سید مرتضی مرتضوی لنگرودی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۲ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} «فقيه فرزانه» '''زادگاه، خاندان و دوران كودكي''' لنگرود، يكي ا...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«فقيه فرزانه»

زادگاه، خاندان و دوران كودكي

لنگرود، يكي از شهرهاي مذهبي استان گيلان است و آبادي قاضي محله از روستاهاي شرقي لنگرود مي‌باشد كه نام قديمي آن «رود پست» بوده و به سبب سكونت گروهي از سادات و بزرگان در آن، به قاضي محله يا قاضي كلايه معروف شده است. سادات ساكن در اين ناحيه، حسيني هستند و نسب آنان از طريق امام سجاد عليه السلام به حضرت ابا عبدالله عليه السلام مي رسد. آنان در آغاز، ساكن تنكابن بوده و از آن جا به رود پست مهاجرت كرده‌اند. سادات قاضي محله از قديم مورد تكريم و احترام اهالي اين سامان بوده اند. مدفن يكي از آنان به نام سيد كريم كه انساني پارسا و وارسته بوده است، داراي قبه و بارگاه و مورد توجه مردم و زيارتگاه اهالي است.

از رجال مشهور سادات قاضي محله، مير سعيدي لنگرودي است. نامبرده، فرزندي به نام سيد حسين داشت. اين مرد زاهد و پرهيزگار در روستاي فتيده در حوالي قاضي محله از طريق زراعت و دامداري امرار معاش مي نمود. تا آن كه در سال 1306 ق. صاحب فرزندي گرديد و او را «مرتضي» ناميد. دوران كودكي مرتضي در آبادي فتيده و نيز قريه قاضي محله سپري گرديد. به سبب تربيت در آغوش مادري نيك نهاد و پرورش‌هاي پدري پارسا و نيز استعدادهاي ذاتي خود، در همين سنين كودكي، در مدت شش ماه، تلاوت قرآن را فراگرفت و همزمان با آن در مكتب‌خانه‌هاي مرسوم آن زمان با مقدمات زبان و ادبيات فارسي آشنا گرديد.

هنگامي كه اين كودك دوران طفوليت را سپري كرد و به چهاردهمين بهار زندگي پانهاد، شوق تحصيل علوم ديني او را به جانب مدرسه جامع لنگرود كشانيد؛ اما براي ياري رساندن به پدرش، يك سوم سال را در امور كشاورزي به كمك وي پرداخت و در دو ثلث ديگر سال، به فراگيري دانش ديني مشغول گرديد.

از برنامه‌هاي جالب آن زمان در حوزه‌هاي علميه لنگرود، لاهيجان، آستانه اشرفيه و... اين بود كه به هنگام تعطيلات و در اوقات فراغت، طلبه‌ها از شهري به شهر ديگر مي‌رفته و با طلاب آن ديار به بحث و مناظره علمي مي‌پرداخته‌اند. سيد مرتضي كه از نظر هوش و توانايي ذهني و قوه حافظه در بين همگنان خويش بي‌نظير بود، با قدرت بيان و تسلط بر مباحث مطرح شده، غالباً در اين مسافرت‌ها و مجالست‌ها بر حريف خويش غالب مي‌آمد. حتي گاهي موفقيت‌هاي علمي وي، شگفتي اساتيد را برمي‌انگيخت و مواردي پيش مي‌آمد كه او در ضمن بحث‌ها بر مدرسين خويش پيشي مي‌گرفت. خودش به فرزندانش گفته بود: هر كتابي را كه از استاد مي‌آموختم، بلافاصله آن را تدريس مي‌كردم. گاهي در حالي كه اواخر كتاب را فرامي‌گرفتم، ابتداي آن را درس مي‌دادم.[۱]

شوق دانش اندوزي

سيد مرتضي پس از آموختن مقدمات علوم حوزوي در نزد اساتيد مدرسه علميه لنگرود، در سال 1323 يا 1322 ق. براي ادامه تحصيل به رشت رفت. در اين حوزه، او محضر روحاني مبارز و مجتهد پرآوازه، آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضياء بري (1294-1357 ق) را درك كرد و معالم را نزد او آموخت. يادآور مي شود اين عالم فرزانه صومعه سرا جزو جوانترين مجتهدان گيلاني بود كه در سن 28 سالگي به مقام اجتهاد دست يافت. وي از شاگردان مشهور مرحوم آخوند خراساني بود. در اجازه اجتهاد مرحوم آخوند براي وي، مطالبي آمده كه براي كمتر كسي گفته شده است. چنين اجازه‌اي مقامات علمي و تقواي وي را مورد تأييد قرار مي‌دهد.[۲]

سيد مرتضي در حوزه علميه رشت، معطول را نزد آقا شيخ محمد صيقلاني (منسوب به آبادي صيقلان از دهستان شفت و از توابع شهرستان فومن) و آقا شيخ محمد زرگر ياد گرفت. در همان اوان جواني، اين طلبه مشتاقِ معارفِ قرآن و عترت، به قزوين رفت و در حوزه اين شهر شرح لمعه، مقداري از قوانين، الهيات و شرح تجريد را از محضر مرحوم حاج ملا علي طارمي و شيخ يونس نامي فراگرفت و بدين گونه سطوح اوليه دروس حوزوي را تكميل نمود و راهي تهران شد.

در آن زمان حوزه تهران، مجمع فقيهان بزرگ، حكيمان و عارفان مشهور بود. در اين حوزه سيد مرتضي سطوح عالي دانش ديني را نزد حضرات آيات: آقا سيد محمدرضا افجه‌اي، آقا شيخ محمدرضا نوري، شيخ عبدالنبي نوري و آقا سيد محمد تنكابني تكميل كرد و در حكمت و فلسفه و معارف عرفاني محضر بزرگاني چون: حاج شيخ علي نوري، آقا ميرزا هاشم اشكوري، آقا ميرزا حسن كرمانشاهي و آقاميرزا محمود قمي را درك كرد.[۳]

تا سال 1335 ق. كه در تهران اقامت داشت، به گفته خودش - بيشتر ايام به آموختن فلسفه و عرفان مشغول بوده است؛ با اين كه به مباحث فقه و اصول، گرايش بيشتري داشته است. نامبرده با كوله‌باري از معرفت در عرصه فقه و حكمت و عرفان، حوزه تهران را ترك نمود و براي كمك به پدرش در امر كشاورزي، به گيلان بازگشت و تا سال 1338 ق. در آن ناحيه ماندگار شد. البته در اين مدت از درس و بحث غافل نبود و با دوست ديرينه خود آقاي طلوعي اشكوري به مباحثات علمي مشغول بود و از محضر عالم جليل القدر آقا شيخ علي اكبر فتيدهي بهره برد.[۴]

در محضر آيت الله نائيني

سيد مرتضي در سال 1338 ق. وطن را به قصد اقامت در عتبات عراق ترك نمود و به نجف اشرف رفت. وي براي انتخاب استاد، ابتدا در درس هاي علما حضور مي‌يافت؛ تا آن كه شيوه تدريس آيت الله نائيني را پسنديد. او به درس اين محقق، علاقه زائدالوصفي نشان داد و به قدري تحت تأثير انديشه‌هاي اين بزرگمرد عرصه فقاهت قرار گرفت كه غالباً حاضر نبود سخن مخالف مباني ايشان را بشنود. دليل ترجيح اين استاد بر ديگران، اين بود كه محقق نائيني بر آراء و انديشه‌هاي فقهي و اصولي شیخ مرتضی انصاری احاطه كاملي داشت؛ چنان كه براي فرزندش آيت الله حاج سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي نقل كرده بود كه ميرزاي نائيني با يكي از معاريف زمان (مرحوم حاج شيخ حسن كربلايي) تمامي كتاب هاي مرحوم شيخ، حتي آن چه را كه آن مجتهد پرآوازه بر اوراقي كوچك يادداشت نموده بود، مباحثه مي كرده‌اند.

