حکومت در اسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}}
+
{{خوب}}در دین [[اسلام]] بر ضرورت تشکیل حکومت در جامعه تأکید شده، زیرا اسلام برای تحقق اهداف عالیه خود، ناگزیر به برپائى تشکیلات اجرایی و حکومتى است. رشد معنوى و اخلاقى مردم و برقرارى [[عدالت]]، از مهمترین اهداف حکومت اسلامی است.
  
(این بخش از مقاله به بررسى اصل حكومت و مشروعیت و مقبولیت و ویژگیهاى ضرورى حكومت (حاكم) از منظر منابع دینى می‌پردازد.)
+
==ضرورت حکومت در اسلام==
  
==حکومت در متون دینى و سیره پیشوایان دین==
+
===فطری بودن نیاز به حکومت===
 +
در بحث از ضرورت حکومت در [[اسلام]] - به معنای اینکه آیا از نظر اسلام در هر جامعه ای حتما باید حکومتی وجود داشته باشد یا خیر؟ - پیش از هر چیز باید گفت لزوم حکومت امری [[فطرت|فطری]] است که همگان بر آن باور دارند و در [[شریعت]] اسلام که به تصریح [[قرآن]] <ref> [[سوره روم]] آیه ۳۰: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیهٰا لٰا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ ذٰلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لٰکنَّ أَکثَرَ النّٰاسِ لٰا یعْلَمُونَ» آئین اسلام را آئین فطرت و احکام آن را مطابق با فطرت بشرى مى‌شمارد.  </ref>، تعالیم آن منطبق بر فطرت انسان و بنابراین متناسب با نیازهاى متنوع اوست، نیاز اساسىِ بشر به حکومت تأیید و بر ضرورت حکومت در جامعه اسلامى تأکید شده است. طبق بیان [[حضرت على]] علیه‌السلام هر جامعه‌اى نیاز به حاکم و فرمانروا دارد، چه نیکوکار و چه گناهکار.<ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه۴۰.</ref> بنابر یک [[حدیث]] نبوى اگر سه نفر قصد سفر داشته باشند، لازم است یک نفر را از میان خود به سرپرستى برگزینند.<ref name="دانشنامه جهان اسلام">دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۳، مدخل حکومت در اسلام، از سید جواد ورعی. </ref>
  
ضرورت وجود حكومت در مجتمع هاى انسانى به مثابه سازوكار برقرارى نظم و انضباط اجتماعى، استقرار امنیت و اداره جامعه هیچ‌گاه محل تردید نبوده است و جوامع كوچك و بزرگ براى برآورده شدنِ این نیازها همیشه داراى حكومتى هرچند ساده و ابتدایى بوده‌اند.(مونتسكیو، ص90)
+
[[علامه طباطبائی]] (ره) در این خصوص می گوید: «فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی به حدی بود که وقتی [[پیامبر اسلام]] (ص) پس از هجرت به [[مدینه]] دست به ایجاد دولت اسلامی زد، مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و هلال ماه و [[انفاق]] و دیگر مسائل عادی مطرح می کردند و از پیامبر (ص) توضیح می خواستند، در این مورد (تشکیل دولت) هیچگونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند. حتی جریانهای پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین احساس فطری سرچشمه می گرفت. هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل انتصاب خلیفه لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم، زیرا همه به انگیزه فطرت احساس می کردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را که در جامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است.»<ref> عباس على زنجانى، فقه سیاسى، ج‌۲، ص ۱۵۷؛ به نقل از بررسیهاى اسلامى، ص ۱۷۷- ۱۶۹. </ref>
  
در برخى جوامع گذشته از جمله سومر، بابِل و مصر حكومت جنبه الهى داشته است.<ref>رجوع کنید به نبراوى و مهنا، ج1، ص27ـ43.</ref> بسیارى از پیامبران از جمله برخى از انبیاى بنی‌اسرائیل مانند [[حضرت یوسف]]، [[حضرت موسى]]، [[حضرت داود]] و [[حضرت سلیمان]] علیهم‌السلام عهده‌دار حكومت هم بوده‌اند. <ref>براى گزارش حكومت برخى از انبیاى بنی‌اسرائیل رجوع کنید به كتاب امثال سلیمان، 1:1؛ كتاب اول پادشاهان، 1:1، 12:2ـ13؛ سفر پیدایش، 41: 43ـ44.</ref>
+
[[ابن خلدون]] از متفکرین اسلامى نیز فطرى بودن زندگى اجتماعى را براى انسان، دلیل بر ضرورت تعاون و تشکیل حکومت و پیروى از یک مرکزیت سیاسى مى‌داند.<ref> زنجانى، عباس على عمید‌، فقه سیاسى، ج‌۲، ص ۱۵۵ </ref>
  
قدیس آوگوستینوس (متوفى 430 میلادى) در كتاب <شهر خدا> از دو نوع حكومت سخن به میان آورد:
+
===جهانی و همگانی بودن اسلام===
 +
جهانى و همگانى بودن یکی از ویژگی های [[دین اسلام]] است که تحقق آن یعنى هدایت شدن همگان به [[توحید]] و یکتاپرستى و پرهیز از بندگى غیرخدا، مستلزمِ وجود سازوکارهایى مناسب از جمله تشکیل حکومت است تا صاحبان قدرت و مال که به‌ طور طبیعى در برابر تحقق همه‌جانبه آرمان توحید مقاومت می‌کنند، نتوانند مانع جامۀ عمل پوشیدن آن شوند. به همین دلیل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاوه بر شأن [[رسالت]] و ابلاغ پیام الهى، از جایگاه رهبرى اجتماعى و سیاسى و به تعبیر قرآن ([[سوره احزاب]]: ۶) [[ولایت]] بر مؤمنان هم برخوردار بوده است.<ref name="دانشنامه جهان اسلام" />  
  
# حكومت دنیوى یا شهر زمینى كه هدف آن ایجاد امنیت و نظم است.
+
===اهداف عالیه اسلام===
# حكومت آسمانى یا شهر خدا كه بر عهده قدّیسان و هدف آن، صلح و آرامش حقیقى است.<ref>رجوع کنید به ج2، ص6، ج3، ص144ـ146؛ براى تفاوت هاى دیگر این دو شهر رجوع کنید به همان، ج2، ص211ـ212.</ref>
+
تردیدى نیست که بعثت انبیاء و [[شریعت]] اسلام در جهت تحقق بخشیدن به یک سلسله اهداف بوده است که قرآن در مواردى از آن اهداف عالیه بصراحت یاد کرده است. مانند اقامه [[قسط]] و [[عدل]].<ref> لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَینٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ الْکتٰابَ وَ الْمِیزٰانَ لِیقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ (حدید، آیۀ ۲۵). </ref> و وضع اغلال<ref> وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلٰالَ الَّتِی کٰانَتْ عَلَیهِمْ (اعراف، آیه ۱۵۷). </ref> (رها نمودن از اسارت‌ها و بندها) و تحریر العباد<ref> أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ (شعرا، آیه ۲۲). </ref>  (رهاسازى مردم از بند استکبار و [[طاغوت]]) و رساندن مستضعفان به حاکمیت و وارث زمین شدن<ref> وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِینَ (قصص، آیه ۵). </ref> و هدایت انسانها به سوى خدا<ref> وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنٰا (انبیاء، آیه ۷۳). </ref> و اجراى فرامین و حدود الهى<ref> أَنِ احْکمْ بَینَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ (مائده، آیه ۴۹). </ref> و...، از جمله اهداف عالیه‌اى است که باید در میان جامعۀ بشرى جامۀ عمل بپوشد و تحقق عینى بیابد. پر واضح است که براى این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانى است که باید در جامعه فراهم گردد و یکى از ضرورى‌ترین آنها برنامه‌ریزى و تشکیلات اجرائى و دستگاههاى حکومتى است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلى و مراحل مختلف آن توجه کافى مبذول گردد، تردیدى باقى نخواهد ماند که اسلام اگر خواهان تحقق عینى این هدفها است، ناگزیر به ملازمۀ عقلى برپائى تشکیلات حکومتى لازم براى رسیدن به آن هدفها را نیز خواسته است.<ref> عمید زنجانی، فقه سیاسى ، ج‌۲، ص ۱۵۸‌ </ref>
  
در شریعت اسلام كه به تصریح قرآن ([[سوره روم]]: 30)، تعالیم آن منطبق بر فطرت انسان و بنابراین متناسب با نیازهاى متنوع اوست، نیاز اساسىِ بشر به حكومت تأیید و بر ضرورت حكومت در جامعه اسلامى تأكید شده است. طبق بیان حضرت على علیه‌السلام هر جامعه‌اى نیاز به حاكم و فرمانروا دارد، چه نیكوكار و چه گناهكار،<ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه40.</ref> بنابر یك حدیث نبوى اگر سه نفر قصد سفر داشته باشند، لازم است یك نفر را از میان خود به سرپرستى برگزینند.<ref>رجوع کنید به متقى، ج6، ص717.</ref>
+
===ماهیت قوانین اسلامی===
  
