شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اجداد رسول خدا (ص): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
نسب پیامبر اسلام به [[حضرت اسماعيل]] فرزند [[حضرت ابراهيم]] می‌رسد.<ref>ابن‌ هشام‌، السیره النبویة، ج۱، ص۴</ref> نياكان پيغمبر تا بيست و يك پشت شناخته شده‌اند. بدين گونه: عبدالله، [[عبدالمطلب]]، [[هاشم]]، [[عبدمناف]]، قصى، كلاب، مره، كعب، لؤى، غالب، فهر، مالك، نضر، كنانه، خزيمه، مدركه، الياس، مضر، نزار، معد، عدنان. اما از عدنان تا اسماعيل درست روشن نيست. <ref>علی دوانی، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت.</ref>
+
نسب [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه وآله به [[حضرت اسماعیل]] فرزند [[حضرت ابراهیم]] علیهماالسلام می‌رسد.<ref>ابن‌ هشام‌، السیره النبویة، ج۱، ص۴</ref> نیاکان رسول خدا تا بیست و یک پشت - تا به عدنان - ذکر شده‌ است، اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست. به اتفاق علمای [[شیعه]]، اجداد پیامبر اکرم تا [[حضرت آدم]] همگی [[توحید|موحّد]] بوده‌‌اند.
  
از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که ایشان فرمودند: هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.<ref>بحار الأنوار، مجلسی، ج۱۵، ص۱۰۵</ref>
+
==شرح حال اجداد پیامبر==
 +
نیاکان پیامبر تا بیست و یک پشت شناخته شده‌اند. بدین گونه: [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]]، [[عبدالمطلب]]، [[هاشم]]، [[عبدمناف]]، [[قصی بن کلاب|قُصىّ]]، کلاب، مره، کعب، لؤى، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان. اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست.<ref>علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.</ref>  
  
در صورت درست بودن این روایت علت آن میتواند این باشد که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کرده اند. اما آنچه همه نسب دانان چه نسب دانان در عصر پیامبر و چه نسب دانان بعدی اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل علیه السلام می رسد.
+
[[ابن عباس]] از [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله روایت کرده که ایشان فرمودند: هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.<ref>بحارالأنوار، مجلسی، ج۱۵، ص۱۰۵.</ref> در صورت درست بودن این روایت، علت آن می‌تواند این باشد که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کرده‌اند. اما آنچه همه نسب دانان اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل علیه السلام می‌رسد.
  
به گفته يعقوبى؛ عدنان نخستين كسى است كه براى كعبه پوششى قرار داد. فرزندان عدنان از [[حجاز]] به ساير نقاط رفتند و سكونت ورزيدند، از جمله گروهى از آنها به [[يمن]] رفتند، معد پسر عدنان شريفترين فرد اولاد اسماعيل بود و او از منطقه حرم بيرون نرفت.<ref>[[تاريخ يعقوبى]]، ج1، ص253.</ref>
+
شرح حال اجداد [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله از جد بیستم یعنى «عدنان»، بدین شرح است:
  
شرح حال اجداد پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله از جد بيستم، يعنى «عدنان» بدین شرح است:
+
===عدنان===
  
===عدنان===
+
پدر عرب عدنانى است که در [[تهامه]]، [[نجد]] و [[حجاز]] تا شارف الشام و [[عراق]] مسکن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى، عرب اسماعیلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعیل، بنى مشرق، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به [[حضرت اسماعیل علیه السلام|اسماعیل بن ابراهیم]] علیه السلام مى رسد. عدنان دو پسر داشت: «معد» و «عک» که «بنى غافق» از «عک» پدید آمده بودند.
  
پدر عرب عدنانى است كه در تهامه، نجد و حجاز تا شارف الشام و [[عراق]] مسكن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى ، عرب اسماعيلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعيل، بنى مشرق، بنى قيدار مى گويند و نسبشان به اسماعيل بن ابراهيم علیه السلام مى رسد. عدنان دو پسر داشت: «معد» و «عك» كه «بنى غافق» از «عك» پديد آمده بودند.
+
به گفته [[ابن واضح یعقوبی|یعقوبى]]، عدنان نخستین کسى است که براى کعبه پوششى قرار داد. فرزندان عدنان از [[حجاز]] به سایر نقاط رفتند و سکونت ورزیدند، از جمله گروهى از آنها به [[یمن]] رفتند، معد پسر عدنان شریفترین فرد اولاد اسماعیل بود و او از منطقه حرم بیرون نرفت.<ref>تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵۳.</ref>
  
=== معد بن عدنان===
+
===معد بن عدنان===
  
«عدنان» با فرزندان خويش به سوى يمن رفت و همان جا بود تا وفات يافت او را چند پسر بود كه معد بر همه آنان سرورى داشت مادر معد از قبيله «جرهم» بود و ده فرزند داشت و كنيه معد «ابوقضاعه» بود. به قول ابن اسحاق: معد بن عدنان چهار پسر به نام هاى، «نزار»، «قضاعه»، «قنص» و «اياد» داشت.
+
«عدنان» با فرزندان خویش به سوى [[یمن]] رفت و همان جا بود تا اینکه وفات یافت. او را چند پسر بود که مَعَد بر همه آنان سرورى داشت. مادر معد از قبیله «جرهم» بود و ده فرزند داشت و [[کنیه|کنیه]] معد «ابوقضاعه» بود. به قول [[ابن اسحاق]]: معد بن عدنان چهار پسر به نام هاى، «نزار»، «قضاعه»، «قنص» و «ایاد» داشت.
  
=== نزار بن معد===
+
===نزار بن معد===
  
سرور و بزرگ فرزندان پدرش بود و در [[مكه]] جاى داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «مضر»، «ربيعه»، «انمار» و «اياد» بود. دو قبيله «خشعم» و «بجيله» از انمار به وجود آمده اند و دو قبيله بزرگ ربيعه و مضر از نزار پديدار گشته اند.
+
سرور و بزرگ فرزندان پدرش معد بود و در [[مکه]] جاى داشت و او را چهار پسر به نامهاى: «مضر»، «ربیعه»، «انمار» و «ایاد» بود. دو قبیله «خشعم» و «بجیله» از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.
  
 
===مضر بن نزار===
 
===مضر بن نزار===
  
دو پسر داشت: «الياس» و «عيلان» و مادرشان از قبيله «جرهم» بود از رسول اكرم صلی الله علیه و آله روايت شده است كه فرمود: «مضر و ربيعه را دشنام ندهيد، چه آن دو مسلمان بوده اند. «مضر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهيزگارى نصيحت مى كرد.
+
«مُضَر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى کرد. دو پسر داشت: «الیاس» و «عیلان» و مادرشان از قبیله «جرهم» بود. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «مُضَر و ربیعه را [[سب و فحش دادن|دشنام]] ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند».  
  
