شناسه ناقص است
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابولهب بن عبدالمطلب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عبدالعُزى‌ بن عبدالمطلب بن ‌هاشم، مكنى به ابا عتبه<ref> المعارف، ص‌ 125.</ref> عموى ...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
عبدالعُزى‌ بن عبدالمطلب بن ‌هاشم، مكنى به ابا عتبه<ref> المعارف، ص‌ 125.</ref> عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و از دشمنان سرسخت او.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 155.</ref>
+
{{خوب}}
 +
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
'''«ابولهب عبدالعُزّى‌ بن عبدالمطلب»'''، عموى [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله و از دشمنان سرسخت ایشان بود.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵۵.</ref> نام ابولهب در [[شأن نزول]] برخی آیات [[قرآن کریم]] ذکر شده است؛ به ویژه در [[سوره مسد]]، او و همسرش [[ام جمیل]] مورد [[لعن]] و نکوهش قرار گرفته‌اند.
  
مادرش لُبنى از بنى خُزاعه<ref> المعارف، 119.</ref> و همسرش اَروى يا عوراء، مشهور به ام‌جميل دختر حرب ‌بن ‌اميه و خواهر ابوسفيان بود.<ref> السيرة الحلبيه، ج‌ 1، ص‌ 466؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 603.</ref> در اين‌كه چرا ابولهب خوانده شده، اختلاف است. ابن ‌سعد بر آن است كه [[عبدالمطلب]] وى را به جهت زيبايى و برافروختگى چهره چنين ناميده<ref> الطبقات، ج 1، ص 93؛ تفسير ابن‌ كثير، ج 4، ص 63؛ المعارف، ص 125.</ref> و برخى براى وى فرزندى به ‌نام لهب ذكر كرده‌اند؛<ref> الخصائص الكبرى، ج‌ 1، ص‌ 244.</ref> اما بر پايه روايتى، خداوند او را به اين كنيه خوانده؛<ref> زادالمعاد، ج‌ 2، ص‌ 338.</ref> چون عاقبت او با آتش است.<ref> الكشاف، ج ‌4، ص‌ 814.</ref> گويا در ميان مردم زمان خويش، بيشتر به كنيه اباعتبه خطاب مى‌شده ‌است.<ref> اعلام النبوه، ج‌ 1، ص‌ 130.</ref>
+
==زندگی‌نامه==
  
از زندگى ابولهب، پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاعى در دست نيست. فقط برخى آورده‌اند: او كنيزش ثويبه را كه ولادت فرزند برادرش عبداللّه، (محمد) را به او بشارت داده بود، آزاد ساخت؛<ref> التحفة اللطيفه، ج‌ ص‌ 8.</ref> شايد از آن رو كه او نيز چون ديگران به انتظار قدوم كسى بود كه نسل عبدالله را تداوم بخشد.
+
ابولهب عبدالعُزى‌ بن عبدالمطلب بن ‌هاشم، مادرش لُبنى از [[قبیله خزاعه|بنى خُزاعه]]<ref> المعارف، ۱۱۹.</ref> و همسرش عوراء، مشهور به [[ام جمیل]]، دختر حرب ‌بن ‌امیه و خواهر [[ابوسفیان]] بود.<ref> السیرة الحلبیه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۶؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۶۰۳.</ref> در این‌که چرا ابولهب خوانده شده، اختلاف است. ابن ‌سعد بر آن است که [[عبدالمطلب]] وى را به جهت زیبایى و برافروختگى چهره چنین نامیده<ref> الطبقات، ج ۱، ص ۹۳؛ تفسیر ابن‌ کثیر، ج ۴، ص ۶۳؛ المعارف، ص ۱۲۵.</ref> و برخى براى وى فرزندى به ‌نام لهب ذکر کرده‌اند؛<ref> الخصائص الکبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۴۴.</ref> اما بر پایه روایتى، خداوند او را به این کنیه خوانده؛<ref> زادالمعاد، ج‌ ۲، ص‌ ۳۳۸.</ref> چون عاقبت او با آتش است.<ref> الکشاف، ج ‌۴، ص‌ ۸۱۴.</ref> گویا در میان مردم زمان خویش، بیشتر به [[کنیه]] اباعتبه خطاب مى‌شده ‌است.<ref> اعلام النبوه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۰.</ref>
  
برابر روايتى، شبى پيامبر صلى الله عليه و آله به خواب ديد كه فرياد العطش ابولهب در دوزخ بلند است؛ اما از انگشت ابهامش آب مى‌نوشد. چون راز آن پرسيد، گفت: به ‌آن ‌جهت كه ثويبه را به ‌سبب ولادت تو آزاد ‌كردم.<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ ص‌ 9.</ref>
+
از زندگى ابولهب، پیش از [[اسلام]] اطلاعى در دست نیست. گفته‌اند: ابولهب، هنگام رحلت [[عبدالمطلب]]، داوطلب سرپرستى فرزند [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] شد؛ اما عبدالمطلب با این سخن که شَرّ خود را از او باز‌دار، از سپردن [[پیامبر اسلام|محمد]] نوجوان به او خوددارى کرد.<ref> مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲.</ref> ابولهب در هنگامه [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت پیامبر]] صلى الله علیه و آله به شرکت در سرقت دو آهوى زرین که بر در [[کعبه]] نصب شده بود، با شهادت یکى از سارقان متهم شد و مورد پیگرد قرار گرفت<ref> المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵.</ref> و به ناچار نزد دایى‌هاى خویش، در تیره بنى‌خزاعه پناهنده ‌شد.<ref> السیرة الحلبیه، ج‌ ۱، ص‌ ۵۶.</ref>
  
برخى اين حكايت را نشان لطف پروردگار و بزرگى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله دانسته‌اند كه حتى سرسخت‌ترين دشمن حضرت، فقط به بهانه عملى كوچك كه در حق آن حضرت انجام داد، مشمول رحمت حق قرار گرفت و از آن بهره‌مند شد؛<ref> السيرة النبويه، ج 1، ص 27؛ تاريخ الخميس، ج 1، ص 222‌ـ‌223.</ref> ولى برخى از معاصران در صحت اين خبر ترديد كرده به ‌ويژه كه بر پايه ديگر اخبار، آزادى ثويبه تا نزديكى‌هاى هجرت [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله هنوز تحقق نيافته بود و حتى چون خديجه در صدد خريدن و آزاد كردنش برآمد، ابولهب همراهى نكرد؛<ref> الصحيح من سيرة‌النبى، ج 2، ص 80؛ انساب‌الاشراف، ج‌ ص‌ 95‌ـ‌96؛ الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 87.</ref> به هر روى، ثويبه اندك زمانى دايگى اين كودك را بر عهده گرفت و از همين طريق، پيامبر با حمزه، جعفر و ابوسلمه برادر ‌شد.<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ ص‌ 9.</ref>
+
گویا [[ازدواج]] دو فرزندش عتبه و معتب با دو ‌دختر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله رقیه و ام‌کلثوم، در همین دوره بود؛ گرچه اقوال دیگرى نیز در این باره وجود دارد.<ref> الاصابه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۰‌ـ‌۴۶۱؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۴.</ref>
  
گفته‌اند: ابولهب، هنگام رحلت عبدالمطلب، داوطلب سرپرستى فرزند عبدالله شد؛ اما عبدالمطلب با اين سخن كه شَرّ خود را از او باز‌دار، از سپردن محمد نوجوان به او خوددارى كرد.<ref> مناقب، ج‌ ص‌ 62.</ref> ابولهب در هنگامه بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله به شركت در سرقت دو آهوى زرين كه بر در [[كعبه]] نصب شده بود، با شهادت يكى از سارقان متهم شد و مورد پیگرد قرار گرفت<ref> المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 15.</ref> و به ناچار نزد دايى‌هاى خويش، در تيره بنى‌خزاعه پناهنده ‌شد.<ref> السيرة الحلبيه، ج‌ ص‌ 56.</ref>
+
ابولهب از متولیان بتها در [[مکه]] بود<ref> رجال انزل اللّه فیهم قرآنا، ج‌ ۷، ص‌ ۹۶.</ref> و وقتى افلح بن ‌نضر شیبانى، متولى [[عزى|عزّى]] در بستر [[مرگ]] درباره آینده آن ابراز نگرانى کرد، ابولهب به او دلدارى داد و متعهد شد که آن را رها نکند. بدین طریق مدتى سدانت عزى را بر عهده گرفت. در این هنگام به هر کس مى‌رسید، مى‌گفت: اگر عزى پیروز شود، من با خدمتى که به او کرده‌ام در امانم و اگر محمد بر آن پیروز شود که نمى‌شود، برادرزاده‌ام است.<ref> المغازى، ج‌ ۳، ص‌ ۸۷۴.</ref>
  
گويا ازدواج دو فرزندش عتبه و معتب با دو ‌دختر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله رقيه و ام‌كلثوم، در همين دوره بود؛ گرچه اقوال ديگرى نيز در اين باره وجود دارد.<ref> الاصابه، ج‌ 8، ص‌ 460‌ـ‌461؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 244.</ref>
+
ابولهب در سال ۲ هجری، چند روز پس از [[جنگ بدر]]، بر اثر بیمارى پوستى درگذشت.<ref> المعارف، ص‌ ۱۲۵.</ref> فرزندانش از ترس سرایت مرض، از جنازه‌اش دورى جسته، در نهایت او را در بالاى [[مکه]] کنار دیوارى نهاده و از دور بى آن‌که لمسش کنند بر او سنگ ریختند تا مدفون شد.<ref> الاغانى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۶.</ref>
  
ابولهب از دارايان<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 657؛ البرهان، ج‌ 5، ص‌ 788.</ref> و متوليان بتان در [[مكه]] بود<ref> رجال انزل اللّه فيهم قرآنا، ج‌ 7، ص‌ 96.</ref> و وقتى افلح بن ‌نضر شيبانى، متولى عزى در بستر [[مرگ]] درباره آينده آن ابراز نگرانى كرد، ابولهب به او دلدارى داد و متعهد شد كه آن را رها نكند. بدين طريق مدتى سدانت عزى را بر عهده گرفت. در اين هنگام به هر كس مى‌رسيد، مى‌گفت: اگر عزى پيروز شود، من با خدمتى كه به او كرده‌ام در امانم و اگر محمد بر آن پيروز شود كه نمى‌شود، برادرزاده‌ام است.<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 874.</ref>
+
[[ابن بطوطه|ابن‌بطوطه]] در [[سفرنامه ابن بطوطه (کتاب)|سفرنامه]] خویش از قبرى در بیرون مکه یاد مى‌کند که منسوب به ابولهب بود و مردم بر آن سنگ مى‌زدند.<ref> رحلة ابن ‌بطوطه، ص‌ ۱۴۲.</ref> ابن‌جبیر از دو قبر در سمت چپ باب العمرة خبر مى‌دهد که مى‌گفتند: از ابولهب و همسرش [[ام جمیل|ام‌جمیل]] است.<ref> رحلة ابن ‌جبیر، ص‌ ۸۸.</ref> نسل ابولهب از طریق فرزندانش ادامه یافت. دو پسرش عتبه و معتب در [[فتح مکه]] به دعوت پیامبر مسلمان شدند<ref> الخصائص الکبرى، ج ‌۱، ص‌ ۴۳۹.</ref> و در [[جنگ حنین]] از ثابت قدمان به ‌شمار آمدند.<ref> الطبقات، ج‌ ۶، ص‌ ۱۱؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲.</ref>
  
