شیخ محمدحسین فاضل تونی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
(آرشیو عکس و تصویر)
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
'''علامه محمدحسین فاضل تونی''' (۱۳۸۰-۱۲۹۸ ق) از اساتید بزرگ [[فقه]] و [[عرفان]] و ادب معاصر بود. وی در [[حکمت]] از شاگردان [[جهانگیر خان قشقایی|جهانگیرخان قشقایی]] به شمار می رفت. فاضل تونی از سوی [[آیت الله بروجردی|آیت الله بروجردی]] به عنوان «عمادالعلماء المتألّهین» خطاب شده بود و همچنین از جانب آیت الله [[سید ابوالحسن اصفهانی|سید ابوالحسن اصفهانی]] اجازه تدریس داشت. آیت الله [[علامه حسن زاده آملی|حسن زاده آملی]] و آیت الله [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی]] از شاگردان برجسته او هستند.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = محمدحسین تونی
 +
||تصویر= [[پرونده:Tooni.jpg]]
 +
||زادروز = ۱۲۹۸ قمری
 +
|زادگاه = تون خراسان جنوبی
 +
|وفات =  ۱۳۸۰ قمری
 +
|مدفن = قم - قبرستان شیخان
 +
|اساتید =  [[جهانگیر خان قشقایی]]، [[ملامحمدباقر فشارکی اصفهانی|آخوند فشارکی]]، آقا میرزا هاشم اشکوری، ...
 +
|شاگردان = [[علامه حسن زاده آملی]]، [[عبدالله جوادی آملی|آیت الله جوادی آملی]] ، ...
 +
|آثار = جزوه صرف، تعلیقه بر شرح فصوص، منتخب قرآن و نهج البلاغه، ...
 +
}}
 +
==ولادت و خاندان==
  
الگوي استادان
+
ادیب یگانه و حکیم فرزانه، علامه آیت الله آقا شیخ محمدحسین فاضل تونی در شب ۲۵ [[ماه محرم|محرم]] سال ۱۲۹۸ قمری در «تون»<ref> «تون» شهری باستانی، واقع در جنوب خراسان است. قدمت این شهر به قبل از اسلام برمی‌گردد. ناصرخسرو قبادیانی در سفرش از آن شهر عبور نموده و وصف شهر و مردمان آن را در سفرنامه اش آورده است. با تصویب فرهنگستان زبان فارسی در سال ۱۳۱۰ ش، نام «تون» به «فردوس» تغییر یافت.</ref> در خانواده‌ای از اهل فضل و [[تقوا]] دیده به جهان گشود. پدرش ملا عبدالعظیم، واعظ بود و در تون (فردوس کنونی) و حوالی آن شهرت بسزا و محبوبیتی خاص داشت.
  
'''مطلع'''
+
در مورد علت نامگذاری وی به «فاضل»، خود ایشان می گوید: «عادت مرحوم ادیب نیشابوری این بود که درس هر روز را می بایستی یکی از شاگردان بخواند. در روز چهارم، نوبت به من رسید، که از دیگران بهتر خواندم. مرحوم ادیب گفت: «این رجلِ فاضل کیست؟!» مرا پیش خود خواند و در پهلوی خود نشانید، بدین سبب از آن روز به «فاضل» مشهور شدم».
  
يكي از فرزانگاني كه عمري را در سايه سار ولايت [[اهل بيت]] علیهم السلام بسر برد و سرانجام در جوار مضجع كريمه اهل بيت، [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها آرميد، علامه محمدحسين فاضل توني است. در اين مختصر برآنيم تا با زندگي نامه، آثار و احوال آن حكيم زاهد و عارف سالك بيشتر آشنا شويم.
+
==تحصیلات و استادان==
  
'''تولد'''
+
ملا عبدالعظیم واعظ تونی - پدر علامه فاضل تونی - پیش از آن که فرزندش به سن تعلم برسد، او را به مکتب سپرد و آن کودک صاحب قریحه با شوقی تمام، سرگرم تحصیل شد. خواندن را به اندک مدتی آموخت، چند ماهی نیز به تمرین نوشتن پرداخت و بلافاصله به تحصیل مقدمات عربی پرداخت و تمام [[قرآن]] را به حافظه سپرد. سه-چهار سالی از تحصیل وی نگذشت که ملا عبدالعظیم به جوار رحمت حق پیوست ولی این موجب وهن و فتوری در عزم راسخ فاضل نشد و پس از چندی به تحصیل [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] پرداخت.
  
اديب يگانه و حكيم فرزانه، علامه آيت الله آقا شيخ محمدحسين فاضل توني در شب 25 [[محرم]] الحرام سال مجاعه 1298 ق. در «تون»<ref> «تون» شهري باستاني، واقع در جنوب [[خراسان]] است قدمت اين شهر به قبل از [[اسلام]] برمي‌گردد ناصرخسرو قبادياني - شاعر بلندآوازه - در سفرش از آن شهر عبور نموده و وصف شهر و مردمان آن را در سفرنامه اش آورده است با تصويب فرهنگستان زبان فارسي در سال 1310 ش نام «تون» به «فردوس» تغيير يافت.</ref> در خانواده‌اي از اهل فضل و تقوا ديده به جهان گشود. پدرش ملا عبدالعظيم، واعظ بود و در تون (فردوس كنوني) و حوالي آن شهرت بسزا و محبوبيتي خاص داشت.
+
وی در همان زادگاهش کتاب «البهجة المرضیة» معروف به سیوطی را نزد ملا محمدباقر تونی، و «مغنی اللبیب» ابن هشام را نزد آقا میرزا حسین به اتمام رسانید و مقداری از «مطول» را هم فراگرفت.
  
'''تحصيلات و استادان'''
+
از همان عهد کودکی، آثار بزرگی از چهره اش هویدا بود. قدرت حافظه و حدت ذهن و سرعت فراگیری‌اش به حدی بود که تحسین و تعجب همگان را برمی انگیخت. چندی نگذشت که در همان زادگاهش سرآمدِ اقران شد و افراد متمکن، فرزندان خود را برای تحصیل یا مباحثه به خدمتش می فرستادند. چون به ۱۷ سالگی رسید، دیگر محیط محدود «تون» را برای خود کوچک یافت و ناچار برای استفاده از محضر اساتید بزرگ، وطن و خاندان را ترک کرده و به [[مشهد]] مقدس عزیمت کرد و برای ادامه تحصیل در آن جا رحل اقامت افکند.
  
ملا عبدالعظيم واعظ توني - پدر علامه فاضل توني - پيش از آن كه فرزندش به سن تعلم برسد، او را به مكتب سپرد و آن كودكِ صاحب قريحه با شوقي تمام، سرگرم تحصيل شد. خواندن را به اندك مدتي آموخت، چند ماهي نيز به تمرين نوشتن پرداخت و بلافاصله به تحصيل مقدمات عربي پرداخت و تمام [[قرآن]] را به حافظه سپرد. سه-چهار سالي از تحصيل وي نگذشت كه ملا عبدالعظيم به جوار رحمت حق پيوست و كودك خود را يتيم و بي سرپرست گذاشت و چون در طي زندگي، از قيد علايق آزاد بود و توجهي به اندوختن مال نداشت، ميراثي نيز از خود به جاي ننهاد.
+
در مشهد، در مدرسه نواب به درس مطول مرحوم «ادیب نیشابوری اول» حاضر می شد. یک قسمت مطول را هم از دانشمند کم نظیر، مرحوم «آقا میرزا عبدالرحمن مدرس شیرازی» آموخت. با این که علوم [[ریاضی|ریاضی]] چندان مورد استقبال طلاب نبود، با شوق و شور تمام محضر مرحوم «آقا میرزا عبدالرحمن» را برای آموختن «خلاصة الحساب» [[شیخ بهایی]] و هیئت و نیز [[نجوم]] و «تحریراقلیدس» مغتنم دانست و در تمام آن ها تبحر یافت. وی برای آموختن [[فقه]] و [[اصول]] به محضر «حجة الاسلام بجنوردی» حاضر می شد و از درس معالم مرحوم «شیخ اسماعیل قاینی» نیز استفاده می کرد.
  
آقاي فاضل مي فرمود: «يازده ساله بودم كه پدرم مرحوم ملا عبدالعظيم، به بيماري «ذَرَب»، در شبي كه تنها من با ايشان بودم، وفات نمود و من هيچ ملتفت نشدم كه ايشان مرحوم شده است.» فقدان پدر و نداشتن مَمَرّي ثابت براي معيشت، به هيچ وجه موجب وهن و فتوري در عزم راسخ و شوق وافر مرحوم فاضل نشد و پس از چندي به تحصيل ادبيات عرب پرداخت.
+
'''هجرت به اصفهان:'''
  
وي در همان زادگاهش كتاب «البهجة المرضية» معروف به سيوطي را نزد ملا محمدباقر توني، و «مغني اللبيب» ابن هشام را نزد آقا ميرزا حسين به اتمام رسانيد و مقداري از «مطول» را هم فراگرفت.
+
شش سال در [[مشهد]] مقدس ماند و با جِد و جهد و هوش و حافظه سرشار خود از محضر استادان بزرگ آن خطه بهره‌ها برد. آن گاه به همراهی مرحوم شیخ محمد - که بعدها در اصفهان به «شیخ محمد حکیم» معروف شد و طالبان [[حکمت]] قدیم را از محضر پربرکت خود بهره‌مند ساخت - به جانب دارالعلم [[اصفهان]] رهسپار گشت تا به تحصیل [[فلسفه]] و [[حکمت]] و تکمیل [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] بپردازد.
  
از همان عهد كودكي، آثار بزرگي از چهره اش هويدا بود. قدرت حافظه و حدت ذهن و سرعت فراگيري‌اش به حدي بود كه تحسين و تعجب همگان را برمي انگيخت. چندي نگذشت كه در همان زادگاهش سرآمدِ اقران شد و افراد متمكن، فرزندان خود را براي تحصيل يا مباحثه به خدمتش مي فرستادند. چون به 17 سالگي رسيد، ديگر محيط محدود «تون» را براي خود كوچك يافت و ناچار براي استفاده از محضر اساتيد بزرگ، وطن و خاندان را ترك كرده و به [[مشهد]] مقدس عزيمت كرد و براي ادامه تحصيل در آن جا رحل اقامت افكند.
+
اصفهان در آن هنگام مهد علم و دانش بود و بازار علوم دینی و فلسفی رونقی بسزا داشت. قریب دو هزار و پانصد طلبه پرشور و با حرارت در حوزه‌های مختلف علمی آن شهر مشغول استفاده بودند و برخی از آنان مانند مرحوم «[[آیت الله بروجردی|آیت الله بروجردی]]» بعدها به بالاترین مدارج علمی نایل آمدند. در اصفهان با شیخ محمد، حجره محقری گرفتند و مدتی با هم به مباحثه و تحصیل پرداختند. در ماه‌های اول ورود به اصفهان، چون غریب و بی آشنا بودند و شهریه کافی نداشتند، از لحاظ معیشت بسیار در مضیقه به سر می بردند.
  
در مشهد، در مدرسه نواب به درس مطول مرحوم «اديب نيشابوري اول» حاضر مي شد. يك قسمت مطول را هم از دانشمند كم نظير، مرحوم «آقا ميرزا عبدالرحمن مدرس شيرازي» آموخت. با اين كه علوم رياضي چندان مورد استقبال طلاب نبود، با شوق و شور تمام محضر مرحوم «آقا ميرزا عبدالرحمن» را براي آموختن «خلاصة الحساب» [[شيخ بهايی]] و هيئت و نيز نجوم و «تحريراقليدس» مغتنم دانست و در تمام آن ها تبحر يافت. وي براي آموختن [[فقه]] و [[اصول]] به محضر «حجة الاسلام بجنوردي» حاضر مي شد و از درس معالم مرحوم «شيخ اسماعيل قايني» نيز استفاده مي كرد.
+
بسیار اتفاق می افتاد که مرحوم استاد، غذای کافی برای رفع گرسنگی نمی یافت و اگر می یافت، از نان و ماست، یا نان و پیاز، یا نان و پنیر تجاوز نمی کرد. مکرر می فرمود: «سالی در مشهد مقدس (یا اصفهان) که مشغول تحصیل بودم، در ماه مبارک [[رمضان]] آن سال فقط سه سحر با نان و ماست به سر بردم، و بقیه را بر اثر تنگدستی با نان و پیاز. ولی صفای باطن و لذت روحی و معنوی را در همان سال یافتم».
  
'''هجرت به اصفهان'''
+
استاد فقید به واسطه تعفف و مناعت طبع هرگز کسی را از حال خود آگاه نمی ساخت؛ حتی وقتی تجار خیر، طلاب را به [[افطار]] دعوت می کردند، برای این که از درس و مباحثه بازنماند، از اجابت دعوت آنان سرباز می زد و به آن چه داشت، [[قناعت]] می ورزید.
  
شش سال در [[مشهد]] مقدس ماند و با جِد و جهد و هوش و حافظه سرشار خود از محضر استادان بزرگ آن خطه بهره‌ها برد. آن گاه به همراهي مرحوم شيخ محمد - كه بعدها در اصفهان به «شيخ محمد حكيم» معروف شد و طالبان [[حكمت]] قديم را از محضر پربركت خود بهره‌مند ساخت - به جانب دارالعلم اصفهان رهسپار گشت تا به تحصيل [[فلسفه]] و [[حكمت]] و تكميل فقه و اصول بپردازد.
+
از همان روزهای اول به درس [[حکمت]] مرحوم «[[جهانگیر خان قشقایی|جهانگیرخان قشقایی]]» حاضر شد و شیفته و دلباخته آن استاد فرزانه گشت. مرحوم جهانگیرخان دوره [[شرح منظومه سبزواری (کتاب)|منظومه حکیم سبزواری]] را در مدت شش سال تدریس می کرد، که البته قسمت اعظم مطالبِ «[[شفا (کتاب)|شفا]]» و «[[اسفار اربعه (کتاب)|اسفار]]» نیز در ضمن آن بیان می شد.
  
اصفهان در آن هنگام مهد علم و دانش بود و بازار علوم ديني و فلسفي رونقي بسزا داشت. قريب دو هزار و پانصد طلبه پرشور و با حرارت در حوزه‌هاي مختلف علمي آن شهر مشغول استفاده بودند و برخي از آنان مانند مرحوم «آيت الله بروجردي» بعدها به بالاترين مدارج علمي نايل آمدند. در اصفهان با شيخ محمد، حجره محقري گرفتند و مدتي با هم به مباحثه و تحصيل پرداختند. در ماه‌هاي اول ورود به اصفهان، چون غريب و بي آشنا بودند و شهريه كافي نداشتند، از لحاظ معيشت بسيار در مضيقه به سر مي بردند.
+
آقای فاضل در سومین دوره‌ای که جهانگیرخان تدریس منظومه را آغاز کرد، به محضر او پیوست و در تمام مدت شش سال (جز موقعی که به مرض حصبه مبتلا شده بود) حتی یک روز از درس آن بزرگ، غفلت نکرد. در روز شروع، قریب یکصد و بیست تن طلبه حضور داشتند ولی به تدریج که مباحث، پیچیده و مشکل می شد، عده طلاب رو به کاهش می نهاد. عده‌ای در مبحث «وجود ذهنی» به تحلیل رفتند و عده دیگر در مبحث «عاقل و معقول» و هکذا...
  
بسيار اتفاق مي افتاد كه مرحوم استاد، غذاي كافي براي رفع گرسنگي نمي يافت و اگر مي يافت، از نان و ماست، يا نان و پياز، يا نان و پنير تجاوز نمي كرد. مكرر مي فرمود: «سالي در مشهد مقدس (يا اصفهان) كه مشغول تحصيل بودم، در ماه مبارك [[رمضان]] آن سال فقط سه سحر با نان و ماست به سر بردم، و بقيه را بر اثر تنگدستي با نان و پياز. ولي صفاي باطن و لذت روحي و معنوي را در همان سال يافتم».
+
ایشان به موازات تحصیل حکمت، برای تحصیل فقه از حوزه‌های درسی علمای بزرگ اصفهان چون: مرحوم «سید محمدصادق خاتون آبادی»، مرحوم «[[ملامحمدباقر فشارکی اصفهانی|آخوند فشارکی]]» و مرحوم «آقا سید علی نجف آبادی» استفاده کامل برد. از قضا در همین هنگام، مرحوم «حاج شیخ عبدالله گلپایگانی» - از علمای بزرگ [[نجف]] - به اشاره پزشکان برای تغییر آب و هوا در اصفهان سکنی گزید و آقای فاضل، مقدم آن بزرگوار را فیضی بزرگ و موهبتی عظیم دانست و از مجلس درس اصول ایشان فایده ها اندوخت. آقای فاضل می فرمود: «مجلس درس حاج شیخ عبدالله گلپایگانی از لحاظ استفاده، از مجالس کم نظیر بود؛ زیرا وی بیانی ساده و رسا و دقیق داشت و برای تفهیم مطالب، مثال های ساده از زندگانی روزانه می آورد. از طرف دیگر، حوزه درسش - به خلاف رسم آن عهد - آرام و بدون هیاهو و جر و بحث بود. طرز استدلالی که از ایشان درباره قاعده ترتب شنیدم، از هیچ یک از استادان دیگر نشنیدم».  
  
