عزالدين يحيى
«سید یحیى بن محمد» ملقّب به «عزّالدین» (م، ۵۸۹ ق)، از علما و فضلای شیعه در قرن ششم هجری بود که مقام نقابت سادات رى، قم و آمل را بر عهده داشت. علمای معاصر عزّالدین از او با عظمت یاد کرده و از پیوند او با زمامداران وقت و نفوذش در دستگاه ادارى و سیاسى حکّام سلجوقى، سخن گفتهاند.[۱] عزّالدين يحيى سرانجام در فتنه خوارزمشاهیان به شهادت رسید.
محتویات
ولادت و خاندان
ابومحمد یا ابوالقاسم عزالدین یحیی فرزند سید شرفالدین محمد، با پانزده واسطه به امام سجاد (علیه السلام) می رسد. نسب وی را چنین ذکر کرده اند: یحیى عزّالدّین بن أبی الفضل محمّد بن أبی القاسم علی عزّالدّین بن أبی الفضل محمّد بن أبی الحسن المطهّر ذی الفخرین بن أبی القاسم علی بن محمّد بن علی بن محمّد بن حمزة بن أحمد بن محمّد بن إسماعیل الدیباج بن محمّد الأرقط بن عبداللّه الباهر بن علی بن حسین السّجاد علیه السلام.[۲]
شرفالدین محمد -که در کتب شرح حال و نسب شناسى، با کنیه مرتضى شهره است-، در زمره سادات اهل فضل، راوى حدیث و حامى فرهنگ و اندیشه مى باشد. وى در مناطق مرکزى ایران - خصوصاً رى و قم - نقابت (ریاست عامه) سادات را بر عهده داشت و ایشان بر حسب مصالحى با وارد شدن در دستگاه زمامداران وقت یعنى سلجوقیان با اعمال نفوذ خود به اصلاح امور شیعیان مى پرداخت. آن بزرگمرد پیوند سببى هم با سلاطین این سلسله برقرار کرده بود. به گفته ابوالحسن بیهقى، ایشان دختر خواجه نظامالملک طوسى را به همسرى برگزید.[۳] عبدالجلیل قزوینی رازی هم مى گوید: «خواجه طوسى، دختر خود را به سید مرتضى داد».[۴]
سید شرفالدین محمد چندین دختر داشت، ولى از فرزند پسر محروم بود. پس از مدتى که همسرش حامله گردید و وجود عزالدین یحیى را در خویش احساس کرد، او نمى دانست که اینک صاحب پسرى خواهد شد؛ تا آن که شبى سید شرفالدین در رؤیاى صادقه رسول اکرم صلی الله علیه و آله را مشاهده کرد؛ در عالم خواب خطاب به خاتم پیامبران گفت: «یا رسول اللّه، این کودک را که عیالم باردار است، چه نام نَهم؟» آن مصطفى الهى فرمود: «یحیى». چون نوزاد دیده به جهان گشود و چشم والدین به جمالش روشن گشت، نام یحیى را برایش برگزیدند. اما وقتى که این طفل بالندگى یافت و از شربت نوشین شهادت کامیاب شد، پدر به رازى که حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را یحیى نامید، پى برد. چه این یحیى هم، چون «یحیی بن زید» فجیعانه کشته شد.[۵]
یحیى در خانواده اى به رشد و شکوفایى رسید که جویبار فضیلت و معرفت از آن جارى بود و پدرى به تربیت او همت گماشت که به قول سید حسن صدر، از بزرگان سادات عراق به شمار رفته و نقابت سادات قم و رى، به عهده اش بود. او که در فنون دانشهایى چون نحو، لغت، ادب، شعر، سیره و تاریخ، عالمى صاحبنظر بود، خطبه ها و نوشته هاى لطیفى از خود به یادگار گذاشته است. وى برخى نوشته هاى خود را در مسیر سفر حج براى شیخ طوسى خوانده است. باخرزى که شرفالدین را در سال ۴۳۴ ق. ملاقات کرده، او را به خوبى و معرفت ستوده است.[۶]
جایگاه علمی و اجتماعی
