منصور (خلیفه عباسی): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} {{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} <keywords content='کلید واژه:...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
'''منصور دوانیقی''' دومین خلیفه عباسی و به اعتقاد بسیاری پایه‌گذار و تثبیت کننده اصلی خلافت [[عباسیان]] است. ساختن شهر [[بغداد]] از مهم‌ترین کارهای منصور عباسی بود. جنبشها و قیامهای متعددی مانند قیام [[نفس زکیه]] در زمان این خلیفه خشن و بی‌رحم سرکوب گردید و بسیاری از [[علویان]] به دستور او کشته شدند. [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] (علیه السلام) نیز در عصر منصور عباسی سختیهای زیادی متحمل گردید و سرانجام به دستور وی مسموم شد و در [[مدینه|مدینه]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۵۲۸؛ کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج۲ ص۳۷۴؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۲ ص۱۵۵.</ref>
{{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
  
 +
==خلافت منصور دوانقی==
 +
عبدالله بن محمد بن علی بن [[عبدالله بن عباس]]، کنیه‌اش ابوجعفر و لقبش منصور بود و پسوند دوانیقی را از آن جهت به‌دنبال لقب او آورده‌اند که بسیار حسابگر و بخیل بود و بر کوچک‌ترین اجزاء که دانه و حبه باشد حساب می‌کرد. وی پس از مرگ برادرش [[ابوالعباس سفاح|ابوالعباس سفّاح]] در [[ذی الحجه]] سال ۱۳۶ قمری، به [[خلافت]] رسید. وی، دوّمین نفری است که از طائفه [[حکومت بنی عباس|بنی عباس]]، به این مقام رسیده بود.
  
 +
منصور دوانقی چند سالی پیش از شروع دعوت عباسی در "حمیمه" متولد شد و با وجود آن که از "ابوالعباس سفاح" بزرگتر بود، "[[ابراهیم امام|ابراهیم امام]]" برادرش سفاح را به جهت این که مادر منصور کنیز بود بر او مقدم کرد. منصور به هنگام درگذشت سفاح در سفر [[حج]] بود و هنگامی که خبر درگذشت برادرش را شنید خود را به [[عراق]] رسانید و چون از مدتی پیش به ولیعهدی معین شده بود زمام امور را بدست گرفت و از مردم برای خود و ولیعهد خود "عیسی بن موسی" [[بیعت]] گرفت. منصور در زمان حیات برادرش سفاح نیز استاندار جزیره (شمال عراق)، ارمنستان و آذربایجان بود.<ref>یعقوبی، احمد بن واضح؛ تایخ یعقوبی، تهران، اساطیر. ج۲، ص۳۵۸.</ref>
  
"ابوجعفر عبدالله بن محمد بن علي" مشهور به "منصور"، دومين خليفه عباسي و به اعتقاد بسياري پايه‌گذار و تثبيت كننده اصلي خلافت عباسيان است. وي چند سالي پيش از شروع دعوت عباسي در "حميمه" متولد شد و با وجود آنكه از "سفاح" بزرگتر بود "ابراهيم امام" برادرش ابوالعباس سفاح را به جهت اينكه مادر منصور كنيز بود بر او مقدم كرد. منصور به هنگام درگذشت سفاح در سفر حج بود و هنگامي كه خبر درگذشت برادرش را شنيد خود را به عراق رسانيد و چون از مدتي پيش به وليعهدي معين شده بود زمام امور را بدست گرفت و از مردم براي خود و ولیعهد خود "عيسي بن موسي" بيعت گرفت. منصور در زمان حيات برادرش سفاح نيز استاندار جزيره (شمال عراق)، ارمنستان و آذربايجان بود. <ref> . يعقوبي، احمد بن واضح؛ تايخ يعقوبي، تهران، اساطير. ج 2، ص 358.</ref>
+
==رقیبان منصور در خلافت==
  
همزمان با روي كار آمدن منصور، "عبدالله بن علي" عموي خليفه در صدد رسيدن به خلافت بود. وي که نقش به سزايي در استواري ياپه‌هاي قدرت آل عباس ايفا كرده بود، انتظار داشت كه پس از سفاح به خلافت برسد. وي در هنگام  فوت سفاح در شام بود و با لشكري بزرگ به فرمان سفاح آماده جنگ با مردم این منطقه بود. عبدالله پس از شنیدن خبر فوت سفاح بي¬درنگ گروهي از نزديكان و فرماندهان سپاه خويش را مجبور كرد كه گواهي دهند كه سفاح وي را به وليعهدي برگزيده است؛<ref> . طبري، محمدبن جرير؛ تاريخ طبري، تهران، اساطير، ج 4، ص 377.</ref> لذا مردم شام با او بيعت كردند. منصور در برابر اين خطر جدي، "ابومسلم خراسانی" را با وجود كينه‌اي كه از او داشت به جنگ عبدالله فرستاد تا به این وسیله از هر دو دشمن (عبدالله بن علی و ابو مسلم) یا حداقل یکی از این دو نجات یابد. منصور با اين كار خود نشان داد كه داراي نوعي مهارت سياسي است و قادر است دشمنانش را بوسيله يكديگر سركوب كند.<ref> . طقوش، محمد سهيل؛ دولت عباسيان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 41.</ref>
+
همزمان با روی کار آمدن منصور، "عبدالله بن علی" عموی خلیفه در صدد رسیدن به [[خلافت]] بود. وی که نقش بسزایی در استواری یاپه‌های قدرت آل عباس ایفا کرده بود، انتظار داشت که پس از [[ابوالعباس سفاح|سفاح]] به خلافت برسد. وی در هنگام  فوت سفاح در [[شام]] بود و با لشکری بزرگ به فرمان سفاح آماده جنگ با مردم این منطقه بود.
  