===الياس بن مضر===
+
===الیاس بن مضر===
پس از پدر در ميان قبايل بزرگى يافت و او را «سيدالعشيرة» لقب دادند، سه پسر به نام هاى: «مدركه»، «طابخه» و «قمعه» داشت (نامشان به ترتيب : عامر، عمرو و عمير است) و مادرشان «خندف» و نام اصلى وى «ليلى» بود و قبايلى را كه نسبشان به الياس مى رسد، «بنى خندف» گويند.  
+
الیاس پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را «سیدالعشیرة» لقب دادند، سه پسر به نام هاى: «مدرکه»، «طابخه» و «قمعه» داشت (نامشان به ترتیب: عامر، عمرو و عمیر است) و مادرشان «خندف» و نام اصلى وى «لیلى» بود و قبایلى را که نسبشان به الیاس مى رسد، «بنى خندف» گویند. قبیله هاى «[[بنی تمیم|بنى تمیم]]»، «بنى ضبه»، «مزینه»، «رباب»، «[[خزاعه]]»، «اسلم» از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.  
  
قبيله هاى «بنى تميم»، «بنى ضبه»، «مزينه»، «رباب»، «خزاعه»، «اسلم» از الياس بن مضر منفصل مى شوند.
+
===مدرکة بن الیاس===
  
===مدركة بن الياس===
+
نامش «عامر» و کنیه اش «ابوالهذیل» و «ابوخزیمه» بود «مدرکه» چهار فرزند داشت: «خزیمه» و «هذیل»، «حارثه» و «غالب». نسب قبیله «هذیل» و «[[عبدالله بن مسعود|عبداللّه بن مسعود]]» [[صحابی|صحابى]] معروف پیامبر به «مدرکة بن الیاس» مى رسد.
  
نامش «عامر» و كنيه اش «ابوالهذيل» و «ابوخزيمه» بود «مدركه» چهار فرزند داشت: «خزيمه» و «هذيل»، «حارثه» و «غالب». نسب قبيله «هذيل» و «عبداللّه بن مسعود» صحابى معروف به «مدركة بن الياس» مى رسد.
+
===خزیمة بن مدرکه===
  
=== خزيمة بن مدركه===
+
مادرش «سلمى» دختر «اسد بن ربیعة بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه» بود. وی بعد از پدر حکومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «کنانه»، «اسد»، «اسده» و «هون» بود.
  
مادرش «سلمى» دختر «اسد بن ربيعة بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه» بود، بعد از پدر حكومت قبايل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «كنانه»، «اسد»، «اسده» و «هون» بود.
+
===کنانة بن خزیمه===
  
===كنانة بن خزيمه===
+
کنیه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه» دختر «سعد بن قیس بن عیلان بن مضر» بود. از «کنانه» فضایل زیادى آشکار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: «نضر»، «مالک»، «عبدمناة»، «ملکان» و «حدال» قبایل «بنى لیث» و «بنى عامر» از کنانة بن خزیمه پدید آمده اند.
  
كنيه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه» دختر «سعد بن قيس بن عيلان بن مضر» بود از «كنانه» فضايل بى شمارى آشكار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: «نضر»، «مالك»، «عبدمناة»، «ملكان» و «حدال» قبايل «بنى ليث» و «بنى عامر» از كنانة بن خزيمه پديد آمده اند.
+
===نضر بن کنانه===
  
===نضر بن كنانه===
+
مادرش به قول یعقوبى «هاله» دختر «سوید بن غطریف» و به قول ابن اسحاق و [[محمد بن جریر طبری|طبرى]]، «بَره» بود و فرزندان وى: «مالک»، «یخلد» و «صلت» و کنیه اش «ابوالصلت» بوده است. یعقوبى مى گوید: نضر بن کنانه، اول کسى است که «قریش» نامیده شد و به این ترتیب کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد «قرشى» نیست.
  
مادرش به قول يعقوبى «هاله» دختر «سويد بن غطريف» و به قول ابن اسحاق و طبرى و ديگران «بره» دختر «مربن ادبن طابخه» بود و فرزندان وى: «مالك»، «يخلد» و «صلت» و كنيه اش «ابوالصلت » بوده است. يعقوبى مى گويد: نضر بن كنانه، اول كسى است كه «قريش» ناميده شد و به اين ترتيب كسى كه از فرزندان نضر بن كنانه نباشد «قرشى» نيست.
+
===مالک بن نضر===
  
=== مالك بن نضر===
+
مادر وى «عاتکه» دختر «عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان» و فرزند وى «فهر بن مالک» بود.
  
مادر وى «عاتكه» دختر «عدوان بن عمرو بن قيس بن عيلان» و فرزند وى «فهر بن مالك» بود.
+
===فهر بن مالک===
 
 
===فهر بن مالك===
 
  
 
مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» بود و فرزندان وى: «غالب»، «محارب»، «حارث»، «اسد» و دخترى به نام «جندله» مى باشند.
 
مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» بود و فرزندان وى: «غالب»، «محارب»، «حارث»، «اسد» و دخترى به نام «جندله» مى باشند.
سطر ۵۷: سطر ۵۶:
 
===غالب بن فهر===
 
===غالب بن فهر===
  
مادر وى «ليلى» دختر «سعد بن هذيل» بود و فرزندان وى: «لؤى» و «تيم الادرم» و فرزندان تيم بن غالب، «بنوادرم بن غالب» معروف شده اند.
+
مادر وى «لیلى» دختر «سعد بن هذیل» بود و فرزندان وى: «لؤى» و «تیم الادرم» و فرزندان تیم بن غالب، «بنو ادرم بن غالب» معروف شده اند.
  
 
===لؤى بن غالب===
 
===لؤى بن غالب===
  
مادر وى «سلمى» دختر «كعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «كعب»، «عامر»، «سامه»، «عوف» و «خزيمه».
+
مادر وى «سلمى» دختر «کعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «کعب»، «عامر»، «سامه»، «عوف» و «خزیمه».
 
 
===كعب بن لؤى===
 
 
 
مادر وى «ماوية» دختر «كعب بن قيس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره»، «عدى» و «هصيص» و كنيه اش «ابوهصيص» بود.
 
 
 
كعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولين كسى است كه روز جمعه را «جمعه» ناميد.
 
  
=== مرة بن كعب===
+
===کعب بن لؤى===
  
مادر وى: «وحشية» دختر «شيبان بن محارب بن فهر بن مالك بن نضر» است و فرزندان وى: «كلاب»، «تيم»، «يقظه» و كنيه اش «ابويقظه» مى باشد.
+
مادر وى «ماویة» دختر «کعب بن قیس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره»، «عدى» و «هصیص» و کنیه اش «ابوهصیص» بود. کعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین کسى است که روز [[جمعه‌‌‌‌|جمعه]] را «جمعه» نامید.  
  
