سوره یوسف
<<هود | یوسف | الرعد>> | ||||||||||||||||||||||||
|
سوره یوسف دوازدهمین سوره قرآن کریم است و دارای 111 آیه است.
نزول
اين سوره شريفه در مكه نازل شده ولى معدل از ابن عباس نقل كرده كه گفته است: چهار آيه آن در مدينه نازل شده و مابقى در مكه و آن چهار آيه عبارت است از سه آيه اول سوره و آيه چهارم يعنى آيه «لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ» و شماره آيات آن بدون هيچگونه اختلافى صد و يازده آيه است.
سوره یوسف در ترتیب مصحف دوازدهمین سوره و در ترتیب نزول هشتاد و نهمین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره هود و پس از آن سوره حجر نازل شده است.
فضيلت اين سوره
ابى بن كعب از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: به بردگانتان سوره يوسف را تعليم كنيد كه هر مسلمانى اين سوره را بخواند و بخاندان و بردگان خود آن را ياد بدهد خداوند سختي هاى مرگ را بر وى آسان گرداند و نيرويى به وى دهد كه نسبت به هيچ مسلمانى حسد نبرد.
و ابوبصير از امام صادق علیه السلام روايت كرده كه فرمود: كسى كه در هر شب يا در هر روز سوره يوسف را بخواند روز قيامت خداوند او را به زيبايى و جمال يوسف عليه السلام محشور فرمايد و از هراس آن روز در امان باشد و در ميان بندگان شايسته خدا ممتاز باشد و نيز فرمود: اين سوره در تورات نوشته شده است.
واسماعيل بن أبى زياد از امام صادق عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: زنان خود را در غرفهها (و طبقات فوقانى ساختمان) جاى ندهيد و سوره يوسف را به آنها تعليم نكنيد، بلكه ريسندگى و سوره نور را تعليمشان كنيد.
هدف سوره
غرض اين سوره بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بندهایش دارد، البته آن بندهای كه ايمان خود را خالص، و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز به سوى او به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد. آرى، چنين بندهاى را خداوند خودش عهدهدار امورش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مىكند، و راه نزديك شدنش را هموار، و از جام محبت سرشارش مىكند، آن چنان كه او را خالص براى خود مىسازد و به زندگى الهى خود زندهاش مىكند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مىكند هر چند حوادث او راخوار بخواهند، عزيزش مىكند هر چند نوائب و ناملايمات روزگار او را به سوى ذلت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد.
خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف تامين نموده و در هيچ سورهاى از قرآن كريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطور مفصل و از اول تا به آخر نيامده. علاوه، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان ديگرى هم نيامده، و سورهاى است مخصوص به يوسف علیه السلام.
آرى، يوسف بندهاى بود خالص در بندگى، و خداوند او را براى خود خالص كرده بود، و به عزت خود عزيزش ساخته بود با اينكه تمامى اسباب بر ذلت و خواريش اجتماع كرد و او را در مهلكهها انداخت، و خداوند او را از همان راهى كه به سوى هلاكتش مىكشانيد به سوى زندگى و حياتش مىبرد.
برادرانش بر او حسد بردند و او را در چاه دور افتادهاى افكندند، و سپس به پول ناچيزى فروخته، و خريداران او را به مصر بردند و در آنجا به خانه سلطنت و عزت راه يافت. آن كس كه در آن خانه ملكه بود، با وى بناى مراوده را گذاشت و او را نزد عزيز مصر متهم ساخت، و چيزى نگذشت كه خودش نزد زنان اعيان و اشراف مصر اقرار به پاكى و برائت وى كرد. دوباره اتهام خود را دنبال نموده او را به زندان انداخت، و همين سبب شد كه يوسف مقرب درگاه سلطان گردد. و نيز همان پيراهن خونآلودش كه باعث نابينايى پدرش يعقوب شد، همان پيراهن در آخر باعث بينايى او گرديد، و به همين قياس تمامى حوادث تلخ وسيله ترقى او گشته، به نفع او تمام شد.
و كوتاه سخن، هر پيشامدى كه در طريق تكامل او سد راهش مىشد خداوند عين همان پيشامد را وسيله رشد و پخته شدن او و باعث موفقيت و رسيدن به هدفش قرار داد، و همواره خدا او را از حالى به حالى تحول مىداد تا آنجا كه او را ملك و حكمت ارزانى داشته او را برگزيد، و تاويل احاديث را به او بياموخت، و نعمت خود را بر او تمام نمود، همانطورى كه پدرش به او وعده داده بود.
خداوند داستان آن جناب را از خوابى كه در ابتداى امر و در كودكى در دامن پدر ديده بود آغاز نمود. آرى، رؤياى او از بشارتهاى غيبى بود كه بعدها آن را خارجيت داده، و با تربيت الهى كه مخصوص يوسف بود كلمه او را كامل گردانيد. آرى، سنت خداى تعالى در باره اوليائش همين بوده كه هر يك از ايشان را در تحت تربيت خاصى پرورش دهد هم چنان كه فرموده: "أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ".
و در جملهاى كه بعد از رؤياى يوسف و تعبير پدرش آورده و فرموده:" لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ" اشعار به اين معنا دارد كه گويا اشخاصى از رسول خدا صلی الله علیه و آله داستان يوسف و يا مطلبى را سؤال كرده بودند كه با اين داستان ارتباط داشته، و اين اشعار مؤيد آن رواياتى است كه مىگويد قومى از يهود، مشركين مكه را وادار كردند تا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله شده از سبب انتقال بنى اسرائيل به مصر پرسش كنند - چون بنى اسرائيل فرزندان يعقوب بودند كه خود ساكن سرزمين شام بودند - مشركين هم اين سؤال را در ميان نهادند، و در جوابشان اين سوره نازل شد.
بنابراين غرض اين سوره، بيان داستان يوسف علیه السلام و داستان آل يعقوب است. خداوند با بيان اين داستان غرض عالى از آن را استخراج كرده است و آن مساله ولايت خداى تعالى نسبت به بندگان مخلص است كه در ابتداء و خاتمه اين سوره بطور چشمگيرى منعكس است[۱]
پانویس
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج11، ص99.
منابع
- فضل بن حسن طبرسی، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج12، ص155.
- محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان،ج11، ص: ، قم 1374
- ترتیب نزول سوره ها، در همین دانشنامه