مختصر نویسی متوسط است
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

محمد بن حسن بن ولید

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۲۷ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (استادان ابن ولید)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«محمد بن حسن بن ولید قمی» (م، ۳۴۳ ق)، محدث و فقیه برجسته شیعه در قرن چهارم قمری است. ابن ولید از محمد بن حسن صفار و سعد بن عبدالله اشعرى روایت کرده و خود عالمى متبحر در فقه و حدیث بوده و نزد همه علمای رجال توثیق شده است. شیخ صدوق و جعفر بن محمد بن قولویه از شاگردان او هستند.

دوران شکوفایى ابن ولید

اگرچه در کتب رجالى از تاریخ ولادت ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن ولید سخنى به میان نیامده است، لیکن دوران شکوفایى وى از زمانى آغاز مى شود که ایشان پس از رحلت على ابن بابویه و ثقة الاسلام کلینى (م ۳۲۹)، در زمره بزرگترین فقها و محدثان شیعه در ایران و در شهر مقدس قم مى زیست.[۱]

با توجه به این که قم در آن روزگار مانند ایام پیشین خود، مرکز شیعه و فقها و محدثین بود و بسیارى از مشایخ فقه و حدیث در آن بسر مى بردند، با این وصف چهره پرفروغ ابن ولید در بین آن‌ها امتیازات ویژه اى داشت و سرآمد همه آن‌ها بود. ابن ولید در فقه، حدیث، علم رجال و جرح و تعدیل راویان و رجال حدیث از درخشنده ترین چهره هاى علمى شیعه بود.[۲]

مکتب فقه و حدیث او، یعنى فتوى بر اساس متون حدیث و دلالت آن بدون تمسک به علم اصول فقه - که کار فقهاى پیشین قم و على ابن بابویه بود - در اواسط سده چهارم هجرى قمرى به وى منتقل شد. بینش خاص او در جرح و تعدیل راویان و دقت فراوانش در عدم نقل روایت از روایتگران ضعیف در قم، زبانزد اهل فقه و حدیث بود.

این عالم گرانقدر در سال ۳۴۳ ق.[۳] بدرود حیات گفت؛ مدفن وى ظاهراً در قم مى باشد.