استاد فقيد به واسطه تعفف و مناعت طبع هرگز كسي را از حال خود آگاه نمي ساخت؛ حتي وقتي تجار خير، طلاب را به [[افطار]] دعوت مي كردند، براي اين كه از درس و مباحثه بازنماند، از اجابت دعوت آنان سرباز مي زد و به آن چه داشت، قناعت مي ورزيد.
+
علامه فاضل تونی مدت یازده سال در اصفهان ماند و جز به تحصیل، مباحثه، تدریس، [[عبادت]]، ریاضت و [[تهذیب نفس]] به کاری نپرداخت و همیشه خود می فرمود: «بهترین ایام دوران عمر من، ایامی است که در اصفهان گذرانده‌ام!».
  
از همان روزهاي اول به درس [[حكمت]] مرحوم «جهانگيرخان قشقايي» حاضر شد و شيفته و دلباخته آن استاد فرزانه گشت. مرحوم جهانگيرخان دوره منظومه حكيم سبزواري را در مدت شش سال تدريس مي كرد، كه البته قسمت اعظم مطالبِ «شفا» و «اسفار» نيز در ضمن آن بيان مي شد.
+
'''اقامت در تهران:'''
  
آقاي فاضل در سومين دوره‌اي كه جهانگيرخان تدريس منظومه را آغاز كرد، به محضر او پيوست و در تمام مدت شش سال (جز موقعي كه به مرض حصبه مبتلا شده بود) حتي يك روز از درس آن بزرگ، غفلت نكرد. در روز شروع، قريب يكصد و بيست تن طلبه حضور داشتند ولي به تدريج كه مباحث، پيچيده و مشكل مي شد، عده طلاب رو به كاهش مي نهاد. عده‌اي در مبحث «وجود ذهني» به تحليل رفتند و عده ديگر در مبحث «عاقل و معقول» و هكذا...
+
سرانجام هوای وطن، آقای فاضل را پس از سال ها به [[خراسان]] کشانید؛ اما پس از توقف چند ماهی در آن سامان، مجدد به قصد اصفهان حرکت کرد. چون به تهران رسید، شنید که مرحوم حکیم «آقا میرزا هاشم اشکوری» - مدرس معقول مدرسه سپهسالار - (شهید مطهری فعلی)، تدریس «شرح مفتاح الغیب» را شروع کرده است.
  
ايشان به موازات تحصيل حكمت، براي تحصيل فقه از حوزه‌هاي درسي علماي بزرگ اصفهان چون: مرحوم «سيد محمدصادق خاتون آبادي»، مرحوم «آخوند فشاركي» و مرحوم «آقا سيد علي نجف آبادي» استفاده كامل برد. از قضا در همين هنگام، مرحوم «حاج شيخ عبدالله گلپايگاني» - از علماي بزرگ نجف - به اشاره پزشكان براي تغيير آب و هوا در اصفهان سكنی گزيد و آقاي فاضل، مقدم آن بزرگوار را فيضي بزرگ و موهبتي عظيم دانست و از مجلس درس اصول ايشان فايده ها اندوخت.  
+
چند روزی برای کسب فیض از آن عامل متبحرِ پرمایه، به جلسه درس ایشان حضور یافت. تسلط و احاطه آن استاد بزرگوار در [[حکمت]] و [[عرفان]] و لطفِ محضر و صفای باطن ایشان چنان بود که همین که چشم این مسافر شیدا به جمال او افتاد، عزم رحیلش بدل به تصمیم اقامت شد و مدتی چند نیز ملازمت خدمت آن استاد را برگزید.
  
آقاي فاضل مي فرمود: «مجلس درس حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از لحاظ استفاده، از مجالس كم نظير بود؛ چه وي بياني ساده و رسا و دقيق داشت و براي تفهيم مطالب، مثال هاي ساده از زندگاني روزانه مي آورد. از طرف ديگر، حوزه درسش - به خلاف رسم آن عهد - آرام و بدون هياهو و جر و بحث بود. طرز استدلالي كه از ايشان درباره قاعده ترتب شنيدم، از هيچ يك از استادان ديگر نشنيدم».
+
مرحوم اشکوری همین که تدریس «شرح مفتاح الغیب» را به پایان رسانید، به تدریس [[اسفار اربعه (کتاب)|اسفار]] پرداخت و علامه فاضل با آن که قسمت اعظم اسفار را نزد مرحوم [[جهانگیر خان قشقایی|جهانگیرخان]] فراگرفته بود، دوباره دوره آن را آموخت. همچنین در درس «[[فصوص الحکم ابن عربی (کتاب)|فصوص الحکم]]» ایشان نیز حضور می یافت و بعد از ظهرها هم به طور خصوصی در خدمت ایشان به تحصیل «[[تمهید القواعد شهید ثانی (کتاب)|تمهید القواعد]]» می پرداخت.
  
علامه فاضل توني مدت يازده سال در اصفهان ماند و جز به تحصيل، مباحثه، تدريس، [[عبادت]]، رياضت و [[تهذيب نفس]] به كاري نپرداخت و هميشه خود مي فرمود: «بهترين ايام دوران عمر من، ايامي است كه در اصفهان گذرانده‌ام!».
+
هوش و حافظه عجیب، شور و اشتیاق کامل نسبت به علم و [[معرفت]]، ملازمت اساتید طراز اول و ممارست خستگی ناپذیر، همه همآهنگ دست به دست هم داد و موجب شد که وی استاد کامل و محیط، و عالمی کارآمد و مسلط شود.
  
'''هجرتي ديگر'''
+
==بر کرسی استادی==
  
سرانجام هواي وطن، آقاي فاضل را پس از سال ها به خراسان كشانيد؛ اما پس از توقف چند ماهي در آن سامان، مجدد به قصد اصفهان حركت كرد. چون به تهران رسيد، شنيد كه مرحوم حكيم «آقا ميرزا هاشم اشكوري» - مدرس معقول مدرسه سپهسالار جديد - (شهيد مطهري)، تدريس «شرح مفتاح الغيب» را شروع كرده است.
+
پس از ارتحال «آقا میرزا هاشم اشکوری»، آقای فاضل به «مدرسه دارالشفاء» رفت و در آن جا حوزه درسی دایر کرد و طلاب صالح و مستعد را از معلومات وسیع خود بهره‌مند ساخت. در سال ۱۳۳۳ ق. در «مدرسه سیاسی» به تدریس عربی پرداخت و پس از چندی، تدریس [[فقه]] و [[منطق]] که به ایشان پیشنهاد شده بود، را به عهده گرفت. چندی هم در «دارالفنون» و «مؤسسه وعظ و خطابه» به تدریس پرداخت.
  
چند روزي براي كسب فيض از آن عامل متبحرِ پرمايه، به جلسه درس ايشان حضور يافت. تسلط و احاطه آن استاد بزرگوار در [[حكمت]] و [[عرفان]] و لطفِ محضر و صفاي باطن ايشان چنان بود كه همين كه چشم اين مسافر شيدا به جمال او افتاد، عزم رحيلش بدل به تصميم اقامت شد و مدتي چند نيز ملازمت خدمت آن استاد را برگزيد.
+
در سال ۱۳۱۳ ش. تدریس عربی «دارالمعلمین عالی» که تازه افتتاح شده بود، به ایشان محول گشت و سپس تدریس [[منطق]] و [[فلسفه]] نیز بدان اضافه شد. همچنین بعد از تأسیس «دانشکده معقول و منقول»، در آن دانشکده نیز تدریس می کرد. و به این ترتیب هزاران نفر از مجالس درس ایشان کسب فیض کرده‌اند. در سال های اخیر، تدریس ایشان منحصر در «دانشکده ادبیات» و «دانشکده معقول و منقول» بود و در هر دو دانشکده، اولیای مؤسسه، اساتید، همکاران و دانشجویان، نهایت تجلیل و تکریم را نسبت به آن بزرگ، مراعات می کردند و همواره با نظر احترام آمیخته با محبت به ایشان می نگریستند.
  
مرحوم اشكوري همين كه تدريس «شرح مفتاح الغيب» را به پايان رسانيد، به تدريس اسفار پرداخت و علامه فاضل با آن كه قسمت اعظم اسفار را نزد مرحوم جهانگيرخان فراگرفته بود، دوباره دوره آن را آموخت. همچنين در درس «فصوص الحكم» ايشان نيز حضور مي يافت و بعد از ظهرها هم به طور خصوصي در خدمت ايشان به تحصيل «تمهيد القواعد» مي پرداخت.
+
استاد بزرگوار، از کسانی بود که علم و دانش را کوثر و مطلوب بالذات می دانند نه وسیله و ابزار تکاثر؛ بدین معنی که به راستی از اوان کودکی تشنه دریافت حقیقت و کسب دانش و فضیلت بود و از یادگرفتن و یاد دادن لذت می برد. علم و دانش را پرارزش‌ترین و تحصیل آن را جدی‌ترین امور می دانست.
  
هوش و حافظه عجيب، شور و اشتياق كامل نسبت به علم و معرفت، ملازمت اساتيد طراز اول و ممارست خستگي ناپذير، همه همآهنگ دست به دست هم داد و موجب شد كه وي استاد كامل و محيط، و عالمي كارآمد و مسلط شود.
+
این بود که چون درباره امور عادی زندگی سخن می گفت، گاهی کلمات و جملات را به درستی ادا نمی کرد و حتی بعضی کلمات را شکسته بسته ادا می فرمود، ولی هنگام درس به کلی لحن تکلمش عوض می شد و مطالب را شمرده و با طمأنینه شرح می داد و مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین معارف را با قوت بیان، ساده و روشن می ساخت و درس خود را به آیات [[قرآن|قرآنی]] و اشعار [[مولوی|مولانا]] و [[حافظ شیرازی|حافظ]] و [[شیخ محمود شبستری|شیخ محمود شبستری]] می آراست. ضمن تدریس برای رفع خستگی دانشجویان غالباً مطالبی شیرین بیان می کرد و کمتر جلسه درس ایشان بدون مزاح به پایان می رسید.
  
'''بر كرسي استادي'''
+
خود آن مرحوم را نیز گاه چنان خنده می گرفت که مدتی سخنش قطع می شد. مجلس درس و بیان شیوایش به قدری جالب بود که غالباً دانشجویان رشته‌های دیگر نیز در مواقع فراغت، حضور در جلسه درس او را مغتنم می دانستند و مجذوب احاطه علمی، حضور ذهن، حافظه شگرف، حُسن بیان، ذوق، ظرافت، نیروی [[ایمان]] و صفا و سادگی مخصوص او می شدند و سخنان او را به عنوان نُقلِ محافل در مجالس نقل می کردند.
  
پس از ارتحال «آقا ميرزا هاشم اشكوري»، آقاي فاضل به «مدرسه دارالشفاء» رفت و در آن جا حوزه درسي داير كرد و طلاب صالح و مستعد را از معلومات وسيع خود بهره‌مند ساخت. در سال 1333 ق. در «مدرسه سياسي» به تدريس عربي پرداخت و پس از چندي، تدريس [[فقه]] و [[منطق]] كه به ايشان پيشنهاد شده بود، را به عهده گرفت. چندي هم در «دارالفنون» و «مؤسسه وعظ و خطابه» به تدريس پرداخت.
+
هر کس چند جلسه به درس آن مرحوم حضور می یافت، از وسعت علم و دانش و احاطه او در رشته‌های مختلف [[علوم اسلامی|علوم اسلامی]] - بخصوص در [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] و [[حکمت]] قدیم - دستخوش اعجاب و حیرت می شد، و مجذوب صفای قلب و بی آلایشی و بی پیرایگی و صدق و صفا و [[اخلاص]] ایشان می گشت و در سِلک مریدان آن وجود عزیز درمی‌آمد.
  
در سال 1313 ش. تدريس عربي «دارالمعلمين عالي» كه تازه افتتاح شده بود، به ايشان محول گشت و سپس تدريس [[منطق]] و [[فلسفه]] نيز بدان اضافه شد. همچنين بعد از تأسيس «دانشكده معقول و منقول»، در آن دانشكده نيز تدريس مي كرد. و به اين ترتيب هزاران نفر از مجالس درس ايشان كسب فيض كرده‌اند. در سال هاي اخير، تدريس ايشان منحصر در «دانشكده ادبيات» و «دانشكده معقول و منقول» بود و در هر دو دانشكده، اولياي مؤسسه، اساتيد، همكاران و دانشجويان، نهايت تجليل و تكريم را نسبت به آن بزرگ، مراعات مي كردند و همواره با نظر احترام آميخته با محبت به ايشان مي نگريستند.
+
علامه فاضل از ذخایر و نوادر عصر ما و به حقیقت «بقیةالماضین و خیرالموجودین» بود و در بعضی از قسمت ها بدیل و نظیری نداشت. مرحوم «[[آیت الله بروجردی|آیت الله بروجردی]]» در نامه‌ای که چند سال قبل از وفات فاضل بدو مرقوم داشته بود، وی را به عنوان «عمادالعلماء المتألّهین» مخاطب فرموده بود. وی همچنین از بزرگ مرجع عصر خود، مرحوم «آیت الله العظمی [[سید ابوالحسن اصفهانی|سید ابوالحسن اصفهانی]]» اجازه تدریس داشت. متن این اجازه نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم. مخفی مباد، جناب مستطاب علم الأعلام، ابوالفضایل والفواضل، آقای میرزا محمدحسین فاضل تونی، دام فضله، که از افاضل مدرسین معقولند، از جانب احقر مأذون و مجازند در تدریس و افاضات علمیه. حرّره الأحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی».  
  
استاد بزرگوار، از كساني بود كه علم و دانش را كوثر و مطلوب بالذات مي دانند نه وسيله و ابزار تكاثر؛ بدين معني كه به راستي از اوان كودكي تشنه دريافت حقيقت و كسب دانش و فضيلت بود و از يادگرفتن و ياد دادن لذت مي برد. علم و دانش را پرارزش‌ترين و تحصيل آن را جدي‌ترين امور مي دانست.
+
آیت الله [[علامه حسن زاده آملی|حسن زاده آملی]] می نویسد: «این فقیر الی الله که می خواستم «شرح قیصری بر [[فصوص الحکم ابن عربی (کتاب)|فصوص الحکم]]» را شروع کنم، از استاد [[علامه شعرانی|علامه شعرانی]] رضوان الله علیه راهنمایی خواستم. آن جناب فرمود: «اگر آقای فاضل تونی قبول کند، خیلی خوب است.» بعد از آن، استاد شعرانی فرمود: «من وقتی به سن شما بودم و در [[تهران]] درس می خواندم، آقای فاضل تونی یکی از اساتید [[حوزه علمیه|حوزه علمیه]] اصفهان بود و آوازه ای بسزا و شهرت علمی تمام داشت». پس از شرح فصوص یاد شده، خواستم «[[شفا (کتاب)|شفا]]» را دو درسه بخوانم، چه این که یک درس از کتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانی مشغول بودم. باز از آن جناب راهنمایی خواستم که: اجازه می فرمایید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی (یکی از روحانیون نامدار آن روز تهران) بخوانم؟ در جوابم فرمود: «این آقا از خارج، حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نیست؛ طلبه باید پیش ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند، خیلی خوب است».
 +
[[پرونده:Manteq.jpg|thumb|left|منطق تقريرات يا جزوه منطق - یکی از آثار آیت الله فاضل تونی]]
  
اين بود كه چون درباره امور عادي زندگي سخن مي گفت، گاهي كلمات و جملات را به درستي ادا نمي كرد و حتي بعضي كلمات را شكسته بسته ادا مي فرمود ولي هنگام درس به كلي لحن تكلمش عوض مي شد و مطالب را شمرده و با طمأنينه شرح مي داد و مشكل‌ترين و پيچيده‌ترين معارف را با قوت بيان، ساده و روشن مي ساخت و درس خود را به آيات قرآني و اشعار مولانا و حافظ و شيخ محمود شبستري مي آراست. ضمن تدريس براي رفع خستگي دانشجويان غالباً مطالبي شيرين بيان مي كرد و كمتر جلسه درس ايشان بدون مزاح به پايان مي رسيد.
+
==آثار و تألیفات==
  
