دعای بیستم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول)
بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم - بخش نهم - بخش دهم
درخواست اخلاق و رفتار پسندیده؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی مَکارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِی الْأَفْعَالِ:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.
اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِک نِیتِی، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَک یقِینِی، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِک مَا فَسَدَ مِنِّی.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده:
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ایمانم را به درجه کاملترین ایمان رسان، و یقینم را برترین یقین گردان، و نیتم را به بهترین نیتها منتهی ساز، و کردارم را به بهترین کردارها تبدیل کن. بارخدایا، نیتم را به لطف خود کامل و خالص گردان، و یقینم را بدان گونه که دانی به راه صحت بر، و تباهی کارم را به قدرتت اصلاح کن.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده:
درود بر پیامبر و آل پیامبر:
مسئله صلوات و طلب درود بر محمد و آل محمّد در دعاى مکارم الاخلاق بطور مکرّر دیده مى شود.
طلب درود و رحمت، از وجود مقدّس حضرت حق، براى رسول با کرامت اسلام و اهل بیت بزرگوارش از پسندیده ترین برنامه هاى اسلامى است.
درخواست لطف و عنایت از پیشگاه پروردگار، براى محمد و آل محمد، دعائى است که در معارف الهیه، از اعظم دعاها، شمرده شده، و استجابت آن از جانب حضرت ربّ العزّه قطعى و حتمى است.
صلوات بر محمد و آل محمد حقیقتى است، که اگر مردم مؤمن به نقش ارزنده اش در زندگى واقف شوند، تا لحظه خروج از دنیااز آن منفک و جدا نمى شوند، و شب و روزى بر آنان نمى گذرد مگر آن که قلب و زبانرا با آن معطّر نمایند.
در آثار اسلامى آمده که: صلوات دعائى است که مردودى در آن راه ندارد، و درخواستى است که حضرت حق از اجابت آن رو نمى گرداند، بنابراین ابتداء و وسط و آخر هر دعاى خود را به آن مزین کنید، تا از برکت مستجاب شدن صلوات، سایر درخواست هاى شما مستجاب شود.
صلوات بر محمد و آل محمد، واقعیت و حقیقت و دعا و ذکرى است، که به پنهانى ابدیت، از طرف حضرت حق و تمام ملائکه الهى، جهت ارائه رحمت و پاکى و پاکیزگى به محمد و آل محمّد صادر مى شود.
«اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُونَ عَلَى النَّبِىَّ، یا اَیهَا الَّذینَ آمنوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلَّمُوا تَسْلیماً»:(۱۳۱)
خدا فرشتگانش بر پیامبر درود مى فرستند، اى اهل ایمان شما هم بر او صلوات بفرستید، و تسلیم او شوید آنهم حقیقت تسلیم.
حضرت رضا علیه السلام در مجلس مامون فرمود: چون این آیه شریفه نازل شد، به محضر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرضه داشتند، معناى تسلیم به تو را دانستیم، و آن اطاعت محض از حضرت تو در تمام برنامه هاى زندگى است، ولى کیفیت صلوات بر تو را نمى دانیم، حضرت فرمود بگوید:
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد کما صَلِّیتَ وَ بارَکتَ عَلى اِبْراهیمَ وَ آلِ اِبْراهیمَ اِنَّک حَمیدٌ مَجیدٌ.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود:اى مردم در بین شما در زمینه صلوات بر محمد و آل محمد اختلافى هست؟
مامون گفت: این حقیقتى است که اصلا در آن اختلافى نیست، و امت اسلام بر لزوم این صلوات اجماع دارند، اما اى فرزند رسول خدا براى صلوات بر آل منهاى این روایت دلیل واضح و روشنى از قرآن مجید دارید؟
حضرت فرمود: آرى،از قول حضرت حق که در قرآن مى فرماید:
«یس، وَالقُرَآنِ الْحَکیمِ، اِنَّک لَمِنَ الِّمُرْسَلینَ، عَلى صِراط مُسْتَقیم».
منظور از"یس"کیست؟ دانشمندان مجلس مامون گفتند بطور قطع و بدون شک منظور از یس محمّد صلى اللّه علیه و آله است، و احدى از امت در این مسئله تردید ندارد.
حضرت فرمود: بحقیقت که خداوند به محمد و آل محمد عنایتى کرده، که احدى به ذات آن نمى رسد مگر با نور عقل و خرد. ملاحظه کنید که خدا در قرآن مجید به کسى جز انبیا سلام نکرده، در این زمینه مى فرماید:
«سَلامٌ عَلى نُوح فِى الْعالَمینَ»:(۱۳۲) و: «سَلامٌ عَلى اِبْراهیمَ»:(۱۳۳) و: «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هرُونَ»:(۱۳۴)
ولى نفرمود:
سَلامٌ عَلى آلِ نوح وَ سَلامٌ عَلى آلِ اِبراهیمَ وَ سَلامٌ عَلى آلِ موسى وَ هرُونَ.
ولى فرمود:
«سَلامٌ عَلى اِلْ یس».(۱۳۵)
یعنى آل محمد صلوات اللّه علیهم، سپس فرمود: اى مامون متوجه شدى که در معدن نبوت شرح و بیان این واقعیت هست.(۱۳۶)
صلوات بر محمد و آل محمد از شرایع دین و از واجبات الهى است، که وجوبش در تشهد نماز امرى قطعى و حقیقى بدون تردید است، تاجائى که شافعى که از فقهاى بزرگ مکتب خلفاست مى گوید: اگر کسى در نماز واجب خود، بر آل محمّد صلوات نفرستد، صلواتش صلوات نیست و به این خاطر نمازش نماز نیست، چون جزئى از یک واجب را ادا نکرده و عدم اداء جزئى از واجب، مبطل نماز است.
قالَ الرَّضا علیه السلام:مَنْ لَمْ یقْدِرْ عَلى ما یکفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیکثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ، فَاِنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً.
وَ قالَ علیه السلام:الصِّلاةُ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ التَّسْبیحَ و التَّهْلیلَ وَ التَّکبیرَ:(۱۳۷)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: کسى که قدرت بر انجام کارى که کفاره گناهانش شود ندارد، زیاد بر محمّد و آل محمد صلوات بفرستد، بحقیقت که صلوات نابوده کننده گناهان است، چه نابود کردنى.
و نیز آن حضرت فرمود: صلوات بر محمد و آل محمد، در پیشگاه خداى عزوجل برابر تسبیح و تهلیل و تکبیر است.
امیر المؤمنین علیه السلام در یک سخنرانى پس از رحلت پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود:
بِالشَّهادَتَینِ تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَ بِالصَّلاةِ تَنالُونَ الرَّحْمَةَ، فَاَکثِرُوا مِنَ الصَّلاةِ عَلى نَبِیکمْ وَ آلِهِ، اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُونَ عَلَى النَّبِىَّ یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلَّمُوا تَسْلیماً:(۱۳۸)
با شهادت برواحدنیت حق و رسالت رسول خدا وارد بهشت مى شوید، و بوسیله نماز به رحمت خداوند مى رسید، بر پیامبر و آلش زیاد صلوات بفرستید، خدا و ملائکه بر پیامبر درود مى فرستند، اى اهل ایمان شما هم درود بفرستید و به دستورات او تسلیم شوید حق تسلیم.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:مَنْ قالَ:صَلّى اللّه عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ،قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ:صَلَّى اللّهُ عَلَیک.فَلْیکثِرُ مِنْ ذلِک. وَ مَنْ قالَ: صَلّى اللّه عَلى مُحَمَّد وَ لَمْ یصَلِّ عَلى آلِهِ لَمْ یجِدْ ریحَ الْجَنَّةِ وَ ریحُها تُوجَدُ مِنْ مَسیرِةِ خَمْسِمِأةِ عام:(۱۳۹)
رسول خدا فرمود: هر کس بگوید: صَلّى اللّه عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ،خداوند مى فرماید: درود بر تو، پس شما صلوات را به این کیفیت زیاد داشته باشید. و هر کس بگوید صلّى اللّه على محمّد، ولى بر آل محمد درود نفرستد، بوى بهشت به او نمى رسد، بهشتى که بویش از مسیر پانصد ساله استشمام مى شود.
عَنْ اَحَدِ هِماعلیهما السلام قالَ:اَثْقَلُ ما یوضَعُ فِى الْمیزانِ یوْمَ الْقِیامَةِ الصَّلاةُ عَلى مُحَمَّد وَ عَلى اَهْلِ بَیتِهِ:(۱۴۰)
از حضرت باقر یا امام صادق علیه السلام روایت شده:سنگین ترین چیزى که در قیامت درترازو قرار مى گیرد صلوات بر محمد و آل محمد است.
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام قالَ: الصَّلاةُ عَلَى النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله واجِبَةٌ فِى کلِّ الْمَواطِنِ، وَ عِنْدَ الْعِطاسِ، وَ الرَّیاحِ وَ غَیرِ ذلِک:(۱۴۱)
از حضرت صادق علیه السلام است که فرمود: صلوات بر پیامبر در همه جا و به هنگام عطسه، و وزیدن باد، و غیر آن واجب است.
امیر المؤمنین علیه السلام در حدیث بسیار مهم چهارصد مطلب مى فرماید: بنده به هنگام فراغت از نماز بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، و از حق طلب بهشت کند، و از آتش جهنم به خداوند پناه ببرد، و از حضرت او بخواهد که حورالعین را به همسرى او درآورد، هر کس بر محمد و آلش درود بفرستد، دعایش بخدا مى رسد، و هر که بهشت بخواهد، بهشت مى گوید: خدایا خواسته بنده ات را اجابت کن، و هر که از عذاب درخواست پناه کند، آتش مى گوید: الهى بنده ات را پناه بده، و هر که از حضرت معبود حورالعین بطلبد، حور مى گوید: الهى خواسته بنده ات را اجابت کن.(۱۴۲)
عَنْ جعفرِ بنِ مُحمَّد علیهما السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: مَنْ نَسِىَ الصَّلاةَ عَلَىَّ اَخْطَأَ طَریقَ الْجَنَّةِ:(۱۴۳)
از حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده: کسى که صلوات بر من را از یاد ببرد، راه بهشت را خطا کرده.
عَنْ اَبى عبدِاللّهِ علیه السلام قالَ: اِذا دَعا اَحَدُکمْ فَلْیبْدَاُ بِالصَّلاةِ عَلَى النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله، فَاِنَّ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله مَقْبُولَةٌ، وَ لَمْ یکنِ اللّهُ لِیقْبَلْ بَعْضاً وَ یرُدَّ بَعْضاً:(۱۴۴)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه یکى از شما دعا کرد، دعاى خود را با صلوات بر محمد صلى اللّه علیه و آله شروع کند، بحقیقت که صلوات بر پیامبر مقبول پیشگاه حق است، اینطور نیست که خداوند قسمتى از دعا را قبول کند، و قسمت دیگرش را نپذیرد.
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام قالَ: رَسولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: صَلاتُکمْ عَلَىَّ اِجابَةٌ لِدُعائِکمْ، وَ زَکاةٌ لِاَعْمالِکمْ:
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود:صلوات شما بر من، اجابت دعاى شما و زکات اعمالتان مى باشد.
قالَ رَسولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: الْبَخیلُ حَقّاً مَنْ ذُکرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یصَلَّ عَلَىَّ:
پیامبر صلى اللّه علیه فرمود:بخیل کسى است که نامم را بشنود و بر من صلوات نفرستد.
قالَ رَسولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: لاتَضْرِبُوا اَطْفالَکمْ عَلى بُکائِهِمْ فَاِنَّ بُکاءَهُمْ اَرْبَعَةَ اَشْهُر شَهادَةُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، وَ اَرْبَعَةَ اَشْهُر الصَّلاةُ عَلَى النَّبِىَّ وَ آلِهِ،وَاَرْبَعَةَ اَشْهُر الدُّعاءُ لِوالِدَیهِ:(۱۴۵)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: فرزندان خود را بخاطر گریه کردنشان کتک نزنید، زیرا گریه آنان به مدت چهار ماه شهادت بواحدنیت خداست، و چهار ماه صلوات بر پیامبر و آل اوست، و چهار ماه دعاى بر پدر و مادر.
در توجیه و توضیح روایت بالا گفته شده: سرّ این مسئله این است، که کودک در چهار ماه اول جز خدائى که وى را بر معرفت و توحید سرشته چیزى نمى شناسد، بنابراین گریه او توسل و التجاء به حضرت حق است، و این حقیقت شهادت به توحید است.
در چهار ماه دوم به مادرنظر دارد نه بعنوان این که مادر است، بلکه بعنوان این که وسیله اى براى غذا و ارتزاق اوست، به همین خاطر از غیر مادر هم شیر و غذا قبول مى کند، روى این حساب در این چهار ماه دوم بعد از خدا نظرى جز به وسیله بین خود و خدا ندارد، و این غیر معناى رسالت چیز دیگر نیست، پس گریه او در این مدت شهادت به رسالت است، در چهار ماه سوم بطور کامل پدر و مادر را مى شناسد و مى داند که در مسئله رزق محتاج به آن دو نفر است، لذا گریه اش در حقیت دعا براى سلامتى و بقاء پدر و مادر است.
امام صادق علیه السلام فرمود: نمى خواهى تو را بشارت دهم، عرضه داشت پدر و مادرم بفدایت، تو دائماً بشارت دهنده بخیر بودى،رسول الهى فرمود: جبرئیل هم اکنون خبر بهت آورى به من داد، على علیه السلام عرض کرد، آن خبر چه بود؟
فرمود: به من خبر داد: وقتى مردى از امتم بر من صلوات فرستاد و این صلوات را با صلوات بر آل من پیوند داد، درهاى آسمان به رویش باز مى شود، و ملائکه هفتادصلوات بر او مى فرستند، و اگر گناهکار است، گناهانش هم چون برگ درخت مى ریزد، و خداوند به او مى فرماید: لَّبیک یا عبدى و سَعْدَیک،و به ملائکه خطاب مى کند. شما بر بنده من هفتادصلوات فرستادید، من بر او هفتصد صلوات مى فرستم.
