دعای بیستم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم - بخش نهم - بخش دهم
- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنِی مَا یشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ، وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیّ فِی رِزْقِک، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ، وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ.
- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا.
- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیّةِ رُشْدٍ لَا أَشُک فِیهَا، وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَیّ، أَوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَیّ.
- اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُؤنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُکرُومَةً فِیّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و گره هر کاری که فکرش مرا به خود مشغول داشته بگشای، و مرا در کاری قرار ده که فردا مرا از آن بازپرسی میکنی، و روزگارم را در آنچه از پی آنم آفریدهای مصروف دار، و بینیازم گردان و روزیت را بر من وسعت ده، و به چشمداشت مبتلایم مکن، و ارجمندم ساز و گرفتار کبرم مفرما، و بر بندگیت رامم ساز، و بندگیام را به آلودگی خودپسندی تباه مکن، و خیر و نیکی را برای تمام مردم به دست من جاری ساز، و آن را از کدورت منّتگذاری دور دار، و خوی عالی را به من عنایت فرما، و از فخرفروشی محافظتم کن.
بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و درجه و مرتبه مرا نزد مردم بلند مگردان مگر آنکه مرا به همان اندازه نزد خودم پست گردانی، و عزتی آشکار برایم ایجاد مکن مگر که به همان اندازه در باطنم خاکسار سازی.
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از روشی پسندیده بهره دِه که آن را با برنامهای دیگر عوض نکنم، و مرا به طریق حق رهنمون شو آنگونه که از آن روی نتابم، و نیتی درست و استوار به من مرحمت کن آنسان که در آن به تردید نیفتم، و مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو به کار رود، و چون بخواهد عمرم چراگاه شیطان شود جانم را بستان قبل از - آنکه دشمنیات به من رو کند، یا خشمت بر من مستحکم گردد.
الهی در وجود من هیچ خصلت عیبناک مگذار مگر آنکه آن را به دایره اصلاح آوری، و مرا با هیچ عیبی که به خاطر آن سرزنشم کنند رها مکن مگر آنکه آن را نیکو گردانی، و هیچ کرامتی را در من ناقص مگذار مگر آنکه به کمالش رسانی.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اکفِنِی مَا یشْغَلُنِی الاِهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أَیامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَی فِی رِزْقِک وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ وَ أَعِزَّنِی وَ لاَ تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لاَ تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ
وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یدِی الْخَیرَ وَ لاَ تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ»:
" الهى بر محمد و آلش درود فرست، و خود عهده دار مهمات و گرفتاریم باش، و مرا نسبت به اعمالى که فرداى قیامت مسئول آن هستم عامل قرار ده و روزگارم را در مسیر هدفى که بخاطر آن آفریده شده ام سپرى فرما، و مرا بى نیازى ده و نسبت به رزق و روزیم گشایش عنایت فرما، و به چشم دوختن به آنچه در دست مردم است گرفتارم مکن.موجبات عزت و سربلندیم را فراهم آور و از تکبر و خودبزرگى بینى حفظم کن، و مگذار عبادتم با خطر خودپسندى روبرو شود، و خیر و نیکى براى مردم را به دست من فراهم ساز، و در کار خیر از منّت گذارى بر مردم محافظتم فرما، اخلاق عالیه به من بخش،و از خودستائى بازم دار".
در فرازهاى ملکوتى بالا، حضرت سجاد علیه السلام به امورى بسیار مهم که باب نجات دنیا و آخرت است اشاره دارد:
۱- کفایت حق از عبد
۲- عمل به واقعیات براى قیامت
۳- خرج کردن وقت در راه هدف
۴- مصون بودن از فقر و وسعت رزق
۵- بى نیازى از چشم داشت
۶- عزت واقعى و دورى از کبر
۷- عبادت بى عجب
۸- انجام خیر بدون منت
۹- معالى اخلاق
۱۰- دورى از فخر ونازبر مردم
۱. کفایت از حق عبد
زمان و وقت گوهر گرانبهائى است که ازجانب حضرت حق از باب رحمت و لطف در اختیار انسان قرار داده شده.
با این سرمایه بسیار سنگین الهى، مى توان دست به تجارتى زد، که سود و منفعت دنیائى و آخرتى نصیب شود.
زیاد و بسیارند مردم با کرامتى که علاقه دارند از لحظه لحظه عمر خود در بهترین کارها بهره مند شوند. عده اى به اندوختن علم و دانش براى رشد خود و هدایت دیگران عشق مىورزند. گروهى علاقه دارند دست به تألیف کتب سودمند اسلامى و تربیتى بزنند.جمعیتى عاشق تحصیل علوم مادى براى خدمت به وطن و حلّ مشکلات مردم هستند. پاره اى از مردم با تمام وجود دلبسته به کار خیرند و مى خواهند از مقدار فرصتى که در جنب زندگى براى آنهاهست درهر زمینه اى براى مردم کار خیرى انجام دهند.
گاهى اشتغالات فکرى، بدنى، کارى، اجتماعى، خانوادگى مانع از این همه امور مثبته است.
اما وقتى انسان مؤمن از حضرت حق بخواهد که او را از آن همه اشتغالات که هم چون سدّى در برابر آن همه برنامه هاى پرمنفعت قرار دارد نجات دهد، تا بتواند در کمال آسایش خاطر، دست به انجام برنامه هاى مثبت بزند، پروردگار مهربان خواسته اش را اجابت مى نماید، و زمینه هائى از باب لطف و عنایتش فراهم مى آورد، که انسان بتواند در کمال آسایش و اطمینان و امنیت خاطر به مسیرى که در آن قدم گذاشته ادامه دهد، و به هدف عالى و با ارزشش برسد.
از بسیارى از بزرگان دین هم چون حضرت آیت اللّه بروجردى و علامه طباطبائى صاحب تفسیر"المیزان"نقل شده، که رشد علمى ما، و آنچه را تألیف کردیم، و آنچه شاگرد تربیت نمودیم، از برکت همسران ما بوده، آنان آنچنان آرامشى در زندگى فراهم آوردند، و چنان براى حل مشکلات داخلى، و فراهم آوردن وسائل و برنامه هاى لازم فداکارى کردند، که ماتوانستیم وقت خود را در علم و عمل و تألیف و تصنیف شاگردانى با منفعت خرج کنیم.
اگر آن همسران فداکار در زندگى ما نبودند، بدون شک اشتغالات فکرى و علمى در جهت امور بیرون و درون، اجازه این همه رشد و کمال به ما نمى داد، و این واقعیت در زندگى اینان غیر از کفایت حق نسبت به عبد از اشتغالات نیست.
گاهى حضرت حق دوستان بزرگوار و با کرامتى اینگونه افراد مرحمت مى کند، که عمده کارهاى شخصى و امور اضافى اینان را انجام دهند، آنهم در کمال عشق و دلبستگى، تا وقت پربهاى اینان در هدف مقدس و مبارکى که دارند صرف شود، و این جز کفایت حق از عبد نسبت به اشتغالات او نیست.
مسئله کفایت حق از عبد، جلوه رحمت خاصه الهیه به انسان مؤمن است.
نعمت کفایت را باید قدردانى کرد، و نسبت به آن در مقام شکر برآمد.نعمت کفایت حق از عبد سرمایه عظیمى است، که مى توان بوسیله آن به تجارت معنوى دست یازید، و از برکت آن خیر دنیا و آخرت را تأمین کرد.
باید به این معنى توجه داشت، که اگر نعمت کفایت نبود، بسیارى از واقعیات، در زندگى اهل حال تحقق پیدا نمى کرد.
رفع و منع اشتغالاتى که مزاحم وقت پرقیمت انسانند، بوسیله حضرت کافى المهمات در زندگى اهل خدا تجلى کامل داشت، و اینهمه منفعتى که در امور دنیائى وآخرتى نصیب انسانها شده از برکت این نعمت عظیم است.
براستى اگر در مسیر کمال هستید، وحسّ مى کنید که وجود شما مى تواندبراى خود شما و عباد الهى منبع خیر و برکت باشد ولى گرفتاریهاى و اشتغالات مربوط به زن و فرزند، و امور داخلى خانه و مسائل بیرونى مانع از راه و هدف شماست به پیروى از حضرت سجاد، در کمال تضرع و زارى و حال دست نیاز به درگاه بى نیاز بردارید و به حضرتش عرضه بدارید:
«وَاکفِنى ما یشْغَلُنِى الْاِهْتِمامُ بِهِ»:
الهى مرا از امورى که مزاحم سیر و سلوک من در راه توست، و مانع از انجام امور عالیه براى توست کفایت کن، مبادا که وقت به پایان برسد.و دستم از این همه خیر و برکت خالى بماند.
بود یا رب که از پروانه جود *** بر افروزى دلم را شمع مقصود
زتوفیقم نمائى راه تحقیق *** چراغى بخشیم از نور توفیق
دلم پروانه جانسوز سازى *** به شمع دل شب من روز سازى
چراغ دل که مرداز ظلمت تن *** زبرق عشق بازش ساز روشن
چو شمعم گرمیى از سوختن ده *** مرا از سوختنافروختن ده
دل پرسوز من از سوز داغى *** برافروزان چو فانوس چراغى
رهان زین ظلمتم از برق آهى *** ببخش از بخت سبزم خضر راهى
دل من مخزن اسرارخود کن *** چو شمعش روشن از انوار خود کن
رهى بنمایم از شمع معانى *** مرا روشن کن اسرار نهانى
به چشم من نما از سرمه غیب *** پرى رویان معنیهاى بى عیب
حدیث روشنم عقد گهر کن *** چراغ مجلس اهل نظر کن
قرآن مجید در باب کفایت حق از عبد در آیاتى مى فرماید:
«وَکفى بِاللّهِ وَلیاً»:(۲۱۳)
و خداوند جهت سرپرستى و عهده دار شدن امور بندگان مؤمنش کافى است.
