منابع و پی نوشتهای متوسط
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابودرداء انصاری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (پروژه5: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
 
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
 +
'''«ابودرداء انصارى»''' (م، ۳۲ ق)، [[صحابی|صحابى]] عالم [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله و از گردآورندگان و معلمان [[قرآن]] در صدر اسلام است. او پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]]، در زمان [[عمر بن خطاب|عمر]] براى آموزش قرآن و معارف دینى به [[شام]] رفت و سپس به مقام [[قضاوت]] آنجا گمارده شد. بعضى مفسران از ابودرداء در [[شأن نزول]] برخى آیات قرآن کریم نام برده‌اند.
  
عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس‌ بن ‌عایشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان [[قرآن]] و صحابى پیامبر.
+
==زندگی‌نامه==
  
==زندگی نامه==
+
«ابودرداء عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس خزرجى‌» آخرین فرد از خانواده خویش<ref>الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.</ref> یا آخرین شخص از [[انصار]]<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۵.</ref> است که پس از [[جنگ بدر]] به [[اسلام]] گروید.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه که با او در [[جاهلیت]] عقد برادرى داشت<ref>الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.</ref> (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۶.</ref> در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شکست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه کرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.<ref> همان، ص‌ ۱۰۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴۰.</ref>
  
وى واپسین فرد از خانواده خویش<ref>الطبقات، ج‌ ص‌ 274.</ref> یا واپسین شخص از انصار<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 105.</ref> است كه در [[جنگ بدر]] به اسلام گروید.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه كه با او در جاهلیت عقد برادرى داشت<ref>الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 106.</ref> در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.<ref> همان، ص‌ 105؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 340.</ref>
+
او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از میان تجارت و [[عبادت]]، عبادت را برگزید.<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵؛ تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵.</ref> [[زهد]] ورزى افراطى او و ترک همه لذت‌هاى مادى که به شکایت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعایت [[اعتدال]] در امور زندگى انجامید،<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۱۵.</ref> تجلى چنین دگرگونى است، تا آن‌جا که مى‌گوید: دنیا سراى تاریکى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۳۰۰.</ref>
  
او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275؛ تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 25.</ref> زهدورزى افراطى او و ترك همه لذت‌هاى مادى كه به شكایت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 115.</ref> تجلى چنین دگرگونى است تا آن‌جا كه مى‌گوید: دنیا سراى تاریكى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص ‌300.</ref>
+
شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت که فرمود: «إنّ فیک ‌جاهِلیّة» و او پرسید: جاهلیةُ کفر أو إسلام؟ و پیامبر فرمود: جاهلیة کفر.<ref> حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ ۶‌، ص‌ ۶۳۴‌.</ref>
  
شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فیك ‌جاهِلیّة و او پرسید: جاهلیةُ كفر أو إسلام و پیامبر فرمود: جاهلیة كفر.<ref> حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ 6‌، ص‌ 634‌.</ref>
+
ابودرداء جز در [[جنگ بدر]]، در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.</ref> و با پایمردى خویش در [[جنگ اُحد]]، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۳.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در [[جنگ خندق]] دانسته‌اند.<ref> اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.</ref>  
  
ابودرداء جز در بدر در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته<ref> الاستیعاب، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 253.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانسته‌اند.<ref> اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر كرد؛<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ص‌ 506‌؛ اسدالغابه، ج‌ ص‌ 307.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ص‌ 506‌.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالك نیز نقل شده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref>
+
در جریان مؤاخات (پیمان [[برادری|برادرى]])، پیامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر کرد؛<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌؛ اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالک نیز نقل شده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.</ref>
  
ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در نبرد یرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref> از حیات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نیست ولى در دوره عمر یكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ ص‌ 19.</ref> سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه كند<ref> الاستیعاب، ج‌ ص‌ 300.</ref> و هنگامى كه این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید...، در حالى كه اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است هر آینه با بى‌رغبتى آن را به یكدیگر وامى‌گذاشتند.<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 275.</ref> گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.<ref> الاستیعاب، ج‌ ص‌ 211.</ref>
+
ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در [[جنگ یرموک|جنگ یرموک]] و در محاصره [[دمشق]] حضور داشت.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.</ref> او در دوره [[عمر بن خطاب|عمر]] به فرمان او براى آموزش [[قرآن]] و معارف دینى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ ۲، ص‌ ۱۹.</ref> سپس (به نقلى) به مقام [[قضاوت]] آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه کند<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.</ref> و هنگامى که این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید، در حالى که اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است، با بى‌رغبتى آن را به یکدیگر وامى‌گذاشتند.<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.</ref> گویا از سوى [[عثمان]] نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.<ref> الاستیعاب، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱۱.</ref>
  