ابن ولید در نظر عالمان

  • شیخ صدوق -از شاگردان ابن ولید- برای این شخصیت بزرگ و گرانمایه، اعتماد و وثوق بسیار بالایى قائل بوده و در علم حدیث از او تبعیت کرده و با تعبیراتى از قبیل «شیخنا» یا «شیخنا الاستاد» یاد نموده است.
  • شیخ طوسى درباره او مى گوید: «محمد بن حسن بن ولید قمى دانشمندى جلیل القدر، آگاه به رجال و مورد اطمینان مى باشد. او در علوم گوناگون کتاب هاى زیادى دارد که از جمله کتاب الجامع، التفسیر و غیر این‌ها است. روایات و کتب وى را ابن ابى جید براى ما نقل کرده و نیز جماعتى از علما از فرزندش احمد بن محمد بن حسن و جماعتى دیگر از علما هم آن‌ها را از ابوجعفر بن بابویه (شیخ صدوق) به ما اطلاع داده اند».[۴]
  • شیخ طوسى در کتاب ارزشمند رجال خود نیز از این فقیه والامقام نام برده و مى گوید: «محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمى دانشمندى جلیل القدر است و استادى آگاه به فقه و ثقه.[۵]
  • نجاشى در کتاب رجالی خود از این فقیه گرانقدر و استاد مشایخ قم، اطلاع بیشترى به دست مى دهد و وى را «ثقة ثقة، عین و مسکون الیه» توصیف کرده و مى گوید: «ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن ولید، پیشواى علماى قم، بزرگ فقیه آن‌ها، پیشرو و از چهره هاى درخشان آنان بود. او در قم مى زیست ولى اصالت او از قم نبود. دانشمندى بود معتمد و شخصى مورد اطمینان، سرشناس و مورد اتفاق همه. او کتاب‌هایى دارد از جمله: تفسیر قرآن و الجامع. ابوالحسین على بن احمد بن محمد بن طاهر از وى به ما خبر داد. اجازه ابن ولید به او که مشتمل بر کتاب ها و احادیث اوست، را دیده ام. ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید در سال ۳۴۳ ق. وفات یافت».[۶]
  • علامه حلى در کتاب رجالى خود در ترجمان وى، سخن نجاشى را به صورت مختصر نقل کرده و حتى از خود چیزى بر آن نیفزوده است.[۷]
  • علامه شوشترى در کتاب قاموس الرجال به نقل از ابن داود مى گوید: «ابن داود در رجال خود در فصل «کسى که دوبار توثیق شده» گفته است: ابن غضائرى ابن ولید را دو مرتبه توثیق کرده است».[۸]
  • آیت الله خویى در کتاب معجم الرجال خود مى گوید: «شیخ صدوق در کتب خود از محمد بن حسن بن ولید بسیار روایت مى کند و در مشیخه،[۹] قریب به ۱۴۰ مرتبه از او نام برده است»... ابن ولید قمى مانند احمد بن محمد بن عیسى و شاگرد نامدارش شیخ صدوق و بسیارى از مشایخ قم در نقل روایت بسیار احتیاط مى کرده و نسبت به پذیرش حدیث و رجال آن دقت و احتیاط بیش از حدى داشته است؛ به گونه اى که هر روایت و راوى را که او مى پسندید، نزد علما و محدثین قم دیگر از آن گفتگویى به میان نمى آمد و مى پذیرفتند».[۱۰]
  • شیخ ابوطالب تجلیل تبریزى در کتاب معجم الثقات در فصل اول (توثیقات وارده در مورد تک‌تک راویان و تعیین طبقه آن‌ها)، تحت عنوان کسانى که توثیق ویژه دارند (الموثوقون بالخصوص)، ضمن تلفیقى از عبارات شیخ در فهرست و رجال، نجاشى در رجال و علامه در خلاصه، از ابن ولید سخن به میان مى آورد و او را جزو طبقه نهم راویان برمى شمرد.[۱۱]

استادان

محمد بن ولید از فقهاى بزرگ قم بهره ها جسته و شاگرد برازنده آنان بوده است. اینک به شاخص ترین اساتید وى اشاره خواهیم کرد:

۱- سعد بن عبدالله الاشعرى القمى (م، ۳۰۱ ق):

سعد بن عبدالله اشعرى بزرگ طائفه اشعرى، فقیه آن‌ها و چهره برترشان مى باشد. او امام حسن عسکرى علیه‌السلام را ملاقات کرده است؛ برخى کتابهاى او عبارت است از: «کتاب الرحمة، کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه و...».[۱۲]

۲- محمد بن حسن بن فروخ الصفار:

محمد بن حسن بن صفار شخصى مورد اطمینان (در نقل روایت) و مقدم بر دیگران است. کتاب‌هاى او عبارتند از: الصلاة؛ کتاب الوضوء؛ کتاب الجنائز؛ کتاب الرد على الغلاة؛ کتاب التقیه؛ و بصائرالدرجات.[۱۳]

۳- حسن بن مُتّیل دقاق:

نجاشى درباره حسن بن متیل مى نویسد: «او از چهره هاى وجیه اصحاب ماست و کثیرالحدیث مى باشد و کتاب نوادر از اوست».[۱۴]

۴- عبدالله بن جعفر حمیرى:

عبدالله بن جعفر حمیرى از چهره هاى درخشان علمی، ثقه و از اصحاب امام حسن عسکرى علیه‌السلام است. اهل کوفه از وى روایات زیادى شنیده اند. وى کتاب‌هاى زیادى تصنیف کرد که برخى از آن‌ها عبارت است از: کتاب الامامه؛ الدلائل؛ العظمة والتوحید؛ کتاب الغیبة والحیرة؛ قرب الاسناد.[۱۵]

شاگردان

گروهى از مفاخر محدثین و فقهاى اواسط سده چهارم هجرى از شاگردان ابن ولید به شمار مى آیند که برخى از آن‌ها عبارتند از:

۱- شیخ صدوق محمد بن بابویه (م، ۳۸۱ ق):