«وَ کفى بِاللّهِ نَصیراً»:(۲۱۴)
و خداوند بنده اش را در تمام امورى که محتاج به کمک و یارى است کفایت مى کند.
«و تَوَکلْ عَلَى اللّهِ وَ کفى بِاللّهِ وَکیلا»:(۲۱۵)
و در تمام امور زندگیت بر خداوند تکیه کن، و نسبت به هر مسئله اى او را وکیل و کارگزار خود قرار ده، که وجود مقدس او براى تو در زمینه هر برنامه اى کفایت کننده است.
«وَکفى بِرَبَّک هادِیاً وَنَصیراً»:(۲۱۶)
و خداوند در جهت هدایت و ایصال به مطلوب، و یارى دادن عبد در تمام جبهه هاى ظاهرى و باطنى کفایت کننده است.
«اِنّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئینَ»:(۲۱۷)
به حقیقت که ما تو را از شر آنان که دین خدا و حقایق را جدّى نگرفته اند، و به مسخره کردن دست مى زنند کفایت مى کنیم.
«اَلَیسَ اللّهُ بِکاف عَبْدَهُ»:(۲۱۸)
آیا خداوند در تمام امور حیات و زندگى کفایت کننده عبد خود نیست؟!!
۲. عمل به قیامت براى قیامت
قیامت روزى است که حضرت حق در ۱۱۴ کتاب آسمانى،و صدو بیست و چهار هزار پیامبر صادق در گفتار خود، و دوازه امام معصوم در کلمات حکیمانه خویش، وقوع و تحقیق آن را خبر داده اند.
قیامت روزى است که هیچ شک و تردیدى در وقوعش براى قلوب صافیه و ارواح صالحه وجود ندارد.
قیامت روزى است که اگر برپا نمى شد عدالت بى مفهوم مى ماند.
قیامت روزى است، که تنها آن روز ظرفیت جزاى نیکوکاران و بدکاران را دارد.
قیامت روزى است که خداوند در آن روز با رحمت و عدالت به حساب تمام بندگان خواهد رسید، و به هر کسى برابر اعمالى که انجام داده اجر و مزد خواهد داد.
قیامت روزى است که براى تمام حرکات بندگان دادگاه تشکیل مى شود، و از همگان نسبت به تمام اعمالشان بازپرسى خواهد شد، و بقول حضرت حق در قرآن مجید، در آن روز همه انسانها بازپرسى خواهند شد.
حضرت سجاد علیه السلام در این قسمت از دعا از حضرت حق درخواست مى کند:
و مرا وادار به برنامه هائى کن که فرداى قیامت از آن برنامه ها از من بازپرسى خواهى کرد، که اگر انجام گرفته باشد سرافراز و اهل سعادت، و اگر کوتاهى شده باشد خجالت زده و مستحق عذاب خواهم بود.
«وَاسْتَعْمِلْنِى بِما تَسْأَلْنى غَداً عَنْهُ».
آن برنامه هائى که در قیامت از بازپرسى مى شود، عبارت است از عقاید، اخلاقیات، اجراى اوامر و نواهى حضرت حق و انبیا و امامان، انسان نسبت به تمام اعضاو جوارح و حرکات و اعمال و نسبت به تمام مردم و خلاصه نسبت به زمین و زمان و تمام نعمتهاى الهى دنیا و آخرت مسئول است. انسان مکلف به این حقیقت است که از تمام نعمت هاى الهى،هماهنگ با دستورات و فرامین وحى استفاده کند.
قرآن در باره مسئولیت انسان در صحراى قیامت مى فرماید:
«فَوَرَبَّک لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعینَ،عَمّا کانُوا یعْمَلُونَ»:(۲۱۹)
پس سوگند به پروردگارت از آنچه که زن و مرد در دنیا انجام داده اند بازپرسى خواهیم کرد.
«وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»:(۲۲۰)
اینان را متوقف کنید، بحقیقت که همه در برابر آئین حق و اوامر و نواهى پروردگار مسئولند.
«وَلَتُسْئَلُنَّ عَمّا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»:(۲۲۱)
و بدون شک از آنچه که از شما صادر شده بازپرسى خواهد شد.
«وَلَیسْئَلُنَّ یوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانوُا یفْتَرُونَ»:(۲۲۲)
و هر آینه در روز قیامت نسبت به آنچه که بنا حق افترامى بستند بازپرسى مى شوند.
«ثُمَّ لَتُسْئَّلُنَّ یوْمَئِذ عَنِ النَّعیمِ»:(۲۲۳)
سپس در آن روز از برخورد شما نسبت به تمام نعمت هایت ظاهر ى و باطنى طلب مسئولیت خواهد شد.
به رساله حقوق حضرت سجاد علیه السلام مراجعه کنید، در آن رساله به بیش از پنجاه حق اشاره شده، از حق رب و حق خلق که بدون شک هر انسانى نسبت به تمام آن حقوق در روز قیامت مسئول است. حضرت صادق علیه السلام از قول لقمان در نصیحت به فرزندش روایت مى فرماید:
وَ اعْلَمْ اَنَّک سَتُسْألُ غَداً اِذا وَقَعْتَ بَینَ یدَىِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عَنْ اَرْبَع: شَبابِک فیما اَبْلَیتَهُ، وَ عُمْرِک فیما اَفْنَیتَهُ، وَ مالِک مِمَّا اکتبْتَهُ وَ فیما اَنْفَقْتَهُ:(۲۲۴)
فرزندم آگاه باش فرداى قیامت در موقف حساب، در پیشگاه حضرت حق از چهار چیز باز پرسى خواهى شد:
جوانیت را چگونه گذراندى، عمرات را در کجا و در چه برنامه هائى تمام نمودى، ثروتت را از چه راهى بدست آوردى و در کجا خرج کردى؟
در هر صورت با تمام وجود باید مواظب تمام لحظات عمر بود، که به این خرمن پرقیمت الهى آتش مخالفت با برنامه هاى الهى نیفتد، که هستى را بر باد مى دهد و در آخرت، آدمى را با تهیدستى و تنگدستى رسوا کنندهاى روبرو مى نماید. وقت پر ارزش خودرادر قسمتى صرف عبادات و در قسمتى صرف معاش، و در قسمتى صرف تحصیل معرفت و در قسمتى صرف لذتهاى حلال کنید، تا در روز قیامت در برخورد به بازپرسى با سربلندى جواب داده و با کمال آرامش و امنیت بسوى رضوان حق و بهشت عنبر سرشت حرکت کنید.
به آیات قرآن مجید و روایات دقت بیشترى نمائید،تا براى شما بیش از پیش روشن شود،که بهشت محصول چه عقاید و اخلاق و اعمالى است، و جهنم نتیجه چه برنامه هائى است؟ در این زمینه به روایت بسیار مهمى قناعت کرده و از حضرت حق به پیروى از حضرت سجاد مى خواهم که همه ما را در مصرف کردن عمر به راهى بدارد، که فرداى قیامت گرفتار حسرت و ندامت و شرم و خجالت، و افتضاح ورسوائى نشویم.
عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله فى حَدیثِ الْمنَناهى:مَنْ عَرَضَتْ لَهُ فاحِشَةٌ اَوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَها مَخافَةَ اللّهِ عَزّوَجَلَّ حَرمَّ اللّهُ عَلَیهِ النّارَ، وَآمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاَکبَرِ، وَ اَنْجَزَ لَهُ ما وَعَدَهُ فِى کتابِهِ فِى قَوْلِهِ تَعالى: وَلِمَنْ خافْ مَقامَ رَبَّهِ جَنَّتانِ.
اَلا وَمَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْیا وَآخِرَةٌ فَاخْتارَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِىَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَیسَتْ لَهُ حسنَةٌ یتَّقِى بِها النّارَ.وَ مَنِ اخْتارَ الْآخِرَةَ وَ تَرَک الدُّنْیا رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ،وَغَفَرَلَهُ مَساوِىَ عَمَلِهِ:(۲۲۵)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حدیثى که مردم را از بسیارى از امور نهى فرموده اعلام داشتند:
اگر کسى در معرض گناه کبیره اى واقع شود، یا به شهوت حرامى برخورد کند و به خاطر ترس از خدا به اجتناب برخیزد، خداوند متعال وجود او را به آتش جهنم حرام کند، و وى را از فزع قیامت امان دهد، و به آنچه در قرآنش وعده داده وفا کند آنجا که فرموده، براى آنان که بوقت برخورد با گناه از خدا بترسند دو بهشت مقرر شده.
بدانید هر کس در معرض دنیا و آخرت قرار بگیرد، پس آخرت را بگذارد و بدامن دنیا بیاویزد، روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالى که وسیله اى براى حفظ وجودش از آتش جهنم ندارد، و آن که آخرت را انتخاب و دنیاى حرام را بگذارد، از لذت رضایت حق بهره برد، و گناهانش مورد آمرزش قرار گیرد.
