اوس و خزرج: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(گسترش‌ اسلام در میان‌ اوس و خزرج)
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
{{منبع الکترونیکی معتبر}}
+
{{منبع الکترونیکی معتبر}}«اُوس» و «خَزرج»، دو قبیله بزرگ [[مدینه]] در زمان [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلی الله علیه وآله به این شهر بودند. در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت داده‌اند؛ اما به رغم اختلافات پیشین آنان، با اقدامهای [[پیامبر|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله، اُلفتی میانشان ایجاد شد. عمده آیات مدنی [[قرآن]]، به‌ صورتی با این دو قبیله در ارتباط است.
  
==اوس و خزرج:دو قبیله بزرگ مدینه در زمان هجرت پیامبر==
+
==خاستگاه و نسب اوس و خزرج==
  
اوس و خزرج فرزندان حارثة‌ بن ثعلبه، از عربهای یمنی قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در یمن تا نحوه انتقال و استقرارشان در یثرب جز گزارشهایی افسانه‌گونه در منابع قرن سوم اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست<ref>الاغانی، ج‌22، ص‌115‌‌-116؛ اخبار مکه، ج‌1، ص‌92؛ النسب، ص‌267‌‌-268.</ref> که ابن‌ هشام کامل‌ترین آنها را در اثر خود التیجان آورده است. مطالعات باستانشناسان و دیگر محققان معاصر هم به اتفاق نظری در این زمینه منتهی نشده است.<ref>ر.ک: دراسات تاریخیه، ج‌1، ص‌311‌‌-352.</ref>
+
اوس و خزرج فرزندان حارثة‌ بن ثعلبه، از عربهای [[یمن|یمنی]] قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در یمن تا نحوه انتقال و استقرارشان در [[یثرب]]، جز گزارشهایی افسانه‌گونه در منابع قرن سوم اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست<ref>الاغانی، ج‌۲۲، ص‌۱۱۵‌‌-۱۱۶؛ اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۹۲؛ النسب، ص‌۲۶۷‌‌-۲۶۸.</ref> که [[ابن هشام حمیری|ابن‌ هشام]] کامل‌ترین آنها را در اثر خود التیجان آورده است. مطالعات [[باستان شناسی|باستانشناسان]] و دیگر محققان معاصر هم به اتفاق نظری در این زمینه منتهی نشده است.<ref>ر.ک: دراسات تاریخیه، ج‌۱، ص‌۳۱۱‌‌-۳۵۲.</ref>
  
از طرف دیگر عمده آیات مدنی قرآن، پس از اسلام دو قبیله و تبدیل یثرب به پناهگاه مهاجران نازل گردید و از این‌رو بسیاری از آیات مدنی به‌ صورتی با این جامعه، اعضا و مسائلش در ارتباط است.
+
جدّ دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد در [[یمن]] ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن و جنوب [[حجاز]] به رهبری او صورت گرفت.<ref>مروج الذهب، ج‌۲، ص‌۸۰۹‌؛ المعارف، ص‌۱۰۸، ۶۴۰‌؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۱، ص‌۲۰۳.</ref> بنا به برخی روایات [[تفسیر قرآن|تفسیری]]، آیه ۱۶ [[سوره سبأ]] از سرزمین های کشاورزی گسترده‌ای که در اختیار او بود حکایت می‌کند، هر چند متن [[سوره]] از چنین برداشتی فاصله دارد و بیانگر داستان [[قوم سبأ]] و دوره حکومت [[حضرت سلیمان]] است:<ref>السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۱۳؛ مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۰۵‌؛ صبح الاعشی، ج‌۱، ص‌۳۲۰.</ref> {{متن قرآن|«فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ سَیلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَیهِمْ جَنَّتَینِ ذَوَاتَی أُکلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ»}}.([[سوره سبأ]]/۳۴، ۱۶)
  
==خاستگاه و نسب اوس و خزرج==
+
ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا [[شام]] ادامه یافت.<ref>المقتضب، ص‌۲۲۰؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۷۲.</ref> در این مهاجرت بخشهایی از ازد از جمله [[قبیله خزاعه|قبیله خُزاعه]] که بر [[مکه]] مسلط شد از ازد جدا شدند.<ref>اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۹۴.</ref> در روایت شعبی عبارت {{متن قرآن|«وَمَزَّقْنَاهُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ»}} در آیه ۱۹ [[سوره سبأ]] بر تجزیه ازد تطبیق شده است:<ref>جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۰۵‌‌-۱۰۶.</ref> {{متن قرآن|«فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَینَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکورٍ»}}.
  
جدّ دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد در [[یمن]] ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن و جنوب حجاز به رهبری او صورت گرفت.<ref>مروج الذهب، ج‌2، ص‌809‌؛ المعارف، ص‌108، 640‌؛ تاریخ یعقوبی، ج‌1، ص‌203.</ref> بنا به برخی روایات تفسیری، آیه 16 [[سوره سبأ]]/34 از سرزمین های کشاورزی گسترده‌ای که در اختیار او بود حکایت می‌کند، هر چند متن سوره از چنین برداشتی فاصله دارد و بیانگر داستان [[قوم سبأ]] و دوره حکومت سلیمان است:<ref>السیرة النبویه، ج‌1، ص‌13؛ مجمع‌البیان، ج‌8‌، ص‌605‌؛ صبح الاعشی، ج‌1، ص‌320.</ref> {{متن قرآن|«فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ»}}.([[سوره سبأ]]/34، 16)
+
قتل مشکوک ثَعلَبَه در [[شام]] به پریان نسبت داده شد و پسرش حارثة‌ بن ثعلبه (پدر اوس و خزرج)، پس از مرگ پدر به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند، برگزیده شد و هر چند در آغاز، رویارویی هایی را در شام بر ضد روم رهبری کرد؛ اما به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب هجرت کرد و به [[یثرب]] رفت.<ref>التیجان، ص‌۲۹۳‌‌-۲۹۷.</ref>
 
 
ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا شام ادامه یافت.<ref>المقتضب، ص‌220؛ وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌172.</ref> در این مهاجرت بخشهایی از ازد از جمله قبیله خُزاعَه که بر [[مکه]] مسلط شد از ازد جدا شدند.<ref>اخبار مکه، ج‌1، ص‌94.</ref> در روایت شعبی عبارت {{متن قرآن|«وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ»}} در آیه 19 [[سوره سبأ]]/34 بر تجزیه ازد تطبیق شده است:<ref>جامع البیان، مج‌12، ج‌22، ص‌105‌‌-106.</ref> {{متن قرآن|«فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ»}}.
 
 
 
قتل مشکوک ثَعلَبَه در [[شام]] به پریان نسبت داده شد و پسرش حارثه (پدر اوس و خزرج)، پس از مرگ پدر به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند، برگزیده شد و هر چند در آغاز رویارویی هایی را در شام بر ضد روم رهبری کرد؛ اما به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب هجرت کرد و به یثرب رفت.<ref>التیجان، ص‌293‌‌-297.</ref>
 
  
 
==سکونت در یثرب==
 
==سکونت در یثرب==
  
اوس و خزرج که در انتساب به مادرشان به آنها بنی قیله نیز می‌گفتند.<ref>المقتضب، ص‌222؛ الکامل، ج‌1، ص‌656‌.</ref> در جوانی و پیش از آنکه به قبایلی مستقل تبدیل شوند به یثرب آمدند. پدرشان، حارثه پس از ورود به منطقه، طی پیمانی با حاکمان [[یثرب]] اجازه یافت در حومه یثرب بماند؛<ref>فتوح البلدان، ص‌26؛ الاغانی، ج‌22، ص‌115.</ref> اما به مرور زمان که جمعیت آنها قدری افزایش یافت، توانستند در یثرب برای خود جایی بیابند.<ref>التیجان، ص‌302؛ صبح الاعشی، ج‌1، ص‌319‌‌-320.</ref>
+
اوس و خزرج که در انتساب به مادرشان به آنها بنی قیله نیز می‌گفتند،<ref>المقتضب، ص‌۲۲۲؛ الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۶‌.</ref> در جوانی و پیش از آنکه به قبایلی مستقل تبدیل شوند به [[یثرب]] آمدند. پدرشان، حارثه پس از ورود به منطقه، طی پیمانی با حاکمان یثرب اجازه یافت در حومه یثرب بماند؛<ref>فتوح البلدان، ص‌۲۶؛ الاغانی، ج‌۲۲، ص‌۱۱۵.</ref> اما به مرور زمان که جمعیت آنها قدری افزایش یافت، توانستند در یثرب برای خود جایی بیابند.<ref>التیجان، ص‌۳۰۲؛ صبح الاعشی، ج‌۱، ص‌۳۱۹‌‌-۳۲۰.</ref>
  
از این مقطع تا مدتهای مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها می‌توان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریع‌تر از اوس افزایش یافت تا این که به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان یهودی ازدی تبار<ref>جمهرة‌النسب، ج2، ص269؛ نسب معد والیمن الکبیر، ج2، ص‌7.</ref> یثرب سپری کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج‌1، ص‌197، 204.</ref>
+
از این مقطع تا مدتهای مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها می‌توان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریع‌تر از اوس افزایش یافت تا این که به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان [[یهود|یهودی]] ازدی تبار<ref>جمهرة‌النسب، ج۲، ص۲۶۹؛ نسب معد والیمن الکبیر، ج۲، ص‌۷.</ref> یثرب سپری کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج‌۱، ص‌۱۹۷، ۲۰۴.</ref>
  
مطمئن‌ترین راه برای تعیین مدت زمان سکونت بنی‌قیله در یثرب، محاسبه نسلهای آنان است. با بررسی نسب‌نامه‌های انصاریان معاصر با پیامبر، مشخص می‌شود که 11 تا 17 واسطه میان آنان و اوس و خزرج وجود دارد، بر این اساس می‌توان حدس زد که آنان دست کم 400 سال در یثرب سکونت داشته‌اند. این حدس با اخبار حاکی از حکومت چند صد ساله خُزاعه در مکه<ref>اخبار مکه، ج‌1، ص‌101؛ البدء والتاریخ، ج‌4، ص‌126.</ref> و غَسانیان در شام<ref>سنی ملوک الارض والانبیاء، ص‌81‌؛ التعریف والاعلام، ص‌38؛ تاریخ ابن‌ خلدون، ج‌2، ص‌338.</ref> همخوانی دارد.
+
مطمئن‌ترین راه برای تعیین مدت زمان سکونت بنی‌قیله در یثرب، محاسبه نسلهای آنان است. با بررسی نسب‌نامه‌های [[انصار|انصاریان]] معاصر با [[پیامبر]] صلی الله علیه و آله، مشخص می‌شود که ۱۱ تا ۱۷ واسطه میان آنان و اوس و خزرج وجود دارد؛ بر این اساس می‌توان حدس زد که آنان دست کم ۴۰۰ سال در یثرب سکونت داشته‌اند. این حدس با اخبار حاکی از حکومت چند صد ساله [[خزاعه|خُزاعه]] در [[مکه]]<ref>اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۱۰۱؛ البدء والتاریخ، ج‌۴، ص‌۱۲۶.</ref> و غَسانیان در [[شام]]<ref>سنی ملوک الارض والانبیاء، ص‌۸۱‌؛ التعریف والاعلام، ص‌۳۸؛ تاریخ ابن‌ خلدون، ج‌۲، ص‌۳۳۸.</ref> همخوانی دارد.
  
در آستانه ظهور اسلام اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته، هر یک به چند واحد مستقل قبیله‌ای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخه‌ها هم از یثرب کوچ کردند؛ به عنوان نمونه بنی قُطْن‌ بن عوف‌ بن خزرج به منطقه عمان مهاجرت کردند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص‌353.</ref>
+
در آستانه ظهور [[اسلام]]، اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته، هر یک به چند واحد مستقل قبیله‌ای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخه‌ها هم از یثرب کوچ کردند؛ به عنوان نمونه بنی قُطْن‌ بن عوف‌ بن خزرج به منطقه [[عمان]] مهاجرت کردند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص‌۳۵۳.</ref>
  
از آنجا که ازدیان پیش از انشعاب و رسیدن به [[شام]]، در یمن از چشمه غسان نوشیدند اوس و خزرج هم جزو غسانیان شمرده می‌شدند؛ اما بعدها از محدوده این لقب خارج شدند، زیرا تنها مهاجران ازدی شام غسان خوانده شدند.<ref>المعارف، ص‌107؛ جمهرة انساب العرب، ص‌331؛ صبح الاعشی، ج‌1، ص‌319.</ref> شواهدی از ارتباط غسانیان شام و قبیله خزرج در یثرب وجود دارد. بخشهایی از خزرج چون بنوجردش‌ بن حارث<ref>المقتضب، ص‌226.</ref>، بنو عامر‌ بن مالک الاغرّ<ref>جمهرة انساب‌العرب، ص362؛ المقتضب، ص‌227.</ref> و بنو عُدَی‌ بن کعب<ref>المقتضب، ص‌226.</ref> و نیز بنو عوف‌ بن زُرَیق<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌206.</ref> به شام رفته به غسانیان پیوسته بودند. ابن‌حزم، ابوجبله حاکم غسانی شام را نیز از تبار خزرج دانسته<ref>جمهرة انساب العرب، ص‌356.</ref>؛ امّا سَمْهودی ضمن ردّ این خبر، وی را فردی خزرجی معرفی کرده که نزد غسانیان شام از اعتباری برخوردار بود.<ref>وفاءالوفاء، ج‌1، ص‌167، 179.</ref>
+
از آنجا که ازدیان پیش از انشعاب و رسیدن به [[شام]]، در [[یمن]] از چشمه غسان نوشیدند، اوس و خزرج هم جزو غسانیان شمرده می‌شدند؛ اما بعدها از محدوده این لقب خارج شدند، زیرا تنها مهاجران ازدی شام غسان خوانده شدند.<ref>المعارف، ص‌۱۰۷؛ جمهرة انساب العرب، ص‌۳۳۱؛ صبح الاعشی، ج‌۱، ص‌۳۱۹.</ref> شواهدی از ارتباط غسانیان شام و قبیله خزرج در یثرب وجود دارد. بخشهایی از خزرج چون بنوجردش‌ بن حارث<ref>المقتضب، ص‌۲۲۶.</ref>، بنو عامر‌ بن مالک الاغرّ<ref>جمهرة انساب‌العرب، ص۳۶۲؛ المقتضب، ص‌۲۲۷.</ref> و بنو عُدَی‌ بن کعب<ref>المقتضب، ص‌۲۲۶.</ref> و نیز بنو عوف‌ بن زُرَیق<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۰۶.</ref> به شام رفته به غسانیان پیوسته بودند. ابن‌حزم، ابوجبله حاکم غسانی شام را نیز از تبار خزرج دانسته<ref>جمهرة انساب العرب، ص‌۳۵۶.</ref>؛ امّا سَمْهودی ضمن ردّ این خبر، وی را فردی خزرجی معرفی کرده که نزد غسانیان شام از اعتباری برخوردار بود.<ref>وفاءالوفاء، ج‌۱، ص‌۱۶۷، ۱۷۹.</ref>
کمتر از 100 سال پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، مالک‌ بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضد حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئه‌ای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنی‌قیله قرار‌گرفت.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌190.</ref> حمایت غسانیان تابع روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک‌ بن عجلان و اوس و خزرج در برابر حاکمان یهودی یثرب را می‌توان در راستای گسترش آیین مسیحیت بر ضد کیش یهود دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب [[حجاز]] و در یمن همین فرایند با حمله حبشی های مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش می‌داد.<ref>تاریخ عرب قبل از اسلام، ص‌104.</ref>
 
  
آیه 89 [[سوره بقره]]/2 که حکایت از امید یهود به پیروزی بر اوس و خزرج با ظهور پیامبر موعود دارد می‌تواند ناظر به همین مقطع باشد:<ref>جامع البیان، مج‌1، ج‌1، ص‌578‌؛ مجمع البیان، ج‌1، ص‌310.</ref> {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ  فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»}}. ([[سوره بقره]]/2، 89)
+
کمتر از ۱۰۰ سال پیش از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلی الله علیه و آله، مالک‌ بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضد حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئه‌ای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنی‌قیله قرار‌گرفت.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۹۰.</ref> حمایت غسانیان تابع روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک‌ بن عجلان و اوس و خزرج در برابر حاکمان یهودی یثرب را می‌توان در راستای گسترش آیین [[مسیحیت]] بر ضد کیش [[یهود]] دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب [[حجاز]] و در یمن همین فرایند با حمله [[حبشه|حبشی]] های مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام، زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش می‌داد.<ref>تاریخ عرب قبل از اسلام، ص‌۱۰۴.</ref> آیه ۸۹ [[سوره بقره]] که حکایت از امید یهود به پیروزی بر اوس و خزرج با ظهور پیامبر موعود دارد، می‌تواند ناظر به همین مقطع باشد:<ref>جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۷۸‌؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۳۱۰.</ref> {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاءَهُمْ کتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکانُوا مِنْ قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کفَرُوا بِهِ  فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۸۹)
  
بنا به نقل سَمْهودی در این زمان تیره‌های اوس و خزرج با تصاحب و توزیع برخی زمین های کشاورزی و قلعه‌های یثرب هر یک در محلی مستقر شدند و این وضعیت تا هجرت پیامبر با اندک تغییری پابرجا بود. آنان همچنین برای تثبیت موقعیت خود موجی از قلعه‌سازی را به راه انداختند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌190‌‌-215، الکامل، ج‌1، ص‌656‌.</ref>
+
بنا به نقل سَمْهودی، در این زمان تیره‌های اوس و خزرج با تصاحب و توزیع برخی زمین های کشاورزی و قلعه‌های یثرب، هر یک در محلی مستقر شدند و این وضعیت تا هجرت پیامبر با اندک تغییری پابرجا بود. آنان همچنین برای تثبیت موقعیت خود موجی از قلعه‌سازی را به راه انداختند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۹۰‌‌-۲۱۵، الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۶‌.</ref>
  
