنان چشم بپوشم.
ترجمه الهی قمشهای
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل او و عداوت دشمنان را با من به مهر و محبت و حسد ستمکاران را به لطف و مودت مبدل ساز و بدگمانى صالحان را در حق من به حسن ظن و اطمینان خاطر بدل فرما دشمنى نزدیکان را با من به دوستى و عاق و آزار ارحام را به نیکى و احسان بدل گردان و خذلان و بى اعتنائى خویشانم را بدل به نصرت و یاورى فرما و حجت ظاهرى اهل مکر و مدار را با من به محبت حقیقى مبدل ساز و رد و انکار معاشرانم را با من به حسن رفتار و تلخى هر کس از ظالمان را به شیرینى امن و امان مبدل گردان.
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل او و هر که در حقم ظلم و ستم کرد مرا بر او دست قدرت و نیروى انتقام عطا فرما و زبان مرا با خصم من گویا (و ناطقه مرا قوى) گردان و هر که با من عناد و لجاج کند مرا بر او فیروز گردان و هر که با من مکر و خدعه کند تو مکرى که بر او غالب شوم به من عطا فرما و هر که با من به قهر و غلبه برخیزد مرا بر او قدرت بخش و بر آنکه عیب جوئى و نکوهش کند مرا بر ابطال کلامش قادر ساز و از تهدید و توعید مردمم سلامت بدار و مرا به اطاعت و پیروى کسى که به راه سداد و صلاحم خواند و طریق هدایتم بنمود موفق ساز.
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل او و مرا تایید کن که با هر کس با من غش و خیانت کند در عوض با او مهربانى و راستى کنم و هر کس از من دورى کند به نیکوئى تلافى کنم و به هر کس که مرا محروم (از احسان) کند بذل و عطا کنم و با هر کس از من قطع پیوند (و ترک دوستى) کند در مقابل با او بپیوندم و به محبت پردازم و هر کس مرا غیبت و بدگوئى کند در مقابل به ذکر خیرش یاد کنم و توفیقم عطا کن که در مقابل نیکوئى (خلق و خالق) سپاسگزارى و از بدى خلق چشم پوشى کنم.
ترجمه سجادی
خداوندا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و درباره من کینه توزى دشمنان را به محبّت، و حسد متجاوزان را به دوستى و بدگمانى نیکان را به اعتماد، و دشمنى نزدیکان را به دوستى، و بدرفتارى خویشان را به نیکوکارى، و دست از یارى برداشتن کسان را به یارى نمودن، و دوستى (ظاهرى) مداراکنندگان را به دوستى واقعى، و اهانت معاشران را به خوش رفتارى، و تلخى بیم از ستمگران را به شیرینى امنیت مبدّل فرما.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و برایم بر آنکه به من ستم کرد، دستى و بر کسى که با من جدال کرد، زبانى و بر آنکه با من ناسازگارى نمود، پیروزى اى قرار ده. و مرا بر آنکه به من نیرنگ زند چاره جویى اى، و توانایى اى بر آنکه به من ستم نمود، و تکذیبى بر آنکه مرا دشنام داد، و سلامتى از آنکه مرا تهدید نمود، ببخش. و مرا به اطاعت از آنکه به راه راست استوارم گرداند و پیروى از کسى که ارشادم کرد، توفیق ده.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا توفیق ده تا با آنکه با من نادرستى نموده، از روى خیرخواهى برخورد کنم. و آنکه از من دورى کرده را به نیکى جزا دهم. و به آنکه محرومم نموده، با بخشش پاداش دهم. و کسى را که از من جدا شده به پیوستن مکافات دهم. و با آنکه از من غیبت نموده به نیکى یاد کنم. و نیکى (دیگران) را سپاس گزارم و از بدى (آنها) چشم پوشى کنم.
ترجمه شعرانی
خداوندا درود بر محمد و آل او فرست و کین دشمنان مرا به مهر مبدل کن و حسد ستمکاران را به نیکخواهى، و بدگمانى بندگان شایسته ات را درباره من بوثوق و حسن ظن، و دشمنى نزدیکان را به دوستى، و بد رفتارى خویشان را به خوش سلوکى، متارکه بستگان مرا به یارى و مددکارى، و چاپلوسى دوستان دروغین را به اخلاص، و قهر معاشران را به آمیزشى خوش، و تلخى ترس را به شیرینى ایمنى
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و دست توانایم ده بر آنکه بر من ستم کند، و زبانى گویا بر آنکه با من ستیز جوید، و فیروزى بر آنکه با من دشمنى ورزد، و چاره سازى آنکه مرا فریب خواهد داد، و نیرو بر آنکه مرا زبون خواهد کرد، و تکذیب آنکه عیب من گوید، و رهائى از دست آنکه آزار من جوید. مرا توفیق ده به اطاعت آنکه به من راه راست نماید و پیروى آنکه مرا ارشاد کند
خدایا درود بر محمد و خاندان او فرست و توفیقم ده که خیرخواهى آنکس کنم که بدخواهى من کرد و به آشتى تلافى کنم آن را که از من برید و به بخشش پاداش دهم آنکه مرا نومید کرد و به پیوندم رشته الفت آن را که از من بگسست و به نیکى یاد کنم آن را که غیبت من گفت و اینکه خوبى را سپاسگزارم و از بدى چشم پوشم.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و کینه توزى کینه توزان را درباره ى من به مهر، و رشگ تجاوز پیشه گان را به دوستى، و بد گمانى اهل صلاح را به اعتماد، و دشمنى نزدیکان را به وداد، و بریدگى آنهایى را که با من پیوند خویشى دارند به نیکویى، و بى اعتنایى خویشان را به پیروزى، و دوستى مجامله کاران را به دوستى راستین، و تلخى بیم از ستمکاران را به شیرینى ایمنى از تجاوز آنان، مبدل فرماى!
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و مرا در برابر آن کس که بر من ستم مى ورزد، دستى، و در برابر آن که با من حجت آغازد، زبانى، و پیش آن کس که با من سر دشمنى دارد، پیروزى بخش، و در برابر کسى که با من ترفند مى کند، مکر بیاموز، و پیش آن کس که مرا مقهور خویش خواهد، توانائى عطا فرماى، و دروغ دشنام دهنده ى مرا آشکار ساز، و مرا از تهدیدکننده ى من به سلامت دار، و توفیقم بخش که از آن کس فرمان پذیرم که مرا به راه راست برد و پیرو آن کس گردم که مرا به طریق رشد رهنمون مى گردد.
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و مرا توفیق بخش تا با آن کس که با من دغلى مى کند به اندرز مواجهه کنم و کسى که از من دورى مى گزیند با وى به نیکوئى بپردازم و آن کس که مرا محروم مى دارد به دهش بنوازم و با آن کس که از من بریده در پیوندم و آن کس را که از من به بدى یاد کرده به نیکى یاد کنم و خوبى را سپاس دارم و از بدى دیده فرو دوزم.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، و درباره ى من تغییر ده دشمنى سخت دشمنان را به دوستى، و رشک بردن سرکشان از حق را به محبت، و بد گمانى نیکان را به اطمینان، و دشمنى آشنایان را به دوستى، و بد رفتارى خویشان را به خوش رفتارى، و خوار گردانیدن نزدیکان را به یارى کردن، و دوستى مداراکنندگان (دوستان ظاهرى) را به دوستى واقعى، و اهانت آمیزش کنندگان را به آمیزش نیک، و تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى ایمن بودن (از ایشان)
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و براى من بر کسى که به من ستم کند دستى (توانائى جلوگیرى از ستم) و بر آنکه زد و خورد و گفت و شنود نماید زبانى (حجت و برهانى) و بر آنکه دشمنى کند فیروزى قرار ده، و به من بر آنکه درباره ام حیله کند (در برابر آن) مکر و فریبى، و بر آنکه بر من مسلط شود توانائى، و بر آنکه مرا دشنام دهد تکذیبى (گفتن به اینکه دروغ گفتى) و از آنکه مرا مى ترساند سلامتى ببخش، و به فرمانبرى آنکه مرا به راه راست آورد (معلم علوم دینى) و پیروى کسى که مرا (به راه حق) راهنمائى نماید (پیشوایان دین) توفیقم ده
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا توفیق ده تا با کسى که با من غش (ناراستى) نموده از روى اخلاص (درستى) رفتار کنم، و کسى را که از من دورى کرده به نیکوئى پاداش دهم، و کسى که مرا نومید گردانیده ببخشش عوض دهم، و کسى را که از من بریده به پیوستن مکافات نمایم، و از آنکه از من غیبت نموده (پشت سر بدگوئى کرده) به نیکى یاد کنم، و نیکى را سپاس گزارده از بدى چشم بپوشم.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ
وَ مِنْ حدِ أَهْلِ الْبَغْی الْمَوَدَّةَ وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَةَ وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَینَ الْوَلاَیةَ
وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ وَ مِنْ خِذْلاَنِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَةَ وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ
وَ مِنْ رَدِّ الْمُلاَبِسِینَ کرَمَ الْعِشْرَةِ وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلاَوَةَ الْأَمَنَةِ»
"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، از وجود مبارکت و از پیشگاه با عظمتت درخواست مى کنم، مرا بجاى دشمنى کینه توزان از محبت، بجاى حسدورزى متجاوزان از مودت،و بجاى بدگمانى اهل صلاح از اعتماد و اطمینان، و بجاى دشمنى نزدیکان از دوستى، و بجاى بدرفتارى اقوام از خوشرفتارى و بجاى بى اعتنائى نزدیکان از یارى، و بجیا دوستى مجامله کاران از دوستى واقعى،و بجاى بى توجهى همنشینان از خوشرفتارى، و بجاى تخلى ترس از ستمکاران، شیرینى آرامش و امنیت برخوردار ساز".
