آیه 94 سوره نساء

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ ۚ كَذَٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا

مشاهده آیه در سوره


<<93 آیه 94 سوره نساء 95>>
سوره : سوره نساء (4)
جزء : 5
نزول : مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

ای اهل ایمان، چون در راه خدا (برای جهاد با کفّار) بیرون روید (در کار دشمن) تحقیق و جستجو کنید و به آن کس که اظهار اسلام کند و به شما سر تسلیم فرود آورد نسبت کفر مدهید تا (مال و جانش را بر خود حلال کنید و) از متاع ناچیز دنیا چیزی غنیمت برید، که غنایم بی‌شمار نزد خداست. اسلام شما هم اول امر همچنین اظهار و تسلیمی بیش نبود تا وقتی که خدا بر شما منّت گذاشت، پس اکنون باید تحقیق کنید که خدا به هر چه کنید آگاه است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

O you who have faith! When you issue forth in the way of Allah, try to ascertain: do not say to someone who offers you peace, ‘You are not a believer,’ seeking the transitory wares of the life of this world. Yet with Allah are plenteous gains. You too were such earlier, but Allah did you a favour. Therefore, do ascertain. Allah is indeed well aware of what you do.

معانی کلمات آیه

تبينوا: تبين: آشكار شدن . «تبينوا» فعل امر است يعنى : تحقيق كنيد و آشكار سازيد.

عرض: (بر وزن فرش) آشكار شدن و آشكار كردن. عرض (بر وزن شرف): چيز ناپايدار، در قرآن به مال دنيا عرض گفته شده، ظاهرا از آن جهت كه مال دنيا خود نمايى مى كند.

مغانم: غنيمت: فائده اعم از غنيمت جنگى و غير آن . مغانم جمع مغنم به معنى غنيمت است.[۱]

نزول

محل نزول:

این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]

شأن نزول:

«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول آيه اختلاف است: اول، عمر بن شبه گويد: درباره مرداس كه مردى از غطفان بود، نازل گرديد زيرا گروه مسلمين بر سر قبيله او فرود آمده بودند قوم او بر سر كوه رفته و موضع گرفته بودند ولى مرداس برجاى ماند و چون مسلمان بود، اسلام خود را آشكار ساخت ولى او را كشتند و آنچه با او بود، گرفتند.[۳]

دوم، ابوعمر و الواقدى[۴] و ابن اسحق گويند: درباره عامر بن الاضبط الاشجعى نازل گرديد كه سريه ابوقتادة به او رسيده بودند. او بر ايشان سلام داد. محلم بن جثامة بر او خشم گرفت و وى را كشت. سپس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و از پيامبر خواست تا او را ببخشد و براى وى استغفار كند.

پيامبر فرمود: خدا تو را نيامرزد، اين مرد گريه‌كنان برگشت تا اين كه پس از هفت روز درگذشت او را دفن كردند. پس از دفن فرداى آن روز جسد او را در بيرون قبر يافتند. موضوع را به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند، فرمود: زمين بدتر از محلم را هم قبول مي‌كند ولى خداوند خواسته كه حرمت و احترام شما را بزرگ شمارد سپس جسد او را در دامنه كوهى گذاشتند و سنگى بر روى آن نهادند و اين آية نازل گرديد.[۵]

سوم، ابن عباس گويد: عده اى به مردى برخوردند كه داراى گوسفندانى بود، آن مرد به اين عده سلام داد اينان او را گرفتند و كشتند و گوسفندان او را بردند سپس اين آية نازل گرديد.[۶]

چهارم، ابن عباس گويد: مردى در ميان قومى مسلمان شده بود وقتى كه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن قوم به جنگ پرداختند، آن‌ها فرار كردند و اين مرد كه مسلمان بود، توقف كرد و فرار ننمود و به آنان به رسم مسلمانان تحيت و درود فرستاد كه از وى صرف نظر كنند ولى بعضى از آن‌ها بر او شوريدند.

