دعای بیستم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش چهارم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای بیستم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم - بخش نهم - بخش دهم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کظْمِ الغَیظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَینِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِینِ الْعَرِیکةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَةِ، وَ سُکونِ الرِّیحِ، وَ طِیبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَةِ، وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْک التَّعْییرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَی غَیرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیرِ وَ إِنْ کثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ اسْتِکثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ أَکمِلْ ذَلِک لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْی الْمُخْتَرَعِ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت اهل تقوا را در این امور بر من بپوشان: در گستردن سفره عدل، و فرو خوردن خشم، و خاموش کردن آتش فتنه، و جمع کردن پراکندگان، و اصلاح بین مردم، و آشکارنمودن کارهای خوب، و پوشاندن عیوب، و نرمخویی، و فروتنی، و خوشرفتاری، و وقار، و حسن معاشرت، و سبقت جویی به فضیلت، و اختیار کردن تفضّل بر دیگران، و چشمپوشی از سرزنش دیگران، و بخشش رایگان به غیر مستحق، و گفتن سخن حق هر چند سنگین و گران باشد، و ناچیز دانستن نیکی را در گفتار و رفتارم هر چند زیاد باشد، و بسیار شمردن شرّ را در گفتار و رفتارم هرچند اندک باشد. و همه این خصلت‌ها را به وسیله تداوم اطاعت، و همراهی با جماعت مسلمین، و فرو گذاشتن اهل بدعت و عمل کننده به رأی ساختگی در دین، کامل ساز.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیةِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ

وَ کظْمِ الغَیظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ وَ إِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَینِ

وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ وَ لِینِ الْعَرِیکةِ

وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ السِّیرَةِ وَ سُکونِ الرِّیحِ وَ طِیبِ الْمُخَالَقَةِ

وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِیلَةِ وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ وَ تَرْک التَّعْییرِ وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَیرِ الْمُسْتَحِقِّ

وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَیرِ وَ إِنْ کثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی

وَ اسْتِکثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَکمِلْ ذَلِک لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْی الْمُخْتَرَعِ»:

در جملات ملکوتى بالا پس از درود بر پیامبر و آلش،عبد صالح حق، عاشق جمال مطلق، حضرت سجاد علیه السلام، از پیشگاه مبارک خالق یکتا درخواست مى کند.

"الهى مرا به زیور شایستگان بیاراى، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان، زیور صالحان، و زینت اهل تقوى عبارت است از:

۱ گسترش عدالت ۲ فرونشاندن خشم ۳ خاموش کردن فتنه ۴ پیوستن پراکندگان ۵ اصلاح بین مردم ۶ فاش نمودن خوبیها ۷ پنهان کردن زشتیها ۸ نرم خوئى ۹ فروتنى ۱۰ نیک سیرتى ۱۱ سنگینى ووقار ۱۲ حسن معاشرت ۱۳ سبقت جستن به فضیلت ۱۴ برگزیدن احسان بدون توقع تلافى ۱۵ ترک سرزنش ۱۶ دستگیرى از غیر مستحق ۱۷ پاى بند گفتن حق هر چندگران آید ۱۸ اندک شمردن گفتار و کار خوب خود ۱۹ بسیار دیدن گفتار و کار نارواى خویش ۲۰ ادامه طاعت ۲۱ همراهى با مسلمانان ۲۲ بیزارى از اهل بدعت و آنکه روش هاى بى پایه را بکار مى برد".

۱.عدالت

عظمت و ارزش عدالت در نظام هستى، و در تمام شئون حیات انسان، و آثار و فوائد و منافعش چیزى نیست که بر کسى پوشیده باشد.

عدل و عدالت در پیکره هستى بمنزله روح، و در جسم و بدن حیات انسان بمانند جان است.

اگر نور عدالت در کشور هستى نبود، چیزى بر جاى خود برقرار نمى ماند، و جز فساد و افساد از عناصر حیات توقع نمى رفت.

اگر تکیه گاه هستى عدالت نبود، از نظام آفرینش هم خبرى نبود.

ظلمى که در تمام شئون زندگى بر انسان مى رود، بخاطر این است که جاى عدل خالى است.

اگر عدالت در زندگى بشر حکم فرما بود، حیات و شئونش جز گل و گلستان و سرسبزى و خرمى،و شور و نشاط، و آرامش و امنیت، چیزى نبود.

غارت غارتگران، ستم ستمکاران، ظلم ظالمان، جهل جاهلان، زورگوئى زورگویان، جنایت بى خبران، اطواربى خردان همه و همه معلول بى عدالتى است.

گرچه براى بیست و دو عنوان قطعه عرشى مورد شرح کتابها لازم است، و تفسیر هر یک دفترى جداگانه نیاز دارد، ولى چاره اى جز برگزارى برنامه بنحو اختصار ندارم، زیرا تفصیل این مسائل ملکوتى مرا از شرح دعاهاى دیگر صحیفه بازخواهد داشت.

در باب عدل و عدالت قرآن مجید مى فرماید:

«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوّامینَ لِلّهِ، شُهَداءَ بالْقِسْطِ، وَلا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْم عَلى اَنْ لاتَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»:(۲۹۸)

اى اهل ایمان، با تمام هستى خود براى خدا بپا باشید، گواهان به عدالت بوده، و دشمنى نسبت به گروهى شما را از اجراى عدالت باز ندارد، در تمام امور زندگى عدالت کنید، که به تقوا نزدیک تر است، تقواى الهى پیشه کنید، که خداوند بر آنچه انجام مى دهید به ظاهر و باطنش آگاه است.

«وَاِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذا قُرْبى»:(۲۹۹)

و چون به گفتار برخیزید، عدالت در سخن را نسبت به همگان مراعات کنید گرچه از نزدیکان شما باشد.

«وَ اِذا حَکمْتُمْ بَینَ النّاسِ اَنْ تَحْکمُوا بِالعَدْلِ»:(۳۰۰)

و زمانى که به حکومت بین مردم برخاستید، به عدالت حکمرانى کنید.

توجه دارید که قرآن مجید در مسائل اجتماعى و خانوادگى و فردى، وحتى بهنگام سخن گفتن که چیزى به نظر مردم نمى آید، و در برنامه هاى سیاسى و حکومتى، تمام مردم را امر به عدالت مى نماید.

قسط و عدالت اگر در امور ظاهرى و باطنى رعایت نگردد، دنیا و آخرت مردم روبه ویرانى خواهد رفت.

گفتار حق، و عمل به حق، و حرکت بر اساس نظام شریعت، و اجراى حدودالهى، و عدم ملاحظه دوستى و رفاقت و خویشاوندى و نزدیکى چیزى جز عدل و عدالت نیست.

انسان عادل در پیشگاه حضرت حق از چنان ارزشى برخوردار است. که حضرت حق بطور مکرّر در قرآن مجید شهادت و حکمیت او را در امور مالى و خانوادگى و اجتماعى پذیرفته است!!

آرى عدالت محبوب خدا، و عادل مورد توجه خاص حضرت پروردگار است.

تمام جملات قرآن مجید نسبت به دولت ها و اقوام وملل محض ستمگرى آنان در امور حیات و شئون زندگى است.

ظالم مورد نفرت حضرت حق، و مستحق لعنت تمام لعنت کنندگان است

«کیفَ یهْدِى اللّهُ قَوْماً کفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیناتُ وَ اللّهُ لایهدِى الْقَومَ الظّالِمینَ.اُولِئک جَزاؤُهُمْ اَنَّ عَلَیهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلِئکةِ وَ الناسِ اَجْمَعینَ»:(۳۰۱)

آنان که پس از ایمان بسوى کفر گرائیدند، چگونه خداوند دستشان را بگیرد؟اینان به حق بودن پیامبر گواهى دادند و بر آنها حجّت هاى الهى آمد، ولى در عین حال روى از حق گرداندند، خداوند ستمکاران را هدایت نمى کند. جزاى اینان این است که لعنت خداى و تمام ملائکه و همه مردم براى آنان باد!!

در هر صورت، حضرت حق در قرآن مجید که کتاب حیات و زندگى است مردم را در تمام شئون اعتقادى و عملى و اخلاقى امر به عدالت مى کند، و آن که اهل عدل و عدالت است در حقیقت با حضرت محبوب هماهنگ شده و همرنگ گشته.

بیا در بحر دریا شو رها کن این من و ما را *** که تا دریا نگردى تو ندانى عین دریا را

اگر موجبت از آن دریا درین صحرا کشد روزى *** چنانت غرقه گرداند که نارى یا در از صحرا

اگر امواج دریا را بجز دریا نمى بینى *** یقین دانم که نتوانى مسمّا دید اسما را

هنوز از فرقه فرقى برون از زمره رمزى *** اگر از یکدگر فرقى کنى اسم ومسمّارا

زکثرت سوى وحدت شو زوحدت سوى کثرت آرى *** زراه وحدت و کثرت توان دانستن اسما را

چه دانى زیر و بالاى زمین و آسمان چون تو *** ندیدستى تودر خود زیر و بالا را

الا اى مغربى عنقاى مغرب را اگر گوئى *** برون از مشرق و مغرب بیاید جست عنقا را

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

عَدْلُ ساعَة خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعینَ سَنَةً قیامِ لَیلِها وَ صِیامِ نَهارِها.وَجَوْرُ ساعَة فى حُکم اَشَدُّ عِنْدَ اللّهِ مِنْ مَعاصى سِتّینَ سَنَةً:(۳۰۲)

یک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادت که تمام شبهایش نماز و روزهایش روزه باشد بهتر است، و یکساعت ستم ورزیدن در حکومت، از شصت سال ستمگرى در نزد خداوند شدیدتر است.

در "میزان الحکمة"جلد ششم در باب عدل بنقل از"غررالحکم"از حضرت مولى الموحدین روایت مى کند:

اَلْعَدْلُ اَساسٌ بِهِ قِوامُ الْعالَمِ:

عدل بینائى است که بر پائى جهان به آن است.

اِنَّ الْعَدْلَ میزانٌ اللّهِ الَّذى وَضَعَهُ لِلْخَلْقِ وَنَصَبَهُ لِاِقامَةِ الْحَقَّ،فَلا تُخالِفْهُ فِى میزانِهِ،وَلا تُعارِضْهُ فِى سُلْطانِهِ:

عدل ترازوى خداوند است که آن را براى انسان و جهت بپاداشتن حق قرار داده و نصب فرموده،پس خدا را در میزانش مخالفت مکن، و با حضرت او در قدرت و سلطنتش به معارضه برمخیز.

اَلْعَدْلُ یصْلِحُ الرَّعِیةَ:

عدالت، رعیت را در تمام برنامه هاى زندگیش اصلاح مى نماید.

بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکاتُ:

باعدالت، برکات حق بر انسان دو چندان مى شود.

ما عَمُرَتِ الْبَلادُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ:

به چیزى همانند عدل، شهرها آباد نشد.

فِى الْعَدْلِ الْاِقْتِداءُ بِسُنَّةِ اللّهِ:

درعدالت اقتداء به روش الهى است.

الْعَدْلُ زینَةُ الْایمانِ:

عدل زیبائى ایمان است.

الْعَدْلُ رأْسُ الْایمانِ، وَجِماعُ الْاِحْسانِ، وَ اَعْلى مَراتِبِ الْایمانِ:

عدل سرایمان و همه خوبیها، و برترین درجات ایمان است.

الْعَدْلُ حَیاةٌ:

عدالت زندگى است.

سُئِلَ الصّادِقُ علیه السلام عَنْ صِفَةِ الْعَدْلِ مِنَ الرِّجُلِ، فَقالَ علیه السلام: اِذا غَضَّ طَرْفَهُ مِنَ الْمَحارِمِ، وَ لِسانَهُ عَنِ الْمَآئِمِ، وَ کفَّهُ عَنِ الْمَظالِمِ:(۳۰۳)

از حضرت صادق علیه السلام از چگونگى عدالت مرد پرسیدند;فرمود: چون دیده از محارم بپوشد، و زبان از گفتارى که گناه است ببندد، و دست از ستم بازداردعادل است.

از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده:

مَنْ عامَلَ النّاسَ فَلَمْ یظْلِمْهُمْ، وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یکذِبْهُمْ، وَ وعَدَهُمْ فَلَمْ یخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کمُلَتْ مُرُوَّتُهُ، وَ ظَهَرَتْ عَدالَتُهُ، وَ وَجَبَتْ اُخُوَّتُهُ، وَ حَرُمَتْ غَیبَتُهُ:(۳۰۴)

کسى که در رفتار با مردم ظلم نورزد، و در گفتار با مردم دروغ نگوید، و در وعده به مردم تخلّف نکند، مروتش کامل و عدالتش ظاهر و اخوتش واجب و غیبتش حرام است.