الهى آنچه این نه طایفه در حق من روامى دارند، یا از روى جهل و غفلت، یا از روى عمد، یا از پى ضعف ایمان و بى توجهى به آخرت و عذاب دردناک توست.
الهى آنچه آنها انجام مى دهند عین معصیت و محض گناه و چیزى جز عصیان و خطا نیست.
الهى براى هر یک از این اشتباهات و خطاها دادگاهیه در محشر برپاست، و براى آلوده به این معاصى عذر قابل قبولى در پیشگاه تو نیست.
خداوندا من نمى خواهم همانند آن بیچارگان، آلوده به آن گناهان ظاهرى و باطنى باشم.
الهى من عاشق تخلق به اخلاق تو و انبیاء توام، به من عنایت کن که در برابر آن همه بدیهائى که از آنان نسبت به من صادر مى شود، به خوبى ها جواب آنها را بگویم، زیرا من بنده تو هستم و بنده باید در تمام شئون حیات مطیع مولایش باشد.
این وجودمقدّس توست که در قرآن مجید پاسخ گوئى بدیها را به خوبیها از نشانه هاى مغزداران دانسته، و فرموده اى: آخرت آباد، از مردم با کرامتى است که گناه دیگران را با گناه جواب نمى دهند.
«وَ یدْرَؤُونَ بِالْحسنَة السَّیئَةَ اُولِئک لَهُمْ عُقْبَى الدّارِ»:(۲۹۶)
و اینان با خوبى و نیکى و با درستى و صداقت و با کرامت و بزرگوارى، و با اخلاق حسنه و عمل شایسته بدى دیگران را از خود دفع مى کنند،عاقبت خوش و آبادى سراى آخرت از این مردم است.
امامان بزرگوار شیعه که از جانب حضرت حق در تمام زمینه هاى زندگى اسوه سرمشق هستند تا در دنیا مى زیستند، از جانب مردم زمانه و اقوام و بعضى از دوستان و همه دشمنان در معرض آزارها و اذیت ها، و بخصوص ناراحتى هاى روحى بودند، ولى در برابر همه آنها رنج ها صبر و استقامت پیشه کردند و خوبیهاى اخلاقى و عملى خود را در برابر بدیهاى مردم بعنوان پاسخ و جواب قرار دادند و از این طریق علاوه بر اینکه درس هاى الهى و ملکوتى براى بشر به یادگار گذاردند، روى تاریخ انسانیت را چون وسط روز روشن و نورانى کردند!
شخصى از اهل شام به مدینه آمد، مردى را دید در کنارى نشسته، توهش به او جلب شد، پرسید این مرد کیست؟گفتند: حسین بن على بن ابیطالب، سوابق تبلیغاتى عجیبى که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش بجوش آید و قربة الى اللّه آنچه مى تواند سبّ و دشنام نثار آن حضرت بنماید، آنچه خواست گفت و در این زمینه عقده دل گشود، امام علیه السلام بدون آن که خشم بگیرد، و اظهار ناراحتى کند، نگاهى پر از مهر و عطوفت به او کرد، و پس از آنکه چند آیه از قرآن مبنى بر حسن خلق و عفو و اغماض قرائت کرد به او فرمود:
ما براى هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم، آنگاه از او پرسید، آیا از اهل شامى؟جواب داد آرى، فرمود: من با این خلق و خوى سابقه دارم و سرچشمه آن را مى دانم.
پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبى،اگر احتیاجى دارى حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرائى کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.
مرد شامى که منتظر بود با عکس العمل شدیدى برخورد کند، و هرگز گمان نمى کرد با یک هم چو گذشت و اغماضى روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت:آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته مى شد و من به زمین فرو مى رفتم و روى زمین کسى از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از آن ساعت بر عکس، کسى نزد من از او پدرش محبوبتر نیست.(۲۹۷)
از این نمونه اخلاق در انبیا و ائمه فراوان دیده مى شود، که رقم زدن آنها در این سطور میسر نیست.
امام علیه السلام به دنبال درخواست هایش از حضرت حق در جهت تتمیم مکارم اخلاق عرضه مى دارد:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی
وَ هَبْ لِی مَکراً عَلَى مَنْ کایدَنِی وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی وَ تَکذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی
وَ سَلاَمَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِى»:
"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و در برابر آن که به من ستم نموده دستى توانا جهت رفع ستم، و نسبت به کسى که با من در برابر حقایقى که به آن اعتقاد راسخ دارم به گفتگوى بى ربط برمى خیزد زبانى همراه با حجت و برهان،و در برابر دشمنم پیروزى، و در برابر آن که خدعه و مکر مى کند، تدبیرى قوى، و بر آن که بر من مسلطّ مى گردد توانائى، و بر آن که عیبم مى نماید قدرت تکذیب،و نسبت به هر کس که تهدیدم کند سلامتى، و نسبت به دلسوزان و ناصحان و انبیا و امامان و معلّم معارف توفیق پیروى،و در برابر آن که مرا راهنماست توان اطاعت و فرمانبردارى عنایت فرما".
آرى اگر این خواسته ها برآورده شود، و مسئله پیروى از امامان معصوم و هادیان راه حق بر انسان آسان گردد، تمام درهاى سعادت به روى انسان باز مى شود، و کلیه درهاى شقاوت به روى انسان بسته مى گردد.
مشکلى که در طول تاریخ انسان از ابتداى شروع حیات تا به این زمان وجود داشته، و بنظر مى رسد مادر تمام مشکلات و گناهان و معاصى و ظلم ها باشد عدم اطاعت انسان از اولیاء الهى،و فرار بشر از خطر فرمانبردارى از انبیا و امامان بوده.
اگر تمام انسانها در تمام مناطق در تمام شئون از حق پیروى مى کردند، این همه بدبختى گریبانگیر بشر نمى شد، و این همه ظلم و ستم و گناه و معصیت به میدان ظهور قدم نمى گذاشت!
