منابع و پی نوشتهای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اجازه (علم الحدیث): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{خوب}}
  
اجازه به معناى اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات يا مؤلفات خويش است، گر چه شاگرد از استاد سماع نكرده باشد و آن بر چند قسم ‌مى‌باشد:
+
'''«اجازه»''' در اصطلاح [[محدثان]]، یکی از طرق «[[تحمل حدیث]]» بوده و آن به معناى اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات یا مؤلفات خویش است، گرچه شاگرد از استاد [[سماع (علم الحدیث)|سماع]] نکرده باشد. پس از ثبت [[احادیث]] در کتاب‌ها و جوامع حدیثی و نسخه برداری‌های متعدد از آن‌ها، ضرورت و رواج اجازه نقل روایت کم‌کم از بین رفته است.
  
الف) اجازه شيخ به يك نفر به خصوص در مورد كتاب خاص ياروايات مخصوص كه معمولا آن را
+
==اجازه در اصطلاح ==
 +
«اجازه» در اصطلاح محدثان عبارت است از: اذن شفاهی یا کتبی به کسی در نقل [[حدیث]]، که شخص اجازه دهنده، استاد ([[شیخ (علم الحدیث)|شیخ]]) اجازه گیرنده محسوب می‌شود. بدین معنا که افراد از ناحیه‌ اساتید خود رسماً اجازه گزارش حدیث می‌گرفتند. این اجازه‌نامه‌ها معمولاً به صورت کتبی بوده است و استاد به شاگردش اجازه می‌داد که آنچه را که از او شنیده یا بر او خوانده یا در کتاب‌های حدیثی آمده است، نقل کند.
  
جايز دانسته ‌اند.<ref> گرچه بعضى از اهل سنت، مانند شعبه و ابراهيم حربى و قاضى حسين وماوردى و ابى بكر خجندى روا نمى‌دانند.(ر.ك:تدريب الراوى) </ref> 
+
==تاریخچه اجازه ==
 +
در ابتدای کار، گزارش و روایت از [[عصمت|معصومین]] علیهم‌السلام، نیازی به داشتن اجازه از استاد و معصوم علیه‌السلام نبوده است، چه این گزارش از معصومین علیهم‌السلام نقل شود یا از دیگر گزارشگران [[حدیث]] و یا از کتاب حدیث. اما آن‌گونه که شواهد تاریخی نشان می‌دهد، اجازه در نیمه دوم قرن سوم و چهارم هجری متداول بوده است. [[محدث نوری|محدث نوری]] (م، ۱۳۲۰ ق) در خاتمه [[مستدرک الوسائل (کتاب)|مستدرک الوسایل]] از تلعکبری نقل می‌کند که پدرش در سال ۳۱۳ هجری از [[محمد بن اشعث کوفی|محمد بن اشعث کوفی]] که ساکن [[مصر]] بود اجازه روایت کتاب او را که «اشعثیان» نام داشت گرفته بود.  
  
ب) اجازه شيخ به شخص معينى با تعميم مورد، كه نقل از هر كتاب‌معتبرى را مثلا براى
+
به مرور زمان کتاب‌هایی نگاشته و در آن‌ها برخی اجازه نامه‌های مکتوب جمع‌آوری شد. قدیمی‌ترین آن‌ها در بین شیعه «الاجازات» شیخ احمد بن محمد قمی (م، ۳۵۰ ق) است این کتاب اکنون موجود نیست. امّا نمونه‌هایی از این اجازات را در جلدهای ۱۰۴ تا ۱۰۷ کتاب «[[بحارالانوار]]» [[علامه مجلسی]] می‌توان یافت که از جمله آن‌ها، اجازه [[سید علی نیلی نجفی|محقق نیلی]] برای شاگردش [[ابن فهد حلی|ابن فهد حلی]] است که ترجمه آن چنین است: «از شیخ علی بن محمد بن عبدالمجدی النیلی به شیخ احمد بن فهد الحلی؛ بسم‌الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد النبی و آله الطاهرین و سلم کثیراً. استخاره نمودم و بعد اجازه دادم به شیخ بزرگوار... احمد پسر مرحوم شمس الدین... کل کتاب «شرایع الاسلام فی معرفة الحلال والحرام» از مصنفات مرحوم نجم‌الدین ابی‌القائم حسن بن سعید را از اول تا آخر کتاب به صورت [[قرائت (علم الحدیث)|قرائت]]...».
  