شیخ صدوق، دانشمند گرانمایه، فقیه و محدث عالى مقدار شیعه در قرن چهارم هجرى است. از این فقیه و محدث ارزشمند، نزدیک به سیصد اثر گرانبها به جاى مانده است که برخى از آن‌ها عبارتند از: کتاب توحید؛ کتاب نبوت؛ کتاب وصیة على علیه‌السلام؛ کتاب مقنع در فقه؛ خصال؛ امالى؛ دعائم الاسلام؛ من لایحضره الفقیه؛ کتاب مدینة العلم و... .[۱۶]

۲- هارون بن موسى تلّعُکبُرى (م، ۳۸۵ ق):[۱۷]

هارون بن موسى تلعکبرى یکى از اعاظم مشایخ حدیث در اواسط سده چهارم و استاد شیخ مفید مى باشد. نجاشى درباره او مى گوید: «هارون بن موسى در میان علماى ما چهره اى درخشان و دانشمندى موثق و مورد اعتماد بود و جاى گفتگو نداشت. از جمله کتاب هاى او الجامع فى علوم الدین است».[۱۸]

۳- محمد بن احمد بن داود قمى (م، ۳۶۸ ق):

محمد بن احمد بن داود قمى، معروف به ابن داود قمى یکى از مفاخر فقهاء و دانشمندان صاحب نام قم و استاد مشایخ بغداد در عصر خود به شمار مى رود و در عصر خود پیشواى علماى قم بوده و دانشمندان قم او را بر دیگران مقدم مى داشتند. شیخ طوسى در فهرست از وى این گونه یاد مى کند: «ابوالحسین محمد بن احمد بن داود قمى صاحب کتابهایى است که از جمله آن‌ها کتاب مزار، که بزرگ و نیکوست، کتاب ذخائر که وى آن را گرد آورده و این نیز کتابى نیکوست، کتاب ممدوحین و مذمومین و غیر این‌ها مى باشد. کتاب ها و روایات او را شیخ مفید رحمة الله علیه و حسین بن عبیدالله عضائرى و احمد بن عبدون از وى به ما خبر داده اند».[۱۹]

۴- جعفر بن محمد بن قولویه قمى (م ۳۶۸ ق):

جعفر بن محمد بن قولویه نیز از محدثین بزرگ و فقهاى پرافتخار شیعه و از استادان نامدار شیخ مفید است که تصنیفات گرانقدرى را در فقه و حدیث از جمله کامل الزیارات دارد.

۵- حسین بن على بن بابویه:

حسین بن على بن بابویه قمى (برادر کوچکتر شیخ صدوق) دانشمندى عظیم‌الشأن و فقیهى پاک سرشت مى باشد. نجاشى مى گوید: «ابوعبدالله، حسین بن على بن بابویه قمى، دانشمندى موثق است... کتاب‌هایى دارد که برخى از آن‌ها عبارتند از: کتاب توحید؛ نفى تشبیه (خدواند به مخلوقات)؛ و کتاب‌هایى که براى صاحب بن عباد، تألیف کرده است».[۲۰]

۶- احمد بن محمد بن ولید (فرزند ابن ولید):

یکى از شاگردان این عالم بزرگ و جلیل‌القدر که از خرمن علم وى خوشه ها چیده و بهره ها برده است، احمد بن محمد بن حسن بن ولید، فرزند او است. شیخ حر عاملى از او این گونه یاد مى کند: «احمد بن محمد بن حسن از اساتید شیخ مفید است و شهید ثانى در درایه او را توثیق کرده و علامه حلی و سایر علماى ما، حدیث او را صحیح مى دانند. پرواضح است که او خود از مشایخ اجازه است».[۲۱]

گزیده روایات

در پایان این نوشتار، دو روایت از روایاتى که از ناحیه محمد بن حسن بن ولید نقل شده است، ذکر مى شود:

