خرافات: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} {{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}} خُرافات، جمع خُ...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{خوب}}
 +
 
 
{{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|دانشنامه جهان اسلام}}
  
خُرافات، جمع خُرافه و در عربى به معناى سخن دروغ اما با نمك <ref>مُسْتَملَح</ref> آمده است <ref>رجوع کنید به خليل ‌بن احمد؛ ابن‌منظور، ذيل «خرف»</ref>. ظاهرآ خرافه نام مردى از قبيله عُذْرَه* بود كه بنابر روايات، جنّيان <ref>رجوع کنید به جن*</ref> او را ربودند و او پس از بازگشت به قبيله خود، حكاياتى شگفت‌انگيز از مصاحبتِ خود با جنّيان نقل مى‌كرد. از آنجا كه مردمان سخنان او را باور كردنى نمى‌يافتند، به‌تدريج، هر سخن عجيب و ناپذيرفتنى را «حديث خرافه» ناميدند. منشأ اين روايات در منابع اسلامى، دو حديث است كه از طريق عايشه، از پيامبر اكرم صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم، نقل شده و در آنها، وجود فردى به اين نام، ملاقات او با پيامبر و ماجراهايى كه ميان او و جنّيان رخ داده، تأييد شده است <ref>رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 301، ج 6، ص210؛ ابن‌قتيبه، ص 336؛مُفَضَّل‌بن سَلمه، ص 167ـ171؛ ابن‌دريد، ج 1، ص 588ـ589؛ ابن‌مستوفى اربلى، قسم 1، ص40؛ ابن‌كثير، ج 6، ص 47</ref>؛ با اين حال، در منابع، نام خرافه در شمار صحابه پيامبر اكرم ذكر نشده است <ref>ابن‌حجر عسقلانى، ج 1، ص 422</ref>. اين روايات چنان مشهور بوده كه از قرن سوم، «حديث خرافه» در شمار امثال سايره عرب در آمده و مثل «اَمْحَل من حديثِ خُرافة» <ref>:ناممكن‌تر از داستانى كه خرافه نقل مى‌كرد</ref>، در بيشتر مجموعه‌هاى امثال عربى ذكر شده است <ref>رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ص339؛ عسكرى، ج2، ص295؛ زمخشرى، ج 1، ص 361</ref>. در عين حال، مفضل‌بن سلمه <ref>همانجا</ref>، شرحى مفصّل از ماجراى خرافه آورده كه بدون شك از ملحقات و برساخته‌هاى قرن سوم است و در منابع ديگر، چنان تفصيلى وجود نداشته است.
+
«خُرافات»، جمع خُرافه و در عربى به معناى سخن [[دروغ]] اما با نمک آمده است.<ref>رجوع کنید به خلیل ‌بن احمد، ‌العين؛ ابن‌منظور، ذیل «خرف».</ref> ظاهراً خرافه نام مردى از قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات، [[جن|جنّیان]]<ref>رجوع کنید به سوره جن.</ref> او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتى شگفت‌انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل مى‌کرد. از آنجا که مردمان سخنان او را باورکردنى نمى‌یافتند، به‌ تدریج هر سخن عجیب و ناپذیرفتنى را «حدیث خرافه» نامیدند.  
  
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسىِ افسانه محسوب شده است، چنان كه گفته‌اند هزار و يك شب عربى، مجموعه خرافاتى مقتبس از هزار افسان ايرانى است و خرافه را به فارسى، افسانه گويند <ref>رجوع کنید به مسعودى، ج 2، ص 406؛ ابن‌نديم، ص 363</ref>. ابن‌نديم <ref>همانجا</ref>، فصلى از الفهرست* را به «اخبار المُسامِرين و المُخَرِّفين و اسماءالكتب المصنَّفة فى الأسمار و الخرافات» اختصاص داده و گفته است كه ايرانيان اولين ملتى بودند كه در زمينه خرافات كتاب نوشتند. او <ref>ص 364</ref> آثارى چون كليله ‌و دمنه*، سندبادنامه*، بلوهر و يوداسف* و به‌طور كلى، افسانه‌ها و داستانهاى سنّتى و كهن ايرانى، هندى، رومى و جز آنها را ذيل عنوان اَسمار و خرافات دسته‌بندى كرده‌است. به‌اين‌ترتيب، خرافات، در معناى افسانه‌هاى سنّتى ملل، جزو معارفى تلقى مى‌شد كه فرهنگ‌شناسان و كيهان‌نگاران، در كنار شعر، اغانى، اخبار، احاديث، انساب و لغت و نحو، بدان مى‌پرداختند <ref>رجوع کنید به تنوخى، ج 4، ص10</ref>. به‌ گفته ابن‌نديم <ref>ص 367</ref>، در دوران عباسى <ref>حك : 132ـ656</ref> و به ويژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسيار داشتند. در كنار پيوند واژه اسمار با خرافات <ref>رجوع کنید به همانجا؛ مسكويه، ج 1، ص 2</ref>، در ادبيات معاصر عرب هم گاه خرافه در معناى روايات غيرمستند، افسانه و حكايات پريان به كار مى‌رود و هنگامى كه صفتِ خرافيه را به واژه‌اى چون قصه يا أُقْصُوصَه <ref>داستان كوتاه</ref> مى‌افزايند، حكايت يا قصه تَخيلى و اغراق‌آميز را اراده مى‌كنند <ref>رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 369ـ370، ج 5، ص 187</ref>. گاه واژه خَرّاف به معناى قصه‌گو نيز به كار مى‌رود <ref>رجوع کنید به همان، ج 3، ص 369ـ370</ref>، چنان كه در منابع متقدم‌تر عربى نيز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است <ref>رجوع کنید به ابوزيد، ج 1، ص 9؛ ابن‌خلدون، ج1: مقدمه، ص 48، 105</ref>.
+
منشأ این روایات در منابع اسلامى، دو [[حدیث|حدیث]] است که از طریق [[عایشه|عایشه]] از [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و سلم نقل شده و در آنها وجود فردى به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایى که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است.<ref>رجوع کنید به جاحظ، ‌الحيوان، ج۱، ص۳۰۱، ج۶، ص۲۱۰؛ ابن‌قتیبه، المعارف، ص۳۳۶؛ مُفَضَّل‌ بن سَلمه، الفاخر، ص۱۶۷ـ۱۷۱؛ ابن‌درید، جمهرة‌اللغة، ج۱، ص۵۸۸ـ۵۸۹؛ ابن‌مستوفى اربلى،  تاريخ اربل، قسم۱، ص۴۰؛ ابن‌کثیر، البداية والنهاية،ج۶، ص۴۷.</ref> با این حال در منابع نام خرافه در شمار [[صحابی|صحابه]] پیامبر اکرم ذکر نشده است.<ref>ابن‌حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، ج۱، ص۴۲۲.</ref> این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب درآمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، (ناممکن‌تر از داستانى که خرافه نقل مى‌کرد) در بیشتر مجموعه‌هاى امثال عربى ذکر شده است.<ref>رجوع کنید به حمزه اصفهانى، سوائر الامثال على‌افعل، ص۳۳۹؛ عسکرى، جمهرة الامثال، ج۲، ص۲۹۵؛ زمخشرى، المستقصى فى امثال العرب، ج۱، ص۳۶۱.</ref> در عین حال، مفضل‌ بن سلمه،<ref>مُفَضَّل‌ بن سَلمه، الفاخر، ص۱۶۷ـ۱۷۱</ref> شرحى مفصل از ماجراى خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و بر ساخته‌هاى قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلى وجود نداشته است.
  
واژه خرافات، اصولا ساخته و پرداخته جهان‌بينى انتقادى و نسبتآ ديرباور و ذهنيت نخبگان/ فرهيختگان/ خواص بوده است و از اين رو در دايره واژگان عوام <ref>رجوع کنید به خاصه و عامه*</ref> كه صاحب جهان‌بينى متفاوتى بوده‌اند، جايى نداشته است. با بررسى چگونگى توصيف و تبيين خاصه از باورها و رفتارهاى عامه و تحليل واژه‌ها و اصطلاحاتى كه به اين منظور در ذهن و زبان خواص شكل گرفته و به كار رفته است، معلوم مى‌شود كه واژه خرافات در كنار مجموعه‌اى از واژه‌ها استفاده مى‌شد كه جملگى محتوايى تخفيف‌آميز و انتقادى داشته‌اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح <ref>رجوع کنید به سنايى، ص 74؛ انورى، ج 2، ص 662؛ حافظ، ص 257، 297</ref>، هذيان <ref>ابن‌كثير، ج 1، ص 27، ج 6، ص 318؛ مقريزى، ج 14، ص 237</ref>، مُحال، مُحالات و محال ممتنع <ref>ناصرخسرو، 1378ش، ص 86، 623؛ ابن‌خلدون، ج :1 مقدمه، ص 47؛ مقريزى، ج 11، ص 209</ref>، فُحش <ref>ناصرخسرو، 1378ش، ص620</ref>، بدعت <ref>ابن‌عبرى، ص 71؛ ابن‌عماد، ج 8، ص 402</ref>، زرق <ref>ناصرخسرو، 1378ش، ص 618</ref>، فساوس <ref>حماقتها</ref>، تُرَّهات و بَسابس <ref>دروغها</ref> و احلام و خيال <ref>ابوريحان بيرونى، 1374ش، ص 178؛ زركلى، ج 4، ص 81</ref>. در اين گفتمان، خرافات با خرف‌شدگى و نقصان در عقل، ديوانگى، مستى، پستى و فرومايگى و ذوق‌انديشى و افسانه‌گرايى مناسبت دارد <ref>رجوع کنید به ناصرخسرو، 1378ش، ص130؛ عطار، ص 12؛ عراقى، ص 102ـ103؛ اوحدى، ص 352؛ قاسم انوار، ص 28؛ واصفى، ج 2، ص 17</ref> و سخن كودكان و پيرزنان است <ref>رجوع کنید به ابوزيد، همانجا؛ سنايى، ص 542</ref> و چه‌بسا كودكان هم از پذيرفتن آن امتناع مى‌كنند <ref>رجوع کنید به ابن‌كثير، ج 6، ص 326</ref>. ازاين‌رو، اين واژه غالبآ همراه با صفاتى تحقيرآميز چون پريشان، فاسده و خنده‌ناك <ref>رجوع کنید به ابوريحان بيرونى، 1374ش، ص 146؛ ناصرخسرو، 1378ش، ص670؛ مولوى، ج 1، ص 259، ج 5، ص 62؛ زركلى، ج 6، ص 206</ref>، مصنوع و موضوع <ref>مسعودى، ج 2، ص406؛ مقريزى، ج 11، ص 209</ref>، مزخرف <ref>مسعودى، ج 1، ص110</ref>، باطل <ref>ابن‌جوزى، 1412، ج 6، ص 159</ref> و دروغ <ref>ياقوت حموى، ج 3، ص 547؛ ذهبى، حوادث و وفيات 241ـ250ه .، ص 112؛ ابن‌عماد، ج 1، ص 146</ref> و مستحيل <ref>ابن‌خلدون، همانجا</ref> وصف شده است. پيدايى و گسترش آن را نيز ناشى از گمراهى و جهل دانسته‌اند <ref>رجوع کنید به ابن‌كثير، ج 9، ص 39؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج 1، ص 533</ref> و طبيعى است كه نپذيرفتن خرافات و محالات توصيه شود <ref>رجوع کنید به ناصرخسرو، 1378ش، ص 213، 622ـ623</ref>، چنان كه «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند» <ref>بلعمى، ص 354</ref>، و بايد زبان از خرافات در بَست <ref>رجوع کنید به جامى، ص 682</ref> و آيينه دل را از زنگار خرافات زدود <ref>رجوع کنید به مولوى، ج 4، ص 162</ref>.
+
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسىِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته‌اند هزار و یک شب عربى، مجموعه خرافاتى مقتبس از هزار افسانه ایرانى است و خرافه را به فارسى افسانه گویند.<ref>رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج۲، ص۴۰۶؛ ابن‌ندیم، ص۳۶۳.</ref> [[ابن ندیم|ابن‌ندیم]]، فصلى از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین والمُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فى الأسمار والخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتى بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند.<ref>ابن‌ندیم، ص۳۶۳.</ref> او آثارى چون [[کلیله و دمنه|کلیله ‌و دمنه]]، [[سندباد نامه|سندبادنامه]]، بلوهر و یوداسف و به‌ طور کلى افسانه‌ها و داستانهاى سنّتى و کهن ایرانى، هندى، رومى و جز آنها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته‌بندى کرده‌است.<ref>ابن‌ندیم، ص۳۶۴.</ref>
  
در نگاه و باور خواص، خرافات غالبآ بر ساخته باور عوام است، ازاين‌رو در ذكر باورهاى نامعقول و غيرمستند مردم عادى جامعه، از الگوى «عوام مى‌گويند...» يا «باور عوام آن است كه...» استفاده مى‌كنند <ref>رجوع کنید به ابوريحان بيرونى، 1377، ص 19، 23ـ24، 85؛ ناصرخسرو، 1374ش، ص 27، 116؛ ابن‌بلخى، ص 127؛ ابن‌خلدون، ج :1 مقدمه، ص 15؛ ظهيرالدوله، ص 98ـ99؛ احمد امين، ص 105</ref>. به‌زعم ايشان، اكثر مردمِ عامى، باطلِ ممتنع را بيشتر دوست دارند و به اخبار خرافى، چون داستانهاى راجع به جن و غول و پرى، بسيار علاقه‌مندند <ref>رجوع کنید به بيهقى، ص 905</ref> و طبعآ همين مردم عامى موجب گسترش و رواج اين‌گونه اخبارِ خلاف واقع مى‌شوند، هرچند اين اخبار را همواره نويسندگان و فرهيختگان در كتابهاى خود نگاشته و به نسلهاى پى در پى انتقال داده‌اند.
+
به‌ این‌ ترتیب خرافات در معناى افسانه‌هاى سنّتى ملل، جزو معارفى تلقى مى‌شد که فرهنگ‌شناسان و کیهان‌نگاران در کنار [[شعر]]، اغانى، اخبار، [[حدیث|احادیث]]، انساب و لغت و [[علم نحو|نحو]] بدان مى‌پرداختند.<ref>رجوع کنید به تنوخى، نشوار المحاضرة، ج۴، ص۱۰.</ref> به‌ گفته [[ابن ندیم|ابن‌ندیم]]، در دوران [[حکومت بنی عباس|عباسى]] و به ویژه دوره [[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر]]، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند.<ref>ابن‌ندیم، ص۳۶۷.</ref> در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات،<ref>رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص367؛ مسکویه، ج۱، ص۲.</ref> در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معناى روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان بکار مى‌رود و هنگامى که صفتِ خرافیه را به واژه‌اى چون قصه یا أُقْصُوصَه (داستان کوتاه) مى‌افزایند، حکایت یا قصه تَخیلى و اغراق‌آمیز را اراده مى‌کنند.<ref>رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ج۳، ص۳۶۹ـ۳۷۰، ج۵، ص۱۸۷.</ref> گاه واژه خَرّاف به معناى قصه‌گو نیز بکار مى‌رود،<ref>رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ج۳، ص۳۶۹ـ۳۷۰.</ref> چنان که در منابع متقدم‌تر عربى نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.<ref>رجوع کنید به ابوزید، البدء والتاريخ، ج۱، ص۹؛ ابن‌خلدون، ج۱: مقدمه، ص۴۸، ۱۰۵.</ref>
  