وى اجازه نمايد.كه در اين مورد اختلاف بيشترى‌است.
+
کار اجازه تا مدت‌ها ادامه داشت، تا این‌که پس از ثبت احادیث توسط بزرگان حدیث [[شیعه|شیعه]] در کتاب‌ها و جوامع حدیثی و نسخه برداری های متعدد از آن‌ها و امکان گزارش حدیث از آن جوامع و شناخته شدن احادیث آن جوامع، ضرورت اجازه نقل روایت کم‌کم از بین رفته و بیشتر به یک عمل [[تبرک|تبرّکی]] و تیمّنی درآمد.
  
ج) اجازه شيخ به غير معين مانند:اجزت لجميع المسلمين، كه‌جميع مانند قاضى ابو طيب و
+
محدث نوری از [[شهید ثانی]] (م، ۹۶۶ ق) نقل می‌کند که ذکر [[سند حدیث|سند]] تا معصوم فقط برای تبرّک است، و به [[تواتر]] انتساب این کتاب‌ها به مؤلفانشان ثابت شده است و نسبت به کتاب و متن آن‌ها مطمئن هستیم و دیگر کسی نمی‌تواند چیزی به آن‌ها اضافه کند. بنابراین در نقل روایت نیازی به اجازه نیست.
  
خطيب بغدادى و ابن منده جايزدانسته‌اند.
+
با این همه برخی از جمله خود مرحوم محدث نوری، اجازه را در نقل روایت شرط می‌دانستند.  
  
د) اجازه شيخ به فرد مجهول، مانند:اجزت لمن شاء فلان، كه در اين‌قسم، بيشتر محدثين
+
==اقسام اجازه==
 +
اجازه بر چند قسم ‌مى ‌باشد:
  
منع تحديث از شيخ نموده‌اند، گر چه بعضى اين‌قسم را نيز جايز دانند.
+
*الف) اجازه شیخ به یک نفر به خصوص در مورد کتابی خاص یا روایات مخصوص، که معمولاً آن را جایز دانسته ‌اند.<ref>گرچه بعضى از اهل سنت، مانند ابراهیم حربى، قاضى حسین، ماوردى و ابوبکر خجندى روا نمى ‌دانند (ر.ک: تدریب الراوى، سیوطی).</ref>
  
ه) اجازه به كسى كه فعلا وجود ندارد، مانند اجازه شيخ به فرزندش‌كه متولد نشده است.
+
) اجازه شیخ به شخص معینى با تعمیم مورد؛ مثلاً نقل از هر کتاب‌ معتبرى را براى وى اجازه نماید، که در این مورد اختلاف بیشترى‌ است.
  
كه بعضى در موردى كه شيخ وى را به موجودين‌ضميمه نمايد (و به اصطلاح، عطف معدوم بر
+
*ج) اجازه شیخ به غیرمعین مانند: «اجزت لجمیع المسلمین» که ‌جمعی مانند قاضى ابوطیب و [[خطیب بغدادی|خطیب بغدادى]] و [[ابن منده]] جایز دانسته‌ اند.
  
موجود نمايد) جايزدانسته‌اند، مانند (اجزت لك و لابنك او لعقبك) .
+
) اجازه شیخ به فرد مجهول، مانند: «اجزت لمن شاء فلان» که در این ‌قسم بیشتر محدثین منع تحدیث از [[شیخ (علم الحدیث)|شیخ]] نموده‌ اند، گرچه بعضى این ‌قسم را نیز جایز دانند.
  
و) اجازه شيخ به شاگرد در مورد رواياتى كه شيخ هنوز سماع ننموده‌و بعدا خواهد شنيد،
+
) اجازه به کسى که فعلاً وجود ندارد، مانند اجازه شیخ به فرزندش ‌که متولد نشده است، که بعضى در موردى که شیخ وى را به موجودین ‌ضمیمه نماید (و به اصطلاح، عطف معدوم بر موجود نماید) جایز دانسته‌ اند، مانند «اجزت لک و لابنک أو لعقبک».
  
چنان كه بگويد: (اجزت لك ما صح او يصح‌عندي من مسموعاتي) .
+
*و) اجازه شیخ به شاگرد در مورد روایاتى که شیخ هنوز [[سماع (علم الحدیث)|سماع]] ننموده ‌و بعداً خواهد شنید، چنان که بگوید: «اجزت لک ما صحّ او یصحّ ‌عندی من مسموعاتی». کسانى که این گونه اجازه را کافى نمى ‌دانند، مى ‌بایست فقط روایاتى ‌را که شیخ هنگام اجازه به تلمیذ، سماع نموده است از او نقل کنند.
  
