اهل ذمه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
'''«اهل ذِمّه»''' در اصطلاح [[فقه|فقهی]] به غیرمسلمانان ([[اهل کتاب]]) مقیم در سرزمین اسلامى گفته می‌شود، که به موجب قرارداد «ذمّه»، این افراد ملزم به پرداخت [[جزیه|جزیه]] و رعایت شرایطى دیگر شده و در مقابل، حکومت اسلامى موظف است از مال، جان و حقوق آنان حراست کند. بر پایه منابع فقهی، جان و مال ذمّیان، همچون مسلمانان، محترم و تصرف در آنها [[حرام]] و موجب ضمان است.
  
 +
==تعریف اهل ذمه==
  
__toc__
+
«اهل» در لغت به معانى متعدد شایسته و سزاوار، خانواده، ساکن، پیرو کیش یا نظر یا طریقه‌اى خاص آمده<ref>ترتیب‌العین، ص‌۲۸۹؛ التحقیق، ج‌۳، ص‌۳۰۸، «ذمّ».</ref> و «ذِمّة» از ریشه «ذ‌ـ‌م‌ـ‌م» به معناى سرزنش کردن آمده است.<ref>مجمع‌البحرین، ج‌۱، ص‌۱۲۸؛ لغت‌نامه، ج‌۳، ص‌۳۱۴۸‌ـ‌۳۱۵۰.</ref> به نوشته [[ابن فارس]] عهد و پیمان را از آن رو ذمام گفته‌اند که انسان با زیر پا گذاشتن آن سرزنش مى‌شود.<ref>مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۳۴۶، «ذمّ».</ref> ابوعبید ذمّه را به معناى امان دانسته<ref>مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۳۴۵‌ـ‌۳۴۶؛ مجمع‌البحرین، ج‌۲، ص‌۱۰۳، «ذمّ».</ref> و برخى دیگر آن را به معناى عهد و ضمان مى‌دانند.<ref>مجمع‌البحرین، ج‌۲، ص‌۱۰۳؛ مصطلحات‌الفقه، ص‌۲۶۴.</ref>
  
غيرمسلمانان مقيم در سرزمين اسلامى، به موجب قرارداد ذمّه.
+
واژه «ذمّه» دو بار در [[قرآن کریم]] آمده، که در هر دو مورد به معنای عهد و پیمان است: {{متن قرآن|«كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً... * لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ»}} ([[سوره توبه]]، ۸ و ۱۰).  
  
اهل در لغت به معناى خانواده، شايسته و سزاوار، ساكن، پيرو كيش يا نظر يا طريقه‌اى خاص و نيز معانى ديگر<ref>ترتيب‌العين، ص‌289؛ التحقيق، ج‌3، ص‌308، «ذمّ».</ref> و ذمّه از ريشه «ذ‌ـ‌م‌ـ‌م» به معناى سرزنش كردن آمده است.<ref>مجمع‌البحرين، ج‌1، ص‌128؛ لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3148‌ـ‌3150.</ref> به نوشته ابن‌فارس عهد و پيمان را از آن رو ذمام گفته‌اند كه انسان با زير پا گذاشتن آن سرزنش مى‌شود.<ref>مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌346، «ذمّ».</ref>
+
«ذمّه» در اصطلاح [[فقه|فقهی]]، عقد و قراردادى است که میان مسلمانان و برخى از غیرمسلمانان منعقد مى‌گردد<ref>مصطلحات الفقه، ص‌۲۶۴.</ref> و به موجب آن، این افراد ملزم به پرداخت [[جزیه|جزیه]] و رعایت شرایطى دیگر شده و در برابر، حکومت [[اسلام|اسلامى]] موظف است از مال، جان و دیگر حقوق آنان حراست کند.<ref>الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۷۹‌.</ref>
  
ابوعبيد ذمّه را به معناى امان دانسته<ref>مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌345‌ـ‌346؛ مجمع‌البحرين، ج‌2، ص‌103، «ذمّ».</ref> و برخى ديگر آن را به معناى عهد و ضمان مى‌دانند<ref>مجمع‌البحرين، ج‌2، ص‌103؛ مصطلحات‌الفقه، ص‌264.</ref> و در اصطلاح [[فقه]] عقد و قراردادى است كه ميان مسلمانان و برخى از غيرمسلمانان منعقد مى‌گردد<ref>مصطلحات الفقه، ص‌264.</ref> و به موجب آن، اين افراد ملزم به پرداخت جزيه و رعايت شرايطى ديگر شده و در برابر، حكومت اسلامى موظف است از مال، جان و ديگر حقوق آنان حراست كند.<ref>الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5879‌.</ref>
+
به کسانى که این قرارداد با آنان منعقد مى‌گردد «اهل ذمّه» یا «ذِمّی» مى‌گویند. سبب نامگذارى اهل ذمّه به این نام آن است که با دادن جزیه، مال و جانشان در امنیت قرار مى‌گیرد<ref>مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۳۴۶.</ref> یا آن که با بستن قرارداد ذمّه، در پیمان و ضمان مسلمانان داخل مى‌شوند.<ref>مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۱۰۳؛ مصطلحات الفقه، ص‌۲۶۴.</ref>
  
به كسانى كه اين قرارداد با آنان منعقد مى‌گردد «اهل ذمّه» مى‌گويند. سبب نامگذارى اهل ذمّه به اين نام آن است كه با دادن جزيه، مال و جانشان در امنيت قرار مى‌گيرد<ref>مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌346.</ref> يا آن كه با بستن قرارداد ذمّه در پيمان و ضمان مسلمانان داخل مى‌شوند.<ref>مجمع البحرين، ج‌2، ص‌103؛ مصطلحات الفقه، ص‌264.</ref>
+
غرض از بستن چنین پیمانى، پایان دادن به حالت تضاد و دشمنى میان پیروان ادیان و ایجاد نوعى اتحاد و همزیستى مسالمت‌آمیز میان مسلمانان و غیرمسلمانان در قلمرو حکومت اسلامى است.<ref>حقوق اقلیتها، ص‌۵۷‌ـ‌۵۸‌.</ref> همچنین این امر سبب مى‌گردد که پیروان ادیان دیگر با حقایق [[اسلام]] آشنا شده، بدان متمایل گردند.<ref>الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۷۹‌؛ احکام الذمیین و المستأمنین، ص‌۳۱.</ref> طرف قرارداد در این عقد، [[امام]] یا نایب خاص او و در عهد [[غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)|غیبت]]، حاکم اسلامى است.<ref>تحریرالوسیله، ج‌۱، ص‌۴۵۱؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۶۳ - ۲۷۶؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۷۹‌.</ref>
  
غرض از بستن چنين پيمانى پايان دادن به حالت تضاد و دشمنى ميان پيروان اديان و ايجاد نوعى اتحاد و همزيستى مسالمت‌آميز ميان مسلمانان و غيرمسلمانان در قلمرو حكومت اسلامى است؛<ref>حقوق اقليتها، ص‌57‌ـ‌58‌.</ref> همچنين اين امر سبب مى‌گردد كه پيروان اديان ديگر با حقايق اسلام آشنا شده، بدان متمايل گردند.<ref>الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5879‌؛ احكام الذميين و المستأمنين، ص‌31.</ref> طرف قرارداد در اين عقد امام يا نايب خاص او و در عهد غيبت حاكم اسلامى است.<ref>تحريرالوسيله، ج‌1، ص‌451؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌263 - 276؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5879‌.</ref>
+
درباره گستره اهل ذمّه و این که آیا شامل همه غیرمسلمانان مى‌شود یا برخى از آنان، [[فقها]] اختلاف نظر دارند؛ [[امامیه|امامیه]] و بیشتر فقیهان [[اهل سنت|اهل‌سنت]]<ref>المبسوط، طوسى، ج‌۲، ص‌۳۶؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۲۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۰‌.</ref> با استناد به [[آیه جزیه]] که در آن تنها از [[اهل کتاب]] سخن به میان آمده: {{متن قرآن|«مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیة»}} ([[سوره توبه]]/۹،۲۹) و برخى [[احادیث]]،<ref> الکافى، ج‌۳، ص‌۵۶۲‌؛ من لا یحضره‌الفقیه، ج‌۲ ص‌۳۱ / ۲۸.</ref> اهل‌ ذمّه را منحصر به اهل کتاب مى‌دانند که شامل [[یهود]]، [[مسیحیت|نصارا]] و [[مجوس]] مى‌شود<ref>منتهى‌المطلب، ج‌۲، ص‌۹۰۳؛ ارشاد الاذهان، ج‌۱، ص‌۳۴۲؛ جواهر الکلام، ج‌۲۱، ص‌۴۶، ۲۲۸‌ـ‌۲۲۹.</ref> و در کتابى بودن [[صابئین|صابئان]] و سامره نیز اختلاف نظر وجود دارد.<ref>التبیان، ج‌۱، ص‌۲۸۳؛ جواهرالکلام، ص‌۲۳۱‌ـ‌۲۳۲؛ الخراج،‌ ص‌۱۳۳.</ref> شمارى از فقیهان اهل سنت با‌ استناد به احادیث برآن‌اند که اهل ذمّه، همه کافران، اعم از عرب و عجم و اهل کتاب و‌ مشرکان را دربرمى‌گیرد.<ref>احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۱‌.</ref> نظر دیگر این است که عقد ذمّه شامل همه غیرمسلمانان جز [[بت پرستی|بت‌پرستان]] مى‌شود.<ref> احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۷.</ref> بر پایه نظر نخست، کافران غیرکتابى که در قلمرو حکومت اسلامى اقامت دارند یا در آن تردد مى‌کنند، داخل عنوان عقود دیگرى همچون [[امان]] یا [[صلح]] بوده، مشمول شرایط این عقود هستند.<ref>جواهر الکلام، ج‌۲۱، ص‌۹۲ - ۱۰۷؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۶۴ - ۵۸۷۷‌.</ref>
  
براى چنين عقدى شرايط گوناگونى در [[فقه اسلامى]] بيان شده كه مهم‌ترين آنها عبارت است از:
+
==پیشینه اهل ذمه در اسلام==
  
# پرداخت جزيه.
+
در دوران زندگى [[پیامبر اسلام|پیامبر‌ اسلام]] صلى الله علیه وآله در [[مکه]] ملاقات ها و گفتگوهایى با [[اهل کتاب]] گزارش شده؛<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۳۹۱ - ۳۹۲.</ref> ولى چون [[اسلام|دین اسلام]] نوپا بوده و حکومتى تشکیل نگردیده بود، این ملاقات ها به قراردادى با اهل کتاب نینجامید؛ اما پس از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] آن حضرت به [[مدینه]] و تشکیل حکومت اسلامى و همجوارى با برخى اهل کتاب، از جمله یهودیان [[بنی قریظه|بنى‌قریظه]] و [[بنی نضیر|بنى‌نضیر]] و [[بنی قینقاع|بنى‌قینقاع]]، پیامبر با آنان عهدنامه‌هایى امضا کرد که نخستین منشور زندگى مسالمت‌آمیز میان پیروان ادیان الهى به شمار مى‌رود.
# خوددارى از هر كارى كه با مصالحه ميان طرفين سازگار نباشد؛ مانند جاسوسى كردن براى دشمن.
 
# پرهيز از آزاررسانى به مسلمانان و انجام دادن كارهاى خلاف؛ مانند زنا و سرقت.
 
# تظاهرنكردن به كارهاى ناپسندى مانند نوشيدن شراب و خوردن گوشت خوك، هر چند در شريعت آنان جايز باشد.
 
# پرهيز از احداث كنيسه و ناقوس زدن.
 
# التزام به احكام قضايى مسلمانان.<ref>المبسوط، طوسى، ج‌2، ص‌43؛ المغنى، ج‌10، ص‌572‌؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌267 - 272.</ref>
 
  
درباره گستره اهل ذمه و اين كه آيا شامل همه غيرمسلمانان مى‌شود يا برخى از آنان، فقها اختلاف نظر دارند؛ اماميه و بيشتر فقيهان اهل‌سنت<ref>المبسوط، طوسى، ج‌2، ص‌36؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌228؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5880‌.</ref> با استناد به آيه جزيه كه در آن تنها از اهل كتاب سخن به ميان آمده: {{متن قرآن|«مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ حَتّى يُعطوا الجِزيَة»}} ([[سوره توبه]]/9،29) و برخى [[احاديث]]،<ref> الكافى، ج‌3، ص‌562‌؛ من لا يحضره‌الفقيه، ج‌2 ص‌31 / 28.</ref> اهل‌ ذمّه را منحصر به اهل كتاب مى‌دانند كه شامل يهود، نصارا و مجوس مى‌شود<ref>منتهى‌المطلب، ج‌2، ص‌903؛ ارشاد الاذهان، ج‌1، ص‌342؛ جواهر الكلام، ج‌21، ص‌46، 228‌ـ‌229.</ref> و در كتابى بودن صابئان و سامره نيز اختلاف نظر وجود دارد.<ref>التبيان، ج‌1، ص‌283؛ جواهرالكلام، ص‌231‌ـ‌232؛ الخراج،‌ ص‌133.</ref> شمارى از فقيهان اهل سنت با‌ استناد به احاديث برآن‌اند كه اهل ذمّه همه كافران، اعم از عرب و عجم و اهل كتاب و‌مشركان را دربرمى‌گيرد.<ref>احكام الذميين والمستأمنين، ص‌28؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5881‌.</ref> نظر ديگر اين است كه عقد ذمّه شامل همه غيرمسلمانان جز بت‌پرستان مى‌شود.<ref> احكام الذميين والمستأمنين، ص‌27.</ref> بر پايه نظر نخست، كافران غيركتابى كه در قلمرو حكومت اسلامى اقامت دارند يا در آن تردد مى‌كنند داخل عنوان عقود ديگرى همچون امان يا صلح بوده، مشمول شرايط اين عقود هستند.<ref>جواهر الكلام، ج‌21، ص‌92 - 107؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5864 - 5877‌.</ref>
+
برخى بندهاى این پیمان‌نامه‌ها بدین قرار است: [[یهود|یهودیان]] و مسلمانان، امت واحدى را تشکیل مى‌دهند و هر یک از آنان در [[دین]] و عقاید خود آزاد هستند. یهودیان حق ندارند دشمنان مسلمانان را یارى کنند و در غیر این صورت، جان و مال آنان حرمت ندارد و مسلمانان مى‌توانند زنان و فرزندان آنان را به اسارت بگیرند. تا زمانى که مسلمانان در حال جنگ باشند، یهودیان در هزینه این جنگ ها شریک‌اند.<ref>بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰‌ـ‌۱۱۱؛ مکاتیب‌الرسول، ج‌۳، ص‌۵۴ - ۵۵‌.</ref>  
  