سید عزّالدین یحیى پس از گذراندن دوران نوجوانى و جوانى خویش، همچون پدر و برخى اجدادش، راه معرفت را پیش گرفت و در طریق کسب کمالات گام نهاد. وى با پیمودن مسیر تقوا به فضایلى آراسته گردید و با توانایى علمى و اخلاقى خود بر افزایش اقتدار جامعه تشیع اهتمام ورزید و به حفظ ارزش هاى مهم از قرآن و عترت پرداخت. او مقدسات دینى را پاس مى داشت و از پدرش مرتضى سید شرفالدین محمد و از استادان حدیث خود روایت مى نمود.[۷]
محمدتقی خان سپهر در اثر معروف خود «ناسخ التواریخ» مى نویسد: «و از بنى احمد الدخ، حمزة بن احمد است که به «قمى» معروف مى باشد و او را فرزندانى بر جاى ماند که از جمله ایشان، ابوالحسن على الزکى، نقیب رى است و او پسر ابوالفضل محمد شرف، فرزند ابىالقاسم على نقیب، پسر محمد بن حمزه مذکور است و او را اعقاب باشد و از آن جمله نقباء و ملوک رى باشند، از آن جمله عزالدین یحیى بن ابىالفضل... که نقیب رى و قم و جاى دیگر بود...».[۸]
عزالدین یحیى به دلیل اقتدار سیاسى و اخلاق ویژه اى که داشت، خانه اش محل امنى براى افراد مشهورى بود که از سوى گروهها، طوایف و افراد حکومتى تحت تعقیب بوده و متوارى مى شدند.
از جمله فضایل این سید جلیل، آن است که دانشمند بزرگ و محدث نامى، شیخ منتجبالدین، کتاب «الفهرست» خود را به درخواست عزالدین یحیى نگاشته است؛[۹] زیرا به نظر او پس از شیخ طوسى، جاى فهرستى این چنین خالى بوده است. این کتاب در رى تنظیم گردید و حاوى اطلاعات مهمى درباره اوضاع عالمان شیعه در قرن پنجم و ششم هجرى مى باشد.
همچنین منتجب الدین کتاب «الاربعین عن الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین» را که در ضمن آن چهل حدیث در فضایل حضرت على علیهالسلام را از چهل نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده، براى عزالدین یحیى تألیف نموده است.[۱۰]
عزالدین از دیدگاه عالمان
- شیخ منتجبالدین رازی در وصف عزالدین یحیی مینویسد: «سرور و مولای ما، آن بلند مرتبه بزرگ، پیشوا و سید بزرگوار، درخشانترین و پاکترین و شریفترین سرور، عزت دولت و دین و مایه افتخار اسلام و مسلمین، شهریار نقیبان و برگزیده روزگاران و شرافت بخش مردمان، قطب دولت و رکن آئین، برجستهترین رهبر، شهریار بازماندگان خاندان نبوت، پایه استوار شریعت، سرآمد رؤسای شیعه و صدر علمای عراق، مقتدای بزرگان، یاور دین، مردی که دو افتخار نسبی را یکجا برده و نسب از جانب پدر و مادر هر دو عالی داشته است، برترین همه اشراف و سرور امیران سادات در شرق و غرب گیتی، قوام ذریه پیامبر، ابوالقاسم یحیی بن شرفالدین محمد... که خدا بر مفاخرش بیفزاید و دشمنانش را نابود کند، رادمردی که سرور سادات است و سرچشمه سعادت و پناه امت، مشعل دینداری، دریای دانش و هوشمندی، مظهر فضیلت و فیض بخشی، مقتدای عترت، ذریهای از معدن نبوّت، شاخهای از درخت مروّت، عضوی از پیکر رسالت و پارهای از تن علی و فاطمه (علیهالسّلام)...» و در حرف یاء از او چنین یاد میکند: «سید بزرگوار، المرتضی عزالدین یحیی بن محمد بن علی بن المطهر ابوالقاسم، که نقیب و بزرگ خاندان ابوطالب در عراق است، دانشمندی سرشناس و فاضلی سترگ است که قطب شیعه محسوب میشود، و امور آنان بر مدار وجود وی میگردد. خدا بر عمرش بیفزاید تا به اسلام و مسلمانان بیشتر خدمت کند و مقدساتشان را پاس بدارد.»[۱۱]
