ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۰ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} ==ميرزا حبيب‌الله عسكرى اشتهاردى== فرزانه اى از علماى رانى '''...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

ميرزا حبيب‌الله عسكرى اشتهاردى

فرزانه اى از علماى رانى

ولادت و تحصيل

بخش اشتهارد، يكى از بخش هاى كرج و داراى 15 هزار نفر جمعيت است. مركز آن اشتهارد در 52 كيلومترى جنوب غربى شهرستان كرج، سر راه بوئين زهرا قرار گرفته است. اين سامان همواره علمائى برجسته و مجتهدانى فرزانه را در دامان خود پرورده است تا آن جا كه مى توان آن را مهد علم و ديار فضل پرور دانست. در اين مقاله دورنماى زندگى يكى از علماى گمنام اين ديار را - كه نقش بسزايى در پرورش شاگردان شايسته و ارشاد مردم دانست. - به خوانندگان گرامى تقديم مى كنيم.

ميرزا حبيب الله در سال 1310 ه.ق(1) (مطابق با حدود سال 1269 ه.ش) در يك خانواده متوسط مذهبى و كشاورز، ساكن محله خيابان بزرگ اشتهارد - كه از بستگان خاندان بهرامى بودند. - چشم به جهان گشود. پدرش غلامحسين و مادرش گوهرخانم، با ديدن چهره مولود خويش خشنود شدند و نام او را «حبيب الله» نهادند، گويى به آن ها الهام شده بود كه چنين نامى را براى او برگزينند؛ چه براستى بعدها معلوم شد كه او از نظر علم و عمل، حبيب (دوست) خدا و فرزانه اى از تبار دوستان خدا است.

حبيب الله وقتى به سن تحصيل علم رسيد، او را به مكتب‌خانه فرستادند و پس از دوره مكتب، دروس ابتدايى حوزوى را فراگرفت. او در طول حدود دو، سه سال دوره مقدمات را نزد مرحوم حاج ملا محمدحسين، معروف به آخوند بزرگ، آموخت. پدر و برادرانش با توجه به استعداد، حافظه و علاقه او به ادامه تحصيل، دريافتند كه زمينه هاى ترقى در روح و روان حببب الله فراهم است، و اگر به حوزه هاى علميه هجرت كند، به لطف خدا در دست يابى به مدارج عالى علمى، توفيق خواهد يافت.

عزيمت به نجف اشرف

علاقه آقا حبيب الله به ادامه تحصيلات حوزوى، تشويق پدر و برادرها به ادامه تحصيل او و فراهم شدن اسباب توفيق و سعادت، باعث شد كه ايشان در جوانى، همراه يكى از هم مباحثه هايش به نام عبدالله - كه از اهالى اشتهارد بود. - كمر همت ببندد و به سوى نجف اشرف رهسپار شود. متأسفانه! همدرس و همسفرش، عبدالله پس از چندى در نجف اشرف از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد.

ميرزا حبيب الله در حوزه مقدس نجف با علاقه فراوان نزد اساتيد بزرگ به تحصيل دروس سطح و خارج مشغول شد. ورود وى به نجف اشرف در حدود سال 1325 هجرى قمرى بود و در آن وقت مراجع بزرگى همچون: آيت الله العظمى ملا محمدكاظم خراسانى، صاحب كفاية الاصول (وفات يافته سال 1329 ه.ق) و آيت الله العظمى سيد محمدكاظم يزدى، صاحب عروة الوثقى (وفات يافته سال 1337 ه.ق) از زعما و اساتيد برجسته و فرزانه حوزه علميه نجف اشرف بودند. ميرزا حبيب الله تا سال 1340 ه.ق (حدود پانزده سال) در آن جا به تحصيل دروس سطح و خارج حوزوى ادامه داد.

علامه حاج آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: «آقاى آميرزا حبيب الله مدرس عسكرى اشتهاردى، در سال 1340 ه.ق، از نجف به سامرا هجرت كرد و در نجف اشرف نزد اساتيدى چون: علامه شيخ اسماعيل محلاتى و بعضى از شاگردان آيت الله شيخ هادى تهرانى(2) تحصيل كرد».(3)

استادان بزرگ

ميرزا حبيب الله، از درس خارج فقه و اصول دو استاد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف: آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى، مرجع بزرگ تقليد (وفات يافته سال 1365 ه.ق) و آيت الله شيخ الشريعه اصفهانى (وفات يافته سال 1339 ه.ق) بهره فراوانى برد. آيت الله سيد عباس كاشانى يكى از شاگردان آقا ميرزا حبيب الله مى فرمود: «مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى از محضر درس خارج آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى استفاده كرد. بخش مهمى از تقريرات درس ايشان را نوشت و از شاگردان برجسته و متشكل درس آيت الله اصفهانى بود. آيت الله اصفهانى عنايت خاصى به آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى داشت. هر وقت به سامرا مى آمد، او را مورد توجه مخصوص خود قرار مى داد، به طورى كه براى همه آشكار بود كه آقا ميرزا حبيب الله از شاگردان برجسته و بسيار نزديك آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى است».

آيت الله سيد اسماعيل مرعشى (ساكن تهران) از ديگر شاگردان آيت الله آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى در شهر سامرا، مى فرمود: «به درس سطح عالى آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى مى رفتم، روزى در درس اصول، در بحث الفاظ سخن از «معنى حرفى» به ميان آمد كه چندان ثمره فقهى نداشت. ايشان فرمودند: استاد ما شريعت اصفهانى وقتى كه درباره معنى حرفى - كه يك بحث كم فايده است. - بحث مى كرد، فرمود: «خارجى ها هواپيما ساخته اند و اكنون (در جنگ جهانى اول) عراق را بمب باران مى كنند و ما در اين جا مى خواهيم چند روز درباره معنى حرفى، به بحث كم فايده بپردازيم و چند روز وقت خود را در اين مورد بگذرانيم و شب سرمان را روى متكا نهاده و با اين فكر مى خوابيم!»(4) منظورش اين بود كه نبايد وقت عزيز را در امور غيرلازم گذراند...».

اجتهاد و كمالات علمى

فرزند ميرزا حبيب الله اشتهاردى، ميرزا على عسكرى مى گفت: «چهار نفر از علما و مراجع نجف اشرف، به آقا ميرزا حبيب الله اجازه اجتهاد دادند و يكى از آن ها، آن اجازه اجتهادى است كه آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى به ميرزا حبيب الله در سن جوانى داده است».(5)

وى در آغاز اجازه اجتهاد، آيت الله اشتهاردى را به عنوان «عَلَمُ الأعلام، عُمدة العلماء الِظام، مَصْباحُ الظّلام» ياد مى كند و گواهى مى دهد كه ايشان در نجف اشرف و سامرا در كمال جديت مشغول افادات علمى است.

هجرت ميرزاى بزرگ از نجف به سامرا

شهر سامرا از شهرهاى عراق در 130 كيلومترى شمال بغداد قرار دارد و مرقد مطهر دو امام معصوم ما، حضرت امام هادى علیه السلام و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و مرقد حضرت حكيمه سلام اله علیها دختر امام جواد علیه السلام امامزاده حسين علیه السلام فرزند امام هادى علیه السلام، حضرت نرجس سلام الله علیها مادر امام زمان علیه السلام در كنار مرقد آن دو بزرگوار، آثار خانه و سرداب امام هادى علیه السلام و امام حسن عسكرى علیه السلام و حضرت قائم آل محمد علیه السلام نيز در آن جا است و غيبت صغرى و كبراى امام زمان علیه السلام از سامرا آغاز شد.

اين شهر مقدس مدت ها، ناحيه مقدسه و مركز نواب اربعه بود؛ بنابراين شهرى است كه از نظر تاريخى و حوادث، رابطه تنگاتنگ با شيعيان دوازده امامى دارد، و عظمت آن با اعتقادات شيعيان آميخته شده است و قابل تفكيك نيست؛ ولى اكثر ساكنان آن از اهل تسنن بوده، از اين رو حضور شيفتگان خاندان رسالت در آن جا كمرنگ و اندك بود، و لازم بود در آنجا حوزه علميه تأسيس گردد و در پرتو آن، رفت و آمد علما و شيعيان در آن جا بسيار شود.