خود آن مرحوم را نيز گاه چنان خنده مي گرفت كه مدتي سخنش قطع مي شد. مجلس درس و بيان شيوايش به قدري جالب بود كه غالباً دانشجويان رشته‌هاي ديگر نيز در مواقع فراغت، حضور در جلسه درس او را مغتنم مي دانستند و مجذوب احاطه علمي، حضور ذهن، حافظه شگرف، حُسن بيان، ذوق، ظرافت، نيروي [[ايمان]] و صفا و سادگي مخصوص او مي شدند و سخنان او را به عنوان نُقلِ محافل در مجالس نقل مي كردند.
+
علامه فاضل تونی تقریباً از نعمت [[خط]] محروم بود و به زحمت می توانست چیزی بنویسد. حتی امضاء کردن نیز برای ایشان خالی از اشکال نبود؛ چه آن مرحوم فقط در ایام کودکی چند ماهی در مکتب مشق نوشته بود. پس از آن به واسطه قدرت حیرت انگیز حافظه، احتیاجی به ثبت و یادداشتِ مطالب نداشت؛ بنابراین، به ندرت ممکن بود چیزی بنویسد. به همین جهت آثار قلمی آن مرحوم معدود است و همان ها را هم معمولاً دیکته کرده و دیگران نوشته‌اند؛ این آثار عبارتند از:
  
هر كس چند جلسه به درس آن مرحوم حضور مي يافت، از وسعت علم و دانش و احاطه او در رشته‌هاي مختلف علوم اسلامي - بخصوص در ادبيات عرب و [[حكمت]] قديم - دستخوش اعجاب و حيرت مي شد، و مجذوب صفاي قلب و بي آلايشي و بي پيرايگي و صدق و صفا و [[اخلاص]] ايشان مي گشت و در سِلك مريدان آن وجود عزيز درمي‌آمد.
+
'''<I>۱. جزوه صرف:</I>'''
  
علامه فاضل از ذخاير و نوادر عصر ما و به حقيقت «بقيةالماضين و خيرالموجودين» بود و در بعضي از قسمت ها بديل و نظيري نداشت. مرحوم «آيت الله بروجردي» در نامه‌اي كه چند سال قبل از وفات فاضل بدو مرقوم داشته بود، وي را به عنوان «عمادالعلماء المتألّهين» مخاطب فرموده بود. وي همچنين از بزرگ مرجع عصر خود، مرحوم «آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني» اجازه تدريس داشت.  
+
این کتاب مشتمل بر تجزیه و ترکیب بخشی از آیات [[قرآن|قرآنی]] می باشد که در مؤسسه وعظ و خطابه سابق، دیکته کرده است. در این اثر نفیس، استاد تنها به تجزیه و ترکیب و ذکر نکات [[صرف|صرفی]] و [[علم نحو|نحوی]] اکتفا نکرده، بلکه به مناسبت هر [[آیه|آیه]]، نکاتی دقیق از [[تفسیر قرآن|تفسیر]]، [[علم معانی|معانی]]، [[علم بیان|بیان]]، [[کلام]]، [[حکمت]] و [[عرفان]] آورده است.
  
متن اين اجازه نامه چنين است: بسم الله الرحمن الرحيم. مخفي مباد، جناب مستطاب علم الأعلام، ابوالفضايل والفواضل، آقاي ميرزا محمدحسين فاضل توني، دام فضله، كه از افاضل مدرسين معقولند، از جانب احقر مأذون و مجازند در تدريس و افاضات علميه. حرّره الأحقر ابوالحسن الموسوي الاصفهاني (محل مهر).
+
'''<I>۲. تعلیقه بر شرح فصوص:</I>'''
  
'''مكارم اخلاق'''
+
تعلیقه ای بسیار عالمانه بر مقدمه کتاب «شرح [[فصوص الحکم ابن عربی (کتاب)|فصوص الحکم]]» قیصری است که متضمن برخی اشارات و دقایق عرفانی نیز می‌باشد. علامه فاضل تونی این رساله را نخست به عربی تنظیم کرده بود تا در حکم رساله دکترای او (برای تشخیص درجه معلومات) محسوب شود لکن چون طرح رساله عربی در مورد تشخیص پایه اطلاعات در قانون دانشگاه پیش بینی نشده بود، آن متن عربی را به فارسی درآورد و مقدمه‌ای بر آن نگاشت. این اثر نفیس با مقدمه استاد بدیع الزمان فروزانفر به چاپ رسیده است.
  
استاد بزرگوار آقاي فاضل، [[علم]] را با عمل توأم داشت و همچنان كه در زمينه علم و [[حكمت]] به عالي‌ترين درجه نايل آمده بود، از لحاظ [[تهذيب نفس]] و تزكيه باطن نيز به سرحدّ كمال رسيده و نسخه‌اي جامع و انساني كامل شده بود. در مقام تخليه در آن وجود شريف، سر سوزني كبر، خودبيني، تملق، ريا، حب شهرت و دلبستگي به دنيا ديده نمي شد و به واقع بر خودخواهي و خودپرستي - كه سرچشمه همه رذايل اخلاقي است - فايق آمده و از آلودگي ها پاك شده بود.
+
'''<I>۳. منتخب قرآن و نهج البلاغه:</I>'''
  
رفتار آن مرحوم بي اندازه طبيعي، خودماني و دور از تصنع و تكلف بود. ايام تابستان، غالباً عصرها از منزل بيرون مي آمد و ساعت ها در گوشه اي از مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري)، معمولاً زير ساعت، مي نشست و دانشجويان گرد آن عزيز حلقه مي زدند و مانند اين كه با يكي از دوستان و آشنايان خود سخن بگويند، با آن مرحوم حرف مي زدند و او با دقت به حرف همه گوش مي داد.
+
مجموعه‌ای است از آیات قرآنی و کلمات قصار و چند [[خطبه]] از [[نهج البلاغه]] به همراه شرح لغات مشکل آن.
  
از جمله مكارم اخلاقي او، وظيفه شناسي و وقت شناسي بود. هميشه سرساعت مقرر به وعده خود حاضر مي شد. هيچ كس به ياد ندارد كه مرحوم فاضل در طي سال هاي متمادي، حتي يك روز ديرتر از وقت معين به درس حاضر شده باشد. ورقه‌هاي دانشجويان را به دقت و با حوصله‌اي هر چه تمام‌تر از ابتدا تا به انتها مطالعه مي كرد و حتي اگر ورقه‌اي بد خط يا ناخوانا بود، به كسي كه مورد اعتمادش بود، مي فرمود آن ورقه را براي او بخواند تا نمره، كاملاً از روي [[عدالت]] و دقت داده شود.
+
'''<I>۴. صرف و نحو و قرائت (برای سال اول تا سوم دبیرستان):</I>'''
  
چون خبر مي يافت كه در همسايگي اش بيوه زني مستمند يا يتيمي بينوا هست، بي درنگ به كمك آنان مي شتافت. چهره‌اش چنان گشاده و متبسم بود كه ديدنش اندوه را از دل مي زدود. حتي در حال درد و مرض نيز همواره تبسمي بر لب داشت. هنگامي كه در «بيمارستان نجميه» براي عمل «پُرُستات» بستري بود، با اين كه عمل پرستات بسيار دردناك است، شكوه و شكايتي نكرد و قيافه محبوب و نوراني اش همواره منبسط بود. در همان حال درد هر كس از حال ايشان مي پرسيد، مي گفت: «خوب است، الحمدلله رب العالمين».
+
در تألیف این کتاب، استاد احمد بهمنیار و عبدالرحمن فرامرزی هم با آن مرحوم همکاری داشته‌اند. صرف هر سه جلد را مرحوم بهمنیار، متون و قرائت آن ها را فرامرزی و نحو آن ها را مرحوم فاضل تهیه کرده‌اند.
  
هر عيادت كننده اي به خوبي درمي يافت كه آن مرحوم از مراحل صبر و تسليم و شكر گذشته و به سرمنزل «رضا» رسيده است و «پسندد آن چه را جانان پسندد». در همان مدت كوتاه، چنان شده بود كه همه پزشكان و پرستاران به آن بزرگ، ارادت مي ورزيدند و مجذوب حُسنِ خلق و صفاي ايشان شده بودند.
+
'''<I>۵. منتخب کلیله و دمنه و ابن خلکان:</I>'''
  
«آيت الله حسن زاده آملي» درباره مكارم اخلاقي استادش مرحوم فاضل مي نويسد: من در همه مدتي كه با آن سالار و سرور و پدر روحانيم محشور بودم و از محضرش استفاده مي كردم، يك كلمه حرف تند و درشت و يك بار اخم و ترش رويي از او نديدم. فقط يك روز كه مي بايست اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشم، چند دقيقه دير شد؛ فرمود: چرا دير آمديد؟ عرض كردم: اختلاف افق از مدرسه مروي تا اين جا موجب اين تفاوت شده است. تبسم فرمود و شروع به درس نمود.
+
منتخبی است از «کلیله و دمنه»ی عربی عبدالله بن مقفع، و «وفیات الاعیان» [[ابن خلکان|ابن خلکان]]، با شرح و توضیح لغات مشکل آن دو.
  
آن بزرگوار (روحي فداه) خيلي خوش محضر بود. اصرار داشت كه درس ما در اول طلوع آفتاب باشد و به مطايبه مي فرمود: «در اين وقت هم استاد مي فهمد كه چه مي گويد، و هم شاگرد مي فهمد كه چه مي شنود. و چون آفتاب بالا آمده است، استاد مي فهمد كه چه مي گويد اما شاگرد نمي فهمد كه چه مي شنود؛ و در بعد از ظهر نه آن مي فهمد كه چه مي گويد و نه اين مي فهمد كه چه مي شنود!
+
'''<I>۶. ترجمه فنون سماع طبیعی شفا:</I>'''
  
حضرت استاد علامه فاضل توني، جامع معقول و منقول بود و به [[حق]] از ذخاير عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه‌اي بسيار سرشار و قوي داشت. در ادبيات تازي و پارسي، اديبي بارع و متضلع بود و از فقهاي بزرگي، مدارك اجتهاد داشت.
+
این کتاب ترجمه فن سماع از طبیعیات شفای [[ابن سینا|ابوعلی سینا]] با همکاری استاد محمدعلی فروغی است.<ref> فروغی در مقدمه ترجمه فن سماع طبیعی درباره این همکاری می نویسد: «البته به تنهایی جرأت اقدام به چنین امری نمی کردم و اگر دوستان دانشمندم تشجیع نمی فرمودند، این جسارت را نداشتم مخصوصاً استاد ارجمند، جامع معقول و منقول، آقا شیخ محمدحسین معروف به «فاضل تونی» مرا به این کار تشویق بلیغ فرمودند و از همه جهت چه در تصحیح اصل کتاب و چه در ترجمه و توضیح مشکلات، از هیچ گونه مساعدت دریغ ننمودند؛ چنان که من سپاسگزاری نتوانم کرد جز آن که آن دانشمند از راه عشق به معرفت و خدمت به علم و حکمت آن چه کرد، بی مضایقه و منت بود و از این رو من دل پیدا کردم و دست بکار بردم».</ref> برای ترجمه این کتاب، مدت چند سال با همت و کوششی که داشتند؛ دو روز معین در هفته را به این کار اختصاص داده بودند؛ یک روز فروغی به خانه جناب فاضل می آمد و یک روز ایشان به منزل فروغی می رفت. در این جلسات، نخست فاضل تونی متن عربی را می خواند و آن را ترجمه تحت اللفظی می کرد و سپس به شرح و تفسیر آن پرداخته و فروغی یادداشت برمی داشت. آن گاه فروغی به تنهایی آن ترجمه و توضیحات را مرتب و منقح می ساخت و هر فصلی را جداگانه با عبارات بسیار ساده تلخیص می نمود و سپس همه را به نظر آقای فاضل می رساند. سرانجام پس از چند سال مجاهده و صرف وقت، این اثر نفیس و شریف به طالبان فلسفه عرضه شد.
  
«دكتر ذبيح الله صفا» - كه مدت ها افتخار شاگردي علامه فاضل توني را داشته است - درباره مكارم اخلاق وي مي نويسد: «فاضل توني، براي شاگردان خود، پدري تمام عيار بود؛ پدري كه به اقتضاي اعمال فرزندان، مهرباني مي كرد يا خشمناك مي شد، سخن لطف آميز مي گفت يا تندي و خشونت مي نمود. از آسايش فرزندان خشنود مي شد و تأثر آنان قلب مهربانش را به درد مي آورد.
+
'''<I>۷. جزوه منطق:</I>'''
  
او دلي داشت به صفاي آب زلال، حيله و تزوير و چاره گري و بدانديشي را مطلقاً نمي شناخت و اصلاً درك نمي كرد. نظم و ترتيب او در زندگاني و در كار روزانه حتي در آخرين ايامي كه توانايي حركت داشت، سرمشق بود. علاقه به كار و درس و توجه به وظايفي كه بر عهده مي گرفت، هنوز هم ضرب المثل است.
+
شامل مطالبی که استاد در رشته [[فلسفه]] دانشکده ادبیات دیکته کرده است و دانشجویان یادداشت برداشته‌اند.
  
استاد فقيد من، علاقه به مطالعه و تحقيق را از جواني تا به پيري با خود همراه داشت. اگر در مدرسه بود، جز به تدريس زبان و ادب عربي و [[منطق]] و [[فلسفه]] و تفسير به امري ديگر اشتغال نمي ورزيد و همين كه به خانه مي رفت يكسر، راه اتاق كار خود را پيش مي گرفت و در آن جا با كتاب هايي كه پيش از خروج از خانه، كنار مسندش نهاده بود، دوباره سرگرم مي شد. به مطالعه كتب و رسايل گوناگون در [[حكمت]]، [[عرفان]]، [[كلام]] و علوم مختلف عقلي قديم، علاقه وافر داشت و كتابخانه ذي قيمت او به نُسَخ خوبي از اين مقولات انباشته بود.
+
'''<I>۸. حکمت قدیم (در طبیعیات):</I>'''
  
وي در ادب عربي، حكمت، علوم عقلي و كلام، بي ترديد از افراد انگشت شمار عهد خود بود و با حافظه بي نظيري كه داشت، هر چه از استادان معروف خود در [[مشهد]] و [[اصفهان]] فراگرفته بود، بي كم و كاست به ياد داشت و آن چه از راه مطالعه به دست آورده بود، تا هنگام وفات از كف نداد!
+
مطالبی است که استاد در رشته مزبور دیکته کرده است. این دو کتاب نفیس را آقای فاضل به هزینه خود به چاپ رساند و چون تصحیح چاپ آن دو را به یکی از دانشجویان واگذار کرده بود، متأسفانه اغلاط چاپی آن بسیار است.
  
فاضل توني در تعليم، هيچ گونه بخلي نداشت. در هر مبحثي كه پيش مي گرفت، از آن چه مي دانست، به قدر وسع و استعداد شاگردان، افاده معاني مي كرد و سخنان عالمانه او چون با امثال مختلف و گاه شوخي هاي جاندار آميخته مي شد، وسيله سودمندي براي فهم مطالب مشكل مي گرديد و مطلقاً به خستگي شنونده نمي انجاميد. كلاس پرارج و محضر شريفش هيچ وقت از فايده خالي نبود. حكايات و داستان ها و امثال گيرنده‌اي كه به تناسب موضوعاتِ جاريه، بيرون از ساعات درس مي گفت، اگر چه با شوخي ها و ظرافت ها همراه بود، ولي همه، حكايات از جاني آزموده و اطلاعاتي وسيع در مسايل مختلف مي كرد. اين است كه محضر او و سخنان پرلطفش هيچ گاه از ذهن نزديكان و دوستانش زدوده نمي شود».
+
'''<I>۹. الهیات:</I>'''
  
«دكتر رضازاده شفق» - يكي ديگر از ارادتمندان آقاي فاضل - نيز درباره آن فقيد سعيد مي نويسد: «وي گذشته از مقام شامخ در قواعد و اصول زبان تازي و ممارست در علوم اسلامي، از بلاغت و [[منطق]] و [[حكمت]]، خود مردي بود پاك نهاد و صميمي و خيرخواه. ريائي در كارش نبود و آن چه در دل داشت، مي گفت و اين جهت اخلاقي او در نزد شاگردانش بيشتر ظاهر و محسوس بود. مجالس درسش از تصنع (ساختگي بودن) مبرا بود و بسا جنبه گفت و شنيد داشت و شاگردان به آزادي، در مطالب درسي اظهارنظر مي كردند.
+
که آن را سال ها قبل دیکته نموده، ولی به چاپ نرسانیده بود. وقتی رئیس وقت دانشگاه تهران، دکتر علی اکبر سیاسی، از وجود آن اطلاع یافت، با اصرار و ابرام از جناب فاضل خواست تا آن را به چاپ برساند. سرانجام به همت وی اثر مزبور که از شاهکارهای علامه فاضل تونی است، توسط انتشارات دانشگاه به چاپ رسید.
  