از ابودرداء جمله‌اى نقل شده كه اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حكایت دارد: لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه.<ref> تاریخ دمشق، ج 47، ص 105.</ref> شاید همین گرایش، وى را به سوى شام كشانده تا در آن‌جا سكنا گزیند.<ref> الاستیعاب، ج‌ ص ‌299.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)<ref> همان، ص‌ 300.</ref> و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.
+
از ابودرداء جمله‌اى نقل شده که اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و [[امویان]] حکایت دارد: «لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ [[معاویه]]».<ref> تاریخ دمشق، ج ۴۷، ص ۱۰۵.</ref> شاید همین گرایش، وى را به سوى [[شام]] کشانده تا در آن‌جا سکنا گزیند.<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۲۹۹.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)<ref> همان، ص‌ ۳۰۰.</ref> و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.
  
ابودرداء از روایت‌گران پیامبر است<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 275.</ref> و از زید بن ‌ثابت و عایشه، همسر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نیز [[حدیث]] نقل كرده است<ref> تهذیب الكمال، ج‌ 22، ص‌ 470.</ref> و افراد بسیارى چون انس ‌بن ‌مالك، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روایت كرده‌اند.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref>
+
ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر [[خلافت]] عثمان به سال ۳۱<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.</ref> یا ۳۲ هجرى در [[دمشق]] درگذشت و مقبره او در [[قبرستان باب الصغیر|باب الصغیر]] تا مدتها زایرانی داشت.<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۶.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت [[امام على]] علیه‌السلام پس از [[صفین]] وفات یافته است.<ref> الفتوح، ج‌ ۳، ص‌ ۶۱ـ۶۳‌.</ref>
  
در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد كه مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم كه داخل مسجد مى‌شد، در حالى كه همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مى‌كردند،<ref> تذكرة‌الحفاظ، ج ‌1، ص‌ 25.</ref> شنیدنى است. ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31<ref> الاستیعاب، ج‌ ص‌ 300.</ref> یا 32 هجرى در دمشق درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 276.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت على علیه‌السلام پس از صفین وفات یافته است.<ref> الفتوح، ج‌ ص‌ 61ـ63‌.</ref>
+
== جایگاه علمی ==
 +
ابودرداء یکی از معدود کسانی بود که در [[جمع قرآن|گردآوری قرآن]] شرکت داشتند.<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ۷۶.</ref> وی چنانکه گفته شد، یکى از سه نفرى است که بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر [[شام]]) و به فرمان [[عمر بن خطاب|عمر]]،‌ برای تعلیم [[قرآن]]، به شام رفت و در [[دمشق]] اقامت کرد،<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ۱۳/۷۳۱.</ref> چنانکه در حلقه قرائت او بیش از ۱۰۰۰ تن شرکت می کردند. او در سفری از شام به [[مدینه]]، مصحف شامیان را با مصاحف مدینه مقابله نمود.
 +
 
 +
ابودرداء [[احادیث]] فراوانی از [[رسول خدا]] (ص) روایت کرده است<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.</ref> و مجموعه قابل توجهی از این احادیث را می توان در [[مسند احمد بن حنبل (کتاب)|مسند احمد]] دید. او از [[زید بن ‌ثابت]] و [[عایشه]]، همسر پیامبر نیز حدیث نقل کرده است.<ref> تهذیب الکمال، ج‌ ۲۲، ص‌ ۴۷۰.</ref> همچنین افراد بسیارى چون [[انس بن مالک|انس ‌بن ‌مالک]]، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، [[عبدالله بن عمر|عبدالله ‌بن ‌عمر]]، [[عبدالله بن عباس|عبدالله‌ بن ‌عباس]] و... از او روایت کرده‌اند.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.</ref>
 +
 
 +
در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد که مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم که داخل [[مسجد]] مى‌شد، در حالى که همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده و از وى دانش کسب مى‌کردند،<ref> تذکرة‌الحفاظ، ج ‌۱، ص‌ ۲۵.</ref> قابل توجه است.
  