مرجع عاليقدر عصر، آيت الله العظمى سيد محمدحسن شيرازى معروف به «ميزاى كوچك» كه در نجف اشرف سكونت داشت، تصميم گرفت با هجرت به سامرا، به اين مهم جامه عمل بپوشاند؛ لذا در ماه شعبان سال 1290 ه.ق به آن جا هجرت كرد. اقامت ميرزاى بزرگ باعث شد شاگردان اصحاب، آشنايان و بسيارى در اوايل سال 1292 ه.ق از نجف اشرف و ساير بلاد به سامرا كوچ كنند، و به اين ترتيب، اين مكان مقدس با رفت و آمد بزرگان و شيعيان و زائران، رونق فراوانى يافت.(6)

تأسيس حوزه علميه در سامرا

ميرزاى بزرگ با همت و درايت عظيمى تصميم گرفت كه حوزه علميه مهمى در سامرا تأسيس كند. ورود علما، شاگردان، برجستگان و زائران به سامرا، زمينه خوبى را براى اين كار بزرگ فراهم ساخت. تأسيس چنين حوزه اى، مركز و پناهگاه عميق و خوبى براى شيعيان به وجود مى آورد، باعث عمران و آبادى شهر از جهالت معنوى و ظاهرى مى شد و آن شهر غريب را از غربت و انزوا بيرون مى آورد. به دنبال اين تصميم، مدرسه علميه بزرگى - كه حجره هاى بسيار و ايوان عظيم و صحن بزرگ داشت. - ساخت. با پولى كه مقلدين ايشان از اهالى هند به ايشان اهدا كردند، بازار بزرگى براى مردم احداث كرد و براى رفت و آمد آسان مردم، پل عظيمى بر روى رودخانه دجله با اتصال كشتى ها - كه در آن عصر مرسوم بود. - بنا كرد كه هزينه پل در آن عصر بالغ بر هزار ليره عثمانى طلا شد. به علاوه دستور داد خانه هاى متعددى براى مجاوران و مسافران ساختند. كوتاه سخن آن كه: با درايت و روشن بينى و همت ميرزاى بزرگ، كشمكش هاى سنى و شيعه و اختلافات قومى و تنش هاى نگران كننده به انسجام و اتحاد تبديل شد و اهل تسنن نيز از حمايت هاى معنوى و مادى آن مرد بزرگ برخوردار شدند.

اداره حوزه علميه سامرا توسط ميرزاى دوم

حوزه علميه سامرا با ورود اساتيد و شاگردان ميرزاى بزرگ و طلاب، روز به روز رونق تازه اى مى يافت، در اين ميان حضرت آيت الله العظمى شيخ محمدتقى شيرازى (معروف به ميرزاى دوم)(7) نيز به سامرا هجرت نمود و پس از رحلت ميرزاى بزرگ در سال 1312 ه.ق، اداره حوزه علميه سامرا را به دست گرفت.(8)

هجرت آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى از نجف به سامرا

با رحلت ميرزاى بزرگ، بيم آن مى رفت كه حوزه علميه سامرا از رونق بيفتد. آيت الله شيخ محمدتقى شيرازى براى حفظ رونق حوزه، از مدرسان عالى مقام حوزه علميه نجف اشرف، دعوت كرد به سامرا هجرت كنند، جمعى از اساتيد به اين دعوت لبيك گفتند و هجرت كردند و پس از رحلت آيت الله شيخ محمدتقى شيرازى (در سال 1338 ه.ق)، مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى كه مرجع تقليد شيعيان شد، تأكيد داشت كه حوزه علميه سامرا همچنان رونق يابد، از اين روى از اساتيد برجسته، از جمله آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى دعوت كرد تا به عنوان مدرس سطوح عالى و درس خارج به سامرا هجرت كنند(9) ميرزا حبيب الله نيز به عنوان احساس وظيفه به سامرا كوچ كرد. بنا به گفته آقا بزرگ تهرانى اين هجرت در سال 1340 ه.ق رخ داد. به هر روى اين هجرت نشان مى دهد كه آقا ميرزا حبيب الله در آن عصر هم مدرس سرشناس بود و هم براى رونق دادن به حوزه علميه سامرا، ميراث ارزشمند ميرزاى بزرگ، احساس وظيفه مى كرد.

حوزه درس و شاگرد پرورى او در سامرا

آيت الله ميرزا حبيب الله اندكى پس از ورود به سامرا به عنوان يكى از مدرسان عالى مقام حوزه سامرا، شهرت يافت. او درس سطح عالى و خارج فقه و اصول را تدريس مى كرد و بالغ بر سى سال در اين حوزه در كنار مرقد دو امام بزرگوار، حضرت امام هادى علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام به درس و بحث اشتغال داشت.

در سامرا مدرسان متعددى از جمله آيت الله حاج ميرزا محمد تهرانى (پدر زند آقا ميرزا حبيب الله) و علامه حاج آقا بزرگ تهرانى، صاحب كتاب الذريعه و... حضور داشتند، ولى درس فقه و اصول آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى نسبت به آن ها ترجيح داشت. ميرزا از هر دو استاد، اعلم بود و آن ها بيشتر در علم رجال و درايه و حديث، متبحر بودند.(10)

يك نمونه از شاگرد پرورى او را مى توان در شيوه برخورد با يكى از شاگردانش به نام شيخ محمد مشهدى مشاهده كرد. وى بسيار منظم، كوشا و مخلص بود و دوره كامل فقه را نزد ميرزا حبيب الله خواند، لذا ميرزا ارادت خاصى به اين شاگرد داشت و هر وقت او را نمى ديد، جوياى حالش مى شد، و در تربيت علمى وى سعى فراوان مى كرد.

به راستى كه او مشمول اين حديث شريف بود كه معاوية بن عمار مى گويد: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «مردى از شما روايت بسيار نقل مى كند و آن را نشر داده، در دل هاى شيعيان (و شاگردان) استوار مى سازد، ولى عابدى از شيعيان شما نيز وجود دارد كه چنين نقشى در نشر علم ندارد؛ كدام يك بهترند؟»

امام صادق علیه السلام فرمود: «الرّاوِيَةُ لِحَديثِنا يُشَدِّدُ بِهِ قُلُوبَ شيعَتِنا اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابَدٍ»؛ آن كس كه احاديث ما را روايت كند و دل هاى شيعيان ما را با آن احاديث استوار سازد، برتر از هزار عابد است».(11)

شمه اى از كمالات علمى و معنوى

بعضى از شاگردان او مطالبى جالب از كمالات معنوى و علمى آقا ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى نقل كرده اند، كه بعضى از آن ها را ذكر مى كنيم؛ يكى از شاگردان برجسته اش مى گويد:

1- يك روز از جلسه درس ايشان بيرون آمديم، ديديم يكى از شاگردان برجسته ايشان كه نامش را فراموش كرده ام، منقلب است و اشك در چشمانش حلقه زده، علت را پرسيديم. گفت: «حيف اين مدرس عالى مقام!!» گفتيم: «چطور؟» گفت: «روزى در نجف اشرف در محضر حضرت آيت الله العظمى سيد عبدالهادى شيرازى(12) بودم. از استاد آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى ياد كرد و مقام علمى او را ستود و فرمود: «افسوس كه او در نجف اشرف نيست كه فضلاى زيادى از محضر درسش بهره مند شوند؛ در سامرا است كه طبعاً امكانات وسيع براى بهره مندى شاگردان از محضر درسش فراهم نمى باشد، به اضافه زهد و وارستگى اى كه از او سراغ دارم».

به گفته يكى از افراد موثق؛ خود آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى هجرتش از نجف اشرف را به عنوان احساس وظيفه و اطاعت از دستور آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى مى دانست و مى فرمود: «صرف نظر از وظيفه، از نظر علمى، عقب ماندم.» يعنى اگر در حوزه علميه نجف اشرف مى ماندم، به خاطر فراهم شدن اسباب توفيق و پيشرفت علمى در آن جا به مدارج عالى مى رسيدم.