فاضل بذله گويي و ظرافت را هم دوست مي داشت، حتي گاهي مي شد شاگردانِ بي مبالات و گستاخ خود را به زبان شوخي، سرزنش سخت مي‌كرده است. از خواص او پاكيزگي بود. هميشه دست و صورت و قبا و عبا و دستار او پاك و نظيف ديده مي شد و حياط و اطاق هاي خانه كوچك مهمان نواز او نيز حد اعلاي سليقه را نشان مي داد و دوست داشت مهمان‌هاي خود را در آن جا كه كانون دوستداران و خوشه چينانِ خوانِ دانش و احسانش بود، پذيرايي كند و در مصاحبت آنان غليان پاكيزه خود را راه اندازد». او در تمام مراحل حيات خود، مراتب تواضع و درويش منشي خود را حفظ كرد.
+
از ملاحظه آثار آن استاد بزرگ به خوبی معلوم می شود که به کلی از تصنع و تکلف احتراز داشته و مطالب مشکل و پیچیده [[فلسفه]] را با عباراتی روشن و صریح ادا کرده است و آن چه درباره سقراط گفته‌اند که «فلسفه را از آسمان به زمین آورد» درباره آثار فلسفی آن مرحوم هم صادق است. وقتی آن ها را با بعضی آثار فلسفی فارسی از قبیل «دانشنامه علایی» [[ابن سینا|ابن سینا]]، «درّةالتاج» [[قطب الدین شیرازی|قطب الدین شیرازی]]، «گوهر مراد» [[ملا عبدالرزاق لاهیجی|ملا عبدالرزاق لاهیجی]] و «اسرارالحکم» [[حاج ملاهادی سبزواری|حاج ملاهادی سبزواری]] مقایسه کنیم، درجه سادگی و حُسن تفهیم آثار آن مرحوم به خوبی معلوم می شود.
  
'''خصوصيات جسمي'''
+
==ویژگی‌های علمی و اخلاقی==
  
مرحوم فاضل، با اين كه جثه‌اي نحيف داشت، از سلامت مزاج و نشاط روحي به طور كامل برخوردار بود و در طي زندگي طولاني خود - جز يك مرتبه در اصفهان - به مرض سختي مبتلا نشده بود. ديدِ چشم و شنوايي گوش و قوه حافظه‌اش تا اواخر عمر وي ضعف و انحطاطي نداشت.
+
*استاد بزرگوار آقای فاضل، [[علم]] را با عمل توأم داشت و همچنان که در زمینه علم و [[حکمت]] به عالی‌ترین درجه نایل آمده بود، از لحاظ [[تهذیب نفس]] و تزکیه باطن نیز به سرحدّ کمال رسیده و نسخه‌ای جامع و انسانی کامل شده بود. در مقام تخلیه در آن وجود شریف، سر سوزنی [[کبر]]، خودبینی، تملق، [[ریا|ریا]]، حب شهرت و دلبستگی به دنیا دیده نمی شد و به واقع بر خودخواهی و خودپرستی - که سرچشمه همه رذایل اخلاقی است - فایق آمده و از آلودگی ها پاک شده بود.
  
حدود پنج سال قبل از رحلت، براي عمل غده پرستات چندي در «بيمارستان نجميه تهران» بستري شد و گروه زيادي از طبقات مختلف و مخصوصاً دوستان و همكاران آن مرحوم، به عيادتش آمدند و حتي برخي از آنان گاه يك روز در ميان، به بالين ايشان مي آمدند. عمل جراحي به خوبي انجام گرفت و پس از چندي از بيمارستان به منزل انتقال يافت و پس از گذراندن دوره نقاهت، با وجود ضعف، باز شروع به تدريس كرد.
+
*رفتار آن مرحوم بی اندازه طبیعی، خودمانی و دور از تصنع و تکلف بود. ایام تابستان، غالباً عصرها از منزل بیرون می آمد و ساعت ها در گوشه ای از مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)، معمولاً زیر ساعت، می نشست و دانشجویان گرد آن عزیز حلقه می زدند و مانند این که با یکی از دوستان و آشنایان خود سخن بگویند، با آن مرحوم حرف می زدند و او با دقت به حرف همه گوش می داد.
  
پس از چندي سكته اي عارض آن استاد شد كه باز به كوشش پزشكان و فداكاري همسرش در طي چند ماه، خطر آن هم مرتفع شد؛ ولي ديگر قادر به تدريس نبود و به تدريج بر اثر كبر سن، نيروي حياتي آن استاد عزيز رو به كاهش مي رفت و مانند چراغي كه به تدريج روغنش به تحليل رود، از انرژي و نيروي ايشان پيوسته كاسته مي شد، تا جايي كه ديگر قدرت خروج از منزل نداشت.
+
*از جمله مکارم اخلاقی او، وظیفه شناسی و وقت شناسی بود. همیشه سر ساعت مقرر به وعده خود حاضر می شد. هیچ کس به یاد ندارد که مرحوم فاضل در طی سال های متمادی، حتی یک روز دیرتر از وقت معین به درس حاضر شده باشد. ورقه‌های دانشجویان را به دقت و با حوصله‌ای هر چه تمام‌تر از ابتدا تا به انتها مطالعه می کرد و حتی اگر ورقه‌ای بد خط یا ناخوانا بود، به کسی که مورد اعتمادش بود، می فرمود آن ورقه را برای او بخواند تا نمره، کاملاً از روی [[عدالت]] و دقت داده شود.
  
در تمام اين مدت، همسر خداپرست و متقي‌اش، مردانه كمر خدمت بسته و مانند زنان تارك دنيا، خود را صميمانه وقف بر آن عالم رباني ساخته بود؛ پروانه صفت به گرد آن شمع مي گرديد، دستورهاي اطبا را با دقت اجرا مي كرد، از عيادت كنندگان پذيرايي مي نمود. كمتر استاد فاضل را تنها مي گذاشت و نمي گذاشت وي از تنهايي دلتنگ شود. براي بالا رفتن از تخت و پايين آمدن از آن، با كمال محبت كمكش مي كرد و مواظب خوراك و دوا و نظافت ايشان بود.
+
*مرحوم فاضل، با این که جثه‌ای نحیف داشت، از سلامت مزاج و نشاط روحی به طور کامل برخوردار بود و در طی زندگی طولانی خود - جز یک مرتبه در اصفهان - به مرض سختی مبتلا نشده بود. دیدِ چشم و شنوایی گوش و قوه حافظه‌اش تا اواخر عمر وی ضعف و انحطاطی نداشت.
  
'''آثار علمي'''
+
*چون خبر می یافت که در همسایگی اش بیوه زنی مستمند یا یتیمی بینوا هست، بی درنگ به کمک آنان می شتافت. چهره‌اش چنان گشاده و متبسم بود که دیدنش اندوه را از دل می زدود. حتی در حال درد و مرض نیز همواره تبسمی بر لب داشت. هنگامی که در «بیمارستان نجمیه» برای عمل «پُروستات» بستری بود، با این که عمل پروستات بسیار دردناک است، شکوه و شکایتی نکرد و قیافه محبوب و نورانی اش همواره منبسط بود. در همان حال درد هر کس از حال ایشان می پرسید، می گفت: «خوب است، الحمدلله رب العالمین». هر [[عیادت بیماران|عیادت]] کننده ای به خوبی درمی یافت که آن مرحوم از مراحل [[صبر]] و [[تسلیم|تسلیم]] و [[شکر|شکر]] گذشته و به سرمنزل «رضا» رسیده است و «پسندد آن چه را جانان پسندد». در همان مدت کوتاه، چنان شده بود که همه پزشکان و پرستاران به آن بزرگ، ارادت می ورزیدند و مجذوب [[حسن خلق|حُسنِ خلق]] و صفای ایشان شده بودند.
  
علامه فاضل توني تقريباً از نعمت خط محروم بود و به زحمت مي توانست چيزي بنويسد. حتي امضاء كردن نيز براي ايشان خالي از اشكال نبود؛ چه آن مرحوم فقط در ايام كودكي چند ماهي در مكتب مشق نوشته بود. پس از آن به واسطه قدرت حيرت انگيز حافظه، احتياجي به ثبت و يادداشتِ مطالب نداشت؛ بنابراين، به ندرت ممكن بود چيزي بنويسد. به همين جهت آثار قلمي آن مرحوم معدود است و همان ها را هم معمولاً ديكته كرده و ديگران نوشته‌اند؛ اين آثار عبارتند از:
+
*«آیت الله [[علامه حسن زاده آملی|حسن زاده آملی]]» درباره مکارم اخلاقی استادش مرحوم فاضل می نویسد: من در همه مدتی که با آن سالار و سرور و پدر روحانیم محشور بودم و از محضرش استفاده می کردم، یک کلمه حرف تند و درشت و یک بار اخم و ترش رویی از او ندیدم. فقط یک روز که می بایست اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشم، چند دقیقه دیر شد؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردم: اختلاف افق از مدرسه مروی تا این جا موجب این تفاوت شده است. تبسم فرمود و شروع به درس نمود. آن بزرگوار (روحی فداه) خیلی خوش محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد و به مطایبه می فرمود: «در این وقت هم استاد می فهمد که چه می گوید، و هم شاگرد می فهمد که چه می شنود. و چون آفتاب بالا آمده است، استاد می فهمد که چه می گوید اما شاگرد نمی فهمد که چه می شنود؛ و در بعد از ظهر نه آن می فهمد که چه می گوید و نه این می فهمد که چه می شنود! حضرت استاد علامه فاضل تونی، جامع معقول و منقول بود و به حق، از ذخایر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه‌ای بسیار سرشار و قوی داشت. در ادبیات تازی و پارسی، ادیبی بارع و متضلع بود و از فقهای بزرگی، مدارک اجتهاد داشت.»
  
'''<I>1. جزوه صرف:</I>'''
+
*«دکتر ذبیح الله صفا» - که مدت ها افتخار شاگردی علامه فاضل تونی را داشته است - درباره مکارم اخلاق وی می نویسد: «فاضل تونی، برای شاگردان خود، پدری تمام عیار بود؛ پدری که به اقتضای اعمال فرزندان، مهربانی می کرد یا خشمناک می شد، سخن لطف آمیز می گفت یا تندی و خشونت می نمود. از آسایش فرزندان خشنود می شد و تأثر آنان قلب مهربانش را به درد می آورد. او دلی داشت به صفای آب زلال، حیله و تزویر و چاره گری و بداندیشی را مطلقاً نمی شناخت و اصلاً درک نمی کرد. نظم و ترتیب او در زندگانی و در کار روزانه حتی در آخرین ایامی که توانایی حرکت داشت، سرمشق بود. علاقه به کار و درس و توجه به وظایفی که بر عهده می گرفت، هنوز هم ضرب المثل است. استاد فقید من، علاقه به مطالعه و تحقیق را از جوانی تا به پیری با خود همراه داشت. اگر در مدرسه بود، جز به تدریس زبان و ادب عربی و [[منطق]] و [[فلسفه]] و [[تفسیر قرآن|تفسیر]] به امری دیگر اشتغال نمی ورزید و همین که به خانه می رفت یکسر، راه اتاق کار خود را پیش می گرفت و در آن جا با کتاب هایی که پیش از خروج از خانه، کنار مسندش نهاده بود، دوباره سرگرم می شد. به مطالعه کتب و رسایل گوناگون در [[حکمت]]، [[عرفان]]، [[کلام]] و علوم مختلف عقلی قدیم، علاقه وافر داشت و کتابخانه ذی قیمت او به نُسَخ خوبی از این مقولات انباشته بود. وی در ادب عربی، حکمت، علوم عقلی و کلام، بی تردید از افراد انگشت شمار عهد خود بود و با حافظه بی نظیری که داشت، هر چه از استادان معروف خود در [[مشهد]] و [[اصفهان]] فراگرفته بود، بی کم و کاست به یاد داشت و آن چه از راه مطالعه به دست آورده بود، تا هنگام وفات از کف نداد! فاضل تونی در تعلیم، هیچ گونه بخلی نداشت. در هر مبحثی که پیش می گرفت، از آن چه می دانست، به قدر وسع و استعداد شاگردان، افاده معانی می کرد و سخنان عالمانه او چون با امثال مختلف و گاه شوخی های جاندار آمیخته می شد، وسیله سودمندی برای فهم مطالب مشکل می گردید و مطلقاً به خستگی شنونده نمی انجامید. کلاس پر ارج و محضر شریفش هیچ وقت از فایده خالی نبود. حکایات و داستان ها و امثال گیرنده‌ای که به تناسب موضوعاتِ جاریه، بیرون از ساعات درس می گفت، اگر چه با شوخی ها و ظرافت ها همراه بود، ولی همه، حکایات از جانی آزموده و اطلاعاتی وسیع در مسایل مختلف می کرد. این است که محضر او و سخنان پرلطفش هیچ گاه از ذهن نزدیکان و دوستانش زدوده نمی شود».
  
اين كتاب مشتمل بر تجزيه و تركيب بخشي از آيات قرآني مي باشد كه در مؤسسه وعظ و خطابه سابق، ديكته كرده است. در اين اثر نفيس، استاد تنها به تجزيه و تركيب و ذكر نكات صرفي و نحوي اكتفا نكرده، بلكه به مناسبت هر آيه، نكاتي دقيق از تفسير، معاني بيان، [[كلام]]، [[حكمت]] و [[عرفان]] آورده است.
+
*«دکتر رضازاده شفق» - یکی دیگر از ارادتمندان آقای فاضل - نیز درباره آن فقید سعید می نویسد: «وی گذشته از مقام شامخ در قواعد و اصول زبان تازی و ممارست در علوم اسلامی، از [[بلاغت]] و [[منطق]] و [[حکمت]]، خود مردی بود پاک نهاد و صمیمی و خیرخواه. ریائی در کارش نبود و آن چه در دل داشت، می گفت و این جهت اخلاقی او در نزد شاگردانش بیشتر ظاهر و محسوس بود. مجالس درسش از تصنع (ساختگی بودن) مبرا بود و بسا جنبه گفت و شنید داشت و شاگردان به آزادی، در مطالب درسی اظهارنظر می کردند. فاضل بذله گویی و ظرافت را هم دوست می داشت، حتی گاهی می شد شاگردانِ بی مبالات و گستاخ خود را به زبان شوخی، سرزنش سخت می‌کرده است. از خواص او پاکیزگی بود. همیشه دست و صورت و قبا و عبا و دستار او پاک و نظیف دیده می شد و حیاط و اطاق های خانه کوچک مهمان نواز او نیز حد اعلای سلیقه را نشان می داد و دوست داشت مهمان‌های خود را در آن جا که کانون دوستداران و خوشه چینانِ خوانِ دانش و احسانش بود، پذیرایی کند و در مصاحبت آنان غلیان پاکیزه خود را راه اندازد». او در تمام مراحل حیات خود، مراتب [[تواضع]] و درویش منشی خود را حفظ کرد.
  
'''<I>2. تعليقه بر شرح فصوص:</I>'''
+
*علامه فاضل به سبب صفای قلب و منزه بودن از هرگونه آلایش، شفقت و رقتی وصف ناشدنی داشت. اگر در کلاس درس، شعر یا مطلب تأثرانگیزی نقل می کرد، خود بیش از همه متأثر می شد... روزی در محضر استاد، سخن از «[[پروین اعتصامی|پروین اعتصامی]]» به میان آمد و چون مرحوم فاضل تا آن وقت از اشعار وی چیزی نشنیده بود، شعر معروف «کوزه شکسته» پروین را برای ایشان خواندم...<ref>کودکی کوزه ای شکست و گریست * که مرا پای خانه رفتن نیست ...</ref> با شنیدن این اشعار، حال استاد به نحو عجیبی تغییر یافت، چهره‌اش برافروخته شد و بسیار گریه کرد و از من خواست یک جلد دیوان پروین برای ایشان تهیه کنم. پس از چند روز که باز به خدمت ایشان رسیدم، فرمود: «تمام دیوان را من و خانواده از اول تا به آخر خواندیم» و از آن پس با اعجاب و احترامی خاص از پروین اعتصامی یاد می کرد.
  
