رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

بنی قریظه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
«بنی قریظه» از سه طايفه مشهور يهود و آخرينشان بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر اثر پيمان شكنى در غزوه خندق، با آنان برخورد كرد. مفسران ذيل آياتى از [[سوره بقره]]، [[سوره آل عمران]]، [[سوره مائده]]، [[سوره انفال]] و احزاب و برخى ديگر آيات از آنان ياد كرده و برخى را در شأن آنان دانسته يا بر ايشان تطبيق كرده‌‌اند.
+
«بنی‌قریظه» از سه طایفه مشهور [[یهود]] ساکن [[مدینه]] بودند که با [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله پیمان صلح بستند. اما بر اثر خیانت و [[پیمان شکنی|پیمان‌شکنى]] بنی‌قریظه در ماجرای [[غزوه خندق|جنگ خندق]] در سال پنجم هجری، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله با آنان در «[[غزوه بنی قریظه|غزوه بنی‌قریظه]]» برخورد کرد. مفسران [[شأن نزول]] برخى آیات [[قرآن کریم]] را در مورد بنی‌قریظه دانسته‌اند.
  
==نسب و خاستگاه بنى قريظه==
+
==نسب و خاستگاه بنى‌‌قریظه==
  
گزارش ها درباره تبار و منشأ آنان همسانى ندارد. بيشتر منابع اسلامى، ايشان را بنى‌‌اسرائيلى و از فرزندان خزرج بن الصريح، از نسل هارون بن عمران عليه السلام دانسته‌‌اند<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج ص 21؛ البدء والتاريخ، ج 3، ص‌‌129؛ الانساب، ج ص 475.</ref> كه به «كاهنان» شهرت دارند.<ref> الاغانى، ج 22، ص 111، 114؛ السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص 202.</ref>  
+
گزارش ها درباره تبار و منشأ بنى‌‌قریظه همسانى ندارد. بیشتر منابع اسلامى، ایشان را [[بنی اسرائیل|بنى‌‌اسرائیلى]] و از فرزندان خزرج بن الصریح، از نسل [[حضرت هارون علیه السلام|هارون بن عمران]] علیه السلام دانسته‌‌اند<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۲۱؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص‌‌۱۲۹؛ الانساب، ج ۴، ص ۴۷۵.</ref> که به «کاهنان» شهرت دارند.<ref> الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۱، ۱۱۴؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۰۲.</ref>  
  
در مقابل، برخى مورخان، بنى‌‌قريظه را در اصل عرب و تيره‌‌اى از قبيله جذام مى‌‌دانند كه در زمان عاديا‌‌بن سموئيل، به دين يهود درآمدند و چون در كنار كوهى به نام قريظه فرود آمدند بدان نام مشهور شدند. قول ديگر، نام نياى آنان را قريظه دانسته است.<ref> تاريخ يعقوبى، ج ص 52؛ الانساب، ج ص 475.</ref> مستشرقان نيز درباره نسب اين طايفه از يهود، نظر يكسانى ندارند؛ برخى بنى اسرائيلى بودن ايشان را تأييد و برخى مورد ترديد قرار داده‌‌اند.<ref> تاريخ الشعوب الاسلاميه، ص 153.</ref>
+
در مقابل، برخى مورخان بنى‌‌قریظه را در اصل عرب و تیره‌‌اى از قبیله جذام مى‌‌دانند که در زمان عادی ا‌‌بن سموئیل، به دین [[یهود]] درآمدند و چون در کنار کوهى به نام «قریظه» فرود آمدند، بدان نام مشهور شدند. قول دیگر، نام نیاى آنان را قریظه دانسته است.<ref> تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۲؛ الانساب، ج ۴، ص ۴۷۵.</ref> مستشرقان نیز درباره نسب این طایفه از یهود، نظر یکسانى ندارند؛ برخى بنى اسرائیلى بودن ایشان را تأیید و برخى مورد تردید قرار داده‌‌اند.<ref> تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص ۱۵۳.</ref>
  
در زمان و علت هجرت يهود به يثرب كه بنى‌‌ قريظه را نيز دربرمى‌‌گيرد اخبار متفاوتى ارائه شده است. برپايه خبرى، آنان در بازگشت از سفر حج كه با حضور موسى عليه السلام انجام گرفت، در يثرب ساكن شدند.<ref> المنتظم، ج ص 357؛ وفاء الوفا، ج ص 157، 162.</ref>  
+
در زمان و علت هجرت یهود به [[یثرب]] که بنى‌‌ قریظه را نیز دربرمى‌‌گیرد اخبار متفاوتى ارائه شده است. بر پایه خبرى، آنان در بازگشت از سفر [[حج]] که با حضور [[حضرت موسى]] علیه السلام انجام گرفت، در یثرب ساکن شدند.<ref> المنتظم، ج ۱، ص ۳۵۷؛ وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۷، ۱۶۲.</ref>  
  
گزارش ديگرى حكايت از آن دارد كه آن حضرت‌‌ عليه السلام براى سركوب عمالقه، سپاهى به حجاز فرستاد. در بازگشت، چون بنى‌‌اسرائيل متوجه نافرمانى سپاه از دستور آن حضرت شدند ايشان را از خود راندند و آنان به يثرب مهاجرت كردند.<ref>الاغانى، ج 22، ص 112؛ معجم البلدان، ج ص 84.</ref>  
+
گزارش دیگرى حکایت از آن دارد که آن حضرت‌‌ براى سرکوب عمالقه، سپاهى به [[حجاز]] فرستاد. در بازگشت، چون بنى‌‌اسرائیل متوجه نافرمانى سپاه از دستور آن حضرت شدند ایشان را از خود راندند و آنان به یثرب مهاجرت کردند.<ref>الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۲؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.</ref> برخى مورخان اسلامى در این خبر تردید کرده‌‌اند.<ref> وفاءالوفا، ج ۱، ص ۱۵۹؛ الروض الانف، ج ۴، ص ۲۹۰.</ref> 
  
برخى مورخان اسلامى در اين خبر ترديد كرده‌‌اند.<ref> وفاءالوفا، ج 1، ص 159؛ الروض الانف، ج 4، ص 290.</ref> به موجب گزارش ديگرى، هجرت آنان بر اثر ترس از حمله‌‌هاى بخت‌‌النصر، فرمانرواى بابل به فلسطين بوده است.<ref> تاريخ طبرى، ج ص 383؛ مجمع‌‌البيان، ج ص 316؛ البداية‌‌والنهايه، ج ص 31.</ref> از ديگر علل مى‌‌توان به ازدياد جمعيت يهود و امكانات محدود محل سكونت<ref> وفاء الوفا، ج ص 156.</ref> و آگاهى آنان از ظهور پيامبر آخرالزمان در حجاز اشاره كرد.<ref> مجمع‌‌البيان، ج ص 286؛ معجم البلدان، ج ص 84.</ref>  
+
به موجب گزارش دیگرى، هجرت آنان بر اثر ترس از حمله‌‌هاى [[بخت نصر|بخت‌‌النصر]]، فرمانرواى [[بابل]] به [[فلسطین]] بوده است.<ref> تاریخ طبرى، ج ۱، ص ۳۸۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۱، ص ۳۱۶؛ البدایة‌‌والنهایه، ج ۲، ص ۳۱.</ref> از دیگر علل مى‌‌توان به ازدیاد جمعیت یهود و امکانات محدود محل سکونت<ref> وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۶.</ref> و آگاهى آنان از ظهور پیامبر آخرالزمان در حجاز اشاره کرد.<ref> مجمع‌‌البیان، ج ۷، ص ۲۸۶؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.</ref>  
  
بنابر قول مشهور، هجرت يهود به يثرب، پس از حمله امپراتورى روم به فلسطين، كشتار يهود و ويرانى معبد ايشان صورت گرفت.<ref> البدء والتاريخ، ج ص 129؛ معجم البلدان، ج ص 84.</ref> گويند: اين واقعه قبل از آمدن اوس و خزرج به يثرب بوده است.<ref> الاغانى، ج 22، ص 113؛ البدء والتاريخ، ج ص 129 ـ 130؛ معجم البلدان، ج ص 84.</ref>
+
بنابر قول مشهور، هجرت یهود به یثرب، پس از حمله امپراتورى روم به فلسطین، کشتار یهود و ویرانى معبد ایشان صورت گرفت.<ref> البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۲۹؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.</ref> گویند: این واقعه قبل از آمدن [[اوس و خزرج]] به یثرب بوده است.<ref> الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۳؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.</ref>
  
==استقرار در يثرب==
+
==استقرار بنى‌‌قریظه در یثرب==
  
برخى منابع اشاره دارند كه بنى‌‌قريظه در جنوب شرقى يثرب، بين وادى مهروز و مُذَيْنب ساكن گشتند.<ref>الاغانى، ج 22، ص 113؛ معجم البلدان، ج ص 83؛ المصنف، ج ص 168.</ref> وادى مهروز به آنان تعلق داشت كه سيل آن [[مدينه]] را تهديد مى‌‌كرد و در زمان عثمان جلوى آن سدى ساخته شد.<ref> تاريخ المدينه، ج ص 168 - 170.</ref> آنان با ديگر يهوديان مدت ها بر عرب آن شهر (اوس و خزرج) تسلط داشتند<ref> البدء و‌‌التاريخ، ج ص 130؛ المفصل، ج ص 519.</ref> و بنابر قولى در آن زمان (دوره‌‌ساسانيان)، خرجگزار مرزبان ايرانى «الزاره» در بحرين بودند.<ref> معجم البلدان، ج ص 83.</ref>
+
برخى منابع اشاره دارند که بنى‌‌قریظه در جنوب شرقى یثرب، بین وادى مهروز و مُذَینب ساکن گشتند.<ref>الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۳؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۳؛ المصنف، ج ۱، ص ۱۶۸.</ref> وادى مهروز به آنان تعلق داشت که سیل آن [[مدینه]] را تهدید مى‌‌کرد و در زمان [[عثمان]] جلوى آن سدى ساخته شد.<ref> تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۶۸ - ۱۷۰.</ref> آنان با دیگر یهودیان مدت ها بر عرب آن شهر (اوس و خزرج) تسلط داشتند<ref> البدء و‌‌التاریخ، ج ۳، ص ۱۳۰؛ المفصل، ج ۶، ص ۵۱۹.</ref> و بنابر قولى در آن زمان (دوره‌‌ ساسانیان)، خرجگزار مرزبان [[ایران|ایرانى]] «الزاره» در [[بحرین|بحرین]] بودند.<ref> معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۳.</ref>
  