==پيشينه اهل ذمه در اسلام==
+
اما پس از مدتى آنان پیمان خود را شکسته، حتى برخى از آنان ضمن همکارى کردن با مشرکان، تصمیم گرفتند پیامبر اسلام را به شهادت رسانند<ref>مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۳۸۶؛ التفسیرالکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۷۸.</ref> که در پى نقض عهد از سوى یهودیان بنى‌نضیر قبل از واقعه [[غزوه احد|اُحُد]]، پیامبر قلعه آنان را محاصره کرد و با قطع کردن نخلهایشان آنها را به ترک سرزمین خود و خروج از [[مدینه]] و [[شبه جزیره عربستان|جزیرة‌العرب]] وادار کرد. برخى آیات [[سوره حشر]] در این باره نازل گردید؛ از جمله، آیات {{متن قرآن|«هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِن دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ... وَلَوْلَا أَن کتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا... ذَلِک بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن یشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»}} ([[سوره حشر]]/۵۹‌، ۲-۴). به نظر برخى مفسران، بیرون راندن بنى‌نضیر، نخستین اخراج دسته جمعى اهل ذمّه از جزیرة‌العرب به شمار مى‌رود.<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۸۷، فتح القدیر، ج‌۵‌، ص‌۱۹۵؛ الصحیح من سیره، ج‌۸‌، ص‌۱۶۴.</ref> البته برخى محققان در اهل ذمّه بودن اینان تردید کرده‌اند.<ref>احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۲؛ مکاتیب الرسول، ج‌۳، ص‌۵۲‌ـ‌۵۳‌.</ref>
  
در دوران زندگى پيامبر در [[مكه]] ملاقات ها و گفتگوهايى با اهل كتاب گزارش شده؛<ref>السيرة‌النبويه، ج‌2، ص‌391 - 392.</ref> ولى چون [[اسلام]] نوپا بوده و حكومتى تشكيل نگرديده بود اين ملاقات ها به قراردادى با اهل كتاب نينجاميد؛ اما پس از هجرت آن حضرت به [[مدينه]] و تشكيل حكومت اسلامى و همجوارى با برخى اهل كتاب، از جمله يهوديان بنى‌قريظه و بنى‌نضير و بنى قينقاع، پيامبر با آنان عهدنامه‌هايى امضا كرد كه نخستين منشور زندگى مسالمت‌آميز ميان پيروان اديان الهى به شمار مى‌رود.
+
بنى‌قریظه گروه دیگر یهود نیز در سال پنجم هجرت پیمان خود را شکستند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۳، ص‌۵۰‌ـ‌۵۳‌، ۶۲‌ـ‌۶۳‌؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۹۸.</ref> در پى این نقض عهد، پیامبر پس از محاصره ۲۵ روزه سرزمین آنان، مردانشان را کشت و زنانشان را اسیر و اموال و سرزمین آنان را تصرف کرد:<ref>مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۵۵۲‌؛ زادالمسیر، ج‌۶‌، ص‌۱۹۶.</ref> {{متن قرآن|«و اَنزَلَ الَّذینَ ظهَروهُم مِن اَهلِ الکتبِ مِن صَیاصیهِم وقَذَفَ فى قُلوبِهِمُ الرُّعبَ فَریقـًا تَقتُلونَ و تَأسِرونَ فَریقا × واَورَثَکم اَرضَهُم و دیرَهُم و اَمولَهُم واَرضـًا لَم تَطَوها و کانَ اللّهُ عَلى کلِّ شَىء قَدیرا»}} ([[سوره احزاب]]/۳۳، ۲۶-۲۷). به نظر برخى، آیات ۵۵ و ۵۶ [[سوره انفال]] نیز درباره نقض عهد بنى‌قریظه نازل گردید.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۴۹‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۲۱.</ref>
  
برخى بندهاى اين پيمان‌نامه‌ها بدين قرار است: يهوديان و مسلمانان امت واحدى را تشكيل مى‌دهند و هر يك از آنان در دين و عقايد خود آزاد هستند. يهوديان حق ندارند دشمنان مسلمانان را با زبان يا دست يا دادن سلاح آشكارا يا مخفيانه يارى كنند و در غير اين صورت جان و مال آنان حرمت ندارد و مسلمانان مى‌توانند زنان و فرزندان آنان را به اسارت بگيرند. تا زمانى كه مسلمانان در حال جنگ باشند يهوديان در هزينه اين جنگ ها شريك‌اند؛<ref>بحارالانوار، ج19، ص110‌ـ‌111؛ مكاتيب‌الرسول، ج‌3، ص‌54 - 55‌.</ref> اما پس از مدتى آنان پيمان خود را شكسته، حتى برخى از آنان ضمن همكارى كردن با مشركان، تصميم گرفتند پيامبر اسلام را به شهادت رسانند<ref>مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌386؛ التفسيرالكبير، ج‌29، ص‌278.</ref> كه در پى نقض عهد از سوى يهوديان بنى‌نضير قبل از واقعه اُحُد پيامبر قلعه آنان را محاصره كرد و با قطع كردن نخلهايشان آنها را به ترك سرزمين خود و خروج از [[مدينه]] و جزيرة‌العرب وادار كرد. برخى آيات [[سوره حشر]]/59 در اين باره نازل گرديد؛ از جمله آيات {{متن قرآن|«هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ... وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا... ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»}}. ([[سوره حشر]]/59‌، 2 ـ 4) به نظر برخى مفسران بيرون راندن بنى‌نضير نخستين اخراج دسته جمعى اهل ذمّه از جزيرة‌العرب به شمار مى‌رود.<ref>مجمع البيان، ج‌9، ص‌387، فتح القدير، ج‌5‌، ص‌195؛ الصحيح من سيره، ج‌8‌، ص‌164.</ref> البته برخى محققان در اهل ذمّه بودن اينان ترديد كرده‌اند.<ref>احكام الذميين والمستأمنين، ص‌22؛ مكاتيب الرسول، ج‌3، ص‌52‌ـ‌53‌.</ref>
+
همچنین [[قرآن]] در آیه ۵۸ [[سوره انفال]] به [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله اجازه داده که عهد خود را با عهدشکنان نقض کند: {{متن قرآن|«و اِمّا تَخافَنَّ مِن قَوم خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلى سَواء اِنَّ اللّهَ لایحِبُّ الخائِنین»}}. طبق روایاتِ [[اسباب نزول|شأن نزول]]، آیه فوق در مورد نقض عهد یهود بنى‌قینقاع نازل شد<ref>مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۵۰‌؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۱‌ـ‌۲۲.</ref> که در پى آن، پیامبر‌ اسلام آنان را محاصره و پس از گرفتن اموالشان آنان را از‌ [[مدینه]] بیرون راند.<ref>الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۱‌ـ‌۲۲؛ عیون الاثر، ج‌۱، ص‌۳۴۳‌ـ‌۳۴۴.</ref>
  
بنى‌قريظه گروه ديگر يهود نيز در سال پنجم هجرت پيمان خود را شكستند.<ref>السيرة‌النبويه، ج‌3، ص‌50‌ـ‌53‌، 62‌ـ‌63‌؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌98.</ref> در پى اين نقض عهد پيامبر پس از محاصره 25 روزه سرزمين آنان مردانشان را كشت و زنانشان را اسير و اموال و سرزمين آنان را تصرف كرد:<ref>مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌552‌؛ زادالمسير، ج‌6‌، ص‌196.</ref> {{متن قرآن|«و اَنزَلَ الَّذينَ ظهَروهُم مِن اَهلِ الكِتبِ مِن صَياصيهِم وقَذَفَ فى قُلوبِهِمُ الرُّعبَ فَريقـًا تَقتُلونَ و تَأسِرونَ فَريقا × واَورَثَكُم اَرضَهُم و ديرَهُم و اَمولَهُم واَرضـًا لَم تَطَوها و كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَديرا»}}. ([[سوره احزاب]]/33، 26 ـ 27)
+
در سال نهم هجرى و با نزول آیه‌ ۲۹ [[سوره توبه]]، پیامبر مأمور گشت تا به آن دسته از اهل کتاب که به دین حق نگرویده بودند، اعلام جنگ کند، مگر این که جزیه بپردازند و از عناد و دشمنى با مسلمانان دست کشند: {{متن قرآن|«قتِلُوا‌الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِالیومِ الأخِرِ ولا یحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ ورَسولُهُ ولایدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیةَ عَن ید وهُم صغِرون»}}. به نظر برخى مؤلفان، با نزول آیه فوق، حکم گرفتن [[جزیه|جزیه]] از اهل ذمّه تشریع گردید.<ref>احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۷۰.</ref> پس از نزول این آیه، پیامبر نامه‌اى به مسیحیان [[نجران]] مبنى بر پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه به حکومت اسلامى نوشت.<ref>بحارالانوار، ج‌۲۱، ص‌۲۸۵، مکاتیب الرسول، ج‌۲، ص‌۴۸۹، المیزان، ج‌۳، ص‌۲۳۳.</ref> مسیحیان نجران پس از دریافت نامه به [[مدینه]] آمدند و پس از انجام مذاکراتى از پذیرش [[اسلام]] و [[مباهله پیامبر اسلام با مسیحیان نجران|مباهله]] امتناع ورزیده، حاضر شدند به مسلمانان جزیه بپردازند.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۶۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۶۶‌ـ‌۶۷‌.</ref> در پى پذیرش جزیه، قراردادى میان پیامبر و مسیحیان نجران بسته شد و در این قرارداد مسلمانان متعهد شدند از جان و مال و معابد آنان محافظت کنند و آنان متعهد شدند که به مسلمانان جزیه بپردازند و در صورت بروز جنگ از ناحیه [[یمن]]، مسلمانان را یارى و نمایندگان پیامبر را پذیرایى کنند و از رباخوارى امتناع ورزند.<ref>تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۸۳‌، مکاتیب الرسول، ج‌۳، ص‌۱۵۴‌ـ‌۱۵۶، المباهله، ص‌۶۱‌ـ‌۶۲‌.</ref>
  
به نظر برخى آيات 55 ـ 56 [[سوره انفال]]/8 نيز درباره نقض عهد بنى‌قريظه نازل گرديد؛<ref>مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌849‌؛ تفسير قرطبى، ج‌8‌، ص‌21.</ref> همچنين قرآن در آيه 58 [[سوره انفال]]/8 به [[پيامبر اسلام]] اجازه داده كه عهد خود را با عهدشكنان نقض كند: {{متن قرآن|«و اِمّا تَخافَنَّ مِن قَوم خِيانَةً فَانبِذ اِلَيهِم عَلى سَواء اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الخائِنين»}}. طبق رواياتِ شأن نزول، آيه فوق در مورد نقض عهد يهود بنى‌قينقاع نازل شد<ref>مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌850‌؛ الطبقات، ج‌2، ص‌21‌ـ‌22.</ref> كه در پى آن [[پيامبر‌ اسلام]] صلى الله عليه و آله آنان را محاصره و پس از گرفتن اموالشان آنان را از‌ [[مدينه]] بيرون راند.<ref>الطبقات، ج‌2، ص‌21‌ـ‌22؛ عيون الاثر، ج‌1، ص‌343‌ـ‌344.</ref>
+
به جز قراردادهاى یاد شده، از انعقاد پیمانهاى دیگرى نیز میان [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله و اهل ذمّه سخن رفته است؛ از جمله قرارداد آن حضرت با «یوحنا‌ بن روبه» رئیس مسیحیان ایلا<ref>فتح‌البارى، ج‌۳، ص‌۲۷۳؛ مکاتیب الرسول، ج‌۳، ص‌۹۷‌ـ‌۱۰۱.</ref> و نیز با یهودیان سینا<ref>حقوق اقلیتها، ص‌۷۶ - ۷۸.</ref> و موارد متعدد دیگر،<ref>الخراج، ص‌۱۲۹‌ـ‌۱۴۲، ۲۱۹؛ احکام اهل‌الذمه، ص‌۱۸‌ـ‌۱۷۶.</ref> که این قراردادها پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]]، مبناى معامله و رفتار [[خلفای نخستین|خلفا]] و مسلمانان با اهل ذمّه قرار گرفت و بر پایه آنها پیمان هاى متعدد دیگرى نیز با اهل ذمّه بسته شد. در [[احادیث]]، به حقوق اهل ذمّه و ضرورت رعایت [[عدالت]] درباره آنان توجه شده‌ است.
  
