ملا محمدتقی برغانی
ملا محمدتقی برغانی (۱۲۶۲-۱۱۷۲ ق) معروف به «شهید ثالث»، از مراجع بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هجری و از شاگردان سید علی طباطبایی است. وی از نخستین منادیان ولایت فقیه بود و در برابر سلطنت استبدادی قاجار ایستاد. شهید ثالث همچنین نقش ممتازی در مبارزه با فرقههای منحرف از جمله شیخیه و بابیه داشت و سرانجام توسط همانها به شهادت رسید.
نام کامل | ملا محمدتقی برغانی |
زادروز | ۱۱۷۲ قمری |
زادگاه | برغان، کرج |
وفات | ۱۲۶۲ قمری |
مدفن | قزوین |
اساتید |
سید علی طباطبایی، محمدباقر وحید بهبهانی، میرزای قمی، شیخ جعفر کاشف الغطاء،... |
شاگردان |
میرزا محمد تنکابنی، سید محمدحسین قزوینی،... |
آثار |
عیون الاصول، منهج الاجتهاد، ملخص العقائد، مجالس المتقین،... |
محتویات
تحصیلات و استادان
محمدتقی برغانی متولد سال ۱۱۷۲ قمری در روستای «برَغان» کرج بود. او به تشویق پدرش ملا محمد ملائکه، از بزرگان حوزه علمیه قزوین، به تحصیل علوم دینی میپردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از فقه و اصول را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آنگاه رهسپار قم میشود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان میرود و از بزرگان این شهر، حکمت و کلام را فرامیگیرد. بالاخره به کربلا میآید و چند سالی در درس سید علی طباطبایی «صاحب ریاض» شرکت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) بازمیگردد».[۱]
برخی استادان وی عبارتند از:
- پدرش ملا محمد ملائکه (متوفی: ۱۲۰۰ هـ.ق)
- آقا محمد بیدآبادی (متوفی: ۱۱۹۷ هـ.ق)
- ملا علی نوری (متوفی: ۱۲۴۶ هـ.ق)
- محمدباقر وحید بهبهانی (متوفی: ۱۲۰۵ هـ.ق)
- سید علی طباطبایی، معروف به «صاحب ریاض» (متوفی: ۱۲۳۱ هـ.ق)
- میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفی: ۱۲۳۱ هـ.ق)[۲]
- شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفی: ۱۲۲۸ هـ.ق)
- سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفی: ۱۲۴۲ هـ.ق)[۳]
شهید ثالث در متن اجازهنامهای که به شاگردش «تنکابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را این سه نفر معرفی کرده است:[۴] شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید علی طباطبایی و سید محمد مجاهد.[۵] برخی میرزای قمی را به مشایخ اجازه شهید ثالث افزودهاند.[۶]
تدریس و شاگردان
با این که ملا محمدتقی برغانی در شهرهای اصفهان، کربلا، نجف، تهران و قزوین به تدریس اشتغال داشت،[۷] متأسفانه شرححالنگاران به معرفی شاگردان ملا محمدتقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمدحسین قزوینی یاد کردهاند. تنکابنی دارای آثار علمی فراوانی است؛ از جمله «تذکرة العلماء» و «قصص العلماء». سید محمدحسین قزوینی برخی از مجلدات کتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ کرد و بر کتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.[۸]
آثار و تألیفات
سیره عملی و همیشگی برغانی این بود که روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شبها نیز از نیمه شب تا سحر به مناجات، تهجد و عبادت میپرداخت.[۹]
او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت. تنکابنی در خصوص آثار او مینویسد: «آن زمانی که در قزوین تحصیل میکردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این کتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری که دید و بازدید، عروسی و عزا، همه را ترک کرده بود و به تألیف کتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده مینشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند».[۱۰]
آثار او عبارتند از:
- ۱. عیون الاصول: وی در این کتاب که دو جلد است، اشکالات و نقدهایی بر «قوانین» وارد کرده است. او در این باره میگوید: «در سفر جهاد، شبها با حاجی ملا احمد نراقی ایرادات مرا در عیون الاصول بر میرزا، عنوان میکردیم و با هم گفتگو میداشتیم».[۱۱]
- ۲. منهج الاجتهاد: این کتاب که ۲۴ جلد است، شرح «شرایع الاسلام» و یک دوره فقه استدلالی است که شامل مباحث فقهی طهارت تا دیات میباشد. این اثر نفیس از منابع مهم فقیهان شیعه در تحقیقات فقهی و فتاوای آنها بود. «صاحب جواهرالکلام زمانی که به نگارش کتاب «جهاد» رسید، اسباب و منابع تحقیقی لازم را نداشت؛ زیرا فقها کمتر در باب «جهاد» کتاب و رساله نوشتهاند. از قضا، محمد آقا فرزند شهید برغانی در نجف اشرف به تحصیل میپرداخت؛ لذا شیخ محمدحسن نجفی جلد چهارم منهج الاجتهاد را به رسم عاریه از فرزند فقیه شهید گرفته و در تألیف و تکمیل کتاب جهاد از مباحث فقهی آن استفاده به عمل آورد».[۱۲]
- ۳. ملخص العقائد: درباره علم کلام است.