اقتصاد آنان عمدتاً متكى به كشاورزى بود. غَمْل، محل فرود بنى‌‌قريظه از پوشش گياهى خوبى برخوردار بود.<ref>النهايه، ج ص 388.</ref> چاه أبّا نيز از اموال آنان به شمار مى‌‌آمد <ref> تاج العروس، ج ص 143؛ النهايه، ج 1، 24؛ معجم البلدان، ج ص 59.</ref> كه رسول خدا به هنگام غزوه بنى‌‌قريظه بدانجا فرود آمد.<ref> جامع البيان، مج 11، ج 19، ص 182.</ref> بعاث (جايگاه جنگ اوس با خزرج در آستانه ظهور اسلام) نيز متعلق به بنى‌‌قريظه بود.<ref> الكامل، ج، ص 680.</ref>  
+
اقتصاد آنان عمدتاً متکى به کشاورزى بود. غَمْل، محل فرود بنى‌‌قریظه از پوشش گیاهى خوبى برخوردار بود.<ref>النهایه، ج ۲، ص ۳۸۸.</ref> چاه أبّا نیز از اموال آنان به شمار مى‌‌آمد،<ref> تاج العروس، ج ۱، ص ۱۴۳؛ النهایه، ج ۱، ۲۴؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۹.</ref> که [[رسول خدا]] به هنگام [[غزوه بنی قریظه|غزوه بنى‌‌قریظه]] بدانجا فرود آمد.<ref> جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۸۲.</ref> بعاث (جایگاه جنگ اوس با خزرج در آستانه ظهور اسلام) نیز متعلق به بنى‌‌قریظه بود.<ref> الکامل، ج، ۱، ص ۶۸۰.</ref>  
  
موقعيت اقتصادى ايشان به‌‌گونه‌‌اى بود كه دارايى خود را به رخ ديگران مى‌‌كشيدند. بنابر نقل بعضى از مفسران، آيه‌‌ 10 [[سوره آل عمران]]/3 به يهود بنى‌‌قريظه و بنى‌‌نضير اشاره دارد كه به اموال و فرزندان خود افتخار مى‌‌كردند: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم اَمولُهُم ولا اَولدُهُم مِنَ اللّهِ شَيــًا و اُولئِكَ هُم وقودُ النّار»(ثروتها و فرزندان كسانى كه كافر شدند، [به كارشان نيايد و] هرگز آنان را در برابر [عذاب] خدا هيچ سودى نخواهد داشت [و عذاب را از آنان دفع نخواهد كرد] و‌‌ آنان خود، آتشگيره دوزخ‌‌اند).<ref> فتح القدير، ج ص 320؛ معجم البلدان، ج ص 451.</ref>  
+
موقعیت اقتصادى ایشان به‌‌گونه‌‌اى بود که دارایى خود را به رخ دیگران مى‌‌کشیدند. بنابر نقل بعضى از مفسران، آیه‌‌ ۱۰ [[سوره آل عمران]] به یهود بنى‌‌قریظه و [[بنی نضیر|بنى‌‌نضیر]] اشاره دارد که به اموال و فرزندان خود افتخار مى‌‌کردند: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ کفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم اَموالُهُم ولا اَولادُهُم مِنَ اللّهِ شَیئا و اُولئِک هُم وقودُ النّار»}}(ثروتها و فرزندان کسانى که کافر شدند، [به کارشان نیاید و] هرگز آنان را در برابر [عذاب] خدا هیچ سودى نخواهد داشت [و عذاب را از آنان دفع نخواهد کرد] و‌‌ آنان خود، آتشگیره دوزخ‌‌اند).<ref> فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۲۰؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۵۱.</ref>  
  
نيز به نقل مقاتل مقصود از كافران در آيه «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم اَمولُهُم ولا اَولدُهُم مِنَ اللّهِ شيـًا و اُولئِكَ اَصحـبُ النّارِ هُم فيها خلِدون»(كسانى كه كفر ورزيدند هرگز اموالشان و فرزندانشان چيزى [از عذاب خدا] را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها اصحاب آتش‌‌اند و در آن جاودانه خواهند ماند) ([[سوره آل عمران]]/3، 116) بنى‌‌قريظه و بنى‌‌نضير هستند كه به اموال و اولاد خود مى‌‌باليدند.<ref> فتح القدير، ج ص 374.</ref>  
+
نیز به نقل مقاتل، مقصود از کافران در آیه {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ کفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم اَموالُهُم ولا اَولادُهُم مِنَ اللّهِ شیئا و اُولئِک اَصحابُ النّارِ هُم فیها خالِدون»}}(کسانى که کفر ورزیدند هرگز اموالشان و فرزندانشان چیزى [از عذاب خدا] را از آنان دفع نخواهد کرد و آنها اصحاب آتش‌‌اند و در آن جاودانه خواهند ماند) ([[سوره آل عمران]]، ۱۱۶) بنى‌‌قریظه و بنى‌‌نضیر هستند که به اموال و اولاد خود مى‌‌بالیدند.<ref> فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۷۴.</ref>  
  
بنا به نقل عطاء بزرگان يهود بنى‌‌قريظه و ديگر يهود [[مدينه]]، ضعفاى صحابه پيامبر را به باد استهزا و مسخره مى‌‌گرفتند، از اين‌‌ رو آيه 212 [[سوره بقره]]/2 در شأن آنان نازل شد:<ref> مجمع البيان، ج ص 541؛ فتح القدير، ج ص 374.</ref> «زُيِّنَ‌‌ لِلَّذينَ كَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ اتَّقَوا فَوقَهُم يَومَ القِيـمَةِ واللّهُ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب...». زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است، و افراد باايمان را مسخره‌‌مى‌‌كنند [كه گاهى دستشان تهى است، در حالى كه پرهيزگاران در قيامت برتر از آنان هستند... اموال‌‌ بر جاى مانده از آنها در غزوه بنى‌‌قريظه نيز‌‌گوياى ثروتمندى‌‌ آنان‌‌ است.<ref> تاريخ المدينه، ج ص 175، 212.</ref>
+
بنا به نقل عطاء، بزرگان یهود بنى‌‌قریظه و دیگر یهود [[مدینه]]، ضعفاى [[صحابه]] پیامبر را [[استهزاء|استهزا]] و مسخره مى‌‌کردند، از این‌‌ رو آیه ۲۱۲ [[سوره بقره]] در [[شأن نزول|شأن]] آنان نازل شد:<ref> مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۴۱؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۷۴.</ref> {{متن قرآن|«زُینَ‌‌ لِلَّذینَ کفَروا الحَیاةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یومَ القِیامَةِ واللّهُ یرزُقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِساب...»}}. زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است، و افراد باایمان را مسخره‌‌ مى‌‌کنند [که گاهى دستشان تهى است، در حالى که پرهیزگاران در قیامت برتر از آنان هستند... اموال‌‌ بر جاى مانده از آنها در غزوه بنى‌‌قریظه نیز‌‌گویاى ثروتمندى‌‌ آنان‌‌ است.<ref> تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۷۵، ۲۱۲.</ref>
  
شخصيت هاى آنان در اين دوره شامل زبير بن باطا‌‌بن وهب، عزال بن شموال (سَمْوال) و كعب‌‌ بن اسد بودند.<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج ص 240؛ البداية والنهايه، ج ص 101.</ref> ابن هشام حدود 16 تن از بزرگان ايشان را نام برده است كه مردم به آنها مراجعه مى‌‌كردند.<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج ص 240.</ref>
+
شخصیت هاى آنان در این دوره شامل زبیر بن باط ا‌‌بن وهب، عزال بن شموال (سَمْوال) و کعب‌‌ بن اسد بودند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۱۰۱.</ref> [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] حدود ۱۶ تن از بزرگان ایشان را نام برده است که مردم به آنها مراجعه مى‌‌کردند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰.</ref>
  
==روابط بنى‌‌قريظه با پيامبر صلى الله عليه وآله==
+
==روابط بنى‌‌قریظه با پیامبر اسلام==
  
غالب سيره نويسان برآن‌‌اند كه رسول خدا پس از هجرت به يثرب با آنها پيمانى بست<ref>المغازى، ج ص 454؛ الطبقات، ج ص 59؛ تاريخ يعقوبى، ج ص 52.</ref>؛ اما زمان آن دقيقاً مشخص نيست. از مفاد آن، خوددارى يهود از اقدام بر ضد پيامبر و مسلمانان بود. اين پيمان به آن حضرت اجازه مى‌‌داد تا در صورت نقض آن از سوى يهود در ريختن خون آنان و به اسارت درآوردن ذريه ايشان آزاد باشد.<ref> اعلام الورى، ص 79.</ref>
+
غالب سیره نویسان برآن‌‌اند که [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله پس از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] به [[یثرب]] با آنها پیمانى بست<ref>المغازى، ج ۲، ص ۴۵۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۹؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۲.</ref>؛ اما زمان آن دقیقاً مشخص نیست. از مفاد آن، خوددارى [[یهود]] از اقدام بر ضد پیامبر و مسلمانان بود. این پیمان به آن حضرت اجازه مى‌‌داد تا در صورت نقض آن از سوى یهود، در ریختن خون آنان و به اسارت درآوردن ذریه ایشان آزاد باشد.<ref> اعلام الورى، ص ۷۹.</ref>
  
همين پيمان تا سال پنجم هجرى مانع همكارى بنى قريظه با مخالفان رسول خدا گرديد و آنان اعتراف داشتند كه از رسول خدا جز وفا و راستى چيزى نديده‌‌اند<ref> المغازى، ج ص 485؛ السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص 220؛ تاريخ طبرى، ج ص 99.</ref> و آن حضرت ايشان را به پذيرش اسلام مجبور نساخته است.<ref> دلائل النبوه، ج ص 401.</ref> در طى دوره همپيمانى، روابط خوبى ميان آنان و پيامبر برقرار بود<ref> المغازى، ج ص 458؛ دلائل‌‌النبوه، ج ص 428.</ref>، چنان‌‌ كه در غزوه بنى نضير (سال چهارم هجرى) از اجابت دعوت عبدالله بن ابى منافق مبنى بر يارى بنى نضير خوددارى ورزيدند.
+
همین پیمان تا سال پنجم هجرى مانع همکارى بنى قریظه با مخالفان رسول خدا گردید و آنان اعتراف داشتند که از رسول خدا جز وفا و راستى چیزى ندیده‌‌اند<ref> المغازى، ج ۲، ص ۴۸۵؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۲۰؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۹.</ref> و آن حضرت ایشان را به پذیرش [[اسلام]] مجبور نساخته است.<ref> دلائل النبوه، ج ۳، ص ۴۰۱.</ref> در طى دوره همپیمانى، روابط خوبى میان آنان و پیامبر برقرار بود<ref> المغازى، ج ۲، ص ۴۵۸؛ دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۲۸.</ref>، چنان‌‌ که در [[غزوه بنی نضیر|غزوه بنى نضیر]] (سال چهارم هجرى) از اجابت دعوت [[عبدالله بن ابی سلول|عبدالله بن ابى]] منافق، مبنى بر یارى بنى نضیر خوددارى ورزیدند.
  