خوشا آن بنده با عهد و پیوند *** که دارد بازگشتى با خداوند
بکام خویش اگر چندى رود راه *** چو باز آید نیاز آرد بدرگاه
بنالد گاهى از سوز و گدازى *** بمالد بر زمین روى نیازى
بجوشد بحر الطاف خدائى *** زگرداب غمش بخشد رهائى
بگوید اى خدا بر عزت تو *** به عزت بخشى بى منت تو
بدان مهرى که ختم انبیار است *** بدان سرى که شاه اولیا را ست
به حق هاى هاى اشک ریزان *** ببانگ هاى هوى صبح خیزان
به اشک طفلى از درد نهانى *** ببانگ هاى هوى صبح خیزان
به مسکینى و عجز عذر خواهان *** به عذرآوردن صاحب گناهان
به سختى بردن ایام دورى *** به تلخى بردن شام صبورى
به اشک و زارى شام غریبان *** به رشک عاشق از کام رقیبان
به اشک و زارى شام غریبان *** به رشک عاشق از کام رقبان
به صحرا گشتن وا مانده راهان *** به تنها ماندن افتاده در چاه
به تسلیم مریدان در ارادت *** به تکبیر شهیدان در شهادت
به بیخوابى شام دل فکاران *** به بى تابى روز رزه داران
به سوز گریه امیدواران *** به آه سوزناک سوگواران
به داغ من که از شمعم جگر سوخت *** به سوز شمع کز من بیشتر سوخت
کزین وادى مرا آزادیى بخش *** زنور شمع خویشم هادیى بخش
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ وَ أَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ وَ أُکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکرِ وَ أَنْ أَشْکرَ الْحنَةَ وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ»
"خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و به من از باب لطف و رحمتت توفیقى عنایت فرما که نیرنگ و دغل بازى مردم را با خیرخواهى و قهر و بى مهرى و دورى آنان را با نیکوئى، و از آنانى که مرا محروم کردند با بخشش و عطا، و از قطع کنندگان با پیوستن، و از غیبت کنندگان با سخن خیر و کلام نیک و تعریف و تمجید، و در برابر خوبیهاى مردم با سپاس و شکر، و در مقابل بدیهایشان با چشم پوشى و اغماض روبرو شوم".
راستى چه درخواست هاى عجیبى است، قدرتى بالاتر از قدرت ملک ملکوت لازم است که بتوان این بار سنگین اخلاقى را کشید، بارى که آسمان از قبلوش سرپیچید، که در برابر آن همه بدیهاى مردم، آدمى این همه خوبیها و حسنات را بعنوان تلافى و مقابله نثار آنان کند.
در برابر دغل بازان خیرخواهى، و در برابر بى مهرى، رحمت و مهربانى، و در مقابل محروم کنندگان عطا و بخشش،و در عوض قطع کنندگان وصل،و در برابر بدگویان سخن خیر و در مقابل بدکاران چشم پوشى و اغماض بکار رود!!
خوانندگان عزیز این همه واقعیات باارزش که به عنوان مکارم اخلاق مطرح است. دستور خدا و انبیا و امامان است، من اگر بخواهم آیات و روایات مربوط به این حسنات را در این نوشته بیاورم و نسبت به هر کدام توضیح بدهم از باب "مثنوى هفتاد من کاغذ شود"مى شود.
بیائید به همین جملات ملکوتى وگفته هاى حکیمانه و سخنان و عرشى و نورانى قناعت کنیم، و به تمرین این حقایق آسمانى برخاسته، به تمام انبیا و امامان باکرامت اقتدا نموده، از بند شیطان و شیطنت آزاد شویم، و در سعادت دنیا و آخرت را به روى خود باز نموده، و در شقاوت دوسرا را به روى خود ببندیم.
پی نوشت:
۲۹۶- رعد، ۲۲.
۲۹۷- "داستان و راستان" ص ۲۸.
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم صل على محمد و آل محمد. و ابدلنى من بغضه اهل الشنان المحبه».
«بغضه» به کسر باى موحده و فتح آن هر دو روایت شده، بمعنى شده البغض.
قال فى الصحاح: البغضاء: شده البغض. و کذلک البغضه- بالکسر.
و شناه شناءه و شنانا- بالتحریک- و شنانا- بالتسکین-: ابغضه. و قرى بهما قوله تعالى: (و لا یجر منکم شنان قوم) قال الجوهرى: و هما شاذان.
فالتحریک شاذ فى المعنى. لان فعلان انما هو من بناء ما کان معناه الحرکه و الاضطراب. و التسکین شاذ فى اللفظ لانه لم یجى شى ء من المصادر علیه. و قال ابو عبیده و ابن الاثیر: الشنان بغیر الهمز مثل الشنان بالهمز و المد.
یعنى: بار خدایا، درود گوى بر محمد و آل محمد. و بدل کن بغض و عداوت دشمنان مرا که اهل بغض و عداوتند به دوستى ایشان.
«و من حسد اهل البغى الموده».
البغى: التعدى. و بغى علیه: استطال.
(یعنى:) و بدل کن حسد اهل طغیان و تعدى را به مودت و دوستى.
«و من ظنه اهل الصلاح الثقه».
الظنه- بکسر الظاء المعجمه-: التهمه. و اضافه الظنه الى اهل الصلاح على الاضافه الى المفعول. اى: من تهمتهم و سوء الظن بهم الثقه بصلاحهم و امانتهم.
یعنى: و بدل کن تهمت و بدگمانیى که به اهل صلاح دارم به ثقه و اعتماد کردن بر ایشان.
«و من عداوه الادنین الولایه».
الادنین- بفتح النون-: جمع الادنى، کالمصطفین.
و الولایه- بفتح الواو- بمعنى المحبه.
(یعنى:) و از دشمنى کردن نزدیکان بدل کن به محبت و دوستى.
«و من عقوق ذوى الارحام المبره».
البر: ضد العقوق. و کذا المبره.
یعنى: و بدل کن نافرمانى کردن خویشاوندان را به فرمانبردارى و نیکوکارى.
«و من خذلان الاقربین النصره».
الخذلان- بکسر الخاء المعجمه-: ترک النصره.
یعنى: بدل کن ترک نصرت و مددکارى نزدیکان به یارى کردن ایشان.
«و من حب المدارین تصحیح المقه».
بضم الحاء المهمله. و الاضافه اما اضافه الى الفاعل او اضافه الى المفعول، سواء کان المدارین على صیغه الفاعل او المفعول. اى: حبهم ایاى. او: حبى ایاهم. و یحتمل ایضا ان یکون المعنى: من الحب الذى هو شان الذین یدارون، او شان الذین یدارون.
و کذلک القول فى «خب»- بالخاء المعجمه المکسوره- على بعض نسخ الاصل. و الخب- بالکسر- مصدر خبه، اى: خدعه. فى الحدیث: «المومن غر کریم. و المنافق خب لئم». و اما الخب- بالفتح- فهو الرجل الخداع.
و داراه، اى: خاتله و خدعه. و المداراه: المداجاه و الملاینه. یقال: داجاه، اذا داراه. کانه ساتره العداوه.
و المقه: المحبه، مصدر و مقه یمقه، اى: احبه فهو وامق. و الهاء عوض عن الواو.
یعنى: و بدل کن دوستى خدعه کنندگان و فریب دهندگان- یا: خدعه و فریب ایشان- را به دوستى واقعى که مشوب به خدعه و فریب نبوده باشد.
«و من رد الملابسین کرم العشره».
رد علیه: لم یقبله و خطاه. قاله فى المغرب.
و الملابسین: المخالطین.
و العشره- بکسر العین على فعله-: اسم للمعاشره. قال فى الصحاح: المعاشره المخالطه. و کذلک التعاشر. و الاسم: العشره. و فى بعض النسخ: «العشیره»- على فعیله- بمعنى القبیله.
یعنى: و بدل کن خطا و عدم قبول خلطه کنندگان به حسن معاشرت- یا: به نیکویى خویشاوندان و اهل قبیله.
«و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه».
الامنه بالتحریک و بالتسکین کلاهما مرویان.
(یعنى:) و بدل کن تلخى خوف ستمکاران را به شیرینى امنیت ایشان. و کلام مبنى بر استعاره است.
«اللهم صل على محمد و آله. و اجعل لى یدا على من ظلمنى، و لسانا على من خاصمنى، و ظفرا بمن عاندنى».
الید: القوه و القدره. و منه:(السماء بنیناها باید)، اى: بقوه.
(یعنى:) بار خدایا، درود گوى بر محمد و آل او. و بگردان از براى من قوتى و قدرتى بر آن کسى که بر من ظلم کرده، و زبانى بر آن کسى که بر من خصومت و عداوت کرده، و فیروزى و ظفر بر آن که با من عناد و دشمنى کرده.
«وهب لى مکرا على من کایدنى».
المکر و الحیله و الخدیعه نظائر. و المراد من استیهاب المکر جزاوه.
یعنى: و ببخش مرا جزاى مکر بر آن که با من کید و مکر کرده. یعنى: مرا راهنمایى کن به طریقى که از حیله و مکر او خلاصى یابم.
«و قدره على من اضطهدنى».
افتعال من الضهد بمعنى القهر. یقال: ضهدته فهو مضهود و مضطهد، اى: مقهور مضطر.
(یعنى:) و توانایى ده مرا بر آنکه مرا مقهور و مغلوب گردانید.
«و تکذیبا لمن قصبنى».