او را كه اسلام خود را آشكار ساخته بود، كشتند. سپس اين آية نازل گرديد چنان كه سدى نيز گفته است و نيز گويد: كه آن مرد بعد از سلام كردن «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه» گفته بود ولى اسامة بن زيد كه امير قوم بود بر او خشم گرفت و او را كشت و اين آية نازل شد.

عده اى گويند: صاحب اين سريّه مقداد بوده[۷] و ديگران گويند كه صاحب سريّه، ابن مسعود بوده است. هر يك از اسباب نزول مذكور ممكن است، درست باشد و نمى توان به يكى از آن‌ها تكيه نمود[۸].[۹]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‌ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «94»

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هرگاه در راه خدا (براى جهاد) گام برداشتيد پس (در كار دشمن) تحقيق كنيد و به كسى كه نزد شما (با كلامى يا عملى يا سلامى يا پيشنهادى) اظهار اسلام و صلح مى‌كند، نگوييد: تو مؤمن نيستى، تا بدين بهانه كالاى زندگى دنيا و غنائم بدست آوريد. زيرا كه غنائم بسيار، نزد خداوند است.

شما نيز خودتان قبلًا اين گونه بوديد، پس خداوند بر شما منّت نهاد (تا ايمان در جانتان نفوذ كرد) پس تحقيق كنيد (و زود دست به اسلحه نبريد) كه خداوند همواره به آنچه انجام مى‌دهيد، به خوبى آگاه است.

نکته ها

پس از نبرد خيبر، رسول خدا صلى الله عليه و آله «اسامة بن زيد» را همراه گروهى از مسلمانان به سوى يهوديان در يكى از روستاهاى فدك اعزام كرد تا آنان را به اسلام يا قبول شرايط ذمّه دعوت كنند. يكى از يهوديان به نام «مرداس» با آگاه شدن از آمدن سپاه اسلام، اموال و خانواده‌ى خود را در پناه كوهى قرار داد و در حالى كه به توحيد و نبوّت پيامبر گواهى مى‌داد، به استقبال مسلمانان آمد. اسامه به خيال آنكه او از روى ترس اظهار اسلام مى‌كند، او را كشت‌

«1». بقره، 258.

جلد 2 - صفحه 135

و اموالش را به غنيمت گرفت. پيامبر خدا از اين رفتار كه به كشتن يك مسلمان انجاميد، ناراحت شد.

انگيزه‌ى مادّى و كسب غنائم در جهاد، چيزى است كه اسلام آن را نكوهش كرده و از اقدام شتابزده و كشتن بى تحقيق، زير عنوان حركت انقلابى و قاطعيّت، انتقاد نموده است.

جمله‌ى‌ «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» هم مى‌تواند اشاره به اين باشد كه شما خودتان هم در آغاز، به ظاهر ادّعاى اسلام مى‌كرديد و هم مى‌تواند (آن گونه كه در الميزان آمده است) اشاره به اين باشد كه خود شما نيز در جاهليّت با انگيزه‌هاى مادّى و براى رسيدن به غنائم مى‌جنگيديد و اسلام آن انگيزه‌ها را از ميان برد.

ممكن است مراد از «أَلْقى‌ إِلَيْكُمُ السَّلامَ» اظهار اسلام وگفتن شهادتين باشد كه با شأن نزول موافق است ويا مراد از القاى سلام، پيشنهاد آتش‌بس و ترك جنگ و تسليم باشد نه اسلام آوردن، كه معناى آيه اين مى‌شود: به كسى كه پيشنهاد عدم تعرّض مى‌كند و اظهار تسليم و ترك جنگ دارد، نگوييد: تو به حرفت ايمان ندارى ودروغ مى‌گويى تا بتوانيد او را بكشيد و غنائمى به دست آوريد. «1»

البتّه ممكن است مراد از جمله‌ «فَتَبَيَّنُوا» در آخر آيه، تحقيق در تاريخ جاهليّت باشد. يعنى شما قبل از اسلام براى دنيا جنگ مى‌كرديد پس تحقيق كنيد يعنى تاريخ را بررسى كنيد كه چگونه اسلام به شما رشد داد، پس از تازه مسلمانان توقّع بالا نداشته باشيد. «2»