مرحوم لنگرودي، با فراست درمي يابد كه محقق نائيني به خوبي مي‌تواند بيانات شيخ مرتضي انصاري را تشريح و افكار و نظراتش را مستند نمايد. ديگر جاذبه‌هاي درس نائيني براي وي آن بود كه ايشان به صورت دسته‌بندي و با بياني روان، مطالب را بيان مي كرد و به دليل برخورداري از حافظه‌اي قوي، تدريس او، متنوع و با حواشي بسيار همراه بود؛ به عبارت ديگر، مطالب را با شاخ و برگ، مقدمات و مؤخرات بسيار بيان مي كرد، كه اين ويژگي، به درس او شيريني، تنوع و جاذبه‌اي ويژه مي‌بخشيد. او با اين مقام والاي علمي و معنوي توانست شاگرداني آگاه به زمان و فاضل براي عالم اسلام تربيت كند.

سيد مرتضي بيش از يك دوره اصول مرحوم نائيني را به تفصيل و با نظم و ترتيب خاصي به نگارش درآورد و از بحث فقه ايشان هم مباحثي چون: قضا، معاملات، طهارت و صلاة را تقرير كرد. شايسته است نوشته‌هاي ايشان به زيور طبع آراسته شود و در دسترس مشتاقان فقه و اصول قرار گيرد؛ زيرا اين نوشته‌ها تقريرات درس استادي است كه در دانش‌هاي گوناگون، مانند: ادبيات فارسي و عربي، فلسفه، اصول، كلام و فقه تبحر داشت؛ در فقه، يگانه عصر خود و در اصول، نوآور و مجدد اين دانش بشمار مي رفت و در ميان علما به كثرت تحقيق و تدقيق و ژرف انديشي معروف بود. و به مقامي رسيد كه اكثر معاصران، نظريات وي را همسنگ با تفكرات آخوند خراساني دانسته و از او پيروي كرده‌اند.[۵]

آيت الله سيد مرتضي مرتضوي لنگرودي هميشه از محقق نائيني به بزرگي ياد مي‌كرد و مقام علمي او را مي‌ستود و مي‌گفت: خيلي به شاگردان خود توجه داشت، هر كس را به ميزان توانايي علمي‌اش تكريم مي‌نمود؛ حتي در جلسه درس او، عده‌اي از خواص ايشان جايگاه ويژه‌اي داشتند كه افراد ديگر نمي‌توانستند آن را اشغال كنند. با آن كه به دلايلي، وجوه كمي به دستش مي رسيد، همان را صرف طلاب مي‌كرد.

آيت الله مرتضوي لنگرودي درباره چگونگي دريافت اجازه از آيت الله نائيني گفته است: وقتي خواستم به ايران برگردم، به محضر آيت الله آقا سيد جمال‌الدين گلپايگاني رفتم كه از خواص مرحوم نائيني بود. به ايشان گفتم: به آقا ميرزا بگوييد، مي خواهم به وطن برگردم اگر مي‌خواهند اجازه‌اي مرقوم بفرمايند، لطف كنند. آيت الله نائيني به آقا سيد جمال گلپايگاني فرموده بود: «لنگرودي واسطه نمي‌خواهد، هر وقت خواست به ايران برود خودش بيايد». از اين رو، آيت الله مرتضوي لنگرودي به محضر استادش مي‌رود و او اجازه كم‌نظيري براي شاگردش مرقوم مي‌فرمايد كه در اوراق ايشان موجود است.[۶]

اساتيد ديگر

1. آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني: اگر چه آيت الله لنگرودي به مباني فقهي و اصولي آيت الله نائيني اهميت مي داد، ذوق فقهي مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني هم برايش جاذبه داشت. آيت الله اصفهاني، پس از تحصيلات علوم عقلي و نقلي در اصفهان، به سال 1310 ق. به نجف رفت و اندوخته‌هاي خود را در فقه و اصول تكميل نمود و در زمره اعاظم علماي اصول و فقه قرار گرفت. آن مرحوم در طي مدت 27 سال كه مرجع تقليد شيعيان بود، توانست با درايت و كفايت بي نظير حوزه‌هاي نجف اشرف، كربلاي معلا، سامرا و كاظمين را اداره كند. او تمام ساعات عمرش را صرف تدريس و تربيت شاگردان فاضل، ترويج مباني تشيع، مكارم اخلاق و حل و فصل امور شيعيان مي كرد. مقام علمي او چنان بود كه گفته شده است: هزار نفر كه اغلب به رتبه اجتهاد رسيده بودند، در درس او حاضر مي شدند. او كه با 28 واسطه نسبش به امام كاظم عليه السلام مي رسيد، بسياري از فضايل و مكارم اخلاقي را از اجداد طاهرين خويش به ارث برده بود.[۷]

آيت الله اصفهاني به خوبي به استعداد آيت الله لنگرودي پي برده بود و به وي توجه زيادي داشت. آيت الله لنگرودي نقل كرده است كه هنگام بازگشت به ايران، مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني فرمود: «امثال شما نبايد حوزه را ترك كنند». وي مي افزايد: ايشان گمان كرده بودند كه مشكلات معيشتي مرا وادار به چنين تصميمي نموده است، از اين رو داستاني از زندگي خويش را برايم بيان نمود و فرمود: «روزي كه وارد نجف اشرف شدم، تنها دو روپيه داشتم. آن مبلغ اندك را هم به خادم مدرسه دادم كه حجره‌اي برايم مهيا كند؛ آهي در بساط نداشتم، توكل بر خدا كردم و مشغول تحصيل شدم. اين هم وضع كنوني من است كه مي بيني.» منظور استادم آن بود كه با وجود مشكلاتي كه داري، آينده ات درخشان است. اما من به ايشان عرض كردم كه از لحاظ اقتصادي مشكلي ندارم؛ بلكه به دليل ناسازگاري آب و هواي نجف نمي توانيم در اين شهر بمانيم. آيت الله اصفهاني فرموده بود: «حال كه در رفتن به ايران مصمم هستيد، سعي كنيد در حوزه‌اي اقامت جوييد كه بيشتر از وجودتان استفاده شود».[۸]

2. آيت الله آقا ضياءالدين عراقي: وي به علم اصول طراوت بخشيد و با نوآوري‌هاي دقيق خويش اين دانش را بر تارك دروس حوزوي درخشان نگاه داشت.[۹] آيت الله لنگرودي به هنگام مهاجرت علماي نجف به ايران (به دليل اعتراض آنان به تبعيد آيت الله خالقي از سوي حكومت عراق)، در درس مرحوم محقق عراقي حضوري فعال داشت.