تعليقه اي بسيار عالمانه بر مقدمه كتاب «شرح فصوص الحكم» قيصري است كه متضمن برخي اشارات و دقايق عرفاني نيز مي‌باشد. علامه فاضل توني اين رساله را نخست به عربي تنظيم كرده بود تا در حكم رساله دكتراي او (براي تشخيص درجه معلومات) محسوب شود لكن چون طرح رساله عربي در مورد تشخيص پايه اطلاعات در قانون دانشگاه پيش بيني نشده بود، آن متن عربي را به فارسي درآورد و مقدمه‌اي بر آن نگاشت. اين اثر نفيس با مقدمه استاد بديع الزمان فروزانفر به چاپ رسيده است.
+
==وفات==
  
'''<I>3. منتخب قرآن و نهج البلاغه:</I>'''
+
آیت الله [[علامه حسن زاده آملی|حسن زاده آملی]] می نویسد: «پس از مدت مدیدی که بسیاری از طبیعیات شفا را در نزد فاضل خواندم، خاطره ناگواری بدین شرح برایم روی آورد: در این درس شفا کسی با من شرکت نداشت و من تنها به محضرش تشرف می یافتم. یک روز چهارشنبه که روز آخر درس هفته بود، دیدم آن جناب رضوان الله علیه درست و موزون مطلب شفا را تقریر نمی فرماید و پریشان می گوید. من چند بار سؤال پیش آوردم و جواب قانع کننده‌ای نفرمود. چنین انگاشتم که شاید مانعی پیش آمده و درس را مطالعه نفرموده است.
  
مجموعه‌اي است از آيات قرآني و كلمات قصار و چند [[خطبه]] از [[نهج البلاغه]] به همراه شرح لغات مشكل آن.
+
روزهای پنج شنبه و جمعه و دیگر تعطیلی ها در محضر [[علامه شعرانی|علامه شعرانی]]، دروس ریاضی فرامی گرفتم، فردای آن روز چهارشنبه یاد شده، برای درس ریاضی به حضور استاد شعرانی شرفیاب شدم و در آن محضر نیز تنها بودم. بسیار خامی و بی ادبی از من سر زد که به استاد شعرانی عرض کردم: حضرت آقا! دیروز جناب فاضل تونی درس شفا را درست تقریر نفرمود، و من چند بار سؤال پیش آوردم ولکن از ایشان جواب موزون و مطبوع نشنیدم، به ناچار سکوت کردم و پیگیری نکردم.
  
'''<I>4. صرف و نحو و قرائت (براي سال اول تا سوم دبيرستان):</I>'''
+
استاد شعرانی در هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون این که سربلند کند و مرا نگاه کند، به حالت انقباض و گرفتگی چهره، با لحنی خاص و اعتراض آمیز فرمود: «درس ها و بحث هایت را کم کن و شفا را پیش مطالعه کن و در آن بیشتر زحمت بکش».
  
در تأليف اين كتاب، استاد احمد بهمنيار و عبدالرحمن فرامرزي هم با آن مرحوم همكاري داشته‌اند. صرف هر سه جلد را مرحوم بهمنيار، متون و قرائت آن ها را فرامرزي و نحو آن ها را مرحوم فاضل تهيه كرده‌اند.
+
من خاموش شدم، ولی انفعالی (خجالتی) شدید به من روی آورد که شاید استاد شعرانی این گستاخی را از من درباره خودش نیز احتمال دهد که در محضر استادان دیگر از ایشان هم، چنین بی ادبی از من صادر شود. تا فردای آن روز که روز جمعه بود و برای درس ریاضی تشرف حاصل کردم در حالی که آن حالت انفعال بر من حاکم بود. به محض نشستن رو کرد به من و فرمود: «آقا! آن اعتراض دیروز شما برای آقای فاضل تونی، حق با شما است؛ زیرا ایشان به سکته مغزی دچار شده است و الآن در بیمارستان بستری است و آن پریشانی گفتارش از رویداد طلیعه سکته بود».
  
'''<I>5. منتخب كليله و دمنه و ابن خلكان:</I>'''
+
پس از درس استاد شعرانی به بیمارستان رفتم. تا چشم آن جناب به من افتاد، به شدت گریست و مرا نیز به گریه آورد. دست و پایش را بوسیدم و عرض کردم: آقاجان! ما باید از شما صبر و سکینه و وقار بیاموزیم. جزاه الله سبحانه عنا احسن جزاء المعلمین».
  
منتخبي است از «كليله و دمنه»ي عربي عبدالله بن مقفع، و «وفيات الاعيان» ابن خلكان، با شرح و توضيح لغات مشكل آن دو.
+
علامه فیلسوف، حکیم فاضل تونی رضوان الله تعالی علیه پس از عمری تحقیق، تدریس و خدمت شایان به [[فرهنگ]] این مرز و بوم، عاقبت در ۸۲ سالگی (۱۳/۱۱/۱۳۳۹ شمسی) در منزل شخصی خود -واقع در محله عودلاجان- منادی حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت.
  
'''<I>6. ترجمه فنون سماع طبيعي شفا:</I>'''
+
ارادتمندان، جسد نحیف استاد را با احترام ویژه‌ای به شهر [[قم]] آورده و پس از [[زیارت]] دادن در حرم نورانی [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها در «قبرستان شیخان» دفن نمودند. چندی قبل به دستور شاگرد برجسته‌اش آیت الله [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی]]، سنگ لوح جدیدی بر مرقد آن حکیم متأله نصب گردید.<ref>در تدوین این اثر از «مجله دانشکده ادبیات تهران، ویژه‌نامه فاضل تونی» و «در آسمان معرفت، آیت الله حسن زاده آملی» و... بهره برده‌ام. در پایان از حضرت آیت الله جوادی آملی که با رؤیت مقاله و ارائه نظر، مقاله را اتقان بیشتری بخشیدند، تشکر می شود.</ref>
  
اين كتاب ترجمه فن سماع از طبيعيات شفاي ابوعلي سينا با همكاري استاد محمدعلي فروغي است.<ref> فروغي در مقدمه ترجمه فن سماع طبيعي درباره اين همكاري مي نويسد: «البته به تنهايي جرأت اقدام به چنين امري نمي كردم و اگر دوستان دانشمندم تشجيع نمي فرمودند، اين جسارت را نداشتم مخصوصاً استاد ارجمند، جامع معقول و منقول، آقا شيخ محمدحسين معروف به «فاضل توني» مرا به اين كار تشويق بليغ فرمودند و از همه جهت چه در تصحيح اصل كتاب و چه در ترجمه و توضيح مشكلات، از هيچ گونه مساعدت دريغ ننمودند؛ چنان كه من سپاسگزاري نتوانم كرد جز آن كه آن دانشمند از راه عشق به معرفت و خدمت به [[علم]] و [[حكمت]] آن چه كرد، بي مضايقه و منت بود و از اين رو من دل پيدا كردم و دست بكار بردم».</ref> براي ترجمه اين كتاب، مدت چند سال با همت و كوششي كه داشتند؛ دو روز معين در هفته را به اين كار اختصاص داده بودند؛ يك روز فروغي به خانه جناب فاضل مي آمد و يك روز ايشان به منزل فروغي مي رفت.
+
==در رثای استاد==
  
در اين جلسات، نخست فاضل توني متن عربي را مي خواند و آن را ترجمه تحت اللفظي مي كرد و سپس به شرح و تفسير آن پرداخته و فروغي يادداشت برمي داشت. آن گاه فروغي به تنهايي آن ترجمه و توضيحات را مرتب و منقح مي ساخت و هر فصلي را جداگانه با عبارات بسيار ساده تلخيص مي نمود و سپس همه را به نظر آقاي فاضل مي رساند. سرانجام پس از چند سال مجاهده و صرف وقت، اين اثر نفيس و شريف به طالبان فلسفه عرضه شد.
+
اشعاری که در پی می آید، اثر طبع لطیف مرحوم «[[جلال الدین همایی|جلال الدین همایی]]» (سنا) در رثا و ستایش مرحوم فاضل تونی است. همایی در این اشعار، ماده تاریخ درگذشت آن مرحوم را کلمه «فاضل تونی» به اضافه ۳ آورده، که ۱۳۸۰ می شود چرا که وی متولد ۱۲۹۸ قمری و متوفای ۱۳۸۰ قمری است. ابیاتی که بر سنگ لوح فاضل نوشته شده، برگرفته از همین شعر است:
  
'''<I>7. جزوه منطق:</I>'''
+
فاضل تونی آن که داشت به فضل * اشتهار و بلند آوایی
  
شامل مطالبي كه استاد در رشته [[فلسفه]] دانشكده ادبيات ديكته كرده است و دانشجويان يادداشت برداشته‌اند.
+
کرده در کسب علم و دانش، صرف * همه ایام عهد بُرنایی
  
'''<I>8. حكمت قديم (در طبيعيات):</I>'''
+
بود نامش حسین و خُلق حسن * شُهره در علم و فضل و دانایی
  
مطالبي است كه استاد در رشته مزبور ديكته كرده است. اين دو كتاب نفيس را آقاي فاضل به هزينه خود به چاپ رساند و چون تصحيح چاپ آن دو را به يكي از دانشجويان واگذار كرده بود، متأسفانه اغلاط چاپي آن بسيار است.
+
هم به تقوا و دین مُسلم بود * هم به درس و فنون مُلایی
  
'''<I>9. الهيات:</I>'''
+
به کفاف معیشتی، خرسند * از همه جاه و مال دنیایی
  
كه آن را سال ها قبل ديكته نموده، ولي به چاپ نرسانيده بود. وقتي رئيس وقت دانشگاه تهران، دكتر علي اكبر سياسي، از وجود آن اطلاع يافت، با اصرار و ابرام از جناب فاضل خواست تا آن را به چاپ برساند. سرانجام به همت وي اثر مزبور كه از شاهكارهاي علامه فاضل توني است، توسط انتشارات دانشگاه به چاپ رسيد.
+
بود اندر جوانی و پیری * همه در کار دانش افزایی
  
از ملاحظه آثار آن استاد بزرگ به خوبي معلوم مي شود كه به كلي از تصنع و تكلف احتراز داشته و مطالب مشكل و پيچيده [[فلسفه]] را با عباراتي روشن و صريح ادا كرده است و آن چه درباره سقراط گفته‌اند كه «فلسفه را از آسمان به زمين آورد» درباره آثار فلسفي آن مرحوم هم صادق است. وقتي آن ها را با بعضي آثار فلسفي فارسي از قبيل «دانشنامه علايي» ابن سينا، «درّةالتاج» قطب الدين شيرازي، «گوهر مراد» ملا عبدالرزاق لاهيجي و «اسرارالحكم» حاج ملا هادي سبزواري مقايسه كنيم، درجه سادگي و حُسن تفهيم آثار آن مرحوم به خوبي معلوم مي شود.
+
قُرب پنجاه سال در فرهنگ * کرد خدمت به صدق و خوش رایی
  
'''حكايات'''
+
علم و تعلیم را یکی شده بود * علت فاعلیش با غایی
  
'''<I>رضا به قضا:</I>'''
+
چون به هشتاد و دو رسیدش سال * رخت بست از جهان غوغایی
  
«دكتر محمد خوانساري» درباره مقام تسليم آن مرحوم در مقابل اراده پروردگار، مي گويد: «در ايامي كه مرحوم استاد براي عمل جراحي در بيمارستان بستري شده بود، روزي ايشان را بسيار افسرده و ملول و نگران ديدم و حالتي آميخته از حزن و نگراني و ترس در سيماي آن مرحوم مشاهده كردم. حوصله سخن گفتن و سخن شنيدن نداشت. عرض كردم: دردي داريد؟ فرمود: نه. گفتم: خبر تازه‌اي شده؟ فرمود: نه. سرانجام استاد را قسم دادم كه علت گرفتگي خود را بيان كند. ديگر نتوانست خودداري كند، به شدت منقلب شد و به سختي گريست و فرمود: نگراني و اندوه من از اين است كه شايد گناهي كرده‌ام و اينك به عقوبت آن دچار شده‌ام و مي ترسم مبادا مغضوب و رانده درگاه شده باشم والا تحمل درد جسماني دشوار نيست. گفتم: لقمان را حكمت آموختن، دور از ادب است ولي «بلا» هميشه نشان قهر نيست، بلكه گاهي نيز عين لطف است. فرمود: اگر چنين باشد، اين آفت، عين راحت است».
+
رفت در بزمگاه قدس و شدند * قدسیانش به بزم آرایی
  
'''<I>شفقت:</I>'''
+
خواستم سال فوت او ز «سنا» * که در این فن بودش یکتایی
  
علامه فاضل به سبب صفاي قلب و منزه بودن از هرگونه آلايش، شفقت و رقتي وصف ناشدني داشت. اگر در كلاس درس، شعر يا مطلب تأثرانگيزي نقل مي كرد، خود بيش از همه متأثر مي شد. روزي اشعار ذيل را - كه از سعدي است - در كلاس درس خواند:
+
گفت تاریخ: «فاضل تونی» است * چون سه بر جمع آن بیافزایی
  
پدر مرده را سايه بر سر فكن × غبارش بيفشان و خارش بكن
+
همچنین، استاد همایی به مناسبت دیدن عکس جناب فاضل، فی البداهه [[قطعه]] ذیل را سروده است:
  
الا تا نگريد، كه عرش عظيم × بلرزد همي چون بگريد يتيم
+
فاضل تونی، ای یگانه دهر * ای ز دانشوران عالم طاق
  
چو بيني يتيمي سرافكنده پيش × مزن بوسه بر روي فرزند خويش
+
عکس روی تو دیدم و گردید * دل به دیدار روی تو مشتاق
  
و چنان حال آن بزرگ تغيير يافت كه نتوانست بقيه اشعار را بخواند.<ref> دكتر خوانساري.</ref>
+
هو عِلماً لدی الأماثل فردٌ * هو فضلاً علی الأفاضل فاق
  
'''<I>رقت قلب:</I>'''
+
و فراقُ الحبیب عَزَّ عَلَی * ذابَ قلبُ «السّنا» من الأشواق
 
+
==پانویس==
روزي در محضر استاد، سخن از «پروين اعتصامي» به ميان آمد و چون مرحوم فاضل تا آن وقت از اشعار وي چيزي نشنيده بود، شعر معروف «كوزه شكسته» پروين را براي ايشان خواندم:
+
<references />
 
 
كودكي كوزه اي شكست و گريست × كه مرا پاي خانه رفتن نيست
 
 
 
چه كنم اوستاد اگر پرسد؟ × كوزه آب از اوست، از من نيست
 
 
 
چه كنم گر طلب كند تاوان؟ × خجلت و شرم، كم ز مردن نيست
 
 
 
چيزها ديده و نخواسته‌ام × دل من هم دل است، آهن نيست
 
 
 
روي مادر نديده‌ام هرگز × چشم طفل يتيم، روشن نيست
 
 
 
كودكان گريه مي كنند و مرا × فرصتي بهر گريه كردن نيست.
 
 
 
با شنيدن اين اشعار، حال استاد به نحو عجيبي تغيير يافت، چهره‌اش برافروخته شد و بسيار گريه كرد و از من خواست يك جلد ديوان پروين براي ايشان تهيه كنم. پس از چند روز كه باز به خدمت ايشان رسيدم، فرمود: «تمام ديوان را من و خانواده از اول تا به آخر خوانديم» و از آن پس با اعجاب و احترامي خاص از پروين اعتصامي ياد مي كرد.
 
 
 
فاضل توني در سال هاي آخر عمر، مخصوصاً در ماه‌هاي خانه‌نشيني و زمين‌گيري، چنان نازك دل شده بود كه از شنيدن مطالب تأثرانگيز بي اختيار بلند مي گريست و مانند باران، اشك از چشم‌ها فرو مي باريد و به هيچ وجه قادر به خويشتن داري نبود. همسر آن مرحوم كه به خوبي از رقت قلب و درجه رحم و شفقت ايشان آگاه بود، از راه دلسوزي، روزنامه ها را اول خود مي خواند و شماره هايي را كه شامل مطالب تأثرانگيز بود، وي پنهان مي ساخت.
 
 
 
'''علت نامگذاري به «فاضل»'''
 
 
 
ايشان مي فرمود: «عادت مرحوم اديب نيشابوري اين بود كه درس هر روز را مي بايستي يكي از شاگردان بخواند. در روز چهارم، نوبت به من رسيد، كه از ديگران بهتر خواندم. مرحوم اديب گفت: «اين رجلِ (مرد) فاضل كيست؟!» مرا پيش خود خواند و در پهلوي خود نشانيد، بدين سبب از آن روز به «فاضل» مشهور شدم».
 
