ابی بن خلف: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}'''«اُبَىّ ‌بن خَلَف ‌بن وهب‌»''' (م، ۳ ق)، از اشراف قبیله [[قریش]] و از دشمنان سرسخت [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله بود. او توسط پیامبر اکرم در [[جنگ اُحد]] مضروب شد و بر اثر همان ضربه‌ به هلاکت رسید. نام اُبىّ ‌بن خلف در [[شأن نزول]] آیات متعددی از [[قرآن کریم]] به چشم می‌خورد.
  
ابوعامر،<ref>المغازى، ج 1، ص‌ 251.</ref> اُبى ‌بن خلف ‌بن وهب‌ بن حذافة بن ‌جمح،<ref>السيرة النبويه، ج‌ ص‌ 361.</ref> از قبيله قريش، تيره بنى‌جمح و از دشمنان سرسخت پيامبر.
+
== زندگی‌نامه ==
 
+
ابوعامر اُبىّ ‌بن خلف ‌بن وهب‌، از اشراف [[قریش]] (تیره بنى‌جمح) در [[جاهلیت]] بود<ref>السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱.</ref>. او از دلیران عرب بود؛ چنان‌ که [[عمرو بن عاص]] در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن ولید بن مغیره مى‌گوید: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبى دلیرى را.<ref>الاغانى، ج‌ ۱۸، ص‌ ۱۲۹.</ref>
اُبى ‌بن خلف و برادرش اميه، از اشراف قريش در جاهليت بودند كه در دشمنى با پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان، گوى سبقت از ديگران مى‌ربودند. او از دليران عرب بود؛ چنان‌ كه عمرو بن عاص در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن وليد بن مغيره مى‌گويد: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبى دليرى را.<ref>الاغانى، ج‌ 18، ص‌ 129.</ref>
 
  
آنچه در زندگانى اُبى ديده مى‌شود، سراسر تكبُّر و سركشى است. [[امام على]] عليه‌السلام در احتجاج با دانشمندى يهودى، اُبى را از فرعون‌هايى مى‌شمارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ‌سوى آنان برانگيخته شده است.<ref>الاحتجاج، ج‌ ص‌ 511.</ref>
+
آنچه در زندگانى اُبى دیده مى‌شود، سراسر [[تکبر]] و سرکشى است. [[امام على]] علیه‌السلام در احتجاج با دانشمندى [[یهود|یهودى]]، اُبى را از [[فرعون|فرعون‌هایى]] مى‌شمارد که پیامبر صلى الله علیه و آله به ‌سوى آنان برانگیخته شده است.<ref>الاحتجاج، ج‌ ۱، ص‌ ۵۱۱.</ref>
  
به روايتى، سبب پيدايش پيمانِ جوانمردان (حلف ‌الفضول) كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله حتى پس از اسلام بدان مباهات مى‌كرد،<ref>الاغانى، ج 17، ص‌ 289.</ref> ستم اُبى در معامله با «قيس ‌بن ‌شيبه» يا «لميس ‌بن ‌سعد» بود. شعر لميس نيز بر آن گواه است.<ref>همان، ص‌ 288‌ـ‌299.</ref> همچنين آورده‌اند: وقتى اميه يكى از بردگانش را شكنجه مى‌كرد، اُبى مى‌گفت: عذابش را افزون ‌كن.<ref>اسدالغابه، ج‌ ص‌ 241.</ref>
+
به روایتى، سبب پیدایش پیمانِ جوانمردان ([[حلف ‌الفضول]]) که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله حتى پس از [[اسلام]] بدان مباهات مى‌کرد،<ref>الاغانى، ج ۱۷، ص‌ ۲۸۹.</ref> ستم اُبىّ در معامله با «قیس ‌بن ‌شیبه» یا «لمیس ‌بن ‌سعد» بود. [[شعر]] لمیس نیز بر آن گواه است.<ref>همان، ص‌ ۲۸۸‌ـ‌۲۹۹.</ref> همچنین آورده‌اند: وقتى امیه یکى از بردگانش را شکنجه مى‌کرد، اُبى مى‌گفت: عذابش را افزون ‌کن.<ref>اسدالغابه، ج‌ ۶، ص‌ ۲۴۱.</ref>
  
كينه‌ورزى و دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله از ابتداى بعثت آشكار است. وى و گروهى از سران شرك به ديدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ايستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله از دعوت به توحيد شدند.<ref>غررالتبيان، ص‌ 446؛ مجمع‌البيان، ج‌ ص‌ 725‌ـ‌726.</ref>
+
== دشمنی با رسول خدا ==
 +
اُبىّ ‌بن خلف ‌بن وهب‌ و برادرش امیة بن خلف، در دشمنى با [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله و مسلمانان، گوى سبقت از دیگران مى‌ربودند. کینه‌ورزى و دشمنى اُبى با رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله از ابتداى [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] آشکار است. وى و گروهى از سران [[شرک]] به دیدار [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] شتافته، خواستار باز‌ایستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله از دعوت به [[توحید]] شدند.<ref>غررالتبیان، ص‌ ۴۴۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.</ref>
  
وى همچنين ديگران را از گرايش به اسلام بازمى‌داشت. آورده‌اند كه «عقبة ابن ‌ابى‌معيط» دوستِ صميمى اُبى كه مراوده اندكى نيز با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت،<ref>جامع‌البيان، مج 11، ج‌ 19، ص‌ 12؛ السيرة النبويه، ج‌ ص‌ 361.</ref> حضرت را به ضيافتى دعوت كرد؛ اما پيامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتين بر زبان جارى سازد و او نيز چنان كرد.
+
وى همچنین دیگران را از گرایش به [[اسلام]] بازمى‌داشت. آورده‌اند که «عقبة ابن ‌ابى‌معیط» دوستِ صمیمى اُبى که مراوده اندکى نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت،<ref>جامع‌البیان، مج ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱.</ref> حضرت را به ضیافتى دعوت کرد؛ اما پیامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتین بر زبان جارى سازد و او نیز چنان کرد. وقتى اُبَى از این ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب کرد و عذرش نپذیرفت جز آن ‌که بر چهره پیامبر صلى الله علیه و آله آب دهان اَفکنَد.<ref>اسباب‌النزول، ص‌ ۲۷۹؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص‌ ۲۵۱ و ۲۵۳.</ref> برخى گفته‌اند: او به این کار موفق نشد؛<ref>الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۱.</ref> اما عده‌اى بر این باورند که عقبه براى جلب رضایت اُبى، خواسته او را برآورد و بسزاى [[ارتداد]] خویش، در [[غزوه بدر|نبرد بدر]] به فرمان پیامبر سر از کف بداد.<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۱؛ الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۱.</ref>
  
وقتى اُبَى از اين ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب كرد و عذر نپذيرفت جز آن ‌كه بر چهره پيامبر صلى الله عليه و آله آب دهان اَفكَنَد.<ref>اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 361؛ الدرالمنثور، ج 6، ص‌ 251 و 253.</ref> برخى گفته‌اند: او به اين كار موفق نشد؛<ref>الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.</ref> اما عده‌اى بر اين باورند كه عقبه براى جلب رضايت اُبى، خواستِ او را برآورد و بسزاى ارتداد خويش، در نبرد بدر به فرمان پيامبر سر از كف بداد.<ref>مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 261؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.</ref>
+
پس از نزول آیات اول [[سوره روم]] که از پیروزى روم بر [[ایران]] خبر مى‌داد، اُبى از سر ستیز با [[ابوبکر]] بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن، ابوبکر صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref>تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۴؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۱۶۳.</ref>
  
پس از نزول آيات اول [[سوره روم]] كه از پيروزى روم بر ايران خبر مى‌داد، اُبى از سرستيز با ابوبكر بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن ابوبكر صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref>تفسير قرطبى، ج 14، ص 4؛ الميزان، ج 16، ص 163.</ref>
+
دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله بدان پایه بود که او را سرسخت‌ترین و آزاردهنده‌ترین دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛<ref>انساب الاشراف، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۵۱؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۵.</ref> چنان‌که هرگاه در [[مکه]] به پیامبر مى‌رسید، مى‌گفت: اسبم را نیک پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بکشم.<ref>المنمق، ص‌ ۴۰۸.</ref>
  
دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله بدان پايه بود كه او را سرسخت‌ترين و آزاردهنده‌ترين دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛<ref>انساب الاشراف، ج‌ 10، ص‌ 251؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 155.</ref> چنان‌كه هرگاه در مكه به پيامبر مى‌رسيد، مى‌گفت: اسبم را نيك پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بكشم.<ref>المنمق، ص‌ 408.</ref>
+
وى در توطئه [[دارالندوه]] شرکت داشت<ref>مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۳.</ref> و در پى آن در «[[لیلة المبیت|لیلةالمبیت]]» کمر به قتل پیامبر بست.<ref>الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶.</ref> چون پیامبر مورد پذیرش مردم [[مدینه]] قرار گرفت، او و [[ابوسفیان]] ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر صلى الله علیه و آله دست بردارند.<ref>المحبر، ص‌ ۲۷۱.</ref> اُبى، جان و مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌کنندگان سپاه شرک در [[غزوه بدر]] بود.<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۳۲؛ المنمق، ص‌ ۳۸۹.</ref>
  
وى در توطئه دارالندوه شركت داشت<ref>مناقب، ج‌ 1، ص‌ 233.</ref> و در پى آن در «ليلةالمبيت» كمر به قتل پيامبر بست.<ref>الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176.</ref> چون پيامبر مورد پذيرش مردم [[مدينه]] قرار گرفت، او و ابوسفيان ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمايت پيامبر صلى الله عليه و آله دست بردارند.<ref>المحبر، ص‌ 271.</ref> اُبى، جان و مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌كنندگان سپاه شرك در غزوه بدر بود.<ref>مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 832؛ المنمق، ص‌ 389.</ref>
+
او که بر کشتن پیامبر صلى الله علیه و آله سوگند یاد ‌کرده بود،<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۴۸۳؛ المعارف، ص‌ ۴۷۲.</ref> وقتى در [[جنگ اُحد]] یاران رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را پراکنده دید، فریاد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگینانه به ‌سوى پیامبر تاخت و چون برخى [[صحابی|اصحاب]]، خواستار رویارویى با حمله او شدند، پیامبر فرمان داد همه کنارى بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش انداخت و به ضربه ابىّ، به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. در این هنگام، پیامبر خدا عصاى نوک‌تیز [[حارث بن زمعه|حارث بن ‌زمعه]] را برداشت و بر گردن اُبىّ فرود آورد. این ضربت [[معجزه|اعجازگونه]] پیامبر، بانگى سخت از او برآورد. یاران اُبىّ گفتند: اثر این خراش نه جاى آن همه فریاد است. اُبىّ گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند کرد؛ زیرا سخن او حق است که گفت: من به خواست خدا، اُبىّ را خواهم کشت. وى پس از آن در راه [[مکه]] بر اثر همان ضربت به هلاکت رسید<ref>المغازى، ج ۱، ص‌ ۲۵۱‌ـ‌۲۵۲؛ السیرة النبویه، ج ‌۳، ص‌ ۸۴.</ref> و بدین طریق به نفرین پیامبر، گرفتار سخت‌ترین [[عذاب]] الهى شد.<ref>مسند احمد، ج‌ ۱، ص‌ ۶۸۸.</ref> چنانکه از رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله نقل است که سخت‌ترین عذاب‌ها در [[قیامت|قیامت]]، از آنِ کسى ‌است که پیامبرى را کشته باشد یا پیامبرى او را بکشد.<ref>الحیوان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۶۱.</ref>
  
او كه بر كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله سوگند ياد ‌كرده بود،<ref>دلائل النبوه، ج 1، ص 483؛ المعارف، ص‌ 472.</ref> وقتى در جنگ اُحد ياران رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را پراكنده ديد، فرياد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگينانه به ‌سوى پيامبر تاخت و چون برخى اصحاب، خواستار رويارويى با حمله او شدند، پيامبر فرمان داد همه كنارى بايستند؛ اما مصعب خود را به پيش انداخت و به ضربه ابى، به شهادت رسيد.
+
==ابىّ ‌در شأن نزول آیات==
  
در اين هنگام، پيامبر خدا عصاى نوك تيز حارث بن ‌صمه را برداشت و بر گردن اُبى فرود آورد. اين ضربت اعجازگونه پيامبر بانگى سخت از او برآورد. ياران اُبى گفتند: اثر اين خراش نه جاى آن همه فرياد است. اُبى گفت: اگر اين ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آيد، تحمل نتوانند كرد؛ زيرا سخن او حق است كه گفت: من به خواست خدا، اُبى را خواهم كشت. وى پس از آن در راه مكه بر اثر همان ضربت به هلاكت رسيد<ref>المغازى، ج 1، ص‌ 251‌ـ‌252؛ السيرة النبويه، ج ‌3، ص‌ 84.</ref> و بدين طريق به نفرين پيامبر، گرفتار سخت‌ترين عذاب الهى شد.<ref>مسند احمد، ج‌ 1، ص‌ 688.</ref> از رسول ‌خدا صلى الله عليه و آله نقل است كه سخت‌ترين عذاب‌ها در قيامت، از آنِ كسى ‌است كه پيامبرى را كشته باشد يا پيامبرى او را بكشد.<ref>الحيوان، ج‌ 4، ص‌ 161.</ref>
+
شمار آیاتى که مفسران، در ذیل آن‌ها از اُبى بن خلف یاد ‌کرده‌اند، بسیار است. در این آیات اُبَى گاه سبب انحصارى نزول آیه و گاه یکى از افراد آن است. گاهى نیز از باب تطبیق و ذکر مصداق، از او سخنى به ‌میان آمده است. این آیات عبارت‌اند از:
 
 
'''اُبى ‌بن خلف در شأن نزول:'''
 
 
 
شمار آياتى كه مفسران، در ذيل آن‌ها از اُبى ياد ‌كرده‌اند، بسيار است. در اين آيات اُبَى گاه سبب انحصارى نزول آيه و گاه يكى از افراد آن است. گاهى نيز از باب تطبيق و ذكر مصداق، از او سخنى به ‌ميان آمده است. اين آيات عبارت‌اند از:
 
 
   
 
   