3. آيت الله آقا شيخ جواد بلاغي: مرحوم بلاغي در حالي به پرورش پاسداران آينده دين و دانش همت گماشت و به باغباني گل‌هاي لطيف گلستان انديشه مبادرت نمود كه هنوز گرد و غبار جهاد بر سر و رويش بود. آيت الله لنگرودي از پرتو اين خورشيد فقاهت نيز نور گرفت و به ويژه در درس كلام و تفسير، كه رشته‌هاي تخصصي آيت الله بلاغي بودند، حاضر مي شد.[۱۰]

جلسات تفسير استاد، به هنگام تعطيلي دروس حوزه تشكيل مي شد. ميوه پرحلاوت اين درس بابركت، تفسير آلاءالرحمن است كه تكميل نشد و مرحوم آيت الله لنگرودي از ناتمام ماندن اين تفسير گرانسنگ ابراز تأسف مي كرد. سيد مرتضي لنگرودي، درباره آيت الله بلاغي مي‌گويد: اين استادم، در دفاع از اسلام بسيار اهتمام مي‌ورزيد و با قلم قوي خود آثار ارزنده‌اي به يادگار نهاد. اما با اين همه درخشندگي علمي، كسي در امور زندگي به وي كمك نمي‌كرد و كارهاي شخصي منزل و خريد مايحتاج زندگي را خود انجام مي‌داد.[۱۱]

پرتو افشاني

سابقه تدريس اين مجتهد پرآوازه به دوران نوجواني و جواني بازمي‌گردد؛ زماني كه مشغول فراگيري مقدمات و مرحله نخست سطح حوزه بود. ايشان، در حوزه تهران ضمن فراگيري حكمت، فقه و اصول، در مدرسه صدر براي جمع كثيري از طلاب جوان شرح لمعه و هدايه ميبدي را تدريس مي‌كرد.[۱۲]

پس از فتح قله‌هاي فقاهت نزد دانشوران حوزه نجف و كسب توانمندي‌هاي علمي و فوق‌العاده، به سال 1342 ق. به ايران بازگشت. در اين زمان، اشتهار علمي وي به مرتبه‌اي رسيد كه شرح حال نگاران او را يكي از آيات و مدرسين بزرگ در قرن اخير معرفي كرده و در وصفش نوشته‌اند: او فقيهي محقق، مجتهدي اصولي، مفسري محدث و مدقق بود. در مدت اقامت در ايران، به تدريس و فيض رساندن مشغول بود؛ اما دو سال بعد، يعني در سال 1344 ق. به نجف اشرف مراجعت نمود و در توقف ده ساله خود در اين شهر مقدس، به تدريس علوم حوزوي و تربيت شاگردان فاضل اهتمام داشت.

يكي از تلاش هاي آيت الله بروجردي براي احياي حوزه علميه قم، دعوت از علماي بلاد ديگر بود. او به كساني كه قادر بودند در حوزه قم منشأ اثر باشند، بها مي‌داد و از اين جهت از آيت الله سيد مرتضي مرتضوي لنگرودي معروف به «حاجي مجتهد» دعوت كرد كه به قم بيايد تا در ارتقاي سطح علمي فضلاي اين شهر مقدس سهيم باشد. مرحوم آيت الله لنگرودي با قبول دعوت آيت الله بروجردي، به قم مهاجرت نمود؛ هر چند علماي عراق ابتدا به هجرت او رضايت نمي دادند. به هر حال، او در قم نيز به عنوان استادي برجسته، به تدريس اشتغال داشت. در اين زمان حضرت آيت الله حاج عليرضا ممجد - كه از جانب همسر آيت الله لنگرودي با ايشان نسبت داشت - در مسجد عشقعلي در درس خارج فقه و اصول اين استاد نامدار حضور مي يافت و از آن بهره مي‌گرفت.[۱۳]

روش تدريس آيت الله لنگرودي اين گونه بود كه پيش از تدريس، ابتدا مطالب را به صورت مستدل و دسته‌بندي شده مي‌نوشت و در واقع براي هر جلسه‌اي از تدريس، برنامه‌ريزي آموزشي حساب شده‌اي داشت تا با پرهيز از پراكنده گويي، مباحث اصلي را تفهيم كند. مدت اقامت آيت الله لنگرودي در شهر مقدس قم، سيزده ماه طول كشيد. او در سال 1355 ق. بار ديگر به نجف اشرف مشرف گرديد و تا سال 1361 ق. در حوزه‌هاي اين شهر به تدريس فقه و اصول در عالي ترين سطح (خارج) مشغول بود، اما در اين سال به دليل بيماري و نيز مشكلات خانوادگي، به ايران بازگشت و در تهران اقامت نمود.

تلاش‌هاي آموزشي، فرهنگي و تبليغي

مدرسه و مسجد حاج ابوالفتح از آثار قديمي تهران است كه در دوران ناصرالدين شاه قاجار به سال 1297 ق. به همت مرحوم حاج ابوالفتح تأسيس شده و مرحوم آيت الله حاج ملا علي كني وقفنامه آن را نوشته است. بعدها اين مسجد بر اثر بي توجهي و احداث خيابان، به صورت ويرانه‌اي درآمد و زيرزمين و شبستان بالاي آن، غيرقابل استفاده شد. تنها، شبستان كوچكي در داخل مدرسه بود كه در فصول معتدل و گرم از آن استفاده مي كردند.

مدرسه هم با روي كار آمدن رضاخان، همچون ساير مدارس علوم ديني دستخوش حوادث ناگوار آن زمان شد و در اثر سهل انگاري متولي و اداره اوقاف حتي حجره‌هاي آن را صاحبان مشاغل تصاحب كردند. اين وضعيت اسفبار تا بعد از شهريور 1320 ش. ادامه داشت، تا آن كه آيت الله لنگرودي به دعوت اهالي تهران براي اقامه نماز جماعت و خدمات فرهنگي و علمي در مسجد مذكور به اين شهر آمد و براي احياي مدرسه و مسجد - كه در حوالي ميدان قيام واقع شده است - در همان ساختمان مخروبه و مرطوب اقامه جماعت كرد. نمناكي مسجد به قدري شديد بود كه ايشان دچار پادردي شديد شد لذا تا آخر عمر از اين كسالت رنج مي‌برد.

سرانجام ايشان در مراسم شكوهمند نماز عيد فطر براي تجديد بناي مسجد از مردم آن نواحي دعوت به همكاري نمود. با اهتمام آن فقيه فرزانه و همياري مردم، كار ساختن مسجد، در سال 1370 ق. آغاز گرديد و سال بعد خاتمه يافت. براي احياي مدرسه، آيت الله لنگرودي شخصاً دست بكار شد و در نخستين مرحله با جديت فراوان حجره‌هاي آن را از افراد غاصب و نااهل باز پس گرفت و بعد از آماده كردن آن براي تحصيل و سكونت، در اختيار طلاب نهاد. سپس كتابخانه‌اي براي استفاده استادان و شاگردان بنيان نهاد و پس از تحمل رنج‌هاي فراوان اين مكان مخروبه را به صورت مدرسه‌اي فعال درآورده و با تلاش مداوم وي، اين حوزه علوم ديني رونق گرفت و شاگردان برجسته‌اي را تحويل جامعه داد.

آيت الله لنگرودي در ابتدا شخصاً سطوح اوليه تا مكاسب و كفايه و بعدها درس خارج را در اين مدرسه تدريس مي نمود.[۱۴] ايشان بر وضع تحصيلي و تربيتي طلاب نظارت كامل داشت و منظور مقرراتي را وضع كرده بود:

  • 1. طلاب مدرسه نبايد غير از فراگيري علوم ديني، به كارهاي ديگر اشتغال داشته باشند؛ زيرا جوينده معارف اسلامي بايد تمام جد و جهدش در همين راستا باشد تا بتواند به جايي برسد.
  • 2. در هر حجره‌اي حداقل يك نفر بايد شب خواب باشد.
  • 3. هر چند ماه يك بار آزموني برگزار شود و طلاب مدرسه بايد در آن شركت جويند.
  • 4. طلبه‌ها بايد در دروس جنبي از جمله كلاس‌هاي اعتقادي، كه خود ايشان در شب‌هاي پنج شنبه تدريس مي‌كردند، حضور مي‌يافتند تا باورها و اعتقادات خويش را تعميق و غنا بخشند.