2- شيخ محمد عسكرى مشهدى، شاگرد ديگر ميرزا بود. روزى در پايان جلسه درس به استاد چنين عرض كرد: «بيشتر علما و فضلا از جمله آيت الله آقا ميرزا محمود شيرازى (استاد بزرگ آن ايام در سامرا) شاگرد برجسته آيت الله ميرزا محمدتقى شيرازى، قبول دارند كه شما از نظر علمى كمتر از مراجع عصر نيستند، هم مجتهد و هم عادل هستيد؛ چرا رساله نمى دهيد، تا مردم از شما تقليد كنند؟!».

آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى، دستى بر محاسنش كشيد و گفت: «شيخنا! من گمان مى كنم كه شما يكى از شاگردانى هستيد كه به استادش محبت و حسن ظن دارد، چگونه مرا به امرى دعوت مى كنيد كه بار سنگينى است و من از تحمل اين مسئوليت سنگين وحشت دارم؟! استدعا دارم ديگر اين صحبت را تكرار نفرماييد، اميد است پاى من نلغزد و كارم به اين جا - كه مسئووليت خطير است. - كشانده نشود».

نگارنده گويد: «شهرت علمى ايشان در آن عصر در اشتهارد، آن چنان فراگير شده بود كه جمعى از اهالى محترم اشتهارد به طور مكرر، از ايشان خواستند كه رساله خود را چاپ كند تا از او تقليد كنند، ايشان در پاسخ مى فرمود: «رساله زياد است، خيلى ها رساله نوشته اند» يكى از فرزندانش در اين باره مى گويد: «ايشان زاهد و وارسته بود و حاضر نشد نامش مشهور و معروف شود».

3- حوزه علميه سامرا در آن وقت كه من بودم (سال 64 و 65 هجرى قمرى) حدود هزار نفر طلبه داشت. ما حدود سى نفر بوديم كه در درس آقاى ميرزا حبيب الله اشتهاردى در مدرسه علميه ميرزاى شيرازى شركت مى كرديم. ايشان دوست داشت شاگردان در جلسه درس سكوت نكنند، بلكه به بحث و سؤال روى آورند و مى فرمود: «مجلس اموات نيست، مجلس درس و بحث است.» چنان كه خودش در جلسه درس اساتيدش مانند مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى علاوه بر طرح اشكال با استاد به مباحثه مى پرداخت و تا قانع نمى شد، دست از سخن برنمى داشت. هدفش فهميدن بود، نه نشستن و برخاستن بى محتوا».(13)

شاگردان ممتاز ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى

تدريس در زندگى علمى آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى از شاخصه هاى معروف و ممتاز او بود. او چه در حوزه علميه نجف اشرف و چه در حوزه علميه سامرا همواره به تربيت شاگرد و تدريس مى پرداخت، از اين رو به «مدرس عسكرى» معروف شد. تعداد شاگردانش در سامرا به حدود سى نفر مى رسيد كه برجستگان ايشان عبارتند از:

  • 1- آيت الله سيد اسماعيل حسينى مرعشى: قبلاً مقيم اهواز بود، و اكنون در تهران اقامت دارد.
  • 2- علامه سيد مرتضى عسكرى: (صاحب تأليفات ارزشمند و از نوابغ معاصر) فقه استدلالى را در محضر درس آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى خواند.
  • 3- عالم ربانى، شيخ محمد مشهدى (بربرى): دوره كامل فقه را نزد ايشان خواند و مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله ارادت خاصى به او داشت.
  • 4- آيت الله سيد عبدالرضا شهرستانى: صاحب شرح كفاية الاصول.
  • 5- مرحوم آيت الله سيد على شاهرودى: نخستين تقريرنويس درس خارج آيت الله العظمى خويى و پدر رياست محترم قوه قضائيه فعلى ايران، حضرت آيت الله سيد محمود شاهرودى.
  • 6- آيت الله شيخ محمدعلى اصطهباناتى: اكنون در تهران است و قبلاً در يكى از مساجد تهران اقامه جماعت مى كرد.
  • 7- آيت الله العظمى سيد شهاب الدين حسينى مرعشى نجفى: مرجع تقليد.

اخيراً كتاب قطورى در شرح حال زندگانى حضرت آيت الله العظمى نجفى مرعشى (مرجع بزرگوار تقليد، كه در هفتم صفر سال 1411 ه.ق، مطابق با هفتم شهريور 1369 ش، رحلت كرد.) به نام «شهاب شريعت» تأليف على رفيعى چاپ شده است كه در اين كتاب ضمن شمارش اساتيد درس سطح آيت الله نجفى مرعشى، مى نويسد: «آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى (1373-1310 ه.ق) از علما و فقهاى بزرگ مقيم سامرا بود، كه در اواخر عمر در قم اقامت داشتند، و در همان جا چهره در نقاب خاك كشيد و در مقبره شيخان به خاك سپرده شد».(14)

در مورد حضرت آيت الله علامه سيد مرتضى عسكرى دام ظله، يكى از آشنايان مى گويد: «ايشان بخشى از فقه استدلالى را در محضر درس آقا ميرزا حبيب الله خواند و آقاى شيخ محمد مشهدى (بربرى) دوره كامل فقه را نزد ايشان تلمذ كرد» از آن جا كه گفته اند: «ارنّ آثاَنا تَدُلُّ عَلَيْنا؛ همانا آثار ما نشانه ما هستند.» از وجود اين شاگردان برجسته مى توان به عظمت استاد و مقامات علمى ايشان پى برد.

ملاقات علما با ميرزا حبيب الله اشتهاردى در قم

يكى از نشانه هاى عظمت علمى ايشان اين است كه معمولاً در طول سال چند روزى از سامرا به قم مى آمد. در اين موقع، بزرگان و علماى برجسته قم به ديدارش مى شتافتند. يكى از علما مى فرمود: «ايشان به حجره ما وارد مى شد، علماى برجسته مانند آيت الله العظمى مرعشى نجفى و... به ديدارش مى آمدند».

و عالمى ديگر مى فرمود: «در يكى از سفرها به قم آمد و در يكى از مسافرخانه ها سكونت كرد، من در محضرش حاضر بودم كه حضرت آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى (وفات يافته سال 1371 ه.ق) و حضرت آيت الله سيد صدرالدين صدر (وفات يافته 1373 ه.ق) كه از مراجع تقليد آن روز بودند، به ديدارش آمدند. در آن جلسه يك مسأله فرعى فقهى عنوان شد و با هم به بحث پرداختند و آقاى ميرزا حبيب الله تا آخر بحث با كمال تسلط بر مطالب فقهى، از نظريه خود دفاع كرد».

در اين ميان، مرجع كل، حضرت آيت الله العظمى بروجردى نيز ميرزا را كاملاً مى شناخت و عنايت خاصى به ايشان داشت. يك بار كه ميرزا حبيب الله به قم آمده بود، آيت الله العظمى بروجردى پس از چند روزى، از ورود ايشان به قم اطلاع يافت، از روى اعتراض فرمود: «چرا به من خبر نداديد تا به ملاقاتش بروم؟!»

يكى از اساتيد مى فرمود: «آقا ميرزا حبيب الله در آن وقت به بنده اصرار مى كرد كه تو را به نجف اشرف مى برم تا نزد اساتيد برجسته تحصيل بكنى، ولى وقتى چند روزى در قم به درس حضرت آيت الله العظمى بروجردي آمد، از پيشنهاد خود منصرف شد و فرمود: «همين جا بمان و از درس آقاى بروجردى بهره مند شو، كه بسيار ملا است. با بودن ايشان ديگر لزومى ندارد به نجف اشرف بيايى».