در سال نهم هجرى و با نزول آيه‌ 29 [[سوره توبه]]/9 پيامبر مأمور گشت تا به آن دسته از اهل كتاب كه به دين حق نگرويده بودند اعلام جنگ كند، مگر اين كه جزيه بپردازند و از عناد و دشمنى با مسلمانان دست كشند: {{متن قرآن|«قتِلُوا‌الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِاليَومِ الأخِرِ ولا يُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ ورَسولُهُ ولايَدينونَ دينَ الحَقِّ مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ حَتّى يُعطوا الجِزيَةَ عَن يَد وهُم صغِرون»}}. به نظر برخى مؤلفان با نزول آيه فوق حكم گرفتن جزيه از اهل ذمّه تشريع گرديد.<ref>احكام الذميين والمستأمنين، ص‌22؛ تفسير قرطبى، ج‌8‌، ص‌70.</ref>
+
==شرایط ذمّه در اسلام==
 +
روح تعالیم [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (صلی الله علیه وآله) دعوت به [[توحید]] و ریشه کن کردن [[بت پرستی]] و [[شرک]] از میان جامعه بود، و با هیچ قوم و قبیله ای، خصوصاً صاحبان ادیان الهی همچون [[یهود]] و [[مسیحیت]]، خصومت شخصی نداشت و درصدد درگیر شدن با آنها نبود، مگر در صورتی که آن ها متعرّض آن حضرت و مسلمانان می شدند و در راه پیشرفت [[اسلام]] کارشکنی می کردند. و حتی بعد از گسترش اسلام در [[جزیرة العرب]]، حضرت آنان را مجبور به پذیرش اسلام نکرد، و آنان را با پذیرش شرایط «ذمّه»، مختار بر باقی ماندن به دین خودشان کرد. شرایط «ذمّه» عبارت بود از:
  
پس از نزول اين آيه، پيامبر نامه‌اى به مسيحيان نجران مبنى بر پذيرش اسلام يا پرداخت جزيه به حكومت اسلامى نوشت.<ref>بحارالانوار، ج‌21، ص‌285، مكاتيب الرسول، ج‌2، ص‌489، الميزان، ج‌3، ص‌233.</ref> مسيحيان نجران پس از دريافت نامه به [[مدينه]] آمدند و پس از انجام مذاكراتى از پذيرش [[اسلام]] و مباهله امتناع ورزيده، حاضر شدند به مسلمانان جزيه بپردازند.<ref>مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌762؛ تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌66‌ـ‌67‌.</ref>
+
*۱- پرداخت [[جزیه|جزیه]]؛ که در واقع نوعی از مالیات است که اهل کتاب به حکومت اسلامی می پردازند.
 +
*۲- کاری که منافات با امنیت بر ضدّ مسلمانان داشته باشد انجام ندهند؛ مثل جنگ با مسلمانان یا جاسوسى و همکاری نظامی با مشرکان.
 +
*۳- پرهیز از آزاررسانى به مسلمانان و انجام دادن کارهاى خلاف؛ مانند زنا و سرقت.
 +
*۴- تظاهر نکردن به منکرات؛ از قبیل [[شراب خواری|شرب خمر]]، زنا، خوردن گوشت خوک و [[ازدواج|نکاح]] با محارم -که در اسلام [[حرام]] است-، و [[کلیسا]] و معبد جدید نسازند و ناقوس که از شعائر آنان بود به صدا در نیاورند.
 +
*۵- احکام ولایی و قضایی مسلمانان بر آنان جاری شود.
 +
*۶- اولادشان و دیگران را بر ممانعت از شناخت دین [[اسلام]] تربیت نکنند، بلکه آنان را رها کرده تا خودشان راه را انتخاب نمایند.
 +
*۷- دشمنان اسلام را به سوی خود پناه ندهند.<ref>المبسوط فی فقه الإمامیة‌، طوسى، ج ۷، ص ۲۷۲؛ الکافی فی الفقه‌، ابوالصلاح حلبى، ص ۲۵۰؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلّى، ج ۹، ص ۳۱۷.</ref>
  
در پى پذيرش جزيه قراردادى ميان پيامبر و مسيحيان نجران بسته شد و در اين قرارداد مسلمانان متعهد شدند از جان و مال و معابد آنان محافظت كنند و آنان متعهد شدند كه به مسلمانان جزيه بپردازند و در صورت بروز جنگ از ناحيه يمن مسلمانان را يارى و نمايندگان پيامبر را پذيرايى كنند و از رباخوارى امتناع ورزند.<ref>تاريخ يعقوبى، ج‌2، ص‌83‌، مكاتيب الرسول، ج‌3، ص‌154‌ـ‌156، المباهله، ص‌61‌ـ‌62‌.</ref>
+
با برقراری شرایط «ذمّه» است که اختلاط و معاشرت افراد مسلمان با افراد ذمّی فراهم شده و هرگونه ارتباطی مشروع می گردد؛ خصوصاً در صورتی که قائل به [[طهارت]] اهل کتاب شویم و [[ازدواج]] با آنها را جایز بدانیم که برخی به آن [[فتوا]] داده اند. [[حکمت]] این شرایط به طور اختصار، محافظت بر اقتدار حکومت و دولت اسلامی از [[فساد]] و اضطراب و انحلال و ضعف است، و با حفظ این شروط و پیاده شدن آنها می توان جامعه را از این مشکلات در امان داشت.<ref>اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ص ۲۹۴.</ref>
  
به جز قراردادهاى ياد شده از انعقاد پيمانهاى ديگرى نيز ميان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و اهل ذمّه سخن رفته است؛ از جمله قرارداد آن حضرت با «يوحنا‌ بن روبه» رئيس مسيحيان ايلا<ref>فتح‌البارى، ج‌3، ص‌273؛ مكاتيب الرسول، ج‌3، ص‌97‌ـ‌101.</ref> و نيز با يهوديان سينا<ref>حقوق اقليتها، ص‌76 - 78.</ref> و موارد متعدد ديگر<ref>الخراج، ص‌129‌ـ‌142، 219؛ احكام اهل‌الذمه، ص‌18‌ـ‌176.</ref> كه اين قراردادها پس از رحلت آن حضرت مبناى معامله و رفتار خلفا و مسلمانان با اهل ذمّه قرار گرفت و بر پايه آنها پيمان هاى متعدد ديگرى نيز با اهل ذمّه بسته شد.
+
==احکام اهل ذمه==
  
==احكام اهل ذمه==
+
[[احکام شرعی|احکام]] متعددى در [[قرآن کریم]] درباره اهل ذمّه مطرح شده است که برخى از آنها مربوط به وظایف اهل ذمّه در برابر حکومت اسلامى بوده، شمارى دیگر درباره تکالیف مسلمانان و حکومت اسلامى در برابر اهل ذمّه است. مهم‌ترین احکام مزبور عبارت است از:
  
در [[قرآن كريم]] احكام متعددى درباره اهل ذمّه مطرح شده است كه برخى از آنها مربوط به وظايف اهل ذمّه در برابر حكومت اسلامى بوده، شمارى ديگر درباره تكاليف مسلمانان و حكومت اسلامى در برابر اهل ذمّه است. مهم‌ترين احكام مزبور عبارت است از:
+
===پرداخت جزیه===
  
===پرداخت جزيه===
+
یکى از تکالیف اهل ذمه، پرداخت جزیه به حکومت اسلامى است: {{متن قرآن|«حَتّى یعطوا الجِزیة»}}. ([[سوره توبه]]/۹، ۲۹) دریافت جزیه از [[اهل کتاب]] در واقع به جهت تأمین هزینه حمایت از جان و مال و امنیت آنان از سوى حکومت اسلامى است.<ref>المیزان، ج۹، ص۲۴۲؛ نمونه، ج۷، ص۳۵۵‌ـ‌۳۵۶؛ احکام‌الذمیین و المستأمنین، ص‌۱۴۴.</ref>
  
يكى از تكاليف اهل ذمه پرداخت جزيه به حكومت اسلامى است: {{متن قرآن|«حَتّى يُعطوا الجِزيَة»}}. ([[سوره توبه]]/9، 29) دريافت جزيه از اهل كتاب در واقع به جهت تأمين هزينه حمايت از جان و مال و امنيت آنان از سوى حكومت اسلامى است.<ref>الميزان، ج9، ص242؛ نمونه، ج7، ص355‌ـ‌356؛ احكام‌الذميين و المستأمنين، ص‌144.</ref>
+
===التزام به قوانین اسلامى===
  
===التزام به قوانين اسلامى===
+
پس از انعقاد قرارداد ذمّه، اهل ذمّه موظف‌اند از قوانین حکومت اسلامى پیروى کنند. برخى از مفسران و فقها جمله {{متن قرآن|«عَن ید و هُم صغِرون»}} ([[سوره توبه]]/۹، ۲۹) را که اشاره به تسلیم بودن اهل ذمّه در برابر حکومت اسلامى دارد، دلیل بر این نکته دانسته و گفته‌اند: لازمه تسلیم بودن اهل ذمّه در برابر مسلمانان، پایبندى آنان به قوانین حکومت اسلامى است.<ref>جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۷۱؛ الفرقان، ج‌۱۰، ص‌۲۳‌ـ‌۲۷؛ نمونه، ج‌۷، ص‌۳۵۴‌ـ‌۳۵۵.</ref>
  
پس از انعقاد قرارداد ذمّه، اهل ذمّه موظف‌اند از قوانين حكومت اسلامى پيروى كنند. برخى از مفسران و فقها جمله {{متن قرآن|«عَن يَد و هُم صغِرون»}} ([[سوره توبه]]/9، 29) را كه اشاره به تسليم بودن اهل ذمّه در برابر حكومت اسلامى دارد دليل بر اين نكته دانسته و گفته‌اند: لازمه تسليم بودن اهل ذمّه در برابر مسلمانان، پايبندى آنان به قوانين حكومت اسلامى است.<ref>جواهرالكلام، ج‌21، ص‌271؛ الفرقان، ج‌10، ص‌23‌ـ‌27؛ نمونه، ج‌7، ص‌354‌ـ‌355.</ref>
+
به موجب این آیه اگر دادگاه صالح اسلامى حکمى بر ضد اهل ذمّه صادر کند، آنان موظف‌اند آن حکم را بپذیرند.<ref>حقوق اقلیتها، ص‌۱۰۲.</ref> البته برخى فقها با استناد به آیه {{متن قرآن|«فَاِن جاءوک فَاحکم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم»}} ([[سوره مائده]]/۵‌،۴۶) گفته‌اند: قاضى اسلامى در مورد پذیرش داورى یا امتناع از آن میان اهل ذمّه مختار است؛<ref>الخلاف، ج‌۴، ص‌۳۳۶؛ تذکرة الفقها، ج‌۹، ص‌۳۸۵؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۳۱۸.</ref> ولى عده‌اى دیگر معتقدند که با توجه به قرارداد و التزامى که مسلمانان نسبت به حمایت از اهل ذمّه دارند<ref>زبدة البیان، ص‌۸۶۰‌.</ref> و نیز آیه ۴۸ [[سوره مائده]] که در آن پیامبر به داورى میان اهل ذمّه مأمور گشته، [[قضاوت]] میان اهل ذمّه بر حاکم اسلامى واجب است.<ref>جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۳۱۹.</ref> در صورت قضاوت، قاضى باید بر اساس قوانین اسلام و قرآن میان آنان حکم کند؛ نه بر اساس قوانین اهل کتاب:<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۱۳؛ فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۱۴؛ جامع المقاصد، ج‌۱۲، ص‌۳۹۷ - ۳۹۸.</ref> {{متن قرآن|«و اَنِ احکم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم × عَمّا جاءَک مِنَ‌الحَقِّ»}} ([[سوره مائده]]/۵‌، ۴۸‌ـ‌۴۹).
  
البته درباره تفسير «صاغرون» آراى متعدد ديگرى نيز نقل شده است<ref>كنزالعرفان، ج‌1، ص‌363؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌410 - 413؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌248.</ref> كه با روح تعاليم [[اسلام]] و [[قرآن]] سازگار نبوده، قابل پذيرش نيست.<ref>الميزان، ج‌9، ص‌242‌ـ‌243؛ الجزيه و احكامها، ص‌48؛ حقوق اقليتها، ص‌103.</ref>
+
===پایبندى به شرایط عقد ذمّه===
  
به موجب اين آيه اگر دادگاه صالح اسلامى حكمى بر ضد اهل ذمّه صادر كند آنان موظف‌اند آن حكم را بپذيرند.<ref>حقوق اقليتها، ص‌102.</ref> البته برخى فقها با استناد به آيه {{متن قرآن|«فَاِن جاءوكَ فَاحكُم بَينَهُم اَو اَعرِض عَنهُم»}} ([[سوره مائده]]/5‌،46) گفته‌اند: قاضى اسلامى در مورد پذيرش داورى يا امتناع از آن ميان اهل ذمّه مختار است؛<ref>الخلاف، ج‌4، ص‌336؛ تذكرة الفقها، ج‌9، ص‌385؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌318.</ref> ولى عده‌اى ديگر معتقدند كه با توجه به قرارداد و التزامى كه مسلمانان نسبت به حمايت از اهل ذمّه دارند<ref>زبدة البيان، ص‌860‌.</ref> و نيز آيه 48 [[سوره مائده]]/5 كه در آن پيامبر به داورى ميان اهل ذمّه مأمور گشته قضاوت ميان اهل ذمّه بر حاكم اسلامى واجب است.<ref>جواهرالكلام، ج‌21، ص‌319.</ref> در صورت قضاوت، قاضى بايد بر اساس قوانين اسلام و قرآن ميان آنان حكم كند؛ نه بر اساس قوانين اهل كتاب:<ref>مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌313؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌14؛ جامع المقاصد، ج‌12، ص‌397 - 398.</ref> {{متن قرآن|«و اَنِ احكُم بَينَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم × عَمّا جاءَكَ مِنَ‌الحَقِّ»}}. ([[سوره مائده]]/5‌، 48‌ـ‌49)
+
اهل ذمّه باید به عهدى که با حکومت اسلامى بسته‌اند پایبند باشند و در صورتى که قراردادشان را زیر پا گذاشته یا به برخى از شروط آن مانند پرداخت جزیه وفادار نباشند، حفظ مال و جان آنان بر مسلمانان و حکومت اسلامى واجب نخواهد بود:<ref>المغنى، ج‌۱۰، ص‌۶۰۶‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۷۷؛ الفقه،‌ج‌۴۸، ص‌۷۵.</ref> {{متن قرآن|«قتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ... مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیةَ عَن ید و هُم صغِرون»}} ([[سوره توبه]]/۹،۲۹). برخى از فقها و مفسران [[شیعه]] و [[اهل سنت]] نیز با استناد به آیه {{متن قرآن|«و اِن نَکثوا اَیمنَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطَعَنوا فى دینِکم فَقتِلوا اَئِمَّةَ الکفرِ...»}} ([[سوره توبه]]/۹،۱۲) برآن‌اند که اگر اهل ذمه نسبت به اسلام طعن و بدگویى کنند یا [[پیامبر اسلام]] را [[سب و فحش دادن|سبّ]] کنند، عهد خود را نقض کرده و قتل آنان جایز خواهد بود؛<ref>احکام‌القرآن، ج۳، ص۱۲۶؛ التبیان، ج۵‌، ص۱۸۳؛ المنیر، ج‌۱۰، ص‌۱۲۴‌ـ‌۱۲۵.</ref> همچنین سیره پیامبر اکرم در اخراج [[بنی نضیر|بنى نضیر]] از [[مدینه]] ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۲) و کشتن [[بنی قریظه|بنى قریظه]] و تصرف اموال آنان ([[سوره احزاب]]/۳۳، ۲۶-۲۷) بر اثر نقض قرارداد خود با مسلمانان، مى‌تواند مؤید این رأى‌ باشد.
  