=== كلاب بن مره===
+
===مرة بن کعب===
  
مادرش «هند» دختر «سرير بن ثعلبة بن حارث بن (فهربن) مالك (بن نضر) بن كنانة بن خزيمه» است و فرزندانش: «قصى بن كلاب» و «زهرة بن كلاب» و يك دختر و كنيه اش «ابوزهره» و نامش «حكيم» است.
+
مادر وى: «وحشیة» دختر «شیبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر» است و فرزندان وى: «کلاب»، «تیم»، «یقظه» و کنیه اش «ابویقظه» مى باشد.
  
رسول اكرم صلی الله علیه و آله درباره دو فرزند «كلاب بن مره» يعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قريش دو پسر كلاب اند.
+
===کلاب بن مره===
  
=== قصى بن كلاب===
+
مادرش «هند» دختر «سریر بن ثعلبة بن حارث بن مالک بن کنانة بن خزیمه» است و فرزندانش: «[[قصى بن کلاب]]» و «زهرة بن کلاب» و یک دختر و کنیه اش «ابوزهره» و نامش «حکیم» است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره دو فرزند «کلاب بن مره» یعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قریش دو پسر کلاب اند.
بيشتر شهرت قريش طايفه اى كه پيغمبر از ميان آن ها برخاسته بود، مربوط به مرد نامى آن ها «[[قصى بن كلاب]]» جد چهارم پيغمبر است كه در حقيقت سر سلسله قريش بود. برادر او «زهره» نيز از سران قريش به شمار مى رفت.  
 
  
مادرش : «فاطمه» دختر «سعد بن سيل» است و فرزندانش: «عبدمناف»، «عبدالدار»، «عبدالعزى» و «عبدقصى» و دو دختر و كنيه اش «ابوالمغيره» بود.
+
===قصى بن کلاب===
 +
بیشتر شهرت [[قریش]]، مربوط به مرد نامى آنها «[[قصى بن کلاب]]» جد چهارم پیغمبر است که در حقیقت سر سلسله قریش بود. برادر او «زهره» نیز از سران قریش به شمار مى رفت. مادرش «فاطمه» دختر «سعد بن سیل» است و فرزندانش: «[[عبدمناف]]»، «عبدالدار»، «عبدالعزى» و «عبدقصى» و دو دختر و کنیه اش «ابوالمغیره» بود.  
  
قصى بزرگ و بزرگوار شد در اين موقع دربانى و كليددارى خانه كعبه با قبيله «خزاعه» بود كه پس از «جرهميان» بر مكه غالب شده بودند و اجازه حج با قبيله «صوفه» بود.
+
قصى بزرگ و بزرگوار شد، در این موقع دربانى و کلیددارى خانه [[کعبه]] با قبیله «[[خزاعه]]» بود که پس از «جرهمیان» بر مکه غالب شده بودند و اجازه [[حج]] با قبیله «صوفه» بود. «قصى» زیر بار «صوفه» نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت. «خزاعه» نیز حساب کار خویش کردند و از قصى کناره گرفتند و سرانجام «قصى» امور کعبه و مکه را به داورى «یعمر بن عوف بن کعب کنانى» در دست گرفت و از آن روز «شداخ» نامیده شد.
  
«قصى» زير بار «صوفه» نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پيروز گشت و دست آنان را از اجازه حج كوتاه ساخت، «خزاعه» نيز حساب كار خويش كردند و از قصى كناره گرفتند و سرانجام «قصى» امور كعبه و مكه را به داورى «يعمر بن عوف بن كعب كنانى» در دست گرفت و از آن روز «شداخ» ناميده شد.
+
«قصى» مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم کرد، آب دادن و سرورى را به «[[عبدمناف]]»، «[[دارالندوه]]» را به «عبدالدار»، پذیرایى حاجیان را به «عبدالعزى» و دو کنار وادى را به «عبدقصى» واگذاشت. قریش از نظر بزرگوارى قصى بن کلاب، [[مرگ]] وى را مبدا تاریخ خود قرار دادند.
 
 
«قصى» مناصب را در ميان فرزندان خويش تقسيم كرد، آب دادن و سرورى را به «[[عبدمناف]]»، «دارالندوه» را به «عبدالدار»، پذيرايى حاجيان را به «عبدالعزى» و دوكنار وادى را به «عبدقصى» واگذاشت.
 
 
 
قريش از نظر بزرگوارى «قصى بن كلاب» مرگ وى را مبدا تاريخ خود قرار دادند.
 
  
 
===عبدمناف بن قصى===
 
===عبدمناف بن قصى===
  
مادرش: «حبى» دختر «حليل خزاعى» است و فرزندانش: «هاشم»، «عبدشمس»، «مطلب»، «نوفل»، «ابوعمرو» و شش دختر كنيه اش «ابوعبدشمس» و نامش «مغيره» و او را «قمرالبطحا» مى گفتند.
+
نام [[عبدمناف]] «مغیره»، کنیه اش «ابوعبدشمس» و او را «قمرالبطحا» نیز مى گفتند. مادرش «حبى» دختر «حلیل خزاعى» است و فرزندانش: «[[هاشم بن عبد مناف|هاشم]]»، «عبدشمس»، «مطلب»، «نوفل»، و شش دختر بودند. این چهار برادر سرانجام هر کدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در [[مکه]]، نوفل در [[عراق]]، و مطلب در [[یمن|یمن]] زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.
  
 
===هاشم بن عبدمناف===
 
===هاشم بن عبدمناف===
  
هاشم فرزند عبدمناف و نياى دوم پيغمبر كه نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبيده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا كردند، خون زيادى از آن ها به زمين ريخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا اين تطيّر هم بي جا نبود و ميان فرزندان هاشم و عبدشمس «[[بنى اميه]]» نزاع و كشمكش و خون ريزى هميشه جريان داشت.  
+
[[هاشم بن عبد مناف|هاشم بن عبدمناف]] - نیاى دوم [[پیامبر اسلام|پیامبر]] - که نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبیده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا کردند، خون زیادى از آنها به زمین ریخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا این تطیر هم بی جا نبود و میان فرزندان هاشم و عبدشمس ([[بنى امیه]]) نزاع و کشمکش و خون ریزى همیشه جریان داشت. این مخالفت ها در زمان پیغمبر میان آن حضرت و [[ابوسفیان]] نوه امیه و بعد میان [[امام على]] علیه السلام و [[معاویه]] و میان [[یزید بن معاویه|یزید]] و [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام نیز ادامه داشت. حتى در [[احادیث]] پیش از ظهور [[امام زمان]] علیه السلام آمده است که هنگام ظهور آن حضرت، شخصى که از نسل ابوسفیان است ([[خروج سفیانی|سفیانى]]) با مهدى موعود به مخالفت برخاسته که در نبرد با آن حضرت نابود مى شود.  
  