پیام ها

1- جهاد بايد بر اساس اطلاعات وآگاهى از وضعيّت واهداف دشمن باشد. «فَتَبَيَّنُوا»

2- كسانى را كه اظهار اسلام مى‌كنند، با آغوش باز بپذيريد. لا تَقُولُوا ... لَسْتَ مُؤْمِناً

3- در جبهه‌ى جهاد، از قدرت خود سوء استفاده نكنيد. لا تَقُولُوا ... لَسْتَ مُؤْمِناً

4- بر چسبِ بى‌دينى به ديگران زدن و عجله در نسبت دادن كفر به افراد مشكوك‌ ممنوع. لا تَقُولُوا ... لَسْتَ مُؤْمِناً

«1». تفسير راهنما.

«2». تفسير راهنما ذيل آيه.

جلد 2 - صفحه 136


5- ما مأمور به ظاهريم، نه درون افراد، اگر گفتارشان را نمى‌پذيريم، فورى هم ردّ نكنيم. لا تَقُولُوا ... لَسْتَ مُؤْمِناً

6- نه تنها ادّعا دليل مى‌خواهد، بلكه ردّ مطلب نيز دليل مى‌خواهد. لا تَقُولُوا ... لَسْتَ مُؤْمِناً

7- با انگيزه‌هاى مادّى ديگران را تكفير نكنيد. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»

8- در جنگ‌ها، اهداف مادّى را كنار بگذاريد و قداست جهاد را با غنيمت طلبى نشكنيد. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»

9- جاذبه‌ى دنيا، رزمندگان جان بر كف را هم رها نمى‌كند. إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‌ ... تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا

10- هدف از جهاد، پيوستن ديگران به اسلام است، نه كسب غنائم. پس به خاطر غنائم، ديگران را متّهم به بى‌دينى نكنيم. لا تَقُولُوا ... لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا

11- خطر عوض شدن انگيزه‌ها در جهاد، بسيار مهم است. «تَبْتَغُونَ»

12- دنيا، عارضى، ناپايدار و زودگذر است. «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»

13- زهد و بى‌اعتنايى به دنيا، بايد اخلاق رزمنده‌ى مؤمن باشد. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» 14- شما بى‌تحقيق و بى‌پروا گام برنداريد، خداوند مسائل مادّى را حل مى‌كند. «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ»

15- ياد پاداش‌هاى الهى، دنيا را در نظر انسان كوچك مى‌كند. «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ»

16- نعمت‌هاى مادّى را هم از خدا بخواهيم. «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ»

17- انسان فطرتاً دنبال منافع مادّى است و بايد به نحوى تأمين شود، چه بهتر كه با شناساندن ارزشهاى بهتر و جهت دادن به اين خواسته فطرى او را از سقوط

جلد 2 - صفحه 137

در ورطه سودهاى كم و ناروا باز داريم. «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ»

18- دنياگرايى، خصلتى جاهلى است. «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»

19- خود را به جاى ديگران بگذاريد، بعد قضاوت كنيد. شما هم روزى چنين بوديد. «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»

20- مغرور نشويد، كه ايمانتان از خداست. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ»

21- هدايت‌هاى الهى، منّت خداوند بر ماست. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ»

22- نعمت‌ها مسئوليّت آورند. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا»

23- خطر و ضرر قتل نابجا، بيش از احتمال نفاق از سوى دشمنان و از دست دادن غنائم است. عهده‌داران مال و جان و آبروى مردم، بايد اصل احتياط و تحقيق را فراموش نكنند. فَتَبَيَّنُوا ... فَتَبَيَّنُوا

24- نه ساده‌انديش باشيد، نه زود باور. نه بد انديش و نه كينه‌توز. «فَتَبَيَّنُوا»

25- در حوادث جنگ كه زمينه و بهانه براى قتل بى گناهان است، با عقل و حوصله برخورد كنيد، نه با احساسات، كه خداوند، آگاه و بيناست. «إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»