 
==زیرمجموعه‌های اوس و خزرج==
 
==زیرمجموعه‌های اوس و خزرج==
  
خزرج 5 پسر به نامهای عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعه‌های مستقل آن از آنهایند.<ref>المقتضب، ص‌225؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص‌168؛ النسب، ص‌277.</ref> هر چند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسب‌شناسی قبایلی چون بنی مالک‌ بن نجار، بنی عُدی‌ بن نجار، بنی‌ مازن‌ بن نجار، بنی دینار‌ بن نجار، بنی‌ سالم‌ بن‌ عوف، بنی غَنْم‌ بن عوف، بنی عُدی‌ بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریق‌بن عامر، بنی بَیاضة‌بن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی ساعده را از زیرمجموعه‌های بزرگ خزرج برشمرده‌اند.<ref>المعارف، ص‌109‌‌-110؛ نهایة الارب، ص‌316‌‌-317؛ ر.‌ک: نسب معد والیمن الکبیر، ج‌2، ص‌35‌‌-105.</ref>
+
خزرج ۵ پسر به نامهای عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعه‌های مستقل آن از آنهایند.<ref>المقتضب، ص‌۲۲۵؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص‌۱۶۸؛ النسب، ص‌۲۷۷.</ref> هر چند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسب‌شناسی قبایلی چون بنی مالک‌ بن نجار، بنی عُدی‌ بن نجار، بنی‌ مازن‌ بن نجار، بنی دینار‌ بن نجار، بنی‌ سالم‌ بن‌ عوف، بنی غَنْم‌ بن عوف، بنی عُدی‌ بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریق‌بن عامر، بنی بَیاضة‌بن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی ساعده را از زیرمجموعه‌های بزرگ [[خزرج]] برشمرده‌اند.<ref>المعارف، ص‌۱۰۹‌‌-۱۱۰؛ نهایة الارب، ص‌۳۱۶‌‌-۳۱۷؛ ر.‌ک: نسب معد والیمن الکبیر، ج‌۲، ص‌۳۵‌‌-۱۰۵.</ref>
  
در مقابل، تیره‌های اوسی همگی از 5 پسر مالک فرزند اوس، به نامهای عوف، عمرو، مُرَّه، جُشَم و اِمْرَؤ القیس‌اند. تیره‌های عمده‌ای که نسب شناسان از اوس برشمرده‌اند عبارت‌اند از: بنی‌جَحْجَبا، بنی‌زید بن مالک (شامل سه مجموعه مستقل امیّه، صفیّه و عبیده)، بنی‌ عبدالاشهل، بنی‌خَطْمَه، بنیواقف و بنی‌وائل.<ref>ر.ک:نسب معد والیمن الکبیر، ج‌2، ص‌8‌‌35؛ جمهرة انساب العرب، ص‌332؛ النسب، ص‌270.</ref>
+
در مقابل، تیره‌های اوسی همگی از ۵ پسر مالک فرزند اوس، به نامهای عوف، عمرو، مُرَّه، جُشَم و اِمْرَؤ القیس‌ هستند. تیره‌های عمده‌ای که نسب شناسان از [[اوس]] برشمرده‌اند عبارت‌اند از: بنی‌جَحْجَبا، بنی‌زید بن مالک (شامل سه مجموعه مستقل امیّه، صفیّه و عبیده)، بنی‌ عبدالاشهل، بنی‌خَطْمَه، بنی‌واقف و بنی‌وائل.<ref>ر.ک:نسب معد والیمن الکبیر، ج‌۲، ص‌۸‌‌۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص‌۳۳۲؛ النسب، ص‌۲۷۰.</ref>
  
 
==روابط اوس و خزرج==
 
==روابط اوس و خزرج==
  
در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت داده‌اند. از میان 13 درگیری که ابن‌اثیر گزارش کرده، 7 درگیری میان شاخه‌ای از اوس با شاخه‌ای از خزرج روی داده است. از 6 نبرد دیگر به جز جنگ بُعاث که به اتفاق مورخان میان تمامی شاخه‌های اوس و خزرج روی داده یعنی درگیری سمیر، ربیع، بَقیع، فُجارِ اول و فجار دوم‌ هم اطلاعات تفصیلی از حضور شاخه‌ها و زیرشاخه‌های اوس یا خزرج وجود ندارد و صرفاً گفته شده که این جنگ میان اوس و خزرج روی داده است.<ref>ر.ک: الکامل، ج‌1، ص‌658‌‌-684‌.</ref> در 7 درگیری خرد میان شاخه‌های اوس و خزرج، بنو سالم‌ بن عوف، بنی‌ مازن‌ بن نجار (دو بار)، بنی مالک‌ بن نجار، بنی نجّار و بنی‌ حارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمرو بن عوف (دوبار)، بنی وائل، بنی‌ظفر، بنی‌عبدالاشهل، بنی‌امیّة‌ بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند.<ref>ر.ک: الکامل، ج‌1، ص‌658‌‌-684‌.</ref>
+
در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت داده‌اند. از میان ۱۳ درگیری که [[عزالدین ابن اثیر|ابن‌اثیر]] گزارش کرده، ۷ درگیری میان شاخه‌ای از [[اوس]] با شاخه‌ای از [[خزرج]] روی داده است. از ۶ نبرد دیگر به جز جنگ بُعاث که به اتفاق مورخان میان تمامی شاخه‌های اوس و خزرج روی داده -یعنی درگیری سمیر، ربیع، بَقیع، فُجارِ اول و فجار دوم‌- هم اطلاعات تفصیلی از حضور شاخه‌ها و زیرشاخه‌های اوس یا خزرج وجود ندارد و صرفاً گفته شده که این جنگ میان اوس و خزرج روی داده است.<ref>ر.ک: الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۸‌‌-۶۸۴‌.</ref> در ۷ درگیری خرد میان شاخه‌های اوس و خزرج، بنو سالم‌ بن عوف، بنی‌ مازن‌ بن نجار (دو بار)، بنی مالک‌ بن نجار، بنی نجّار و بنی‌ حارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمرو بن عوف (دوبار)، بنی وائل، بنی‌ظفر، بنی‌عبدالاشهل، بنی‌امیّة‌ بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند.<ref>ر.ک: الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۸‌‌-۶۸۴‌.</ref>
 
 
گاه شاخه‌های اوسی یا خزرجی با یکدیگر درگیر می‌شدند؛ به عنوان نمونه در حادثه‌ای بنوحبیب و بنو بیاضه که هر دو خزرجی‌اند بر ضد مجموعه خزرجی دیگر به نام بنوحبیب پیمان بسته‌اند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌206.</ref>
 
  
با توجه به نام تیره‌های متفاوت در گزارشها، می‌توان نتیجه گرفت که پس از افزایش جمعیت، شکل‌گیری تیره‌ها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا این که در آستانه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به رویارویی کل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید.
+
گاه شاخه‌های اوسی یا خزرجی با یکدیگر درگیر می‌شدند؛ به عنوان نمونه در حادثه‌ای بنو حبیب و بنو بیاضه که هر دو خزرجی‌اند بر ضد مجموعه خزرجی دیگر به نام بنوحبیب پیمان بسته‌اند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۰۶.</ref>
  
==آیین ها و مناسک==
+
با توجه به نام تیره‌های متفاوت در گزارشها، می‌توان نتیجه گرفت که پس از افزایش جمعیت، شکل‌گیری تیره‌ها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا این که در آستانه [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلی الله علیه وآله، به رویارویی کل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید.
  
'''1. بت پرستی:'''
+
==آیین‌ها و مناسک==
  
اوس و خزرج همچون دیگر شاخه‌های ازدی ساکن در یمن رب النوعهای گوناگونی داشتند.<ref>تاریخ عرب قبل از اسلام، ص‌360‌‌-367.</ref> نسبت دادن تغییر آیین ابراهیم و رواج بت‌پرستی به عمرو بن لُحی، حاکم خزاعی [[مکه]] نشان از ارتباط مستقیم بت‌پرستی با مهاجرت ازدیان از یمن به [[حجاز]] و [[شام]] دارد.<ref>الاصنام، ص‌6‌، 13‌‌27؛ المحبر، ص‌99.</ref> قبایل منتسب به اَزْد چون غسّان، خُزاعه و اوس و خزرج همگی بت مَنات را می‌پرستیدند.<ref>اخبار مکه، ج‌1، ص‌125‌‌-126؛ الاصنام، ص‌13؛ المحبر، ص‌316.</ref> بت منات، الهه قضا و قدر بود و حاجات آنان و به ویژه بارش باران را برآورده می‌کرد<ref>الکشاف، ج‌4، ص‌423؛ المفصل، ج‌6‌، ص‌250.</ref> و از این‌رو در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قدید قرار داشت.<ref>السیرة النبویه، ج‌1، ص‌85‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص‌111؛ الاصنام، ص‌13.</ref> درباره دیدگاه کامل آنها درباره منات اطلاعاتی در دست نیست؛ همچنین مشخص نیست که ایشان چه تصوری از «الله» داشتند و آیا مانند قریش خالق بودن الله را باور داشتند یا نه زیرا آن دسته از آیات قرآن که به دیدگاه کافران درباره الله می‌پردازد همگی مکی است و درباره اهل یثرب به ما کمکی نمی‌کند.
+
'''۱. بت‌پرستی:'''
  
بنابر برخی گزارشها آنان در خانه‌های خود در یثرب نیز بتهایی داشتند و معمولاً در آن عصر خانه و خاندانی نبود که از بت تهی باشد.<ref>السیرة النبویه، ج‌1، ص‌85‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص111.</ref> بسیاری از بتهای یثرب از چوب بود.<ref>انساب الاشراف، ج‌1، ص‌312؛ وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌249.</ref> منابع به بتهای فراوانی میان تیره‌های اوسی چون بنی عبدالاشهل<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌321.</ref>، بنی واقف<ref>اسدالغابه، ج‌5‌، ص‌66‌.</ref>، بنی حارثه<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌343.</ref>، بنی‌بَیاضه<ref>همان، ص‌448.</ref>، بنی خَطْمَه<ref>همان، ج‌4، ص‌279.</ref> و نیز تیره‌های خزرجی چون بنی سلمه،<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌699‌.</ref> بنی مالک‌بن نجار<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌370، 457.</ref>، بنی عُدی‌ بن نجار<ref>همان، ص‌388.</ref> و بنی ساعده<ref>همان، ص‌461.</ref> اشاره کرده است.
+
اوس و خزرج همچون دیگر شاخه‌های ازدی ساکن در [[یمن]] ربّ النوعهای گوناگونی داشتند.<ref>تاریخ عرب قبل از اسلام، ص‌۳۶۰‌‌-۳۶۷.</ref> نسبت دادن تغییر آیین [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] و رواج [[بت پرستی|بت‌پرستی]] به عمرو بن لُحی، حاکم [[قبیله خزاعه|خزاعی]] در [[مکه]]، نشان از ارتباط مستقیم بت‌پرستی با مهاجرت ازدیان از یمن به [[حجاز]] و [[شام]] دارد.<ref>الاصنام، ص‌۶‌، ۱۳‌‌۲۷؛ المحبر، ص‌۹۹.</ref> قبایل منتسب به اَزْد چون غسّان، خُزاعه و اوس و خزرج همگی بت [[منات|مَنات]] را می‌پرستیدند.<ref>اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۱۲۵‌‌-۱۲۶؛ الاصنام، ص‌۱۳؛ المحبر، ص‌۳۱۶.</ref> بت منات، الهه [[قضا و قدر]] بود و حاجات آنان و به ویژه بارش باران را برآورده می‌کرد<ref>الکشاف، ج‌۴، ص‌۴۲۳؛ المفصل، ج‌۶‌، ص‌۲۵۰.</ref> و از این‌رو در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قدید قرار داشت.<ref>السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۸۵‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۱۱؛ الاصنام، ص‌۱۳.</ref> درباره دیدگاه کامل آنها درباره منات اطلاعاتی در دست نیست؛ همچنین مشخص نیست که ایشان چه تصوری از «[[الله]]» داشتند و آیا مانند [[قریش]] خالق بودن الله را باور داشتند یا نه، زیرا آن دسته از آیات [[قرآن]] که به دیدگاه کافران درباره «الله» می‌پردازد همگی [[سوره های مکی و مدنی|مکی]] است و درباره اهل [[یثرب]] به ما کمکی نمی‌کند.
  
با ورود پیامبر به [[مدینه]] تقریباً تمامی تیره‌های خزرجی و بسیاری از تیره‌های اوسی مسلمان شدند؛ امّا تیرهای دیگر اوسی چون بنی واقف، بنی‌خَطْمَه، بنی وائل و بنی امیه که به آنها اوس مَنات گفته می‌شد.<ref>الاغانی، ج‌3، 26.</ref> تا سال پنجم هجری به بت‌پرستی خود ادامه دادند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌87‌؛ السیرة النبویه، ج‌2، ص‌437‌‌-438؛ تاریخ طبری، ج‌2، ص‌90.</ref> انجام دادن مناسک حج می‌تواند نشان از اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پس از هجرت باشد.
+
بنابر برخی گزارشها آنان در خانه‌های خود در یثرب نیز بتهایی داشتند و معمولاً در آن عصر، خانه و خاندانی نبود که از بت تهی باشد.<ref>السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۸۵‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص۱۱۱.</ref> بسیاری از بتهای یثرب از چوب بود.<ref>انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۱۲؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۴۹.</ref> منابع به بتهای فراوانی میان تیره‌های اوسی چون بنی عبدالاشهل<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۲۱.</ref>، بنی واقف<ref>اسدالغابه، ج‌۵‌، ص‌۶۶‌.</ref>، بنی حارثه<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۴۳.</ref>، بنی‌ بَیاضه<ref>همان، ص‌۴۴۸.</ref>، بنی خَطْمَه<ref>همان، ج‌۴، ص‌۲۷۹.</ref> و نیز تیره‌های خزرجی چون بنی سلمه،<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۶۹۹‌.</ref> بنی مالک‌بن نجار<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۷۰، ۴۵۷.</ref>، بنی عُدی‌ بن نجار<ref>همان، ص‌۳۸۸.</ref> و بنی ساعده<ref>همان، ص‌۴۶۱.</ref> اشاره کرده است.
  
آنها در ماه [[ذی الحجه]] احرام بسته، به [[مکه]] می‌رفتند و پس از طواف و وقوف در عرفه و منا مکه را به قصد منطقه مُشَلَّل در ساحل دریای سرخ ترک می‌کردند و پس از ذکر تلبیه منات، طواف و قربانی، سرهای خود را تراشیده، از احرام بیرون می‌آمدند.<ref>الاصنام، ص‌14؛ اخبار مکه، ج‌1، ص‌125؛ معجم‌البلدان، ج‌5‌، ص‌136، 204.</ref> آنها برای منات چنین تلبیه می‌گفتند: «لبیک، اللهم لبیک، لولا ان بکرا دونک...».<ref>المحبر، ص‌313؛ المفصل، ج‌6‌، ص‌375.</ref>
+
با ورود [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله به [[مدینه]]، تقریباً تمامی تیره‌های خزرجی و بسیاری از تیره‌های اوسی مسلمان شدند؛ امّا تیره های دیگر اوسی چون بنی واقف، بنی‌خَطْمَه، بنی وائل و بنی امیه که به آنها اوس مَنات گفته می‌شد،<ref>الاغانی، ج‌۳، ۲۶.</ref> تا سال پنجم هجری به بت‌پرستی خود ادامه دادند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۸۷‌؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۷‌‌-۴۳۸؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۰.</ref> انجام دادن مناسک [[حج]] می‌تواند نشان از اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پس از هجرت باشد.
  
چون بر [[صفا و مروه]] بتهایی نصب شده بود که آنها اعتقادی بدان نداشتند، سعی بین این دو کوه را تعظیم این بتها شمرده و آن را انجام نمی‌دادند و به همین رو پس از اسلام نیز، سعی میان صفا و مروه را از مصادیق شرک می‌دانستند و از سعی پرهیز می‌کردند که آیه 158 [[سوره بقره]]/2 نازل شد و سعی را بخشی از مناسک حج دانست:<ref>جامع البیان، مج‌2، ج‌2، ص‌61‌؛ اسباب النزول، ص‌46.</ref> {{متن قرآن|«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ  فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا  وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ»}}. ([[سوره بقره]]/2، 158)
+
آنها در ماه [[ذی الحجه]]، [[احرام]] بسته، به [[مکه]] می‌رفتند و پس از [[طواف]] و وقوف در [[عرفات]] و [[منا]]، مکه را به قصد منطقه مُشَلَّل در ساحل دریای سرخ ترک می‌کردند و پس از ذکر [[تلبیه]] منات، طواف و قربانی، سرهای خود را تراشیده، از احرام بیرون می‌آمدند.<ref>الاصنام، ص‌۱۴؛ اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۱۲۵؛ معجم‌البلدان، ج‌۵‌، ص‌۱۳۶، ۲۰۴.</ref> آنها برای منات چنین تلبیه می‌گفتند: «لبیک، اللهم لبیک، لولا ان بکرا دونک...».<ref>المحبر، ص‌۳۱۳؛ المفصل، ج‌۶‌، ص‌۳۷۵.</ref>
  
همچنین گزارش شده که آنها هرگاه به قصد حج یا عمره احرام می‌بستند، تا پایان مناسک زیر سقف نمی‌رفتند، از این‌ رو هنگام ورود به منازل برای آن که از زیر سر در خانه عبور نکنند از روی دیوار یا از شکاف آن وارد خانه می‌شدند. برخی این امر را به گروهی از آنان نسبت می‌دهند.<ref>جامع‌البیان، مج‌2، ج‌2، ص‌256؛ التبیان، ج‌2، ص‌142.</ref>، در حالی‌ که دیگران آن را در میان تمامی اوس و خزرج رایج می‌دانند.<ref>جامع البیان، مج‌2، ج‌2، ص‌253‌‌-258.</ref> این سنت از سوی بعضی از انصار پس از اسلام نیز تکرار شد که آیه 189 [[سوره بقره]]/2 آنان را از این کار بازداشت و آن را امری ناپسند دانست.<ref>همان، ص‌255‌‌-258؛ مجمع‌البیان، ج2، ص508‌.</ref>: {{متن قرآن|«...وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»}}.
+
چون بر [[صفا و مروه]] بتهایی نصب شده بود که آنها اعتقادی بدان نداشتند، سعی بین این دو کوه را تعظیم این بتها شمرده و آن را انجام نمی‌دادند و به همین رو پس از [[اسلام]] نیز، [[سعی بین صفا و مروه|سعی میان صفا و مروه]] را از مصادیق [[شرک]] می‌دانستند و از سعی پرهیز می‌کردند که آیه ۱۵۸ [[سوره بقره]] نازل شد و سعی را بخشی از مناسک حج دانست:<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱‌؛ اسباب النزول، ص‌۴۶.</ref> {{متن قرآن|«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ  فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا  وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکرٌ عَلِیمٌ»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۱۵۸)
  
'''2. مسیحیت:'''
+
همچنین گزارش شده که آنها هرگاه به قصد حج یا [[عمره]] احرام می‌بستند، تا پایان مناسک زیر سقف نمی‌رفتند، از این‌ رو هنگام ورود به منازل برای آن که از زیر سردر خانه عبور نکنند، از روی دیوار یا از شکاف آن وارد خانه می‌شدند. برخی این امر را به گروهی از آنان نسبت می‌دهند<ref>جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۲۵۶؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۱۴۲.</ref>، در حالی‌ که دیگران آن را در میان تمامی اوس و خزرج رایج می‌دانند.<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۲۵۳‌‌-۲۵۸.</ref> این سنت از سوی بعضی از [[انصار]] پس از اسلام نیز تکرار شد که آیه ۱۸۹ [[سوره بقره]] آنان را از این کار بازداشت و آن را امری ناپسند دانست<ref>همان، ص‌۲۵۵‌‌-۲۵۸؛ مجمع‌البیان، ج۲، ص۵۰۸‌.</ref>: {{متن قرآن|«...وَلَیسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰکنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»}}.
  