اين مخالفت ها در زمان پيغمبر ميان آن حضرت و [[ابوسفيان]] نوه اميه و بعد ميان [[امام على]] عليه السلام و معاويه پسر ابوسفيان و [[يزيد بن معاويه]] و حسين بن على عليه السلام ادامه داشت. حتى در احاديث پيش از ظهور [[امام زمان]] عليه السلام آمده است كه هنگام ظهور آن حضرت شخصى كه از نسل ابوسفيان است سفيانى با مهدى موعود به مخالفت برخاسته كه در نبرد با آن حضرت نابود مى شود.  
+
هاشم چهره درخشان [[قریش]] بود. عقل و ادراک و هوش و استعداد زایدالوصفى داشت. در مردم دارى و [[مهمانی و مهمانداری|مهمان نوازى]] و دستگیرى از مستمندان نظیر نداشت. به همین جهت مردم عرب و قریش به او لقب سید دادند. یعنى آقاى عرب. لقب «[[سادات|سید]]» در اولاد او باقى ماند، و این سیادت از او به فرزندانش [[عبدالمطلب]] و اولاد او و بعدها به پیغمبر و [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیهماالسلام و دودمان آنها رسید.  
  
عبدشمس پدر اميه و اميه پدر حرب و او پدر ابوسفيان معروف است كه نامش «صخر» بوده و او پدر معاويه سردودمان بنى اميه است.  
+
از کارهاى برجسته هاشم این است که قریش را به کار تجارت واداشت، و جهت بازاریابى شخصا در [[اردن]] با امیر غسانى که عرب و [[مسیحیت|مسیحى]] بود، پیمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت کنند، و مال التجاره آنها از خطر مصون بماند. کار عاقلانه هاشم در انعقاد این قرارداد بازرگانى موجب شد که برادران دیگر او هم به وى تأسى جویند و عبدشمس با پادشاه [[حبشه]] و نوفل با پادشاه [[ایران]]، و مطلب با حکمران یمن نیز چنین پیمانى منعقد سازند. از آن زمان مردم قریش در [[سوریه]] و یمن و عراق و حبشه به کار تجارت پرداختند. ولى بیشتر تجارت آنها در ناحیه شمال یعنى اردن و سوریه و [[فلسطین]] و در جنوب با یمن بود. خداوند از این سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قریش که موجب تالیف و تجمع و تمدن آن ها گردید، و از گرسنگى و سرگردانى نجات یافتند در [[سوره قریش]] یاد مى کند.  
  
عبدمناف گذشته از اين دو پسر دوقلو و توامان يعنى هاشم و عبد شمس، دو پسر ديگر نيز داشت به نام هاى مطلب و نوفل.
+
یعقوبى مى‌نویسد: چون هاشم در غزه وفات یافت، قریش پریشان شدند که مبادا سایر قبائل بر آنها چیره شوند. به همین جهت عبدشمس به حبشه رفت و پیمانى را که با نجاشى بسته بود تجدید کرد و به [[مکه]] بازگشت. نوفل برادر دیگر هم به عراق رفت و با پادشاه ایران پیمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آنها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم ریاست مکه را به عهده گرفت.<ref>تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۸۱</ref>
 
 
از عجايب اتفاقات اين است كه اين چهار برادر سرانجام هر كدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در مكه، نوفل در [[عراق]]، و مطلب در يمن زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.
 
 
 
هاشم چهر و درخشان قريش بود. عقل و ادراك و هوش و استعداد زايدالوصفى داشت. در مردم دارى و مهمان نوازى و دستگيرى از مستمندان نظير نداشت. به همين جهت مردم عرب و قريش به او لقب سيد دادند. يعنى آقاى عرب. لقب «سيد» در اولاد او باقى ماند، و اين سيادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پيغمبر و على عليهماالسلام و دودمان آن ها رسيد.
 
 
 
از كارهاى برجسته هاشم اين است كه قريش را به كار تجارت واداشت، و جهت بازاريابى شخصا در اردن با امير غسانى كه عرب و مسيحى بود، پيمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت كنند، و مال التجاره آن ها از خطر مصون بماند. كار عاقلانه هاشم در انعقاد اين قرارداد بازرگانى موجب شد كه برادران ديگر او هم به وى تاسى جويند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ايران، و مطلب با حكمران يمن نيز چنين پيمانى منعقد سازند.
 
 
 
از آن زمان مردم قريش در سوريه و يمن و عراق و [[حبشه]] به كار تجارت پرداختند. ولى بيشتر تجارت آن ها در ناحيه شمال يعنى اردن و سوريه و [[فلسطين]] و در جنوب با يمن بود. خداوند از اين سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قريش كه موجب تاليف و تجمع و تمدن آن ها گرديد، و از گرسنگى و سرگردانى نجات يافتند در [[سوره قريش]] ياد مى كند، چنان كه گذشت.
 
 
 
يعقوبى مورخ مشهور مى نويسد:  
 
 
 
چون هاشم در [[غزه]] وفات يافت، قريش پريشان شدند كه مبادا ساير قبائل بر آن ها چيره شوند. به همين جهت عبدشمس به حبشه رفت و پيمانى را كه با نجاشى بسته بود تجديد كرد و به مكه بازگشت. نوفل برادر ديگر هم به عراق رفت و با پادشاه ايران پيمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آن ها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم رياست مكه را به عهده گرفت.(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 281)
 
  
 
===عبدالمطلب بن هاشم===
 
===عبدالمطلب بن هاشم===
  
عبدالمطلب پسر هاشم كه نامش «شيبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست پيغمبر اسلام است.  
+
[[عبدالمطلب]] پسر هاشم که نامش «شیبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست [[پیامبر اسلام]] است. عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. [[ابوطالب]] و [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] پدر پیامبر و پنج دخترش از فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقیه پسران و [[صفیه دختر عبد المطلب|صفیه]] مادر [[زبیر بن عوام]] از زنان دیگر بودند.  
  
عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. [[ابوطالب]] و [[عبدالله پدر پیامبر]] و پنج دخترش از فاطمه دختر [[عمرو بن عائذ مخزومى]] بود، و بقيه پسران و صفيه مادر [[زبير بن عوام]] از زنان ديگر بودند.  
+
عبدالمطلب [[چاه زمزم]] را که مدت ها مسدود بود، حفر کرد و یک شمشیر و دو گوساله طلائى را از درون آن بیرون آورد که [[وقف]] [[کعبه]] شد، و آب زمزم بار دیگر در اختیار مردم قرار گرفت و این بر اعتبار عبدالمطلب افزود.  
  