اما اگر بر من صلوات فرستاد و اهل بیتم را در صلوات با من پیوند نداد، بین او و آسمان هفتادحجاب قرار مى گیرد، و حضرت حق مى فرماید: لا لَبَّیک وَلا سَعْدَیک،اى ملائکه من دعایش را بالا نبرید مگر بر آل پیامبرم صلوات بفرستد، چنین کسى از رحمت حق محروم است تازمانیکه اهل بیتم را در صلوات به من ملحق فرماید.(۱۴۶)
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام عَنْ آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:اَنَا عِنْدَ الْمیزانِ یوْمَ الْقِیامَةِ، فَمَنْ ثَقُلَتْ سَیئاتُهُ عَلى حناتِهِ جِئْتُ بِالصَّلاةِ عَلَىَّ حَتّى اُثَقَّلَ بِها حناتِهِ:(۱۴۷)
حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند: من در قیامت کنار ترازویم، هر کس گناهانش بر حسناتش سنگین آید، من صلوات بر خودم را در ترازویش مى گذارم تا به سبب آن حسناتش بر گناهانش سنگین کند.
قالَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام: کلُّ دُعاء مَحْجُوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّى یصَلّى عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ:(۱۴۸)
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:هر دعائى از اجابت دور است، مگر دعائى که همراه با صلوات بر محمد و آلش باشد.
عَنِ الصبّباحِ بن سَبابَةَ،عَنْ اَبى عبدِاللّهِ علیه السلام قالَ:اَلا اُعَلَّمُک شَیئاً یقِى اللّهُ بِهِ وَجْهَک مِنْ حَرَّجَهَنَّمَ؟قالَ:قُلْتُ بَلى، قالَ:قُلْ بَعْدَ الْفَجْرِ:"اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد"مِأةَ مَرَّة یقِى اللّهُ بِهِ وَجْهَک مِنْ حَرَّجَهَنَّمَ:(۱۴۹)
صبّاح سیابه مى گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود، به تو یاد ندهم هم چیزى که وجودت را از حرارت جهنم حفظ کند؟ عرض کردم: چرا، فرمود: بعد از طلوع فحر صد بار بر محمّد و آل محمّد درود فرست.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّه علیه و آله:اِرْفَعُوا اَصْواتَکمْ بِالصَّلاةِ عَلَىَّ، فَاِنَّها تَذْهَبُ بِالنَّفاقِ:(۱۵۰)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: صداى خود را در صلوات بر من بلند کنید، که از بین برنده نفاق است.
رسول خدا فرمود: هر کس یک بار بر من صلوات فرستد، خداوند ده بار به او صلوات مى فرستد، و هر کس ده بار بر من درود فرستد، خداوند صد بار بر او درود فرستد، و هر کس صد بار صلوات فرستد خداوند هرگز او را مبتلا به عذاب نکند.
هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خدا درى از عافیت به روى او باز کند.
هر کس یک بار بر من درود بفرستد، ذره اى از گناهش باقى نماند.
اولى تر از دیگران بر من در قیامت کسى است که صلوات بیشترى بر من فرستاده.
یا على هر کس هر روز یا هر شب بر من صلوات بفرستد، شفاعتم بر او واجب مى شود، گرچه داراى کبائر باشد.(۱۵۱)
وَ قالَ النَّبِىُّ صلّى اللّه علیه و آله:مَنْ صَلّى عَلَىَّ مَرَّةً خَلَقَ اللّهُ تعالى یوْمَ الْقِیامَةِ عَلى رَأْسِهِ نُوراً، وَ عَلى یمینِهِ نُوراً،وَ عَلى شِمالِهِ نُوراً، وَ عَلى فَوْقِهِ نُوراً، وَ عَلى تَحْتِهِ نُوراً،وَ فِى جَمیعِ اَعْضائِهِ نُوراً:(۱۵۲)
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، در قیامت بر سر و بر راست و چپ و زیر و بالا و در جمیع اعضایش نور قرار دهد.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله:الصَّلاةُ عَلَىَّ نُورُ الصَّراطِ،وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلَى الصَّراطر مِنَ النُّورِ لَمْ یکنْ مِنْ اَهْلِ النّارِ:(۱۵۳)
و نیز آن حضرت فرمود: صلوات بر من نور صراط در قیامت است، و در صراط براى هر کس نور باشد از اهل جهنم نیست.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله:صَلاتُکمْ عَلَىَّ جَوازُ دُعائِکمْ، وَمَرْضاةٌ لِرَبَّکمْ،وَ زَکاةٌ لِاَعْمالِکمْ:(۱۵۴)
و نیز آن حضرت فرمود صلوات شما بر من سبب اجابت دعا و رضایت خداوند و زکات اعمال شماست.
وَ قالَ صلّى اللّه علیه و آله: لَنْ یلِجَ النّارَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ:(۱۵۵)
و نیز آن حضرت فرمود: هرگز وارد آتش نمى شود آن که بر من صلوات فرستد.
روایت باب صلوات فوق العاده زیاد است، عزیزان مى توانند براى فیض بیشتر به کتاب صلاة وسائل، و جلد ۹۴ بحارالانوار مراجعه کنند، تا بیش از پیش فضیلت این ذکر عظیم و دعاى شریف، بر آنان روشن شود، و بر آنان معلوم گردد که چرا حضرت سجاد در تمام دعاى صحیفه و بخصوص در دعاى مکارم الاخلاق اصرار بر این ذکر دارند.
آرى اگر جام دل از مى طهور صلوات بر دست ساقى توفیق پرشود، و جان ملکوتى که بطور دائم تشنه حقائق است، از آن بنوشد، مستى ابدى دست دهد، و شور سرمدى، و حال عرشى ظهور کند، و نادیده دیده شود، ناشنیده شنیده گردد.
«وَ بَلَّغْ بِایمانى اَکمَلَ الْایمانِ»:
"واى خداى من، ایمان را به کامل ترین ایمان برسان".
ایمان کامل تر:
ایمان حقیقتى است، که بر اثر اندیشه و تفکر در نظام آفرینش، و دقت در خلقت خویشتن، و مطالعه در معارف الّهیه، بخصوص آیات قرآن مجید، و کلمات نورانى انبیا و ائمه، و توچه به دعاها، مخصوصاً دعاى کمیل، جوشن کبیر، عرفه حضرت سید الشهدا بدست مى آید.
البته مایه و سرمایه اولیه ایمان، از جانب حضرت او با خمیر وجود انسان عجین شده، و این واقعیت عرشى و لطیفه ملکوتى بصورت دانه یا غنچه در باطن ادمى قرار دارد، اندیشه و تفکر در نظام خلقت، و مطالعه در آفرینش خویشتن،و شنیدن معارف قرآن و دقت در سخنان اولیاء الهى، این دانه را تبدیل به شجره طیبه، و این شکوفه را همچون گل صبح بهار باز مى کند. انسان با چنین راه و روشى، به این حقیقت مى رسد، که هستى صاحبى داردخدا نام.
آرى اندیشه و فکر، و توجه به قرآن، و شنیدن اثار نبوت و ولایت، درى از نورانیت، براى تماشاى قدرت و حکمت و دانش بى نهایت به روى انسان باز مى کند، و احساس انسان را نسبت به صاحب آفرینش زنده مى نماید.
مگر مى شود، انسان نسبت به موجودات هستى، عقل خود را بکار بگیرد، و کلمات شیرین و مستدل و برهانى اولیاء حق را بشنود، و در آیات قرآن کریم دقت نماید، ولى به حقیقت و جان هستى، و خلاصه بوجود مقدس خالق این مه موجودات گوناگون، و این نظام اعجاب انگیز متوجه نشود؟!
انسان وقتى به این معنى رسید، و این نور پاک، و منبع خیر را در وجود خود احساس کرد، به این حقیقت هم متوجه مى شود، که جناب او از پدید آوردن این همه موجود و بخصوص آفرینش انسان هدفى مقدس و مبارک دارد.
بدنبال تجلّى این حقیقت است، که در مقام جستجو قرار مى گیرد، و بالاخره از باب عاقبت جوینده یابنده است، با کمک حضرت حق براى فهم وظائف و مسئولیت هایش، که با اجراى آنها به هدف خلقت خود مى رسد، هدایت مى شود، و بین او و پیامبران الهى و امامان بزرگوار دوستى و رفاقت و محبت برقرار شده، و به مسئولیت هایش، که در کتاب آسمانى و سخنان انبیا و اولیا تجلى دارد آشنا مى شود، و به این معنى واقف مى گردد، که دنیا خانه عمل و کار و آخرت مرکز حیات ابدى و برداشت محصولى است که دردنیا دانه آن را کاشته است.
با چنین سیرى و سفرى که عقل و فطرت ووجدان و نظام هستى، و فرمایشات پاک انبیاء انسان را بدرقه مى کنند موضوعات مربوط به ایمان و حقایق شیرین مربوط به عقد قلبى و خلاصه آنچه را که انسان براى تأمین سعادت ابدى و سلامت سرمدى لازم دارد، و از آن بعنوان متعلقات ایمان یاد مى شود بدست مى آید، و آن بر اساس آیات قرآن مجید عبارت است از:
خدا قیامت ملائکهـ قرآن انبیاء.
آرى توجه واقعى و رابطه حقیقى با این پنج حقیقت، و عشق به این پنج واقعیت، بنا بر گفته خود حضرت حق در قرآن کریم عبارت است از ایمان، و دارنده آن معنون به عنوان مؤمن:
«لَیسَ الْبِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلکنَّ الْبِرِّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکةِ وَ الْکتابِ وَ النَّبِیینَ».(۱۵۶)
اکنون بیائید براى یافتن این واقعیات، آنطورى که هست با کمک عقل و فطرت و اندیشه در حقایق همراه با توجه به آیات کتاب الهى که سند تمم واقعیات و حقایق هستى است این سیر و سفر را شروع کنیم، تا مزه ایمان، و مزه درک و فهم هدف حق را از بوجود آوردن انسان و شناخت وظائف و مسئولیت هاى نهاده شده بر عهده خویش را بچشیم.
«اِنَّ فِى خَلْق السَّماواتِ وَ الْارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْک الَّتى تَجْرى فِى الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النّاسَ وَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کلَّ دابَّة وَ تَصْرِیفِ الرّیاحِ و السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الْارضِ لآیات لِقَوم یعْقِلُونَ»:(۱۵۷)
بدون شک در آفرینش عالم بالا(که مجموعه ایست از میلیاردها ستاره، خورشید، قمر، سحابى، کهکشان، با دقیق ترین وضع چه در حجم و چه در فاصله و چه در گردش و سرعت و چه در پخش منافع)و آفرینش زمین( که همراه با ملیون ها خصوصیت، از قبیل گستردگى، قابلیت کشت، کوهها، درهّ ها، صحراها، رودها، چشمه ها، جادّه ها دریاها، و غیره است).و پى در پى آمدن شب و روز که دارایا منافع بیشمارى است، و حرکت کشتى ها به روى آب با آنهمه سودى که براى شما دارد، و آب بارانى که خداوند از بالا مى فرستد تا بوسیله آن زمین مرده را زنده کند و سبز و خرم نماید و در برانگیختن انواع جانداران در پهنه زمین، و در وزیدن بادها به هر طرف، و در مسخر نمودن ابر بین آسمان و زمین، هر آینه دلایل آشکار و واضحى است بر قدرت و علم و حکمت و اراده بى نهایت در بى نهایتى که بر ظاهر و باطن آفرینش حاکم است و آن وجود مقدس اللّه جل جلاله مى باشد.
من لازم نمى دانم براى نشان دادن هر حقیقتى متوسل به چند آیه، یا روایات متعدد شوم، راستى در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
دل گفت مرا علم لدنى هوس است *** تعلیم کن اگر تو را دسترس است
گفتم که الف گفت دگر هیچ مگوى *** در خانه اگر کس است یک حرف بس است
براى کسیکه دنبال حقیقت است، و عاشق سعادت ابدى، و به راستى مى خواهد قلبش بنور ایمان روشن شود، و به وظائف و مسئولیت هایش گردن نهد، از هر بابى یک واقعیت، و از هر گلستانى یک گل بیشتر لازم نیست.
اگر کسى در واقعیات روشنى که در آیه بالا ذکر شده: آفرینش آسمانها و زمین، رفت و آمد شب و روز، حرکت کشتى بر روى آب بنفع انسان، بارش باران، زندن شدن زمین مرده، پخش شدن اینهمه موجودات زنده گوناگون، وزش باد، ابر مسخر بین آسمان و زمین، تفکر وا ندیشه کند، و تعقل و دقت نماید، بدون تردید آن نور مطلق، و آن هستى بى نهایت و بى نهایت و آن علم و حکمت و رحمت را در ذات قلب خود حس خواهد کرد.
پس از اندیشه در واقعیات هستى نوبت به اندیشه در خلقت خویش مى رسد:
«وَ فِى اَنْفُسِکمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ»:(۱۵۸)
و در وجود خود شما آیات و نشانه هاى قدرت خداوند آشکار است، آیا با دیده بصرت نظر نمى کنید؟
داستان خلقت انسان، داستان اعجاب نگیز و شگفت آورى است.
مواد غذائى بعد از عبور از هزران راه، در صلب پدر تبدیل به اسپرم مى شود، در رحم مادر با اوول هم آغوش مى گردد، پس از مدتى گوشت و استخوان و خون بوجود مى آید، آنگاه در آن تاریک خانه رحم شکل مى گیرد، و دهان و زبان و حلق و بینى و گوش و چشم و مغز و پوست و مو و رنگ و انگشت و آنچه که فعلا دارد پیدا مى کند و بصروت موجودى آراسته،و در چهارچوب احسن تقویمى با لطف و عنایت صاحب خلقت قدم به دنیا مى گذارد، و براى مدتى مدید بر سر سفره احسان الهى قرار مى گیرد تا به نقطه شکوفائى بلوغ و تحقق تکلیف و مسئولیت برسد، زمانى که شدیداً نیازمند آشنائى با انبیاء و حق و اولیاء گرام الهى است.
«کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الکتابَ بِالْحَقَّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فیما اخْتَلَفُوا فیهِ...».(۱۵۹)
مردم یک گروه بودند، خداوند پیامبران را در میان آنان مبعوث به رسالت کرد، که نیکوکاران را به رحمت وغفران الهى در دنیا و آخرت بشارت دهند، و بدان را از عذاب و خزى امروز و فردا بترسانند.
با انبیاء خود به حق و راستى کتاب فرستاد، تا در موارد نزاع و اختلاف، فقط و فقط دین خدا به عدالت حکمفرما باشد.آرى انبیاء با ابلاغ وحى بوسیله فرشته حق مبعوث به رسالت شدند، و بهمراه خود کتاب و دستور آوردند، تا مردم به وظائف و مسئولیت هاى خود آشنا شوند، و به خوبى ها رو آورده، از بدى ها رو بگردانند، و در موارد نزاع و اختلاف داورى حقرا در بین خود بپذیرند.