ابومسلم با زيركي سياسي و نظامي بر عبدالله پيروز شد و عبدالله به سمت بصره فرار كرد و بعدها در زندان منصور كشته شد.
+
عبدالله پس از شنیدن خبر فوت سفاح بی درنگ گروهی از نزدیکان و فرماندهان سپاه خویش را مجبور کرد که گواهی دهند که سفاح وی را به ولیعهدی برگزیده است؛<ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، تهران، اساطیر، ج۴، ص۳۷۷.</ref> لذا مردم شام با او بیعت کردند. منصور در برابر این خطر جدی، "[[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]]" را با وجود کینه‌ای که از او داشت به جنگ عبدالله فرستاد تا به این وسیله از هر دو دشمن (عبدالله بن علی و ابومسلم) یا حداقل یکی از این دو نجات یابد. منصور با این کار خود نشان داد که دارای نوعی مهارت سیاسی است و قادر است دشمنانش را بوسیله یکدیگر سرکوب کند.<ref>طقوش، محمدسهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص ۴۱.</ref>
ابو ملسم از ديگر رقيبان منصور بود كه از زمان سفاح بين آن دو به خاطر مسائلی کدورت ایجاد شده بود و از جمله این موارد  سپردن مقام «امیر الحاج» از طرف سفاح به منصور بود و از طرفی قدرت فراوان ابومسلم مايه نگراني دستگاه خلافت شده بود. منصور پس از شكست عبدالله بن علي پيشنهاد امارت مصر و شام را به ابومسلم داد تا بتواند او را از خراسانيان كه طرفداران اصلي او محسوب مي‌شدند دور كند. منصور همچنين گروهي را فرستاد تا اموال و غنايم جنگ با عبدالله بن علي را از ابومسلم بگيرند و اين دو امر موجبات ناراحتي ابومسلم را فراهم كرد چرا كه وي مي‌دانست هدف منصور از فرستادن او به مصر و شام دور كردن او از بين خراسانيان و ضعيف كردن سلطه نفوذي اوست بعلاوه ابومسلم در پاسخ به نمايندگان منصور كه براي تحويل گرفتن غنايم جنگ آمده بودند ‌برآشفت و با عصبانيت گفت:
 
::«آيا در خون مسلمانان امينم و در مال آنها امين نيستم؟»
 
آنگاه به منصور و فرستادگانش ناسزا گفت و فرمان امارت را رد كرد و با خشم  و ناراحتي راه خراسان را در پيش گرفت.<ref> . يعقوبي، همان، ج 2، ص 366.</ref> خليفه سپس با فرستادن پيك و ارسال پيغام سعي در جلب اعتماد ابومسلم كرد<ref> . ابن اثير،‌ عزالدين؛ الكامل في التاريخ، تجمه ابوالقاسم حالت تهران، انتشارات علمي، ج 5، ص 471.</ref> و هنگامي كه ابومسلم فريب وعده¬هاي دروغين خليفه و يارانش را خورد با توطئه منصور در سال 137 ه.ق به قتل رسيد.<ref> . يعقوبي، همان، ج 2، ص 368، 367.</ref>
 
قتل ابومسلم براي منصور بسيار گران تمام شد چرا كه وي رهبر سياسي نظامي و حتي پيشواي ديني خراسانيان محسوب مي‌شد و در زمان منصور و بعدها قيام¬هاي بسياري در خونخواهي او صورت گرفت كه پيامدها و مشكلات بسياري براي عباسيان بوجود آورد.<ref> . طقوش، محمد سهيل، ص 46.</ref>
 
قيام "سنباد" از جمله اولين حركت‌هايي بود كه در پي قتل ابومسلم شكل گرفت. البته خونخواهي ابومسلم براي سنباد بهانه‌اي بيش نبود. وي در پي آن بود كه با استفاده از شور و احساسات ملي و مذهبي گروههاي مختلف، سيادت عرب و اسلام را از ميان بردارد و خلافت عباسي را به انتقام خون ابومسلم نابود كند. كه به هدفش نرسيد. وي در جنگ با عاملان خليفه شكست خورد و سرش را براي خليفه به هديه بردند.
 
"اسحاق ترك" از ديگر مدعيان خونخواهي ابومسلم است كه در خصوص اصل و نسب او ترديد وجود دارد. به نظر مي‌رسد او نيز مانند سنباد طرفدار گرايش¬هاي مانوي و زرتشتي و اهل تناسخ بود نهضت اسحاق ترك دوام نداشت ولي زمينه مناسبي براي قيام "سپيد جامگان" كه بزرگترين مدعيان خون ابومسلم بودند فراهم كرد.
 
جنبش "راونديه" از مهمترين جنبش‌هايي است كه در انتقام از ابومسلم شكل گرفت. راونديان داراي اعتقادات مذهبي التقاطي عجيبي بودند. آنان در حالي كه ظاهراً از علاقه به منصور عباسي دم مي‌زدند در صدد هلاك كردن او بودند. آنان بيشتر از اهالي خراسان بودند و مي‌خواستند  همانطور كه منصور ابومسلم را غافلگير و فريب داد، آنان نیز با ادعاي علاقه به منصور او را به قتل برسانند.
 
  
قيام "نفس زكيه" اولين قيام علويان در روزگار عباسيان، شورش استاذيس از مجوسان خراسان كه خود را موعود زرتشت مي‌دانست و ادعاي پيامبري داشت و شورشهاي خوارج از جمله "ملبربن حرمله الشيباني" از جمله ديگر قيام-هاي دوران منصور است كه با سركوبي توسط سپاه خليفه پايان يافت.
+
ابومسلم با زیرکی سیاسی و نظامی بر عبدالله بن علی پیروز شد. ولی عبدالله، از منصور امان خواست و منصور نیز وی را امان داد و او مدتی در [[بصره]] بماند و سپس به دارالخلافه رفت و در آنجا، دستگیر و زندانی گردید و پس از مدتی به دستور منصور کشته شد.
  