به نقل مجاهد جماعتى از اوس و خزرج با بنى‌‌قريظه نيز ارتباط خويشاوندى (رضاع) داشتند و به آيين يهود درآمده بودند. با هجرت پيامبر به مدينه، انصار مى‌‌خواستند آنان را به پذيرش اسلام وادارند كه با نزول اين آيه از اين كار نهى شدند<ref> فتح القدير، ج ص 276.</ref>: «لا‌‌اِكراهَ فِى الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ فَمَن يَكفُر بِالطّـغوتِ و يُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروةِ الوُثقى لاَانفِصامَ لَها واللّهُ سَميعٌ عَليم».([[سوره بقره]]/2،256)  
+
به نقل مجاهد جماعتى از [[اوس و خزرج]] با بنى‌‌قریظه نیز ارتباط خویشاوندى (رضاع) داشتند و به آیین یهود درآمده بودند. با هجرت پیامبر به مدینه، [[انصار]] مى‌‌خواستند آنان را به پذیرش اسلام وادارند که با نزول این آیه از این کار نهى شدند<ref> فتح القدیر، ج ۱، ص ۲۷۶.</ref>: {{متن قرآن|«لا‌‌اِکراهَ فِى الدِّینِ قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ فَمَن یکفُر بِالطّاغوتِ و یؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَک بِالعُروةِ الوُثقى لاَانفِصامَ لَها واللّهُ سَمیعٌ عَلیم»}}.([[سوره بقره]]، ۲۵۶)  
  
به روايت ابن عباس، انصار براى مسلمان كردن اين عده به رغم نيازشان، كمك هاى مالى خود را مشروط به پذيرش [[اسلام]] كرده بودند كه با نزول آيه «لَيسَ عَلَيكَ هُدهُم ولكِنَّ اللّهَ يَهدى مَن يَشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَير فَلاَِنفُسِكُم وما تُنفِقونَ اِلاَّ ابتِغاءَ وجهِ اللّهِ و ما تُنفِقوا مِن خَير يُوَفَّ اِلَيكُم و اَنتُم لاتُظلَمون»([[سوره بقره]]/2،272) عملشان ناپسند دانسته شد.<ref> جامع البيان، مج ج ص 131.</ref>
+
به روایت [[ابن عباس]]، انصار براى مسلمان کردن این عده به رغم نیازشان، کمک هاى مالى خود را مشروط به پذیرش [[اسلام]] کرده بودند که با نزول آیه {{متن قرآن|«لَیسَ عَلَیک هُداهُم ولکنَّ اللّهَ یهدى مَن یشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَیر فَلاَِنفُسِکم وما تُنفِقونَ اِلاَّ ابتِغاءَ وجهِ اللّهِ و ما تُنفِقوا مِن خَیر یوَفَّ اِلَیکم و اَنتُم لاتُظلَمون»}}([[سوره بقره]]، ۲۷۲) عملشان ناپسند دانسته شد.<ref> جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۱۳۱.</ref>
  
مطابق قولى، عبداللّه بن سلام (يهودىِ تازه مسلمان) به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: بنى‌‌قريظه و بنى‌‌نضير از ما دورى مى‌‌جويند و سوگند ياد كرده‌‌اند كه با ما نشست و برخاست نكنند و ما هم بر اثر دورى راه امكان همنشينى با اصحاب تو را نداريم. آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذينَ ءامَنوا‌‌...‌‌»سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‌‌اند...)([[سوره مائده]]/5،55) نازل شد و ابن سلام رضايت خود را اعلام كرد<ref> اسباب النزول، ص 163؛ تفسير قرطبى، ج ص 143.</ref>؛ اما بنا به گزارش هاى بسيارى در منابع اهل سنت و شيعه اين آيه در شأن على عليه السلام نازل شده كه در حال ركوع انگشتر خود را صدقه داد.<ref> مجمع البيان، ج 3، 325؛ اسباب النزول، ص 163.</ref>
+
مطابق قولى، عبداللّه بن سلام (یهودىِ تازه مسلمان) به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: بنى‌‌قریظه و بنى‌‌نضیر از ما دورى مى‌‌جویند و سوگند یاد کرده‌‌اند که با ما نشست و برخاست نکنند و ما هم بر اثر دورى راه امکان همنشینى با اصحاب تو را نداریم. آیه {{متن قرآن|«اِنَّما وَلِیکمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا‌‌...‌‌»}}؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌‌اند...)([[سوره مائده]]، ۵۵) نازل شد و ابن سلام رضایت خود را اعلام کرد<ref> اسباب النزول، ص ۱۶۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۶، ص ۱۴۳.</ref>؛ اما بنا به گزارش هاى بسیارى در منابع [[اهل سنت]] و [[شیعه]] این آیه در شأن [[حضرت على]] علیه السلام نازل شده که در حال [[رکوع]] انگشتر خود را [[صدقه]] داد.<ref> مجمع البیان، ج ۳، ۳۲۵؛ اسباب النزول، ص ۱۶۳.</ref>
  
رفتار و اعمال يهود به گونه‌‌اى بود كه رسول خدا و مسلمانان به بنى قريظه نيز چون ديگر يهود پيمان شكن اعتماد چندانى نداشتند، از اين رو با نزول آيه «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الكـفِرينَ اَولِياءَ مِن‌‌ دونِ‌‌ المُؤمِنين» اى كسانى كه ايمان آورده‌‌ايد به غير از مؤمنان كافران را ولىّ و تكيه‌‌گاه خود قرار ندهيد) (نساء 4/144)، آن دسته از انصارى كه با آنان از طريق حلف و رضاع ارتباط داشتند از اين كار نهى شدند.<ref> غررالتبيان، ص 240.</ref>
+
رفتار و اعمال یهود به گونه‌‌اى بود که رسول خدا و مسلمانان به بنى قریظه نیز چون دیگر یهود پیمان شکن اعتماد چندانى نداشتند، از این رو با نزول آیه {{متن قرآن|«یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الکافِرینَ اَولِیاءَ مِن‌‌ دونِ‌‌ المُؤمِنین»}}؛ اى کسانى که ایمان آورده‌‌اید به غیر از مؤمنان کافران را ولىّ و تکیه‌‌گاه خود قرار ندهید) ([[سوره نساء]]، ۱۴۴) آن دسته از انصارى که با آنان از طریق [[حلف]] و رضاع ارتباط داشتند از این کار نهى شدند.<ref> غررالتبیان، ص ۲۴۰.</ref>
  
آيات 55 ـ 64 [[سوره انفال]]/ 8 بيانگر آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بايستى با گروه پيمان شكن يهود روش محكم‌‌ترى در پيش گيرد تا افزون بر رفع خطر ايشان، مايه عبرت ديگران نيز باشد. ميبدى در شأن نزول آيه 55 سوره انفال/8: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الَّذينَ كَفَروا فَهُم لا‌‌يُؤمِنون» (به يقين بدترين جنبندگان نزد خدا، كسانى هستند كه كافر شدند و ايمان نمى‌‌آورند) آورده است كه يهود بنى‌‌قريظه با رسول خدا صلی الله علیه و آله عهدى داشتند و آن را نقض كرده، مشركان را با در اختيار گذاشتن سلاح يارى دادند. سپس پشيمان شده، عذر خواستند و دگرباره، پس از بستن پيمان، در روز خندق پيمان‌‌شكنى كردند و خداوند درباره آنها آيه مذكور را نازل كرد.<ref> كشف الاسرار، ج ص 68.</ref>  
+
آیات ۵۵ ـ ۶۴ [[سوره انفال]] بیانگر آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله بایستى با گروه پیمان شکن یهود روش محکم‌‌ترى در پیش گیرد تا افزون بر رفع خطر ایشان، مایه عبرت دیگران نیز باشد. میبدى در [[شأن نزول]] آیه ۵۵ سوره انفال: {{متن قرآن|«اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الَّذینَ کفَروا فَهُم لا‌‌یؤمِنون»}} (به یقین بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى‌‌آورند) آورده است که یهود بنى‌‌قریظه با رسول خدا صلی الله علیه و آله عهدى داشتند و آن را نقض کرده، مشرکان را با در اختیار گذاشتن سلاح یارى دادند. سپس پشیمان شده، عذر خواستند و دگرباره، پس از بستن پیمان، در روز [[جنگ خندق|خندق]] پیمان‌‌شکنى کردند و خداوند درباره آنها آیه مذکور را نازل کرد.<ref> کشف الاسرار، ج ۴، ص ۶۸.</ref>  
  
آيه بعدى نيز به پيمان شكنى و خيانت آنان اشاره دارد:«اَلَّذينَ عـهَدتَ مِنهُم ثُمَّ يَنقُضونَ عَهدَهُم فى كُلِّ مَرَّة وهُم لا يَتَّقون»(همانان كه با آنها پيمان بستى. سپس هر بار عهد و پيمان خود را مى‌‌شكنند و از پيمان‌‌شكنى و خيانت پرهيز ندارند). ([[سوره انفال]]/8،56) طبرى، <ref> جامع‌‌البيان، مج ج 10، ص 34.</ref> [[شيخ طوسى]]<ref> التبيان، ج ص 143.</ref> و برخى ديگر از مفسران <ref> تفسير قرطبى، ج ص 21؛ تفسير بغوى، ج ص 216.</ref> از مجاهد روايت كرده‌‌اند كه اين آيه به سبب پيمان‌‌شكنى بنى قريظه نازل شده است كه آنها دوبار با پيامبر پيمان بسته، سپس آن را نقض‌‌ كردند.
+
[[آیه]] بعدى نیز به [[پیمان شکنی|پیمان شکنى]] و خیانت آنان اشاره دارد: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ عاهَدتَ مِنهُم ثُمَّ ینقُضونَ عَهدَهُم فى کلِّ مَرَّة وهُم لا یتَّقون»}} (همانان که با آنها پیمان بستى. سپس هر بار عهد و پیمان خود را مى‌‌شکنند و از پیمان‌‌شکنى و خیانت پرهیز ندارند) ([[سوره انفال]]، ۵۶). [[محمد بن جریر طبری|طبرى]]،<ref> جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۳۴.</ref> [[شیخ طوسى]]<ref> التبیان، ج ۵، ص ۱۴۳.</ref> و برخى دیگر از مفسران<ref> تفسیر قرطبى، ج ۸، ص ۲۱؛ تفسیر بغوى، ج ۲، ص ۲۱۶.</ref> از مجاهد روایت کرده‌‌اند که این آیه به سبب پیمان‌‌شکنى بنى قریظه نازل شده است که آنها دوبار با پیامبر پیمان بسته، سپس آن را نقض‌‌ کردند.
  