- مؤلف کتاب «الحصون المنیعه» پس از ستودن عزالدین یحیى مى نویسد: «سید عزالدین على فرزند سید الامام ضیاءالدین فضل الله حسینى راوندى، الحسیب والنسیب را به نام پرافتخار وى به نظم درآورد. بخت همچنان یارش بود و اقبال مدد کارش و پیوسته از مراتب عزت و اقتدار فرامى رفت؛ تا آن که روزگار چنان که عادتش است، حال وى بگردانید و کارش به شهادت انجامید».[۱۲]
- ابن الفوطى بعد از آن که نسب عزالدین یحیى را تا جدش محمد بن حمزه علوى قمى ذکر مى کند، مى گوید: «شیخ ما جمال الدین ابوالفضل، فرزند مهنا عبیدلى در مشیخه خود از او سخن گفته و فرموده که او نقیب قم، مازندران و عراق عجم بود و داراى مقام بالا و حشمت عالى بود».[۱۳]
- ابن طقطقى تحت عنوان «زیارت سید نصیرالدین ناصر بن مهدى العلوى رازى»، ضمن شرح احوالش مى گوید: «وى از سوى عزالدین مرتضى، نیابت نقابت سادات را عهدهدار بود و این عزالدین نقیب از دانشمندان صاحب مجد است و از سادات بزرگ مى باشد».[۱۴]
- هندوشاه نخجوانى در ترجمان حال سید نصیرالدین مذکور، درباره عزالدین یحیى مى نویسد: «و در عجم سیدى بزرگوار بود و از قم با حشمتى ظاهر و ریاستى زاهد. او را عزالدین المرتضى گفتندى و نقابت بلاد عجم داشت و نصیرالدین مهدى نیابت او مى کرد».[۱۵]
- سید علیخان مدنى در وصف او مى گوید: «سید جلیل، ابوالقاسم یحیى فرزند ابى الفضل محمد بن على است» سپس عبارت شیخ منتجبالدین را در وصفش آورده و مى افزاید: «بدون اغراق او در اقتدار و ریاست امور، عظمت داشت و چون ماه در آسمان مى درخشید. ریاست آل ابوطالب در رى، قم و آمل را به او تفویض کرده بودند. وى دانشور فاضل و سترگى بود که با بزرگان، دانشمندان و مشاهیر دمساز مى گشت».[۱۶]
- میرزا عبدالله افندى اصفهانى از عزالدین یحیى به عنوان دانشورى نامدار و فاضلى ارجمند نام مى برد که قدرت شیعه در عصر او گرداگرد وجودش مى جوشید.[۱۷] شیخ حر عاملى نیز تقریباً همین مضامین را در وصف او نقل کرده است.[۱۸]
- شیخ عباس قمی هم بعد از ستایش او مى گوید: «این فاضل کبیر از والدش شرف الدین محمد روایت کرده، و او همان است که منتجب الدین، «الفهرست» خویش را برایش تدوین کرد و از خود این سید، پدر و جد او ثنایى بلیغ و مدحى طولانى آورده است».[۱۹]
شهادت عزالدین
عزالدین یحیى سرانجام در سال ۵۸۹ یا ۵۹۲ هجری به شهادت رسید. فخر رازى و دیگران تنها با جمله «قتله خوارزم شاه تکش»، از ذکر تاریخ و محل شهادت او سکوت نموده اند.[۲۰] امّا علامه سید محسن امین سال شهادت وى را به سال ۵۸۹ ه.ق ذکر مى نماید.[۲۱] عبّاس پرویز نیز در کتاب خود تاریخ این حادثه را به سال ۵۹۲ ه.ق نوشته است و حال آنکه، این تاریخ مربوط به فرار فرزندش شرف الدّین محمّد پس از قتل عزّالدین به بغداد و تفویض نقابت به او است.[۲۲]
درباره علّت و محل شهادت عزّالدین یحیى، مطالب زیادى در کتابهاى تاریخ و انساب موجود نیست؛ اما تجلیل و تعظیم سلطان وقت طغرل بیک سلجوقى و رفت و آمد وى با عزّالدین یحیى، باعث شد که سلطان محمّد خوارزمشاه پس از کشتن طغرل بیک و با سعایت برخى، کمر به قتل یحیى که موقعیّتى بس عظیم در رى داشته ببندد.[۲۳]