در منابع مختلف، از واژه خرافات با دلالت انتقادى و تخفيف‌آميزش براى توصيف دسته‌هاى متنوعى از آرا و اخبار و باورها استفاده شده است و موارد كاربرد الگوىِ «و از خرافاتِ ايشان آن است كه...» در متون دوره اسلامى، پرشمار است <ref>رجوع کنید به مرزوقى اصفهانى، ص 106؛ ابوريحان بيرونى، 1377، ص 24، 49؛ همو، 1374ش، ص 146، 391؛ ياقوت حموى، همانجا؛ ابن‌كثير، ج 1، ص 38؛ غَزّى، ج 1، ص 167</ref>. ابوريحان بيرونى <ref>1374ش، ص 187، 192، 269، 413ـ414</ref>، مكررآ از اخبار و روايات تاريخى يا جغرافيايى يا برخى حكايتها كه مضمون آنها را باورنكردنى و خلاف واقعيت مى‌دانسته، با عنوان خرافات ياد كرده است. او همچنين <ref>رجوع کنید به 1374ش، ص 119، 177ـ178</ref>، تبيينهاى غلط و غيرعلمى برخى نويسندگان را در زمينه‌هاى مختلف مثلا درباره چگونگى استحصال ياقوت و الماس، در شمار خرافات قلمداد كرده است.
+
واژه خرافات، اصولاً ساخته و پرداخته [[جهان بینی|جهان‌بینى]] انتقادى و نسبتاً دیرباور و ذهنیت نخبگان و فرهیختگان خواص بوده است و از این رو در دایره واژگان عوام، که صاحب جهان‌بینى متفاوتى بوده‌اند، جایى نداشته است. با بررسى چگونگى توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهاى عامه و تحلیل واژه‌ها و اصطلاحاتى که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم مى‌شود که واژه خرافات در کنار مجموعه‌اى از واژه‌ها استفاده مى‌شد که جملگى محتوایى تخفیف‌آمیز و انتقادى داشته‌اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح،<ref>رجوع کنید به سنایى، ديوان، ص۷۴؛ انورى، ديوان،ج۲، ص۶۶۲؛ حافظ، ديوان، ص۲۵۷، ۲۹۷.</ref> هذیان<ref>ابن‌کثیر، البداية والنهاية،ج۱، ص۲۷، ج۶، ص۳۱۸؛ مقریزى، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۳۷.</ref> مُحال، مُحالات و محال ممتنع،<ref>ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۸۶، ۶۲۳؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۴۷؛ مقریزى، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۰۹.</ref> فُحش،<ref>ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۶۲۰.</ref> [[بدعت]]<ref>ابن‌عبرى، تاريخ مختصرالدول، ص۷۱؛ ابن‌عماد، ج۸، ص۴۰۲.</ref> زرق،<ref>ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۶۱۸.</ref> فساوس (حماقتها)، تُرَّهات و بَسابس (دروغها)، و احلام و خیال.<ref>ابوریحان بیرونى، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۷۸؛ زرکلى، الاعلام، ج۴، ص۸۱.</ref> در این گفتمان، خرافات با خرف‌شدگى و نقصان در عقل، دیوانگى، مستى، پستى و فرومایگى و ذوق‌اندیشى و افسانه‌گرایى مناسبت دارد<ref>رجوع کنید به ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۱۳۰؛ عطار، ديوان، ص۱۲؛ عراقى، كليات شيخ فخرالدين ابراهيم همدانى، ص۱۰۲ـ۱۰۳؛ اوحدى، ديوان، ص۳۵۲؛ قاسم انوار، كليات، ص۲۸؛ واصفى، بدايع الوقايع، ج۲، ص۱۷.</ref> و سخن کودکان و پیرزنان است.<ref>رجوع کنید به ابوزید، البدء والتاريخ، ج۱، ص؛ سنایى، ديوان، ص۵۴۲.</ref> و چه‌بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع مى‌کنند.<ref>رجوع کنید به ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۶، ص۳۲۶.</ref>
  
بسيارى از نويسندگان، اخبار و رواياتى را كه در آثار پيشينيان با منابع مقبول خود موافق نمى‌يافتند، يا اين اخبار به هر دليل در نزد ايشان پذيرفتنى نبود، با برچسب خرافات، تضعيف مى‌كردند <ref>رجوع کنید به مسعودى، ج 1، ص 144؛ بلعمى، همانجا؛ ثعالبى، 1379، ص 7؛ ابن‌اثير، ج 1، ص 232؛ ذهبى، حوادث و وفيات 301ـ310ه .، ص 382، حوادث و وفيات 591ـ 600 ه .، ص228؛ ابن‌خلدون، ج :1 مقدمه، ص 481، ج2، ص249، ج 6، ص 126؛ ابن‌عماد، ج4، ص331</ref>. به گفته ابن‌جوزى <ref>1412، ج1، ص 116</ref>، كتابهاى مورخان متأخر، پر از مطالب نادرست، مستهجن و خرافات است. برخى نويسندگان نيز اخبار، اطلاعات جغرافيايى و كيهان‌شناختى نامعقول و ناپذيرفتنى را خرافات مى‌ناميدند <ref>رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص 371؛ ياقوت حموى، ج 3، ص 547، ج 4، ص 936</ref>. در منابع دوره اسلامى، بسيارى از اساطير گوناگون ايرانيان، روميان و ديگر ملل و اقوام باستان، خرافات ناميده شده است <ref>رجوع کنید به مسكويه، ج1، ص21؛ مجمل التواريخ و القصص، ص 22، 38؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 293، ج 2، ص 545، ج 4، ص733؛ ابن‌اثير، ج1، ص66؛ ابن‌عبرى، ص12</ref>. همچنين بسيارى از اخبار راجع به موجودات ماورايى همچون جن در فرهنگ خود عربها نيز خرافات تلقى شده است <ref>رجوع کنید به مسكويه، ج 3، ص385؛ ثعالبى، 1409، ص88ـ89</ref>. برخى لطيفه‌ها و نيز تحليلهاى زبان‌شناختى عاميانه، گاه ذيل عنوان خرافات، دسته‌بندى شده‌اند؛ مثلا راغب اصفهانى <ref>ج 4، ص 866ـ867</ref> در كتاب خود، فصلى به نام «خرافاتٌ عَلى سَبيلِ التهَكُّمِ» <ref>لطيفه‌هايى براى ريشخند</ref> آورده است. برخى نويسندگان با گرايشهاى كلامى، در رد آرا و عقايدِ پيروان اديان و مذاهب ديگر، از اين آرا و عقايد با عنوان خرافات ياد كرده‌اند. چنان‌كه ابن‌كثير <ref>ج 9، ص 39</ref> اين قول منسوب به شيعيان را كه محل ظهور مهدى موعود سردابى در سامراست، از خرافات و هذيانات و ترّهات رافضيان دانسته است. او همچنين <ref>ج 6، ص 326</ref>، آيات مجعول مُسَيلمه كذاب* را خرافات خوانده است. علماى شيعه نيز در رد و نقد بعضى باورهاى عاميانه دينى و مذهبى از همين عنوان استفاده كرده‌اند. به‌گفته عبدالجليل قزوينى <ref>ص 287</ref> اين باور كه در آخرالزمان، يزيد و ابن‌زياد و خوارج زنده مى‌شوند و به قتل مى‌رسند، اصلى ندارد و از جمله خرافات و ترّهات است و اين افراد، همچون همه آدميان، فقط در قيامت زنده مى‌شوند و به مجازات اعمالشان مى‌رسند. در 1367 نيز شيخ‌محمد خالصى‌زاده*، كتابى در رد ارشادالعوام محمدكريم‌خان كرمانى <ref>متوفى 1288، از علماى شيخيه*</ref> كتابى نگاشت و آن را خرافات شيخيه و كفرياتِ ارشادالعوام ناميد. اين نويسندگان در نقد تاريخىِ برخى باورها و سنّتهاى مذهبى رايج همچون تعزيه‌خوانى، روضه‌خوانى، قمه‌زنى و جز آنها ــكه عمدتآ به تحريفها، الحاقات و بدعتهاى رايج در آداب عزادارى شيعه مربوط مى‌شوندــ اين آداب و آيينها را خرافات ناميده‌اند <ref>رجوع کنید به ارفع، ص 32ـ38؛ پاكدامن، ص 111ـ126؛ اسفنديارى، ص 52ـ56، 63ـ67</ref>.
+
ازاین‌رو این واژه غالباً همراه با صفاتى تحقیرآمیز چون پریشان، فاسده و خنده‌ناک،<ref>رجوع کنید به ابوریحان بیرونى، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۴۶؛ ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۶۷۰؛ مولوى، كليات شمس، ج۱، ص۲۵۹، ج۵، ص۶۲؛ زرکلى، الاعلام، ج۶، ص۲۰۶.</ref> مصنوع و موضوع،<ref>مسعودى، مروج، ج۲، ص۴۰۶؛ مقریزى، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۰۹.</ref> مزخرف،<ref>مسعودى، مروج، ج۱، ص۱۱۰.</ref> باطل،<ref>ابن‌جوزى، ‌الاذكياء، ۱۴۱۲، ج۶، ص۱۵۹.</ref> و دروغ<ref>یاقوت حموى، ج۳، ص۵۴۷؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه، ص۱۱۲؛ ابن‌عماد، ج۱، ص۱۴۶.</ref> و مستحیل<ref>ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۴۷</ref> وصف شده است. پیدایى و گسترش آن را نیز ناشى از گمراهى و جهل دانسته‌اند<ref>رجوع کنید به ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۹، ص۳۹؛ ابن‌حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، ج۱، ص۵۳۳.</ref> و طبیعى است که نپذیرفتن خرافات و محالات توصیه شود،<ref>رجوع کنید به ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص ۲۱۳، ۶۲۲ـ۶۲۳.</ref> چنان که «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند»<ref>بلعمى، تاريخ بلعمى، ص ۳۵۴.</ref> و باید زبان از خرافات در بَست<ref>رجوع کنید به جامى، مثنوى هفت اورنگ، ص۶۸۲.</ref> و آیینه دل را از زنگار خرافات زدود.<ref>رجوع کنید به مولوى، كليات شمس، ج۴، ص۱۶۲.</ref>
  
در اين ميان، نويسندگان غربى نيز در سفرنامه‌هاى خود در بسيارى از موارد، مسلمانان را مردمانى خرافاتى و باورها و رفتارهايشان را خرافه دانسته‌اند <ref>رجوع کنید به رافائل دومان، ص 221؛ تانكوانى، ص 203، 205؛ كورف، ص 154، 160؛ دروويل، ج 1، ص 16ـ17، ج 2، ص 86؛ سرنا، ص 83، 94ـ97؛ فريزر، ج 2، ص 5ـ6؛ آلمانى، ج 1، ص 346</ref>.
+
در نگاه و باور خواص، خرافات غالباً بر ساخته باور عوام است، از این‌رو در ذکر باورهاى نامعقول و غیرمستند مردم عادى جامعه از الگوى «عوام مى‌گویند...» یا «باور عوام آن است که...» استفاده مى‌کنند.<ref>رجوع کنید به ابوریحان بیرونى،كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، ۱۳۷۷، ص۱۹، ۲۳ـ۲۴، ۸۵؛ ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۳۷۴ش، ص۲۷، ۱۱۶؛ ابن‌بلخى، ص۱۲۷؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۱۵؛ ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، ص۹۸ـ۹۹؛ احمد امین، قاموس العادات والتقاليد والتعابير المصرية، ص۱۰۵.</ref> به‌ زعم ایشان اکثر مردمِ عامى، باطلِ ممتنع را بیشتر دوست دارند و به اخبار خرافى چون داستانهاى راجع به جن و غول و پرى، بسیار علاقه‌مندند.<ref>رجوع کنید به بیهقى، ص۹۰۵.</ref> و طبعاً همین مردم عامى موجب گسترش و رواج این‌گونه اخبارِ خلاف واقع مى‌شوند، هر چند این اخبار را همواره نویسندگان و فرهیختگان در کتابهاى خود نگاشته و به نسلهاى پى در پى انتقال داده‌اند.
  