ابولهب پس از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله برخلاف سنت عربى به سيره خاندان خويش عمل نكرد و به ‌رغم همراهى بنى ‌عبدالمطلب با رسول خدا، او به ديگر تيره‌هاى قريش پيوست و از در دشمنى و ستيزگى با پيامبر درآمد و به شيوه‌هاى گوناگون به آزار حضرت پرداخت<ref> السيرة النبويه، ج‌ ص‌ 415‌ـ‌416.</ref> از ‌جمله بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله شكمبه و خاشاك مى‌ريخت.<ref> الكامل، ج‌ ص‌ 70.</ref>
+
== دشمنی ابولهب با پیامبر ==
 +
ابولهب پس از [[بعثت]] پیامبر صلى الله علیه و آله برخلاف سنت عربى به سیره خاندان خویش عمل نکرد و به ‌رغم همراهى بنى ‌عبدالمطلب با رسول خدا، او به دیگر تیره‌هاى [[قریش]] پیوست و از در دشمنى و ستیزگى با پیامبر درآمد و به شیوه‌هاى گوناگون به آزار آن حضرت پرداخت<ref> السیرة النبویه، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۵‌ـ‌۴۱۶.</ref> از ‌جمله بر سر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شکمبه و خاشاک مى‌ریخت.<ref> الکامل، ج‌ ۲، ص‌ ۷۰.</ref> این عمل، خشم دیگر [[بنى‌هاشم]] را برمى‌انگیخت؛ چنان‌که روزى [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] با مشاهده چنین صحنه‌اى از سر خشم، خار و خاشاک را بر سر ابولهب افکند.<ref> انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۷‌ـ‌۱۴۸.</ref>  
  
اين عمل، خشم ديگر بنى‌هاشم را برمى‌انگيخت؛ چنان‌كه روزى حمزه با مشاهده چنين صحنه‌اى از سر خشم، خار و خاشاك را بر سر [[ابولهب]] افكند.<ref> انساب الاشراف، ج‌ ص‌ 147‌ـ‌148.</ref> ابولهب براى جلوگيرى از نفوذ كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در پى او حركت و دروغ‌گويش خطاب مى‌كرد.<ref> السير والمغازى، ص‌ 232.</ref>
+
ابولهب براى جلوگیرى از نفوذ کلام پیامبر صلى الله علیه و آله در پى او حرکت کرده و دروغ‌گویش خطاب مى‌کرد.<ref> السیر والمغازى، ص‌ ۲۳۲.</ref> او را ساحر،<ref> مجمع البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۳۲۲.</ref> شاعر<ref> مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۷۷.</ref> و کاهن مى‌خواند<ref> البحر المحیط، ج‌ ۷، ص‌ ۵۸.</ref> و دیگران را نیز از گرویدن به او و اسلام بازمى‌داشت<ref> البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۱۱.</ref> و حتى یک بار او و همسرش به تحریک دیگران، بر آن شده بودند تا پیامبر را از پاى درآورند که بر جاى خشک شدند و به دعاى حضرت به حرکت درآمدند.<ref> اعلام النبوه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۰.</ref>
  
او را ساحر،<ref> مجمع البيان، ج‌ 7، ص‌ 322.</ref> شاعر<ref> مناقب، ج‌ 1، ص‌ 77.</ref> و كاهن مى‌خواند<ref> البحر المحيط، ج‌ 7، ص‌ 58.</ref> و ديگران را نيز از گرويدن به او و اسلام بازمى‌داشت<ref> البداية والنهايه، ج‌ 3، ص‌ 111.</ref> و حتى يك بار او و همسرش به تحريك ديگران، بر آن شده بودند تا پيامبر را از پاى درآورند كه بر جاى خشك شدند و به دعاى حضرت به حركت درآمدند.<ref> اعلام النبوه، ج‌ ص‌ 130.</ref>
+
انگیزه دشمنى ابولهب با پیامبر صلى الله علیه و آله در کتاب‌هاى تاریخى، گوناگون آمده است. برخى دفاع از بت‌ها را عامل اصلى دانسته‌اند؛ چنان‌که خود به هند (همسر [[ابوسفیان]]) مى‌گوید: با رد دعوت محمد، [[لات]] و [[عزّی|عزّى]] را یارى کردم.<ref> البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۶۹.</ref>
  
انگيزه دشمنى ابولهب با پيامبر صلى الله عليه و آله در كتاب‌هاى تاريخى، گوناگون آمده است. برخى دفاع از بت‌ها را عامل اصلى دانسته‌اند؛ چنان‌كه خود به هند (همسر ابوسفيان) مى‌گويد: با رد دعوت محمد، لات و عزّى را يارى كردم.<ref> البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 69.</ref>
+
شاید همراهى با همسرش [[ام جمیل|ام‌جمیل]] را که در پى ریاست برادر خویش ابوسفیان بود، بتوان انگیزه این دشمنى ذکر کرد؛ چرا که تثبیت مقام پیامبر صلى الله علیه و آله موقعیت وى را به مخاطره مى‌افکند. ولى برخى آن را تا سر حد خصومتى شخصى فرو کشیدند و گفتند: روزى ابولهب و [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] کشتى مى‌گرفتند، ابولهب او را بر زمین افکند و روى سینه‌اش نشست. در این هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله به یارى ابوطالب شتافت و به او کمک کرد تا بر فراز آید و وقتى ابولهب به او گفت که من نیز عموى تو هستم. چرا او را یارى کردى؟ حضرت گفت: چون او نزد من از تو محبوب‌تر است و همین امر موجب دشمنى و خشونت او با پیامبر شد.<ref> انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۷.</ref>  
  
شايد همراهى با همسرش را كه در پى رياست برادر خويش ابوسفيان بود، بتوان انگيزه اين دشمنى ذكر كرد؛ چرا كه تثبيت مقام پيامبر صلى الله عليه و آله موقعيت وى را به مخاطره مى‌افكند؛ ولى برخى آن را تا سر حد خصومتى شخصى فرو كشيدند و گفتند: روزى ابولهب و ابوطالب كشتى مى‌گرفتند.
+
اما گویا داعیه سرورى قریش و ریاست [[مکه]] که در خاندان عبدالمطلب، کم و بیش به آن چشم داشتند انگیزه اصلى او بود؛ به ‌ویژه که وى از یک سو در پیوندى سببى به تیره [[بنى‌امیه]] ارتباط مى‌یافت<ref> السیرة الحلبیه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۶.</ref> که در رقابت با [[بنى‌هاشم]] کوششى بى‌وقفه داشتند و از دیگر سو در پیوندى نسبى از ‌طرف مادر با تیره [[خزاعه|بنى‌خزاعه]]<ref> المعارف، ص‌ ۱۱۹.</ref> که خود زمانى ریاست مکه و [[کعبه]] را عهده‌دار بودند، پیوند داشت. مشرکان نیز وى را از همین زاویه تحریک مى‌کردند.<ref> اعلام النبوه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۰؛ مناقب، ج‌ ۱، ص ‌۱۷۵.</ref>
  
ابولهب او را بر زمين افكند و روى سينه‌اش نشست. در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله به يارى ابوطالب شتافت و به او كمك كرد تا بر فراز آيد و وقتى ابولهب به او گفت كه من نيز عموى تو هستم. چرا او را يارى كردى؟ حضرت گفت: چون او نزد من از تو محبوب‌تر است و همين امر موجب دشمنى و خشونت او با پيامبر شد؛<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 147.</ref> اما گويا داعيه سرورى قريش و رياست [[مكه]] كه در خاندان عبدالمطلب، كم و بيش به آن چشم داشتند انگيزه اصلى او بود؛ به ‌ويژه كه وى از يك سو در پيوندى سببى به تيره بنى‌اميه ارتباط مى‌يافت<ref> السيرة الحلبيه، ج‌ 1، ص‌ 466.</ref> كه در رقابت با بنى‌هاشم كوششى بى‌وقفه داشتند و از ديگر سو در پيوندى نسبى از ‌طرف مادر با تيره بنى‌خزاعه<ref> المعارف، ص‌ 119.</ref> كه خود زمانى رياست مكه و كعبه را عهده‌دار بودند، پيوند داشت. مشركان نيز وى را از همين زاويه تحريك مى‌كردند.<ref> اعلام النبوه، ج‌ ص‌ 130؛ مناقب، ج‌ 1، ص ‌175.</ref>
+
بدیهى است که روى کار آمدن پیامبر و توسعه امر [[نبوت]]، مسیر ریاست را به هم مى‌زد و این امر خوشایند او نبود؛ به هر روى دشمنى ابولهب با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به آن حد بود که پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌فرمود: من بین دو همسایه بد، ابولهب و عقبة بن ‌ابى ‌معیط قرار گرفته‌ام؛ چون هرگاه کثافاتى بیابند، بر در خانه من مى‌ریزند.<ref> الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷؛ انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۸.</ref>
  
بديهى است كه روى كار آمدن پيامبر و توسعه امر نبوت، مسير رياست را به هم مى‌زد و اين امر خوشايند او نبود؛ به هر روى دشمنى ابولهب با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به آن حد بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌فرمود: من بين دو همسايه بد، ابولهب و عقبة بن ‌ابى ‌معيط قرار گرفته‌ام؛ چون هرگاه كثافاتى بيابند، بر در خانه من مى‌ريزند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 157؛ انساب الاشراف، ج‌ ص‌ 148.</ref>
+
دشمنى او با پیامبر صلى الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود که چون حضرت در [[حدیث یوم الدار|یوم‌الانذار]] خواست بر اساس امر الهى: {{متن قرآن|«وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ»}} ([[سوره شعرا]]،‌ ۲۱۴) خویشاوندان خود را جمع و پیام خدا را ابلاغ کند، برخى از زنان بنى‌هاشم از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله خواستند تا ابولهب را به آن جمع دعوت نکند<ref>انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۴.</ref> و چون به آن مجلس فراخوانده شد، با دیدن کرامت پیامبر صلى الله علیه و آله که با اندک غذا و شربت آماده شده به ‌وسیله [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه‌السلام همه را سیر و سیراب کرد، پیش از سخن پیامبر صلى الله علیه و آله روى به بنى‌عبدالمطلب کرد و گفت: محمد شما را جادو کرده<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۵۴۲.</ref> و بدین‌گونه مانع انذار حضرت شد و هنگام دعوت عمومى چون پیامبر بر فراز کوه [[صفا و مروه|صفا یا مروه]]<ref> الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۶۱؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷.</ref> رفت و از مردم خواست تا خداى واحد را بپرستند، آن حضرت را از این‌که آنان را براى چنین پیامى به آن‌جا کشانده، نفرین کرد که خداوند در پاسخ او [[سوره مسد]] را فرو فرستاد و نفرینى ابدى را براى او ثبت کرد.<ref> السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص ‌۳۵۱؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱.</ref>
  