مؤلف «الحصون الشیعه» مى گوید: «سبب شهادت عزالدین یحیى آن بود که چون سلطان خوارزمشاه تکش، بر رى و خطّه مجاور آن استیلا یافت، هر چه از بزرگان و شخصیت هاى برجسته دید، بکشت و این بزرگوار (عزالدین) از آنان بود که طعمه شمشیر او شدند و بیدادگرانه به خون آرمیدند».[۲۴]
گزارشى در دست است که هنگامى که خوارزمشاه قصد حمله به رى را داشته، یحیى عزّالدّین به بغداد نزد خلیفه رفته و از وى درخواست کمک و تجهیزات نموده است و با سپاهى انبوه و مجهّز به ایران باز گشته، که این عمل باعث خشم خوارزمشاه و در نتیجه منجر به قتل او شده است. در تاریخ طبرستان آمده است: «... عزالدین یحیى که مشاهده کرد شیعیان رى و حومه بر اثر این نزاع ها در فشار و اذیت هستند و امنیت از قلمرو آنان رخت بربسته است، از دربار خلافت خواست تا این شورش را فرونشاند. ناصرالدین، مؤیدالدین بن القصاب را با لشکرى زیاد به عراق فرستاد تا به رى آمدند و خوارزمیان به کلى گریخته و کشته شدند. چون خوارزمشاهیان بار دیگر اقتدار یافتند، سید عزالدین یحیى را دستگیر کردند که این همه فتنه و آشوب را ایجاد کرده است، او را دست بسته نزد علاءالدین تکش بردند، از او پرسیده شد: «سید! خود را چگونه مى بینى؟» او جواب داد: «چنان مى بینم که حسین بن على (ع) را». تکش در خشم و عصبانیت غوطه خورد و دستور داد تا سر از تن این سید جلیل القدر جدا ساختند. سر پاکش را به رى فرستادند و در مدرسه عمادوزان، که دشمن آن شهید بود، آویختند. بعدها پیکر و سر او را در جوار بارگاه مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها دفن کردند و شیعیان عراق عجم و نواحى مرکزى در فقد او به سوگوارى پرداختند و به تجلیل از مقامش مبادرت ورزیدند و شاعران برایش مرثیه ها ساختند؛ چنانچه افضل الدین علامه ماهبارى در ثنایش چنین سرود:
سلام اللّه ما طلع الثریا * على المظلوم عزالدین یحیى
شهید کالحُسین بغیر جرم * قتیل مثل هابیل و یحیى[۲۵]
همچنین از جمله کسانى که به مدح عزالدین یحیى پرداخته اند، کمال الدین اصفهانی مى باشد که در فرازى از قصیده خود او را چنین مى ستاید:
پناه دین ملک السادة مرتضى کبیر * که در جهان فتوت خدا یگان آمد
سپهر مرتبت و فضل عزّدین یحیى * که امر جزمش تفسیر کُن فَکان آمد
شعاع رتبت او دیده دوز اختر شد * حریم درگه او کعبه امان آمد
مکارمى که ز اسلاف او خبر بوده است * ز خلق و سیرت پاکش همه عیان آمد[۲۶]
بنا به تصریح مؤلف «تاریخ طبرستان»، عزالدین یحیی در شهر مقدس قم دفن شده است. لذا بقعه امامزاده یحیی در تهران، واقع در محله عودلاجان، خیابان ۱۵ خرداد شرقی، کوی معروف به امامزاده یحیی[۲۷] که دارای حرمی هشت ضلعی است، با عزالدین یحیی مناسبتی ندارد و عبارت منقوش بر بدنه صندوق این امامزاده با مشخصات نسبی این سید بزرگ، مطابقت ندارد، از مقبره واقعی عزالدین یحیی اطلاع کافی در دست نیست و تنها در برخی منابع ذکر شده که در سال ۸۹۵ ق. عضدالدوله ملکشاه، صندوقی برای قبرش تهیه کرد.[۲۸]
پانویس
- ↑ تشیع در رى، رسول جعفریان، ص ۶۶.