افزون بر اینها، محققان و فقها و مفسران به استناد شمارى از ویژگی هاى دین اسلام بر ضرورت وجود حكومت در جامعه اسلامى استدلال كرده‌اند، از جمله:
+
[[امام خمینی]] (ره) در کتاب «ولایت فقیه» در این مورد می گوید: «دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام ([[احکام شرعی|احکام شرع]]) است. ماهیت و کیفیت این قوانین مى‌رساند که براى تکوین یک دولت و براى ادارۀ سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است. اولًا، احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى‌سازد. در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و قوم و خویش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته، تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل؛ از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزى... براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند، انسان کامل و فاضل، انسانى که قانون متحرک و مجسم است و مجرى داوطلب و خودکار قانون است. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى‌ورزد تا همۀ شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت در آید. [[قرآن مجید]] و [[سنت]]، شامل همۀ دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود احتیاج دارد. در [[الکافی (کتاب)|کافى]] فصلى است به عنوان «تمام احتیاجات مردم در کتاب و سنت بیان شده است»، و «کتاب» یعنى قرآن، «تِبیانُ کلِّ شی‌ءٍ» است، روشنگر همه چیز و همه امور است. امام سوگند یاد مى‌کند (طبق روایات) که تمام آن چه ملت احتیاج دارد، در کتاب و سنت هست، و در این شکى نیست. ثانیاً، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در مى‌یابیم که اجراى آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است؛ و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمى‌توان به وظیفۀ اجراى احکام الهى عمل کرد.»<ref> ولایت فقیه،امام خمینى،۲۸ تا ۳۱  </ref>
  
# جهانى و همگانى بودن كه تحقق آن یعنى هدایت شدن همگان به توحید و یكتاپرستى و پرهیز از بندگى غیرخدا، مستلزمِ وجود سازوكارهایى مناسب از جمله تشكیل حكومت است تا صاحبان قدرت و مال كه به‌ طور طبیعى در برابر تحقق همه‌جانبه آرمان توحید مقاومت می‌كنند، نتوانند مانع جامه عمل پوشیدن آن شوند. به همین دلیل است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله علاوه بر شأن رسالت و ابلاغ پیام الهى از جایگاه رهبرى اجتماعى و سیاسى و به تعبیر قرآن ([[سوره احزاب]]: 6) ولایت بر مؤمنان هم برخوردار بوده است.
+
آنگاه مرحوم امام خمینی به طور نمونه سه مورد احکام مالی، احکام دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و احکام جزایی را نام می برد و روشنی لزوم وجود حکومت برای اجرای آنها را توضیح می دهد.<ref> همان، ص ۳۱ تا ۳۴ </ref>
# تداوم اسلام تا روز قیامت كه به اقتضاى آن باید دارد كه همه شئون رسول خدا از جمله شأن ولایت و حكومت (جز شأن نبوت كه قطعاً پایان پذیرفته است) پس از رحلت ایشان استمرار داشته باشد. از آیه 144 [[سوره آل‌ عمران]] نیز می‌توان دریافت كه مرگ یا شهادت پیامبر نباید موجب تعطیل سنّت و سیره او شود. بر این اساس، تعیین جانشین براى پیامبر اكرم كه در آیه 67 [[سوره مائده]]، هم‌سنگ با اصل رسالت و در آیه 3 سوره مائده، «اكمال دین» و «اتمام نعمت» خوانده شده ضرورتى انكارناپذیر دارد و مذاهب اسلامى در اصل ضرورت آن (نه مصداق) اتفاق‌نظر دارند.
 
# جامعیت شریعت اسلام كه مجموعه‌اى هماهنگ با تمامى نیازهاى فردى، اجتماعى، مادى و معنوى بشر و در گستره‌اى وسیع، شامل همه ابعاد روابط انسان با خدا خود و دیگران و حتى با طبیعت است. تحقق یافتن اهداف شریعت در ابعاد گوناگون بدون توجه به حكومت و ویژگی هاى ضرورىِ آن امكان‌پذیر نیست و احكام و قوانین حقوقى، اجتماعى، سیاسى و كیفرى در یك جامعه تنها در پرتو اقتدار حكومتِ شایسته، جامه عمل می‌پوشد. به تعبیر احادیث، ولایت و امامت حافظ همه فریضه‌ها و سنّت هاست. <ref>رجوع کنید به ابن‌بابویه، 1385ـ1386، ج1، ص304؛ حرّعاملى، ج1، ص18؛ طباطبائى، 1341ش، ص80؛ امام خمینى، 1357ش، ص26ـ33؛ منتظرى، 1409، ج1، ص500ـ501.</ref>
 
  
علاوه بر این، دلایل عامى كه ضرورتِ وجود حكومت را در هر جامعه‌اى ثابت می‌كند، ضرورت توجه به حكومت را در اسلام مدلّل می‌سازد، مانند لزوم دفاع از مرزهاى كشور در برابر دشمنان، پیشگیرى از تجاوز متعدیان به حقوق مردم، حفظ نظم و انضباط اجتماعى و برقرارى امنیت.<ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، همانجا؛ ابن‌بابویه، 1385ـ1386، ج1، ص251ـ254.</ref>
+
===سنت و سیره پیامبر اسلام===
 +
سیره اجتماعى و سیاسى [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله، خود بهترین گواه بر اهمیت و ضرورت وجود حکومتِ شایسته در جامعه اسلامى است. آن حضرت پس از دو بار [[بیعت عقبه|بیعت]] با رؤسا و نمایندگان قبایل [[مدینه]] به این شهر مهاجرت کرد و زمینه تأسیسِ حکومت را در آنجا فراهم ساخت.<ref>طبرى، ج۲، ص۳۵۵ـ۳۶۸؛ مجلسى، ج۱۹، ص۲۳ـ۲۶.</ref>
  
در [[قرآن]] نیز واژگان متعدد ناظر به موضوع حكومت، بكار رفته مانند امامت، خلافت، مُلك، ولایت، اولوالامر، حُكْم و بیعت <ref>رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل همین واژه‌ها.</ref> در قرآن، خداوند مالك و فرمانرواى آسمانها و زمین <ref>براى نمونه رجوع کنید به [[سوره بقره]]: 107؛ [[سوره آل‌ عمران]]: 189.</ref> تنها حاكم واقعى و سرپرست مؤمنان خوانده شده <ref>براى نمونه رجوع کنید به [[سوره بقره]]: 257؛ [[سوره انعام]]: 57.</ref> و اوست كه مُلك و فرمانروایى را به اراده خود به افراد معین می‌دهد یا از آنها بازمی‌ستاند.<ref>رجوع کنید به [[سوره بقره]]: 247؛ [[سوره آل‌ عمران]]: 26.</ref>
+
[[ولایت]] و سرپرستى ده ساله پیامبر بر جامعه مسلمانان، شیوه‌اى جدید براى اداره جامعه‌اى بود که پیشتر به شکل قبیله‌اى اداره می‌شد و در واقع، اولین حکومت اسلامى بود. آن حضرت به اقتضاى ولایتِ سیاسى خود که از جانب خداوند به او واگذار شده بود، به کارهاى مهمى می‌پرداخت که از شئون حکومت به شمار می‌روند، مانند: دفاع از [[مدینه]] در برابر مشرکان، [[جهاد]] با کافران و [[منافقان]]، <ref>رجوع کنید به [[سوره توبه]]: ۵؛ [[سوره تحریم]]: ۹.</ref> عقد قرارداد اجتماعى ـ حقوقى با [[یهود|یهودیان]] مدینه،<ref>براى متن قرارداد رجوع کنید به حمیداللّه، ص۵۷ـ۶۴.</ref> [[قضاوت]] و داورى میان مردم براى رفع اختلاف ها ([[سوره نساء]]: ۱۰۵)، گردآورى [[زکات]] و [[خمس]] و غنایم و ثبت و ضبط و مصرف کردن آن در موارد معین،<ref>سوره توبه: ۱۰۳؛ نجفى، ج۱۶، ص۱۷۸؛ احمدى میانجى، ج۱، ص۱۷۳، ۲۹۲.</ref> اعزام کارگزاران خود به شهرها و مناطق گوناگون،<ref>احمدى میانجى، ج۲، ص۶۸۴، ۵۱۹، ۵۹۴، ۶۹۰.</ref> نصب فرماندهان سپاه<ref>همان، ج۲، ص۵۱۰.</ref> و ارسال بخشنامه‌هاى سیاسى و حکومتى به کارگزاران خود و دریافت انواع مالیاتها.<ref>همان، ج۲، ص۶۱۴ـ۶۱۶.</ref>  
  
خدا به مؤمنان صالح وعده حاكمیت بر زمین را داده است.(رجوع کنید به [[سوره نور]]: 55) در برخى آیات از حكمرانىِ (مُلك) شمارى از مؤمنان و پیامبران، به اذن و جعل الهى از جمله آل‌ابراهیم و طالوت، یوسف، داود و سلیمان سخن به میان آمده و براى داودِ نبى تعبیر خلیفه به‌كار رفته است (مثلاً: [[سوره بقره]]: 247، 251؛ [[سوره نساء]]: 54؛ [[سوره یوسف]]: 22؛ [[سوره انبیاء]]: 79؛ [[سوره ص]]: 20، 26، 35) و خلافت به جعل الهى كه به بندگان خاص خدا داده شده، اقتضا دارد كه خلیفه آراسته به اخلاق الهى باشد.<ref>طباطبائى، 1390ـ1394، ذیل ص26.</ref> همچنین در قرآن به ویژگیهاى شمارى از حاكمان و حكومت هاى ستمگر و نامطلوب از جمله فرعون اشاره شده <ref>براى نمونه رجوع کنید به [[سوره اعراف]]: 127؛ [[سوره یونس]]: 83؛ [[سوره قصص]]: 4.</ref> و بر ضرورت فرمان‌بردارى نكردن از استبدادگران و اعتماد نورزیدن به ستمگران و حرمت پذیرش ولایت «طاغوت» تأكید شده است.<ref>رجوع کنید به [[سوره بقره]]: 257؛ [[سوره هود]]: 113؛ [[سوره سبأ]]: 31ـ33.</ref>
+
بسیارى از نویسندگانِ اسلام‌شناس غربى هم به تحقق دولت اسلامى در عصر پیامر اکرم و وجود نظام سیاسى در اسلام اذعان دارند.<ref>براى نمونه رجوع کنید به آرنولد، ص۳۰، ۱۹۸؛ وات، ص۲۰ـ۳۰.</ref> همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیش از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت]]، در سال دهم هجرت در [[واقعه غدیر|غدیرخم]] از مردم براى ولایت [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه السلام [[بیعت]] گرفت.<ref>مجلسى، ج۳۷، ص۱۲۷ـ۱۳۳؛ نیز رجوع کنید به امامت؛ غدیرخم؛ ولایت.</ref> <ref name="دانشنامه جهان اسلام" />
 +
==بحث حکومت در قرآن==
 +
در [[قرآن]] واژگان متعدد ناظر به موضوع حکومت، بکار رفته مانند: [[امامت]]، [[خلافت]]، مُلک، [[ولایت]]، [[اولی الأمر|اولی الامر]]، [[حُکم|حُکم]] و [[بیعت]].<ref>رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل همین واژه‌ها.</ref> همچنین، [[الله|خداوند]] مالک و فرمانرواى آسمانها و زمین،<ref>براى نمونه رجوع کنید به [[سوره بقره]]: ۱۰۷؛ [[سوره آل‌ عمران]]: ۱۸۹.</ref> و تنها حاکم واقعى و سرپرست مؤمنان خوانده شده<ref>براى نمونه رجوع کنید به [[سوره بقره]]: ۲۵۷؛ [[سوره انعام]]: ۵۷.</ref> و اوست که مُلک و فرمانروایى را به اراده خود به افراد معین می‌دهد یا از آنها بازمی‌ستاند.<ref>رجوع کنید به [[سوره بقره]]: ۲۴۷؛ [[سوره آل‌ عمران]]: ۲۶.</ref>
  