اى گرفتار جهان پیچ پیچ *** هیچ دانى کاین جهان هیچ است هیچ
اى تو از بیراه ره نشناخته *** توسن شهوت به هر سو تاخته
راه بیراه است و دزدان آگهند *** همرهان راه دزدان رهند
پشت بر مقصود پوئى تا بکى *** مقصد از بیراهه جویى تابکى
اى ره از بیره به تو نزدیک تر *** مقصدت از ره به تو نزدیک تر
دیو غفلت سوى این راهت کشاند *** مقصد و مقصود تو درخانه ماند
بازگرد اى بى خبر از راه خویش *** بازجو انجام خود زآغاز خویش
اى نمودى از وجودت بود من *** درد تو سرمایه بهبود من
در زفیض خود به رخ بگشادیم *** هر چه رالایق بدیدى دادیم
از درت چون ساختم ساز سفر *** کردم ازآنجا چو آغاز سفر
زاد راه و توشه و سرمایه ام *** هم تو خود دادى بقدر پایه ام
گرچه عمرم صرف عصیان تو شد *** ورکه عصیان اندرعصیان تو شد
این زمان پشت کنارهر گناه *** نبودم غیر از زبانى عذرخواه
۳. خرج کردن وقت در راه هدف
مسئله اى که براى اهل بصیرت از آفتاب روشن تر است این است که خاک مرده به قدرت حق تبدیل به موجودى با شعور و مکلّف و مسئول بنام انسان شد، تا ظرف معرفت حق و ایمان به قیامت و عمل صالح و متخلف به اخلاق الهى گردد، تا از این طریق به مقام قرب و لقاء و وصال حضرت محبوب برسد.
«وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْاِنْسَ اَلّا لِیعْبُدُونِ»:(۲۲۶)
و نیافریدم جن و انس را مگر براى عبادت.
«فَمَنْ کانَ یرْجُو لِقاءَ رَبَّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلا صالِحاً...»(۲۲۷)
آن که امید به لقاء الهى و شهود معنوى و رسیدن به بهشت دارد، باید قیام به عمل صالح کند...
قیمت وقت و ارزش کسب ایمان و اخلاق و عمل صالح، در صفحات گذشته در تفسیر مسئولیت و قیامت گذشت.
۴. مصون بودن از فقر و وسعت رزق
آنان که بر اثر غفلت و اشتباه در زندگى، و بخصوص کثرت گناه از معیشت بازمانده و دچار تنگدستى و نیاز به مردم مى شوند، در حقیقت گرفتار انواع بلاها و سختى ها و رنج ها هستند، و دائم در درون خود مبتلاى به حسرت و اندوه، و غم و غصه اند.
آنان که هماهنگ با مسائل الهى به حرکت آمدند، و زمینه معیشت را متصل به رحمت حضرت حق کردند و در حّد خود از وسعت رزق بهره مندند، کمتر دچار مشکل و زحمتند، و به همین سبب با آسودگى خاطر به عبادت و کسب معرفت و کار خیر موفقند.
راستى باید به پیروى از حضرت سجادعلیه السلام از حضرت محبوب درخواست کرد، که انسان را از نعمت غنا و وسعت رزق آن هم به صورتى که عامل گناه و معصیت نگردد، و بلکه غنا و رزق او کمکى به کار خیر و ثواب و اجر آخرت شودبهره مند سازد.
بحث فقر و غنا، و قدر و بسط رزق، وتنگى و وسعت معیشت را بطور مفصل در جلد اول دیارا عاشقان نگاشتهام اگر به آنجا مراجعه کنید به نکات پرارزشى در این زمینه آگاه خواهید شد.
۵. بى نیازى از چشمداشت
چشمداشت به آنچه در دست مردم است، از قبیل مال و منال، حشمت وجاه، شهرت و مقام، خانه و مرکب، علاوه بر اینکه روح را عذابى است الیم،باعث شعله ور شدن صفت حسد، و خطرناک تر از آن زبانه کشیدن آتش طمع است.
این مرض خطرناک روانى، چون عارض کسى شود، او را به انواع گناهان و اشتغالات فکرى و درونى دچار سازد، و وى را از هر کار خیر و گاهى از عبادات الهیه باز دارد، و زمینه هلاک و ضلالت او را فراهم آورد.
قناعت به آنچه حضرت حق از طریق کسب حلال نصیب انسان فرموده، گنجى است که خیر دنیا و آخرت انسان را تأمین مى نماید.
«لاتَمُدَّنَّ عَینَیک اِلى ما مَتَّعْنا بِهِ اَزْواجاً مِنْهُمْ...»(۲۲۸)
به آن دسته از ایشان نسبت به آنچه که از کامرانى داده ایم چشم مدوز.
«وَلا تَمُدَّنَّ عَینَیک اِلى ما مَتَّعْنا بِهِ اَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَّبک خَیرٌ وَ اَبْقى»:(۲۲۹)
به آنچه که از خوشى زندگى دنیا زود گذر آنان را کامیاب کردیم چشم مدوز، رزقى که پروردگار در اختیارت گذاشته، و حاصل آن صرف عیادت و خدمت به بندگان مى شود براى تو بهتر و مادنى تر است.
تصور نکنید که فرومایگان پست، و آنان که در غفلت تو بى خبرى از حقایق بسر مى برند، آنچه از مال و منال و جاه و مقام در اختیار دارند، براى آنان عزّت و آبرو و خیر و سعادت است.
بیخبران از حق، با نعمت فراوانى که در اختیار دارند، میدان وسیع ترى، جهت انواع لذائذ حیوانى و حرکات شیطانى براى خود مى سازند، و از این راه عذاب بیشتر و سنگین ترى را براى خود تهیه مى بینند.
به آنچه حضرت حق از راه حلال نصیب فرموده قناعت کنید و بر تنگدستى موقت که جز امتحان الهى براى مردم مؤمن چیزى نیست صبر و استقامت ورزید، و باطن خود را با نور عفت نفس از هر نوع اضطراب و ناامنى حفظ کنید که خداوند مهربان در دنیا و آخرت با اهل تقواست.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
مَنْ اَتْبَعَ بَصَرَهُ بِما فِى اَیدرى النّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ یشْف غَیظُهُ:(۲۳۰)
آن که چشم به مال و ثروت و حشمت و حشم دیگران بدوزد اندوهش طولانى، و خشم و غضبش بى شفا مى ماند.
در کتاب شریف"کافى"آمده:
مردى نزد حضرت صادق علیه السلام شکایت برد:به دنبال مال مردم مى روم و آن را به دست مى آورم ولى به درآمد خود قانع نیستم، دائماًبا خود در جنگم چرا که در طلب ثروت بیشترى هستم، به من چیزى بیاموزید که مرا از این ناراحتى نجات دهد.
حضرت فرمود: اگر آن اندازه درآمد که معیشت تو را کفایت مى کند بى نیازت سازد، اندک از مال دنیا تو را غنى کند، و اگر درآمد کافى تو، بى نیازت نمى کند با جمع کردن تمام ثروت دنیا هم راحت نخواهى شد!(۲۳۱)
راستى چشمداشت به وضع دیگران و وادار شدن نفس به اینکه انسان را تا حدّ آنان و بلکه بیش از آن بالا ببرد عجب مرض خطرناک و بیمارى مهلکى است!!
این حالت عذاب آور شیطانى، انسان را به خوارى و ذلّت، و خم کردن پشت مردم پیش نامرد، و آوارگى و در بدرى، و پایمال کردن حقوق دیگران مبتلا مى کند.
حضرت جوادعلیه السلام مى فرماید:
اَلْغِنى قِلَّةُ تَمَنّیک وَ الرَّضا بِما یکفیک،وَ الْفَقْرُ شِرَّةُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ:(۲۳۲)
بى نیازى، قلّت و کمى خواهش هاى درون و راضى بودن به عنایت الهى است. و فقر نفس، شدّت ناامیدى از قدرت خویش و یأس از واقعیات است.
على علیه السلام مى فرماید:
مَنِ اسْتَغْنى عَنِ النّاسِ اَغْناهُ اللّهُ سُبْحانَهُ:(۲۳۳)
هر کس کوس بى نیازى از مردم را بزند، خداوند پاک، او را مستغنى مى کند.
به حضرت داود خطاب شد:
وَضَعْتُ الْغِنى فِى الْقَناعَةِ وَ هُمْ یطْلُبُونَهُ فِى رِضَا النَّفْسِ فَلا یجِدُونَهُ:(۲۳۴)
بى نیازى را در قناعت قرار دادم، مردم در خوشنودى نفس مى جویند،ولى نمى یابند.
سَأَلَ رَجَلٌ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله فَقالَ:اُحِبُّ اَنْ اَکونَ اَغْنَى النّاسِ.قالَ:کنْ قَنِعاً تَکنْ اَغْنَى النّاسِ:(۲۳۵)
مردى به رسول خدا عرضه داشت،دوست دارم بى نیازترین مردم باشم فرمود: قناعت پیشه کن تا بى نیازترین مردم باشى.
مَنْ رُزِقَ ثَلاثاً نالَ ثَلاثاً وَ هُوَ الْغِنَى الْاکبَرُ:اَلْقَناعَةُ بِما اُعْطِىَ،وَ الْیأْسُ مِمّا فى اَیدِى النّاسِ،وَ تَرْک الْفُضُولِ:
به آن سه چیز روزى شود، به سه چیز رسیده و آن بى نیازى بزرگ تر است. قناعت به آنچه به او داده شده، دل بریدن از آنچه در دست مردم است، و ترک آنچه اضافه است.
۶.عزت واقعى و دورى از کبر
عزت مایه ایست الهى و سرمایه اى است ملکوتى که بصورت حالتى نورانى بر اثر ایمان واقعى به خداوند و یقین به قیامت، و اتصال به نبوت و امامت، و تخلّق به اخلاق الهى، و اجراى فرامین حق، و دورى از حرام در درون انسان تجلّى مى کند، و نمى گذارد هیچ خطرى و هیچ عاملى انسان را مغلوب و محکوم خود کند، و به ذلّت و حقارت و پستى دچار نماید. کسب چنین شخصیت با عظمت باطنى جز از طریق پیمودن راه دین و محور قرار دادن حق در زندگى میسر نیست.
عناصر مادى عامل عزّت نیست، جاه و مقام مایه شخصیت نمى باشد، شهرت و آبروى ظاهرى سربلندى درونى نمى سازد.