و مى فرمود: «بعد از رحلت آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى آقاى ميرزا حبيب الله براى آقاى بروجردى نامه اى نوشت و از ايشان درخواست كرد كه به نجف اشرف بازگردد و در آن جا به جاى مرحوم آيت الله اصفهانى بنشيند چرا كه سكونت آيت الله بروجردى؛ در شرايط آن عصر، در نجف اشرف از جهتى ضرورى بود، تا انگليسى هاى استعمارگر، همان گونه كه از آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى مى ترسيدند و طمع خود را نسبت به عراق كم مى كردند، با بودن آقاى بروجردى نيز چنين فضايى حاكم باشد اما از طرف ديگر وجود آيت الله العظمى بروجردى در قم از جهات مختلف بسيار ضرورى تر بود، به اين خاطر علماى بزرگ و مرحوم شيخ محمدتقى اشراقى (واعظ معروف) و ديگر آقاى بروجردى را از رفتن به نجف اشرف بازداشتند».(15)

به هر روى، هر يك از اين امور نشانه دقت نظر و دلسوزى و درايت آقا ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى بود كه به وسيله مراوده با بزرگان فقه و فقاهت و تبادل نظر، براى اصلاح امور و حوزه ها در تلاش بود و از كنار مسايل مهم نه تنها بى تفاوت عبور نمى كرد، بلكه با احساس مسئوليت در حد توان براى رفع مشكلات مى كوشيد.

داماد آيت الله حاج ميرزا محمد عسكرى تهرانى

آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى وقتى وارد سامرا شد، سى سال داشت، با اين حال هنوز مجرد بود. در آن وقت يكى از علماى برجسته، آيت الله ميرزا محمد عسكرى تهرانى (1371-1281) به عنوان يكى از مدرسان عالى مقام در سامرا سكونت داشت. اين شخصيت بزرگوار از شاگردان آيت الله العظمى سيد محمدحسن شيرازى (ميرزاى بزرگ) و آيت الله العظمى شيخ محمدتقى شيرازى (ميرزاى كوچك) بود و خود نيز از مدرسان والامقام بشمار مى آمد. از ويژگى هاى ايشان اين بود كه تربيت شده ميرزاى بزرگ بود. پس از وفات آقا رجبعلى تهرانى، پدر آيت الله ميرزا محمد تهرانى مادرش كه بانوى دانشمند و در حسابرسى امور بسيار آگاه و كاردان و امين بود، عهده دار بخشى از امور دفتر وجوهات ميرزاى بزرگ شد و سرانجام ميرزاى بزرگ با او ازدواج كرد. به اين ترتيب آقا ميرزا محمد تهرانى كه در آن وقت كودك بود، تحت سرپرستى ميرزاى بزرگ و جزو تربيت شدگان و شاگردان ميرزاى بزرگ شد.

آيت الله ميرزا محمد تهرانى با خانم علويه اى به نام سيده عاليه كه دختر يكى از علماى آن عصر به نام سيد زين العابدين بود، ازدواج كرد و از او صاحب پنج دختر و سه پسر به نام هاى: ميرزا نجم الدين شريف عسكرى، ميرزا ابوالحسن و ميرزا مهدى شد كه دو نفر اول، از علما و دانشمندان بودند و هر سه وفات يافته اند.(16)

قابل توجه اين كه اولين داماد آيت الله ميرزا محمد تهرانى، يعنى آيت الله سيد محمد عسكرى سامرايى از دنيا رفت. پس از مدتى همسر او كه طاهره نام داشت و مادر علامه سيد مرتضى عسكرى بود، با ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى ازدواج كرد. در آن وقت علامه سيد مرتضى عسكرى كودك بود و تحت كفالت حضرت آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى بزرگ شد، بنابراين علامه عسكرى هم تربيت شده آقا ميرزا حبيب الله بود و هم شاگرد او و آقا ميرزا حبيب الله تنها تا آخر عمر با يك زن بيوه ازدواج كرد.

آيت الله ميرزا محمد تهرانى كه توليت و سرپرستى حرمين عسكريين علیهم السلام را بر عهده داشت، از علماى ربانى و استاد علم و رجال و حديث بود و بيشتر به پژوهش و تحقيقات علمى و روايى و تأليفات اشتغال داشت.

صاحب كتاب «رجال الفكر والادب» در شرح حال ميرزا نجم الدين شريف عسكرى فرزند آيت الله ميرزا محمد تهرانى، ذكرى از پدرش (آيت الله ميرزا محمد تهرانى) به ميان مى آورد و مى نويسد: «او از حسنات روزگار و فرزانگان ممتاز معاصر، استاد فقه و حديث و رادمرد علم و دين بود. تأليفات فراوان داشت و در تصنيف و تأليف زحمات طاقت فرسا كشيد. براى ما همين مقدار كافى است كه او كتاب «مستدرك البحار» را در 25 جلد نوشت».(17)

او در يك ناحيه رواق حرمين مطهر امامين؛ حضرت امام هادى علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام اقامه نماز جماعت مى كرد، و در رواق ناحيه ديگر دامادش آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى نماز جماعت مى خواند. و در اواخر در ايوان و حرم مطهر عسكريين علیهم السلام اقامه جماعت مى نمود. نيز از گفتنى ها اين كه: از طرف كنسول ايران به ايرانيان مقيم سامرا اعلام شد كه بايد شناسنامه و داراى نام خانوادگى باشند. آقاى ميرزا محمد تهرانى و دامادهايش تصميم گرفتند كه آقاى ميرزا محمد تهرانى، به ميرزا محمد شريف عسكرى و آقاى شيخ ذبيح الله محلاتى، به شيخ ذبيح الله مشتاق عسكرى و آقاى ميرزا حبيب الله اشتهاردى، به ميرزا حبيب الله مدرس عسكرى ناميده شود و به اين ترتيب آن ها افتخار نسبت خود را به امامين عسكريين علیهم السلام آشكار كردند.(18)

فرزندان آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى

به هر حال آيت الله حاج ميرزا محمد تهرانى - پدرزن آقاى اشتهاردى - در سال 1371 ه.ق، در 91 سالگى در سامرا از دنيا رفت؛ مرقد شريفش در يكى از رواق هاى حرمين مقدس امام هادى علیه السلام و امام حسن عسكرى علیه السلام واقع است.

آرى، مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى با چنين بيت ارجمندى وصلت كرد و همواره با بزرگان علم و فقاهت مأنوس بود و در فضاى معطر علم و عمل و سير و سلوك گام برمى داشت. ميرزا سه پسر(19) و دو دختر داشت كه غالباً از اهل علم‌اند، جالب اين كه دخترانش مرحومه حوراء عسكرى و خانم عفت الشريعه عسكرى هر دو داراى تحصيلات عاليه هستند و دروس حوزوى را تا حدود مكاسب خوانده اند. آن دو در حوزه درس دانشمند گرانمايه بنت الهدى خواهر شهيده آيت الله العظمى شهيد سيد محمدباقر صدر شركت كرده اند و درس مى خواندند. مرحومه حوراء عسكرى كه سال گذشته دارفانى را وداع كرد، در تهران شاگردان بسيار داشت. ده ها و صدها نفر از بانوان در محضر او حافظ يا قارى قرآن گشتند و از تفاسير قرآن و از وعظ و ارشاد او بهره مند شدند. دختر ديگرش خانم عفت الشريعه نيز هم اكنون همين برنامه را در وعظ و ارشاد بانوان و تشكيل جلسات مذهبى و آموزنده براى آن ها دارد و اين نيز از آثار عالم ربانى مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردي است، كه از نسل او فرزندان برومندى كه مفيد به حال جامعه باشند و منشأ آثار و بركات معنوى شوند، وجود داشته و دارند.

ميرزا حبيب الله اشتهاردى بر كرسى خطابه و وعظ و ارشاد

ميرزا حبيب الله گرچه از مجتهدين و مدرسين والامقام بود، ولى از آن جا كه فرموده اند: «زكاة العلم نشره؛ زكات علم، نشر آن است.» در سال هاى آخر چند سال به دعوت اهالى محترم اشتهارد، در ماه رمضان به اشتهارد مى آمد و در مسجد خيابان به اقامه جماعت و به وعظ و ارشاد مى پرداخت. جمعيت بسيارى پاى منبر او اجتماع مى كردند و او در بيان مطالب، نطق گويا و شيوا داشت؛ به گونه اى روان سخن مى گفت كه همگان مى فهميدند. همين ارشادهاى او تحولى عميق در اهل علم و عوام ايجاد كرد، يكى از پيرمردهاى اشتهارد كه شخصى متعهد و از پاكان است، از تأثير نفس و بيان شيوا و از دل برخاسته مرحوم آيت الله آقا ميرزا حبيب الله سخن مى گفت و مكرر اظهار مى كرد: «بيانات او در من تحول عميق و اساسى پديد آورد و مرا ساخت؛ آنچه دارم، از او دارم».