سیره اجتماعى و سیاسى پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیز خود بهترین گواه بر اهمیت و ضرورت وجود حكومتِ شایسته در جامعه اسلامى است. آن حضرت پس از دو بار بیعت با رؤسا و نمایندگان قبایل [[مدینه]] به این شهر مهاجرت كرد و زمینه تأسیسِ حكومت را در آنجا فراهم ساخت.<ref>طبرى، ج2، ص355ـ368؛ مجلسى، ج19، ص23ـ26.</ref>
+
در [[آیه 55 سوره نور|آیه ۵۵ سوره نور]]، خدا به مؤمنان صالح وعده حاکمیت بر زمین را داده است. در برخى آیات از حکمرانىِ (مُلک) شمارى از مؤمنان و [[پیامبران]]، به اذن الهى از جمله [[آل ابراهیم|آل‌ابراهیم]] و [[طالوت]]، [[حضرت یوسف علیه السلام|یوسف]]، [[حضرت داوود علیه السلام|داود]] و [[حضرت سلیمان علیه السلام|سلیمان]] سخن به میان آمده و براى داودِ نبى تعبیر [[خلیفه]] به‌کار رفته است (مثلاً: [[سوره بقره]]: ۲۴۷ و ۲۵۱؛ [[سوره نساء]]: ۵۴؛ [[سوره یوسف]]: ۲۲؛ [[سوره انبیاء]]: ۷۹؛ [[سوره ص]]: ۲۰ و ۲۶ و ۳۵) و خلافت به جعل الهى که به بندگان خاص خدا داده شده، اقتضا دارد که خلیفه آراسته به [[اخلاق]] الهى باشد.<ref>طباطبائى، ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴، ذیل ص۲۶.</ref>  
  
ولایت و سرپرستى ده ساله پیامبر بر جامعه مسلمانان، شیوه‌اى جدید براى اداره جامعه‌اى بود كه پیشتر به شكل قبیله‌اى اداره می‌شد و در واقع، اولین حكومت اسلامى بود. آن حضرت به اقتضاى ولایتِ سیاسى خود كه از جانب خداوند به او واگذار شده بود، به كارهاى مهمى می‌پرداخت كه از شئون حكومت به شمار می‌روند، مانند: دفاع از [[مدینه]] در برابر مشركان، جهاد با كافران و منافقان <ref>رجوع کنید به [[سوره توبه]]: [[سوره تحریم]]: 9.</ref> عقد قرارداد اجتماعى ـ حقوقى با یهودیان مدینه <ref>براى متن قرارداد رجوع کنید به حمیداللّه، ص57ـ64.</ref> قضاوت و داورى میان مردم براى رفع اختلاف ها ([[سوره نساء]]: 105)، گردآورى [[زكات]] و [[خمس]] و غنایم و ثبت و ضبط و مصرف كردن آن در موارد معین،<ref>[[سوره توبه]]: 103؛ نجفى، ج16، ص178؛ احمدى میانجى، ج1، ص173، 292.</ref> اعزام كارگزاران خود به شهرها و مناطق گوناگون، <ref>احمدى میانجى، ج2، ص684، 519، 594، 690.</ref> نصب فرماندهان سپاه <ref>همان، ج2، ص510.</ref> و ارسال بخشنامه‌هاى سیاسى و حكومتى به كارگزاران خود و دریافت انواع مالیاتها.<ref>همان، ج2، ص614ـ616.</ref> بسیارى از نویسندگانِ اسلام‌شناس غربى هم به تحقق دولت اسلامى در عصر پیامر اكرم و وجود نظام سیاسى در اسلام اذعان دارند.<ref>براى نمونه رجوع کنید به آرنولد، ص30، 198؛ وات، ص20ـ30.</ref> به نوشته لمتون (ص13ـ14) پایه دولت اسلامى پیامبر اسلام، اعتقادى بود نه سیاسى یا قومى و مهم‌ترین هدف حكومت او دفاع از عقیده و پاسداشت آن بود.
+
همچنین در قرآن به ویژگیهاى شمارى از حاکمان و حکومت هاى ستمگر و نامطلوب از جمله [[فرعون]] اشاره شده<ref>براى نمونه رجوع کنید به [[سوره اعراف]]: ۱۲۷؛ [[سوره یونس]]: ۸۳؛ [[سوره قصص]]: ۴.</ref> و بر ضرورت فرمان‌بردارى نکردن از استبدادگران و اعتماد نورزیدن به ستمگران و حرمت پذیرش ولایت «[[طاغوت]]» تأکید شده است.<ref>رجوع کنید به [[سوره بقره]]: ۲۵۷؛ [[سوره هود]]: ۱۱۳؛ [[سوره سبأ]]: ۳۱ـ۳۳.</ref> <ref name="دانشنامه جهان اسلام" />  
  
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله پیش از رحلت، در سال دهم هجرت در غدیرخم از مردم براى ولایت حضرت على بیعت گرفت.<ref>مجلسى، ج37، ص127ـ133؛ نیز رجوع کنید به امامت؛ غدیرخم؛ ولایت.</ref> شیعیان بدین استناد فقط حضرت على علیه السلام را پس از پیامبر اسلام سزاوار سرپرستىِ مسلمانان و حاكمیت بر جامعه اسلامى می‌دانند ولى در عمل سرنوشت دیگرى براى حكومت رقم خورد و عده‌اى در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمدند و با ابوبكر به عنوان جانشین پیامبر بیعت كردند.
+
==حکومت در اسلام پس از پیامبر==
  
او در هنگام مرگ عمر بن خطّاب را به جانشینى خود تعیین كرد. خلیفه دوم پس از ده سال حكمرانى، امر خلافت را به شورایى خاص واگذار كرد كه حاصل آن خلافت عثمان‌ بن عفان بود.<ref>مسعودى، ج4، ص182ـ183، 190، 250ـ251.</ref> با نفوذ امویان در اركان دولت اسلامى و بروز انحرافات و به تبع آن، اعتراض هاى بسیار و شورش مردم برخى سرزمین ها از جمله مصر، خلیفه به قتل رسید و با هجوم مردم به خانه حضرت على علیه السلام و اصرار بر بیعت كردن با او، آن حضرت به خلافت رسید. <ref>طبرى، ج4، ص427ـ428؛ ابن‌شهر آشوب، ج3، ص195.</ref> اصرار امیرمؤمنان بر عمل به كتاب و سیره پیامبر و رعایت اصول و ضوابطى مانند سپردن مسئولیت ها به افراد شایسته، تقسیم عادلانه بیت‌المال و تسلیم نشدن در برابر مطالبات زیاده‌خواهان، آن حضرت را با مشكلاتى مواجه ساخت و حكومت پنج ساله او با سه جنگ ناخواسته با ناكثین، قاسطین و مارقین سپرى شد.<ref>حسن ابراهیم حسن، ج1، ص267ـ268.</ref> حكومت كوتاه‌مدت امام حسن علیه‌السلام نیز به‌ سبب كارشكنی ها و دشمنی هاى معاویه و پیمان‌شكنى مردم به ترك مخاصمه‌اى انجامید كه بر پایه آن حكومت به‌ طور موقت به معاویه سپرده شد.<ref>آل‌یاسین، ص259ـ262، 367ـ368؛ نیز رجوع کنید به حسن‌ بن على، امام.</ref>
+
گرچه [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله در روز [[واقعه غدیر|غدیر]]، [[حضرت علی]] علیه السلام را به عنوان جانشین پس از خود و حاکم اعلام فرموده بود، ولى در عمل، سرنوشت دیگرى براى حکومت رقم خورد و عده‌اى در [[واقعه سقیفه بنی ساعده|سقیفه بنی‌ساعده]] گرد آمدند و با [[ابوبکر]] به عنوان [[خلیفه|خلیفه]] پیامبر [[بیعت]] کردند. او در هنگام مرگ، [[عمر بن خطاب]] را به جانشینى خود تعیین کرد. خلیفه دوم نیز پس از ده سال حکمرانى، امر [[خلافت]] را به [[شورای شش نفره خلافت|شورایى]] خاص واگذار کرد که حاصل آن خلافت [[عثمان بن عفان|عثمان‌ بن عفان]] بود.  
  