مطابق برخى گزارش ها آنان قصد ترور رسول خدا را داشتند؛ ولى خداوند آن حضرت را از اين توطئه آگاه ساخت، چنان‌‌كه برخى مفسران<ref> الكشاف، ج ص 613؛ التبيان، ج ص 463.</ref> آيه 11‌‌ مائده/5 را در اين باره دانسته‌‌اند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن يَبسُطوا اِلَيكُم اَيدِيَهُم فَكَفَّ اَيدِيَهُم عَنكُم...»؛ اما مشهور آن است كه طراحان ترور رسول خدا صلی الله علیه و آله يهود بنى‌‌نضير بودند و اين آيه درباره آنان نازل شده است. (‌‌<=‌‌بنى‌‌نضير)دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 243
+
مطابق برخى گزارش ها، آنان قصد ترور رسول خدا را داشتند؛ ولى خداوند آن حضرت را از این توطئه آگاه ساخت، چنان‌‌که برخى مفسران<ref> الکشاف، ج ۱، ص ۶۱۳؛ التبیان، ج ۳، ص ۴۶۳.</ref> آیه ۱۱‌‌ [[سوره مائده]] را در این باره دانسته‌‌اند: {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن یبسُطوا اِلَیکم اَیدِیهُم فَکفَّ اَیدِیهُم عَنکم...»}}؛ اما مشهور آن است که طراحان ترور رسول خدا صلی الله علیه و آله یهود [[بنی نضیر|بنى‌‌نضیر]] بودند و این آیه درباره آنان نازل شده است.  
  
==نقش بنى‌‌ قريظه در غزوه خندق==
+
==نقش بنى‌‌قریظه در غزوه احزاب==
  
اخبارى دال بر پيمان شكنى آشكار بنى قريظه تا سال پنجم هجرت در دست نيست. در اين سال، بزرگان بنى‌‌نضير، قريش و ديگر قبايل منطقه را بسيج كرده، سپاه احزاب را به راه انداختند و به ايشان وعده همراهى بنى قريظه را دادند، از اين رو حيى بن اخطب بزرگ بنى نضير به مدينه آمد تا آنان را از داخل مدينه بر ضد مسلمانان بشوراند...<ref> المغازى، ج ص 454؛ تاريخ طبرى، ج ص 93.</ref>
+
اخبارى دال بر [[پیمان شکنی|پیمان شکنى]] آشکار بنى قریظه تا سال پنجم هجرت در دست نیست. در این سال، بزرگان [[بنی نضیر|بنى‌‌ نضیر]]، [[قریش]] و دیگر قبایل منطقه را بسیج کرده، سپاه [[غزوه احزاب|احزاب]] را به راه انداختند و به ایشان وعده همراهى بنى قریظه را دادند، از این رو حیى بن اخطب بزرگ بنى نضیر به [[مدینه]] آمد تا آنان را از داخل مدینه بر ضد مسلمانان بشوراند...<ref> المغازى، ج ۲، ص ۴۵۴؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۳.</ref>
  
با آگاهى پيامبر صلى الله عليه و آله از خيانت آنها، آن حضرت ابتدا فردى را براى كسب اطلاع به سوى آنان فرستاد.<ref> همان، ج ص 223.</ref> سپس گروهى از انصار شامل سعد بن معاذ را كه پيش از اسلام با آنها همپيمان بودند نزد كعب فرستاد.  
+
با آگاهى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله از [[خیانت|خیانت]] آنها، آن حضرت ابتدا فردى را براى کسب اطلاع به سوى آنان فرستاد.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۲۳.</ref> سپس گروهى از [[انصار]] شامل سعد بن معاذ را که پیش از اسلام با آنها همپیمان بودند نزد کعب فرستاد.  
  
ايشان كعب را سوگند دادند كه به عهد خود پاى‌‌بند باشد؛ اما آنها به رسول خدا و سعد دشنام دادند.<ref> دلائل‌‌النبوه، ج ص 403؛ السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص‌‌ 222.</ref> مفسران آياتى را ناظر به نقض عهد بنى‌‌قريظه دانسته‌‌اند. برخى مقصود از «فريق» در آيه‌‌ 101‌‌ [[سوره بقره]]/2 را بنى‌‌قريظه دانسته‌‌اند كه عهدشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله را شكستند و به يارى مشركان در غزوه احزاب شتافتند:<ref>غررالتبيان، ص 208.</ref> «...نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتـبَ كِتـبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم كَاَنَّهُم‌‌ لايَعلَمون» (... جمعى از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند؛ گويى هيچ از آن خبر ندارند). ([[سوره بقره]]/2،101)
+
ایشان کعب را سوگند دادند که به عهد خود پاى‌‌بند باشد؛ اما آنها به رسول خدا و سعد دشنام دادند.<ref> دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۰۳؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص‌‌ ۲۲۲.</ref> مفسران آیاتى را ناظر به نقض عهد بنى‌‌قریظه دانسته‌‌اند. برخى مقصود از «فریق» در آیه‌‌ ۱۰۱‌‌ [[سوره بقره]] را بنى‌‌قریظه دانسته‌‌اند که عهدشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله را شکستند و به یارى مشرکان در غزوه احزاب شتافتند:<ref>غررالتبیان، ص ۲۰۸.</ref> {{متن قرآن|«...نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکتابَ کتابَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کاَنَّهُم‌‌ لایعلَمون»}} (... جمعى از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند؛ گویى هیچ از آن خبر ندارند). ([[سوره بقره]]، ۱۰۱)
  
نيز مراد از اهل كتاب در آيه 26 [[سوره احزاب]]/33، بنى‌‌قريظه هستند كه با نقض پيمانشان با رسول خدا، از سپاه احزاب پشتيبانى كردند.<ref> جامع‌‌البيان، مج 11، ج 20، ص 180؛ مجمع‌‌البيان، ج‌‌8، ص‌‌551؛ تفسير ابن كثير، ج ص 486.</ref>
+
نیز مراد از [[اهل کتاب]] در آیه ۲۶ [[سوره احزاب]]، بنى‌‌قریظه هستند که با نقض پیمانشان با رسول خدا، از سپاه احزاب پشتیبانى کردند.<ref> جامع‌‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۸۰؛ مجمع‌‌البیان، ج‌‌۸، ص‌‌۵۵۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۸۶.</ref>
  
از ديگر آياتى كه درباره پيمان شكنى بنى‌‌قريظه نازل شده آيه 51 [[سوره نساء]]/4 است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتبِ يُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّـغوتِ و يَقولونَ لِلَّذينَ كَفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذينَ ءامَنوا سَبيلا»(آيا نديدى كسانى را كه بهره‌‌اى از كتاب خدا به آنان داده شده، با اين حال به جبت و طاغوت ايمان مى‌‌آورند و درباره كسانى كه كفر ورزيده‌‌اند مى‌‌گويند: اينان از كسانى كه ايمان آورده‌‌اند راه يافته‌‌ترند). الدرالمنثور، ج ص 563.</ref>
+
از دیگر آیاتى که درباره پیمان شکنى بنى‌‌قریظه نازل شده آیه ۵۱ [[سوره نساء]] است: {{متن قرآن|«اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتابِ یؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّاغوتِ و یقولونَ لِلَّذینَ کفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا»}}(آیا ندیدى کسانى را که بهره‌‌اى از کتاب خدا به آنان داده شده، با این حال به جبت و طاغوت ایمان مى‌‌آورند و درباره کسانى که کفر ورزیده‌‌اند مى‌‌گویند: اینان از کسانى که ایمان آورده‌‌اند راه یافته‌‌ترند).<ref>الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۶۳.</ref>
  
بنى‌‌قريظه پس از پيمان‌‌شكنى در جهت تقويت سپاه احزاب، محموله‌‌اى شامل 20 بار شتر، آذوقه براى مشركان فرستادند كه در بين راه شمارى از انصار آن را مصادره كردند و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند.<ref> السيرة الحلبيه، ج ص 345.</ref> شايد چنين انفاق هايى به سپاه احزاب است كه برخى مفسران<ref>غررالتبيان، 228.</ref> آيه 117 [[سوره آل عمران]]/3 را بر بنى قريظه و ديگر طوايفى كه در نبرد نقش داشتند تطبيق كرده‌‌اند: «مَثَلُ ما يُنفِقونَ فى هذِهِ الحَيوةِ الدُّنيا كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَـلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَكَتهُ وما ظَلَمَهُمُ اللّهُ ولكِن اَنفُسَهُم يَظلِمون»(آنچه در اين زندگى پست دنيوى انفاق مى‌‌كنند همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده (و در غير محل و وقت مناسب كشت كرده‌‌اند) بوزد و آن را نابود سازد و خدا به آنان ستم نكرده، بلكه خودشان به خويشتن ستم مى‌‌كنند).
+
بنى‌‌قریظه پس از پیمان‌‌شکنى در جهت تقویت سپاه احزاب، محموله‌‌اى شامل ۲۰ بار شتر، آذوقه براى مشرکان فرستادند که در بین راه شمارى از انصار آن را مصادره کردند و نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند.<ref> السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۳۴۵.</ref> شاید چنین انفاق هایى به سپاه احزاب است که برخى مفسران<ref>غررالتبیان، ۲۲۸.</ref> آیه ۱۱۷ [[سوره آل عمران]] را بر بنى قریظه و دیگر طوایفى که در نبرد نقش داشتند تطبیق کرده‌‌اند: {{متن قرآن|«مَثَلُ ما ینفِقونَ فى هذِهِ الحَیوةِ الدُّنیا کمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَکتهُ وما ظَلَمَهُمُ اللّهُ ولکن اَنفُسَهُم یظلِمون»}}(آنچه در این زندگى پست دنیوى انفاق مى‌‌کنند همانند باد سوزانى است که به زراعت قومى که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب کشت کرده‌‌اند) بوزد و آن را نابود سازد و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه خودشان به خویشتن ستم مى‌‌کنند).
  