===پايبندى به شرايط عقد ذمّه===
+
===امنیت جان، مال و معابد اهل ذمّه===
  
اهل ذمّه بايد به عهدى كه با حكومت اسلامى بسته‌اند پايبند باشند و در صورتى كه قراردادشان را زير پا گذاشته يا به برخى از شروط آن مانند پرداخت جزيه وفادار نباشند حفظ مال و جان آنان بر مسلمانان و حكومت اسلامى واجب نخواهد بود:<ref>المغنى، ج‌10، ص‌606‌؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌277؛ الفقه،‌ج‌48، ص‌75.</ref> {{متن قرآن|«قتِلُوا الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ... مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ حَتّى يُعطوا الجِزيَةَ عَن يَد و هُم صغِرون»}}. ([[سوره توبه]]/9،29) برخى از فقها و مفسران [[شيعه]] و اهل سنت نيز با استناد به آيه {{متن قرآن|«و اِن نَكَثوا اَيمنَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطَعَنوا فى دينِكُم فَقتِلوا اَئِمَّةَ الكُفرِ...»}} ([[سوره توبه]]/9،12) برآن‌اند كه اگر اهل ذمه نسبت به اسلام طعن و بدگويى يا [[پيامبر اسلام]] را سبّ كنند عهد خود را نقض كرده و قتل آنان جايز خواهد بود؛<ref>احكام‌القرآن، ج3، ص126؛ التبيان، ج5‌، ص183؛ المنير، ج‌10، ص‌124‌ـ‌125.</ref> همچنين سيره پيامبر اكرم در اخراج بنى نضير از [[مدينه]] ([[سوره حشر]]/59‌،2) و كشتن بنى قريظه و تصرف اموال آنان ([[سوره احزاب]]/33، 26 ـ 27) بر اثر نقض قرارداد خود با مسلمانان مى‌تواند مؤيد اين رأى‌ باشد.
+
در برابر رعایت شرایط از سوى اهل ذمّه، حکومت اسلامى نیز موظف است از جان و مال و معابد آنان محافظت کند: {{متن قرآن|«قتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ... مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیةَ عَن ید و هُم صغِرون»}}. ([[سوره توبه]]/۹،۲۹)
  
===امنيت جان، مال و معابد اهل ذمّه===
+
به موجب [[آیه]] مذکور، قتال با اهل کتاب و تعدى به جان و مال آنان تا دادن جزیه جایز شمرده شده و پس از دادن جزیه، این حکم نیز پایان مى‌پذیرد.<ref>الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۳‌.</ref> در آیه ۱۱۲ [[سوره آل‌ عمران]] نیز [[قرآن]]، اهل کتاب را اهل ذلت و خوارى پیوسته دانسته، مگر این که به ریسمانى از خدا یا مردم تمسک جویند: {{متن قرآن|«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ اَینَ ماثُقِفُوا اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس»}}. به نظر برخى، مقصود از «الذّلَّةُ» خوارى و حرمت نداشتن جان، مال و ناموس<ref>کنز الدقائق، ج‌۳، ص‌۲۰۱؛ مواهب‌الرحمن، ج‌۶‌، ص‌۲۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج‌۸‌، ص‌۱۹۵.</ref> بوده و مراد از «حَبل مِنَ النّاس» انعقاد قرارداد با پیامبر اسلام<ref>تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۱۱۸.</ref> و عقد‌ ذمّه<ref>مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۱۴‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۱۲؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۳۸۳‌ـ‌۳۸۴.</ref> است.
  
در برابر رعايت شرايط از سوى اهل ذمّه، حكومت اسلامى موظف است از جان و مال و معابد آنان محافظت كند: {{متن قرآن|«قتِلُوا الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ... مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ حَتّى يُعطوا الجِزيَةَ عَن يَد و هُم صغِرون»}}. ([[سوره توبه]]/9،29)
+
در روایاتى که از طریق [[شیعه]] و [[اهل سنت]] نقل گردیده نیز بر عدم تعرض به جان و مال اهل ذمّه تأکید شده است.<ref>المبسوط، سرخسى، ج‌۲۶، ص‌۸۵‌؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۳‌؛ جامع احادیث الشیعه، ج‌۱۶، ص‌۲۹۷‌ـ‌۲۹۸.</ref> گروهى از مفسران نیز با استناد به آیه ۴۰ [[سوره حج]] که دفع برخى از مردم از سوى برخى دیگر را عامل حفظ [[مسجد|مساجد]]، کنیسه‌ها و دیرها دانسته: {{متن قرآن|«ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِیعٌ وصَلَوتٌ و مَسجِدُ»}} انهدام و تعرض به معابد اهل ذمّه را جایز ندانسته‌اند.<ref>التبیان، ج‌۷، ص‌۳۲۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۲، ص‌۴۸؛ احکام‌القرآن، ج‌۳، ص‌۳۶۲.</ref>
 
 
به موجب آيه مذكور قتال با اهل كتاب و تعدى به جان و مال آنان تا دادن جزيه جايز شمرده شده و پس از دادن جزيه اين حكم نيز پايان مى‌پذيرد.<ref>الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5883‌.</ref> در آيه 112 [[سوره آل‌ عمران]]/3 نيز [[قرآن]] اهل كتاب را اهل ذلت و خوارى پيوسته دانسته، مگر اين كه به ريسمانى از خدا يا مردم تمسك جويند: {{متن قرآن|«ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ اَينَ ماثُقِفُوا اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس»}}. به نظر برخى مقصود از «الذّلَّةُ» خوارى و حرمت نداشتن جان، مال و ناموس<ref>كنز الدقائق، ج‌3، ص‌201؛ مواهب‌الرحمن، ج‌6‌، ص‌222؛ التفسير الكبير، ج‌8‌، ص‌195.</ref> بوده و مراد از «حَبل مِنَ النّاس» انعقاد قرارداد با پيامبر اسلام<ref>تفسير قمى، ج‌1، ص‌118.</ref> و عقد‌ ذمّه<ref>مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌814‌؛ تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌112؛ الميزان، ج‌3، ص‌383‌ـ‌384.</ref> است.
 
 
 
در رواياتى كه از طريق [[شيعه]] و اهل سنت نقل گرديده نيز بر عدم تعرض به جان و مال اهل ذمّه تأكيد شده است.<ref>المبسوط، سرخسى، ج‌26، ص‌85‌؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5883‌؛ جامع احاديث الشيعه، ج‌16، ص‌297‌ـ‌298.</ref> گروهى از مفسران نيز با استناد به آيه 40 [[سوره حج]]/22 كه دفع برخى از مردم از سوى برخى ديگر را عامل حفظ مساجد، كنيسه‌ها و ديرها دانسته: {{متن قرآن|«ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِيَعٌ وصَلَوتٌ و مَسجِدُ»}} انهدام و تعرض به معابد اهل ذمّه را جايز ندانسته‌اند.<ref>التبيان، ج‌7، ص‌322؛ تفسير قرطبى، ج‌12، ص‌48؛ احكام‌القرآن، ج‌3، ص‌362.</ref>
 
  
 
===گواهى دادن اهل ذمّه===
 
===گواهى دادن اهل ذمّه===
  
در صورت امكان و اختيار، شاهدان بايد مسلمان و عادل باشند؛<ref>جواهرالكلام، ج‌28، ص‌346؛ فقه القرآن، ج‌1، ص‌417.</ref> اما در فرض وجود ضرورت و دسترسى نداشتن به مسلمان عادل، شهادت اهل ذمّه عادل در دين خودشان بر اموال قابل پذيرش دانسته شده است:<ref> جواهرالكلام، ج‌28، ص‌347؛ تحريرالوسيله، ج‌2، ص‌398.</ref> {{متن قرآن|«ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا شَهدَةُ بَينِكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتُ حينَ الوَصِيَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنكُم اَو ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى‌الاَرضِ فَاَصبَتكُم مُصيبَةُ المَوت»}}. ([[سوره مائده]]/5‌،106) مقصود از «ذَوا عَدل مِنكُم» مسلمانان عادل هستند كه در مرتبه اول قرار داشته<ref>مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌396؛ فقه القرآن، ج‌1، ص‌417.</ref> و مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم» به نظر بيشتر مفسران اهل ذمّه‌اند<ref>جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌140‌ـ‌141؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌396‌ـ‌397؛ جواهرالكلام، ج‌28، ص‌349.</ref> كه در صورت دسترسى نداشتن به شاهدان عادل و مسلمان مى‌توانند به نفع يا ضرر مسلمانان در وصيت شهادت دهند.<ref> الخلاف، ج‌6‌، ص‌272؛ ايضاح الفوائد، ج‌2، ص‌634‌؛ الحاوى الكبير، ج‌13، ص‌5‌.</ref>
+
در صورت امکان و اختیار، شاهدان باید مسلمان و عادل باشند؛<ref>جواهرالکلام، ج‌۲۸، ص‌۳۴۶؛ فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.</ref> اما در فرض وجود ضرورت و دسترسى نداشتن به مسلمان عادل، شهادت اهل ذمّه عادل در دین خودشان بر اموال، قابل پذیرش دانسته شده است:<ref> جواهرالکلام، ج‌۲۸، ص‌۳۴۷؛ تحریرالوسیله، ج‌۲، ص‌۳۹۸.</ref> {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکم اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ المَوتُ حینَ الوَصِیةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکم اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى‌الاَرضِ فَاَصبَتکم مُصیبَةُ المَوت»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۰۶) مقصود از {{متن قرآن|«ذَوا عَدل مِنکم»}} مسلمانان عادل هستند که در مرتبه اول قرار داشته<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶؛ فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.</ref> و مقصود از {{متن قرآن|«ءاخَرانِ مِن غَیرِکم»}} به نظر بیشتر مفسران، اهل ذمّه‌اند<ref>جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۱۴۰‌ـ‌۱۴۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶‌ـ‌۳۹۷؛ جواهرالکلام، ج‌۲۸، ص‌۳۴۹.</ref> که در صورت دسترسى نداشتن به شاهدان عادل و مسلمان مى‌توانند به نفع یا ضرر مسلمانان در وصیت شهادت دهند.<ref> الخلاف، ج‌۶‌، ص‌۲۷۲؛ ایضاح الفوائد، ج‌۲، ص‌۶۳۴‌؛ الحاوى الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۵‌.</ref>
 
 
برخى از فقيهان با استناد به جمله «اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرض» گفته‌اند: شهادت اهل ذمه تنها در سفر پذيرفته است؛<ref>مختلف‌الشيعه، ج8‌، ص517‌ـ521‌؛ جامع‌المدارك، ج‌6‌، ص‌102؛ المبسوط، سرخسى، ج‌8‌، ص‌187.</ref> ولى بسيارى از فقيهان حكم مزبور را منوط به تحقق اين شرط ندانسته‌اند.<ref>تحرير الاحكام، ج‌3، ص‌384؛ مسالك الافهام، ج‌6‌، ص‌203‌ـ‌204.</ref>
 
  
در ادامه آيه خطاب به مسلمانان آمده كه اگر در شهادت اهل ذمّه ترديد داريد آنان را پس از [[نماز]] چنين سوگند دهيد كه حاضر نيستند شهادت خود را با مال دنيا معاوضه كرده يا كتمان كنند: {{متن قرآن|«تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَيُقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَرى بِهِ ثَمَنـًا ولَو كانَ ذاقُربى ولا نَكتُمُ شَهدَةَ اللّهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ الاثِمين»}}. ([[سوره مائده]]/5‌،106) مقصود از نماز در آيه، نماز عصر يا نماز ظهر و عصر مسلمانان است.
+
برخى از فقیهان با استناد به جمله «اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرض» گفته‌اند: شهادت اهل ذمه تنها در سفر پذیرفته است؛<ref>مختلف‌الشیعه، ج۸‌، ص۵۱۷‌ـ۵۲۱‌؛ جامع‌المدارک، ج‌۶‌، ص‌۱۰۲؛ المبسوط، سرخسى، ج‌۸‌، ص‌۱۸۷.</ref> ولى بسیارى از فقیهان حکم مزبور را منوط به تحقق این شرط ندانسته‌اند.<ref>تحریر الاحکام، ج‌۳، ص‌۳۸۴؛ مسالک الافهام، ج‌۶‌، ص‌۲۰۳‌ـ‌۲۰۴.</ref>
  
برخى نيز گفته‌اند: مقصود نماز و عبادت اهل ذمّه است؛<ref>مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌397؛ تفسير قرطبى، ج‌6‌، ص‌228.</ref> اما در مقابل، شهادت مسلمانان بر‌ ضد اهل ذمه پذيرفته است، به دليل رواياتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل‌ بيت عليهم السلام نقل شده، چنان‌كه آيه {{متن قرآن|«و‌كَذلِكَ جَعَلنكُم اُمَّةً وسَطـًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ»}} ([[سوره بقره]]/2،142) نيز به اين مطلب اشعار دارد.<ref>جواهرالكلام، ج‌41، ص‌22.</ref>
+
در ادامه آیه خطاب به مسلمانان آمده که اگر در شهادت اهل ذمّه تردید دارید آنان را پس از [[نماز]] چنین [[سوگند]] دهید که حاضر نیستند شهادت خود را با مال دنیا معاوضه کرده یا کتمان کنند: {{متن قرآن|«تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَیقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَرى بِهِ ثَمَنـًا ولَو کانَ ذاقُربى ولا نَکتُمُ شَهدَةَ اللّهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ الاثِمین»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۰۶) مقصود از نماز در آیه، نماز عصر یا نماز ظهر و عصر مسلمانان است. برخى نیز گفته‌اند: مقصود نماز و [[عبادت]] اهل ذمّه است.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌۶‌، ص‌۲۲۸.</ref> اما در مقابل، شهادت مسلمانان بر‌ ضد اهل ذمه پذیرفته است، به دلیل روایاتى که از پیامبر صلى الله علیه وآله و [[اهل‌ بیت]] علیهم السلام نقل شده، چنان‌که آیه {{متن قرآن|«و‌کذلِک جَعَلنکم اُمَّةً وسَطـًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۴۲) نیز به این مطلب اشعار دارد.<ref>جواهرالکلام، ج‌۴۱، ص‌۲۲.</ref>
  