درباره رواج مسیحیت در یثرب اطلاعات تاریخی محدودی، از جمله گزارشهایی از تأثیر تاجران مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی وجود دارد.<ref>جامع البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌22؛ مجمع البیان، ج‌2، ص‌630‌.</ref> ابوعامر اوسی و ابوقیس بن اَسْلَت خزرجی از بزرگان اوس و خزرج، در زمان مهاجرت پیامبر به [[مدینه]] تحت تأثیر مسیحیت بودند.<ref>انساب الاشراف، ج‌1، ص‌326، 334.</ref> و از این‌ رو و با توجه به تأثیر عمیق‌بزرگان قبایل بر اعضای قبیله خود، امکان گرایش برخی از اوس و خزرج به مسیحیت وجود داشت. احتمالاً پس از حمایت غَسانیان از اوس و خزرج، رواج مسیحیت در یثرب شتاب بیشتری گرفته است.
+
'''۲. مسیحیت:'''
  
برخی از آیات سوره بقره که نخستین سوره‌ای بود که در [[مدینه]] نازل شد و همچنین آیات دیگری نیز می‌توان به وجود جمعیت مسیحی در یثرب که در آن زمان تنها منطقه مسلمان نشین بود پی برد. خداوند در آیات 111-112 [[سوره بقره]]/2 از پیامبر خواسته است از‌ مسیحیانی که می‌پندارند تنها آنان در آخرت رستگار و اهل بهشت‌اند برهان بخواهد: {{متن قرآن|«وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ  تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ  قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ × بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»}}.
+
درباره رواج [[مسیحیت]] در [[یثرب]]، اطلاعات تاریخی محدودی، از جمله گزارشهایی از تأثیر تاجران مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی وجود دارد.<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۲؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۰‌.</ref> ابوعامر اوسی و ابوقیس بن اَسْلَت خزرجی از بزرگان اوس و خزرج، در زمان مهاجرت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] به [[مدینه]] تحت تأثیر مسیحیت بودند.<ref>انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۲۶، ۳۳۴.</ref> و از این‌ رو و با توجه به تأثیر عمیق‌بزرگان قبایل بر اعضای قبیله خود، امکان گرایش برخی از اوس و خزرج به مسیحیت وجود داشت. احتمالاً پس از حمایت غَسانیان از اوس و خزرج، رواج مسیحیت در یثرب شتاب بیشتری گرفته است.
  
او همچنین موظف شد برای رضایت مسیحیان نکوشد، زیرا آنان ایمان نخواهند آورد: {{متن قرآن|«وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ  وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ  مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ»}}. ([[سوره بقره]]/2، 120)
+
از برخی آیات [[سوره بقره]] که نخستین سوره‌ای بود که در [[مدینه]] نازل شد و همچنین آیات دیگر نیز می‌توان به وجود جمعیت مسیحی در یثرب که در آن زمان تنها منطقه مسلمان نشین بود پی برد. خداوند در آیات ۱۱۱-۱۱۲ [[سوره بقره]] از پیامبر خواسته است از‌ مسیحیانی که می‌پندارند تنها آنان در [[آخرت]] رستگار و اهل [[بهشت|بهشت‌]]<nowiki/>اند برهان بخواهد: {{متن قرآن|«وَقَالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ  تِلْک أَمَانِیهُمْ  قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ × بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ»}}. او همچنین موظف شد برای رضایت مسیحیان نکوشد، زیرا آنان [[ایمان]] نخواهند آورد: {{متن قرآن|«وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْک الْیهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ  وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ  مَا لَک مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۱۲۰)
  
خداوند در آیه 82 [[سوره مائده]]/5 مسیحیان را از دوستان نزدیک مسلمانان می‌خواند که خطری از جانب آنان مسلمانان را تهدید نمی‌کند: {{متن قرآن|« أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ  ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»}}.
+
خداوند در آیه ۸۲ [[سوره مائده]]، مسیحیان را از دوستان نزدیک مسلمانان می‌خواند که خطری از جانب آنان مسلمانان را تهدید نمی‌کند: {{متن قرآن|« أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ  ذَٰلِک بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَکبِرُونَ»}}.
  
 
برآیند آیات فوق نشان از وجود جمعیت مسیحی در یثرب دارد. شاید بتوان انعکاس نیافتن اخبار آنها در منابع را به دشمنی نکردن آنها با پیامبر مرتبط دانست.
 
برآیند آیات فوق نشان از وجود جمعیت مسیحی در یثرب دارد. شاید بتوان انعکاس نیافتن اخبار آنها در منابع را به دشمنی نکردن آنها با پیامبر مرتبط دانست.
  
'''3. یهودیت:'''
+
'''۳. یهودیت:'''
 
 
برخلاف آیین مسیحیت، درباره آیین یهود و رواج آن در میان اوس و خزرج اطلاعات بیشتری وجود دارد. در ریشه یابی روابط آنها با یهود، نشانه‌هایی از ارتباط نیاکان اوس و خزرج با کاهنان یمن وجود دارد.<ref>جمهرة النسب، ج‌2، ص‌262، نسب معد والیمن الکبیر، ج‌2، ص‌2.</ref>
 
  
نخستین و جامع‌ترین سند درباره یهودیان یثرب عهدنامه‌ای است که پیامبر در آغاز ورود خود به [[مدینه]] میان تیره‌های گوناگون بسته است.<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌501‌؛ مسند ابی لیلی، ج‌4، ص‌267؛ مسند احمد، ج‌1، ص‌271.</ref> در این عهدنامه صریحاً به یهودیان تیره‌های مختلف خزرج چون بنی عوف، بنی نجار، بنی ساعده، بنی‌حارث و بنی جُشَم اشاره شده و درباره اوس به عنوان کلّی «یهود اوس» تصریح شده است که بیانگر رواج گسترده آیین یهود در یثرب است.
+
برخلاف آیین مسیحیت، درباره آیین [[یهود]] و رواج آن در میان اوس و خزرج اطلاعات بیشتری وجود دارد. در ریشه یابی روابط آنها با یهود، نشانه‌هایی از ارتباط نیاکان اوس و خزرج با کاهنان [[یمن]] وجود دارد.<ref>جمهرة النسب، ج‌۲، ص‌۲۶۲، نسب معد والیمن الکبیر، ج‌۲، ص‌۲.</ref>
  
درباره علت گرایش آنها به یهودیت می‌توان از معاشرت طولانی آنها با یهودیان به عنوان عمده‌ترین عامل اشاره کرد، هر چند مورخان و مفسران مسلمان سعی کرده‌اند در این زمینه عللی برشمارند؛ به عنوان نمونه برخی روایات تفسیری یکی از عوامل تشدید گرایش اوس به یهودیت را استفاده اوسیان از دایه‌های یهودی برای نوزادان و کودکانشان ذکر کرده‌اند.<ref>جامع البیان، مج 3، ج‌3، ص‌23-24؛ اسباب النزول، ص‌74-75.</ref> بی‌شک گرایش به یهودیت در میان اوس شتاب بیشتری داشته به گونه‌ای که بنا به روایت مجاهد جوانان اوسی به یهودیت متمایل بودند.<ref>جامع البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌23؛ مجمع البیان، ج‌2، ص‌630‌.</ref>
+
نخستین و جامع‌ترین سند درباره یهودیان یثرب، عهدنامه‌ای است که پیامبر در آغاز ورود خود به [[مدینه]] میان تیره‌های گوناگون بسته است.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۰۱‌؛ مسند ابی لیلی، ج‌۴، ص‌۲۶۷؛ مسند احمد، ج‌۱، ص‌۲۷۱.</ref> در این عهدنامه صریحاً به یهودیان تیره‌های مختلف خزرج چون بنی عوف، بنی نجار، بنی ساعده، بنی‌حارث و بنی جُشَم اشاره شده و درباره اوس به عنوان کلّی «یهود اوس» تصریح شده است که بیانگر رواج گسترده آیین یهود در یثرب است.
  
این امر را باید مرهون روابط نزدیک جغرافیایی میان اوس با یهود یثرب و نیز روابط و پیمانهای سیاسی عهد جاهلی دانست. اوسیان همراه با قبایل همپیمان خود یعنی بنی‌نضیر و بنی قریظه در یثرب بالا (عالیه) می‌زیستند، در حالی‌ که خزرج در یثرب پایین مستقر بودند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌198.</ref> این مجاورت زمینه ارتباط بیشتر و نزدیک‌تر آنها را فراهم می‌آورد تا جایی که به برقراری پیمانهای سیاسی انجامید و اوسیان بر ضدّ خزرج با بنی‌نضیر و بنی قریظه پیمان بستند.<ref>الاغانی، ج‌3، ص‌20، 26؛ معجم قبائل العرب، ج‌1، ص‌52.</ref> این ارتباط بیش از پیمان‌خزرج با بنی قینقاع موثر بود زیرا بنی‌نضیر و‌ بنی‌قریظه خود را از آن رو که نسب به هارون می‌رساندند کاهن می‌نامیدند و اعتبار مذهبی خاصی برای خود قائل بودند، در‌ حالی‌ که در مورد بنی‌قینقاع چنین ادعایی وجود نداشت.<ref>النهایه، ج‌4، ص‌215؛ وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌178.</ref>
+
درباره علت گرایش آنها به یهودیت می‌توان از معاشرت طولانی آنها با یهودیان به عنوان عمده‌ترین عامل اشاره کرد، هر چند مورخان و مفسران مسلمان سعی کرده‌اند در این زمینه عللی برشمارند؛ به عنوان نمونه برخی روایات [[تفسیر|تفسیری]]، یکی از عوامل تشدید گرایش اوس به یهودیت را استفاده اوسیان از دایه‌های یهودی برای نوزادان و کودکانشان ذکر کرده‌اند.<ref>جامع البیان، مج ۳، ج‌۳، ص‌۲۳-۲۴؛ اسباب النزول، ص‌۷۴-۷۵.</ref> بی‌شک گرایش به یهودیت در میان اوس شتاب بیشتری داشته به گونه‌ای که بنا به روایت مجاهد، جوانان اوسی به یهودیت متمایل بودند.<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۳؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۰‌.</ref>
  
البته یهودیان خزرجی در منابع کمتر نمایان‌اند. برخی گزارشهای پراکنده از یهودانی در تیره‌های خزرجی چون بنی نجار<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌516‌، 526‌.</ref> و بنی زُرَیق<ref>صحیح مسلم، ج‌7، ص‌14.</ref> خبر می‌دهد. برجسته‌ترین خبر در این‌باره از یک یهودی خزرجی است که می‌خواست با جادو به پیامبر صدمه زند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص‌151‌‌-152؛ السیرة النبویه، ج‌2، ص‌515‌؛ المصنف، ج‌6‌، ص‌65‌.</ref>
+
این امر را باید مرهون روابط نزدیک جغرافیایی میان اوس با یهود یثرب و نیز روابط و پیمانهای سیاسی عهد [[جاهلیت|جاهلی]] دانست. اوسیان همراه با قبایل همپیمان خود یعنی [[بنی نضیر|بنی‌نضیر]] و [[بنی قریظه|بنی‌قریظه]] در یثرب بالا (عالیه) می‌زیستند، در حالی‌ که خزرج در یثرب پایین مستقر بودند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۹۸.</ref> این مجاورت، زمینه ارتباط بیشتر و نزدیک‌تر آنها را فراهم می‌آورد تا جایی که به برقراری پیمانهای سیاسی انجامید و اوسیان بر ضدّ خزرج با بنی‌نضیر و بنی قریظه پیمان بستند.<ref>الاغانی، ج‌۳، ص‌۲۰، ۲۶؛ معجم قبائل العرب، ج‌۱، ص‌۵۲.</ref> این ارتباط بیش از پیمان‌خزرج با [[بنی قینقاع|بنی‌قینقاع]] موثر بود، زیرا بنی‌نضیر و‌ بنی‌قریظه خود را از آن رو که نسب به [[حضرت هارون علیه السلام|حضرت هارون]] می‌رساندند کاهن می‌نامیدند و اعتبار مذهبی خاصی برای خود قائل بودند، در‌ حالی‌ که در مورد بنی‌قینقاع چنین ادعایی وجود نداشت.<ref>النهایه، ج‌۴، ص‌۲۱۵؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۷۸.</ref>
  
اعضای دو قبیله اوس یا خزرج برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه می‌کردند.<ref>التبیان، ج‌3، ص‌238؛ اسباب النزول، ص‌133.</ref> و زمانی که زنی از آنها نگران [[مرگ]] نوزاد یا کودک خود بود، نذر می‌کرد در صورت بهبودی فرزند خود را یهودی کند.<ref>جامع البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌21؛ اسباب النزول، ص‌73؛ التبیان، ج‌2، ص‌311.</ref> این گزارشها به خوبی از اعتبار مرجعیت آیین یهودی در میان آنها حکایت دارد.
+
البته یهودیان خزرجی در منابع کمتر نمایان‌اند. برخی گزارشهای پراکنده از یهودانی در تیره‌های خزرجی چون بنی نجار<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۶‌، ۵۲۶‌.</ref> و بنی زُرَیق<ref>صحیح مسلم، ج‌۷، ص‌۱۴.</ref> خبر می‌دهد. برجسته‌ترین خبر در این‌باره از یک یهودی خزرجی است که می‌خواست با جادو به پیامبر صدمه زند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۵۱‌‌-۱۵۲؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۵‌؛ المصنف، ج‌۶‌، ص‌۶۵‌.</ref>
  
اوس و خزرج تحت تأثیر یهود به محدودیت هایی در روابط جنسی خود با همسرانشان ملتزم شده بودند و گمان داشتند در صورت عدم توجه به این مسئله بینایی جنین آسیب خواهد دید. آیه 223 [[سوره بقره]]/2 در این باره نازل شد و چنین محدودیت هایی را بی‌اساس دانست:<ref>صحیح مسلم، ج‌5‌، ص‌105، 107؛ مجمع البیان، ج‌2، ص‌564‌.</ref> {{متن قرآن|«نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ  وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ »}}= «زنانتان کشتزارهای شمایند، هرگونه خواستید به کشتزار خود درآیید...».
+
اعضای دو قبیله اوس یا خزرج برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه می‌کردند.<ref>التبیان، ج‌۳، ص‌۲۳۸؛ اسباب النزول، ص‌۱۳۳.</ref> و زمانی که زنی از آنها نگران [[مرگ]] نوزاد یا کودک خود بود، [[نذر]] می‌کرد در صورت بهبودی فرزند خود را یهودی کند.<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۱؛ اسباب النزول، ص‌۷۳؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۳۱۱.</ref> این گزارشها به خوبی از اعتبار مرجعیت آیین یهودی در میان آنها حکایت دارد.
  
==گسترش‌ اسلام در میان‌ تیره‌های اوسی و خزرجی==
+
اوس و خزرج تحت تأثیر یهود به محدودیت هایی در روابط جنسی خود با همسرانشان ملتزم شده بودند و گمان داشتند در صورت عدم توجه به این مسئله، بینایی جنین آسیب خواهد دید. آیه ۲۲۳ [[سوره بقره]] در این باره نازل شد و چنین محدودیت هایی را بی‌اساس دانست:<ref>صحیح مسلم، ج‌۵‌، ص‌۱۰۵، ۱۰۷؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۵۶۴‌.</ref> {{متن قرآن|«نِسَاؤُکمْ حَرْثٌ لَکمْ فَأْتُوا حَرْثَکمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ  وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ »}}؛ «زنانتان کشتزارهای شمایند، هرگونه خواستید به کشتزار خود درآیید...».
  
روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به روایت مشهور ابن‌ اسحاق نخستین کسانی که به پیامبر [[ایمان]] آوردند 6 تن از خزرجیان بودند (دو تن از بنی‌نجار، سه تن از بنی سلمه و یک نفر از بنی‌زریق) که در مراسم حج در سال یازدهم بعثت با پیامبر آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده یهودیان یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌1، ص‌217، 233؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌168‌‌-169؛ الکامل، ج‌2، ص‌95.</ref> البته در این دوره بزرگان اوس نیز مخاطب دعوت پیامبر قرار گرفتند؛ اما آن را اجابت نکردند. در مورد بزرگان اوس چون سُوید‌ بن‌ صامت که پس از حج و دیدار پیامبر در نبرد بعاث در یثرب کشته شدند نقل شده که به هنگام [[مرگ]] در عرصه نبرد مسلمان از دنیا رفتند.<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌427‌‌-428 الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌334؛ تاریخ طبری، ج‌1، ص‌557‌.</ref> شاید بتوان گفت چنین نقلهایی بیشتر زاییده رقابت های قبیله‌ای است. به موازات روایت ابن‌اسحاق، موسی‌ بن عُقْبَه به نقل از عُرْوَة‌ بن‌ زبیر‌ نخستین مسلمانان را 6 خزرجی و دو‌اوسی دانسته است.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌169؛ وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌223.</ref>
+
==گسترش‌ اسلام در میان‌ اوس و خزرج==
  
در [[حج]] سال بعد (دوازدهم بعثت) 12 مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر از وی خواستند بیعت با آنها را به سال بعد موکول نکند، از این‌ رو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به بیعت عقبه اول شهرت یافت.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌170؛ تاریخ طبری، ج‌1، ص‌558‌‌-559‌.</ref> (‌=>‌ بیعت عقبه) آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره این که چه کسی از اوسیان یا خزرجیان نماز جماعت را امامت کند، رخ داده بود.<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌434؛ اسدالغابه، ج‌14، ص‌369؛ البدایة والنهایه، ج‌3، س185.</ref>، افزون بر این آنان به مبلغی نیاز داشتند که بتواند آموزه‌های اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد.<ref>انساب الاشراف، ج‌1، ص‌276.</ref> پیامبر در پاسخ به این درخواست، مُصْعَب بن عُمیر را به یثرب فرستاد.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌2، ص‌434؛ المصنف، ج‌3، ص‌160.</ref> تا پیش از آمدن مصعب، أسعد‌ بن زراره خررجی (از بنی نجار) نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب نماز جماعت را بر‌پا می‌کرد.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌171؛ ج‌3، ص‌457.</ref> مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیره‌های مختلف ادامه می‌داد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنی‌نجار بر‌اسعد وارد کردند وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌224‌‌-225.</ref>
+
روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به روایت مشهور [[ابن‌ اسحاق]] نخستین کسانی که به پیامبر [[ایمان]] آوردند، ۶ تن از خزرجیان بودند (دو تن از بنی‌نجار، سه تن از بنی سلمه و یک نفر از بنی‌زریق) که در مراسم [[حج]] در سال یازدهم [[بعثت]] با [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده [[یهود|یهودیان]] یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۱، ص‌۲۱۷، ۲۳۳؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۶۸‌‌-۱۶۹؛ الکامل، ج‌۲، ص‌۹۵.</ref> البته در این دوره، بزرگان اوس نیز مخاطب دعوت پیامبر قرار گرفتند؛ اما آن را اجابت نکردند. در مورد بزرگان اوس چون سُوید‌ بن‌ صامت که پس از حج و دیدار پیامبر در نبرد بعاث در [[یثرب]] کشته شدند، نقل شده که به هنگام [[مرگ]] در عرصه نبرد مسلمان از دنیا رفتند.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۲۷‌‌-۴۲۸ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۳۴؛ تاریخ طبری، ج‌۱، ص‌۵۵۷‌.</ref> شاید بتوان گفت چنین نقلهایی بیشتر زاییده رقابت های قبیله‌ای است. به موازات روایت ابن‌ اسحاق، موسی‌ بن عُقْبَه به نقل از عُرْوَة‌ بن‌ زبیر‌، نخستین مسلمانان را شش خزرجی و دو‌ اوسی دانسته است.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۶۹؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۳.</ref>
  
با آمدن مصعب به یثرب، اسلام بر سر زبانها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌171؛ وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌225.</ref> مصعب بر اسلام آوردن سران تیره‌ها تأکید داشت زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله می‌توانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد، نحوه گزارش منابع‌ تاریخی به گونه‌ای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آورده‌اند، زیرا در مورد بیشتر تیره‌ها آمده که از هر‌ یک تنها اندکی مسلمان شده بودند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌2، ص‌437؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌321.</ref> اسلام سعد بن مُعاذ، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجسته‌ترین رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، چون دریافت دیگر اسعد‌ بن‌ زراره تحت فشارهای بنی‌نجار از حمایت مصعب‌ بن عمیر، مبلغ پیامبر دست کشیده است او را در پناه خود گرفت.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌225.</ref>
+
در [[حج]] سال بعد (دوازدهم بعثت)، ۱۲ مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر، از وی خواستند [[بیعت]] با آنها را به سال بعد موکول نکند، از این‌ رو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به [[بیعت عقبه]] اول شهرت یافت.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج‌۱، ص‌۵۵۸‌‌-۵۵۹‌.</ref> آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره این که چه کسی از اوسیان یا خزرجیان [[نماز جماعت]] را امامت کند، رخ داده بود.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۴؛ اسدالغابه، ج‌۱۴، ص‌۳۶۹؛ البدایة والنهایه، ج‌۳، س۱۸۵.</ref> افزون بر این، آنان به مبلّغی نیاز داشتند که بتواند آموزه‌های اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد.<ref>انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۲۷۶.</ref> پیامبر در پاسخ به این درخواست، [[مصعب بن عمیر|مُصْعَب بن عُمیر]] را به یثرب فرستاد.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۴؛ المصنف، ج‌۳، ص‌۱۶۰.</ref> تا پیش از آمدن مصعب، [[اسعد بن زراره|اسعد‌ بن زراره]] خررجی (از بنی نجار) نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب، نماز جماعت را بر‌پا می‌کرد.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ ج‌۳، ص‌۴۵۷.</ref> مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیره‌های مختلف ادامه می‌داد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنی‌نجار بر‌ اسعد وارد کردند، وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۴‌‌-۲۲۵.</ref>
  
در حج سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به [[مکه]]<ref>السیرة‌النبویه، ج‌2، ص‌438.</ref> حدود 70 تن<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌171.</ref> از نومسلمانان یثرب پس از زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و بر اساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته، تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت 11 نفر از اوس و 63 نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار می‌آمدند که با پیامبر بیعت می‌کردند. پیامبر از میان بیعت‌کنندگان 12 نقیب برگزید که 9 تن از خزرج و سه تن از اوس بودند.<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌443؛ المعجم الاوسط، ج‌19، ص‌90.</ref>(‌=>‌بیعت عقبه)
+
با آمدن مصعب به یثرب، [[اسلام]] بر سر زبانها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۵.</ref> مصعب بر اسلام آوردن سران تیره‌ها تأکید داشت، زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله می‌توانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد. نحوه گزارش منابع‌ تاریخی به گونه‌ای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آورده‌اند، زیرا در مورد بیشتر تیره‌ها آمده که از هر‌ یک تنها اندکی مسلمان شده بودند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۷؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۲۱.</ref> اسلام [[سعد بن معاذ|سعد بن مُعاذ]]، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجسته‌ترین رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، چون دریافت دیگر اسعد‌ بن‌ زراره تحت فشارهای بنی‌نجار از حمایت مصعب‌ بن عمیر -مبلغ پیامبر- دست کشیده است، او را در پناه خود گرفت.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۵.</ref>
  
در جریان بیعت و گفتگو میان پیامبر و مسلمانان یثرب بَراء بن مَعْرور خزرجی و ابوالهیثم اوسی به نمایندگی و سخنگویی از دیگر حاضران بر حمایت قطعی خود از پیامبر تأکید کردند.<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌442.</ref> در این‌باره که چه کسی در این بیعت، در دست دادن و بیعت کردن با پیامبر پیشقدم بود اختلاف است؛ برخی براء‌بن معرور خزرجی<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌222؛ الاستیعاب، ج‌1، ص‌236.</ref> و دیگران ابوالهیثم اوسی را مقدم می‌دانند. گزارشهایی که ابوالهیثم اوسی را ترجیح می‌دهد به عروة‌بن زبیر باز می‌گردد.<ref>المعجم الاوسط، ج‌19، ص‌250؛ مجمع الزوائد، ج‌6‌، ص‌47.</ref> نقلهای ضعیف‌تری اسعد‌ بن زراره خزرجی را مطرح می‌کند، در حالی‌ که به اقتضای جوانی وی نمی‌توان او را بر بزرگان حاضر مقدم دانست.<ref>الاصابه، ج‌1، ص‌208؛ البدایة والنهایه، ج‌3، ص‌280.</ref>
+
در حج سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به [[مکه]]،<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۸.</ref> حدود ۷۰ تن<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۱.</ref> از نو مسلمانان یثرب پس از زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و بر اساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته، تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت، ۱۱ نفر از اوس و ۶۳ نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار می‌آمدند که با پیامبر بیعت می‌کردند. پیامبر از میان بیعت‌کنندگان، ۱۲ نقیب برگزید که ۹ تن از خزرج و سه تن از اوس بودند.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۴۳؛ المعجم الاوسط، ج‌۱۹، ص‌۹۰.</ref>
  
طی سه ماه پس از این پیمان، مسلمانان [[مکه]] که چند ده نفر بودند<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌238.</ref> به یثرب مهاجرت کردند.<ref>همان، ص‌175؛ الثقات، ج‌1، ص‌113؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌2،‌ ص‌306.</ref> بخش قابل توجهی از مهاجران در قُبا که موطن تیره اوسی عمرو‌ بن عوف بود، مستقر شدند. منابع تاریخی از خانه‌ای به نام «منزل العَزّاب» (خانه‌مجرّدها) یا العصبه<ref>انساب الاشراف، ج‌1، ص‌304.</ref> یاد می‌کنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌180؛ وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌246.</ref>
+
در جریان بیعت و گفتگو میان پیامبر و مسلمانان یثرب، [[براء‌ بن معرور انصاری|بَراء بن مَعْرور]] خزرجی و [[ابوالهیثم بن تیهان|ابوالهیثم]] اوسی به نمایندگی و سخنگویی از دیگر حاضران بر حمایت قطعی خود از پیامبر تأکید کردند.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۴۲.</ref> در این‌باره که چه کسی در این بیعت، در دست دادن و بیعت کردن با پیامبر پیشقدم بود اختلاف است؛ برخی براء‌ بن معرور خزرجی<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۲۲۲؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۳۶.</ref> و دیگران ابوالهیثم اوسی را مقدم می‌دانند. گزارشهایی که ابوالهیثم اوسی را ترجیح می‌دهد به عروة‌ بن زبیر باز می‌گردد.<ref>المعجم الاوسط، ج‌۱۹، ص‌۲۵۰؛ مجمع الزوائد، ج‌۶‌، ص‌۴۷.</ref> نقلهای ضعیف‌تری [[اسعد بن زراره|اسعد‌ بن زراره]] خزرجی را مطرح می‌کند، در حالی‌ که به اقتضای جوانی وی نمی‌توان او را بر بزرگان حاضر مقدم دانست.<ref>الاصابه، ج‌۱، ص‌۲۰۸؛ البدایة والنهایه، ج‌۳، ص‌۲۸۰.</ref>
  
اوسیان در [[یثرب]] بالا سکنا داشتند که قبا بخشی از آن بود. پیامبر پس از مهاجرت با اقامت در قبا مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به مسجد قبا شهرت یافت.<ref>انساب الاشراف، ج‌1، ص‌310-311.</ref>
+
طی سه ماه پس از این پیمان، مسلمانان [[مکه]] که چند ده نفر بودند<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۲۳۸.</ref> به یثرب مهاجرت کردند.<ref>همان، ص‌۱۷۵؛ الثقات، ج‌۱، ص‌۱۱۳؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌۲،‌ ص‌۳۰۶.</ref> بخش قابل توجهی از [[مهاجران]] در [[قبا|قُبا]] که موطن تیره اوسی عمرو‌ بن عوف بود، مستقر شدند. منابع تاریخی از خانه‌ای به نام «منزل العَزّاب» (خانه‌ مجرّدها) یا «العصبه»<ref>انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۰۴.</ref> یاد می‌کنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۴۶.</ref> اوسیان در یثربِ بالا سکنا داشتند که قبا بخشی از آن بود. پیامبر پس از مهاجرت با اقامت در قبا مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به [[مسجد قبا]] شهرت یافت.<ref>انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۱۰-۳۱۱.</ref>
  
پس از اندی که علی‌ بن ابی‌طالب علیه السلام در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید که ایشان قبا را برای اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب می‌توانست موجب نارضایتی تیره‌های دیگر و در نتیجه تشدید رقابتهای قبیله‌ای شود و مانعی در برابر گسترش اسلام در میان قبایل ناراضی به حساب آید.
+
پس از مدتی که [[امام علی علیه السلام|علی‌ بن ابی‌طالب]] علیه السلام در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید که ایشان قبا را برای اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب می‌توانست موجب نارضایتی تیره‌های دیگر و در نتیجه تشدید رقابتهای قبیله‌ای شود و مانعی در برابر گسترش [[اسلام]] در میان قبایل ناراضی به حساب آید.
  
ایشان تحت حمایت سواره نظامهای خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌1، ص‌181.</ref> حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال شتر خویش از محله‌های متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنی‌ مالک‌ بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد. تیره‌هایی که در مسیر حرکت پیامبر قرار گرفتند از جمله بنی سالم، بنی حُبْلی، بنی ساعده، بنی‌ بیاضه، بلحارث و بنی عدی‌ بن نجار همگی خزرجی بودند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌256‌‌-262.</ref>
+
ایشان تحت حمایت سواره نظامهای خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۸۱.</ref> حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال شتر خویش از محله‌های متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنی‌ مالک‌ بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد. تیره‌هایی که در مسیر حرکت پیامبر قرار گرفتند از جمله بنی سالم، بنی حُبْلی، بنی ساعده، بنی‌ بیاضه و بنی عدی‌ بن نجار همگی خزرجی بودند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۵۶‌‌-۲۶۲.</ref>
  
محلی که پیامبر برای اقامت برگزید همچون دیگر مناطق یثربِ پایینْ بیشتر از آن تیره‌های خزرجی چون بنی‌زریق، بلحارث، بنی ساعده و بنی نجار بود و از این‌رو با تیره‌های اوسی و قبایل یهودی مستقر در یثرب علیا، فاصله بیشتری داشت.<ref>اطلس تاریخ اسلام، ص‌66‌‌67‌.</ref>
+
محلی که پیامبر برای اقامت برگزید همچون دیگر مناطق یثربِ پایینْ، بیشتر از آن تیره‌های خزرجی چون بنی‌زریق، بلحارث، بنی ساعده و بنی نجار بود و از این‌رو با تیره‌های اوسی و قبایل یهودی مستقر در یثرب علیا، فاصله بیشتری داشت.<ref>اطلس تاریخ اسلام، ص‌۶۶‌‌۶۷‌.</ref>
  
پس از استقرار پیامبر به مرور اسلامْ بسیاری از تیره‌ها به ویژه تیره‌های خزرجی را فراگرفت و موجی از بت‌شکنی در یثرب به راه افتاد.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌421، 450، 486، 512‌، 583‌، 598‌، 610‌.</ref> و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در پرده نفاق پوشش گرفتند. (همین‌مقاله =>‌ مخالفان اوسی و خزرجی پیامبر) با این همه بخش قابل توجهی از تیره‌های اوسی شامل بنی‌خطمه، بنی واقف و اوس منات (شامل بنی امیة‌ بن زید، بنی وائل، و بنی‌عطیّه) که افزون بر همپیمانی با یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه<ref>الاغانی، ج‌3، ص‌24.</ref>، تحت تأثیر بزرگان خود از جمله ابن‌ اسلت بودند، اسلام نیاوردند.<ref>تاریخ طبری، ج‌1، ص‌561‌؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌2، ص‌293.</ref> 5 سال بعد که یهودیان تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز [[اسلام]] آوردند و پیامبر نام اوس منات را به «اوس‌الله» تغییر داد.<ref>النسب، ص‌270.</ref>
+
پس از استقرار پیامبر به مرور اسلام، بسیاری از تیره‌ها به ویژه تیره‌های خزرجی را فراگرفت و موجی از بت‌شکنی در یثرب به راه افتاد.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۴۲۱، ۴۵۰، ۴۸۶، ۵۱۲‌، ۵۸۳‌، ۵۹۸‌، ۶۱۰‌.</ref> و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در پرده [[نفاق]] پوشش گرفتند. با این همه، بخش قابل توجهی از تیره‌های اوسی شامل بنی‌خطمه، بنی واقف و اوس منات (شامل بنی امیة‌ بن زید، بنی وائل، و بنی‌عطیّه) که افزون بر همپیمانی با یهودیان [[بنی نضیر|بنی‌نضیر]] و [[بنی قریظه|بنی‌قریظه]]<ref>الاغانی، ج‌۳، ص‌۲۴.</ref>، تحت تأثیر بزرگان خود از جمله ابن‌ اسلت بودند، اسلام نیاوردند.<ref>تاریخ طبری، ج‌۱، ص‌۵۶۱‌؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌۲، ص‌۲۹۳.</ref> ۵ سال بعد که یهودیان تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز [[اسلام]] آوردند و پیامبر نام اوس منات را به «اوس‌الله» تغییر داد.<ref>النسب، ص‌۲۷۰.</ref>
  
 
==اوس و‌ خزرج در حکومت نبوی==
 
==اوس و‌ خزرج در حکومت نبوی==
  
به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدامهای پیامبر اُلفتی میان تیره‌ها ایجاد شد. ایشان عهدنامه‌ای میان آنان بست<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌501‌.</ref> و از هر تیره خواست تا دیه خونهایی را که بر عهده دارند پذیرفته، بپردازند.<ref>المبسوط، ج‌26، ص‌65‌.</ref> به روایت سدّی، ابن‌اسحاق و دیگران آیه 63 [[سوره انفال]]/8 حکایت از این امر دارد:<ref>جامع البیان، مج‌6‌، ج‌10‌، ص‌47؛ التبیان، ج‌5‌، ص‌151.</ref> {{متن قرآن|«وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ  لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»}}= «خداوند میان دلهایشان الفت انداخت و اگر آنچه در زمین بود هزینه می‌کردی نمی‌توانستی میان دلهایشان الفت بیندازی؛ ولی خداوند میان آنها الفت افکند که او عزیز و حکیم است».
+
به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدامهای [[پیامبر]]، اُلفتی میان تیره‌ها ایجاد شد. ایشان عهدنامه‌ای میان آنان بست<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۰۱‌.</ref> و از هر تیره خواست تا [[دیه]] خونهایی را که بر عهده دارند پذیرفته و بپردازند.<ref>المبسوط، ج‌۲۶، ص‌۶۵‌.</ref> به روایت سُدّی، [[ابن اسحاق]] و دیگران، آیه ۶۳ [[سوره انفال]] حکایت از این امر دارد:<ref>جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰‌، ص‌۴۷؛ التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۵۱.</ref> {{متن قرآن|«وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ  لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ»}}= «خداوند میان دلهایشان الفت انداخت و اگر آنچه در زمین بود هزینه می‌کردی نمی‌توانستی میان دلهایشان الفت بیندازی؛ ولی خداوند میان آنها الفت افکند که او عزیز و حکیم است».
  