مَنْ صاحَبَ النّاسَ بِالذَّى یجِبُ اَنْ یصاحِبُوهُ کانَ عَدْلا:(۳۰۵)

کسى که با مردم معاشرت نماید، بصورتى که دوست دارد مردم با او معاشرت کنند عادل است.

على علیه السلام مى فرماید:

مَنْ طابَقَ السَّرُّ عَلانِیتَهُ، وَ وافَقَ فِعْلُهُ مَقالَتَهُ، فَهُوَ الَّذى اَدَّى الْاَمانَةَ،وَ تَحَقَّقَتْ عَدالَتُهُ:(۳۰۶)

آن که درونش با برونش یکى باشد، و عملش با گفتارش یک واحد جلوه کند، امانت را ادا کرده و عدالتش تحقق یافته است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِسْتَعِنْ عَلى الْعَدْلِ بِحُسْنِ النَّیةِ فِى الرِّعِیةِ، وَ قِلَّةِ الطَّمَعِ، وَ کثْرَةِ الْوَرَعِ:(۳۰۷)

از حسن نیت در رعیت، و طمع کم نسبت به مال دنیا، و زیادى پاکدامنى، براى بدست آوردن عدالت یارى بجو.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

مِنْ اَشَدَّ النّاسِ عَذاباً یوْمَ الْقِیامَةِ اِبْلیسُ وَ فِرْعَوْنُ وَ قاتِلُ النَّفْسِ، وَ رابِعُهُمُ الْاَمیرُ الْجائِرُ:(۳۰۸)

از شدیدترین مردم در جهت عذاب در روز قیامت، ابلیس و فرعون و قاتل و چهارمى آنها حاکم ستمگر است.

ز نام بهره نبردیم غیر بدنامى *** ز کام صرفه نبردیم غیر ناکامى

شکسته شیشه تقوا به سنگ رسوائى *** گست سبحه طاعت به دست بدنامى

بیار باده که این آتش سلامت سوز *** بورن کند زتن مرد علت خامى

مپرس جز زخراباتیان بى سرو پا *** رموز عاشقى و مستى و مى آشامى

زبان عشق زبانیست کاهل دل دانند *** نه تازى است و نه هندى نا فارس نى سنامى

زدست عشق روان گیر جام جمشیدى *** بپاى عقل درافکن کمند بهرامى

بقصد قتل دلم ترک چشم مخمورش *** نمود تکیه برآن ابروان صمصامى

بپوش چشم دل از غیر دوست وحدت وار *** بگوش هوش شنو نکته هاى الهامى

گناه ظلم گناهى نیست که به آسانى بتوان از آن گذشت، ظلم و ستم در هر زمینه اى ا زنظر حق و انبیا و امامان و اولیاء الهى قبیح و موجب به هم ریختن نظام زندگى، و در مضیقه قرارگرفتن مردم، ومورث عذاب الهى است.

«وَاللّهُ لایحِبُّ الظّالِمینَ»:(۳۰۹)

خداوند ستمگران را دوست ندارد.

«اِنَّهُ لایفْلِحُ الظّالِمُونَ»:(۳۱۰)

به حقیقت که ستمکاران روى فلاح و رستگارى را نخواهند دید.

«بَلْ الظّالِمُونَ فِى ضَلال مُبین»:(۳۱۱)

آرى ستمکاران در گمراهى آشکارند.

على علیه السلام مى فرماید:

اَلظُّلْمُ اُمُّ الرَّذائِلِ:(۳۱۲)

ستم ریشه تمام پستى هاست.

اَلظُّلْمُ فِى الدُّنْیا بَوارٌ، وَ فِى الْآخِرَةِ دَمارٌ:

ستم باعث لغزش قدم و از دست رفتن نعمت و هلاک ملّت هاست.

اِقْدَمُوا عَلَى اللّهِ مَظْلُومِینَ، وَلا تَقْدَمُوا ظالِمینَ:(۳۱۳)

در قیامت به حضرت پروردگار مظلوم وارد شوید، او را با صفت ستمگرى ملاقات ننمائید.

مَنْ ظَلَمَ عِبادَاللّهِ کانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ:(۳۱۴)

آن که بر بندگان خدا ستم کند، خداوند به پشتیبانى از بندگانش دشمن اوست.

بِئْسَ الزّادُ اِلَى الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَى الْعِبادِ:(۳۱۵)

چه توشه بدى است براى قیامت ستم بر بندگان حق.

وَاللَّهِ لَوْ اُعْطیتُ الْاقَالیمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ اَفْلاکها عَلى اَنْ اَعْصَى اللّهَ فِى نَمْلَة اَسْلُبُها جُلْبَ شَعیرَة ما فَعَلْتُهُ:(۳۱۶)

بخدا قسم اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آنست به من بدهد که در برابر آن با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه خدا را معصیت کنم، این کار را انجام نمى دهم.

اِیاک وَ الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ یزُولُ عَمَّنْ تَظْلِمُهُ وَ یبْقى عَلَیک:(۳۱۷)

از ستم دورى کن، که رنج و ناراحتیش از مظلوم مى گذرد و گناهش بر تو باقى ماند.

اِیاک وَ الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ اَکبَرُ الْمَعاصِى:(۳۱۸)

برتو باد پرهیز از ستمگرى که آن از بزرگترین گناهان است.

اِیاک وَ الظُّلْمَ فَاِنَّهُ یخْرِبُ قُلُوبَکمْ:(۳۱۹)

بر تو باد ستم که ظلم و ستم دلها را خراب مى کند.

اِیاک وَ الْجَوْرَ،فَاِنَّ الْجائِرَ لایریحُ رائِحَةَ الْجَنَّةِ:(۳۲۰)

بر تو باد دورى از ستم، که ستمکار بوى بهشت را استشمام نمى کند.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

اِتَّقُوا الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ ظُلُماتُ یوْمِ الْقِیامَةِ:(۳۲۱)

از ستمگرى بپرهیزید که در قیامت تاریکى هاست.

قالَ رَجُلٌ لِلنَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله: اُحِبُّ اَنْ اُحْشَرَ یوْمَ الْقِیامَةِ فِى النُّورِ، قالَ:لاتَظْلِمْ اَحَداً تُحْشَرْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِى النُّورِ:(۳۲۲)

مردى به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرضه داشت، دوست دارم در قیامت در نور محشور شوم، فرمود: به احدى ستم مکن در قیامت در نور محشور مى شود.

تا چند سرگران زمدار جهان شوم *** تا چند از مدار جهان سرگران شوم

در بین ما و دوست بجز خود حجاب نیست *** آن به که بگذرم زخود و از میان شوم

زندان تن گذارم وزین خاکدان دون *** در اوج عرش یوسف کنعان جان شوم

از خاکیان و صحبت ایشان دلم گرفت *** یک چند نیز هم نفس قدسیان شوم

با طایران گلشن قرب جلال دوست *** این دامگه گذارم و هم آشیان شوم

آن به که نشنوم سخن این و آن بگوش *** از چاکران حلقه پیر مغان شوم

شاید بدین سبب کندم بخت یاورى *** در بزم دوست محرم راز نهان شوم

وحدت حبیب گر بخرامد بباغ حسن *** در گوهر سخن به رخش درفشان شوم

۲.فرونشاندن خشم

غضب و خشم در مواردى که حضرت حق اجازه نداده، آتش خطرناکى است که بر جان و بر ایمان زند.

مواردى پیش مى آید که از طرف نزدیکان و آشنایان و دوستان و مردم کوچه و بازار نسبت به انسان اشتباهى ببار مى آید و باعث ناراحتى و رنج و غضب و خشم مى گردد،که اگر در این موارد مهار حرکات و حالات بدست خشم افتد، آدمى به گناهى عظیم و ضررهائى بزرگ و خسارتهائى جبران ناپذیر دچار مى شود.

قرآن مجید در این گونه موارد از انسان مى خواهد بر خود مسلطّ باشد و از شعله ور شدن آتش غضب که نمونه اى از آتش جهنم است پیشگیرى کند و چنانچه این آتش بر خلاف خواسته حضرت محبوب زبانه کشید با صبر و حوصله به خاموش کردن آن قبل از دست زدن به کارى همت گمارد، و علاوه بر آن از طرف مقابل خود گذشت کرده و به او نیکى کند.

فرو خوردن خشم و گذشت و عفو از انسان اشتباه کار، و نیکى به او از اخلاق انبیا و بخصوص رسول اسلام و از اوصاف پاک پرهیزکاران و اهل تقواست.

«وَالْکاظِمینَ الْغَیظَْ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ»:(۳۲۳)

و فرو خورندگان خشم، و گذشت کنندگان از مردم، و خداوند عاشق نیکوکاران است.

عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کلَّ شَرَّ:(۳۲۴)

از حضرت صادق علیه السلام است: خشم و عصبانیت کلید هر شرّى است.

عَنْ اَبى عَبدِاللّهِ علیه السلام:کانَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّه علیه و آله یتَعَوَّذُ فى کلَّ یوْم مِنْ سِتً:مِنَ الشَّک،وَ الشَّرْک،وَ الْحَمِیةِ،وَالْغَضَبِ،وَ الْبَغْىِ،وَالْحسدِ:(۳۲۵)

امام صادق علیه السلام مى فرماید رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هر روز از شش چیز به خدا پنام مى برد: شک شرک نخوت خشم تجاوزـ حسد.

دختر حضرت رضا علیه السلام فاطمه از پدرانش از امیر المؤمنین از رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین روایت مى کند:

مَنْ کفَّ غَضَبَهُ کفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَهُ،وَ مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ بَلَغَهُ اللّهُ دَرَجَةَ الصّائِمِ الْقائِمِ:(۳۲۶)

هر کس غضب خود را مهار کند و خشم خود را جلوگیرى نماید، خداوند او را از عذاب حفظ کند، و هر که اخلاقش نیکو باشد حضرت حق او را به درجه شخص روزه دار که به نماز هم قیام دارد برساند.

از رسول خدا روایت شده که ابلیس گفت:

اَلْغَضَبُ وَهْقى وَ مِصْیادى، وَ بِهِ اَصُدُّ خِیارَ الْخَلْقِ عَنِ الْجَنَّةِ وَ طَریقِها:(۳۲۷)

خشم و غضب کمند و دام من است، بوسیله آن راه بهشت را به روى خوبان مى بندم.

امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام روایت مى کند:

اَىُّ شَىْءِ اَشَرُّ مِنَ الْغَضَبِ؟اِنَّ الرَّجُلَ اِذا غَضِبَ یقْتُلُ النَّفْسَ وَیقْذِفُ الْمُحْصَنَةَ:(۳۲۸)

چه چیزى از عصبانیت بدتر است؟ انسان هرگاه غضب کند به آدم کشى و لکه دار کردن دامن با عفت دست مى زند!

روایات باب غضب بسیار زیاد است، در این زمینه مى توانید به"بحار"جلد ۷۳"اصول کافى"باب گناهان، و"جامع الاخبار"صدوق و "ثواب الاعمال"و"محجة البیضاء"فیض مراجعه کنید.

۳.خاموش کردن فتنه

فتنه گرى در میان خانواده ها و جامعه، یا در میان دو ملت یا چند ملّت، که باعث ایجاد کینه و از هم گسستگى و دشمنى در بین افراد نسبت به یکدیگر و علّت بروز جنگ و خونریزى و ضررها و خسارتهاى جبران ناپذیر در میان ملّت ها و اقوام است، از گناهان بسیار بزرگ و به فرموده قرآن مجید گناهى سنگین تر از گناه قتل نفس است بدون تردید کار کافران و مشرکان و معاندان و فاسقان و مردم پست و بى هویت و شیطان مسلک است.

گروهى از این بى خبران از حق، و آلودگان به رذایل اخلاقى، و پست فطرتان آلوده، در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بطور دائم و بى وقفه در میان مردم به فتنه گرى مشغول بودند.

ادامه کار آنان خسارت هاى غیر قابل جبران براى اسلام و ملت اسلام داشت. اینان با برنامه خود به سوى خاموش کردن چراغ دین به پیش مى رفتند، حضرت حق در قرآن مجید نسبت به این جرثومه هاى ننگین تکلیف مسلمانان را روشن فرمود:

«وَاقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ اَخْرَجُوکمْ،وَ الْفِتْنَةُ اَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ...»:(۳۲۹)

هر کجا که این فتنه گران را یافتید بکشید، و آنان را از شهر و دیار خود برانید چنانکه شما را از دیارتان بیرون کردند، و فتنه گرى گناهش در نزد خدا شدیدتر از قتل است!

وَقاتِلُوهُمْ حَتى لاتَکونَ فِتْنَةٌ وَیکونَ الدّینُ لِلّهِ:(۳۳۰)

و اینان را به قتل برسانید تا فتنه اى در میان نماند، و جز فرهنگ الهى فرهنگى حاکم نباشد.