 
 
'''اشعار استاد همايي'''
 
 
 
«دكتر محمد خوانساري» - كه سال ها افتخار شاگردي علامه فاضل توني را داشته است - مي گويد: «به خوبي در نظر دارم كه روزي استاد دانشمند، مرحوم «جلال الدين همايي» به مناسبت ديدن عكس جناب فاضل، في البداهه قطعه ذيل را سرود:
 
 
 
فاضل توني، اي يگانه دهر × اي ز دانشوران عالم طاق
 
 
 
عكس روي تو ديدم و گرديد × دل به ديدار روي تو مشتاق
 
 
 
هو عِلماً لدي الأماثل فردٌ × هو فضلاً علي الأفاضل فاق
 
 
 
و فراقُ الحبيب عَزَّ عَلَيَّ × ذابَ قلبُ «السّنا» من الأشواق.
 
 
 
'''علامه شعراني و فاضل'''
 
 
 
آيت الله حسن زاده آملي مي نويسد: «اين فقير الي الله كه مي خواستم «شرح قيصري بر فصوص الحكم» را شروع كنم، از استاد علامه شعراني رضوان الله عليه راهنمايي خواستم. آن جناب فرمود: «اگر آقاي فاضل توني قبول كند، خيلي خوب است.» بعد از آن، استاد شعراني فرمود: «من وقتي به سن شما بودم و در تهران درس مي خواندم، آقاي فاضل توني يكي از اساتيد حوزه علمي اصفهان بود و آوازه اي بسزا و شهرت علمي تمام داشت».
 
 
 
پس از شرح فصوص ياد شده، خواستم «شفا» را دو درسه بخوانم، چه اين كه يك درس از كتاب نفس آن را در محضر استاد شعراني مشغول بودم. باز از آن جناب راهنمايي خواستم كه: اجازه مي فرماييد شفا را از اول طبيعيات نزد فلاني (يكي از روحانيون نامدار آن روز تهران) بخوانم؟ در جوابم فرمود: «اين آقا از خارج، حرف و مطلب خيلي مي داند ولي ملاي كتابي نيست؛ طلبه بايد پيش ملاي كتابي درس بخواند. اگر آقاي فاضل توني درس شفا را براي شما قبول كند، خيلي خوب است».
 
 
 
'''سكته مغزي'''
 
  
آيت الله حسن زاده آملي مي نويسد: «پس از مدت مديدي كه بسياري از طبيعيات شفا را در نزد فاضل خواندم، خاطره ناگواري بدين شرح برايم روي آورد: در اين درس شفا كسي با من شركت نداشت و من تنها به محضرش تشرف مي يافتم. يك روز چهارشنبه كه روز آخر درس هفته بود، ديدم آن جناب رضوان الله عليه درست و موزون مطلب شفا را تقرير نمي فرمايد و پريشان مي گويد. من چند بار سؤال پيش آوردم و جواب قانع كننده‌اي نفرمود. چنين انگاشتم كه شايد مانعي پيش آمده و درس را مطالعه نفرموده است.
+
==منابع==
  
روزهاي پنج شنبه و جمعه و ديگر تعطيلي ها در محضر استاد شعراني، دروس رياضي فرامي گرفتم، فرداي آن روز چهارشنبه ياد شده، براي درس رياضي به حضور استاد شعراني شرفياب شدم و در آن محضر نيز تنها بودم. بسيار خامي و بي ادبي از من سر زد كه به استاد شعراني عرض كردم: حضرت آقا! ديروز جناب فاضل توني درس شفا را درست تقرير نفرمود، و من چند بار سؤال پيش آوردم ولكن از ايشان جواب موزون و مطبوع نشنيدم، به ناچار سكوت كردم و پيگيري نكردم.
+
*محمد ترابیان فردوسی، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۱۶، صفحه ۳۷، ۶۱.
 +
*لغت نامه دهخدا، ذیل واژه فاضل تونی، در دسترس در [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D9%81%D8%A7%D8%B6%D9%84+%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C واژه یاب]، بازیابی: ۲۳ بهمن ۱۳۹۲.
 +
*[[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، مدخل "تونی" از محمد خوانساری.
  
استاد شعراني در هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون اين كه سربلند كند و مرا نگاه كند، به حالت انقباض و گرفتگي چهره، با لحني خاص و اعتراض آميز فرمود: «درس ها و بحث هايت را كم كن و شفا را پيش مطالعه كن و در آن بيشتر زحمت بكش».
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 
+
<gallery mode="packed" heights="170">
من خاموش شدم، ولي انفعالي (خجالتي) شديد به من روي آورد كه شايد استاد شعراني اين گستاخي را از من درباره خودش نيز احتمال دهد كه در محضر استادان ديگر از ايشان هم، چنين بي ادبي از من صادر شود. تا فرداي آن روز كه روز جمعه بود و براي درس رياضي تشرف حاصل كردم در حالي كه آن حالت انفعال بر من حاكم بود. به محض نشستن رو كرد به من و فرمود: «آقا! آن اعتراض ديروز شما براي آقاي فاضل توني، حق با شما است؛ زيرا ايشان به سكته مغزي دچار شده است و الآن در بيمارستان بستري است و آن پريشاني گفتارش از رويداد طليعه سكته بود».
+
پرونده:تونی (3).jpg|محمدحسین تونی
 
+
پرونده:تونی (1).jpg|قبر محمدحسین تونی در قبرستان شیخان قم
پس از درس استاد شعراني به بيمارستان رفتم. تا چشم آن جناب به من افتاد، به شدت گريست و مرا نيز به گريه آورد. دست و پايش را بوسيدم و عرض كردم: آقاجان! ما بايد از شما صبر و سكينه و وقار بياموزيم. جزاه الله سبحانه عنا احسن جزاء المعلمين».
+
پرونده:تونی (2).jpg|مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی اثری از محمدحسین تونی
 
+
</gallery>
'''آرزوي فاضل'''
 
 
 
آيت الله حسن زاده آملي مي نويسد: مرحوم فاضل توني در آخر ديباچه رساله الهيات مي فرمايد: «پس اكنون كه آفتاب عمر من به اُفول مي گرايد، از اين توفيقي كه حاصل شد، بسيار شاكر و سپاسگزارم، چه شايد اين آخرين اثري باشد كه از من به چاپ مي رسد و همچون فرزند روحاني عزيز از من به يادگار مي ماند».
 
 
 
اين عبارت اخير كه فرمود: «همچون فرزند روحاني...» بدين نظر است كه آن جناب را اصلاً فرزندي نبود. شگفت اين كه با آن همه تنگدستي و سختي ها و ناگواري ها كه زمان تحصيل در تون و [[مشهد]] و [[اصفهان]] و تهران ديد، آرزويش اين بود كه اگر فرزندي داشت، روحاني و در مسير پدر باشد! «وفي ذلك فليتنافس المتنافسون».
 
 
 
'''رحلت'''
 
 
 
علامه فيلسوف، حكيم فاضل توني رضوان الله تعالي عليه پس از عمري تحقيق، تدريس و خدمت شايان به فرهنگ اين مرز و بوم، عاقبت در 82 سالگي (13/11/1339 ش.) در منزل شخصي خود - واقع در محله عودلاجان، خيابان ماشين، كوچه حمام نواب (حدود سرچشمه)- منادي حق را لبيك گفت و به سراي باقي شتافت.
 
 
 
ارادتمندان، جسد نحيف استاد را با احترام ويژه‌اي به شهر [[قم]] آورده و پس از [[زيارت]] دادن در حرم نوراني [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها در «قبرستان شيخان» دفن نمودند. چندي قبل به دستور شاگرد برجسته‌اش آيت الله جوادي آملي، سنگ لوح جديدي بر مرقد آن حكيم متأله نصب گرديد. اكنون مقبره حكيم فاضل توني در قبرستان شيخان قم، مشهور و محل [[زيارت]] ارباب [[معرفت]] و [[علم]] است.
 
 
 
'''در رثاي استاد'''
 
 
 
اشعاري كه در پي مي آيد، اثر طبع لطيف مرحوم استاد «جلال الدين همايي» (سنا) در رثا و ستايش مرحوم فاضل توني است. همايي در اين اشعار، ماده تاريخ درگذشت آن مرحوم را كلمه «فاضل توني» به اضافه 3 آورده، كه 1380 مي شود چرا كه وي متولد 1298 و متوفاي 1380 ق است. ابياتي كه بر سنگ لوح فاضل نوشته شده، برگرفته از همين شعر است:
 
 
 
فاضل توني آن كه داشت به فضل × اشتهار و بلند آوايي
 
 
 
كرده در كسب علم و دانش، صرف × همه ايام عهد بُرنايي
 
 
 
بود نامش حسين و خُلق حسن × شُهره در علم و فضل و دانايي
 
 
 
هم به [[تقوا]] و دين مُسلم بود × هم به درس و فنون مُلايي
 
 
 
به كفاف معيشتي، خرسند × از همه جاه و مال دنيايي
 
 
 
بود اندر جواني و پيري × همه در كار دانش افزايي
 
 
 
قُرب پنجاه سال در فرهنگ × كرد خدمت به صدق و خوش رايي
 
 
 
علم و تعليم را يكي شده بود × علت فاعليش با غايي
 
 
 
چون به هشتاد و دو رسيدش سال × رخت بست از جهان غوغايي
 
 
 
رفت در بزمگاه قدس و شدند × قدسيانش به بزم آرايي
 
 
 
خواستم سال فوت او ز «سنا» × كه در اين فن بودش يكتايي
 
 
 
گفت تاريخ: «فاضل توني»است × چون سه بر جمع آن بيافزايي
 
 
 
به روح حكيم بزرگ تون درود مي فرستيم. «در تدوين اين اثر از «مجله دانشكده ادبيات تهران، ويژه‌نامه فاضل توني» و «در آسمان معرفت، آيت الله حسن زاده آملي» و... بهره برده‌ام. در پايان از حضرت آيت الله جوادي آملي كه با رؤيت مقاله و ارائه نظر، مقاله را اتقان بيشتري بخشيدند، تشكر مي شود.
 
 
 
==پانویس ==
 
<references />
 
===منبع===
 
  
محمد ترابيان فردوسي, ستارگان حرم، جلد 16، صفحه 37، 61.
+
[[رده:علمای قرن چهاردهم|فاضل تونی،محمدحسین]]
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
+
[[رده:ادیبان]]
 +
[[رده:فقیهان]]
 +
[[رده:فیلسوفان]]
 +
[[رده:مدرسین دانشگاه]]
 +
[[رده:مدفونین در قبرستان شیخان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۵

علامه محمدحسین فاضل تونی (۱۳۸۰-۱۲۹۸ ق) از اساتید بزرگ فقه و عرفان و ادب معاصر بود. وی در حکمت از شاگردان جهانگیرخان قشقایی به شمار می رفت. فاضل تونی از سوی آیت الله بروجردی به عنوان «عمادالعلماء المتألّهین» خطاب شده بود و همچنین از جانب آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی اجازه تدریس داشت. آیت الله حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی از شاگردان برجسته او هستند.

Tooni.jpg
نام کامل محمدحسین تونی
زادروز ۱۲۹۸ قمری
زادگاه تون خراسان جنوبی
وفات ۱۳۸۰ قمری
مدفن قم - قبرستان شیخان

Line.png

اساتید

جهانگیر خان قشقایی، آخوند فشارکی، آقا میرزا هاشم اشکوری، ...

شاگردان

علامه حسن زاده آملی، آیت الله جوادی آملی ، ...

آثار

جزوه صرف، تعلیقه بر شرح فصوص، منتخب قرآن و نهج البلاغه، ...

ولادت و خاندان

ادیب یگانه و حکیم فرزانه، علامه آیت الله آقا شیخ محمدحسین فاضل تونی در شب ۲۵ محرم سال ۱۲۹۸ قمری در «تون»[۱] در خانواده‌ای از اهل فضل و تقوا دیده به جهان گشود. پدرش ملا عبدالعظیم، واعظ بود و در تون (فردوس کنونی) و حوالی آن شهرت بسزا و محبوبیتی خاص داشت.

در مورد علت نامگذاری وی به «فاضل»، خود ایشان می گوید: «عادت مرحوم ادیب نیشابوری این بود که درس هر روز را می بایستی یکی از شاگردان بخواند. در روز چهارم، نوبت به من رسید، که از دیگران بهتر خواندم. مرحوم ادیب گفت: «این رجلِ فاضل کیست؟!» مرا پیش خود خواند و در پهلوی خود نشانید، بدین سبب از آن روز به «فاضل» مشهور شدم».

تحصیلات و استادان

ملا عبدالعظیم واعظ تونی - پدر علامه فاضل تونی - پیش از آن که فرزندش به سن تعلم برسد، او را به مکتب سپرد و آن کودک صاحب قریحه با شوقی تمام، سرگرم تحصیل شد. خواندن را به اندک مدتی آموخت، چند ماهی نیز به تمرین نوشتن پرداخت و بلافاصله به تحصیل مقدمات عربی پرداخت و تمام قرآن را به حافظه سپرد. سه-چهار سالی از تحصیل وی نگذشت که ملا عبدالعظیم به جوار رحمت حق پیوست ولی این موجب وهن و فتوری در عزم راسخ فاضل نشد و پس از چندی به تحصیل ادبیات عرب پرداخت.

وی در همان زادگاهش کتاب «البهجة المرضیة» معروف به سیوطی را نزد ملا محمدباقر تونی، و «مغنی اللبیب» ابن هشام را نزد آقا میرزا حسین به اتمام رسانید و مقداری از «مطول» را هم فراگرفت.

از همان عهد کودکی، آثار بزرگی از چهره اش هویدا بود. قدرت حافظه و حدت ذهن و سرعت فراگیری‌اش به حدی بود که تحسین و تعجب همگان را برمی انگیخت. چندی نگذشت که در همان زادگاهش سرآمدِ اقران شد و افراد متمکن، فرزندان خود را برای تحصیل یا مباحثه به خدمتش می فرستادند. چون به ۱۷ سالگی رسید، دیگر محیط محدود «تون» را برای خود کوچک یافت و ناچار برای استفاده از محضر اساتید بزرگ، وطن و خاندان را ترک کرده و به مشهد مقدس عزیمت کرد و برای ادامه تحصیل در آن جا رحل اقامت افکند.

در مشهد، در مدرسه نواب به درس مطول مرحوم «ادیب نیشابوری اول» حاضر می شد. یک قسمت مطول را هم از دانشمند کم نظیر، مرحوم «آقا میرزا عبدالرحمن مدرس شیرازی» آموخت. با این که علوم ریاضی چندان مورد استقبال طلاب نبود، با شوق و شور تمام محضر مرحوم «آقا میرزا عبدالرحمن» را برای آموختن «خلاصة الحساب» شیخ بهایی و هیئت و نیز نجوم و «تحریراقلیدس» مغتنم دانست و در تمام آن ها تبحر یافت. وی برای آموختن فقه و اصول به محضر «حجة الاسلام بجنوردی» حاضر می شد و از درس معالم مرحوم «شیخ اسماعیل قاینی» نیز استفاده می کرد.

هجرت به اصفهان:

شش سال در مشهد مقدس ماند و با جِد و جهد و هوش و حافظه سرشار خود از محضر استادان بزرگ آن خطه بهره‌ها برد. آن گاه به همراهی مرحوم شیخ محمد - که بعدها در اصفهان به «شیخ محمد حکیم» معروف شد و طالبان حکمت قدیم را از محضر پربرکت خود بهره‌مند ساخت - به جانب دارالعلم اصفهان رهسپار گشت تا به تحصیل فلسفه و حکمت و تکمیل فقه و اصول بپردازد.

اصفهان در آن هنگام مهد علم و دانش بود و بازار علوم دینی و فلسفی رونقی بسزا داشت. قریب دو هزار و پانصد طلبه پرشور و با حرارت در حوزه‌های مختلف علمی آن شهر مشغول استفاده بودند و برخی از آنان مانند مرحوم «آیت الله بروجردی» بعدها به بالاترین مدارج علمی نایل آمدند. در اصفهان با شیخ محمد، حجره محقری گرفتند و مدتی با هم به مباحثه و تحصیل پرداختند. در ماه‌های اول ورود به اصفهان، چون غریب و بی آشنا بودند و شهریه کافی نداشتند، از لحاظ معیشت بسیار در مضیقه به سر می بردند.

بسیار اتفاق می افتاد که مرحوم استاد، غذای کافی برای رفع گرسنگی نمی یافت و اگر می یافت، از نان و ماست، یا نان و پیاز، یا نان و پنیر تجاوز نمی کرد. مکرر می فرمود: «سالی در مشهد مقدس (یا اصفهان) که مشغول تحصیل بودم، در ماه مبارک رمضان آن سال فقط سه سحر با نان و ماست به سر بردم، و بقیه را بر اثر تنگدستی با نان و پیاز. ولی صفای باطن و لذت روحی و معنوی را در همان سال یافتم».