# «اَولَم يَرَالاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِيمٌ مُبين؛ آيا انسان نمى‌داند كه ما او را از نطفه‌اى آفريديم و ناگاه او دشمنى آشكار است». ([[سوره يس]]/36،77) بسيارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشركان نزد [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله آمده، با او محاجه كردند. در اين ميان اُبى در ‌حالى‌ كه استخوانى پوسيده را با فشار دست خرد مى‌كرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آيا خداوند اين استخوان پوسيده را زنده خواهد كرد؟ پيامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند اين استخوان را زنده خواهد كرد؛ چنان‌كه تو را هم مى‌ميراند و زنده مى‌كند و به آتش جهنم درمى‌آورد.<ref>جامع‌البيان، مج‌ 12، ج‌ 23، ص‌ 38.</ref> پس از اين، آيه ‌پيشين نازل شد. درباره آيات 4 [[سوره نحل]]/16<ref>تفسير قرطبى، ج ‌10، ص‌ 46.</ref>؛ 66 [[سوره مريم]]/19<ref>مجمع البيان، ج‌ ص‌ 808.</ref>؛ 10 [[سوره سجده]]/32<ref>غررالتبيان، ص‌ 413.</ref>؛ 49 [[سوره اسراء]]/17<ref> تفسير عياشى، ج‌ ص‌ 296.</ref> نيز همين روايت را آورده‌اند.
+
#{{متن قرآن|«اَولَم یرَ الاِنسانُ اَنّا خَلَقناهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِیمٌ مُبین»}}؛ آیا انسان نمى‌داند که ما او را از نطفه‌اى آفریدیم و ناگاه او دشمنى آشکار است. ([[سوره یس]]، ۷۷) بسیارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشرکان نزد [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله آمده، با او محاجّه کردند. در این میان اُبى در ‌حالى‌ که استخوانى پوسیده را با فشار دست خرد مى‌کرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد کرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند این استخوان را زنده خواهد کرد؛ چنان‌که تو را هم مى‌میراند و زنده مى‌کند و به آتش [[جهنم]] درمى‌آورد.<ref>جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۳، ص‌ ۳۸.</ref> پس از این، آیه ‌فوق نازل شد. درباره آیات ۴ [[سوره نحل]]<ref>تفسیر قرطبى، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۶.</ref>؛ ۶۶ [[سوره مریم]]<ref>مجمع البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۸۰۸.</ref>؛ ۱۰ [[سوره سجده]]<ref>غررالتبیان، ص‌ ۴۱۳.</ref>؛ ۴۹ [[سوره اسراء]]<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۹۶.</ref> نیز همین روایت را آورده‌اند.
# «و ‌يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيهِ يَقولُ يلَيتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبيلا × يويلَتى لَيتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَليلاً‌...؛ و (به خاطرآور) روزى را كه ستمكار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گويد: اى كاش با رسول راهى برمى‌گزيدم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه‌كننده) را دوست نمى‌گرفتم‌..‌. ([[سوره فرقان]]/25، 27‌ـ‌28) گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبى ‌و «ظالم» عقبة ابن ‌ابى ‌معيط است<ref>جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 11.</ref> و آيه پس از آن‌كه عقبه به تحريك اُبى، [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قيامت بيان كرد؛<ref>اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ الدرالمنثور، ج‌ ص 251‌ـ‌253؛ مجمع‌البيان، ج ص 261.</ref> در نتيجه شايد از باب بيان مصداق گفته‌اند: آيه ‌67‌ [[سوره اعراف]]/7 كه از دشمنى برخى دوستان در قيامت حكايت مى‌كند و آيه‌ 24 [[سوره زمر]]/39 كه حاكى از به ‌صورت در افتادن كسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.<ref>غررالتبيان، ص‌ 446.</ref>
+
#{{متن قرآن|«و ‌یومَ یعَضُّ الظّالِمُ عَلى یدَیهِ یقولُ یالَیتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا * یاویلَتى لَیتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَلیلاً‌...»}}؛ و روزى را که ستمکار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گوید: اى کاش با رسول راهى برمى‌گزیدم! اى واى بر من! کاش فلان (شخص گمراه‌کننده) را دوست نمى‌گرفتم‌..‌. ([[سوره فرقان]]، ۲۷‌ـ‌۲۸) گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبىّ ‌و «ظالم» عقبة ابن ‌ابى ‌معیط است<ref>جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۱.</ref> و آیه پس از آن‌که عقبه به تحریک اُبىّ، [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قیامت بیان کرد؛<ref>اسباب‌النزول، ص‌ ۲۷۹؛ الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص ۲۵۱‌ـ‌۲۵۳؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۲۶۱.</ref> در نتیجه شاید از باب بیان مصداق گفته‌اند: آیه ‌۶۷‌ [[سوره اعراف]] که از دشمنى برخى دوستان در قیامت حکایت مى‌کند و آیه‌ ۲۴ [[سوره زمر]] که حاکى از به ‌صورت در افتادن کسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.<ref>غررالتبیان، ص‌ ۴۴۶.</ref>
# در آغاز بعثت، سران شرك از ‌جمله اُبى، نزد ابوطالب آمده خواستار خوددارى [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله از دعوت شدند؛<ref> مجمع‌البيان، ج‌ ص‌ 725‌ـ‌726.</ref> اما با نااميدى و شگفتى باز‌گشتند و خويشتن را به پاى‌دارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در اين باره، آيات 5‌ـ‌6 [[سوره ص]]/38 فرود آمد: «اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلهـًا وحِدًا اِنَّ هذا لَشَىءٌ عُجاب × وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلى ءالِهَتِكُم اِنَّ هذا لَشَىءٌ يُراد؛ آيا او به جاى اين همه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين به ‌راستى چيزى شگفت است! سركردگان آنان روان شدند و (گفتند) برويد و بر خدايان خويش ايستادگى كنيد كه اين امر به راستى هدف است».
+
#در آغاز [[بعثت]]، سران شرک از ‌جمله اُبىّ، نزد [[ابوطالب]] آمده خواستار خوددارى [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله از دعوت شدند؛<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.</ref> اما با ناامیدى باز‌گشتند و خویشتن را به پایدارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در این باره، آیات ۵‌ـ‌۶ [[سوره ص]] فرود آمد: {{متن قرآن|«اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلهـًا واحِدًا اِنَّ هذا لَشَىءٌ عُجاب * وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلى ءالِهَتِکم اِنَّ هذا لَشَىءٌ یُراد»}}؛ آیا او به جاى این همه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این به ‌راستى چیزى شگفت است! سرکردگان آنان روان شدند و (گفتند) بروید و بر خدایان خویش ایستادگى کنید که این امر به راستى هدف است.
# در جنگ بدر 12 تن از سران شرك از ‌جمله اُبى، تأمين غذاى سپاه را بر عهده داشتند<ref>روض الجنان، ج‌ ص‌ 113.</ref> كه خداوند با نزول آيه‌ 36 [[سوره انفال]]/8 ‌اين بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مايه حسرت آنان اعلام كرد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا يُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَيهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبونَ‌...». قرطبى، نزول آيه‌ 1 [[سوره محمد]]/47 را به نقل از ابن ‌عباس، در همين باره‌ دانسته است.<ref>تفسير قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 148.</ref>
+
#در [[جنگ بدر]] ۱۲ تن از سران شرک از ‌جمله اُبىّ، تأمین غذاى سپاه را بر عهده داشتند<ref>روض الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۱۳.</ref> که خداوند با نزول آیه‌ ۳۶ [[سوره انفال]] ‌این بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مایه حسرت آنان اعلام کرد: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ کفَروا ینفِقونَ اَموالَهُم لِیصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَینفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبونَ‌...»}}. قرطبى، نزول آیه‌ ۱ [[سوره محمد]] را به نقل از [[عبدالله بن عباس|ابن ‌عباس]]، در همین باره‌ دانسته است.<ref>تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۴۸.</ref>
# «فَلَم تَقتُلوهُم ولكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم و ما رَمَيتَ اِذ رَمَيتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى؛ شما آنان را نكشتيد؛ بلكه خداوند آنان را كشت و تو تير نيفكندى؛ بلكه خدا انداخت..‌. ([[سوره انفال]]/8، 17) بنا به نقلى آيه درباره قتل ‌اُبى بدست [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله فرود آمده است؛<ref>المغازى، ج‌ ص‌ 250؛ اسباب النزول، ص‌ 192؛ جامع البيان، مج‌ ج 10، ص‌ 272.</ref> هر چند قول مشهور سبب ‌نزول آيه را به روى دادى در [[جنگ بدر]] نسبت مى‌دهد.<ref>تفسير قرطبى، ج ص 244؛ روض‌الجنان، ج‌ ص‌ 86.</ref>
+
#{{متن قرآن|«فَلَم تَقتُلوهُم ولکنَّ اللّهَ قَتَلَهُم و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکنَّ اللّهَ رَمى»}}؛ شما آنان را نکشتید؛ بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندى؛ بلکه خدا انداخت..‌. ([[سوره انفال]]، ۱۷) بنا به نقلى آیه درباره قتل ‌اُبىّ بدست [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله فرود آمده است؛<ref>المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۰؛ اسباب النزول، ص‌ ۱۹۲؛ جامع البیان، مج‌ ۶، ج ۱۰، ص‌ ۲۷۲.</ref> هر چند قول مشهور [[اسباب نزول|سبب ‌نزول]] آیه را به رویدادى در [[جنگ بدر]] نسبت مى‌دهد.<ref>تفسیر قرطبى، ج ۷، ص ۲۴۴؛ روض‌الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۸۶.</ref>