به هنگام نوشتن این بخش، زمان برابر بودبا روز دهم مرداد ماه سال هزار و سیصد و هفتاد و یک شمسى هجرى، در این زمان فتنه گرى دولت خبیث و آلوده و کافر آمریکا در میان ملل جهان بخصوص ملتهاى اسلامى در اوج است، اگر مسلمانان جهان برابر این دو آیه عمل مى کردند و به دولت اسلامى و ملت انقلابى و مؤمن ایران کمک مى کردند شرّ این گرگ خطرناک را سر جهانیان کم مى شد و به فتنه ها و فتنه گرى ها خاتمه مى دادند، افسوس که این زمان ایران اسلامى مظلوم وغریب است، و دولت هاى خائن ممالک اسلامى دست دوستى در دست دشمن غدار دارند تا در آینده چه شود؟!

امیر المؤمنین علیه السلام ریشه فتنه را هوى نفس و برنامه هاى آلوده به بدعت مى داند:

اَیهَا النّاسُ اِنَّما بَدْءُ وَقُوع الْفِتَنِ مِنْ اَهْواء تُتَّبِعُ،وَ اَحْکام تُبْتَدَعُ یخالَفُ فِیها حُکمُ اللّهِ...

اى مردم بدون شک شروع وقوع فتنه از هواپرستى، و احکام من درآوردى است که مخالف حکم خداست.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اصحاب جمل و صفّین و نهروان را فتنه گران آلوده اى مى دانست که رد زمان حکومت مولادر میان مردم بى گناه و مظلوم آتش ها روشن کنند و مزاحم دولت الهى على علیه السلام شوند، آنانرا در تعبیر دیگر ناکث و قاسط و مارق خواند.(بیعت شکنان، روگردانان از حق، و بیرون روندگان از دین همچون تیر از کمان).

یا عَلِىُّ اِنَّک باق بَعْدى وَ مُبْتَلىَّ بِاُمَّتى وَ مُخاصِمٌ یوْمَ الْقِیامَةِ بَینَ یدَى اللّهِ فَاَعْدِدْ جَواباً.فَقُلْتُ:بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى، بَینْ لِى ما هذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتى یبْتَلُونَ بِها،وَ عَلى ما اُجاهِدُ هُمْ بَعْدَک؟

فَقالَ:اِنَّک سَتُقاتِلُ بَعْدِى النّاکثَةَ وَ الْقاسِطَةَ وَ الْمارِقَةَ;وَ حَلاّهُمْ وَ سَمّاهُمْ رَجُلا رَجُلا،ثُمَّ قالَ لى:وَ تُجاهِدُ اُمَّتى عَلى کلَّ مَنْ خالَفَ الْقُرآنَ مِمَّنْ یعْمَلُ فِى الدّینِ بِالرِّأْى وَلا رَأْىَ فِى الدّینِ،اِنَّما هُوَ اَمْرٌ مِنَ الرِّبِّ وَ نَهْیهِ.(۳۳۱)

رسول خدا پس از بیانات مفصل خود، و نشان دادن موضع فتنه گران پلید فرمودند:

یا على پس از من زندگیت ادامه پیدا مى کند و به امّتم مبتلا مى شوى،و در قیامت در پیشگاه حق با آنان به محاکمه مى نشینى براى آن روز جواب آماده کن، عرضه داشتم:پدر و مادرم فدایت این فتنه اى که امّت به آن گرفتار مى شوند براى من توضیح بده و اینکه بر چه چیزى با آنان بجنگم!!

فرمود:بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهى کرد.آنگاه اسامى فرد فرد آنانرا گفت، سپس فرمود: با هر کس که در امّتم با قرآن مخالفت کند و در دین به رأى خودش عمل کند جنگ کن که دین رأى بردار نیست، دین فقط و فقط امر و نهى خداست.

به هر صورت قرآن و روایات فتنه را گناهى بزرگ و خاموش کردن آن را عملى عظیم و ثوابى فوق العاده مهم مى دانند.

مردم مؤمن اگر در مقابل فتنه نایستند و با قدم و قلم و زبان و جان، و مال و آبرو جلوى گسترش فتنه را نگیرند، آتش فتنه بجان و ایمان خود آنان هم خواهد افتاد.

۴.پیوستن پراکندگان

جامعه اسلامى با مردم یک شهر و یک منطقه، یا خانواده اى پرجمعیت، همیشه داراى افرادى پاک سرشت، خوش اخلاق، با سخاوت، موقّر و منظم، متین و استوار، مؤمن و متقّى است.

اگر انسان بتواند خوبان امت یا نیکان شهر، یا پاکان خانواده را تبدیل به دست واحد کند، وظیفه اسلامى دارد که این افراد متفرق و پراکنده را جمع کند و از طریق آن جمعیت یک دست و یک هدف کارهاى مهم انجام دهد، و بسیارى از مشکلات مملکت یا شهر،یا اقوام را حل کند.

با چنین جمعیتى مى توان،مسجد، حمام، کتابخانه، مدرسه، دانشگاه، مجتمع دینى،صندوق قرالحسنه بوجود آورد، و با چنین نیروى پاکى مى توان مشکلات مالى، خانوادگى و اخلاقى مردم شهر و جمعیت یک کشور را به حداقل رساند.

من این معنا را در بسیارى از شهرهائى که براى تبلیغ رفته ام تجربه کرده ام، به توفیق الهى با جمع شدن افراد مؤمن ودلسوز کارهاى زیادى از قبیل آنچه در چند سطر بالا تذکر دادم انجام گرفت، و محرومان زیادى نصیب وافرى از آن برنامه ها عایدشان شد، و پاره اى از مشکلات مردم به عنایت حق از میان رفت.

۵.اصلاح بین مردم

حلّ اختلاف مردم با بیانى شیرین و سخنى دلپذیر و موعظه حسنه، و بخرج دادن اخلاق یا مایه گذاشتن مال دستور صریح اسلام است.

مسلمان نباید اجازه دهد، اختلاف بین مردم مسلمان اعم از اختلاف زن و شوهر، دو خانواده، پدر ومادر و فرزندان، دو دوست، دو شریک،دو هم محلى،دو جمعیت، دو محل، دو شهر، دو مملکت که یا معلول خلأ اخلاقى یا میوه تخل فقر و ندارى است ادامه پیدا کند.

بر افراد آگاه و بزرگ ترهاى خانواده و جامعه وبخصوص اهل علم و معرفت واجب است در مقام اصلاح بین مردم بوسیله هر مایه اى که لازم است، اخلاقى، آبروئى، مالى اقدام نمایند.

گاهى بین دو زوج بخاطر کمبود مالى اختلاف پیدا مى شود، که ادامه اختلاف ممکن است منجر به طلاق شود، بر بزرگ ترین هاى فامیل بخصوص ثروتمندان آنها بنابر نقل حضرت فیض در تفسیر اولین آیه سوره انفال واجب است با مال خود بنحوى که آبروى آن خانواده حفظ شود اقدام به رفع اختلاف کنند.

«فَاتَّقُوا اللّهَ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَینِکمْ»:(۳۳۲)

تقواى الهى را در تمام شئون حیات مراعات کرده و به اصطلاح بین یکدیگر اقدام کنید.

«وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَینَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَى الْاخْرى فَقَاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتى تَفىءَ اِلى اَمْرِاللّهِ فَاِنْ فَاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَینَهُما بِالعَدْلِ وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ»:(۳۳۳)

و اگر این دو گروه از مؤمنان با هم کارزار کنند، بین آنها صلح وصفا و محبت و دوستى برقرار کنید، پس اگر یکى از آن دو بر دیگرى ستم ورزید، با آنان بین آن دو با عدالت اقدام کنید که کینه و دشمنى بر جاى نماند، قسط و عدل را پیاده کنید که خداوندآراستگان به قسط را دوست دارد.

«اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَینَ اَخَوَیکمْ»:(۳۳۴)

به حقیقت که تمام مؤمنان برادرند پس به اصطلاح بین برادران خود برخیزید.

امیر المؤمنین علیه السلام در لحظات آخر عمر پربرکت و نورانى خود به حسن و حسین فرمود:

اُوصیکما وَ جَمیعَ وَلَدى وَ اَهْلى وَ مَنْ بَلَغَهُ کتابِى بِتَقْوَى اللّهِ وَنَظْمِ اَمْرِکمْ وَ صَلاحِ ذاتِ بَینِکمْ فَاِنّى سَمِعْتُ جَدَّکما رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله یقُولُ:صَلاحُ ذاتِ الْبَینِ اَفْضَلُ مِنْت عامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصّیامِ:(۳۳۵)

شما دو نفر و تمام فرزندان و خانواده ام و به هر کس که وصیت من مى رسد سفارش تقوا و نظم در زندگى و اصلاح بین خودتان مى کنم، من از جد شما رسول الهى صلى اللّه علیه و آله شنیدم که مى فرمود اصلاح بین مردم بهتر از عمرى نماز و روزه است.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

اَلا اُخْبِرُکمْ بِاَفْضَلَ مِنْ دَرَجَةِ الصَّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟اِصْلاحُ ذاتِ الْبَینِ،فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَینِ هِىَ الْحالِقَةُ:(۳۳۶)

شما را به کارى برتر از درجه روزه و نماز و صدقه خبر دهم؟ اصلاح بین مردم، به حقیقت که فساد بین مردم مرگ است.

عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قالَ:اَبُوعَبْدِ اللّهِ علیه السلام:اِذا رأْیتَ بَینَ اثْنَینِ مِنْ شیعترنا مُنازَعَةً فَافْتَدِها مِنْ مالى:(۳۳۷)

حضرت صادق به مفضل فرمود:چون بین دو شیعه ما دعوائى مشاهده کردى،از مال من به آن دعوا خاتمه بده.

على علیه السلام فرمود:

صابِرُوا عَلى صَلاحِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُتَّقینَ:(۳۳۸)

بر صلاح بین مؤمنین و اهل تقوى مداومت کنید.

۶و۷.فاش نمودن خوبیها و پنهان کردن زشتى ها

دو حقیقت بالا از عالیترین مسائل الهى و اخلاقى است، آرى فاش کردن خوبى هاى یک انسان در میان مردم، و پنهان داشتن زشتى هاى او عملى است مورد پسند حق، و اخلاقى است از اخلاق انبیا و امامان معصوم.

چه نیکوست که انسان خوبیهاى افراد را بریا مردم بازگو کند، تا به پخش معروف کمک کرده، و به آبروى خوبان افزوده باشد، و چه زشت است که انسان به پخش زشتى ها اقدام کند تا ارواح آلوده گردد، و آبروى آبروداران بر باد.معمولا پنهان کردن خوبیها و فاش نمودن زشتیها کار بى خبران و فاسقان و فاجران و بیخردان است، اینان که در مقام پنهان داشتن حسنات،فاش کردن زشتى ها هستند، درونى آلوده به رذائل اخلاقى دارند، و در برابر حق متکبر و در برابر خلق حسودند. اینان بفرموده کتاب خدا جزائى جز عذاب الیم در روز قیامت ندارند.

«اِنَّ الَّذینَ یحِبُونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ»:(۳۳۹)

آنان که علاقه دارند در بین مردم مؤمن بدى را شیوع دهندعذاب دردناک براى آنهاست.

فاش نمودن زشتى ها ى پنهان مردم کاریست شیطانى و عملى است حرام و برنامه ایست ضد اخلاق و خلاف انسانیت.

معصومین بزرگوار ما بر این حقیقت اصرار دارند، که زشتى ها را پنهان بدارید و آبروى مردم را حفظ کنید، و خوبیها را پخش کنید و به آبرو و اعتبار مردم بیفزائید که این از اخلاق حضرت حق است.

یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ:

اى خداوندى که خوبى را ظاهر مى کنى و بدى را مى پوشانى.

در دعاى کمیل عرضه مى دارد:

کمْ مِنْ قَبیح سَتَرْتَهُ:

چه بسیار بدى که آن از دید مردم پنهان داشتى تا به آبرو و اعتبار من ضربه نخورد.

وَبِرَحْمَتِک اَخْفَیتَهُ،وَ بِفَضْلِک سَتَرْتَهُ:

توئى آن مهربان خدائى که بدیهایم را به رحمتت پنهان کردى و به فضلت پوشاندى، تا بتوانم در میان مردم بخوبى و خوشى به زندگیم ادامه دهم.

حضرت مولا علیه السلام مى فرماید:

لَوْ وَجَدْتُ مُؤْمِناً عَلى فاحِشَة لتَرْتُهُ بِثَوْبى:(۳۴۰)

اگر مؤمنى را در کار زشتى بیابم او را با لباسم مى پوشانم(تادیگران وى را نبینند، مبادا که زبان خود را نگاه ندارند و آبروى آن مؤمن بر باد رود)!

شیخ طوسى آن فقیه بزرگ و مفسّر عالیقدر، و بنیانگذار دانشگاه عظیم علوى از حضرت صادق علیه السلام روایت مى کند.