اى: عابنى. یقال: قصبه یقصبه، اى: عابه یعیبه. و اصله: القطع. کان من عاب احدا فقد قطعه، او انه قطعه عن کماله، او انه قطع کمالا ما من الکمالات عنه.
(یعنى:) و به دروغ منسوب ساز کسى را که عیب کند مرا.
«و سلامه ممن توعدنى».
التوعد: التهدد.
(یعنى:) و سالم دار مرا از آن کس که مرا ترساند.
«و وفقنى لطاعه من سددنى، و متابعه من ارشدنى».
التسدید: التوفیق للسداد- بالفتح- و هو الصواب و القصد من القول و العمل.
و الارشاد: ضد الضلاله.
(یعنى:) و توفیق ده مرا به فرمانبردارى آن کس که مرا توفیق داده به راستى و صواب، و پیروى نمودن آنکه مرا راه حق نموده.
«اللهم فصل على محمد و آله. و سددنى لان اعارض من غشنى بالنصح و اجزى من هجرنى بالبر».
و سددنى، اى: وفقنى للسداد، و هو الصواب.
و غشه یغشه- بالضم- غشا- بالکسر- و شى ء مغشوش. و استغشه: ضد استنصحه.
و النصح- بضم النون-: الخالص. و رجل ناصح الجیب، اى: نقى القلب.
و الناصح: الخالص من کل شى ء. و کل شى ء خلص فقد نصح.
و هجر، اى: قال غیر الحق. قال الجوهرى فى الصحاح: الم تر الى المریض اذا هجر، اى: قال غیر الحق. و هجره: صرمه. و هما یتهاجران، اى: یتقاطعان.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و توفیق ده مرا که در مقابل آن کسى که مغشوش ساخته محبت خود را به خیانت، دوستى خالص نمایم، و پاداش و جزاى آن کس را که در حق من بهتان و ناحق گفته، نیکویى نمایم.
«و اثیب من حرمنى بالبذل».
اثابه: پاداش دادن.
(یعنى:) پاداش و عوض کنم آن کس را که مرا محروم ساخته از خیر، به بذل نمودن خیر به او.
«و اکافى من قطعنى بالصله».
و کافاته على ما کان مکافاه: جازیته.
(یعنى:) و مکافات و جزادهم آن کس که از من ببریده، (به) پیوستن به او.
«و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر».
قوله علیه السلام: «و اخالف» من: خالفت زیدا الى کذا، اذا قصدته و اتیته- و منه قوله تعالى فى سوره هود:(و ما ارید ان اخالفکم الى ما انهاکم عنه)- لامن خالفته عنه کما فى قوله تعالى: (فلیحذر الذین یخالفون عن امره) قال الزمخشرى فى کتاب اساس البلاغه: خالف عن امره، (فلیحذر الذین یخالفون عن امره). و خالفه الى کذا- (و ما ارید ان اخالفکم الى ما انهاکم عنه).
و اغتابه اغتیابا، اذا وقع فیه. و الاسم: الغیبه- بالکسر- و هى ان یتکلم خلف انسان مستو بما یغمه لو سمعه. فان کان صدقا سمى غیبه. و ان کان کذبا سمى بهتانا.
(یعنى:) مخالفت کنم و قصد کنم آن کسى که مرا غیبت کرده و به چیزهاى ناخوش ذکر کرده، به نیکویى ذکر.
«و ان اشکر الحسنه، و اغضى عن السیئه».
الاغضاء- بالغین و الضاد المعجمتین-: ادناء الجفون، و اغضى اللیل، اذا اظلم.
(یعنى:) و سپاسگزارى نمایم نیکوییها را، و چشم بپوشانم از بدیها.
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
بغضه: به کسر باء به معنى شدت بغض و عداوت،
شنان: به سکون نون و فتح آن به معنى عداوت،
بغى: ظلم.
ظنه: به کسر ظاء به معنى تهمت.
ثقه: وثوق و اعتماد،
ادنین: از دنو به معنى اقارب و عشایر.
ولایه: به فتح واو دوستى و به کسر آن حکومت.
عاق و عقوق: به معنى قطع،
خذلان: یاورى ننمودن.
مبره: نیکوئى،
مدارا: به میل دیگرى راه رفتن و هر کار که او کند تسلیم نماید و این عمل در شریعت محبوب است.
مقه: اصل او ومق کوعد وعده به معنى دوست داشتن و وثوق داشتن
ملابس: مخالط را گویند که در ظاهر طریقى معامله کند و در باطن طریق دیگر.
مرارت: تلخى و زهره.
امنه: من الامن مصدر است.
مقدمه: از اینکه انسان متحمل بار تکلیف شده است لابد است که اصلاح امر معاش خود کند و معاد خود که افساد هر یک مانع است از اطاعت در اوامر و نواهى خدا و این مطلب حاجت به برهان ندارد بعد از شهادت وجدان از این جهت است که ناس مامورند به الفت با همدیگر و رفت و آمد با هم و در جمعه و جماعات با هم جمع شوند و قضاء حوائج یکدیگر نمایند و مدارا با یکدیگر.
آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از این جهت است مامور به حلم و کظم غیظ است چه خوب ارشاد و دلالت کند حضرت سبحان به خلیل خود محمد مصطفى صلى الله علیه و آله که: اگر بدخو و بدقلب باشى مردم از اطراف تو پراکنده شوند و در سوره ى حم در مقام ارشاد حقیقت به عبد خود مى نماید که اگر مى خواهى دشمن جانى تو خویش و قوم جانى تو شود او در مقام بدگوئى و ذم تو بیرون آید تو در مقام مدح و ثناء او در آى که او دوست جانى تو شود و از این جهت مردم مامورند که افعال و اقوال همدگر را حمل بر صحت نمایند و لذا امام (ع) از باب اینکه امر معاش مختل نشود دعا مى کند این فقرات را و این فقرات هم از اخلاق حسنه و افعال مرضیه منافات به عنوان ندارد.
شرح: یعنى اى خداى من رحمت فرست بر محمد و آل او و تبدیل نما تو عداوت از اهل عداوت را به دوستى ایشان و حسد اهل ظلم و کینه را به مهربانى ایشان و از تهمت اهل صلاح و سداد به وثوق آنها و از عداوت اقارب به دوستى آنها و از قطع رحم ذوى الارحام به نیکوئى ایشان و از خارى و ذلت و یارى نکردن اقارب به یارى ایشان و از دوست داشتن مداراکنندگان به ثبوت و وثوق ایشان و از رد مخالطین معاشرت به نیکوئى یعنى از برگرداندن مخالطین که باطن ایشان با من درست نیست به معاشرت به نیکوئى و از تلخى خوف ظلام به شیرینى امن.
اللغه:
ید: به معنى قدرت و قوت و سلطنت.
لسان: به معنى حجت چنانچه در اساس اللغه است.
ظفر: بالتحریک به معنى غلبه کردن.
مکر: به معنى خدعه است،
کید: دشمنى نمودن،
صهد: به معنى غلبه و قهر.
توعد: ترسانیدن.
تسدید: ارشاد به کار خوب از قول در عمل.
شرح:
یعنى اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل محمد و بگردان از براى من قوت و قدرت بر کسى که بر من ظلم کرده است و حجت و دلیل از براى من بر کسى که جدال و نزاع کرده است مرا، غلبه بر کسى که عداوت کرده است مرا، و عطاء بکن از براى من خدعه را بر ضرر کسى که دشمنى کرده است مرا، قدرت بر ضرر کسى که مقهور کرده است مرا، و تکذیب از براى کسى که عیب کرده مرا، و سالم بودن از کسى که ترسانید مرا، و توفیق تو مرا از براى اطاعت کردن کسى که ارشاد به خوبى کند مرا، و متابعت کسى که ارشاد کند مرا.
ختام:
این امورى که از خداى تبارک و تعالى سئوال شد منافات با مرضى از افعال که در عنوان دارد ندارد زیرا که این امور که سئوال شد از صفات حسنه است در انسان زیرا که نفس انسانى بایست متصف به صفات عالیه باشد یکى از صفات عالیه ى انسان آن است که بتواند غلبه بر خصم کند چنانکه اولیا و انبیاء این مطلب را از خدا مى خواسته اند آیه ى «فاعتدوا علیهم بمثل ما اعتدى علیکم» و لو ان لى بکم قوه او آوى شاهد بر مقال است اگر این صفت بد بوده است پیغمبر سئوال نمى کرد این مطلب را.