در تمام موارد پيش‌گفته، آنچه خرافه خوانده شده بدين‌شرح است: 1</ref> خبر يا تبيينى كه در صحت آن ترديدهاى بسيار هست و غالبآ نمى‌توان آن را به مقتضاى قوانين ساخته‌شده طبيعت يا برحسب مقايسه با ديگر اخبار مقبول، پذيرفت. 2</ref> حكمتى عاميانه كه منشأ و مبناى آن مشخص يا دست‌يافتنى نيست ولى عوام آن را پذيرفته‌اند. 3</ref> باورها و رفتارهاى عاميانه‌اى كه نسل به نسل منتقل شده و جزو عناصر هويتِ سنّتىِ كسانى درآمده است كه توانِ توجيه و معقول‌سازى آنها را در برابر نگاه پرسشگر و انتقادآميز ناظران بيرونى ندارند. 4</ref> بخشى از باورها و رفتارهاى تثبيت شده در شيوه دين‌ورزىِ عاميانه مردم كه نه ريشه در آموزه‌هاى دست اول و اصيل دينىِ ايشان دارد و نه علما و نخبگان دينى آن را قبول دارند. بنابراين، رويكرد جديدِ انسان‌شناختى، از نيمه دوم قرن چهاردهم/ بيستم به اين سو، با پيشنهاد حذف واژه خرافات، مصرانه درصدد برآمده است كه اين‌گونه باورها و رفتارها را تحت عنوانهاى غيرارزشگذارانه و فارغ از پيشداوريهاى هنجارمدار مندرج سازد. در مطالعات معاصر از همين‌رو، به زير شاخه‌هاى علمى تخصصى جديدى همچون دين عاميانه <ref>رجوع کنید به دين*</ref>، حكمت عاميانه، فقه‌اللغه عاميانه، پزشكى عاميانه و جز آنها در كنار عنوان عمومى‌ترى چون فرهنگ و آداب و باورهاى عاميانه <ref>فولكلور</ref> توجه شده است. به اين ترتيب، ضمن پرهيز از يك‌جانبه‌نگرى و ارزش‌داورى از يك‌سو، و رعايت اصول كل‌گرايى و جامع‌نگرى، واقع‌گرايى و بى‌طرفىِ روش‌شناختى از سويى ديگر ــكه تعدى از آنها در مطالعات جديد فرهنگ‌پژوهى يا انسان‌شناختى، خطايى راهبردى تلقى مى‌شود <ref>رجوع کنید به مالفييت، ص 15ـ16؛ لمبك، ص 54ـ58</ref>ــ معضلِ ذهنيت‌زدگى در بررسى خرافات <ref>رجوع کنید به د. دين و اخلاق، ذيل "Superstition"</ref>، در مطالعات علمى درجه دوم <ref>يا دانشهاى توصيفى</ref> از ميان مى‌رود و تشخيص و ناميدن برخى باورها و رفتارهاى مردم با عنوان خرافه و استدلال براى نقد و تلاش براى حذف و طرد آنها از جوامع، برعهده صاحبان علوم و معارف درجه اول و دستورين نهاده مى‌شود. با اين حال، پژوهشگران حوزه‌هاى انسان‌شناسى و تاريخ اجتماعى نيز در قبال اين موضوعات فقط تماشاگر نبوده‌اند بلكه با طرح مسئله اخلاقى بودن نقد و رد بى‌درنگ باورها و رفتارهاى به اصطلاح خرافى، به نوعى اين نقدها را تحت‌تأثير، و تا حدى در كنترل، قرار داده‌اند.
+
در منابع مختلف، از واژه خرافات با دلالت انتقادى و تخفیف‌آمیزش براى توصیف دسته‌هاى متنوعى از آرا و اخبار و باورها استفاده شده است و موارد کاربرد الگوىِ «و از خرافاتِ ایشان آن است که...» در متون دوره اسلامى، پرشمار است.<ref>رجوع کنید به مرزوقى اصفهانى، الازمنة والامكنة، ص۱۰۶؛ ابوریحان بیرونى، ۱۳۷۷، كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، ص۲۴، ۴۹؛ ابوریحان بیرونى، ۱۳۷۴ش، الجماهر فى‌الجواهر، ص۱۴۶، ۳۹۱؛ یاقوت حموى، ج۳، ص۵۴۷؛ ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۱، ص۳۸؛ غَزّى، نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج۱، ص۱۶۷؛ ابوریحان بیرونى، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۸۷، ۱۹۲، ۲۶۹، ۴۱۳ـ۴۱۴.</ref> مکرراً از اخبار و روایات تاریخى یا جغرافیایى یا برخى حکایت ها که مضمون آنها را باورنکردنى و خلاف واقعیت مى‌دانسته با عنوان خرافات یاد کرده است. او همچنین<ref>رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۱۹، ۱۷۷ـ۱۷۸.</ref> تبیینهاى غلط و غیرعلمى برخى نویسندگان را در زمینه‌هاى مختلف مثلاً درباره چگونگى استحصال یاقوت و الماس در شمار خرافات قلمداد کرده است.
  
بررسى تلاشهاى منفرد و پراكنده برخى نخبگان در تاريخ اجتماعى اسلام، در جهت رد و نقد آنچه خرافى تلقى مى‌كرده‌اند، نشان مى‌دهد كه برخلاف تصورِ معمول، اين نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمى ـ تجربى به مفهوم غربىِ آن يا در اثر بيدارىِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربى آغاز نشده، بلكه سابقه اين نگرش انتقادى به صدر اسلام و حتى به‌فرهنگ عرب پيش از اسلام مى‌رسد. براى نمونه امرؤالقيس*، سه بار نزد بُتِ ذوالخلصه فال زد تا ببيند كه آيا به خون‌خواهى پدر برخيزد يا نه و چون هر سه بار بَد آمد، بت را دشنام داد و تيرهاى فال‌گيرى را شكست. پس از آن به جنگ رفت و پيروز شد و پس از آن ديگر كسى از اعراب براى داورى و تفاؤل به ذوالخلصه نرفت. عدى‌بن حاتم نيز وقتى كه ديد فَلْسْ، بتِ قبيله طَى، استغاثه‌هاى پرده‌دار خود را بى‌جواب گذاشته است، از پرستش اين بت دست كشيد <ref>رجوع کنید به ابن‌كلبى، ص 47، 59ـ61</ref>. در تعاليم قرآن، نمونه‌هايى از نقد و رد و انكار باورها و رفتارهاى خرافى عرب جاهلى وجود دارد، ازجمله پناه بردن به جنّيان <ref>رجوع کنید به جن: 6؛ براى اين باور نزد عرب جاهلى رجوع کنید به جاحظ، ج 6، ص 217</ref> و فال زدن با ازلام <ref>مائده: 3، 90</ref>. در جريان غزوه حنين، وقتى برخى مسلمانان از پيامبر اكرم خواستند كه بنابر سنّت جاهلى، برايشان درختى همچون ذات أنواط تعيين كند تا بر آن گرد آيند و عبادت كنند، ايشان سخت از اين كار نهى كردند و مسلمانان را از دنبال كردن رسوم شرك‌آلود عرب جاهلى بازداشتند <ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، قسم2، ص442؛ مقريزى، ج2، ص10ـ 11</ref>. همچنين پيامبر اكرم در ماجراى كسوفى كه به هنگام مرگ پسرش، ابراهيم، رخ داد و مردم آن را به اين رويداد نسبت داده بودند، اين‌گونه باورها را مردود اعلام كرد <ref>رجوع کنید به ابن‌سعد، ج1، ص118</ref>. عمر، خليفه دوم، نيز وقتى شنيد برخى از مسلمانان در كنار شجره رضوان <ref>درختى كه در جريان غزوه حديبيه، بيعت رضوان ميان پيامبر و مسلمانان در زير آن انجام گرفت</ref> نماز مى‌گزارند، به‌قطع آن درخت دستور داد <ref>رجوع کنید به همان، ج 2، ص96</ref>. على عليه‌السلام نيز وقتى عازم جنگ نهروان بود، در واكنش به سخن منجمى كه ساعت را براى جنگ نامساعد تشخيص داده بود، اعلام كرد كه پيشگويى با آموزه‌هاى قرآنى ناسازگار است و مسلمانان را از اين‌گونه اقدامات نهى كرد <ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 79؛ براى تفصيل رجوع کنید به ابن‌ابى‌الحديد، ج 6، ص 199ـ213؛ قس فخررازى، ج 29، ص 173 كه اين نهى از پيشگويى را از قول پيامبر اكرم آورده است</ref>. به‌علاوه، على عليه‌السلام در نهج‌البلاغه <ref>حكمت 400</ref>، هرچند بر چشم‌زخم، سحر و فال، صحه نهاده، اما تطيّر <ref>فال بد زدن</ref> را مردود اعلام كرده است.
+
بسیارى از نویسندگان، اخبار و روایاتى را که در آثار پیشینیان با منابع مقبول خود موافق نمى‌یافتند یا این اخبار به هر دلیل در نزد ایشان پذیرفتنى نبود با برچسب خرافات، تضعیف مى‌کردند.<ref>رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج۱، ص۱۴۴؛ بلعمى، تاريخ بلعمى، ص ۳۵۴؛ ثعالبى، فقه‌اللغة و سرّ العربيّة، ۱۳۷۹، ص۷؛ ابن‌اثیر، ج۱، ص۲۳۲؛ ذهبى، حوادث و وفیات(۳۰۱ـ۳۱۰ه)، ص۳۸۲، حوادث و وفیات(۵۹۱ـ۶۰۰ ه)، ص۲۲۸؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۴۸۱، ج۲، ص۲۴۹، ج۶، ص۱۲۶؛ ابن‌عماد، ج۴، ص۳۳۱.</ref> به گفته [[سبط بن جوزی|ابن‌جوزى]]<ref>ابن‌جوزى،الرد على‌ المتعصب‌ العنيد، ۱۴۱۲، ج۱، ص۱۱۶.</ref> کتابهاى مورخان متأخر پر از مطالب نادرست، مستهجن و خرافات است. برخى نویسندگان نیز اخبار، اطلاعات جغرافیایى و کیهان‌شناختى نامعقول و ناپذیرفتنى را خرافات مى‌نامیدند.<ref>رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص۳۷۱؛ یاقوت حموى، ج۳، ص۵۴۷، ج۴، ص۹۳۶.</ref>
  
علاوه بر پيشوايان دين، نخبگان سياسى و اجتماعى و علمى نيز در ادوار مختلف تاريخ اسلام، گاه در قبال برخى از باورها و رفتارها كه از نظر ايشان خرافه‌هايى بيش نبود، مواضعى انتقادى اتخاذ مى‌كردند. اين نقدها گاه مبنايى منطقى داشت چنان‌كه ابوريحان بيرونى <ref>1374ش، ص 178</ref> در نقد اين قول كه مارهايى در مكانى خاص وجود دارند كه ديدن آنها منجر به مرگ مى‌شود، گفته است پس چطور ناقلِ اين خبر نمرده است؟ گاه اين نقدها متضمنِ ايرادى تاريخى بود، چنان‌كه ميرزامحمدحسين فراهانى <ref>ص22</ref>، عقيده مردم قزوين را درباره نمازخواندن امام حسن عليه‌السلام در مسجدِ سنجيده، واقع در محله درب رى قزوين، بى‌اصل دانسته زيرا هيچ گزارش تاريخى مؤيد آن نيافته است. گاه اين نقد تاريخى با رويكرد اصلاحگرانه اعتقادى همراه مى‌شد. مثلا ميرزاحسين نورى طبرسى در 1319 با تأليف كتاب لؤلؤ و مرجان ‌در شرط پله ‌اول ‌و دوم منبر روضه‌خوانان و سيدمحسن امين عاملى در 1346 با تأليف التنزيه فى اعمال الشبيه، در صدد خرافه‌زدايى از سنّتهاى روضه‌خوانى و عزادارى شيعيان برآمده‌اند <ref>رجوع کنید به اسفنديارى، ص65ـ 66 و پانويس</ref>. برخى از اين نقدها از منظر روان‌شناختى و با توجه به تجربه‌هاى خودنگرانه مطرح مى‌شد <ref>مثلا تحليل انتقادى امين‌الشريعه اصفهانى‌از جستجوها و سلوك معنوى‌وعرفانى خود و تجربه‌هاى خرافى و توهم آميزش در اين زمينه رجوع کنید به براون، ص160ـ162</ref>. همچنان‌كه در بسيارى از موارد، نقد آنچه خرافه خوانده مى‌شد به آن دسته از پديده‌هاى دينى يا فرهنگى ناظر بود كه به صورت آسيب اجتماعى در آمده بودند. براى نمونه آقاخان كرمانى با نگارش رساله‌اى كوتاه، با تأكيد بر لزوم توجه به پيشرفت و توسعه علوم و فنون جديد، از عادت مردم ايران به گفتمان «ان‌شاءاللّه» به شدت انتقاد كرده است <ref>رجوع کنید به ص 84ـ98</ref>.
+
در منابع دوره [[اسلام|اسلامى]]، بسیارى از اساطیر گوناگون [[ایران|ایرانیان]]، رومیان و دیگر ملل و اقوام باستان خرافات نامیده شده است.<ref>رجوع کنید به مسکویه، ج۱، ص۲۱؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۲۲، ۳۸؛ یاقوت حموى، ج۱، ص۲۹۳، ج۲، ص۵۴۵، ج۴، ص۷۳۳؛ ابن‌اثیر، ج۱، ص۶۶؛ ابن‌عبرى، تاريخ مختصرالدول، ص۱۲.</ref> همچنین بسیارى از اخبار راجع به موجودات ماورایى همچون [[جن]] در فرهنگ خود عربها نیز خرافات تلقى شده است.<ref>رجوع کنید به مسکویه، ج۳، ص۳۸۵؛ ثعالبى، فقه‌اللغة و سرّ العربيّة، ۱۴۰۹، ص۸۸ـ۸۹.</ref>
  