- ↑ گنجینه آثار قم، ج۱ ص۳۸۶؛ اختران فروزان رى و طهران، ص۴۳۶؛ الفهرست، ص۴۱۲؛ دائرة المعارف تشیّع، ج۲ ص۴۸۲؛ فهرست بناهاى تاریخى و اماکن باستانى ایران، ص۱۴۸-۱۴۹.
- ↑ تاریخ بیهق، ابوالحسن بیهقى، ص ۷۴.
- ↑ النقض، شیخ عبدالجلیل رازى، با تعلیقات محدث ارموى، ص ۲۸۰.
- ↑ شهیدان راه فضیلت، ص ۹۶؛ منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج ۲، ص ۴۲۷.
- ↑ نک: دمیة الْعِقَرْ.
- ↑ شهیدان راه فضیلت، ص ۹۴.
- ↑ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۲، ص ۷۰۷.
- ↑ منتهى الآمال، ج ۲، ص ۱۰۳.
- ↑ تعلیقات محدث ارموى بر دیوان قوامى رازى، ص ۲۲۹.
- ↑ الفهرست، ص ۱۳۲، أمل الآمل، ص۵۱۴، جامع الرواة، ج۲ ص۲۳۹، تنقیح المقال، ج۳ ص۳۲۱.
- ↑ امینی، شهیدان راه فضیلت، ص ۹۵-۹۴؛ افندی، ریاض العلماء، ج ۵، ص۵۳۰، پاورقى مترجم.
- ↑ مجمع الآداب فى تلخیص معجم الالقاب، ابن فوطى، ذیل عزالدین ابومحمد یحیى.
- ↑ الفخرى، ابن طقطقى، ص ۲۱۳.
- ↑ تجارب السلف، نخجوانى، ص ۳۳۳.
- ↑ تعلیقات محدث ارموى بر دیوان قوامى رازى به نقل از نسخه خطى الدرجات الرفیعه، ص ۴۰-۳۹.
- ↑ ریاض العلماء و حیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى اصفهانى، ترجمه محمدباقر ساعدى، ج ۵، ص ۵۲۸.
- ↑ امل الآمل، شیخ حر عاملى، ج ۲، ص ۳۴۸.
- ↑ فوائد الرضویه، محدث قمى، ص ۷۱۲-۷۱۳.
- ↑ الشجرة المبارکة، ص۱۳۲؛ عمدة الطالب، ص۲۸۴؛ الأصیلى، ص۲۲۵؛ بدایع الأنساب، ص۶۳.
- ↑ أعیان الشیعه، ج۱۰ ص۲۸۴.
- ↑ تاریخ سلاجقه و خوارزمشاهان، ص۳۳۳.
- ↑ اختران فروزان رى و طهران، ص۴۳۷.
- ↑ شهیدان راه فضیلت، ص ۹۵.
- ↑ تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، ص ۱۵۹-۱۶۱.
- ↑ دیوان کمال الدین اصفهانى، ص ۹۲-۹۴.
- ↑ مصطفوی، سیدمحمدتقی، نک: آثار تاریخی تهران، ص۴۲۶.
- ↑ تاریخ تهران، ج۱، ص۲۷؛ افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ترجمه ساعدی، ج۵، ص۵۳۰، پارقی مترجم.
منابع
- ستارگان حرم، غلامرضا گلىزواره، جلد ۸.
- "عزالدین یحیی"، پایگاه اطلاعرسانی حوزه.
- "بررسى آرامگاه امامزاده یحیى علیهالسلام تهران"، سید محمد علویزاده، پایگاه مزارات ایران و جهان اسلام.