از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیری های گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار گیرند نمی‌توانستند به زیارت پیامبر بیایند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌1، ص‌249‌‌-250.</ref>؛ اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینی های اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند و برای صدمه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینه‌های پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم وعده کردند در یکی از سنگلاخهای حومه یثرب با هم مبارزه کنند؛ اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریه‌کنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.
+
از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بُعاث) به [[یثرب]] آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در [[قبا|قُبا]] مهمان اوسیان بود، بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیری های گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار گیرند، نمی‌توانستند به زیارت پیامبر بیایند.<ref>وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۴۹‌‌-۲۵۰.</ref> اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی [[یهودیان حجاز در صدر اسلام|یهودیان]] از همنشینی های اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند و برای صدمه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینه‌های پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم وعده کردند در یکی از سنگلاخهای حومه یثرب با هم مبارزه کنند؛ اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریه‌کنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.
  
آیات 100-105 [[سوره آل‌ عمران]]/3 به همین مناسبت نازل شده است:<ref>جامع‌البیان، مج‌3، ج‌4، ص‌34‌‌54‌؛ مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌802‌‌-808‌؛ لباب النقول، ص‌44.</ref> {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ* وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ  وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ* يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ* وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا  وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا  كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ*وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»}}.
+
آیات ۱۰۰-۱۰۵ [[سوره آل‌ عمران]] به همین مناسبت نازل شده است:<ref>جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۴‌‌۵۴‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۰۲‌‌-۸۰۸‌؛ لباب النقول، ص‌۴۴.</ref> {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ یرُدُّوکمْ بَعْدَ إِیمَانِکمْ کافِرِینَ* وَکیفَ تَکفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَیکمْ آیاتُ اللَّهِ وَفِیکمْ رَسُولُهُ  وَمَنْ یعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ* یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ* وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا  وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْهَا  کذَٰلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ * وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَأُولَٰئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ*وَلَا تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَأُولَٰئِک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»}}. البته [[شأن نزول|شأن نزولهای]] دیگری نیز ذیل این آیات مطرح شده؛ اما همگی ناظر به همین امر است، هر چند در گزارش حادثه متفاوت است.<ref>الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۲۷۸‌‌-۲۸۷.</ref>
  
البته شأن نزولهای دیگری نیز ذیل این آیات مطرح شده؛ اما همگی ناظر به همین امر است، هر چند در گزارش حادثه متفاوت است.<ref>الدرالمنثور، ج‌2، ص‌278‌‌-287.</ref>
+
خداوند در این [[آیه|آیات]]، اطاعت از یهودیان را بازگشت به [[کفر]] دانسته، از مؤمنان می‌خواهد بر [[اسلام]] خود استوار باشند و رفتار اوسیان و خزرجیان را مورد توبیخ قرار می‌دهد که چگونه با آن که پیامبر خدا و آیات الهی را در اختیار دارید به کفر بازمی‌گردید. در ادامه، خداوند آنان را از تفرقه برحذر داشته، [[اخوت|اخوّت]] و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از آتش می‌داند و از آنان می‌خواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در [[عذاب]]، پس از دلیل های روشنی که دریافت کرده‌اند دچار تفرقه و اختلاف نشوند.
  
خداوند در این آیات اطاعت از یهودیان را بازگشت به کفر دانسته، از مؤمنان می‌خواهد بر [[اسلام]] خود استوار باشند و رفتار اوسیان و خزرجیان را مورد توبیخ قرار می‌دهد که چگونه با آن که پیامبر خدا و آیات الهی را در اختیار دارید به کفر بازمی‌گردید. در ادامه خداوند آنان را از تفرقه برحذر داشته، اخوّت و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از آتش می‌داند و از آنان می‌خواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در عذاب، پس از دلیل های روشنی که دریافت کرده‌اند دچار تفرقه و اختلاف نشوند.
+
گاه، بازخوانی اشعار جنگهای [[جاهلیت|جاهلی]] و تحریک احساسات قبیله‌ای به وسیله یهودیان<ref>الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۲۷۹‌‌-۲۸۰.</ref> و گاه یادآوری خاطرات جنگهای پیشین در نشستهای گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار می‌داد؛<ref>تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج‌۳، ص‌۷۱۹.</ref> اما پیامبر هر بار با خواندن همین آیات، اوضاع را به حالت نخستین آن بازمی‌گرداند.<ref>الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۲۸۰.</ref>
  
گاه، بازخوانی اشعار جنگهای جاهلی و تحریک احساسات قبیله‌ای به وسیله یهودیان<ref>الدرالمنثور، ج‌2، ص‌279‌‌-280.</ref> و گاه یادآوری خاطرات جنگهای پیشین در نشستهای گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار می‌داد؛<ref>تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج‌3، ص‌719.</ref> اما پیامبر هر بار با خواندن همین آیات، اوضاع را به حالت نخستین آن بازمی‌گرداند.<ref>الدرالمنثور، ج‌2، ص‌280.</ref>
+
شاید آخرین مشاجره میان اوس و خزرج در سال ششم هجری روی داده باشد؛ زمانی که [[عبدالله بن ابیّ]] با دامن زدن به [[داستان افک]] درصدد فشار بر پیامبر بود و چون این مشکل برطرف شد، پیامبر از عبدالله‌ بن ابیّ خزرجی به بزرگ خزرجیان یعنی [[سعد بن عباده]] گله کرد. در این زمان یکی از بزرگان اوس به پیامبر گفت: اگر از فردی اوسی گله دارید ما اقدام خواهیم کرد؛ اما اگر از فردی خزرجی گله‌مندید کافی است فرمان دهید تا گردنهایشان را بزنیم. با سخنان تند وی، سعد بن‌ عباده، رهبر مسلمانان خزرجی برآشفت و مشاجره‌ای میان آنان درگرفت.<ref>السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۷۶۷؛ تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۳۳۲.</ref>
  
شاید آخرین مشاجره میان اوس و خزرج در سال ششم هجری روی داده باشد؛ زمانی که عبدالله بن ابیّ با دامن زدن به مسئله افک درصدد فشار بر پیامبر بود و چون این مشکل برطرف شد پیامبر از عبدالله‌ بن ابیّ خزرجی به بزرگ خزرجیان یعنی سعد بن عباده گله کرد. در این زمان یکی از بزرگان اوس به پیامبر گفت: اگر از فردی اوسی گله دارید ما اقدام خواهیم کرد؛ اما اگر از فردی خزرجی گله‌مندید کافی است فرمان دهید تا گردنهایشان را بزنیم. با سخنان تند وی، سعد بن‌ عباده، رهبر مسلمانان خزرجی برآشفت و مشاجره‌ای میان آنان درگرفت.<ref>السیرة النبویه، ج‌3، ص‌767؛ تاریخ المدینه، ج‌1، ص‌332.</ref>
+
بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان می‌دهد هویت قبیله‌ای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگهای [[جنگ بدر|بدر]]<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۵۸‌؛ السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۴؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۲۱.</ref>، [[غزوه احد|اُحد]]<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۲۱۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۲۹؛ عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۱۴.</ref>، [[غزوه خیبر|خیبر]]<ref>المغازی، ج‌۲، ص‌۶۴۹‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۸۱‌؛ السیرة الحلبیه، ج‌۳، ص‌۳۵.</ref>، [[وادی القری]]<ref>المغازی، ج‌۲، ص‌۷۱۰؛ تاریخ الخمیس، ج‌۲، ص‌۵۸‌.</ref>، [[فتح مکه]]<ref>تاریخ طبری، ج‌۳، ص‌۵۴‌؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۸۲۰‌؛ تاریخ‌دمشق، ج‌۲۳، ص‌۴۵۳.</ref>، [[غزوه حنین|حُنین]]<ref>المغازی، ج‌۳، ص‌۸۹۵‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۱۴.</ref> و [[غزوه تبوک|تَبوک]]،<ref>المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۶؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۲۵.</ref> هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دسته‌های متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این، آنها در نبردهای گوناگون چون بدر<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۸‌.</ref>، فتح مکه و حنین<ref>السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۴۰۹؛ السیرة الحلبیه، ج‌۳، ص‌۸۵‌.</ref> شعار خاصی سرمی دادند.
  
بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان می‌دهد هویت قبیله‌ای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگهای بدر<ref>المغازی، ج‌1، ص‌58‌؛ السیرة‌النبویه، ج‌2، ص‌264؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌321.</ref>، اُحد<ref>المغازی، ج‌1، ص‌215؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص‌29؛ عیون الاثر، ج‌2، ص‌14.</ref>، خیبر<ref>المغازی، ج‌2، ص‌649‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص‌81‌؛ السیرة الحلبیه، ج‌3، ص‌35.</ref>، وادی القری<ref>المغازی، ج‌2، ص‌710؛ تاریخ الخمیس، ج‌2، ص‌58‌.</ref>، فتح مکه<ref>تاریخ طبری، ج‌3، ص‌54‌؛ المغازی، ج‌2، ص‌820‌؛ تاریخ‌دمشق، ج‌23، ص‌453.</ref>، حُنین<ref>المغازی، ج‌3، ص‌895‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص‌114.</ref> و تَبوک<ref>المغازی، ج‌3، ص‌996؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌2، ص‌125.</ref> هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دسته‌های متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این آنها در نبردهای گوناگون چون بدر<ref>المغازی، ج‌1، ص‌8‌.</ref>، فتح مکه و حنین<ref>السیرة النبویه، ج‌4، ص‌409؛ السیرة الحلبیه، ج‌3، ص‌85‌.</ref> شعار خاصی سرمی دادند.
+
به نظر می‌رسد پیامبر بیش از آنکه در پی کم‌رنگ کردن هویت قبیله‌ای آنها باشد، تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت [[ایمان]] و تحکیم حکومت اسلامی بهره ببرد. در گفتگویی میان تنی از اوسیان و خزرجیان گزارش شده که اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجسته‌ای چون [[سعد بن معاذ|سعد بن مُعاذ]]، [[حنظله غسیل الملائکه]]، [[خزیمة‌ بن ثابت|خُزیمة‌ بن ثابت]] و عاصم‌ بن ثابت تأکید می‌کردند و خزرجیان ۴ تن از قاریان خزرجی و برجسته [[قرآن]] چون [[ابی بن کعب|اُبیّ‌ بن کعب]]، [[معاذ بن جبل]]، [[زید‌ بن ثابت]] و ابوزید را از خود می‌دانستند و این بحث باز به مشاجره آنها انجامید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج‌۲، ص‌۴۸۷؛ تاریخ دمشق، ج‌۱۶، ص‌۳۶۸‌‌-۳۶۹.</ref> بنا به گزارش های دیگری پس از قتل کعب‌ بن اشرف از [[بنی نضیر]] بدست اوسیان،<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۹‌‌-۱۹۰.</ref> مردانی از خزرج در رقابت با آنان، سلاّم‌ بن ابی‌الحُقَیق نضیری از مخالفان برجسته پیامبر را کشتند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌۳، ص‌۲۷۳‌‌-۲۷۴، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۵۶‌.</ref>
  
به نظر می‌رسد پیامبر بیش از آنکه در پی کم‌رنگ کردن هویت قبیله‌ای آنها باشد، تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت [[ایمان]] و تحکیم حکومت اسلامی بهره ببرد. در گفتگویی میان تنی از اوسیان و خزرجیان گزارش شده که اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجسته‌ای چون سعد بن مُعاذ، حنظله غسیل الملائکه، خُزیمة‌ بن ثابت و عاصم‌ بن ثابت تأکید می‌کردند و خزرجیان 4 تن از قاریان خزرجی و برجسته قرآن چون اُبیّ‌ بن کعب، معاذ بن جبل، زید‌ بن ثابت و ابوزید را از خود می‌دانستند و این بحث باز به مشاجره آنها انجامید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج‌2، ص‌487؛ تاریخ دمشق، ج‌16، ص‌368‌‌-369.</ref> بنا به گزارش های دیگری پس از قتل کعب‌ بن اشرف نضیری بدست اوسیان،<ref>المغازی، ج‌1، ص‌189‌‌-190.</ref> مردانی از خزرج در رقابت با آنان، سلاّم‌ بن ابی‌الحُقَیق نضیری از مخالفان برجسته پیامبر را کشتند.<ref>السیرة‌النبویه، ج‌3، ص‌273‌‌-274، تاریخ طبری، ج‌2، ص‌56‌.</ref>
+
==مخالفان اوسی و خزرجی پیامبر==
  
==مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر==
+
در برخی از آیات [[سوره های مکی و مدنی|مدنی]] [[قرآن کریم]]، مسلمانان از برقراری روابط دوستانه با [[یهود|یهودیان]] و کافران نهی شده‌اند. با توجه به این که چنین آیاتی در سالهای نخست [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] نازل شده که قلمرو حکومت نبوی محدود به شهر [[مدینه]] بود و نیز با توجه به [[شأن نزول|شأن نزولهای]] نقل شده ذیل هر یک از این آیات بدست می‌آید که چنین آیاتی ناظر به یهودیان و کافران مدینه است، به ویژه یهودیان [[بنی نضیر|بنی‌نضیر]] و [[بنی قریظه|بنی‌قریظه]] و کفار اوسی؛ زیرا از کافران خزرجی کمتر سخنی گزارش شده و [[بنی قینقاع|بنی‌قینقاع]] نیز به عنوان یک قبیله متحد با خزرج به سبب تبعید زودهنگام آنها (در‌ سال دوم هجری) کمتر مجال فعالیت پیدا کردند، گرچه تنی از آنها به ظاهر [[اسلام]] آوردند و در شمار [[منافقان]] درآمدند.<ref>سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌۲، ص‌۳۷۰.</ref> در نتیجه هر چند چنین آیاتی خطاب به همه مؤمنان است؛ اما بیشتر به مؤمنان اوسی توجه دارد و آنان را از روابط دوستانه با اوسیان کافر و همپیمانان یهودی پیشین خود باز می‌دارد.<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۹‌‌-۱۹۰.</ref> {{متن قرآن|«لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ  وَمَنْ یفْعَلْ ذَٰلِک فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً  وَیحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ  وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»}}؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستی] خدا [بهره‌ای] نیست، مگر این که از آنان به نوعی [[تقیه]] کنید و خداوند شما را از [عقوبت] خود می‌ترساند و بازگشت به سوی خداست. ([[سوره آل عمران]]/۳، ۲۸)
  
در برخی از آیات مدنی [[قرآن کریم]]، مسلمانان از برقراری روابط دوستانه با یهودیان و کافران نهی شده‌اند. با توجه به این که چنین آیاتی در سالهای نخست هجرت پیامبر نازل شده که قلمرو حکومت نبوی محدود به شهر [[مدینه]] بود و نیز با توجه به شأن نزولهای نقل شده ذیل هر یک از این آیات بدست می‌آید که چنین آیاتی ناظر به یهودیان و کافران مدینه است، به ویژه یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و کفار اوسی زیرا از کافران خزرجی کمتر سخنی گزارش شده و بنی‌قینقاع نیز به عنوان یک قبیله متحد با خزرج به سبب تبعید زودهنگام آنها (در‌ سال دوم هجری) کمتر مجال فعالیت پیدا کردند، گرچه تنی از آنها به ظاهر اسلام آوردند و در شمار منافقان درآمدند،<ref>سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌2، ص‌370.</ref> در نتیجه هر چند چنین آیاتی خطاب به همه مؤمنان است؛ اما بیشتر به مؤمنان اوسی توجه دارد و آنان را از روابط دوستانه با اوسیان کافر و همپیمانان یهودی پیشین خود باز می‌دارد.<ref>المغازی، ج‌1، ص‌189‌‌-190.</ref> {{متن قرآن|«لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ  وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً  وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ  وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ»}} مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستی] خدا [بهره‌ای] نیست، مگر این که از آنان به نوعی [[تقیه]] کنید و خداوند شما را از [عقوبت] خود می‌ترساند و بازگشت [همه] به سوی خداست. ([[سوره آل عمران]]/3، 28)
+
به روایت [[ابن‌عباس]] این آیه درباره کافران اوسی نازل شده است که به پیامبر [[ایمان]] نیاورده‌اند.<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۳۰۹؛ اسباب النزول، ص‌۸۸‌؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۳۷۱.</ref>
  
به روایت [[ابن‌عباس]] این آیه درباره کافران اوسی نازل شده است که به پیامبر ایمان نیاورده‌اند.<ref>جامع البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌309؛ اسباب النزول، ص‌88‌؛ زادالمسیر، ج‌1، ص‌371.</ref>
+
آیه ۵۷ [[سوره مائده]] نیز درباره تنی چند از اوسیان نازل شده و اشاره به کفار اوس و همپیمانان یهودی آنان دارد:<ref>جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱؛ اسباب النزول، ص‌۳۹۱؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۸.</ref> {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلِکمْ وَالْکفَّارَ أَوْلِیاءَ  وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»}}؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید کسانی را که دین شما را به مسخره و بازی می‌گیرند از آنان که پیش از شما به آنها کتاب داده شده و نیز کافران را دوست مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید».
  
آیه 57 [[سوره مائده]]/5 نیز درباره تنی چند از اوسیان نازل شده و اشاره به کفار اوس و همپیمانان یهودی آنان دارد:<ref>جامع‌البیان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌391؛ اسباب النزول، ص‌391؛ مجمع البیان، ج‌3، ص‌328.</ref> {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»}} ای کسانی که ایمان آورده‌اید کسانی را که دین شما را به مسخره و بازی می‌گیرند از آنان که پیش از شما به آنها کتاب داده شده و نیز کافران را دوست مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید».
+
آیه ۱۱۸ [[سوره آل‌ عمران]] نیز به کافران (اوسی) اشاره دارد:<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۸۰‌؛ اسباب النزول، ص‌۱۰۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۲۰‌.</ref> {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکمْ لَا یأْلُونَکمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکبَرُ  قَدْ بَینَّا لَکمُ الْآیاتِ إِنْ کنْتُمْ تَعْقِلُونَ»}}؛ای کسانی که ایمان آورده‌اید از غیر خودتان دوست همدل و همراز مگیرید که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند.
  