«مَنْ کانَ یریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً اِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یرْفَعُهُ»:(۲۳۶)
کسى که خواهان عزت و شخصیت است و علاقه دارد در برابر ما سوى اللّه غالب غیر مغلوب، و حاکم غیر محکوم شود، بداند که تمام عزت براى خدا است، آنچه بسوى او بالا مى رود اعتقاد صحیح و ایمان استوار است، و مرکب بالا برنده این حقیقت عمل صالح است.
«لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ»:(۲۳۷)
عزتّ مخصوص خدا و پیامبر او و مردم با ایمان است.
آن که از این مایه درونى و حالت ملکوتى و سرمایه عرشى بى بهره است، در مقابل اندکى از مال دنیا، یا جاه ومقام، یا هجوم شهوات و غرائز، و لذت هاى مادى به سرعت محکوم و مغلوب مى شود، و به محض خطرناک ذلّت و حقارت و پستى دچار مى گردد.
چنین افرادى از آزادى به معناى واقعى و حریت و کرامت و شرافت نفس و بزرگى و وقار و ادب و تربیت محرومند.
اینگونه مردم بودند که بر اثر پوکى درون و بند بردگى طاغوتها درآمدند، و مشکلات زیادى را براى مردم و بخصوص آزادگان تاریخ و خاصه انبیا و اولیا فراهم آوردند، و مبدء جنایات بیشمار، و خیانت هاى بى عدد در تاریخ انسان شدند.
عزّت نفس محصول آزادى از شهوات غلط، و خلقیات شیطانى، و وقار و آقائى در برابر حوادث، و تذلل و خضوع در برابر حضرت رب العزّة است.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
اِعْلَمْ اَنَّهُ لاعِزَّ لِمَنْ لایتَذَلَّلُ لِلّهِ تَبارَک وَ تَعالى، ولا رِفْعَةَ لِمَنْ لا یتَواضَعُ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ:(۲۳۸)
آن کسى که در برابر حضرت حق بندگى نکند عزت ندارد، و هر کس نسبت بوجودمقدس خداوند و فرامین سعادتبشخ حضرت او تواضع ننماید بلندى و سرفرازى براى او نیست.
نى همى از خود به راه یار مى یابد گذشت *** گز دو عالم در رهش یک بار مى باید گذشت
گر حقیقت عاشقى بر هر و عالم پاى زن *** یار اگر مى جوئى از اغیار مى باید گذشت
عشق را راهیست ناهموار و این باشدعجب *** کزسر از این راه ناهموار مى باید گذشت
خاک شد بس استخوآنهازیر دیوار هوس *** با شتاب از پاى این دیوار مى باید گذشت
اندک و بسیار این عالم همه رنج است و غم *** اندک اندک ز اندک و بسیار مى باید گذشت
چیست دانى توشه عقبى صغیرا از صراط *** باولاى حیدر کرّار مى باید گذشت
فراهم آوردن موجبات لذت و خوارى، و باز کردن میدان اهانت شدن، براى انسان مؤمن حرام است.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
لَیسَ لِلْمُؤْمِنِ اَنْ یذِلَّ نَفْسَهُ:(۲۳۹)
سزاوار نیست، مؤمن زمینه خوارى براى خود فراهم کند.
میدان دادن به شهوات غلط، زمینه ایجاد کردن براى حکومت هواى نفس،تکرار گناه، رها کردن خویش در دست افراد ناباب، دورى از تقوا، ضعف ایمان، استقامت نیاوردن در برابر حوادث، مهجورى از نور نبوت وولایت همه و همه باعث ذلت و خوارى و پستى و سستى نفس است.
على علیه السلام به فرزندش حضرت مجتبى مى فرماید:
وَاَکرِمْ نَفْسِک عَنْ کلَّ دَنِیة وَ اِنْ ساقَتْک اِلَى الرَّغائِبِ، فَاِنِّک لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِک عِوَضاً، وَلا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک و َ قَدْ جَعَلَک اللّهُ حُرّاً:(۲۴۰)
از هر نوع پستى و زبونى بپرهیز، هر چند آن ذلّت و پستى وسیله رسیدنت به آرزوها باشد، زیرا در برابر پرداخت شرف نفس عوضى که با آن برابر باشد بدست نخواهى آورد، و بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده.
البته به این نکته باید توجه داشت، که تواضع مشروع و به عبارت دیگر احترام به مردم، بخصوص به افراد مؤمن، هیچگونه منافاتى با عزت نفس و کرامت انسانى ندارد.
تواضع به مردم از آنجا که دستور دین است، یک نوع عبادت محسوب مى شود، و باعث رفعت تو سربلندى و محبوبیت انسان در میان مردم است.
از طرفى باید این معنا را در نظر داشت، که صفت ناپسند تکبر باعث متلاشى شدن شخصیت انسان، و علّت از چشم افتادن، و مورث عذاب الهى در عالم آخرت است.
کبر در برابر دستورات الهى، و بزرگى نشان دادن بى جهت در بین مردم حالتى ناپسند و از اخلاق شیطان، و صفت بسیار بدى است که انسان را مبغوض و منفور حضرت حق مى کند.
خداوند بزرگ در قرآن مجید فرعون و کارگزاران حکومتش را بخاطر تکبر در برابر حق به سختى سرزنش کرده و مورد عتاب قرار مى دهد:
«وَاسْتَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِى الْاَرْضِ بِغَیرِ الْحَقَّ وَظَنُّوا اَنَّهُمْ اِلَینا لایرْجِعُونَ»:(۲۴۱)
فرعون و جنود او در روى زمین، بدون حق تکبر ورزیدند، و گمان کردند به ما بازگشتى ندارند.
«وَمَنْ یسْتَنْکفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یسْتَکبِرُ فیحْشُرُهُمْ اِلَیهِ جَمِیعاً»:(۲۴۲)
و آن که از عبادت خداوند ننگ دارد، و در برابر دستورات الهى کبر مىورزد، به زودى چنین مردمى در پیشگاه خداوند حاضر مى شوند، و به حساب آنان رسید گى مى شود.
«وَ اَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکفُوا وَ اسْتَکبَرُوا فَیعَذّبُهُمْ عَذاباً اَلیماً»:(۲۴۳)
و آنان که از عبادت الهى ننگ داشتند، و از اجراى دستورات حق خوددارى کردند، و دچار صفت شیطانى کبر گشتند، آنان را به عذاب دردناک معذب خواهیم کرد.
«فَاسْتَکبَرُوا وَکانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ»:
فرعون و قوم قبطى در برابر حق تکبر کردند، آنان جامعه گنهکارى بودند.
رسول خدا مى فرماید:
اِجْتَنِبُوا الْکبْرَ فَاِنَّ الْعَبْدَ لایزالُ یتَکبَّرُ حَتّى یقُولَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: اکتُبُوا عَنْدى هذا فِى الْجَبارینَ:(۲۴۴)
از تکبر چه در برابر حق، چه در برابر خلق بپرهیزید، که تکبر کار را بجائى مى رساند که حضرت حق به ملائکه امر مى فرماید نام این متکبر را در گروه زورگویان ثبت کنید.
على علیه السلام مى فرماید:
اِحْذَرِ الْکبْرَ فَاِنَّهُ رَأسُ الطُّغْیانِ وَ مَعْصِیةُ الرَّحْمنِ:(۲۴۵)
از کبر حذر کنید که سر طغیان و گناه و معصیت در برابر حضرت رحمن است.
ونیز آن حضرت مى فرماید:
شَرُّ آفاتِ الْعَقْلِ الْکبْرُ:(۲۴۶)
بدترین آفتات براى عقل کبر است.
و باز آن جناب مى فرماید:
اِیاک وَ الْکبْرَ فَاِنَّهُ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ اَلْأمُ الْعُیوبِ،وَ هُوَ حِلْیةُ اِبْلیسَ:(۲۴۷)
از کبر دورى کنید که از بزرگترین گناهان و پست ترین عیوب و لباس ابلیس است.
عبداللّه بن مسعود از رسول خدا(ص)روایت مى کند:
لایدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ کبْر:
وارد بهشت نمى شود، کسى که در دلش به وزن یک ذرّه کبر باشد.
بیائیم همچون حضرت سجاد علیه السلام به پیشگاه حضرت محبوب عرضه بداریم:
الهى به من شرف و عزّت نفس عنایت کن و از صفت ناپسند کبر دورم دار:
«وَ اَعِزَّنى وَلا تَبْتَلِینّى بِالْکبْرِ»:
عیسى گذاشت دنیا قارون اسیر او شد *** آن بر فلک برآمد این در زمین فرو شد
آب حیات وصلت تا روزى که گردد *** نقد حیات ما را بارى به جستجو شد
با صولجان عشقت ما را چه چاره باشد *** جائى که چرخ گردون سرگشته همچو گوشد
ساقى ز درد دوشین جز درد سر چه گوهى *** مى ده که عمر اهلى ضایع به گفتگو شد
۷.عبادت بى عجب
حضرت سجاد علیه السلام به پیشگاه مقدس حضرت حق عرضه مى دارد:
مرا در برابر وجود مدّست به بندگى وادار، و عبادتم را از آلوده شدن به عجب حفظ فرما.
بندگى حق مایه عزّت و سرافرازى، و باعث رشد و کمال، و شکوفائى تمام استعدادها، و شرفت کرامت دنیا و آخرت است.
بندگى حق، عامل رساننده انسان به تقوا و پاکى، سلامت و امنیت، اصالت و معرفت است.
بندگى حق، مورث به چنگ آوردن القاء و وصال محبوب، و زمینه ساز حیات طیبه، و عافیت امروز و فرداست. بندگى حق، ایجاد کننده امنیت از عذاب جهنم و کلید هشت در بهشت و وسیله آمرزش گناهان و معاصى است.