دشمنى او با پيامبر صلى الله عليه و آله به ‌گونه‌اى بود كه چون حضرت در يوم‌الانذار خواست بر اساس امر الهىِ: «و ‌اَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبين» ([[سوره شعرا]]/26،‌214) خويشاوندان خود را جمع و پيام خدا را ابلاغ كند، برخى از زنان بنى‌هاشم از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله خواستند تا ابولهب را به آن جمع دعوت نكند<ref> انساب الاشراف، ج‌ ص‌ 134.</ref> و چون به آن مجلس فراخوانده شد، با ديدن كرامت پيامبر صلى الله عليه و آله كه با اندك غذا و شربت آماده شده به ‌وسيله على عليه‌السلام همه را سير و سيراب كرد، پيش از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله روى به بنى‌عبدالمطلب كرد و گفت: محمد شما را جادو كرده<ref> تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 542.</ref> و بدين‌گونه مانع انذار حضرت شد و هنگام دعوت عمومى چون پيامبر بر فراز كوه صفا<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 156‌ـ‌157.</ref> يا مروه<ref> همان، ص‌ 61؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 27.</ref> رفت و از مردم خواست تا خداى واحد را بپرستند، حضرت را از اين‌كه آنان را براى چنين پيامى به آن‌جا كشانده، نفرين كرد كه خداوند در پاسخ او [[سوره مسد]] را فرو فرستاد و نفرينى ابدى را براى او ثبت كرد.<ref> السيرة النبويه، ج‌ 1، ص ‌351؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 31.</ref>
+
با نزول این [[سوره]]، دشمنى ابولهب با پیامبر و اسلام شدت یافت و رسماً با دیگر سران مشرک قریش همدست شد<ref> الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷.</ref> و براى آزردن و به سختى انداختن حضرت، پسرانش را به [[طلاق]] دادن دختران او واداشت؛<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۵، ص‌ ۱۷؛ الاصابه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۱.</ref> گرچه بر پایه روایتى، این پیامبر صلى الله علیه و آله بود که دختران خویش را از آنان جدا ساخت؛ زیرا خداوند دوست نمى‌داشت دخترانش جز با اهل [[بهشت]] تزویج کنند.<ref> معجم الصحابه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۹۶.</ref>
  
با نزول اين سوره، دشمنى ابولهب با پيامبر و اسلام شدت يافت و رسماً با ديگر سران مشرك قريش همدست شد<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 157.</ref> و براى آزردن و به سختى انداختن حضرت، پسرانش را به طلاق دادن دختران او واداشت؛<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 5، ص‌ 17؛ الاصابه، ج‌ 8، ص‌ 461.</ref> گرچه بر پايه روايتى، اين پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه دختران خويش را از آنان جدا ساخت؛ زيرا خداوند دوست نمى‌داشت دخترانش جز با اهل بهشت تزويج كنند.<ref> معجم الصحابه، ج‌ ص‌ 196.</ref>
+
ابولهب پس از آن در پیمان صحیفه بر ضد پیامبر و مسلمانان شرکت کرد و تنها فرد از بنى ‌عبدالمطلب بود که در [[شعب ابوطالب|شعب ابیطالب]]، با آنان همراه نشد<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص‌ ۲۶۹؛ تاریخ طبرى، ج ۱، ص‌ ۵۵۰.</ref> و پس از درگذشت [[ابوطالب]] که دشمنى قریش با پیامبر صلى الله علیه و آله افزایش یافت، او در رأس آنان قرار گرفت.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵۴‌ـ‌۱۵۵.</ref>
  
ابولهب پس از آن در پيمان صحيفه بر ضد پيامبر و مسلمانان شركت كرد و تنها فرد از بنى ‌عبدالمطلب بود كه در شعب، با آنان همراه نشد<ref> السيرة النبويه، ج 1، ص‌ 269؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص‌ 550.</ref> و پس از درگذشت ابوطالب كه دشمنى قريش با پيامبر صلى الله عليه و آله افزايش يافت، او در رأس آنان قرار گرفت.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 154‌ـ‌155.</ref>
+
بر اساس پاره‌اى اخبار وى پس از آن که به ریاست بنى‌هاشم رسید، ابتدا حمایت خود را از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله اعلام کرد و گفت: اى پسر برادر! همان گونه که در زمان ابوطالب عمل مى‌کردى، بکوش. به [[لات]] سوگند که از تو حمایت مى‌کنم و در مقابل ابن‌غیطله که به رسول خدا صلی الله علیه و آله اهانت کرده بود، ایستاد؛ اما پس از تحریک دیگر مشرکان، دست از حمایت او برداشت.<ref> الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۴؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۶‌ـ‌۱۰۷.</ref>
  
بر اساس پاره‌اى اخبار وى پس از آن كه به رياست بنى‌هاشم رسيد، ابتدا حمايت خود را از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله اعلام كرد و گفت: اى پسر برادر! همان گونه كه در زمان ابوطالب عمل مى‌كردى، بكوش. به لات سوگند كه از تو حمايت مى‌كنم و در مقابل ابن‌غيطله كه به رسول خدا صلی الله علیه و آله اهانت كرده بود، ايستاد؛ اما پس از تحريك ديگر مشركان، دست از حمايت او برداشت.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 164؛ البداية والنهايه، ج‌ 3، ص‌ 106‌ـ‌107.</ref>
+
ابولهب در توطئه [[دارالندوه]] نیز حاضر بود؛ اما به نقلى، چون تصمیم بر محاصره خانه پیامبر و هجوم به آن‌جا گرفته شد وى آنان را از حمله شبانه بازداشت؛ زیرا در تاریکى نمى‌توان اهل خانه را در امان دانست و خواست تا صبح‌گاه صبر کنند<ref> تفسیر قمى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰۲.</ref> و خود نیز تمام شب را به انتظار خروج پیامبر صلى الله علیه و آله نشست.<ref> الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶‌ـ‌۱۷۷.</ref>
  
ابولهب در توطئه دارالندوه نيز حاضر بود؛ اما به نقلى، چون تصميم بر محاصره خانه پيامبر و هجوم به آن‌جا گرفته شد وى آنان را از حمله شبانه بازداشت؛ زيرا در تاريكى نمى‌توان اهل خانه را در امان دانست و خواست تا صبح‌گاه صبر كنند<ref> تفسير قمى، ج‌ ص‌ 302.</ref> و خود نيز تمام شب را به انتظار خروج پيامبر صلى الله عليه و آله نشست.<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 176‌ـ‌177.</ref>
+
ابولهب پس از هجرت مسلمانان به [[مدینه]] تا [[جنگ بدر]]، دیگر نمودى ندارد و در این جنگ نیز که همه اشراف [[مکه]] حضور یافتند، شرکت نکرد<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۳؛ الاغانى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۵.</ref> و به اصرار دیگران، فقط عاص بن ‌هشام بن ‌مغیره، برادر [[ابوجهل]] را در مقابل بخشش ۴ هزار درهم طلبى که از او داشت به جاى خویش فرستاد.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص ‌۳۳؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۲۰۳.</ref>
  
ابولهب پس از هجرت مسلمانان به [[مدينه]] تا جنگ بدر، ديگر نمودى ندارد و در اين جنگ نيز كه همه اشراف [[مكه]] حضور يافتند، شركت نكرد<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 33؛ الاغانى، ج‌ ص‌ 205.</ref> و به اصرار ديگران، فقط عاص بن ‌هشام بن ‌مغيره، برادر ابوجهل را در مقابل بخشش 4 هزار درهم طلبى كه از او داشت به جاى خويش فرستاد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص ‌33؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 203.</ref>
+
برخى علت عدم شرکت او را درماندگى و ناتوانى‌اش ذکر کرده‌اند<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۵.</ref> و برخى دیگر خواب عاتکه، خواهرش را مبنى بر شکست فضاحت‌بار مشرکان، علت اصلى دانسته‌اند؛<ref> الطبقات، ج‌ ۸، ص‌ ۳۶‌ـ‌۳۷؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۴؛ السیرة‌الحلبیه، ج‌ ۲، ص‌ ۳۷۷.</ref> به ‌هر حال وى با این ‌که در جنگ نبود، اخبار آن را پیگیرى مى‌کرد<ref> البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۲.</ref> و چون از زبان ابورافع شنید که در این جنگ [[فرشتگان]] یار مسلمانان بودند، سخت برآشفت و به شدت او را ‌زد.<ref> الطبقات، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵؛ الاغانى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۶.</ref>
  
برخى علت عدم شركت او را درماندگى و ناتوانى‌اش ذكر كرده‌اند<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 45.</ref> و برخى ديگر خواب عاتكه، خواهرش را مبنى بر شكست فضاحت‌بار مشركان، علت اصلى دانسته‌اند؛<ref> الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 36‌ـ‌37؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 24؛ السيرة‌الحلبيه، ج‌ 2، ص‌ 377.</ref> به ‌هر حال وى با اين ‌كه در جنگ نبود، اخبار آن را پیگيرى مى‌كرد<ref> البداية والنهايه، ج‌ 3، ص‌ 242.</ref> و چون از زبان ابورافع شنيد كه در اين جنگ [[فرشتگان]] يار مسلمانان بودند، سخت برآشفت و به شدت او را ‌زد.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 55؛ الاغانى، ج‌ 4، ص‌ 206.</ref>
+
==ابولهب در شأن نزول آیات ==
  