# «ياَيُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَريم؛‌ اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فريفت؟» ([[سوره انفطار]]/82، 6) «ياَيُّهَا الاِنسنُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدحـًا فَمُلقيه؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى كرد». ([[سوره انشقاق]]/84، 6) «فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَكرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَيَقولُ رَبّى اَكرَمَن؛ اما انسان، هنگامى‌ كه پروردگارش او را براى آزمايش اكرام مى‌كند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است». ([[سوره فجر]]/89، 15) گرچه مراد از انسان در آيات پيش ‌گفته را معناى عام آن دانسته‌اند،<ref>تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.</ref> قرطبى بنا به نقلى مى‌گويد: آن‌كه به پروردگار خويش فريفته شد و رنج بيهوده كشيد و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.</ref> شايد اين موارد نيز از باب ذكر مصداق باشد.
+
#{{متن قرآن|«یااَیهَا الاِنسانُ ما غَرَّک بِرَبِّک الکریم»}}؛‌ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فریفت؟ ([[سوره انفطار]]، ۶) {{متن قرآن|«یااَیهَا الاِنسانُ اِنَّک کادِحٌ اِلى رَبِّک کدحـًا فَمُلاقیه»}}؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى کرد. ([[سوره انشقاق]]، ۶) {{متن قرآن|«فَاَمَّا الاِنسانُ اِذا مَا ابتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیقولُ رَبّى اَکرَمَن»}}؛ اما انسان، هنگامى‌ که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام مى‌کند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. ([[سوره فجر]]، ۱۵) گرچه مراد از انسان در آیات مذکور را معناى عام آن دانسته‌اند،<ref>تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۱ و ۱۷۸ و ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۵.</ref> قرطبى بنا به نقلى مى‌گوید: آن‌که به پروردگار خویش فریفته شد و رنج بیهوده کشید و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۱ و ۱۷۸ و ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۵.</ref> شاید این موارد نیز از باب ذکر مصداق باشد.
# به نقلى گفته‌اند: آيات ذيل درباره اُبى نازل شده كه از روى نادانى به مجادله با [[وحى]] برخاسته بود:<ref>مجمع‌البيان، ج‌ ص‌ 737؛ مبهمات القرآن، ج‌ ص‌ 231؛ غررالتبيان، ص‌ 412.</ref> «...و كانَ الاِنسنُ اَكثَرَ شَىء جَدَلا؛ ...و انسان، بيش از همه چيز در ستيز و چون و چراست». ([[سوره كهف]]/18، 54) «وَ‌مِنَ النّاسِ مَن يُجدِلُ فِى‌اللّهِ بِغَيرِ عِلم...؛ و ‌گروهى از مردم بدون هيچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خيزند‌... ([[سوره حج]]/22، 3 و [[سوره لقمان]]/31، 20) اگرچه روايات ترتيب نزولِ سوره حج را پس از [[سوره نور]]<ref>التمهيد، ج‌ ص‌ 139.</ref> يعنى بعد از غزوه اُحد و مرگ اُبى مى‌دانند، الميزان با توجه به سياق آيات سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛<ref>الميزان، ج‌ 14، ص‌ 338.</ref> بنابراين مى‌تواند درباره اُبى باشد.
+
#به نقلى گفته‌اند: آیات ذیل درباره اُبى نازل شده که از روى نادانى به مجادله با [[وحى]] برخاسته بود:<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۷۳۷؛ مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۲۳۱؛ غررالتبیان، ص‌ ۴۱۲.</ref> {{متن قرآن|«...و کانَ الاِنسانُ اَکثَرَ شَىء جَدَلا»}}؛ ...و انسان، بیش از همه چیز در ستیز و چون و چراست. ([[سوره کهف]]، ۵۴) {{متن قرآن|«وَ‌مِنَ النّاسِ مَن یجادِلُ فِى‌اللّهِ بِغَیرِ عِلم...»}}؛ و ‌گروهى از مردم بدون هیچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خیزند‌... ([[سوره حج]]، ۳ و [[سوره لقمان]]، ۲۰). اگرچه روایات، [[ترتیب نزول سوره ها|ترتیب نزولِ]] سوره حج را پس از [[سوره نور]]<ref>التمهید، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۹.</ref> یعنى بعد از [[غزوه احد|غزوه اُحد]] و مرگ اُبىّ مى‌دانند، اما صاحب [[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان]] با توجه به [[سیاق آیات|سیاق آیات]] سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛<ref>المیزان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۳۸.</ref> بنابراین مى‌تواند درباره اُبىّ باشد.
# گفته‌اند: گروهى از سران شرك، از ‌جمله اُبى گرد هم آمده، به تلاوتِ قرآن پيامبر صلى الله عليه و آله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌كه اثرى بر دل‌هاى ايشان بگذارد، هر يك درباره قرآن سخنى به باطل راندند كه آيه 25 [[سوره انعام]]/6 پرده از ‌اين راز برگرفت: «و ‌مِنهُم مَن يَستَمِعُ اِلَيكَ و جَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَكِنَّةً اَن يَفقَهوهُ و فى ءاذانِهِم وقرًا...؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و(لى) بر دل‌هايشان پرده‌ها افكنده‌ايم تا آن را نفهمند و در گوش‌هايشان سنگينى قرار داده‌ايم‌...<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ ص‌ 326.</ref>
+
#گفته‌اند: گروهى از سران شرک، از ‌جمله اُبىّ گرد هم آمده، به [[تلاوت قرآن]] پیامبر صلى الله علیه و آله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌که اثرى بر دل‌هاى ایشان بگذارد، هر یک درباره [[قرآن]] سخنى به باطل راندند که آیه ۲۵ [[سوره انعام]] پرده از ‌این راز برگرفت: {{متن قرآن|«و ‌مِنهُم مَن یستَمِعُ اِلَیک و جَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَکنَّةً اَن یفقَهوهُ و فى ءاذانِهِم وقرًا...»}}؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و(لى) بر دل‌هایشان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند و در گوش‌هایشان سنگینى قرار داده‌ایم‌...<ref> کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶.</ref>
# برخى اُبى را از ‌جمله استهزاكنندگان مى‌دانند كه آيه‌ 95 [[سوره حجر]]/15 درباره آن‌ها نازل شده است:<ref>مبهمات القرآن، ج‌ ص‌ 96.</ref> «اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين؛ ما شر استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد».
+
#برخى اُبى را از ‌جمله استهزاکنندگان مى‌دانند که آیه‌ ۹۵ [[سوره حجر]] درباره آن‌ها نازل شده است:<ref>مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۹۶.</ref> {{متن قرآن|«اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین»}}؛ ما شر استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.
# برخى از مفسران اُبى را از مصاديق «اَمّا مَنِ ‌استَغنى» در آيه‌ 5 [[سوره عبس]]/80 دانسته‌اند كه [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله به اسلام آن‌ها اميد داشت؛ در نتيجه به گفتگو با آنان پرداخت و آيات نخست اين سوره در اين باره فرود آمده است.<ref>مجمع‌البيان، ج 10، ص‌ 663.</ref>
+
#برخى از مفسران اُبىّ را از مصادیق {{متن قرآن|«اَمّا مَنِ ‌استَغنى»}} در آیه‌ ۵ [[سوره عبس]] دانسته‌اند که [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله به [[اسلام]] آن‌ها امید داشت؛ در نتیجه به گفتگو با آنان پرداخت و آیات نخست این سوره در این باره فرود آمده است.<ref>مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص‌ ۶۶۳.</ref>
# «و ‌اِذ يَمكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَروا لِيُثبِتوكَ اَو يَقتُلوكَ اَو يُخرِجوكَ و يَمكُرونَ و يَمكُرُاللّهُ واللّهُ خَيرُ المكِرين؛ (و به ياد آر) هنگامى (را) كه كافران نقشه مى‌كشيدند تو را به زندان افكنند يا به قتل برسانند يا (از مكه) خارج سازند و آنان چاره مى‌انديشيدند و خداوند هم تدبير مى‌كرد و خدا بهترين چاره‌جويان و تدبيركنندگان است». ([[سوره انفال]]/8،30) وقتى سران شرك در دارالندوه گرد آمدند تا در كار پيامبر صلى الله عليه وآله)چاره‌اى بينديشند، اُبى يكى از آنان بود كه به همراه برادرش اُميه و عاص بن وائل، پيشنهاد حبس [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله را ارائه ‌دادند.<ref>الطبقات، ج‌ ص‌ 176؛ مناقب، ج ص‌ 233.</ref> عبارت «لِيُثبِتوكَ» در آيه به آن اشاره ‌دارد.<ref>مجمع‌البيان، ج‌ ص‌ 826؛ روض‌الجنان، ج‌ ص‌ 101‌ـ‌103؛ جامع‌البيان، مج ج 10، ص 302.</ref>
+
#{{متن قرآن|«و ‌اِذ یمکرُ بِک الَّذینَ کفَروا لِیثبِتوک اَو یقتُلوک اَو یُخرِجوک و یمکرونَ و یمکرُاللّهُ واللّهُ خَیرُ الماکرین»}}؛ (و به یاد آر) هنگامى را که کافران نقشه مى‌کشیدند تو را به زندان افکنند یا به قتل برسانند یا (از مکه) خارج سازند و آنان چاره مى‌اندیشیدند و خداوند هم تدبیر مى‌کرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیرکنندگان است. ([[سوره انفال]]، ۳۰) وقتى سران شرک در [[دارالندوه]] گرد آمدند تا در کار پیامبر صلى الله علیه وآله چاره‌اى بیندیشند، اُبىّ یکى از آنان بود که به همراه برادرش اُمیه و [[عاص بن وائل]]، پیشنهاد حبس [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله را ارائه ‌دادند.<ref>الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶؛ مناقب، ج ۱، ص‌ ۲۳۳.</ref> عبارت «لِیثبِتوک» در آیه به آن اشاره ‌دارد.<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ جامع‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۳۰۲.</ref>