عبدالمطلب چاه زمزم را كه مدت ها مسدود بود، حفر كرد و شمشيرى و دو گوساله طلائى را از درون آن بيرون آورد كه وقف كعبه شد، و [[آب زمزم]] بار ديگر در اختيار مردم قرار گرفت و اين معنا بر اعتبار عبدالمطلب افزود.  
+
[[ابن واضح یعقوبی|یعقوبى]] مورخ نامى مى نویسد: [[قریش]] عبدالمطلب را [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] ثانی مى نامیدند. عبدالمطلب ۱۲۰ سال در جهان زیست. در زمان زندگی عبدالمطلب که نامى ترین و عاقل ترین فرد عرب [[حجاز]] به شمار مى رفت، [[ابرهه]] فرمانرواى حبشى [[یمن]] با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخریب کعبه نمود. ابرهه مى خواست کعبه را ویران کند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زیارت آن، [[کلیسا|کلیسائى]] را که او در شهر صنعا پایتخت یمن ساخته بود، [[زیارت]] کنند. بدین گونه مرکز تجارت و محل اعتبار و زیارت ملت عرب را به یمن و صنعا منتقل سازد.  
  
يعقوبى مورخ نامى مى نويسد: قريش عبدالمطلب را ابراهيم دوم مى ناميدند. عبدالمطلب يكصد و بيست سال در جهان زيست. در زمان زيست عبدالمطلب بر قريش كه نامى ترين و عاقل ترين فرد عرب [[حجاز]] به شمار مى رفت، ابرهه فرمانرواى حبشى يمن با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخريب كعبه نمود. ابرهه مى خواست كعبه را ويران كند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زيارت آن، كليسائى را كه او در شهر صنعا پايتخت يمن ساخته بود، زيارت كنند. بدين گونه مركز تجارت و محل اعتبار و زيارت ملت عرب را به يمن و صنعا منتقل سازد.  
+
ولی به طورى که خداوند در [[قرآن مجید]] ([[سوره فیل]]) یادآور مى شود، ابرهه و کلیه افراد سپاهش با پرتاب کلوخ هائى که پرندگانى همچون پرستوها ([[ابابیل]]) از جانب خداوند بر آنها فرو ریختند به کلى نابود شدند. هنگامى که عبدالمطلب در بیرون مکه براى استرداد شترانش که سربازان ابرهه تصاحب کرده بودند، به ملاقات او آمد، ابرهه گفت: من تصور مى کردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگیرى از تخریب خانه کعبه به دیدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: «أنا ربّ الابل و للبیت ربّ ان شاء یحفظه»؛ من صاحب شتران خود هستم و خانه را نیز صاحبى است که اگر بخواهد آن را حفظ مى کند. همین جمله کوتاه ابرهه را سخت تحت تاثیر قرار داد و پریشان ساخت و آن را دلیل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.  
  
ولي به طورى كه خداوند در [[قرآن]] مجيد ([[سوره الفيل]]) يادآور مى شود، ابرهه و كليه افراد سپاهش با پرتاب كلوخ هائى كه پرندگانى همچون پرستوها از جانب خداوند بر آنها فرو ريختند به كلى نابود شدند.  
+
عبدالمطلب علاقه سرشارى به «[[پیامبر اسلام|محمد]]» نوه عظیم الشان خود داشت و بارها سفارش او را به فرزندانش مى نمود و مى گفت: او آینده اى درخشان دارد (و انّ لَه لَشأنا عظیما).  
  
هنگامى كه عبدالمطلب در بيرون مكه براى استرداد شترانش كه سربازان ابرهه تصاحب كرده بودند، به ملاقات او آمد. ابرهه گفت: من تصور مى كردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگيرى از تخريب خانه كعبه به ديدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و خانه را نيز صاحبى است كه اگر بخواهد آن را حفظ مى كند. (انا رب الابل وللبيت رب ان شاء يحفظه) همين جمله كوتاه ابرهه را سخت تحت تاثير قرار داد و پريشان ساخت و آن را دليل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.
+
==دین اجداد پیامبر==
  
عبدالمطلب علاقه سرشارى به «محمد» نوه عظيم الشان خود داشت و بارها سفارش او را به فرزندانش مى نمود و مى گفت: او آينده اى درخشان دارد. (و ان له لشانا عظيما)
+
[[شیخ طبرسى]] در [[مجمع البیان]] در مورد «[[آزر]]» که در [[قرآن]] به عنوان پدر [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام نامش ذکر گردیده می گوید: «ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامّه، او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی صلى الله علیه و آله الى آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفة على ذلک...<ref> مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۲. </ref>؛ اصحاب ما - علماء [[شیعه|شیعه]] - گفته‌‌اند که ‌«آزر» جد مادرى ابراهیم و یا عموى آن حضرت بوده چون این ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده که پدران [[رسول خدا]] صلى الله ‌علیه و آله تا [[حضرت آدم]] همه‌شان موحد بوده‌‌اند و طائفه شیعه بر این مطلب ‌[[اجماع]] دارند...».
  
==اجداد پيامبر همگى موحد بودند<ref>سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هايى از تاريخ تحليلى اسلام.</ref>==
+
[[ملا محمدباقر مجلسى]] نیز در [[بحارالانوار]] فرموده: «اتفقت الامامیة رضوان الله علیهم على ان والِدَى الرسول و کل‌ اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، اِمّا انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین، ولعل بعضهم لم یظهر الاسلام‌ لتقیة او لمصلحة دینیة»؛<ref> بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۱۷. </ref> شیعه [[امامیه|امامیه]] متفقا گفته‌‌اند که پدر و مادر رسول خدا و همه ‌اجداد آن بزرگوار تا [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] ابوالبشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین‌» بوده‌‌اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‌‌اند و شاید برخى از ایشان‌ به خاطر [[تقیه]] یا مصالح دینى دیگرى [[اسلام]] خود را اظهار نکرده‌‌اند.
  
علماء شيعه گفته‌‌اند كه ‌«آزر» جد مادرى [[حضرت ابراهيم]] عليه السلام و يا عموى آن حضرت بوده چون اين ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده كه پدران [[رسول خدا]] صلى الله‌ عليه و آله تا آدم همه‌شان موحد بوده‌اند، و طائفه [[شيعه]] بر اين مطلب‌ اجماع دارند...
+
چنان چه مشاهده مى ‌کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ‌ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان [[اهل سنت]] نیز معروف بوده، چنانکه [[فخر رازى]] در تفسیر [[مفاتیح الغیب]] خود گوید: «... و قالت الشیعه: ان احدا من آباء الرسول صلى الله علیه و آله ‌و اجداده ما کان کافرا...<ref> مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳. </ref>؛ شیعه گفته‌‌اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‌‌اند...».
  