ابولهب، پس از شنيدن خبر شكست مشركان در بدر، پس از 7<ref> الخصائص الكبرى، ج‌ 1، ص‌ 343.</ref> يا 9 روز<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ ص‌ 46.</ref> بر اثر بيمارى پوستى درگذشت.<ref> المعارف، ص‌ 125.</ref> فرزندانش از ترس سرايت مرض از جنازه‌اش دورى جسته، در نهايت او را در بالاى [[مكه]] كنار ديوارى نهاده و از دور بى آن‌كه لمسش كنند بر او سنگ ريختند تا مدفون شد.<ref> الاغانى، ج‌ ص‌ 206.</ref>
+
ابولهب از اعلام مصرّح [[قرآن کریم]] است. [[سوره مسد]] صریحاً در نفرین و زشت شمارى او و همسرش [[ام جمیل|ام‌جمیل]] نازل شد. در [[شأن نزول]] این [[سوره]] (با اختلافى اندک) آمده که چون [[پیامبر]] صلى الله علیه و آله پس از نزول آیه {{متن قرآن|«وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ»}} ([[سوره شعراء]]، ۲۱۴) دعوت از خویشاوندانش را آغاز کرد<ref> جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص‌ ۴۳۹؛ الطبقات، ج ۱، ص‌ ۱۵۶‌ـ‌۱۵۷.</ref> یا براى دعوت عمومى بر فراز کوه [[صفا و مروه|صفا]] رفت<ref> البصائر، ج‌ ۶۰، ص‌ ۲۹۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۴۰.</ref> و پس از أخذ تأیید از مردم به راست‌گویى، پیام الهى را آشکار کرد، ابولهب از سر خشم به او گفت: «تبّاً لک، ألهذا دعوتَنا؛ دستت زیانکار باد براى همین ما را دعوت کردى؟».<ref> جامع البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۳۹.</ref> خداوند در پاسخ به این سخن، سوره مسد را فرو فرستاد: {{متن قرآن|«تَبَّت یَدا اَبى لَهَب و تَبّ}}؛ زیان‌کار باد دستان ابولهب و خود او هم زیان‌کار شد».
  
ابن‌بطوطه در سفرنامه خويش از قبرى در بيرون مكه ياد مى‌كند كه منسوب به ابولهب بود و مردم بر آن سنگ مى‌زدند.<ref> رحلة ابن ‌بطوطه، ص‌ 142.</ref> ابن‌جبير از دو قبر در سمت چپ باب العمرة خبر مى‌دهد كه مى‌گفتند: از ابولهب و همسرش ام‌جميل است.<ref> رحلة ابن ‌جبير، ص‌ 88.</ref> نسل ابولهب از طريق فرزندانش ادامه يافت. دو پسرش عتبه و معتب در [[فتح مكه]] به دعوت پيامبر مسلمان شدند<ref> الخصائص الكبرى، ج ‌1، ص‌ 439.</ref> و در حنين از ثابت قدمان به ‌شمار آمدند.<ref> الطبقات، ج‌ 6، ص‌ 11؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ ص‌ 62.</ref>
+
بخش اول در [[لعن]] و نفرین او و بخش دیگر گزارشى غیبى است و چون تحقق آن قطعى است، به صیغه ماضى آمده است؛<ref> تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶۱.</ref> بنابراین، قول به این ‌که وجود فعل ماضى، دلیل بر نزول سوره پس از [[مرگ]] ابولهب است،<ref> اعلام القرآن، ص‌ ۹۱.</ref> چندان مدلل نمى‌نماید؛ به ‌هر حال مراد آیه این است: عمل ابولهب که از دست برمى‌آید، سودى براى او نداشته<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۳۸.</ref> خودش نیز با افتادن در آتش زیان‌کار شد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۱.</ref>
  
'''ابولهب در شأن نزول:'''
+
[[زمخشرى]] مراد از «تباب» را نابودى دانسته و بر آن است که روزى ابولهب سنگى برداشت تا به پیامبر صلى الله علیه و آله بزند؛ اما نتوانست و آیه اشاره به ‌آن است.<ref>الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۸۱۳.</ref> در زیان‌کارى دستان او، آراى دیگرى نیز وجود دارد.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۸۷۴؛ انساب‌الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۸؛ غرائب‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۵۸۹.</ref>
  
ابولهب از اعلام مصرح قرآن است. [[سوره مسد]]/111 صريحاً در نفرين و زشت شمارى او و همسرش نازل شد. در شأن نزول اين سوره (با اختلافى اندك) آمده كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزولِ «وَ‌أَنذِر عَشِيرَتَكَ الأَقرَبِين» ([[سوره شعراء]]/26، 214) دعوت از خويشاوندانش را آغاز كرد<ref> جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص‌ 439؛ الطبقات، ج 1، ص‌ 156‌ـ‌157.</ref> يا براى دعوت عمومى بر فراز كوه صفا رفت<ref> البصائر، ج‌ 60، ص‌ 298؛ جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 440.</ref> و پس از أخذ تأييد از مردم به راست‌گويى، پيام الهى را آشكار كرد.
+
{{متن قرآن|«ما اَغنى عَنهُ مالُهُ و ما کسَب»}}؛ مالش و دستاوردش به ‌کارش نیامد؛ به این معنا که اندوخته‌ها و دارایى‌هایش، وى را از عذاب [[جهنم]] حفظ نخواهند کرد؛<ref> تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶۱.</ref> یا این‌که سرمایه‌ها و آن‌چه از منافع چارپایان به او رسیده و بدست آورده، براى او سودى ندارد.<ref> الکشّاف، ج‌ ۴، ص‌ ۸۱۴‌ـ‌۸۱۵.</ref>
  
ابولهب از سر خشم به او گفت: «تبّاًلك، ألهذا دعوتنا؛ دستت زيانكار باد براى همين ما را دعوت كردى؟».<ref> جامع البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 439.</ref> خداوند در پاسخ به اين سخن، سوره پيشين را فرو فرستاد: «تَبَّت يَدا اَبى لَهَب وتَبّ؛ زيان‌كار باد دستان ابولهب و خود او هم زيان‌كار شد».
+
برخى گفته‌اند: مراد آن است که مال او و فرزندانش، بى‌نیازش نمى‌کنند<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۴۰.</ref> و [[عذاب]] الهى را از او دور نمى‌سازند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۲.</ref> [[ابوالفضل رشید الدین میبدى|میبدى]]، این آیه را در پاسخ آن سخن ابولهب مى‌داند که گفته بود: اگر آن‌چه پسر برادرم مى‌گوید حق باشد، من همه اموالم را براى جانم فدیه مى‌دهم.<ref> کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص ۶۵۷؛ روض‌الجنان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۴۵۶.</ref>
  
بخش اول در لعن و نفرين او و بخش ديگر گزارشى غيبى است و چون تحقق آن قطعى است به صيغه ماضى آمده است؛<ref> تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 461.</ref> بنابراين، قول به اين ‌كه وجود فعل ماضى، دليل بر نزول سوره پس از [[مرگ]] ابولهب است،<ref> اعلام القرآن، ص‌ 91.</ref> چندان مدلل نمى‌نمايد؛ به ‌هر حال مراد آيه اين است: عمل ابولهب كه از دست برمى‌آيد، سودى براى او نداشته<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 438.</ref> خودش نيز با افتادن در آتش زيان‌كار شد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 851.</ref>
+
{{متن قرآن|«سَیَصلى ناراً ذاتَ لَهَب‌»}}؛ زودا که به آتشى شعله‌ور درآید؛ او به آتش شدیدى در خواهد آمد که شعله‌هاى آن، گرداگرد او را فرامى‌گیرد. [[طبرسى]] این آیه را دلیل بر صدق گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌داند که از [[مرگ]] ابولهب در حال [[کفر]] خبر مى‌دهد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۲.</ref> آلوسى، سین در «سَیَصلى» را براى تأکید در وعید و حتمیت آن و تنوین در «ناراً» را نشان بزرگى آتش مى‌داند<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۷۱.</ref> و نکره آمدن «لَهَب» نیز براى بیان هیبت و ترس‌انگیزى آن است.<ref> المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۸۵.</ref>
  
زمخشرى مراد از تباب را نابودى دانسته و بر آن است كه روزى ابولهب سنگى برداشت تا به پيامبر صلى الله عليه و آله بزند؛ اما نتوانست و آيه اشاره به ‌آن است.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 813.</ref> در زيان‌كارى دستان او، آراى ديگرى نيز وجود دارد.<ref> المغازى، ج 3، ص 874؛ انساب‌الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 138؛ غرائب‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 589.</ref>
+
{{متن قرآن|«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ»}}؛ و زنش هیزم‌کش (و آتش افروز معرکه) است و ریسمان از لیف خرما برگردن دارد. این آیه، فرجام شوم و ناگوار همسر ابولهب را که در آزار پیامبر صلى الله علیه و آله با شوهرش همدست بود، بیان مى‌دارد.
  
«ما اَغنى عَنهُ مالُهُ و ما كَسَب؛ مالش و دستاوردش به ‌كارش نيامد»؛ به اين معنا كه اندوخته‌ها و دارايى‌هايش، وى را از عذاب جهنم حفظ نخواهند كرد<ref> تفسير بيضاوى، ج‌ ص‌ 461.</ref> يا اين‌كه سرمايه‌ها و آن‌چه از منافع چارپايان به او رسيده و بدست آورده، براى او سودى ندارد.<ref> الكشّاف، ج‌ 4، ص‌ 814‌ـ‌815.</ref>
+
گفته‌اند: [[ام جمیل|ام‌جمیل]]، شبانگاه خار و خاشاک بر سر راه رسول خدا مى‌ریخت تا او را بیازارد<ref> الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۸۱۵.</ref> و آیه به آن اشاره دارد. برخى معتقدند: مراد آن است که او بین مردم به [[سخن چینی|سخن چینى]] مى‌پرداخت تا آتش دشمنى برانگیزد؛ در ‌حالى ‌که در گردنش ریسمانى از لیف خرما بود و آیه نیز براى تحقیر او، وى را با چنین تصویرى ارائه کرده ‌است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۲.</ref> شاید آیه بیان حال او در [[جهنم]] باشد؛ به این معنا که در پشت او هیمه‌اى از چوب جهنم و در گردنش زنجیرى از آتش است و وبال کار خویش را به گردن مى‌کشد.<ref> تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶۲.</ref> از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل است که هر کس [[سوره مسد|سوره تبت]] را قرائت کند، امیدوارم که خداوند او و ابولهب را در یک خانه جمع نکند.<ref> همان.</ref>
  
برخى گفته‌اند: مراد آن است كه مال او و فرزندانش، بى‌نيازش نمى‌كنند<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 440.</ref> و عذاب الهى را از او دور نمى‌سازند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 852.</ref> ميبدى، اين آيه را در پاسخ آن سخن ابولهب مى‌داند كه گفته بود: اگر آن‌چه پسر برادرم مى‌گويد حق باشد، من همه اموالم را براى جانم فديه مى‌دهم.<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص 657؛ روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 456.</ref>
+
[[فخر رازى]] در این سوره از سه خبر غیبى سخن به ‌میان مى‌آورد: نابودى و زیان‌کارى ابولهب؛‌ بهره نبردن او از مال و فرزند؛ اهل آتش بودن او.<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۲، ص‌ ۱۷۰‌ـ‌۱۷۱.</ref>
  