===احكام جزايى اهل ذمّه===
+
===احکام جزایى اهل ذمّه===
  
در صورتى كه كار موجب حد از اهل ذمّه سرزند به استناد عموم آيات مربوط به حد، اقامه حد بر آنان واجب خواهد بود؛<ref>الخلاف، ج‌5‌، ص‌553‌.</ref> همچنين به نظر بيشتر فقهاى شيعه و اهل سنت در صورت كشته شدن عمدى ذمّى بدست مسلمان به دليل آيه {{متن قرآن|«لَن يَجعَلَ اللّهُ لِلكفِرينَ عَلَى‌المُؤمِنينَ سَبيلا»}} ([[سوره نساء]])/4، 141 و برخى روايات، قاتل قصاص نمى‌گردد؛<ref>الخلاف، ج‌5‌، ص‌145‌ـ‌146؛ تفسير قرطبى، ج‌2، ص‌166؛ جواهر الكلام، ج‌42، ص‌150.</ref> اما برخى با استناد به عموم آيات قصاص مانند {{متن قرآن|«كُتِبَ عَلَيكُمُ القِصاصُ فِى القَتلَى الحُرُّ بِالحُرِّ»}} و نيز آيه 45 [[سوره مائده]]/5 و ادله ديگر چنين قاتلى را مشمول حكم<ref>تفسير قرطبى، ج‌2، ص‌165.</ref> قصاص دانسته‌اند؛ اما در صورتى كه مسلمان فردى از اهل‌ ذمّه را از روى خطا بكشد بايد ديه بپردازد.<ref>الخلاف، ج‌5‌، ص‌263‌ـ‌265؛ جواهرالكلام، ج‌43، ص‌38.</ref>
+
در صورتى که کارِ موجب [[حدود‌‌‌‌|حدّ]] از اهل ذمّه سرزند، به استناد عموم آیات مربوط به حدّ، اقامه حدّ بر آنان [[واجب]] خواهد بود؛<ref>الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۵۵۳‌.</ref> همچنین به نظر بیشتر فقهاى شیعه و اهل سنت، در صورت کشته شدن عمدى ذمّى بدست مسلمان، به دلیل آیه {{متن قرآن|«لَن یجعَلَ اللّهُ لِلکفِرینَ عَلَى‌المُؤمِنینَ سَبیلا»}} ([[سوره نساء]]/۴، ۱۴۱) و برخى روایات، قاتل [[قصاص]] نمى‌گردد؛<ref>الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۱۴۵‌ـ‌۱۴۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۶۶؛ جواهر الکلام، ج‌۴۲، ص‌۱۵۰.</ref> اما برخى با استناد به عموم آیات قصاص مانند {{متن قرآن|«کتِبَ عَلَیکمُ القِصاصُ فِى القَتلَى الحُرُّ بِالحُرِّ»}} و نیز آیه ۴۵ [[سوره مائده]] و ادله دیگر، چنین قاتلى را مشمول حکم<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۶۵.</ref> قصاص دانسته‌اند.  
  
مستند اين حكم به نظر اهل سنت آيه 92 [[سوره نساء]]/4 است كه مى‌گويد: {{متن قرآن|«و اِن كانَ مِن قَوم بَينَكُم و بَينَهُم ميثقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهلِهِ و تَحرِيرُ رَقَبَة مُؤمِنَة»}}. استفاده اين حكم از آيه بر اين اساس است كه اسم «كان» در اين آيه مقتول اهل ذمه باشد؛ ليكن مفسران و فقهاى اماميه ضمير «كان» را مربوط به مقتول مسلمان دانسته و مراد از قوم در آيه شريفه را ورثه كافر و ذمى مقتول دانسته‌اند<ref>مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌140؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌410؛ الميزان، ج‌5‌، ص‌40.</ref> كه در اين صورت آيه ربطى به قتل ذمّى ندارد.
+
اما در صورتى که مسلمان، فردى از اهل‌ ذمّه را از روى خطا بکشد، باید [[دیه|دیه]] بپردازد.<ref>الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۵؛ جواهرالکلام، ج‌۴۳، ص‌۳۸.</ref> مستند این حکم به نظر اهل سنت آیه ۹۲ [[سوره نساء]] است که مى‌گوید: {{متن قرآن|«و اِن کانَ مِن قَوم بَینَکم و بَینَهُم میثاقٌ فَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهلِهِ و تَحرِیرُ رَقَبَة مُؤمِنَة»}}. استفاده این حکم از آیه بر این اساس است که اسم «کان» در این آیه مقتول اهل ذمه باشد؛ لیکن مفسران و فقهاى [[امامیه]] ضمیر «کان» را مربوط به مقتول مسلمان دانسته و مراد از قوم در آیه شریفه را ورثه کافر و ذمى مقتول دانسته‌اند<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۴۰؛ فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۴۱۰؛ المیزان، ج‌۵‌، ص‌۴۰.</ref> که در این صورت آیه ربطى به قتل ذمّى ندارد.
  
===ورود اهل ذمّه به مسجد الحرام و ديگر مساجد===
+
===ورود اهل ذمّه به مسجدالحرام ===
  
با توجه به سكونت اهل ذمّه در سرزمين هاى اسلامى در مورد جواز يا عدم جواز ورود آنان به [[مسجدالحرام]] و ديگر مساجد ميان فقها اختلاف نظر وجود دارد؛ اماميه و برخى از فقيهان اهل سنت با استناد به آيه {{متن قرآن|«اِنَّمَا المُشرِكونَ نَجَسٌ فَلا يَقرَبُوا المَسجِدَالحَرامَ» }} ([[سوره توبه]]/9،28) ورود آنان به مسجدالحرام و نيز مساجد ديگر را جايز نمى‌دانند.<ref>الخلاف، ج‌5‌، ص‌549‌؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص286-288؛ احكام‌القرآن، ج3، ص131‌ـ‌132.</ref>
+
با توجه به سکونت اهل ذمّه در سرزمین هاى اسلامى، در مورد جواز یا عدم جواز ورود آنان به [[مسجدالحرام]] و دیگر [[مسجد|مساجد]] میان [[فقها]] اختلاف نظر وجود دارد؛ [[امامیه]] و برخى از [[اهل سنت]] با استناد به آیه {{متن قرآن|«اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یقرَبُوا المَسجِدَالحَرامَ» }} ([[سوره توبه]]/۹،۲۸)، ورود آنان به مسجدالحرام و نیز مساجد دیگر را جایز نمى‌دانند.<ref>الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۵۴۹‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص۲۸۶-۲۸۸؛ احکام‌القرآن، ج۳، ص۱۳۱‌ـ‌۱۳۲.</ref>
  
حتى برخى با استناد به آيه فوق و آيه نخست سوره اسراء كه [[معراج]] پيامبر را از مسجدالحرام دانسته - در حالى كه معراج آن حضرت از خانه ام‌هانى بود ـ و نيز برخى روايات، ورود اهل ذمّه به محدوده حرم را نيز ممنوع مى‌دانند؛<ref>الخلاف، ج‌5‌، ص‌549‌؛ جواهرالكلام، ج‌21، ص‌288؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5888‌.</ref> اما برخى ديگر از فقهاى اهل سنت ممنوعيت در آيه 28 [[سوره توبه]]/9 را منحصر به مشركان يا ايام حج دانسته و گفته‌اند: اهل ذمّه مى‌توانند وارد مسجدالحرام و ديگر مساجد شوند.<ref>احكام القرآن، ج‌3، ص‌131.</ref> برخى از آنان تنها ورود اهل ذمّه به مسجدالحرام را ممنوع مى‌دانند.<ref>همان، ص‌131‌ـ‌132؛ تفسير قرطبى، ج‌8‌، ص‌67‌ـ‌67‌.</ref>
+
حتى برخى با استناد به آیه فوق و آیه نخست [[سوره اِسراء|سوره اسراء]] که [[معراج]] پیامبر را از مسجدالحرام دانسته - در حالى که معراج آن حضرت از خانه [[ام هانى|ام‌هانى]] بود ـ و نیز برخى روایات، ورود اهل ذمّه به محدوده حرم را نیز ممنوع مى‌دانند؛<ref>الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۵۴۹‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۸۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۸‌.</ref> اما برخى دیگر از فقهاى اهل سنت، ممنوعیت در آیه ۲۸ [[سوره توبه]] را منحصر به مشرکان یا ایام [[حج]] دانسته و گفته‌اند: اهل ذمّه مى‌توانند وارد مسجدالحرام و دیگر مساجد شوند.<ref>احکام القرآن، ج‌۳، ص‌۱۳۱.</ref> برخى از آنان نیز تنها ورود اهل ذمّه به مسجدالحرام را ممنوع مى‌دانند.<ref>همان، ص‌۱۳۱‌ـ‌۱۳۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۶۷‌ـ‌۶۷‌.</ref>
  
===مراوده با اهل ذمه و احسان كردن به آنان===
+
===مراوده با اهل ذمه و احسان به آنان===
  
قرآن در آياتى مسلمانان را از دوستى و مراوده با اهل كتاب كه بيشتر آنان همپيمان با مسلمانان و از اقليت هاى مذهبى در [[مدينه]] بودند<ref>احكام اهل الذمه، ص‌184 - 187؛ حقوق اقليتها، ص‌234 - 238.</ref> منع كرده است. ([[سوره نساء]]/4،144؛ [[سوره مائده]]/5‌،51) در آياتى ديگر علت منع دوستى با آنان اين امر دانسته شده كه اهل كتاب درصدد بازگرداندن مسلمانان از دينشان هستند ([[سوره بقره]]/2،109) يا قصد گمراه كردن مسلمانان را دارند ([[سوره آل عمران]]/3،61) يا قلب هاى آنان سرشار از كينه مسلمانان است و دوست دارند مسلمانان به رنج و مصيبت مبتلا شوند ([[سوره آل عمران]]/3،118) يا دوست ندارند خيرى بر مسلمانان نازل شود ([[سوره بقره]]/2،105) يا از مسلمانان راضى نمى‌شوند، مگر اين كه از كيش آنان پيروى كنند ([[سوره بقره]]/2،120) يا دين و عقايد مسلمانان را به سخره مى‌گيرند ([[سوره مائده]]/5‌، 57‌ـ‌58) كه از مجموع اين آيات و علت هايى كه براى منع دوستى بيان گرديده و نيز با توجه به آياتى ديگر كه عزت و سربلندى را از آن مسلمانان دانسته ([[سوره منافقون]]/63‌،8) و استيلاى كافر بر مسلمان را منع كرده ([[سوره اسراء]]/4،141) برمى‌آيد كه مراوده و دوستى با آن دسته از غيرمسلمانان -‌ اعم از اهل ذمه يا غير اهل ذمه - كه با مسلمانان دشمنى دارند و قصد گمراه كردن مسلمانان را داشته، خير و سعادتى را براى مسلمان نمى‌خواهند و عزت و استيلاى مسلمانان در اين رابطه از بين مى‌رود ممنوع است؛ اما در غير اين صورت ارتباط و احسان كردن به آنان جايز خواهد بود: {{متن قرآن|«لا‌يَنهكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَم‌ يُقتِلوكُم فِى الدّينِ ولَم يُخرِجوكُم مِن ديرِكُم اَن تَبَرّوهُم و تُقسِطوا اِلَيهِم»}}. ([[سوره ممتحنه]]/60‌،8)
+
[[قرآن]] در آیاتى مسلمانان را از دوستى و مراوده با [[اهل کتاب]] که بیشتر آنان همپیمان با مسلمانان و از اقلیت هاى مذهبى در [[مدینه]] بودند<ref>احکام اهل الذمه، ص‌۱۸۴ - ۱۸۷؛ حقوق اقلیتها، ص‌۲۳۴ - ۲۳۸.</ref> منع کرده است. ([[سوره نساء]]/۴،۱۴۴؛ [[سوره مائده]]/۵‌،۵۱) در آیاتى دیگر، علت منع دوستى با آنان این امر دانسته شده که اهل کتاب درصدد بازگرداندن مسلمانان از دینشان هستند ([[سوره بقره]]/۲،۱۰۹)، یا قصد گمراه کردن مسلمانان را دارند ([[سوره آل عمران]]/۳،۶۱)، یا قلب هاى آنان سرشار از [[کینه|کینه]] مسلمانان است و دوست دارند مسلمانان به رنج و مصیبت مبتلا شوند ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۱۸)، یا دوست ندارند خیرى بر مسلمانان نازل شود ([[سوره بقره]]/۲،۱۰۵)، یا از مسلمانان راضى نمى‌شوند، مگر این که از کیش آنان پیروى کنند ([[سوره بقره]]/۲،۱۲۰)، یا [[دین]] و عقاید مسلمانان را به [[استهزاء|سخره]] مى‌گیرند ([[سوره مائده]]/۵‌، ۵۷‌ـ‌۵۸)؛ که از مجموع این آیات و علت هایى که براى منع دوستى بیان گردیده و نیز با توجه به آیاتى دیگر که عزت و سربلندى را از آن مسلمانان دانسته ([[سوره منافقون]]/۶۳‌،۸) و استیلاى کافر بر مسلمان را منع کرده ([[سوره اسراء]]/۴،۱۴۱)؛ برمى‌آید که مراوده و دوستى با آن دسته از غیرمسلمانان -‌ اعم از اهل ذمه یا غیر اهل ذمه - که با مسلمانان دشمنى دارند و قصد گمراه کردن مسلمانان را داشته، خیر و سعادتى را براى مسلمان نمى‌خواهند و عزت و استیلاى مسلمانان در این رابطه از بین مى‌رود؛ ممنوع است.
  