# «اِنّا اَنذَرنكُم عَذابـًا قَريبـًا يَومَ يَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت يَداهُ و يَقولُ الكافِرُ يلَيتَنى كُنتُ تُربا؛ ما شما را از عذابى نزديك بيم داديم. روزى كه ‌انسان آنچه را از پيش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بيند و كافر مى‌گويد: اى كاش خاك بودم!» ([[سوره نبأ]]/78، 40) قرطبى ضمن بيان چند ديدگاه درباره اين آيه بنابر قولى مراد از «مرء» (مرد) را اُبى ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معيط دانسته‌ است.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 123.</ref>
+
#{{متن قرآن|«اِنّا اَنذَرناکم عَذابـًا قَریبـًا یومَ ینظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یداهُ و یقولُ الکافِرُ یالَیتَنى کنتُ تُرابا»}}؛ ما شما را از عذابى نزدیک بیم دادیم. روزى که ‌انسان آنچه را از پیش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بیند و کافر مى‌گوید: اى کاش خاک بودم!» ([[سوره نبأ]]، ۴۰) قرطبى ضمن بیان چند دیدگاه درباره این آیه بنابر قولى مراد از «مرء» (انسان) را اُبى ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معیط دانسته‌ است.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲۳.</ref>
# برخى بر اين عقيده‌اند كه خطاب، عتاب و تهديد قرآن در دو آيه ذيل، متوجه اُبى است؛<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 125؛ مبهمات القرآن، ج ص 731.</ref> اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گيرد: «فما يُكذِّبُكَ بَعدُ بِالدّين؛ پس چه چيز، تو را بعد (از اين همه ادله روشن) به تكذيب (روز) جزا وا مى‌دارد؟» ([[سوره تين]]/95، 7) «ويلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة؛ واى بر هر عيب‌جوى مسخره‌كننده‌اى.» ([[سوره همزه]]/104، 1)
+
#برخى بر این عقیده‌اند که خطاب، عتاب و تهدید قرآن در دو [[آیه|آیه]] ذیل، متوجه اُبىّ است؛<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۲۵؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۳۱.</ref> اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گیرد: {{متن قرآن|«فما یکذِّبُک بَعدُ بِالدّین»}}؛ پس چه چیز، تو را بعد (از این همه ادله روشن) به تکذیب (روز) جزا وا مى‌دارد؟» ([[سوره تین]]، ۷) {{متن قرآن|«ویلٌ لِکلِّ هُمَزَة لُمَزَة»}}؛ واى بر هر عیب‌جوى مسخره‌کننده‌اى. ([[سوره همزه]]، ۱)
# گفته‌اند: روزى اُبى و گروهى از مشركان در حال طواف بر گرد كعبه به پيامبر صلى الله عليه و آله پيشنهاد كردند كه هر يك از دو گروه، خدايان گروه ديگر را بپرستد كه در پاسخ آنان سوره كافرون نازل شد.<ref>الامالى، ص‌ 246‌ـ‌247.</ref>
+
#گفته‌اند: روزى اُبىّ و گروهى از مشرکان در حال [[طواف]] بر گرد [[کعبه]] به پیامبر صلى الله علیه و آله پیشنهاد کردند که هر یک از دو گروه، خدایان گروه دیگر را بپرستد که در پاسخ آنان [[سوره کافرون]] نازل شد.<ref>الامالى، ص‌ ۲۴۶‌ـ‌۲۴۷.</ref>
# سيوطى به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از كوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ [[وحى]] و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبى نزد پيامبر آمده، بهانه‌اى ديگر گرفتند. گويا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خويش ببينند.<ref>الدرالمنثور، ج‌ ص‌ 251.</ref> آيات 8‌ـ‌9 [[سوره انعام]]/6 به اين واقعه اشاره دارد: گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌كرديم، كار به پايان رسيده بود و مهلتى نمى‌يافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌داديم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آورديم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختيم: «و ‌قالوا لَولا اُنزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ و‌لَو‌اَنزَلنا مَلَكـًا لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لايُنظَرون × ولَو ‌جَعَلنهُ مَلَكـًا لَجَعَلنـهُ رَجُلاً و لَلَبسنا عَلَيهِم ما ‌يَلبِسون».
+
#[[جلال الدین سیوطی|سیوطى]] به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از کوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ [[وحى]] و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبىّ نزد پیامبر آمده، بهانه‌اى دیگر گرفتند. گویا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خویش ببینند.<ref>الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۲۵۱.</ref> آیات ۸‌ـ‌۹ [[سوره انعام]] به این واقعه اشاره دارد:{{متن قرآن|«و ‌قالوا لَولا اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَک و‌لَو‌ اَنزَلنا مَلَکـًا لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاینظَرون * ولَو ‌جَعَلناهُ مَلَکـًا لَجَعَلناهُ رَجُلاً و لَلَبسنا عَلَیهِم ما ‌یلبِسون»}}؛ گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌کردیم، کار به پایان رسیده بود و مهلتى نمى‌یافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌دادیم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختیم.
# خداوند در آيه 76 [[سوره نحل]]/16، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و كم‌خرد را آورده كه نه سخن كسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهميد<ref>مفردات، ص‌ 140‌ـ‌141، «بكم»؛ مجمع‌البيان، ج‌ ص‌ 578.</ref> و سربار ديگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است كه مراد از اين برده گنگ، اُبى ‌بن ‌خلف است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ ص‌ 578.</ref>
+
#خداوند در آیه ۷۶ [[سوره نحل]]، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و کم‌خرد را آورده که نه سخن کسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهمید<ref>مفردات، ص‌ ۱۴۰‌ـ‌۱۴۱، «بکم»؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷۸.</ref> و سربار دیگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است که مراد از این برده گنگ، اُبى ‌بن ‌خلف است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷۸.</ref>
# بر اساس روايتى كه قرطبى و بلنسى نقل كرده‌اند، اُبى، روزى همراه تنى چند از مشركان نزد [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله آمده، با استناد به آفرينش تدريجى انسان‌ها بر سخن پيامبر كه مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را يك‌باره برمى‌انگيزد، خُرده گرفت كه در پاسخ آنان، آيه‌ 28 [[سوره لقمان]]/31 فرود آمد:<ref> تفسير قرطبى، ج 14، ص‌ 52؛ مبهمات‌القرآن، ج ص 331.</ref> «ما خَلقُكُم و لا‌بَعثُكُم اِلاّ كَنَفس وحِدَة اِنَّ اللّهَ سَميعٌ بَصيرٌ؛ آفرينش و برانگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در [[قيامت]]) همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بينا است».
+
#بر اساس روایتى که قرطبى و بلنسى نقل کرده‌اند، اُبىّ، روزى همراه تنى چند از مشرکان نزد [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله آمده، با استناد به آفرینش تدریجى انسان‌ها بر سخن پیامبر که مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را یک‌باره برمى‌انگیزد، خُرده گرفت که در پاسخ آنان، آیه‌ ۲۸ [[سوره لقمان]] فرود آمد:<ref> تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص‌ ۵۲؛ مبهمات‌القرآن، ج ۲، ص ۳۳۱.</ref> {{متن قرآن|«ما خَلقُکم و لا‌بَعثُکم اِلاّ کنَفس واحِدَة اِنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ»}}؛ آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در [[قیامت]]) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است.
# «ياَيُّهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللّهَ و لاتُطِعِ الكفُرينَ والمُنـفِقينَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَليمـًا حَكيما؛ اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان فرمان مبر كه خداوند، عالم و حكيم است». ([[سوره احزاب]]/33،1) بلنسى به نقل از ابن ‌جريج مراد از كافران را در آيه اُبى دانسته است؛<ref> مبهمات القرآن، ج‌ ص‌ 337.</ref> اما طبرسى آيه را مربوط به زمانى پس از واقعه اُحد مى‌داند<ref>[[مجمع‌البيان]]، ج‌ ص‌ 526.</ref> كه گويا اين سخن صحيح‌تر است.
+
#{{متن قرآن|«یااَیهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللّهَ و لاتُطِعِ الکافرینَ والمُنافِقینَ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمـًا حَکیما»}}؛ اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان فرمان مبر که خداوند، عالم و حکیم است». ([[سوره احزاب]]، ۱) بلنسى به نقل از ابن ‌جریج مراد از کافران را در آیه اُبىّ دانسته است؛<ref> مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۳۳۷.</ref> اما [[شیخ طبرسی|طبرسى]] آیه را مربوط به زمانى پس از واقعه [[غزوه احد|اُحد]] مى‌داند<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۵۲۶.</ref> که گویا این سخن صحیح‌تر است.
 