انتقال خلافت به بنی‌امیه، حكومت را در اسلام وارد مرحله جدیدى كرد كه مهم‌ترین شاخص آن، تبدیل خلافت به سلطنت و موروثى نمودن رهبرىِ سیاسى اجتماعى بود.<ref>رجوع کنید به ابن‌ابی‌الحدید، ج16، ص48ـ49؛ ابوزهره، ج1، ص94.</ref> امام حسین علیه‌السلام كه در اعتراض به انتقال موروثى خلافت از معاویه به فرزندش یزید ــ به سبب آن كه خلاف معاهده معاویه بود و یزید به فساد اخلاق و انحراف آشكار از دین نیز مشهور بود ــ قیام كرد، در حادثه خونین [[كربلا]] به شهادت رسید.<ref>رجوع کنید به حسین‌ بن على، امام؛ كربلا، واقعه.</ref>
+
با نفوذ [[بنی امیه|امویان]] در ارکان دولت اسلامى و بروز انحرافات و به تبع آن، اعتراض هاى بسیار و شورش مردم برخى سرزمین ها از جمله [[مصر]]، خلیفه به قتل رسید و با هجوم مردم به خانه حضرت على علیه السلام و اصرار بر بیعت کردن با او، آن حضرت به خلافت رسید. اصرار امیرمؤمنان بر عمل به کتاب و سیره پیامبر و رعایت اصول و ضوابطى مانند سپردن مسئولیت ها به افراد شایسته، تقسیم عادلانه [[بیت المال|بیت‌المال]] و تسلیم نشدن در برابر مطالبات زیاده‌خواهان، آن حضرت را با مشکلاتى مواجه ساخت و حکومت پنج ساله او با سه جنگ ناخواسته با [[ناکثین|ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] سپرى شد. حکومت کوتاه‌مدت [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] علیه‌السلام نیز به‌ سبب کارشکنی ها و دشمنی هاى [[معاویه]] و پیمان‌شکنى مردم به ترک مخاصمه‌اى انجامید که بر پایه آن حکومت به‌ طور موقت به معاویه سپرده شد.
  
خلفاى بعدى چه امویان و چه عباسیان از دیدگاه امامان شیعه غاصب و ستمكار به‌ شمار می‌رفتند. از این‌ رو، امامان از آنان دورى می‌جستند و خود و شیعیانشان در موارد خاص به روش تقیه رفتار می‌كردند.<ref>بحرانى، ج1، ص5؛ امین، ص198ـ200.</ref>
+
انتقال خلافت به [[بنی امیه|بنی‌امیه]]، حکومت را در [[اسلام]] وارد مرحله جدیدى کرد که مهم‌ترین شاخص آن، تبدیل [[خلافت]] به سلطنت و موروثى نمودن رهبرىِ سیاسى اجتماعى بود. [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه‌السلام که در اعتراض به انتقال موروثى خلافت از معاویه به فرزندش [[یزید بن معاویه|یزید]] ـ به سبب آن که خلاف معاهده معاویه بود و یزید به [[فساد]] اخلاق و انحراف آشکار از [[دین]] نیز مشهور بود ـ قیام کرد، در حادثه خونین [[کربلا]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
  
بر این اساس، فقهاى شیعه ــ به‌ویژه فقهاى متقدم ــ حكومت ها را در جوامع اسلامى اصولاً فاقد مشروعیت می‌دانستند و با عنوان «حاكم جائر» (ستمكار) از آنان یاد و از همكارى با این حكومت ها منع می‌كردند، مگر در مواردى كه وجود مصالحى (مثلاً گره‌گشایى از مشكلات شیعیان) همكارى با حكومت را ایجاب می‌كرد.<ref>براى نمونه رجوع کنید به مقدس اردبیلى، ج12، ص11؛ نجفى، ج22، ص182؛ نیز براى دیدگاههاى فقهى درباره حكومت مشروع و رویه عملى فقها رجوع کنید به بخش دوم مقاله.</ref>
+
خلفاى بعدى چه [[بنی امیه|امویان]] و چه [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] از دیدگاه [[ائمه اطهار|امامان]] شیعه غاصب و ستمکار به‌ شمار می‌رفتند. از این‌ رو، امامان از آنان دورى می‌جستند و خود و شیعیانشان در موارد خاص به روش [[تقیه]] رفتار می‌کردند.
  
مفهوم اصطلاح امامت (به تعبیر شیعه) یا خلافت (به تعبیر اهل سنّت) فراتر از حكومت ظاهرى بر جامعه اسلامى و عبارت است از «ریاست فراگیر بر دین و دنیاى مردم» ولى قطعاً سلطنت و حكومت ظاهرى از جمله مهم‌ترین شئون امامت (یا خلافت) به شمار می‌رود.<ref>رجوع کنید به ماوردى، ص5؛ فخرالمحققین، ج4، ص293.</ref>
+
بر این اساس، فقهاى [[شیعه]] ـ به‌ویژه فقهاى متقدم ـ حکومت ها را در جوامع اسلامى اصولاً فاقد مشروعیت می‌دانستند و با عنوان «حاکم جائر» (ستمکار) از آنان یاد و از همکارى با این حکومت ها منع می‌کردند، مگر در مواردى که وجود مصالحى (مثلاً گره‌گشایى از مشکلات شیعیان)، همکارى با حکومت را ایجاب می‌کرد.<ref name="دانشنامه جهان اسلام" />  
  
به نظر شیعیان امامى، جانشین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله با نص او و هر امام با نص امام قبلى مشخص می‌شود ولى اهل سنّت بر این باورند كه پیامبر كسى را به جانشینى خود برنگزیده و این امر مهم را به امت واگذار نموده است. با توجه به شیوه‌هاى متفاوتى كه در انتخاب خلفاى نخستین بكار برده شد، متكلمان اهل سنّت براى انعقاد امامتِ یك شخص راههاى گوناگونى ذكر كرده‌اند و در این باره اختلاف‌ نظر بسیار دارند: برخى امامت را با استیلا یافتن (تغلّب) فرد بر جامعه اسلامى (حتى اگر فاسق باشد) انعقاد یافته می‌دانند ولى بیشتر اهل سنّت به اجماع یا توافق گروهى كه اصطلاحاً «اهل حلّ و عقد» نامیده شده، قائل‌اند و درباره تعداد افرادى كه با بیعت كردن آنها امامت یك نفر منعقد می‌شود، دیدگاههاى متفاوتى ابراز كرده‌اند.<ref>رجوع کنید به فخررازى، ص71ـ72؛ سبحانى، ج4، ص20ـ23؛ نیز رجوع کنید به امامت؛ خلافت.</ref>
+
==نقش مردم در برقراری حکومت==
  
دیدگاه زیدیان با شیعیان امامى تفاوت هایى دارد، از جمله آنكه به نظر برخى از زیدیان شرط امامت شخص، قیام كردن در برابر حاكمان غیرقانونى («قائم بالسیف» بودن) است. اسماعیلیان نیز به دو گونه امام قائل‌اند:
+
از آنجا که بشر براى هدایت و رسیدن به کمال و سعادت به ارشاد و هدایت الهى نیاز دارد، حاکمیت در جامعه اسلامى نیز هنگامى داراى مشروعیت است که ناشى از [[اراده الهی|اراده خداوند]] باشد. از این‌ رو [[قرآن]] گردن نهادن انسان را به اراده غیرخدا، پیروى از [[طاغوت]] و مردود دانسته است. ([[سوره نساء]]: ۶۰) 
  
# امام حقیقى یا مُسْتَقَر
+
ولى از سوى دیگر، کارآمدىِ حکومت به پذیرش مردم بستگى دارد و بدون خواست مردم، حاکمیتِ مشروع تحقق‌پذیر نخواهد بود، به ویژه آن که حاکمیت تحمیلى و استبدادى بر پایه متون و منابع اسلامى مشروع و جایز به شمار نمی‌رود. بدون همراهى و مشارکت مردم، حتى [[امیرالمومنین|امیرمؤمنان]] علیه‌السلام نیز نمی‌تواند زمام امور را بدست گیرد و جامعه را به گونه شایسته اداره کند.  
# امام مُسْتَودَع كه در واقع سپرى براى محافظت از امام حقیقى است.<ref>رجوع کنید به بغدادى، ص30ـ31؛ لمتون، ص30، 288؛ نیز رجوع کنید به اسماعیلیه، زیدیه.</ref>
 
  
به ‌رغم تفاوت هاى موجود در مذاهب مختلف اسلامى، به‌ ویژه میان [[شیعه]] و اهل سنّت، درباره شرایط و شیوه گزینش حاكم، همه آنان در این زمینه كه منشأ مشروعیت در حكومت نبوى الهى بوده است، اتفاق‌نظر دارند.<ref>رجوع کنید به بغدادى، ص349؛ منتظرى، 1362ش، ص52.</ref>
+
در این دیدگاه [[شیعه|شیعى]] که در عصر [[غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)|غیبت]] حاکمیت به [[فقیه]] عادل سپرده شده، نقش مردم پررنگ‌تر و بیشتر است، زیرا به جاى اشخاص حقیقى (منصوص)، شخصى حقوقى که از پیش معین نشده (غیرمنصوص)، عهده‌دار این مسئولیت است. ازاین‌رو برخى فقها مشروعیت حکومت اسلامى را در عصر غیبت بر دو پایه استوار دانسته‌اند: خدا و مردم؛ در نتیجه بدون رضایت مردم حتى فقیه عادل امکان حکومت کردن ندارد. در واقع حاکمیت مقبول و مشروع از دیدگاه [[اسلام]]، تکلیف و مسئولیتى است با هدف اداره مطلوب مجتمع انسانى.<ref name="دانشنامه جهان اسلام" />  
  