جنگهاي ميان مسلمانان و رومي‌ها در دوران منصور با آتش بس همراه بود. در اين دوران منصور با استفاده از آرامش نسبي ايجاد شده به ترميم خرابي مرزها و بازسازي ويرانه‌ها و سازماندهي وسايل دفاع پرداخت.<ref> . طقوش، همان، ص 56.</ref>
+
ابوملسم از دیگر رقیبان منصور بود که از زمان سفاح بین آن دو به خاطر مسائلی کدورت ایجاد شده بود و از جمله این موارد سپردن مقام «[[امیر الحاج]]» از طرف سفاح به منصور بود و از طرفی قدرت فراوان ابومسلم مایه نگرانی دستگاه خلافت شده بود. منصور پس از شکست عبدالله بن علی پیشنهاد امارت [[مصر]] و شام را به ابومسلم داد تا بتواند او را از خراسانیان که طرفداران اصلی او محسوب می‌شدند دور کند.
ساختن شهر "بغداد" از مهم‌ترين كارهاي منصور بود. عباسيان قبل از آن و به مدت سيزده سال يعني از زمان به حكومت رسيدن خود بدون پايتخت بودند تا اينكه بغداد را بنا نهادند منصور در ساختن اين شهر انگيزه‌هاي سياسي، نظامي، انتقادي و‌ آب و هوايي داشت.<ref> . همان، ص 57.</ref>
 
  
وي ساختن پايتخت را در سال 145 ه.ق آغاز كرد و هزاران كارگر، صنعتگر، نجار و آهنگر از شهرهاي مختلف را استخدام كرد كار ساختن بغداد چهار سال به طول كشيد و در 149 ه.ق پايان يافت.<ref> .همان، ص 62.</ref>
+
منصور همچنین گروهی را فرستاد تا اموال و غنایم جنگ با عبدالله بن علی را از ابومسلم بگیرند و این دو امر موجبات ناراحتی ابومسلم را فراهم کرد چرا که وی می‌دانست هدف منصور از فرستادن او به مصر و شام دور کردن او از بین خراسانیان و ضعیف کردن سلطه نفوذی اوست. به علاوه ابومسلم در پاسخ به نمایندگان منصور که برای تحویل گرفتن غنایم جنگ آمده بودند ‌برآشفت و با عصبانیت گفت: «آیا در خون مسلمانان امینم و در مال آنها امین نیستم؟». آنگاه به منصور و فرستادگانش ناسزا گفت و فرمان امارت را رد کرد و با خشم و ناراحتی راه خراسان را در پیش گرفت.<ref>یعقوبی، همان، ج۲، ص۳۶۶.</ref> خلیفه سپس با فرستادن پیک و ارسال پیغام سعی در جلب اعتماد ابومسلم کرد.<ref>ابن اثیر،‌ عزالدین؛ الکامل فی التاریخ، تجمه ابوالقاسم حالت تهران، انتشارات علمی، ج۵، ص۴۷۱.</ref> و هنگامی که ابومسلم فریب وعده های دروغین خلیفه و یارانش را خورد با توطئه منصور در سال ۱۳۷ ه.ق به قتل رسید.<ref>یعقوبی، همان، ج۲، ص۳۶۸، ۳۶۷.</ref>
منصور 151 ه.ق شهر "رصافه" يا بغداد شرقي را براي فرزندش "مهدي" در كنار شرقي دجله ساخت كه به نام «عسكر مهدي» معروف شد. ساختن رصافه در سال 159 در دوران خليفه مهدي پايان يافت.<ref> . همان، ص 63.</ref>
+
 
از نكات قابل توجه در دوران خلافت منصور موضع "امام صادق (ع)" در قبال خلافت عباسي و مشروعيت آن است. امام صادق با اتخاذ يك سياست فرهنگي در جهت پرورش فقهي و كلامي پيروان خود برآمد و به اعلام نارضايتي از حكومت موجود عدم مشروعيت آن و ادعاي امامت و رهبري اسلام در خانواده رسول خدا پرداخت. از نظر امام صادق(ع) مقابله نظامي بر ضد حاكميت بدون فراهم آوردن مقدمات فرهنگي و پس از آن نظامي لازم جز شكست و نابودي نتيجه‌اي ندارد.
+
قتل ابومسلم برای منصور بسیار گران تمام شد چرا که وی رهبر سیاسی نظامی و حتی پیشوای دینی خراسانیان محسوب می‌شد و در زمان منصور و بعدها قیام های بسیاری در خونخواهی او صورت گرفت که پیامدها و مشکلات بسیاری برای عباسیان بوجود آورد.<ref>طقوش، محمدسهیل، ص ۴۶.</ref>
چنانكه در جريان حركتي كه "زيد بن علي" و "يحيي بن زيد" در خراسان به آن دست زدند بني عباس بيشترين بهره را بردند و شيعيان را به قتل رساندند. در نتيجه حركت فرهنگي امام صادق(ع) بعدها فقه جعفري روز به روز گسترده‌تر و نيرومندتر شد اما "زيديه" و "خوارج" كه در صدد قيام مسلحانه بودند دچار ضعف فرهنگي و نظامي شدند و رو به افول گذاشتند.
+
 
سالهاي پاياني حيات امام صادق(ع) با دوران حكومت منصور مقارن بود. امام صادق در ميان اهل سنت قرار داشت و طبيعي بود كه منصور با توجه به كينه شديدي كه به علويان داشت آن حضرت را به شدت زير نظر داشت و اجازه زندگي آزادانه را به ايشان نمي‌داد. اما صادق(ع) نيز مانند پدران بزرگوارشان اعتقاد خود را مبني بر اينكه امامت حق منحصر به فرد ايشان است و عباسيان آن را غصب كرده‌اند پنهان نمي‌داشت.
+
==جنبشها و قیامها در زمان منصور==
فعاليت‌هاي امام صادق(ع) در زمان منصور بيشتر پنهاني انجام مي‌شد و آن حضرت اصحاب خود را به حفظ اسرار اهل بيت دستور مي‌داد. امام صادق معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردي سرباز مي‌زد و به همين جهت از طرف منصور مورد اعتراض قرار مي‌گرفت. روزي منصور به آن حضرت گفت:  
+
 