برخى از اين نقدها نيز بر يك تجربه طولانى حرفه‌اى مبتنى بود. مثلا سديدالسلطنه كه سالها در سواحل خليج‌فارس، در كنار اشتغالات حكومتى، به مطالعه پرداخته و يك تك‌نگارى نسبتآ جامع درباره صيد مرواريد و حرفه غواصى <ref>رجوع کنید به غواصى*</ref> نگاشته در اين باور مشهور كه مرواريد محصول محبوس شدن قطره باران در صدف است <ref>رجوع کنید به طوسى، ص 384</ref>، سخت ترديد كرده است <ref>رجوع کنید به ص 58، 66</ref>. بسيارى از اين منتقدان نيز براى سنجيدن و ارزيابى اين‌گونه باورها و رفتارها، دست به مشاهده مستقيم، آزمون و اقدام عملى زده‌اند. اين جسارت، يا بنا بر جهان‌بينى ويژه و متمايز آنان به عنوان عضوى از طبقه نخبگان/ فرهيختگان/ خواص ممكن مى‌شد، يا برحسب مورد و موقعيت كه در اين صورت، افراد عادى جامعه هم بعضآ در جايگاه اين نقدهاى توأم با آزمون و عمل قرار مى‌گرفتند. هرچند، باورمندان به اين باورها و رفتارها يا كسانى كه در افق گفتمان خرافى به‌سر مى‌برند، معمولا اين باورها و رفتارها را، به‌ويژه از حيث اثربخشى، مورد آزمون و تجربه قرار نمى‌دهند. آنان حاضر به خطر كردن براى كشف واقعيت نيستند و درواقع، در بيشتر موارد، اقدام به هرگونه آزمون و ارزيابى اين باورها و رفتارها، به نوعى مسبوق به دست‌كم قدرى سستى در اعتقاد به آنهاست. ناصرخسرو، براى شنيدن صداى دوزخيان كه عوامِ بيت‌المقدس مى‌گفتند از وادى جهنم <ref>يا گِهينوم</ref> برمى‌خيزد به آنجا رفت و البته چيزى نشنيد <ref>رجوع کنید به 1374ش، ص 27</ref>. ابن‌جوزى در كتاب الاذكياء <ref>ص 226ـ228</ref>، داستان مردى زيرك و شجاع را آورده است كه شبانه براى كشف راز غولى، كه مردمان از او مى‌ترسيدند، به خرابه‌اى رفت و در آنجا كنيزى سياه‌پوست را يافت كه با افكندن سايه خود بر ديوار، سالها رهگذران را در وهم و وحشت مى‌افكند و جامه‌ها و اسبابشان را مى‌ربود. در حكايتى ديگر آمده كه غواصى شجاع راز عفريتى در قعر دريا را گشود و نشان داد كه آنچه ديگر غواصان را در بن آب مى‌ترساند، عبايى است كه به صخره‌اى گير كرده است <ref>سديدالسلطنه، ص 76ـ77؛ براى نمونه‌هايى ديگر همچون مخالفت عباس‌ميرزا قاجار با نظر منجمى كه ساعت را براى آغاز نبرد، نحس و نامساعد اعلام كرده يا روكردن دست شعبده‌بازان و دعانويسان شَياد رجوع کنید به دروويل، ج 2، ص 32؛ ويلز، ص 238ـ241؛ فريزر، ج 2، ص 21ـ22؛ اعتمادالسلطنه، ص 146</ref>. در برخى موارد كه چنين منتقدى، باورى خرافى را نمى‌پذيرفت و براى آزمودن آن خطر مى‌كرد، عملا انتفاعى هم براى او حاصل مى‌شد. مثلا كسانى كه اسبشان تصادفآ زمين مى‌خورد، جراحتى برمى‌داشت يا خون‌دماغ مى‌شد، فال بد مى‌زدند و سوار شدن بر آن اسب را بدشگون مى‌دانستند و بنابراين، كسانى كه به اين خرافات باور نداشتند، اين اسبها را به بهايى نازل مى‌خريدند و سود كلانى به دست مى‌آوردند <ref>رجوع کنید به دروويل، ج 2، ص 86</ref>.
+
برخى لطیفه‌ها و نیز تحلیلهاى زبان‌شناختى عامیانه، گاه ذیل عنوان خرافات، دسته‌بندى شده‌اند؛ مثلاً [[راغب اصفهانی|راغب اصفهانى]]<ref>راغب اصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء والبلغاء، ج۴، ص۸۶۶ـ۸۶۷.</ref> در کتاب خود، فصلى به نام «خرافاتٌ عَلى سَبیلِ التهَکمِ» لطیفه‌هایى براى ریشخند آورده است. برخى نویسندگان با گرایشهاى [[علم کلام|کلامى]]، در رد آرا و عقایدِ پیروان ادیان و مذاهب دیگر از این آرا و عقاید با عنوان خرافات یاد کرده‌اند. چنان‌که ابن‌کثیر<ref>ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۹، ص۳۹.</ref> این قول منسوب به [[شیعه|شیعیان]] را که محل ظهور [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|مهدى]] موعود (علیه السلام) سردابى در [[سامرا]] است، از خرافات و هذیانات و ترّهات [[رافضى|رافضیان]] دانسته است. او همچنین آیات مجعول [[مسیلمه کذاب|مُسَیلمه کذاب]] را خرافات خوانده است.<ref>ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۶، ص۳۲۶.</ref>  
  
در كنار اين نقدها، چه‌بسا كه در حكمت عاميانه نيز، با وجود آميختگى و تلازم آن با انبوهى از باورهايى كه خرافى ناميده مى‌شوند، آموزه‌هايى نيز در جهت رد و طرد برخى از اين باورها قابل بررسى است؛ براى نمونه: رد نحوست شب چهارشنبه؛ شومىِ سرتراشيدن و ناخن گرفتن در چهارشنبه؛ رد باور به نحوست ماه صفر <ref>رجوع کنید به هدايت، ص 22</ref>.
+
علماى [[شیعه]] نیز در رد و نقد بعضى باورهاى عامیانه [[دین|دینى]] و مذهبى از همین عنوان استفاده کرده‌اند. به‌ گفته عبدالجلیل قزوینى<ref>عبدالجلیل قزوینى، نقض، ص۲۸۷.</ref> این باور که در [[آخرالزمان]]، [[یزید بن معاویه|یزید]] و [[عبیدالله بن زیاد|ابن‌زیاد]] و [[خوارج]] زنده مى‌شوند و به قتل مى‌رسند، اصلى ندارد و از جمله خرافات و ترّهات است و این افراد همچون همه آدمیان، فقط در [[قیامت|قیامت]] زنده مى‌شوند و به مجازات اعمالشان مى‌رسند. در ۱۳۶۷ قمری نیز شیخ‌ [[محمد خالصی زاده|محمد خالصى‌زاده]] کتابى در رد «ارشادالعوام» محمد کریم‌خان کرمانى متوفى ۱۲۸۸، از علماى [[شیخیه]]، کتابى نگاشت و آن را خرافات شیخیه و کفریاتِ ارشادالعوام نامید. این نویسندگان در نقد تاریخىِ برخى باورها و سنّتهاى مذهبى رایج همچون [[تعزیه|تعزیه‌خوانى]]، [[روضه خوانی|روضه‌خوانى]]، [[قمه زنی|قمه‌زنى]] و جز آنها ـ که عمدتاً به تحریفها، الحاقات و [[بدعت|بدعتهاى]] رایج در آداب عزادارى [[شیعه]] مربوط مى‌شوند ـ این آداب و آیینها را خرافات نامیده‌اند.<ref>رجوع کنید به ارفع، مصاحبه‌اى درباره خرافه و نيرنگ، ص۳۲ـ۳۸؛ پاکدامن، جامعه در قبال خرافات، ص۱۱۱ـ۱۲۶؛ اسفندیارى، از عاشوراى حسين تا عاشوراى شيعه، ص۵۲ـ۵۶، ۶۳ـ۶۷.</ref>
  
در دوران جديد، كه رويكردهاى علمى و تجربى كمابيش در سراسر جهان غلبه يافته و به هر روى، ميزان مراجعه انسان به ماوراءالطبيعه كاهش يافته است، باورها و رفتارهايى كه امروزه خرافى تلقى مى‌شوند نيز رو به كاستى نهاده‌اند. درواقع باتوجه به تضعيف كيفيت و كاهش يافتن كميّت خاستگاهها و سرچشمه‌هاى مفروض اين‌گونه باورها و رفتارها و به‌ويژه جابه‌جايىِ كاركردى كه اين گفتمان در توجيه و تبيين سازوكارهاى حاكم بر جهان آفرينش و نيز زندگى روزانه‌بشر داشته است <ref>رجوع کنید به خرافه‌گرايى، ص 56ـ63، 90ـ94</ref>،با نظاماتِ تبيينىِ علم تجربى و تسلط يافتن روزافزون‌بشر بر بخش بزرگى از اين سازوكارها، باورهاى منطبق با عقلانيت جديد و دستاوردهاى علمى روز جايگزين بسيارى ازباورهاى عاميانه ــ هم در حوزه‌هاى دينى و هم در حوزه‌هاى غيردينى ــ شده‌اند. البته باورهاى مندرج با عنوان خرافات، پيوسته در قالبها و بسترهاى تازه‌اى، بازتوليد و حتى ابداع مى‌شوند <ref>رجوع کنید به جاهودا، ص 235ـ252</ref>.
+
در این میان، نویسندگان غربى نیز در سفرنامه‌هاى خود در بسیارى از موارد، مسلمانان را مردمانى خرافاتى و باورها و رفتارهایشان را خرافه دانسته‌اند <ref>رجوع کنید به رافائل دومان،Estat de la perse، ص۲۲۱؛ تانکوانى، سفرنامه ژى. ام. تانكوانى، ص۲۰۳، ۲۰۵؛ کورف، سفرنامه‌ى بارون فيودوركورف، ص۱۵۴، ۱۶۰؛ دروویل،Voyage en Perse، ج۱، ص۱۶ـ۱۷، ج۲، ص ۸۶؛ سرنا، سفرنامه مادام كارلا سرنا، ص۸۳، ۹۴ـ۹۷؛ فریزر، A winter's journey، ج۲، ص۵ـ۶؛ آلمانى، از خراسان تا بختيارى، ج۱، ص۳۴۶.</ref>
  
==پانویس==
+
در تمام موارد پیش‌گفته، آنچه خرافه خوانده شده بدین‌شرح است:
{{پانویس}}
 
  
==منابع مقاله==
+
*خبر یا تبیینى که در صحت آن تردیدهاى بسیار هست و غالباً نمى‌توان آن را به مقتضاى قوانین ساخته‌ شده طبیعت یا بر حسب مقایسه با دیگر اخبار مقبول، پذیرفت.
(1) علاوه برقرآن؛
+
*حکمتى عامیانه که منشأ و مبناى آن مشخص یا دست‌یافتنى نیست ولى عوام آن را پذیرفته‌اند.
 +
*باورها و رفتارهاى عامیانه‌اى که نسل به نسل منتقل شده و جزو عناصر هویتِ سنّتىِ کسانى درآمده است که توانِ توجیه و معقول‌سازى آنها را در برابر نگاه پرسشگر و انتقادآمیز ناظران بیرونى ندارند.
 +
*بخشى از باورها و رفتارهاى تثبیت شده در شیوه دین‌ورزىِ عامیانه مردم که نه ریشه در آموزه‌هاى دست اول و اصیل دینىِ ایشان دارد و نه علما و نخبگان دینى آن را قبول دارند. بنابراین، رویکرد جدیدِ انسان‌شناختى از نیمه دوم قرن چهاردهم/بیستم به این سو، با پیشنهاد حذف واژه خرافات، مصرانه درصدد برآمده است که این‌گونه باورها و رفتارها را تحت عنوانهاى غیرارزشگذارانه و فارغ از پیشداوری هاى هنجارمدار مندرج سازد.
  
(2) آقاخان كرمانى، «رساله ان‌اشاءاللّه، ماشاءاللّه»، روزگارى كه گذشت، عبدالحسين صنعتى‌زاده كرمانى، ]تهران [1346ش؛
+
در مطالعات معاصر از همین‌رو به زیر شاخه‌هاى علمى تخصصى جدیدى همچون دین عامیانه، حکمت عامیانه، فقه‌اللغه عامیانه، پزشکى عامیانه و جز آنها در کنار عنوان عمومى‌ترى چون فرهنگ و آداب و باورهاى عامیانه فولکلور، توجه شده است.
  
(3) هانرى رنه د آلمانى، از خراسان تا بختيارى، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران 1378ش؛
+
به این ترتیب، ضمن پرهیز از یک‌جانبه‌نگرى و ارزش‌داورى از یک‌سو و رعایت اصول کل‌گرایى و جامع‌نگرى، واقع‌گرایى و بى‌طرفىِ روش‌شناختى از سویى دیگر ـ که تعدى از آنها در مطالعات جدید فرهنگ‌پژوهى یا انسان‌شناختى، خطایى راهبردى تلقى مى‌شود<ref>رجوع کنید به مالفییت، انسان‌شناسى و مطالعه دين، ص۱۵ـ۱۶؛ لمبک، گفتمان انسان‌شناسى دين، ص۵۴ـ۵۸.</ref> ـ معضلِ ذهنیت‌زدگى در بررسى خرافات<ref>رجوع کنید به د.دین و اخلاق، ذیل ، Encyclopaedia of religion and ethics, ed "Superstition"</ref>، در مطالعات علمى درجه دوم یا دانشهاى توصیفى از میان مى‌رود و تشخیص و نامیدن برخى باورها و رفتارهاى مردم با عنوان خرافه و استدلال براى نقد و تلاش براى حذف و طرد آنها از جوامع بر عهده صاحبان علوم و معارف درجه اول و دستورین نهاده مى‌شود. با این حال پژوهشگران حوزه‌هاى انسان‌شناسى و تاریخ اجتماعى نیز در قبال این موضوعات فقط تماشاگر نبوده‌اند بلکه با طرح مسئله اخلاقى بودن نقد و رد بى‌درنگ باورها و رفتارهاى به اصطلاح خرافى به نوعى این نقدها را تحت‌تأثیر و تا حدى در کنترل قرار داده‌اند.
  
(4) ابن ابى‌الحديد، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
+
بررسى تلاشهاى منفرد و پراکنده برخى نخبگان در تاریخ اجتماعى [[اسلام]]، در جهت رد و نقد آنچه خرافى تلقى مى‌کرده‌اند، نشان مى‌دهد که برخلاف تصورِ معمول این نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمى ـ تجربى به مفهوم غربىِ آن یا در اثر بیدارىِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربى آغاز نشده بلکه سابقه این نگرش انتقادى به صدر اسلام و حتى به‌ فرهنگ عرب پیش از اسلام مى‌رسد. براى نمونه امرؤالقیس، سه بار نزد بُتِ ذوالخلصه فال زد تا ببیند که آیا به خون‌خواهى پدر برخیزد یا نه و چون هر سه بار بَد آمد، بت را دشنام داد و تیرهاى فال‌گیرى را شکست. پس از آن به جنگ رفت و پیروز شد و پس از آن دیگر کسى از اعراب براى داورى و تفاؤل به ذوالخلصه نرفت. عدى‌ بن حاتم نیز وقتى که دید فَلْسْ، بتِ قبیله طَى استغاثه‌هاى پرده‌دار خود را بى‌جواب گذاشته است، از پرستش این بت دست کشید.<ref>رجوع کنید به ابن‌کلبى، الاصنام، ص۴۷، ۵۹ـ۶۱.</ref>
  
(5) ابن‌اثير؛
+
در تعالیم [[قرآن]]، نمونه‌هایى از نقد و رد و انکار باورها و رفتارهاى خرافى عرب [[جاهلیت|جاهلى]] وجود دارد، از جمله پناه بردن به جنّیان<ref>رجوع کنید به سوره جن: ۶؛ براى این باور نزد عرب جاهلى رجوع کنید به جاحظ، الحيوان، ج۶، ص۲۱۷.</ref> و فال زدن با [[ازلام]]<ref>[[سوره مائده]]: ۳، ۹۰.</ref> در جریان [[غزوه حنین|غزوه حنین]]، وقتى برخى مسلمانان از [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] خواستند که بنابر سنّت جاهلى، برایشان درختى همچون ذات أنواط تعیین کند تا بر آن گرد آیند و عبادت کنند، ایشان سخت از این کار نهى کردند و مسلمانان را از دنبال کردن رسوم شرک‌آلود عرب جاهلى بازداشتند.<ref>رجوع کنید به ابن‌هشام، السيرة‌النبويّة، قسم۲، ص۴۴۲؛ مقریزى، امتاع الاسماع بماللنبى(ص)، ج۲، ص۱۰ـ۱۱.</ref> همچنین پیامبر اکرم در ماجراى کسوفى که به هنگام مرگ پسرش، ابراهیم رخ داد و مردم آن را به این رویداد نسبت داده بودند، این‌گونه باورها را مردود اعلام کرد.<ref>رجوع کنید به ابن‌سعد، ج۱، ص۱۱۸.</ref>
  
(6) ابن‌بلخى؛
+
[[عمر بن خطاب|عمر]]، خلیفه دوم نیز وقتى شنید برخى از مسلمانان در کنار شجره رضوان -درختى که در جریان غزوه [[حدیبیّه|حدیبیه]]، [[صلح حديبيه|بیعت رضوان]] میان پیامبر و مسلمانان در زیر آن انجام گرفت- نماز مى‌گزارند، به‌ قطع آن درخت دستور داد.<ref>رجوع کنید به ابن‌سعد،  ج۲، ص۹۶.</ref> [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه‌السلام نیز وقتى عازم [[جنگ نهروان]] بود، در واکنش به سخن منجمى که ساعت را براى جنگ نامساعد تشخیص داده بود، اعلام کرد که پیشگویى با آموزه‌هاى قرآنى ناسازگار است و مسلمانان را از این‌گونه اقدامات نهى کرد.<ref>رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه ۷۹؛ براى تفصیل رجوع کنید به ابن‌ابى‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ج۶، ص۱۹۹ـ۲۱۳؛ قس فخررازى، التفسير الكبير، ج۲۹، ص۱۷۳ که این نهى از پیشگویى را از قول پیامبر اکرم آورده است.</ref> به‌ علاوه [[امام على]] علیه‌السلام در [[نهج‌البلاغه]]،<ref>نهج‌البلاغه، حکمت ۴۰۰.</ref> هر چند بر [[چشم زخم|چشم‌زخم]]، سحر و فال، صحه نهاده، اما تطیّر (فال بد زدن) را مردود اعلام کرده است.
  