از آیات گذشته مسئله خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب، نبوت معلوم شد. این پنج حقیقت از متعلقات ایمان، و باور کننده آن را قرآن مجید مؤمن مى نامد.
مؤمن انسانى است که به حقایق و واقعیات غیبى و شهودى ایمان دارد، و بر اساس ایمان خود، به خواسته هاى خدا و انبیا و امامان و قرآن مجید تسلیم است، و از اجراى برنامه هاى الهى در تمام زمینه هاى زندگى تحت هیچ شرایطى روى گردان نیست.(۱۶۰)
ما جگر سوختگان با غم دلدار خوشیم *** سینه مجروح ولى با الم یا خوشیم
اى حکیم از پى آزادى ما رنجه مشو *** زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم
در علاج دل بیچاره ما رنج مبر *** که چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم
ما که سودازد گان سربازار غمیم *** سود و سرمایه اگر رفت به بازار خوشیم
دیگران گر بتماشاى جمال تو خوشند *** ما شب و روز بیک وعده دیدار خوشیم
آتش افروز به غم سوز و بزخمى بنواز *** که جگر خسته و دل سوخته و زار خوشیم
عندلیبان دل آشفتهگلزار توئیم *** به امید کل اگر زخم زند خار خوشیم
کى زآزار تو بیزار شود جان حسین *** زخم چون از تو رسد با همه آزار خوشیم
صفات حق:
انسان وقتى با اندیشه و تفکر در موجودات خلقت و نظام متقن آنها، و شناخت دقیق کارگاه هستى خود، واقف به این حقیقت گشت که هستى را صاحبى باشد خدا نام، لازم و واجب است، براى درک و شناخت صفات حضرت او از طریق تعلیم تربیت شدگان خوداو یعنى انبیا و امامان اقدام کند.
صفات حضرت محبوب بر اساس آیات کتاب الهى در دعاهائى که از انبیا و ائمه رسیده منعکس است. البته نقل همه دعاها میسّر نیست ولى بقول معروف، از آب دریا بقدر تشنگى باید چشید.
اَلَّلهُمَّ اِنّى اَسْئَّلُک بِرَحْمَتِک التَّى وَسِعَتْ کلَّ شَىْء، وَ بِقُوَّتِک الَّتى قَهَرْتَ بِها کلَّ شَىْء،...وَ بِجَبَرُوتِک الَّتى غَلَبْتَ بِها کلَّ شَىْء، وَبِعِزَّتِک التَّى لایقُومُ لَها شَىءٌ، وَ بِوَجْهِک الَباقى بَعْدَ فَناءِ کلَّ شَىْء، وَبِاَسْمائِک التَّى مَلَأَتْ اَرْکانَ کلَّ شَىْء وَ بِعِلْمِک الَّذى اَحاطَ بِکلَّ شَىْء، وَبِنُورِ وَجْهِک الَّذى اَضاءَ لَهُ کلُّ شَىْء، یا نورُ یا قُدُسُ،یا اَوَّلَ الْاَّولینَ،وَیا آخِرَ الْآخِرینَ:(۱۶۱)
الهى من از تو خواهانم به رحمت تو که فرا گرفته هر چیز را، و به نیرویت که زیر فرمان گرفتى به آن تمام اشیاء را، و به جبروتت که چیره شده به آن بر همه چیز، و به عزّت تو که دست نیندازد بر آن چیزى، و به بزرگیت که پر کرده هر چیزى را، و به تسلطّ تو که اشراف بر هر چیز دارد، و به وجهت که پس از فناى هر چیز ماندنى است، و به نامهاى تو که پر کردها ست ارکان هر چیز را، و به علم و دانشت که فرا گرفه هر چیز را، و به تابش ظهورت که روشن است در پرتو آن هر چیزى، اى نور، اى قدوس، اى آغاز و ابتداى اولین و اى پایان آخرین.
اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُک، وَ عَلا مَکانُک،وَ خَفِىَ مَکرُک،وَظَهَرَ اَمْرُک، وَ غَلَبَ قَهْرُک،وَ جَرَتْ قُدْرَتُک....:(۱۶۲)
الهى بزرگ است سلطنت تو، و برتر است مکان تو، و نهان است مکر تو، و آشکار است امر تو، و چیره است قهر تو، و نافذ است قدرت تو.
هَیهاتَ اَنْتَ اَکرَمُ مِنْ اَنْ تُضَیعَ مَنْ رَبَّیتَّهُ،اَوْ تُبَعَّدَ مَنْ اَدْنَیتَهُ، اَوْ تُشَرَّدَ مَنْ آوَیتَّهُ، اَوْ تُسَلَّمَ اِلَى الْبَلاءِ مَنْ کفَیتَهُ وَ رَحِمْتَهُ.
بسیار دور است، تو کریم تر از آنى که پرورده ات را ضایع کنى یا از نظر دوردارى کشیده بسوى خود را، یا آوراه سازى مأوا داده ات را، یا به بلا بسپارى آن را که سرپرستى نموده اى.(۱۶۳)
یا ذَالمُلْک وَ الْمَلَکوتِ،یا ذَالْعِزَّةِ وَ الْجَبَروتِ،یا مَلِک یا قُدُسُّ،یا سَلامُ یا مُؤْمِنُ یا مُهَیمِنُ، یا عَزیزُ یا جَبّارُ یا مُتَکبَّرُ،یا خالِقُ یا بارِىُ یا مُصَوَّرُ، یا مُفیدُ یا مُدَبَّرُ یا شَدیدُ،یا مُبْدىُ یا مُعیدُ یامُبیدُ، یا وَدُودُ یا مَحْمُودُ یا مَعْبُودُ، یا بَعیدُ یا قَریبُ،یا مُجیبُ یا رَقیبُ یا حَسیبُ، یا بَدیعُ یا رَفیعُ، یا مَنیعُ یا سَمیعُ،یا عَلیمُ،یا حَلیمُ یا کریمُ، یا حَکیمُ یا قَدیمُ،یا عَلِىُّ یا عَظیمُ، یا حَنّانُ، یا دَیانُ یا مُسْتَعانُ،یا جَلیلُ یا جَمیلُ، یا وَکیلُ یا کفیلُ، یا مُقیلُ یا مُنیلُ، یا نَبیلُ یا دَلیلُ، یا هادى یا بادى، یا اَوَّلُ یا آخِرُ، یا ظاهِرُ یا باطِنُ، یا قائِمُ یا دائِمُ، یاعالِمُ یا حاکمُ، یا قاضى یا عادِلُ، یا فاصِلُ، یا واصِلُ، یا طاهِرُ یا مُطَهَّرُ، یا قادِرُ یا مُقْتَدِرُ، یا کبیرُ یا مُتَکبَّرُ،یا واحِدُّ یا اَحَدُ یا صَمَدُ:
اى صاحب ملک و ملکوت، اى دارنده عزت و جبروت، اى ملک، اى قدوس، اى سلام اى مؤمن اى هیمن، اى عزیز، اى جبار، اى باعظمت، اى آفریننده، اى پدیدآرنده، اى صورت آفرین، اى سود بخشنده، اى نظم دهنده عالم، اى محکم کار، اى مبدء ایجاد، اى مرجع خلق، اى مهلک ستمکاران، اى دوست خوبان، اى ستوده صفات، اى معبود خلق، اى دور از دسترس اوهام، اى نزدیک به همه، اى اجابت کننده، اى نگهبان، اى حسابگر، اى تازه آور، اى بلند مرتبه، اى بلند مقام، اى شنوا، اى دانا، اى بردبار، اى کریم
اى حکیم، اى بلند مقام، اى بزرگ مرتبه، اى دوست بندگان، اى نعمت بخش به خلق، اى جزا دهنده، اى یارى کننده، اى با جلالت، اى با حسن و جمال، اى کارگزار، اى کفایت کننده، اى بخشنده لغزش ها، اى رساننده نعمت، اى ذات با عظمت، اى رهنما، اى ابتداى هر چیز، اى اول، اى آخر، اى ظاهر، اى باطن، اى استوار، اى ابدى، اى دانا، اى حکمفرما، اى داور خلق، اى با عدل و داد، اى جدا از همه، اى پیوسته با همه، اى ذات پاک، اى پاک کننده، اى توانا، اى بااقتدار، اى بزرگ، اى باعظمت، اى یگانه، اى یکتا، اى بى نیاز.
گلشن حسن تو سبزست تماشا دارد *** لاله و نسترن و نرگس شهلا دارد
عکس از روى تو افتاد بگل تا دم صور *** بلبل از عشق به او ناله و غوغا دارد
گفتمش اروزى بندگیت در سرماست *** هر کس این مرحله را گفت تمنا دارد
گر بمیرم زغم عشق چه باکست که یار *** دم روح القدس و فیض مسیحا دارد
قصد جان مى کند آن زلف گره گیر مگر *** هم چو من زلف تو هم علت سودا دارد
چشمه کوثر اگر نیست به هندو قسمت *** پس چرا خال تو در کنج لبت جا دارد
از پى قتل من از غمزه به ابرو دایم *** چشم جادوى تو صد عشوه و ایما دارد
باد بر خرمن زلف تو چوره یافت ز رشک *** عندلیب از اثرش لرزه به اعضا دارد
پس از این که به راه تحصیل ایمان واقف شدید، اکنون جاى آن دارد که به گوشه اى از روایات باب ایمان اشاره شود:
قالَ لى رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:یا عَلِىُّ اکتُبْ،فَقُلْتُ:ما اَکتُبُ؟فَقالَ:اکتُبْ:بِسْمِ اللّهِ الرِّحمنِ الرِّحیمِ،اَالْایمانُ ما وَقَرَ فِى الْقُلُوبِ،وَ صَدَّقَتْهُ الْاعْمالُ:(۱۶۴)
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به من فرمود: بنویس، عرضه داشتم: چه بنویسم؟ فرمود: بنویس، بنام خداوند بخشنده مهربان، ایمان حقیقى ا ست که استوار در دلهاست، و انجام دستورات الهى آن را تصدیق مى کند.
عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: اَلْایمانُ اِقْرارٌ وَ عَمَلٌ:(۱۶۵)
از حضرت باقر علیه السلام است که ایمان اقرار و انجام فرمانهاى الهى است.
عَنْ اَبى بَصیر قال::سَألْتُ اَبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنِ الْایمانِ؟ فَقالَ:الْایمانُ بِاللّهِ اَنْ لایعْصى:(۱۶۶)
اى بصیر مى گوید:درباره ایمان از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم. فرمود: ایمان بخدا آنست که او را معصیت نکنند.
و نیز آنحضرت روایت شده :
مَنْ عَمِلَ بِما اَمَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ:(۱۶۷)
کسى که اوامر حضرت حق را اجرا کند داراى ایمان است.
عَنْ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام:اَلْایمانُ شَجَرِةٌ، اَصْلُهَا الْیقینُ،وَ فَرْعُهَا التُّقى،وَ نُورُهَا الْحَیاءُ، وَ ثَمَرُهَا السَّخاءُ:(۱۶۸)
از حضرت امیر المؤمنین است که: ایمان درخت است، ریشه آن یقین، و شاخه اش تقوى، و نورش حیا، و میوه اش سخاوت است.
عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:اَالْایمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ،وَقَوْلٌ بِاللَّسانِ،وَ عَمَلٌ بِالْاَرْکانِ:(۱۶۹)
رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مى فرماید:ایمان، شناخت به قلب، و گفتار بزبان و عمل به اعضاء و جوارح است.
ایمان را درجاتى است، و همچون سایر واقعیات مراتبى، حضرت سجاد علیه السلام از حضرت حق تعالى درخواست مى کند: الهى ایمانرا به کامل ترین ایمان برسان.
کمال ایمان بنا بر روایات بسیار مهمى که در کتب روائى نقل شده، با یک سلسله برنامه هاى مثبت و ملکوتى قابل تحصیل است، به گوشه اى از آن روایات لازم است توجه کنید.
عَنِ الْباقِرِ علیه السلام:ثَلاثٌ مَنْ کنَّ فیهِ اسْتَکمَلَ الْایمانَ:مَنْ اِذا رَضِىَ لَمْ یدْخِلْهُ رِضاهُ فِى الْباطِلِ،وَ اِذا غَضِبَ لَمْ یخْرِجْهُ غَضَبْهُ مِنَ الْحَقَّ، وَ مَنْ اِذا قَدَرَ لَمْ یتَعاطَ ما لَیسَ لَهُ:(۱۷۰)
حضرت باقر علیه السلام فرمود:سه چیز است در هر کس باشد ایمان را کامل کرده است: چون به برنامه اى راضى و خوشنود شد، رضاى او، وى را وارد باطل نکند، و چون خشمگین گشت، غضب و خشمش او رااز حق منحرف ننماید، و زمانى که قدرت یافت، بچیزى که در خور او نیست دست نگشاید.
یا علِىُّ سَبْعَةٌ مَنْ کنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَکمَلَ حَقیقَةَ الْایمانِ،وَ اَبْوابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحََةٌ لَهُ: مَنْ اَسْبَغَ وَضُوءَهُ، وَ اَحْسَنَ صَلاتَهُ،وَ اَدّى زَکاةَ مالِهِ، وَکفَّ غَضَبَهُ، وَ سَجَنَ لِسانَهُ،وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ،وَ اَدَّى النَّصیحَةَ لِاَهْلِ بَیتِ نَبِیهِ:(۱۷۱)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود یا على هفت خصلت است در هر کس باشد حقیقت ایمان خود را کامل کرده است، و درهاى بهشت به رویش باز شده: آن که وضویش را کامل کند، و نمازش را نیکو بجاى آرد، و زکات مالش را بپردازد، و خشمش را نگاه دارد، و زبانش را از کلام حرام حبس نماید، و از گناهش استغفار کند، و نسبت به اهل بیت پیامبرش خیر خواه باشد
و نیز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده:
ثَلاثَةٌ مَنْ کنَّ فیهِ یسْتَکمِلُ الْایمانَ:رَجُلٌ لایخافُ فِى اللّهِ لَوْمَة لائِم، وَلایرائى بِشَىء مِنْ عَمَلِهُ، وَ اِذا عُرِضَ عَلَیهِ اَمْرانِ اَحَدُهُما لِلدُّنْیا وَ الْآخَرُ لِلْآخِرُ لِلْآخِرَةِ اخْتارَ اَمْرَ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنیا:(۱۷۲)
سه چیز است در هر کس باشد ایمان را کامل کرده است:در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان باک نداشته باشد، و به چیزى از عملش ریا نکند، و چون برنامه اى برایش پیش آمد یکى در جهت دنیا، یکى در جهت آخرت، آنکه در جهت آخرت است انتخاب نماید.