بر اثر اين نظارت‌ها و دقت‌ها، مدرسه حاج ابوالفتح در ميان مراكز علوم ديني تهران به موقعيت درخشنده‌اي رسيد و به پرورش طلاب فاضل مباهات مي‌نمود. گفتني است كه هم اكنون يكي از فرزندان دانشمندش اين مدرسه را اداره مي‌كند. تا قبل از شهريور سال 1320 ش. نسبت به برگزاري جلسات مذهبي محدوديت‌ها و فشارهاي زيادي صورت مي‌گرفت و به همين دليل، اين گونه مجالس به صورت مخفي در منازل تشكيل مي شد. بعد از اين تاريخ، گرچه از چنين تنگناهايي كاسته شد، ولي روال گذشته همچنان ادامه يافت. در همين سال‌ها، مردم تهران از آيت الله لنگرودي تقاضا مي‌كنند كه در كنار تدريس و امامت جماعت و سرپرستي مدرسه حاج ابوالفتح، هيأتي را تشكيل دهند. ايشان قبول مي‌كنند، اما شرط مي‌كنند كه مكان تشكيل آن، مسجد باشد. سرانجام هيأت مرتضويون تشكيل مي‌شود؛ ولي پس از مدتي به عللي، اين مراسم در منازل برگزار مي‌شود و خود ايشان سخنراني مي‌كردند. به بركت اين محفل مذهبي، هيأت جوانان مرتضويون تشكيل شد و چند ماه بعد، كودكان و نوجوانان نيز تشويق شدند و هيأت كودكان مرتضويون نيز پايه‌گذاري گرديد.[۱۵]

آيت الله لنگرودي در سال‌هاي 1361 تا 1372 ق. يعني يازده سال، در تهران به خدمات علمي، فرهنگي و تبليغي مشغول بود. در همين سال براي زيارت عتبات عاليات به عراق رفت و در مراجعت از اين سفر معنوي در قم رحل اقامت انداخت و در حوزه علميه قم مدت‌ها به تأليف و تدريس مشغول شد و تا پايان عمر، روشني بخش محفل برخي از اهل فضل و معرفت بود.[۱۶]

تأليفات ارزنده و پژوهش‌هاي آموزنده

آيت الله سيد مرتضي مرتضوي لنگرودي به موازات تدريس و تبليغ، از تلاش‌هاي علمي و نگارش غافل نبود. برخي از آثار ايشان، تقرير درس اساتيدش مي‌باشد و پاره‌اي از آن ها مطالبي است كه خود براي ارائه در جلسات آموزشي حوزه تدوين كرده بود. البته از آن جا كه نامبرده مدام در حال مسافرت از ناحيه‌اي به ناحيه ديگر بود و نيز به دليل برخي دشواري‌ها و حوادث، بخشي از جزوات اين فاضل گرانقدر در هنگام نقل و انتقالات از بين رفته است. تأليفات و تقريرات ايشان به شرح ذيل مي‌باشند:

  • 1. تقريرات درس اصول فقه مرحوم محقق نائيني در يك دوره كامل (مبسوط و مفصل)؛
  • 2. كتاب المتاجر (تقرير درس مرحوم نائيني، يك دوره كامل)؛
  • 3. شرح مبسوطي بر بخش طهارت كتاب عروة الوثقي؛
  • 4. رساله‌اي در منجزات مريض؛
  • 5. كتاب الصلوة (تقرير درس نائيني)؛
  • 6. كتاب الطهارة؛
  • 7. كتاب الخمس؛
  • 8. رساله‌اي در توسعه ارض غصبيه؛
  • 9. رساله‌اي در حدوث عالم؛
  • 10. رساله‌اي در اثبات اصول و عقايد مشتمل بر مسايلي چون: شفاعت، عدم تحريف قرآن و وجوه اعجاز اين كلام الهي؛
  • 11. رساله‌اي در قضا (ناتمام)؛
  • 12. رساله‌اي در تفكيك بين اراده استعمالي و جدي؛
  • 13. رساله‌اي در مبحث آب كُر؛
  • 14. رساله‌اي در مبحث اجتهاد؛
  • 15. رساله‌اي در حرمان زوجه از ارث؛
  • 16. رساله‌اي در اراده استقلاليه؛
  • 17. رساله‌اي در مبحث اجتهاد؛
  • 18. رساله‌اي در مبحث تقليد؛
  • 19. حواشي بر مكاسب شيخ انصاري (ناتمام)؛
  • 20. حاشيه بر رسائل شيخ مرتضي انصاري (ناتمام)؛
  • 21. كتاب الصوم كه تقرير درس يكي از استادانش مي باشد (ناتمام)؛
  • 22. جزواتي مشتمل بر مسايل گوناگون فقهي.[۱۷]

در ميدان مبارزه با ستم

سال 1324 ق. آغاز زمزمه‌هاي مشروطه‌خواهي بود. آن زمان آيت الله لنگرودي در سنين جواني بود، نزد آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضياء بُري به فراگيري مقدمات سطح حوزه اشتغال داشت. استاد، كه از تباهي‌هاي استبداد قاجار به ستوه آمده بود، در همان سال به جرگه آزادي خواهان پيوست و رياست و رهبري انجمن ابوالفضلي را عهده‌دار شد. اين تشكيلات براي در امان ماندن از تعرض دستگاه طاغوت و نيز براي آن كه بتواند آزادانه به مباحث اجتماعي و سياسي بپردازد، در قالب هيأت مذهبي فعاليت مي كرد.

سيد عبدالوهاب تأثير افكار انقلابي استادش (آخوند خراساني) رهبري روحانيت رشت را در انقلاب مشروطه عهده‌دار بود، شاگردان خود را براي ستيز با ستم تهييج مي‌كرد. آيت الله لنگرودي نيز با تأثيرپذيري از استادش به مبارزان مشروطه خواه پيوست و از همان سنين جواني ستيز با ستم را در برنامه كار خود قرار داد. آخرين حكمران گيلان كه فرمانداري‌اش با انقلاب مشروطه مصادف شد، آقا بالاخان سردار افخم بود كه با مشروطه خواهان خصومت مي‌ورزيد و موفق گرديد بسياري از آزادي‌خواهان و روشنفكران را تبعيد يا روانه زندان كند كه از جمله آنان، سيد عبدالوهاب صالح، مجتهد معروف رشت بود؛[۱۸] اگر چه با وساطت عده‌اي سيد عبدالوهاب از تبعيد رهايي يافت و با تشكيل انجمن ايالتي به رشت دعوت گرديد و به اجراي وظيفه نمايندگي مشغول گشت. همچنين هنگامي كه روس ها، به شمال كشور هجوم بردند، عده‌اي از آزادي خواهان در مقابل آنان مقاومت كردند. از اين رو، آنان عده‌اي را دستگير كردند و به بادكوبه فرستاده و در شهر گردانيدند كه سيد عبدالوهاب نيز در ميان آنان بود.[۱۹]

به هر حال، آيت الله لنگرودي نيز با شجاعت و صراحت لهجه خاص خود در صف مشروطه طلبان رشت قرار گرفت و با شور و هيجان به حمايت از انقلاب مشروطيت، مخالفت با استبداد، توزيع اعلاميه، سخنراني و آگاهي دادن به مردم پرداخت؛ اما اين وضعيت دوام نيافت و آيت الله لنگرودي با آگاه شدن از انحراف نهضت مشروطه از موازين شرعي، نادم مي‌گردد و فعاليت‌هاي خود را متوقف مي كند. البته از باب امر به معروف و نهي از منكر، در مورد خلاف‌هاي اجتماعي تذكر مي‌داد و نفرت خويش را از عوامل تباهي و مرداب هاي متعفن فساد اعلام مي‌كرد.[۲۰]

شايان ذكر است كه بزرگاني چون آيت الله نائيني نيز كه از حاميان نهضت مشروطه بشمار مي رفتند، با شهادت شيخ فضل الله نوري و سيد عبدالله بهبهاني و روي كار آمدن دست هاي اجانب، نارضايتي خود را از اين وضع اعلام مي‌كنند و از صحنه سياست كنار مي‌روند، به طوري كه حتي راضي نبودند از مشروطه نامي به ميان آيد.