==محاصره بنى‌‌قريظه به دست مسلمانان==
+
==محاصره بنى‌‌قریظه توسط مسلمانان==
  
خيانت و پيمان شكنى آنان در نبرد احزاب كه در حساس‌‌ترين شرايط صورت گرفت و هستى اسلام در خطر بود قابل گذشت نبود، از اين رو پيامبر صلى الله عليه و آله پس از جنگ خندق، به فرمان الهى مأمور سركوب آنان شد<ref> الطبقات، ج ص 71؛ انساب الاشراف، ج ص 433؛ السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص 232.</ref>: «قتِلُوا الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ ولا بِاليَومِ الأخِرِ»(با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند،... پيكار كنيد).([[سوره توبه]]/9،29)  
+
خیانت و پیمان شکنى بنى‌‌قریظه در [[غزوه احزاب|نبرد احزاب]] که در حساس‌‌ترین شرایط صورت گرفت و هستى [[اسلام]] در خطر بود، قابل گذشت نبود، از این رو [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله پس از [[جنگ خندق]]، به فرمان الهى مأمور سرکوب آنان شد<ref> الطبقات، ج ۲، ص ۷۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۳۳؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۲.</ref>: {{متن قرآن|«قاتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ ولا بِالیومِ الآخِرِ»}}(با کسانى از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند،... پیکار کنید).([[سوره توبه]]، ۲۹)  
  
درباره سال وقوع اين غزوه به‌‌رغم اتفاق نظر مبنى بر وقوع آن پس از غزوه خندق، دو گزارش متفاوت وجود دارد: برخى آن را يك سال پس از اُحد (سال چهارم هجرت)،<ref> اعلام الورى، ج ص 99؛ البداية و‌‌النهايه، ج ص 107؛ المحبر، ص 10.</ref> برخى ديگر، دو سال پس از جنگ اُحد و در سال پنجم مى‌‌دانند.<ref>السيرة النبويه، ابن هشام، ج ص 699؛ الطبقات، ج 2، ص‌‌65،‌‌74.</ref> اين قول در ميان مورخان و سيره‌‌نويسان از شهرت بيشترى برخوردار است.
+
درباره سال وقوع [[غزوه بنی قریظه|غزوه بنى‌‌قریظه]] به‌‌رغم اتفاق نظر مبنى بر وقوع آن پس از غزوه خندق، دو گزارش متفاوت وجود دارد: برخى آن را یک سال پس از [[غزوه احد|جنگ اُحد]] (سال چهارم هجرت)،<ref> اعلام الورى، ج ۱، ص ۹۹؛ البدایة و‌‌النهایه، ج ۴، ص ۱۰۷؛ المحبر، ص ۱۰.</ref> برخى دیگر، دو سال پس از اُحد و در سال پنجم مى‌‌دانند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۶۹۹؛ الطبقات، ج ۲، ص‌‌۶۵،‌‌۷۴.</ref> این قول در میان مورخان و سیره‌‌نویسان از شهرت بیشترى برخوردار است.
  
مطابق گزارش سيره نويسان، پيامبر صلى الله عليه و آله پس از اعلام جنگ بر ضدّ بنى‌‌قريظه، ابن ام مكتوم را جانشين خود در مدينه قرار داد<ref>المغازى، ج ص 496؛ الطبقات، ج ص 57؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج ص 234.</ref> و براى اين كه به آنان فرصت تجديد قوا ندهد فوراً به منطقه ايشان رفت و نماز عصر را در آنجا به جا آورد.<ref> تاريخ يعقوبى، ج ص 52؛ تاريخ طبرى، ج ص 99.</ref> سپاه اسلام متشكل از 3000 نيرو، به پرچمدارى على عليه السلام بود.<ref> السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص 234؛ الطبقات، ج ص 57.</ref>
+
مطابق گزارش سیره نویسان، پیامبر صلى الله علیه و آله پس از اعلام جنگ بر ضدّ بنى‌‌قریظه، [[ابن ام مکتوم|ابن ام مکتوم]] را جانشین خود در [[مدینه]] قرار داد<ref>المغازى، ج ۲، ص ۴۹۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴.</ref> و براى این که به آنان فرصت تجدید قوا ندهد فوراً به منطقه ایشان رفت و [[نماز عصر]] را در آنجا به جا آورد.<ref> تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۹.</ref> سپاه اسلام متشکل از ۳۰۰۰ نیرو، به پرچمدارى [[حضرت على]] علیه السلام بود.<ref> السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۷.</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله طبق سيره هميشگى خود، ابتدا از آنان خواست اسلام بياورند و چون سر‌‌باز زدند به محاصره ايشان پرداخت. مدت محاصره به اختلاف گزارش شده است؛ واقدى اين مدت را 15 و ابن‌‌اسحاق و ابن‌‌حبيب 25 روز و برخى نيز 10 روز<ref> السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص 235؛ المحبر، ص 113.</ref> ذكر كرده‌‌اند.  
+
رسول خدا صلی الله علیه و آله طبق سیره همیشگى خود، ابتدا از آنان خواست اسلام بیاورند و چون سر‌‌باز زدند به محاصره ایشان پرداخت. مدت محاصره به اختلاف گزارش شده است؛ [[محمد بن عمر واقدی|واقدى]] این مدت را ۱۵ روز و [[محمد بن‌ اسحاق|ابن‌‌ اسحاق]] ۲۵ و برخى نیز ۱۰ روز<ref> السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۵؛ المحبر، ص ۱۱۳.</ref> ذکر کرده‌‌اند.  
  
با ادامه محاصره و پس از آشكارشدن ضعف ايشان در مقابل سپاه اسلام، بنى قريظه فردى به نام نباش بن قيس را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاده، پيشنهاد كردند كه آن حضرت با آنان نيز چون بنى‌‌نضير رفتار كند و به ايشان اجازه داده شود اموال منقول خود را برداشته، از مدينه كوچ كنند اما رسول خدا خواسته آنان را رد كرد.  
+
با ادامه محاصره و پس از آشکارشدن ضعف ایشان در مقابل سپاه اسلام، بنى قریظه فردى به نام نباش بن قیس را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاده، پیشنهاد کردند که آن حضرت با آنان نیز چون بنى‌‌نضیر رفتار کند و به ایشان اجازه داده شود اموال منقول خود را برداشته، از مدینه کوچ کنند اما رسول خدا خواسته آنان را رد کرد.  
  
پس از آن بنى‌‌قريظه پيشنهاد كردند با بر جاى گذاشتن همه اموال خويش، تنها جان خود و خانواده‌‌هايشان را نجات دهند؛ اما رسول خدا خواستار تسليم بدون قيد و شرط آنان شد<ref> المغازى، ج ص 501.</ref> زيرا تجربه نشان داده بود كه اگر اين گروه نيز مانند همكيشان خود (بنى‌‌نضير) آزادانه از تيررس مسلمانان خارج شوند توطئه‌‌هاى خود را بر ضد اسلام از سر مى‌‌گيرند.
+
پس از آن بنى‌‌قریظه پیشنهاد کردند با بر جاى گذاشتن همه اموال خویش، تنها جان خود و خانواده‌‌هایشان را نجات دهند؛ اما رسول خدا خواستار تسلیم بدون قید و شرط آنان شد<ref> المغازى، ج ۲، ص ۵۰۱.</ref> زیرا تجربه نشان داده بود که اگر این گروه نیز مانند همکیشان خود ([[بنی نضیر|بنى‌‌نضیر]]) آزادانه از تیررس مسلمانان خارج شوند توطئه‌‌هاى خود را بر ضد اسلام از سر مى‌‌گیرند.
  
به موجب پاره‌‌اى گزارش ها پس از آن كه بنى‌‌قريظه يقين كردند اگر وضع بدين منوال بگذرد شرايط بدتر خواهد شد، بزرگشان (كعب بن اسد) سه پيشنهاد به همكيشان خود ارائه كرد: نخست تصديق پيامبر صلى الله عليه و آله و پذيرش اسلام؛ دوم كشتن زنان و كودكان و جنگيدن با مسلمانان؛ سوم تهاجم به سپاه اسلام در شب شنبه و غافلگير كردن مسلمانان؛ اما راه‌‌حلهاى او پذيرفته نشد.<ref> السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج ص 235؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص‌‌99؛ جامع البيان، مج 11، ج 20، ص 182 - 183.</ref>  
+
به موجب پاره‌‌اى گزارش ها پس از آن که بنى‌‌قریظه یقین کردند اگر وضع بدین منوال بگذرد شرایط بدتر خواهد شد، بزرگشان (کعب بن اسد) سه پیشنهاد به همکیشان خود ارائه کرد: نخست تصدیق پیامبر صلى الله علیه و آله و پذیرش اسلام؛ دوم کشتن زنان و کودکان و جنگیدن با مسلمانان؛ سوم تهاجم به سپاه اسلام در شب شنبه و غافلگیر کردن مسلمانان؛ اما راه‌‌ حلهاى او پذیرفته نشد.<ref> السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۵؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص‌‌۹۹؛ جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۸۲ - ۱۸۳.</ref>
  
در پى آن و پس از پاسخ هاى صريح پيامبر صلى الله عليه و آله، ايشان از آن حضرت خواستند همپيمان اوسى خود ابولبابه را نزد آنان فرستد تا با او در خصوص تسليم شدنشان رايزنى كنند. اين امر نشان مى‌‌دهد آنان به مذاكره اميدوار بوده، در چانه زني هاى خود به اوسيان همپيمان خود اميد بسته بودند.
+
در پى آن و پس از پاسخ هاى صریح پیامبر صلى الله علیه و آله، ایشان از آن حضرت خواستند همپیمان [[اوس|اوسى]] خود [[ابولُبابه انصارى|ابولبابه]] را نزد آنان فرستد تا با او در خصوص تسلیم شدنشان رایزنى کنند. این امر نشان مى‌‌دهد آنان به مذاکره امیدوار بوده، در چانه زنی هاى خود به اوسیان همپیمان خود امید بسته بودند. پس از موافقت رسول خدا، ابولبابه رهسپار دژهاى [[یهود]] شد و ضمن توصیه ایشان به تسلیم، تحت تأثیر عواطف و احساسات کودکان و زنان بنى‌‌قریظه، با اشاره به گردن و حلق خود، به آنان فهماند که در صورت تسلیم شدن به حکم پیامبر صلى الله علیه و آله کشته خواهند شد.
 