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
تقى صادقى، دائرة االمعارف قرآن کریم، جلد صفحه 65-71.
+
*دائرة االمعارف قرآن کریم، تقى صادقى، جلد ۲، صفحه ۶۵-۷۱.
 
 
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۶

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اُبَىّ ‌بن خَلَف ‌بن وهب‌» (م، ۳ ق)، از اشراف قبیله قریش و از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بود. او توسط پیامبر اکرم در جنگ اُحد مضروب شد و بر اثر همان ضربه‌ به هلاکت رسید. نام اُبىّ ‌بن خلف در شأن نزول آیات متعددی از قرآن کریم به چشم می‌خورد.

زندگی‌نامه

ابوعامر اُبىّ ‌بن خلف ‌بن وهب‌، از اشراف قریش (تیره بنى‌جمح) در جاهلیت بود[۱]. او از دلیران عرب بود؛ چنان‌ که عمرو بن عاص در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن ولید بن مغیره مى‌گوید: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبى دلیرى را.[۲]

آنچه در زندگانى اُبى دیده مى‌شود، سراسر تکبر و سرکشى است. امام على علیه‌السلام در احتجاج با دانشمندى یهودى، اُبى را از فرعون‌هایى مى‌شمارد که پیامبر صلى الله علیه و آله به ‌سوى آنان برانگیخته شده است.[۳]

به روایتى، سبب پیدایش پیمانِ جوانمردان (حلف ‌الفضول) که رسول خدا صلی الله علیه و آله حتى پس از اسلام بدان مباهات مى‌کرد،[۴] ستم اُبىّ در معامله با «قیس ‌بن ‌شیبه» یا «لمیس ‌بن ‌سعد» بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است.[۵] همچنین آورده‌اند: وقتى امیه یکى از بردگانش را شکنجه مى‌کرد، اُبى مى‌گفت: عذابش را افزون ‌کن.[۶]

دشمنی با رسول خدا

اُبىّ ‌بن خلف ‌بن وهب‌ و برادرش امیة بن خلف، در دشمنى با پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان، گوى سبقت از دیگران مى‌ربودند. کینه‌ورزى و دشمنى اُبى با رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله از ابتداى بعثت آشکار است. وى و گروهى از سران شرک به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ایستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله از دعوت به توحید شدند.[۷]

وى همچنین دیگران را از گرایش به اسلام بازمى‌داشت. آورده‌اند که «عقبة ابن ‌ابى‌معیط» دوستِ صمیمى اُبى که مراوده اندکى نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت،[۸] حضرت را به ضیافتى دعوت کرد؛ اما پیامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتین بر زبان جارى سازد و او نیز چنان کرد. وقتى اُبَى از این ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب کرد و عذرش نپذیرفت جز آن ‌که بر چهره پیامبر صلى الله علیه و آله آب دهان اَفکنَد.[۹] برخى گفته‌اند: او به این کار موفق نشد؛[۱۰] اما عده‌اى بر این باورند که عقبه براى جلب رضایت اُبى، خواسته او را برآورد و بسزاى ارتداد خویش، در نبرد بدر به فرمان پیامبر سر از کف بداد.[۱۱]

پس از نزول آیات اول سوره روم که از پیروزى روم بر ایران خبر مى‌داد، اُبى از سر ستیز با ابوبکر بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن، ابوبکر صد شتر ماده به چنگ آورد.[۱۲]

دشمنى اُبى با رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله بدان پایه بود که او را سرسخت‌ترین و آزاردهنده‌ترین دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛[۱۳] چنان‌که هرگاه در مکه به پیامبر مى‌رسید، مى‌گفت: اسبم را نیک پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بکشم.[۱۴]

وى در توطئه دارالندوه شرکت داشت[۱۵] و در پى آن در «لیلةالمبیت» کمر به قتل پیامبر بست.[۱۶] چون پیامبر مورد پذیرش مردم مدینه قرار گرفت، او و ابوسفیان ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر صلى الله علیه و آله دست بردارند.[۱۷] اُبى، جان و مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌کنندگان سپاه شرک در غزوه بدر بود.[۱۸]

او که بر کشتن پیامبر صلى الله علیه و آله سوگند یاد ‌کرده بود،[۱۹] وقتى در جنگ اُحد یاران رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را پراکنده دید، فریاد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگینانه به ‌سوى پیامبر تاخت و چون برخى اصحاب، خواستار رویارویى با حمله او شدند، پیامبر فرمان داد همه کنارى بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش انداخت و به ضربه ابىّ، به شهادت رسید. در این هنگام، پیامبر خدا عصاى نوک‌تیز حارث بن ‌زمعه را برداشت و بر گردن اُبىّ فرود آورد. این ضربت اعجازگونه پیامبر، بانگى سخت از او برآورد. یاران اُبىّ گفتند: اثر این خراش نه جاى آن همه فریاد است. اُبىّ گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند کرد؛ زیرا سخن او حق است که گفت: من به خواست خدا، اُبىّ را خواهم کشت. وى پس از آن در راه مکه بر اثر همان ضربت به هلاکت رسید[۲۰] و بدین طریق به نفرین پیامبر، گرفتار سخت‌ترین عذاب الهى شد.[۲۱] چنانکه از رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله نقل است که سخت‌ترین عذاب‌ها در قیامت، از آنِ کسى ‌است که پیامبرى را کشته باشد یا پیامبرى او را بکشد.[۲۲]