(7) ابن‌جوزى، كتاب‌الاذكياء، بيروت 1408/1988؛
+
علاوه بر پیشوایان دین، نخبگان سیاسى و اجتماعى و علمى نیز در ادوار مختلف تاریخ اسلام، گاه در قبال برخى از باورها و رفتارها که از نظر ایشان خرافه‌هایى بیش نبود، مواضعى انتقادى اتخاذ مى‌کردند. این نقدها گاه مبنایى منطقى داشت چنان‌که [[ابوریحان بیرونی|ابوریحان بیرونى]]<ref>ابوریحان بیرونى،الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش،  ص۱۷۸.</ref> در نقد این قول که مارهایى در مکانى خاص وجود دارند که دیدن آنها منجر به [[مرگ]] مى‌شود، گفته است: پس چطور ناقلِ این خبر نمرده است؟ گاه این نقدها متضمنِ ایرادى تاریخى بود، چنان‌که میرزا محمدحسین فراهانى<ref>فراهانى، سفرنامه، ص۲۲.</ref> عقیده مردم قزوین را درباره [[نماز]] خواندن [[امام حسن]] علیه‌السلام در مسجدِ سنجیده، واقع در محله درب رى قزوین بى‌اصل دانسته، زیرا هیچ گزارش تاریخى مؤید آن نیافته است.
  
(8) همو، المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
+
گاه این نقد تاریخى با رویکرد اصلاحگرانه اعتقادى همراه مى‌شد. مثلاً [[محدث نورى|میرزاحسین نورى طبرسى]] در ۱۳۱۹ قمری با تألیف کتاب «لؤلؤ و مرجان» ‌در شرط پله ‌اول ‌و دوم منبر روضه‌خوانان و [[آيت الله سيد محسن امين|سیدمحسن امین عاملى]] در ۱۳۴۶ با تألیف «التنزیه فى اعمال الشبیه» در صدد خرافه‌زدایى از سنّتهاى [[روضه خوانی|روضه‌خوانى]] و عزادارى [[شیعه|شیعیان]] برآمده‌اند.<ref>رجوع کنید به اسفندیارى، از عاشوراى حسين تا عاشوراى شيعه، ص۶۵ـ۶۶ و پانویس.</ref> برخى از این نقدها از منظر روان‌شناختى و با توجه به تجربه‌هاى خودنگرانه مطرح مى‌شد. مثلاً تحلیل انتقادى امین‌الشریعه اصفهانى‌ از جستجوها و سلوک معنوى‌ و [[عرفان|عرفانى]] خود و تجربه‌هاى خرافى و توهم آمیزش در این زمینه.<ref>براون، A year amongst the Persians، ص۱۶۰ـ۱۶۲.</ref>
  
(9) ابن‌حجر عسقلانى، كتاب الاصابة فى تمييز الصحابة، مصر 1328، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
+
همچنان‌که در بسیارى از موارد، نقد آنچه خرافه خوانده مى‌شد به آن دسته از پدیده‌هاى دینى یا فرهنگى ناظر بود که به صورت آسیب اجتماعى درآمده بودند. براى نمونه آقاخان کرمانى با نگارش رساله‌اى کوتاه، با تأکید بر لزوم توجه به پیشرفت و توسعه علوم و فنون جدید، از عادت مردم [[ایران]] به گفتمان «ان‌شاءاللّه» به شدت انتقاد کرده است.<ref>آقاخان کرمانى، رساله ان‌اشاءاللّه، ماشاءاللّه، رجوع کنید به ص۸۴ـ۹۸.</ref> برخى از این نقدها نیز بر یک تجربه طولانى حرفه‌اى مبتنى بود. مثلاً سدیدالسلطنه که سالها در سواحل خلیج‌فارس، در کنار اشتغالات حکومتى به مطالعه پرداخته و یک تک‌نگارى نسبتاً جامع درباره صید مروارید و حرفه غواصى نگاشته<ref>رجوع کنید به سديدالسلطنه، صيد مرواريد، غواصى.</ref> در این باور مشهور که مروارید محصول محبوس شدن قطره باران در صدف است،<ref>رجوع کنید به طوسى، عجايب‌نامه، ص۳۸۴.</ref> سخت تردید کرده است.<ref>رجوع کنید به طوسى، عجايب‌نامه، ص۵۸، ۶۶.</ref>
  
(10) ابن‌حوقل؛
+
بسیارى از این منتقدان نیز براى سنجیدن و ارزیابى این‌گونه باورها و رفتارها، دست به مشاهده مستقیم، آزمون و اقدام عملى زده‌اند. این جسارت یا بنا بر جهان‌بینى ویژه و متمایز آنان به عنوان عضوى از طبقه نخبگان و فرهیختگان خواص ممکن مى‌شد یا بر حسب مورد و موقعیت که در این صورت، افراد عادى جامعه هم بعضاً در جایگاه این نقدهاى توأم با آزمون و عمل قرار مى‌گرفتند. هر چند، باورمندان به این باورها و رفتارها یا کسانى که در افق گفتمان خرافى بسر مى‌برند، معمولاً این باورها و رفتارها را به‌ ویژه از حیث اثربخشى مورد آزمون و تجربه قرار نمى‌دهند. آنان حاضر به خطر کردن براى کشف واقعیت نیستند و در واقع در بیشتر موارد اقدام به هرگونه آزمون و ارزیابى این باورها و رفتارها، به نوعى مسبوق به دست‌کم قدرى سستى در اعتقاد به آنهاست.
  
(11) ابن‌خلدون؛
+
[[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] براى شنیدن صداى دوزخیان که عوامِ [[بیت المقدس|بیت‌المقدس]] مى‌گفتند از وادى [[جهنم]] یا گِهینوم برمى‌خیزد به آنجا رفت و البته چیزى نشنید.<ref>رجوع کنید به ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۳۷۴ش، ص۲۷.</ref> ابن‌جوزى در کتاب الاذکیاء،<ref>ابن‌جوزى، الاذکیاء، ص۲۲۶ـ۲۲۸.</ref> داستان مردى زیرک و شجاع را آورده است که شبانه براى کشف راز غولى که مردمان از او مى‌ترسیدند، به خرابه‌اى رفت و در آنجا کنیزى سیاه‌پوست را یافت که با افکندن سایه خود بر دیوار، سالها رهگذران را در وهم و وحشت مى‌افکند و جامه‌ها و اسبابشان را مى‌ربود. در حکایتى دیگر آمده که غواصى شجاع راز عفریتى در قعر دریا را گشود و نشان داد که آنچه دیگر غواصان را در بن آب مى‌ترساند، عبایى است که به صخره‌اى گیر کرده است.<ref>سدیدالسلطنه، صيد مرواريد، ص۷۶ـ۷۷</ref> براى نمونه‌هایى دیگر همچون مخالفت عباس‌میرزا قاجار با نظر منجمى که ساعت را براى آغاز نبرد، نحس و نامساعد اعلام کرده یا روکردن دست شعبده‌بازان و دعانویسان شَیاد...<ref>رجوع کنید به دروویل، Voyage en Perse، ج۲، ص۳۲؛ ویلز، تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه، ص۲۳۸ـ۲۴۱؛ فریزر، A winter's journey، ج ۲، ص۲۱ـ۲۲؛ اعتمادالسلطنه، خرنامه، ص۱۴۶.</ref>
  
(12) ابن‌دريد، كتاب جمهرة‌اللغة، چاپ رمزى منيربعلبكى، بيروت 1987ـ1988؛
+
در برخى موارد که چنین منتقدى، باورى خرافى را نمى‌پذیرفت و براى آزمودن آن خطر مى‌کرد، عملا انتفاعى هم براى او حاصل مى‌شد. مثلا کسانى که اسبشان تصادفاً زمین مى‌خورد، جراحتى برمى‌داشت یا خون‌دماغ مى‌شد، فال بد مى‌زدند و سوار شدن بر آن اسب را بدشگون مى‌دانستند و بنابراین کسانى که به این خرافات باور نداشتند، این اسبها را به بهایى نازل مى‌خریدند و سود کلانى بدست مى‌آوردند.<ref>رجوع کنید به دروویل، Voyage en Perse، ج۲، ص۸۶.</ref>
  
(13) ابن‌سعد (قاهره)؛
+
در کنار این نقدها، چه‌بسا که در حکمت عامیانه نیز با وجود آمیختگى و تلازم آن با انبوهى از باورهایى که خرافى نامیده مى‌شوند، آموزه‌هایى نیز در جهت رد و طرد برخى از این باورها قابل بررسى است؛ براى نمونه: رد نحوست شب چهارشنبه؛ شومىِ سرتراشیدن و ناخن گرفتن در چهارشنبه؛ رد باور به نحوست [[صفر|ماه صفر]].<ref>رجوع کنید به هدایت، نيرنگستان، ص۲۲.</ref>
  
(14) ابن‌عبرى، تاريخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى، بيروت 1958؛
+
در دوران جدید که رویکردهاى علمى و تجربى کمابیش در سراسر جهان غلبه یافته و به هر روى، میزان مراجعه انسان به ماوراءالطبیعه کاهش یافته است، باورها و رفتارهایى که امروزه خرافى تلقى مى‌شوند نیز رو به کاستى نهاده‌اند. در واقع با توجه به تضعیف کیفیت و کاهش یافتن کمیت خاستگاهها و سرچشمه‌هاى مفروض این‌گونه باورها و رفتارها و به‌ویژه جابه‌جایىِ کارکردى که این گفتمان در توجیه و تبیین سازوکارهاى حاکم بر جهان آفرینش و نیز زندگى روزانه‌ بشر داشته است،<ref>رجوع کنید به خرافه‌گرایى، ص۵۶ـ۶۳، ۹۰ـ۹۴.</ref> با نظاماتِ تبیینىِ علم تجربى و تسلط یافتن روزافزون‌بشر بر بخش بزرگى از این سازوکارها، باورهاى منطبق با عقلانیت جدید و دستاوردهاى علمى روز جایگزین بسیارى از باورهاى عامیانه ـ هم در حوزه‌هاى دینى و هم در حوزه‌هاى غیردینى ـ شده‌اند. البته باورهاى مندرج با عنوان خرافات، پیوسته در قالب ها و بسترهاى تازه‌اى، بازتولید و حتى ابداع مى‌شوند.<ref>رجوع کنید به جاهودا، روانشناسى خرافات، ص۲۳۵ـ۲۵۲.</ref>
  
(15) ابن‌عماد؛
+
==پانویس==
 
+
{{پانویس}}
(16) ابن‌قتيبه، المعارف، بيروت 1407/1987؛
+
==منابع==
 
 
(17) ابن‌كثير، البداية و النهاية، بيروت 1411/1990؛
 
 
 
(18) ابن‌كلبى، كتاب الاصنام، چاپ احمد زكى‌پاشا، قاهره 1332/1914؛
 
 
 
(19) ابن‌مستوفى اربلى، تاريخ اربل، المسمّى نباهة البلد الخامل بمن ورده من الاماثل، چاپ سامى صقار، ]بغداد [1980؛
 
 
 
(20) ابن‌منظور؛
 
 
 
(21) ابن‌نديم (تهران)؛
 
 
 
(22) ابن‌هشام، السيرة‌النبويّة، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، ]بيروت[: دارابن كثير، [.بى‌تا]؛
 
 
 
(23) ابوريحان بيرونى، الجماهر فى‌الجواهر، چاپ يوسف‌الهادى، تهران 1374ش؛
 
 
 
(24) همو، كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، حيدرآباد، دكن 1377/1958؛
 
 
 
(25) احمدبن سهل ابوزيد، كتاب البدء و التاريخ، چاپ خليل عمران منصور، بيروت 1417/1997؛
 
 
 
(26) احمدامين، قاموس العادات و التقاليد و التعابير المصرية، قاهره 1953؛
 
 
 
(27) كاظم ارفع، مصاحبه‌اى درباره خرافه و نيرنگ، قم 1346ش؛
 
 
 
(28) محمد اسفنديارى، از عاشوراى حسين تا عاشوراى شيعه، قم 1384ش؛
 
 
 
(29) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، خرنامه (منطق‌الحمار)، چاپ على دهباشى، تهران 1379ش؛
 
 
 
(30) محمدبن محمد (على) انورى، ديوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران 1364ش؛
 
 
 
(31) ركن‌الدين اوحدى، ديوان، چاپ اميراحمد اشرفى، تهران 1362ش؛
 
 
 