ملا محمدباقر مجلسى در [[بحارالانوار]] فرموده: «اتفقت الامامية رضوان الله عليهم على ان والدى الرسول و كل‌ اجداده الى آدم عليه السلام كانوا مسلمين بل كانوا من الصديقين، اما انبياء مرسلين او اوصياء معصومين، ولعل بعضهم لم يظهر الاسلام‌ لتقية او لمصلحة دينية<ref> [[بحارالانوار]]، ج 15، ص 117. </ref>؛ شيعه اماميه متفقا گفته‌‌اند كه پدر و مادر رسول خدا و همه ‌اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابوالبشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى يكتا) بوده و بلكه از «[[صديقين]]‌» بوده‌‌اند كه يا پيامبر مرسل و يا از اوصياء معصومين بوده‌‌اند و شايد برخى از ايشان‌ به خاطر [[تقيه]] يا مصالح دينى ديگرى [[اسلام]] خود را اظهار نكرده‌‌اند».
+
ولى در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادى ‌است، و جمعى از آن ها مانند [[سیوطى]] و برخى دیگر همانند شیعه ‌عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگى‌ موحد بوده‌‌اند، و به خصوص  سیوطى در این باره به طور تفصیل سخن ‌گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده،<ref> ر ج. مسالک الحنفاء، سیوطى، ص ۱۷. </ref> ولی جمعى ‌نیز آن‌ها را و حتى [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] پدر آن حضرت را [[کفر|کافر]] و مشرک ‌دانسته‌‌اند!<ref> ر ج. فخر رازى، مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳. </ref><ref>سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام.</ref>
 
 
و [[شيخ طبرسى]] در [[مجمع البيان]] در مورد «آزر» كه در [[قرآن]] به عنوان پدر ابراهيم نامش ذكر گرديده گويد: «ان آزر كان جد ابراهيم عليه السلام لامه، او كان عمه من حيث صح عندهم ان آباء النبي صلى الله عليه و آله الى آدم كلهم كانوا موحدين، و اجمعت الطائفة على ذلك...<ref> [[مجمع البيان]]، ج 4، ص 322. </ref>؛ اصحاب ما - علماء شيعه - گفته‌‌اند كه ‌«آزر» جد مادرى ابراهيم عليه السلام و يا عموى آن حضرت بوده چون اين ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده كه پدران رسول خدا صلى الله ‌عليه و آله تا آدم همه‌شان موحد بوده‌‌اند و طائفه شيعه بر اين مطلب ‌اجماع دارند...».
 
 
 
و چنان چه مشاهده مى ‌كنيد در گفتار اين دو عالم بزرگوار شيعه ‌ادعاى اجماع و اتفاق بر اين مطلب شده و بلكه اين مطلب نزد دانشمندان [[اهل سنت]] نيز معروف بوده كه [[فخر رازى]] در تفسير خود گويد: «... و قالت الشيعه: ان احدا من آباء الرسول صلى الله عليه و آله ‌و اجداده ما كان كافرا...<ref> [[مفاتيح الغيب]]، ج 4، ص 103. </ref>؛ شيعه گفته‌‌اند كه احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت كافر نبوده‌‌اند...».
 
 
 
و از اين كه به طور عموم اين مطلب را به شيعه نسبت مي‌دهد چنين ‌استفاده مي‌شود، كه اين مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شيعه‌ بوده همان گونه كه از مرحوم مجلسى و شيخ طبرسى نقل كرديم.
 
 
 
ولى در ميان علماء اهل سنت در اين باره اختلاف زيادى ‌است، و جمعى از آن ها مانند [[سيوطى]] و برخى ديگر همانند شيعه ‌عقيده دارند كه پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگى‌ موحد بوده‌‌اند، و به خصوص  سيوطى در اين باره به طور تفصيل سخن ‌گفته و اين مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده <ref> به كتاب مسالك الحنفاء، ص 17، [[سيوطى]] به بعد مراجعه شود. </ref> و جمعى ‌نيز آن‌ها را و حتى عبدالله پدر آن حضرت را [[كافر]] و مشرك ‌دانسته‌‌اند.<ref> به تفسير [[فخر رازى]] مراجعه شود. </ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* ابراهیم آیتی؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ انتشارات دانشگاه تهران.
+
 
* علی دوانی، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت.
+
*ابراهیم آیتی؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ انتشارات دانشگاه تهران.
* سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هايى از تاريخ تحليلى اسلام
+
*علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
 +
*سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۱۶۹: سطر ۱۳۹:
 
}}
 
}}
  
 +
[[رده:پیامبر اکرم]]
 
[[رده:نیاکان پیامبر]]
 
[[رده:نیاکان پیامبر]]
 +
[[رده:وابستگان پیامبر]]
 
[[رده: مقاله های مهم]]
 
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۲

نسب پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می‌رسد.[۱] نیاکان رسول خدا تا بیست و یک پشت - تا به عدنان - ذکر شده‌ است، اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست. به اتفاق علمای شیعه، اجداد پیامبر اکرم تا حضرت آدم همگی موحّد بوده‌‌اند.

شرح حال اجداد پیامبر

نیاکان پیامبر تا بیست و یک پشت شناخته شده‌اند. بدین گونه: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبدمناف، قُصىّ، کلاب، مره، کعب، لؤى، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان. اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست.[۲]

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت کرده که ایشان فرمودند: هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.[۳] در صورت درست بودن این روایت، علت آن می‌تواند این باشد که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کرده‌اند. اما آنچه همه نسب دانان اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل علیه السلام می‌رسد.

شرح حال اجداد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جد بیستم یعنى «عدنان»، بدین شرح است:

عدنان

پدر عرب عدنانى است که در تهامه، نجد و حجاز تا شارف الشام و عراق مسکن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى، عرب اسماعیلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعیل، بنى مشرق، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام مى رسد. عدنان دو پسر داشت: «معد» و «عک» که «بنى غافق» از «عک» پدید آمده بودند.

به گفته یعقوبى، عدنان نخستین کسى است که براى کعبه پوششى قرار داد. فرزندان عدنان از حجاز به سایر نقاط رفتند و سکونت ورزیدند، از جمله گروهى از آنها به یمن رفتند، معد پسر عدنان شریفترین فرد اولاد اسماعیل بود و او از منطقه حرم بیرون نرفت.[۴]

معد بن عدنان

«عدنان» با فرزندان خویش به سوى یمن رفت و همان جا بود تا اینکه وفات یافت. او را چند پسر بود که مَعَد بر همه آنان سرورى داشت. مادر معد از قبیله «جرهم» بود و ده فرزند داشت و کنیه معد «ابوقضاعه» بود. به قول ابن اسحاق: معد بن عدنان چهار پسر به نام هاى، «نزار»، «قضاعه»، «قنص» و «ایاد» داشت.

نزار بن معد

سرور و بزرگ فرزندان پدرش معد بود و در مکه جاى داشت و او را چهار پسر به نامهاى: «مضر»، «ربیعه»، «انمار» و «ایاد» بود. دو قبیله «خشعم» و «بجیله» از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.