عَنِ الْباقِر علیه السلام:اَرْبَعٌ مَنْ کنَّ فیهِ کمُلَ اِسْلامُهُ وَ مُحَّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَقِىَ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ عَنْهُ راض:مَنْ وَفى لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِما یجْعَلُ عَلى نَفْسِهِ لِلنّاسِ،وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیى کلَّ قَبیح عِنْدَ النّاسِ، وَ حَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ اَهْلِهِ:(۱۷۳)
چهار چیز است در هر کس باشد اسلامش کامل، و گناهانش از او دور مى شود: به آنچه که به نفع مردم بر عهده گرفته براى خدا وفا کند، زبانش با مردم به راستى و درستى باشد، از هر عملى که نزد خدا و مردم زشت است حیا کند، و با اهلش خوشرفتار و خوش خلق باشد.
عَنِ النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله فِى جَوابِ رَجُل سَأَلَهُ فَقالَ:اُحِبُّ اَنْ یکمُلَ ایمانى، قالَ:حَسَّنْ خُلْقَک یکمُلْ ایمانُک:(۱۷۴)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در جواب مردى که به محضرش عرضه داشت، دوست دارم ایمانم کامل شود فرمود: اخلاقت را نیکو کن، ایمانت کامل مى شود.
و نیز آن حضرت فرمود:
اَکمَلُکمْ ایماناً اَحْسَنُکمْ اَخْلاقاً:(۱۷۵)
کامل ترین شما از جهت ایمان، نیکو خلق ترین شماست.
عَنْ عَلىَّ علیه السلام:ثَلاثٌ مَنْ کنَّ فیهِ کمُلَ ایمانُهُ:اَلْعَقْلُ، وَ الْحِلْمُ،وَالْعِلْمُ:(۱۷۶)
از على علیه السلام روایت شده:سه چیز در هر کس باشد ایمانش کامل شده:عقلـبردبارىـدانش.
از حضرت صادق علیه السلام است:
لایسْتَکمِلُ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْایمانَ حَتّى تَکونَ فیهِ خَصالٌ ثَلاثٌ: اَلْفِقْهُ فِى الدّینِ،وَ حُسْنُ التَّقْدیر فِى الْمَعیشَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا:(۱۷۷)
حقیقت ایمان عبد کامل نمى شود مگر به سه چیز:فهم در دین، حسن اندازه در معیشت، بردبارى و صبر در مصائب.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده:
لایسْتَکمِلُ الْعَبْدُ الْایمانَ حَتّى یکونَ فیهِ ثَلاثٌ خِصالٌ:اَلْاِنْفاقُ فِى الْاِفْتارِ،وَ الْاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ،وَ بَذْلُ السَّلامِ:(۱۷۸)
عبد ایمان را جز به سه برنامه کامل نمى کند:انفاق در سختى، و انصاف از جانب خود نسبت به مردم، و بذل سلام.
عَنْ عَلىَّ علیه السلام:لایسْتَکمِلُ عَنْدٌ الْایمانَ حَتّى یحربَّ لِاَخیهِ ما یحِبُّ لِنَفْسِهِ، وَ حَتّى یخافَ اللّهَ فى مُزاحِهِ وَجِدَّهِ:(۱۷۹)
از على علیه السلام است: عبد ایمان را کامل نمى کند مگر به دوست داشتن براى برادرش به مثل آنچه براى خود دوست دارد، و ترسیدن از حق در شوخى و جدّى.
و نیز از آن حضرت روایت شده:
لَنْ یسْتَکمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَةَ الْایمانِ حَتّى یؤْثِرَ دینَهُ عَلى شَهْوَتِهِ،وَلَنْ یهْلِک حَتّى یؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دینِهِ:(۱۸۰)
عبد هرگز حقیقت ایمان را کامل نمى کند مگر اینکه دینش را بر شهوتش مقدم بدارد، و هرگز به هلاکت نمى رسد مگر اینکه شهوتش را بر دین مقدم کند.
اى دل ارمفلسى گدائى کن *** چاره رنج خودنمائى کن
دست اخلاص ده به پیر خرد *** توبه از توبه ریائى کن
رخ برافروز همچو ماه از مهر *** عالمى پرز روشنائى کن
پارسائى به خرقه پوشى نیست *** تو قباپوش و پارسائى کن
تا شوى آشناى حضرت او *** با همه خلق آشنائى کن
اى صبا خاکى ار درش برگیر *** تا قیامت عبیر سائى کن
با تو اى نور هر دو دیده که گفت *** که زاهل نظر جدائى کن
سلطنت در گدائى است عماد *** تو گدا باش و پادشایى کن
در روایت بسیار مهمى در زمینه کمال ایمان آمده است: که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود:
لایکمِلُ الْمُؤْمِنُ ایمانَهُ حَتّى یحْتِوىَ عَلى مِأَة وَ ثَلاثِ خِصال...:
مؤمن ایمانش را کامل نمى نماید، مگر اینکه داراى صدو سه خصلت شود.
(صدو سه خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر).
امیر المؤمنین علیه السلام عرضه داشت یا رسول اللّه صدو سه خصلت کدام است؟
حضرت فرمود:از صفات مؤمن این است که داراى جولان فکرى است، آوازه اش بلند است، دانشش زیاد و بردباریش عظیم است، نزاع و دعوایش نیکو، و نسبت به مراجعینش کریم، و دارنده وسعت صدر، و در درون خویش از تمام مردم بیشتر احساس ذلت مى کند.
خنده اش تبسم، اجتماعش آموزش، یادآور حقایق به غافل و معلّم مردم جاهل است. آزار نیم دهد آن را که آزارش داده، دیدارش شیرین، عبادتش فراوان، وقارش نیکو، معاشرتش نرم، سکوتش طولانى، در برابر جل جاهلان حلیم، بربدى دیگران صبور، و احترام کننده به بزرگتر، و رحم کننده بر کوچک تر است.
برامانات امین، از خیانات بعید، انیسش تقوا، پیمانش حیا، احتیاطش زیاد، لغزشش کم، حرکاتش ادب، کلامش تعجبآور،و اهل گذشت از لغزش و خطا است.
دنبال عیب جوئى نیست، با شخصیت، بسیار صابر، نسبت بقضاء الهى راضى، و در برابر تمام نعمت هاى حق شاکر است.
کم حرف، راستگو، نیکوکار، مصون از شیطان، بردبار، رفیق،باعفت، و بزرگوار است.
لعنت کننده و دروغگو و اهل غیبت، و اهل ناسزاگوئى و حسد و بخل نیست. سرحال و خنده رو، خوشحال و خوشرو است، و از حساسیت و جستجوگرى نسبت به آنچه نباید جستجو کرد دور است.
همیشه دنبال امور بلند مرتبه، و بهترین و قوى ترین اخلاق مى باشد، و مشمول حفظ حق و مؤید به توفیق الهى است.
در نرمى صاحب قدرت و در یقین صاحب عزم است، از تجاوز به دشمن دور، و از گناه بخطار رفیق بعید است.
در شدائد صبور، و از جور و تعدى برکنار، و از افتادن در شهوات خسارت بار سالم است.
شعارش فقر،لباسش صبر، خرجش کم، کمکش بسیار، روزه اش زیاد، قیامش طولانى، و خوابش اندک است.
قلبش خانه تقوا، دانشش پاکیزه، و به وقت قدرت الهى گذشت، و نسبت به وعده وفادار، و به روزه راغب و به وقت نماز در ترس و لرزاست.
عملش را چنان نیکو انجام مى دهد که گوئى کارفرما بالاى سرش ایستاده، چشم پوش از حرام، اهل سخاوت، و قبول کننده سائل، و پاک از بخل، و رساننده به برادران دینى،و دنبال کننده احسان است.
کلامش را با حق وزن مى کند، و زبانش را از بیهوده گوئى مى بندد، و در خشمش غرق نمى شود، و در محبتش هلاک نمى گردد، و باطل را از دوستش نمى پذیرد، و حق را از دشمنش رد نمى کند، و نمى آموزد مگر براى دانستن، و دانا نمى شود مگر براى عمل.
کینه اش کم، شکرش زیاد، به وقت روز دنبال معیشت، و به وقت شب در حال گریه بر گناهان است.
اگر با اهل دنیا حرکت کند از همه آنان زرنگ تر،و اگر با آخرتیان بحرکت آید از همه آنان پارساتر است. در کسب و کار رضایت به شبهه نمى دهد، و در دینش دنبال اعمال سبک نیست، در لغزش برادر دینى اش اهل عاطفه، و مراعات کننده دوستى قدیم است.(۱۸۱)
این است آن حقایق ملکوتى، و واقعیات الهى که وقتى با توفیق حضرت رب العزه،در وجود انسان مؤمن محقق شود ایمانش را به کمال و باطنش را به جمال مى رساند.
«وَاجْعَلْ یقینى اَفْضَلَ الْیقینِ»
"و باورم را نسبت به حقایق غیبى و ملکوتى، و برنامه هاى آسمانى برترین یقین قرار ده".
یقین برتر:
توجه به وجود مقدس حضرت حق و روز قیامت و ملائکه و قرآن و انبیا که عبارت است از ایمان قلبى، وقتى به درجه اى رسید که قلب غرق اطمینان و آرامش شد، در حدى که اگر تمام عالمیان بر ضد آن اطمینان و آرامش قرار گیرند، ذره اى تزلزل و شک عارض انسان نشود، چنین حالتى از نظر قرآن مجید و روایات تعبیر به حالت یقین شده.
وقتى انسان در برابر حقایق ثابته، و واقعیات ومحققه، که از طریق تفکر و اندیشه صحیح در نظام خلقت، و از راه وحى و نبوت و امامت و ولایت، براى قلب و فهم و عقل و درک قابل تحصیل و توجه است قرار مى گیرد، و نسبت به حق بودن و ثابت بودن و واقع بودنش، داراى آرامش و سکون اطمینان و اعتماد کامل مى گردد، اطمینانى که با هیچ دلیل و منطقى و با هیچ برخورد و خلافى الى الابد قابل تزلزل نیست، داراى حالت یقین شده.
فرق بین ایمان و یقین رد این است، که ایمان که از طریق دلیل و برهان بدست مى آید، و چنانکه حیات امت ها ثابت کرده، قبول کننده شک و تردید و تزلزل است، ولى یقین که عالى ترین درجه ایمان است، در حقیقت بمنزله دیدن حقیقت با چشم سر است، و هرگونه راهى براى ورود شک و تردید و تزلزل بر روى آن بسته است.
همانطور که در قرآن مجید و روایات بسیار مهم آمده یقین باایمان فرق مى کند، و اهل ایمان با اهل یقین تفاوت دارند.
مؤمن دچار لغزش و گناه کبیره و اصرار بر صغیره و حتى دچار شک و تردید و تزلزل مى شود، اما صاحب یقین از تمام این امور در امان و مصونیت است.
مسئله با عظمت یقین مسئله ایست که شرح آن نیاز به چندین دفتر دارد، و توضیح تمام جوانب آن علم و حال و بصیرت و بینائى گسترده لازم دارد، و در یک کلمه باید گفت مسئله یقین را کسى مى تواند شرح دهد که خود به یقین رسیده باشد. این کار از عهده این عاجز بى دست و پا، که عمریست در هوا و هوس غرق است، و به انواع رذائل اخلاقى دچار است برنمى آید.
من در این زمینه چاره اى جز نقل کلمات بزرگان، و اشاره به برخى از آیات باب یقین و روایات رسیده از معصومین ندارم.
دانشمند بزرگ شیعه، فیلسوف عالیقدر، ریاضى دان مشهور، اخلاقى معروف، استاد بشر، حضرت خواجه نصیر الدین طوسى مى فرماید:
یقین مرکب از دو دانش است: علم به معلوم، و علم به اینکه خلاف آن محال است.
و آن را سه مرتبه است: علم الیقین، مانند شناختن آتش به دود، و این علمى است که براى اهل نظر و استدلال از روى براهین بدست مى آید.و عین الیقین مانند دیدن جسم آتش، و آن علمى است که براى برگزیدگان از مؤمنین از روى کشف بدست مى آید. و حق الیقین مانند افتادن در آتش و سوختن به آن، و آن علمى است که براى اهل شهود و فناء در خدا از روى اتصال معنوى بدست مى آید.
و این مرتبه از یقین، کامل ترین آنست، که حضرت سجاد علیه السلام آن را از حضرت حق درخواست نموده یقینى که با هیچ عامل ظاهرى و باطنى قابل شکستن نیست، و هیچ گونه تردید و شک و اضطرابى در آن راه ندارد.
اهل یقین که از اصفیا و نخبگان عباد حضرت محبوبند، و بقول سرحلقه عاشقان، سرور عارفان، مولاى اهل یقین حضرت امیر المؤمنین علیه السلام:
عَظُمَ الْخالِقُ فِى اَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مادُونَهُ فِى اَعْینِهِمْ.
در ذات جانشان حضرت حق عظیم است و بس،و غیر او در چشمشان کوچک و پست است.
به محض مقدّسش که جز او نمى شناسند و غیر او نمى دانند، و منهاى او نمى بینند و نمى خواهند، و این همه عظمت و شگفتى در ایمان و یقین را از انبیاء و امامان و یکى شدن با قرآن گرفته اند. عرضه مى دارند:
دل چون آینه اگر پاک و مصفّا باشد *** رخ دلدار در آن آینه پیدا باشد
نیست از کوى وفا، میل بهشتم که به من *** پایه دیوار دلم سایه طوبا باشد
شرکت چشمت زمژه خنجر خونریز به کف *** مست و بى باک زهر سو پى یغما باشد
گفته بودى که به شمشیر غمت خواهم کشت *** بکش اى جان که مرا عین تمنا باشد
جز دل آزاریت اى جان نبود کاردگر *** غم هجر تو مرا چون شب یلدا باشد
درد بیمار محبت به دوا به نشود *** گر طبیب سربالینش مسیحا باشد
هست مستورى معشوق پسندیده ولى *** شیوه عاشقى آنست که رسوا باشد
هر که بیند رخ تو محو تماشا گردد *** رخ خوب تو مگر دفتر مانا باشد
عندلیبا همه مرغان به نوا آمده اند *** مگر آن گل به چمن گرم تماشا باشد
قرآن مجید تدبر و تفّکر و اندیشه در نشانه هاى حق را در کتاب آفرینش، و توجه قلب را به آیات قرآن موجب تحقق یقین در دنیاى با عظمت باطن انسان مى داند.