اللغه:
الغش: تدلیس و خدعه نمودن.
نصح: نصیحت و راه نمودن.
هجران: مفارقت نمودن،
ثواب: عمل را عوض دادن،
بذل: بخشش.
مکافات: مجازات،
غضى: عفو.
شرح:
اى خداى من صلوات فرست بر محمد و آلش و ارشاد نما تو مرا براى آنکه مقابلى کنم کسى را که خدعه کرده است مرا به نصیحت یعنى از خدعه کردن به او یارى در عوض کنم و جزا دهم کسى را که مفارقت کرد مرا به نیکوئى و جزا دهم کسى را که محروم کرد مرا به بخشش، و مجازات کنم کسى را که ترک من کرد به صله و مخالفت کنم کسى را که غیبت کرد مرا به خوبى و اینکه شکر کنم من خوبى را و چشم بپوشانم از بدى.
ختام مسک:
اى برادر اگر خواهى رستگار در دنیا و آخرت شوى و سر آمد امثال و اقران خود باشى عمل نماى که تو را موفق گردانند بر اتصاف به این صفات بینى و بین ربى که هیچ حکیمى را قدرت بر ایجاد این نحو کلام نیست زیرا که تمنا نصیحت است در مقابل غش، و خوبى گفتن است در مقابل غیبت در روایت است که هر که را غیبت کنند نصف گناه او آمرزیده مى شود، و در روایت دیگر منقول است از حضرت صادق (ع) که آن جناب فرموده است که: قسم به خداى عظیم که دروغ مى گوید کسى که دعوى کند که من از اولاد حلالم یعنى حلال زاده هستم و حال آنکه غیبت کند و حرمت آن از بدیهیات شرع است.
و در روایت دیگر است: هر که شکر نعمت مردم نکند شکر نعمت خدا هم نمى کند.
و در روایت است که هر که هجران از برادر دینى خود کند فوق سه روز آن هجران حلال نیست و چشم پوشیدن از بدیهاى مردم علاوه بر نقل اهل بیت فوائد دنیویه و اخرویه ى زیاد بر آن مترتب است و تفصیل را مجال نیست خلاصه ى کلام مدار در این فقرات طلب توفیق خوبى نمودن است.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در پنجمین فراز بعضى از اصول مکارم اخلاق را چنین بازگو مى کند: (بار خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و بغض و کینه ى کینه توزان را براى من به محبت) (اللهم صل على محمد و آل محمد، و ابدلنى من بغضه اهل الشنان المحبه).
(و حسادت اهل تجاوز را به مودت و دوستى) (و من حسد اهل البغى الموده).
(به گمانى صالحان را به اعتماد) (و من ظنه اهل الصلاح الثقه).
(دشمنى نزدیکان را به صداقت و دوستى عصیان دورکشى خویشاوندان را به نیکى، بى اعتنائى و خذلان اقربا را به نصرت تبدیل فرما) (و من عداوه الادنین الولایه، و من عقوق ذوى الارحام المبره، و من خذلان الاقربین النصره).
(حب و دوستى مجامله کاران را به محبت واقعى اهانت مصاحبان و همراهان را به حسن معاشرت، و تلخى ترس از ستمگران را به حلاوت و شیرینى امنیت مبدل ساز) (و من حب المدارین تصحیح المقه، و من رد الملابسین کرم العشره، و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه).
در ششمین فراز در رابطه با برخورد با ظالمان و ستمگران مطالبى ذیل را خواستار مى گردد: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و براى من دستى و قدرتى بالاتر از کسى که به من ستم کرده، زبانى گویاتر بر آنکه با من به مخاصمه برخاسته، و پیروزى بر کسى که با من از در دشمنى بیرون آمده، قرار ده) (اللهم صل على محمد و آله، و اجعل لى یدا على من ظلمنى و لسانا على من خاصمنى، و ظفرا بمن عاندنى).
و مى افزاید: (و به من راه چاره اى در برابر کسى که با من از در کید و مکر بیرون آمده، و قدرتى در مقابل آنکه مرا مقهور ساخته، و وسیله و ابزار تکذیبى در برابر آنکه از در عیبجویى و دشنام گوئى با من درآمده، و سلامت و تندرستى از کسى که مرا تهدید کرده محبت فرما) (وهب لى مکرا على من کایدنى، و قدره على من اضطهدنى، و تکذیبا لمن قصبنى، و سلامه ممن توعدنى).
(همچنین به اطاعت کسى که مرا به راه راست وامى دارد، و متابعت از کسى که ارشادم مى کند، موفق دار) (و وفقنى لطاعه من سددنى، و متابعه من ارشدنى).
در هفتمین فراز بخش دیگرى از اصول اخلاق را از زاویه ى دیگرى مورد توجه قرار داده عرض مى کند: (بار خداوندا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا آن چنان به راه ثواب دار که هر کس با من غش و خیانت مى کند با او به نصح و خیرخواهى معارضه کنم) (اللهم صل على محمد و آله، و سددنى لان اعارض من غشنى بالنصح).
(هر کس از من دورى نماید به نیکى پاداش دهم) (و اجزى من هجرنى بالبر).
(آن کسى که مرا محروم نماید با بذل و بخشش اجر و مزد دهم) (و اثیب من حرمنى بالبذل).
(هر کس از من قطع رابطه کند با برقرارى پیوند مکافات نمایم) (و اکافى من قطعنى بالصله).
(کسى که پشت سر من غیبت کند (و عیوب مرا برشمارد) من با برشمردن نیکیهایش با او به مخالفت برخیزم) (و اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر).
(از نیکى تشکر کنم، و از بدى چشم پوشى نمایم) (و ان اشکر الحسنه، و اغضى عن السیئه).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۳۳۵-۳۱۹
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أبْدِلْنی مِنْ بِغْضَةِ أهْلِ الشَّنآنِ المَحبَّة، وَ مِنْ حَسَدِ أهْلِ البَغْی المَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّهِ أهْلِ الصَّلاح الثّقَةَ، وَ مِنْ عَداوَة الأدْنَینَ الوَلایةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الأرْحامِ المبرَّةَ، وَ مِنْ خِذْلانِ الأقْرَبینَ النُّصْرَةَ، وَ مِنْ حُبِّ المُدارینَ تَصْحیحَ المِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ المُلابِسینَ کرَمَ العِشْرَة، وَ مِنْ مَرارَةِ خَوْفِ الظّالِمینَ حَلاوَةَ الأمَنَةِ».
ابدلت کذا من کذا ابدالا: اذهبت الاول و جعلت الثانى مکانه.
و من بدلیه، اجعل المحبه بدلا من بغضه اهل الشنان، او ابتدائیه على القول
بانکار مجى «من» للبدل، لان ابتداء الابدال حصل من البغضه. و اغرب من قال: انها لبیان الجنس، فان البغضه ضد المحبه لا جنس لها، و هل یخفى ذلک على من له ادنى تمییز؟ فسبحان واهب العقول.
و البغضه بالکسر: شده البغض.
و الشنان بالتحریک و التسکین: البغض، و قرى بهما قوله تعالى: «شنان قوم».
قال الجوهرى: و هما شاذان، فالتحریک شاذ فى المعنى، لان فعلان انما هو من بناء ما کان معناه الحرکه الاضطراب کالضربان و الخفقان، و التسکین شاذ فى اللفظ، لانه لم یجى ء شى ء من المصادر علیه.
قال ابوعبیده: و الشنان بغیر همز مثل الشنان، و انشد الاحوص:
و ما العیش الا ما تلذ و تشتهى و ان لام فیه ذو الشنان و فندا
و البغى: الظلم و التعدى و الاستطاله و السعى فى الفساد و طلب الشر، یقال: بغى احدهما على صاحبه بغیا- من باب رمى- اى: طلب له شرا. و لما کان الحاسدون ظالمین طالبین للمحسود شرا بتمنى زوال نعمته، جعلهم علیه السلام اهل البغى.
و الظنه بالکسر: التهمه، و هى اسم من ظننته- من باب قتل- اذا اتهمته.
و الثقه: الائتمان.
یقال: وثق به یثق بکسرهما ثقه و وثوقا اى: ائتمنه.
فان قلت: کیف نسب الظنه الى اهل الصلاح، و سوء الظن بالمسلمین و اتهامهم محظور؟ فعن النبى صلى الله علیه و آله: ان الله حرم من المسلم دمه و عرضه و ان یظن به ظن السوء.
