اعجاز قرآن
«قرآن کریم» معجزۀ پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و سند نبوت و گواه صداقت او در ادعای رسالت است؛ زیرا هیچ بشری نمیتواند کتابی مانند قرآن بیاورد، پس از سوی خداوند نازل شده است. قرآن خود در قالب آیاتی با عنوان «تحدّی»، اثبات نموده که کسی را توان همآوردی با آن نیست. فصاحت و بلاغت والا، معارف عاليه و تعاليم حكيمانه، طرح علوم و مسائل ناشناخته علمى، پيشگويىها و اخبار غيبى، از جمله «وجوه اعجاز قرآن» ذکر شدهاند.
محتویات
تعریف اعجاز
اعجاز از ريشه «عجز» (ناتواني) به معناي ناتوان ساختن دیگری ميباشد؛ ناتوان ساختن بر دو گونه است: يكي آن كه توانايي كسي قهرا از وي سلب شود. ديگر آن كه كاري انجام گيرد كه ديگران از انجام و يا هم آوردي با آن عاجز باشند، بدون آن كه درباره آنان هيچ گونه اقدام منفي به عمل آمده باشد.
اعجاز قرآن کریم از نوع دوم است، يعني در بلاغت، فصاحت، استواري گفتار، رسابودن بيان، نوآوري هاي فراوان در زمينه معارف و احكام و ديگر ويژگيها، آن اندازه اوج گرفته كه دور از دسترس بشريت قرار گرفته است. از اين جهت قرآن را «معجزه جاويد» گويند که اين حالت براي قرآن، هميشگي و ثابت است، و اين كتاب بزرگ قدر، سند شريعت جاويد اسلام است.
پيشينه بحث
مبحث «اعجاز قرآن» از دير زمان مورد بحث و نظر دانشمندان بوده است. طبق گفته ابن نديم[۱] ظاهرا اولين كسي كه در اين زمينه بحث كرده و مسأله را به صورت كتاب يا يك رساله درآورده محمد بن زيد واسطي (متوفي 307) است وكتابي در اين زمينه به نام «اعجاز القرآن في نظمه و تأليفه» نگاشته است. برخي پيش از او، ابوعبيدة معمر بن المثني (متوفي 209) را ياد ميكنند که كتابي در دو مجلد درباره اعجاز قرآن نوشته است. همچنين ابوعبيد قاسم بن سلام (متوفي 224) كتابي در اعجاز قرآن دارد اما اين نوشتهها اكنون در دست نيست.
قديميترين اثري كه در اين زمينه در دست است، رساله «بيان اعجاز القرآن» نوشته حمد بن محمد خطابي بستي (متوفي 388) است. اين اثر ضمن مجموعهاي با عنوان «ثلاث رسائل في اعجاز القرآن» اخيرا به چاپ رسيده است. مؤلف اين رساله، مساله اعجاز القرآن را از بعد «بياني» با شيوهاي جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژهها در قرآن و نكتهسنجيها متناسب و همآهنگ سخن گفته و برجستگي قرآن را در اين انتخاب و چينش شگفتآور كاملا آشكار ساخته است. دو رساله ديگر اين مجموعه يكي تاليف علي بن عيسي رماني (متوفي 386) و ديگري رساله «شافيه» نوشته شيخ عبدالقاهر جرجاني (متوفي 471) است. جرجاني پايهگذار علوم بلاغت، به صورت علم مدون ميباشد و سه نوشته ارجمند در اين زمينه براي هميشه به يادگار گذارده است: اسرارالبلاغة، دلايل الاعجاز و رساله «شافيه». رساله شافيه خلاصه مباحث دو كتاب پيش را كه به مثابه مقدمه براي وصول به اعجاز ميباشد به گونهاي مختصر عرضه كرده است.
ابوبكر باقلاني (متوفي 403)، فخر رازي (متوفي 606) و كمال الدين زملكاني (متوفي 651)، هر يك كتابي مبسوط در اين زمينه نوشته و مساله اعجاز قرآن را به گونه تفصيلي مورد بحث قرار دادهاند. جلال الدين سيوطی (متوفي 911) هم به طور گسترده كتابي در سه جلد با عنوان «معترك الاقران في اعجاز القرآن» به رشته تحرير درآورده است.