اما با شروع نهضت اسلامي به رهبري امام خمینی قدس سره، آيت الله لنگرودي ضمن موافقت با اصل قيام، موقعي كه از سوي كارگزاران پهلوي لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي تنظيم گرديد، از اولين امضا كنندگان اعلاميه‌اي بود كه از سوي علما و مراجع در مخالفت با اين لايحه صادر شده بود و اين حركت در واقع، طليعه نهضت اسلامي بشمار مي‌رفت. با صدور اين اعلاميه، كه از توطئه‌هاي رژيم پهلوي عليه اسلام و علماي شيعه پرده برداشته بود، موجي از خشم و خروش سراسر كشور را فراگرفت.

رژيم شاه كوشيد تا افشاگري هاي اعلاميه مذكور را نادرست جلوه دهد و مانع خيزش عمومي مردم مسلمان شود؛ ليكن در عمل دريافت كه روشنگري اين اعلاميه، ژرف‌تر از آن است كه بتوان از طريق مطبوعات و مقالات مبتذل و دروغ با آن مقابله كرد. هنوز شاه از ضربات كوبنده آن همچون مار زخم خورده به خود مي‌پيچيد و در صدد پيشگيري از تكرار اين گونه افشاگري‌ها بود كه ناگهان اعلاميه حضرت امام خميني با عنوان تكان دهنده «روحانيت امسال عيد ندارد» همانند پتكي بر سرش فرود آمد و او را سخت نگران و متزلزل نمود.[۲۱]

فرزندش آيت الله حاج سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي در اين خصوص مي گويد: «پس از ارائه اين طرح (طرح انجمن ايالتي و ولايتي شاه) از سوي دولت وقت، نُه نفر از علما و مراجع قم جلسه‌اي تشكيل دادند تا درباره اعلان مخالفت خويش با اين طرح مشورت كنند. در اين جلسه پس از بحث و بررسي اعلاميه‌اي نوشته مي‌شود، اما چون برخي تعبيرات اعلاميه تند بود، برخي از آقايان در امضاي آن ابراز ترديد مي‌كنند. در اين هنگام مرحوم والد پيشقدم مي‌شود و آن را مي‌گيرد و امضا مي‌كند بقيه هم چنين مي كنند. حضرت امام خميني از اين صراحت و شجاعت ايشان شادمان مي‌گردد و او را تحسين مي كند».خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد. مجله حوزه، ش 55، ص 44.</ref>

ويژگي هاي اخلاقي و فضايل انساني

آيت الله مرتضوي لنگرودي كه به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام انتساب داشت با آگاهي ژرف، به اهل بيت عليهم السلام ارادت مي ورزيد. ايشان بخصوص در مصائب حضرت صديقه كبری عليها السلام و نيز فرزندش حضرت امام حسين عليه السلام بسيار متأثر مي گرديد و از همان اوان طلبگي كه در حجره مدرسه بود تا آخر عمر، سه روز اول جمادی الثانی را براي حضرت فاطمه زهرا عليها السلام اقامه عزا و سوگ و ماتم مي نمود. وي در خاطره‌اي گفته است: «با اين كه وضع مالي خوبي نداشتم، در همان حجره مدرسه بهترين منبري‌ها را براي ذكر مصيبت آن اسوه عالميان دعوت مي كردم.» علاوه بر اين، جلسه هفتگي داشتند كه در آن ذكر مصائب اهل بيت علیهم السلام مي شد. اكنون هم به ياد آن مرحوم، روزهاي جمعه مجلس ذكر مصيبتي در قم برگزار مي شود و نيز شب‌هاي جمعه در تهران يكي از فرزندانش چنين مجلسي را برگزار مي كند. همچنين دهه آخر ماه صفر هم به ياد آن فقيه فرزانه مجلس عزاداري باشكوهي در قم و در منزل يكي از آقازادگان ايشان منعقد مي‌گردد.

آيت الله لنگرودي، علاوه بر ائمه، براي امامزادگان صحيح النسب نيز منزلتي والا قائل بود. از اين رو، يك بار در مجلسي، سخن از مقايسه مقام مرحوم ميرزاي قمي با حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به ميان مي‌آيد. ايشان از اين وضع سخت مي‌آشوبد و مي‌گويد: «محقق قمي و هر عالم ديگري مقام و موقعيت خود را در قم به بركت همجواري با بارگاه اين بانوي پارسا بدست آورده است».

آن مرحوم با وجود آن كه از نظر امرار معاش در مضيقه بود و خيلي ساده روزگار را مي گذرانيد، مدام با لباس خوب و تميز از خانه بيرون مي‌آمد؛ به طوري كه گمان مي شد كه وضع داخلي منزلش نيز همين گونه است. او از اين كه ناگواري‌هاي خود را براي ديگران بازگويد به شدت اكراه داشت و با عزت نفس و وقار ناشي از ايمان زندگي كرد. پيمودن مراحل عبادي و اخلاقي موجب شده بود كه نه از حوادث تلخ رنجيده شود و خود را ببازد و نه با رسيدن به موفقيتي، خويشتن را فراموش كند. با وجود ساده زيستي و بي آلايشي، پاكيزگي را به دقت مراعات مي كرد و عقيده داشت كه اهل علم نبايد به گونه‌اي باشند كه نشان دهنده فقر و ناداري آنان باشد و ترحم مردم را برانگيزد. اگر مردم چيزي به روحانيت مي دهند بايد بر اساس انجام وظيفه باشد. و خود نيز عامل به تكليف بود و اگر موردي را وظيفه تشخيص مي‌داد، عمل مي‌كرد و در اين راه از هيچ چيزي ابا نداشت. حق را مي‌گفت اگر چه به ضررش تمام مي شد.

شجاعت او در بيان عقايد و نظراتش به گونه‌اي بود كه موجب ناراحتي عده‌اي مي شد؛ به حدي كه آن گونه كه شايسته بود، ايشان را مطرح نمي‌كردند. آيت الله لنگرودي به وضع معيشتي طلاب اهتمامي وافر داشت و مقيد بود كه سهم امام فقط براي رفع نيازهاي آنان بكار برود و با وجود نياز طلاب به سهم امام، صرف آن را در امور خيريه روا نمي‌دانست. وقتي ايشان در تهران اقامت داشت، گاهي برخي از متدينين كه مي خواستند از سهم امام براي تعمير و يا ساختن مسجد استفاده كنند، اجازه نمي داد و مي فرمود: نياز طلاب در مقايسه با مسجد در اولويت است؛ مسجد را از پول خودتان بسازيد، و چون اصرار مي‌كردند، مي‌گفت: من اجازه نمي‌دهم، برويد قم و از آيت الله بروجردي اذن بگيريد. حتي در وصيتنامه خود خطاب به فرزندانش نوشته است: «...راضي نشويد كه اهل علم از سهم مبارك امام عليه السلام براي من اقامه فاتحه نمايند. اگر كسي از مال خود اقامه فاتحه نمود فبها والّا روا نباشد با احتياج مشتغلين علوم دينيه سهم امام صرف مجالس فاتحه گردد...».

مرحوم آيت الله لنگرودي به «فقاهت» و روش فقها اعتقادي عميق داشت. اين در حالي است كه او فلسفه و حكمت را در عالي ترين سطح فراگرفته بود و در اين زمينه نظراتي در خور اعتنا داشت. تأكيد مي‌كرد كه هر كس مي‌خواهد به سراغ فلسفه برود، بايد مباني اعتقادي خود را تقويت كند؛ چرا كه بايد ابتدا ظرفيت لازم براي اين امر فراهم شود. او بر اين باور بود كه آن چه مفيد و كارگشاست، فقه و فقاهت است. از اين روي، پسرانش را با وجود اين كه از نظر معيشتي در تنگنا بود، تشويق كرد كه به سِلك روحانيت درآيند، كه به لطف خداوند و بر اثر نيت خالصانه آن بزرگوار، نه تنها فرزندانش به سِلك عالمان و مُروجان شريعت درآمدند، بلكه نوادگان ايشان هم به اين مسير روي آوردند.