بندگى حق، در حقیقت هماهنگى نمودن با تمام موجودات خلقت و عناصر هستى است، زیرا قرآن مجید تمام موجودات را در مدارا سجده و تذلّل و عبادت نسبت به حق مى داند:
«اِنْ کلُّ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اِلاّ آتِى الرَّحمنِ عَبْداً»:(۲۴۸)
هیچ یک از موجودات آسمانى و زمینى نیست مگر آنکه بندگى حق را پذیرفته و خود را مسخر او مى داند.
بندگى حق وسیله آزادى از شهوات غلط، و نجات یافتن از بند ابلیس و حیله گریهاى شیطان است.
عبادت یعنى اطاعت و فرمانبرى از اوامر حضرت سبحان، و خضوع و خشوع در برابر آفریننده آسمانها و زمین.
عبادت یعنى مملو بودن قلب از ایمان، آراسته بودن نفس به اخلاق حسنه و پیراسته بودن وجود از گناه، و اتصال به عمل صالح.
عبادت یعنى رعایت حقوق حق و حقوق خلق، و انجام خیر و دورى از شر.
عبادت یعنى تحصیل علم و دانش، رسیدگى به یتیم، دستگیرى از مسکین، جبران فقر فقیر، و اداى حقوق مالى جهت ترویج دین.
عالى ترین حقیقتى که حضرت حق در قرآن مجید انبیاء خود را به آن معرفى فرموده عبادت است.
بهترین صفتى که حضرت محبوب در قرآن کریم اولیائش را به آن ستوده عبادت است.
برترین وصفى که خداوند براى ملائکه در کتاب عظیمش آورده عبادت است.
عابد محبوب خدا، و متکبر از عبادت مورد نفرت حق و انبیاء و امامان است.
عبادت باعث آبادى دنیا و بدست آوردن خیر مطلق در عالم آخرت است.
عبادت غیر خدا کفر شرک، زندقه و فساد و مورث تسلط جبّاران و زورگویان نسبت به مظلومان و مستضعفان است.
عبادت غیر خدا نهایت ذلت و خوارى و پستى و مهانت، و سستى و بیچارگى انسان است.
«قُلْ اِنّى نُهیتُ اَنْ اَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قَلْ لا اَتَّبِعُ اَهْوائَّکمْ قَدْ ضَلَلْتُ اِذاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ»:(۲۴۹)
بگو من از عبادت و بندگى غیر خدا نهى شده ام، بگو من از خواسته هاى شما متابعت نمى کنم، که پیروى از هواى شما عین گمراهى و دور افتادن از هدایت الهى است.
«قُلْ یا اَیها النّاسُ اِنْ کنْتُمْ فِى شَک مِنْ دینى فَلا اَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلکنْ اَعْبُدُ اللّهَ الَّذى یتَوَفّاکمْ وَ اُمِرْتُ اَنْ اَکوْنَ مِنْ الْمُؤْمِنینَ»:(۲۵۰)
بگو اى مردم اگر در آئین من شک دارید، شک شما را با این استحکامى که برنامه هاى دین من دارد پشیزى ارزش ندارد، من به عبادت آنچه غیر خداست و شما آنها را پرستش مى کنید روى نمى کنم، به حقیقت روى عبادت جانب خدائى مى کنم که روزى همه شما را از دنیا خواهد برد، من از جانب حضرت حق ورم اهل ایمان باشم.
«یا اَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیطانَ اِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیاً»:(۲۵۱)
اى پدر، شیطان را بندگى مکن، شیطان نسبت به حق موجودى عصیانگر است.
«یا اَیهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذى خَلَقَکمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»:(۲۵۲)
اى مردم پروردگار خود را، که باعث خلقت و هستى شما، و هستى انسانهاى پیش از شما بوده بندگى کنید، تا به تقواى الهى که مایه نجات دنیا و آخرت شماست برسید.
آیات قرآن مجید در زمینه عبادت آیات زیادى است،قسمتى از آیات امر به عبادت، رب، و قسمتى انهى از عبادت غیر رب، و دسته اى بیان کننده سود دنیائى و آخرتى عبادت، و دسته دیگر روشن کننده ضررها و خسارتهاى غیر قابل جبران بندگى غیر خدا است.
الهى، به راستى و درستى، و بر اساس حق و حقیقت، و برمبناى شوق و ذوق، و بر پایه عشق و محبت، ما را در عبادت و بندگى خود تا لحظهه خروج از دنیا مشغول کن، و از عبادت و بندگى، و اطاعت و پرستش بت هاى درونى و برونى بازدار.
جانا نظرى که دل فکارست *** بخشاى که خسته نیک زاراست
بشتاب که جان بلب رسیدست *** دریاب کنون که وقت کار است
رحم آ که بى تو زندگانى *** از مرگ بتر هزار بار است
دیریست که بر در قبولست *** بیچاره دلم که نیک خوار است
نومید چگونه باز گردد *** از درگهت آن کامیدوار است
ناخورده دلم شراب وصلت *** از دورى هجر در خمار است
مگذار بکام دشمن اى دوست *** بیچاره مرا که دوستدار است
رسواش مکن یکام دشمن *** کوخود ز رخ تو شرمسار است
خرم دل آن کسى که او را *** اندوه و غم تو عمگسار است
یادیش از این و آن نیاید *** آن را که چو تو نگار یار است
کار آن دارد که بر در تو *** هر لحظه و هر دمیش بار است
نى آن که همیشه چون عراقى *** بر خاک درت چو خاک خوار است
امام صادق علیه السلام از حضرت حق روایت مى کند:
یا عِبادِىَ الصَّدیقینَ تَنَعَّمُوا بِعِبادَتى فِى الدُّنْیا فَاِنَّکمْ تَتَنَعَّمُونَ بِها فِى الْآخِرَةِ:(۲۵۳)
اى بندگان صدیق من، در دنیا به عبادت و بندگیم متنعّم شوید، که در آخرت از نعمت هاى جاویدم به مزد عبادتتان بهره مند شوید.
رسول خدا مى فرماید:
اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ،فَعانَقَها وَ اَحَبِّها بِقَلْبِهِ،وَ باشَرَها بِجدِهِ،وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لایبالى عَلى ما اَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلى غُسْر عَلى یسْر:(۲۵۴)
برترین مردم کیست که عاشق بندگى حق باشد، پس آن را در آغوش کشد، و با قلبش نسبت به آن مهر بورزد، و جسم و جسدش را مرکب آن نماید، و خود را براى آن از همه چیز خالى نماید، عبادت کننده واقعى نباید نسبت به دنیا باکى داشته باشد که با سختى با آن روبروست یا به آسانى.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
تَفَرَّعُوا لِطاعَةِ اللّهِ وَعِبادَتِهِ قَبْلَ اَنْ ینْزِلَ بِکمْ مِنَ الْبَلاءِ ما یشْغَلُکمْ عَنِ الْعِبادَةِ:(۲۵۵)
خود را براى طاعت و عبادت الهى، از هر چیزى فارغ نمائید، قبل از اینکه بلاى بازدارنده از عبادت بر شما فرود آید.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده:
پروردگارتان مى فرماید: اى فرزند آدم خود را براى بندگى من از همه چیز فارغ کن، که از پى عبادت دلت را بى نیاز کنم و دستت را از رزق خود پر نمایم.
اى فرزند آدم از من دورى مکن، که قلب را سرزیر از فقر کنم، و آنچنان به گرفتارى دچارت سازم که از عبادتم دوربمانى.(۲۵۶)
على علیه السلام در فرازهائى ملکوتى مى فرماید:
اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْعِفافُ:(۲۵۷)
برترین عبادت خود نگاه داشتن از گناه است.
اَفْضَلُ الْعِبادَةَ الزَّهادَةُ:(۲۵۸)
برترین عبادت بى رغبتى به هر چیزى است که خدا نمى پسندد.
اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْفِکرُ:(۲۵۹)
برترین عبادت اندیشه در هستى است.
اَفْضَلُ الْعِبادَةِ غَلَبَةُ الْعادَةِ:(۲۶۰)
برترین عبادت غالب شدن بر عادت است.
ما تَقَرَّبَ مُتَقَرَّبٌ بِمِثْلِ عِبادَةِ اللّهِ:(۲۶۱)
نزدیک شونده اى به خدا، بمانند عبادت به حضرت حق نزدیک نشده.
فصل روایات عبادت را در "کافى"شریف جلد دوم و "بحار"ج ۷۰ و ۷۷و۷۸ و"سفینة البحار"باب عبد و "میزان الحکمة"جلد ششم ملاحظه کنید.
امام سجاد علیه السلام پس از درخواست بندگى و عبادت از حضرت حق، عرضه مى دارد:عنایتى کن که عبادت من با آلودگى عجب و خودپسندى فاسد نشود.
محدث قمى در کتاب سفینة البحار در مادّه عجب مى فرماید:
اْلْعُجْبُ فِى الْعِبادَةِ اسْتِعْظامُ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ اسْتِکبارُهُ،وَ اَنْ یرَى الْمُعْجَبُ نَفْسَهُ خارِجاً عَنْ حَدَّ التَّقْصیرِ،وَهذا هُوَ الْعُجْبُ الْمُفْسِدُ لِلْعِبادَةِ:
عجب در عبادت به ایناست که شخص عابد، بندگى و طاعت خود را بسیار بزرگ بشماررد، و گمان کند عبادتش تام و تمام و کامل است، و کمبودى در بندگى او وجودندارد، این همان حالتى است که عبادت را فاسد مى کند!