افراد متعدد ديگر مى گفتند: وقتى مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى در ماه مبارك رمضان، در مسجد جامع قاضيان (كه در وسط شهر اشتهارد قرار گرفته) منبر مى رفت، از همه محله ها مى آمدند و مسجد پر مى شد، با اين كه سخنرانى او طولانى بود، همه از خاص و عام تا آخر با شوق و ذوق مى نشستند و از بيانات او بهره مند مى شدند.

پيرمرد ديگرى كه هم اكنون در قيد حيات است و در پاى منبر ايشان، تحت تأثير عميق قرار گرفته، مى گفت: «ايشان تأثير نفس عجيبى داشت. مطالب را خيلى عالى به صورت روان و همه فهم، حلاجى مى كرد، مثلاً راجع به جنگ خندق و فداكارى هاى عظيم حضرت امام على علیه السلام در آن جنگ، به گونه اى سخن مى گفت، كه گويى ما را كنار خندق برده و به تماشاى صحنه عظيم جنگ واداشته است. گفتار دلنشين او هنوز در جاى جاى قلبم قرار گرفته و منبع فيض براى ارشاد دائمى من شده است. او در وعظ و ارشاد اعجوبه بود، هر چه صحبت مى كرد، نه تنها خسته نمى شديم، بلكه بر نشاط و شوق و ذوق ما مى افزود» اين مطلب را طلاب و فضلا نيز مى گفتند.

به هر حال مردم اشتهارد تجليل و احترام شايانى هنگام استقبال و بدرقه آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى مى كردند. آن ها به صورت دسته ها. تا چند كيلومترى براى استقبال يا بدرقه او مى آمدند و با اين كه حدود 48 سال از آن وقت ها گذشته است، هنوز از او به بزرگى ياد مى شود و مردم برايش طلب مغفرت و افزايش درجات مى كنند.

اعتبار و مقبوليت او

مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردي وقتى كه براى وعظ و ارشاد به اشتهارد مى آمد، در آن جا از اعتبار و شخصيت بالايى برخوردار بود. همه او را از جهت علم و تقوا قبول داشتند و حكم يا فتوا يا نظريه اش را به عنوان يك حجت كامل شرعى مى پذيرفتند، مواردى را به عنوان نمونه تقديم مى كنيم:

1- از يكى از اساتيد و علماى آن عصر؛ مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ يحيى تقوى (طاب ثراه) مسأله اى پرسيده بودند، او در ضمن نامه اى آن مسأله را از آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى پرسيد. ايشان پاسخ آن را در ذيل نامه با ذكر دلايل فقهى مرقوم فرمود، وقتى كه نامه به دست آن استاد برجسته رسيد،(20) آن را به عنوان پاسخ يك مجتهد صاحب فتوا تحسين كرد و پذيرفت.

2- شب عيد فطر هنوز ثابت نشده بود و علما و معتمدين محل در يكى از مساجد اشتهارد در محضر ايشان اجتماع كرده بودند. دو نفر وارد شدند و ادعا كردند كه ماه را ديده اند. آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى، از آن ها به طور جداگانه در مورد چگونگى رؤيت ماه سؤال كرد. پس از گفتگو با آن دو نفر - با اين كه آن ها از افراد عادى بودند. - برايش ثابت شد و به حاضران فرمود: «من فردا روزه خود را افطار مى كنم و روزه نمى گيرم» همه حاضران و علماى محل اين سخن را از او پذيرفتند و فردا را عيد اعلام كردند.

3- وقتى كه ايشان در اشتهارد بود، اگر مسأله اى يا شبهه اى يا قضاوت در مرافعه اى پيش مى آمد، همه مى گفتند: تا ايشان در اينجاست هر چه فرمود، حجت شرعى و مورد قبول است و نياز به ارجاع به ساير جاها نيست. مردم نيز مى پذيرفتند و هر چه او مى فرمود، قبول مى كردند.

4- در يكى از مجالس، جمعى از معتمدين و افراد باسواد در محضر آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى بودند. يكى از افراد باسواد كه اعتبار محلى داشت، از ايشان چنين سؤال كرد: «آيا اين كه شما در مورد ثواب گريه كردن براى مصائب ابا عبدالله الحسين علیه السلام مى گوييد؛ «هر كس گريه كند يا بگرياند يا خود را به گريه زند، اهل بهشت است.» درست است؟(21) چگونه ما كه گنهكار هستيم با گريه كردن براى مصائب امام حسين علیه السلام به بهشت مى رويم؟ چنين چيزى با عقل سازگار نيست، مگر اين كه با شرايطى باشد».

آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى راست نشست و به طور جدى فرمود: «تو براى امام حسين علیه السلام گريه كن و اين خصلت را نگهدار، من براى تو ضامن بهشت مى شودم.» سپس به اين مضمون توضيح داد: «كسى كه قلباً مصائب امام حسين علیه السلام را تصور كند، دلش مى سوزد و مى شكند و رابطه معنوى با آن حضرت و خاندان رسالت پيدا مى كند، سپس اشك مى ريزد و همين رابطه موجب توفيق و تقويت ايمان او مى گردد. و اين توفيق، كليد در بهشت است... چه مانعى دارد كه خداوند به بركت وجود امام حسين علیه السلام (ايثارگر بزرگ راه خدا) چنان موقعيتى را به گريه كننده مصائب امام حسين علیه السلام عنايت فرمايد و همين موجب شفاعت آن حضرت شود؟! انسان وقتى كه بر اثر ارتباط با خاندان رسالت علیهم السلام در راه آن ها گام برداشت، گر چه لغزش هايى در او پديد آمده باشد، شفاعت دست او را مى گيرد و موجب نجات او مى شد».(22) اين پاسخ مورد تحسين و پذيرش حاضران گرديد و آن را قانع كننده يافتند.

ويژگى هاى اخلاقى و معنوى

مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى از ويژگى هاى اخلاقى آموزنده اى برخوردار بود؛ براى بهره گيرى از آن ويژگى ها به چند نمونه اشاره مى كنيم:

عبادت و بندگى:

بندگى خالصانه سنگ زيرين رشد و ترقى معنوى و پيمودن مدارج كمال است. آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى در اين راستا، خودساخته و ممتاز بود. دخترش نقل مى كند: «تا آن جا كه به ياد دارم، پدرم هميشه يك ساعت و نيم قبل از اذان صبح از بستر برمى‌خاست، نماز شبش ترك نمى شد و آواى دل نواز و گريه اش در نيمه هاى شب در حال عبادت به گوش مى رسيد. با تلاوت قرآن و دعا و مناجات، بسيار مأنوس بود.» او در عبادت خدا، تواضع و ادب مخصوصى داشت، مصداق اين سخن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود كه به خدا عرض مى كرد: «اَللّهمّ ذَلِّل نفسى فى نفسى، و عَظِّم شأنك فى نفسى؛ خدايا! خودم را نزد خودم كوچك كن و مقام خودت را نزد من بزرگ نماى».(23)

نماز اول وقت و نماز با جماعت را هيچ گاه ترك نمى كرد. يكى از مؤمنان باصفا مى گويد: «شب هاى جمعه در قنوت نماز، دعاى «يا دائم الفضل على البريّة...» را با حال عارفانه و مخلصانه ويژه اى مى خواند و با اين كه بيش از پنجاه سال از آن وقت گذشته است، حالت معنوى و ملكوتى او را هنگام خواندن اين دعا فراموش نمى كنم. نشانه هاى روح تعبد و وظيفه شناسى و احساس مسئوليت از گفتار و رفتارش آشكارا ديده مى شد. از اين رو تأثير نفس مخصوصى داشت، چرا كه وقتى سخن از دل برآيد، بر دل مى نشيند».