«چرا مانند ديگران به ديدار ما نمي‌آئي؟ امام در جواب فرمود: ما كاري نكرده‌ايم كه به جهت آن از تو بترسيم، از امر آخرت هم پيش تو چيزي نيست كه به آن اميدوار باشيم و اين مقام تو در واقع نعمتي نيست كه آن را به تو تبريك بگوئيم و تو آن را مصيبتي براي خود نمي‌داني كه تو را دلداري بدهيم پس پيش تو چه كتار داريم؟»
+
قیام "سنباد" از جمله اولین حرکت‌هایی بود که در پی قتل [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم]] شکل گرفت. البته خونخواهی ابومسلم برای سنباد بهانه‌ای بیش نبود. وی در پی آن بود که با استفاده از شور و احساسات ملی و مذهبی گروه های مختلف، سیادت عرب و [[اسلام]] را از میان بردارد و خلافت عباسی را به انتقام خون ابومسلم نابود کند که به هدفش نرسید. وی در جنگ با عاملان خلیفه شکست خورد و سرش را برای خلیفه به هدیه بردند.
+
 
امام صادق (ع) عالماني را كه به دربار شاهان رفت و آمد داشتند از اين كار بيم مي‌داد و فرمود:
+
"اسحاق ترک" از دیگر مدعیان خونخواهی ابومسلم است که در خصوص اصل و نسب او تردید وجود دارد. به نظر می‌رسد او نیز مانند سنباد طرفدار گرایش های مانوی و [[زرتشت|زرتشتی]] و اهل تناسخ بود نهضت اسحاق ترک دوام نداشت ولی زمینه مناسبی برای قیام "سپید جامگان" که بزرگترین مدعیان خون ابومسلم بودند فراهم کرد.
«فقيهان امناي پيامبرانند، اگر فقيهي را ديديد كه پيش سلاطين رفت و آمد دارد او را متهم كنيد
+
 
 +
جنبش "راوندیه" از مهمترین جنبش‌هایی است که در انتقام از ابومسلم شکل گرفت. راوندیان دارای اعتقادات مذهبی التقاطی عجیبی بودند. آنان در حالی که ظاهراً از علاقه به منصور عباسی دم می‌زدند، در صدد هلاک کردن او بودند. آنان بیشتر از اهالی [[خراسان]] بودند و می‌خواستند همان طور که منصور ابومسلم را غافلگیر و فریب داد، آنان نیز با ادعای علاقه به منصور او را به قتل برسانند.
 +
 
 +
قیام های محمد بن عبدالله بن حسن مثنی ([[نفس زکیه|نفس زکیه]]) و برادرش ابراهیم بن عبدالله با شکست مواجه شد و آن دو، یکی در [[مدینه]] و دیگری در [[بصره]] به شهادت رسیدند. همچنین بسیاری از [[علویان]]، به ویژه اولاد و احفاد [[امام حسن]] علیه السلام، معروف به بنی الحسن، در سیاه چال های منصور زندانی و به طرز فجیعی کشته شدند.
 +
 
 +
شورش استاذیس از مجوسان خراسان که خود را موعود زرتشت می‌دانست و ادعای پیامبری داشت و شورش های [[خوارج]] از جمله "ملبر بن حرمله الشیبانی"، از جمله دیگر قیام های دوران منصور است که با سرکوبی توسط سپاه خلیفه پایان یافت.
 +
 
 +
==ساختن شهر بغداد==
 +
جنگهای میان مسلمانان و رومی‌ها در دوران منصور دوانقی با آتش بس همراه بود. از این رو در این دوران، منصور با استفاده از آرامش نسبی ایجاد شده به ترمیم خرابی مرزها و بازسازی ویرانه‌ها و سازماندهی وسایل دفاع پرداخت.<ref>طقوش، همان، ص۵۶.</ref>
 +
 
 +
منصور به خاطر سکونت راوندیه (هواداران [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]]) در هاشمیه، اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمی دید و همچنین به خاطر [[شیعه|شیعیان]] و محبان [[اهل بیت]] علیهم السلام در [[کوفه]]، انتقال [[خلافت]] به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش می دانست و بدین جهت، در صدد ساختن شهری جدید برآمد. ساختن شهر "[[بغداد]]" از مهم‌ترین کارهای منصور بود. عباسیان قبل از آن و به مدت سیزده سال یعنی از زمان به حکومت رسیدن خود بدون پایتخت بودند تا این که بغداد را بنا نهادند. منصور در ساختن این شهر انگیزه‌های سیاسی، نظامی، انتقادی و‌ آب و هوایی داشت.<ref>همان، ص۵۷.</ref>
 +
 
 +
وی ساختن پایتخت را در سال ۱۴۵ ه.ق آغاز کرد و هزاران کارگر، صنعتگر، نجار و آهنگر از شهرهای مختلف را استخدام کرد. کار ساختن بغداد چهار سال به طول کشید و در ۱۴۹ ه.ق پایان یافت.<ref>همان، ص۶۲.</ref> منصور سال ۱۵۱ ه.ق شهر "رصافه" یا بغداد شرقی را برای فرزندش "[[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدی]]" در کنار شرقی دجله ساخت که به نام «عسکر مهدی» معروف شد. ساختن رصافه در سال ۱۵۹ در دوران خلیفه مهدی پایان یافت.<ref>همان، ص۶۳.</ref>
 +
 
 +
==امام صادق علیه‌السلام و خلافت عباسی==
 +
 
 +
از نکات قابل توجه در دوران خلافت منصور دوانقی، موضع "[[امام صادق]] علیه السلام" در قبال خلافت [[حکومت بنی عباس|عباسی]] و مشروعیت آن است. امام صادق علیه السلام با اتخاذ یک سیاست فرهنگی در جهت پرورش [[فقه|فقهی]] و [[علم کلام|کلامی]] پیروان خود برآمد و به اعلام نارضایتی از حکومت موجود و عدم مشروعیت آن و ادعای [[امامت]] و رهبری اسلام در خانواده [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله پرداخت. از نظر امام صادق علیه السلام مقابله نظامی بر ضد حاکمیت بدون فراهم آوردن مقدمات فرهنگی و نظامی لازم، جز شکست و نابودی نتیجه‌ای ندارد.
 +
 