نَحْنُ اَصْلُ کلَّ خَیر،وَ مِنْ فُرُوعِنا کلُّ بِرِّ، وَ مِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلاةُ وَ الصَّیامُ وَ کظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسىءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقیرِ وَ تَعاهُدُ الْجارِ وَ الْاِقْرارُ بِالفَضْلِ لِاَهْلِهِ.وَ عَدُوُّنا اَصْلُ کلَّ شَرَّ،وَمِنْ فُرُوعِهِمْ کلُّ قَبیح وَ فاحِشَة،فَمِنْهُمْ الْکذْبُ وَ النَّمیمَةُ وَ الْبُخْلُ وَ الْقَطیعَةُ وَ اَکلُ الرَّیا وَ اَکلُ مالِ الْیتِیمِ بِغَیرِ حَقَّهِ وَ تَعَدِىّ الْحُدودِ الَّتى اَمَرَاللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رُکوبُ الْفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مِنَ الزَّنا و السَّرْقَةِ،وَکلُّ مَنْ وافَقَ ذلِک مِنَ الْقَبیحِ،وَکذَبَ مِنْ قالَ اِنَّهُ مَعَنا وَ هُوَ مُتَعَلَّقٌ بِفَرْعِ غَیرِنا:(۳۴۱)

ما ریشه هر خیرى هستیم و هر عمل نیکى شاخ و برگ ماست، و از نیکى توحید و نماز و روزه و فرو خوردن و گذشت از بد کار و رحمت به فقیر،تعهدنسبت به همسایه و اقرار و اعترافت به خوبى خوبان است.

ودشمنان ما ریشه هر شر و از شاخ و برگ آنان هر بدى و گناهى است از جمله:دروغ،دوبه هم زنى، بخل، قطع رحم، خوردن ربا،خوردن مال یتیم بدون حق، تجاوز از حدود الهى و ارتکاب بدیهاى ظاهر و باطن از قبیل زنا و دزدى و هرچه که قبیح است.

دروغ مى گوید آن که آلوده به این امور است و خودرا از ما مى داند!

۸و۹و۱۰. نرم خوئى، فروتنى، نیک سیرتى

اخلاقى که مردم را جذب کند، و به یاران انسان بیفزاید، و باعث هدایت و رشد مردم شود نرم خوئى نام دارد.

نرم خوئى حقیقى است که حضرت حق پیامبر بزرگوارش را به آن ستوده، پیامبرى که اورا اسوه و سرمشق تمام مردم تا روز قیامت قرار داده است، و پیروى از او را در تمام شئون لازم شمرده، و متخلف از وى را بدبخت و شقى نامیده است.

«فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُوا مِنْ حَوْلِک»:(۳۴۲)

نرم خوئى تو با این اعراب بداخلاق سخت گیر منحرف از واقعیات تجلّى رحمت خداست، چنانچه درشتخو بودى هرگز جذب تو نمى شدند، و از هدایت الهى بهره نمى بردند.

حضرت عبدالعظیم حسنى از حضرت رضا علیه السلام روایت مى کند:

کانَ فِیما ناجَى اللّهَ مُوسَى بْنُ عِمْرانَ اَنْ قالَ:اِلهى ما جَزاءُ مَنْ کفَّ اَذاهُ عَنِ النّاسِ،وَ بَذَلَ مَعْرُوفَهُ لَهُمْ؟قالَ:یا مُوسى تُنادیهِ النّارُ یوْمَ الْقِیامَةِ:لاسَبیلَ لِى عَلَیک:(۳۴۳)

موسى در مناجات با خدا بود تا این مسئله را از حضرت حق پرسید:خداوندا جزاى کسیکه آزارش را از مردم نگاهدارد و خوبى خودرا در هر زمینه اى به مردم برساند چیست؟فرمود: اى موسى در قیامت آتش به او مى گوید: مرا بر توراهى نیست.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

نِعْمَ وَزیرُ الْایمانِ الْعِلْمُ،وَنِعْمَ وَزیرُ الْعِلْمِ الْحِلْمُ،وَنَعْمَ وَزیرُ الْحِلْمِ الرِّفیقُ،وَنِعْمَ وَزیرُ الرِّفْقِ اللّینُ:(۳۴۴)

ایمان را چه پشتیبان خوبى است علم، و علم را چه کمک خوبى است بردبارى، و بردبارى را چه یار خوبى است مدارا، و مدارا را چه یار خوبى است نرم خوئى.

قالَ رَسُولُ اللّه صلّى اللّه علیه و آله:ما مِنْ عَمَل اَحَبَّ اِلَى اللّهِ تَعالى و اِلى رَسُولِهِ مِنَ الْایمانِ بِاللّهِ وَ الرَّفْقِ بِعِبادِهِ،وَ ما مِنْ عَمَل اَبْغَضَ اَلَى اللّهِ تَعالى مِنَ الْاِشْراک بِاللّهِ تَعالى وَ الْعُنْفُ عَلى عِبادِهِ:(۳۴۵)

رسول خدا صّلى اللّه علیه و آله فرمود: عملى نزد خدا و رسول خدا محبوبتر از ایمان بخدا و نرم خوئى نسبت به عباد خدا نیست، و عملى مبغوض تر نزد خدا از شرک و سخت گیرى به بندگان الهى نیست.

قالَ النَّبِىُّ صلّى اللّه علیه وآله:مَنْ ماتَ مُدارِیاً ماتَ شَهیداً:(۳۴۶)

رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله فرمود:هر کس در حال نرم خوئى با مردم بمیرد شهید از دنیا رفته.

عَنْ اَبى جَعْفَر علیه السلام قالَ:اِنَّ لِکلَّ شَىْء فُقْلا،وَ قُفْلُ الْایمانِ الرَّفْقُ:(۳۴۷)

حضرت باقر علیه السلام فرمود:براى هر چیزى قفلى است که آنرا از دستبرد حفظ مى کند، و قفل ایمان مدارا و نرم خوئى است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:اَلرَّفْقُ یمْنٌ یمْنٌ،وَالْخُرْقُ شُومٌ:(۳۴۸)

رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود:نرم خوئى برکت، و سخت گیرى و بدعملى شومى است.

تواضع و فروتنى که میوه شیرین معرفت نسبت به حقایق هستى، و احکام الهى، و حسنات اخلاقى، و موقعیت خویش و مردم است ممدوح حضرت حق در قرآن، و از اخلاق انبیا و امامان و روش و سیره اولیاء الهى است.

انسانى که ابتدایش نطفه، و انتهایش جیفه،و بین نطفه و جیفه ضعیف و درمانده و در تمام شئون ظاهرى و باطنى فاقد استقلال است چرا آلوده به تکبر باشد، و بر اساس چه منطقى محروم از تواضع.

خداوند متعال در قرآن مجید تواضع را از نشانه هاى اهل ایمان دانسته در سوره مبارکه مائده مى فرماید:

«اَذِلَّةً عَلَى الْمُؤْمِنینَ»:(۳۴۹)

اهل ایمان در برابر مردم مؤمن اهل تواضع و فروتنى هستند.

قرآن مجید در چند آیه امر به تواضع در برابر اهل ایمان مى کند و متکبران و خودپسندان را مستحق عذاب الهى مى داند.

از حضرت عسگرى علیه السلام آمده:

اَعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ اِخْوانِهِ وَ اَشَدُّهُمْ قَضاءً لَها اَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللّهِ شَأْنَاً. وَ مَنْ تَواضَعَ فِى الدُّنْیا لِاخْوِانهِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصَّدَّیقینَ وَ مِنْ شیعَةِ عَلىَّ بْنِ اَبیطالِب علیه السلام حَقّاً...:(۳۵۰)

آشناترین مردم به حقوق برادرانش و شدیدترین آنان در قضاء حاجت ایشان، بزرگترین آنها از نظر مقام در نظر خداوندند، و هر کس در دنیا نسبت به برادران دینى خود فروتنى کند، در نزد حضرت حق از صدّیقین است و به حقیقت از پیروان على بن ابیطالب علیه السلام محسوب مى شود.

عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ عَنْ آبائِهِ علیهم السلام قالَ:اِنَّ مِنَ التَّواضُعِ اَنْ یرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ دُوْنَ الْمَجْلِسِ،وَ اَنْ یسَلَّمَ عَلى مَنْ یلْقى،وَ اَنْ یتْرُک الْمِراءَ وَ اِنْ کانَ مُحِقّاً، وَلا یحِبَّ اَنْ یحْمَدَ عَلَى التَّقْوى:(۳۵۱)

امام صادق علیه السلام از پدرانش روایت مى کند;تواضع به این است که انسان در هر مجلسى وارد شد همانجا که جاى خالى است بنشیند، و با هر کسى روبرو شد سلام کند، و چنک در گفتگو را ترک کند اگر چه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد وى را به تقوا تعریف کنند.

قالَ اَمیرُ الُمؤْمِنینَ علیه السلام: طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عُیوُبِ النّاسِ،وَ تَواضَعَ مِنْ غَیرِ مَنْقَصَة،وَجال اَهْلَ الْفِقْهِ وَ الرَّحْمَةِ،وَ خالَطَ اَهْلَ الذَّلَّةِ وَ الْمَسْکنَةِ،وَ اَنْفَقَ مالا جَمَعَهُ فِى غَیرِ مَعْصِیة:

(۳۵۲)

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:خوشا به حال کسى که توجه به عیب خودش او را از توجه به عیب دیگران باز دارد، و در جاى خودش فروتنى نماید، و با اهل فهم و رحمت مجالست کند، و با آنان که متواضع و خاکیند معاشرت داشته باشد، و مالى را که بدست آورده در غیر معصیت خدا انفاق نماید.

فِى وَصِیةِ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام عِنْدَ مَوْتِهِ:عَلَیک بِالتَّواضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اَعْظَمِ الْعِبادَةِ:(۳۵۳)

در سفارش امیرا لمؤمنین بوقت وفاتش آمده: برتو باد به فروتنى که از بزرگترین عبادت است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:ما تَواضَعَ اَحَدٌ اِلاّ رَفَعَهُ اللّهُ:(۳۵۴)

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسى تواضع و فروتنى ننمود مگر اینکه خداوند او را بالابرد.

قالَ اَمیرُ المُؤْمِنینَ علیه السلام:اَلتَّواضُعُ یکسِبُک السَّلامَةَ.وَقالَ علیه السلام، زینَةُ الشِّریفِ التَّواضُعُ:(۳۵۵)

امیرا لمؤمنین علیه السلام فرمود: تواضع تو کسب سلامت مى کند.و نیز آن حضرت فرمود: زینت مردم بلند مرتبه فروتنى است.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: حضرت زین العابدین بر جذامیان گذشت، در حالى که بر الاغى سوار بود، جذامیان حضرت را دعوت کردند که با آنان هم غذا شود، حضرت فرمود اگر روزه نبودم سر سفره شما مى نشستم، چون به خانه رسید فرمود غذاى لذیذى آماده کردند، آنگاه آنان را دعوت کرد و کنار همان سفره اى که جذامیان نشستند قرار گرفت و با ایشان هم غذا شد.(۳۵۶)

عَنْ اَبِى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:فِیما اَوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى داوُدَ علیه السلام:یا داوُدُ کما اَنَّ اَقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ،کذالِک اَبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَکبِّرُونَ:(۳۵۷)

از حضرت صادق علیه السلام است در این که خداوند به داود وحى فرمود:چنانکه نزدیکترین مردم به خداوند فروتنانند، دورترین مردم مکتبرانند.

عَنْ اَبِى الْحسنِ علیه السلام قالَ:اَلتَّواضُعُ اَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ اَنْ تُعْطاهُ:(۳۵۸)

از حضرت رضا علیه السلام است: فروتنى به این است که با مردم همانگونه باشى که دوست دارى مردم با تو همانگونه باشند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

وَ ارْحَمْ مِنْ اَهْلِک الصَّغیرَ، وَ وَقَّرْمِنْهُمُ الْکبیرَ:

در خانواده ات کوچک را رحم کن، و بزرگ را احترام نما.

نیک سیرتى به معناى روش پسندیده در تمام امور است، که ناشى از حسنات اخلاقى است، و حسنات اخلاقى و مکارم پسندیده واقعیاتى است که در این دعاى شریف و عبارات ملکوتى آمده است.

رندان که مقیمان خرابات الستند *** از غمزه ساقى همه آشفته و مستند

برخاسته اند از سرمستى به ارادت *** زانرو که درمیکده عشق نشستند

تا چشم به نظّاره آن یا گشادند *** از دیدن اغیار همه دیده بستند

از نشئه آن باده که از عشق قدیم است *** از جوى حوادث همه یکبار بجستند

دست از همه آفاق فشاندند زغیرت *** ایدوست بیندیش که بارى زچه رستند

از ذوق بلانوش خرابات خرابند *** در شوق بلى گوى مناجات الستند

از هستى خود جانب مستى بگریزند *** تا خلق ندانند که این طایفه هستند

مانند حسین از سر کونین گذشتند *** با این همه از طعن بداندیش نرستند.