  • «محمد بن الحسن بن احمد بن ولید قال: حدثنا الحسن بن متیل الدقاق و غیره من الشیوخ عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى قال: حدثنا الحسن بن على بن فضال عن ابى ایوب الخزاز عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر: «مرو شیعتنا بزیارة قبر الحسین علیه‌السلام فان اتیانه: یزید فى الرزق، و یمد فى العمر، و یدفع مدافع السوء و اتیانه مفترض على کل مؤمن یقر له بالامامة من اللّه»؛ محمد بن حسن بن احمد بن ولید با چند واسطه از «محمد بن مسلم» و او از قول امام باقر علیه‌السلام نقل مى کند که فرمودند: شیعیان ما را به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام امر کنید که به درستى زیارت امام حسین علیه‌السلام، سبب فزونى در روزى، طولانى شدن عمر و برطرف شدن بلایا و حوادث ناگوار مى شود. و زیارت قبر حسین علیه‌السلام بر هر مؤمنى که بر امامت او از جانب خداوند اقرار کند، واجب است.[۲۲]
  • محمد بن الحسن بن احمد بن الولید عن الحسن بن متیل، عن ابراهیم بن اسحاق النهاوندى عن محمد بن سلیمان الدیلمى عن ابى سلیم الدیلمى عن ابى بصیر (یحیى بن القاسم الاسدى) قال: اتیت ابا عبدالله علیه‌السلام بعد ان کبرت سنى و قد اجهدنى النفس فقال علیه‌السلام: «یا ابا محمد ما هذا النفس؟» قلت له: «جعلت فداک کبر سنى و رقّ عظمى و اقترب اجلى، مع انى لست ادرى ما اصیر الیه فى آخرتى؟» فقال علیه‌السلام: «یا ابا محمد انک لتقول هذا القول؟» فقلت: «جعلت فداک کیف لااقوله؟» فقال علیه‌السلام: «اما علمت ان اللّه تبارک و تعالى یکرم الشباب منکم و یستحیى من الکهول؟» قلت: «جعلت فداک کیف یکرم الشباب منا و یستحیى من الکهول؟» و قال علیه‌السلام یکرم الشباب منکم ان یعذبهم و یستحیى من الکهول ان یحاسبهم. قال قلت: «جعلت فداک زدنى؛ فانا قد نبزنا نبزاً، انکسرت له ظهورنا و ماتت له افئدتنا و استحلت به الولاة دمائنا، فى حدیث رواة فقهاؤهم هؤلآء». قال: فقال علیه‌السلام: «الرافضه؟» قلت: «نعم». قال علیه‌السلام: «لا واللّه ما هم سمّوکم بل اللّه سمّاکم. اما علمت انه کان مع فرعون سبعون رجلاً من بنى اسرائیل، یدینون بدینه؛ فلما استبان لهم ضلال فرعون و هدى موسى، رفضوا فرعون ولحقوا بموسى فکانوا...»؛ محمد بن حسن بن ولید با چند واسطه از «ابوبصیر» این گونه نقل مى کند: ابوبصیر گفت: بعد از آن که به سن پیرى رسیده بودم و در حالى که نفس نفس مى زدم (به سختى نفس مى کشیدم) به محضر امام صادق علیه‌السلام آمدم. امام فرمود: «سبب این گونه نفس زدن از چیست؟» گفتم: «فدایت شوم؛ سنم زیاد گشته و استخوانم فرسوده و مرگم نزدیک است با این که من نمى دانم در قیامت چه جایگاهى خواهم داشت؟». امام علیه‌السلام فرمود: «یا ابا محمد، آیا تو هم (که از شیعیان ما هستى) این گونه سخن مى گویى؟» عرض کردم: «فدایت شوم، چرا این گونه سخن نگویم؟» حضرت فرمود: «مگر نمى دانى که خداوند جوانان شما را گرامى مى دارد و از پیران حیا مى کند؟» عرض کردم: «جانم به فدایت؛ آقا، چگونه خداوند جوانان را اکرام مى کند و از پیران حیا مى کند؟». امام علیه‌السلام فرمود: «اکرام مى کند جوانان شما را از عذاب کردن (عذابشان نخواهد کرد) و پیران را شرم دارد از این که آن‌ها را محاسبه کند». (ابوبصیر مى گوید:) عرض کردم: «فدایت شوم قدرى بیشتر توضیح بده چون به ما نسبتى داده شده که به واسطه آن، کمرهاى ما شکسته و دل‌هاى ما مرده و فرمانروایانشان با تمسک به روایتى که از فقیهانشان نقل مى کنند، ریختن خون ما را حلال مى شمارند». امام علیه‌السلام فرمود: آیا مقصودت از آنچه به شما نسبت مى دهند، رافضه است؟» عرض کردم: «بله». سپس امام علیه‌السلام فرمود: «نه، به خدا قسم ایشان شما را به این اسم ننامیده اند بلکه خداوند شماها را به این نام خوانده است. مگر نمى دانى که ۷۰ مرد از بنى اسرائیل با فرعون بودند و به دین وى گرویدند ولى وقتى که گمراهى فرعون و راستى و هدایت موسى برایشان روشن شد به موسى ملحق شدند و از لشکر فرعون خارج شدند و با این که در لشکر موسى از حیث عبادت و تلاش و کوشش (و جهاد در راه خدا) برتر از این ۷۰ نفر هم بودند، ولیکن خداوند به موسى وحى کرد: اسم این افراد که از لشکر فرعون خارج شدند (رفضوا) را در تورات به نام «رافضه» ثبت کن. سپس من نیز این نام را به آنان نسبت دادم. سپس خداوند این اسم را ذخیره کرد تا این که شما را بدان «رافضه» نامیده است. چون شما از آئین فرعون و هامان و لشکریان این دو خارج شدید و از محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله) پیروى نمودید...».[۲۳]