و عن ابى عبدالله علیه السلام: اذا اتهم المومن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء.
بل مقتضى الصلاح حسن الظن بالمومن و عدم اتهامه.
کما روى عن امیرالمومنین علیه السلام: ضع امر اخیک على احسنه حتى یاتیک ما یقلبک عنه، و لا تظنن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فى الخیر محملا.
و لذلک قال العلماء: افعال المومنین محموله على الصحه.
قلت: لیس المراد بالظنه هنا الا عدم الثقه و الطمانینه بکل احد، و لیس المراد بها الاتهام بما ینافى العداله، فان من شان اهل الراى و الصلاح ان لایثقوا بکل احد و لا یرکنوا الى کل شخص، تفادیا عن الغرر و اخذا بفضیله الحزم.
و لذلک قال امیرالمومنین علیه السلام: الطمانینه الى کل احد قبل الاختبار عجز.
و فى کلامهم: اذا کان الغدر طبعا فالثقه بکل احد عجز. و على هذا المعنى حمل الخبر المشهور: الحزم سوء الظن بالناس.
و فى روایه: احترزوا من الناس بسوء الظن.
و روى ثقه الاسلام فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام: الحزم مساءه الظن.
قال بعض الشارحین: یعنى ان جوده الراى و احکام الامر و الاخذ بالثقه یقتضى سوء الظن بالناس، یعنى تجویز السوء منهم و التثبت فیما یاتون به، حتى یتبین الحق من الباطل و الصدق من الکذب و العلم من الشبهه، و لو وجب القبول منهم و الثقه بهم من غیر حزم و لم یجز نسبه السوء الیهم لوقع الهرج و المرج و بطل الدین و رجع کما کان قبل البعثه.
و بالجمله: فالحزم یوجب ان یبنى الحال على تجویز السوء منهم، حتى یتبین الحق و یحصل الاذعان به.
و فیه تنبیه على انه لا ینبغى متابعه الغیر فى امر من الامور مع تجویز کون ذلک الامر خطا، بل لابد من کمال الاحتیاط فیه. و انما قلنا: على جواز السوء منهم لانه الذى یقتضیه الحزم و الاحتیاط، فلا ینافى ماورد من النهى عن مساءه الظن بالخلق، لان ما ذکرناه من باب التجویز العقلى الذى هو قضیه الحزم و ما ورد النهى عنه من باب الاعتقاد الفاسد، او القول بالشىء رجما بالغیب، انتهى.
و الادنین: الاقارب، جمع ادنى من الدناوه بمعنى القرابه، یقال: بینهما دناوه اى: قرابه، و اغرب من جعله من الدنى بمعنى الساقط الضعیف. و قد تقدم بیان اعلال هذا الجمع فى الروضه الثانیه، فلیرجع الیه.
و الولایه: ضد العداوه.
و العقوق: قطیعه الرحم، من العق بمعنى القطع.
قال الازهرى: و اصل العق: الشق و القطع.
و قال صاحب المحکم: عق والده یعقه عقا: شق عصا طاعته، و قد یعم بلفظ العقوق جمیع الرحم، فالفعل کالفعل و المصدر کالمصدر.
و الارحام: جمع رحم، و هى فى الاصل منبت الولد و وعاوه فى البطن، ثم سمیت القرابه من جهه الولاده رحما، و منها ذو الرحم خلاف الاجنبى، و قد تقدم الکلام على ذلک.
و المبره: البر، و هو ضد العقوق فیکون بمعنى الصله.
قال بعض العلماء: قطیعه الرحم و عقوقها هو ترک الاحسان الى الاقربین و التعطف علیهم و الرفق بهم و الرعایه لاحوالهم.
و برها وصلتها لها درجات متفاوتات بعضها فوق بعض، و ادناها الکلام و ترک المهاجره، و یختلف ذلک ایضا باختلاف القدره علیها و الحاجه الیها، فمن الصله ما یجب و منها ما یستحب. و من وصل بعض الصله و لم یبلغ اقصاها و من قصر عما ینبغى او قصر عما یقدر علیه، هل هو واصل او قاطع؟ فیه تامل و الاقرب عدم القطع، لصدق الصله فى الجمله.
و الخذلان بالکسر: اسم من خذله- من باب قتل-: اذا ترک نصره و اعانته و تاخر عنه.
و انما خص علیه السلام الاقربین هنا بالذکر، لان قربهم منه باعث لدواعى النصره له، فنصرتهم ایاه اعظم فى عز جانبه و حفظه و حمایته من غیرهم، و خذلانهم له اشد فى تهضم جانبه.
و لذلک قال امیرالمومنین علیه السلام: لن یرغب المرء عن عشیرته- و ان کان ذا مال و ولد- و عن مودتهم و کرامتهم و دفاعهم بایدیهم و السنتهم، هم اشد الناس حیطه من ورائه و اعطفهم علیه و المهم لشعثه، ان اصابته مصیبه او نزل به بعض مکاره الامور، و من یقبض یده عن عشیرته فانما یقبض عنهم یدا واحده و تقبض عنه منهم ایدى کثیره.
و المدارین: جمع مدار، اسم فاعل من داراه یداریه مداراه، اى: لاطفه و لاینه و احتمل منه کى لا ینفر عنه.
و قال الجوهرى: مداراه الناس تهمز و لا تهمز، یقال: داراته و داریته، و هى المداجاه و الملاینه.
و قیل: المداراه: مجامله المعاشرین و المعاندین و المتشبهین بالاخوان، طمعا فى مودتهم و اتقاء من شرورهم.
و بالجمله: فهى لا تکون الا مع عدم الصفاء و سقم الموده، و لذلک سال علیه السلام ابدال حب المتصفین بها بتصحیح المقه و هى المحبه، و الهاء فیها عوض من الواو، یقال: ومقه یمقه بالکسر فیهما ومقا ومقه: اى احبه فهو وامق.
و على ذلک ما حکى عن ابى الطیب المتنبى انه سمع عند انصرافه من صلاه الجمعه اعمى خارجا من باب الجامع یقول: و اضیعه الادب، المتنبى یقول:
و من نکد الدنیا على المرء ان یرى عدوا له ما من صداقته بد
فقال المتنبى لبعض اصحابه: سله عن ذلک، و قل له: کیف کان ینبغى ان یقول، فساله، فقال: کان ینبغى ان یقول: ما من مداراته او من مداجاته، لان الصداقه لا تکون الا مع الصفاء، و المداراه و المداجاه لا تکون الا مع العداوه.
قوله علیه السلام «و من رد الملابسین کرم العشره» الرد یکون اهانه و یکون اکراما، فان عدى بنفسه او ب«على» کان اهانه.
یقال: رد الشى ء: اذا لم یقبله، ورد علیه: اذا خطاه.
و ان عدى ب«الى» کان اکراما، و منه: «فرددناه الى امه»، و المراد به هنا: المعنى الاول.
و الملابسین: جمع ملابس، من لابست فلانا اى: خالطته و عرفت باطنه.
و العشره بالکسر: هى اسم من المعاشره و التعاشر، و هى المخالطه.
و کرم العشره عباره عن حسنها و لطفها، فان العرب تستعمل الکرم فى کل شىء حسن ممدوح.
و المعنى: ابدلنى من عدم قبول المخالطین لى او من تخطئتهم لى حسن معاشرتهم، او من ردى لهم حسن معاشرتى ایاهم.
قوله علیه السلام: «و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه» فیه استعاره مکنیه تخییلیه، اضمر تشبیه الخوف بالشى ء المر بجامع الکراهه، و اثبت له المراره التى هى من لوازم المستعار منه تخییلا، و کذلک اضمر تشبیه الامنه بالشىء الحلو بجامع اللذه، و اثبت له الحلاوه تخییلا.
و الامنه بالتحریک: الامن، و فى روایه بالتسکین، و الاولى هى المشهوره و هى الموافقه للتنزیل، قال تعالى: «اذ یغشیکم النعاس امنه منه»، و قال تعالى: «امنه نعاسا».