بر این اساس، از آنجا كه بشر براى هدایت و رسیدن به كمال و سعادت به ارشاد و هدایت الهى نیاز دارد، حاكمیت در جامعه اسلامى نیز هنگامى داراى مشروعیت است كه ناشى از اراده خداوند باشد. از این‌ رو قرآن گردن نهادن انسان را به اراده غیرخدا، پیروى از طاغوت و مردود دانسته است ([[سوره نساء]]: 60) ولى از سوى دیگر، كارآمدىِ حكومت به پذیرش مردم بستگى دارد و بدون خواست مردم، حاكمیتِ مشروع تحقق‌پذیر نخواهد بود، به ویژه آن كه حاكمیت تحمیلى و استبدادى بر پایه متون و منابع اسلامى (جز به رأى شمارى از اهل سنّت) مشروع و جایز به شمار نمی‌رود<ref>رجوع کنید به نائینى، ص51ـ59.</ref> بدون همراهى و مشاركت مردم، حتى امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز نمی‌تواند زمام امور را بدست گیرد و جامعه را به گونه شایسته اداره كند. در این دیدگاه شیعى كه در عصر غیبت حاكمیت به فقیه عادل سپرده شده،<ref>رجوع کنید به ولایت فقیه.</ref> نقش مردم پررنگ‌تر و بیشتر است زیرا به جاى اشخاص حقیقى (منصوص)، شخصى حقوقى كه از پیش معین نشده (غیرمنصوص)، عهده‌دار این مسئولیت است. ازاین‌رو برخى فقها مشروعیت حكومت اسلامى را در عصر غیبت بر دو پایه استوار دانسته‌اند: خدا و مردم؛ در نتیجه بدون رضایت مردم حتى فقیه عادل امكان حكومت كردن ندارد. در واقع حاكمیت مقبول و مشروع از دیدگاه اسلام تكلیف و مسئولیتى است با هدف اداره مطلوب مجتمع انسانى.<ref>رجوع کنید به امام خمینى، 1357ش، ص43ـ44؛ منتظرى، 1409، ج1، ص10.</ref>
+
==اهداف حکومت اسلامی==
  
از سیره نبوى و علوى در باب حكومت‌دارى چنین برمی‌آید كه حكومت در اسلام علاوه بر اهداف مشتركى كه در جوامع انسانى براى حكومت وجود دارد (مانند برقرارى نظم و امنیت، تأمین نیازهاى مادى و جسمى و آزادی هاى اجتماعى و سیاسى)، دو هدف عمده دیگر را نیز باید پیگیرى كند:
+
از سیره نبوى و علوى در باب حکومت‌دارى چنین برمی‌آید که حکومت در [[اسلام]] علاوه بر اهداف مشترکى که در جوامع انسانى براى حکومت وجود دارد (مانند برقرارى نظم و امنیت، تأمین نیازهاى مادى و جسمى و آزادی هاى اجتماعى و سیاسى)، دو هدف عمده دیگر را نیز باید پیگیرى کند:
  
# رشد و كمال معنوى و اخلاقى مردم كه از مهم‌ترین مسئولیت هاى زمامدار جامعه اسلامى است. حضرت على علیه‌السلام انگیزه خود را از پذیرش حكومت، آشكارسازىِ نشانه‌هاى دین خدا و اصلاح در سرزمین هاى اسلامى شمرده تا در پرتو آن ستمدیدگان احساس امنیت كنند و حدود تعطیل شده الهى اقامه شود.<ref>نهج‌البلاغة، خطبه131.</ref>
+
*رشد و کمال معنوى و اخلاقى مردم که از مهم‌ترین مسئولیت هاى زمامدار جامعه اسلامى است. [[حضرت على]] علیه‌السلام انگیزه خود را از پذیرش حکومت، آشکارسازىِ نشانه‌هاى [[دین]] خدا و اصلاح در سرزمین هاى اسلامى شمرده تا در پرتو آن ستمدیدگان احساس امنیت کنند و حدود تعطیل شده الهى اقامه شود.<ref>نهج‌البلاغة، خطبه۱۳۱.</ref>
# برقرارى عدالت به دست مردم كه از مهم‌ترین اهداف ارسال پیامبران خوانده شده است.<ref>رجوع کنید به [[سوره حدید]]: 25؛ [[سوره ص]]: 26؛ [[سوره شورى]]: 15.</ref> امیرمؤمنان هدف اصلى خود را از پذیرش مسئولیت، ستاندن حقوق ضعیفان و ستمدیدگان از اقویا و ستم‌پیشگان ذكر كرده است، <ref>نهج‌البلاغة، خطبه3.</ref> وى حاضر نشد براى قانع كردن زیاده‌طلبان از اجراى عدالت چشم بپوشد، هر چند حكومتش با آشوب و جنگ‌افروزى روبرو شود. به نظر او بیت‌المال باید به تساوى میان مسلمانان تقسیم شود. <ref>همان، خطبه126.</ref> حتى عدالت بر بخشش برترى دارد زیرا عدالت نه صرفآ ارزشى فردى بلكه ارزشى اجتماعى است.<ref>همان، حكمت 437.</ref>
+
*برقرارى [[عدالت]] به دست مردم که از مهم‌ترین اهداف ارسال پیامبران خوانده شده است.<ref>رجوع کنید به [[سوره حدید]]: ۲۵؛ [[سوره ص]]: ۲۶؛ [[سوره شورى]]: ۱۵.</ref> [[امیرمؤمنان]] هدف اصلى خود را از پذیرش مسئولیت، ستاندن حقوق ضعیفان و ستمدیدگان از اقویا و ستم‌پیشگان ذکر کرده است.<ref>نهج‌البلاغة، خطبه۳.</ref> وى حاضر نشد براى قانع کردن زیاده‌طلبان از اجراى عدالت چشم بپوشد، هر چند حکومتش با آشوب و جنگ‌افروزى روبرو شود. به نظر او [[بیت‌المال]] باید به تساوى میان مسلمانان تقسیم شود.<ref>همان، خطبه۱۲۶.</ref> حتى عدالت بر جود و بخشش برترى دارد، زیرا عدالت نه صرفا ارزشى فردى بلکه ارزشى اجتماعى است.<ref>همان، حکمت ۴۳۷.</ref> البته اجراى [[احکام شرعی|احکام]] الهى در ابعاد گوناگون خود، مقدمه اجراى عدالت است و تلقى اسلام از برقرار شدن عدالت، رسیدن مردم به حقوق خود تحت مدیریت یک حکومت در پرتو مقررات اسلامى است.<ref>رجوع کنید به امام خمینى، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۳۳.</ref> از همین منظر، پاسخ صریح علی‌ بن ابی‌طالب در [[شورای شش نفره خلافت|شوراى گزینش خلیفه]] قابل تبیین است. آن حضرت هنگام پیشنهاد خلافت تأکید کرد که خلافت را با این شرط می‌پذیرد که فقط [[قرآن|کتاب خدا]] و [[سنت|سنّت پیامبر]] را مبناى اقدام قرار دهد؛ زیرا تحقق عدالت فقط با التزام به دین [[حق]] امکان‌پذیر است.<ref name="دانشنامه جهان اسلام" />
  
البته اجراى احكام الهى در ابعاد گوناگون خود مقدمه اجراى عدالت است و تلقى اسلام از برقرار شدن عدالت، نیل مردم تحت مدیریت یك حكومت (شهروندان) به حقوق خود در پرتو مقررات اسلامى است. <ref>رجوع کنید به امام خمینى، 1379ش، ج2، ص633.</ref> از همین منظر، پاسخ صریح علی‌ بن ابی‌طالب در شوراى گزینش خلیفه سوم قابل تبیین است. آن حضرت هنگام پیشنهاد خلافت تأكید كرد كه خلافت را با این شرط می‌پذیرد كه فقط كتاب خدا و سنّت پیامبر را مبناى اقدام قرار دهد؛<ref>رجوع کنید به یعقوبى، ج2، ص162؛ طبرى، ج4، ص238.</ref> زیرا تحقق عدالت فقط با التزام به دین حق امكان‌پذیر است.
+
==شرایط حاکم اسلامی==
 +
با توجه به سنگینىِ مسئولیت حکومتدارى در [[اسلام]]، شرایط سختى براى زمامدار اسلامى و کارگزاران او مقرر شده است. [[امام على]] علیه‌السلام در دوران [[خلافت]] خود در خطابه‌اى براى مردم، شمارى از اوصاف ضرورى والى را ذکر کرد. این اوصاف که به شکل سلبى بیان شده‌اند، عبارت‌اند از: [[بخل|بخیل]] نبودن تا به مال مردم [[حرص]] نورزد؛ نادان نبودن تا مردم را به گمراهى نکشاند؛ ستمکار نبودن تا مردم را از حقشان محروم نسازد؛ ظالم نبودن تا در تقسیم مال از بخشش به برخى و محروم گذاردن برخى دیگر خوددارى کند؛ [[رشوه خواری|رشوه‌گیر]] نبودن تا در مقابل صدور [[حُکم|حکم]] حقوق مردم را پایمال نکند و از اجراى حدود سرباز نزند و توجه داشتن به [[سنت|سنّت]] تا [[امّت|امت]] را به هلاکت نیندازد.<ref>نهج‌البلاغة، خطبه۱۳۱</ref>
  