 
==ابودرداء در شأن نزول==
 
==ابودرداء در شأن نزول==
  
بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آیات نام برده‌اند:
+
بعضى مفسران از ابودرداء در [[شأن نزول]] برخى آیات [[قرآن کریم]] نام برده‌اند:
 
 
# طبرى در ذیل آیه 92 [[سوره نساء]]/4 {{متن قرآن|«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا»}} به استناد مرسله ابن ‌زید وى را یكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سریه‌اى، چوپانى را ـ با این‌كه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت.<p>حضرت از كار وى انتقاد كرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.<ref> جامع‌البیان، مج ‌4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با این‌كه طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،<ref> همان، ص‌ 277.</ref> این احتمال را هم ذكر مى‌كند كه ممكن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و كشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با همه این احتمال‌ها طبرى از یك امر برتر غفلت نمى‌كند كه به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یك حكم دینى در باب قتل است كه با هر یك از احتمال‌ها سازگار است.</p>مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل كرده و بى‌تأیید از كنار آن گذشته بلكه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته كه حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌كند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 138.</ref><p>قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شاید در زمان‌هاى نزدیكى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج‌ 5‌، ص‌ 202.</ref></p>
 
# در ذیل آیه 94 سوره نساء/4 نیز كه ادامه ماجراى پیشین است: {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»}}. طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل كرده‌اند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن ‌زید را به واقع نزدیكتر مى‌بیند؛ گرچه مى‌گوید: در داستان ابهام‌هایى وجود دارد.<ref> المیزان، ج‌ 5‌، ص‌ 44.</ref>
 
# [[سیوطى]] در ذیل آیه 65 [[سوره توبه]]/9 از ابونعیم نقل مى‌كند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را كه ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، بخل مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن كه چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج‌ 4، ص‌ 229 و 230.</ref>«و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌كردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌كردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌كردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذكر مى‌كند.<ref> الدرّ المنثور، ج ‌4، ص‌ 230.</ref>
 
# میبدى در ذیل آیه 29 [[سوره مطففین]]/83 {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ»}} ابودرداء را یكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛<ref> [[كشف‌الاسرار]]، ج ‌10، ص‌ 419.</ref> بى آن كه وى به زمان نزول آیه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسین فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آیه را درباره على علیه‌السلام نیز ذكر ‌مى‌كند.
 
  
 +
*[[محمد بن جریر طبری|طبرى]] در ذیل آیه ۹۲ [[سوره نساء]] {{متن قرآن|«وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا»}} به استناد [[حدیث مرسل|مرسله]] ابن ‌زید، وى را یکى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است که در [[سریه|سریه‌اى]]، چوپانى را ـ با این‌که به [[اسلام]] اقرار کرده بود ـ کشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت. حضرت از کار وى انتقاد کرد و [[آیه]] پیشین درباره وى نازل شد.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.</ref> با این‌که طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،<ref> همان، ص‌ ۲۷۷.</ref> این احتمال را هم ذکر مى‌کند که ممکن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و کشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.</ref> با همه این احتمال‌ها طبرى از یک امر برتر غفلت نمى‌کند که به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یک حکم دینى در باب قتل است که با هر یک از احتمال‌ها سازگار است. مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل کرده و بى‌تأیید از کنار آن گذشته بلکه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. [[طبرسى]] نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته که حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌که به اسلام او آگاه باشد، کشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌کند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸.</ref> قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره کرده است که شاید در زمان‌هاى نزدیکى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۰۲.</ref>
 +
*در ذیل آیه ۹۴ سوره نساء نیز که ادامه ماجراى پیشین است: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیکمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»}}؛ طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى، از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل کرده‌اند. [[علامه طباطبایى]] احتمال نزول آیه درباره [[اسامة بن زید|اسامة بن ‌زید]] را به واقع نزدیکتر مى‌بیند.<ref> المیزان، ج‌ ۵‌، ص‌ ۴۴.</ref>
 +
*[[سیوطى]] در ذیل آیه ۶۵ [[سوره توبه]] از [[ابونعیم اصفهانی|ابونعیم]] نقل مى‌کند که فردى به [[تمسخر]] به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را که ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، [[بخل]] مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن که چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به [[عمر بن خطاب|عمر]] رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد [[پیامبر]] برد و آن مرد به پیامبر عرض کرد: «کنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۲۲۹ و ۲۳۰.</ref> «و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌کردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌کردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌کردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذکر مى‌کند.<ref> الدرّ المنثور، ج ‌۴، ص‌ ۲۳۰.</ref>
 +
*میبدى در ذیل آیه ۲۹ [[سوره مطففین]]{{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَکونَ»}} ابودرداء را یکى از مؤمنانى برشمرده که مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و کافران قرار گرفتند؛<ref> کشف‌الاسرار، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۱۹.</ref> بى آن که وى به زمان نزول آیه (که ظاهراً [[مکی|مکى]] است) و زمان اسلام ابودرداء که واپسین فرد از [[انصار]] است، توجه کند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و کلبى نزول آیه را درباره [[حضرت على]] علیه‌السلام نیز ذکر ‌مى‌کند.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.
+
* دائرة‌المعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، ج ۱ ص ۶۶۱-۶۶۴.
 +
* [https://lib.eshia.ir/23022/5/2155 "ابودرداء"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵ ص ۲۱۵۵].
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۴۹: سطر ۵۳:
 