ابىّ ‌در شأن نزول آیات

شمار آیاتى که مفسران، در ذیل آن‌ها از اُبى بن خلف یاد ‌کرده‌اند، بسیار است. در این آیات اُبَى گاه سبب انحصارى نزول آیه و گاه یکى از افراد آن است. گاهى نیز از باب تطبیق و ذکر مصداق، از او سخنى به ‌میان آمده است. این آیات عبارت‌اند از:

  1. «اَولَم یرَ الاِنسانُ اَنّا خَلَقناهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِیمٌ مُبین»؛ آیا انسان نمى‌داند که ما او را از نطفه‌اى آفریدیم و ناگاه او دشمنى آشکار است. (سوره یس، ۷۷) بسیارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشرکان نزد رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله آمده، با او محاجّه کردند. در این میان اُبى در ‌حالى‌ که استخوانى پوسیده را با فشار دست خرد مى‌کرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد کرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند این استخوان را زنده خواهد کرد؛ چنان‌که تو را هم مى‌میراند و زنده مى‌کند و به آتش جهنم درمى‌آورد.[۲۳] پس از این، آیه ‌فوق نازل شد. درباره آیات ۴ سوره نحل[۲۴]؛ ۶۶ سوره مریم[۲۵]؛ ۱۰ سوره سجده[۲۶]؛ ۴۹ سوره اسراء[۲۷] نیز همین روایت را آورده‌اند.
  2. «و ‌یومَ یعَضُّ الظّالِمُ عَلى یدَیهِ یقولُ یالَیتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا * یاویلَتى لَیتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَلیلاً‌...»؛ و روزى را که ستمکار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گوید: اى کاش با رسول راهى برمى‌گزیدم! اى واى بر من! کاش فلان (شخص گمراه‌کننده) را دوست نمى‌گرفتم‌..‌. (سوره فرقان، ۲۷‌ـ‌۲۸) گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبىّ ‌و «ظالم» عقبة ابن ‌ابى ‌معیط است[۲۸] و آیه پس از آن‌که عقبه به تحریک اُبىّ، رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قیامت بیان کرد؛[۲۹] در نتیجه شاید از باب بیان مصداق گفته‌اند: آیه ‌۶۷‌ سوره اعراف که از دشمنى برخى دوستان در قیامت حکایت مى‌کند و آیه‌ ۲۴ سوره زمر که حاکى از به ‌صورت در افتادن کسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.[۳۰]
  3. در آغاز بعثت، سران شرک از ‌جمله اُبىّ، نزد ابوطالب آمده خواستار خوددارى رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله از دعوت شدند؛[۳۱] اما با ناامیدى باز‌گشتند و خویشتن را به پایدارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در این باره، آیات ۵‌ـ‌۶ سوره ص فرود آمد: «اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلهـًا واحِدًا اِنَّ هذا لَشَىءٌ عُجاب * وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلى ءالِهَتِکم اِنَّ هذا لَشَىءٌ یُراد»؛ آیا او به جاى این همه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این به ‌راستى چیزى شگفت است! سرکردگان آنان روان شدند و (گفتند) بروید و بر خدایان خویش ایستادگى کنید که این امر به راستى هدف است.
  4. در جنگ بدر ۱۲ تن از سران شرک از ‌جمله اُبىّ، تأمین غذاى سپاه را بر عهده داشتند[۳۲] که خداوند با نزول آیه‌ ۳۶ سوره انفال ‌این بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مایه حسرت آنان اعلام کرد: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا ینفِقونَ اَموالَهُم لِیصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَینفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبونَ‌...». قرطبى، نزول آیه‌ ۱ سوره محمد را به نقل از ابن ‌عباس، در همین باره‌ دانسته است.[۳۳]
  5. «فَلَم تَقتُلوهُم ولکنَّ اللّهَ قَتَلَهُم و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکنَّ اللّهَ رَمى»؛ شما آنان را نکشتید؛ بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندى؛ بلکه خدا انداخت..‌. (سوره انفال، ۱۷) بنا به نقلى آیه درباره قتل ‌اُبىّ بدست رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله فرود آمده است؛[۳۴] هر چند قول مشهور سبب ‌نزول آیه را به رویدادى در جنگ بدر نسبت مى‌دهد.[۳۵]
  6. «یااَیهَا الاِنسانُ ما غَرَّک بِرَبِّک الکریم»؛‌ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فریفت؟ (سوره انفطار، ۶) «یااَیهَا الاِنسانُ اِنَّک کادِحٌ اِلى رَبِّک کدحـًا فَمُلاقیه»؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى کرد. (سوره انشقاق، ۶) «فَاَمَّا الاِنسانُ اِذا مَا ابتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیقولُ رَبّى اَکرَمَن»؛ اما انسان، هنگامى‌ که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام مى‌کند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. (سوره فجر، ۱۵) گرچه مراد از انسان در آیات مذکور را معناى عام آن دانسته‌اند،[۳۶] قرطبى بنا به نقلى مى‌گوید: آن‌که به پروردگار خویش فریفته شد و رنج بیهوده کشید و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.[۳۷] شاید این موارد نیز از باب ذکر مصداق باشد.
  7. به نقلى گفته‌اند: آیات ذیل درباره اُبى نازل شده که از روى نادانى به مجادله با وحى برخاسته بود:[۳۸] «...و کانَ الاِنسانُ اَکثَرَ شَىء جَدَلا»؛ ...و انسان، بیش از همه چیز در ستیز و چون و چراست. (سوره کهف، ۵۴) «وَ‌مِنَ النّاسِ مَن یجادِلُ فِى‌اللّهِ بِغَیرِ عِلم...»؛ و ‌گروهى از مردم بدون هیچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خیزند‌... (سوره حج، ۳ و سوره لقمان، ۲۰). اگرچه روایات، ترتیب نزولِ سوره حج را پس از سوره نور[۳۹] یعنى بعد از غزوه اُحد و مرگ اُبىّ مى‌دانند، اما صاحب المیزان با توجه به سیاق آیات سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛[۴۰] بنابراین مى‌تواند درباره اُبىّ باشد.
  8. گفته‌اند: گروهى از سران شرک، از ‌جمله اُبىّ گرد هم آمده، به تلاوت قرآن پیامبر صلى الله علیه و آله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌که اثرى بر دل‌هاى ایشان بگذارد، هر یک درباره قرآن سخنى به باطل راندند که آیه ۲۵ سوره انعام پرده از ‌این راز برگرفت: «و ‌مِنهُم مَن یستَمِعُ اِلَیک و جَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَکنَّةً اَن یفقَهوهُ و فى ءاذانِهِم وقرًا...»؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و(لى) بر دل‌هایشان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند و در گوش‌هایشان سنگینى قرار داده‌ایم‌...[۴۱]
  9. برخى اُبى را از ‌جمله استهزاکنندگان مى‌دانند که آیه‌ ۹۵ سوره حجر درباره آن‌ها نازل شده است:[۴۲] «اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین»؛ ما شر استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.
  10. برخى از مفسران اُبىّ را از مصادیق «اَمّا مَنِ ‌استَغنى» در آیه‌ ۵ سوره عبس دانسته‌اند که رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله به اسلام آن‌ها امید داشت؛ در نتیجه به گفتگو با آنان پرداخت و آیات نخست این سوره در این باره فرود آمده است.[۴۳]
  11. «و ‌اِذ یمکرُ بِک الَّذینَ کفَروا لِیثبِتوک اَو یقتُلوک اَو یُخرِجوک و یمکرونَ و یمکرُاللّهُ واللّهُ خَیرُ الماکرین»؛ (و به یاد آر) هنگامى را که کافران نقشه مى‌کشیدند تو را به زندان افکنند یا به قتل برسانند یا (از مکه) خارج سازند و آنان چاره مى‌اندیشیدند و خداوند هم تدبیر مى‌کرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیرکنندگان است. (سوره انفال، ۳۰) وقتى سران شرک در دارالندوه گرد آمدند تا در کار پیامبر صلى الله علیه وآله چاره‌اى بیندیشند، اُبىّ یکى از آنان بود که به همراه برادرش اُمیه و عاص بن وائل، پیشنهاد حبس رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله را ارائه ‌دادند.[۴۴] عبارت «لِیثبِتوک» در آیه به آن اشاره ‌دارد.[۴۵]
  12. «اِنّا اَنذَرناکم عَذابـًا قَریبـًا یومَ ینظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یداهُ و یقولُ الکافِرُ یالَیتَنى کنتُ تُرابا»؛ ما شما را از عذابى نزدیک بیم دادیم. روزى که ‌انسان آنچه را از پیش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بیند و کافر مى‌گوید: اى کاش خاک بودم!» (سوره نبأ، ۴۰) قرطبى ضمن بیان چند دیدگاه درباره این آیه بنابر قولى مراد از «مرء» (انسان) را اُبى ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معیط دانسته‌ است.[۴۶]
  13. برخى بر این عقیده‌اند که خطاب، عتاب و تهدید قرآن در دو آیه ذیل، متوجه اُبىّ است؛[۴۷] اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گیرد: «فما یکذِّبُک بَعدُ بِالدّین»؛ پس چه چیز، تو را بعد (از این همه ادله روشن) به تکذیب (روز) جزا وا مى‌دارد؟» (سوره تین، ۷) «ویلٌ لِکلِّ هُمَزَة لُمَزَة»؛ واى بر هر عیب‌جوى مسخره‌کننده‌اى. (سوره همزه، ۱)
  14. گفته‌اند: روزى اُبىّ و گروهى از مشرکان در حال طواف بر گرد کعبه به پیامبر صلى الله علیه و آله پیشنهاد کردند که هر یک از دو گروه، خدایان گروه دیگر را بپرستد که در پاسخ آنان سوره کافرون نازل شد.[۴۸]
  15. سیوطى به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از کوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ وحى و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبىّ نزد پیامبر آمده، بهانه‌اى دیگر گرفتند. گویا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خویش ببینند.[۴۹] آیات ۸‌ـ‌۹ سوره انعام به این واقعه اشاره دارد:«و ‌قالوا لَولا اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَک و‌لَو‌ اَنزَلنا مَلَکـًا لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاینظَرون * ولَو ‌جَعَلناهُ مَلَکـًا لَجَعَلناهُ رَجُلاً و لَلَبسنا عَلَیهِم ما ‌یلبِسون»؛ گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌کردیم، کار به پایان رسیده بود و مهلتى نمى‌یافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌دادیم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختیم.
  16. خداوند در آیه ۷۶ سوره نحل، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و کم‌خرد را آورده که نه سخن کسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهمید[۵۰] و سربار دیگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است که مراد از این برده گنگ، اُبى ‌بن ‌خلف است.[۵۱]
  17. بر اساس روایتى که قرطبى و بلنسى نقل کرده‌اند، اُبىّ، روزى همراه تنى چند از مشرکان نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده، با استناد به آفرینش تدریجى انسان‌ها بر سخن پیامبر که مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را یک‌باره برمى‌انگیزد، خُرده گرفت که در پاسخ آنان، آیه‌ ۲۸ سوره لقمان فرود آمد:[۵۲] «ما خَلقُکم و لا‌بَعثُکم اِلاّ کنَفس واحِدَة اِنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ»؛ آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است.
  18. «یااَیهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللّهَ و لاتُطِعِ الکافرینَ والمُنافِقینَ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمـًا حَکیما»؛ اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان فرمان مبر که خداوند، عالم و حکیم است». (سوره احزاب، ۱) بلنسى به نقل از ابن ‌جریج مراد از کافران را در آیه اُبىّ دانسته است؛[۵۳] اما طبرسى آیه را مربوط به زمانى پس از واقعه اُحد مى‌داند[۵۴] که گویا این سخن صحیح‌تر است.