به نظر برخى از مفسران مقصود از آيه فوق تنها اهل ذمّه و معاهده‌اند كه با مسلمانان دشمنى ندارند؛ نه كفار محارب.<ref>الميزان، ج‌19، ص‌234.</ref> برخى نيز آيه فوق را دليل بر جواز دادن [[صدقه]] به اهل ذمّه دانسته‌اند.<ref>احكام القرآن، ج‌3، ص‌653‌؛ تفسير ثعالبى، ج‌1، ص‌528‌.</ref> در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل‌ بيت عليهم السلام و نيز روايات منقول از آنان موارد متعددى از مراوده نيكو و احسان به اهل ذمه به چشم مى‌خورد؛ از‌ جمله در روايتى آمده است كه پيامبر به عيادت بيماران اهل ذمّه رفته، در تشييع جنازه آنها شركت مى‌كرد، آنان را با گشاده‌رويى مى‌پذيرفت و در مجالس شادى و عزاى آنان شركت مى‌كرد؛<ref>حقوق اقليتها، ص‌224.</ref> همچنين پيامبر فرمود: هر كس به همپيمانى ستم كند من در پيشگاه خدا دشمن او خواهم بود<ref>سنن ابى داود، ج‌2، ص‌45؛ كنزالعمال، ج‌4، ص‌364؛ مستدرك الوسائل، ج‌11، ص‌168.</ref> و در روايتى على عليه السلام خبر بيرون آوردن خلخال از پاى زن معاهد به دست سپاه معاويه را بسيار غم‌انگيز دانسته، فرمود: اگر مسلمانى از غم اين حادثه بميرد ملامتى بر او نيست.<ref>نهج البلاغه، خطبه 27.</ref> از آيات قرآن كريم احكام ديگرى همچون حكم ازدواج با اهل ذمّه، نجاست يا طهارت آنان و... استفاده مى‌شود. (=>‌اهل كتاب)
+
اما در غیر این صورت، ارتباط و [[احسان]] کردن به آنان جایز خواهد بود: {{متن قرآن|«لا‌ینهاکمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم‌ یقاتِلوکم فِى الدّینِ ولَم یخرِجوکم مِن دیارِکم اَن تَبَرّوهُم و تُقسِطوا اِلَیهِم»}}. ([[سوره ممتحنه]]/۶۰‌،۸) به نظر برخى از مفسران مقصود از آیه فوق، تنها اهل ذمّه و معاهده‌اند که با مسلمانان دشمنى ندارند؛ نه کفار محارب.<ref>المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۳۴.</ref> برخى نیز آیه فوق را دلیل بر جواز دادن [[صدقه]] به اهل ذمّه دانسته‌اند.<ref>احکام القرآن، ج‌۳، ص‌۶۵۳‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌۱، ص‌۵۲۸‌.</ref> در سیره پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل‌ بیت علیهم السلام و نیز روایات منقول از آنان، موارد متعددى از مراوده نیکو و احسان به اهل ذمه به چشم مى‌خورد؛ از‌ جمله در روایتى آمده است که پیامبر به [[عیادت بیماران|عیادت]] بیماران اهل ذمّه رفته، در [[تشییع جنازه|تشییع جنازه]] آنها شرکت مى‌کرد، آنان را با گشاده‌رویى مى‌پذیرفت و در مجالس شادى و عزاى آنان شرکت مى‌کرد.<ref>حقوق اقلیتها، ص‌۲۲۴.</ref> همچنین پیامبر فرمود: هر کس به همپیمانى ستم کند، من در پیشگاه خدا دشمن او خواهم بود.<ref>سنن ابى داود، ج‌۲، ص‌۴۵؛ کنزالعمال، ج‌۴، ص‌۳۶۴؛ مستدرک الوسائل، ج‌۱۱، ص‌۱۶۸.</ref> و در روایتى [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام خبر بیرون آوردن خلخال از پاى زن معاهد به دست سپاه [[معاویه]] را بسیار غم‌انگیز دانسته، فرمود: اگر مسلمانى از غم این حادثه بمیرد ملامتى بر او نیست.<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref> از آیات قرآن کریم، [[احکام]] دیگرى همچون حکم [[ازدواج]] با اهل ذمّه، [[نجاسات|نجاست]] یا [[طهارت]] آنان و... استفاده مى‌شود.  
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
  
==منابع==
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، سید جعفر صادقى فدکى، ج۵، ص۱۳۳-۱۴۲.
سيد جعفر صادقى فدكى، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص133-142.
+
*[https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/409017/%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7-%C2%AB%D8%B0%D9%85%D9%87%C2%BB-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85 "شرایط «ذمه» در اسلام"، سایت آیین رحمت - دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی].
 +
*[https://rch.ac.ir/article/Details?id=11256 "ذمة"، دانشنامه جهان اسلام].
  
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: اصطلاحات فقهی]]
 
[[رده: اصطلاحات فقهی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۵

«اهل ذِمّه» در اصطلاح فقهی به غیرمسلمانان (اهل کتاب) مقیم در سرزمین اسلامى گفته می‌شود، که به موجب قرارداد «ذمّه»، این افراد ملزم به پرداخت جزیه و رعایت شرایطى دیگر شده و در مقابل، حکومت اسلامى موظف است از مال، جان و حقوق آنان حراست کند. بر پایه منابع فقهی، جان و مال ذمّیان، همچون مسلمانان، محترم و تصرف در آنها حرام و موجب ضمان است.

تعریف اهل ذمه

«اهل» در لغت به معانى متعدد شایسته و سزاوار، خانواده، ساکن، پیرو کیش یا نظر یا طریقه‌اى خاص آمده[۱] و «ذِمّة» از ریشه «ذ‌ـ‌م‌ـ‌م» به معناى سرزنش کردن آمده است.[۲] به نوشته ابن فارس عهد و پیمان را از آن رو ذمام گفته‌اند که انسان با زیر پا گذاشتن آن سرزنش مى‌شود.[۳] ابوعبید ذمّه را به معناى امان دانسته[۴] و برخى دیگر آن را به معناى عهد و ضمان مى‌دانند.[۵]

واژه «ذمّه» دو بار در قرآن کریم آمده، که در هر دو مورد به معنای عهد و پیمان است: «كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً... * لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ» (سوره توبه، ۸ و ۱۰).

«ذمّه» در اصطلاح فقهی، عقد و قراردادى است که میان مسلمانان و برخى از غیرمسلمانان منعقد مى‌گردد[۶] و به موجب آن، این افراد ملزم به پرداخت جزیه و رعایت شرایطى دیگر شده و در برابر، حکومت اسلامى موظف است از مال، جان و دیگر حقوق آنان حراست کند.[۷]

به کسانى که این قرارداد با آنان منعقد مى‌گردد «اهل ذمّه» یا «ذِمّی» مى‌گویند. سبب نامگذارى اهل ذمّه به این نام آن است که با دادن جزیه، مال و جانشان در امنیت قرار مى‌گیرد[۸] یا آن که با بستن قرارداد ذمّه، در پیمان و ضمان مسلمانان داخل مى‌شوند.[۹]

غرض از بستن چنین پیمانى، پایان دادن به حالت تضاد و دشمنى میان پیروان ادیان و ایجاد نوعى اتحاد و همزیستى مسالمت‌آمیز میان مسلمانان و غیرمسلمانان در قلمرو حکومت اسلامى است.[۱۰] همچنین این امر سبب مى‌گردد که پیروان ادیان دیگر با حقایق اسلام آشنا شده، بدان متمایل گردند.[۱۱] طرف قرارداد در این عقد، امام یا نایب خاص او و در عهد غیبت، حاکم اسلامى است.[۱۲]

درباره گستره اهل ذمّه و این که آیا شامل همه غیرمسلمانان مى‌شود یا برخى از آنان، فقها اختلاف نظر دارند؛ امامیه و بیشتر فقیهان اهل‌سنت[۱۳] با استناد به آیه جزیه که در آن تنها از اهل کتاب سخن به میان آمده: «مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیة» (سوره توبه/۹،۲۹) و برخى احادیث،[۱۴] اهل‌ ذمّه را منحصر به اهل کتاب مى‌دانند که شامل یهود، نصارا و مجوس مى‌شود[۱۵] و در کتابى بودن صابئان و سامره نیز اختلاف نظر وجود دارد.[۱۶] شمارى از فقیهان اهل سنت با‌ استناد به احادیث برآن‌اند که اهل ذمّه، همه کافران، اعم از عرب و عجم و اهل کتاب و‌ مشرکان را دربرمى‌گیرد.[۱۷] نظر دیگر این است که عقد ذمّه شامل همه غیرمسلمانان جز بت‌پرستان مى‌شود.[۱۸] بر پایه نظر نخست، کافران غیرکتابى که در قلمرو حکومت اسلامى اقامت دارند یا در آن تردد مى‌کنند، داخل عنوان عقود دیگرى همچون امان یا صلح بوده، مشمول شرایط این عقود هستند.[۱۹]

پیشینه اهل ذمه در اسلام

در دوران زندگى پیامبر‌ اسلام صلى الله علیه وآله در مکه ملاقات ها و گفتگوهایى با اهل کتاب گزارش شده؛[۲۰] ولى چون دین اسلام نوپا بوده و حکومتى تشکیل نگردیده بود، این ملاقات ها به قراردادى با اهل کتاب نینجامید؛ اما پس از هجرت آن حضرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامى و همجوارى با برخى اهل کتاب، از جمله یهودیان بنى‌قریظه و بنى‌نضیر و بنى‌قینقاع، پیامبر با آنان عهدنامه‌هایى امضا کرد که نخستین منشور زندگى مسالمت‌آمیز میان پیروان ادیان الهى به شمار مى‌رود.

برخى بندهاى این پیمان‌نامه‌ها بدین قرار است: یهودیان و مسلمانان، امت واحدى را تشکیل مى‌دهند و هر یک از آنان در دین و عقاید خود آزاد هستند. یهودیان حق ندارند دشمنان مسلمانان را یارى کنند و در غیر این صورت، جان و مال آنان حرمت ندارد و مسلمانان مى‌توانند زنان و فرزندان آنان را به اسارت بگیرند. تا زمانى که مسلمانان در حال جنگ باشند، یهودیان در هزینه این جنگ ها شریک‌اند.[۲۱]

اما پس از مدتى آنان پیمان خود را شکسته، حتى برخى از آنان ضمن همکارى کردن با مشرکان، تصمیم گرفتند پیامبر اسلام را به شهادت رسانند[۲۲] که در پى نقض عهد از سوى یهودیان بنى‌نضیر قبل از واقعه اُحُد، پیامبر قلعه آنان را محاصره کرد و با قطع کردن نخلهایشان آنها را به ترک سرزمین خود و خروج از مدینه و جزیرة‌العرب وادار کرد. برخى آیات سوره حشر در این باره نازل گردید؛ از جمله، آیات «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِن دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ... وَلَوْلَا أَن کتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا... ذَلِک بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن یشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (سوره حشر/۵۹‌، ۲-۴). به نظر برخى مفسران، بیرون راندن بنى‌نضیر، نخستین اخراج دسته جمعى اهل ذمّه از جزیرة‌العرب به شمار مى‌رود.[۲۳] البته برخى محققان در اهل ذمّه بودن اینان تردید کرده‌اند.[۲۴]

بنى‌قریظه گروه دیگر یهود نیز در سال پنجم هجرت پیمان خود را شکستند.[۲۵] در پى این نقض عهد، پیامبر پس از محاصره ۲۵ روزه سرزمین آنان، مردانشان را کشت و زنانشان را اسیر و اموال و سرزمین آنان را تصرف کرد:[۲۶] «و اَنزَلَ الَّذینَ ظهَروهُم مِن اَهلِ الکتبِ مِن صَیاصیهِم وقَذَفَ فى قُلوبِهِمُ الرُّعبَ فَریقـًا تَقتُلونَ و تَأسِرونَ فَریقا × واَورَثَکم اَرضَهُم و دیرَهُم و اَمولَهُم واَرضـًا لَم تَطَوها و کانَ اللّهُ عَلى کلِّ شَىء قَدیرا» (سوره احزاب/۳۳، ۲۶-۲۷). به نظر برخى، آیات ۵۵ و ۵۶ سوره انفال نیز درباره نقض عهد بنى‌قریظه نازل گردید.[۲۷]

همچنین قرآن در آیه ۵۸ سوره انفال به پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله اجازه داده که عهد خود را با عهدشکنان نقض کند: «و اِمّا تَخافَنَّ مِن قَوم خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلى سَواء اِنَّ اللّهَ لایحِبُّ الخائِنین». طبق روایاتِ شأن نزول، آیه فوق در مورد نقض عهد یهود بنى‌قینقاع نازل شد[۲۸] که در پى آن، پیامبر‌ اسلام آنان را محاصره و پس از گرفتن اموالشان آنان را از‌ مدینه بیرون راند.[۲۹]

در سال نهم هجرى و با نزول آیه‌ ۲۹ سوره توبه، پیامبر مأمور گشت تا به آن دسته از اهل کتاب که به دین حق نگرویده بودند، اعلام جنگ کند، مگر این که جزیه بپردازند و از عناد و دشمنى با مسلمانان دست کشند: «قتِلُوا‌الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِالیومِ الأخِرِ ولا یحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ ورَسولُهُ ولایدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیةَ عَن ید وهُم صغِرون». به نظر برخى مؤلفان، با نزول آیه فوق، حکم گرفتن جزیه از اهل ذمّه تشریع گردید.[۳۰] پس از نزول این آیه، پیامبر نامه‌اى به مسیحیان نجران مبنى بر پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه به حکومت اسلامى نوشت.[۳۱] مسیحیان نجران پس از دریافت نامه به مدینه آمدند و پس از انجام مذاکراتى از پذیرش اسلام و مباهله امتناع ورزیده، حاضر شدند به مسلمانان جزیه بپردازند.[۳۲] در پى پذیرش جزیه، قراردادى میان پیامبر و مسیحیان نجران بسته شد و در این قرارداد مسلمانان متعهد شدند از جان و مال و معابد آنان محافظت کنند و آنان متعهد شدند که به مسلمانان جزیه بپردازند و در صورت بروز جنگ از ناحیه یمن، مسلمانان را یارى و نمایندگان پیامبر را پذیرایى کنند و از رباخوارى امتناع ورزند.[۳۳]

به جز قراردادهاى یاد شده، از انعقاد پیمانهاى دیگرى نیز میان رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهل ذمّه سخن رفته است؛ از جمله قرارداد آن حضرت با «یوحنا‌ بن روبه» رئیس مسیحیان ایلا[۳۴] و نیز با یهودیان سینا[۳۵] و موارد متعدد دیگر،[۳۶] که این قراردادها پس از رحلت پیامبر، مبناى معامله و رفتار خلفا و مسلمانان با اهل ذمّه قرار گرفت و بر پایه آنها پیمان هاى متعدد دیگرى نیز با اهل ذمّه بسته شد. در احادیث، به حقوق اهل ذمّه و ضرورت رعایت عدالت درباره آنان توجه شده‌ است.