يكى از اهالى اشتهارد مى گفت: «روزى در ماه رمضان از بازار عبور مى كرد، صداى قرآن از راديو شنيده شد، ايشان به احترام قرآن توقف كرد و آيات قرآن را استماع كرد، سپس از آن جا گذشت، چرا كه قرآن مى فرمايد: «واذا قرى ء القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلّكم ترحمون»؛ هنگامى كه قرآن خوانده مى شود، گوش فرادهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شديد.(24)

شيفته ولايت و عاشق خاندان رسالت:

او شيفته و شيداى ولايت بود و رابطه اى عارفانه با آنان داشت. در نجف اشرف و سامرا همواره با حرم مطهر اميرمؤمنان امام على علیه السلام و امامين عسكريين علیهم السلام انس و الفت مخصوصى داشت. وقتى كه به سامرا آمد، نظر به اين كه اكثر ساكنان آن جا از اهل تسنن بودند، در اذان جمله «اشهد ان علياً ولى الله» گفته نمى شد، تلاش ايشان و همفكران و شاگردانش باعث شد كه در گلدسته هاى حرم، در اذان آواى نشاط‌انگيز «اشهد ان علياً ولى الله» بلند شود، ايشان مى فرمود: «خيلى خوشحالم كه اين آوا و نوا در اين مركز براى هميشه بلند شده و به سمع مردم مى رسد».

او در رواق حرمين عسكريين علیهم السلام در سامرا اقامه جماعت مى كرد، هميشه شب و روز در كنار مرقد دو امام معصوم علیهم السلام، از انوار ولايت مستفيض مى شد، و همواره سلام ها و درودهاى خالصانه خود را نزديك به روان پاك امامان علیهم السلام و بستگان امامان علیهم السلام نثار مى كرد و با بوسيدن ضريح منور آن ها، از نسيم معطر و دل انگيز ولايت و امامت، شاداب مى شد.

فرزندش مرحوم ميرزا على عسكرى نقل مى كرد: «در سامرا معروف بود كه پدرم چهل شب كنار شط سامرا مى رفت و در آن جا غسل كرده و قبل از اذان صبح به حرم مطهر امامين عسكريين علیهم السلام مى آمد و به عبادت و مناجات مى پرداخت، تا شب چهلم شد، پدرم فرمود: در كنار ضريح مشغول نماز بودم، ناگاه ديدم سيد جليل القدر و شكوهمندى بدون اذن دخول، وارد حرم شد. حواسم بود كه نكند امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف باشد، نگاهى به من كرد و رفت. سيد ارجمند پس از زيارت، از حرم خارج شد و من كه محو جمال و كمال آن سيد نورانى شده بودم، پس از نماز با شتاب از حرم بيرون آمدم تا دامن او را بگيرم، ولى ديگر او را نديدم، از خدمه حرم و كفش دارها پرسيدم، آن ها گفتند: «ما آمدن و بازگشت چنين سيدى را در اين جا نديدم».

از يكى از شاگردانش نقل شده است كه مى گفت: «او بسيار به سادات احترام مى كرد، روز غدير در سامرا او را ديدم كه در كنار در خانه اش با كمال تواضع نشسته است و به افرادى كه وارد مى شدند، خوش آمد مى گويد. او براى همه برمى خاست و ديدم كه دست سادات را مى بوسيد، با اين كه بعضى از آن سادات، از نظر سن، كوچكتر از او بودند و مى فرمود: «من با اين بوسه، دست حضرت امام على علیه السلام را بوسيدم».

آيت الله كاشانى مى فرمود: «يكى از روزها همه شاگردان آمده بودند ولى ايشان دير آمد. مرحوم آيت الله سيد على شاهرودى - يكى از شاگردان ميرزا - از او پرسيد: «چرا دير آمديد، آيا پيش آمدى شده بود؟» آيت الله ميرزا حبيب الله در پاسخ فرمود: «امروز براى زيارت به حرم رفتم به عللى تأخير افتاد، لذا دير شد و معذرت مى خواهم.» بعد يكى از حاضران گفت: «ايشان (آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى) خود را ملتزم كرده كه هر روز به حرم امامين عسكريين علیهم السلام مشرف شود و در آن جا زيارت جامعه بخواند».

آرى، كسى كه هر روز در كنار حرم دو امام معصوم علیهم السلام زيارت جامعه با آن محتواى عالى (مضامين اين زيارت در راستاى ولايت است.) بخواند، روشن است كه شيفته و شيداى ولايت خواهد شد.

تواضع و ساده زيستى:

يكى از خصال بزرگ و ارزشمند، پارسايى و دلبستگى به خدا، تواضع در برابر حق و تواضع در برابر بندگان خدا است. انسان پارسا به طور طبيعى، متواضع نيز خواهد بود، چرا كه عامل اصلى ترك تواضع، غرور و تكبر است و زهد و پارسايى موجب برطرف شدن غرور شده است و باعث تواضع و ساده زيستى خواهد شد. يكى ديگر از ويژگى هاى آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى زهد و قناعت بود. ساده زيست و از زرق و برق دنيا دورى مى كرد. وقتى كه در قم از دنيا رفت، هنوز خانه اش استيجارى بود. در خانه آن قدر تواضع داشت كه به قول خودش: «او به همسرش هرگز دستور نمى داد و هرگز موجب تحقير همسرش نشد. بسيارى از اوقات خود غذا درست مى كرد و در كارهاى خانه به همسرش كمك مى كرد و خوش اخلاق بود».

يكى از شاگردانش مى گويد: «نشانه تواضع از رفتار و گفتار او، بسيار آشكار بود. وقتى وارد خانه او مى شدى، به احترام كوچكترين افراد به قامت بلند مى شد و با چهره اى شاداب از او استقبال مى كرد. هنگام عبور، بسيار متواضعانه راه مى رفت، و در سلام كردن پيش قدم مى شد».

وى در ادامه مى گويد: «از تواضع او اين كه در اولين ماه رمضانى كه براى وعظ و ارشاد به اشتهارد آمد، دعوت افراد را براى افطار مى پذيرفت، ولى در سال دوم دعوت هيچ كس را نپذيرفت، وقتى از علت پرسيدند، گفت: «بسيارى علاقه دارند مرا دعوت كنند، ولى چون فقيرند يا امكاناتشان كم است، نمى توانند دعوت كنند و شرمنده مى شوند يا به زحمت مى افتند. من براى اين كه آن ها شرمنده نشوند و به زحمت نيفتند، دعوت هيچ كس را نمى پذيرم».

«خانه و وضع خانه او بسيار ساده بود. روزى ميهمانانى براى او وارد شدند، كوزه آبى زيبا و خوش رنگ در آن جا وجود داشت. بعضى از حاضران پرسيدند: اين كوزه خوشرنگ را از كجا تهيه كرده ايد؟ ميرزا فرمود: «من هم نمى دانم، شايد از همسايه ها گرفته اند» بعد معلوم شد آن را از همسايه ها عاريه گرفته اند و اين نمونه ديگرى از زهد او بود، چرا كه وسائل خانه اش نيز عارى از تجملات و امور زينتى بود.

در سامرا با اين كه امام جماعت رسمى حرم عسكريين علیهم السلام و از علماى سرشناس بود، در خانه خشت و گلى مى زيست. كارهاى خانه را به ويژه در مورد ميهمانان خود انجام مى داد و بسيار ميهمان نواز بود. با همشهريانش كه از اشتهارد به زيارت وى مى آمدند، با تواضع مهرانگيز مهمان نوازى مى كرد. ميرزا همواره با قناعت مى زيست و اين خصلت سازنده را هرگز از خود دور نكرد.

ساده زيستى از وقار و شخصيتش نمى كاست، بلكه بيانگر روح زهد و پارسايى وى بود، در عين حال بسيار باوقار و متين بود. با افراد برخوردى ملا گونه داشت نه برخورد فقيرانه (به سبك امروز)، از اين رو در مسايل برخوردى واقع بينانه و جدى داشت، حتى در امور جزئى، از مسامحه و سطحى نگرى پرهيز مى كرد.

صبور و شكرگزار:

او انسانى صبور و مقاوم بود، در برابر رنج ها و حوادث تلخ، صبر و استقامت در سطح عالى داشت، مشكلات را در پرتو صبر و حوصله و مقاومت، با سرپنجه تدبير حل مى كرد. يكى از همسرانش به نام آقا مجتبى - كه در نماز جماعت با صداى زيبا و شيوايش تكبير مى گفت و مُكبِر نماز جماعت پدر مى شد .- در نوجوانى بر اثر تصادف با ماشين در شهر سامرا، در آستانه مرگ قرار گرفت، او را در حالى كه در حال جان دادن بود، به خانه آوردند.

آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى در برابر اين حادثه جانسوز صبر عجيبى نشان داد و در حالى كه همه حاضران با جيغ و فرياد گريه مى كردند، مثل كوه استوار، صبر و مقاومت كرده و حاضران را به آرامش دعوت مى نمود، حتى در اين باره مورد اعتراض بعضى از حاضران قرار گرفت، ولى با آرامش مى گفت: «تقديرات الهى است، بايد صبر كرد» سرانجام پسر نوجوانش از دنيا رفت و او با كمال بردبارى با آيه استرجاع «انّا للّه و انّا اليه راجعون» خاطر خود را تسلى داد.

او در كنار صبر، به مقام عالى رضا به رضاى خدا و شكر رسيده بود؛ به تعبير يكى از علماى ربانى: «او دائم الشكر بود، در روزهاى آخر عمر وقتى به خدمتش رفتم، پاها و سرش به شدت درد مى كرد. پرسيدم: حالت چطور است؟ با چهره اى راضى و شاكر گفت: «الحمدلله» او تسليم امر و تقديرات الهى بود و به اين درجه رسيده بود. آن چنان شاكر و سپاسگزار درگاه حق بود، كه از اداى شكر الهى اظهار ناتوانى مى كرد، او درد و بيمارى را كه از سوى خدا آمده، نعمت مى دانست و در برابر اين نعمت شكر مى كرد.

عزت نفس و مناعت طبع:

از حالات ممتاز ايشان اين كه از خصلت عزت نفس و مناعت طبع در سطح عالى برخوردار بود. همان گونه كه از تحقير مؤمن، متنفر بود، در مورد خود نيز هرگز حاضر نمى شد زيرا بار ذلت برود و عزت اسلامى خود را خدشه دار سازد. هرگاه مى ديد شخصى يا اشخاصى قصد تحقير او را دارند و يا در مجلسى چنين جوى وجود دارد، خود را از آن شخص يا اشخاص يا آن مجلس دور مى كرد و با مناعت طبع خاصى، عزت خود را حفظ مى نمود و از رفتن به بعضى از مجالس خوددارى مى كرد و مى فرمود: «مى ترسم تحقير شوم» در اين راستا مطالب گفتنى و ناگفتنى نقل شده است، از گفتنى ها اين بود كه: در پرتو قناعت و پارسايى، مرعوب افراد ثروتمند، يا بعضى از افراد نامناسب نمى شد، و قداست شئون روحانيت را در استقلال و آزادانديشى و توكل و انقطاع الى الله مى دانست و مى گفت: «اِلهى هَبْ لى كَمالَ الْاِنْقِطاعِ اِلَيْك؛ خدايا! كمال دلبستگى به تو و بريدن از خلق را به من عنايت فرما».(25) به گفته يكى از بستگانش: «همين مناعت طبع باعث شد از سامرا به قم هجرت كند و تصميم بگيرد در حوزه علميه قم بماند.

حكايت رحلت

ايشان در سفر آخر، به قم آمد و تصميم گرفت در قم ساكن شود و در حوزه، علميه قم به درس و بحث پردازد، خانه اى در نزديك خانه حضرت امام خمينى اجاره كرد. حدود شش ماه از سكونتش نگذشته بود كه بيمار و بسترى شد و تحت نظر مرحوم دكتر مدرسى - دكتر مخصوص آيت الله العظمى بروجردى - به درمان پرداخت، ولى درمان ها مؤثر واقع نشد و سرانجام در شب 24 ربيع الثانى سال 1373 ه.ق، مطابق با اول آذر سال 1322 ه.ش، دعوت حق را لبيك گفت و به لقاءالله پيوست. تغمده الله فى غُفرانه و اسكنه فى بُحبوحات جنانه. به اين ترتيب شاگردان، آشنايان، مردم فضل پرور اشتهارد را داغدار كرد و همگان را غمگين ساخت.

تشييع جنازه باشكوه با حضور آيت الله بروجردى

در قم جنازه مطهر او را با تشييع بسيار عظيمى با حضور آيت الله العظمى بروجردى مشايعت كردند. حضرات آيات، امام خمينى، آيت الله العظمى گلپايگانى و علما و طلاب بى شمارى در تشييع جنازه مطهر او شركت داشتند و از مقام علم و تقواى آن رادمرد الهى تقدير كردند. اما چون گمنام بود، مردم با ديدن آن تشييع وسيع از هم مى پرسيدند: اين آقا كيست؟

آيت الله العظمى بروجردى خود بر جنازه او نماز خواند و تا نزديك قبر (قبرستان شيخان قم) او را تشييع كرد و در سوگ او مجلس ترحيم برپا ساخت. همچنين نقل مى كنند، آيت الله العظمى بروجردى به احترام رحلت اين عالم والامقام، سه روز درس خود را تعطيل كرد. پس از رحلت آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى، حضرت آيت الله العظمى بروجردى براى خانواده آن مرحوم چنين پيام داد: «شما در مورد خانه و مخارج زندگى نگران نباشيد. خانه را براى شما خريدارى مى كنم...» ولى نظر به اين كه پسران آن مرحوم در سامرا بودند، همسر ايشان در قم نماند و به سامرا رفت.

مرقد مطهر و نوشته روى سنگ قبر

مرقد مطهر ايشان در قبرستان شيخان قم، كنار ديوار شمالى، روبروى مقبره زكريا بن آدم با فاصله حدود سيزده مترى، در روى زمين قرار گرفته است. در روى سنگ قبر او چنين نوشته شده است: «اَلنّاسُ مَوْتى وَ اَهْلُ الْعِلْمِ اَحْياءٌ، مضجع منور مرحوم حجة الاسلام، آيت الله عظمى، علامه محقق، فقيه نحرير، زاهد مجاهد، آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى مدرس عسكرى طاب ثراه، كه كافه عمر خود را در نجف اشرف و ناحيه مقدسه سامرا، به تربيت حوزه علميه، و تدريس روحانيين، به انجام رسانيد، و اخيراً بر حسب تقدير و قسمت، وفات ايشان در بلده طيبه قم در 24 ربيع الثانى 1373 قمرى، مصادف با اول ماه آذر سال 1332 شمسى اتفاق افتاد. قُدس سره و طابَ ثَراه».

در سوگ اين عالم ربانى، مجالس عزادارى و مجالس بزرگداشت و ترحيم متعددى تشكيل شد، چند روز پياپى مردم اشتهارد به عزادارى و سينه زنى پرداختند، نگارنده به ياد دارم كه تابوت صورى را (به عنوان اين كه جنازه آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى در آن است.) بر دوش گرفتند و جمعيت بسيارى به دنبال آن به صورت عزادار و سينه زنى حركت مى كردند، و در همه محله هاى اشتهارد عبور كرده و فرياد مى زدند:

رفت ز دار فنا حجت اسلام ما × مهدى صاحب زمان برس به فرياد ما

اينك كه حدود 47 سال از رحلت او مى گذرد، هنوز ذكر خير او در زبان ها جارى است، به ياد او سوره حمد مى خوانند و يادش را صميمانه گرامى مى دارند. سلام و درود همه كروبيان و پيامبران و امامان علیهم السلام و اولياء خدا بر او باد كه پاك زاد و پاك زيست و پاك مرد.

پى نوشت

(1). پيرامون سالروز تولد آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى؛ در كتاب طبقات اعلام الشيعه، تأليف علامه حاج آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 35 و در كتاب شهاب شريعت (شرح حال آيت الله العظمى نجفى مرعشى)، ص 147 همين گونه نوشته شده است؛ يعنى سال 1310 ه.ق را ذكر كرده اند. آقازاده آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى، آقاى حاج ميرزا عباس عسكرى نيز فرمود: «همين حدود بود و پدرم كمتر از هفتاد سال داشت كه مرحوم شد» ولى بعضى از پيرمردهاى اشتهارد، سالروز ولادت ايشان را قبل از 1300 ه.ق را ملاك قرار داده ايم.