 
پس از موافقت رسول خدا، ابولبابه رهسپار دژهاى يهود شد و ضمن توصيه ايشان به تسليم، تحت تأثير عواطف و احساسات كودكان و زنان بنى‌‌قريظه با اشاره به گردن و حلق خود، به آنان فهماند كه در صورت تسليم شدن به حكم پيامبر صلى الله عليه و آله كشته خواهند شد.
 
 
 
در اين هنگام و پيش از حل مشكل، اسد بن عبيد، اسيد‌‌ بن‌‌ سعيه و ثعلبة بن سعيه كه از يهود بنى‌‌هدل از خويشان بنى قريظه و با آنان همراه بودند از دژ، فرود آمدند و با پذيرش اسلام، جان و مال و فرزندان خود را نجات دادند. برخى مفسران نزول آيه 113 [[سوره آل عمران]]/3 را در اين باره دانسته‌‌اند:<ref> جامع‌‌البيان، مج 3، ج 4، ص 71؛ مج 11، ج 20، ص 183؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج 3، ص 719؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 248.</ref> «لَيسوا سَواءً مِن اَهلِ الكِتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتلونَ ءايتِ‌‌اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ و هُم يَسجُدون». عمرو‌‌ بن‌‌ سعدى از بنى‌‌قريظه نيز جزو كسانى بود كه در شب آخر به مسجدالنبى پناهنده شد و اسلام آورد.<ref> اسدالغابه، ج 4، ص 107.</ref> در پى اين حوادث، بنى‌‌قريظه چاره‌‌اى جز تسليم بدون قيد و شرط نيافته، تسليم شدند.
 
 
 
برخى سيره نويسان، علت تسليم شدن آنان را افزون بر وحشتى كه خداوند در دل ايشان افكنده بود چنين گزارش كرده‌‌اند كه در جريان محاصره بنى‌‌قريظه، [[امام على]] عليه السلام تا نزديك آنان پيش رفت و فرياد زد: يا آنچه را حمزة‌‌ بن عبدالمطلب چشيد، خواهم چشيد يا دژ را فتح خواهم كرد. اينجا بود كه‌‌ بنى‌‌قريظه چاره‌‌اى جز تسليم نديدند.<ref> السيرة‌‌النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 240؛ الارشاد، ج 1، ص‌‌113.</ref> پيامبر پس از فراغت از غزوه بنى قريظه، خمس غنايم و اسيران را جدا كرد و مابقى را ميان جنگجويان مسلمان قسمت كرد.
 
  
 +
سرانجام به پیشنهاد خود بنی‌قریظه، رسول خدا(ص) حکمیت را به [[سعد بن معاذ]]، رئیس قبیله بنی عبد اشهل از اشراف اوس که قبل از اسلام متحد آنها بود، واگذار نمود. سعد با استناد به احکام [[تورات]] و پیمانی که بنی‌قریظه قبل از جنگ با پیامبر(ص) بسته بودند، حکم کرد که هر کسی علیه پیامبر(ص) تجمع کرده کشته شود و زنان و کودکان اسیر شوند.<ref>عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، ج۱۲، ص۸۸.</ref> رسول اکرم نیز این حکم را مطابق خواست پروردگار دانست.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
سيد محمود سامانى، [http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=6 دائرة المعارف قرآن كريم (جلد ششم)].
+
*[https://quran.isca.ac.ir/fa/Cyclopedia/240/64843 دائرةالمعارف قرآن كريم (جلد ششم)]، سيد محمود سامانى.
 
+
*مغازى، محمد بن عمر واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
 
[[رده:یهودیت]]
 
[[رده:یهودیت]]
 
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]
 
[[رده:قبایل]]
 
[[رده:قبایل]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= متوسط
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۶:۲۷

«بنی‌قریظه» از سه طایفه مشهور یهود ساکن مدینه بودند که با پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پیمان صلح بستند. اما بر اثر خیانت و پیمان‌شکنى بنی‌قریظه در ماجرای جنگ خندق در سال پنجم هجری، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله با آنان در «غزوه بنی‌قریظه» برخورد کرد. مفسران شأن نزول برخى آیات قرآن کریم را در مورد بنی‌قریظه دانسته‌اند.

نسب و خاستگاه بنى‌‌قریظه

گزارش ها درباره تبار و منشأ بنى‌‌قریظه همسانى ندارد. بیشتر منابع اسلامى، ایشان را بنى‌‌اسرائیلى و از فرزندان خزرج بن الصریح، از نسل هارون بن عمران علیه السلام دانسته‌‌اند[۱] که به «کاهنان» شهرت دارند.[۲]

در مقابل، برخى مورخان بنى‌‌قریظه را در اصل عرب و تیره‌‌اى از قبیله جذام مى‌‌دانند که در زمان عادی ا‌‌بن سموئیل، به دین یهود درآمدند و چون در کنار کوهى به نام «قریظه» فرود آمدند، بدان نام مشهور شدند. قول دیگر، نام نیاى آنان را قریظه دانسته است.[۳] مستشرقان نیز درباره نسب این طایفه از یهود، نظر یکسانى ندارند؛ برخى بنى اسرائیلى بودن ایشان را تأیید و برخى مورد تردید قرار داده‌‌اند.[۴]

در زمان و علت هجرت یهود به یثرب که بنى‌‌ قریظه را نیز دربرمى‌‌گیرد اخبار متفاوتى ارائه شده است. بر پایه خبرى، آنان در بازگشت از سفر حج که با حضور حضرت موسى علیه السلام انجام گرفت، در یثرب ساکن شدند.[۵]

گزارش دیگرى حکایت از آن دارد که آن حضرت‌‌ براى سرکوب عمالقه، سپاهى به حجاز فرستاد. در بازگشت، چون بنى‌‌اسرائیل متوجه نافرمانى سپاه از دستور آن حضرت شدند ایشان را از خود راندند و آنان به یثرب مهاجرت کردند.[۶] برخى مورخان اسلامى در این خبر تردید کرده‌‌اند.[۷]

به موجب گزارش دیگرى، هجرت آنان بر اثر ترس از حمله‌‌هاى بخت‌‌النصر، فرمانرواى بابل به فلسطین بوده است.[۸] از دیگر علل مى‌‌توان به ازدیاد جمعیت یهود و امکانات محدود محل سکونت[۹] و آگاهى آنان از ظهور پیامبر آخرالزمان در حجاز اشاره کرد.[۱۰]

بنابر قول مشهور، هجرت یهود به یثرب، پس از حمله امپراتورى روم به فلسطین، کشتار یهود و ویرانى معبد ایشان صورت گرفت.[۱۱] گویند: این واقعه قبل از آمدن اوس و خزرج به یثرب بوده است.[۱۲]

استقرار بنى‌‌قریظه در یثرب

برخى منابع اشاره دارند که بنى‌‌قریظه در جنوب شرقى یثرب، بین وادى مهروز و مُذَینب ساکن گشتند.[۱۳] وادى مهروز به آنان تعلق داشت که سیل آن مدینه را تهدید مى‌‌کرد و در زمان عثمان جلوى آن سدى ساخته شد.[۱۴] آنان با دیگر یهودیان مدت ها بر عرب آن شهر (اوس و خزرج) تسلط داشتند[۱۵] و بنابر قولى در آن زمان (دوره‌‌ ساسانیان)، خرجگزار مرزبان ایرانى «الزاره» در بحرین بودند.[۱۶]

اقتصاد آنان عمدتاً متکى به کشاورزى بود. غَمْل، محل فرود بنى‌‌قریظه از پوشش گیاهى خوبى برخوردار بود.[۱۷] چاه أبّا نیز از اموال آنان به شمار مى‌‌آمد،[۱۸] که رسول خدا به هنگام غزوه بنى‌‌قریظه بدانجا فرود آمد.[۱۹] بعاث (جایگاه جنگ اوس با خزرج در آستانه ظهور اسلام) نیز متعلق به بنى‌‌قریظه بود.[۲۰]

موقعیت اقتصادى ایشان به‌‌گونه‌‌اى بود که دارایى خود را به رخ دیگران مى‌‌کشیدند. بنابر نقل بعضى از مفسران، آیه‌‌ ۱۰ سوره آل عمران به یهود بنى‌‌قریظه و بنى‌‌نضیر اشاره دارد که به اموال و فرزندان خود افتخار مى‌‌کردند: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم اَموالُهُم ولا اَولادُهُم مِنَ اللّهِ شَیئا و اُولئِک هُم وقودُ النّار»(ثروتها و فرزندان کسانى که کافر شدند، [به کارشان نیاید و] هرگز آنان را در برابر [عذاب] خدا هیچ سودى نخواهد داشت [و عذاب را از آنان دفع نخواهد کرد] و‌‌ آنان خود، آتشگیره دوزخ‌‌اند).[۲۱]