 +
چنانکه در جریان حرکتی که "[[زید بن علی بن الحسین|زید بن علی]]" و "[[یحیی بن زید|یحیی بن زید]]" در [[خراسان]] به آن دست زدند بنی عباس بیشترین بهره را بردند و [[شیعه|شیعیان]] را به قتل رساندند. در نتیجه حرکت فرهنگی امام صادق علیه السلام، بعدها فقه جعفری روز به روز گسترده‌تر و نیرومندتر شد. اما "[[زیدیه|زیدیه]]" و "[[خوارج]]" که در صدد قیام مسلحانه بودند دچار ضعف فرهنگی و نظامی شدند و رو به افول گذاشتند.
 +
 
 +
سالهای پایانی حیات امام صادق علیه السلام با دوران حکومت منصور مقارن بود. امام صادق علیه السلام در میان [[اهل سنت]] قرار داشت و طبیعی بود که منصور با توجه به [[کینه]] شدیدی که به [[علویان]] داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر داشت و اجازه زندگی آزادانه را به ایشان نمی‌داد. امام صادق علیه السلام نیز مانند پدران بزرگوارشان اعتقاد خود را مبنی بر این که [[امامت]] حق منحصر به فرد ایشان است و [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] آن را غصب کرده‌اند پنهان نمی‌داشت.
 +
 
 +
فعالیت‌های امام صادق علیه السلام در زمان منصور بیشتر پنهانی انجام می‌شد و آن حضرت اصحاب خود را به حفظ اسرار [[اهل البیت|اهل بیت]] دستور می‌داد. امام صادق علیه السلام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سر باز می‌زد و به همین جهت از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت. روزی منصور به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار ما نمی‌آئی؟ امام در جواب فرمود: ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم، از امر [[آخرت]] هم پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوئیم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی که تو را دلداری بدهیم؛ پس پیش تو چه کار داریم؟»
 +
 
 +
امام صادق علیه السلام عالمانی را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند از این کار بیم می‌داد و فرمود: «فقیهان امنای پیامبرانند، اگر فقیهی را دیدید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد او را متهم کنید
 
   
 
   
از موارد فوق مي‌توان نتيجه گرفت که، روش سياسي كه بعدها مبناي فقه سياسي شيعه، بر اساس آن شكل گرفت اين بود كه در عين تقيه و سكوت مشروعيت دولت عباسي را نپذيرفت و با فعاليت علمي و فرهنگي ارتباط و پيوند شيعيان را با اهل بيت در بدترين شرايط حفظ كرد.<ref> . اضافات جعفريان، رسول، دولت عباسيان، محمد سهيل طقوش، همان، ص 71-64.</ref>
+
از موارد فوق می‌توان نتیجه گرفت که، روش سیاسی که بعدها مبنای فقه سیاسی [[شیعه|شیعه]] بر اساس آن شکل گرفت، این بود که در عین [[تقیه|تقیه]] و سکوت، مشروعیت دولت عباسی را نپذیرفت و با فعالیت علمی و فرهنگی ارتباط و پیوند شیعیان را با اهل بیت در بدترین شرایط حفظ کرد.<ref>اضافات جعفریان، رسول، دولت عباسیان، محمد سهیل طقوش، همان، ص ۷۱-۶۴.</ref>
 
 
منصور برادرزاده‌اش عيسي بن موسي را از ولايت عهدي خلع كرد و براي فرزندش مهدي بيعت گرفت. بزرگان حكومت منصور در دوران خلافت سفاح بر بيعت با عيسي بن موسي سوگند خورده بودند و براي آنان شكستن اين بيعت آسان نبود و منصور عيسي بن موسي را وادار به عقب نشيني داوطلبانه كرد و در اين راه از ابزار تشويق و تنبيه استفاده كرد و عيسي بن موسي عليرغم ميل باطني در سال 147 ه.ق خود را خلع و با مهدي بيعت كرد و عیسی در جايگاه وليعهد دوم قرار گرفت.<ref> . همان، ص 63.</ref>
 
منصور قبل از مرگ در وصيت نامه¬ی زيركانه و معروفي به مهدي توصيه كرد كه به امور جتماعي و سياسي مردم توجهات لازم را داشته باشد.<ref> .طبري، پيشين، ج 8، ص 107-102.</ref>
 
  
منصور در سال 158 ه.ق بر اثر بيماري سوء هاضمه كه مدتها بدان مبتلا بود درگذشت و دوران خلافت 22 ساله وي كه پر از حوادث گوناگون بود پایان یافت. وي در هنگام مرگ 68 سال داشت و در قبرستان "معلاة" در مكه دفن شد.<ref> . خضري، احمدرضا، تايخ خلافت عباسي، تهران، سمت، 1379، ص 34.</ref>
+
سرانجام، امام جعفر صادق علیه السلام که از منصور عباسی سختیهای زیادی متحمل گردید، به دستور وی مسموم شد و در [[مدینه]] منوره به [[شهادت امام صادق علیه السلام|شهادت]] رسید.<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۵۲۸؛ کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج۲، ص۳۷۴؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۲ ص۱۴۹.</ref>
== پانویس ==
 
  
<references/>
+
==وفات منصور==
  
==منبع==
+
سرانجام منصور دوانقی، پس از بیست و دو سال خلافت، در ششم [[ماه ذی الحجه|ذی الحجّه]] سال ۱۵۸ قمری، در بازگشت از مراسم [[حج]]، در مکانی به نام "بئر میمون" به هلاکت رسید و جنازه اش را به [[مکه|مکه]] معظمه حمل کرده و در قبرستان "معلاة" به خاک سپردند. پس از آن، بنا به وصیت و سفارش منصور، پسرش مهدی عباسی به خلافت رسید.<ref>تاریخ ابن خلدون ، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref>
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=33621  مريم علوي، ابوجعفر منصور عباسي]، بازیابی: 16 دیماه 1391
 