- ۴. مجالس المتقین: این کتاب درباره مطالب اخلاقی است که مشتمل بر ۵۰ مجلس میباشد. تاریخ نگارش آن سال ۱۲۵۸ هـ.ق است.
- ۵. رسالهای در نماز جمعه.
- ۶. رسالهای در طهارت.
- ۷. رسالهای در نماز و روزه.
- ۸. رسالهای در قضاء نمازها.
- ۹. رسالهای در دیات؛ به زبان فارسی.[۱۳]
فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی
مدیریت حوزه علمیه قزوین:
حوزه علمیه قزوین در زمینه تدوین «دائرة المعارف فقهی» سهم چشمگیری داشت. پس از برچیده شدن بساط اخباریگری و تجدید حیات فقه شیعه، در قرن سیزدهم هجری، بیش از ۴۰ اثر دائرةالمعارف گونه فقهی نگاشته شده که حدود نصف این آثار را «مکتب قزوین» به جهان علم تقدیم کرده که «منهج الاجتهاد»، اثر ملا محمدتقی برغانی از آن جمله است.[۱۴]
سید جمالالدین اسدآبادی، مصلح بیدارگر جهان تشیع را میتوان از ثمرات حوزه علمیه قزوین و از شاگردان فکری خاندان «برغانی» شمرد. نبرد مدرسه فکری قزوین به رهبری خاندان برغانی، انحرافات مذهبی، شیخیه و بابیّه، ستمهای دربار ایران و استعمار، تجمع زبدهترین و مشهورترین علوم عقلی و هجرت مشتاقان فلسفه به سمت قزوین، باعث شهرت این مرکز علمی شد.
سید صفدر پدر سید جمالالدین که از استعداد و علاقه فرزند آگاهی داشت، او را همراه خود به قزوین آورد. سید جمالالدین در ۱۰ سالگی (۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ هـ.ق) وارد قزوین شد. پدرش به محض ورود به قزوین، همراه فرزندش به محضر ملا محمدتقی برغانی و برادرش شیخ محمدصالح میرسد. در همین جلسه است که وی مورد اعجاب و تحسین آن بزرگوار قرار میگیرد و محمدتقی برغانی حجرهای از مدرسه وسیط صالحیه را به آنان میدهند تا به تحصیلات حوزوی خود بپردازند. سید جمالالدین در این مدرسه فکری عظیم که مشحون به روح آزادیخواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.[۱۵]
برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراکز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با کوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید. او همچون پدر مجتهدش، شیخ محمد ملائکه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلک اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد. او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری کرد. وی استاد بزرگ و فرزانهای برای دانشپژوهان آن دیار به شمار میآمد.[۱۶]
منادی ولایت فقیه:
در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بیکفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس درمیآید. پس از این شکست خفتبار (۱۲۲۸ هـ.ق)، رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا میکند؛ به نحوی که انگلستان در همه امور داخلی کشور دخالت میکند. مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام میکند.
فتوای او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملکت، جرقه امیدی برای یک تحول اساسی بود که استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه میکرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به کاخ گلستان دعوت میشوند. سرانجام، جلسه و مذاکرات فقهی در حضور شاه شروع میشود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی، نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت کبری» را عنوان میکند و برای نجات ملت و کشور و رفع نابسامانیها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان میشود.
شیخ محمدصالح برغانی نیز در تأیید آرای فقهی برادرش، ادله خود را بیان میکند و میگوید: «جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولتهای خارجی و... باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد». گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق میکنند؛ ولی شیخ ملا محمدعلی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ که از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمیخیزد. فتحعلی شاه که از فتوا و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله، بهترین راه ممکن را در این دید که او و برادرانش را به عراق تبعید کند.[۱۷]
شهید ثالث در کتابهای زکات، قضا و دیگر کتابهای فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح کرده است. او در کتاب «جهاد» مینویسد: «در صورتی که طائفهای از مسلمانان با فرقهای از دشمن قوی برخورد کردند و یا این که طائفهای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند که دشمن را دفع کنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی... اگر امام علیهالسلام حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای کسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب میگردد بر اساس نیابت عامه...».[۱۸]
وی در سال ۱۲۵۳ هـ.ق در عصر سلطنت محمدشاه قاجار، در پایان کتاب «ارث» صریحاً حکومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولتهای «ظلمه» دانسته است که زمام امور و حکومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.[۱۹]
مقابله با فرقهها و فتنهها:
در عصر شهید ثالث، جنبشهای فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکلگیری و گسترش بود که تأسیس و رشد آنها، مرهون حمایتهای مختلف عوامل داخلی و خارجی بود. عمدهترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
- الف. وهابیت، که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶ هـ.ق) تأسیس شد.
- ب. شیخیه، که توسط شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ هـ.ق) تأسیس شد.
شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت. شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانهای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود مورد توجه شاه و بزرگان حکومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی میکرد. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «تقیه» را در پیش میگرفتند.[۲۱]
شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.[۲۲] حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمدصالح برغانی سرازیر میشد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود. ملا محمدتقی که خطر را جدی احساس میکند، وارد صحنه پیکار میشود. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره میداند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل میآورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت میکند.[۲۳]
روزی که شیخ احمد همراه عدهای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی میآید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح میکند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد میسازد و بر پاسخهای سست وی، خط بطلان میکشد؛ به نحوی که شیخ احمد احسایی محکوم و مغلوب میشود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری میکند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به کافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا میدهد. در مدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و تکفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها میپیچد. تأثیر حکم و فتوای شهید آن چنان سریع بود که جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمیخواند.[۲۴]
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار میآید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند، از جمله: آیا سید محمدمهدی، فرزند آقا سید علی «صاحب ریاض»؛ حاجی ملا محمدجعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمدحسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمدحسن نجفی «صاحب جواهر».
پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.[۲۵]
میرعلی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.[۲۶] فتنه «بابیه» ادامهدهنده همان مکتب منحرف شیخیه بود، به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصر حاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استکبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار میگیرد. در این موقعیت خطیر است که «سکوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر میکند. برغانی با عزمی راسختر به میدان نبرد قدم میگذارد و فتوای تاریخی خود را مبنی بر کفر و ارتداد این گروه، صادر میکند.
شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی میافتادند و در تبلیغ و ترویج آن جدیت میورزیدند. یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیراسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل کرد.[۲۷]
شیخ آقا بزرگ تهرانی از قیام شهید ثالث چنین یاد میکند: «در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عدهای بیگناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفر و نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود...».[۲۸] تنکابنی در این خصوص مینویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار میداد و در سخنرانیهای خود، این گروه را تکفیر میکرد».[۲۹]
صلابت دینی:
حاج ملا محمدتقی برغانی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر، بسیار جدی بود؛ به نحوی که از برکت فعالیتهای وی و برادرش، ملا محمدصالح، شهر قزوین از ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی پاکسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدینتر شدند.[۳۰]
برغانی همچنین به حکم وظیفه شرعی، در عرصههای دیگری چون اجرای حدود شرعی، شرکت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.
محراب و منبر:
یکی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی نماز جمعه بود.[۳۱] در این خصوص شاگردش چنین نقل میکند: «شهید ثالث نماز جمعه میخواند... موعظههایش فصیح و بلیغ بود. وی داستانهای شیرین و جذابی را در منبر بیان میکرد. مباحث ایشان دربردارنده تفسیر، اصول دین، احکام و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانیاش حاضر شده و این مباحث را مینوشتند».[۳۲]
از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است که به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.[۳۳]
تنکابنی درباره عبادت برغانی مینگارد: «ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر میشد و به مناجات، دعا و اشک میپرداخت و مناجات خمسة عشر را نیز از حفظ میخواند... حتی در فصل زمستان در حالی که برف به شدت میآمد، به تضرع و مناجات مشغول میشد...».[۳۴]
باقیات الصّالحات:
از جمله آثار ماندگار شهید ثالث، که تا عصر حاضر، به نام آن شهید معروف است، تأسیس مراکز دینی و عبادی است، از جمله:
- مسجدی در قزوین، واقع در محله «دیمج»
- مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق
- مسجدی در کربلا، واقع در محله «باب السلامه».[۳۵]
شهادت
علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه درباره کیفیت به شهادت رسیدن ایشان می فرمایند: قتل او توسط بابیه در مسجدش انجام گرفت و در حالی که او در حال سجده بود به او هشت ضربه وارد آوردند، او دو روز باقی ماند و سپس در سال ۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ قمری به رحمت خدا رفت.
بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جو اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنههای شیخیه و بابیه)، پیکر مطهرش باید به عتبات عالیات برده میشد؛ ولی به عللی، این کار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیکرش در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید. از مراسم به خاکسپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود که بازماندگانش تصمیم به انتقال پیکرش به عتبات عالیات عراق میگیرند.[۳۶] با حضور پرشکوه مردم و به ویژه علما و طلاب، در حالی که بیرقهای عزاداری در خیابانها و کوچهها به اهتزاز درآمده بود، با ذکر صلوات و آوای قرآن، خاکها و سنگهای قبر به کناری نهاده میشود. پس از نبش قبر، متوجه میشوند که بدن مطهر شهید برغانی، در کمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییر و پوسیدگی در آن دیده نمیشود. پیکر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به عراق بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیکر برغانی در قزوین به خاک سپرده شود. بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیکرش را در قزوین به خاک سپردند.[۳۷]
پانویس
- ↑ شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۴۷۵ و ۴۷۷؛ ریحانه الادب، میرزا محمدعلی مدرس، ج ۱، ص ۲۴۷؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص ۲۲۶ و معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص۳۸۹ و ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۷۹؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۶ و ۴۷۷.
- ↑ معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷ و ریحانهالادب، ج ۱، ص ۲۴۷.
- ↑ قصص العلماء، ص۲۵ و ۲۶.
- ↑ الکرام البرره، ج۱، ص۲۲۶؛ تذکره العلماء، ص۱۱۹؛ قصص العلماء، ص۲۳ و مکارم الآثار، علامه حبیب آبادی، ج۵، ص۱۷۱۲.
- ↑ گنجینه دانشمندان. ج۶، ص۱۶۳.
- ↑ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۸۰.
- ↑ تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ۲، ص ۶۶۵ و ۶۷۳.
- ↑ اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
- ↑ قصص العلماء، ص ۳۰.
- ↑ همان، ص ۲۹ و ۳۰.
- ↑ همان، ص ۳۰؛ اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۸۱.
- ↑ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قصص العلماء، ص ۲۹ و ۳۰؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۸ و ۴۷۹؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۳.
- ↑ مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۷۳ـ۱۷۵.
- ↑ همان، شماره ۵۹ و ۶۰، ص ۱۲۶ـ۱۲۹ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵ـ۲۰۸.
- ↑ حوزههای علمیه شیعه در گستره جهان، ص ۵۳۷ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص ۲۴۶.
- ↑ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و ۳۹۱ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵.
- ↑ همان، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ص ۳۹۱.
- ↑ همان، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.
- ↑ تذکره العلما، ص ۴۶ و قصص العلماء، ص ۴۲.
- ↑ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶.
- ↑ همان، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ـ۴۴.
- ↑ همان و تاریخ جنبشهای مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.
- ↑ ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.
- ↑ ر.ک: شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ قصص العلما، ص ۵۸ـ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.
- ↑ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و شماره ۶۱، ص ۲۰۷.
- ↑ قصص العلماء، ص ۵۶ و ۵۷.
- ↑ ر.ک: الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ قصص العلماء، ص ۹۱؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷ و مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۱۲.
- ↑ فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه میکردند. مکارم الآثار، ج ۵، پاورقی ص ۱۷۱۴.
- ↑ قصص العلماء، ص ۲۰.
- ↑ اجساد جاویدان، ص ۲۲۱؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۲ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶.
- ↑ قصص العلما، ص ۲۰.
- ↑ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۶.
- ↑ بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.
- ↑ ر.ک: اجساد جاویدان، ص۲۲۳ و ۲۲۴؛ ریحانه الادب، ج۱، ص۲۴۷ و قصص العلماء، ص ۵۸.
منابع
- محمدابراهیم احمدی، گلشن ابرار، جلد ۳، صفحه ۱۳۴.
- محمد جلال توکلی، مختصری از آثار و زندگانی ملا محمدتقی برغانی شهید ثالث، مجله محدث نو، مهر و آبان ۱۳۸۷، پیش شماره ۱ صفحه ۱۳، در دسترس در پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: ۱ اسفند ماه ۱۳۹۲.