آیه 118 [[سوره آل‌ عمران]]/3 نیز به کافران (اوسی) اشاره دارد:<ref>جامع البیان، مج‌3، ج‌4، ص‌80‌؛ اسباب النزول، ص‌102؛ مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌820‌.</ref> {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ  قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ  إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»}}؛ای کسانی که ایمان آورده‌اید از غیر خودتان دوست همدل و همراز مگیرید که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند.
+
مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر افزون بر کافرانِ ایشان، شامل گروههای دیگری نیز می‌شد؛ از جمله برخی مسلمانانِ اوسی و خزرجی که به جهت برخی مخالفت ها و اقدامها به [[نفاق]] متهم شده بودند. چنین افرادی عمدتاً میانسال و کهنسال بودند.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۹‌‌-۵۲۹‌.</ref> در بررسی آماری، نامهایی که ابن‌اسحاق در این زمینه برشمرده است<ref>همان، ص‌۵۱۹‌‌-۵۲۷‌.</ref> بیش از ۷۵ نفر آنان اوسی‌اند و از میان تیره‌های اوسی بنی عمرو‌ بن عوف بیشترین منافقان را در خود جا داده‌اند.
  
مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر افزون بر کافرانِ ایشان شامل گروههای دیگری نیز می‌شد؛ از جمله برخی مسلمانانِ اوسی و خزرجی که به جهت برخی مخالفت ها و اقدامها به نفاق متهم شده بودند. چنین افرادی... عمدتاً میانسال و کهنسال بودند.<ref>السیرة النبویه، ج‌2، ص‌519‌‌-529‌.</ref> در بررسی آماری نامهایی که ابن‌اسحاق در این زمینه برشمرده است.<ref>همان، ص‌519‌‌-527‌.</ref> بیش از 75 آنان اوسی‌اند و از میان تیره‌های اوسی بنی عمرو‌ بن عوف بیشترین منافقان را در خود جا داده‌اند.(60 منافقان اوسی)
+
برجسته‌ترین و نخستین منافقان اهل [[مدینه]]، خزرجی بودند. پدیده نفاق در آغاز حکومت نبوی در میان خزرجیان برجسته‌تر بود؛ اما به مرور و به ویژه پس از تحکیم حکومت نبوی در سال پنجم و اسلام آوردن کفار اوسی، منافقان اوسی فعالیت بیشتری از خود نشان دادند و در شأن نزولها هم انعکاس بیشتری یافتند و اوج این امر را می‌توان در حوادث سال نهم هجری از جمله [[غزوه تبوک]] دریافت. البته برخی آیات نازل شده بعدی نشان می‌دهد برخی منافقان [[توبه]] کردند:<ref>جامع‌البیان، مج۷، ج۱۱، ص۳۰؛ التبیان، ج۵‌، ص۲۱۶؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۲۶.</ref> {{متن قرآن|«وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا  إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»}}. ([[سوره توبه]]/۹، ۱۱۸)
  
برجسته‌ترین و نخستین منافقان اهل [[مدینه]] خزرجی بودند. پدیده نفاق در آغاز حکومت نبوی در میان خزرجیان برجسته‌تر بود؛ اما به مرور و به ویژه پس از تحکیم حکومت نبوی در سال پنجم و اسلام آوردن کفار اوسی، منافقان اوسی فعالیت بیشتری از خود نشان دادند و در شأن نزولها هم انعکاس بیشتری یافتند و اوج این امر را می‌توان در حوادث سال نهم هجری از جمله [[غزوه تبوک]] دریافت. البته برخی آیات نازل شده بعدی نشان می‌دهد برخی منافقان توبه کردند.<ref>جامع‌البیان، مج7، ج11، ص30؛ التبیان، ج5‌، ص216؛ زادالمسیر، ج‌1، ص‌26.</ref> {{متن قرآن|«وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا  إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»}}. ([[سوره توبه]]/9، 118)
+
===منافقان خزرجی===
  
=== منافقان خزرجی===
+
منافقان خزرجی (کمتر از ۲۵ منافق) تا حدودی در دو دسته قابل تفکیک‌اند: حدود نیمی از آنها از بنی‌ نجارند که کمتر در منابع انعکاس یافته‌اند و تنها گفته شده: در جلسه‌ای تنی چند از مؤمنان، آنها را از [[مسجد]] پیامبر بیرون کرده‌اند.<ref>زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۲۶.</ref> نیم دیگر، عبدالله‌ بن ابیّ و اطرافیان او هستند. عبدالله‌ بن ابیّ در [[غزوه احد|نبرد احد]] با ۳۱ نفر از نیروها عقب نشست و با یهودیان بنی‌ قینقاع ارتباط داشت.<ref>جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱، ص‌۱۱۴.</ref> {{متن قرآن|«وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»}}؛ و‌چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد کنند. می‌گویند: ایمان آوردیم و چون با دیو سیرتان خود تنها شوند گویند: ما با شماییم. تنها (آنها را) ریشخند می‌کنیم». ([[سوره بقره]]/۲، ۱۴)
  
منافقان خزرجی (کمتر از 25 منافقان) تا حدودی در دو دسته قابل تفکیک‌اند: حدود نیمی از آنها از بنی‌ نجارند که کمتر در منابع انعکاس یافته‌اند و تنها گفته شده: در جلسه‌ای تنی چند از مؤمنان، آنها را از مسجد پیامبر بیرون کرده‌اند.<ref>زادالمسیر، ج‌1، ص‌26.</ref> نیم دیگر عبدالله‌ بن ابیّ و اطرافیان او هستند. عبدالله‌ بن ابیّ در نبرد احد با 31 نیروها عقب نشست و با یهودیان بنی‌ قینقاع ارتباط داشت.<ref>جامع‌البیان، مج‌1، ج‌1، ص‌188؛ تفسیر قرطبی، ج‌1، ص‌114.</ref> {{متن قرآن|«وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»}} و‌چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد کنند. می‌گویند: ایمان آوردیم و چون با دیوسیرتان خود تنها شوند گویند: ما با شماییم. تنها (آنها را) ریشخند می‌کنیم». ([[سوره بقره]]/2، 14)
+
او در [[غزوه بنی قینقاع]] و [[غزوه بنی نضیر|بنی‌نضیر]] با وعده یاری خود و پیروانش به یهودیان، آنان را به مقاومت واداشت.<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۲۷۳؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۲۲۴.</ref> {{متن قرآن|«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا یقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکمْ وَلَا نُطِیعُ فِیکمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکمْ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»}}. ([[سوره حشر]]/۵۹‌، ۱۱) در این آیات خداوند وعده‌های آنها را [[دروغ]] می‌شمارد. وی در نبرد [[غزوه بنى مصطلق|بنی‌مصطلق]] به درگیری [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] دامن زد<ref>الاغانی، ج‌۴، ص‌۱۶۴.</ref> و بنا به گزارشها از عمده کسانی بود که در حادثه [[داستان افک|افک]]، [[عایشه]] را متهم کرد:<ref>التبیان، ج‌۷، ص‌۴۱۵؛ اسباب النزول، ص‌۲۶۸؛ مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۲۰۵.</ref> {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْک عُصْبَةٌ مِنْکمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَکمْ ۚ لِکلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ  وَالَّذِی تَوَلَّىٰ کبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ»}}؛ کسانی که آن دروغ بزرگ را آوردند گروهی همدست از شمایند... و آن که سهم بزرگ‌تر آن دروغ را پذیرفت عذابی بزرگ دارد ([[سوره نور]]/۲۴، ۱۱).
 
 
او در غزوه‌های بنی قینقاع و بنی‌نضیر با وعده یاری خود و پیروانش به یهودیان، آنان را به مقاومت واداشت.<ref>المغازی، ج‌1، ص‌273؛ تاریخ طبری، ج‌2، ص‌224.</ref> {{متن قرآن|«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»}}. ([[سوره حشر]]/59‌، 11)
 
 
 
در این آیات خداوند وعده‌های آنها را [[دروغ]] می‌شمارد. وی در نبرد بنی‌مصطلق به درگیری مهاجر و انصار دامن زد<ref>الاغانی، ج‌4، ص‌164.</ref> و بنا به گزارشها از عمده کسانی بود که در حادثه افک عایشه را متهم کرد:<ref>التبیان، ج‌7، ص‌415؛ اسباب النزول، ص‌268؛ مجمع البیان، ج‌7، ص‌205.</ref> {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۚ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ  وَالَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ»}}؛ کسانی که آن دروغ بزرگ را آوردند گروهی همدست از شمایند... و آن که سهم بزرگ‌تر آن دروغ را پذیرفت عذابی بزرگ دارد ([[سوره نور]]/24، 11)  
 
  
 
===منافقان اوسی===
 
===منافقان اوسی===
  
بخشی از اوسیان (از تیره بنی حارثه) در جنگ خندق وعده پیروزی پیامبر را فریب دانسته، صحنه نبرد را به بهانه دفاع از خانه‌های خود رها کردند:<ref>جامع‌البیان، مج‌11، ج21، ص162‌‌-165؛ التبیان، ج8‌، ص323؛ الدرالمنثور، ج6‌، ص‌575‌‌-579‌.</ref> {{متن قرآن|«وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا* وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا  وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ  إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا»}}؛و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهاشان مرض (شک و ریب) بود (با یکدیگر) می‌گفتند: آن وعده (فتح و نصرتی) که خدا و رسول به ما دادند غرور و فریبی بیش نبود.و در آن وقت طایفه‌ای از آن کفار و منافقان دین گفتند: ای یثربیان، دیگر شما را (در اردوگاه) جای ماندن نیست (که همه کشته خواهید شد، از گرد پیغمبر متفرق شوید و به مدینه) باز گردید. و در آن حال گروهی از آنها (برای رفتن) از پیغمبر اجازه خواسته و می‌گفتند: خانه‌های ما دیوار و حفاظی ندارد، در صورتی که (دروغ می‌گفتند و) خانه‌هاشان بی‌حفاظ نبود، و مقصودشان جز فرار (از جبهه جنگ) نبود. ([[سوره احزاب]]/33، 12-13)
+
بخشی از اوسیان (از تیره بنی حارثه) در [[جنگ خندق]] وعده پیروزی پیامبر را فریب دانسته، صحنه نبرد را به بهانه دفاع از خانه‌های خود رها کردند:<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج۲۱، ص۱۶۲‌‌-۱۶۵؛ التبیان، ج۸‌، ص۳۲۳؛ الدرالمنثور، ج۶‌، ص‌۵۷۵‌‌-۵۷۹‌.</ref> {{متن قرآن|«وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا* وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکمْ فَارْجِعُوا  وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ  إِنْ یرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا»}}؛ و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهاشان مرض بود می‌گفتند: آن وعده که خدا و رسول به ما دادند غرور و فریبی بیش نبود.و در آن وقت طایفه‌ای از آن کفار و منافقان دین گفتند: ای یثربیان، دیگر شما را جای ماندن نیست باز گردید. و در آن حال گروهی از آنها از پیغمبر اجازه خواسته و می‌گفتند: خانه‌های ما دیوار و حفاظی ندارد، در صورتی که خانه‌هاشان بی‌حفاظ نبود، و مقصودشان جز فرار نبود. ([[سوره احزاب]]/۳۳، ۱۲-۱۳)
  
به گزارش ابن‌عساکر در سال نهم پدیده نفاق تشدید شده بود.<ref>تاریخ دمشق، ج‌2، ص‌28.</ref> منافقان اوسی در این سال به رغم دارایی و توانایی از درخواست پیامبر مبنی بر شرکت در [[غزوه تبوک]] سرباز زده، خود را رسوا ساختند. برخی اوسیان در محله بنی عبدالاشهل (راتج) در خانه‌ای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک بازمی‌داشتند که به فرمان پیامبر خانه مورد نظر سوزانیده شد.<ref>السیرة النبویه، ج‌4، ص‌517‌.</ref> برخی دیگر از اوسیان نیز در محله بنی عمرو‌ بن عوف چنین کردند.<ref>همان، ص‌524‌‌-525‌.</ref>
+
به گزارش [[ابن عساکر|ابن‌عساکر]] در سال نهم هجری پدیده [[نفاق]] تشدید شده بود.<ref>تاریخ دمشق، ج‌۲، ص‌۲۸.</ref> منافقان اوسی در این سال به رغم دارایی و توانایی از درخواست پیامبر مبنی بر شرکت در [[غزوه تبوک]] سرباز زده، خود را رسوا ساختند. برخی اوسیان در محله بنی عبدالاشهل (راتج) در خانه‌ای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک بازمی‌داشتند که به فرمان پیامبر خانه مورد نظر سوزانیده شد.<ref>السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۵۱۷‌.</ref> برخی دیگر از اوسیان نیز در محله بنی عمرو‌ بن عوف چنین کردند.<ref>همان، ص‌۵۲۴‌‌-۵۲۵‌.</ref>
  
پیامبر در این نبرد از مردم کمک مالی خواسته بود. تنی چند از اوسیانِ مخالف با این امر به کسانی‌ که کمک فراوانی می‌کردند تهمت ریا می‌زدند و کسانی را که کمکهایشان ناچیز بود، تحقیر می‌کردند.<ref>مجمع البیان، ج‌5‌، ص‌84‌.</ref> {{متن قرآن|«الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ  سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»}}؛ کسانی که درباره صدقه‌ها، از بخشندگان مؤمن عیب می‌گیرند و کسانی را که جز به اندازه توان و تلاش خویش بیشتر نیابند، مسخره می‌کنند... ([[سوره توبه]]/9، 79)
+
پیامبر در این نبرد از مردم کمک مالی خواسته بود. تنی چند از اوسیانِ مخالف با این امر، به کسانی‌ که کمک فراوانی می‌کردند تهمت [[ریا]] می‌زدند و کسانی را که کمکهایشان ناچیز بود، تحقیر می‌کردند.<ref>مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۸۴‌.</ref> {{متن قرآن|«الَّذِینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لَا یجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیسْخَرُونَ مِنْهُمْ  سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»}}؛ کسانی که درباره صدقه‌ها، از بخشندگان مؤمن عیب می‌گیرند و کسانی را که جز به اندازه توان و تلاش خویش بیشتر نیابند، مسخره می‌کنند... ([[سوره توبه]]/۹، ۷۹)
  
نیمه دوم سوره توبه به ویژه آیات 38 به بعد بیانگر عتاب الهی به منافقان و رسواکننده منویات منافقان است و آنان را به عذابی دردناک وعده می‌دهد. در دو آیه این سوره به نفاق اهل [[مدینه]] تصریح شده است: {{متن قرآن|«مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ  ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ  إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»}}. ([[سوره توبه]]/9، 120)
+
نیمه دوم سوره توبه به ویژه آیات ۳۸ به بعد، بیانگر عتاب الهی به منافقان و رسواکننده منویات منافقان است و آنان را به عذابی دردناک وعده می‌دهد. در دو آیه این [[سوره]] به نفاق اهل [[مدینه]] تصریح شده است: {{متن قرآن|«مَا کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا یرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ  ذَٰلِک بِأَنَّهُمْ لَا یصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یطَئُونَ مَوْطِئًا یغِیظُ الْکفَّارَ وَلَا ینَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیلًا إِلَّا کتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ  إِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»}}. ([[سوره توبه]]/۹، ۱۲۰)
و دیگری آیه 101 سوره توبه است که می فرماید: {{متن قرآن|«وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ  وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ  نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ  سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ»}}. ([[سوره توبه]]/9، 101) در شأن نزولهای نقل شده ذیل آیات مورد نظر به نام اعضایی از اوس و خزرج اشاره شده که عمدتاً اوسی‌اند و در تبوک شرکت نکرده‌اند.<ref>جامع‌البیان، مج‌7، ج‌11، ص‌19، 87‌؛ التبیان، ج‌5‌، ص‌290، 319؛ اسباب‌النزول، ص‌213.</ref>
+
و دیگری آیه ۱۰۱ سوره توبه است که می فرماید: {{متن قرآن|«وَمِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ  وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ  نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ  سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِیمٍ»}}. ([[سوره توبه]]/۹، ۱۰۱) در شأن نزولهای نقل شده ذیل آیات مورد نظر، به نام اعضایی از اوس و خزرج اشاره شده که عمدتاً اوسی‌اند و در تبوک شرکت نکرده‌اند.<ref>جامع‌البیان، مج‌۷، ج‌۱۱، ص‌۱۹، ۸۷‌؛ التبیان، ج‌۵‌، ص‌۲۹۰، ۳۱۹؛ اسباب‌النزول، ص‌۲۱۳.</ref>
  
بر اساس گزارش آیات [[سوره توبه]] منافقان از این که در خانه‌های خود مانده و پیامبر را در تبوک همراهی نکرده‌اند راضی (آیات 87‌، 93) و از این جهت شادمان‌اند. (آیه 81) آنان صدقه دهندگان (آیه 79)، پیامبر و آیات خداوند را به سخره می‌گیرند و چون رسوا شوند می‌گویند: در کار خود جدی نبودیم (آیه 65) و برای رفع تهمت از خود سوگند یاد می‌کنند (آیات 42، 56) و چون پیامبر سخنانشان را می‌پذیرد با زودباور خواندن او، وی را می‌آزارند (آیه 61) و از رنج و درد پیامبر خوشحال و از شادمانی او آزرده حال‌اند. (آیه 50) آنان در سپاه تبوک جاسوسانی دارند (آیه 47) و هر چند به رغم میل خود [[انفاق]] می‌کنند؛ اما انفاقشان پذیرفته نیست. (آیه 54)
+
بر اساس گزارش آیات [[سوره توبه]]، منافقان از این که در خانه‌های خود مانده و پیامبر را در تبوک همراهی نکرده‌اند راضی (آیات ۸۷‌، ۹۳) و از این جهت شادمان‌اند. (آیه ۸۱) آنان صدقه دهندگان (آیه ۷۹)، پیامبر و آیات خداوند را به سخره می‌گیرند و چون رسوا شوند می‌گویند: در کار خود جدی نبودیم (آیه ۶۵) و برای رفع تهمت از خود سوگند یاد می‌کنند (آیات ۴۲، ۵۶) و چون پیامبر سخنانشان را می‌پذیرد با زودباور خواندن او، وی را می‌آزارند (آیه ۶۱) و از رنج و درد پیامبر خوشحال و از شادمانی او آزرده حال‌اند. (آیه ۵۰) آنان در سپاه تبوک جاسوسانی دارند (آیه ۴۷) و هر چند به رغم میل خود [[انفاق]] می‌کنند، اما انفاقشان پذیرفته نیست. (آیه ۵۴) دارایی و فرزندانشان مایه عذاب آنها در دنیاست. (آیات ۵۵‌، ۵۸) به خدا و [[آخرت]] ایمان ندارند. (آیات ۴۳، ۵۴‌، ۶۳) نفاق مایه هلاک آنهاست (آیه ۴۲) و به [[عذاب]] الهی گرفتار خواهند بود (آیه ۶۸) و خداوند از گناهشان درنخواهد گذشت. (آیه ۸۰) پس از بازگشت مجاهدان از تبوک با سوگند دادن تلاش می‌کنند رضایت آنان را جلب کنند. (آیات ۹۵-۹۶)
  