مضر بن نزار

«مُضَر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى کرد. دو پسر داشت: «الیاس» و «عیلان» و مادرشان از قبیله «جرهم» بود. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «مُضَر و ربیعه را دشنام ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند».

الیاس بن مضر

الیاس پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را «سیدالعشیرة» لقب دادند، سه پسر به نام هاى: «مدرکه»، «طابخه» و «قمعه» داشت (نامشان به ترتیب: عامر، عمرو و عمیر است) و مادرشان «خندف» و نام اصلى وى «لیلى» بود و قبایلى را که نسبشان به الیاس مى رسد، «بنى خندف» گویند. قبیله هاى «بنى تمیم»، «بنى ضبه»، «مزینه»، «رباب»، «خزاعه»، «اسلم» از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.

مدرکة بن الیاس

نامش «عامر» و کنیه اش «ابوالهذیل» و «ابوخزیمه» بود «مدرکه» چهار فرزند داشت: «خزیمه» و «هذیل»، «حارثه» و «غالب». نسب قبیله «هذیل» و «عبداللّه بن مسعود» صحابى معروف پیامبر به «مدرکة بن الیاس» مى رسد.

خزیمة بن مدرکه

مادرش «سلمى» دختر «اسد بن ربیعة بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه» بود. وی بعد از پدر حکومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «کنانه»، «اسد»، «اسده» و «هون» بود.

کنانة بن خزیمه

کنیه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه» دختر «سعد بن قیس بن عیلان بن مضر» بود. از «کنانه» فضایل زیادى آشکار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: «نضر»، «مالک»، «عبدمناة»، «ملکان» و «حدال» قبایل «بنى لیث» و «بنى عامر» از کنانة بن خزیمه پدید آمده اند.

نضر بن کنانه

مادرش به قول یعقوبى «هاله» دختر «سوید بن غطریف» و به قول ابن اسحاق و طبرى، «بَره» بود و فرزندان وى: «مالک»، «یخلد» و «صلت» و کنیه اش «ابوالصلت» بوده است. یعقوبى مى گوید: نضر بن کنانه، اول کسى است که «قریش» نامیده شد و به این ترتیب کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد «قرشى» نیست.

مالک بن نضر

مادر وى «عاتکه» دختر «عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان» و فرزند وى «فهر بن مالک» بود.

فهر بن مالک

مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» بود و فرزندان وى: «غالب»، «محارب»، «حارث»، «اسد» و دخترى به نام «جندله» مى باشند.

غالب بن فهر

مادر وى «لیلى» دختر «سعد بن هذیل» بود و فرزندان وى: «لؤى» و «تیم الادرم» و فرزندان تیم بن غالب، «بنو ادرم بن غالب» معروف شده اند.

لؤى بن غالب

مادر وى «سلمى» دختر «کعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «کعب»، «عامر»، «سامه»، «عوف» و «خزیمه».

کعب بن لؤى

مادر وى «ماویة» دختر «کعب بن قیس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره»، «عدى» و «هصیص» و کنیه اش «ابوهصیص» بود. کعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین کسى است که روز جمعه را «جمعه» نامید.

مرة بن کعب

مادر وى: «وحشیة» دختر «شیبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر» است و فرزندان وى: «کلاب»، «تیم»، «یقظه» و کنیه اش «ابویقظه» مى باشد.

کلاب بن مره

مادرش «هند» دختر «سریر بن ثعلبة بن حارث بن مالک بن کنانة بن خزیمه» است و فرزندانش: «قصى بن کلاب» و «زهرة بن کلاب» و یک دختر و کنیه اش «ابوزهره» و نامش «حکیم» است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره دو فرزند «کلاب بن مره» یعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قریش دو پسر کلاب اند.

قصى بن کلاب

بیشتر شهرت قریش، مربوط به مرد نامى آنها «قصى بن کلاب» جد چهارم پیغمبر است که در حقیقت سر سلسله قریش بود. برادر او «زهره» نیز از سران قریش به شمار مى رفت. مادرش «فاطمه» دختر «سعد بن سیل» است و فرزندانش: «عبدمناف»، «عبدالدار»، «عبدالعزى» و «عبدقصى» و دو دختر و کنیه اش «ابوالمغیره» بود.

قصى بزرگ و بزرگوار شد، در این موقع دربانى و کلیددارى خانه کعبه با قبیله «خزاعه» بود که پس از «جرهمیان» بر مکه غالب شده بودند و اجازه حج با قبیله «صوفه» بود. «قصى» زیر بار «صوفه» نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت. «خزاعه» نیز حساب کار خویش کردند و از قصى کناره گرفتند و سرانجام «قصى» امور کعبه و مکه را به داورى «یعمر بن عوف بن کعب کنانى» در دست گرفت و از آن روز «شداخ» نامیده شد.

«قصى» مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم کرد، آب دادن و سرورى را به «عبدمناف»، «دارالندوه» را به «عبدالدار»، پذیرایى حاجیان را به «عبدالعزى» و دو کنار وادى را به «عبدقصى» واگذاشت. قریش از نظر بزرگوارى قصى بن کلاب، مرگ وى را مبدا تاریخ خود قرار دادند.

عبدمناف بن قصى

نام عبدمناف «مغیره»، کنیه اش «ابوعبدشمس» و او را «قمرالبطحا» نیز مى گفتند. مادرش «حبى» دختر «حلیل خزاعى» است و فرزندانش: «هاشم»، «عبدشمس»، «مطلب»، «نوفل»، و شش دختر بودند. این چهار برادر سرانجام هر کدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در مکه، نوفل در عراق، و مطلب در یمن زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.

هاشم بن عبدمناف

هاشم بن عبدمناف - نیاى دوم پیامبر - که نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبیده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا کردند، خون زیادى از آنها به زمین ریخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا این تطیر هم بی جا نبود و میان فرزندان هاشم و عبدشمس (بنى امیه) نزاع و کشمکش و خون ریزى همیشه جریان داشت. این مخالفت ها در زمان پیغمبر میان آن حضرت و ابوسفیان نوه امیه و بعد میان امام على علیه السلام و معاویه و میان یزید و امام حسین علیه السلام نیز ادامه داشت. حتى در احادیث پیش از ظهور امام زمان علیه السلام آمده است که هنگام ظهور آن حضرت، شخصى که از نسل ابوسفیان است (سفیانى) با مهدى موعود به مخالفت برخاسته که در نبرد با آن حضرت نابود مى شود.