رسول خدا مى فرماید:
ثَلاثٌ مُهْلِکاتٌ: شُحٌ مُطاعٌ، وَهَوىَّ مُتَّبَعٌ، وَاِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ:(۲۶۲)
مایه هاى هلاکت سه چیز است، بخلى که از آن اطاعت شود، هواى نفسى که پیروى گردد. اینکه شخص به اعمال خود با دیده غرور و اعجاب بنگرد.
على بن سهیل مى گوید از حضرت رضا علیه السلام درباره عجبى که باعث فاسد شدن عمل است پرسیدم، حضرت فرمود:
عجب را درجاتى است، یکى آنکه عمل زشت آدمى در نظرش نیکو جلوه کند، و آن را خوب پندارد و نسبت به آن مغرور گردد، و دیگر این که اهل ایمان به عبادت خود دچار خودپسندى و عجب گردند، که با عبادتشان بر خداى منّت آورند، در حالى که خداوند بر بنده اش منّت دارد؟(۲۶۳)
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
اَلْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ هُوَ لایدْرى بِما یخْتَمُ لَهُ.فَمَنْ اُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ نَهْجِ الرَّشادِ وَ ادَّعى ما لَیسَ لَهُ.(۲۶۴)
عجب است تمام عجب از کسانى که در به عمل خود اعجاب مىورزند و دچار غرور مى شوند، با اینکه خبر ندارند پایان کارشان چگونه است؟ کسانى که به خود و عملش معجب شود از صراط مستقیم هدایت خارج شده و چیزى را ادعا کرده که ندارد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
لَیسَ عَبْدٌ یعْجَبُ بِالْحسناتِ اَلاّ هَلَک:(۲۶۵)
بنده اى نیست که به حسناتش دچار عجب شود، مگر اینکه به هلاکت برسد.
۸.انجام خیر بدون منّت
امام سجاد علیه السلام به حضرت حق عرضه مى دارد:"الهى خیر و نیکى را براى تمام مردم به دست من جارى ساز، و مرا از منت گذاردن به مردم در مسئله خیر، که باعث باطل شدن عمل است در پناهت امان ده".
خیر به آن عملى گفته مى شود که هماهنگ با دستور خدا و به قصد قربت انجام گیرد. خیر حقیقتى است که براى انسان مورث ثواب آخرتى، و نسبت به دیگران کلید حلّ مشکلات است.
انجام کار خیر بخاطر خدا براى نجات دادن مردم از سختى ها، دلیل بر نوعدوستى انسان، و وسعت روح و نظر آدمى، و علامت پاکى باطن و کرامت و شرافت نفس است.
انجام عمل خیر در حقیقت، بندگى خدا و اطاعت از او، و اقتداى به انبیاء الهى و امامان معصوم، و پیروى از روش اولیاء الهى است.
قسمتى از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار دلالت بر خیر و نیکى مى کنند.
بدون شک انسان خوددوست، انسانى که در هیچ برنامه اى توجه به نوع و احساس محبت نسبت به غیر خود ندارد با حیوان مساوى بلکه بدتر، و چیزى جز جماد و موجودى غیر مرده نیست.
دلالت و هدایت مردم به حق، امر به معروف، نهى از منکر، پرداخت خمس و زکات، نوشتن کتاب مفید، ساختن مسجد، آب انبار، حمام، مدرسه، دانشگاه، رسیدگى به یتیم، فقیر، مسکین، مستضعف، خانه سازى براى بى خانه، ساختن راه، متکفل شدن مخارج خانواده هاى ناتوان، شوهردادن دختران مانده، زن دادن پسران، تشییع جنازه، عیادت مریض،امانت دارى، وفاى به عهد، و...
همه و همه کار خیر است، که وقتى انجام مى گیرد و به نیت خالص پیچیده مى گردد، نزد حضرت حق محفوظ مى ماند، و در قیامت بصورت رضوان اللهى و بهشت عنبر سرشت به انسان باز مى گردد، و این همه وقتى است که آتش منّت که باعث آزار روح مردم است به خرمن خیز نیفتد.
«یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْس ما عَمِلَتْ مِنْ خَیر مُحْضَراً»:(۲۶۶)
روزى که هر کس عمل خیرى انجام داده حاضر مى بیند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در باب خیر مى فرماید:
اُظْلُبُوا الْخَیرَ دَهْرَکمْ،وَ اهْرَبُوا مِنَ النّارَ جَهْدَ کمْ فَاِنَّ الْجَنَّةَ لاینامُ طالِبُها، وَاِنَّ النّارَ لاینامُ هارِبُها:(۲۶۷)
تمام روزگار خود را بدنبال خیر باشید، با کوشش خود در راه خدا از جهنم بگریزید، بحقیقت که طالب بهشت خواب ندارد، و گریزنده از آتش نیز به خواب نمى رود.
على علیه السلام مى فرماید:
فِعْلُ الْخَیرِ ذَخیرةٌ باقِیةٌ،وَثَمَرَةٌ زاکیةٌ:(۲۶۸)
انجام خیر، گنج ماندنى، و میوه رشد کننده است.
و نیز آن حضرت مى فرماید:
عَلَیکمْ بِاَعْمالِ الْخَیرِ فَتَبادَرُوها، وَلایکنْ غَیرُکمْ اَحَقَّ بِها مِنْکمْ:(۲۶۹)
بر شما باد به اعمال خیر، پس براى انجام آن بشتابید، که دیگران نسبت به انجام آن سزاوارتر از شما نیستند.
امیر المؤمنین علیه السلام مى فرماید:
بادِرُوا بِعَمَلِ الْخَیرِ قَبْلَ اَنْ تَشْتَغِلُوا عَنْهُ بِغَیرِهِ:(۲۷۰)
به انجام خیر بشتابید، قبل از اینکه وقت شما به کاردیگرى مشغول شود.
امام صادق علیه السلام از حضرت باقر روایت مى کند:
اذا هَمَمْتَ بِخَیر فَبادِرْ فَاِنَّک لاتَدْرى ما یحْدُثُ:(۲۷۱)
چون به کار خیرى همت گماردى، در انجام آن بشتاب، زیرا نمى دانى که در آینده چه رخ خواهد داد.
خیرى که به دست انسان انجام مى گیرد، اگر بخواهد از بهره الهى و آخرتى آن بهره مند شود باید بدون منّت گذارى انجام گیرد، خیر با منّت به حکم قرآن مجید باطل است و هیچ گونه سود آخرتى بر آن مرتب نیست.
«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکمْ بِالْمَنّ وَ الْاذَى»:(۲۷۲)
اى اهل ایمان صدقات خود را با منّت گذارى و آزار رساندن به روح مردم باطل نکنید.
آرى واجب است که خیرى که نسبت به مردم انجام مى گیرد کرامت و آقائى و حیثیت مسلمان رعایت شود، قرآن مى فرماید:
«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیرٌ مِنْ صَدَقَة یتْبَعُها اَذى»:(۲۷۳)
با گرمى و مدارا بامستحق سخن گفتن، و از او پوزش کریمانه خواستنکه قدرت بر کمک ندارم، بهتر از صدقه ایست که آلوده به منّت و آزار باشد.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
اَلْمَنُّ یهْدِمُ الصَّنیعَةُ:(۲۷۴)
منتّ گذارى کار خیر انسان را نابود مى کند و بهره آخرتى آن را فنا مى سازد.
از قرآن مجید استفاده مى شود که منّت و اذیت، در باطل کردن عمل خیر، مستقیم و غیر مستقیمش فرق نمى کند، چه اینکه انسان به شخصى که کمک کرده رودر رو منّت گذارد، چه اینکه عمل خیرش را بر دیگران بازگو کند که غیر مستقیم افراد محترم در معرض منّت و اذیت قرار گیرند، این هر دو نابود کننده عمل، و باطل کننده کار خیر است.
رسول خدا مى فرماید:
مَنْ اَسْدى اِلى مُوْمِن مَعْرُوفاً ثُمَّ آذاهُ بِالْکلامِ اَوْ مَنَّ عَلَیهِ فَقَدْ اَبْطَلَ صَدَقَتَهُ:(۲۷۵)
کسى که به مؤمنى چیزى عطا کند، سپس وى را با زبانش بیازارد، یا بر روى منّت بگذارد، بدون شک کار خیرش را باطل و نابود ساخته.
و نیز آن حضرت فرمود:
مَنِ اصْطَنَعَ اِلى اَخیهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ اَحْبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ،وَثَبَّتَ وِزْرَهُ،وَ لَمْ یشْکرْلَهُ سَعْیهُ:(۲۷۶)
آن که به برادر دینى خود خدمتى کند، آنگاه بر وى منّت گذارد حضرت حق عملش را محو و نابود نماید، و بار سنگین آن عمل بر دوشش بجا ماند، و از عمل خیرش بهره اى نبرد.
دنیا زکف گذار چو دعوىّ دین کنى *** آنقدر از آن بخواه که تا صرف این کنى
گر دیو نفس را چو سلیمان کنى اسیر *** ملک مراد را همه زیر نگین کنى
اى مرغ قدس دام تعلق زپا گسل *** تا خود هم آشیانه روح الامین کنى
بس دانه ها که هست بظاهر به هم شبیه *** هان تا خزف تمیز ز درّثمین کنى
مهرجان مگیر به دل کین محیل دون *** نگذاردت که یاد جهان آفرین کنى
زاهد بهوش باش که دارد بسى قصور *** آن طاعتى که در طلب حور عین کنى
سر منزل وصال گرت باشد آرزو *** باید که خویش پیرو اهل یقین کنى
دنیا و آخرت به مکافات برخورى *** هشدار تا چه دانه نهان در زمین کنى
عمرت صغیر صرف هوا گشته و هنوز *** دارى به دل هوس که چنین و چنان کنى
۹.معالى اخلاق
آنچه در متن همین دعاى با عظمت یعنى دعاى مکارم الاخلاق آمده عبارت از معالى اخلاق است، واقعیاتى است، واقعیاتى که انبیاء الهى براى تحقق آن در باطن انسان جهت تأمین خیر دنیا و آخرتش مبعوث به رسالت شدند، و حقایقى که مورد عشق و علاقه حضرت حق است، در دو روایت از رسول الهى صلى اللّه علیه و اله نسبت به این حسنات عرشى مى خوانیم:
اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمَّمَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ:(۲۷۷)
من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را که هدف انبیاء قبل از من بوده در وجود شما تکمیل کنم.