آن مجتهد وارسته علاقه‌اي وافر به مطالعه و تحقيق داشت و بيشتر اوقاتش صرف مطالعه مي‌شد؛ حتي در آخرين لحظات عمرش مشغول خواندن كتاب بود و در همين حال دعوت حق را لبيك گفت و به سوي عرشيان پرواز كرد.[۲۲]

فرزندان فرزانه

حضرت آيت الله العظمي حاج سيد مرتضي لنگرودي داراي چهار فرزند پسر بود كه همه آنان از مشعلداران فقه و فقاهت بشمار مي روند كه در ذيل اجمالي از شرح حالشان خواهد آمد:

1. آيت الله سيد محمدحسين مرتضوي لنگرودي. وي فرزند بزرگ آيت الله لنگرودي است كه به سال 1345 ق. در نجف اشرف ديده به جهان گشود. نامبرده پس از سپري نمودن دوره دروس مقدماتي، سطوح معقول و منقول و تكميل سطوح عالي معارف متداول در حوزه‌هاي علوم ديني و مقدار قابل توجهي از خارج فقه و اصول والد معظمشان، در سال 1367 ق. به حوزه علميه قم عزيمت نمود و در دروس خارج فقه و اصول اساتيدي چون: آيت الله بروجردي، امام خمینی و علامه طباطبایی شركت كرد و پس از چندي كه پدر بزرگوارشان از تهران به قم هجرت نمودند، در درس خارج فقه و اصول ايشان در مسجد عشقعلي قم حضور يافت و در تمامي دروس به حدي جديت داشت كه در مدتي كوتاه به مراتب عالي و رتبه اجتهاد دست يافت و از آيات عظام خصوصاً والد گرامي شان و نيز علمايي چون: آيت الله سيد محسن حكيم، آيت الله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني و آيت الله ميلاني اجازات كتبي و شفاهي اجتهاد دريافت كرد.

نامبرده در سال 1380 ق. بنا به اصرار اهالي محترم ميدان قيام تهران و تأكيد بسياري از علماي اعلام و والد مكرمشان، به امامت و سرپرستي مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح مشغول، و درس و بحث را عهده دار گرديد و تاكنون، كه متجاوز از چهل سال از اين هجرت با بركت مي‌گذرد، در امور علمي، فرهنگي، تبليغي و اجتماعي فعاليت مي‌كند. در حوزه تحت سرپرستي ايشان، دروس اصلي و جنبي مقدمات و سطح تا خارجه فقه تدريس مي شود و خود آيت الله سيد محمدحسين لنگرودي دروس فقه و اصول را در سطح عالي درس مي دهد، و همه ساله فضلا و علمايي متعهد را تربيت نموده و تحويل جامعه اسلامي داده است.

اين فقيه فاضل از دانشمندان پرهيزكار، كوشا و جدي محسوب مي شود. بسيار فروتن است و در نهايت ساده زيستي و پرهيز از تشريفات و شئونات رسمي زندگي مي‌كند. وي، تأليفاتي در فقه، اصول، تفسير قرآن، فلسفه و كلام دارد و بر برخي تأليفات درسي و غيردرسي حوزه حواشي ارزنده‌اي نوشته است. از باقيات صالحات ايشان فرزند برومند و فاضلش جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد محمدرضا لنگرودي است كه پس از طي دروس مقدماتي و سطوح عالي، از محضرت آيات عظام: سيد محمدرضا گلپايگاني و ميرزا هاشم آملي و... بهره‌مند شده و اكنون از فضلاي حوزه علميه قم است.[۲۳]

2. آيت الله حاج سيد محمدحسن لنگرودي. ايشان در 23 صفر سال 1350 ق. در نجف اشرف به دنيا آمد و ملقب به عبدالامير گرديد و در آن ديار مقدس به فراگيري قرآن و خواندن و نوشتن اشتغال ورزيد. در سال 1361 ق. همراه پدر معظمشان رهسپار ايران گرديد و در تهران اقامت گزيد. نامبرده، در مدرسه حاج ابوالفتح مقدمات زبان و ادبيات عربي را آموخت و پس از آن، معالم، قوانين و شرح لمعه را نزد مدرسان اين مدرسه و نيز برخي فضلاي ديگر فراگرفت و سطوح ديگر را در تهران نزد علماي مشهور خواند و خصوصاً رسائل، مكاسب و كفايه را نزد پدر بزرگوارش و حضرات آيات: شهرستاني و جاپلقي و غيره تلمذ نمود.

شرح منظومه سبزواري را نزد حكيم الهي مرحوم ميرزا مهدي الهي قمشه‌اي، و شرح اشارات محقق طوسي، هيأت فارسي و شرح چغميني را نزد علامه ذوفنون مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن شعراني آموخت. تا اين كه در سال 1373 ق. پس از پايان سطوح عاليه به همراه پدر مكرمشان به حوزه علميه قم آمد و در درس خارج آيات عظام حضور يافت؛ از جمله در درس خارج فقه آيت الله بروجردي حاضر شد و تا آخر عمر بابركت ايشان، كه هشت سال ادامه داشت، كتاب صلات، خمس، قضا و طهارت را نزد آن فقيه والامقام فراگرفت و مباحث را تقرير نمود. همچنين در درس خارج اصول امام خميني، تا هنگام تبعيد آن روح قدسي به تركيه، شركت كرد و دوره اصول ايشان را به طور كامل نگاشت. نيز در درس خارج اصول پدرشان نيز شركت مي‌نمود. پس از ارتحال وي، مدتي در درس خارج فقه آيت الله گلپايگاني، كه كتاب حج بود، حاضر مي‌گرديد. همچنين از محضر آيت الله محقق داماد استفاده كرد و مباحث ايشان را كه در طهارت و صلات بود، تقرير كرده است. از محضر آيت الله حاج ميرزا هاشم آملي نيز محظوظ گرديد و مباحث مربوط به معاملات درس خارج اين فقيه پارسا را يادداشت نمود و در اين اواخر، به حوزه درس آيت الله اراكي نيز راه يافت.

هنگامي كه امام خميني به نجف اشرف تبعيد شده بود، آيت الله سيد محمدحسن لنگرودي سفري به عتبات عاليات داشت و چندي در اين ديار توقف نمود. در اين مدت شب ها در درس آيت الله خويي در مسجد الخضراء، حاضر مي‌شد و روزها از درس رهبر فقيد انقلاب اسلامي در مسجد شيخ استفاده مي‌كرد. آيت الله سيد محمدحسن لنگرودي ضمن فراگيري فقه و اصول، در درس حكمت متعاليه علامه طباطبايي، بحث ماهيت اسفار، شركت كرد و پس از پايان كتاب اسفار ملاصدرا در درس كتاب شفاء ابو علي سينا كه به وسيله مرحوم علامه تدريس مي گرديد، حضور يافت. ايشان در جلسات تفسيري علامه طباطبايي نيز شركت مي‌كرد. علاوه بر اين، در جلسات خصوصي كه به صورت سيار شب‌هاي پنج شنبه و جمعه در منازل برخي از فضلا تشكيل مي شد و موضوع بحث ابتدا تمهيدالقواعد ابن تركه و سپس معاد بحارالانوار بود و تا پايان عمر علامه طباطبايي ادامه داشت، شركت مي‌نمود.

آيت الله سيد محمدحسن لنگرودي از برخي علماي بزرگوار و آيات عظام موفق به دريافت اجازه اجتهاد و روايت گرديده است كه عبارتند از آيات عظام: مرحوم سيد محسن حكيم، والد مكرم، سيد محمدرضا گلپايگاني، اراكي، نجفي مرعشي، علامه طباطبايي، زنجاني، خوانساري، هاشمي خويي و حاج شيخ آقا بزرگ تهرانی. اين مجتهد پرتلاش در تهران و قم مقدمات علوم حوزوي، سطح و دروس خارج حوزه را تدريس كرده و اكنون نيز به تدريس بحث خارج بر اساس كتاب عروة الوثقي مشغول است.