«سَيَصلى نارًا ذاتَ لَهَب‌؛ زودا كه به آتشى شعله‌ور درآيد» او به آتش شديدى در خواهد آمد كه شعله‌هاى آن، گرداگرد او را فرامى‌گيرد. طبرسى اين آيه را دليل بر صدق گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌داند كه از [[مرگ]] ابولهب در حال كفر خبر مى‌دهد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 852.</ref> آلوسى، سين در «سَيَصلى» را براى تأكيد در وعيد و حتميت آن و تنوين در «نارًا» را نشان بزرگى آتش مى‌داند<ref> روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 471.</ref> و نكره آمدن «لَهَب» نيز براى بيان هيبت و ترس‌انگيزى آن است.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 385.</ref>
+
این سوره گذشته از آن‌چه بیان شد، از دیرباز مورد گفتگوهاى [[تفسیر قرآن|تفسیرى]] فراوانى واقع شده ‌است؛ به ‌ویژه از این جهت که چرا خداوند، برخلاف [[سوره کافرون]] پیامبر صلى الله علیه و آله را به گفتن و نفرین کردن، مأمور نکرده و خود به دفاع از حضرت برخاسته است؟ و این ‌که آیا این سوره، زمینه [[ایمان]] آوردن ابولهب را مسدود نمى‌کند و او را در کفرش مجبور نمى‌سازد؟<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۲، ص‌ ۱۶۸‌ـ‌۱۶۹.</ref>
  
«و‌امرَاَتُهُ حَمّالَةَ الحَطَب‌ × فى جيدِها حَبلٌ مِن مَسَد؛ و زنش هيزم‌كش (و آتش افروز معركه) است و ريسمان از ليف خرما برگردن دارد». اين آيه، فرجام شوم و ناگوار همسر ابولهب را كه در آزار پيامبر صلى الله عليه و آله با شوهرش همدست بود، بيان مى‌دارد.
+
در پاسخ به سؤال دوم برخى از مفسران گفته‌اند: تعلق [[قضا و قدر|قضاى]] حتمى الهى به افعال اختیارى [[انسان]]، باعث بطلان [[اختیار]] نمى‌شود؛ چون فرض این است که فعل و [[اراده الهی|اراده الهى]] به فعل اختیارى انسان تعلق گرفته و اگر فعل انسان به اختیار خود او صادر نشود، باعث مى‌شود اراده خداوند از مرادش تخلف پیدا کند و این محال است.<ref> المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۸۵.</ref> به عبارت دیگر خداوند مى‌داند که هر کس با استفاده از اختیار و آزادى‌اش چه کارى را انجام مى‌دهد؛ مثلاً در آیات مورد بحث خداوند از آغاز مى‌دانسته که ابولهب و همسرش با میل و اراده خود هرگز [[ایمان]] نمى‌آورند نه با [[جبر|اجبار]] و الزام. به تعبیر دیگر عنصر آزادى اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده، او مى‌دانسته است که بندگان با صفات اختیار و با اراده خویش چه عملى را انجام مى‌دهند؛ بنابراین، چنین علمى و خبر دادن از چنان آینده‌اى تأکیدى است بر مسأله اختیار، نه دلیلى بر اجبار.<ref> نمونه، ج‌ ۲۷، ص‌ ۴۲۴.</ref>
  
گفته‌اند: ام‌جميل، شبانگاه خار و خاشاك بر سر راه رسول خدا مى‌ريخت تا او را بيازارد<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 815.</ref> و آيه به آن اشاره دارد. برخى معتقدند: مراد آن است كه او بين مردم به سخن چينى مى‌پرداخت تا آتش دشمنى برانگيزد؛ در ‌حالى ‌كه در گردنش ريسمانى از ليف خرما بود و آيه نيز براى تحقير او، وى را با چنين تصويرى ارائه كرده ‌است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 852.</ref>
+
به ‌هر حال، نزول این سوره به دیگران نشان داد که نزد خدا و در امور [[دین]] هرگز به خویشاوندى توجه نمى‌شود.<ref> الفرقان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۵۰۱.</ref>  
  
شايد آيه بيان حال او در جهنم باشد؛ به اين معنا كه در پشت او هيمه‌اى از چوب جهنم و در گردنش زنجيرى از آتش است و وبال كار خويش را به گردن مى‌كشد.<ref> تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 462.</ref> از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل است كه هر كس سوره تبت را قرائت كند، اميدوارم كه خداوند او و ابولهب را در يك خانه جمع نكند.<ref> همان.</ref>
+
افزون بر [[سوره مسد]]، مفسران در ذیل آیاتى چند از ابولهب سخن به ‌میان آورده‌اند:
  
فخر رازى در اين سوره از سه خبر غيبى سخن به ‌ميان مى‌آورد:
+
*در ذیل آیات ۹۴‌ـ‌۹۵ [[سوره حجر]] آورده‌اند: ابولهب یکى از مسخره‌کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر صلى الله علیه و آله را از شر آنان کفایت کند:<ref> مناقب، ج ۱، ص ۱۰۶‌ـ‌۱۰۷؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۰؛ الدرر، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷.</ref> {{متن قرآن|«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ * إِنَّا کفَینَاک الْمُسْتَهْزِئِینَ»}}؛ پس آنچه را دستور یافته‌اى آشکار کن و از مشرکان روى بگردان. ما تو را از (شرّ) ریشخندکنندگان کفایت حمایت) مى‌کنیم.
 
+
*عطا، مراد از «شانِئَک» در آیه‌ ۳ [[سوره کوثر]] را ابولهب دانسته است؛ هر چند دیگر مفسران، مراد از آن را [[عاص بن وائل]] مى‌دانند.<ref> مفحمات الاقران، ص‌ ۲۱۵.</ref>
# نابودى و زيان‌كارى ابولهب؛
+
*گفته‌اند: مراد از {{متن قرآن|«أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیهِ کلِمَةُ الْعَذَابِ»}} ‌([[سوره زمر]]، ۱۹) ابولهب و پسرش عتبه است؛<ref> غررالتبیان، ص‌ ۴۵۲.</ref> اما با توجه به مسلمان شدن عتبه در [[فتح مکه]] و نیز پایداریش در [[جنگ حنین]]، چنین تطبیقى منطقى به نظر نمى‌رسد؛ گرچه در مورد ابولهب مى‌تواند صادق باشد.
 
+
*واحدى بر آن است که آیه {{متن قرآن|«أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیلٌ لِّلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکرِ اللَّهِ أُوْلَئِک فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»}}؛ آیا کسى که خداوند دلش را به [[اسلام]] گشاده داشته است و از سوى پروردگارش از نورى (‌=‌هدایت) برخوردار است، (همانند سخت دلان است)؛ پس واى بر آنان که از ترک یاد الهى، سخت‌دل هستند؛ اینان‌اند که در گمراهى آشکارند. ([[سوره زمر]]، ۲۲) درباره [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]]، [[امام علی علیه السلام|على]] و ابولهب و فرزندانش نازل شده. على علیه‌السلام و حمزه کسانى‌اند که خداوند سینه‌شان را گشاده است و ابولهب و فرزندانش کسانى‌اند که قلوبشان از ذکر خدا قاسى و سخت ‌است.<ref> اسباب النزول، ص‌ ۳۱۰.</ref>
# ‌بهره نبردن او از مال و فرزند؛
+
*{{متن قرآن|«وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا کنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ»}} و (در دوزخ) گویند ما را چه شده است که مردانى را که از بدکرداران شمردیمشان، (در ‌این‌جا) نمى‌بینیم؟ ([[سوره ص]]، ۶۲) گفته‌اند: مراد از ضمیر فاعلى در «قالوا» ابولهب، [[ابوجهل]] و امثال آنان از بزرگان قریش‌اند.<ref> غررالتبیان، ص‌ ۴۵۰.</ref>
 
+
*سهیلى مراد از {{متن قرآن|«یا أَیهَا الْکافِرُونَ»}} ([[سوره کافرون]]، ۱) را ابولهب دانسته است.<ref> التعریف والاعلام، ص‌ ۳۹۵.</ref>
# اهل آتش بودن او.<ref> التفسير الكبير، ج‌ 32، ص‌ 170‌ـ‌171.</ref>
+
*[[ابن ‌شهر آشوب]] از [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] آورده که روزى [[ولید بن ‌مغیره]] از ترس گسترش اسلام در بین افراد خارج [[مکه]]، از [[قریش]] خواست تا راهى براى جلوگیرى آن بیابند. هر کس پیشنهادى داد. ابولهب گفت: مى‌گویم او شاعر است. در پاسخ او آیه {{متن قرآن|«وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ»}} ([[سوره الحاقه]]، ۴۱) نازل شد و پیامبر صلى الله علیه و آله را از شاعر بودن مبرا دانست.<ref> مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۷۷.</ref>
 
+
==پانویس==
اين سوره گذشته از آن‌چه بيان شد، از ديرباز مورد گفتگوهاى تفسيرى فراوانى واقع شده ‌است؛ به ‌ويژه از اين جهت كه چرا خداوند، برخلاف سوره كافرون پيامبر صلى الله عليه و آله را به گفتن و نفرين كردن، مأمور نكرده و خود به دفاع از حضرت برخاسته است؟ و اين ‌كه آيا اين سوره، زمينه [[ايمان]] آوردن ابولهب را مسدود نمى‌كند و او را در كفرش مجبور نمى‌سازد؟<ref> التفسير الكبير، ج‌ 32، ص‌ 168‌ـ‌169.</ref>
 
 
 
...در پاسخ به سؤال دوم برخى از مفسران گفته‌اند: تعلق قضاى حتمى الهى به افعال اختيارى انسان، باعث بطلان اختيار نمى‌شود؛ چون فرض اين است كه فعل و اراده الهى به فعل اختيارى انسان تعلق گرفته و اگر فعل انسان به اختيار خود او صادر نشود، باعث مى‌شود اراده خداوند از مرادش تخلف پيدا كند و اين محال است.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 385.</ref>
 
 
 
به عبارت ديگر خداوند مى‌داند كه هر كس با استفاده از اختيار و آزادى‌اش چه كارى را انجام مى‌دهد؛ مثلاً در آيات مورد بحث خداوند از آغاز مى‌دانسته كه ابولهب و همسرش با ميل و اراده خود هرگز [[ايمان]] نمى‌آورند نه با اجبار و الزام. به تعبير ديگر عنصر آزادى اراده و اختيار نيز جزء معلوم خداوند بوده، او مى‌دانسته است كه بندگان با صفات اختيار و با اراده خويش چه عملى را انجام مى‌دهند؛ بنابراين، چنين علمى و خبر دادن از چنان آينده‌اى تأكيدى است بر مسأله اختيار، نه دليلى بر اجبار.<ref> نمونه، ج‌ 27، ص‌ 424.</ref>
 
 
 
به ‌هر حال، نزول اين سوره به ديگران نشان داد كه نزد خدا و در امور دين هرگز به خويشاوندى توجه نمى‌شود؛<ref> الفرقان، ج‌ 20، ص‌ 501.</ref> افزون بر اين، مفسران در ذيل آياتى چند از ابولهب سخن به ‌ميان آورده‌اند:
 
 
 
# در ذيل آيات 94‌ـ‌95 [[سوره حجر]]/15 آورده‌اند: ابولهب يكى از مسخره‌كنندگان بود كه خداوند وعده داد تا پيامبر صلى الله عليه و آله را از شر آنان كفايت كند:<ref> مناقب، ج ص 106‌ـ‌107؛ الكامل، ج ص 70؛ الدرر، ج‌ ص‌ 47.</ref> «فَاصدَع بِما تُؤمَرُ واَعرِض عَنِ المُشرِكين × اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين؛ پس آنچه را دستور يافته‌اى آشكار كن و از مشركان روى بگردان. ما تو را از (شرّ) ريشخندكنندگان كفايت حمايت) مى‌كنيم».
 