اِنَّ اللّهِ یحِبُّ مَعالِىَ الْاخْلاقِ،وَیکرَهُ سَفْسافَها:(۲۷۸)
خداوند عاشق معالى اخلاق، و بیزار و متنفر از خلقیات پست و فرومایه است.
ابواب معالى اخلاق در جلد دوم با عظمت "کافى" شریف،و جلد یازدهم"وسائل الشیعه"و شصت و نهم"بحار"و"محجّة البیضاء"فیض کاشانى آمده است، بیان روایات معالى اخلاق کتاب جداگانه مى طلبد، بخواست حق آن را به بخشى مستقل از دیار عاشقان موکول مى کنم.
على علیه السلام مى فرماید:
عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الْاخْلاقِ فَاِنَّها رِفْعَةٌ، وَاِیاکمْ وَالْاَخْلاقَ الدَّنِیةَ فَاِنَّها تَضَعُ الشَّریفَ و َ تَهْدِمُ الْمَجْدَ:(۲۷۹)
بر شما باد به مکارم اخلاق که رفعت و سربلندى است، و حذر کنید از خلقیات پست که شریف را سرشکسته و مجد و بزرگوارى را منهدم مى نماید.
و نیز آنحضرت مى فرماید:
اِذا رِغِبْتَ فِى الْمَکارِمِ فَاجْتَنِبِ الْمَحارِمَ:(۲۸۰)
چون رغبت در مکارم نمودى از محرمات الهى بپرهیز.
حضرت صادق علیه السلام در روایتى مکارم اخلاق را اینچنین بیان مى فرماید:یقین صبرـشکرـ حلم حسن خلقـ سخاوتـ غیرت شجاعتـ مروت.(۲۸۱)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روایتى مى فرماید:
عَلَیکمْ بِمَکارِمِ الْاخْلاقِ، فَاِنَّ اللّهَ بَعَثَنِى بِهَا، وَ اِنَّ مِنْ مَکارِمِ الْاخْلاقِ اَنْ یعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ،وَ یعْطِىَ مَنْ حَرَمَهُ،وَ یصِلَ مَنْ قَطَعَهُ،وَ اَنْ یعُودَ مَنْ لایعُودُهُ:(۲۸۲)
بر شما باد به مکارم اخلاق که من مبعوث به آن شده ام، از جمله مکارم اخلاق این است که از کسى که به تو بدى کرده درگذرى، و به کسى که تو را منع کرده ببخشى، و با آنکه با تو قطع کرده رابطه برقرار کنى، و به دیدن کسى که به دیدنت نیامده بروى.
على علیه السلام مى فرماید:
خَیرُ الْمَکارِمِ الْایثارُ:(۲۸۳)
بهترین مکارم، دیگران را بر خود مقدم داشتن است.
مِنْ اَحْسَنِ الْمَکارِمِ تَجَنُّبُ الْحَرامِ:(۲۸۴)
از بهترین مکارم اجتناب از حرام است.
مِنْ اَحْسَنِ الْمَکارِمِ بَثُّ الْمَعْرُوفِ:(۲۸۵)
از نیکوترین مکارم پخش خوبیهاست.
اَحْسَنُ الْمَکارِمِ الْجُودُ:(۲۸۶)
بهترین مکارم بخشش است.
اَحْسَنُ الْمَکارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ، وَ جُودُ الْمُفْتَقِرِ:(۲۸۷)
نیکوترین مکارم گذشت قدرت دار و بخشش تنگدست است.
اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ:(۲۸۸)
اخلاق خوب روزى را زیاد مى کند.
۱۰.دورى از فخر و ناز بر مردم
یکى از زشتى ها خودپسندى و خود بزرگ بینى است، که انسان را مجبور مى کند به دیگران فخر فروشى کند، و در برابر مردم تکبر ورزد.
منشأ این خوى ناپسند، غفلت از خدا و قیامت، و بى توجهى به این معناست که انسان بقول امیر المؤمنین علیه السلام غیر از عبدى ضعیف و ذلیل و مسکین و حقیر و مسکین نیست:
وَ اَنَا عَبْدُک الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسْکینُ الْمُسْتَکینُ:(۲۸۹)
اسلام عزیز به احدى اجازه ناز و فخر فروشى را به مردم در چیزى نمى دهد. عالم، ثروتمند، مقام دار، شریف، مشهور،همه و همه ور به تواضع و فروتنى نسبت به تمام مردمند.
قرآن مجید اعلام مى کند که حضرت حق متکبر فخرفروش و نازکننده به مردم را دوست ندارد.
اِنَّ اللّهَ لایحِبُّ کلَّ مُخْتال فَخُور:(۲۹۰)
به حقیقت که خداوند متکبر نازکننده را دوست ندارد.
انسان هر حسن و خوبى در ظاهر و باطن دارد از خدا است، انسان مستقلا از خود چیزى ندارد، و وجوداً جز فقر محض چیزى نیست، آنچه را خدا داده وقتى بخواهد از انسان بگیرد، در یک چشم به هم زدن مى گیرد، پس جائى براى کبر و فخر براى هیچ انسانى نمى ماند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
اِنَّ اللّهَ تَعالىَ اَوْحى اِلَىَّ اَنْ تَواضَعُوا حَتیى لایفْخَرَ اَحَدٌ عَلى اَحَد،وَلا یبْغِىَ اَحَدٌ عَلى اَحَد:(۲۹۱)
خداوند متعال به من وحى کرد که نسبت به هم متواضع و فروتن باشید، تا کسى را بر کسى فخر و مباهات و ناز و کبر نباشد، و احدى بر احدى ستم ننماید.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
اَهْلَک النّاسَ اثنانِ:خَوْفُ الْفَقْرِ،وَ طَلَبَ الْفَخْرِ:(۲۹۲)
دو برنامه مردم را نابود ساخت: ترس از تهیدستى، که عامل حرص و طمع شد، و دیگر فخر فروشى به مردم.
ونیز آن حضرت فرمود:
لاحُمْقَ اَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ:(۲۹۳)
حماقتى بزرگ تر از فخر فروشى نیست.
امام عارفان على علیه السلام مى فرماید:
مالِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ،اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ،وَآخِرُهُ جیفَةُ،لایرْزُقُ نَفْسَهُ،وَلایدْفَعُ حَتْفَهُ:(۲۹۴)
فرزند بیچاره ادم را چه رسد به فخر فروشى، موجودى که اولش نطفه و آخرش مردار گندیده است، قدرت بر روزى دادن به خود را ندارد، و قوّت دفع مرگ را از خویش دارا نمى باشد!
آدمى را زشرف تاج کرامت به سرامت *** حیف و صد حیف که بیچاره ز خود بى خبر است
بنگر انسان و مقامش که بود محرم راز *** خلوتى را که فلک حلقه بیرون در است
هست انسان به مثل آینه اى در بر دوست *** او به خود ناظر از این آینه پاتابه سر است
مطلع طلعت صانع شده مصنوع بلى *** اندر آئینه عیان طلعت آئینه گر است
همه ذرات به خورشید وجود آینه اند *** روشن این آینه سان در بر هر بابصر است
اختلاف صور افکنده جدائى ورنه *** متحد معنى اشیاء همه با یکدیگر است
گر چه نرگس به چمن دیده گشائى بینى *** زآب بیرنگ دو صد رنگ گل اندر نظر است
خار و گل هر دو ز یک شاخ برآیند ولى *** این یک مرهم جان و ان دگرى نیشتر است
ره به خلوتگه وحدت بر و معنى دریاب *** بگذر از عالم صورت که نزاع صور است
هر بد و نیک به نسبت بود البته صغیر *** باشد از بحر وجود آنچه خزف یا گهر است
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ لاَ تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلاَّ حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا
وَ لاَ تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ مَتِّعْنِی بِهُدًى صَالِح لاَ أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِیقَةِ حَقّ لاَ أَزِیغُ عَنْهَا وَ نِیةِ رُشْد لاَ أَشُک فِیهَا
وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی أَوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَی
اَللَّهُمَّ لاَ تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلاَّ أَصْلَحْتَهَا وَ لاَ عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلاَّ حَسَّنْتَهَا وَ لاَ أُکرُومَةً فِی نَاقِصَةً إِلاَّ أَتْمَمْتَهَا»:
"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا در میان مردم به درجه اى سرفراز مکن، مگر آنکه مرا در پیش خودم به همان اندازه پست گردانى".
چون انسان به مقامى دست یابد، و معادل آن مقام در باطن خودش به نرو تواضع و خضوع منور نگردد، سراز آلودگى کبر و خود بزرگ بینى درآرد، و کارش به جائى رسد که براى احدى بخصوص گرفتاران و مراجعه کنندگان حسابى باز نکند، و از این راه به خود ضرر اخروى، و به دیگران ضرر دنیائى بزند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود:
اَفْضَلُ النّاسِ مَن تَواضَعَ عَنْ رِفْعَة:(۲۹۵)
برترین مردم کسى است که از موضع بزرگى و سربلندى نسبت به همگان تواضع و فروتنى کند.