ايشان حدود پنجاه جلد اثر در رشته‌هاي گوناگون تأليف نموده است كه برخي از آن ها عبارتند از: الدر النضيد (شرحي بر عروة الوثقي)، كتاب الطهارة (در ده مجلد)، كتاب الصلاة (در پنج مجلد)، جواهر الاصول (تقرير درس اصول امام خميني)، تقريرات درس آيت الله بروجردي، حواشي بر فوائد الاصول و مكاسب شيخ انصاري، الحجة العليا في ولاية الفقها، مصباح الناسكين در ادعيه و زيارات، وفيات الاعلام (شرح حال علما)، توضيح المسايل و مقالات گوناگون در مجلات و جرايد.

آيت الله سيد محمدحسن لنگرودي در نهضت اسلامي ايران به رهبري امام خمینی، حضوري فعال و مستمر داشت و به اتفاق جمعي از اساتيد و فضلاي حوزه علميه قم در اعلاميه‌اي فاجعه اسف انگيز و كشتار بي رحمانه مردم مسلمان تبريز را به دست عمال رژيم منحوس پهلوي محكوم نمود. همچنين در ذيل اعلاميه‌اي كه در آن فاجعه جمعه سياه و كشتار مردم در هفده شهريور 1357، محكوم شده است، امضاي ايشان ديده مي شود.

در پايان اين اعلاميه، روز 24 مهرماه 1357، به عنوان بزرگداشت چهلمين روز قربانيان شهرستان‌هاي ايران عزاي عمومي اعلام شده است. علما و اساتيد حوزه علميه قم، از جمله آيت الله لنگرودي، در زمينه تعطيل عمومي روز سه شنبه 4 محرم 1399 ق. (9 آذر 1357) به عنوان روز همبستگي ملت شريف ايران با كارگران و كارمندان اعتصابي صنعت نفت اعلاميه‌اي صادر كردند و طي آن، مردم مسلمان را به پايداري و استحكام پيوندها توصيه نمودند و از آنان خواستند تا با اعتصاب كاركنان صنعت نفت همگام و همراه باشند.[۲۴]

3. آيت الله سيد محمدمهدي مرتضوي لنگرودي. وي در سال 1352 ق. در نجف اشرف چشم به جهان گشود و در دوران كودكي به همراه پدر به ايران آمد. سپس دروس جديد و مقدمات سطوح را در مدرسه حاج ابوالفتح تهران به اتمام رسانيد و در معيت پدرش به قم مهاجرت كرد و در محضر آيات عظام: بروجردي، گلپايگاني و ميرزا هاشم آملي فقه و اصول را فراگرفت و در درس معقول علامه طباطبايي شركت كرد.

ايشان، سفرهايي به هند و پاكستان نمود و ضمن آن به فعاليت‌هاي تبليغي و ارشادي نيز پرداخت و با برخي از رهبران فرقه‌هاي گوناگون ملاقات نمود كه شرح اين ماجراها را در كتاب ارمغان هند و پاك به رشته نگارش درآورده است. حاج سيد محمدمهدي (عبدالصاحب) هم اكنون از افاضل علما و مدرسين حوزه علميه و ائمه جماعات شهرستان قم مي‌باشد و امام جماعت مسجد جوادالائمه بوده و به خدمات ديني، فرهنگي و آموزشي از قبيل تدريس، بحث تفسير قرآن، تبليغ و ترويج احكام و معارف قرآن و عترت مشغول است.

آثار ايشان عبارتند از: جزوات تقرير صلات و خمس از بحث هاي درس آيت الله بروجردي، جزوات تقرير بحث طهارت و حج آيت الله سيد محمدرضا گلپايگاني، جزوات تقرير طهارت و حج برگرفته از درس آيت الله حاج ميرزا هاشم آملي، قواعدالعلم (در علم صرف و نحو، منطق، معاني و بيان)، لغات الوسايل، صندوق حسنات، محشر شعرا، دو علم و يك فن (در علم روح و بدن و فن تعبير خواب)، ارمغان رمضان، قدم هايي به آن سرا (درباره قيامت)، سلاسل مرتضوي (كشكول)، معالجات روحي (در اخلاق)، عبرتي از شناسنامه، ديوان مرتضوي (شامل 4 بخش)، مسائل الاحكام، سؤال و جواب درباره حجاب، واعظان تكويني، كتابي در رد يهود، كتابي در رد نصارا، ارمغان هندوپاك (گزارش سفر به هندوستان و پاكستان و شرحي از عزاداري هاي شيعيان اين سامان)، رساله‌اي در حجاب اسلامي، دستورات ارزنده، صد و ده معماي اسلامي، گفتگوي عالم و صوفي (در انتقاد به تصوف).[۲۵]

4. آيت الله سيد علي مرتضوي لنگرودي قدس سره. سيد علي فرزند كوچك آيت الله حاج سيد مرتضي لنگرودي، در شوال سال 1354 ق. (1316 ش) در تهران متولد گرديد و در مدرسه حاج ابوالفتح تحت نظارت و سرپرستي پدرش به تحصيل علوم ديني پرداخت و قسمتي از لمعه و قوانين را در مدرسه مزبور فراگرفت. در سال 1373 ق. در مُلازمت پدر بزرگوارش به عتبات عاليات مشرف گرديد و پس از مراجعت به علت تمايل قلبي، در قم رحل اقامت افكند و عالي ترين بخش سطح را نزد اساتيد وقت به اتمام رسانيد.

سپس به مدت سه سال از درس خارج آيت الله بروجردي استفاده كرد و همزمان در درس پدرش نيز حضور مي‌يافت. همچنين به مدت دوازده سال از خرمن فقاهت آيت الله گلپايگاني و آيت الله ميرزا هاشم آملي خوشه چيني نمود و دروس حكمت و الهيات را در محضر علامه طباطبایی آموخت و چندگاهي از دروس امام خمینی و آيت الله محقق داماد بهره مي جست. وي از برخي علما درجه اجتهاد اخذ كرد و در مدرسه‌اي كه به نام پدرش در حوالي مسجد عشقعلي قم قرار دارد؛ به تدريس فقه و اصول اشتغال داشت و در مسجد مذكور به اقامت جماعت و تفسير و درس اخلاق مشغول بود. تا آن كه در 12 جمادی الاول 1416 ق. مطابق هفتم مهر 1374 ش. از سراي فاني به سوي سراي سرور رخت بربست و در مزار شيخان قم دفن شد.

آثار و تأليفات آن مرحوم عبارتند از: تقريرات درس خارج آيت الله بروجردي (بحث خمس، طهارت و قضا)، رساله‌اي در عدالت، تعليقه‌اي ناتمام بر رسائل شيخ انصاري، شرحي بر مكاسب شیخ مرتضی انصاری به زبان فارسي، تاريخ را بررسي كنيم (در مبحث امامت به صورت مناظره)، تكه‌هاي تاريخي، مجموعه‌اي از آثار و روايات (كشكول)، شرح فارسي بر تشريح الافلاك، ترجمه كتاب الطرائف سيد بن طاووس و ديوان شعر كه ابياتي از آن آورده مي شود:

دواوين عمل پر از گناه است × به ميزان عمل رويم سياه است

اگر جنت نباشد دستگيرم × يقين در قعر دوزخ جايگاه است

ولايت پايه ايمان و دين است × يقين اين گفته شرع مبين است

به نيشابور در هنگام رحلت × بيان فرمود كاين اسرار دين است.