كسانى كه اين گونه اجازه را كافى نمى‌دانند، مى‌بايست فقط رواياتى‌را كه شيخ هنگام
+
*ز) اجازه شیخ آنچه را که از استادش مجاز گردیده، مانند: «اجزت لک‌ جمیع ما اجیز لی روایته».
 
 
اجازه به تلميذ، سماع نموده است از او نقل كنند.
 
 
 
ز) اجازه شيخ آنچه را كه از استادش مجاز گرديده، مانند:اجزت لك‌جميع ما اجيز لي
 
 
 
روايته.
 
 
 
تنبيه 1.ابن عبد البر فرموده است:شايسته است در مورد اجازه كتبى‌به كسى، لفظى را كه
 
 
 
نوشته نيز به زبان آورد يا لا اقل هنگام نوشتن اجازه‌براى تلميذ، آنچه را مى‌نويسد
 
 
 
در دل بگذارند.
 
 
 
تنبيه 2.ابن حزم اصولا اجازه را در تمام اقسامى كه ياد شده بدعت‌شمرده و جايز نمى‌داند، زيرا (به عقيده وى) دليلى از شرع بر نقل آنچه‌را نشنيده نداريم.<ref> علوم الحديث قطب ص 26 </ref>
 
  
 +
تنبیه: ابن حزم اصولاً اجازه را در تمام اقسامى که یاد شده [[بدعت]] ‌شمرده و جایز نمى ‌داند، زیرا (به عقیده وى) دلیلى از [[شرع]] بر نقل آنچه ‌را نشنیده نداریم.<ref>علوم الحدیث قطب، ص۲۶.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 +
==منابع==
 +
*[http://islamicdoc.org/Multimedia/fbook/10150/index.htm#124 درایةالحدیث، کاظم مدیر شانه‌چی، ص ۱۲۶]، بازیابی: ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲.
 +
*[http://www.pajoohe.ir "اجازه روایت"، دانشنامه پژوهه، محمدمهدی امیرخانی]، بازیابی: ۲ مهر ۱۳۹۲.
 +
{{الگو:اصطلاحات حدیثی}}
 +
[[رده:اصطلاحات حدیثی]]
 +
[[رده:طرق تحمل حدیث]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
  
==منبع==
+
{{سنجش کیفی
[http://islamicdoc.org/Multimedia/fbook/10150/index.htm#124 درایه الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص 126]، بازیابی: 4 اردیبهشت 1392
+
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۰


«اجازه» در اصطلاح محدثان، یکی از طرق «تحمل حدیث» بوده و آن به معناى اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات یا مؤلفات خویش است، گرچه شاگرد از استاد سماع نکرده باشد. پس از ثبت احادیث در کتاب‌ها و جوامع حدیثی و نسخه برداری‌های متعدد از آن‌ها، ضرورت و رواج اجازه نقل روایت کم‌کم از بین رفته است.

اجازه در اصطلاح

«اجازه» در اصطلاح محدثان عبارت است از: اذن شفاهی یا کتبی به کسی در نقل حدیث، که شخص اجازه دهنده، استاد (شیخ) اجازه گیرنده محسوب می‌شود. بدین معنا که افراد از ناحیه‌ اساتید خود رسماً اجازه گزارش حدیث می‌گرفتند. این اجازه‌نامه‌ها معمولاً به صورت کتبی بوده است و استاد به شاگردش اجازه می‌داد که آنچه را که از او شنیده یا بر او خوانده یا در کتاب‌های حدیثی آمده است، نقل کند.

تاریخچه اجازه

در ابتدای کار، گزارش و روایت از معصومین علیهم‌السلام، نیازی به داشتن اجازه از استاد و معصوم علیه‌السلام نبوده است، چه این گزارش از معصومین علیهم‌السلام نقل شود یا از دیگر گزارشگران حدیث و یا از کتاب حدیث. اما آن‌گونه که شواهد تاریخی نشان می‌دهد، اجازه در نیمه دوم قرن سوم و چهارم هجری متداول بوده است. محدث نوری (م، ۱۳۲۰ ق) در خاتمه مستدرک الوسایل از تلعکبری نقل می‌کند که پدرش در سال ۳۱۳ هجری از محمد بن اشعث کوفی که ساکن مصر بود اجازه روایت کتاب او را که «اشعثیان» نام داشت گرفته بود.