۱۱.سنگینى و وقار

آنان که در میان مردم دست به سبکسرى، و اعمال و رفتار ناهنجار، و کارهائى که با وزانت و وقار تناسبى ندارد مى زنند، در حقیقت خلاف صراط مستقیم قدم بر مى دارند، و بدون شک با کردار ناپسند، و صداى نکره، و شوخى هاى بیجا، و مطالب پوچ و سخنان یاوه، و ادا و اطوار خارج از نزاکت و ادب، باعث آزار دیگران و آزارده دلى مردم هم هستند.

مشى عباد رحمن، و رفتار و کردار مردان حق،و شکل زندگى بندگان الهى توأم با متانت و وقار و وزانت است.

وَاقْصِدْ فِى مَشْیک وَ اعْضُضْ مِنْ صَوْتِک اِنَّ اَنْکرَ الْاَصْواتِ لِصَوْتُ الْحَمیرِ:(۳۵۹)

در حرکات و رفتارت میانه روى را بگزین، و آوازت را کم و آهسته بگیر، که ناخوشایندترین صداها صداى خر است.

احمد بن عمر حلبى مى گوید:به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: چه خصلت هائى براى مرد زیباتر است؟ فرمود:

وَقارٌ بِلا مَهابَة، وَ سَماحٌ بِلا طَلَبِ مُکافاة،وَتَشاغُلٌ بِغَیرِ مَتاعِ الدُّنْیا:(۳۶۰)

سنگینى و وقار ى که به عظمت انسان در جامعه بیفزاید نه باعث ترس مردم گردد، سخا و جودى که در آن توقع تلافى نباشد، و دل مشغولى به واقعیات الهى که انسان را از حرام منصرف و به رحمت حق نزدیک کند.

رسول خدا فرمود:

عَلَیکمْ بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ:(۳۶۱)

بر شما باد به آرامش داشتن و سنگینى و وقار.

از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده:

لَیسَ الْبِرُّفِى حُسْنِ اللَّباسِ وَ الزّىَّ،وَلکنَّ الْبِرَّفِى السَّکینَةِ وَ الْوَقارِ:(۳۶۲)

نیکى در خوب پوشیدن لباس و تجمّل نیست، خوبى در آرامش و وقار است.

از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده:

جَمالُ الرَّجُلِ الْوَقارُ:(۳۶۳)

زیبائى مرد وقار است.

کنْ فِى الْمَلَاءِ وَقُوراً،وَ فِى الْخَلاَءِ ذَکوراً:(۳۶۴)

در میان مردم با وقار باش،و در خلوت به یاد حق.

وَقارُ الرَّجُلِ زینَةٌ وَ نُورٌ:(۳۶۵)

سنگینى و وقار انسان، زیبائى و نور است.

الْوِقارُ نَتیجَةُ الْحِلْمِ:(۳۶۶)

وقار و سنگینى میوه بردبارى است.

۱۲.حسن معاشرت

خوبى معاشرت با همگان مسئله اى است بسیار مهم که در قرآن مجید و روایات و معارف اسلامى مطرح است.

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلا تُشْرِ کوا بِهِ شَیئاً وَبِالْوالِدَینَ اِحْساناً وَبِذى الْقُرْبى وَ الْیتامى وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِى الْقُرْبى وَ الْجارَ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبیلِ وَما مَلَکتْ اَیمانَکم اِنَّ اللّهِ لایحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالا فَخُوراً:(۳۶۷)

خداى یکتا را عبادت کنید، و به حضرت او شک نورزید، و نسبت به پدر و مادر و خویشان و یتیمان، و از کار افتادگان، و همسایگان نزدیک و بیگانه و دوستان موفق و رهگذران و آنان که زیردست شمایند به نیکى و مهربانى معامله کنید که خداوند مردم خودپسند و متکبر را دوست ندارد.

حضرت باقر علیه السلام از امیر المؤمنین روایت مى کند که به دسته اى از یکى از شمشیرهاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سه جمله نوشته بود:

صِلْ مَنْ قَطَعَک،وَقُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلى نَفْسِک، وَاَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَاِلَیک:(۳۶۸)

صله رحم کن با آن که با تو قطع رابطه کرده، حق بگو گرچه بر علیه خودت باشد، و نیکى کن به کسى که با تو بدى کرده.

حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت مى کند:

"على علیه السلام با مردى مسیحى در جاده اى که به کوفه منتهى مى شد هم سفر شد، مسیحى به حضرت گفت: اى بنده خدا قصد کجا دارى؟حضرت فرمود کوفه، چون مرد مسیحى براى رفتن به محل خودش از حضرت جدا شد، مشاهده کرد امام را دنبال مى کند، عرضه داشت مگر نمى خواهى به کوفه بروى؟فرمود: چرا.گفت:اگر قصد کوفه دارى چرا دنبال من مى آئى؟حضرت فرمود: این برنامه که من اجرا مى کنم یعنى چند قدم هم سفر خود را بدرقه کردن تمام کردن حسن معاشرت است و این دستور پیامبر ماست، مسیحى گفت: راستى دستور رسول شماست؟فرمود:آرى،مرد مسیحى گفت:تو را به شهادت مى طلبم که من بر دین توأم، آنگاه از راه خود همراه حضرت برگشت و چون امام را شناخت مسلمان شد".(۳۶۹)

تا زنگ سیه زآینه دل نزداید *** عکس رخ دلدار در او خوش ننماید

در طرف چمن گر بکند جلوه رخ دوست *** بر برگ گلى این همه بلبل نسراید

نور ازلى گر ندمد از رخ لیلى *** از گردش چشمى دل مجنون نرباید

هر کو نکند بندگى پیر خرابات *** بر روى دلش جان در معنى نگشاید

اى غم زده تریاق محبت بکف آور *** تا زهر غم دهر ترا جان نگزاید

آئین طریقت به حقیقت بجز این نیست *** کز شادى و غم راحت و رنجت نفزاید

این بار امانت که شده قسمت وحدت *** بر پشت فلک گر نهد البته خم آید

عَنِ الصّادِقِ علیه السلام بَعْدَ ذِکرِ الْاَئِمَّةِ: وَدینُهُمُ الْوَرَعُ وَ الْعِفَّةـ الى ان قال:ـ وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنُ الجِوارِ:(۳۷۰)

امام صادق علیه السلام پس از معرفى ائمه علیهم السلام فرمود:دین آنان پاک دامنى و عفت است تا جائى که فرمود:و حسن معاشرت و حسن همسایه دارى است.

و نیز از امام ششم علیه السلام روایت شده:

اَحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَزْتَ تَکنْ مُسْلِماً:(۳۷۱)

همسایه داریت را با همسایه ات نیکو کن تا مسلمان باشى.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مى کند:

اِعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّهِ تَکنْ اَتْقَى النّاسِ،وَ ارْضَ بِقَسْمِ اللّهِ تَکنْ اَغْنَى النّاسِ،وَکفَّ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ تَکنْ اَوْرَعَ النّاسِ،وَ اَحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَک تَکنْ مُؤْمِناً،وَ اَحْسِنْ مُصاحَبَةَ مَنْ صاحَبَک تَکنْ مُسْلِماً:(۳۷۲)

به واجبات الهى عمل کن تا با تقواترین مردم باشى، به داده حق راضى باش تا بى نیازترین خلق باشى، از حرام الهى خوددارى کن تا پاکدامنترین انسانها باشى، براى همسایه ات بهترین همسایه باش تا مومن باشى، و معاشرت خود را با معاشرت نیکو قرار بده تا مسلمان باشى.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

صانِعِ الْمُنافِقَ بِلِسانِک،وَ اَخْلِصْ وُدَّک لِلْمُؤْمِنِ،وَ اِنْ جالک یهُودِىُّ فَاَحْسِنْ مُجالتَهُ:(۳۷۳)

با منافق با زبانت روبرو شود، محبتت را براى مؤمن خالصانه مصرف کن، و اگر یهودى باتو همنشین شد، با او نیکى همنشینى کن!

در روایتى از حضرت صادق علیه السلام آمده:

عَلَیکمْ بِتَقْوى اللّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ،وَ اَداءِ الْاَمانَةِ،وَ حُسْنِ الصَّحابَةِ لِمَنْ صَحِبَکمْ،:(۳۷۴)

بر شما باد به رعایت تقواى الهى،و راستى در سخن، و اداء امانت، و خوبى معاشرت با کسى که با شما همنشین است.

عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:ثَلاثٌ مَنْ اَتَى اللّهَ بِواحِدَة مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ:اَلْاِنْفاقُ مِنْ اِفْتار،وَ الْبِشْرُ بِجَمْعِ الْعالَمِ،وَ الْاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ:(۳۷۵)

امام صادق علیه السلام فرمود: سه چیز است هر کس با یکى از آنها همراه باشد خداوند بهشت را بر او واجب مى گرداند. انفاق بوقت تنگدستى، گشاده روئى با تمام مردم جهان، و از جانب خود به دیگران انصاف دادن.

عَنْ ابْنِ مَحْبُوب،عَنْ بَعْضِ اَصْحابِهِ عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:قُلْتُ:ماحَدُّ حُسْنِ الْخُلْقِ؟قالَ:تَلینُ جَناحَک،وَ تُطیبُ کلامَک،وَ تَلْقى اَخاک بِبِشْر حن:(۳۷۶)

یکى از دوستان ابن محبوب به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت:حدود حسن خلق چیست؟فرمود:مهربانى با همه،پاکیزگى در کلام، روبرو شدن با برادر دینى با قیافه نیکو.

۱۳.سبقت جستن به فضیلت

فضائل واقعیاتى الهى و حقایقى عرشى و ملکوتى است که در انبیاء الهى و امامان معصوم و اولیاء حق تجلّى عملى داشت.

فضائل یک سلسله کمالات حقیقى، و مکارم واقعى است که انسان را در پیشگاه حق به ارزشى سنگین مى آراید، و آدمى را مستحق رضایت حق، و بهشت عنبر سرشت مى کند.

على علیه السلام در باب فضیلت مى فرماید:

فَخْرُ الْمَرْءِ بِفَضْلِهِ لابِاَصْلِهِ:(۳۷۷)

افتخار انسان به فضیلت اوست نه به خانواده اش.

اَلْفَضیلَةُ بِحُسْنِ الْکمالِ وَ مَکارِمِ الْاَفْعالِ،لابِکثْرَةِ الْمالِ وَ جَلالَةِ الْاَعْمالِ:(۳۷۸)

فضیلت به خوبى کمال و اعمال باارزش است، نه به ثروت زیاد و حرکات و اعمال بزرگ.

مَنْ آثَرَ عَلى نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضیلَةِ:(۳۷۹)

آن که دیگران را در همه چیز بر خود مقدم بدارد مستحق نام فضیلت است.

صَنایعُ الْاِحْسانِ مِنْ فَضائِلِ الْاِنسانِ:(۳۸۰)

انجام تمام نیکیها از فضائل انسان است.

اَلْفَضْلُ اَنَّک اِذا قَدَرْتَ عَفَوْتَ:(۳۸۱)

فضل و فضیلت به این است که هرگاه قدرت یافتى اقدام به گذشت کنى.

تَحَلُّوا بِالْأخْذِ بِالْفَضْلِ،وَ الْکفَّ عَنِ الْبَغْىِ،وَالْعَمَلِ بِالْحَقَّ،وَ الْاِنْصافِ مِنَ النَّفْسِ، وَاجْتِنابِ الْفَسادِ،وَ اِصْلاحِ الْمَعادِ:(۳۸۲)

امیر المؤمنین على علیه السلام آنچه را که در خطبه متقین به عنوان اوصاف پاکان و پرهیزکاران برشمرده از فضائل به حساب آورده است:

فَالْمُتَّقُونَ هُمْ اَهْلُ الْفَضائِلِ:(۳۸۳)

و نیز آن حضرت فرموده:

مَنْ اَحْسَنَ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیهِ فَقَدْ اَخَذَ بِجَوامِعِ الْفَضْلِ:(۳۸۴)

هر کس خوبى کند با کسى که به او بدى کرده، چنگ به تمام فضیلت زده.

کنْ عَفُوّاً فِى قُدْرَیک، جَواداً فِى عُسْرَتِک،مُؤْثِراً فِى فاقَتِک،تَکمُلْ لَک الْفَضائِلُ:(۳۸۵)

بوقت قدرت تمام گذشت را داشته باش،در زمان تنگدستى به بخشش برخیز، و بوقت ندارى دیگرى را بر خود مقدم کن، فضائل در تو کامل مى گردد.