دارایی و فرزندانشان مایه عذاب آنها در دنیاست. (آیات 55‌، 58) به خدا و آخرت ایمان ندارند. (آیات 43، 54‌، 63) نفاق مایه هلاک آنهاست (آیه 42) و به عذاب الهی گرفتار خواهند بود (آیه 68) و خداوند از گناهشان درنخواهد گذشت. (آیه 80) پس از بازگشت مجاهدان از تبوک با سوگند دادن تلاش می‌کنند رضایت آنان را جلب کنند. (آیات 95-96)
+
همه کسانی که در محله اوسیِ بنی عمرو‌ بن عوف و نزدیک [[مسجد قبا]]، مسجدی بنا کردند که قرآن آن را [[مسجد ضرار]] نامید، اوسی بودند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۴۱۵؛ الدرر، ج‌۱، ص‌۲۵۷‌‌-۲۵۸.</ref> آنها می‌خواستند این [[مسجد]] را پایگاهی برای یاران یکی از دشمنان به روم گریخته پیامبر (ابوعامر) و نیز پوششی برای فعالیتهای خصمانه خود قرار دهند<ref>انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۳۵؛ اسباب النزول، ص‌۲۱۴.</ref> که پس از مراجعت پیامبر از غزوه تبوک در سال نهم و به فرمان ایشان سوزانیده شد:<ref>التبیان، ج‌۵‌، ص‌۲۹۷؛ اسباب النزول، ص‌۲۱۴.</ref> {{متن قرآن|«وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکفْرًا وَتَفْرِیقًا بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ  وَلَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ  وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»}}؛ آنان که مسجدی گرفتند برای گزند رساندن و کفر ورزیدن و جدایی افکندن میان مؤمنان و ساختن کمینگاهی برای کسانی که با خدا و پیامبر او از پیش در جنگ بودند و هر آینه سوگند یاد می‌کردند که ما جز نیکی نخواستیم و خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند. ([[سوره توبه]]/۹، ۱۰۷)
 
 
همه کسانی که در محله اوسی ِ بنی عمرو‌ بن عوف و نزدیک مسجد قبا مسجدی بنا کردند که قرآن ضرارش نامید اوسی بودند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج‌3، ص‌415؛ الدرر، ج‌1، ص‌257‌‌-258.</ref> آنها می‌خواستند این مسجد را پایگاهی برای یاران یکی از دشمنان به روم گریخته پیامبر (ابوعامر) و نیز پوششی برای فعالیتهای خصمانه خود قرار دهند<ref>انساب الاشراف، ج‌1، ص‌335؛ اسباب النزول، ص‌214.</ref> که پس از مراجعت پیامبر از غزوه تبوک در سال نهم و به فرمان ایشان سوزانیده شد:<ref>التبیان، ج‌5‌، ص‌297؛ اسباب النزول، ص‌214.</ref> {{متن قرآن|«وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ  وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ  وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»}}؛ آنان که مسجدی گرفتند برای گزند رساندن و کفر ورزیدن و جدایی افکندن میان مؤمنان و ساختن کمینگاهی برای کسانی که با خدا و پیامبر او از پیش در جنگ بودند و هر آینه سوگند یاد می‌کردند که ما جز نیکی نخواستیم و خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند. ([[سوره توبه]]/9، 107)
 
  
 
==واژگان اوسی و خزرجی در قرآن==
 
==واژگان اوسی و خزرجی در قرآن==
  
در قرآن واژگانی بکار رفته است که عالمان علم قرائت آن را به واژگان قبایل متعددی از جمله اوس و خزرج نسبت می‌دهند؛ به عنوان نمونه واژه «لینَة» در آیه‌ 5‌ [[سوره حشر]]/59 در گفتار اوسیان به مفهوم درخت خرماست:<ref>الاتقان، ج‌2، ص‌390.</ref> {{متن قرآن|«مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَىٰ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ »}}= آنچه از درختان خرما ببرید یا به حال خود واگذارید، همه با اذن خداست تا فاسقان خوار و رسوا شوند، بر این اساس مشخص می‌شود که آیه در پاسخ آن دسته از انصاریانی است که بریدن درختان خرمای یهودیان بنی‌نضیر را نامطلوب دانستند زیرا این اوسیان بودند که از نظر تاریخی همپیمان و همراه با بنی‌نضیر بوده‌اند.<ref>الاغانی، ج‌14، ص‌110.</ref> و از قطع درختان بنی‌نضیر بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گرفتند.
+
در قرآن واژگانی بکار رفته است که عالمان علم [[قراءات قرآن|قرائت]] آن را به واژگان قبایل متعددی از جمله اوس و خزرج نسبت می‌دهند؛ به عنوان نمونه واژه «لینَة» در آیه‌ ۵‌ [[سوره حشر]] در گفتار اوسیان به مفهوم درخت خرماست:<ref>الاتقان، ج‌۲، ص‌۳۹۰.</ref> {{متن قرآن|«مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَىٰ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیخْزِی الْفَاسِقِینَ »}}؛ آنچه از درختان خرما ببرید یا به حال خود واگذارید، همه با اذن خداست تا فاسقان خوار و رسوا شوند، بر این اساس مشخص می‌شود که آیه در پاسخ آن دسته از [[انصار|انصاری]] است که بریدن درختان خرمای یهودیان [[بنی نضیر|بنی‌نضیر]] را نامطلوب دانستند، زیرا این اوسیان بودند که از نظر تاریخی همپیمان و همراه با بنی‌نضیر بوده‌اند<ref>الاغانی، ج‌۱۴، ص‌۱۱۰.</ref> و از قطع درختان بنی‌نضیر بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گرفتند.
  
خداوند در آیه 11 [[سوره جمعه]]/62 نیز گزارش می‌دهد که مسلمانان [[نماز جمعه]] را رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند تا داد و ستد کنند و برای بیان مفهوم رفتن به جای واژه «ذهبوا» از واژه «اِنفَضّوا» استفاده می‌کند که در لغت خزرجیان بدین معنا کاربرد دارد:<ref>الاتقان، ج‌2، ص‌390.</ref> {{متن قرآن|«وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»}}، از این‌رو می‌توان گفت که بسیاری از کسانی که خطبه پیامبر را در نماز جمعه رها کرده به تجارت پرداختند خزرجی بوده‌اند، به ویژه آنکه اساساً مسجد پیامبر در میان تیره‌های خزرجی بنا شده بود.
+
خداوند در آیه ۱۱ [[سوره جمعه]] نیز گزارش می‌دهد که مسلمانان [[نماز جمعه]] را رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند تا داد و ستد کنند و برای بیان مفهوم رفتن، به جای واژه «ذهبوا» از واژه «اِنفَضّوا» استفاده می‌کند که در لغت خزرجیان بدین معنا کاربرد دارد:<ref>الاتقان، ج‌۲، ص‌۳۹۰.</ref> {{متن قرآن|«وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیهَا وَتَرَکوک قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُ الرَّازِقِینَ»}}، از این‌رو می‌توان گفت که بسیاری از کسانی که [[خطبه]] پیامبر را در نماز جمعه رها کرده به تجارت پرداختند خزرجی بوده‌اند، به ویژه آنکه اساساً [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]] در میان تیره‌های خزرجی بنا شده بود.
  
ذیل آیه 104 [[سوره بقره]]/2 نیز آمده است که بومیان زمانی که می‌خواستند از پیامبر بخواهند به آنان نظر کند تا سخنانش را بهتر بشنوند از واژه «راعِنا» استفاده می‌کردند. مفهوم عربی چنین واژه‌ای موجب استهزای مسلمانان و رنجش خاطر پیامبر می‌شد. زیرا واژه «راعنا» در زبان یهودی ترکیبی از دو واژه «راع» و «نا»<ref>واژه‌های دخیل، ص‌214.</ref> و به معنای «ما را احمق گردان» است، از این‌رو در آیات از کاربرد این واژه نهی شده است:<ref>التبیان، ج‌1، ص‌388؛ الدرالمنثور، ج‌1، ص‌252؛ لباب‌النقول، ص24.</ref> {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا...»}}
+
ذیل آیه ۱۰۴ [[سوره بقره]] نیز آمده است که بومیان زمانی که می‌خواستند از پیامبر بخواهند به آنان نظر کند تا سخنانش را بهتر بشنوند از واژه «راعِنا» استفاده می‌کردند. مفهوم عربی چنین واژه‌ای موجب [[استهزاء|استهزای]] مسلمانان و رنجش خاطر پیامبر می‌شد. زیرا واژه «راعنا» در زبان [[یهود|یهودی]] ترکیبی از دو واژه «راع» و «نا»<ref>واژه‌های دخیل، ص‌۲۱۴.</ref> و به معنای «ما را احمق گردان» است، از این‌رو در آیات از کاربرد این واژه نهی شده است:<ref>التبیان، ج‌۱، ص‌۳۸۸؛ الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۲۵۲؛ لباب‌النقول، ص۲۴.</ref> {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا...»}}
([[سوره بقره]]/2، 104)، {{متن قرآن|«مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا...»}}. ([[سوره نساء]]/4، 46)
+
([[سوره بقره]]/۲، ۱۰۴)، {{متن قرآن|«مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَاسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا...»}}. ([[سوره نساء]]/۴، ۴۶)
  
 
==پانویس==  
 
==پانویس==  
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* اوس و خزرج، مهران اسماعيلى، [http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,5073 دانشنامه موضوعی قرآن]، تاریخ بازیابی: 8 مهر 1392.
+
*[http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,5073 "اوس و خزرج"، دانشنامه موضوعی قرآن]، مهران اسماعیلى، تاریخ بازیابی: ۸ مهر ۱۳۹۲.
  
 
[[رده:اقوام در قرآن]]
 
[[رده:اقوام در قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۵۸

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اُوس» و «خَزرج»، دو قبیله بزرگ مدینه در زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله به این شهر بودند. در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت داده‌اند؛ اما به رغم اختلافات پیشین آنان، با اقدامهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، اُلفتی میانشان ایجاد شد. عمده آیات مدنی قرآن، به‌ صورتی با این دو قبیله در ارتباط است.

خاستگاه و نسب اوس و خزرج

اوس و خزرج فرزندان حارثة‌ بن ثعلبه، از عربهای یمنی قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در یمن تا نحوه انتقال و استقرارشان در یثرب، جز گزارشهایی افسانه‌گونه در منابع قرن سوم اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست[۱] که ابن‌ هشام کامل‌ترین آنها را در اثر خود التیجان آورده است. مطالعات باستانشناسان و دیگر محققان معاصر هم به اتفاق نظری در این زمینه منتهی نشده است.[۲]

جدّ دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد در یمن ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن و جنوب حجاز به رهبری او صورت گرفت.[۳] بنا به برخی روایات تفسیری، آیه ۱۶ سوره سبأ از سرزمین های کشاورزی گسترده‌ای که در اختیار او بود حکایت می‌کند، هر چند متن سوره از چنین برداشتی فاصله دارد و بیانگر داستان قوم سبأ و دوره حکومت حضرت سلیمان است:[۴] «فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ سَیلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَیهِمْ جَنَّتَینِ ذَوَاتَی أُکلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ».(سوره سبأ/۳۴، ۱۶)

ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا شام ادامه یافت.[۵] در این مهاجرت بخشهایی از ازد از جمله قبیله خُزاعه که بر مکه مسلط شد از ازد جدا شدند.[۶] در روایت شعبی عبارت «وَمَزَّقْنَاهُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ» در آیه ۱۹ سوره سبأ بر تجزیه ازد تطبیق شده است:[۷] «فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَینَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیاتٍ لِکلِّ صَبَّارٍ شَکورٍ».

قتل مشکوک ثَعلَبَه در شام به پریان نسبت داده شد و پسرش حارثة‌ بن ثعلبه (پدر اوس و خزرج)، پس از مرگ پدر به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند، برگزیده شد و هر چند در آغاز، رویارویی هایی را در شام بر ضد روم رهبری کرد؛ اما به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب هجرت کرد و به یثرب رفت.[۸]

سکونت در یثرب

اوس و خزرج که در انتساب به مادرشان به آنها بنی قیله نیز می‌گفتند،[۹] در جوانی و پیش از آنکه به قبایلی مستقل تبدیل شوند به یثرب آمدند. پدرشان، حارثه پس از ورود به منطقه، طی پیمانی با حاکمان یثرب اجازه یافت در حومه یثرب بماند؛[۱۰] اما به مرور زمان که جمعیت آنها قدری افزایش یافت، توانستند در یثرب برای خود جایی بیابند.[۱۱]

از این مقطع تا مدتهای مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها می‌توان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریع‌تر از اوس افزایش یافت تا این که به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان یهودی ازدی تبار[۱۲] یثرب سپری کردند.[۱۳]

مطمئن‌ترین راه برای تعیین مدت زمان سکونت بنی‌قیله در یثرب، محاسبه نسلهای آنان است. با بررسی نسب‌نامه‌های انصاریان معاصر با پیامبر صلی الله علیه و آله، مشخص می‌شود که ۱۱ تا ۱۷ واسطه میان آنان و اوس و خزرج وجود دارد؛ بر این اساس می‌توان حدس زد که آنان دست کم ۴۰۰ سال در یثرب سکونت داشته‌اند. این حدس با اخبار حاکی از حکومت چند صد ساله خُزاعه در مکه[۱۴] و غَسانیان در شام[۱۵] همخوانی دارد.

در آستانه ظهور اسلام، اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته، هر یک به چند واحد مستقل قبیله‌ای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخه‌ها هم از یثرب کوچ کردند؛ به عنوان نمونه بنی قُطْن‌ بن عوف‌ بن خزرج به منطقه عمان مهاجرت کردند.[۱۶]

از آنجا که ازدیان پیش از انشعاب و رسیدن به شام، در یمن از چشمه غسان نوشیدند، اوس و خزرج هم جزو غسانیان شمرده می‌شدند؛ اما بعدها از محدوده این لقب خارج شدند، زیرا تنها مهاجران ازدی شام غسان خوانده شدند.[۱۷] شواهدی از ارتباط غسانیان شام و قبیله خزرج در یثرب وجود دارد. بخشهایی از خزرج چون بنوجردش‌ بن حارث[۱۸]، بنو عامر‌ بن مالک الاغرّ[۱۹] و بنو عُدَی‌ بن کعب[۲۰] و نیز بنو عوف‌ بن زُرَیق[۲۱] به شام رفته به غسانیان پیوسته بودند. ابن‌حزم، ابوجبله حاکم غسانی شام را نیز از تبار خزرج دانسته[۲۲]؛ امّا سَمْهودی ضمن ردّ این خبر، وی را فردی خزرجی معرفی کرده که نزد غسانیان شام از اعتباری برخوردار بود.[۲۳]

کمتر از ۱۰۰ سال پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، مالک‌ بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضد حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئه‌ای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنی‌قیله قرار‌گرفت.[۲۴] حمایت غسانیان تابع روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک‌ بن عجلان و اوس و خزرج در برابر حاکمان یهودی یثرب را می‌توان در راستای گسترش آیین مسیحیت بر ضد کیش یهود دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب حجاز و در یمن همین فرایند با حمله حبشی های مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام، زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش می‌داد.[۲۵] آیه ۸۹ سوره بقره که حکایت از امید یهود به پیروزی بر اوس و خزرج با ظهور پیامبر موعود دارد، می‌تواند ناظر به همین مقطع باشد:[۲۶] «وَلَمَّا جَاءَهُمْ کتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکانُوا مِنْ قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ». (سوره بقره/۲، ۸۹)

بنا به نقل سَمْهودی، در این زمان تیره‌های اوس و خزرج با تصاحب و توزیع برخی زمین های کشاورزی و قلعه‌های یثرب، هر یک در محلی مستقر شدند و این وضعیت تا هجرت پیامبر با اندک تغییری پابرجا بود. آنان همچنین برای تثبیت موقعیت خود موجی از قلعه‌سازی را به راه انداختند.[۲۷]

زیرمجموعه‌های اوس و خزرج

خزرج ۵ پسر به نامهای عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعه‌های مستقل آن از آنهایند.[۲۸] هر چند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسب‌شناسی قبایلی چون بنی مالک‌ بن نجار، بنی عُدی‌ بن نجار، بنی‌ مازن‌ بن نجار، بنی دینار‌ بن نجار، بنی‌ سالم‌ بن‌ عوف، بنی غَنْم‌ بن عوف، بنی عُدی‌ بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریق‌بن عامر، بنی بَیاضة‌بن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی ساعده را از زیرمجموعه‌های بزرگ خزرج برشمرده‌اند.[۲۹]

در مقابل، تیره‌های اوسی همگی از ۵ پسر مالک فرزند اوس، به نامهای عوف، عمرو، مُرَّه، جُشَم و اِمْرَؤ القیس‌ هستند. تیره‌های عمده‌ای که نسب شناسان از اوس برشمرده‌اند عبارت‌اند از: بنی‌جَحْجَبا، بنی‌زید بن مالک (شامل سه مجموعه مستقل امیّه، صفیّه و عبیده)، بنی‌ عبدالاشهل، بنی‌خَطْمَه، بنی‌واقف و بنی‌وائل.[۳۰]

روابط اوس و خزرج

در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت داده‌اند. از میان ۱۳ درگیری که ابن‌اثیر گزارش کرده، ۷ درگیری میان شاخه‌ای از اوس با شاخه‌ای از خزرج روی داده است. از ۶ نبرد دیگر به جز جنگ بُعاث که به اتفاق مورخان میان تمامی شاخه‌های اوس و خزرج روی داده -یعنی درگیری سمیر، ربیع، بَقیع، فُجارِ اول و فجار دوم‌- هم اطلاعات تفصیلی از حضور شاخه‌ها و زیرشاخه‌های اوس یا خزرج وجود ندارد و صرفاً گفته شده که این جنگ میان اوس و خزرج روی داده است.[۳۱] در ۷ درگیری خرد میان شاخه‌های اوس و خزرج، بنو سالم‌ بن عوف، بنی‌ مازن‌ بن نجار (دو بار)، بنی مالک‌ بن نجار، بنی نجّار و بنی‌ حارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمرو بن عوف (دوبار)، بنی وائل، بنی‌ظفر، بنی‌عبدالاشهل، بنی‌امیّة‌ بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند.[۳۲]

گاه شاخه‌های اوسی یا خزرجی با یکدیگر درگیر می‌شدند؛ به عنوان نمونه در حادثه‌ای بنو حبیب و بنو بیاضه که هر دو خزرجی‌اند بر ضد مجموعه خزرجی دیگر به نام بنوحبیب پیمان بسته‌اند.[۳۳]

با توجه به نام تیره‌های متفاوت در گزارشها، می‌توان نتیجه گرفت که پس از افزایش جمعیت، شکل‌گیری تیره‌ها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا این که در آستانه هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله، به رویارویی کل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید.