(2). آيت الله العظمى شيخ هادى تهرانى از مراجع تقليد، فقهاى نامدار و از شاگردان برجسته شیخ مرتضی انصاری است و در سال 1321 ه.ق در نجف اشرف درگذشت. او شاگردان برجسته اى مانند: آيت الله سيد محسن كوه كمرى (وفات يافته سال 1339 ه.ق)، ميرزا صادق آقا تبريزى (وفات يافته سال 1351 ه.ق)، آقا شيخ فياض الدين زنجانى (وفات يافته سال 1360 ه.ق)، شيخ محمدحسين كاظمى و ملا محمد ايروانى را تربيت كرد. مطابق اشاره آقا بزرگ تهرانى، ظاهراً ميرزا حبيب الله اشتهاردى، دروس سطح حوزوى را در محضر درس اين اساتيد خواند.

(3). طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 352.

(4). توضيح اين كه: به ندرت مسايلى در اصول فقه مورد بحث قرار مى گيرد، كه به خاطر ثمره اندك آن در فقه، نياز چندانى به بحث طولانى ندارد و اولويت با بحث هاى ديگر است، بنابراين در اين گونه مسايل، بايد ساعات كمترى بحث كرد و به جاى آن پيرامون مسايلى كه ثمره بيشتر دارد، به بحث پرداخت.

(5). نقل از حجت الاسلام على سليمى نوه دخترى ميرزا حبيب الله.

(6). نورالدين شاهرودى، اُسرة المجدد الشيرازى، ص (38-36 به طور اقتباس).

(7). وى همان است كه در جنگ بين الملل اول وقتى انگليسى ها به عراق حمله كردند، فتواى جهاد داد و طلاب، علما و مردم را براى بيرون كردن آن ها از عراق بسيج كرد.

(8). اسرة المجد الشيرازى، ص 38 و 40 و 54.

(9). توضيح اين كه: آيت الله حاج ميرزا محمد عسكرى تهرانى كه از علماى برجسته سامرا بود (و بعداً ابوالزوجه آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى شد)، فرزند خود را نزد آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى به نجف اشرف فرستاد و پيام داد تا او در مورد نگهدارى حوزه علميه سامرا اقدام جدى كند و فرزند آيت الله حاج ميرزا محمد تهرانى با اصرار زياد، موافقت آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى را در مورد هجرت ميرزا حبيب الله اشتهاردى به سامرا جلب كرد و با اصرار، آقا ميرزا حبيب الله اشتهاردى را براى تدريس به سامرا برد.

(10). به نقل از آيت الله سيد عباس حسينى كاشانى و آيت الله سيد اسماعيل حسينى مرعشى.

(11). اصول كافى، ج 1، ص 33.

(12). مرحوم آيت الله العظمى سيد عبدالهادى شيرازى از اساتيد بزرگ نجف اشرف و از مراجع تقليد بود. وى در سال 1382 ه.ق در نجف اشرف رحلت كرد. او از شاگردان بزرگ شيخ محمدكاظم خراسانى، صاحب كفاية الاصول و شيخ الشريعه اصفهانى بود. آشنايى ايشان با آيت الله ميرزا حبيب الله اشتهاردى، به احتمال قوى در محضر درس شيخ الشريعه اصفهانى (وفات يافته سال 1339 ه.ق) رخ داده است، زيرا هر دو در درس خارج فقه شيخ الشريعه شركت مى كردند.

(13). نقل از آيت الله سيد عباس كاشانى، يكى از شاگردان ميرزا حبيب الله اشتهاردى.

(14). شهاب شريعت، ص 147.

(15). نقل از آيت الله شيخ على پناه اشتهاردى دامت بركاته. بعد از رحلت آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى، حضرت امام خمينى نيز همين عقيده را داشتتند؛ در همان ايام در سفرى به نجف اشرف در جلسه اى كه حضرات علما تشريف داشتند، فرمودند: «براى زعامت حوزه هاى علميه و مرجعيت شيعه، آيت الله بروجردى را به نجف دعوت كنيد، تا درس و بحث را شروع كنند. اين پيشنهاد را از دو جهت ارائه مى نمايم: 1- حضرت ايشان اثباتاً اعلم هستند. 2- او (آيت الله بروجردى) مردى است اجتماعى و براى مرجعيت و حفظ كيان حوزه هاى علميه، شايسته ترين فرد است كه مى توان روى او حساب كرد». (مجله حوزه، شماره 40، ص 43 مصاحبه با آيت الله شيخ يوسف سانعى).

(16). آيت الله حاج ميرزا محمد تهرانى به خاطر شخصيت ارجمندى كه داشت، داراى پنج داماد عالم شد كه عبارتند از: 1- آيت الله سيد محمد عسكرى سامرايى (پدر علامه سيد مرتضى عسكرى مد ظله). 2- آيت الله سيد محمدرضا موسوى شوشترى (فقيه اصولى). 3- آيت الله ميرزا حبيب الله عسكرى اشتهاردى. 4- آيت الله شيخ ذبيح الله محلاتى (صاحب تأليفات بسيار). 5- آيت الله ناشر الاسلام موسوى جزائرى.

(17). رجال الفكر والادب فى النجف الاشرف، ج 2، ص 892 تأليف دكتر محمدهادى امينى و مطابق نقل بعضى اين كتاب، شش جلد رحلى بزرگ و قطور، در چاپ قديم بود. (گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 262).

(18). امضاى ايشان طبق دستخطى كه از او در صفحه اول كتاب «شفاء» بو على سينا، مانده است، «حبيب الله الاشتهاردى العسكرى» بوده است.

(19). به نام هاى آقايان: مرحوم حجت الاسلام حاج ميرزا على عسكرى، حاج ميرزا عباس عسكرى و مرحوم آقا مجتبى عسكرى، كه اولى چند سال قبل به رحمت الهى پيوست، و سومى در زمان حيات پدر، در سامرا بر اثر تصادف درگذشت و دومى به كار تجارت اشتغال دارد.

(20). استاد برجسته مذكور، مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ يحيى تقوى بود، كه در علم و تقوا شهرت بسيار داشت.

(21). عالم ربانى سيد بن طاووس (وفات يافته سال 664 ه.ق) در كتاب «لهوف» در ضمن حديثى از آل رسول صلی الله علیه و آله نقل مى كند كه فرمود: «مَنْ بَكى اَوْ اَبْكى واحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَباكى فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ كسى كه براى مصائب خاندان رسالت و امام حسين علیه السلام گريه كند يا يك نفر را بگرياند، بهشت از آنِ اوست، و كسى كه خود را به صورت گريان درآورد، براى او بهشت است». (لهوف، ص 36).

(22). توضيح اين كه: روايت شده در محضر امام صادق علیه السلام سخن از سيدِ حِمْيَرى (شاعر و مداح خاندان رسالت) و بعضى از گناهان او به ميان آمد. امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنْ كانَ السَّيِّدُ زَلَّتْ بِهِ قَدَمُ، فَقَدْ ثَبَتَتْ بِهِ اُخْرى؛ اگر يك پاى سيد حميرى لغزيد، پاى ديگرش (به خاطر محبت خاندان رسالت) استوار گشت.» (الغدير، ج 2، ص 248) نظير اين مطلب از گفتار جابر بن عبدالله انصارى به عطيه عوفى، نقل شده است، (نفس المهموم محدث قمی، ص 322) اين مطلب را روايات متعدد، از جمله خطبه 12 نهج البلاغه، تأييد مى كنند. البته اين به آن معنا نيست كه كسى بنا را بر گناه بگذارد و بگويد با گريه كردن، گناهانم نابود مى شود؛ بلكه بنا را بر رابطه معنوى با امام حسين‌ علیه السلام بگذارد و چنين بنايى داراى آثار ترك گناه، توبه و بخشش خواهد شد.

(23). اعيان الشيعه، ج 1، ص 323.

(24). سوره اعراف، آيه 204.

(25). فرازى از مناجات شعبانيه.

منبع

محمد محمدى اشتهاردى, ستارگان حرم، جلد 7