شرایط ذمّه در اسلام

روح تعالیم پیامبر (صلی الله علیه وآله) دعوت به توحید و ریشه کن کردن بت پرستی و شرک از میان جامعه بود، و با هیچ قوم و قبیله ای، خصوصاً صاحبان ادیان الهی همچون یهود و مسیحیت، خصومت شخصی نداشت و درصدد درگیر شدن با آنها نبود، مگر در صورتی که آن ها متعرّض آن حضرت و مسلمانان می شدند و در راه پیشرفت اسلام کارشکنی می کردند. و حتی بعد از گسترش اسلام در جزیرة العرب، حضرت آنان را مجبور به پذیرش اسلام نکرد، و آنان را با پذیرش شرایط «ذمّه»، مختار بر باقی ماندن به دین خودشان کرد. شرایط «ذمّه» عبارت بود از:

  • ۱- پرداخت جزیه؛ که در واقع نوعی از مالیات است که اهل کتاب به حکومت اسلامی می پردازند.
  • ۲- کاری که منافات با امنیت بر ضدّ مسلمانان داشته باشد انجام ندهند؛ مثل جنگ با مسلمانان یا جاسوسى و همکاری نظامی با مشرکان.
  • ۳- پرهیز از آزاررسانى به مسلمانان و انجام دادن کارهاى خلاف؛ مانند زنا و سرقت.
  • ۴- تظاهر نکردن به منکرات؛ از قبیل شرب خمر، زنا، خوردن گوشت خوک و نکاح با محارم -که در اسلام حرام است-، و کلیسا و معبد جدید نسازند و ناقوس که از شعائر آنان بود به صدا در نیاورند.
  • ۵- احکام ولایی و قضایی مسلمانان بر آنان جاری شود.
  • ۶- اولادشان و دیگران را بر ممانعت از شناخت دین اسلام تربیت نکنند، بلکه آنان را رها کرده تا خودشان راه را انتخاب نمایند.
  • ۷- دشمنان اسلام را به سوی خود پناه ندهند.[۳۷]

با برقراری شرایط «ذمّه» است که اختلاط و معاشرت افراد مسلمان با افراد ذمّی فراهم شده و هرگونه ارتباطی مشروع می گردد؛ خصوصاً در صورتی که قائل به طهارت اهل کتاب شویم و ازدواج با آنها را جایز بدانیم که برخی به آن فتوا داده اند. حکمت این شرایط به طور اختصار، محافظت بر اقتدار حکومت و دولت اسلامی از فساد و اضطراب و انحلال و ضعف است، و با حفظ این شروط و پیاده شدن آنها می توان جامعه را از این مشکلات در امان داشت.[۳۸]

احکام اهل ذمه

احکام متعددى در قرآن کریم درباره اهل ذمّه مطرح شده است که برخى از آنها مربوط به وظایف اهل ذمّه در برابر حکومت اسلامى بوده، شمارى دیگر درباره تکالیف مسلمانان و حکومت اسلامى در برابر اهل ذمّه است. مهم‌ترین احکام مزبور عبارت است از:

پرداخت جزیه

یکى از تکالیف اهل ذمه، پرداخت جزیه به حکومت اسلامى است: «حَتّى یعطوا الجِزیة». (سوره توبه/۹، ۲۹) دریافت جزیه از اهل کتاب در واقع به جهت تأمین هزینه حمایت از جان و مال و امنیت آنان از سوى حکومت اسلامى است.[۳۹]

التزام به قوانین اسلامى

پس از انعقاد قرارداد ذمّه، اهل ذمّه موظف‌اند از قوانین حکومت اسلامى پیروى کنند. برخى از مفسران و فقها جمله «عَن ید و هُم صغِرون» (سوره توبه/۹، ۲۹) را که اشاره به تسلیم بودن اهل ذمّه در برابر حکومت اسلامى دارد، دلیل بر این نکته دانسته و گفته‌اند: لازمه تسلیم بودن اهل ذمّه در برابر مسلمانان، پایبندى آنان به قوانین حکومت اسلامى است.[۴۰]

به موجب این آیه اگر دادگاه صالح اسلامى حکمى بر ضد اهل ذمّه صادر کند، آنان موظف‌اند آن حکم را بپذیرند.[۴۱] البته برخى فقها با استناد به آیه «فَاِن جاءوک فَاحکم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم» (سوره مائده/۵‌،۴۶) گفته‌اند: قاضى اسلامى در مورد پذیرش داورى یا امتناع از آن میان اهل ذمّه مختار است؛[۴۲] ولى عده‌اى دیگر معتقدند که با توجه به قرارداد و التزامى که مسلمانان نسبت به حمایت از اهل ذمّه دارند[۴۳] و نیز آیه ۴۸ سوره مائده که در آن پیامبر به داورى میان اهل ذمّه مأمور گشته، قضاوت میان اهل ذمّه بر حاکم اسلامى واجب است.[۴۴] در صورت قضاوت، قاضى باید بر اساس قوانین اسلام و قرآن میان آنان حکم کند؛ نه بر اساس قوانین اهل کتاب:[۴۵] «و اَنِ احکم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم × عَمّا جاءَک مِنَ‌الحَقِّ» (سوره مائده/۵‌، ۴۸‌ـ‌۴۹).

پایبندى به شرایط عقد ذمّه

اهل ذمّه باید به عهدى که با حکومت اسلامى بسته‌اند پایبند باشند و در صورتى که قراردادشان را زیر پا گذاشته یا به برخى از شروط آن مانند پرداخت جزیه وفادار نباشند، حفظ مال و جان آنان بر مسلمانان و حکومت اسلامى واجب نخواهد بود:[۴۶] «قتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ... مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیةَ عَن ید و هُم صغِرون» (سوره توبه/۹،۲۹). برخى از فقها و مفسران شیعه و اهل سنت نیز با استناد به آیه «و اِن نَکثوا اَیمنَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطَعَنوا فى دینِکم فَقتِلوا اَئِمَّةَ الکفرِ...» (سوره توبه/۹،۱۲) برآن‌اند که اگر اهل ذمه نسبت به اسلام طعن و بدگویى کنند یا پیامبر اسلام را سبّ کنند، عهد خود را نقض کرده و قتل آنان جایز خواهد بود؛[۴۷] همچنین سیره پیامبر اکرم در اخراج بنى نضیر از مدینه (سوره حشر/۵۹‌،۲) و کشتن بنى قریظه و تصرف اموال آنان (سوره احزاب/۳۳، ۲۶-۲۷) بر اثر نقض قرارداد خود با مسلمانان، مى‌تواند مؤید این رأى‌ باشد.

امنیت جان، مال و معابد اهل ذمّه

در برابر رعایت شرایط از سوى اهل ذمّه، حکومت اسلامى نیز موظف است از جان و مال و معابد آنان محافظت کند: «قتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ... مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ حَتّى یعطوا الجِزیةَ عَن ید و هُم صغِرون». (سوره توبه/۹،۲۹)

به موجب آیه مذکور، قتال با اهل کتاب و تعدى به جان و مال آنان تا دادن جزیه جایز شمرده شده و پس از دادن جزیه، این حکم نیز پایان مى‌پذیرد.[۴۸] در آیه ۱۱۲ سوره آل‌ عمران نیز قرآن، اهل کتاب را اهل ذلت و خوارى پیوسته دانسته، مگر این که به ریسمانى از خدا یا مردم تمسک جویند: «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ اَینَ ماثُقِفُوا اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس». به نظر برخى، مقصود از «الذّلَّةُ» خوارى و حرمت نداشتن جان، مال و ناموس[۴۹] بوده و مراد از «حَبل مِنَ النّاس» انعقاد قرارداد با پیامبر اسلام[۵۰] و عقد‌ ذمّه[۵۱] است.

در روایاتى که از طریق شیعه و اهل سنت نقل گردیده نیز بر عدم تعرض به جان و مال اهل ذمّه تأکید شده است.[۵۲] گروهى از مفسران نیز با استناد به آیه ۴۰ سوره حج که دفع برخى از مردم از سوى برخى دیگر را عامل حفظ مساجد، کنیسه‌ها و دیرها دانسته: «ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِیعٌ وصَلَوتٌ و مَسجِدُ» انهدام و تعرض به معابد اهل ذمّه را جایز ندانسته‌اند.[۵۳]

گواهى دادن اهل ذمّه

در صورت امکان و اختیار، شاهدان باید مسلمان و عادل باشند؛[۵۴] اما در فرض وجود ضرورت و دسترسى نداشتن به مسلمان عادل، شهادت اهل ذمّه عادل در دین خودشان بر اموال، قابل پذیرش دانسته شده است:[۵۵] «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکم اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ المَوتُ حینَ الوَصِیةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکم اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى‌الاَرضِ فَاَصبَتکم مُصیبَةُ المَوت». (سوره مائده/۵‌،۱۰۶) مقصود از «ذَوا عَدل مِنکم» مسلمانان عادل هستند که در مرتبه اول قرار داشته[۵۶] و مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَیرِکم» به نظر بیشتر مفسران، اهل ذمّه‌اند[۵۷] که در صورت دسترسى نداشتن به شاهدان عادل و مسلمان مى‌توانند به نفع یا ضرر مسلمانان در وصیت شهادت دهند.[۵۸]

برخى از فقیهان با استناد به جمله «اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرض» گفته‌اند: شهادت اهل ذمه تنها در سفر پذیرفته است؛[۵۹] ولى بسیارى از فقیهان حکم مزبور را منوط به تحقق این شرط ندانسته‌اند.[۶۰]

در ادامه آیه خطاب به مسلمانان آمده که اگر در شهادت اهل ذمّه تردید دارید آنان را پس از نماز چنین سوگند دهید که حاضر نیستند شهادت خود را با مال دنیا معاوضه کرده یا کتمان کنند: «تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَیقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَرى بِهِ ثَمَنـًا ولَو کانَ ذاقُربى ولا نَکتُمُ شَهدَةَ اللّهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ الاثِمین». (سوره مائده/۵‌،۱۰۶) مقصود از نماز در آیه، نماز عصر یا نماز ظهر و عصر مسلمانان است. برخى نیز گفته‌اند: مقصود نماز و عبادت اهل ذمّه است.[۶۱] اما در مقابل، شهادت مسلمانان بر‌ ضد اهل ذمه پذیرفته است، به دلیل روایاتى که از پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل‌ بیت علیهم السلام نقل شده، چنان‌که آیه «و‌کذلِک جَعَلنکم اُمَّةً وسَطـًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ» (سوره بقره/۲،۱۴۲) نیز به این مطلب اشعار دارد.[۶۲]

احکام جزایى اهل ذمّه

در صورتى که کارِ موجب حدّ از اهل ذمّه سرزند، به استناد عموم آیات مربوط به حدّ، اقامه حدّ بر آنان واجب خواهد بود؛[۶۳] همچنین به نظر بیشتر فقهاى شیعه و اهل سنت، در صورت کشته شدن عمدى ذمّى بدست مسلمان، به دلیل آیه «لَن یجعَلَ اللّهُ لِلکفِرینَ عَلَى‌المُؤمِنینَ سَبیلا» (سوره نساء/۴، ۱۴۱) و برخى روایات، قاتل قصاص نمى‌گردد؛[۶۴] اما برخى با استناد به عموم آیات قصاص مانند «کتِبَ عَلَیکمُ القِصاصُ فِى القَتلَى الحُرُّ بِالحُرِّ» و نیز آیه ۴۵ سوره مائده و ادله دیگر، چنین قاتلى را مشمول حکم[۶۵] قصاص دانسته‌اند.

اما در صورتى که مسلمان، فردى از اهل‌ ذمّه را از روى خطا بکشد، باید دیه بپردازد.[۶۶] مستند این حکم به نظر اهل سنت آیه ۹۲ سوره نساء است که مى‌گوید: «و اِن کانَ مِن قَوم بَینَکم و بَینَهُم میثاقٌ فَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهلِهِ و تَحرِیرُ رَقَبَة مُؤمِنَة». استفاده این حکم از آیه بر این اساس است که اسم «کان» در این آیه مقتول اهل ذمه باشد؛ لیکن مفسران و فقهاى امامیه ضمیر «کان» را مربوط به مقتول مسلمان دانسته و مراد از قوم در آیه شریفه را ورثه کافر و ذمى مقتول دانسته‌اند[۶۷] که در این صورت آیه ربطى به قتل ذمّى ندارد.