 
 
# عطا، مراد از «شانِئَك» در آيه‌ 3 [[سوره كوثر]]/108 را ابولهب دانسته است؛ هر چند ديگر مفسران، مراد از آن را عاص بن وائل مى‌دانند.<ref> مفحمات الاقران، ص‌ 215.</ref>
 
 
 
# گفته‌اند: مراد از «اَفَمَن حَقَّ عَلَيهِ كَلِمَةُ العَذاب» ‌([[سوره زمر]]/39،19) ابولهب و پسرش عتبه است؛<ref> غررالتبيان، ص‌ 452.</ref> اما با توجه به مسلمان شدن عتبه در [[فتح مكه]] و نيز پايداريش در جنگ حنين، چنين تطبيقى منطقى به نظر نمى‌رسد؛ گرچه در مورد ابولهب مى‌تواند صادق باشد.
 
 
 
# «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلمِ فَهُوَ عَلى نُور مِن رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلقسيَةِ قُلوبُهُم مِن ذِكرِاللّهِ اولئِكَ فى ضَلل مُبِين؛ آيا كسى كه خداوند دلش را به اسلام گشاده داشته است و از سوى پروردگارش از نورى (‌=‌هدايت) برخوردار است، (همانند سخت دلان است)؛ پس واى بر آنان كه از ترك ياد الهى، سخت‌دل هستند؛ اينان‌اند كه در گمراهى آشكارند». ([[سوره زمر]]/‌39، 22) واحدى بر آن است كه آيه درباره حمزه، على و ابولهب و فرزندانش نازل شده. على عليه‌السلام و حمزه كسانى‌اند كه خداوند سينه‌شان را گشاده است و [[ابولهب]] و فرزندانش كسانى‌اند كه قلوبشان از ذكر خدا قاسى و سخت ‌است.<ref> اسباب النزول، ص‌ 310.</ref>
 
 
 
# «و‌قالوا ما لَنا لانَرى رِجالاً كُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الاَشرار‌= و (در دوزخ) گويند ما را چه شده است كه مردانى را كه از بدكرداران شمرديمشان، (در ‌اين‌جا) نمى‌بينيم؟». ([[سوره ص]]/38،62) گفته‌اند: مراد از ضمير فاعلى در «قالوا» ابولهب، ابوجهل و امثال آنان از بزرگان قريش‌اند.<ref> غررالتبيان، ص‌ 450.</ref>
 
 
 
# سهيلى مراد از «ياَيُّهَا الكفِرون» ([[سوره كافرون]]/109،1) را ابولهب دانسته است.<ref> التعريف والاعلام، ص‌ 395.</ref>
 
 
 
# [[ابن ‌شهر آشوب]] از ابن‌عباس آورده كه روزى وليد بن ‌مغيره از ترس گسترش اسلام در بين افراد خارج مكه، از قريش خواست تا راهى براى جلوگيرى آن بيابند. هر كس پيشنهادى داد. ابولهب گفت: مى‌گويم او شاعر است. در پاسخ او آيه «و ‌ما هُوَ بِقَولِ شاعِر» ([[سوره الحاقه]]/69، 41) نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله را از شاعر بودن مبرا دانست.<ref> مناقب، ج‌ ص‌ 77.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
===منابع===
+
==منابع==
 
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، سید علیرضا واسعى، جلد ۲، صفحه ۴۲-۵۷.
سيد عليرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد صفحه 42-57.
+
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= متوسط
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده=دارد
 +
}}
  
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
+
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
[[رده: شخصیت‌ های شان نزول آیات قرآن]]
+
[[رده:شخصیت‌های منفی در قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۷


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«ابولهب عبدالعُزّى‌ بن عبدالمطلب»، عموى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و از دشمنان سرسخت ایشان بود.[۱] نام ابولهب در شأن نزول برخی آیات قرآن کریم ذکر شده است؛ به ویژه در سوره مسد، او و همسرش ام جمیل مورد لعن و نکوهش قرار گرفته‌اند.

زندگی‌نامه

ابولهب عبدالعُزى‌ بن عبدالمطلب بن ‌هاشم، مادرش لُبنى از بنى خُزاعه[۲] و همسرش عوراء، مشهور به ام جمیل، دختر حرب ‌بن ‌امیه و خواهر ابوسفیان بود.[۳] در این‌که چرا ابولهب خوانده شده، اختلاف است. ابن ‌سعد بر آن است که عبدالمطلب وى را به جهت زیبایى و برافروختگى چهره چنین نامیده[۴] و برخى براى وى فرزندى به ‌نام لهب ذکر کرده‌اند؛[۵] اما بر پایه روایتى، خداوند او را به این کنیه خوانده؛[۶] چون عاقبت او با آتش است.[۷] گویا در میان مردم زمان خویش، بیشتر به کنیه اباعتبه خطاب مى‌شده ‌است.[۸]

از زندگى ابولهب، پیش از اسلام اطلاعى در دست نیست. گفته‌اند: ابولهب، هنگام رحلت عبدالمطلب، داوطلب سرپرستى فرزند عبدالله شد؛ اما عبدالمطلب با این سخن که شَرّ خود را از او باز‌دار، از سپردن محمد نوجوان به او خوددارى کرد.[۹] ابولهب در هنگامه بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله به شرکت در سرقت دو آهوى زرین که بر در کعبه نصب شده بود، با شهادت یکى از سارقان متهم شد و مورد پیگرد قرار گرفت[۱۰] و به ناچار نزد دایى‌هاى خویش، در تیره بنى‌خزاعه پناهنده ‌شد.[۱۱]

گویا ازدواج دو فرزندش عتبه و معتب با دو ‌دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله رقیه و ام‌کلثوم، در همین دوره بود؛ گرچه اقوال دیگرى نیز در این باره وجود دارد.[۱۲]

ابولهب از متولیان بتها در مکه بود[۱۳] و وقتى افلح بن ‌نضر شیبانى، متولى عزّى در بستر مرگ درباره آینده آن ابراز نگرانى کرد، ابولهب به او دلدارى داد و متعهد شد که آن را رها نکند. بدین طریق مدتى سدانت عزى را بر عهده گرفت. در این هنگام به هر کس مى‌رسید، مى‌گفت: اگر عزى پیروز شود، من با خدمتى که به او کرده‌ام در امانم و اگر محمد بر آن پیروز شود که نمى‌شود، برادرزاده‌ام است.[۱۴]

ابولهب در سال ۲ هجری، چند روز پس از جنگ بدر، بر اثر بیمارى پوستى درگذشت.[۱۵] فرزندانش از ترس سرایت مرض، از جنازه‌اش دورى جسته، در نهایت او را در بالاى مکه کنار دیوارى نهاده و از دور بى آن‌که لمسش کنند بر او سنگ ریختند تا مدفون شد.[۱۶]

ابن‌بطوطه در سفرنامه خویش از قبرى در بیرون مکه یاد مى‌کند که منسوب به ابولهب بود و مردم بر آن سنگ مى‌زدند.[۱۷] ابن‌جبیر از دو قبر در سمت چپ باب العمرة خبر مى‌دهد که مى‌گفتند: از ابولهب و همسرش ام‌جمیل است.[۱۸] نسل ابولهب از طریق فرزندانش ادامه یافت. دو پسرش عتبه و معتب در فتح مکه به دعوت پیامبر مسلمان شدند[۱۹] و در جنگ حنین از ثابت قدمان به ‌شمار آمدند.[۲۰]

دشمنی ابولهب با پیامبر

ابولهب پس از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله برخلاف سنت عربى به سیره خاندان خویش عمل نکرد و به ‌رغم همراهى بنى ‌عبدالمطلب با رسول خدا، او به دیگر تیره‌هاى قریش پیوست و از در دشمنى و ستیزگى با پیامبر درآمد و به شیوه‌هاى گوناگون به آزار آن حضرت پرداخت[۲۱] از ‌جمله بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله شکمبه و خاشاک مى‌ریخت.[۲۲] این عمل، خشم دیگر بنى‌هاشم را برمى‌انگیخت؛ چنان‌که روزى حمزه با مشاهده چنین صحنه‌اى از سر خشم، خار و خاشاک را بر سر ابولهب افکند.[۲۳]

ابولهب براى جلوگیرى از نفوذ کلام پیامبر صلى الله علیه و آله در پى او حرکت کرده و دروغ‌گویش خطاب مى‌کرد.[۲۴] او را ساحر،[۲۵] شاعر[۲۶] و کاهن مى‌خواند[۲۷] و دیگران را نیز از گرویدن به او و اسلام بازمى‌داشت[۲۸] و حتى یک بار او و همسرش به تحریک دیگران، بر آن شده بودند تا پیامبر را از پاى درآورند که بر جاى خشک شدند و به دعاى حضرت به حرکت درآمدند.[۲۹]

انگیزه دشمنى ابولهب با پیامبر صلى الله علیه و آله در کتاب‌هاى تاریخى، گوناگون آمده است. برخى دفاع از بت‌ها را عامل اصلى دانسته‌اند؛ چنان‌که خود به هند (همسر ابوسفیان) مى‌گوید: با رد دعوت محمد، لات و عزّى را یارى کردم.[۳۰]