«اَللّهُ الَّذى رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَد تَرَوْنَها، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کلُّ یجْرِى لِاَجَل مُسَمَّى یدَبّرُ الْاَمْرَ یفَصّلُ الْآیاتِ لَعَکمْ بِلِقاءِ رَبّکمْ تُوقِنُونَ»:(۱۸۲)
خداوندست آن ذات پاک و داراى تمام صفات کمال که آسمانها را چنانکه مى نگرید بى ستون برافراشت، آنگاه که با کمال قدرت، عرش را به سایه استواى خود کشید، و خورشید و ماه را مسخر خودنمود، که هر کدام تا زمان معین خود در حرکتند، امر جهان هستى را با نظامى محکم و آیات قدرت خود را با دللایل مفصل منظم ساخت، باشد که به لقاى او یقین پیدا کنید.
«قَدْ بَینَّا الْآیاتِ لِقَوْم یوقِنُونَ»:(۱۸۳)
بحقیقت که ما نشانه هاى خود را در تمام زمینه ها براى طایفه اى که مى خواهند وارد عرصه گاه یقین شوند آشکار و روشن کردیم.
«وَفِى خَلْقِکمْ وَ ما یبُثُّ مِنْ دابَّة آیاتٌ لِقَوْم یوقِنُونَ»:(۱۸۴)
در آفرینش ظاهر و باطن شما، که ساختمانى بس اسرارآمیز و پیچیده و اعجاب انگیز است، و انواع بى شمار جنبندگانى که در سطح زمین پراکنده است، نشانه ها و براهینى است براى آنان که در طلب یقین اند.
«وَ فِى الْاَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ»:(۱۸۵)
و در زمین انواع و اقسام نشانه ها و دلایل و براهین براى اهل یقین وجود دارد.
آرى انسان با اندیشه در کتاب آفرینش، و تدبر در خلقت خویش، و تفکر در ساختمان این همه موجودات متنوع ارضى و سمائى به این معنا یقین جازم پیدا مى کند، که براى این کارگاه با عظمت که هم چون دریاى بى ساحلى است صاحبى آگاه و عادل و حکیم و رحمن و رحیم است، یقینى که خلاف موضوع و معلومش امرى صددرصد محال است.
یقین اهل یقین که از راه اتصال به وى و اندیشه در عالم هستى بدست آمده، در حقیقت مانند این است که دارند با چشم سر، خورشید را در وسط روز مى بینند.
آیا کسى با کمک دلیل و برهان، یا مغلطه و سفسطه، یا سحر و جادو، یا طرق دیگر، قدرت دارد، چنین حالتى را که معلول مثلا دیدن خورشید در وقت نصف النهار است، از قلب بزداید، و از دل پاک کند، و یا روزنه اى براى ورود شک و تردید در چنین باطنى باز کند؟
کسى که در وسط روز با چشم سر، آفتاب عالم تاب را مى بیند، اگر تمام ملائکه و جن و انس، بخواهد خلاف دیدنش را به او ثابت کند امرى محال است، او به هر صورت اعلام مى کند آنچه را من مى بینم حق است، و آنچه شما مى گوئید صددرصد باطل است.
اهل یقین به خدا و روز قیامت و سایر حقایق غیبیه و عینیه چنین حالتى دارند. اگر تمام زندگان علم در طرف خلاف عقیده او قرار گیرند، و او در اعتقادش تک و تنها بماند محال است در ایمان و یقینش کمترین شک و تردیدى راه یابد.
اى مردمک چشم از روزن بینائى *** گلزار جمالت را پیوسته تماشائى
دل فتنه خال تو مشتاق جمال تو *** در دیده خیال تو، پیوسته چو بینائى
رفتى و زدل شادى برگشت چو برگشتى *** بازآى که بازآید بختم چو تو بازآئى
با یاد تو جان خرم بى وصل تو دل پرغم *** دل لعل لبت مدغم اعجاز مسیحائى
با روى چو خورشیدت دانى که، با شدمه *** شبگرد جهان پیما تنها رو هر جائى
مهر رخ تو در دل داغ غم تو بر دل *** هرگز نکشد سردل از هر چه تو فرمائى
از دیده اگر دورى نزدیک دلى آرى *** هم غایب و هم حاضر بى مائى و با مائى
هر لحظه غمى دارم هر دم المى دارم *** زین دل که نه مى دارم زو چشم شکیبائى
قرآن مجید براى عاشقان یقین، مکتب الهى را که تجلّى در اسلام ناب محمدى دارد، نیکوترین مکتب و بهترین و برترین قوانین محکم، و خلاصه آئینى که در تمام زمینه هاى ظاهرى و باطنى قدرت اداره زندگى انسان را در تمام اعصار و قرون دارد مى داند.
«اَفَحُکمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکماً لِقَوْم یوقِنُونَ»:(۱۸۶)
آیا باوجود دین کاملى چون اسلام و قوانین جامع و محکمى چون احکام الهى به انتخاب رسوم جاهلى و قبول مکتب هاى ضد الهى تن مى دهید، کدام حکم براى آنان که بخواهند به مدار یقین وارد شوند بهتر از حکم خداست؟!!
خداوند مهربان، قرآن مجید را سراسرآیاتش چراغ هدایت، و تجلى عدل و علم و حکمت الهى است، موجب هدایت و جذب رحمت خاصه حضرت محبوب براى طالبان یقین مى داند.
«هذا بَصائِرُ لِلنّاسِ وَهُدَىَّ وَ رَحْمَةٌ لِقَوْم یوقنُونَ»:(۱۸۷)
این قرآن براى عموم مردم مایه بصیرت و بینائى و روشندلى و روشنفکرى، و براى آنان که مى خواهند در مسیر یقین حرکت کنند موجب هدایت بسوى حقایق و جلب رحمت الهى است.
قرآن مجید یقین را از نشانه هاى عباد خدا مى داند و به این معنى در آیاتى اشاره دارد.
«وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ»:(۱۸۸)
و اینان که اهل ایمان به خدا و اقامه نماز و پرداخت زکاة و اتصال قلبى به احکام الهى که بر پیامبر نازل شده، و ایمان به آنچه که از جانب خدا به انبیا وحى شده هستند، به آخرت یقین دارند.
آرى اطمینان و یقین به آخرت و ثواب و کیفر، سرمایه بسیار عظیمى است، سرمایه اى که تبدیل به عمل صالح و اخلاق حسنه و بخصوص روح پرهیز از گناه مى شود.
«تِلْک آیاتُ الْقُْرآنِ وَ کتاب مُبین، هُدَّى وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنینَ،الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ»:(۱۸۹)
این آیات قرآن و کتاب روشن و آشکار خداست، هدایت و بشارت براى اهل ایمان است، آنان که نماز را بپا مى دارند، و زکات مى پردازند و نسبت به جهان آخرت یقین دارند.
«وَجَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یوقِنُونَ»:(۱۹۰)
و برخى از بندگان شایسته خود را از میان بنى اسرائیل امامان و پیشوایان قرار دادیم، تا بندگان را به امر ما هدایت کنند، این مقام بخاطر این بود که در راه خدا صبر کردند و نسبت به آیات ما مقام یقین یافتند.
روایات بسیار مهمى در کتب فریقین در باب یقین وارد شده، که لازم است بگوشه اى از آن اشاره شود. البتّه قسمت عمده اى از روایات مربوط به یقین در کتاب با ظعمت "بحارالانوار"علامه مجلسى جلد هفتاد، و گوشه اى از آن در "غرور الحکم"، و"میزان الحکمة"و"کنزالعمال"آمده، براى استفاده بیشتر مى توانید به منبع ذکر شده مراجعه نمائید.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:اَلا اِنَّ النّاسَ لَْم یؤْتَوْا فِى الدُّنْیا شَیئاً خَیراً مِنَ الْیقینِ وَ الْعافِیةِ،فَاسْألُو هُمَا اللّهَ:
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بدانید در این دنیا چیزى بهتر از یقین و عافیت به مردم عنایت نشده، هر دو را از خداوند بخواهید.
کانَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالب علیه السلام یقُولُ:وَاسْأَلُوا اللّهَ الْیقینَ،وَارْغَبُوا اِلَیهِ فِى الْعاقِبَةِ; وَخَیرُ مادارَفِى الْقَلْبِ الْیقینُ:
امیر المؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام مرتب مى فرمود: از خداوند یقین بخواهید، و براى عاقبت بخیر به او رغبت نمائید، و بهترین چیزى که مایه قلب مى باشد یقین است.
هدف از عاقبت بخیرى در این روایت، بسته شدن پرونده درلحظه آخر عمر به یقین است.
عَنْ عَلِىَّ علیه السلام: ما اَعْظَمَ سَعادَةَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْیقینِ:
از على علیه السلام است، چه سعادت بزرگى را داراست آن که قلبش همراه نسیم یقین است.
رسول خدا صلىّ اللّه علیه و آله فرمود:
خَیرُ ما اُلْقِىَ فِى الْقَلْبِ الْیقینُ:
بهترین چیزى که در قلب قرار داده شده یقین است.
و نیز آنحضرت فرمود:
کفى بِالْیقینِ غِنىَّ:
یقین، ثروت کفایت کننده اى است.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
مَنْ اَیقَنَ اَفْلَحَ:
آن که به یقین رسید پیروز شد.
اَحْىِ قَلْبَک بِالْمَوْعِظَةِ،وَاَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، وَ قَوَّهِ بِالْیقینِ:
فرزندم حسن، قللبت را با موعظه زنده کن، و آن را نسبت به امور مادّى صرف به لباس زهد بیاراى، و این مرکز با ارزش را با یقین قدرت و قوّت ده.
بِالْیقینِ تُدْرَک الْغایةُ الْقُصْوى:
به کمک یقین مى توان به اوج واقعیت رسید.
اَلْیقینُ رَأْسُ الدّینِ:
یقین سر دین است.
اَفْضَلُ الدّینِ الْیقینُ:
برترین دین یقین است.
اَلْیقینُ عِمادُ الْایمانِ:
یقین ستون ایمان است.
اِنَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الْایمانِ،وَ الْیقینُ الْایمانُ کلُهُ:
صبر در برابر حوادث نصف ایمان، و یقین همه ایمان است.
عَنِ الصادق علیه السلام:اِنَّ الْایمانَ اَفْضَلُ مِنَ الْاِسْلامِ،وَ اِنَّ الْیقینَ اَفْضَلُ مِنَ الْایمانِ،وَ ما مِنْ شَىء اَعَزَّمِنَ الْیقینِ:
از حضرت صادق علیه السلام است: بدون شک ایمان از اسلام برتر، و یقین از ایمان بهتر است، و چیزى در این خزانه خلقت پرقیمت تر از یقین نیست.
امیر المؤمنین در جملاتى ملکوتى مى فرمایند:
اَلْیقینُ عِبادَةٌ:
یقین عبادت است.
بِالْیقینِ تَتِمُّ الْعِبادَةُ:
با یقین عبادت انسان تمام مى شود.
اَلْیقینُ اَفْضَلُ عِبادَة:
برترین عبادت یقین است.
نَوْمٌ عَلى یقین خَیرٌ مِنْ صَلاة عَلى شَک:
خوابیدن با یقین بهتر از نماز با شک است.
غایةُ الدّینِ الْایمانُ، غایهُ الْایمانِ الْایقانُ:
نهایت دین ایمان است، نهایت ایمان یقین است.
رسول خدا درباره نشانه هاى اهل یقین مى فرماید:
اَمّا عَلامَةُ الْمُوقِنِ فَسِتَّةٌ:اَیقَنَ بِاللّهِ حَقّاً فَآمَنَ بِهِ،وَاَیقَنَ بِاَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ فَحَذِرَهُ،وَاَیقَنَ بِاَنَّ الْبَعْثَ حَقُّ فَخافَ الْفَضیحَةَ،وَاَیقَنَ بِاَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ فاشْتاقَ اِلَیها،وَاَیقَنَ بِاَنَّ النّارَ حَقٌ فَظَهَرَ سَعْیهُ لِلنَّجاةِ مِنْها،وَاَیقَنْ بِاَنَّ الْحِسابَ حَقٌ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ.
علامت اهل یقین شش چیز است: یقین داشتن به معبود حق پس عشق و اتصال به او، یقین به مرگ پس دوراندیشى نسبت به آن، یقین به برانگیخته شدن در قیامت، پس ترس از رسوائى، یقین به بهشت، پس شوق بهآن، یقین به آتش پس ظهور کوشش براى نجات از آن، و یقین به حساب، پس محاسبه خویشتن.
على علیه السلام مى فرماید:
اَلْمُوقِنُ اَشَدُّ النّاسِ حَزْماً عَلى نَفْسِهِ:
یقین دار از نظر احتیاط سرسخت ترین مردم بر خویش است.
و نیز آنحضرت فرمود:
یسْتَدَلُّ الْیقینِ بِقَصْرِ الْاَمَلِ، وَ اِخْلاصِ الْعَمَلِ،وَ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا:
بر بدون یقین رد قلب سه چیز استدلال مى شود: آروزى کوتاه، اخلاص در عمل، بى رغبتى نسبت به دنیائى که با آخرت انسان منافات دارد.
و نیز آن مولاى عارفان مى فرماید:
مَنْ یسْتَیقِنْ یعْمَلْ جاهِداً:
کسى که اهل یقین است مجاهدانه در راه حضرت حق مى کوشد.
با درد خستگانت درمان چکار دارد *** با وصل کشگانت هجران چکار دارد
با محنت فراقت راحت چه رخ نماید *** با درد اشتیاقت درمان چکار دارد
گر در دلم خیالت ناید عجب نیاید *** در دوزخ پرآتش رضوان چکار دارد
سوداى تو نگنجد اندر دلى که جانست *** در خانه طفیلى مهمان چکار دارد
دل را خوشست با جان گرزان توست یارا *** بى روى تو دل من با جان چکار دارد
بر بوى وصلت اى جان دل بر در تو ماندست *** ورنه فتاده در خاک چندان چکار دارد
با عشق توست جان را صد سرّ سر نهفته *** لیکن دل عراقى با جان چکار دارد امیر المؤمنین علیه السلام مى فرماید:
اَلصَّبْرُ ثَمَرَةُ الْیقینِ:
صبر در حوادث میوه یقین است.
سِلاحُ الْمُوقِنِ الصَّبْرُ عَلَى الْبَلاءِ، وَ الشُّکرُ فِى الرَّخاءِ.
اسلحه انسان با یقین، صبر بر بلا و شکر در راحتى است.