(32) محمدبن محمد بلعمى، تاريخ بلعمى: تكمله و ترجمه تاريخ طبرى، به تصحيح محمدتقى بهار، چاپ محمد پروين گنابادى، تهران 1380ش؛
 
 
 
(33) بيهقى ؛
 
 
 
(34) محمدحسن پاكدامن، جامعه در قبال خرافات، مشهد 1378ش؛
 
 
 
(35) ژ.م. تانكوانى، نامه‌هايى درباره ايران و تركيه آسيا: سفرنامه ژى. ام. تانكوانى، ترجمه على‌اصغر سعيدى، تهران 1383ش؛
 
 
 
(36) محسن‌بن على تنوخى، نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، چاپ عبود شالجى، بيروت 1391ـ1393/1972ـ1973؛
 
 
 
(37) عبدالملك‌بن محمد ثعالبى، فقه‌اللغة و سرّ العربيّة، چاپ سليمان سليم بواب، دمشق 1409/1989؛
 
 
 
(38) همو، لطائف المعارف، چاپ ابراهيم ابيارى و حسن كامل صيرفى، ]قاهره ?1379/ 1960[؛
 
 
 
(39) عمروبن بحر جاحظ، كتاب‌الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
 
 
 
(40) عبدالرحمان‌بن احمد جامى، مثنوى هفت اورنگ، چاپ مرتضى مدرس گيلانى، تهران: كتابفروشى سعدى، [.بى‌تا]؛
 
 
 
(41) گوستاو جاهودا، روانشناسى خرافات، ترجمه محمدنقى براهنى، تهران 1371ش؛
 
 
 
(42) شمس‌الدين محمد حافظ، ديوان، چاپ محمد قزوينى و قاسم غنى، تهران 1369ش؛
 
 
 
(43) حمزة‌بن حسن حمزه اصفهانى، سوائر الامثال على‌افعل، چاپ فهمى سعد، بيروت 1409/1988؛
 
 
 
(44) خرافه‌گرايى: چيستى، چرايى و كاركردها، زيرنظر رضا صالحى اميرى، تهران: پژوهشكده تحقيقات استراتژيك، 1387ش؛
 
 
 
(45) خليل‌بن احمد، كتاب‌العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1405؛
 
 
 
(46) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ‌الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، حوادث و وفيات 241ـ250ه .، 1414/1994، حوادث و وفيات 301ـ310ه .، 1415/ 1994، حوادث و وفيات 591ـ600ه .، 1417/1996؛
 
 
 
(47) حسين‌بن محمد راغب اصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، چاپ رياض عبدالحميد مراد، بيروت 1425/2004؛
 
 
 
(48) خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت 1999؛
 
 
 
(49) محمودبن عمر زمخشرى، المستقصى فى امثال العرب، بيروت 1397/1977؛
 
 
 
(50) محمدعلى سديدالسلطنه، صيد مرواريد = المناص فى احوال غوص و الغواص، چاپ احمد اقتدارى، تهران 1381ش؛
 
 
 
(51) كارلا سرنا، سفرنامه مادام كارلا سرنا: آدمها و آيينها در ايران، ترجمه على‌اصغر سعيدى، تهران 1362ش؛
 
 
 
(52) مجدودبن آدم سنايى، ديوان، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ش؛
 
 
 
(53) محمدبن محمود طوسى، عجايب‌نامه: عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، تهران 1375ش؛
 
 
 
(54) على‌بن محمدناصر ظهيرالدوله، خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، چاپ ايرج افشار، تهران 1351ش؛
 
 
 
(55) عبدالجليل قزوينى، نقض، چاپ جلال‌الدين محدث ارموى، تهران 1358ش؛
 
 
 
(56) ابراهيم‌بن بزرگمهر عراقى، كليات شيخ فخرالدين ابراهيم همدانى متخلص بعراقى، چاپ سعيد نفيسى، تهران 1335ش؛
 
 
 
(57) حسن‌بن عبداللّه عسكرى، كتاب جمهرة الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم و عبدالمجيد قطامش، بيروت [1964/1384]؛
 
 
 
(58) محمدبن ابراهيم عطار، ديوان، چاپ تقى تفضلى، تهران 1362ش؛
 
 
 
(59) على‌بن ابى‌طالب (ع)، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، بيروت 1387/1967؛
 
 
 
(60) كامل غَزّى، كتاب نهر الذهب فى تاريخ حلب، چاپ شوقى شعث و محمود فاخورى، حلب 1412ـ 1413/1991ـ1993؛
 
 
 
(61) محمدبن عمر فخررازى، التفسير الكبير، او، مفاتيح‌الغيب، بيروت 1421/ 2000؛
 
 
 
(62) محمدحسين‌بن مهدى فراهانى، سفرنامه ميرزامحمدحسين حسينى فراهانى، چاپ مسعود گلزارى، تهران 1362ش؛
 
 
 
(63) على‌بن نصير قاسم‌انوار، كليات قاسم انوار، چاپ سعيد نفيسى، تهران 1337ش؛
 
 
 
(64) فيودور بارون كورف، سفرنامه‌ى بارون فيودوركورف، ترجمه اسكندر ذبيحيان، تهران 1372ش؛
 
 
 
(65) مايكل لمبك، «گفتمان انسان‌شناسى دين»، در درباره انسان‌شناسى دين: سه مقدمه، ترجمه ابراهيم موسى‌پور، تهران : جوانه توس، 1386ش؛
 
 
 
(66) آنمارى دوال مالفييت، «انسان‌شناسى و مطالعه دين»، در همان؛
 
 
 
(67) مجمل‌التواريخ و القصص، چاپ محمدتقى بهار، تهران: كلاله‌خاور، 1318ش؛
 
 
 
(68) احمدبنمحمد مرزوقى اصفهانى، كتاب الازمنة و الامكنة، چاپ خليل منصور، بيروت 1417/1996؛
 
 
 
(69) مسعودى، مروج (بيروت)؛
 
 
 
(70) مسكويه؛
 
 
 
(71) مفضل‌بن سلمه، الفاخر، چاپ عبدالعليم طحاوى، ]قاهره [1380/1960؛
 
 
 
(72) احمدبن على مَقريزى، امتاع الاسماع بماللنبى صلى‌اللّه‌عليه‌وسلم‌من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، چاپ محمد عبدالحميد نميسى، بيروت 1420/1999؛
 
 
 
(73) جلال‌الدين محمدبن محمد مولوى، كليات شمس، يا، ديوان كبير، چاپ بديع‌الزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛
 
 
 
(74) ناصرخسرو،ديوان، چاپ جعفر شعار و كامل احمدنژاد، تهران 1378ش؛
 
 
 
(75) همو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزين‌پور، تهران 1374ش؛
 
 
 
(76) محمودبن عبدالجليل واصفى، بدايع الوقايع، چاپ الكساندر بلدروف، تهران 1349ـ 1350ش؛
 
 
 
(77) چارلز جيمز ويلز، تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه، ترجمه سيد عبداللّه، چاپ جمشيد دودانگه و مهرداد نيكنام، تهران 1363ش؛
 
 
 
(78) صادق هدايت، نيرنگستان، تهران 1342ش؛
 
 
 
(79) ياقوت حموى؛
 
 
 
(80) Edward Granville Browne, A year amongst the Persians, London 1950.
 
 
 
(81) Gaspard Drouville, Voyage en Perse, pendant les annees 1812 et 1813, St. Petersburg 1819, repr. Tehran 1976.
 
 
 
(82) EI2, s.vv. "Hikaya" (by Ch. Pellat), "Kissa.2: in modern Arabic literature" (by Ch. Vial).
 
 
 
(83) Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, 1980-1981, s.v. "superstition" (by Alice Gardner).
 
 
 
(84) James Baillie Fraser, A winter's journey (Taªtar): from Constantinople to Tehran, London 1838, repr. New York 1973.
 
  
(85) Raphael du Mans, Estat de la perse en 1660, ed. Ch. Schefer, Paris 1890, repr. Farnborough, Engl, 1969.
+
*ابراهیم موسى‌پور، مدخل «خرافات» در [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱۵.
  
==منبع==
+
[[رده:رسوم مخالف اسلام]]
دانشنامه جهان اسلام، مدخل "خرافات" از  ابراهيم موسى‌پور، در دسترس در [http://lib.eshia.ir/23019/16/6970 کتابخانه مدرسه فقاهت]، بازیابی:17 آذر 1392
+
[[رده:صفات ناپسند]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۴۹


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«خُرافات»، جمع خُرافه و در عربى به معناى سخن دروغ اما با نمک آمده است.[۱] ظاهراً خرافه نام مردى از قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات، جنّیان[۲] او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتى شگفت‌انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل مى‌کرد. از آنجا که مردمان سخنان او را باورکردنى نمى‌یافتند، به‌ تدریج هر سخن عجیب و ناپذیرفتنى را «حدیث خرافه» نامیدند.

منشأ این روایات در منابع اسلامى، دو حدیث است که از طریق عایشه از پیامبر اکرم صلى‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و سلم نقل شده و در آنها وجود فردى به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایى که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است.[۳] با این حال در منابع نام خرافه در شمار صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است.[۴] این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب درآمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، (ناممکن‌تر از داستانى که خرافه نقل مى‌کرد) در بیشتر مجموعه‌هاى امثال عربى ذکر شده است.[۵] در عین حال، مفضل‌ بن سلمه،[۶] شرحى مفصل از ماجراى خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و بر ساخته‌هاى قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلى وجود نداشته است.

واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسىِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته‌اند هزار و یک شب عربى، مجموعه خرافاتى مقتبس از هزار افسانه ایرانى است و خرافه را به فارسى افسانه گویند.[۷] ابن‌ندیم، فصلى از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین والمُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فى الأسمار والخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتى بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند.[۸] او آثارى چون کلیله ‌و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و یوداسف و به‌ طور کلى افسانه‌ها و داستانهاى سنّتى و کهن ایرانى، هندى، رومى و جز آنها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته‌بندى کرده‌است.[۹]

به‌ این‌ ترتیب خرافات در معناى افسانه‌هاى سنّتى ملل، جزو معارفى تلقى مى‌شد که فرهنگ‌شناسان و کیهان‌نگاران در کنار شعر، اغانى، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو بدان مى‌پرداختند.[۱۰] به‌ گفته ابن‌ندیم، در دوران عباسى و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند.[۱۱] در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات،[۱۲] در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معناى روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان بکار مى‌رود و هنگامى که صفتِ خرافیه را به واژه‌اى چون قصه یا أُقْصُوصَه (داستان کوتاه) مى‌افزایند، حکایت یا قصه تَخیلى و اغراق‌آمیز را اراده مى‌کنند.[۱۳] گاه واژه خَرّاف به معناى قصه‌گو نیز بکار مى‌رود،[۱۴] چنان که در منابع متقدم‌تر عربى نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.[۱۵]

واژه خرافات، اصولاً ساخته و پرداخته جهان‌بینى انتقادى و نسبتاً دیرباور و ذهنیت نخبگان و فرهیختگان خواص بوده است و از این رو در دایره واژگان عوام، که صاحب جهان‌بینى متفاوتى بوده‌اند، جایى نداشته است. با بررسى چگونگى توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهاى عامه و تحلیل واژه‌ها و اصطلاحاتى که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم مى‌شود که واژه خرافات در کنار مجموعه‌اى از واژه‌ها استفاده مى‌شد که جملگى محتوایى تخفیف‌آمیز و انتقادى داشته‌اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح،[۱۶] هذیان[۱۷] مُحال، مُحالات و محال ممتنع،[۱۸] فُحش،[۱۹] بدعت[۲۰] زرق،[۲۱] فساوس (حماقتها)، تُرَّهات و بَسابس (دروغها)، و احلام و خیال.[۲۲] در این گفتمان، خرافات با خرف‌شدگى و نقصان در عقل، دیوانگى، مستى، پستى و فرومایگى و ذوق‌اندیشى و افسانه‌گرایى مناسبت دارد[۲۳] و سخن کودکان و پیرزنان است.[۲۴] و چه‌بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع مى‌کنند.[۲۵]

ازاین‌رو این واژه غالباً همراه با صفاتى تحقیرآمیز چون پریشان، فاسده و خنده‌ناک،[۲۶] مصنوع و موضوع،[۲۷] مزخرف،[۲۸] باطل،[۲۹] و دروغ[۳۰] و مستحیل[۳۱] وصف شده است. پیدایى و گسترش آن را نیز ناشى از گمراهى و جهل دانسته‌اند[۳۲] و طبیعى است که نپذیرفتن خرافات و محالات توصیه شود،[۳۳] چنان که «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند»[۳۴] و باید زبان از خرافات در بَست[۳۵] و آیینه دل را از زنگار خرافات زدود.[۳۶]

در نگاه و باور خواص، خرافات غالباً بر ساخته باور عوام است، از این‌رو در ذکر باورهاى نامعقول و غیرمستند مردم عادى جامعه از الگوى «عوام مى‌گویند...» یا «باور عوام آن است که...» استفاده مى‌کنند.[۳۷] به‌ زعم ایشان اکثر مردمِ عامى، باطلِ ممتنع را بیشتر دوست دارند و به اخبار خرافى چون داستانهاى راجع به جن و غول و پرى، بسیار علاقه‌مندند.[۳۸] و طبعاً همین مردم عامى موجب گسترش و رواج این‌گونه اخبارِ خلاف واقع مى‌شوند، هر چند این اخبار را همواره نویسندگان و فرهیختگان در کتابهاى خود نگاشته و به نسلهاى پى در پى انتقال داده‌اند.

در منابع مختلف، از واژه خرافات با دلالت انتقادى و تخفیف‌آمیزش براى توصیف دسته‌هاى متنوعى از آرا و اخبار و باورها استفاده شده است و موارد کاربرد الگوىِ «و از خرافاتِ ایشان آن است که...» در متون دوره اسلامى، پرشمار است.[۳۹] مکرراً از اخبار و روایات تاریخى یا جغرافیایى یا برخى حکایت ها که مضمون آنها را باورنکردنى و خلاف واقعیت مى‌دانسته با عنوان خرافات یاد کرده است. او همچنین[۴۰] تبیینهاى غلط و غیرعلمى برخى نویسندگان را در زمینه‌هاى مختلف مثلاً درباره چگونگى استحصال یاقوت و الماس در شمار خرافات قلمداد کرده است.