به مرور زمان کتاب‌هایی نگاشته و در آن‌ها برخی اجازه نامه‌های مکتوب جمع‌آوری شد. قدیمی‌ترین آن‌ها در بین شیعه «الاجازات» شیخ احمد بن محمد قمی (م، ۳۵۰ ق) است این کتاب اکنون موجود نیست. امّا نمونه‌هایی از این اجازات را در جلدهای ۱۰۴ تا ۱۰۷ کتاب «بحارالانوار» علامه مجلسی می‌توان یافت که از جمله آن‌ها، اجازه محقق نیلی برای شاگردش ابن فهد حلی است که ترجمه آن چنین است: «از شیخ علی بن محمد بن عبدالمجدی النیلی به شیخ احمد بن فهد الحلی؛ بسم‌الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد النبی و آله الطاهرین و سلم کثیراً. استخاره نمودم و بعد اجازه دادم به شیخ بزرگوار... احمد پسر مرحوم شمس الدین... کل کتاب «شرایع الاسلام فی معرفة الحلال والحرام» از مصنفات مرحوم نجم‌الدین ابی‌القائم حسن بن سعید را از اول تا آخر کتاب به صورت قرائت...».

کار اجازه تا مدت‌ها ادامه داشت، تا این‌که پس از ثبت احادیث توسط بزرگان حدیث شیعه در کتاب‌ها و جوامع حدیثی و نسخه برداری های متعدد از آن‌ها و امکان گزارش حدیث از آن جوامع و شناخته شدن احادیث آن جوامع، ضرورت اجازه نقل روایت کم‌کم از بین رفته و بیشتر به یک عمل تبرّکی و تیمّنی درآمد.

محدث نوری از شهید ثانی (م، ۹۶۶ ق) نقل می‌کند که ذکر سند تا معصوم فقط برای تبرّک است، و به تواتر انتساب این کتاب‌ها به مؤلفانشان ثابت شده است و نسبت به کتاب و متن آن‌ها مطمئن هستیم و دیگر کسی نمی‌تواند چیزی به آن‌ها اضافه کند. بنابراین در نقل روایت نیازی به اجازه نیست.

با این همه برخی از جمله خود مرحوم محدث نوری، اجازه را در نقل روایت شرط می‌دانستند.

اقسام اجازه

اجازه بر چند قسم ‌مى ‌باشد:

  • الف) اجازه شیخ به یک نفر به خصوص در مورد کتابی خاص یا روایات مخصوص، که معمولاً آن را جایز دانسته ‌اند.[۱]
  • ب) اجازه شیخ به شخص معینى با تعمیم مورد؛ مثلاً نقل از هر کتاب‌ معتبرى را براى وى اجازه نماید، که در این مورد اختلاف بیشترى‌ است.
  • ج) اجازه شیخ به غیرمعین مانند: «اجزت لجمیع المسلمین» که ‌جمعی مانند قاضى ابوطیب و خطیب بغدادى و ابن منده جایز دانسته‌ اند.
  • د) اجازه شیخ به فرد مجهول، مانند: «اجزت لمن شاء فلان» که در این ‌قسم بیشتر محدثین منع تحدیث از شیخ نموده‌ اند، گرچه بعضى این ‌قسم را نیز جایز دانند.
  • ه) اجازه به کسى که فعلاً وجود ندارد، مانند اجازه شیخ به فرزندش ‌که متولد نشده است، که بعضى در موردى که شیخ وى را به موجودین ‌ضمیمه نماید (و به اصطلاح، عطف معدوم بر موجود نماید) جایز دانسته‌ اند، مانند «اجزت لک و لابنک أو لعقبک».
  • و) اجازه شیخ به شاگرد در مورد روایاتى که شیخ هنوز سماع ننموده ‌و بعداً خواهد شنید، چنان که بگوید: «اجزت لک ما صحّ او یصحّ ‌عندی من مسموعاتی». کسانى که این گونه اجازه را کافى نمى ‌دانند، مى ‌بایست فقط روایاتى ‌را که شیخ هنگام اجازه به تلمیذ، سماع نموده است از او نقل کنند.
  • ز) اجازه شیخ آنچه را که از استادش مجاز گردیده، مانند: «اجزت لک‌ جمیع ما اجیز لی روایته».

تنبیه: ابن حزم اصولاً اجازه را در تمام اقسامى که یاد شده بدعت ‌شمرده و جایز نمى ‌داند، زیرا (به عقیده وى) دلیلى از شرع بر نقل آنچه ‌را نشنیده نداریم.[۲]

پانویس

  1. گرچه بعضى از اهل سنت، مانند ابراهیم حربى، قاضى حسین، ماوردى و ابوبکر خجندى روا نمى ‌دانند (ر.ک: تدریب الراوى، سیوطی).
  2. علوم الحدیث قطب، ص۲۶.

منابع