نیز به نقل مقاتل، مقصود از کافران در آیه «اِنَّ الَّذینَ کفَروا لَن تُغنِىَ عَنهُم اَموالُهُم ولا اَولادُهُم مِنَ اللّهِ شیئا و اُولئِک اَصحابُ النّارِ هُم فیها خالِدون»(کسانى که کفر ورزیدند هرگز اموالشان و فرزندانشان چیزى [از عذاب خدا] را از آنان دفع نخواهد کرد و آنها اصحاب آتش‌‌اند و در آن جاودانه خواهند ماند) (سوره آل عمران، ۱۱۶) بنى‌‌قریظه و بنى‌‌نضیر هستند که به اموال و اولاد خود مى‌‌بالیدند.[۲۲]

بنا به نقل عطاء، بزرگان یهود بنى‌‌قریظه و دیگر یهود مدینه، ضعفاى صحابه پیامبر را استهزا و مسخره مى‌‌کردند، از این‌‌ رو آیه ۲۱۲ سوره بقره در شأن آنان نازل شد:[۲۳] «زُینَ‌‌ لِلَّذینَ کفَروا الحَیاةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یومَ القِیامَةِ واللّهُ یرزُقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِساب...». زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است، و افراد باایمان را مسخره‌‌ مى‌‌کنند [که گاهى دستشان تهى است، در حالى که پرهیزگاران در قیامت برتر از آنان هستند... اموال‌‌ بر جاى مانده از آنها در غزوه بنى‌‌قریظه نیز‌‌گویاى ثروتمندى‌‌ آنان‌‌ است.[۲۴]

شخصیت هاى آنان در این دوره شامل زبیر بن باط ا‌‌بن وهب، عزال بن شموال (سَمْوال) و کعب‌‌ بن اسد بودند.[۲۵] ابن هشام حدود ۱۶ تن از بزرگان ایشان را نام برده است که مردم به آنها مراجعه مى‌‌کردند.[۲۶]

روابط بنى‌‌قریظه با پیامبر اسلام

غالب سیره نویسان برآن‌‌اند که رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از هجرت به یثرب با آنها پیمانى بست[۲۷]؛ اما زمان آن دقیقاً مشخص نیست. از مفاد آن، خوددارى یهود از اقدام بر ضد پیامبر و مسلمانان بود. این پیمان به آن حضرت اجازه مى‌‌داد تا در صورت نقض آن از سوى یهود، در ریختن خون آنان و به اسارت درآوردن ذریه ایشان آزاد باشد.[۲۸]

همین پیمان تا سال پنجم هجرى مانع همکارى بنى قریظه با مخالفان رسول خدا گردید و آنان اعتراف داشتند که از رسول خدا جز وفا و راستى چیزى ندیده‌‌اند[۲۹] و آن حضرت ایشان را به پذیرش اسلام مجبور نساخته است.[۳۰] در طى دوره همپیمانى، روابط خوبى میان آنان و پیامبر برقرار بود[۳۱]، چنان‌‌ که در غزوه بنى نضیر (سال چهارم هجرى) از اجابت دعوت عبدالله بن ابى منافق، مبنى بر یارى بنى نضیر خوددارى ورزیدند.

به نقل مجاهد جماعتى از اوس و خزرج با بنى‌‌قریظه نیز ارتباط خویشاوندى (رضاع) داشتند و به آیین یهود درآمده بودند. با هجرت پیامبر به مدینه، انصار مى‌‌خواستند آنان را به پذیرش اسلام وادارند که با نزول این آیه از این کار نهى شدند[۳۲]: «لا‌‌اِکراهَ فِى الدِّینِ قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ فَمَن یکفُر بِالطّاغوتِ و یؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَک بِالعُروةِ الوُثقى لاَانفِصامَ لَها واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».(سوره بقره، ۲۵۶)

به روایت ابن عباس، انصار براى مسلمان کردن این عده به رغم نیازشان، کمک هاى مالى خود را مشروط به پذیرش اسلام کرده بودند که با نزول آیه «لَیسَ عَلَیک هُداهُم ولکنَّ اللّهَ یهدى مَن یشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَیر فَلاَِنفُسِکم وما تُنفِقونَ اِلاَّ ابتِغاءَ وجهِ اللّهِ و ما تُنفِقوا مِن خَیر یوَفَّ اِلَیکم و اَنتُم لاتُظلَمون»(سوره بقره، ۲۷۲) عملشان ناپسند دانسته شد.[۳۳]

مطابق قولى، عبداللّه بن سلام (یهودىِ تازه مسلمان) به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: بنى‌‌قریظه و بنى‌‌نضیر از ما دورى مى‌‌جویند و سوگند یاد کرده‌‌اند که با ما نشست و برخاست نکنند و ما هم بر اثر دورى راه امکان همنشینى با اصحاب تو را نداریم. آیه «اِنَّما وَلِیکمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا‌‌...‌‌»؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌‌اند...)(سوره مائده، ۵۵) نازل شد و ابن سلام رضایت خود را اعلام کرد[۳۴]؛ اما بنا به گزارش هاى بسیارى در منابع اهل سنت و شیعه این آیه در شأن حضرت على علیه السلام نازل شده که در حال رکوع انگشتر خود را صدقه داد.[۳۵]

رفتار و اعمال یهود به گونه‌‌اى بود که رسول خدا و مسلمانان به بنى قریظه نیز چون دیگر یهود پیمان شکن اعتماد چندانى نداشتند، از این رو با نزول آیه «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الکافِرینَ اَولِیاءَ مِن‌‌ دونِ‌‌ المُؤمِنین»؛ اى کسانى که ایمان آورده‌‌اید به غیر از مؤمنان کافران را ولىّ و تکیه‌‌گاه خود قرار ندهید) (سوره نساء، ۱۴۴) آن دسته از انصارى که با آنان از طریق حلف و رضاع ارتباط داشتند از این کار نهى شدند.[۳۶]

آیات ۵۵ ـ ۶۴ سوره انفال بیانگر آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله بایستى با گروه پیمان شکن یهود روش محکم‌‌ترى در پیش گیرد تا افزون بر رفع خطر ایشان، مایه عبرت دیگران نیز باشد. میبدى در شأن نزول آیه ۵۵ سوره انفال: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَاللّهِ الَّذینَ کفَروا فَهُم لا‌‌یؤمِنون» (به یقین بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى‌‌آورند) آورده است که یهود بنى‌‌قریظه با رسول خدا صلی الله علیه و آله عهدى داشتند و آن را نقض کرده، مشرکان را با در اختیار گذاشتن سلاح یارى دادند. سپس پشیمان شده، عذر خواستند و دگرباره، پس از بستن پیمان، در روز خندق پیمان‌‌شکنى کردند و خداوند درباره آنها آیه مذکور را نازل کرد.[۳۷]

آیه بعدى نیز به پیمان شکنى و خیانت آنان اشاره دارد: «اَلَّذینَ عاهَدتَ مِنهُم ثُمَّ ینقُضونَ عَهدَهُم فى کلِّ مَرَّة وهُم لا یتَّقون» (همانان که با آنها پیمان بستى. سپس هر بار عهد و پیمان خود را مى‌‌شکنند و از پیمان‌‌شکنى و خیانت پرهیز ندارند) (سوره انفال، ۵۶). طبرى،[۳۸] شیخ طوسى[۳۹] و برخى دیگر از مفسران[۴۰] از مجاهد روایت کرده‌‌اند که این آیه به سبب پیمان‌‌شکنى بنى قریظه نازل شده است که آنها دوبار با پیامبر پیمان بسته، سپس آن را نقض‌‌ کردند.

مطابق برخى گزارش ها، آنان قصد ترور رسول خدا را داشتند؛ ولى خداوند آن حضرت را از این توطئه آگاه ساخت، چنان‌‌که برخى مفسران[۴۱] آیه ۱۱‌‌ سوره مائده را در این باره دانسته‌‌اند: «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اذکروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن یبسُطوا اِلَیکم اَیدِیهُم فَکفَّ اَیدِیهُم عَنکم...»؛ اما مشهور آن است که طراحان ترور رسول خدا صلی الله علیه و آله یهود بنى‌‌نضیر بودند و این آیه درباره آنان نازل شده است.

نقش بنى‌‌قریظه در غزوه احزاب

اخبارى دال بر پیمان شکنى آشکار بنى قریظه تا سال پنجم هجرت در دست نیست. در این سال، بزرگان بنى‌‌ نضیر، قریش و دیگر قبایل منطقه را بسیج کرده، سپاه احزاب را به راه انداختند و به ایشان وعده همراهى بنى قریظه را دادند، از این رو حیى بن اخطب بزرگ بنى نضیر به مدینه آمد تا آنان را از داخل مدینه بر ضد مسلمانان بشوراند...[۴۲]

با آگاهى پیامبر صلى الله علیه و آله از خیانت آنها، آن حضرت ابتدا فردى را براى کسب اطلاع به سوى آنان فرستاد.[۴۳] سپس گروهى از انصار شامل سعد بن معاذ را که پیش از اسلام با آنها همپیمان بودند نزد کعب فرستاد.

ایشان کعب را سوگند دادند که به عهد خود پاى‌‌بند باشد؛ اما آنها به رسول خدا و سعد دشنام دادند.[۴۴] مفسران آیاتى را ناظر به نقض عهد بنى‌‌قریظه دانسته‌‌اند. برخى مقصود از «فریق» در آیه‌‌ ۱۰۱‌‌ سوره بقره را بنى‌‌قریظه دانسته‌‌اند که عهدشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله را شکستند و به یارى مشرکان در غزوه احزاب شتافتند:[۴۵] «...نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتوا الکتابَ کتابَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کاَنَّهُم‌‌ لایعلَمون» (... جمعى از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند؛ گویى هیچ از آن خبر ندارند). (سوره بقره، ۱۰۱)

نیز مراد از اهل کتاب در آیه ۲۶ سوره احزاب، بنى‌‌قریظه هستند که با نقض پیمانشان با رسول خدا، از سپاه احزاب پشتیبانى کردند.[۴۶]

از دیگر آیاتى که درباره پیمان شکنى بنى‌‌قریظه نازل شده آیه ۵۱ سوره نساء است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتابِ یؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّاغوتِ و یقولونَ لِلَّذینَ کفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا»(آیا ندیدى کسانى را که بهره‌‌اى از کتاب خدا به آنان داده شده، با این حال به جبت و طاغوت ایمان مى‌‌آورند و درباره کسانى که کفر ورزیده‌‌اند مى‌‌گویند: اینان از کسانى که ایمان آورده‌‌اند راه یافته‌‌ترند).[۴۷]

بنى‌‌قریظه پس از پیمان‌‌شکنى در جهت تقویت سپاه احزاب، محموله‌‌اى شامل ۲۰ بار شتر، آذوقه براى مشرکان فرستادند که در بین راه شمارى از انصار آن را مصادره کردند و نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند.[۴۸] شاید چنین انفاق هایى به سپاه احزاب است که برخى مفسران[۴۹] آیه ۱۱۷ سوره آل عمران را بر بنى قریظه و دیگر طوایفى که در نبرد نقش داشتند تطبیق کرده‌‌اند: «مَثَلُ ما ینفِقونَ فى هذِهِ الحَیوةِ الدُّنیا کمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَکتهُ وما ظَلَمَهُمُ اللّهُ ولکن اَنفُسَهُم یظلِمون»(آنچه در این زندگى پست دنیوى انفاق مى‌‌کنند همانند باد سوزانى است که به زراعت قومى که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب کشت کرده‌‌اند) بوزد و آن را نابود سازد و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه خودشان به خویشتن ستم مى‌‌کنند).