بسیارى از نویسندگان، اخبار و روایاتى را که در آثار پیشینیان با منابع مقبول خود موافق نمى‌یافتند یا این اخبار به هر دلیل در نزد ایشان پذیرفتنى نبود با برچسب خرافات، تضعیف مى‌کردند.[۴۱] به گفته ابن‌جوزى[۴۲] کتابهاى مورخان متأخر پر از مطالب نادرست، مستهجن و خرافات است. برخى نویسندگان نیز اخبار، اطلاعات جغرافیایى و کیهان‌شناختى نامعقول و ناپذیرفتنى را خرافات مى‌نامیدند.[۴۳]

در منابع دوره اسلامى، بسیارى از اساطیر گوناگون ایرانیان، رومیان و دیگر ملل و اقوام باستان خرافات نامیده شده است.[۴۴] همچنین بسیارى از اخبار راجع به موجودات ماورایى همچون جن در فرهنگ خود عربها نیز خرافات تلقى شده است.[۴۵]

برخى لطیفه‌ها و نیز تحلیلهاى زبان‌شناختى عامیانه، گاه ذیل عنوان خرافات، دسته‌بندى شده‌اند؛ مثلاً راغب اصفهانى[۴۶] در کتاب خود، فصلى به نام «خرافاتٌ عَلى سَبیلِ التهَکمِ» لطیفه‌هایى براى ریشخند آورده است. برخى نویسندگان با گرایشهاى کلامى، در رد آرا و عقایدِ پیروان ادیان و مذاهب دیگر از این آرا و عقاید با عنوان خرافات یاد کرده‌اند. چنان‌که ابن‌کثیر[۴۷] این قول منسوب به شیعیان را که محل ظهور مهدى موعود (علیه السلام) سردابى در سامرا است، از خرافات و هذیانات و ترّهات رافضیان دانسته است. او همچنین آیات مجعول مُسَیلمه کذاب را خرافات خوانده است.[۴۸]

علماى شیعه نیز در رد و نقد بعضى باورهاى عامیانه دینى و مذهبى از همین عنوان استفاده کرده‌اند. به‌ گفته عبدالجلیل قزوینى[۴۹] این باور که در آخرالزمان، یزید و ابن‌زیاد و خوارج زنده مى‌شوند و به قتل مى‌رسند، اصلى ندارد و از جمله خرافات و ترّهات است و این افراد همچون همه آدمیان، فقط در قیامت زنده مى‌شوند و به مجازات اعمالشان مى‌رسند. در ۱۳۶۷ قمری نیز شیخ‌ محمد خالصى‌زاده کتابى در رد «ارشادالعوام» محمد کریم‌خان کرمانى متوفى ۱۲۸۸، از علماى شیخیه، کتابى نگاشت و آن را خرافات شیخیه و کفریاتِ ارشادالعوام نامید. این نویسندگان در نقد تاریخىِ برخى باورها و سنّتهاى مذهبى رایج همچون تعزیه‌خوانى، روضه‌خوانى، قمه‌زنى و جز آنها ـ که عمدتاً به تحریفها، الحاقات و بدعتهاى رایج در آداب عزادارى شیعه مربوط مى‌شوند ـ این آداب و آیینها را خرافات نامیده‌اند.[۵۰]

در این میان، نویسندگان غربى نیز در سفرنامه‌هاى خود در بسیارى از موارد، مسلمانان را مردمانى خرافاتى و باورها و رفتارهایشان را خرافه دانسته‌اند [۵۱]

در تمام موارد پیش‌گفته، آنچه خرافه خوانده شده بدین‌شرح است:

  • خبر یا تبیینى که در صحت آن تردیدهاى بسیار هست و غالباً نمى‌توان آن را به مقتضاى قوانین ساخته‌ شده طبیعت یا بر حسب مقایسه با دیگر اخبار مقبول، پذیرفت.
  • حکمتى عامیانه که منشأ و مبناى آن مشخص یا دست‌یافتنى نیست ولى عوام آن را پذیرفته‌اند.
  • باورها و رفتارهاى عامیانه‌اى که نسل به نسل منتقل شده و جزو عناصر هویتِ سنّتىِ کسانى درآمده است که توانِ توجیه و معقول‌سازى آنها را در برابر نگاه پرسشگر و انتقادآمیز ناظران بیرونى ندارند.
  • بخشى از باورها و رفتارهاى تثبیت شده در شیوه دین‌ورزىِ عامیانه مردم که نه ریشه در آموزه‌هاى دست اول و اصیل دینىِ ایشان دارد و نه علما و نخبگان دینى آن را قبول دارند. بنابراین، رویکرد جدیدِ انسان‌شناختى از نیمه دوم قرن چهاردهم/بیستم به این سو، با پیشنهاد حذف واژه خرافات، مصرانه درصدد برآمده است که این‌گونه باورها و رفتارها را تحت عنوانهاى غیرارزشگذارانه و فارغ از پیشداوری هاى هنجارمدار مندرج سازد.

در مطالعات معاصر از همین‌رو به زیر شاخه‌هاى علمى تخصصى جدیدى همچون دین عامیانه، حکمت عامیانه، فقه‌اللغه عامیانه، پزشکى عامیانه و جز آنها در کنار عنوان عمومى‌ترى چون فرهنگ و آداب و باورهاى عامیانه فولکلور، توجه شده است.

به این ترتیب، ضمن پرهیز از یک‌جانبه‌نگرى و ارزش‌داورى از یک‌سو و رعایت اصول کل‌گرایى و جامع‌نگرى، واقع‌گرایى و بى‌طرفىِ روش‌شناختى از سویى دیگر ـ که تعدى از آنها در مطالعات جدید فرهنگ‌پژوهى یا انسان‌شناختى، خطایى راهبردى تلقى مى‌شود[۵۲] ـ معضلِ ذهنیت‌زدگى در بررسى خرافات[۵۳]، در مطالعات علمى درجه دوم یا دانشهاى توصیفى از میان مى‌رود و تشخیص و نامیدن برخى باورها و رفتارهاى مردم با عنوان خرافه و استدلال براى نقد و تلاش براى حذف و طرد آنها از جوامع بر عهده صاحبان علوم و معارف درجه اول و دستورین نهاده مى‌شود. با این حال پژوهشگران حوزه‌هاى انسان‌شناسى و تاریخ اجتماعى نیز در قبال این موضوعات فقط تماشاگر نبوده‌اند بلکه با طرح مسئله اخلاقى بودن نقد و رد بى‌درنگ باورها و رفتارهاى به اصطلاح خرافى به نوعى این نقدها را تحت‌تأثیر و تا حدى در کنترل قرار داده‌اند.

بررسى تلاشهاى منفرد و پراکنده برخى نخبگان در تاریخ اجتماعى اسلام، در جهت رد و نقد آنچه خرافى تلقى مى‌کرده‌اند، نشان مى‌دهد که برخلاف تصورِ معمول این نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمى ـ تجربى به مفهوم غربىِ آن یا در اثر بیدارىِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربى آغاز نشده بلکه سابقه این نگرش انتقادى به صدر اسلام و حتى به‌ فرهنگ عرب پیش از اسلام مى‌رسد. براى نمونه امرؤالقیس، سه بار نزد بُتِ ذوالخلصه فال زد تا ببیند که آیا به خون‌خواهى پدر برخیزد یا نه و چون هر سه بار بَد آمد، بت را دشنام داد و تیرهاى فال‌گیرى را شکست. پس از آن به جنگ رفت و پیروز شد و پس از آن دیگر کسى از اعراب براى داورى و تفاؤل به ذوالخلصه نرفت. عدى‌ بن حاتم نیز وقتى که دید فَلْسْ، بتِ قبیله طَى استغاثه‌هاى پرده‌دار خود را بى‌جواب گذاشته است، از پرستش این بت دست کشید.[۵۴]

در تعالیم قرآن، نمونه‌هایى از نقد و رد و انکار باورها و رفتارهاى خرافى عرب جاهلى وجود دارد، از جمله پناه بردن به جنّیان[۵۵] و فال زدن با ازلام[۵۶] در جریان غزوه حنین، وقتى برخى مسلمانان از پیامبر اکرم خواستند که بنابر سنّت جاهلى، برایشان درختى همچون ذات أنواط تعیین کند تا بر آن گرد آیند و عبادت کنند، ایشان سخت از این کار نهى کردند و مسلمانان را از دنبال کردن رسوم شرک‌آلود عرب جاهلى بازداشتند.[۵۷] همچنین پیامبر اکرم در ماجراى کسوفى که به هنگام مرگ پسرش، ابراهیم رخ داد و مردم آن را به این رویداد نسبت داده بودند، این‌گونه باورها را مردود اعلام کرد.[۵۸]

عمر، خلیفه دوم نیز وقتى شنید برخى از مسلمانان در کنار شجره رضوان -درختى که در جریان غزوه حدیبیه، بیعت رضوان میان پیامبر و مسلمانان در زیر آن انجام گرفت- نماز مى‌گزارند، به‌ قطع آن درخت دستور داد.[۵۹] حضرت على علیه‌السلام نیز وقتى عازم جنگ نهروان بود، در واکنش به سخن منجمى که ساعت را براى جنگ نامساعد تشخیص داده بود، اعلام کرد که پیشگویى با آموزه‌هاى قرآنى ناسازگار است و مسلمانان را از این‌گونه اقدامات نهى کرد.[۶۰] به‌ علاوه امام على علیه‌السلام در نهج‌البلاغه،[۶۱] هر چند بر چشم‌زخم، سحر و فال، صحه نهاده، اما تطیّر (فال بد زدن) را مردود اعلام کرده است.

علاوه بر پیشوایان دین، نخبگان سیاسى و اجتماعى و علمى نیز در ادوار مختلف تاریخ اسلام، گاه در قبال برخى از باورها و رفتارها که از نظر ایشان خرافه‌هایى بیش نبود، مواضعى انتقادى اتخاذ مى‌کردند. این نقدها گاه مبنایى منطقى داشت چنان‌که ابوریحان بیرونى[۶۲] در نقد این قول که مارهایى در مکانى خاص وجود دارند که دیدن آنها منجر به مرگ مى‌شود، گفته است: پس چطور ناقلِ این خبر نمرده است؟ گاه این نقدها متضمنِ ایرادى تاریخى بود، چنان‌که میرزا محمدحسین فراهانى[۶۳] عقیده مردم قزوین را درباره نماز خواندن امام حسن علیه‌السلام در مسجدِ سنجیده، واقع در محله درب رى قزوین بى‌اصل دانسته، زیرا هیچ گزارش تاریخى مؤید آن نیافته است.

گاه این نقد تاریخى با رویکرد اصلاحگرانه اعتقادى همراه مى‌شد. مثلاً میرزاحسین نورى طبرسى در ۱۳۱۹ قمری با تألیف کتاب «لؤلؤ و مرجان» ‌در شرط پله ‌اول ‌و دوم منبر روضه‌خوانان و سیدمحسن امین عاملى در ۱۳۴۶ با تألیف «التنزیه فى اعمال الشبیه» در صدد خرافه‌زدایى از سنّتهاى روضه‌خوانى و عزادارى شیعیان برآمده‌اند.[۶۴] برخى از این نقدها از منظر روان‌شناختى و با توجه به تجربه‌هاى خودنگرانه مطرح مى‌شد. مثلاً تحلیل انتقادى امین‌الشریعه اصفهانى‌ از جستجوها و سلوک معنوى‌ و عرفانى خود و تجربه‌هاى خرافى و توهم آمیزش در این زمینه.[۶۵]

همچنان‌که در بسیارى از موارد، نقد آنچه خرافه خوانده مى‌شد به آن دسته از پدیده‌هاى دینى یا فرهنگى ناظر بود که به صورت آسیب اجتماعى درآمده بودند. براى نمونه آقاخان کرمانى با نگارش رساله‌اى کوتاه، با تأکید بر لزوم توجه به پیشرفت و توسعه علوم و فنون جدید، از عادت مردم ایران به گفتمان «ان‌شاءاللّه» به شدت انتقاد کرده است.[۶۶] برخى از این نقدها نیز بر یک تجربه طولانى حرفه‌اى مبتنى بود. مثلاً سدیدالسلطنه که سالها در سواحل خلیج‌فارس، در کنار اشتغالات حکومتى به مطالعه پرداخته و یک تک‌نگارى نسبتاً جامع درباره صید مروارید و حرفه غواصى نگاشته[۶۷] در این باور مشهور که مروارید محصول محبوس شدن قطره باران در صدف است،[۶۸] سخت تردید کرده است.[۶۹]

بسیارى از این منتقدان نیز براى سنجیدن و ارزیابى این‌گونه باورها و رفتارها، دست به مشاهده مستقیم، آزمون و اقدام عملى زده‌اند. این جسارت یا بنا بر جهان‌بینى ویژه و متمایز آنان به عنوان عضوى از طبقه نخبگان و فرهیختگان خواص ممکن مى‌شد یا بر حسب مورد و موقعیت که در این صورت، افراد عادى جامعه هم بعضاً در جایگاه این نقدهاى توأم با آزمون و عمل قرار مى‌گرفتند. هر چند، باورمندان به این باورها و رفتارها یا کسانى که در افق گفتمان خرافى بسر مى‌برند، معمولاً این باورها و رفتارها را به‌ ویژه از حیث اثربخشى مورد آزمون و تجربه قرار نمى‌دهند. آنان حاضر به خطر کردن براى کشف واقعیت نیستند و در واقع در بیشتر موارد اقدام به هرگونه آزمون و ارزیابى این باورها و رفتارها، به نوعى مسبوق به دست‌کم قدرى سستى در اعتقاد به آنهاست.