ورود اهل ذمّه به مسجدالحرام

با توجه به سکونت اهل ذمّه در سرزمین هاى اسلامى، در مورد جواز یا عدم جواز ورود آنان به مسجدالحرام و دیگر مساجد میان فقها اختلاف نظر وجود دارد؛ امامیه و برخى از اهل سنت با استناد به آیه «اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یقرَبُوا المَسجِدَالحَرامَ» (سوره توبه/۹،۲۸)، ورود آنان به مسجدالحرام و نیز مساجد دیگر را جایز نمى‌دانند.[۶۸]

حتى برخى با استناد به آیه فوق و آیه نخست سوره اسراء که معراج پیامبر را از مسجدالحرام دانسته - در حالى که معراج آن حضرت از خانه ام‌هانى بود ـ و نیز برخى روایات، ورود اهل ذمّه به محدوده حرم را نیز ممنوع مى‌دانند؛[۶۹] اما برخى دیگر از فقهاى اهل سنت، ممنوعیت در آیه ۲۸ سوره توبه را منحصر به مشرکان یا ایام حج دانسته و گفته‌اند: اهل ذمّه مى‌توانند وارد مسجدالحرام و دیگر مساجد شوند.[۷۰] برخى از آنان نیز تنها ورود اهل ذمّه به مسجدالحرام را ممنوع مى‌دانند.[۷۱]

مراوده با اهل ذمه و احسان به آنان

قرآن در آیاتى مسلمانان را از دوستى و مراوده با اهل کتاب که بیشتر آنان همپیمان با مسلمانان و از اقلیت هاى مذهبى در مدینه بودند[۷۲] منع کرده است. (سوره نساء/۴،۱۴۴؛ سوره مائده/۵‌،۵۱) در آیاتى دیگر، علت منع دوستى با آنان این امر دانسته شده که اهل کتاب درصدد بازگرداندن مسلمانان از دینشان هستند (سوره بقره/۲،۱۰۹)، یا قصد گمراه کردن مسلمانان را دارند (سوره آل عمران/۳،۶۱)، یا قلب هاى آنان سرشار از کینه مسلمانان است و دوست دارند مسلمانان به رنج و مصیبت مبتلا شوند (سوره آل عمران/۳،۱۱۸)، یا دوست ندارند خیرى بر مسلمانان نازل شود (سوره بقره/۲،۱۰۵)، یا از مسلمانان راضى نمى‌شوند، مگر این که از کیش آنان پیروى کنند (سوره بقره/۲،۱۲۰)، یا دین و عقاید مسلمانان را به سخره مى‌گیرند (سوره مائده/۵‌، ۵۷‌ـ‌۵۸)؛ که از مجموع این آیات و علت هایى که براى منع دوستى بیان گردیده و نیز با توجه به آیاتى دیگر که عزت و سربلندى را از آن مسلمانان دانسته (سوره منافقون/۶۳‌،۸) و استیلاى کافر بر مسلمان را منع کرده (سوره اسراء/۴،۱۴۱)؛ برمى‌آید که مراوده و دوستى با آن دسته از غیرمسلمانان -‌ اعم از اهل ذمه یا غیر اهل ذمه - که با مسلمانان دشمنى دارند و قصد گمراه کردن مسلمانان را داشته، خیر و سعادتى را براى مسلمان نمى‌خواهند و عزت و استیلاى مسلمانان در این رابطه از بین مى‌رود؛ ممنوع است.

اما در غیر این صورت، ارتباط و احسان کردن به آنان جایز خواهد بود: «لا‌ینهاکمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم‌ یقاتِلوکم فِى الدّینِ ولَم یخرِجوکم مِن دیارِکم اَن تَبَرّوهُم و تُقسِطوا اِلَیهِم». (سوره ممتحنه/۶۰‌،۸) به نظر برخى از مفسران مقصود از آیه فوق، تنها اهل ذمّه و معاهده‌اند که با مسلمانان دشمنى ندارند؛ نه کفار محارب.[۷۳] برخى نیز آیه فوق را دلیل بر جواز دادن صدقه به اهل ذمّه دانسته‌اند.[۷۴] در سیره پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل‌ بیت علیهم السلام و نیز روایات منقول از آنان، موارد متعددى از مراوده نیکو و احسان به اهل ذمه به چشم مى‌خورد؛ از‌ جمله در روایتى آمده است که پیامبر به عیادت بیماران اهل ذمّه رفته، در تشییع جنازه آنها شرکت مى‌کرد، آنان را با گشاده‌رویى مى‌پذیرفت و در مجالس شادى و عزاى آنان شرکت مى‌کرد.[۷۵] همچنین پیامبر فرمود: هر کس به همپیمانى ستم کند، من در پیشگاه خدا دشمن او خواهم بود.[۷۶] و در روایتى امام على علیه السلام خبر بیرون آوردن خلخال از پاى زن معاهد به دست سپاه معاویه را بسیار غم‌انگیز دانسته، فرمود: اگر مسلمانى از غم این حادثه بمیرد ملامتى بر او نیست.[۷۷] از آیات قرآن کریم، احکام دیگرى همچون حکم ازدواج با اهل ذمّه، نجاست یا طهارت آنان و... استفاده مى‌شود.

پانویس

  1. ترتیب‌العین، ص‌۲۸۹؛ التحقیق، ج‌۳، ص‌۳۰۸، «ذمّ».
  2. مجمع‌البحرین، ج‌۱، ص‌۱۲۸؛ لغت‌نامه، ج‌۳، ص‌۳۱۴۸‌ـ‌۳۱۵۰.
  3. مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۳۴۶، «ذمّ».
  4. مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۳۴۵‌ـ‌۳۴۶؛ مجمع‌البحرین، ج‌۲، ص‌۱۰۳، «ذمّ».
  5. مجمع‌البحرین، ج‌۲، ص‌۱۰۳؛ مصطلحات‌الفقه، ص‌۲۶۴.
  6. مصطلحات الفقه، ص‌۲۶۴.
  7. الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۷۹‌.
  8. مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۳۴۶.
  9. مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۱۰۳؛ مصطلحات الفقه، ص‌۲۶۴.
  10. حقوق اقلیتها، ص‌۵۷‌ـ‌۵۸‌.
  11. الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۷۹‌؛ احکام الذمیین و المستأمنین، ص‌۳۱.
  12. تحریرالوسیله، ج‌۱، ص‌۴۵۱؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۶۳ - ۲۷۶؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۷۹‌.
  13. المبسوط، طوسى، ج‌۲، ص‌۳۶؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۲۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۰‌.
  14. الکافى، ج‌۳، ص‌۵۶۲‌؛ من لا یحضره‌الفقیه، ج‌۲ ص‌۳۱ / ۲۸.
  15. منتهى‌المطلب، ج‌۲، ص‌۹۰۳؛ ارشاد الاذهان، ج‌۱، ص‌۳۴۲؛ جواهر الکلام، ج‌۲۱، ص‌۴۶، ۲۲۸‌ـ‌۲۲۹.
  16. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۸۳؛ جواهرالکلام، ص‌۲۳۱‌ـ‌۲۳۲؛ الخراج،‌ ص‌۱۳۳.
  17. احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۱‌.
  18. احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۷.
  19. جواهر الکلام، ج‌۲۱، ص‌۹۲ - ۱۰۷؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۶۴ - ۵۸۷۷‌.
  20. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۳۹۱ - ۳۹۲.
  21. بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰‌ـ‌۱۱۱؛ مکاتیب‌الرسول، ج‌۳، ص‌۵۴ - ۵۵‌.
  22. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۳۸۶؛ التفسیرالکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۷۸.
  23. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۸۷، فتح القدیر، ج‌۵‌، ص‌۱۹۵؛ الصحیح من سیره، ج‌۸‌، ص‌۱۶۴.
  24. احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۲؛ مکاتیب الرسول، ج‌۳، ص‌۵۲‌ـ‌۵۳‌.
  25. السیرة‌النبویه، ج‌۳، ص‌۵۰‌ـ‌۵۳‌، ۶۲‌ـ‌۶۳‌؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۹۸.
  26. مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۵۵۲‌؛ زادالمسیر، ج‌۶‌، ص‌۱۹۶.
  27. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۴۹‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۲۱.
  28. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۵۰‌؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۱‌ـ‌۲۲.
  29. الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۱‌ـ‌۲۲؛ عیون الاثر، ج‌۱، ص‌۳۴۳‌ـ‌۳۴۴.
  30. احکام الذمیین والمستأمنین، ص‌۲۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۷۰.
  31. بحارالانوار، ج‌۲۱، ص‌۲۸۵، مکاتیب الرسول، ج‌۲، ص‌۴۸۹، المیزان، ج‌۳، ص‌۲۳۳.
  32. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۶۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۶۶‌ـ‌۶۷‌.
  33. تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۸۳‌، مکاتیب الرسول، ج‌۳، ص‌۱۵۴‌ـ‌۱۵۶، المباهله، ص‌۶۱‌ـ‌۶۲‌.
  34. فتح‌البارى، ج‌۳، ص‌۲۷۳؛ مکاتیب الرسول، ج‌۳، ص‌۹۷‌ـ‌۱۰۱.
  35. حقوق اقلیتها، ص‌۷۶ - ۷۸.
  36. الخراج، ص‌۱۲۹‌ـ‌۱۴۲، ۲۱۹؛ احکام اهل‌الذمه، ص‌۱۸‌ـ‌۱۷۶.
  37. المبسوط فی فقه الإمامیة‌، طوسى، ج ۷، ص ۲۷۲؛ الکافی فی الفقه‌، ابوالصلاح حلبى، ص ۲۵۰؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلّى، ج ۹، ص ۳۱۷.
  38. اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ص ۲۹۴.
  39. المیزان، ج۹، ص۲۴۲؛ نمونه، ج۷، ص۳۵۵‌ـ‌۳۵۶؛ احکام‌الذمیین و المستأمنین، ص‌۱۴۴.
  40. جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۷۱؛ الفرقان، ج‌۱۰، ص‌۲۳‌ـ‌۲۷؛ نمونه، ج‌۷، ص‌۳۵۴‌ـ‌۳۵۵.
  41. حقوق اقلیتها، ص‌۱۰۲.
  42. الخلاف، ج‌۴، ص‌۳۳۶؛ تذکرة الفقها، ج‌۹، ص‌۳۸۵؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۳۱۸.
  43. زبدة البیان، ص‌۸۶۰‌.
  44. جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۳۱۹.
  45. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۱۳؛ فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۱۴؛ جامع المقاصد، ج‌۱۲، ص‌۳۹۷ - ۳۹۸.
  46. المغنى، ج‌۱۰، ص‌۶۰۶‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۷۷؛ الفقه،‌ج‌۴۸، ص‌۷۵.
  47. احکام‌القرآن، ج۳، ص۱۲۶؛ التبیان، ج۵‌، ص۱۸۳؛ المنیر، ج‌۱۰، ص‌۱۲۴‌ـ‌۱۲۵.
  48. الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۳‌.
  49. کنز الدقائق، ج‌۳، ص‌۲۰۱؛ مواهب‌الرحمن، ج‌۶‌، ص‌۲۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج‌۸‌، ص‌۱۹۵.
  50. تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۱۱۸.
  51. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۱۴‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۱۲؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۳۸۳‌ـ‌۳۸۴.
  52. المبسوط، سرخسى، ج‌۲۶، ص‌۸۵‌؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۳‌؛ جامع احادیث الشیعه، ج‌۱۶، ص‌۲۹۷‌ـ‌۲۹۸.
  53. التبیان، ج‌۷، ص‌۳۲۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۲، ص‌۴۸؛ احکام‌القرآن، ج‌۳، ص‌۳۶۲.
  54. جواهرالکلام، ج‌۲۸، ص‌۳۴۶؛ فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.
  55. جواهرالکلام، ج‌۲۸، ص‌۳۴۷؛ تحریرالوسیله، ج‌۲، ص‌۳۹۸.
  56. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶؛ فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.
  57. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۱۴۰‌ـ‌۱۴۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶‌ـ‌۳۹۷؛ جواهرالکلام، ج‌۲۸، ص‌۳۴۹.
  58. الخلاف، ج‌۶‌، ص‌۲۷۲؛ ایضاح الفوائد، ج‌۲، ص‌۶۳۴‌؛ الحاوى الکبیر، ج‌۱۳، ص‌۵‌.
  59. مختلف‌الشیعه، ج۸‌، ص۵۱۷‌ـ۵۲۱‌؛ جامع‌المدارک، ج‌۶‌، ص‌۱۰۲؛ المبسوط، سرخسى، ج‌۸‌، ص‌۱۸۷.
  60. تحریر الاحکام، ج‌۳، ص‌۳۸۴؛ مسالک الافهام، ج‌۶‌، ص‌۲۰۳‌ـ‌۲۰۴.
  61. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌۶‌، ص‌۲۲۸.
  62. جواهرالکلام، ج‌۴۱، ص‌۲۲.
  63. الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۵۵۳‌.
  64. الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۱۴۵‌ـ‌۱۴۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۶۶؛ جواهر الکلام، ج‌۴۲، ص‌۱۵۰.
  65. تفسیر قرطبى، ج‌۲، ص‌۱۶۵.
  66. الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۵؛ جواهرالکلام، ج‌۴۳، ص‌۳۸.
  67. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۴۰؛ فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۴۱۰؛ المیزان، ج‌۵‌، ص‌۴۰.
  68. الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۵۴۹‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص۲۸۶-۲۸۸؛ احکام‌القرآن، ج۳، ص۱۳۱‌ـ‌۱۳۲.
  69. الخلاف، ج‌۵‌، ص‌۵۴۹‌؛ جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۲۸۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۸۸‌.
  70. احکام القرآن، ج‌۳، ص‌۱۳۱.
  71. همان، ص‌۱۳۱‌ـ‌۱۳۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۶۷‌ـ‌۶۷‌.
  72. احکام اهل الذمه، ص‌۱۸۴ - ۱۸۷؛ حقوق اقلیتها، ص‌۲۳۴ - ۲۳۸.
  73. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۳۴.
  74. احکام القرآن، ج‌۳، ص‌۶۵۳‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌۱، ص‌۵۲۸‌.
  75. حقوق اقلیتها، ص‌۲۲۴.
  76. سنن ابى داود، ج‌۲، ص‌۴۵؛ کنزالعمال، ج‌۴، ص‌۳۶۴؛ مستدرک الوسائل، ج‌۱۱، ص‌۱۶۸.
  77. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.

منابع