اِذَا اتَّقْیتَ الْمُحَرِّماتِ،وَ تَوَرِّعْتَ عَنِ الشُّبُهاتِ،وَ اَدَّیتَ الْمَفْرُوضاتِ،وَتَنَقَّلْتَ بِالنَّوافِلِ،فَقَدْ اَکملْتَ فِى الدَّینِ الْفَضائِلَ:(۳۸۶)

زمانى که از محرمات الهى بپرهیزى،و دامن از شبهات پاک نگهدارى. و واجبات را عمل کنى، و به مستحبات روى آورى فضائل را در دین کامل کردى.

اَلْاِنْصافُ اَفْضَلُ الْفَضائِلِ:(۳۸۷)

انصاف برترین فضائل است.

حِفْظُ اللَّسانِ وَ بَذْلُ الْاِحْسانِ مِنْ اَفْضَلِ فَضائِلِ الْاِنْسانِ:

نگهدارى زبان، و بذل نیکى از برترین فضائل اانسان است.

اَکرِمْ مَنْ وَدَّک،وَاصْفَحْ عَنْ عَدُوَّک یتِمَّ لَک الْفَضْلُ:(۳۸۸)

گرامى دار آن که تو را دوست دارد، و از دشمنت گذشت کن، فضلت تام و تمام مى شود.

اِنَّ مُقابَلَةَ الْاِحْسانِ،وَ تَغَمُّدَ الْجَرائِمِ بِالْغُفْرانِ لَمِنَ اَحْسَنِ الْفَضائِلِ وَا َفْضَلِ الْمَحامِدِ:(۳۸۹)

بدى را با نیکى تلافى کردن، و جرائم دیگران را با عفو و گذشت پوشاندن از بهترین فضائل و برترین خوبیهاست.

رأسُ الْفَضائِلِ مُلْک الْغَضَبِ،وَ اِماتَهُ الشَّهْوَةِ:(۳۹۰)

سرتمام فضائل مالک بودن بر خشم و میراندن شهوت حرام است.

از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده:

اِذا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ جَمَعَ اللّهُ تَبارَک وَ تَعالى الْاَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ فِى صَعد واحِد ثُمَّ ینادِى مُناد:اَینَ اَهْلُ الْفَضْلِ؟قالَ:فَیقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَتَلْقاهُمُ الْمَلائِکةُ فَیقُولُونَ:وَ ما کانَ فَضْلُکمْ؟فَیقُولُونَ:کنّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنا،وَنُعْطى مَنْ حَرَمَنا، وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا، فَیقالُ لَهُمْ: صَدَقْتُمْ،اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ:(۳۹۱)

چون قیامت شود، خداوند بزرگ تمام اولین و آخرین را در زمینى واحد جمع کند، سپس فریاد کننده اى فریاد برآرد اهل فضل کجایند؟ عده اى از مردم بر مى خیزند، ملائکه کننده اى فریاد برآرد اهل فضل کجایند؟ عده اى از مردم بر مى خیزند، ملائکه در برخورد با آنان مى گویند: فضل شما چیست؟

پاسخ مى دهند:صله رحم کردیم با آنان که با ما قطع رابطه کردند، و بخشیدیم به آنان که ما را محروم کردند، و گذشت کردیم از آنان که به ما ظلم کردند. به آنان گفته شود: راست گفتید، داخل بهشت شوید.

راستى چه مسائل عجیبى است، مسائلى که ارزش انسان را به اوج نهائى مى رساند، و رضاى حق را به سوى انسان جلب مى کند، به همین جهت است که حضرت زین العابدین از حضرت حق درخواست مى کند به او توفیق سبقت بر دیگران را براى بدست آوردن فضائل کرامت فرماید.

۱۴.برگزیدن احسان بدون توقّع تلافى

نیکى به مردم به قصد تلافى شدن، کار مهمى نیست و از حسنات اخلاقى به حساب نمى آید. ارزش حقیقى احسان به این است که انسان هیچ گونه توقع تلافى از طرف مقابلش نداشته باشد.

انبیاء الهى و امامان معصوم و اولیاء عاشق به تمام مردم احسان مى نمودند و از احدى توقع تلافى نداشتند.

در روایات بسیار مهم کتب معتبر روائى، و تفاسیر معتبره در توضیح آیه شریفه:

«وَیطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبَّهِ مِسْکیناً وَ یتِیماً وَ اَسیراً»:(۳۹۲)

آمده است: حسن و حسین علیهما السلام مریض شدند، خاندان طهارت براى شفاى آنان نذر کردند سه روز روزبه بگیرند، بوقت افطار اولین روز روزه مسکین به در خانه آمد و آن بزرگواران افطار خود را به او بخشیدند، و روز دوم یتیم و روز سوم اسیر آمد و آنان غذاى خود را به یتیم و اسیر بخشیدند، و رد هر سه روز با آب افطار نمودند و هر شب به آنان فرمودند:

«اِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْکمْ جَزاءً وَلا شُکوراً»:(۳۹۳)

ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام دادیم و قصد هیچ گونه جزا و تشکرى از شما نداریم!!

به حقیقت که احسان بدون توقع تلافى دلالت بر عظمت و بزرگى روح محسن مى کند.

۱۵.ترک سرزنش

بسیارى از انسانها بخاطر جهل به حقایق، یا ضعف اراده، یا غلبه هوا، یا علل دیگر مصون از خطا نیستند. وظیفه پاکان و مؤمنان نسبت به اینان امر به معروف و نهى از منکر آن هم با زبانى خوش و اخلاقى شیرین است، سرزنش کردن دیگران به گناهشان نه این که علاج واقعه نیست، بلکه احتمال دارد اثر نامطلوب بجاى گذارد.

در باب ترک سرزنش خطا کاران روایات بسیار جالبى از امامان معصوم علیهم السلام وارد شده که در سطور زیر مى خوانید:

حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:

"مردى نزد عیسى آمد و گفت اى روح اللّه من به زنا مبتلا شده ام، مرا با اجراى حکم الهى پاک کن.

عیسى فرمود:فریاد بزنید کسى نماند مگر این که براى تطهیر این مرد بیاید.وقتى همه جمع شدند، آن مرد معصیت کار گفت:اگر کسى حدّ گناه به گردن دارد از حدّ زدن به من خوددارى نماید، آن که طاهر و پاک است به اجراى حدّ الهى نسبت به من اقدام کند.

جز عیسى و یحیى همه رفتند، حضرت یحیى پیش آمد و به گناهکار گفت: در این لحظه حساس دوست دارم مرا موعظه کنى،مرد معصیت کار گفت:بین نفس و هوا خلوت مکن که تو را به ضلالت و گمراهى دچار مى کند، یحیى فرمود:اضافه کن، گفت: گناهکار را به گناهش سرزنش مکن، فرمود:اضافه کن گفت: غضب مکن و از عصبانیت و خشم بپرهیز.(۳۹۴)

حضرت باقر علیه السلام مى فرماید: خضر به موسى سفارش کرد:

یا بْنَ عِمْرانَ لاتُعَیرَنَّ اَحَداً بِخَطیئَتِهِ،وَ ابْک عَلى خَطیئَتِک:(۳۹۵)

اى پسر عمران، احدى را به خطایش سرزنش مکن، و بر خطاى خودت اشک بریز.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

مَنْ عَیرَ اَخاهُ بِذَنْب قَدْ تابَ مِنْهُ لَمْ یمُتْ حَتّى یعْمَلَهُ:(۳۹۶)

آن که برادر دینى خود را به گناهى که از آن توبه کرده سرزنش کند، نمیرد مگر آنکه به آن گناه دچار شود.

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

مَنْ اَنَّبَ مُؤْمِناً اَنَّبَهُ اللّهُ فِى الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ:(۳۹۷)

کسى که مؤمنى را سرزنش و ملامت کند، خداوند او را در دنیا و آخرت ملامت نماید.

رسول خدا مى فرماید:

لاتُظْهِرِ الشَّماتَةَ لِاَخیک فَیرْحَمُهُ اللّهُ وَ یبْتَلیک:(۳۹۸)

برادرت را دچار سرزنش مکن که خداوند او را از رحمتش نصب دهد و تو را مبتلا گرداند.

قالَ اَعْرابِىٌ لِرَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله:اَوْصِنى، فَقالَ:عَلَیک بِتَقْوى اللّهِ،فَاِنِ امْرُءٌ عَیرَک بِشَىْء یعْلَمُهُ فیک فَلا تُعَیرْهُ بِشَىْء تَعْلَمُهُ فیهِ،یکنْ وَ بالُهُ عَلَیهِ وَ اَجْرُهُ لَک:(۳۹۹)

عربى بیابانگرد به رسول خدا صلّى الله علیه و آله عرضه داشت:مرا وصیت کن، حضرت فرمود: بر تو باد به تقواى الهى، چنانچه مردى تو را به چیزى که از تو خبر داشت سرزنش کرد، تو او را به چیزى که از او خبرى دارى سرزنش مکن، تا بار سنگین سرزنش بر گردن او قرار گیرد و براى تو بخاطر صبر و حوصه ات اجر باشد.

حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ جَلالِهِ وَ قُدْرَِتِهِ، فَمَنْ طَعَنَ عَلَیهِ اَوْ رَدَّ عَلَیهِ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللّهِ:(۴۰۰)

بدرستیکه خداوند عزوجل مؤمن را از بزرگى جلال و قدرتش آفرید، کسى که بر مؤمن طعنه زند، یا گفتارش را رد نماید، رد بر خدا نموده است.

۱۶.دستگیرى از غیر مستحق

این درخواست عجیب یعنى طلب توفیق از پیشگاه حضرت کریم براى یارى دادن به غیر مستحق، و با مال و آبرو و جان او را کمک کردن،نشانگر عظمت روح اولیاء الهى،و اوج سلامت نفس آنان است.

رسیدگى به مستحق پشتوانه اش دستورات دینى،و عواطف انسانى و حالت ترحم انسان به ضعیف و نیازمند است،

ولى توجه به غیر مستحق پشتوانه اش عظمت روح و کرامت نفس، و بصیرت قوى،و اخلاق الهى است.

چه مانعى دارد که انسان درهر زمینه اى که برادر دینى وى استحقاقى ندارد، به او مهر ورزد، و یار و معین او باشد، و از آنچه خداوند به انسان عنایت مى کند به او هم برساند، و مسئله عطا و بخشش و بذل وجود و کرم و احسان خویش را محدود به مستحق ننماید.

مکن عیبم زمن گر کشتن دشمن نمى آید *** بحق دوستى کاین دشمنى از من نمى آید

بنرمى کارها پایان پذیرد خوشتر از تندى *** بلى کارى که از نخ آید از سوزن نمى آید

زتاب شمع رویش گر که مى سوزم چو پروانه *** ازین شادم که بیرون از دلم شیون نمى آید

تو را آئینه آگه سازد از زشتى و زیبائى *** بلى این سان هنر جز از دل روشن نمى آید

به فن عشق خوبان از آن دلبستگى باشد *** که فنى در جهان بالاتر از این فن نمى آید

به جنّت رهزن آدم چو شیطان گشت اى زاهد *** چسان سوى تو گمراهى چنان رهزن نمى آید

من از حسن تو و گلچین زگل حظ مى برد اما *** زیوسف آنچه مى آید زپیراهن نمى آید

تو گر مى آید از دستت زمن چشم کرم پوشى *** کشیدن از سر کوى تو پا از من نمى آید

مشو غافل از عدل و داد اگر مرد خردمنى *** که از اهل خرد جز کار مستحن نمى آید

به وصف قامتش رنجى قیام مى کنم اما *** سخن بالاتر از این از من الکن نمى آید

خداوند مهربان علاقه دارد انسان همچون چشمه اول بهار منبع خیر و برکت و معدن جود سخا، و مرکز عشق و ایمان و و وفا و صفا و عطا و بخشش باشد، و ملاحظه استحقاق، و عدم استحقاق در حق مردم نداشته باشد، بلکه سعى کند تمام مردم را از لطف و محبت، و عنایت و رحمت خود بهره مند سازد،و همه دلها را با اخلاق و عمل خود شاد نماید، و بکوشد در این راه عرشى به هیچ گونه بن بستى دچار نشود، و سستى و کسالت در این برنامه الهى بخودراه ندهد.

۱۷.پایبندى به گفتن حق هر چند گران آید

اعلام حق، از اعظم واجبات الهیه است، و سکوت از حق از بزرگترین محرمات.اگر بوسیله اهل ایمان، آنچه که حق است گفته نشود، قطعاً مسئله حق درهر زمینه اى از زمینه هاى زندگى در خانه و خانواده، و اجتماع و جامعه به بوته فراموشى مى رود، و فساد و افساد جاى آن را مى گیرد، و بازار حسنات و فضائل دچار ورشکستیگ و کالاى فساد و معصیت رواج شدیدمى گیرد.