اخيرا نیز كتابها و رسالههاي فراواني در زمينه اعجاز قرآن نوشته شده كه مشهورترين آنها عبارتاند از: «المعجزة الخالدة» علامه سيد هبةالدين شهرستاني، «اعجازالقرآن» استاد مصطفي صادق رافعي، «النباء العظيم» استاد عبدالله درّاز، «اعجاز قرآن» علامه طباطبايی. به علاوه نوشتههايي نيز به عنوان مقدمه تفسير نوشتهاند مانند مقدمه تفسير «آلاء الرحمان» شيخ محمدجواد بلاغي و «البيان» آيت الله خويي.[۲]
قرآن معجزه الهى
مبارزه طلبی قرآن
قرآن مجید برای اینکه نشان دهد معجزه و از نزد خداست و سخن محمد (صلی الله علیه وآله) نیست، در چند مورد تحدّی کرده و همگان را به آوردن شبیه آن دعوت نموده تا آنها که ادعا می کنند قرآن کلام بشر است، فرصت اثبات ادعای خود را داشته باشند.
از جمله می فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ، وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً» (سوره اسراء/88)؛ بگو اگر انس و جن دست بدست هم دهند، كه مثل اين قرآن بياورند، نمىتوانند بياورند، هر چند كه مدد كار يكديگر شوند.
همچنین می فرماید:«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ، وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ، إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» (سوره هود/13)؛ آيا مي گويند: اين قرآن افترايى است كه به خدا بسته، بگو اگر راست مىگوييد، غير از خدا هر كس را كه مي خواهيد دعوت كنيد، و به كمك بطلبيد، و شما هم ده سوره مثل آن بخدا افتراء ببنديد.
براى عرب آن زمان كه در فصاحت و بلاغت و در شعر و ادب، تخصص و بلكه يك نوع نبوغ داشت، بهترين و سادهترين راه مبارزه با قرآن اين بود كه يكى از سورههاى كوچك قرآن را بياورد و جوابگوى تحدى و پيشنهاد رسول خدا صلی الله علیه و آله گرديده با بلاغت و فصاحت قرآن مجيد، معارضه و مبارزه كند و ادعاى وى را كه رايجترين عقايد و روشنترين سنن و آداب آنان را مىكوبيد، محكوم نمايد و از اين طريق پيروزى خود را ثابت کند. ولى عرب فصيح و بليغ آن روز وقتى در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت و بلاغت آيات قرآن دقت و تفكر كرد، هر چه زودتر به معجزه بودن آن اذعان نمود و به اين حقيقت پى برد كه مبارزه با قرآن با شكست قطعى مواجه خواهد شد. اين عجز و درماندگى، خود بزرگترين دليل بر وحى بودن قرآن مىباشد و ثابت مىكند كه آوردن كتابى مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون و از حد امكان او خارج است.
معجزه بايد به گونه اى انجام گيرد تا كارشناسان همان دوره به خوبى تشخيص دهند كه آنچه ارائه شده ماوراى جهان طبيعت و بيرون از توان بشريّت است. از اين رو قرآن با شيواترين سبك و رساترين بيان و استوارترين محتوی بر عربِ آن زمان عرضه شد؛ در حالى كه يگانه مهارت عربِ آن دوره در زبان و بيان آنان بود، به خوبى تشخيص دادند كه اين سخن نمى تواند ساخته بشر باشد. لذا «وليد بن مغيره» مى گويد: «آنچه فرزند ابن ابى كبشه مى سرايد، به خدا سوگند! نه شعر است و نه سِحر و نه گزاف گويى بى خردان، بى گمان گفته او سخن خداست».
قرآن معجزه جاودان
تنها راه شناخت انبياء معجزه مىباشد و چون نبوت پيامبران گذشته به دوران معين و محدودى اختصاص داشت، دوران معجزه آنان نيز طبعا كوتاه و محدود و تنها براى مردم آن دوران بوده است...
ولى يك شريعت و نبوت جاودانى بايد داراى يك معجزه جاويد نيز باشد زيرا معجزه اگر محدود و منحصر به يك زمان گردد، مردم زمانهای آينده نمىتوانند آن را با چشم خود درك نمايند و اخبار و نقلهاى متواتر نيز در اثر مرور زمان ممكن است، از بين برود و يا لااقل در اثر عوامل مختلف ترديدهايى به وجود آيد... به همين دليل نبوت جاودانى، معجزه جاودانى مىخواهد كه هميشه دليل بر صدق چنين نبوت گردد و خداوند قرآن مجيد را به همين منظور نازل نموده است كه معجزه جاويد براى نبوت جاودانه خاتم پيامبران باشد، همان طور كه حجت و دليل بر گذشتگان بود، بر آيندگان نيز گواه روشن و وسيله اتمام حجت گردد.