  
 +
منصور پیش از مرگ، برادرزاده‌اش عیسی بن موسی را از ولایتعهدی خلع کرد و برای فرزندش [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدی عباسی]] بیعت گرفت. بزرگان حکومت منصور در دوران خلافت [[ابوالعباس سفاح|سفاح]] بر بیعت با عیسی بن موسی سوگند خورده بودند و برای آنان شکستن این بیعت آسان نبود و منصور عیسی بن موسی را وادار به عقب نشینی داوطلبانه کرد و در این راه از ابزار تشویق و تنبیه استفاده کرد و عیسی بن موسی علیرغم میل باطنی در سال ۱۴۷ ه.ق خود را خلع و با مهدی بیعت کرد و عیسی در جایگاه ولیعهد دوم قرار گرفت.<ref>همان، ص ۶۳.</ref> منصور در وصیتنامه‌ی زیرکانه و معروفی به مهدی توصیه کرد که به امور جتماعی و سیاسی مردم توجهات لازم را داشته باشد.<ref>طبری، پیشین، ج۸، ص۱۰۷-۱۰۲.</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
*[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=33621 "ابوجعفر منصور عباسی"، مریم علوی]، بازیابی: ۱۶ دی ماه ۱۳۹۱.
 +
*[http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1+%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%82%DB%8C&SSOReturnPage=Check&Rand=0 "منصور دوانیقی"، دانشنامه رشد]، بازیابی: ۲۴ اسفند ماه ۱۳۹۲.
 +
*مؤسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
 +
{{خلفای بنی عباس}}
 
[[رده:خلفای عباسی]]
 
[[رده:خلفای عباسی]]
 
==پیوند==
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۵۷

منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی و به اعتقاد بسیاری پایه‌گذار و تثبیت کننده اصلی خلافت عباسیان است. ساختن شهر بغداد از مهم‌ترین کارهای منصور عباسی بود. جنبشها و قیامهای متعددی مانند قیام نفس زکیه در زمان این خلیفه خشن و بی‌رحم سرکوب گردید و بسیاری از علویان به دستور او کشته شدند. امام جعفر صادق (علیه السلام) نیز در عصر منصور عباسی سختیهای زیادی متحمل گردید و سرانجام به دستور وی مسموم شد و در مدینه به شهادت رسید.[۱]

خلافت منصور دوانقی

عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، کنیه‌اش ابوجعفر و لقبش منصور بود و پسوند دوانیقی را از آن جهت به‌دنبال لقب او آورده‌اند که بسیار حسابگر و بخیل بود و بر کوچک‌ترین اجزاء که دانه و حبه باشد حساب می‌کرد. وی پس از مرگ برادرش ابوالعباس سفّاح در ذی الحجه سال ۱۳۶ قمری، به خلافت رسید. وی، دوّمین نفری است که از طائفه بنی عباس، به این مقام رسیده بود.

منصور دوانقی چند سالی پیش از شروع دعوت عباسی در "حمیمه" متولد شد و با وجود آن که از "ابوالعباس سفاح" بزرگتر بود، "ابراهیم امام" برادرش سفاح را به جهت این که مادر منصور کنیز بود بر او مقدم کرد. منصور به هنگام درگذشت سفاح در سفر حج بود و هنگامی که خبر درگذشت برادرش را شنید خود را به عراق رسانید و چون از مدتی پیش به ولیعهدی معین شده بود زمام امور را بدست گرفت و از مردم برای خود و ولیعهد خود "عیسی بن موسی" بیعت گرفت. منصور در زمان حیات برادرش سفاح نیز استاندار جزیره (شمال عراق)، ارمنستان و آذربایجان بود.[۲]

رقیبان منصور در خلافت

همزمان با روی کار آمدن منصور، "عبدالله بن علی" عموی خلیفه در صدد رسیدن به خلافت بود. وی که نقش بسزایی در استواری یاپه‌های قدرت آل عباس ایفا کرده بود، انتظار داشت که پس از سفاح به خلافت برسد. وی در هنگام فوت سفاح در شام بود و با لشکری بزرگ به فرمان سفاح آماده جنگ با مردم این منطقه بود.

عبدالله پس از شنیدن خبر فوت سفاح بی درنگ گروهی از نزدیکان و فرماندهان سپاه خویش را مجبور کرد که گواهی دهند که سفاح وی را به ولیعهدی برگزیده است؛[۳] لذا مردم شام با او بیعت کردند. منصور در برابر این خطر جدی، "ابومسلم خراسانی" را با وجود کینه‌ای که از او داشت به جنگ عبدالله فرستاد تا به این وسیله از هر دو دشمن (عبدالله بن علی و ابومسلم) یا حداقل یکی از این دو نجات یابد. منصور با این کار خود نشان داد که دارای نوعی مهارت سیاسی است و قادر است دشمنانش را بوسیله یکدیگر سرکوب کند.[۴]

ابومسلم با زیرکی سیاسی و نظامی بر عبدالله بن علی پیروز شد. ولی عبدالله، از منصور امان خواست و منصور نیز وی را امان داد و او مدتی در بصره بماند و سپس به دارالخلافه رفت و در آنجا، دستگیر و زندانی گردید و پس از مدتی به دستور منصور کشته شد.

ابوملسم از دیگر رقیبان منصور بود که از زمان سفاح بین آن دو به خاطر مسائلی کدورت ایجاد شده بود و از جمله این موارد سپردن مقام «امیر الحاج» از طرف سفاح به منصور بود و از طرفی قدرت فراوان ابومسلم مایه نگرانی دستگاه خلافت شده بود. منصور پس از شکست عبدالله بن علی پیشنهاد امارت مصر و شام را به ابومسلم داد تا بتواند او را از خراسانیان که طرفداران اصلی او محسوب می‌شدند دور کند.