پانویس

  1. مفاخرالاسلام، ج۳، ص۱۰۳.
  2. همان.
  3. رجال، نجاشى، ص ۲۷۱.
  4. فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۵۶.
  5. رجال، شیخ طوسى، ص ۴۹۵.
  6. رجال، نجاشى، ص ۳۸۳، رقم ۱۰۴۲.
  7. خلاصة الاقوال، ص۱۴۷.
  8. قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۹۱، رقم ۶۵۷۰.
  9. مشیخه: تألیف شیخ صدوق - در آخر کتاب من لایحضره الفقیه خود آن را آورده که در واقع مشیخه طریق شیخ صدوق در نقل روایت از کسانى که از آن‌ها روایت کرده را مى شناساند.
  10. معجم رجال حدیث، ج ۱۵، ص ۲۰۷، رقم ۱۰۴۶۳.
  11. معجم الثقات، ص ۱۰۶، رقم ۷۰۴.
  12. رجال نجاشى، چاپ دارالاضواء، بیروت، ج ۱، ص ۴۰۱، رقم ۴۶۵ و ۴۶۶.
  13. رجال، نجاشى، چاپ دارالاضواء، بیروت، ج ۲، ۹۴۹/۲۵۲.
  14. رجال، نجاشى، ص ۴۹، رقم ۱۰۳؛ فهرست ۵۲ و ۲۰۰.
  15. مقصود از «قرب الاسناد» یعنى سندهاى روایت با چند واسطه کم به خود امام علیه‌السلام مى رسد.
  16. رجال، نجاشى، ص ۲۷۶؛ فهرست، شیخ، ص ۱۵۷.
  17. ضبط صحیح نام وى «تلّعُکبُرى» است، اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال، حسن زاده آملى، ص ۴۱.
  18. رجال، نجاشى، ج ۲، چاپ دارالاضواء، بیروت، ص ۴۰۷، رقم ۱۱۸۵.
  19. رجال، شیخ طوسى، ص ۵۱۱.
  20. رجال، نجاشى، ص ۵۰.
  21. امل الآمل، ج۲، ص۲۴، رقم ۶۳؛ ریاض العلماء، میرزا عبداللّه افندى، ج۱، ص ۱.
  22. تهذیب، ج ۶، ص ۴۲، حدیث ۸۶ باب ۱۶، از ابواب «فضل زیارته علیه‌السلام».
  23. الاختصاص، شیخ مفید، مؤسسه نشر اسلامى، جامعه مدرسین قم، ص ۱۰۴.

منابع