پانویس

  1. پرش به بالا تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. پرش به بالا طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‌3، ص 3.
  3. پرش به بالا در تفسير على بن ابراهيم چنين نقل شده كه اين آية هنگامى نازل شد كه پيامبر از جنگ خيبر مراجعت فرموده بود و اسامة بن زيد را با عده اى به يكى از قراء يهود در ناحيه فدك فرستاده بود تا آنان را به اسلام دعوت نمايد. در ميان آن طايفه مردى به نام مرداس بن نهيك الفدكى بود وقتى لشكر اسلام را ديد اهل و عيال و اموال خود را در دامنه كوهى جمع‌آورى كرد و خود به طرف لشكر اسلام آمد و با اداء ذكر «اشهد ان لا اله إلّا اللَّه و انّ محمّدا رسول اللَّه» اسلام خود را آشكار ساخت ولى اسامة به شهادتين او اعتنائى نكرد و او را به قتل رسانيد. وقتى كه مراجعت كرد قضيه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: پيامبر فرمود: چرا مردى را كه مسلمان شده بود به قتل رسانيدى؟ اسامه گفت: يا رسول الله اسلام آوردن او به خاطر اين بود كه خود را از كشته شدن رهائى بخشد. پيامبر فرمود: تو كه از ضمير دل او باخبر نبودى تا بدانى واقعا از ترس كشته شدن مسلمان شده است، اسامة از عمل خود پشيمان گشت و از آن به بعد قسم ياد كرد كه هيچ گوينده «لا اله الّا اللّه و محمدا رسول اللّه» را نكشد و به همين منظور هم از دستور امیرالمومنین على عليه‌السلام سرپيچى نمود و از فرماندهى لشكرى كه امام به وى سپرده بود، معذرت خواست. صاحب مجمع البيان پس از ذكر اين داستان چنين افزوده و گويد چنين عذرى در قبال دستور امام مورد قبول نيست زيرا وظيفه اسامة ايجاب مي‌كرد كه از فرمان امام كه اطاعت آن واجب بود در محاربه و قتال با سركشان سرپيچى نكند با وجود بر آن كه خود با گوش خويش از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيده بود كه به على عليه‌السلام فرمود: (يا على حربك حربى و سلمك سلمى).
  4. پرش به بالا طبرى صاحب تفسير جامع البيان موضوع مرداس را از طريق سدى و همچنين عبد در تفسير خود از طريق قتادة و نيز ابن ابى‌حاتم در تفسير خود از طريق ابن لهيعة او از ابوالزبير او از جابر روايت كرده است و نيز ثعلبى در تفسير خود از طريق كلبى او از ابوصالح او از ابن عباس نقل نموده و اسم قاتل مرداس را اسامة بن زيد معرفى كرده است.
  5. پرش به بالا طبرى در تفسير خود موضوع مزبور را با اختلاف در موضوع از عبدالله بن عمر نقل نموده و احمد و طبرانى و ديگران از عامه از عبدالله بن ابى‌حدرد الاسلمى با اندك اختلاف در موضوع، روايت كرده اند.
  6. پرش به بالا در صحيح بخارى و صحيح ترمذى و نيز حاكم و ديگران از عامه از ابن عباس نقل نموده و مرد مقتول را از طائفه بنى‌سليم معرفى كرده اند.
  7. پرش به بالا چنان كه بزار از ابن عباس روايت كرده و نيز از سعيد بن جبير هم نقل شده است.
  8. پرش به بالا ابن منده از جزء بن الحدرجان روايت نمايد كه گفت: برادرم قداد از يمن نزد پيامبر مى آمد در بين راه سريه اى به او برخورد نمود. به آن‌ها گفت: كه من مسلمانم از او گوش نكردند و وى را كشتند خبر به من رسيد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم و قضيه را براى او نقل نمودم سپس اين آية نازل گرديد و پيامبر به من دية داد.
  9. پرش به بالا محمدباقر محقق،‌ نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 231.

منابع