هاشم چهره درخشان قریش بود. عقل و ادراک و هوش و استعداد زایدالوصفى داشت. در مردم دارى و مهمان نوازى و دستگیرى از مستمندان نظیر نداشت. به همین جهت مردم عرب و قریش به او لقب سید دادند. یعنى آقاى عرب. لقب «سید» در اولاد او باقى ماند، و این سیادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پیغمبر و حضرت على علیهماالسلام و دودمان آنها رسید.

از کارهاى برجسته هاشم این است که قریش را به کار تجارت واداشت، و جهت بازاریابى شخصا در اردن با امیر غسانى که عرب و مسیحى بود، پیمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت کنند، و مال التجاره آنها از خطر مصون بماند. کار عاقلانه هاشم در انعقاد این قرارداد بازرگانى موجب شد که برادران دیگر او هم به وى تأسى جویند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ایران، و مطلب با حکمران یمن نیز چنین پیمانى منعقد سازند. از آن زمان مردم قریش در سوریه و یمن و عراق و حبشه به کار تجارت پرداختند. ولى بیشتر تجارت آنها در ناحیه شمال یعنى اردن و سوریه و فلسطین و در جنوب با یمن بود. خداوند از این سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قریش که موجب تالیف و تجمع و تمدن آن ها گردید، و از گرسنگى و سرگردانى نجات یافتند در سوره قریش یاد مى کند.

یعقوبى مى‌نویسد: چون هاشم در غزه وفات یافت، قریش پریشان شدند که مبادا سایر قبائل بر آنها چیره شوند. به همین جهت عبدشمس به حبشه رفت و پیمانى را که با نجاشى بسته بود تجدید کرد و به مکه بازگشت. نوفل برادر دیگر هم به عراق رفت و با پادشاه ایران پیمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آنها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم ریاست مکه را به عهده گرفت.[۵]

عبدالمطلب بن هاشم

عبدالمطلب پسر هاشم که نامش «شیبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست پیامبر اسلام است. عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. ابوطالب و عبدالله پدر پیامبر و پنج دخترش از فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقیه پسران و صفیه مادر زبیر بن عوام از زنان دیگر بودند.

عبدالمطلب چاه زمزم را که مدت ها مسدود بود، حفر کرد و یک شمشیر و دو گوساله طلائى را از درون آن بیرون آورد که وقف کعبه شد، و آب زمزم بار دیگر در اختیار مردم قرار گرفت و این بر اعتبار عبدالمطلب افزود.

یعقوبى مورخ نامى مى نویسد: قریش عبدالمطلب را ابراهیم ثانی مى نامیدند. عبدالمطلب ۱۲۰ سال در جهان زیست. در زمان زندگی عبدالمطلب که نامى ترین و عاقل ترین فرد عرب حجاز به شمار مى رفت، ابرهه فرمانرواى حبشى یمن با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخریب کعبه نمود. ابرهه مى خواست کعبه را ویران کند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زیارت آن، کلیسائى را که او در شهر صنعا پایتخت یمن ساخته بود، زیارت کنند. بدین گونه مرکز تجارت و محل اعتبار و زیارت ملت عرب را به یمن و صنعا منتقل سازد.

ولی به طورى که خداوند در قرآن مجید (سوره فیل) یادآور مى شود، ابرهه و کلیه افراد سپاهش با پرتاب کلوخ هائى که پرندگانى همچون پرستوها (ابابیل) از جانب خداوند بر آنها فرو ریختند به کلى نابود شدند. هنگامى که عبدالمطلب در بیرون مکه براى استرداد شترانش که سربازان ابرهه تصاحب کرده بودند، به ملاقات او آمد، ابرهه گفت: من تصور مى کردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگیرى از تخریب خانه کعبه به دیدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: «أنا ربّ الابل و للبیت ربّ ان شاء یحفظه»؛ من صاحب شتران خود هستم و خانه را نیز صاحبى است که اگر بخواهد آن را حفظ مى کند. همین جمله کوتاه ابرهه را سخت تحت تاثیر قرار داد و پریشان ساخت و آن را دلیل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.

عبدالمطلب علاقه سرشارى به «محمد» نوه عظیم الشان خود داشت و بارها سفارش او را به فرزندانش مى نمود و مى گفت: او آینده اى درخشان دارد (و انّ لَه لَشأنا عظیما).

دین اجداد پیامبر

شیخ طبرسى در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن به عنوان پدر حضرت ابراهیم علیه السلام نامش ذکر گردیده می گوید: «ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامّه، او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی صلى الله علیه و آله الى آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفة على ذلک...[۶]؛ اصحاب ما - علماء شیعه - گفته‌‌اند که ‌«آزر» جد مادرى ابراهیم و یا عموى آن حضرت بوده چون این ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده که پدران رسول خدا صلى الله ‌علیه و آله تا حضرت آدم همه‌شان موحد بوده‌‌اند و طائفه شیعه بر این مطلب ‌اجماع دارند...».

ملا محمدباقر مجلسى نیز در بحارالانوار فرموده: «اتفقت الامامیة رضوان الله علیهم على ان والِدَى الرسول و کل‌ اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، اِمّا انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین، ولعل بعضهم لم یظهر الاسلام‌ لتقیة او لمصلحة دینیة»؛[۷] شیعه امامیه متفقا گفته‌‌اند که پدر و مادر رسول خدا و همه ‌اجداد آن بزرگوار تا آدم ابوالبشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین‌» بوده‌‌اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‌‌اند و شاید برخى از ایشان‌ به خاطر تقیه یا مصالح دینى دیگرى اسلام خود را اظهار نکرده‌‌اند.

چنان چه مشاهده مى ‌کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ‌ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده، چنانکه فخر رازى در تفسیر مفاتیح الغیب خود گوید: «... و قالت الشیعه: ان احدا من آباء الرسول صلى الله علیه و آله ‌و اجداده ما کان کافرا...[۸]؛ شیعه گفته‌‌اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‌‌اند...».

ولى در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادى ‌است، و جمعى از آن ها مانند سیوطى و برخى دیگر همانند شیعه ‌عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگى‌ موحد بوده‌‌اند، و به خصوص سیوطى در این باره به طور تفصیل سخن ‌گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده،[۹] ولی جمعى ‌نیز آن‌ها را و حتى عبدالله پدر آن حضرت را کافر و مشرک ‌دانسته‌‌اند![۱۰][۱۱]

پانویس

  1. ابن‌ هشام‌، السیره النبویة، ج۱، ص۴
  2. علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
  3. بحارالأنوار، مجلسی، ج۱۵، ص۱۰۵.
  4. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵۳.
  5. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۸۱
  6. مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۲.
  7. بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۱۷.
  8. مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳.
  9. ر ج. مسالک الحنفاء، سیوطى، ص ۱۷.
  10. ر ج. فخر رازى، مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳.
  11. سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام.

منابع

  • ابراهیم آیتی؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ انتشارات دانشگاه تهران.
  • علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
  • سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام