آیه 56 سوره قصص
<<55 | آیه 56 سوره قصص | 57>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(ای رسول ما، با آنکه تو هادی خلقی) چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد لیکن خدا هر که را خواهد هدایت میکند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاهتر است.
قطعاً تو نمی توانی هر که را خود دوست داری هدایت کنی، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت می کند؛ و او به هدایت پذیران داناتر است،
در حقيقت، تو هر كه را دوست دارى نمىتوانى راهنمايى كنى، ليكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمايى مىكند، و او به راهيافتگان داناتر است.
تو هر كس را كه بخواهى هدايت نمىكنى. خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مىكند و او هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد.
تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«إِنَّکَ لا تَهْدِی ...»: مراد این است که پیغمبر، تبلیغ و ارائه طریق مینماید و بس. توفیق هدایت و ایصال به مطلوب در دست خداوند است (نگا: بقره / یونس / ، ابراهیم / .
نزول
«شیخ طوسى» گویند: اين آيه از آن جهت نازل گرديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حريص بر ايمان آوردن قوم خود بوده و خيلى ميل داشت كه آنان ايمان بياورند و تابع دين او باشند، مخصوصاً اصرار او درباره اقارب و خويشاوندان بيشتر بوده.
از ابن عباس و مجاهد و حسن بصرى و قتاده و ديگران روايت شده كه اين آيه درباره ابوطالب نازل شده است ولى از امامين باقر و صادق عليهمالسلام روايت گرديده است كه ابوطالب مسلمان بوده است.[۱]
چنان كه اجماع اماميه بر اين عقيدهاند و اختلافى در آن نيست و اين موضوع را با ادله قطعيه كه موجب علم است، ثابت نمايند.[۲][۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «56»
(اى پيامبر!) همانا تو نمىتوانى هر كه را دوست دارى هدايت كنى (و به مقصد برسانى)، بلكه اين خداوند است كه هر كس را بخواهد هدايت مىكند و او به رهيافتگان آگاهتر است.
نکته ها
مضمون اين آيه كه در مقام دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، در آيات ديگر وبا بيانات وتعابير مختلف تكرار شده است، از جمله در سورهى يوسف مىخوانيم: «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» «1»، اى پيامبر! هر چند به هدايت آنان حريص باشى، باز اكثر مردم ايمان نمىآورند، يا در سورهى بقره آمده است: «لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» «2» هدايتپذيرى مردم بر عهدهى تو نيست وخداوند، هر كه را بخواهد، هدايت مىفرمايد.
در جلد پنجم تفسير درّالمنثور (از تفاسير اهل سنّت) رواياتى به اين مضمون نقل شده است كه در آستانهى فوت ابوطالب، پدر حضرت على عليهما السلام، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به نزد او حاضر شد و اسلام را بر او عرضه فرمود؛ امّا او نپذيرفت و اين آيه نازل شد!!
ما با قطع نظر از اينكه شأن نزول آيه چيست و آيا اصلًا ارتباطى با پدر بزرگوار اميرالمؤمنين على عليه السلام دارد يا خير، (كه با اندك تأمّلى، عدم اين ارتباط ثابت مىشود، زيرا آيه در ادامهى بحث پيرامون گروهى از مؤمنان اهل كتاب در مقابل مشركان مكّه است) كمى به بحث پيرامون اين روايات و ايمان حضرت ابوطالب مىپردازيم.
علّامهى امينى، صاحب كتاب گرانقدر «الغدير» در جلد هشتم اين كتاب از صفحهى 19 به بعد با نقد و ردّ تمامى اين روايات مجعول و با استناد به منابع تاريخى، معتقد است كه
«1». يوسف، 103.
«2». بقره، 272.
جلد 7 - صفحه 75
راويان اينگونه روايات، در زمان فوت حضرت ابوطالب يا اطفالى شيرخوار بودند و يا همچون ابوهريره، هنوز اسلام نياورده بودند.
همچنين ايشان از صفحه 330 تا 410 همان جلد، به دلايل مؤمن بودن حضرت ابوطالب مىپردازد و صدها شعر از خود آن حضرت، دهها خاطره و چهل حديث از اهلبيت پيامبر ذكر مىكند كه حاكى از ايمان او به خداوند و رسول اللّه صلى الله عليه و آله است. بعضى از اين دلائل عبارتند از:
1. سخنان پيامبر و ائمّه معصومين عليهم السلام پيرامون ايمان او.
2. حزن و اندوه پيامبر صلى الله عليه و آله در فوت او.
3. دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله بالاى منبر، به ابوطالب وتشييع جنازهى او.
4. حديث پيامبر صلى الله عليه و آله كه من شفيع والدين و عمويم ابوطالب در قيامت هستم.
5. وصيّتنامه او مبنى بر حمايت بنىهاشم از پيامبر اسلام.
6. سفارش او به همسر و فرزندش جعفر، براى حمايت از پيامبر صلى الله عليه و آله و توجّه به اسلام ونماز.
7. حمايتهاى بيدريغ او از پيامبر كه در شبهاى خطرناك، جاى خواب آن حضرت را با جاى خواب فرزندش على عليه السلام عوض مىكرد وفرزندش را در معرض خطر قرار مىداد.
8. زندگى فاطمه بنت اسد با ابوطالب كه در اسلام او شكّى نيست، زيرا اگر ابوطالب مسلمان نبود، نبايد زن مسلمان همسرش باشد.
9. اشعار فراوان او كه از اقرارش به اسلام حكايت دارد.
البتّه نبايد فراموش كرد كه تنها گناه نابخشودنى او اين است كه پدر على عليه السلام است! و دشمنان آنحضرت چه بودجههايى را در راه ضربهزدن به آن حضرت هزينه كردند و رواياتى را جَعل نمودند و براى اينكه ميان ابوطالب پدر حضرت على عليهما السلام و ابوسفيان پدر معاويه تعادلى برقرار كنند، سابقهى شرك را تهمت زدند.
پیام ها
1- وظيفهى انبيا ابلاغ پيامهاى الهى و ارائهى راه است. پذيرفتن يا عدم پذيرش مردم ربطى به آن بزرگواران ندارد. «إِنَّكَ لا تَهْدِي»
جلد 7 - صفحه 76
2- پيامبران، براى هدايت منحرفان سوز وشور داشتند. «مَنْ أَحْبَبْتَ»
3- هدايت، كار خداوند است كه فقط شامل دلهاى پاك و آماده مىشود. «وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي»
4- خواست خداوند بر اساس حكمت و علم اوست. «يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56)
جلد 10 - صفحه 159
چون حق تعالى مقدم ساخت ذكر رسول و قرآن را و اينكه او سبحانه نازل فرمايد هدايت را براى خلق، بيان فرمايد كه نيست بر پيغمبر اهتداى خلق بلكه بر اوست اداء و تبليغ هدايت؛ پس مىفرمايد:
إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ: بدرستى كه تو اى پيغمبر هدايت ننمائى به ايمان هر كه را دوست دارى و او را مجبور نمائى به ايمان. مراد از اين هدايت لطف است كه عبارت باشد از آنچه موجب قرب به طاعت الهى و دورى از معصيت سبحانى است از قبيل اعطاء عقل و تمكين و قدرت و ازاحه علت و نصب دلايل و حجت از ارسال رسل و انزال كتب كه هيچكس قادر بر آن نيست مگر خداى عز و جل، بدين جهت سلب هدايت فرمود از پيغمبر و نسبت داد به ذات اقدس خود كه: وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ: و لكن خدا راه مىنمايد به ايمان و داخل مىسازد در اسلام به لطف و توفيق خود هر كه را خواهد از كسانى كه طالب هدايت و قبول نمايند ايمان را. وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ: و خدا داناتر است به هدايت شوندگان، يعنى آنانكه استعداد آن دارند و قبول كنند سعادت را كه به شرف اسلام و ايمان مشرف گردند. و اما كسانى كه به جهت فرط عناد و جحود و استكبار به سوء اختيار خود تفكر در آيات هاديه و حجج بينه نكنند و از قبول حق امتناع ورزند، در وادى كفر و ضلالت و خذلان باقى باشند و هدايت نيابند.
تبصره: بعضى اهل خلاف، آيه را در شأن حضرت ابو طالب، و سخنانى ناشايسته گفتهاند، لكن تمام از درجه اعتبار ساقط و احاديث بسيار در شأن آن حضرت وارد شده از جمله:
1- شيخ طوسى (رحمه اللّه) به اسناد خود از مفضل بن عمر روايت نموده از حضرت صادق از پدران بزرگوار خود كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در رحبه «1» (كوفه) نشسته و مردم مجتمع بودند، پس مردى برخاست و گفت: يا
«1» رحبه: فضاى خانه را گويند.
جلد 10 - صفحه 160
امير المؤمنين تو به اين مكان بلند هستى كه خدا به تو داده و پدر تو در آتش است.
فرمود: ساكت شو! خدا دهان تو را بشكند! قسم به آن كسى كه مبعوث ساخت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را به نبوت بر حق، اگر شفاعت كند پدر من هر گنهكار را كه در زمين است، هر آينه خداوند قبول فرمايد شفاعت او را در حق همه؛ چگونه پدرم را عذاب نمايد در آتش و حال آنكه پسر او قسيم نار است. پس فرمود:
به آن كسى كه مبعوث ساخت حضرت محمد را به حق، كه نور ابى طالب در روز قيامت خاموش كند انوار همه خلق را، مگر پنج نور را: نور حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله، نور من، نور فاطمه، نور حسن و حسين و اولاد حسين را از ائمه به جهت آنكه نور پدر من از نور ماست، آن نورى كه خلق فرموده خدا آن را، پيش از آنكه خلق فرمايد آدم را به دو هزار سال «1».
2- علامه مجلسى (رحمه اللّه) در مرآت العقول- روايت نموده از ابان بن ابى محمود: مردى از شيعه نوشت به حضرت على بن موسى الرضا عليهما السّلام:
فدايت شوم بدرستى كه من شك دارم در اسلام ابى طالب. پس نوشت حضرت به او: «و من يشاقق الرّسول من بعد ما تبيّن له الهدى و يتّبع غير سبيل المؤمنين- الخ» بدرستى كه تو اگر اقرار نكنى به ايمان ابى طالب، بازگشت تو، به آتش مىباشد «2».
3- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: انّ مثل أبي طالب مثل اصحاب الكهف حين اسرّوا الايمان و اظهروا الشّرك فاتاهم اللّه اجرهم مرّتين: مثل ابى طالب مثل اصحاب كهف است، هنگامى كه پنهان داشتند ايمان را و ظاهر كردند شرك را، پس عطا فرمود خدا اجر ايشان را دو برابر «3»؛ و عاقل لبيب را البته به همين مقدار كافى خواهد بود.
«1» كتاب الامالى، ج 1، ص 312- 311 (چ نجف، 1384 هجرى) و بحار الانوار، ج 35، ص 69، باب 3 روايت 3 بنقل از احتجاج و امالى الطوسى.
«2» مرآت العقول، ج 5، ص 236 باب مولد النبى صلّى اللّه عليه و آله ذيل روايت 21. (چاپ دوم حيدرى 1395 هجرى)
«3» اصول كافى عربى ج 1، ص 448، روايت 28.
جلد 10 - صفحه 161
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56) وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ (58) وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59) وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
ترجمه
همانا تو هدايت نميكنى كسى را كه دوست دارى و لكن خدا هدايت ميكند آنرا كه ميخواهد و او داناتر است به هدايت يافتگان
و گفتند اگر پيروى كنيم راه راست را با تو ربوده شويم از زمين خود آيا جايگاه قرار نداديم براى آنها حرم ايمنى را كه سوق داده ميشود بسوى آن محصولات همه چيز كه روزى آنها باشد از نزد ما و لكن بيشتر آنها نميدانند
و بسا هلاك كرديم از اهل بلدى كه بنشاط و خوشى گذراندند زندگانى خود را پس اينست مسكنهاشان كه سكونت كرده نشد بعد از آنها مگر اندكى و بوديم ما وارثان
و نيست پروردگار تو هلاك كننده آباديها تا آنكه بر انگيزد در مركزش پيغمبرى كه بخواند براى آنها آيتهاى ما را و نيستيم ما هلاك كننده آباديها مگر آنكه اهل آنها باشند ستمكاران
و آنچه داده شديد از چيزى پس بهره زندگانى دنيا است و پيرايهاش و آنچه نزد خدا است بهتر و پايندهتر است آيا پس تعقّل نميكنيد.
تفسير
خداوند متعال براى آنكه پيغمبر اكرم خود را بتعب و مشقّت نيندازد در ارشاد و هدايت خلق فرموده تو نمىتوانى نور ايمانرا در قلب هر كس دوست داشته باشى و بخواهى هدايت او را وارد نمائى تا حقّا مؤمن و واقعا مهتدى گردد وظيفه تو فقط ابلاغ است ولى خداوند نور ايمان را در دل هر كس بخواهد مىاندازد و او بهتر ميداند كه مؤمن حقيقى و مهتدى واقعى كيست خواه ظاهرا قبول اسلام نموده باشد خواه ننموده باشد براى مصالحى كه در كتمان آن بوده و گفتهاند در باره حضرت ابو طالب نازل شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله باو ميفرمود اى عمو بگو لا اله الا اللّه نفع ميدهد تو را در روز قيامت و او عرض ميكرد اى برادرزاده من بصير ترم بنفس خود و چون وفات نمود برادرش عباس شهادت داد نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله كه گويا شد بآن كلمه در وقت مرگ و بنابراين خداوند باين آيه اعلام فرموده بحبيب خود ايمان باطنى او را كه خاطر مباركش از اين جهت افسرده نباشد و بداند كه او مهتدى بهدايت الهى است و بايد وصاياى انبياء سلف را كه نزد او بوديعت گذارده شده به پيغمبر خاتم تسليم نمايد و از دنيا برود و مصلحت در آنستكه كتمان نمايد ايمان خود را تا بتواند بخوبى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم
جلد 4 صفحه 199
حمايت و نگهدارى كند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مثل ابو طالب عليه السّلام مثل اصحاب كهف است كه پنهان نمودند ايمان را و اظهار كردند شرك را پس خداوند اجر ايشانرا دو مرتبه عنايت فرمود چنانچه در آيات سابقه اشاره بآن شد كه يكى اجر ايمان و ديگر اجر تقيّه از كفّار است و اشعار حضرت ابو طالب در مدح پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و تصديق آنحضرت و توحيد و نبوّت بقدرى است كه گفتهاند اگر جمع شود ديوان بزرگى ميشود و تا آنحضرت زنده بود براى آنكه ظاهرا ايمان نياورده بود و با كفار مدارا ميكرد براى دفع شرّشان و مورد ملاحظه بود پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در امان او بود و ميتوانست تا حدّى بوظيفه خود قيام نمايد ولى بعد از او مجبور بخروج از مكّه شد و هجرت بمدينه فرمود و اخبار در فضائل و مناقب آنحضرت بقدرى است كه اين كتاب گنجايش آنرا ندارد و بعضى از اشعار آنحضرت در كلام ائمه اطهار ذكر شده و شمّهاى از اين مقال در ذيل آيه انّ اللّه اصطفى در سوره آل عمران گذشت و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و اله قريش را دعوت باسلام و هجرت مىفرمود ميگفتند اگر ما بموافقت تو متابعت نمائيم از دين حق از وطن تبعيد و از خانمان آواره خواهيم شد و خداوند در ردّ عذر آنها فرموده آيا ما حرم را جايگاه امن و امان براى آنها قرار نداديم كه حمل مىشود بسوى آن از اطراف و اكناف عالم از هر نوع متاعى براى ارتزاق آنها از قبل ما با آنكه مشركند پس اگر موحّد شوند اولويّت پيدا ميكنند بادامه نعمت بر آنها ولى بيشتر آنها نادانند و متوجّه باين جهات نيستند و قدر نعمت را نميدانند و شكر منعم را بجا نمىآورند و چه بسيار از اهل بلاد كه در ناز و نعمت و غرور و نخوت اعاشه نمودند و چون اصرار بر كفر و مخالفت انبيا داشتند بعذاب الهى گرفتار شدند و منازل آنها ويران شد كه اكنون در راه شام خرابه آنها را مشاهده مينمائيد كه كسى در آنجا نزول نمىنمايد مگر براى رفع خستگى و اقامت موقّتى يا از شدّت بيچارگى و بيجائى براى شومى كفر و معصيت و از نسل آنها كسى باقى نمانده كه ارث ببرد آن اراضى را از آنها لذا ما وارث آن بوديم و بناى خداوند بر اين نبوده و نيست كه اهل بلاديرا بعذاب خود هلاك فرمايد تا مبعوث فرمايد در اصل و مركز و معمورهترين آن بلاد پيغمبرى را كه تلاوت فرمايد
جلد 4 صفحه 200
بر آنها آيات الهى را براى اتمام حجّت و نبوده است خداوند ويران كننده بلاد مگر وقتى كه اهل آنها ستمكار باشند بر خود و خلق بكفر و معصيت و مخالفت انبياء و اوصياء ايشان و آنچه خداوند با بناء دنيا عنايت فرموده از موجبات بهرهمند شدن در زندگانى موقت دنيا و تجمّلات ظاهرى آن چون در معرض زوال و فنا است و مشوب بآلام و اسقام، قابل مقايسه بانعم باقيه خالصه كامله آخرت نيست كه پاداش پر افتخار الهى و باقى ببقاء او است و هيچ عاقلى اين را مبادله بآن نمىنمايد و بعضى تجبى بتاء و يعقلون بياء قرائت نمودهاند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّكَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهدِي مَن يَشاءُ وَ هُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدِينَ (56)
بدرستي که تو نميتواني هدايت كني هر که را بخواهي و دوست داري و لكن خداوند متعال هدايت ميفرمايد هر كس را که مشيتش تعلق بگيرد و او داناتر
جلد 14 - صفحه 255
است بكساني که قبول هدايت ميكنند.
در باب هدايت دو شرط لازم است اول هادي بايد تام الفاعليه باشد در هدايت كردن دوم مهتدي بايد تام القابليه باشد در قبول هدايت. خداوند متعال اسباب هدايت بشر را بلكه جن و انس را از هر جهت تمام فرمود چه اسباب تكويني اعطاء عقل که مميز بين حسن و قبح و خير و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت باشد و چه اسباب تشريعي از ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام و بيان مواعظ و نصايح و نصب خلفاء و ائمه و جعل علماء و مبينين احكام و اعطاء توفيق و غير اينها لكن شرط دوم که قابليت محل باشد غالبا مفقود است زيرا زمين قلب که سياه باشد و قساوت گرفته باشد و عناد و عصبيت و تسلط شيطان و متابعت هواي نفس و حب دنيا و جاه زمين قلب را از قابليت مياندازد چشم قلب که كور باشد حق و باطل را تميز ندهد سحر را با معجزه فرق نگذارد گوش قلب كر باشد پنبه غفلت و خودخواهي او را پر كرده باشد زبان قلب که لال باشد اقرار بحق نكند قابل هدايت نيست.
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 56)- هدایت تنها به دست خداست! این آیه پرده از روی این حقیقت بر میدارد که: «تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند، و او از هدایت یافتگان آگاهتر است» (إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
منظور از هدایت در اینجا «ارائه طریق» نیست، چرا که ارائه طریق کار اصلی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است و بدون استثناء راه را به همه نشان میدهد، بلکه منظور از هدایت در اینجا «ایصال به مطلوب» و رسانیدن به سر منزل مقصود است.
به هر حال این آیه یک نوع دلداری برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که به این واقعیت توجه کند نه اصرار بر شرک از ناحیه گروهی از بت پرستان مکّه بیدلیل است، و نه ایمان مخلصانه مردم حبشه یا نجران و امثال سلمانها و بحیراها. و هرگز از عدم ایمان گروه اول نگرانی به خود راه ندهد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ صاحب مجمع البيان چنين گويد، گويند كه اين آيه درباره ابوطالب نازل شده و پيامبر به ايمان آوردن او علاقمند بوده و بر عكس از ايمان آوردن وحشى قاتل حمزه بدش مىآمده سپس درباره وحشى و ايمان آوردن او آيه 53 سوره زمر «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» نازل گرديد و نيز گويند كه ابوطالب ايمان نياورد و وحشى ايمان آورد و اين موضوع را از ابن عباس روايت كنند البته درباره اين موضوع بايد تأمل كرد زيرا جائز نيست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اراده پروردگار مخالفت كند، همچنانى كه جائز نيست با اوامر و نواهى او مخالفت نمايد و اگر خداوند بنا به پندار عدهاى ايمان ابوطالب را اراده نكرده و بلكه اراده كفر او را نموده ولى رسول خدا ايمان ابوطالب را اراده نموده و مايل به آن بوده است. در اينجا منتهاى اختلاف بين اراده خدا و اراده رسول او پيدا ميشود و در واقع بنا به عقيده مخالفين بايد گفت: خدا به رسول خويش مىگويد كه تو ايمان ابوطالب را اراده نمودهاى ولى ما چنين چيزى را نخواستهايم با وجود بر اين كه تكفّل تو را به عهده داشته است و در عين حال ايمان آوردن وحشى قاتل حمزه را كراهت داشتى زيرا عموى تو حمزه را كشته است ولى من كه خدا هستم ايمان آوردن وحشى را اراده نموده و آن را خواستهام (بديهى است كه ابراز چنين عقيدهاى كه موافق با عقايد برادران اهل سنت و جماعت درباره ابوطالب و ايمان نياوردن اوست مخالفت با عقل و منطق است، مؤلف) در صورتى كه اجماع اهل البيت بر آنست كه ابوطالب با حالت اسلام وفات يافته است و روايات در اين باره زياد است مخصوصاً از اشعار خود ابوطالب كه حكايت از ايمان و اسلام آوردن او مينمايد و در آن تصديق به نبوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و وحدانيت پروردگار نموده است يگانه دليل بر ايمان و اسلام اوست.
- ↑ مسلم در صحيح خود و ديگران از علماء عامّه از ابوهريرة نقل نمايند كه پيامبر به عموى خود گفت: بگو لا اله الّا اللّه و من براى تو در قيامت شهادت خواهم داد. ابوطالب در جواب گفت: اگر عيبجوئى زنان قريش نبود و موضوع اسلام مرا حمل بر جزع و ناتوان بودن نمينمودند هر آينه چشمانت را به ايمان خود روشن ميكردم سپس اين آيه نازل گرديد و نيز نسائى در سنن خود و ابن عساكر در تاريخ دمشق از ابوسعيد بن رافع نقل نمايند كه گفت: از عبدالله بن عمر درباره اين آيه سؤال كردم و گفتم: آيا اين آيه درباره ابوطالب و ابو جهل نازل شده است؟ در جواب گفت: آرى، (دو حديثى كه صاحبان صحيح و سنن نقل نمودهاند و درباره آن به عدم ايمان آوردن ابوطالب استدلال نمودهاند، بايد دانست كه سلسله روايات آن به اشخاصى بازگشت مينمايد كه در اين مورد بخصوص ذى صلاحيت نبودهاند زيرا ابوهريرة به دروغ گفتن معروف بوده و به خاطر دروغ گفتن خويش به دستور عمر بن الخطاب خليفه دوم اسلام به حد شرعى تازيانه خوردن مجازات گرديد و عبدالله بن عمر نيز كسى است كه با پسر همين ابوطالب در موضوع خلافت مخالفت ورزيده و با او به عنوان خليفه مسلمين بيعت ننمود و البته كسى كه با پسر چنين نظر ناموافقى داشته باشد با پدر او به طريق اولى نظر موافق نخواهد داشت، مؤلف).
- ↑ در تفسير على بن ابراهيم چنين ذكر شده كه اين آيه درباره ابوطالب نازل گرديده زيرا پيامبر به وى فرمود كه شهادت لا اله الّا اللّه را بر زبان جارى سازد و نيز فرمود در صورت گفتن لا اله الّا اللّه در روز قيامت وسيله خير و خوبى و نفع از براى او خواهد گرديد. ابوطالب در جواب گفت: اى برادرزاده، من به كار خود و به كيفيت اوضاع و احوال خود واقفتر و داناترم و وقتى كه وفات يافت برادرش عباس در نزد پيامبر شهادت داد كه ابوطالب هنگام وفات كلمه لا اله الّا اللّه را بر زبان جارى ساخت. پيامبر فرمود: من از او ذكر اين كلمه را نشنيدهام و اميدوارم براى او در روز قيامت نافع باشم سپس فرمود: در روز قيامت در مقام محمود از پدر و مادر و عمّ خود شفاعت خواهم نمود، - و نيز در تفسير برهان از محمد بن يعقوب كلينى و او بعد از چهار واسطه از امام صادق عليهالسلام نقل نمايد كه فرمود: مثل ابوطالب مانند مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را پنهان ميداشتند و به صورت ظاهر مشرك مينمودند و خداوند دو بار به آنان اجر و پاداش عطا خواهد فرمود چنان كه ابن بابويه نيز بعد از شش واسطه از مفضل بن عمر او از امام صادق عليهالسلام هم اين موضوع را با ذكر مسلمان بودن ابوطالب روايت كرده است و نيز ابن بابويه بعد از شش واسطه از اصبغ بن نباته نقل نمايد كه گفت: از امام على مرتضى عليهالسلام شنيدم كه فرمود: به خدا سوگند كه پدرم ابوطالب و جد من عبدالمطلب و نيز هاشم و عبدمناف در مدت عمر خويش بتپرستى نكردند سپس از امام سؤال كردند كه آنان بر چه دينى بودهاند؟ فرمود: در خانه كعبه بر دين ابراهيم نماز مىگذاردند و متمسك به آئين او بودهاند، - ابن طاووس در كتاب طرائف خود گويد: عجيبترين موضوعى كه متعصبين از دشمنان اهل البيت شايع كردهاند آنست كه گويند: ابوطالب ايمان نياورده و مسلمان نبوده است و اين آيه بدين سبب براى او نازل شده است در صورتى كه ابوالمجد بن رشادت در كتاب نزول القرآن خود از قول حسن بن فضل چنين گويد: ابوطالب در مكه با عنوان اسلام از دنيا رحلت نموده و اين آيه درباره حرث بن نعمان بن عبدمناف نازل شده كه پيامبر به وى علاقمند بود و تمايل داشت كه مسلمان بشود. حرث روزى به پيامبر چنين گفت: ما ميدانيم كه تو بر حق مىباشى و آنچه كه براى تو نازل شده حق و درست است ولى چيزى كه نفرات خود ما را خوار و زبون خواهند داشت و ما نيز در اقليت قرار خواهيم گرفت و ما طاقت تحمل چنين خوارى را نخواهيم داشت سپس اين آيه نازل گرديد.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.