حضرت سجاد علیه السلام در مناجاتى در پیشگاه حضرت حق عرضه مى دارد:
اَسْألُک بِکرَمِک اَنْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطائِک بِما تَقِرُّبِهِ عَینى،وَ مِنَ الْیقینِ بِما تُهَوَّنُ عَلَىَّ مُصیباتِ الدُّنْیا، وَ تَجْلُوِبِهِ عَنْ بَصیرَتى غَشَواتِ الْعَمى:
از توبه کرمت تنما دارم که از عطایت بر من منت گذارى بنحوى که روشنى چشم باشد۷ و از یقین آنچنان به من ارزانى دارى که مصیبت هاى دنیا ردر نظرم سبک آید، و پرده هاى کوردلى رااز دیده بصیرتم بردارد.
«وَانْتِهِ بِنِیتى اِلى اَحْسَنِ النَّیاتِ، و بِعَمَلى اِلى اَحْسَنِ الْاَعْمالِ».
"خداوندا نیتّم را به بهترین نیتّ ها و علمم را به بهترین اعمال برسان".
بهترین نیت:
نیت عبارت از قصد و تصمیم و عزم و خواسته ایست که انسان براى انجام کار و عملى در قلب و سویداى دل تحقق مى دهد.
ارزش نیت در اسلام به اندازه اى مهم و پرقیمت است، که اعمال آدمى در پیشگاه حق بر اساس آن ارزیابى مى شود. نیت اگر نیت خیر باشد، ارزشش صددرصد الهى است، و این ارزش به عمل منتقل مى شود. نیت اگر نیت سوء باشد، داراى رنگ شیطانى است، و این رنگ نفرت آور روى عمل اثر مى گذارد.
نیت خیر آنقدر مهم است که صاحب آن اگر موفق به تحقق عملى آن نگردد، بماند این که عمل را بر اساس آن نیت انجام داده باشدداراى اجر و ثواب اخروى است. و نیت سوء آنقدر پست و بى ارزش است که عمل بر مبناى آن هیچ اجر و مزدى در پیشگاه حق ندارد.
جابر بن عبداللّه مى گوید از رسول خدا شنیدم:
رَجُلانِ فِى الْاَجْرِ سَواءٌ:رَجُلٌ مُسْلِمٌ اَعْطاهُ اللّهُ مالا یعْمَلُ فِى طاعَةِ اللّهِ،وَ رَجُلٌ فَقیرٌ یقُولُ:اَللَّهُمَّ لَوْ شِئْتَ رَزَقَتَنى ما رَزَقْتَ اَخى فَاَعْمَلُ فیه بِطاعَةِ اللّهِ:(۱۹۱)
دو انسان در ثواب و بهره الهى مساویند، یکى آن مرد مسلمانى است که حضرت حق ثروت به او عطا فرموده، و او ثروتش را در راه اطاعت حق به خرج مى گذارد، و فقیرى که تهیدست از مال است ولى سخنش با حق این است که: الهى اگر بخواهى به من مال مرحمت کنى بمانند آنچه به برادر دینى ام دادى من هم مانند او در طاعت تو بکار مى گیرم.
آرى بفرموده رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اولى اجر و مزدش بر اساس نیت و عمل است و دومى ثواب و بهره اش فقط و فقط بر مبناى نیت خیرى که در قلبشدور مى زند.
حضرت سجاد علیه السلام به این معنى توجه مى دهند که نیت هاى مردم متفاوت است یک نیت براى انجام عمل شیطانى است، یک نیت براى کلاه گذاشتن سر مردم، یک نیت براى جلب توجه مردم به عمل خیر و به عبارت دیگر نیت ریاکارانه، یک نیت، نیت خیر، یکى نیت نیت سوء، یک نیت از نظر خیر بودن ضعیف، یکى متوسط و یکى شدید.
بهترین نیت آن است که انسان قصدش براى انجام عمل فقط و فقط کسب رضاى حضرت حق باشد، در دنیاى کارى به خودش آمدن و بد آمدن مردم نداشته باشد و در آخرت کارى به جلب بهشت و دفع دوزخ. در تمام مراسم عبادى و در مسئله خدمت به خلق، جز رضاى محبوب هدفى و قصدى و خواسته و نیتى نداشته باشد.
البته در چنین نیت و عملى قهراً خوش آمد مردم و جذب بهشت و دفع دوزخ هست، ولى براى تحقق بهترین نیت چارهاى جز این نیست که انسان با کمک حق و ریاضات شرعیه و دقت در معارف الهیه نیت را تا خالص شدن از تمام شوائب ظاهرى و باطنى سوق دهد.
وقتى رابطه نیت با جلب خوشنودى مردم و با جذب بهشت و دفع جهنم برید، نیست بنظر قرآن مجید و روایات و اخبار بهترین نیت است.
این است آن نیتى که حضرت سجاد علیه السلام از وجود مقدس پروردگار درخواست مى کند:
وَاْنتَهِ بِنِیتى اِلى اَحْسَنِ النّیاتِ:
الهى نیت مرا به بهترین نیت ها برسان.
تذکر این نکته قرآنى در این قسمت لازم است، که اگر کسى به نیت جذب بهشت و دفع جهنم به عبادت حضرت محبوب و خدمت به خلق اقدام کند عبادت و خدمتش از نظر فقهى باطل نیست، بلکه به آن هدفى که نسبت به آن نیت داشته بدون شک خواهد رسید، ولى نیت بهتر و برتر و بالاتر او به فرموده امام سجاد علیه السلام احسن نیت نیست، احسن نیت همانست که دانستید، نیت از جلب توجه مردم به عمل و جذب جنت و دفع عذاب بکلّى بریده باشد، چنین نیتى از نظر قرآن مجید خالص، و از نظر حضرت سجاد علیه السلام احسن نیت و چنین نیت کننده اى بنده خالص خداست. خلوص نیت باعث اخلاص در عمل است و چنین عملى از مردم مؤمن خواسته شده، اگر عمل بر وفق نیت خالص انجام نگیرد، شیطانى، ریاکارانه، مشوب به حقه و خدعه و حیله و خلاصه عملى پوک و پوچ و بى ارزش است.
«اَلَّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکمْ اَیکمْ اَحْسَنُ عَمَلا»:(۱۹۲)
خدائى که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید تا کدام یک از شما از نظر عمل بهترین عمل را انجام مى دهد.
حضرت صادق علیه السلام بنا به نقل فیض بزرگوار در تفسیر صافى در توضیح این آیه شریفه مى فرماید:
لَیسَ یعْنى اَکثَرَ عَمَلا، وَلکنْ اَصْوَبَکمْ عَمَلا وَ اِنَّما الْاِصابَةُ خَشْیةُ اللّهِ وَ النَّیةُ اللّهِ وَ النَّیةُ الصّادِقَةُ.ثُمَّ قالَ:اَلْاِبْقاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتّى یخْلُصَ اَشَدُ مِنَ الْعَمَلِ،وَالْعَمَلِ،وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذى لاتُریدُ اَنْ یحْمَدَک عَلَیهِ اَحَدٌ اِلاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ، وَالنَّیةُ اَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ،اَلا وَاِنَّ النَّیةَ هُوَ الْعَمَلُ، ثُمَّ تَلاقَوْلَهُ عَزَّوَجَلَّ"قُلْ کلُّ یعْمَلُ عَلى شاکلَتِهِ"یعْنى نِیتِهِ:(۱۹۳)
منظور حضرت حق از احسن عمل، عمل فراوان و کمیت دار نیست، بلکه قصد حضرت ربّ العزه از این حقیقت، عمل بهتر و آراسته تر و با کیفیت معنوى بهتر است.اصابة در عمل نتیجه خوف از خدا و نیت صادقانه است. ماندن بر عمل تا خالص شدنش از تمام شوائب ظاهرى و باطنى سخت تر از خود عمل است، عمل خالص عملى است که نسبت به آن توقع تعریفى از احدى جز خداوند نداشته باشى و نیت از عمل برتر است، و به حقیقت بدان که نیت همان عمل است، سپس حضرت صادق این آیه را تلاوت فرمودند:
"هر کسى بر اساس نیت خود عمل مى کند".
راستى تحقق نیت خالص و صادقانه که باعث و علت عمل خالص است، به فرموده حضرت صادق علیه السلام چه کار مشکل و سختى است، جادارد که همه ما دست نیاز بسوى حضرت بى نیاز دراز کنیم و از حضرتش بخواهیم که توفیق نیت خالصانه و صادقانه رفیق راه ما فرماید:
جانا نظرى که ناتوانم *** بخشا که به لب رسیدجانم
دریاب که نیک دردمندم *** بشتاب که سخت ناتوانم
من خسته که روى تو نبینم *** آخر به چه روى زنده مانم
گفتن که بمردى از غم ما *** تعجیل مکن که اندر آنم
اینک بدر تو آمدم باز *** تا بر سر کوت جان فشانم
افسوس بود که بهر جانى *** از خاک در تو باز مانم
مردن به از آن که زیست باید *** بى دوست بکام دشمنانم
از راحت این جهان ندارم *** جز درد دلى کز او بجانم
بنهادم پاى بر سر جان *** زان دستخوش غم جهانم
کاریم فتاده است مشکل *** بیرون شد کار مى ندانم
درمانده شدم که از عراقى *** خود را به چه حیله وارهانم
عارف بزرگ قرن حضرت امام خمینى رضوان الله علیه درت وضیح اخلاص در کتاب اربعین خود مى فرمایند:
بدان که از براى اخلاص تعریف هائى کرده اند که ما بعضى از آنها را از اصحاب سلوک و معارف به طریق اجمال نقل مى کنیم:
حکیم سالک جناب خواجه مى فرماید:
اَلْاِخلاصُ تَصْفِیةُ الْعَمَلِ مِنْ کلَّ شَوْب:
اخلاص صافى نمودن عمل است از هر خطى.
و این اعم است از آن که شوب رضاى خود داشته باشد، یا شوب به رضاى مخلوقات دیگر.
از شیخ بهائى از قول اصحاب قلوب است:
تَنْزیهُ الْعَمَلِ اَنْ یکونَ لِغَیرِ اللّهِ فیهِ نَصیبٌ:
پاکیزه نمودن عمل است از این که براى غیر خدا در آن بهره اى باشد.
وَقیلَ:اَنْ لایریدَ عامِلُهُ عَلَیهِ عِوَضاً فِى الدّارینِ:
و گفته شده اخلاص به این است که عمل کننده در برابر عملش عوض و مزدى در دو نیا نخواهد.
و از اصحاب"غرایب البیان" نقل شده است که خالصان آنها هستند که عبادت خدا کنند بطورى که نبینند خود را درعبودیت او و نه عالم و اهل آن را و تجاوز نکنند از حد عبودیت در مشاهده ربوبیت.
در باب نیت بنا به نقل"بحارالانوار"جلد هفتاد و "وسائل الشیعه"جلد اول و"میزان الحکمة"جلد دهم و"غرر الحکم"روایات بسیار مهمى نقل شده که به قسمتى از آن در حدى که لازم باشد اشاره مى شود:
از رسول الهى صلّى اللهّ علیه و آله روایت شده:
یحْشَرُ النّاسُ عَلى نِیاتِهِمْ:
مردم در روز قیامت بر اساس نیت هاى خود محشور مى شوند.
یا اَیهَ النّاسُ اِنَّمَآ الْاَعْمالُ بِالنّیاتِ،وَ اِنَّما لِکلَّ امْرِىء مانَوى،فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَى اللّهِ وَ رَسُوِلِهِ،فَهِجْرَتُهُ اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلى دُنْیا یصیبُها اَوِامْرَأَة یتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ اِلى مَا هاجَرَ اِلَیهِ:
اى مردم اعمال فقط و فقط بر اساس نیت هاست، و براى انسان همانست که نیت کرده، پس کسى که هجرتش بسوى خدا و رسول است سودهجرت به سوى خدا و رسول نصیب اوست، و کسى که هجرتش به سوى دنیاست تا به مال دنیا برسد، یا بسوى یک زن است تا به کام او دست یابد نصیبش از هجرت همانند دنیا و همان زن است.
اِنَّما یبْعَثُ اللّهُ الْمُقَتتِلینَ عَلَى النّیاتِ:
فقط و فقط خداوند مقاتله کنندگان را بر اساس نیاتشان به صف قیامت وارد مى کند.
مردمى بر رسول خدا گذشت، کسى از اصحاب آن حضرت را سخت کوش و با نشاط و سرحال دید. به حضرت گفتند کاش این سخت کوشى و نشاط در راه خدا بود!حضرت فرمود:آن که در سخت کوشى نیتّش براى اداره فرزندان کوچک خود است قطعاً کارش در راه خدا است. و آن که بخاطر پدر و مادر پیرش بکوشد انهم در راه خدا است و آن که براى حفظ خودش بکوشد آنهم در راه خدا است، و هر کس براى ریا و فخر فروشى واردعمل و کار و کوشش شود۷ او در راه شیطان است.
یا اَباذَرَّ هُمَّ بِالْحسنَةِ وَ اِنْ لَمْ تَعْمَلْها لِکیلا تُکتَبَ مِنَ الْغافِلینَ:
اى ابوذر به قصد انجام عمل نیک باش، اگر چه موفق به انجام آن نشوى، تا از طایفه غافلین به حساب نیائى.
مَنْ اَتى فِراشَهُ وَ هُوَ ینْوى اَنْ یقُومَ یصَلّى مِنَ اللَّیلِ فَغَلَبَتْهُ عَیناهُ حَتّى اَصْبَحَ کتِبَ لَهُ مانَوى وَکانَ نَوْمُهُ صَدَقَةَّ عَلَیهِ مِنْ رَبَّهِ:
کسى که وارد رختخواب شود و نیتش این باشد که براى نماز شب برخیزد، ولى خواب بر دیدگانش غلبه کند تا وقت صبح، آنچه را که نیت کرده در پرونده اش مى نویسند، و خواب او از جانب حضرت حق براى او بمنزله صدقه است.
نِیةُ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِهِ:
نیت مؤمن از عملش بهتر است.
نِیةُ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِهِ،وَ نِیةُ الْفاجِرِ شَرٌ مِنْ عَمَلِهِ:
نیت مؤمن از عملش بهتر، و نیت بد کار از عملش بدتر است.
امیر المؤمنین علیه السلام در باب نیت مى فرماید:
اَلنَّیةُ اَساسُ الْعَمَلِ:
نیت ریشه عمل است.
اَالْاعَمْالُ ثِمارُ النّیاتِ:
کارها میوه هاى نیتها هستند.