با توجه به سنگینىِ مسئولیت حكومتدارى در اسلام، شرایط سختى براى زمامدار اسلامى و كارگزاران او مقرر شده است. امام على علیه‌السلام در دوران خلافت خود در خطابه‌اى براى مردم، شمارى از اوصاف ضرورى والى را با این تعبیر كه شما می‌دانید (وقد عَلِتُم)، ذكر كرد. این اوصاف كه به شكل سلبى بیان شده‌اند، عبارت‌اند از: بخیل نبودن تا به مال مردم حرص نورزد؛ نادان نبودن تا مردم را به گمراهى نكشاند؛ ستمكار نبودن تا مردم را از حقشان محروم نسازد؛ ظالم نبودن تا در تقسیم مال از بخشش به برخى و محروم گذاردن برخى دیگر خوددارى كند؛ رشوه‌گیر نبودن تا در مقابل صدور حكم حقوق مردم را پایمال نكند و از اجراى حدود سرباز نزند و توجه داشتن به سنّت تا امت را به هلاكت نیندازد.<ref>نهج‌البلاغة، خطبه131؛ براى شرح تفصیلى آنها رجوع کنید به شوشترى، ج3، ص32ـ33.</ref>
+
رویه ایجابى این اوصاف، ویژگى یا ملکه‌اى است که از آن به [[عصمت]] تعبیر می‌شود و از همین‌جا لزوم منصوص بودن امامِ مسلمانان استنتاج شده است. مرحله نازل‌تر از عصمت و با فرض در دسترس نبودن [[امام]] معصوم از مجموعه تعالیم دین درباره حاکم مشروع در اسلام، ضرورت شرط [[عدالت]] معلوم می‌گردد. همچنان‌که شرط آگاهى از قوانین الهى و خبرگى در آن براى زمامدار اسلامى ضرورى به شمار می‌رود.<ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، نامه ۵۹؛ امام خمینى، ۱۳۵۷ش، ص۳۷ـ۳۹.</ref><ref name="دانشنامه جهان اسلام" />  
  
رویه ایجابى این اوصاف، صفت یا ویژگى یا ملكه‌اى است كه از آن به عصمت تعبیر می‌شود و از همین‌جا لزوم منصوص بودن امامِ مسلمانان استنتاج شده است. مرحله نازل‌تر از عصمت و با فرض در دسترس نبودن امام معصوم از مجموعه تعالیم دین درباره حاكم مشروع در اسلام، ضرورت شرط عدالت به بداهت معلوم می‌گردد. همچنان‌كه شرط آگاهى از قوانین الهى و خبرگى در آن براى زمامدار اسلامى ضرورى به شمار می‌رود.<ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، نامه 59؛ امام خمینى، 1357ش، ص37ـ39.</ref>
+
==حقوق مردم بر حکومت==
  
آیات و احادیث به حقوق مردم بر حكومت در جامعه اسلامى پرداخته‌اند كه مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: اجراى عدالت، اجراى مقررات الهى در عرصه‌هاى گوناگون، آموزش و تربیت كردن مردم، توزیع عادلانه اموال عمومى، ایجاد امنیت به ویژه براى ستمدیدگان، دفاع از مرزهاى كشور در برابر دشمنان با رفق و مدارا رفتار كردن با مردم، حفظ نظم و انضباط اجتماعى، جلوگیرى از تجاوز به حقوق مردم و مشاوره با آنان در تصمیم‌گیری ها.<ref>رجوع کنید به [[سوره آل‌ عمران]]: 159؛ [[سوره حج]]: 40ـ41؛ [[سوره شوری]]: 15؛ نهج‌البلاغة، خطبه 29، 34، 40، 131؛ نامه 45؛ ابن‌شعبه، ص 25ـ26؛ ابن‌فراء، ص15.</ref>
+
[[آیه|آیات]] و [[حدیث|احادیث]] به حقوق مردم بر حکومت در جامعه اسلامى پرداخته‌اند که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: اجراى [[عدالت]]، اجراى مقررات الهى در عرصه‌هاى گوناگون، آموزش و تربیت کردن مردم، توزیع عادلانه اموال عمومى، ایجاد امنیت به ویژه براى ستمدیدگان، دفاع از مرزهاى کشور در برابر دشمنان، با [[رفق]] و مدارا رفتار کردن با مردم، حفظ [[نظم]] و [[انضباط اجتماعی|انضباط اجتماعى]]، جلوگیرى از تجاوز به حقوق مردم و مشاوره با آنان در تصمیم‌گیری ها.<ref>رجوع کنید به [[سوره آل‌ عمران]]: ۱۵۹؛ [[سوره حج]]: ۴۰ـ۴۱؛ [[سوره شوری]]: ۱۵؛ نهج‌البلاغة، خطبه ۲۹، ۳۴، ۴۰، ۱۳۱؛ نامه ۴۵.</ref>
  
امام سجاد علیه‌السلام سلوك عادلانه با مردم، شفقت با آنان، بخشش نادانان، یارى ستمدیدگان و شتاب نداشتن در اجراى كیفر را از حقوق مردم بر والى شمرده است.<ref>رجوع کنید به ابن‌بابویه، 1362ش، ج2، ص567.</ref>
+
[[امام سجاد علیه السلام|امام سجاد]] علیه‌السلام، سلوک عادلانه با مردم، شفقت با آنان، بخشش نادانان، یارى ستمدیدگان و شتاب نداشتن در اجراى کیفر را، از حقوق مردم بر والى شمرده است.<ref name="دانشنامه جهان اسلام" />  
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* دانشنامه جهان اسلام، جلد 13، ذیل مدخل ''حکومت در اسلام'' از سید جواد ورعی (بخش اول)، در دسترس در  پایگاه دانشنامه جهان اسلام.
+
*[[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، جلد ۱۳، مدخل "حکومت در اسلام" از سید جواد ورعی.
  
 
[[رده:اسلام]]
 
[[رده:اسلام]]
 +
[[رده:امامت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۹

در دین اسلام بر ضرورت تشکیل حکومت در جامعه تأکید شده، زیرا اسلام برای تحقق اهداف عالیه خود، ناگزیر به برپائى تشکیلات اجرایی و حکومتى است. رشد معنوى و اخلاقى مردم و برقرارى عدالت، از مهمترین اهداف حکومت اسلامی است.

ضرورت حکومت در اسلام

فطری بودن نیاز به حکومت

در بحث از ضرورت حکومت در اسلام - به معنای اینکه آیا از نظر اسلام در هر جامعه ای حتما باید حکومتی وجود داشته باشد یا خیر؟ - پیش از هر چیز باید گفت لزوم حکومت امری فطری است که همگان بر آن باور دارند و در شریعت اسلام که به تصریح قرآن [۱]، تعالیم آن منطبق بر فطرت انسان و بنابراین متناسب با نیازهاى متنوع اوست، نیاز اساسىِ بشر به حکومت تأیید و بر ضرورت حکومت در جامعه اسلامى تأکید شده است. طبق بیان حضرت على علیه‌السلام هر جامعه‌اى نیاز به حاکم و فرمانروا دارد، چه نیکوکار و چه گناهکار.[۲] بنابر یک حدیث نبوى اگر سه نفر قصد سفر داشته باشند، لازم است یک نفر را از میان خود به سرپرستى برگزینند.[۳]

علامه طباطبائی (ره) در این خصوص می گوید: «فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی به حدی بود که وقتی پیامبر اسلام (ص) پس از هجرت به مدینه دست به ایجاد دولت اسلامی زد، مردم با وجود سؤالاتی که در زمینه حیض و هلال ماه و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح می کردند و از پیامبر (ص) توضیح می خواستند، در این مورد (تشکیل دولت) هیچگونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند. حتی جریانهای پس از رحلت آن حضرت نیز با تمامی فراز و نشیب آن از همین احساس فطری سرچشمه می گرفت. هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل انتصاب خلیفه لزومی ندارد یا دلیل بر لزومش نداریم، زیرا همه به انگیزه فطرت احساس می کردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده، خود به خود گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را که در جامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد، امضای قطعی نموده است.»[۴]

ابن خلدون از متفکرین اسلامى نیز فطرى بودن زندگى اجتماعى را براى انسان، دلیل بر ضرورت تعاون و تشکیل حکومت و پیروى از یک مرکزیت سیاسى مى‌داند.[۵]

جهانی و همگانی بودن اسلام

جهانى و همگانى بودن یکی از ویژگی های دین اسلام است که تحقق آن یعنى هدایت شدن همگان به توحید و یکتاپرستى و پرهیز از بندگى غیرخدا، مستلزمِ وجود سازوکارهایى مناسب از جمله تشکیل حکومت است تا صاحبان قدرت و مال که به‌ طور طبیعى در برابر تحقق همه‌جانبه آرمان توحید مقاومت می‌کنند، نتوانند مانع جامۀ عمل پوشیدن آن شوند. به همین دلیل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاوه بر شأن رسالت و ابلاغ پیام الهى، از جایگاه رهبرى اجتماعى و سیاسى و به تعبیر قرآن (سوره احزاب: ۶) ولایت بر مؤمنان هم برخوردار بوده است.[۳]

اهداف عالیه اسلام

تردیدى نیست که بعثت انبیاء و شریعت اسلام در جهت تحقق بخشیدن به یک سلسله اهداف بوده است که قرآن در مواردى از آن اهداف عالیه بصراحت یاد کرده است. مانند اقامه قسط و عدل.[۶] و وضع اغلال[۷] (رها نمودن از اسارت‌ها و بندها) و تحریر العباد[۸] (رهاسازى مردم از بند استکبار و طاغوت) و رساندن مستضعفان به حاکمیت و وارث زمین شدن[۹] و هدایت انسانها به سوى خدا[۱۰] و اجراى فرامین و حدود الهى[۱۱] و...، از جمله اهداف عالیه‌اى است که باید در میان جامعۀ بشرى جامۀ عمل بپوشد و تحقق عینى بیابد. پر واضح است که براى این منظور نیاز به وسائل و ابزار و امکانات فراوانى است که باید در جامعه فراهم گردد و یکى از ضرورى‌ترین آنها برنامه‌ریزى و تشکیلات اجرائى و دستگاههاى حکومتى است. اگر به وسعت و عمق این اهداف کلى و مراحل مختلف آن توجه کافى مبذول گردد، تردیدى باقى نخواهد ماند که اسلام اگر خواهان تحقق عینى این هدفها است، ناگزیر به ملازمۀ عقلى برپائى تشکیلات حکومتى لازم براى رسیدن به آن هدفها را نیز خواسته است.[۱۲]