تنبیهات:
الاول: اضافه مدخول «من» فى هذه الفقرات ماعدا الاخیره، تحتمل ان تکون من باب الاضافه الى الفاعل، و ان تکون من باب الاضافه الى المفعول. و قد یرجح الثانى بمناسبته لعنوان الدعاء من کونه لطلب مکارم الاخلاق، لیکون الغرض من الدعاء ابدال ماساء من اخلاقه بالحسن، على ان جعله من الاول لا ینافى عنوان الدعاء، اذا حمل الابدال على معنى طلب الاستعداد للتخلق بما یقتضى ابدال اهل الشنان ببغضهم له محبتهم ایاه مثلا، وقس على ذلک سائر الفقرات، او حمل المبدل على کونه حاصلا منه لامنهم، فیکون من باب مقابله الاساءه بالاحسان و هو من معالى الاخلاق.
الثانى: کل من هذه الفقرات یحتمل اربعه معان، باعتبار احتمال کون مدخول «من» فى کل منها مضافا الى الفاعل و الى المفعول، و کون المبدل حاصلا اما منه او منهم. و تختص الفقره الاولى بزیاده احتمال اربعه معان اخرى، لاحتمال کون المحبه من الله له و کونها منه لله تعالى، فتکون معانیها المحتمله ثمانیه حاصله من ضرب اثنین فى اربعه.
الثالث: مدار هذا الفصل من الدعاء على طلب الالفه بینه و بین الناس من الاجانب و الاقارب، و هى من اعز المطالب شرعا و عرفا، لاقتضائها صلاح حال الدنیا و الاخره، لان الانسان مدنى بالطبع، فلا غناء له فى تعیشه من التمدن، و هو اجتماعه مع بنى نوعه، لافتقاره فى تحصیل ماربه الى معاونتهم و مشارکتهم، اذ لا یمکن الانسان الواحد القیام بجمیع ما یحتاج الیه من الضروریات التى لابقاء له بدونها، و تلک المعاونه و المشارکه لا تتم الا بائتلاف و اجتماع و معاشره، و لا یستقیم ذلک الا بتحقق الروابط بینهم، و هى لا تتم الا بنفى الضغائن و الاحقاد و الحسد و نحو ذلک، و ذلک مستلزم لتعاون الهمم و تصافى البواطن و الاجتماع على الالفه و المحبه و انس بعضهم، فتستقیم امورهم بتعاونهم و تتراح مضارهم بتناصرهم، فمن منح الالفه من الناس تم له نفعهم ایاه، و عدم مضرتهم له، و میل قلوبهم الیه، و انسهم به، و مدافعتهم عنه، و فى ذلک صلاح دنیاه و آخرته، و لذلک حث الشارع على الالفه و الاتحاد.
حتى قال العلماء: ان سلوک سبیل الله بسائر وجوه الاوامر و النواهى لایتم الا بها، و لذلک عظم الله تعالى المنه بایقاع الالفه بین اهل المله، فقال: «لو انفقت ما فى الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم»، و ذلک انهم بالالفه یکونون بمنزله عبد واحد فى طاعه مولاه، و لاجلها شرع الله تعالى اجتماع الخلق على الصلاه فى المساجد فى کل یوم خمس مرات و فى کل اسبوع مره فى المسجد الاعظم، و فى کل سنه مرتین فى الاعیاد، و فى العمر مره بمکه لاجتماع اهل البلدان النائیه، کل ذلک لیتاکد باجتماعهم الالفه و الاتحاد، و تقع بسببه المحبه و الوداد، و الاخبار فى هذا المعنى کثیره جدا.
فمن ذلک ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسند صحیح عن ابى عبدالله علیه السلام انه کان یقول لاصحابه: اتقوا الله و کونوا اخوه برره متحابین فى الله متواصلین متراحمین، تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا امرنا و احیوه.
و بسند صحیح عنه علیه السلام انه قال: یحق على المسلمین الاجتهاد فى التواصل و التعاون على التعاطف و المواساه لاهل الحاجه و تعاطف بعضهم على بعض، حتى تکونوا کما امرکم الله عز و جل، «رحماء بینهم» متراحمین، مغتمین لما غاب عنکم من امرهم على ما مضى علیه معشر الانصار على عهد رسول الله صلى الله علیه و آله.
الید: منع الظلم، و القوه و القدره، و السلطان، و الغلبه. قیل: و منه قوله تعالى: «حتى یعطوا الجزیه عن ید» اى: عن قدره علیهم و غلبه.
و اللسان هنا مجاز عن الحجه.
قال الزمخشرى فى الاساس: فلان ینطق بلسان الله اى: بحجته و کلامه.
و ظفر بعدوه و علیه من باب تعب-: غلبه.
و عاند فلان عنادا: اذا رکب الخلاف و العصیان.
و فى الاساس: رجل عنید و معاند: یعرف الحق فیاباه و یکون منه فى شق، من العند و هو الجانب.
و المکر: الخدیعه، مکر مکرا- من باب قتل- فهو ماکر، و مکر الله: جازى على المکر، و سمى الجزاء مکرا کما سمى جزاء السیئه سیئه على سبیل مقابله اللفظ باللفظ، و یسمى مشاکله، و على هذا المعنى یحمل المکر المطلوب هنا.
و قال الراغب: المکر و الخدیعه متقاربان، و هما اسمان لکل فعل یقصد فاعله فى باطنه خلاف ما یقتضیه ظاهره. و ذلک ضربان:
احدهما: مذموم و هو الاشهر عند الناس، و ذلک ان یقصد فاعله انزال مکروه بالمخدوع. و ایاه قصد النبى صلى الله علیه و آله بقوله: المکر و الخدیعه فى النار، و المعنى: یودیان بقاصدهما الى النار.
و الثانى: عکس ذلک، و هو ان یقصد فاعلهما الى استجرار المخدوع و الممکور به الى مصلحه لهما، کما یفعل بالصبى اذا امتنع من فعل خیر.
قال بعض الحکماء: المکر و الخدیعه محتاج الیهما فى هذا العالم، و ذلک ان السفیه یمیل الى الباطل، و لا یقبل الحق و لا یمیل الیه لمنافاته لطبعه، فیحتاج ان یخدع عن باطله بزخارف مموهه خدعه الصبى عن الثدى عند الانفطام، و لهذا قیل: سفسط فان الدنیا سوفسطائیه، و لیس هذا حثا على الخبث بل هو حث على جذب الناس الى الخیر بالاحتیال، و لکون المکر ضربین سیئا و حسنا قال الله تعالى: «و لا یحیق المکر السى ء الا باهله»، و قال: «افا من الذین مکروا السیئات»، فخص السى ء من المکر تنبیها على جواز المکر الحسن، و وصف نفسه بالمکر الحسن فقال: «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین»، انتهى.
و على هذا، فالمکر المطلوب هو المکر الحسن.
و الکید و المکر فى اللغه بمعنى واحد، یقال: کاده و کایده: اذا مکر به و خدعه.
و قال الراغب: الکید: اراده متضمنه لاستتار ما یراد عمن یراد به، لکن اکثر ما یستعمل ذلک فى الشر و متى قصد به شر فمذموم، و متى قصد به خیر فممدوح، و على الوجه المحمود قال تعالى: «کذلک کدنا لیوسف»، انتهى.
و المراد به هنا الاول:
و الاضطهاد: افتعال من الضهد، و الطاء مبدله من التاء.
یقال: ضهده و اضطهده: اذا قهره فهو مضهود و مضطهد.
و قصبه قصبا- من باب قتل-: عابه و شتمه، و اصله من القصب بمعنى القطع.
قال فى الاساس: قصبه عابه، و معناه قطعه باللوم.
و توعده: تهدده، و الاسم منه الوعید.
فان قلت: فى هذا الفصل من الدعاء ما ینافى مکارم الاخلاق، فانه علیه السلام سال الاستعداد للقوه على الانتقام ممن اساء الیه، و حسن الخلق و کرمه یقتضى العفو و الاعراض بل مقابله الاساءه بالاحسان.
کما روى من الخبر المشهور بین الخاص و العام: ان جبرئیل علیه السلام جاء الى النبى صلى الله علیه و آله فقال: اتیتک یا محمد بمکارم الاخلاق اجمعها، قال: و ما تلک؟ قال: خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین، یا محمد هى ان تصل من قطعک، و تعطى من حرمک و تعفو عمن ظلمک. فاحسن صلى الله علیه و آله تقبله و تلقیه حتى نزل قوله تعالى ثناء علیه: «و انک لعلى خلق عظیم».
و الاخبار و الاثار فى هذا المعنى اکثر من ان تحصر و اشهر من ان تذکر.