و از همه آنچه گفته شد، چنين بدست می آید که: اولاً قرآن بر تمام معجزات پيامبران گذشته و همچنين بر ديگر معجزات خود پيامبر اسلام برترى دارد. و دیگر این که دوران شرايع و قوانين گذشته به پايان رسيده است، به دليل اين كه معجزات آن شرايع كه شاهد و گواه صدق آنها بود، منقطع و زمان آنها پايان رفته است.[۳]
وجوه اعجاز قرآن
انديشمندان در مورد وجوه اعجاز قرآن بحث هاى گوناگونى مطرح كرده اند؛ حقیقت این است که از هر زاویه و دریچه ای به قرآن بنگریم، یکى از چهره ها و جهات اعجاز آن آشکار مى گردد. جهاتی را در زمینه اعجاز قرآن می توان برشمرد که شواهد همه آنها در خود قرآن وجود دارد، از جمله: 1- اعجاز از نظر فصاحت و بلاغت 2- اعجاز از نظر معارف و طرح مسائل عقيدتى 3- اعجاز از نظر طرح مسائل تاريخى 4- اعجاز از نظر وضع قوانين 5- اعجاز از نظر علوم روز و مسائل ناشناخته علمى در عصر قرآن 6- اعجاز از نظر پيشگويى ها و اخبار غيبى 7- اعجاز از نظر يكپارچگى و عدم وجود اختلاف در ميان آيات قرآن.
يكى از آياتى كه بر عموم قرآن تحدى كرده، آيه: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، لايَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»(سوره الاسراء/ آيه 88) است كه در مكه نازل شده و در عموميت تحدى آن جاى شك نيست. اگر تحدي قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، ديگر نبايد از عرب تجاوز مي كرد، پس معلوم مي شود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب كلام نيست. و همچنين، هيچ جهت ديگر قرآن به تنهايى مورد نظر نيست و نميخواهد بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است؛ پس اين كه بطور مطلق تحدى كرد (يعنى فرمود: اگر شك داريد مثلش را بياوريد) و نفرمود كتابى فصيح مثل آن بياوريد و يا كتابى مشتمل بر چنين معارف بياوريد، مىفهماند كه قرآن از هر جهتى كه ممكن است مورد برترى قرار گيرد برتر است، نه يك جهت و دو جهت... از اينجا روشن مي شود كه قرآن كريم دعوى اعجاز از هر جهت براى خود مىكند، آنهم اعجاز براى تمامى افراد جن و انس، چه عوام و چه خواص، چه عالم و چه جاهل.[۴]
اینک به برخی از جنبه های اعجاز قرآن کریم اشاره می شود:
اعجاز از نظر معارف عقلى:
قرآن مجيد اين مطلب را در آيات متعدد و به صراحت بيان مىكند كه محمد اُمّى و درس نخوانده است... ولى با اين كه رسول خدا صلی الله علیه و آله درس نخوانده، سوادى ياد نگرفته بود كتابى آورد كه مالامال از معارف عقلى و دقايق علمى و فلسفى است... و اين خود از بزرگترين جنبههاى اعجاز قرآن مجيد است.
اعجاز در هماهنگى قرآن:
دومين جنبه اعجاز قرآن هماهنگى كامل و نظم و انسجام حاكم در آيات قرآن است، يعنى كوچكترين اختلاف و تناقضى در ميان آيات و مفاهيم آن وجود ندارد...
قرآن مجيد در تمام شئون و امور زندگى انسانها به طور وسيع و دامنهدار وارد شده، در اين موارد سخن گفته و تشريع و قانون گذارى نموده است، با اين حال كوچكترين اختلاف و تناقض در آن مشاهده نشده است و در سرتاسر اين مباحث از دايره عقل و خرد به دور نرفته است.
اخبار غيبى در قرآن:
آیات در این مورد، بعضى درباره داستان هاى انبياء گذشته و امت هاى ايشان است، مانند آيه: «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ، نُوحِيها إِلَيْكَ، ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا»؛ اين داستان از خبرهاى غيب است كه ما به تو وحى مىكنيم و تو خودت و قومت هيچ يك از آن اطلاع نداشتيد.[۵]
و آيه: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ، وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ»؛ اين سرگذشت يوسف از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مىكنيم، تو خودت در آن جريان نبودى و نديدى كه چگونه حرفهاى خود را يكى كردند تا با يوسف نيرنگ كنند.[۶]
و آيه: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ، نُوحِيهِ إِلَيْكَ، وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ، أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ؟ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ، إِذْ يَخْتَصِمُونَ»؛ اين از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مىكنيم وگرنه تو آن روز نزد ايشان نبودى كه داشتند قرعههاى خود مىانداختند كه كدامشان سرپرست مريم شود و نيز نبودى كه چگونه بر سر اين كار با هم مخاصمه مىكردند.[۷]
و آيه: «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ»؛ اينست عيسى بن مريم آن قول حقى كه در او شك مىكنند.[۸]
و آياتى ديگر و يك قسمت ديگر درباره حوادث آينده است، مانند آيه: «غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ، وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ»؛ سپاه روم در سرزمين پائينتر شكست خوردند، ولى هم ايشان بعد از شكستشان بزودى و در چند سال بعد غلبه خواهند كرد.[۹]
و آيه: «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ، لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»؛ آن خدايى كه قرآن را نصيب تو كرد، بزودى تو را بدانجا كه از آنجا گريختى يعنى به شهر مكه برمىگرداند.[۱۰]
و آيه: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ، إِنْشاءَ اللَّهُ آمِنِينَ، مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ، وَ مُقَصِّرِينَ لاتَخافُونَ»؛ بزودى داخل مسجدالحرام مي شويد، انشاءاللَّه در حالى كه سرها تراشيده باشيد و تقصير كرده باشيد و در حالى كه هيچ ترسى نداشته باشيد.[۱۱]
و آيه: «سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ، إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها، ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ»؛ بزودى آنها كه از شركت در جهاد تخلف كردند، وقتى براى گرفتن غنيمت روانه مي شويد، التماس خواهند كرد: كه اجازه دهيد ما هم بيائيم.[۱۲]
و آيه: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ و خدا تو را از شر مردم حفظ مىكند.[۱۳]
و آيه: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ بدرستى كه ما خودمان ذكر را نازل كردهايم و خودمان نيز به طور مسلم آن را حفظ خواهيم كرد.[۱۴] و آيات بسيارى ديگر كه مؤمنين را وعدهها داده و همان طور كه وعده داد تحقق يافت و مشركين مكه و كفار را تهديدها كرد و همان طور كه تهديد كرده بود، واقع شد.