استاد فقید به واسطه تعفف و مناعت طبع هرگز کسی را از حال خود آگاه نمی ساخت؛ حتی وقتی تجار خیر، طلاب را به افطار دعوت می کردند، برای این که از درس و مباحثه بازنماند، از اجابت دعوت آنان سرباز می زد و به آن چه داشت، قناعت می ورزید.

از همان روزهای اول به درس حکمت مرحوم «جهانگیرخان قشقایی» حاضر شد و شیفته و دلباخته آن استاد فرزانه گشت. مرحوم جهانگیرخان دوره منظومه حکیم سبزواری را در مدت شش سال تدریس می کرد، که البته قسمت اعظم مطالبِ «شفا» و «اسفار» نیز در ضمن آن بیان می شد.

آقای فاضل در سومین دوره‌ای که جهانگیرخان تدریس منظومه را آغاز کرد، به محضر او پیوست و در تمام مدت شش سال (جز موقعی که به مرض حصبه مبتلا شده بود) حتی یک روز از درس آن بزرگ، غفلت نکرد. در روز شروع، قریب یکصد و بیست تن طلبه حضور داشتند ولی به تدریج که مباحث، پیچیده و مشکل می شد، عده طلاب رو به کاهش می نهاد. عده‌ای در مبحث «وجود ذهنی» به تحلیل رفتند و عده دیگر در مبحث «عاقل و معقول» و هکذا...

ایشان به موازات تحصیل حکمت، برای تحصیل فقه از حوزه‌های درسی علمای بزرگ اصفهان چون: مرحوم «سید محمدصادق خاتون آبادی»، مرحوم «آخوند فشارکی» و مرحوم «آقا سید علی نجف آبادی» استفاده کامل برد. از قضا در همین هنگام، مرحوم «حاج شیخ عبدالله گلپایگانی» - از علمای بزرگ نجف - به اشاره پزشکان برای تغییر آب و هوا در اصفهان سکنی گزید و آقای فاضل، مقدم آن بزرگوار را فیضی بزرگ و موهبتی عظیم دانست و از مجلس درس اصول ایشان فایده ها اندوخت. آقای فاضل می فرمود: «مجلس درس حاج شیخ عبدالله گلپایگانی از لحاظ استفاده، از مجالس کم نظیر بود؛ زیرا وی بیانی ساده و رسا و دقیق داشت و برای تفهیم مطالب، مثال های ساده از زندگانی روزانه می آورد. از طرف دیگر، حوزه درسش - به خلاف رسم آن عهد - آرام و بدون هیاهو و جر و بحث بود. طرز استدلالی که از ایشان درباره قاعده ترتب شنیدم، از هیچ یک از استادان دیگر نشنیدم».

علامه فاضل تونی مدت یازده سال در اصفهان ماند و جز به تحصیل، مباحثه، تدریس، عبادت، ریاضت و تهذیب نفس به کاری نپرداخت و همیشه خود می فرمود: «بهترین ایام دوران عمر من، ایامی است که در اصفهان گذرانده‌ام!».

اقامت در تهران:

سرانجام هوای وطن، آقای فاضل را پس از سال ها به خراسان کشانید؛ اما پس از توقف چند ماهی در آن سامان، مجدد به قصد اصفهان حرکت کرد. چون به تهران رسید، شنید که مرحوم حکیم «آقا میرزا هاشم اشکوری» - مدرس معقول مدرسه سپهسالار - (شهید مطهری فعلی)، تدریس «شرح مفتاح الغیب» را شروع کرده است.

چند روزی برای کسب فیض از آن عامل متبحرِ پرمایه، به جلسه درس ایشان حضور یافت. تسلط و احاطه آن استاد بزرگوار در حکمت و عرفان و لطفِ محضر و صفای باطن ایشان چنان بود که همین که چشم این مسافر شیدا به جمال او افتاد، عزم رحیلش بدل به تصمیم اقامت شد و مدتی چند نیز ملازمت خدمت آن استاد را برگزید.

مرحوم اشکوری همین که تدریس «شرح مفتاح الغیب» را به پایان رسانید، به تدریس اسفار پرداخت و علامه فاضل با آن که قسمت اعظم اسفار را نزد مرحوم جهانگیرخان فراگرفته بود، دوباره دوره آن را آموخت. همچنین در درس «فصوص الحکم» ایشان نیز حضور می یافت و بعد از ظهرها هم به طور خصوصی در خدمت ایشان به تحصیل «تمهید القواعد» می پرداخت.

هوش و حافظه عجیب، شور و اشتیاق کامل نسبت به علم و معرفت، ملازمت اساتید طراز اول و ممارست خستگی ناپذیر، همه همآهنگ دست به دست هم داد و موجب شد که وی استاد کامل و محیط، و عالمی کارآمد و مسلط شود.

بر کرسی استادی

پس از ارتحال «آقا میرزا هاشم اشکوری»، آقای فاضل به «مدرسه دارالشفاء» رفت و در آن جا حوزه درسی دایر کرد و طلاب صالح و مستعد را از معلومات وسیع خود بهره‌مند ساخت. در سال ۱۳۳۳ ق. در «مدرسه سیاسی» به تدریس عربی پرداخت و پس از چندی، تدریس فقه و منطق که به ایشان پیشنهاد شده بود، را به عهده گرفت. چندی هم در «دارالفنون» و «مؤسسه وعظ و خطابه» به تدریس پرداخت.

در سال ۱۳۱۳ ش. تدریس عربی «دارالمعلمین عالی» که تازه افتتاح شده بود، به ایشان محول گشت و سپس تدریس منطق و فلسفه نیز بدان اضافه شد. همچنین بعد از تأسیس «دانشکده معقول و منقول»، در آن دانشکده نیز تدریس می کرد. و به این ترتیب هزاران نفر از مجالس درس ایشان کسب فیض کرده‌اند. در سال های اخیر، تدریس ایشان منحصر در «دانشکده ادبیات» و «دانشکده معقول و منقول» بود و در هر دو دانشکده، اولیای مؤسسه، اساتید، همکاران و دانشجویان، نهایت تجلیل و تکریم را نسبت به آن بزرگ، مراعات می کردند و همواره با نظر احترام آمیخته با محبت به ایشان می نگریستند.

استاد بزرگوار، از کسانی بود که علم و دانش را کوثر و مطلوب بالذات می دانند نه وسیله و ابزار تکاثر؛ بدین معنی که به راستی از اوان کودکی تشنه دریافت حقیقت و کسب دانش و فضیلت بود و از یادگرفتن و یاد دادن لذت می برد. علم و دانش را پرارزش‌ترین و تحصیل آن را جدی‌ترین امور می دانست.

این بود که چون درباره امور عادی زندگی سخن می گفت، گاهی کلمات و جملات را به درستی ادا نمی کرد و حتی بعضی کلمات را شکسته بسته ادا می فرمود، ولی هنگام درس به کلی لحن تکلمش عوض می شد و مطالب را شمرده و با طمأنینه شرح می داد و مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین معارف را با قوت بیان، ساده و روشن می ساخت و درس خود را به آیات قرآنی و اشعار مولانا و حافظ و شیخ محمود شبستری می آراست. ضمن تدریس برای رفع خستگی دانشجویان غالباً مطالبی شیرین بیان می کرد و کمتر جلسه درس ایشان بدون مزاح به پایان می رسید.

خود آن مرحوم را نیز گاه چنان خنده می گرفت که مدتی سخنش قطع می شد. مجلس درس و بیان شیوایش به قدری جالب بود که غالباً دانشجویان رشته‌های دیگر نیز در مواقع فراغت، حضور در جلسه درس او را مغتنم می دانستند و مجذوب احاطه علمی، حضور ذهن، حافظه شگرف، حُسن بیان، ذوق، ظرافت، نیروی ایمان و صفا و سادگی مخصوص او می شدند و سخنان او را به عنوان نُقلِ محافل در مجالس نقل می کردند.

هر کس چند جلسه به درس آن مرحوم حضور می یافت، از وسعت علم و دانش و احاطه او در رشته‌های مختلف علوم اسلامی - بخصوص در ادبیات عرب و حکمت قدیم - دستخوش اعجاب و حیرت می شد، و مجذوب صفای قلب و بی آلایشی و بی پیرایگی و صدق و صفا و اخلاص ایشان می گشت و در سِلک مریدان آن وجود عزیز درمی‌آمد.

علامه فاضل از ذخایر و نوادر عصر ما و به حقیقت «بقیةالماضین و خیرالموجودین» بود و در بعضی از قسمت ها بدیل و نظیری نداشت. مرحوم «آیت الله بروجردی» در نامه‌ای که چند سال قبل از وفات فاضل بدو مرقوم داشته بود، وی را به عنوان «عمادالعلماء المتألّهین» مخاطب فرموده بود. وی همچنین از بزرگ مرجع عصر خود، مرحوم «آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی» اجازه تدریس داشت. متن این اجازه نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم. مخفی مباد، جناب مستطاب علم الأعلام، ابوالفضایل والفواضل، آقای میرزا محمدحسین فاضل تونی، دام فضله، که از افاضل مدرسین معقولند، از جانب احقر مأذون و مجازند در تدریس و افاضات علمیه. حرّره الأحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی».

آیت الله حسن زاده آملی می نویسد: «این فقیر الی الله که می خواستم «شرح قیصری بر فصوص الحکم» را شروع کنم، از استاد علامه شعرانی رضوان الله علیه راهنمایی خواستم. آن جناب فرمود: «اگر آقای فاضل تونی قبول کند، خیلی خوب است.» بعد از آن، استاد شعرانی فرمود: «من وقتی به سن شما بودم و در تهران درس می خواندم، آقای فاضل تونی یکی از اساتید حوزه علمیه اصفهان بود و آوازه ای بسزا و شهرت علمی تمام داشت». پس از شرح فصوص یاد شده، خواستم «شفا» را دو درسه بخوانم، چه این که یک درس از کتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانی مشغول بودم. باز از آن جناب راهنمایی خواستم که: اجازه می فرمایید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی (یکی از روحانیون نامدار آن روز تهران) بخوانم؟ در جوابم فرمود: «این آقا از خارج، حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نیست؛ طلبه باید پیش ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند، خیلی خوب است».

منطق تقريرات يا جزوه منطق - یکی از آثار آیت الله فاضل تونی

آثار و تألیفات

علامه فاضل تونی تقریباً از نعمت خط محروم بود و به زحمت می توانست چیزی بنویسد. حتی امضاء کردن نیز برای ایشان خالی از اشکال نبود؛ چه آن مرحوم فقط در ایام کودکی چند ماهی در مکتب مشق نوشته بود. پس از آن به واسطه قدرت حیرت انگیز حافظه، احتیاجی به ثبت و یادداشتِ مطالب نداشت؛ بنابراین، به ندرت ممکن بود چیزی بنویسد. به همین جهت آثار قلمی آن مرحوم معدود است و همان ها را هم معمولاً دیکته کرده و دیگران نوشته‌اند؛ این آثار عبارتند از:

۱. جزوه صرف:

این کتاب مشتمل بر تجزیه و ترکیب بخشی از آیات قرآنی می باشد که در مؤسسه وعظ و خطابه سابق، دیکته کرده است. در این اثر نفیس، استاد تنها به تجزیه و ترکیب و ذکر نکات صرفی و نحوی اکتفا نکرده، بلکه به مناسبت هر آیه، نکاتی دقیق از تفسیر، معانی، بیان، کلام، حکمت و عرفان آورده است.

۲. تعلیقه بر شرح فصوص:

تعلیقه ای بسیار عالمانه بر مقدمه کتاب «شرح فصوص الحکم» قیصری است که متضمن برخی اشارات و دقایق عرفانی نیز می‌باشد. علامه فاضل تونی این رساله را نخست به عربی تنظیم کرده بود تا در حکم رساله دکترای او (برای تشخیص درجه معلومات) محسوب شود لکن چون طرح رساله عربی در مورد تشخیص پایه اطلاعات در قانون دانشگاه پیش بینی نشده بود، آن متن عربی را به فارسی درآورد و مقدمه‌ای بر آن نگاشت. این اثر نفیس با مقدمه استاد بدیع الزمان فروزانفر به چاپ رسیده است.

۳. منتخب قرآن و نهج البلاغه:

مجموعه‌ای است از آیات قرآنی و کلمات قصار و چند خطبه از نهج البلاغه به همراه شرح لغات مشکل آن.

۴. صرف و نحو و قرائت (برای سال اول تا سوم دبیرستان):

در تألیف این کتاب، استاد احمد بهمنیار و عبدالرحمن فرامرزی هم با آن مرحوم همکاری داشته‌اند. صرف هر سه جلد را مرحوم بهمنیار، متون و قرائت آن ها را فرامرزی و نحو آن ها را مرحوم فاضل تهیه کرده‌اند.

۵. منتخب کلیله و دمنه و ابن خلکان:

منتخبی است از «کلیله و دمنه»ی عربی عبدالله بن مقفع، و «وفیات الاعیان» ابن خلکان، با شرح و توضیح لغات مشکل آن دو.

۶. ترجمه فنون سماع طبیعی شفا:

این کتاب ترجمه فن سماع از طبیعیات شفای ابوعلی سینا با همکاری استاد محمدعلی فروغی است.[۲] برای ترجمه این کتاب، مدت چند سال با همت و کوششی که داشتند؛ دو روز معین در هفته را به این کار اختصاص داده بودند؛ یک روز فروغی به خانه جناب فاضل می آمد و یک روز ایشان به منزل فروغی می رفت. در این جلسات، نخست فاضل تونی متن عربی را می خواند و آن را ترجمه تحت اللفظی می کرد و سپس به شرح و تفسیر آن پرداخته و فروغی یادداشت برمی داشت. آن گاه فروغی به تنهایی آن ترجمه و توضیحات را مرتب و منقح می ساخت و هر فصلی را جداگانه با عبارات بسیار ساده تلخیص می نمود و سپس همه را به نظر آقای فاضل می رساند. سرانجام پس از چند سال مجاهده و صرف وقت، این اثر نفیس و شریف به طالبان فلسفه عرضه شد.

۷. جزوه منطق:

شامل مطالبی که استاد در رشته فلسفه دانشکده ادبیات دیکته کرده است و دانشجویان یادداشت برداشته‌اند.

۸. حکمت قدیم (در طبیعیات):

مطالبی است که استاد در رشته مزبور دیکته کرده است. این دو کتاب نفیس را آقای فاضل به هزینه خود به چاپ رساند و چون تصحیح چاپ آن دو را به یکی از دانشجویان واگذار کرده بود، متأسفانه اغلاط چاپی آن بسیار است.

۹. الهیات:

که آن را سال ها قبل دیکته نموده، ولی به چاپ نرسانیده بود. وقتی رئیس وقت دانشگاه تهران، دکتر علی اکبر سیاسی، از وجود آن اطلاع یافت، با اصرار و ابرام از جناب فاضل خواست تا آن را به چاپ برساند. سرانجام به همت وی اثر مزبور که از شاهکارهای علامه فاضل تونی است، توسط انتشارات دانشگاه به چاپ رسید.

از ملاحظه آثار آن استاد بزرگ به خوبی معلوم می شود که به کلی از تصنع و تکلف احتراز داشته و مطالب مشکل و پیچیده فلسفه را با عباراتی روشن و صریح ادا کرده است و آن چه درباره سقراط گفته‌اند که «فلسفه را از آسمان به زمین آورد» درباره آثار فلسفی آن مرحوم هم صادق است. وقتی آن ها را با بعضی آثار فلسفی فارسی از قبیل «دانشنامه علایی» ابن سینا، «درّةالتاج» قطب الدین شیرازی، «گوهر مراد» ملا عبدالرزاق لاهیجی و «اسرارالحکم» حاج ملاهادی سبزواری مقایسه کنیم، درجه سادگی و حُسن تفهیم آثار آن مرحوم به خوبی معلوم می شود.