قلت: لیس فى الدعاء ما ینافى الخبر، و بیان ذلک: ان من الظلم و الاساءه ما یحسن العفو عنه، و منه ما لا یحسن الا دفاعه.
فالاول: ما لیس على الانسان فى تحمله و التغاضى عنه ذله و غضاضه و لا عاز و دناءه، فهذا مما یحسن العفو عنه و الحلم علیه، و هو الذى یقتضیه حسن الخلق و کرمه.
و الثانى: ما ادى الى دنیه و عار، فهذا مما لا یحسن الا دفاعه و الکف عنه، و هو المسمى باباء الضیم، و انفه العار، و حمایه الحریم، و الاخذ بالثار، و عن هذا قال امیرالمومنین علیه السلام: لا خیر فیمن لا یغضب اذا اغضب.
و قال تعالى حاکیا عن نبیه لوط علیه السلام فى التاسف على عجزه عن دفاعه: «لو ان لى بکم قوه او آوى الى رکن شدید».
و قالت الحکماء: ان القوه الغضبیه اذا ترکبت مع العقل استقام امر الحمایه و الدفاع و الاخذ بالثار، و کان صاحبه عدلا فى اقتداره محمودا فى انتصاره. و الى هذا المعنى اشار الجعدى بقوله:
و لا خیر فى حلم اذا لم تکن له بوادر تحمى صفوه ان یکدرا
و لا خیر فى جهل اذ لم یکن له حلیم اذا ما اورد الامر اصدرا
و قال ابوالطیب:
اذا قیل حلما قال للحلم موضع و حلم الفتى فى غیر موضعه جهل
و من هنا قالت العلماء: یجب التدبر فى امر الاساءه و الظلم، فان کان مما یسعه العفو و التجاوز کفى فیه العتاب، و العدل و العفو احسن و اولى و هو اقرب للتقوى، و ان لم تسمح السیاسه بالتجافى و الصفح عنه وجبت العقوبه بقدر الذنب لا بقدر التشفى.
اذا عرفت ذلک، فما ساله علیه السلام من الید و اللسان و الظفر و الاقتدار، انما اراد به ما یقتضیه اباء الضیم و انفه العار، و هو من اعلى معالى الاخلاق لا مناف لها، و الله اعلم.
قوله علیه السلام: «و وفقنى لطاعه من سددنى و متابعه من ارشدنى» سدده تسدیدا: قومه، و اراه للسداد، و هو الصواب من القول و العمل.
و ارشده ارشادا: هداه الى ما فیه صلاحه عاجلا و آجلا.
و فى هذه الفقره تنبیه على وجوب انقیاد المعلم للمعلم و ائتمار المستفید للمفید، فقد قیل: من حق المتعلم اذا وجد معلما ناصحا ان یاتمر له و لا یتامر علیه و یتابعه و لا یراجعه. و کفى تنبیها على ذلک ما حکى الله عن العبد الصالح انه قال لموسى علیه السلام حیث قال: «هل اتبعک على ان تعلمن مما علمت رشدا» فقال له: «لا تسئلنى عن شىء حتى احدث لک منه ذکرا»، فنهاه عن مراجعته فى متابعته.
فیجب على المتعلم تلقى ما یلقیه معلمه بالقبول، و یطیعه و یتبعه فى جمیع ما یقول، کما ان من حق المریض ان یکل امره الى الطبیب الناصح الذى وقف على دائه، و یسمع له و یطیع فیما یامره من دوائه و غذائه، فان العلماء اساه الامراض الروحانیه، کما ان الاطباء اساه الامراض الجسمانیه.
قال الزمخشرى فى الاساس: اللهم سددنى اى: وفقنى.
و عارض الشىء بالشىء معارضه: قابله به.
و غشه غشا- من باب قتل-: لم ینصحه و زین له غیر المصلحه، و الاسم الغش بالکسر.
و نصحت لزید انصح- من باب منع- نصحا بالضم، هذه اللغه الفصحى و علیها التنزیل، و فى لغه یعدى بنفسه، و الاسم النصیحه. و هى کلمه جامعه معناها اراده الخیر للمنصوح له قولا او فعلا، من نصحت العسل: اذا صفیته من الشمع، شبهوا تخلیص القول او الفعل من الغش بتخلیص العسل من الشمع.
و جزیته بفعله و على فعله: اذا فعلت معه ما یقابل فعله.
و هجرته هجرا- من باب قتل-: ترکته و رفضته فهو مهجور، و هجرت الانسان: قطعته، و هما یتهاجران و یهتجران: یتقاطعان. و البر بالکسر: الصله، و الخیر، و الفضل، و ضد القطیعه و العقوق.
و اثابه یثیبه: جازاه على صنیعه، و الاسم الثواب، و یکون فى الخیر و الشر، و الاول اکثر.
و حرمه معروفه- من باب ضرب- یتعدى الى مفعولین حرما و حرمانا بکسر هما: منعه ایاه، و لم یذکر المفعول الثانى، لان القصد الاعلام بمجرد ایقاع الفعل، فالمعنى: من حصل منه الحرمان لى، فالمفعول غیر منوى.
و بذل بذلا- من باب قتل-: سمح و اعطى عن طیب نفس.
و کافیته على صنیعه: جازیته: یهمز و لا یهمز.
و القطع و القطیعه: ضد الوصل، و تقاطع القوم: تصارموا، و قطع رحمه: اذا ترک برها و لم یصلها.
و وصل رحمه وصلا وصله: برها و تعطف علیها و احسن الیها، فکانه بالاحسان وصل ما بینه و بینهم من القرابه، و الهاء من الصله عوض عن الواو.
و خالفت زیدا الى کذا: اذا قصدته و هو مول عنه، و خالفته عن کذا: اذا کان الامر على العکس.
فمعنى «اخالف من اغتابنى الى حسن الذکر»: اقصد حسن الذکر بعد ما ولى عنه و استبد به دونه، و منه قوله تعالى: «و ما ارید ان اخالفکم الى ما انهاکم عنه».
و اغتابه اغتیابا: اذا ذکره بما یکره من العیوب و هو حق، و الاسم الغیبه بالکسر، فان کان باطلا فهو البهت و البهتان، و سیاتى الکلام علیها مستوفى عن قریب فى هذه الروضه ان شاء الله تعالى. و ذکر الشى ء بالکسر: اجراوه على اللسان.
و قال الواحدى: معنى الذکر حضور المعنى فى النفس، ثم یکون تاره بالقلب و تاره بالقول، و لیس شرطه ان یکون بعد نسیان.
و المراد بحسن الذکر: الثناء على الانسان فى غیبته، و وصفه بما یسره من تعدید محاسنه.
و الحسنه: من الصفات الجاریه مجرى الاسماء، و هى کل ما یتعلق به المدح فى العاجل و الثواب فى الاجل، و ضدها السیئه.
و اغضى الرجل عینه اغضاء: قارب بین جفنیها، ثم استعمل فى الحلم، فقیل: اغضى عن الذنب: اذا امسک عفوا عنه.
و مدار هذا الفصل على طلب الاستعداد لمقابله الاساءه بالاحسان و ابدال الانتقام بالانعام و هو اشرف مکارم الاخلاق على الاطلاق.
کما رواه ثقه الاسلام فى الصحیح عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله فى خطبه: الا اخبرکم بخیر خلائق الدنیا و الاخره: العفو عمن ظلمک، و تصل من قطعک، و الاحسان الى من اساء الیک، و اعطاء من حرمک.
و روى ثقه الاسلام ایضا بسند صحیح عن ابى حمزه الثمالى عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: سمعته یقول: اذا کان یوم القیامه جمع الله تبارک و تعالى الاولین و الاخرین فى صعید واحد، ثم ینادى مناد این اهل الفضل؟ قال: فیقوم عنق من الناس، فتلقاهم الملائکه فیقولون: و ما کان فضلکم؟ فیقولون: کنا نصل من قطعنا و نعطى من حرمنا و نعفو عمن ظلمنا، فیقال لهم: صدقتم ادخلوا الجنه.
و الاخبار فى هذا المعنى کثیره جدا.
قال بعض العارفین: و قد نبه الله تعالى على التنفیر من مقابله السیئه بمثلها بلطیف من المقال، فقال: «و جزاء سیئه سیئه مثلها»، فسمى مجازا المسى على اساءته، و قال: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»، فسمى المجازى على الاعتداء معتدیا، تنبیها على انه قد کاد یکون ایاه.