محاصره بنى‌‌قریظه توسط مسلمانان

خیانت و پیمان شکنى بنى‌‌قریظه در نبرد احزاب که در حساس‌‌ترین شرایط صورت گرفت و هستى اسلام در خطر بود، قابل گذشت نبود، از این رو پیامبر صلى الله علیه و آله پس از جنگ خندق، به فرمان الهى مأمور سرکوب آنان شد[۵۰]: «قاتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ ولا بِالیومِ الآخِرِ»(با کسانى از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند،... پیکار کنید).(سوره توبه، ۲۹)

درباره سال وقوع غزوه بنى‌‌قریظه به‌‌رغم اتفاق نظر مبنى بر وقوع آن پس از غزوه خندق، دو گزارش متفاوت وجود دارد: برخى آن را یک سال پس از جنگ اُحد (سال چهارم هجرت)،[۵۱] برخى دیگر، دو سال پس از اُحد و در سال پنجم مى‌‌دانند.[۵۲] این قول در میان مورخان و سیره‌‌نویسان از شهرت بیشترى برخوردار است.

مطابق گزارش سیره نویسان، پیامبر صلى الله علیه و آله پس از اعلام جنگ بر ضدّ بنى‌‌قریظه، ابن ام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد[۵۳] و براى این که به آنان فرصت تجدید قوا ندهد فوراً به منطقه ایشان رفت و نماز عصر را در آنجا به جا آورد.[۵۴] سپاه اسلام متشکل از ۳۰۰۰ نیرو، به پرچمدارى حضرت على علیه السلام بود.[۵۵]

رسول خدا صلی الله علیه و آله طبق سیره همیشگى خود، ابتدا از آنان خواست اسلام بیاورند و چون سر‌‌باز زدند به محاصره ایشان پرداخت. مدت محاصره به اختلاف گزارش شده است؛ واقدى این مدت را ۱۵ روز و ابن‌‌ اسحاق ۲۵ و برخى نیز ۱۰ روز[۵۶] ذکر کرده‌‌اند.

با ادامه محاصره و پس از آشکارشدن ضعف ایشان در مقابل سپاه اسلام، بنى قریظه فردى به نام نباش بن قیس را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاده، پیشنهاد کردند که آن حضرت با آنان نیز چون بنى‌‌نضیر رفتار کند و به ایشان اجازه داده شود اموال منقول خود را برداشته، از مدینه کوچ کنند اما رسول خدا خواسته آنان را رد کرد.

پس از آن بنى‌‌قریظه پیشنهاد کردند با بر جاى گذاشتن همه اموال خویش، تنها جان خود و خانواده‌‌هایشان را نجات دهند؛ اما رسول خدا خواستار تسلیم بدون قید و شرط آنان شد[۵۷] زیرا تجربه نشان داده بود که اگر این گروه نیز مانند همکیشان خود (بنى‌‌نضیر) آزادانه از تیررس مسلمانان خارج شوند توطئه‌‌هاى خود را بر ضد اسلام از سر مى‌‌گیرند.

به موجب پاره‌‌اى گزارش ها پس از آن که بنى‌‌قریظه یقین کردند اگر وضع بدین منوال بگذرد شرایط بدتر خواهد شد، بزرگشان (کعب بن اسد) سه پیشنهاد به همکیشان خود ارائه کرد: نخست تصدیق پیامبر صلى الله علیه و آله و پذیرش اسلام؛ دوم کشتن زنان و کودکان و جنگیدن با مسلمانان؛ سوم تهاجم به سپاه اسلام در شب شنبه و غافلگیر کردن مسلمانان؛ اما راه‌‌ حلهاى او پذیرفته نشد.[۵۸]

در پى آن و پس از پاسخ هاى صریح پیامبر صلى الله علیه و آله، ایشان از آن حضرت خواستند همپیمان اوسى خود ابولبابه را نزد آنان فرستد تا با او در خصوص تسلیم شدنشان رایزنى کنند. این امر نشان مى‌‌دهد آنان به مذاکره امیدوار بوده، در چانه زنی هاى خود به اوسیان همپیمان خود امید بسته بودند. پس از موافقت رسول خدا، ابولبابه رهسپار دژهاى یهود شد و ضمن توصیه ایشان به تسلیم، تحت تأثیر عواطف و احساسات کودکان و زنان بنى‌‌قریظه، با اشاره به گردن و حلق خود، به آنان فهماند که در صورت تسلیم شدن به حکم پیامبر صلى الله علیه و آله کشته خواهند شد.

سرانجام به پیشنهاد خود بنی‌قریظه، رسول خدا(ص) حکمیت را به سعد بن معاذ، رئیس قبیله بنی عبد اشهل از اشراف اوس که قبل از اسلام متحد آنها بود، واگذار نمود. سعد با استناد به احکام تورات و پیمانی که بنی‌قریظه قبل از جنگ با پیامبر(ص) بسته بودند، حکم کرد که هر کسی علیه پیامبر(ص) تجمع کرده کشته شود و زنان و کودکان اسیر شوند.[۵۹] رسول اکرم نیز این حکم را مطابق خواست پروردگار دانست.

پانویس

  1. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۲۱؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص‌‌۱۲۹؛ الانساب، ج ۴، ص ۴۷۵.
  2. الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۱، ۱۱۴؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۰۲.
  3. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۲؛ الانساب، ج ۴، ص ۴۷۵.
  4. تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص ۱۵۳.
  5. المنتظم، ج ۱، ص ۳۵۷؛ وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۷، ۱۶۲.
  6. الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۲؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  7. وفاءالوفا، ج ۱، ص ۱۵۹؛ الروض الانف، ج ۴، ص ۲۹۰.
  8. تاریخ طبرى، ج ۱، ص ۳۸۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۱، ص ۳۱۶؛ البدایة‌‌والنهایه، ج ۲، ص ۳۱.
  9. وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۶.
  10. مجمع‌‌البیان، ج ۷، ص ۲۸۶؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  11. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۲۹؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  12. الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۳؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  13. الاغانى، ج ۲۲، ص ۱۱۳؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۳؛ المصنف، ج ۱، ص ۱۶۸.
  14. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۶۸ - ۱۷۰.
  15. البدء و‌‌التاریخ، ج ۳، ص ۱۳۰؛ المفصل، ج ۶، ص ۵۱۹.
  16. معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۳.
  17. النهایه، ج ۲، ص ۳۸۸.
  18. تاج العروس، ج ۱، ص ۱۴۳؛ النهایه، ج ۱، ۲۴؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۹.
  19. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۸۲.
  20. الکامل، ج، ۱، ص ۶۸۰.
  21. فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۲۰؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۵۱.
  22. فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۷۴.
  23. مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۴۱؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۷۴.
  24. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۷۵، ۲۱۲.
  25. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۱۰۱.
  26. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰.
  27. المغازى، ج ۲، ص ۴۵۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۹؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۲.
  28. اعلام الورى، ص ۷۹.
  29. المغازى، ج ۲، ص ۴۸۵؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۲۰؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۹.
  30. دلائل النبوه، ج ۳، ص ۴۰۱.
  31. المغازى، ج ۲، ص ۴۵۸؛ دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۲۸.
  32. فتح القدیر، ج ۱، ص ۲۷۶.
  33. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۱۳۱.
  34. اسباب النزول، ص ۱۶۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۶، ص ۱۴۳.
  35. مجمع البیان، ج ۳، ۳۲۵؛ اسباب النزول، ص ۱۶۳.
  36. غررالتبیان، ص ۲۴۰.
  37. کشف الاسرار، ج ۴، ص ۶۸.
  38. جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۳۴.
  39. التبیان، ج ۵، ص ۱۴۳.
  40. تفسیر قرطبى، ج ۸، ص ۲۱؛ تفسیر بغوى، ج ۲، ص ۲۱۶.
  41. الکشاف، ج ۱، ص ۶۱۳؛ التبیان، ج ۳، ص ۴۶۳.
  42. المغازى، ج ۲، ص ۴۵۴؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۳.
  43. همان، ج ۲، ص ۲۲۳.
  44. دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۰۳؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص‌‌ ۲۲۲.
  45. غررالتبیان، ص ۲۰۸.
  46. جامع‌‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۸۰؛ مجمع‌‌البیان، ج‌‌۸، ص‌‌۵۵۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۸۶.
  47. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۶۳.
  48. السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۳۴۵.
  49. غررالتبیان، ۲۲۸.
  50. الطبقات، ج ۲، ص ۷۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۳۳؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۲.
  51. اعلام الورى، ج ۱، ص ۹۹؛ البدایة و‌‌النهایه، ج ۴، ص ۱۰۷؛ المحبر، ص ۱۰.
  52. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۶۹۹؛ الطبقات، ج ۲، ص‌‌۶۵،‌‌۷۴.
  53. المغازى، ج ۲، ص ۴۹۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴.
  54. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۵۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۹۹.
  55. السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۷.
  56. السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۵؛ المحبر، ص ۱۱۳.
  57. المغازى، ج ۲، ص ۵۰۱.
  58. السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۵؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص‌‌۹۹؛ جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۸۲ - ۱۸۳.
  59. عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، ج۱۲، ص۸۸.

منابع