ویژگی‌های علمی و اخلاقی

  • استاد بزرگوار آقای فاضل، علم را با عمل توأم داشت و همچنان که در زمینه علم و حکمت به عالی‌ترین درجه نایل آمده بود، از لحاظ تهذیب نفس و تزکیه باطن نیز به سرحدّ کمال رسیده و نسخه‌ای جامع و انسانی کامل شده بود. در مقام تخلیه در آن وجود شریف، سر سوزنی کبر، خودبینی، تملق، ریا، حب شهرت و دلبستگی به دنیا دیده نمی شد و به واقع بر خودخواهی و خودپرستی - که سرچشمه همه رذایل اخلاقی است - فایق آمده و از آلودگی ها پاک شده بود.
  • رفتار آن مرحوم بی اندازه طبیعی، خودمانی و دور از تصنع و تکلف بود. ایام تابستان، غالباً عصرها از منزل بیرون می آمد و ساعت ها در گوشه ای از مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)، معمولاً زیر ساعت، می نشست و دانشجویان گرد آن عزیز حلقه می زدند و مانند این که با یکی از دوستان و آشنایان خود سخن بگویند، با آن مرحوم حرف می زدند و او با دقت به حرف همه گوش می داد.
  • از جمله مکارم اخلاقی او، وظیفه شناسی و وقت شناسی بود. همیشه سر ساعت مقرر به وعده خود حاضر می شد. هیچ کس به یاد ندارد که مرحوم فاضل در طی سال های متمادی، حتی یک روز دیرتر از وقت معین به درس حاضر شده باشد. ورقه‌های دانشجویان را به دقت و با حوصله‌ای هر چه تمام‌تر از ابتدا تا به انتها مطالعه می کرد و حتی اگر ورقه‌ای بد خط یا ناخوانا بود، به کسی که مورد اعتمادش بود، می فرمود آن ورقه را برای او بخواند تا نمره، کاملاً از روی عدالت و دقت داده شود.
  • مرحوم فاضل، با این که جثه‌ای نحیف داشت، از سلامت مزاج و نشاط روحی به طور کامل برخوردار بود و در طی زندگی طولانی خود - جز یک مرتبه در اصفهان - به مرض سختی مبتلا نشده بود. دیدِ چشم و شنوایی گوش و قوه حافظه‌اش تا اواخر عمر وی ضعف و انحطاطی نداشت.
  • چون خبر می یافت که در همسایگی اش بیوه زنی مستمند یا یتیمی بینوا هست، بی درنگ به کمک آنان می شتافت. چهره‌اش چنان گشاده و متبسم بود که دیدنش اندوه را از دل می زدود. حتی در حال درد و مرض نیز همواره تبسمی بر لب داشت. هنگامی که در «بیمارستان نجمیه» برای عمل «پُروستات» بستری بود، با این که عمل پروستات بسیار دردناک است، شکوه و شکایتی نکرد و قیافه محبوب و نورانی اش همواره منبسط بود. در همان حال درد هر کس از حال ایشان می پرسید، می گفت: «خوب است، الحمدلله رب العالمین». هر عیادت کننده ای به خوبی درمی یافت که آن مرحوم از مراحل صبر و تسلیم و شکر گذشته و به سرمنزل «رضا» رسیده است و «پسندد آن چه را جانان پسندد». در همان مدت کوتاه، چنان شده بود که همه پزشکان و پرستاران به آن بزرگ، ارادت می ورزیدند و مجذوب حُسنِ خلق و صفای ایشان شده بودند.
  • «آیت الله حسن زاده آملی» درباره مکارم اخلاقی استادش مرحوم فاضل می نویسد: من در همه مدتی که با آن سالار و سرور و پدر روحانیم محشور بودم و از محضرش استفاده می کردم، یک کلمه حرف تند و درشت و یک بار اخم و ترش رویی از او ندیدم. فقط یک روز که می بایست اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشم، چند دقیقه دیر شد؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردم: اختلاف افق از مدرسه مروی تا این جا موجب این تفاوت شده است. تبسم فرمود و شروع به درس نمود. آن بزرگوار (روحی فداه) خیلی خوش محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد و به مطایبه می فرمود: «در این وقت هم استاد می فهمد که چه می گوید، و هم شاگرد می فهمد که چه می شنود. و چون آفتاب بالا آمده است، استاد می فهمد که چه می گوید اما شاگرد نمی فهمد که چه می شنود؛ و در بعد از ظهر نه آن می فهمد که چه می گوید و نه این می فهمد که چه می شنود! حضرت استاد علامه فاضل تونی، جامع معقول و منقول بود و به حق، از ذخایر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه‌ای بسیار سرشار و قوی داشت. در ادبیات تازی و پارسی، ادیبی بارع و متضلع بود و از فقهای بزرگی، مدارک اجتهاد داشت.»
  • «دکتر ذبیح الله صفا» - که مدت ها افتخار شاگردی علامه فاضل تونی را داشته است - درباره مکارم اخلاق وی می نویسد: «فاضل تونی، برای شاگردان خود، پدری تمام عیار بود؛ پدری که به اقتضای اعمال فرزندان، مهربانی می کرد یا خشمناک می شد، سخن لطف آمیز می گفت یا تندی و خشونت می نمود. از آسایش فرزندان خشنود می شد و تأثر آنان قلب مهربانش را به درد می آورد. او دلی داشت به صفای آب زلال، حیله و تزویر و چاره گری و بداندیشی را مطلقاً نمی شناخت و اصلاً درک نمی کرد. نظم و ترتیب او در زندگانی و در کار روزانه حتی در آخرین ایامی که توانایی حرکت داشت، سرمشق بود. علاقه به کار و درس و توجه به وظایفی که بر عهده می گرفت، هنوز هم ضرب المثل است. استاد فقید من، علاقه به مطالعه و تحقیق را از جوانی تا به پیری با خود همراه داشت. اگر در مدرسه بود، جز به تدریس زبان و ادب عربی و منطق و فلسفه و تفسیر به امری دیگر اشتغال نمی ورزید و همین که به خانه می رفت یکسر، راه اتاق کار خود را پیش می گرفت و در آن جا با کتاب هایی که پیش از خروج از خانه، کنار مسندش نهاده بود، دوباره سرگرم می شد. به مطالعه کتب و رسایل گوناگون در حکمت، عرفان، کلام و علوم مختلف عقلی قدیم، علاقه وافر داشت و کتابخانه ذی قیمت او به نُسَخ خوبی از این مقولات انباشته بود. وی در ادب عربی، حکمت، علوم عقلی و کلام، بی تردید از افراد انگشت شمار عهد خود بود و با حافظه بی نظیری که داشت، هر چه از استادان معروف خود در مشهد و اصفهان فراگرفته بود، بی کم و کاست به یاد داشت و آن چه از راه مطالعه به دست آورده بود، تا هنگام وفات از کف نداد! فاضل تونی در تعلیم، هیچ گونه بخلی نداشت. در هر مبحثی که پیش می گرفت، از آن چه می دانست، به قدر وسع و استعداد شاگردان، افاده معانی می کرد و سخنان عالمانه او چون با امثال مختلف و گاه شوخی های جاندار آمیخته می شد، وسیله سودمندی برای فهم مطالب مشکل می گردید و مطلقاً به خستگی شنونده نمی انجامید. کلاس پر ارج و محضر شریفش هیچ وقت از فایده خالی نبود. حکایات و داستان ها و امثال گیرنده‌ای که به تناسب موضوعاتِ جاریه، بیرون از ساعات درس می گفت، اگر چه با شوخی ها و ظرافت ها همراه بود، ولی همه، حکایات از جانی آزموده و اطلاعاتی وسیع در مسایل مختلف می کرد. این است که محضر او و سخنان پرلطفش هیچ گاه از ذهن نزدیکان و دوستانش زدوده نمی شود».
  • «دکتر رضازاده شفق» - یکی دیگر از ارادتمندان آقای فاضل - نیز درباره آن فقید سعید می نویسد: «وی گذشته از مقام شامخ در قواعد و اصول زبان تازی و ممارست در علوم اسلامی، از بلاغت و منطق و حکمت، خود مردی بود پاک نهاد و صمیمی و خیرخواه. ریائی در کارش نبود و آن چه در دل داشت، می گفت و این جهت اخلاقی او در نزد شاگردانش بیشتر ظاهر و محسوس بود. مجالس درسش از تصنع (ساختگی بودن) مبرا بود و بسا جنبه گفت و شنید داشت و شاگردان به آزادی، در مطالب درسی اظهارنظر می کردند. فاضل بذله گویی و ظرافت را هم دوست می داشت، حتی گاهی می شد شاگردانِ بی مبالات و گستاخ خود را به زبان شوخی، سرزنش سخت می‌کرده است. از خواص او پاکیزگی بود. همیشه دست و صورت و قبا و عبا و دستار او پاک و نظیف دیده می شد و حیاط و اطاق های خانه کوچک مهمان نواز او نیز حد اعلای سلیقه را نشان می داد و دوست داشت مهمان‌های خود را در آن جا که کانون دوستداران و خوشه چینانِ خوانِ دانش و احسانش بود، پذیرایی کند و در مصاحبت آنان غلیان پاکیزه خود را راه اندازد». او در تمام مراحل حیات خود، مراتب تواضع و درویش منشی خود را حفظ کرد.
  • علامه فاضل به سبب صفای قلب و منزه بودن از هرگونه آلایش، شفقت و رقتی وصف ناشدنی داشت. اگر در کلاس درس، شعر یا مطلب تأثرانگیزی نقل می کرد، خود بیش از همه متأثر می شد... روزی در محضر استاد، سخن از «پروین اعتصامی» به میان آمد و چون مرحوم فاضل تا آن وقت از اشعار وی چیزی نشنیده بود، شعر معروف «کوزه شکسته» پروین را برای ایشان خواندم...[۳] با شنیدن این اشعار، حال استاد به نحو عجیبی تغییر یافت، چهره‌اش برافروخته شد و بسیار گریه کرد و از من خواست یک جلد دیوان پروین برای ایشان تهیه کنم. پس از چند روز که باز به خدمت ایشان رسیدم، فرمود: «تمام دیوان را من و خانواده از اول تا به آخر خواندیم» و از آن پس با اعجاب و احترامی خاص از پروین اعتصامی یاد می کرد.

وفات

آیت الله حسن زاده آملی می نویسد: «پس از مدت مدیدی که بسیاری از طبیعیات شفا را در نزد فاضل خواندم، خاطره ناگواری بدین شرح برایم روی آورد: در این درس شفا کسی با من شرکت نداشت و من تنها به محضرش تشرف می یافتم. یک روز چهارشنبه که روز آخر درس هفته بود، دیدم آن جناب رضوان الله علیه درست و موزون مطلب شفا را تقریر نمی فرماید و پریشان می گوید. من چند بار سؤال پیش آوردم و جواب قانع کننده‌ای نفرمود. چنین انگاشتم که شاید مانعی پیش آمده و درس را مطالعه نفرموده است.

روزهای پنج شنبه و جمعه و دیگر تعطیلی ها در محضر علامه شعرانی، دروس ریاضی فرامی گرفتم، فردای آن روز چهارشنبه یاد شده، برای درس ریاضی به حضور استاد شعرانی شرفیاب شدم و در آن محضر نیز تنها بودم. بسیار خامی و بی ادبی از من سر زد که به استاد شعرانی عرض کردم: حضرت آقا! دیروز جناب فاضل تونی درس شفا را درست تقریر نفرمود، و من چند بار سؤال پیش آوردم ولکن از ایشان جواب موزون و مطبوع نشنیدم، به ناچار سکوت کردم و پیگیری نکردم.

استاد شعرانی در هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون این که سربلند کند و مرا نگاه کند، به حالت انقباض و گرفتگی چهره، با لحنی خاص و اعتراض آمیز فرمود: «درس ها و بحث هایت را کم کن و شفا را پیش مطالعه کن و در آن بیشتر زحمت بکش».

من خاموش شدم، ولی انفعالی (خجالتی) شدید به من روی آورد که شاید استاد شعرانی این گستاخی را از من درباره خودش نیز احتمال دهد که در محضر استادان دیگر از ایشان هم، چنین بی ادبی از من صادر شود. تا فردای آن روز که روز جمعه بود و برای درس ریاضی تشرف حاصل کردم در حالی که آن حالت انفعال بر من حاکم بود. به محض نشستن رو کرد به من و فرمود: «آقا! آن اعتراض دیروز شما برای آقای فاضل تونی، حق با شما است؛ زیرا ایشان به سکته مغزی دچار شده است و الآن در بیمارستان بستری است و آن پریشانی گفتارش از رویداد طلیعه سکته بود».

پس از درس استاد شعرانی به بیمارستان رفتم. تا چشم آن جناب به من افتاد، به شدت گریست و مرا نیز به گریه آورد. دست و پایش را بوسیدم و عرض کردم: آقاجان! ما باید از شما صبر و سکینه و وقار بیاموزیم. جزاه الله سبحانه عنا احسن جزاء المعلمین».

علامه فیلسوف، حکیم فاضل تونی رضوان الله تعالی علیه پس از عمری تحقیق، تدریس و خدمت شایان به فرهنگ این مرز و بوم، عاقبت در ۸۲ سالگی (۱۳/۱۱/۱۳۳۹ شمسی) در منزل شخصی خود -واقع در محله عودلاجان- منادی حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت.

ارادتمندان، جسد نحیف استاد را با احترام ویژه‌ای به شهر قم آورده و پس از زیارت دادن در حرم نورانی حضرت معصومه سلام الله علیها در «قبرستان شیخان» دفن نمودند. چندی قبل به دستور شاگرد برجسته‌اش آیت الله جوادی آملی، سنگ لوح جدیدی بر مرقد آن حکیم متأله نصب گردید.[۴]

در رثای استاد

اشعاری که در پی می آید، اثر طبع لطیف مرحوم «جلال الدین همایی» (سنا) در رثا و ستایش مرحوم فاضل تونی است. همایی در این اشعار، ماده تاریخ درگذشت آن مرحوم را کلمه «فاضل تونی» به اضافه ۳ آورده، که ۱۳۸۰ می شود چرا که وی متولد ۱۲۹۸ قمری و متوفای ۱۳۸۰ قمری است. ابیاتی که بر سنگ لوح فاضل نوشته شده، برگرفته از همین شعر است:

فاضل تونی آن که داشت به فضل * اشتهار و بلند آوایی

کرده در کسب علم و دانش، صرف * همه ایام عهد بُرنایی

بود نامش حسین و خُلق حسن * شُهره در علم و فضل و دانایی

هم به تقوا و دین مُسلم بود * هم به درس و فنون مُلایی

به کفاف معیشتی، خرسند * از همه جاه و مال دنیایی

بود اندر جوانی و پیری * همه در کار دانش افزایی

قُرب پنجاه سال در فرهنگ * کرد خدمت به صدق و خوش رایی

علم و تعلیم را یکی شده بود * علت فاعلیش با غایی

چون به هشتاد و دو رسیدش سال * رخت بست از جهان غوغایی

رفت در بزمگاه قدس و شدند * قدسیانش به بزم آرایی

خواستم سال فوت او ز «سنا» * که در این فن بودش یکتایی

گفت تاریخ: «فاضل تونی» است * چون سه بر جمع آن بیافزایی

همچنین، استاد همایی به مناسبت دیدن عکس جناب فاضل، فی البداهه قطعه ذیل را سروده است:

فاضل تونی، ای یگانه دهر * ای ز دانشوران عالم طاق

عکس روی تو دیدم و گردید * دل به دیدار روی تو مشتاق

هو عِلماً لدی الأماثل فردٌ * هو فضلاً علی الأفاضل فاق

و فراقُ الحبیب عَزَّ عَلَی * ذابَ قلبُ «السّنا» من الأشواق

پانویس

  1. «تون» شهری باستانی، واقع در جنوب خراسان است. قدمت این شهر به قبل از اسلام برمی‌گردد. ناصرخسرو قبادیانی در سفرش از آن شهر عبور نموده و وصف شهر و مردمان آن را در سفرنامه اش آورده است. با تصویب فرهنگستان زبان فارسی در سال ۱۳۱۰ ش، نام «تون» به «فردوس» تغییر یافت.
  2. فروغی در مقدمه ترجمه فن سماع طبیعی درباره این همکاری می نویسد: «البته به تنهایی جرأت اقدام به چنین امری نمی کردم و اگر دوستان دانشمندم تشجیع نمی فرمودند، این جسارت را نداشتم مخصوصاً استاد ارجمند، جامع معقول و منقول، آقا شیخ محمدحسین معروف به «فاضل تونی» مرا به این کار تشویق بلیغ فرمودند و از همه جهت چه در تصحیح اصل کتاب و چه در ترجمه و توضیح مشکلات، از هیچ گونه مساعدت دریغ ننمودند؛ چنان که من سپاسگزاری نتوانم کرد جز آن که آن دانشمند از راه عشق به معرفت و خدمت به علم و حکمت آن چه کرد، بی مضایقه و منت بود و از این رو من دل پیدا کردم و دست بکار بردم».
  3. کودکی کوزه ای شکست و گریست * که مرا پای خانه رفتن نیست ...
  4. در تدوین این اثر از «مجله دانشکده ادبیات تهران، ویژه‌نامه فاضل تونی» و «در آسمان معرفت، آیت الله حسن زاده آملی» و... بهره برده‌ام. در پایان از حضرت آیت الله جوادی آملی که با رؤیت مقاله و ارائه نظر، مقاله را اتقان بیشتری بخشیدند، تشکر می شود.

منابع

آرشیو عکس و تصویر