آیات و روایات سفارش مى کنند، حق را با زبان خوداعلام کنید، و از گفتن آن مضایقه نداشته باشید گرچه بر شما سنگین آید و یا به ضرر شما تمام شود. این ضرر بدون شک ضررى ظاهرى است، که در باطنش رضایت حق و بهشت عنبر سرشت قرار دارد.

«یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلى اَنْفُسِکمْ اَوِ الْوالِدَینِ وَ الْاَقْرَبینَ»:(۴۰۱)

اى اهل ایمان عدل و انصاف را بپاى دارید، براى خدا شهدات دهید، گرچه این گواهى و شهادت بضرر خود شما یا پدر و مادر یا نزدیکان شما باشد.

از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده:

اَتْقَى النّاسِ مَنْ قالَ الْحَقَّ فیما لَهُ وَعَلَیهِ:(۴۰۲)

پرهیزکارترین مردم کسى است که حق بگوید در آنچه که بنفع و به ضرر اوست.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

قُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلى نَفْسِک:(۴۰۳)

حق بگو گرچه به ضرر خودت باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ مِنْ حَقیقَةِ الْایمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اَنْ ضَرَّک عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَک:(۴۰۴)

از حقیقت ایمان است که حق را گرچه به ضررت باشد بر باطل گرچه به سودت باشد مقدم بدارى.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

اَلا لا یمْنَعَنَّ مَهابَةُ النّاسِ اَنْ یتَکلَّمَ بِالْحَقَّ اِذا عَلِمَهُ، اَلا اِنَّ اَفْضَلَ الْجِهادِ کلِمَةُ حَقَّ عِنْدَ سُلْطان جائِر:(۴۰۵)

اى مردم ترس از افراد، شما را مانع از گفتن حقى که مى دانید نشود، بدانید که بالاترین جهاد گفتن حق در برابر سلطان ستمگر است.

در مسئله بیان حق و اعلام مسائل الهى گرچه به ضرر خود باشد، عمل حضرت آسیه، و مؤمن آل فرعون، و حبیب نجّار، و ابوذر غفارى، و میثم تمّار، و رشید هجرى و حجر بن عدى و امثال اینان براى ما حجت شرعى ودلیل الهى است.

۱۸و۱۹.اندک شمردن خوبیهاى خود و بسیار دیدن زشتیهاى خویش

منشأ اندک دیدن خوبیهاى خود، گرچه بسیار باشد، و بسیار دیدن زشتى هاى خویش گرچه ا ندک باشد تجلى صفت با عظمت تواضع دروجود انسان است. و مبدأ بسیار دیدن خوبیهاى خویش گرچه قلیل باشد، و کم دیدن زشتى ها گرچه بسیار باشد عجب و خودبینى آدمى است.

انسانى که این معناى حقیقى را در ذات قلبش یقینى کرده که در تمام هستى و شئون خویش مملوک حضرت حق است، و آنچه خیر و برکت و خوبى و فضیلت در زندگى اوست فقط و فقط از جانب حضرت اوست و او را در این زمینه اختیارى نیست،و هر چه شر و رذیلت و گناه است برخاسته از هواى نفس وغرور اوست و ربطى به حضرت محبوب ندارد، عبادات و خوبیهاى بسیار خود را اندک بیند، و گناه و معصیت ناچیز خویش را بسیار پندارد، و بعبارت دیگر منشأ خوبى و طاعت را خود نداند، تا بسیار شمارد، و مبدء معاصى را او نبیند تا بسیارش را اندک داند.

آرى انسان وقتى خوبى را فقط و فقط از خدا بداند اندکش را بحساب حق بسیار بیند، و بحساب خود کم، زیرا خود را لایق آن خوبى نداند، و وقتى بدى را از خود بیند قلیلش را کثیر داند، چون گناه و معصیت هر چند کوچک و اندک باشد به علت این که مخالفت با خداى عظیم مى باشد بسیار است.

مسئله تواضع و عجب در دعاهاى گذشته صحیفه درحدى که لازم بود توضیح داده شد به جاى خودش مراجعه نمائید، در این قسمت فقط براى اینکه تا حدى به آفت عجب و اثر مثبت تواضع مطلع شویداشاره اى مى رود باشد که مطالعه اش وسیله تجلى رحمت حق در باطن گردد.

از معارف اسلامى و توضیحات شخصیت هاى بزرگى چون شیخ بهائى و علامه مجلسى و فیض کاشانى استفاده مى شود که: عجب وخودپسندى آدمى را در معرض هلاک و نابودى شخصیت قرار مى دهد، لذا خداوند متعال در قرآن کریم با بیانى روشن و عارى از ابهام به ما مى گوید:انتخاب میانگین و مرز اعتدال در امور، نمایانگر بهداشت روانى در رفتار و اخلاق است، و در اشاره به همین نکته است که مى فرماید:

«وَلا تُصَعّرْ خَدَّک لِلنّاسِ وَلا تَمْشِ فِى الْاَرْض مَرَحاً»:(۴۰۶)

چهره خود را براى مردم دژن مساز، و در زمین خرامان و خود راضى گام برندار.

معنى این سخن این است که اگر انسان بدون ترتیب و تهذیب، به خود واگذار شود، عجب و خودپسندى و عشق به خویشتن، او را در اختیار خود مى گیرد و غرور بر این گماندر او پدید مى آید که خود شخصاً خالق و آفریننده رفتارهاى خود مى باشد، و از این رهگذر به خود مى بالد و با احسان خویش بر مردم منت مى نهد و در نتیجه از خود راضى مى شود، و از خود راضى بودن از نشانه هاى نقص و کمبود روانى و نشان دهنده ابتلا و گرفتارى انسان به ضلالت و انحراف است.

بنابراین عجب، آفت و دردى است خطرناک که دل را از بصیرت ناتوان مى سازد، و گناهان را مخفى نگاه مى دارد، و اشتباهات را مى آراید و به لغزشها کمک مى کند تا آنجا که فرد معجب و خودپسندى، بدى خویش را احسان، و بخل و دریغ کارى خود را جودو سخا مى پندارد، او در گمان ها و تصوراتش خیال پرداز، و در حدس خویش به افکار دروغین و غیر واقعیت ها گرایش دارد، او فردى است که در حال سقوط و نابودى به نجات خویش معقتد است در حالى که در دریایى از تاریکى ها غوطه مى خورد.

«وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَى الْاِنْسانِ اَعْرَضَ وَ نَئآ بِجانِبِهِ»:(۴۰۷)

و آنگاه که ما بر انسان نعمت دهیم روى برگرداند و خود را از ما به یکسو افکند!

کسى که در مورد خویش گرفتار عجب و خودپسندى است قهراً به غرور و خودبینى گرایش مى یابد، و گناهان و جرم هاى سنگینى را که دستش بدآنهاآلوده است کوچک و ناچیز و اندک مى شمارد، و خیر و احسان ناچیزى که از او بظهور مى رسد بسیار و فزون از حد تلقى مى کند.

اما اگر حالت عالى تواضع هم چون خورشید از مشرق وجود انسان طلوع کند، تاحدى راه را از چاه به او مى مایاند، و بى شک خوبیهاى بسیار خود را اندک بیند و از بیانش شرمسار باشد، و بدیهاى اندک خود را بسیار انگارد و واز یادش غرق حیا و آزارم گردد.

تنها به راه دوست نباید زجان گذشت *** جز دوست هر چه هست بباید از آن گذشت

باشد برون زکون و مکان یار و در پیش *** هر کس که رفت از سر کون و مکان گذشت

آن مرحله است و ادیت اى کعبه مراد *** کارول قدم براه تو باید زجان گذشت

آدم بهشت کوى ترا داشت در نظر *** گندم بهانه کرد و زباغ جنان گذشت

بر آستان پیر مغان هر که سود سر *** پایش ز رفعت از سرنه آسمان گذشت

خواهد رسید بر دهن یار بى سخن *** هر کس که چون صغیر زنام و نشان گذشت

۲۰.ادامه طاعت

سرمایه اى در دنیا و آخرت براى انسان همچون طاعت و عبادت نیست.طاعت و عبادت چون با نیت خالصانه و صادقانه انجام گیرد، و شرایط باطنى و ظاهرى آن در حّد استعداد رعایت شود، موجب قرب و رضایت حق، و عامل جلب سعادت دنیا و آخرت، و مورث بهشت ابدى است.

کسالت و تنبلى در طاعت، دام شیطان، و از آثار هواى نفس،و باعث بریدن انسان از این فیض با عظمت الهى است.اهل عبادت و طاعت از متوقفّ ماندن از این سرمایه الهى تا بودند، دروحشت وترس بسر مى برند، و براى ثابت ماندن در این راه عشرى و ملکوتى بطور دائم از حضرت حق طلب مدد و توفیق مى نمودند.

البته خداوند عزیز در این زمینه ها دعا را به سرعت مستجاب مى کند، بشرطى که دعا کننده، دلش در دعا حاضر،و طعام و لباسش حلال و اشکش بدرگاه بى نیاز از سرنیاز جارى باشد.

او به تمام دعا کنندگان عنایت و لطف خاص دارد، بر اراده ازلى آنحضرت گذشته که به نیاز نیازمندان به دعا پاسخ گوید. او مهربان مولائى است که گدا را از عطا منع نکند، و خواهنده را از رسیدن به خواسته محروم ننماید.

پیر هرات گوید:کدام خلعت ما را نداد، کدام تشریف که ما را ارزانى نداشت، کدام لطف که در جریده کرم به نام ما ثبت نکرد؟!

مقربان درگاه عزت و ساکنان حضرت جبروت، انگشت تحیر در دهان تعجّب گرفته که شگرف کارى و عجب حالى که خاکیان را برآمد.

نواختگان لطف اواند، برکشیدگان عطف اواند، عارف بتعریف اواند، مشرّفان بتشریف اواند، و اصلان به ایصان اواند، نازان بوصال اواند، نرگس روضه وجود ایشانند، سرو باغ وجود ایشانند، حقّه درّ حکمت ایشانند، نور حدّقه عالم قدرت ایشانند.

الهى به عنایت ازلى تخم هدى کشتى،به رسالت انبیا آب دادى، به معونت و توفیق رویاندى،بنظر و احسان خود به برآوردى، از لطف تو در مى خواهم که سموم قهر از آن بازدارى و بادعدل بر وى نجهانى، کشته عنیت ازلى رابه رعایت ابدى مدد کنى.(۴۰۸)

۲۱.همراهى با مسلمان

همراهى با مردم مؤمن و مسلمان، داراى آثار و فوائد دنیوى و اخروى است، به تنهائى نمى توانکاسب سعادت دنیا و آخرت شد. همراهى با مسلمانان، انسان را به وضع آنان آگاه مى کند، و لیاقت خدمت به ایشانرابه آدمى عرضه مى دارد. انسان وقتى به خلوت رفت، و از مسلمانان جدا شد، درحقیقت از فیوضات الهیه محروم شده، و از بسیارى از کارهاى خیر بازمانده. مؤمن لازم است درتمام شئون زندگى ملازم مردم مؤمن باشد و از درد آنان خبر گیرد، و به علاج مشکلات آنان اقدام نماید.

به کوى عزلت نشستن، وبا همه قطع رابطه کردن نه اینکه هنر نیست، بلکه دامى از دامهاى خطرناک شیطان است.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

یدُ اللّهِ عَلَى الْجَماعَةِ،وَ الشَّیطانُ مَعَ مَنْ خَالَفَ الْجَماعَةَ یرْکضُ:(۴۰۹)

دست خدا بر سر جمعیت است، و شیطان همقدم کسى است که با جماعت مخالفت کند.

و نیز آنحضرت فرمود:

اَیها النّاسُ عَلَیکمْ بِالْجَماعَةِ،وَاِیاکمْ وَ الْفُرْقَةَ:(۴۱۰)

اى مردم با شما باد به جماعت، و بپرهیزید از تفرقه و پراکندگى.

و باز آنجناب روایت شده:

اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ،وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ:(۴۱۱)

با هم بودن رحمت،و جدائى و تفرقه عذاب است.

و آنحضرت فرمود:

مَنْ خَرَجَ مِنَ الْجَماعَةِ قَیدَ شِبْر فَقَدْ خَلَعْ رِبْقَةَ الْاِسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ:(۴۱۲)

هر کس به اندازه یک وجب از جماعت کناره رود، بند اسلام را ازگردنش خارج کرده است.

البته توجه داشته باشیم که منظور از این جماعت در آیات و روایات جماعت سالم و مجتمع بر حق، و جمعیت سالک الى اللّه است، نه جمعیتى که منحرف و گمراه و در بدعت و ضلالت است و به ظاهر ادعاى مسلمانى دارد، بر این معنا روایات مهم اسلامى دلالت مى کند.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله عَنْ جَماعَةِ اُمَّتِهِ؟فَقالَ:جَماعَةُ اُمَّتى اَهْلُ الْحَقَّ وَ اِنْ قَلُّوا:

از رسول خدا از جماعت امت پرسیدند؟فرمود:منظورم جمعیت اهل حق است گرچه عددشان اندک باشد.