ماهیت قوانین اسلامی

امام خمینی (ره) در کتاب «ولایت فقیه» در این مورد می گوید: «دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام شرع) است. ماهیت و کیفیت این قوانین مى‌رساند که براى تکوین یک دولت و براى ادارۀ سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است. اولًا، احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى‌سازد. در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و قوم و خویش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته، تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل؛ از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزى... براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند، انسان کامل و فاضل، انسانى که قانون متحرک و مجسم است و مجرى داوطلب و خودکار قانون است. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى‌ورزد تا همۀ شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت در آید. قرآن مجید و سنت، شامل همۀ دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود احتیاج دارد. در کافى فصلى است به عنوان «تمام احتیاجات مردم در کتاب و سنت بیان شده است»، و «کتاب» یعنى قرآن، «تِبیانُ کلِّ شی‌ءٍ» است، روشنگر همه چیز و همه امور است. امام سوگند یاد مى‌کند (طبق روایات) که تمام آن چه ملت احتیاج دارد، در کتاب و سنت هست، و در این شکى نیست. ثانیاً، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در مى‌یابیم که اجراى آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است؛ و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمى‌توان به وظیفۀ اجراى احکام الهى عمل کرد.»[۱۳]

آنگاه مرحوم امام خمینی به طور نمونه سه مورد احکام مالی، احکام دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و احکام جزایی را نام می برد و روشنی لزوم وجود حکومت برای اجرای آنها را توضیح می دهد.[۱۴]

سنت و سیره پیامبر اسلام

سیره اجتماعى و سیاسى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، خود بهترین گواه بر اهمیت و ضرورت وجود حکومتِ شایسته در جامعه اسلامى است. آن حضرت پس از دو بار بیعت با رؤسا و نمایندگان قبایل مدینه به این شهر مهاجرت کرد و زمینه تأسیسِ حکومت را در آنجا فراهم ساخت.[۱۵]

ولایت و سرپرستى ده ساله پیامبر بر جامعه مسلمانان، شیوه‌اى جدید براى اداره جامعه‌اى بود که پیشتر به شکل قبیله‌اى اداره می‌شد و در واقع، اولین حکومت اسلامى بود. آن حضرت به اقتضاى ولایتِ سیاسى خود که از جانب خداوند به او واگذار شده بود، به کارهاى مهمى می‌پرداخت که از شئون حکومت به شمار می‌روند، مانند: دفاع از مدینه در برابر مشرکان، جهاد با کافران و منافقان، [۱۶] عقد قرارداد اجتماعى ـ حقوقى با یهودیان مدینه،[۱۷] قضاوت و داورى میان مردم براى رفع اختلاف ها (سوره نساء: ۱۰۵)، گردآورى زکات و خمس و غنایم و ثبت و ضبط و مصرف کردن آن در موارد معین،[۱۸] اعزام کارگزاران خود به شهرها و مناطق گوناگون،[۱۹] نصب فرماندهان سپاه[۲۰] و ارسال بخشنامه‌هاى سیاسى و حکومتى به کارگزاران خود و دریافت انواع مالیاتها.[۲۱]

بسیارى از نویسندگانِ اسلام‌شناس غربى هم به تحقق دولت اسلامى در عصر پیامر اکرم و وجود نظام سیاسى در اسلام اذعان دارند.[۲۲] همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیش از رحلت، در سال دهم هجرت در غدیرخم از مردم براى ولایت حضرت على علیه السلام بیعت گرفت.[۲۳] [۳]

بحث حکومت در قرآن

در قرآن واژگان متعدد ناظر به موضوع حکومت، بکار رفته مانند: امامت، خلافت، مُلک، ولایت، اولی الامر، حُکم و بیعت.[۲۴] همچنین، خداوند مالک و فرمانرواى آسمانها و زمین،[۲۵] و تنها حاکم واقعى و سرپرست مؤمنان خوانده شده[۲۶] و اوست که مُلک و فرمانروایى را به اراده خود به افراد معین می‌دهد یا از آنها بازمی‌ستاند.[۲۷]

در آیه ۵۵ سوره نور، خدا به مؤمنان صالح وعده حاکمیت بر زمین را داده است. در برخى آیات از حکمرانىِ (مُلک) شمارى از مؤمنان و پیامبران، به اذن الهى از جمله آل‌ابراهیم و طالوت، یوسف، داود و سلیمان سخن به میان آمده و براى داودِ نبى تعبیر خلیفه به‌کار رفته است (مثلاً: سوره بقره: ۲۴۷ و ۲۵۱؛ سوره نساء: ۵۴؛ سوره یوسف: ۲۲؛ سوره انبیاء: ۷۹؛ سوره ص: ۲۰ و ۲۶ و ۳۵) و خلافت به جعل الهى که به بندگان خاص خدا داده شده، اقتضا دارد که خلیفه آراسته به اخلاق الهى باشد.[۲۸]

همچنین در قرآن به ویژگیهاى شمارى از حاکمان و حکومت هاى ستمگر و نامطلوب از جمله فرعون اشاره شده[۲۹] و بر ضرورت فرمان‌بردارى نکردن از استبدادگران و اعتماد نورزیدن به ستمگران و حرمت پذیرش ولایت «طاغوت» تأکید شده است.[۳۰] [۳]

حکومت در اسلام پس از پیامبر

گرچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر، حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین پس از خود و حاکم اعلام فرموده بود، ولى در عمل، سرنوشت دیگرى براى حکومت رقم خورد و عده‌اى در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمدند و با ابوبکر به عنوان خلیفه پیامبر بیعت کردند. او در هنگام مرگ، عمر بن خطاب را به جانشینى خود تعیین کرد. خلیفه دوم نیز پس از ده سال حکمرانى، امر خلافت را به شورایى خاص واگذار کرد که حاصل آن خلافت عثمان‌ بن عفان بود.

با نفوذ امویان در ارکان دولت اسلامى و بروز انحرافات و به تبع آن، اعتراض هاى بسیار و شورش مردم برخى سرزمین ها از جمله مصر، خلیفه به قتل رسید و با هجوم مردم به خانه حضرت على علیه السلام و اصرار بر بیعت کردن با او، آن حضرت به خلافت رسید. اصرار امیرمؤمنان بر عمل به کتاب و سیره پیامبر و رعایت اصول و ضوابطى مانند سپردن مسئولیت ها به افراد شایسته، تقسیم عادلانه بیت‌المال و تسلیم نشدن در برابر مطالبات زیاده‌خواهان، آن حضرت را با مشکلاتى مواجه ساخت و حکومت پنج ساله او با سه جنگ ناخواسته با ناکثین، قاسطین و مارقین سپرى شد. حکومت کوتاه‌مدت امام حسن علیه‌السلام نیز به‌ سبب کارشکنی ها و دشمنی هاى معاویه و پیمان‌شکنى مردم به ترک مخاصمه‌اى انجامید که بر پایه آن حکومت به‌ طور موقت به معاویه سپرده شد.

انتقال خلافت به بنی‌امیه، حکومت را در اسلام وارد مرحله جدیدى کرد که مهم‌ترین شاخص آن، تبدیل خلافت به سلطنت و موروثى نمودن رهبرىِ سیاسى اجتماعى بود. امام حسین علیه‌السلام که در اعتراض به انتقال موروثى خلافت از معاویه به فرزندش یزید ـ به سبب آن که خلاف معاهده معاویه بود و یزید به فساد اخلاق و انحراف آشکار از دین نیز مشهور بود ـ قیام کرد، در حادثه خونین کربلا به شهادت رسید.

خلفاى بعدى چه امویان و چه عباسیان از دیدگاه امامان شیعه غاصب و ستمکار به‌ شمار می‌رفتند. از این‌ رو، امامان از آنان دورى می‌جستند و خود و شیعیانشان در موارد خاص به روش تقیه رفتار می‌کردند.

بر این اساس، فقهاى شیعه ـ به‌ویژه فقهاى متقدم ـ حکومت ها را در جوامع اسلامى اصولاً فاقد مشروعیت می‌دانستند و با عنوان «حاکم جائر» (ستمکار) از آنان یاد و از همکارى با این حکومت ها منع می‌کردند، مگر در مواردى که وجود مصالحى (مثلاً گره‌گشایى از مشکلات شیعیان)، همکارى با حکومت را ایجاب می‌کرد.[۳]

نقش مردم در برقراری حکومت

از آنجا که بشر براى هدایت و رسیدن به کمال و سعادت به ارشاد و هدایت الهى نیاز دارد، حاکمیت در جامعه اسلامى نیز هنگامى داراى مشروعیت است که ناشى از اراده خداوند باشد. از این‌ رو قرآن گردن نهادن انسان را به اراده غیرخدا، پیروى از طاغوت و مردود دانسته است. (سوره نساء: ۶۰)

ولى از سوى دیگر، کارآمدىِ حکومت به پذیرش مردم بستگى دارد و بدون خواست مردم، حاکمیتِ مشروع تحقق‌پذیر نخواهد بود، به ویژه آن که حاکمیت تحمیلى و استبدادى بر پایه متون و منابع اسلامى مشروع و جایز به شمار نمی‌رود. بدون همراهى و مشارکت مردم، حتى امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز نمی‌تواند زمام امور را بدست گیرد و جامعه را به گونه شایسته اداره کند.