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ عَمَلُهُ عَلى قَدْرِ نِیتِهِ:
ارزش مرد به اندازه همت او، و قیمت عملش به اندازه نیت اوست.
اِحْسانُ النَّیةِ یوجِبُ الْمَثُوبَةَ:
نیکى و خوبى نیت موجب اجر الهى است.
حبّه عرنى از اصحاب حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است، مى گوید:على علیه السلام بیت المال بصره را پانصده درهم، پانصد درهم بین یارانش قسمت کرد، و پانصد درهم براى خود برداشت، کسى که حاضر در جنگ نبود خدمت حضرت رسید،عرضه داشت یا امیرا لمؤمنین من قلبا با شما بودم گرچه شخصاً حاضر در جبهه نبودم، از غنیمت چیزى به من بده، حضرت آنچه براى خود برداشته بود به او داد، و براى خودش نصیبى از غنیمتنماند.
در نهج البلاغه خطبه ۱۹۰ مى فرماید:
مَنْ ماتَ مِنْکمْ عَلى فِراشِهِ وَهُوَ عَلى مَعْرِفَةِ حَقَّ رَبّه وَ حَقَّ رَسُولِهِ وَ اَهْلِ بَیتِهِ ماتَ شَهیداً، وَ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ، وَاسْتَوْجَبَ ثَوابَ مانوى مِنْ صالِحِ عَمَلِهِ،وَقامَتِ النّیةُ مَقَامَ اِصْلاتِهِ لِسَیفِهِ:
هر کس بر اساس معرفت حق رب و حق رسول خدا و اهل بیت پیامبر، در رختخوابش بمیرد، شهید از دنیا رفته و اجرش بعهده خداست، و آنچه از عمل صالح نیت کرده مستوجب ثواب آن نیت است، و نیت بجاى شمشیر کشیدن در دراه خدا است.
رُبَّ نِیة اَنْفَعُ مِنْ عَمَل:
چه بسا نیتّى که سودش از عمل بیشتر است.
مَنْ حَسُنَتْ نِیتُهُ زادَ اللّهُ فِى رِزْقِهِ:
کسى که نیتّش نیکو باشد، خداوند به روزیش بیفزاید.
اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یدْخِلُ بِصِدْقِ النّیةِ وَ السَّریرَةِ الصّالِحَةِ مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ الْجَنَّةَ:
به حقیقت که خداوند بخاطر صدق نیت و باطن شایسته هر کس از بندگانش را که بخواهد به بهشت مى برد.
در نهج البلاغه خطبه ۱۷۸ مى فرماید:
وَلَوْ اَنَّ النّاسَ حینَ تَنْزِلُ بِهِمْ النَّقَمُ،وَ تَزُولُ عَنْهُمْ النَّعَمُ فَزَعُوا اَلى رَبَّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِیاتِهِمْ وَ وَلَه مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیهِمْ کلَّ شارِد، وَاَصْلَحَ لَهُمْ کلَّ فاسِد:
اگر مردم به هنگام نزول بدیها، و زوال نعمتها، به صدق نیت و شوق قلب به خدا پناه ببرند، هر آینه از دست رفته ها را به آنان باز گرداند، و تمام مفاسد آنانرا اصلاح نماید.
عِنْدَ فَسادِ النَّیةِ تَرْتَفِعُ الْبَرَکةُ:
به وقت فساد نیت، برکت برداشته مى شود.
حضرت صادق علیه السلام خلود دربهشت و جهنم را معلول نیت مى داند:
اِنَّما خُلَّدَ اَهْلُ النّارِ فِى النّار لِاَنَّ نِیاتِهِمْ کانَتْ فِى الدُّنْیا اَنْ لَوْ خُلَّدُوا فِیها اَنْ یعْصُوا اللّهَ اَبَداً،وَاِنَّما خُلَّدَ اَهْلُ الْجَنَّةِ فِى الْجَنَّةِ لِاَنَّ نِیاتِهِمْ کانَتْ فِى الدُّنْیا اَنْ لَوْ بَقُوا فیها اَنْ یطیعُوا اللّهَ اَبَداً:
خلود اهل آتش فقط بخاطر این است که آنان نیت داشتند اگر براى همیشه در دنیا بمانند، خدا را بطور دائم معصیت کنند، و خلود اهل بهشت در بهشت براى این است که در نیتشان بود اگر تا ابد در دنیا بمانند خداوند را اطاعت و عبادت کنند.
آرى عاشقان حضرت حق هر چه در دنیا بمانند، جز طاعت و عبادت خدا به مذاقشان خوش نیاید، و مهجوران هر چه در دنیا مکث کنند، جز از گناه و معصیت لذت نبرند، و این هر دو بر اساس نیتّشان عمل مى کنند، و این نور باطن است که باعث خلود در بهشت، و ظلمت قلب است که موجب خلود درعذاب است.
تاکه در ورطه عشق توصنم افتادم *** به در از دایره حکم تو پا ننهادم
شد سرشته ز ازل مهر تودر آب و گلم *** عارضى نیست که با عشق زمادر زادم
دیده دل چو تو را دید و خریدار تو شد *** به وصالت پس از آن دیده به کس نگشادم
گر به دامان وصالت نرسد دست امید *** به خیالت گذرد عمر و از این هم شادم
من و اندیشه وصل تو خیالیست محال *** فخرم این بس که تو گاهى بنمائى یادم
آن زمانى که دهم جان بسر کوى حبیب *** عاشقان جمله بگوئید مبارک بادم
هوس خسروى و جاه و جلالم نبود *** که تو شیرین زمانى و منت فرهادم
عندلیب است غلام تو که گوید همه دم *** با غلامى تو در کون و مکن ازادم
با توضیح که درباره احسن نیت داده شد، معناى احسن عمل هم روشن مى شود، زیرا احسن عمل البته اگر با شرایط فقهى انجام بگیرد محصول احسن نیت است.
وَانْتَهِ بِینَّتى ِلى اَحْسَنِ النَّیاتِ،وَ بِعَمَلى اِى اَحْسَنِ الْاعْمالِ.
"خداوندا نیتّم را به بهترین نیت ها و عملم را به بهترین اعمال برسان":
«اَللَّهُمَّ وَفَّرْ بلُطْفِک نِیتى، وَصَحَّحْ بِما عِنْدَک یقینى، وَاسْتَصْلِحْ بَقُدْرَتِک ما فسدَ مِنّى»:
"خداوندا با رفق و مدارا و با عنایت و لطفت، نیتّم را نیتّى کامل و تمام گردان، و به آنچه از رحمت و علم و قدرت در نزد توست یقینم را به صحت کامل و درستى جامع برسان، و آنچه در ظاهر و باطن من از راه مستقیمش بیرون آمده و آلوده به فساد شده به قدرت بى نهایتت اصلاح فرما".
کامل ترین نیت:
در سطور گذشته در حدّى که لازم بود به مسئله نیت در تمام شئون و جوانبش اشاره شد. در این قسمت باید به این مسئله توجّه داشت که بهترین و کامل ترین نیت در عبادت و طاعت این است که طاعت و عبادت فقط و فقط براى جلب خشنودى حق انجام گیرد و از شائبه طمع به بهشت و ترس از عذاب پاک باشد.
حضرت سجاد علیه السلام مى فرمود: دوست ندارم خدا را براى رسیدن به بهشت و یا دورى از جهنم عبادت کنم، عرضه داشتند: پس هدف شما از عبادت چیست؟فرمود:
لِما هُوَ اَهْلُهُ بِاَیادیهِ عَلَىَّ وَاِنْعامهِ.(۱۹۴)
بخاطر این که او سزاوار پرستش و عبادت است، آرى او که نعمت هاى گوناگون به من داده، و مرا از عنایت و لطفش بهره مند ساخته.
این است آن نیت کامل و جامع، این است آن نیتّى که قلب اولیاء الهى راتسخیر کرده بود، این است آن نیتى که مورد پسند و قبول حضرت محبوب است.
در باب اینچنین نیت، در حدیثى که از حضرت صادق علیه السلام در کتاب"مصباح الشریعه"روایت شده مى خوانیم:
صاحِبُ النَّیةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِیمِ،لِاَنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْظُوراتِ بِتَخْلِیص النَّیةِ لِلّهِ فِى الْاُمُورِ کلّها، قالَ اللّهُ تَعالى:یوْمَ لاینفَعُ مالٌ ولابَتُونَ اَلاّ مَنْ اَتَى اللّهَ بِقَلْب سَلیم:(۱۹۵)
آن که نیت پاک و صادقانه بهره مند است، داراى قلب سلیم است، زیرا سلامت قلب از خاطرات زشت، محصول نیت پاک و خالصانه، در تمام شئون حیات براى خداست.
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:
عبادت کنندگان سه دسته اند: جمعى که خدا را از ترس عذاب عبادت مى کنند، این عبادت بردگان است، گروهى که به منظور رسیدن به پاداش خدا را بندگى مى نمایند، این عبادت اجیران است، گروهى که خدا را به انگیزه عشق و محبت به او بندگى مى نمایند، این عبادت آزادگان است، این است برترین عبادت و بالاترین طاعت.
حضرت سجاد علیه السلام نسبت به مسئله یقین هم بمانند مسئله نیت همین تقاضا را دارد:
الهى یقین مرا با اراده و قدرت و علم و رحمتت به صحت و سلامتى کامل برسان۷ یقینى که هیچ گونه خطرى از ناحیه هواى نفس و شیطان و سایر دشمنانت آن را تهدید ننماید.
یقینى که رسول خدا از امین وحى معنا و تفسیرش را پرسید، و امین وحى در جواب حضرت عرضه داشت:
اَلْمُوقِنُ یعْمَلُ لِلّهِ کاَنَّهُ یراهُ:(۱۹۶)
اهل یقین براى خدا آنچنان بندگى مى کنند که گوئى حضرت حق مورد مشاهده آنهاست.
اینچنین یقین اجازه نمى دهد که جواذب غیر خدائى، و کشش هاى غیر الهى کمترین اثرى بر انسان بگذارند. باداشتن چنین یقینى، انسان در میان سخت ترین طوفانها، و مشکل ترین حوادث، با کمال عشق و علاقه و بدون کمترین سستى و دل سردى و پژمردگى به عبادت و بندگى و طاعت و خدمت ادامه مى دهد۷ و آن همه طوفان و حادثه را از جانب معشوق علّت ترفیع درجه و تزکیه باطن مى داند.
با این یقین است که انسان در جنب حضرت محبوب به کسى و چیزى اعتنا نمى کند. با این یقین است، که سراپاى وجودانسان جهت عبادت و طاعت غرق شوق و ذوق است. با این یقین است که انسان نسبت به حضرت حق سر ازپا نمى شناسد و مى خواهد به هر قیمتى که تمام شود، تمام هستى ناقابل خود را نثار یک غمزه دوست کند. بااین یقین است که اگر تمام پرده ها از روى رخسار اسرار گرفته شود، چیزى درقلب عاشق نسبت به حضرت دوست اضافه نمى گردد.
لَوْ کشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یقیناً:(۱۹۷)
اگر تمام پرده ها از برابر دیده ام کنار برود، و اسرار نهانى ظهور کند بر یقینم افزوده نمى شود.
با این یقین، ارزش انسان از ملائکه برتر، و بدون شک آدمى مصداق خیرالبریه،و راه رسیدن به حریم قرب حضرت محبوب براى انسان همواره مى شود.
با عینک این یقین، انسان تمام هستى را مظهر اراده و اسماء او مى بیند، و جز در راه خدمت و طاعت قدمى بر نمى دارد، و به غیر او با احدى همدلى و همراز نمى گردد، و جز به عنایت او امیدوار نمى شود.
مولانا اهلى شیرازى آن عارف عاشق مى فرماید:
اى دل گدائى از کرم کارساز کن *** خود را زمنّت همه کس بى نیاز کن
توحید چیست ترک تعلّق زهر چه هست *** یعنى به روى غیر در دل فراز کن
گوهر ز زهر چشم نیرزد زناکسان بگذار *** مار مهره ز زهر احتراز کن
مورلئیم چند شوى مار گنج باش *** یعنى که خاک در دهن حرص و آز کن
جان را که تیره ساخته اى از هواى نفس *** چون شمع روشن از نفس جانگداز کن
رحمان گذاشتن پى شیطان شدن خطاست *** ما خود نهفته ایم تو خود امتیاز کن
اى خفته روز عمر تو را رو به کوتهى است *** این روز کوته از شب طاعت دراز کن
این راه کعبه نیست که زادش توکل است *** این راه محشر است برو توشه ساز کن
تن را مکن به دار چو منصور سرفراز *** جان را بدار ملک بقا سرفراز کن
شاه از عرض نوازش مستغنیان کند *** رو در جناب آن شه مسکین نواز کن
بازى مخور به جلوه طاووس بى هنر *** باز آى و صید دولت این شاهباز کن
اهلى اگر ز اهل دلانى زبان بیند *** خاموش باش و همدمى اهل راز کن
حضرت زین العابدین علیه السلام در بیان خواسته دیگرش عرضه مى دارد:الهى آنچه در وجود من از راه من از راه سلامت و صحّتش خارج شده و به فساد آلوده گشته، به قدرت و عنایت و لطف و کرم بى پایانت آن را اصلاح فرما.
صلاح و فساد:
صلاح به واقعیاتى گفته مى شود که با فرهنگ الهى هماهنگ و هم سو باشد، و فساد به مسائلى مى گویند که از چهار چوب برنامه هاى حضرت حق خارج باشد.
حالات قلب و نفس و حرکات اعضاء بدن یعنى عقیده و اخلاق و عمل در صورت همسئوى با آیات کتاب خدا و روش و سنّت رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام در طریق صلاح، و در صورت ناهمگونى در میدان فساد است.
امورى که آراسته به صلاح است، باعث خیر و دنیا و آخرت، و روشى که در ظاهر و باطن آلوده به فساد است، علّت خزى دنیا و آخرت است.
بعثت انبیاء الهى و امامت امامان معصوم در جهت به صلاح آوردن مردم در تمام شئون بود. اگر تمام مردم دنیا دعوت انبیا را نسبت به مسئله صلاح اجابت کنند تمام مشکلات و گرفتاریهاى مردم حل خواهد شد، و امراض باطنى و فکرى و روانى آنان به شفا خواهد رسید.
فساد در تمام جوانب زندگى معلول اعراض انسان از توحید و نبوت و امامت، و محصول روى گردانى آدمیان از دستورات ملکوتى، و میوه تلخ اطاعت آنان از هوا و شیطان است.