شاید همراهى با همسرش ام‌جمیل را که در پى ریاست برادر خویش ابوسفیان بود، بتوان انگیزه این دشمنى ذکر کرد؛ چرا که تثبیت مقام پیامبر صلى الله علیه و آله موقعیت وى را به مخاطره مى‌افکند. ولى برخى آن را تا سر حد خصومتى شخصى فرو کشیدند و گفتند: روزى ابولهب و ابوطالب کشتى مى‌گرفتند، ابولهب او را بر زمین افکند و روى سینه‌اش نشست. در این هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله به یارى ابوطالب شتافت و به او کمک کرد تا بر فراز آید و وقتى ابولهب به او گفت که من نیز عموى تو هستم. چرا او را یارى کردى؟ حضرت گفت: چون او نزد من از تو محبوب‌تر است و همین امر موجب دشمنى و خشونت او با پیامبر شد.[۳۱]

اما گویا داعیه سرورى قریش و ریاست مکه که در خاندان عبدالمطلب، کم و بیش به آن چشم داشتند انگیزه اصلى او بود؛ به ‌ویژه که وى از یک سو در پیوندى سببى به تیره بنى‌امیه ارتباط مى‌یافت[۳۲] که در رقابت با بنى‌هاشم کوششى بى‌وقفه داشتند و از دیگر سو در پیوندى نسبى از ‌طرف مادر با تیره بنى‌خزاعه[۳۳] که خود زمانى ریاست مکه و کعبه را عهده‌دار بودند، پیوند داشت. مشرکان نیز وى را از همین زاویه تحریک مى‌کردند.[۳۴]

بدیهى است که روى کار آمدن پیامبر و توسعه امر نبوت، مسیر ریاست را به هم مى‌زد و این امر خوشایند او نبود؛ به هر روى دشمنى ابولهب با رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن حد بود که پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌فرمود: من بین دو همسایه بد، ابولهب و عقبة بن ‌ابى ‌معیط قرار گرفته‌ام؛ چون هرگاه کثافاتى بیابند، بر در خانه من مى‌ریزند.[۳۵]

دشمنى او با پیامبر صلى الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود که چون حضرت در یوم‌الانذار خواست بر اساس امر الهى: «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ» (سوره شعرا،‌ ۲۱۴) خویشاوندان خود را جمع و پیام خدا را ابلاغ کند، برخى از زنان بنى‌هاشم از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواستند تا ابولهب را به آن جمع دعوت نکند[۳۶] و چون به آن مجلس فراخوانده شد، با دیدن کرامت پیامبر صلى الله علیه و آله که با اندک غذا و شربت آماده شده به ‌وسیله حضرت على علیه‌السلام همه را سیر و سیراب کرد، پیش از سخن پیامبر صلى الله علیه و آله روى به بنى‌عبدالمطلب کرد و گفت: محمد شما را جادو کرده[۳۷] و بدین‌گونه مانع انذار حضرت شد و هنگام دعوت عمومى چون پیامبر بر فراز کوه صفا یا مروه[۳۸] رفت و از مردم خواست تا خداى واحد را بپرستند، آن حضرت را از این‌که آنان را براى چنین پیامى به آن‌جا کشانده، نفرین کرد که خداوند در پاسخ او سوره مسد را فرو فرستاد و نفرینى ابدى را براى او ثبت کرد.[۳۹]

با نزول این سوره، دشمنى ابولهب با پیامبر و اسلام شدت یافت و رسماً با دیگر سران مشرک قریش همدست شد[۴۰] و براى آزردن و به سختى انداختن حضرت، پسرانش را به طلاق دادن دختران او واداشت؛[۴۱] گرچه بر پایه روایتى، این پیامبر صلى الله علیه و آله بود که دختران خویش را از آنان جدا ساخت؛ زیرا خداوند دوست نمى‌داشت دخترانش جز با اهل بهشت تزویج کنند.[۴۲]

ابولهب پس از آن در پیمان صحیفه بر ضد پیامبر و مسلمانان شرکت کرد و تنها فرد از بنى ‌عبدالمطلب بود که در شعب ابیطالب، با آنان همراه نشد[۴۳] و پس از درگذشت ابوطالب که دشمنى قریش با پیامبر صلى الله علیه و آله افزایش یافت، او در رأس آنان قرار گرفت.[۴۴]

بر اساس پاره‌اى اخبار وى پس از آن که به ریاست بنى‌هاشم رسید، ابتدا حمایت خود را از رسول خدا صلی الله علیه و آله اعلام کرد و گفت: اى پسر برادر! همان گونه که در زمان ابوطالب عمل مى‌کردى، بکوش. به لات سوگند که از تو حمایت مى‌کنم و در مقابل ابن‌غیطله که به رسول خدا صلی الله علیه و آله اهانت کرده بود، ایستاد؛ اما پس از تحریک دیگر مشرکان، دست از حمایت او برداشت.[۴۵]

ابولهب در توطئه دارالندوه نیز حاضر بود؛ اما به نقلى، چون تصمیم بر محاصره خانه پیامبر و هجوم به آن‌جا گرفته شد وى آنان را از حمله شبانه بازداشت؛ زیرا در تاریکى نمى‌توان اهل خانه را در امان دانست و خواست تا صبح‌گاه صبر کنند[۴۶] و خود نیز تمام شب را به انتظار خروج پیامبر صلى الله علیه و آله نشست.[۴۷]

ابولهب پس از هجرت مسلمانان به مدینه تا جنگ بدر، دیگر نمودى ندارد و در این جنگ نیز که همه اشراف مکه حضور یافتند، شرکت نکرد[۴۸] و به اصرار دیگران، فقط عاص بن ‌هشام بن ‌مغیره، برادر ابوجهل را در مقابل بخشش ۴ هزار درهم طلبى که از او داشت به جاى خویش فرستاد.[۴۹]

برخى علت عدم شرکت او را درماندگى و ناتوانى‌اش ذکر کرده‌اند[۵۰] و برخى دیگر خواب عاتکه، خواهرش را مبنى بر شکست فضاحت‌بار مشرکان، علت اصلى دانسته‌اند؛[۵۱] به ‌هر حال وى با این ‌که در جنگ نبود، اخبار آن را پیگیرى مى‌کرد[۵۲] و چون از زبان ابورافع شنید که در این جنگ فرشتگان یار مسلمانان بودند، سخت برآشفت و به شدت او را ‌زد.[۵۳]

ابولهب در شأن نزول آیات

ابولهب از اعلام مصرّح قرآن کریم است. سوره مسد صریحاً در نفرین و زشت شمارى او و همسرش ام‌جمیل نازل شد. در شأن نزول این سوره (با اختلافى اندک) آمده که چون پیامبر صلى الله علیه و آله پس از نزول آیه «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ» (سوره شعراء، ۲۱۴) دعوت از خویشاوندانش را آغاز کرد[۵۴] یا براى دعوت عمومى بر فراز کوه صفا رفت[۵۵] و پس از أخذ تأیید از مردم به راست‌گویى، پیام الهى را آشکار کرد، ابولهب از سر خشم به او گفت: «تبّاً لک، ألهذا دعوتَنا؛ دستت زیانکار باد براى همین ما را دعوت کردى؟».[۵۶] خداوند در پاسخ به این سخن، سوره مسد را فرو فرستاد: «تَبَّت یَدا اَبى لَهَب و تَبّ؛ زیان‌کار باد دستان ابولهب و خود او هم زیان‌کار شد».

بخش اول در لعن و نفرین او و بخش دیگر گزارشى غیبى است و چون تحقق آن قطعى است، به صیغه ماضى آمده است؛[۵۷] بنابراین، قول به این ‌که وجود فعل ماضى، دلیل بر نزول سوره پس از مرگ ابولهب است،[۵۸] چندان مدلل نمى‌نماید؛ به ‌هر حال مراد آیه این است: عمل ابولهب که از دست برمى‌آید، سودى براى او نداشته[۵۹] خودش نیز با افتادن در آتش زیان‌کار شد.[۶۰]

زمخشرى مراد از «تباب» را نابودى دانسته و بر آن است که روزى ابولهب سنگى برداشت تا به پیامبر صلى الله علیه و آله بزند؛ اما نتوانست و آیه اشاره به ‌آن است.[۶۱] در زیان‌کارى دستان او، آراى دیگرى نیز وجود دارد.[۶۲]

«ما اَغنى عَنهُ مالُهُ و ما کسَب»؛ مالش و دستاوردش به ‌کارش نیامد؛ به این معنا که اندوخته‌ها و دارایى‌هایش، وى را از عذاب جهنم حفظ نخواهند کرد؛[۶۳] یا این‌که سرمایه‌ها و آن‌چه از منافع چارپایان به او رسیده و بدست آورده، براى او سودى ندارد.[۶۴]

برخى گفته‌اند: مراد آن است که مال او و فرزندانش، بى‌نیازش نمى‌کنند[۶۵] و عذاب الهى را از او دور نمى‌سازند.[۶۶] میبدى، این آیه را در پاسخ آن سخن ابولهب مى‌داند که گفته بود: اگر آن‌چه پسر برادرم مى‌گوید حق باشد، من همه اموالم را براى جانم فدیه مى‌دهم.[۶۷]

«سَیَصلى ناراً ذاتَ لَهَب‌»؛ زودا که به آتشى شعله‌ور درآید؛ او به آتش شدیدى در خواهد آمد که شعله‌هاى آن، گرداگرد او را فرامى‌گیرد. طبرسى این آیه را دلیل بر صدق گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌داند که از مرگ ابولهب در حال کفر خبر مى‌دهد.[۶۸] آلوسى، سین در «سَیَصلى» را براى تأکید در وعید و حتمیت آن و تنوین در «ناراً» را نشان بزرگى آتش مى‌داند[۶۹] و نکره آمدن «لَهَب» نیز براى بیان هیبت و ترس‌انگیزى آن است.[۷۰]

«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ»؛ و زنش هیزم‌کش (و آتش افروز معرکه) است و ریسمان از لیف خرما برگردن دارد. این آیه، فرجام شوم و ناگوار همسر ابولهب را که در آزار پیامبر صلى الله علیه و آله با شوهرش همدست بود، بیان مى‌دارد.