در این دیدگاه شیعى که در عصر غیبت حاکمیت به فقیه عادل سپرده شده، نقش مردم پررنگ‌تر و بیشتر است، زیرا به جاى اشخاص حقیقى (منصوص)، شخصى حقوقى که از پیش معین نشده (غیرمنصوص)، عهده‌دار این مسئولیت است. ازاین‌رو برخى فقها مشروعیت حکومت اسلامى را در عصر غیبت بر دو پایه استوار دانسته‌اند: خدا و مردم؛ در نتیجه بدون رضایت مردم حتى فقیه عادل امکان حکومت کردن ندارد. در واقع حاکمیت مقبول و مشروع از دیدگاه اسلام، تکلیف و مسئولیتى است با هدف اداره مطلوب مجتمع انسانى.[۳]

اهداف حکومت اسلامی

از سیره نبوى و علوى در باب حکومت‌دارى چنین برمی‌آید که حکومت در اسلام علاوه بر اهداف مشترکى که در جوامع انسانى براى حکومت وجود دارد (مانند برقرارى نظم و امنیت، تأمین نیازهاى مادى و جسمى و آزادی هاى اجتماعى و سیاسى)، دو هدف عمده دیگر را نیز باید پیگیرى کند:

  • رشد و کمال معنوى و اخلاقى مردم که از مهم‌ترین مسئولیت هاى زمامدار جامعه اسلامى است. حضرت على علیه‌السلام انگیزه خود را از پذیرش حکومت، آشکارسازىِ نشانه‌هاى دین خدا و اصلاح در سرزمین هاى اسلامى شمرده تا در پرتو آن ستمدیدگان احساس امنیت کنند و حدود تعطیل شده الهى اقامه شود.[۳۱]
  • برقرارى عدالت به دست مردم که از مهم‌ترین اهداف ارسال پیامبران خوانده شده است.[۳۲] امیرمؤمنان هدف اصلى خود را از پذیرش مسئولیت، ستاندن حقوق ضعیفان و ستمدیدگان از اقویا و ستم‌پیشگان ذکر کرده است.[۳۳] وى حاضر نشد براى قانع کردن زیاده‌طلبان از اجراى عدالت چشم بپوشد، هر چند حکومتش با آشوب و جنگ‌افروزى روبرو شود. به نظر او بیت‌المال باید به تساوى میان مسلمانان تقسیم شود.[۳۴] حتى عدالت بر جود و بخشش برترى دارد، زیرا عدالت نه صرفا ارزشى فردى بلکه ارزشى اجتماعى است.[۳۵] البته اجراى احکام الهى در ابعاد گوناگون خود، مقدمه اجراى عدالت است و تلقى اسلام از برقرار شدن عدالت، رسیدن مردم به حقوق خود تحت مدیریت یک حکومت در پرتو مقررات اسلامى است.[۳۶] از همین منظر، پاسخ صریح علی‌ بن ابی‌طالب در شوراى گزینش خلیفه قابل تبیین است. آن حضرت هنگام پیشنهاد خلافت تأکید کرد که خلافت را با این شرط می‌پذیرد که فقط کتاب خدا و سنّت پیامبر را مبناى اقدام قرار دهد؛ زیرا تحقق عدالت فقط با التزام به دین حق امکان‌پذیر است.[۳]

شرایط حاکم اسلامی

با توجه به سنگینىِ مسئولیت حکومتدارى در اسلام، شرایط سختى براى زمامدار اسلامى و کارگزاران او مقرر شده است. امام على علیه‌السلام در دوران خلافت خود در خطابه‌اى براى مردم، شمارى از اوصاف ضرورى والى را ذکر کرد. این اوصاف که به شکل سلبى بیان شده‌اند، عبارت‌اند از: بخیل نبودن تا به مال مردم حرص نورزد؛ نادان نبودن تا مردم را به گمراهى نکشاند؛ ستمکار نبودن تا مردم را از حقشان محروم نسازد؛ ظالم نبودن تا در تقسیم مال از بخشش به برخى و محروم گذاردن برخى دیگر خوددارى کند؛ رشوه‌گیر نبودن تا در مقابل صدور حکم حقوق مردم را پایمال نکند و از اجراى حدود سرباز نزند و توجه داشتن به سنّت تا امت را به هلاکت نیندازد.[۳۷]

رویه ایجابى این اوصاف، ویژگى یا ملکه‌اى است که از آن به عصمت تعبیر می‌شود و از همین‌جا لزوم منصوص بودن امامِ مسلمانان استنتاج شده است. مرحله نازل‌تر از عصمت و با فرض در دسترس نبودن امام معصوم از مجموعه تعالیم دین درباره حاکم مشروع در اسلام، ضرورت شرط عدالت معلوم می‌گردد. همچنان‌که شرط آگاهى از قوانین الهى و خبرگى در آن براى زمامدار اسلامى ضرورى به شمار می‌رود.[۳۸][۳]

حقوق مردم بر حکومت

آیات و احادیث به حقوق مردم بر حکومت در جامعه اسلامى پرداخته‌اند که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: اجراى عدالت، اجراى مقررات الهى در عرصه‌هاى گوناگون، آموزش و تربیت کردن مردم، توزیع عادلانه اموال عمومى، ایجاد امنیت به ویژه براى ستمدیدگان، دفاع از مرزهاى کشور در برابر دشمنان، با رفق و مدارا رفتار کردن با مردم، حفظ نظم و انضباط اجتماعى، جلوگیرى از تجاوز به حقوق مردم و مشاوره با آنان در تصمیم‌گیری ها.[۳۹]

امام سجاد علیه‌السلام، سلوک عادلانه با مردم، شفقت با آنان، بخشش نادانان، یارى ستمدیدگان و شتاب نداشتن در اجراى کیفر را، از حقوق مردم بر والى شمرده است.[۳]

پانویس

  1. سوره روم آیه ۳۰: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیهٰا لٰا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ ذٰلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لٰکنَّ أَکثَرَ النّٰاسِ لٰا یعْلَمُونَ» آئین اسلام را آئین فطرت و احکام آن را مطابق با فطرت بشرى مى‌شمارد.
  2. رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه۴۰.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ ۳٫۸ دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۳، مدخل حکومت در اسلام، از سید جواد ورعی.
  4. عباس على زنجانى، فقه سیاسى، ج‌۲، ص ۱۵۷؛ به نقل از بررسیهاى اسلامى، ص ۱۷۷- ۱۶۹.
  5. زنجانى، عباس على عمید‌، فقه سیاسى، ج‌۲، ص ۱۵۵
  6. لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَینٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ الْکتٰابَ وَ الْمِیزٰانَ لِیقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ (حدید، آیۀ ۲۵).
  7. وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلٰالَ الَّتِی کٰانَتْ عَلَیهِمْ (اعراف، آیه ۱۵۷).
  8. أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ (شعرا، آیه ۲۲).
  9. وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِینَ (قصص، آیه ۵).
  10. وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنٰا (انبیاء، آیه ۷۳).
  11. أَنِ احْکمْ بَینَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ (مائده، آیه ۴۹).
  12. عمید زنجانی، فقه سیاسى ، ج‌۲، ص ۱۵۸‌
  13. ولایت فقیه،امام خمینى،۲۸ تا ۳۱
  14. همان، ص ۳۱ تا ۳۴
  15. طبرى، ج۲، ص۳۵۵ـ۳۶۸؛ مجلسى، ج۱۹، ص۲۳ـ۲۶.
  16. رجوع کنید به سوره توبه: ۵؛ سوره تحریم: ۹.
  17. براى متن قرارداد رجوع کنید به حمیداللّه، ص۵۷ـ۶۴.
  18. سوره توبه: ۱۰۳؛ نجفى، ج۱۶، ص۱۷۸؛ احمدى میانجى، ج۱، ص۱۷۳، ۲۹۲.
  19. احمدى میانجى، ج۲، ص۶۸۴، ۵۱۹، ۵۹۴، ۶۹۰.
  20. همان، ج۲، ص۵۱۰.
  21. همان، ج۲، ص۶۱۴ـ۶۱۶.
  22. براى نمونه رجوع کنید به آرنولد، ص۳۰، ۱۹۸؛ وات، ص۲۰ـ۳۰.
  23. مجلسى، ج۳۷، ص۱۲۷ـ۱۳۳؛ نیز رجوع کنید به امامت؛ غدیرخم؛ ولایت.
  24. رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل همین واژه‌ها.
  25. براى نمونه رجوع کنید به سوره بقره: ۱۰۷؛ سوره آل‌ عمران: ۱۸۹.
  26. براى نمونه رجوع کنید به سوره بقره: ۲۵۷؛ سوره انعام: ۵۷.
  27. رجوع کنید به سوره بقره: ۲۴۷؛ سوره آل‌ عمران: ۲۶.
  28. طباطبائى، ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴، ذیل ص۲۶.
  29. براى نمونه رجوع کنید به سوره اعراف: ۱۲۷؛ سوره یونس: ۸۳؛ سوره قصص: ۴.
  30. رجوع کنید به سوره بقره: ۲۵۷؛ سوره هود: ۱۱۳؛ سوره سبأ: ۳۱ـ۳۳.
  31. نهج‌البلاغة، خطبه۱۳۱.
  32. رجوع کنید به سوره حدید: ۲۵؛ سوره ص: ۲۶؛ سوره شورى: ۱۵.
  33. نهج‌البلاغة، خطبه۳.
  34. همان، خطبه۱۲۶.
  35. همان، حکمت ۴۳۷.
  36. رجوع کنید به امام خمینى، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۳۳.
  37. نهج‌البلاغة، خطبه۱۳۱
  38. رجوع کنید به نهج‌البلاغة، نامه ۵۹؛ امام خمینى، ۱۳۵۷ش، ص۳۷ـ۳۹.
  39. رجوع کنید به سوره آل‌ عمران: ۱۵۹؛ سوره حج: ۴۰ـ۴۱؛ سوره شوری: ۱۵؛ نهج‌البلاغة، خطبه ۲۹، ۳۴، ۴۰، ۱۳۱؛ نامه ۴۵.

منابع