قرآن مجید از قول تمام مصلحین تاریخ از زبان حضرت شعیب علیه السلام نقل مى کند:
«اِنْ اُریدُ اِلا الْاِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقى اِلاّ بِاللّه عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَ اِلَیهِ اُنیبُ»:(۱۹۸)
من از دعوتتم هیچ هدف و نیتّى جز اصلاح شما در تمام شئون زندگى به اندازه قدرت و قوّتم ندارم، توفیقم جز از خدا نیست، تکیه ام به اوست و عاقبت به حضرت او باز مى گردو
حضرت سید الشهداء علیه السلام به هنگام خروج از مدینه در نامه اى که نزد برادرش محمد حنفیه گذاشت، جملاتى ملکوتى، از جمله این جمله را ثبت فرموده بود:
وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فِى اُمَّةِ جَدّى...
قیام و خروج و حرکت من فقط و فقط بخاطر اصلاح تمام امور ظاهر و باطن در امت جدم رسول خداست.
قرآن مجید مى فرماید کسى که پس از مدتى ستم در مقام اصلاح خود برآید، خداوند مهربان به او توجه مى کند و وى را مرود لطف و عنایت قرار مى دهد:
«فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ یتُوبُ عَلَیهِ»:(۱۹۹)
کتاب خدا مى فرماید:آن که به ایمان دل نبندد، و در مقام اصلاح خود برآید در دنیا و آخرت ترس و غصّه اى بر او نیست:
«فَمَنْ آمَنَ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ»:(۲۰۰)
قرآن مجید مى گوید:آنان که در دایره ایمان قرار بگیرند، و آراسته به عمل شایسته شوند، و بر آنچه بر محمّد و صلّى اللّه علیه و آله که تمامش از جانب خدا نازل به حق است مؤمن شوند، از بدیهاى آنان گذشت مى کنم وتوفیق اصلاح همه امور زندگى را به آنان مرحمت مى نمایم:
«وَالذَّینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَآمَنُوا بِما نُزّلَ عَلَى مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبَّهِمْ کفَّرَ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ»:(۲۰۱)
قرآن کریم از قول حضرت موسى به هارون به تمام مردم دنیا امر مى کند، در تمام شئون حیات به اصلاح اقدام کنید و از روش مردم فاسد پیروى ننمائید:
«اَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ»:(۲۰۲)
انبیاء الهى به تمام مردم سفارش مى کردند در روى زمین پس از آنکه با کمک حق سفره صلاح و سداد گسترده شد به فساد برنخیزید، که ثابت قدمى در صلاح به خیر شماست:
«وَلا تُفْسِدُوا فِى الْارْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ»:(۲۰۳)
در قرآن مجید مى فرماید:به مفسد و مصلح شما آگاه است:
«وَاللّهُ یعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»:(۲۰۴)
کتاب الهى مى فرماید:آنان که به عهد خدا وفا مى کنند، و پیمان الهى را نمى شکنند، و به آنچه که خداوند پیوند به آن را امر فرموده پاى بندند، و از حضرت حق بیم دارند، و از بدى حساب مى ترسند، و بخاطر رضاى حق در تمام حوادث صبر مى کنند، و نماز بپا مى دارند، و به انفاق اقدام مى کنند چه در ظاهر وچه در باطن و بدى را به خودبى تلافى مى کنند، عاقبت خوشى در قیامت در انتظار آنان است.
اینان همراه با پدران و همسران و فرزندان صالحشان در بهشت ها ى عدن بطور همیشگى اقامت مىورزند:
«جَنَّاتُ عَدْن یدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ اَزْواجِهِمْ وَ ذُرَّیاتِهِمْ»:(۲۰۵)
خداى ساخته گنجینه گوهر ما را *** نموده مظهر خود پاى تا به سرما را
کمال عزت ما بین که حق به حد کمال *** چو خواست جلوه کند ساخت جلوه گرما را
براى این که کند خویش جلوه در انتظار *** بداد جلوه درانظار یکدیگر ما را
زعرش و فرش دل ما گزید مسکن خویش *** نهاد تاج کرامت از آن به سرما را
زوصل خویش بشارت میان جن و ملک *** به ما بداد و از آن نام شد بشر ما را
زبّر و بحر کند تا که صنع خود ظاهر *** نمود کاشف اسرار بحر و بّر ما را
زخشک وتر همه اشیا طفیل خلقت ماست *** بود تصرف از این رو به خشک و ترما را
بسا خواص زحکمت نهاده در اشیا *** زحل و عقد همه کرده با خبر ما را
زما پدید شودتا که قدرتش داده است *** بدست رشته هر صنعت و هنر ما را
براى ماست جهان ما براى طاعت حق *** نکرده خلعت هستى عبث به بر ما را
چراغ عقل بما داده تا که پرتو آن *** ببخشد آگهى از راه خیر و شر ما را
چو روى اصل محبت نموده خلقت ما *** به رخ گشوده هم از عشق خویش درمارا
عجب که خوانده شب و روز پنج ره به حضور *** زلطف و رحمت بیرون زحّد و مرما را
صغیر دارد از او مسئلت که خود گردد *** به راه بندگى خویش راهبرما را
چنان که در سطور قبل گذشت، فساد یعنى الودگى اندیشه، اخلاق و عمل، به هوا و هوس و برنامه هاى شیطانى.فساد یعنى خروج حالات قلبیه و برنامه هاى اخلاقیه و عملیه از مدار قوانین و دستورات الهى.
قرآن مجید مى فرماید: آنان که روى از خدا مى گردانند، و براى فساد در زمین کوشش مى نمایند تا نسل بشر را با آلوده کردن به هلاکت برسانند، و کشت و زرع مردم را نابود کنند اهل فسادند و خداوند به هیچ عنوان مفسد و فاسد را دوست ندارد:
«وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْاَرْضِ لِیفْسِدَ فیها وَ یهْلِک الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لایحِبُّ الْفِسادَ».(۲۰۶)
قرآن مجید مى فرماید:کسى که بدون مجوزّ شرعى یا از باب فساد به قتل کسى اقدام نماید، مانند این است که تمام مردم را کشته باشد:
«اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْس اَوْ فساد فِى الْارْضِ فَکاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً...»(۲۰۷)
در قرآن مجید دعوت مى کند که از راه صحیح برخورد با نعمت ها به طلب آخرت برخیز، و نصیب و قسمت خود را از آخرت فراموش مکن، و هم چنان که خداوند به تو نیکى کرد، تو هم نیکى کن، و در روى زمین به فساد برنخیز که خداوند اهل فساد را دوست ندارد:
«وَابْتَغِ فیما آتاک اللّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ،وَلا تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا وَ اَحْسنْ کما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَیک وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الْارْضِ اِنّ اللّهَ لایحِبُّ الْمُفْسِدینَ»:(۲۰۸)
کتاب الهى مى فرماید:آنان که درروى زمین شتاب بسوى فساددارند، از حریم محبت خدا دورند:
«وَ یسْعَوْنَ فِى الْارْضِ فَساداً وَ اللّهُ لایحِبُّ الْمُفْسِدینَ»:(۲۰۹)
قرآن مجید اعلام مى کند:خانه آباد آخرت اختصاص به آن مردمى دارد که اخلاق برترى جوئى ندارند، و از فساد گریزانند،آرى عاقبت خوش از مردم با تقواست:
«تِلْک الدّارُا الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایریدُونَ عُلُوّاً فِى الْارْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»:(۲۱۰)
على علیه السلام مى فرماید:
پابرجابودن دین و دنیا به چهار نفر است:دانشمند با عمل، جاهلى که از یادگرفتن خوددارى نمى کند، ثروتمندى که از انجام خوبى بخل نمىورزد، تهیدستى که آخرتش را با دنیا عوض نمى نماید.
فساد در دین و دنیا زمانى است که عالم علمش را ضایع، و جاهل از یادگیرى خوددارى ورزد، و ثروتمند دچار بخل شود، و تهدیست آخرتش را به دنیا بفروشد.(۲۱۱)
از امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون وضع مردم پرسیدند، حضرت فرمود:
عموم مردم از پى پنج طائفه فاسد مى شوند.
دانشمندان که هادیان مردم بسوى خدایند، اهل زهد که راه به سوى حقند، تاجران که امینان خداوندند، رزمندگان که یاور دینند، حاکمان که کارگردانان مردمند.
زمانى که عالم دچار طمع شد، و در جمع ثروت برآمد، مردم چه کسى را حجت حق بر خلق بدانند، آنگاه که زاهدان، در پى دنیا برآمدند، و چشم به دست مردم دوختند، مردم به کدام شخص اقتدا کنند، و وقتى تاجر خائن شد و از پرداخت زکات بازایستاد خلق خدا به که اطمینان نمایند، و زمانى که رزمنده ریاکار شد، و روى به کاسبى آورد، چه کسى از مسلمانان دفاع کند،و هنگامى که حاکم ظالم شد، و در حکومتش به ستم برخاست چه کسى مظلوم در برابر ظالم یارى دهد؟!
و اللّه قسم، مردم را جز عالمان طمعکار و زاهدان دنیاپرست، و تاجران خائن، و رزمندگان ریاکار، و حاکمان ستمگر به نابودى نکشیدند.
در آینده نزدیک ستمکاران ملاحظه خواهند کرد که به چه عذابى مبتلا خواهند شد.(۲۱۲)
در هر صورت، علت فساد در فکر و اخلاق و عمل روى گردانى از حق و غفلت از خدا، و بى توجهى به آخرت، و عدم عمل به قرآن مجید و دستورات انبیا و امامان است.
شخص فاسد، و خانواده فاسد، و جامعه فاسد، بدون تردید در تمام شئون زندگى دچار انواع مشکلات و سختى ها و پریشانى و اضطراب و ناامنى است، و این همه علاجى جز بازگشت به حق، و روى آوردن به حقیقت، و آراسته شدن به اخلاق الهى،و ایجاد رغبت به نعیم آخرت در قلب، و اصلاح درون و برون و ظاهر و باطن ندارد.
پی نوشت:
۱۳۱ احزاب، ۵۶.
۱۳۲ ۲و۳و۴.صافات ۷۹ / ۱۰۹ / ۱۲۰.
۱۳۳ ـ
۱۳۴ ـ
۱۳۵ صافات، ۱۳۰.
۱۳۶ "تفسیر صافى" ج ۲، ص ۳۶۴.
۱۳۷ "بحار" ج ۹۴، ص ۴۷.
۱۳۸ "بحار" ج ۹۴، ص ۴۸.
۱۳۹ "امالى صدوق" ، ص ۲۲۸.
۱۴۰ "قرب الاسناد" ص۱۲.
۱۴۱ "بحار" ج ۹۴، ص ۵۰.
۱۴۲ "خصال" ج ۲، ص ۱۶۶.
۱۴۳ "بحار" ج ۹۴، ص ۵۳.
۱۴۴ "بحار" ج ۹۴، ص ۵۳.
۱۴۵ "توحید صدوق" ، ص ۲۴۲.
۱۴۶ "بحار" ج ۹۴، ص ۵۶.
۱۴۷ ـ
۱۴۸ "ثواب الاعمال" ، ص ۱۴۰.
۱۴۹ "ثواب الاعمال" ص ۱۴۰.
۱۵۰ "بحار" ج ۹۴، ص ۵۹.
۱۵۱ "بحار" ج ۹۴، ص ۶۳.
۱۵۲ "بحار" ج ۹۴، ص ۶۴.
۱۵۳ ـ"بحار" ج ۹۴، ص ۶۴.
۱۵۴ ـ"بحار" ج ۹۴، ص ۶۴.
۱۵۵ ـ"بحار" ج ۹۴، ص ۶۴.
۱۵۶ بقره:۱۷۷.
۱۵۷ بقره، ۱۶۴.
۱۵۸ ذاریات، ۲۱.
۱۵۹ بقره، ۲۱۳.
۱۶۰ حجرات، ۱۵.
۱۶۱ قسمت اول دعاى کمیل.
۱۶۲ قسمت اول دعاى کمیل.
۱۶۳ دعاى کمیل.
۱۶۴ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۰۰.
۱۶۵ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۰۰.
۱۶۶ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۰۰.
۱۶۷ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۰۰.
۱۶۸ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۰۱.
۱۶۹ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۰۱.
۱۷۰ "بحار" ج ۷۱، ص ۳۵۹.
۱۷۱ "مواعظ عددیه"
۱۷۲ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۱۲.
۱۷۳ "بحار" ج ۷۵، ص ۹۳.
۱۷۴ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۱۲ ۳۱۳.
۱۷۵ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۱۲ ۳۱۳.
۱۷۶ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۱۲ ۳۱۳.
۱۷۷ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۱۲ ۳۱۳.
۱۷۸ "میزان الحکمة" ج۱، ص ۳۱۳.
۱۷۹ ـ"میزان الحکمة" ج۱، ص ۳۱۳.
۱۸۰ ـ"میزان الحکمة" ج۱، ص ۳۱۳.
۱۸۱ ـ"بحار" ج ۶۷، ص ۳۱۰.
۱۸۲ رعد، ۲.
۱۸۳ ـبقره، ۱۱۸.
۱۸۴ جاثیه، ۴.
۱۸۵ ذاریات، ۲۰.
۱۸۶ مائده، ۵۰.
۱۸۷ جاثیه، ۲۰.
۱۸۸ بقره، ۴.
۱۸۹ نمل، ۱ ۳.
۱۹۰ سجده، ۲۴.
۱۹۱ "شرح مکارم الاخلاق" ص ۵۲.
۱۹۲ ملک، ۳.
۱۹۳ ـ"تفسیر صافى" ج ۲، ص ۷۲۲.
۱۹۴ "مستدرک الوسائل" ج ۱، ص ۱۰.
۱۹۵ شعراء، ۸۹.
۱۹۶ "بحار" ج ۷۷، ص ۲۱.
۱۹۷ "غرر الحکم" ۶۰۳.
۱۹۸ هود، ۸۸.
۱۹۹ مائده:۳۹.
۲۰۰ انعام، ۴۸.
۲۰۱ محمّد(ص)، ۳.
۲۰۲ اعراف، ۱۴۲.
۲۰۳ ـاعراف، ۱۷۰.
۲۰۴ بقره، ۲۲۰.
۲۰۵ رعد، ۱۹ ۲۳ـ.
۲۰۶ بقره، ۲۰۵.
۲۰۷ مائده، ۳۲.
۲۰۸ قصص، ۷۷.
۲۰۹ ـمائده، ۶۴.
۲۱۰ قصص، ۸۳.
۲۱۱ "نهج البلاغه" حکمت ۳۷۲.
۲۱۲ "میزان الحکم" ج ۷، ص ۴۷۱.