|رده= دارد
 
|رده= دارد
 
}}
 
}}
 
  
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
+
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]][[رده: راویان حدیث]]
 
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]
 
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۶

«ابودرداء انصارى» (م، ۳۲ ق)، صحابى عالم پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و از گردآورندگان و معلمان قرآن در صدر اسلام است. او پس از رحلت پیامبر، در زمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت و سپس به مقام قضاوت آنجا گمارده شد. بعضى مفسران از ابودرداء در شأن نزول برخى آیات قرآن کریم نام برده‌اند.

زندگی‌نامه

«ابودرداء عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس خزرجى‌» آخرین فرد از خانواده خویش[۱] یا آخرین شخص از انصار[۲] است که پس از جنگ بدر به اسلام گروید.[۳] بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه که با او در جاهلیت عقد برادرى داشت[۴] (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)[۵] در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شکست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه کرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.[۶]

او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از میان تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.[۷] زهد ورزى افراطى او و ترک همه لذت‌هاى مادى که به شکایت همسرش به سلمان فارسى و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،[۸] تجلى چنین دگرگونى است، تا آن‌جا که مى‌گوید: دنیا سراى تاریکى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.[۹]

شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت که فرمود: «إنّ فیک ‌جاهِلیّة» و او پرسید: جاهلیةُ کفر أو إسلام؟ و پیامبر فرمود: جاهلیة کفر.[۱۰]

ابودرداء جز در جنگ بدر، در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته[۱۱] و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛[۱۲] گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانسته‌اند.[۱۳]

در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با سلمان فارسى برادر کرد؛[۱۴] گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى[۱۵] و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالک نیز نقل شده است.[۱۶]

ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در جنگ یرموک و در محاصره دمشق حضور داشت.[۱۷] او در دوره عمر به فرمان او براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛[۱۸] سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه کند[۱۹] و هنگامى که این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید، در حالى که اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است، با بى‌رغبتى آن را به یکدیگر وامى‌گذاشتند.[۲۰] گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.[۲۱]

از ابودرداء جمله‌اى نقل شده که اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حکایت دارد: «لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه».[۲۲] شاید همین گرایش، وى را به سوى شام کشانده تا در آن‌جا سکنا گزیند.[۲۳] واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)[۲۴] و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.

ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال ۳۱[۲۵] یا ۳۲ هجرى در دمشق درگذشت و مقبره او در باب الصغیر تا مدتها زایرانی داشت.[۲۶] بنا به نقلى وى در دوران خلافت امام على علیه‌السلام پس از صفین وفات یافته است.[۲۷]

جایگاه علمی

ابودرداء یکی از معدود کسانی بود که در گردآوری قرآن شرکت داشتند.[۲۸] وی چنانکه گفته شد، یکى از سه نفرى است که بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر شام) و به فرمان عمر،‌ برای تعلیم قرآن، به شام رفت و در دمشق اقامت کرد،[۲۹] چنانکه در حلقه قرائت او بیش از ۱۰۰۰ تن شرکت می کردند. او در سفری از شام به مدینه، مصحف شامیان را با مصاحف مدینه مقابله نمود.