زكات و روزه و حج و نمازت × تو را منجي نباشد در قيامت

اگر در تو نباشد حب حيدر × چنين گفته است آن برج امامت.[۲۶]

افول كوكب فقاهت

آيت الله سيد مرتضي مرتضوي لنگرودي در روز پنج شنبه تير ماه 1342 (19 صفر 1383 ق)، چند ماه پس از حادثه خونين قيام پانزدهم خرداد (كه در دوازدهم محرم همين سال صورت گرفت) نداي حق را لبيك گفت و در روز جمعه مصادف با اربعين سالار شهيدان عليه السلام - در بحبوحه مبارزات شديد مردم مسلمان ايران بر ضد رژيم پهلوي و نيز حكومت نظامي عمال دولتي - با حضور عده بسياري از علما و طلاب و مردم كه برخي از ديگر شهرها آمده بودند، تشييع جنازه باشكوهي از ايشان صورت گرفت و مطابق وصيت آن مرحوم كه فرموده بود: «بسيار مايلم در صورت امكان در نجف اشرف در جوار مولا اميرمؤمنان امام علی عليه السلام دفن بشوم و اگر ممكن نشد، در قم در صحن كهنه حضرت معصومه عليها السلام باشد.» عمل گرديد و پيكر مطهر آن فقيه والامقام در يكي از حُجرات شمال شرقي صحن عتيق كريمه اهل بيت به خاك سپرده شد.[۲۷]

نصيحت به بازماندگان

آن عالم عامل در قسمتي از وصيتنامه خود، فرزندانش را چنين نصيحت كرده است: «فرزندان عزيزم! از خداوند متعال مسئلت داشته و دارم كه همه شما را در سايه توجهات بابركت ولي اعظم خود، حجة بن الحسن عليه السلام از جميع حوادث مصون و محفوظ بدارد و ايمان را در دل‌هاي شما ثابت و مستقر نمايد و شما را از ياوران ولي عصر صاحب الامر عليه السلام مقدر فرمايد. در ترويج معالم دين و شرع انور مؤيد باشيد. همت كنيد به مقام شامخ فقاهت كبرا كه نيابت از امام عصر است، نايل شويد و اگر آثار موفقيت به اين مرتبه عظما از تمام شما مشاهده نشد، هر يك و يا هر دو نفر از شما كه در اين مرتبه آثار رشد داريد، همت كنيد، بذل مساعي نماييد، آن دو نفر يا آن يك نفر مراحل تحصيلي و كمالات خود را به منظور نهايي برسانيد و در صورت عدم موفقيت به اين منصب شريف، كسب و فلاحت را بر كارهاي ديگر مقدم بداريد».[۲۸]

اين نوشتار را با شعري از سيد مرتضي ابن سيد حسين قاضي محله‌اي كه در سوگ رحلت آيت الله مرتضوي لنگرودي سروده، به پايان مي‌بريم:

رفت از جهان به سوي جنان مقتداي ما × بر جان ها نهاد محنت و غم از براي ما

در لاله زار ماست كه باد اجل وزيد × يك لاله بُرد از همه لاله‌هاي ما

بحر علوم، عنصر تقوا ز دست رفت × يعني كه مرتضي خلف مرتضاي ما

در اربعين شاه شهيدان وفات كرد × قم گشت غم از فقد چنين پيشواي ما

به آرزويش جمعه رود در جوار حق × رفت عاقبت، به جمعه روان هماي ما

بنمود اُفول نيّر دانش از اين جهان × تاريك كرد يكسره دانشسراي ما

از گنج علم عالي قم، حوزه علوم × مفقود شد يكي گُهر پربهاي ما

يك آيتي برفت ز آيات كردگار × سوراخ گشت پيكر دين خداي ما

اين حوزه داشت خوب صفايي ز درس او × رفت و ببُرد همره خود آن صفاي ما

ما در جهالت و او كيمياي علم × ياللاسف كه رفت دگر كيمياي ما

مُدام صلا كنيم به صد سوز دل تو را × ما را تو شاد كن به جواب صداي ما

گوييم هر چه پيش ثناي تو كم بود × چون كوته است بر قد وصف ثناي ما.(30)

پانویس

  1. مصاحبه با حضرت آيت الله حاج سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي، مجله حوزه، ش 55، ص 28 و 29.
  2. نام‌ها و نامدارهاي گيلان، جهانگير سرتيپ پدر، ص 298 و 299؛ تاريخ معاصر ايران، كتاب نهم، ص 283.
  3. زندگينامه رجال و مشاهير ايران، حسن مرسلوند، ج 5، ص 359.
  4. مجله حوزه، ش 55، ص 30.
  5. ميرزاي نائيني، نداي بيداري، نورالدين علي لو، ص 66-70؛ مجله حوزه، ش 55، ص 34-38.
  6. مجله حوزه، ش 55، ص 38.
  7. مكارم الآثار، معلم حبيب آبادي، ج 7، ص 2586 و 2596؛ اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 1، ص 291.
  8. مجله حوزه، ش 55، ص 38 و 39.
  9. شمس الفقهاء، داوود يغمي اراكي، ص 112.
  10. علامه بلاغي، روايت رويش، علي عليزاده، ص 43.
  11. مجله حوزه، ش 55، ص 37.
  12. همان، ص 29.
  13. همان، ش 87، ص 28 و 29.
  14. همان، ش 55، ص 40 و 41 ضمناً موجب تأسف است كه در كتاب هايي چون تاريخ مدارس ايران، تهران در آيينه زمان و حوزه‌هاي علميه شيعه در گستره جهان، حتي نام مدرسه حاج ابوالفتح نيامده است.
  15. مجله حوزه، ش 55، ص 42 و 43.
  16. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 7، ص 380.
  17. سيماي لنگرود، ص 170؛ زندگينامه رجال و مشاهير ايران، ج 5، ص 360؛ مجله حوزه، ش 55، ص 39 و 40؛ از كليني تا خميني، ص 426؛ گنجينه دانشمندان، ج 7، ص 380.
  18. گيلان در جنبش مشروطيت، ابراهيم فخرايي، ص 36، 40 و 139.
  19. نام‌ها و نامدارهاي گيلان، ص 299 و 300.
  20. مجله حوزه، ش 55، ص 41؛ نگرشي كوتاه بر زندگي آيت الله سيد محمدحسن مرتضوي، ص 6.
  21. متن اين اعلاميه كه امضاي آيت الله لنگرودي در ذيل آن ديده مي شود، در كتاب بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ج اول، ص 296-302 آمده است.
  22. گنجينه دانشمندان، ج 9، ص 319-321؛ سيماي لنگرود، ص 172 و 173.
  23. با استفاده از كتاب نگرشي كوتاه بر زندگي حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمدحسن لنگرودي، سيد محمدباقر بني سعيد؛ گنجينه دانشمندان، ج 9، ص 321-323؛ مصاحبه با آيت الله سيد محمدحسن لنگرودي، مجله حوزه، ش 55؛ سيماي لنگرود، ص 173-175؛ آشناي عرشيان، از نگارنده، ص 92-94؛ نهضت روحانيون ايران، علي دواني، ج 7 و 8، ص 81، 382، 501 و 502 و ج 6، ص 532.
  24. مقدمه كتاب ارمغان هندوپاك؛ مقدمه كتاب گفتگوي عالم و صوفي؛ گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 251 و ج 9، ص 314؛ سيماي لنگرود، ص 176-178.
  25. گنجينه دانشمندان، ج 9، ص 324؛ سيماي لنگرود، ص 178-180.
  26. گنجينه دانشمندان، ج 9، ص 329؛ مجله حوزه، ش 55، ص 49؛ سيماي لنگرود، ص 169.
  27. مجله حوزه، ش 55، ص 48 و 49.
  28. سيماي لنگرود، ص 171 و 172.

منبع

غلامرضا گلي‌زواره, ستارگان حرم، جلد 13، صفحه 33-61