منصور همچنین گروهی را فرستاد تا اموال و غنایم جنگ با عبدالله بن علی را از ابومسلم بگیرند و این دو امر موجبات ناراحتی ابومسلم را فراهم کرد چرا که وی می‌دانست هدف منصور از فرستادن او به مصر و شام دور کردن او از بین خراسانیان و ضعیف کردن سلطه نفوذی اوست. به علاوه ابومسلم در پاسخ به نمایندگان منصور که برای تحویل گرفتن غنایم جنگ آمده بودند ‌برآشفت و با عصبانیت گفت: «آیا در خون مسلمانان امینم و در مال آنها امین نیستم؟». آنگاه به منصور و فرستادگانش ناسزا گفت و فرمان امارت را رد کرد و با خشم و ناراحتی راه خراسان را در پیش گرفت.[۵] خلیفه سپس با فرستادن پیک و ارسال پیغام سعی در جلب اعتماد ابومسلم کرد.[۶] و هنگامی که ابومسلم فریب وعده های دروغین خلیفه و یارانش را خورد با توطئه منصور در سال ۱۳۷ ه.ق به قتل رسید.[۷]

قتل ابومسلم برای منصور بسیار گران تمام شد چرا که وی رهبر سیاسی نظامی و حتی پیشوای دینی خراسانیان محسوب می‌شد و در زمان منصور و بعدها قیام های بسیاری در خونخواهی او صورت گرفت که پیامدها و مشکلات بسیاری برای عباسیان بوجود آورد.[۸]

جنبشها و قیامها در زمان منصور

قیام "سنباد" از جمله اولین حرکت‌هایی بود که در پی قتل ابومسلم شکل گرفت. البته خونخواهی ابومسلم برای سنباد بهانه‌ای بیش نبود. وی در پی آن بود که با استفاده از شور و احساسات ملی و مذهبی گروه های مختلف، سیادت عرب و اسلام را از میان بردارد و خلافت عباسی را به انتقام خون ابومسلم نابود کند که به هدفش نرسید. وی در جنگ با عاملان خلیفه شکست خورد و سرش را برای خلیفه به هدیه بردند.

"اسحاق ترک" از دیگر مدعیان خونخواهی ابومسلم است که در خصوص اصل و نسب او تردید وجود دارد. به نظر می‌رسد او نیز مانند سنباد طرفدار گرایش های مانوی و زرتشتی و اهل تناسخ بود نهضت اسحاق ترک دوام نداشت ولی زمینه مناسبی برای قیام "سپید جامگان" که بزرگترین مدعیان خون ابومسلم بودند فراهم کرد.

جنبش "راوندیه" از مهمترین جنبش‌هایی است که در انتقام از ابومسلم شکل گرفت. راوندیان دارای اعتقادات مذهبی التقاطی عجیبی بودند. آنان در حالی که ظاهراً از علاقه به منصور عباسی دم می‌زدند، در صدد هلاک کردن او بودند. آنان بیشتر از اهالی خراسان بودند و می‌خواستند همان طور که منصور ابومسلم را غافلگیر و فریب داد، آنان نیز با ادعای علاقه به منصور او را به قتل برسانند.

قیام های محمد بن عبدالله بن حسن مثنی (نفس زکیه) و برادرش ابراهیم بن عبدالله با شکست مواجه شد و آن دو، یکی در مدینه و دیگری در بصره به شهادت رسیدند. همچنین بسیاری از علویان، به ویژه اولاد و احفاد امام حسن علیه السلام، معروف به بنی الحسن، در سیاه چال های منصور زندانی و به طرز فجیعی کشته شدند.

شورش استاذیس از مجوسان خراسان که خود را موعود زرتشت می‌دانست و ادعای پیامبری داشت و شورش های خوارج از جمله "ملبر بن حرمله الشیبانی"، از جمله دیگر قیام های دوران منصور است که با سرکوبی توسط سپاه خلیفه پایان یافت.

ساختن شهر بغداد

جنگهای میان مسلمانان و رومی‌ها در دوران منصور دوانقی با آتش بس همراه بود. از این رو در این دوران، منصور با استفاده از آرامش نسبی ایجاد شده به ترمیم خرابی مرزها و بازسازی ویرانه‌ها و سازماندهی وسایل دفاع پرداخت.[۹]

منصور به خاطر سکونت راوندیه (هواداران ابومسلم خراسانی) در هاشمیه، اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمی دید و همچنین به خاطر شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام در کوفه، انتقال خلافت به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش می دانست و بدین جهت، در صدد ساختن شهری جدید برآمد. ساختن شهر "بغداد" از مهم‌ترین کارهای منصور بود. عباسیان قبل از آن و به مدت سیزده سال یعنی از زمان به حکومت رسیدن خود بدون پایتخت بودند تا این که بغداد را بنا نهادند. منصور در ساختن این شهر انگیزه‌های سیاسی، نظامی، انتقادی و‌ آب و هوایی داشت.[۱۰]

وی ساختن پایتخت را در سال ۱۴۵ ه.ق آغاز کرد و هزاران کارگر، صنعتگر، نجار و آهنگر از شهرهای مختلف را استخدام کرد. کار ساختن بغداد چهار سال به طول کشید و در ۱۴۹ ه.ق پایان یافت.[۱۱] منصور سال ۱۵۱ ه.ق شهر "رصافه" یا بغداد شرقی را برای فرزندش "مهدی" در کنار شرقی دجله ساخت که به نام «عسکر مهدی» معروف شد. ساختن رصافه در سال ۱۵۹ در دوران خلیفه مهدی پایان یافت.[۱۲]

امام صادق علیه‌السلام و خلافت عباسی

از نکات قابل توجه در دوران خلافت منصور دوانقی، موضع "امام صادق علیه السلام" در قبال خلافت عباسی و مشروعیت آن است. امام صادق علیه السلام با اتخاذ یک سیاست فرهنگی در جهت پرورش فقهی و کلامی پیروان خود برآمد و به اعلام نارضایتی از حکومت موجود و عدم مشروعیت آن و ادعای امامت و رهبری اسلام در خانواده رسول خدا صلی الله علیه و آله پرداخت. از نظر امام صادق علیه السلام مقابله نظامی بر ضد حاکمیت بدون فراهم آوردن مقدمات فرهنگی و نظامی لازم، جز شکست و نابودی نتیجه‌ای ندارد.