و از اين باب است آيات ديگرى كه درباره امور غيبى است، نظير آيه: «وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها، أَنَّهُمْ لايَرْجِعُونَ، حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ، وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ، وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ، فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُالَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ»؛ ممكن نيست مردم آن شهرى كه ما نابودشان كرديم و مقدر نموديم كه ديگر بازنگردند، اين كه بازگردند مگر وقتى كه راه ياجوج و ماجوج باز شود، در حالى كه از هر پشتهاى سرازير شوند و وعده حق نزديك شود كه در آن هنگام ديده آنان كه كافر شدند از شدت تحير بازمي ماند و مي گويند: واى بر ما كه از اين آتيه خود در غفلت بوديم بلكه حقيقت مطلب آنست كه ستمگر بوديم.[۱۵]
و آيه: «وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ، وَ عَمِلُواالصَّالِحاتِ، لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»؛ خدا كسانى از شما را كه ايمان آوردند، و عمل صالح كردند، وعده داد: كه بزودى ايشان را جانشين در زمين كند.[۱۶]
و آيه: «قُلْ: هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ»؛ بگو خدا قادر است بر اين كه عذابى از بالاى سر بر شما مسلط كند.[۱۷]
باز از اين باب است آيه: «وَأَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ»؛ ما بادها را فرستاديم تا گياهان نر و ماده را تلقيح كنند.[۱۸]
و آيه: «وَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ»؛ و رويانديم در زمين از هر گياهى موزون كه هر يك وزن مخصوص دارد.[۱۹]
و آيه: «وَالْجِبالَ أَوْتاداً»؛ آيا ما كوهها را استخوانبندى زمين نكرديم.[۲۰]
كه اين گونه آيات از حقايقى خبر داده كه در روزهاى نزول قرآن در هيچ جاى دنيا اثرى از آن حقايق علمى وجود نداشته و بعد از چهارده قرن و بعد از بحثهاى علمى طولانى بشر موفق بكشف آنها شده است.[۲۱]
پانویس
- ↑ الفهرست، ص 63 و ص 259.
- ↑ علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، ص 342.
- ↑ ترجمه البیان فی تفسیر القرآن، سید ابولقاسم خوئی، ص 65.
- ↑ ترجمه الميزان، ج1، ص 94 و 95.
- ↑ سوره هود، آيه 49.
- ↑ سوره يوسف، آيه 102.
- ↑ سوره آل عمران، آيه 44.
- ↑ سوره مريم، آيه 34.
- ↑ سوره روم، آيات 1-4.
- ↑ سوره قصص، آيه 85.
- ↑ سوره فتح، آيه 27.
- ↑ سوره فتح، آيه 15.
- ↑ سوره مائده، آيه 67.
- ↑ سوره حجر، آيه 9.
- ↑ سوره انبياء، آيه 97.
- ↑ سوره نور، آیه 55.
- ↑ سوره انعام، آيه 65.
- ↑ سوره حجر، آیه 22.
- ↑ سوره حجر، آیه 19.
- ↑ سوره نبا، آیه 7.
- ↑ ترجمه الميزان، ج1، ص101 تا 103.
منابع
- ترجمه البیان فی تفسیر القرآن، سید ابوالقاسم خوئی.
- علوم قرآنی، محمدهادی معرفت.
- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبائی، ترجمه موسوی همدانی.
- "اعجاز قرآن"، آیین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی، دفتر آیتالله مکارم شیرازی.