از امیر المؤمنین علیه السلام از تفسیر سنّت و بدعت و جماعت و تفرقه پرسیدند، فرمود:سنّت بخدا قسم سنت محمد صلّى اللّه علیه و آله است و بدعت خلاف سنت، و جماعت و اللّه قسم جمعیت اهل حق است گرچه اندک باشند، و تفرقه معاشرت با اهل باطل است گرچه تعدادشان بسیار باشد.(۴۱۳)

ما طایفه شیعه بر مبناى همین آثار که حتى در کتب اهل سنت روایت شده خود را بر حق مى دانیم، ما به پیروى از اهل بیت افتخار داریم گرچه تعدادمان کم باشد، و از اهل باطل نفرت داریم کرچه همه اهل دنیا باشند. ما سقیفه و اصحاب آن را طبق آیات قرآن و همین روایات قبول نداریم گرچه تمام مردم آن روز به طرفدارى از آن برخاستند، ما مطیع امیر المؤمنین على علیه السلام هستیم گرچه در آن روز بیش از دوازه نفر یار نداشت.

ما پایبند به اصول هفتادودو نفر شهداى کربلائیم گرچه تعدادشان اندک است و از یزید و یزیدیان مدعى مسلمانى که شاگردان مکتب سقیفه اند بیزاریم گرچه تعدادشان از شماره فزون است.

قیلَ لِرَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: ما جَماعَةُ اُمَّتِک؟قالَ:مَنْ کانَ عَلَى الْحَقَّ وَ اِنْ کانُوا عَشَرَةً:(۴۱۴)

به رسول خداعرضه داشتند:جماعت امتّت کیست؟فرمود:آنان که بر حقّ اند گرچه ده نفر باشند.

۲۲. بیزارى از اهل بدعت

اهل بدعت بنابر تفسیر امیر المؤمنین علیه السلام آنان هستند که در جهت مخالف برنامه هاى حق و قرآن و رسول خدا حرکت مى کنند، و در حرکات وسکنات و اعمال خویش تابع آراء خود و هواى نفسند، گرچه تعداد آنان زیاد باشد.(۴۱۵)

اهل بدعت بنابر قول رسول خدا بدترین مردم و شریرترین خلق روى زمینند.(۴۱۶)

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

شَرُّ الْاُمُورِ مُحْدَثاتُها،اَلا وَکلُّ بِدْعَة ضَلالٌَُ،اَلا وَکلُّ ضَلالَة فَفِى النّارِ:(۴۱۷)

بدترین امور برنامه هاى من درآوردى ضدّ دین است، بدانید که هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى در آتش است.

على علیه السلام درباب خسارت و ضرر بدعت مى فرماید:

ما هَدَمَ الدَّینَ مِثْلُ الْبِدَعِ:(۴۱۸)

بمانند بدعتها چیزى باعث خرابى دین نشده است.

رسول خدا مى فرماید: بترس از این که ازخودبدعتى بر جاى نهى، که وزر آن ورزرعمل به آن در پرونده تو ثبت خواهد شد.(۴۱۹)

با پیروى از حضرت سجاد علیه السلام، از پیشگاه حضرت حق بخواهیم ما را از ایجاد بدعت و یا دنباله روى بدعت گذاران در پناه رحمتش حفظ فرماید:

نالیدن مهجوران سوز دگرى دارد *** حرفى که زدل خیزد بر دل اثرى دارد

گویند نیارد زد کس با تو مى گلگون *** ممکن بود این امّا خون جگرى دارد

حال دل من میپرس از ناوک مژگانت *** چون مى گذرد بروى از آن خبرى دارد

هر جا که دلى باشد از عشق تو مى نالد *** این برق به هر خرمن گوئى شررى دارد

بنیاد غم و شادى بس دیر نمى پاید *** هر صبح زپى شامى هر شب سحرى دارد

هین پیشه بد مگزین هان ریشه بدمنشان *** هر کرده مکافاتى هر کشته برى دارد

بایست صغیر انسان پوید ره حق ورنه *** این جنبش حیوانى هر جانورى دارد

این بود شرح مختصر بیست و دو برنامه اى که بفرموده حضرت زین العابدین از نشانه ها و علائم بندگان صالح و شایسته خدا است.

الهى ترا به عزّت و جلالت قسم، و ترا به آبروى حضرت على بن الحسن سوگند ما را به صفات صالحین از عباد و بندگانت آراسته فرما، تا قدرت ربودن گوى سعادت دنیا و آخرت را بدست آوریم، که راهى براى رسیدن به خیر دنیا و آخرت، و یافتن نجات ابدى، و عیش جاودانى جز راه صالحان و شایستگان

پی نوشت:


۲۹۸ مائده، ۸.

۲۹۹ انعام، ۱۵۲.

۳۰۰ نساء، ۵۸.

۳۰۱ آل عمران، ۸۶.

۳۰۲ "بحار" ج ۷۵، ص ۳۵۲.

۳۰۳ "بحار" ج ۷۸، ص ۲۴۸.

۳۰۴ "بحار" ج ۷۰، ص ۱.

۳۰۵ "بحار" ج ۷۷، ص ۱۷۱.

۳۰۶ "میزان الحکمة" ج ×۶ص ۸۶تا۸۹.

۳۰۷ "میزان الحکمة" ج ، ۶ص ۸۶تا۸۹.

۳۰۸ "بحار" ج ۷۶، ص ۳۶۷.

۳۰۹ ال عمران، ۵۷.

۳۱۰ انعام، ۲۱.

۳۱۱ لقمان، ۱۱.

۳۱۲ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۶.

۳۱۳ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۶.

۳۱۴ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۶.

۳۱۵ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۶.

۳۱۶ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۶.

۳۱۷ ـ"میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۷.

۳۱۸ ـ"میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۷.

۳۱۹ ـ"میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۷.

۳۲۰ ـ"میزان الحکمة" ج ۵، ص ۵۹۷.

۳۲۱ همان مدرک، ص ۵۹۹.

۳۲۲ همان مدرک.

۳۲۳ آل عمران، ۱۳۴.

۳۲۴ ـ"بحار" ج ۷۳، ص ۲۶۳.

۳۲۵ ـ"بحار" ج ۷۳، ص ۲۶۳.

۳۲۶ ـ"بحار" ج ۷۳، ص ۲۶۳.

۳۲۷ "جامع الاخبار" ص ۱۸۶.

۳۲۸ "جامع الاخبار" ص ۱۸۶.

۳۲۹ بقره، ۱۹۱.

۳۳۰ بقره، ۱۹۳.

۳۳۱ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۳۸۳.

۳۳۲ انفال، ۱.

۳۳۳ حجرات، ۹ ۱۰.

۳۳۴ حجرات، ۹ ۱۰.

۳۳۵ "بحار" ج ۷۵، ص ۲۴بنقل از "نهج البلاغه".

۳۳۶ ـ"میزان الحکمة" ج ۵، ص ۳۶۲ و ۳۶۳.

۳۳۷ ـ"میزان الحکمة" ج ۵، ص ۳۶۲ و ۳۶۳.

۳۳۸ "میزان الحکمة" ج ۵، ص ۳۶۲ و ۳۶۳.

۳۳۹ نور، ۱۹.

۳۴۰ "طرائف الحکم" ج ۲، ص ۳۷، بنقل از "بحار".

۳۴۱ "مستدرک" ج ۳، ص ۴۰۳."بحار" ج ۲۴، ص ۳۰۳.

۳۴۲ آل عمران، ۱۵۹.

۳۴۳ "بحار" ج ۷۵، ص ۵۲.

۳۴۴ "بحار" ج ۷۵، ص ۵۳.

۳۴۵ ـ"بحار" ج ۷۵، ص ۵۵ ۵۹.

۳۴۶ ـ"بحار" ج ۷۵، ص ۵۵ ۵۹.

۳۴۷ ـ"بحار" ج ۷۵، ص ۵۵ ۵۹.

۳۴۸ ـ"بحار" ج ۷۵، ص ۵۵ ۵۹.

۳۴۹ مائده، ۵۴.

۳۵۰ "بحار" ج ۷۵، ص ۱۱۷.

۳۵۱ "معانى الاخبار" ص ۳۸۱.

۳۵۲ "بحار" ج ۷۵، ص ۱۱۹.

۳۵۳ "بحار" ج ۷۵، ص ۱۱۹.

۳۵۴ "بحار" ج ۷۵، ص ۱۲۰.

۳۵۵ "بحار" ج ۷۵، ص ۱۲۰.

۳۵۶ "کافى" ج ۲، ص ۱۲۳.

۳۵۷ "کافى" ج ۲، ص ۱۲۳.

۳۵۸ "بحار" ج ۷۵، ص ۱۳۵.

۳۵۹ لقمان، ۱۹.

۳۶۰ "بحار" ج ۷۱، ص ۳۳۷.

۳۶۱ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۶۰۶.

۳۶۲ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۶۰۷.

۳۶۳ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۶۰۷ ۶۰۸.

۳۶۴ ـ"میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۶۰۷ ۶۰۸.

۳۶۵ ـ"میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۶۰۷ ۶۰۸.

۳۶۶ ـ"میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۶۰۷ ۶۰۸.

۳۶۷ نساء۳۶.

۳۶۸ "بحار" ج ۷۴، ص ۱۵۷.

۳۶۹ "بحار" ج ۷۴، ص ۱۵۷.

۳۷۰ "بحار" ، ج ۷۴، ص ۱۵۸ ۱۵۹.

۳۷۱ "بحار" ، ج ۷۴، ص ۱۵۸ ۱۵۹.

۳۷۲ ـ"بحار" ، ج ۷۴، ص ۱۵۸ ۱۵۹.

۳۷۳ "بحار" ج ۷۴، ص ۱۶۲.

۳۷۴ ـ"بحار" ج ۷۴، ص ۱۶۲.

۳۷۵ ـ"بحار" ج ۷۴، ص ۱۶۹.

۳۷۶ ـ"بحار" ج ۷۴، ص ۱۷۱.

۳۷۷ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۸۹.

۳۷۸ "میزان الحکمة" ج۷، ص ۴۸۱ ۴۹۰.

۳۷۹ "میزان الحکمة" ج۷، ص ۴۸۱ ۴۹۰.

۳۸۰ "میزان الحکمة" ج۷، ص ۴۸۱ ۴۹۰.

۳۸۱ "میزان الحکمة" ج۷، ص ۴۸۱ ۴۹۰.

۳۸۲ "میزان الحکمة" ج۷، ص ۴۸۱ ۴۹۰.

۳۸۳ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۰ ۴۹۱.

۳۸۴ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۰ ۴۹۱.

۳۸۵ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۰ ۴۹۱.

۳۸۶ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۰ ۴۹۱.

۳۸۷ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۱.

۳۸۸ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۱.

۳۸۹ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۱.

۳۹۰ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۲.

۳۹۱ ـ"میزان الحکمة" ج ۷، ص ۴۹۲.

۳۹۲ دهر، ۸ ۹ـ.

۳۹۳ ـدهر، ۸ ۹ـ.

۳۹۴ "مجموعه ورّام" جلد ۲، ص ۱۰.

۳۹۵ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۱۵۴.

۳۹۶ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۱۵۴.

۳۹۷ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۱۵۴.

۳۹۸ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۱۵۴.

۳۹۹ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۱۵۵.

۴۰۰ "میزان الحکمة" ج ۷، ص ۱۵۶.

۴۰۱ نساء، ۱۳۵.

۴۰۲ ـ"بحار" ج ۷۰، ص ۲۸۸.

۴۰۳ ـ"بحار" ج ۷۴، ص ۱۵۷.

۴۰۴ "بحار" ج ۷۰، ص ۱۰۷.

۴۰۵ "میزان الحکمة" ج ۲، ص ۴۶۹.

۴۰۶ لقمان، ۱۸.

۴۰۷ فصلّت، ۵۱

۴۰۸ ـ"کشف الاسرار" ج ۹، ص ۱۱۷.

۴۰۹ "میزان الحکمة" ج ۲، ص ۵۲۷.

۴۱۰ ـ"میزان الحکمة" ج ۲، ص ۵۲۷.

۴۱۱ ـ"میزان الحکمة" ج ۲، ص ۵۲۷ـ ۵۲۸.

۴۱۲ ـ"میزان الحکمة" ج ۲، ص ۵۲۷ـ ۵۲۸.

۴۱۳ ـ"کنزل العمال" ج۱، خبر۱۶۴۴.

۴۱۴ "بحار" ج ۲، ص ۲۶۶.

۴۱۵ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۸۰ ۳۸۱.

۴۱۶ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۸۰ ۳۸۱.

۴۱۷ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۸۰ ۳۸۱.

۴۱۸ ـ"میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۸۰ ۳۸۱.

۴۱۹ "میزان الحکمة" ج ۱، ص ۳۸۰ ۳۸۱.