چنانکه در جریان حرکتی که "زید بن علی" و "یحیی بن زید" در خراسان به آن دست زدند بنی عباس بیشترین بهره را بردند و شیعیان را به قتل رساندند. در نتیجه حرکت فرهنگی امام صادق علیه السلام، بعدها فقه جعفری روز به روز گسترده‌تر و نیرومندتر شد. اما "زیدیه" و "خوارج" که در صدد قیام مسلحانه بودند دچار ضعف فرهنگی و نظامی شدند و رو به افول گذاشتند.

سالهای پایانی حیات امام صادق علیه السلام با دوران حکومت منصور مقارن بود. امام صادق علیه السلام در میان اهل سنت قرار داشت و طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر داشت و اجازه زندگی آزادانه را به ایشان نمی‌داد. امام صادق علیه السلام نیز مانند پدران بزرگوارشان اعتقاد خود را مبنی بر این که امامت حق منحصر به فرد ایشان است و عباسیان آن را غصب کرده‌اند پنهان نمی‌داشت.

فعالیت‌های امام صادق علیه السلام در زمان منصور بیشتر پنهانی انجام می‌شد و آن حضرت اصحاب خود را به حفظ اسرار اهل بیت دستور می‌داد. امام صادق علیه السلام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سر باز می‌زد و به همین جهت از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت. روزی منصور به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار ما نمی‌آئی؟ امام در جواب فرمود: ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم، از امر آخرت هم پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوئیم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی که تو را دلداری بدهیم؛ پس پیش تو چه کار داریم؟»

امام صادق علیه السلام عالمانی را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند از این کار بیم می‌داد و فرمود: «فقیهان امنای پیامبرانند، اگر فقیهی را دیدید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد او را متهم کنید.»

از موارد فوق می‌توان نتیجه گرفت که، روش سیاسی که بعدها مبنای فقه سیاسی شیعه بر اساس آن شکل گرفت، این بود که در عین تقیه و سکوت، مشروعیت دولت عباسی را نپذیرفت و با فعالیت علمی و فرهنگی ارتباط و پیوند شیعیان را با اهل بیت در بدترین شرایط حفظ کرد.[۱۳]

سرانجام، امام جعفر صادق علیه السلام که از منصور عباسی سختیهای زیادی متحمل گردید، به دستور وی مسموم شد و در مدینه منوره به شهادت رسید.[۱۴]

وفات منصور

سرانجام منصور دوانقی، پس از بیست و دو سال خلافت، در ششم ذی الحجّه سال ۱۵۸ قمری، در بازگشت از مراسم حج، در مکانی به نام "بئر میمون" به هلاکت رسید و جنازه اش را به مکه معظمه حمل کرده و در قبرستان "معلاة" به خاک سپردند. پس از آن، بنا به وصیت و سفارش منصور، پسرش مهدی عباسی به خلافت رسید.[۱۵]

منصور پیش از مرگ، برادرزاده‌اش عیسی بن موسی را از ولایتعهدی خلع کرد و برای فرزندش مهدی عباسی بیعت گرفت. بزرگان حکومت منصور در دوران خلافت سفاح بر بیعت با عیسی بن موسی سوگند خورده بودند و برای آنان شکستن این بیعت آسان نبود و منصور عیسی بن موسی را وادار به عقب نشینی داوطلبانه کرد و در این راه از ابزار تشویق و تنبیه استفاده کرد و عیسی بن موسی علیرغم میل باطنی در سال ۱۴۷ ه.ق خود را خلع و با مهدی بیعت کرد و عیسی در جایگاه ولیعهد دوم قرار گرفت.[۱۶] منصور در وصیتنامه‌ی زیرکانه و معروفی به مهدی توصیه کرد که به امور جتماعی و سیاسی مردم توجهات لازم را داشته باشد.[۱۷]

پانویس

  1. الارشاد، شیخ مفید، ص۵۲۸؛ کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج۲ ص۳۷۴؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۲ ص۱۵۵.
  2. یعقوبی، احمد بن واضح؛ تایخ یعقوبی، تهران، اساطیر. ج۲، ص۳۵۸.
  3. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، تهران، اساطیر، ج۴، ص۳۷۷.
  4. طقوش، محمدسهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص ۴۱.
  5. یعقوبی، همان، ج۲، ص۳۶۶.
  6. ابن اثیر،‌ عزالدین؛ الکامل فی التاریخ، تجمه ابوالقاسم حالت تهران، انتشارات علمی، ج۵، ص۴۷۱.
  7. یعقوبی، همان، ج۲، ص۳۶۸، ۳۶۷.
  8. طقوش، محمدسهیل، ص ۴۶.
  9. طقوش، همان، ص۵۶.
  10. همان، ص۵۷.
  11. همان، ص۶۲.
  12. همان، ص۶۳.
  13. اضافات جعفریان، رسول، دولت عباسیان، محمد سهیل طقوش، همان، ص ۷۱-۶۴.
  14. الارشاد، شیخ مفید، ص۵۲۸؛ کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج۲، ص۳۷۴؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۲ ص۱۴۹.
  15. تاریخ ابن خلدون ، ج ۲، ص ۳۱۹.
  16. همان، ص ۶۳.
  17. طبری، پیشین، ج۸، ص۱۰۷-۱۰۲.

منابع

خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)