ناصرخسرو براى شنیدن صداى دوزخیان که عوامِ بیت‌المقدس مى‌گفتند از وادى جهنم یا گِهینوم برمى‌خیزد به آنجا رفت و البته چیزى نشنید.[۷۰] ابن‌جوزى در کتاب الاذکیاء،[۷۱] داستان مردى زیرک و شجاع را آورده است که شبانه براى کشف راز غولى که مردمان از او مى‌ترسیدند، به خرابه‌اى رفت و در آنجا کنیزى سیاه‌پوست را یافت که با افکندن سایه خود بر دیوار، سالها رهگذران را در وهم و وحشت مى‌افکند و جامه‌ها و اسبابشان را مى‌ربود. در حکایتى دیگر آمده که غواصى شجاع راز عفریتى در قعر دریا را گشود و نشان داد که آنچه دیگر غواصان را در بن آب مى‌ترساند، عبایى است که به صخره‌اى گیر کرده است.[۷۲] براى نمونه‌هایى دیگر همچون مخالفت عباس‌میرزا قاجار با نظر منجمى که ساعت را براى آغاز نبرد، نحس و نامساعد اعلام کرده یا روکردن دست شعبده‌بازان و دعانویسان شَیاد...[۷۳]

در برخى موارد که چنین منتقدى، باورى خرافى را نمى‌پذیرفت و براى آزمودن آن خطر مى‌کرد، عملا انتفاعى هم براى او حاصل مى‌شد. مثلا کسانى که اسبشان تصادفاً زمین مى‌خورد، جراحتى برمى‌داشت یا خون‌دماغ مى‌شد، فال بد مى‌زدند و سوار شدن بر آن اسب را بدشگون مى‌دانستند و بنابراین کسانى که به این خرافات باور نداشتند، این اسبها را به بهایى نازل مى‌خریدند و سود کلانى بدست مى‌آوردند.[۷۴]

در کنار این نقدها، چه‌بسا که در حکمت عامیانه نیز با وجود آمیختگى و تلازم آن با انبوهى از باورهایى که خرافى نامیده مى‌شوند، آموزه‌هایى نیز در جهت رد و طرد برخى از این باورها قابل بررسى است؛ براى نمونه: رد نحوست شب چهارشنبه؛ شومىِ سرتراشیدن و ناخن گرفتن در چهارشنبه؛ رد باور به نحوست ماه صفر.[۷۵]

در دوران جدید که رویکردهاى علمى و تجربى کمابیش در سراسر جهان غلبه یافته و به هر روى، میزان مراجعه انسان به ماوراءالطبیعه کاهش یافته است، باورها و رفتارهایى که امروزه خرافى تلقى مى‌شوند نیز رو به کاستى نهاده‌اند. در واقع با توجه به تضعیف کیفیت و کاهش یافتن کمیت خاستگاهها و سرچشمه‌هاى مفروض این‌گونه باورها و رفتارها و به‌ویژه جابه‌جایىِ کارکردى که این گفتمان در توجیه و تبیین سازوکارهاى حاکم بر جهان آفرینش و نیز زندگى روزانه‌ بشر داشته است،[۷۶] با نظاماتِ تبیینىِ علم تجربى و تسلط یافتن روزافزون‌بشر بر بخش بزرگى از این سازوکارها، باورهاى منطبق با عقلانیت جدید و دستاوردهاى علمى روز جایگزین بسیارى از باورهاى عامیانه ـ هم در حوزه‌هاى دینى و هم در حوزه‌هاى غیردینى ـ شده‌اند. البته باورهاى مندرج با عنوان خرافات، پیوسته در قالب ها و بسترهاى تازه‌اى، بازتولید و حتى ابداع مى‌شوند.[۷۷]

پانویس

  1. رجوع کنید به خلیل ‌بن احمد، ‌العين؛ ابن‌منظور، ذیل «خرف».
  2. رجوع کنید به سوره جن.
  3. رجوع کنید به جاحظ، ‌الحيوان، ج۱، ص۳۰۱، ج۶، ص۲۱۰؛ ابن‌قتیبه، المعارف، ص۳۳۶؛ مُفَضَّل‌ بن سَلمه، الفاخر، ص۱۶۷ـ۱۷۱؛ ابن‌درید، جمهرة‌اللغة، ج۱، ص۵۸۸ـ۵۸۹؛ ابن‌مستوفى اربلى، تاريخ اربل، قسم۱، ص۴۰؛ ابن‌کثیر، البداية والنهاية،ج۶، ص۴۷.
  4. ابن‌حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، ج۱، ص۴۲۲.
  5. رجوع کنید به حمزه اصفهانى، سوائر الامثال على‌افعل، ص۳۳۹؛ عسکرى، جمهرة الامثال، ج۲، ص۲۹۵؛ زمخشرى، المستقصى فى امثال العرب، ج۱، ص۳۶۱.
  6. مُفَضَّل‌ بن سَلمه، الفاخر، ص۱۶۷ـ۱۷۱
  7. رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج۲، ص۴۰۶؛ ابن‌ندیم، ص۳۶۳.
  8. ابن‌ندیم، ص۳۶۳.
  9. ابن‌ندیم، ص۳۶۴.
  10. رجوع کنید به تنوخى، نشوار المحاضرة، ج۴، ص۱۰.
  11. ابن‌ندیم، ص۳۶۷.
  12. رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص367؛ مسکویه، ج۱، ص۲.
  13. رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ج۳، ص۳۶۹ـ۳۷۰، ج۵، ص۱۸۷.
  14. رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ج۳، ص۳۶۹ـ۳۷۰.
  15. رجوع کنید به ابوزید، البدء والتاريخ، ج۱، ص۹؛ ابن‌خلدون، ج۱: مقدمه، ص۴۸، ۱۰۵.
  16. رجوع کنید به سنایى، ديوان، ص۷۴؛ انورى، ديوان،ج۲، ص۶۶۲؛ حافظ، ديوان، ص۲۵۷، ۲۹۷.
  17. ابن‌کثیر، البداية والنهاية،ج۱، ص۲۷، ج۶، ص۳۱۸؛ مقریزى، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۲۳۷.
  18. ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۸۶، ۶۲۳؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۴۷؛ مقریزى، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۰۹.
  19. ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۶۲۰.
  20. ابن‌عبرى، تاريخ مختصرالدول، ص۷۱؛ ابن‌عماد، ج۸، ص۴۰۲.
  21. ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۶۱۸.
  22. ابوریحان بیرونى، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۷۸؛ زرکلى، الاعلام، ج۴، ص۸۱.
  23. رجوع کنید به ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۱۳۰؛ عطار، ديوان، ص۱۲؛ عراقى، كليات شيخ فخرالدين ابراهيم همدانى، ص۱۰۲ـ۱۰۳؛ اوحدى، ديوان، ص۳۵۲؛ قاسم انوار، كليات، ص۲۸؛ واصفى، بدايع الوقايع، ج۲، ص۱۷.
  24. رجوع کنید به ابوزید، البدء والتاريخ، ج۱، ص؛ سنایى، ديوان، ص۵۴۲.
  25. رجوع کنید به ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۶، ص۳۲۶.
  26. رجوع کنید به ابوریحان بیرونى، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۴۶؛ ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص۶۷۰؛ مولوى، كليات شمس، ج۱، ص۲۵۹، ج۵، ص۶۲؛ زرکلى، الاعلام، ج۶، ص۲۰۶.
  27. مسعودى، مروج، ج۲، ص۴۰۶؛ مقریزى، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۰۹.
  28. مسعودى، مروج، ج۱، ص۱۱۰.
  29. ابن‌جوزى، ‌الاذكياء، ۱۴۱۲، ج۶، ص۱۵۹.
  30. یاقوت حموى، ج۳، ص۵۴۷؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه، ص۱۱۲؛ ابن‌عماد، ج۱، ص۱۴۶.
  31. ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۴۷
  32. رجوع کنید به ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۹، ص۳۹؛ ابن‌حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، ج۱، ص۵۳۳.
  33. رجوع کنید به ناصرخسرو، ديوان، ۱۳۷۸ش، ص ۲۱۳، ۶۲۲ـ۶۲۳.
  34. بلعمى، تاريخ بلعمى، ص ۳۵۴.
  35. رجوع کنید به جامى، مثنوى هفت اورنگ، ص۶۸۲.
  36. رجوع کنید به مولوى، كليات شمس، ج۴، ص۱۶۲.
  37. رجوع کنید به ابوریحان بیرونى،كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، ۱۳۷۷، ص۱۹، ۲۳ـ۲۴، ۸۵؛ ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۳۷۴ش، ص۲۷، ۱۱۶؛ ابن‌بلخى، ص۱۲۷؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۱۵؛ ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، ص۹۸ـ۹۹؛ احمد امین، قاموس العادات والتقاليد والتعابير المصرية، ص۱۰۵.
  38. رجوع کنید به بیهقى، ص۹۰۵.
  39. رجوع کنید به مرزوقى اصفهانى، الازمنة والامكنة، ص۱۰۶؛ ابوریحان بیرونى، ۱۳۷۷، كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، ص۲۴، ۴۹؛ ابوریحان بیرونى، ۱۳۷۴ش، الجماهر فى‌الجواهر، ص۱۴۶، ۳۹۱؛ یاقوت حموى، ج۳، ص۵۴۷؛ ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۱، ص۳۸؛ غَزّى، نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج۱، ص۱۶۷؛ ابوریحان بیرونى، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۸۷، ۱۹۲، ۲۶۹، ۴۱۳ـ۴۱۴.
  40. رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۱۹، ۱۷۷ـ۱۷۸.
  41. رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج۱، ص۱۴۴؛ بلعمى، تاريخ بلعمى، ص ۳۵۴؛ ثعالبى، فقه‌اللغة و سرّ العربيّة، ۱۳۷۹، ص۷؛ ابن‌اثیر، ج۱، ص۲۳۲؛ ذهبى، حوادث و وفیات(۳۰۱ـ۳۱۰ه)، ص۳۸۲، حوادث و وفیات(۵۹۱ـ۶۰۰ ه)، ص۲۲۸؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۴۸۱، ج۲، ص۲۴۹، ج۶، ص۱۲۶؛ ابن‌عماد، ج۴، ص۳۳۱.
  42. ابن‌جوزى،الرد على‌ المتعصب‌ العنيد، ۱۴۱۲، ج۱، ص۱۱۶.
  43. رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص۳۷۱؛ یاقوت حموى، ج۳، ص۵۴۷، ج۴، ص۹۳۶.
  44. رجوع کنید به مسکویه، ج۱، ص۲۱؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۲۲، ۳۸؛ یاقوت حموى، ج۱، ص۲۹۳، ج۲، ص۵۴۵، ج۴، ص۷۳۳؛ ابن‌اثیر، ج۱، ص۶۶؛ ابن‌عبرى، تاريخ مختصرالدول، ص۱۲.
  45. رجوع کنید به مسکویه، ج۳، ص۳۸۵؛ ثعالبى، فقه‌اللغة و سرّ العربيّة، ۱۴۰۹، ص۸۸ـ۸۹.
  46. راغب اصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء والبلغاء، ج۴، ص۸۶۶ـ۸۶۷.
  47. ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۹، ص۳۹.
  48. ابن‌کثیر، البداية والنهاية، ج۶، ص۳۲۶.
  49. عبدالجلیل قزوینى، نقض، ص۲۸۷.
  50. رجوع کنید به ارفع، مصاحبه‌اى درباره خرافه و نيرنگ، ص۳۲ـ۳۸؛ پاکدامن، جامعه در قبال خرافات، ص۱۱۱ـ۱۲۶؛ اسفندیارى، از عاشوراى حسين تا عاشوراى شيعه، ص۵۲ـ۵۶، ۶۳ـ۶۷.
  51. رجوع کنید به رافائل دومان،Estat de la perse، ص۲۲۱؛ تانکوانى، سفرنامه ژى. ام. تانكوانى، ص۲۰۳، ۲۰۵؛ کورف، سفرنامه‌ى بارون فيودوركورف، ص۱۵۴، ۱۶۰؛ دروویل،Voyage en Perse، ج۱، ص۱۶ـ۱۷، ج۲، ص ۸۶؛ سرنا، سفرنامه مادام كارلا سرنا، ص۸۳، ۹۴ـ۹۷؛ فریزر، A winter's journey، ج۲، ص۵ـ۶؛ آلمانى، از خراسان تا بختيارى، ج۱، ص۳۴۶.
  52. رجوع کنید به مالفییت، انسان‌شناسى و مطالعه دين، ص۱۵ـ۱۶؛ لمبک، گفتمان انسان‌شناسى دين، ص۵۴ـ۵۸.
  53. رجوع کنید به د.دین و اخلاق، ذیل ، Encyclopaedia of religion and ethics, ed "Superstition"
  54. رجوع کنید به ابن‌کلبى، الاصنام، ص۴۷، ۵۹ـ۶۱.
  55. رجوع کنید به سوره جن: ۶؛ براى این باور نزد عرب جاهلى رجوع کنید به جاحظ، الحيوان، ج۶، ص۲۱۷.
  56. سوره مائده: ۳، ۹۰.
  57. رجوع کنید به ابن‌هشام، السيرة‌النبويّة، قسم۲، ص۴۴۲؛ مقریزى، امتاع الاسماع بماللنبى(ص)، ج۲، ص۱۰ـ۱۱.
  58. رجوع کنید به ابن‌سعد، ج۱، ص۱۱۸.
  59. رجوع کنید به ابن‌سعد، ج۲، ص۹۶.
  60. رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه ۷۹؛ براى تفصیل رجوع کنید به ابن‌ابى‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ج۶، ص۱۹۹ـ۲۱۳؛ قس فخررازى، التفسير الكبير، ج۲۹، ص۱۷۳ که این نهى از پیشگویى را از قول پیامبر اکرم آورده است.
  61. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۰۰.
  62. ابوریحان بیرونى،الجماهر فى‌الجواهر، ۱۳۷۴ش، ص۱۷۸.
  63. فراهانى، سفرنامه، ص۲۲.
  64. رجوع کنید به اسفندیارى، از عاشوراى حسين تا عاشوراى شيعه، ص۶۵ـ۶۶ و پانویس.
  65. براون، A year amongst the Persians، ص۱۶۰ـ۱۶۲.
  66. آقاخان کرمانى، رساله ان‌اشاءاللّه، ماشاءاللّه، رجوع کنید به ص۸۴ـ۹۸.
  67. رجوع کنید به سديدالسلطنه، صيد مرواريد، غواصى.
  68. رجوع کنید به طوسى، عجايب‌نامه، ص۳۸۴.
  69. رجوع کنید به طوسى، عجايب‌نامه، ص۵۸، ۶۶.
  70. رجوع کنید به ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۳۷۴ش، ص۲۷.
  71. ابن‌جوزى، الاذکیاء، ص۲۲۶ـ۲۲۸.
  72. سدیدالسلطنه، صيد مرواريد، ص۷۶ـ۷۷
  73. رجوع کنید به دروویل، Voyage en Perse، ج۲، ص۳۲؛ ویلز، تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه، ص۲۳۸ـ۲۴۱؛ فریزر، A winter's journey، ج ۲، ص۲۱ـ۲۲؛ اعتمادالسلطنه، خرنامه، ص۱۴۶.
  74. رجوع کنید به دروویل، Voyage en Perse، ج۲، ص۸۶.
  75. رجوع کنید به هدایت، نيرنگستان، ص۲۲.
  76. رجوع کنید به خرافه‌گرایى، ص۵۶ـ۶۳، ۹۰ـ۹۴.
  77. رجوع کنید به جاهودا، روانشناسى خرافات، ص۲۳۵ـ۲۵۲.

منابع