پانویس

  1. السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱.
  2. الاغانى، ج‌ ۱۸، ص‌ ۱۲۹.
  3. الاحتجاج، ج‌ ۱، ص‌ ۵۱۱.
  4. الاغانى، ج ۱۷، ص‌ ۲۸۹.
  5. همان، ص‌ ۲۸۸‌ـ‌۲۹۹.
  6. اسدالغابه، ج‌ ۶، ص‌ ۲۴۱.
  7. غررالتبیان، ص‌ ۴۴۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.
  8. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱.
  9. اسباب‌النزول، ص‌ ۲۷۹؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۱؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص‌ ۲۵۱ و ۲۵۳.
  10. الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۱.
  11. مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۱؛ الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۱.
  12. تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۴؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۱۶۳.
  13. انساب الاشراف، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۵۱؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۵.
  14. المنمق، ص‌ ۴۰۸.
  15. مناقب، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۳.
  16. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶.
  17. المحبر، ص‌ ۲۷۱.
  18. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۳۲؛ المنمق، ص‌ ۳۸۹.
  19. دلائل النبوه، ج ۱، ص ۴۸۳؛ المعارف، ص‌ ۴۷۲.
  20. المغازى، ج ۱، ص‌ ۲۵۱‌ـ‌۲۵۲؛ السیرة النبویه، ج ‌۳، ص‌ ۸۴.
  21. مسند احمد، ج‌ ۱، ص‌ ۶۸۸.
  22. الحیوان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۶۱.
  23. جامع‌البیان، مج‌ ۱۲، ج‌ ۲۳، ص‌ ۳۸.
  24. تفسیر قرطبى، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۶.
  25. مجمع البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۸۰۸.
  26. غررالتبیان، ص‌ ۴۱۳.
  27. تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۹۶.
  28. جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۱.
  29. اسباب‌النزول، ص‌ ۲۷۹؛ الدرالمنثور، ج‌ ۶، ص ۲۵۱‌ـ‌۲۵۳؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۲۶۱.
  30. غررالتبیان، ص‌ ۴۴۶.
  31. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۷۲۵‌ـ‌۷۲۶.
  32. روض الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۱۳.
  33. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۴۸.
  34. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۰؛ اسباب النزول، ص‌ ۱۹۲؛ جامع البیان، مج‌ ۶، ج ۱۰، ص‌ ۲۷۲.
  35. تفسیر قرطبى، ج ۷، ص ۲۴۴؛ روض‌الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۸۶.
  36. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۱ و ۱۷۸ و ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۵.
  37. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۱ و ۱۷۸ و ج‌ ۲۰، ص‌ ۳۵.
  38. مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۷۳۷؛ مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۲۳۱؛ غررالتبیان، ص‌ ۴۱۲.
  39. التمهید، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۹.
  40. المیزان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۳۸.
  41. کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶.
  42. مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۹۶.
  43. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص‌ ۶۶۳.
  44. الطبقات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶؛ مناقب، ج ۱، ص‌ ۲۳۳.
  45. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ جامع‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۳۰۲.
  46. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲۳.
  47. تفسیر قرطبى، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۲۵؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۳۱.
  48. الامالى، ص‌ ۲۴۶‌ـ‌۲۴۷.
  49. الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۲۵۱.
  50. مفردات، ص‌ ۱۴۰‌ـ‌۱۴۱، «بکم»؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷۸.
  51. مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷۸.
  52. تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص‌ ۵۲؛ مبهمات‌القرآن، ج ۲، ص ۳۳۱.
  53. مبهمات القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۳۳۷.
  54. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۵۲۶.

منابع

  • دائرة االمعارف قرآن کریم، تقى صادقى، جلد ۲، صفحه ۶۵-۷۱.