توازن و تعادل ظاهرى و باطنى که حضرت سجاد علیه السلام از حضرت حق مى طلبد، راستى مسئله بسیار مهمى است، که عامل سعادت و کشاننده خیر دنیا و آخرت، و مورث رسیدن فیض الهى به انساناست.
با این توازن است که انسان نسبت به حق پایدار و ثابت مى ماند، و نسبت به خلق عاشقانه در مقام خدمت و یارى برمیآید.
با این توازن است که کرامت و شخصیت انسان هم چون گل در گلستان شکوفا مى شود، و هر گونه خیرى از دست او براى نجات مردم از مشکلات بروز مى نماید. امام سجاد علیه السلام به دنبال درخواستش از حضرت ربّ العزّه عرضه مى دارد:"سربلندى و عزت آشکار برایم بوجود میاور، مگر آنکه به همان اندازه در باطنم براى من خوارى و ذلت پدیدآورى، تا دست و پاى خودرا در فضاى آن عزت گم نکنم، و از حضرت تو غافل نشوم، و خود را از دیگران برتر ندانم، که اگر این عنایت را از من دریغ فرمائى از مقام انسانیت دور افتم، و از کرامت و شرافت نفس و واقعیت وجود خود فاصله گیرم.
الهى بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از هدایتى شایسته که باعث رشد و کمالم دردنیا، و مورث رضوان و جنّت در آخرت گردد بهره مند فرما، هدایتى که قدرش بر من معلوم گردد، تا بجائى که چون خورشید وسط روز، برایم آشکار شود که در تمام خزانه خلقت گوهرى با ارزش تر از هدایت نیست، هدایتى که در تمام آفرینش در برابر ش عوضى یافت نمى شود، و مقابلى ندارد، که اگر به این پایه از معرفت برسم گرچه به قیمت قطعه قطعه شدنم و سوختن قطعات بدنم در آتش کینه دشمنان تمام شود، حاضر نخواهم شد که هدایت را به چیزى جابجا کنم!
آرى اى محبوب من و اى مولا و امید من، این بنده ات را به راه حق و حقیقت و به صراط مستقیم آنچنان رهنمون باش، و آنگونه او را در پناه رحمتت امان ده، که از آن راه، گرچه به تمام بلاهاى دنیا دچار شوم بیرون نروم، و قدم قلب و جان در آن راه تا روز قیامت ثابت بماند.
پروردگارا به این بنده ات نسبت به واقعیات و حقایق و انجام امور خیر نیتى عنایت فرما که شک و تردیدى در آن نیت راه نیابد.
الهى مرا تا آن زمان که عمرم در طاعت و عبادتت بکار رود، باقى بدار،که با چنین عمر با برکتى مرگ مزه اى ندارد، و از شیرینى و حلاوت بى بهره است، پس هرگاه عمرم چراگاه و مرغزار شیطان شود، قبل از آنکه غضبت به من روى آرد، یا خشمت بر من محکم گردد، آن غضب و خشمى که آسمانها و زمین طاقت تحمل آن را ندارند، مرگ مرا برسان، که مرگ در چنان وقتى که هنوز شیطان تسلطى بر من نیافته نعمتى عظیم،و از عسل شیرین تر است.
اى محبوب و مولاى من، اى تکیه گاه و ولى من، هیچ خوى ناپسندى که موجب عیب من در میان مردم شود، تا جائى که از من بدى گویند باقى مگذار مگر آن که آن را اصلاح نمائى، و هیچ مایه سرزنش برایم مگذار مگر نیکوسازى،و هیچ نقصى مگر تکمیل فرمائى".
آرى اى پروردگار مهربان، مرا قدرت زدودن خوى ناپسند، و از بین بردن مایه سرزنش، و تکمیل هیچ نقصى از نقائص نیست، چون همه جا و در همه چیز،اینجا هم به شدت نیازمند و فقیر توام.اگر به این بنده ات عنایت کنى، و رحمت و لطفت را از من دریغ نفرمائى من به سرعت به رشد و کمال اخلاقى مى رسم، و به حسناتى که به آن دعوت کرده ام آراسته مى شوم.
بیا که مى کشدم درد آرزومندى *** طبیب درد منى در به من چه مى بندى
زبسکه غیرت حسنت غیور کرد اى شمع *** زبرق حسن خود آتش به عالم افکندى
گهى چو سرو زدى ریشه در دل و جانم *** که خار خار امیدم زبیخ برکندى
اسیر هجر تو را آرزوى مردن خویش *** چو آرزوى خلاص است در دل بندى
عجب مدار جدائى یوسف از یعقوب *** بکوى عشق چه بیگانگى چه فرزندى
هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلى *** علاج ما شکرى بود از آن لب قندى
پی نوشت:
۲۱۳ نساء، ۴۵.
۲۱۴ نساء، ۴۵.
۲۱۵ نساء، ۸۱.
۲۱۶ فرقان، ۳۱.
۲۱۷ حجر، ۹۵.
۲۱۸ زمر، ۳۶.
۲۱۹ حجر، ۹۲ ۹۳.
۲۲۰ صافات، ۲۴.
۲۲۱ نحل، ۹۳.
۲۲۲ عنکبوت، ۱۳.
۲۲۳ تکاثر، ۸.
۲۲۴ "شرح مکارم الاخلاق" ص ۱۰۷.
۲۲۵ "وسائل" ج ۱۱، ص ۱۶۳.
۲۲۶ ذاریات، ۵۶.
۲۲۷ کهف، ۱۱۰.
۲۲۸ حجر، ۸۸.
۲۲۹ طه، ۱۳۱.
۲۳۰ "صافى" ج ۲، ص ۳۵۰.
۲۳۱ "کافى" ج ۲، ص ۱۳۹.
۲۳۲ "بحار" ج ۷۵.ص۱۰۹.
۲۳۳ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۲۹۳ ۲۹۴.
۲۳۴ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۲۹۳ ۲۹۴.
۲۳۵ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۲۹۳ ۲۹۴.
۲۳۶ فاطر، ۱۰.
۲۳۷ منافقون، ۸.
۲۳۸ "شرح مکارم الاخلاق" ص ۱۴۱.
۲۳۹ "مجموعه ورام" ج ۲، ص ۱۱.
۲۴۰ "نهج البلاغه" نامه ۳۱.
۲۴۱ قصص، ۳۹.
۲۴۲ نساء، ۱۷۲ ۱۷۳.
۲۴۳ نساء، ۱۷۲ ۱۷۳.
۲۴۴ "میزان الحکمة" ج ۸، ص ۲۹۹ ۳۰۰.
۲۴۵ "میزان الحکمة" ج ۸، ص ۲۹۹ ۳۰۰.
۲۴۶ "میزان الحکمة" ج ۸، ص ۳۰۰۲۹۹.
۲۴۷ "میزان الحکمة" ج ۸، ص ۲۹۹ ۳۰۰.
۲۴۸ مریم، ۹۳.
۲۴۹ انعام، ۵۶.
۲۵۰ یونس، ۱۰۴.
۲۵۱ مریم، ۴۴.
۲۵۲ بقره، ۲۱.
۲۵۳ "بحار" ج ۷، ص ۲۵۳.
۲۵۴ "کافى" ج ۲، س ۸۳.
۲۵۵ "میزان الحکم" ج ۶، ص ۱۱.
۲۵۶ "میزان الحکم" ج ۶، ص ۱۱.
۲۵۷ "میزان الحکمة" ج ۶، ص ۲۰.
۲۵۸ "میزان الحکمة" ج ۶، ص ۲۰.
۲۵۹ "میزان الحکمة" ج ۶، ص ۲۰.
۲۶۰ "میزان الحکمة" ج ۶، ص ۲۰.
۲۶۱ "میزان الحکمة" ج ۶، ص ۲۱.
۲۶۲ "جامع السادات" ج ۱، ص ۳۲۵.
۲۶۳ "کافى" ج ۲، ص ۳۱۳.
۲۶۴ "جامع السعادات" ج ۱، ص ۳۲۶.
۲۶۵ "میزان الحکم" ج ۶، ص ۵۲.
۲۶۶ آل عمران، ۳۰.
۲۶۷ "میزان الحکمة" ج ۳، ص ۲۰۱.
۲۶۸ "میزان الحکمة" ج ۳، ص ۲۰۱.
۲۶۹ "میزان الحکمة" ج ۳، ص ۲۰۱.
۲۷۰ همان مدرک، ص ۲۱۱.
۲۷۱ همان مدرک، ص ۲۱۱.
۲۷۲ بقره:۲۶۳.
۲۷۳ بقره، ۲۶۳.
۲۷۴ "کافى" ج ۴، ص ۲۲.
۲۷۵ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۷۶ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۷۷ "مستدرک الوسائل" ج ۲، ص ۲۸۲.
۲۷۸ "میزان الحکمة" ج ۳، ص ۱۴۶.
۲۷۹ "بحار" ج ۷۸، ص ۵۳.
۲۸۰ "غرور الحکم" باب الف.
۲۸۱ "بحار" ج ۶۹، ص ۳۶۸.
۲۸۲ "بحار" ج ۷۱.ص ۴۲۰.
۲۸۳ "میزان الحکمة" ج ۳، ص ۱۵۰.
۲۸۴ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۸۵ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۸۶ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۸۷ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۸۸ "شرح مکارم الاخلاق" ۱۸۷.
۲۸۹ قسمتى از دعاى کمیل.
۲۹۰ لقمان، ۱۸.
۲۹۱ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۱۵.
۲۹۲ "بحار" ج ۷۳، ص ۲۹۰.
۲۹۳ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۱۴.
۲۹۴ "بحار" ج ۷۳، ص ۲۹۴.
۲۹۵ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۵۰۴.