گفته‌اند: ام‌جمیل، شبانگاه خار و خاشاک بر سر راه رسول خدا مى‌ریخت تا او را بیازارد[۷۱] و آیه به آن اشاره دارد. برخى معتقدند: مراد آن است که او بین مردم به سخن چینى مى‌پرداخت تا آتش دشمنى برانگیزد؛ در ‌حالى ‌که در گردنش ریسمانى از لیف خرما بود و آیه نیز براى تحقیر او، وى را با چنین تصویرى ارائه کرده ‌است.[۷۲] شاید آیه بیان حال او در جهنم باشد؛ به این معنا که در پشت او هیمه‌اى از چوب جهنم و در گردنش زنجیرى از آتش است و وبال کار خویش را به گردن مى‌کشد.[۷۳] از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل است که هر کس سوره تبت را قرائت کند، امیدوارم که خداوند او و ابولهب را در یک خانه جمع نکند.[۷۴]

فخر رازى در این سوره از سه خبر غیبى سخن به ‌میان مى‌آورد: نابودى و زیان‌کارى ابولهب؛‌ بهره نبردن او از مال و فرزند؛ اهل آتش بودن او.[۷۵]

این سوره گذشته از آن‌چه بیان شد، از دیرباز مورد گفتگوهاى تفسیرى فراوانى واقع شده ‌است؛ به ‌ویژه از این جهت که چرا خداوند، برخلاف سوره کافرون پیامبر صلى الله علیه و آله را به گفتن و نفرین کردن، مأمور نکرده و خود به دفاع از حضرت برخاسته است؟ و این ‌که آیا این سوره، زمینه ایمان آوردن ابولهب را مسدود نمى‌کند و او را در کفرش مجبور نمى‌سازد؟[۷۶]

در پاسخ به سؤال دوم برخى از مفسران گفته‌اند: تعلق قضاى حتمى الهى به افعال اختیارى انسان، باعث بطلان اختیار نمى‌شود؛ چون فرض این است که فعل و اراده الهى به فعل اختیارى انسان تعلق گرفته و اگر فعل انسان به اختیار خود او صادر نشود، باعث مى‌شود اراده خداوند از مرادش تخلف پیدا کند و این محال است.[۷۷] به عبارت دیگر خداوند مى‌داند که هر کس با استفاده از اختیار و آزادى‌اش چه کارى را انجام مى‌دهد؛ مثلاً در آیات مورد بحث خداوند از آغاز مى‌دانسته که ابولهب و همسرش با میل و اراده خود هرگز ایمان نمى‌آورند نه با اجبار و الزام. به تعبیر دیگر عنصر آزادى اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده، او مى‌دانسته است که بندگان با صفات اختیار و با اراده خویش چه عملى را انجام مى‌دهند؛ بنابراین، چنین علمى و خبر دادن از چنان آینده‌اى تأکیدى است بر مسأله اختیار، نه دلیلى بر اجبار.[۷۸]

به ‌هر حال، نزول این سوره به دیگران نشان داد که نزد خدا و در امور دین هرگز به خویشاوندى توجه نمى‌شود.[۷۹]

افزون بر سوره مسد، مفسران در ذیل آیاتى چند از ابولهب سخن به ‌میان آورده‌اند:

  • در ذیل آیات ۹۴‌ـ‌۹۵ سوره حجر آورده‌اند: ابولهب یکى از مسخره‌کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر صلى الله علیه و آله را از شر آنان کفایت کند:[۸۰] «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ * إِنَّا کفَینَاک الْمُسْتَهْزِئِینَ»؛ پس آنچه را دستور یافته‌اى آشکار کن و از مشرکان روى بگردان. ما تو را از (شرّ) ریشخندکنندگان کفایت (و حمایت) مى‌کنیم.
  • عطا، مراد از «شانِئَک» در آیه‌ ۳ سوره کوثر را ابولهب دانسته است؛ هر چند دیگر مفسران، مراد از آن را عاص بن وائل مى‌دانند.[۸۱]
  • گفته‌اند: مراد از «أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیهِ کلِمَةُ الْعَذَابِ» ‌(سوره زمر، ۱۹) ابولهب و پسرش عتبه است؛[۸۲] اما با توجه به مسلمان شدن عتبه در فتح مکه و نیز پایداریش در جنگ حنین، چنین تطبیقى منطقى به نظر نمى‌رسد؛ گرچه در مورد ابولهب مى‌تواند صادق باشد.
  • واحدى بر آن است که آیه «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیلٌ لِّلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکرِ اللَّهِ أُوْلَئِک فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»؛ آیا کسى که خداوند دلش را به اسلام گشاده داشته است و از سوى پروردگارش از نورى (‌=‌هدایت) برخوردار است، (همانند سخت دلان است)؛ پس واى بر آنان که از ترک یاد الهى، سخت‌دل هستند؛ اینان‌اند که در گمراهى آشکارند. (سوره زمر، ۲۲) درباره حمزه، على و ابولهب و فرزندانش نازل شده. على علیه‌السلام و حمزه کسانى‌اند که خداوند سینه‌شان را گشاده است و ابولهب و فرزندانش کسانى‌اند که قلوبشان از ذکر خدا قاسى و سخت ‌است.[۸۳]
  • «وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا کنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ» و (در دوزخ) گویند ما را چه شده است که مردانى را که از بدکرداران شمردیمشان، (در ‌این‌جا) نمى‌بینیم؟ (سوره ص، ۶۲) گفته‌اند: مراد از ضمیر فاعلى در «قالوا» ابولهب، ابوجهل و امثال آنان از بزرگان قریش‌اند.[۸۴]
  • سهیلى مراد از «یا أَیهَا الْکافِرُونَ» (سوره کافرون، ۱) را ابولهب دانسته است.[۸۵]
  • ابن ‌شهر آشوب از ابن‌عباس آورده که روزى ولید بن ‌مغیره از ترس گسترش اسلام در بین افراد خارج مکه، از قریش خواست تا راهى براى جلوگیرى آن بیابند. هر کس پیشنهادى داد. ابولهب گفت: مى‌گویم او شاعر است. در پاسخ او آیه «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ» (سوره الحاقه، ۴۱) نازل شد و پیامبر صلى الله علیه و آله را از شاعر بودن مبرا دانست.[۸۶]

پانویس

  1. البدء والتاریخ، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵۵.
  2. المعارف، ۱۱۹.
  3. السیرة الحلبیه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۶؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۶۰۳.
  4. الطبقات، ج ۱، ص ۹۳؛ تفسیر ابن‌ کثیر، ج ۴، ص ۶۳؛ المعارف، ص ۱۲۵.
  5. الخصائص الکبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۴۴.
  6. زادالمعاد، ج‌ ۲، ص‌ ۳۳۸.
  7. الکشاف، ج ‌۴، ص‌ ۸۱۴.
  8. اعلام النبوه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۰.
  9. مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲.
  10. المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵.
  11. السیرة الحلبیه، ج‌ ۱، ص‌ ۵۶.
  12. الاصابه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۰‌ـ‌۴۶۱؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۴.
  13. رجال انزل اللّه فیهم قرآنا، ج‌ ۷، ص‌ ۹۶.
  14. المغازى، ج‌ ۳، ص‌ ۸۷۴.
  15. المعارف، ص‌ ۱۲۵.
  16. الاغانى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۶.
  17. رحلة ابن ‌بطوطه، ص‌ ۱۴۲.
  18. رحلة ابن ‌جبیر، ص‌ ۸۸.
  19. الخصائص الکبرى، ج ‌۱، ص‌ ۴۳۹.
  20. الطبقات، ج‌ ۶، ص‌ ۱۱؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲.
  21. السیرة النبویه، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۵‌ـ‌۴۱۶.
  22. الکامل، ج‌ ۲، ص‌ ۷۰.
  23. انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۷‌ـ‌۱۴۸.
  24. السیر والمغازى، ص‌ ۲۳۲.
  25. مجمع البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۳۲۲.
  26. مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۷۷.
  27. البحر المحیط، ج‌ ۷، ص‌ ۵۸.
  28. البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۱۱.
  29. اعلام النبوه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۰.
  30. البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۶۹.
  31. انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۷.
  32. السیرة الحلبیه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۶.
  33. المعارف، ص‌ ۱۱۹.
  34. اعلام النبوه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۰؛ مناقب، ج‌ ۱، ص ‌۱۷۵.
  35. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷؛ انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۸.
  36. انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۴.
  37. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۵۴۲.
  38. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۶۱؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷.
  39. السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص ‌۳۵۱؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱.
  40. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷.
  41. البدء والتاریخ، ج‌ ۵، ص‌ ۱۷؛ الاصابه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۱.
  42. معجم الصحابه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۹۶.
  43. السیرة النبویه، ج ۱، ص‌ ۲۶۹؛ تاریخ طبرى، ج ۱، ص‌ ۵۵۰.
  44. البدء والتاریخ، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵۴‌ـ‌۱۵۵.
  45. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۴؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۶‌ـ‌۱۰۷.
  46. تفسیر قمى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰۲.
  47. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶‌ـ‌۱۷۷.
  48. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۳؛ الاغانى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۵.
  49. المغازى، ج‌ ۱، ص ‌۳۳؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۲۰۳.
  50. تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۵.
  51. الطبقات، ج‌ ۸، ص‌ ۳۶‌ـ‌۳۷؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۴؛ السیرة‌الحلبیه، ج‌ ۲، ص‌ ۳۷۷.
  52. البدایة والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۲.
  53. الطبقات، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵؛ الاغانى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۶.
  54. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص‌ ۴۳۹؛ الطبقات، ج ۱، ص‌ ۱۵۶‌ـ‌۱۵۷.
  55. البصائر، ج‌ ۶۰، ص‌ ۲۹۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۴۰.
  56. جامع البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۳۹.
  57. تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶۱.
  58. اعلام القرآن، ص‌ ۹۱.
  59. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۳۸.
  60. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۱.
  61. الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۸۱۳.
  62. المغازى، ج ۳، ص ۸۷۴؛ انساب‌الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۸؛ غرائب‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۵۸۹.
  63. تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶۱.
  64. الکشّاف، ج‌ ۴، ص‌ ۸۱۴‌ـ‌۸۱۵.
  65. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۴۰.
  66. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۲.
  67. کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص ۶۵۷؛ روض‌الجنان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۴۵۶.
  68. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۲.
  69. روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۴۷۱.
  70. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۸۵.
  71. الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۸۱۵.
  72. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸۵۲.
  73. تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶۲.
  74. همان.
  75. التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۲، ص‌ ۱۷۰‌ـ‌۱۷۱.
  76. التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۲، ص‌ ۱۶۸‌ـ‌۱۶۹.
  77. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۸۵.
  78. نمونه، ج‌ ۲۷، ص‌ ۴۲۴.
  79. الفرقان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۵۰۱.
  80. مناقب، ج ۱، ص ۱۰۶‌ـ‌۱۰۷؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۰؛ الدرر، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷.
  81. مفحمات الاقران، ص‌ ۲۱۵.
  82. غررالتبیان، ص‌ ۴۵۲.
  83. اسباب النزول، ص‌ ۳۱۰.
  84. غررالتبیان، ص‌ ۴۵۰.
  85. التعریف والاعلام، ص‌ ۳۹۵.
  86. مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۷۷.

منابع