ابودرداء احادیث فراوانی از رسول خدا (ص) روایت کرده است[۳۰] و مجموعه قابل توجهی از این احادیث را می توان در مسند احمد دید. او از زید بن ‌ثابت و عایشه، همسر پیامبر نیز حدیث نقل کرده است.[۳۱] همچنین افراد بسیارى چون انس ‌بن ‌مالک، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روایت کرده‌اند.[۳۲]

در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد که مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم که داخل مسجد مى‌شد، در حالى که همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده و از وى دانش کسب مى‌کردند،[۳۳] قابل توجه است.

ابودرداء در شأن نزول

بعضى مفسران از ابودرداء در شأن نزول برخى آیات قرآن کریم نام برده‌اند:

  • طبرى در ذیل آیه ۹۲ سوره نساء «وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا» به استناد مرسله ابن ‌زید، وى را یکى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است که در سریه‌اى، چوپانى را ـ با این‌که به اسلام اقرار کرده بود ـ کشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت. حضرت از کار وى انتقاد کرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.[۳۴] با این‌که طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،[۳۵] این احتمال را هم ذکر مى‌کند که ممکن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و کشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.[۳۶] با همه این احتمال‌ها طبرى از یک امر برتر غفلت نمى‌کند که به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یک حکم دینى در باب قتل است که با هر یک از احتمال‌ها سازگار است. مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل کرده و بى‌تأیید از کنار آن گذشته بلکه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته که حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌که به اسلام او آگاه باشد، کشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌کند.[۳۷] قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره کرده است که شاید در زمان‌هاى نزدیکى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.[۳۸]
  • در ذیل آیه ۹۴ سوره نساء نیز که ادامه ماجراى پیشین است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیکمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»؛ طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى، از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل کرده‌اند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن ‌زید را به واقع نزدیکتر مى‌بیند.[۳۹]
  • سیوطى در ذیل آیه ۶۵ سوره توبه از ابونعیم نقل مى‌کند که فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را که ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، بخل مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن که چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض کرد: «کنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:[۴۰] «و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌کردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌کردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌کردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذکر مى‌کند.[۴۱]
  • میبدى در ذیل آیه ۲۹ سوره مطففین«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَکونَ» ابودرداء را یکى از مؤمنانى برشمرده که مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و کافران قرار گرفتند؛[۴۲] بى آن که وى به زمان نزول آیه (که ظاهراً مکى است) و زمان اسلام ابودرداء که واپسین فرد از انصار است، توجه کند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و کلبى نزول آیه را درباره حضرت على علیه‌السلام نیز ذکر ‌مى‌کند.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.
  2. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۵.
  3. تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.
  4. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.
  5. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۶.
  6. همان، ص‌ ۱۰۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴۰.
  7. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵؛ تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵.
  8. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۱۵.
  9. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۳۰۰.
  10. حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ ۶‌، ص‌ ۶۳۴‌.
  11. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  12. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۳.
  13. اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.
  14. سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌؛ اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.
  15. سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌.
  16. تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.
  17. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.
  18. رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ ۲، ص‌ ۱۹.
  19. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.
  20. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.
  21. الاستیعاب، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱۱.
  22. تاریخ دمشق، ج ۴۷، ص ۱۰۵.
  23. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۲۹۹.
  24. همان، ص‌ ۳۰۰.
  25. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.
  26. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۶.
  27. الفتوح، ج‌ ۳، ص‌ ۶۱ـ۶۳‌.
  28. بخاری، التاریخ الکبیر، ۷۶.
  29. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ۱۳/۷۳۱.
  30. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.
  31. تهذیب الکمال، ج‌ ۲۲، ص‌ ۴۷۰.
  32. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.
  33. تذکرة‌الحفاظ، ج ‌۱، ص‌ ۲۵.
  34. جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.
  35. همان، ص‌ ۲۷۷.
  36. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.
  37. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸.
  38. قرطبى، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۰۲.
  39. المیزان، ج‌ ۵‌، ص‌ ۴۴.
  40. الدرّالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۲۲۹ و ۲۳۰.
  41. الدرّ المنثور، ج ‌۴، ص‌ ۲۳۰.
  42. کشف‌الاسرار، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۱۹.

منابع