آیین‌ها و مناسک

۱. بت‌پرستی:

اوس و خزرج همچون دیگر شاخه‌های ازدی ساکن در یمن ربّ النوعهای گوناگونی داشتند.[۳۴] نسبت دادن تغییر آیین حضرت ابراهیم و رواج بت‌پرستی به عمرو بن لُحی، حاکم خزاعی در مکه، نشان از ارتباط مستقیم بت‌پرستی با مهاجرت ازدیان از یمن به حجاز و شام دارد.[۳۵] قبایل منتسب به اَزْد چون غسّان، خُزاعه و اوس و خزرج همگی بت مَنات را می‌پرستیدند.[۳۶] بت منات، الهه قضا و قدر بود و حاجات آنان و به ویژه بارش باران را برآورده می‌کرد[۳۷] و از این‌رو در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قدید قرار داشت.[۳۸] درباره دیدگاه کامل آنها درباره منات اطلاعاتی در دست نیست؛ همچنین مشخص نیست که ایشان چه تصوری از «الله» داشتند و آیا مانند قریش خالق بودن الله را باور داشتند یا نه، زیرا آن دسته از آیات قرآن که به دیدگاه کافران درباره «الله» می‌پردازد همگی مکی است و درباره اهل یثرب به ما کمکی نمی‌کند.

بنابر برخی گزارشها آنان در خانه‌های خود در یثرب نیز بتهایی داشتند و معمولاً در آن عصر، خانه و خاندانی نبود که از بت تهی باشد.[۳۹] بسیاری از بتهای یثرب از چوب بود.[۴۰] منابع به بتهای فراوانی میان تیره‌های اوسی چون بنی عبدالاشهل[۴۱]، بنی واقف[۴۲]، بنی حارثه[۴۳]، بنی‌ بَیاضه[۴۴]، بنی خَطْمَه[۴۵] و نیز تیره‌های خزرجی چون بنی سلمه،[۴۶] بنی مالک‌بن نجار[۴۷]، بنی عُدی‌ بن نجار[۴۸] و بنی ساعده[۴۹] اشاره کرده است.

با ورود پیامبر صلی الله علیه وآله به مدینه، تقریباً تمامی تیره‌های خزرجی و بسیاری از تیره‌های اوسی مسلمان شدند؛ امّا تیره های دیگر اوسی چون بنی واقف، بنی‌خَطْمَه، بنی وائل و بنی امیه که به آنها اوس مَنات گفته می‌شد،[۵۰] تا سال پنجم هجری به بت‌پرستی خود ادامه دادند.[۵۱] انجام دادن مناسک حج می‌تواند نشان از اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پس از هجرت باشد.

آنها در ماه ذی الحجه، احرام بسته، به مکه می‌رفتند و پس از طواف و وقوف در عرفات و منا، مکه را به قصد منطقه مُشَلَّل در ساحل دریای سرخ ترک می‌کردند و پس از ذکر تلبیه منات، طواف و قربانی، سرهای خود را تراشیده، از احرام بیرون می‌آمدند.[۵۲] آنها برای منات چنین تلبیه می‌گفتند: «لبیک، اللهم لبیک، لولا ان بکرا دونک...».[۵۳]

چون بر صفا و مروه بتهایی نصب شده بود که آنها اعتقادی بدان نداشتند، سعی بین این دو کوه را تعظیم این بتها شمرده و آن را انجام نمی‌دادند و به همین رو پس از اسلام نیز، سعی میان صفا و مروه را از مصادیق شرک می‌دانستند و از سعی پرهیز می‌کردند که آیه ۱۵۸ سوره بقره نازل شد و سعی را بخشی از مناسک حج دانست:[۵۴] «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکرٌ عَلِیمٌ». (سوره بقره/۲، ۱۵۸)

همچنین گزارش شده که آنها هرگاه به قصد حج یا عمره احرام می‌بستند، تا پایان مناسک زیر سقف نمی‌رفتند، از این‌ رو هنگام ورود به منازل برای آن که از زیر سردر خانه عبور نکنند، از روی دیوار یا از شکاف آن وارد خانه می‌شدند. برخی این امر را به گروهی از آنان نسبت می‌دهند[۵۵]، در حالی‌ که دیگران آن را در میان تمامی اوس و خزرج رایج می‌دانند.[۵۶] این سنت از سوی بعضی از انصار پس از اسلام نیز تکرار شد که آیه ۱۸۹ سوره بقره آنان را از این کار بازداشت و آن را امری ناپسند دانست[۵۷]: «...وَلَیسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰکنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ».

۲. مسیحیت:

درباره رواج مسیحیت در یثرب، اطلاعات تاریخی محدودی، از جمله گزارشهایی از تأثیر تاجران مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی وجود دارد.[۵۸] ابوعامر اوسی و ابوقیس بن اَسْلَت خزرجی از بزرگان اوس و خزرج، در زمان مهاجرت پیامبر به مدینه تحت تأثیر مسیحیت بودند.[۵۹] و از این‌ رو و با توجه به تأثیر عمیق‌بزرگان قبایل بر اعضای قبیله خود، امکان گرایش برخی از اوس و خزرج به مسیحیت وجود داشت. احتمالاً پس از حمایت غَسانیان از اوس و خزرج، رواج مسیحیت در یثرب شتاب بیشتری گرفته است.

از برخی آیات سوره بقره که نخستین سوره‌ای بود که در مدینه نازل شد و همچنین آیات دیگر نیز می‌توان به وجود جمعیت مسیحی در یثرب که در آن زمان تنها منطقه مسلمان نشین بود پی برد. خداوند در آیات ۱۱۱-۱۱۲ سوره بقره از پیامبر خواسته است از‌ مسیحیانی که می‌پندارند تنها آنان در آخرت رستگار و اهل بهشت‌اند برهان بخواهد: «وَقَالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تِلْک أَمَانِیهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ × بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ». او همچنین موظف شد برای رضایت مسیحیان نکوشد، زیرا آنان ایمان نخواهند آورد: «وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْک الْیهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ مَا لَک مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ». (سوره بقره/۲، ۱۲۰)

خداوند در آیه ۸۲ سوره مائده، مسیحیان را از دوستان نزدیک مسلمانان می‌خواند که خطری از جانب آنان مسلمانان را تهدید نمی‌کند: « أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِک بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَکبِرُونَ».

برآیند آیات فوق نشان از وجود جمعیت مسیحی در یثرب دارد. شاید بتوان انعکاس نیافتن اخبار آنها در منابع را به دشمنی نکردن آنها با پیامبر مرتبط دانست.

۳. یهودیت:

برخلاف آیین مسیحیت، درباره آیین یهود و رواج آن در میان اوس و خزرج اطلاعات بیشتری وجود دارد. در ریشه یابی روابط آنها با یهود، نشانه‌هایی از ارتباط نیاکان اوس و خزرج با کاهنان یمن وجود دارد.[۶۰]

نخستین و جامع‌ترین سند درباره یهودیان یثرب، عهدنامه‌ای است که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه میان تیره‌های گوناگون بسته است.[۶۱] در این عهدنامه صریحاً به یهودیان تیره‌های مختلف خزرج چون بنی عوف، بنی نجار، بنی ساعده، بنی‌حارث و بنی جُشَم اشاره شده و درباره اوس به عنوان کلّی «یهود اوس» تصریح شده است که بیانگر رواج گسترده آیین یهود در یثرب است.

درباره علت گرایش آنها به یهودیت می‌توان از معاشرت طولانی آنها با یهودیان به عنوان عمده‌ترین عامل اشاره کرد، هر چند مورخان و مفسران مسلمان سعی کرده‌اند در این زمینه عللی برشمارند؛ به عنوان نمونه برخی روایات تفسیری، یکی از عوامل تشدید گرایش اوس به یهودیت را استفاده اوسیان از دایه‌های یهودی برای نوزادان و کودکانشان ذکر کرده‌اند.[۶۲] بی‌شک گرایش به یهودیت در میان اوس شتاب بیشتری داشته به گونه‌ای که بنا به روایت مجاهد، جوانان اوسی به یهودیت متمایل بودند.[۶۳]

این امر را باید مرهون روابط نزدیک جغرافیایی میان اوس با یهود یثرب و نیز روابط و پیمانهای سیاسی عهد جاهلی دانست. اوسیان همراه با قبایل همپیمان خود یعنی بنی‌نضیر و بنی‌قریظه در یثرب بالا (عالیه) می‌زیستند، در حالی‌ که خزرج در یثرب پایین مستقر بودند.[۶۴] این مجاورت، زمینه ارتباط بیشتر و نزدیک‌تر آنها را فراهم می‌آورد تا جایی که به برقراری پیمانهای سیاسی انجامید و اوسیان بر ضدّ خزرج با بنی‌نضیر و بنی قریظه پیمان بستند.[۶۵] این ارتباط بیش از پیمان‌خزرج با بنی‌قینقاع موثر بود، زیرا بنی‌نضیر و‌ بنی‌قریظه خود را از آن رو که نسب به حضرت هارون می‌رساندند کاهن می‌نامیدند و اعتبار مذهبی خاصی برای خود قائل بودند، در‌ حالی‌ که در مورد بنی‌قینقاع چنین ادعایی وجود نداشت.[۶۶]

البته یهودیان خزرجی در منابع کمتر نمایان‌اند. برخی گزارشهای پراکنده از یهودانی در تیره‌های خزرجی چون بنی نجار[۶۷] و بنی زُرَیق[۶۸] خبر می‌دهد. برجسته‌ترین خبر در این‌باره از یک یهودی خزرجی است که می‌خواست با جادو به پیامبر صدمه زند.[۶۹]

اعضای دو قبیله اوس یا خزرج برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه می‌کردند.[۷۰] و زمانی که زنی از آنها نگران مرگ نوزاد یا کودک خود بود، نذر می‌کرد در صورت بهبودی فرزند خود را یهودی کند.[۷۱] این گزارشها به خوبی از اعتبار مرجعیت آیین یهودی در میان آنها حکایت دارد.

اوس و خزرج تحت تأثیر یهود به محدودیت هایی در روابط جنسی خود با همسرانشان ملتزم شده بودند و گمان داشتند در صورت عدم توجه به این مسئله، بینایی جنین آسیب خواهد دید. آیه ۲۲۳ سوره بقره در این باره نازل شد و چنین محدودیت هایی را بی‌اساس دانست:[۷۲] «نِسَاؤُکمْ حَرْثٌ لَکمْ فَأْتُوا حَرْثَکمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ »؛ «زنانتان کشتزارهای شمایند، هرگونه خواستید به کشتزار خود درآیید...».

گسترش‌ اسلام در میان‌ اوس و خزرج

روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به روایت مشهور ابن‌ اسحاق نخستین کسانی که به پیامبر ایمان آوردند، ۶ تن از خزرجیان بودند (دو تن از بنی‌نجار، سه تن از بنی سلمه و یک نفر از بنی‌زریق) که در مراسم حج در سال یازدهم بعثت با پیامبر صلی الله علیه وآله آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده یهودیان یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند.[۷۳] البته در این دوره، بزرگان اوس نیز مخاطب دعوت پیامبر قرار گرفتند؛ اما آن را اجابت نکردند. در مورد بزرگان اوس چون سُوید‌ بن‌ صامت که پس از حج و دیدار پیامبر در نبرد بعاث در یثرب کشته شدند، نقل شده که به هنگام مرگ در عرصه نبرد مسلمان از دنیا رفتند.[۷۴] شاید بتوان گفت چنین نقلهایی بیشتر زاییده رقابت های قبیله‌ای است. به موازات روایت ابن‌ اسحاق، موسی‌ بن عُقْبَه به نقل از عُرْوَة‌ بن‌ زبیر‌، نخستین مسلمانان را شش خزرجی و دو‌ اوسی دانسته است.[۷۵]

در حج سال بعد (دوازدهم بعثت)، ۱۲ مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر، از وی خواستند بیعت با آنها را به سال بعد موکول نکند، از این‌ رو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به بیعت عقبه اول شهرت یافت.[۷۶] آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره این که چه کسی از اوسیان یا خزرجیان نماز جماعت را امامت کند، رخ داده بود.[۷۷] افزون بر این، آنان به مبلّغی نیاز داشتند که بتواند آموزه‌های اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد.[۷۸] پیامبر در پاسخ به این درخواست، مُصْعَب بن عُمیر را به یثرب فرستاد.[۷۹] تا پیش از آمدن مصعب، اسعد‌ بن زراره خررجی (از بنی نجار) نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب، نماز جماعت را بر‌پا می‌کرد.[۸۰] مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیره‌های مختلف ادامه می‌داد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنی‌نجار بر‌ اسعد وارد کردند، وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد.[۸۱]

با آمدن مصعب به یثرب، اسلام بر سر زبانها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید.[۸۲] مصعب بر اسلام آوردن سران تیره‌ها تأکید داشت، زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله می‌توانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد. نحوه گزارش منابع‌ تاریخی به گونه‌ای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آورده‌اند، زیرا در مورد بیشتر تیره‌ها آمده که از هر‌ یک تنها اندکی مسلمان شده بودند.[۸۳] اسلام سعد بن مُعاذ، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجسته‌ترین رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، چون دریافت دیگر اسعد‌ بن‌ زراره تحت فشارهای بنی‌نجار از حمایت مصعب‌ بن عمیر -مبلغ پیامبر- دست کشیده است، او را در پناه خود گرفت.[۸۴]

در حج سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به مکه،[۸۵] حدود ۷۰ تن[۸۶] از نو مسلمانان یثرب پس از زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و بر اساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته، تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت، ۱۱ نفر از اوس و ۶۳ نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار می‌آمدند که با پیامبر بیعت می‌کردند. پیامبر از میان بیعت‌کنندگان، ۱۲ نقیب برگزید که ۹ تن از خزرج و سه تن از اوس بودند.[۸۷]

در جریان بیعت و گفتگو میان پیامبر و مسلمانان یثرب، بَراء بن مَعْرور خزرجی و ابوالهیثم اوسی به نمایندگی و سخنگویی از دیگر حاضران بر حمایت قطعی خود از پیامبر تأکید کردند.[۸۸] در این‌باره که چه کسی در این بیعت، در دست دادن و بیعت کردن با پیامبر پیشقدم بود اختلاف است؛ برخی براء‌ بن معرور خزرجی[۸۹] و دیگران ابوالهیثم اوسی را مقدم می‌دانند. گزارشهایی که ابوالهیثم اوسی را ترجیح می‌دهد به عروة‌ بن زبیر باز می‌گردد.[۹۰] نقلهای ضعیف‌تری اسعد‌ بن زراره خزرجی را مطرح می‌کند، در حالی‌ که به اقتضای جوانی وی نمی‌توان او را بر بزرگان حاضر مقدم دانست.[۹۱]

طی سه ماه پس از این پیمان، مسلمانان مکه که چند ده نفر بودند[۹۲] به یثرب مهاجرت کردند.[۹۳] بخش قابل توجهی از مهاجران در قُبا که موطن تیره اوسی عمرو‌ بن عوف بود، مستقر شدند. منابع تاریخی از خانه‌ای به نام «منزل العَزّاب» (خانه‌ مجرّدها) یا «العصبه»[۹۴] یاد می‌کنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.[۹۵] اوسیان در یثربِ بالا سکنا داشتند که قبا بخشی از آن بود. پیامبر پس از مهاجرت با اقامت در قبا مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به مسجد قبا شهرت یافت.[۹۶]

پس از مدتی که علی‌ بن ابی‌طالب علیه السلام در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید که ایشان قبا را برای اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب می‌توانست موجب نارضایتی تیره‌های دیگر و در نتیجه تشدید رقابتهای قبیله‌ای شود و مانعی در برابر گسترش اسلام در میان قبایل ناراضی به حساب آید.

ایشان تحت حمایت سواره نظامهای خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)[۹۷] حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال شتر خویش از محله‌های متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنی‌ مالک‌ بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد. تیره‌هایی که در مسیر حرکت پیامبر قرار گرفتند از جمله بنی سالم، بنی حُبْلی، بنی ساعده، بنی‌ بیاضه و بنی عدی‌ بن نجار همگی خزرجی بودند.[۹۸]

محلی که پیامبر برای اقامت برگزید همچون دیگر مناطق یثربِ پایینْ، بیشتر از آن تیره‌های خزرجی چون بنی‌زریق، بلحارث، بنی ساعده و بنی نجار بود و از این‌رو با تیره‌های اوسی و قبایل یهودی مستقر در یثرب علیا، فاصله بیشتری داشت.[۹۹]

پس از استقرار پیامبر به مرور اسلام، بسیاری از تیره‌ها به ویژه تیره‌های خزرجی را فراگرفت و موجی از بت‌شکنی در یثرب به راه افتاد.[۱۰۰] و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در پرده نفاق پوشش گرفتند. با این همه، بخش قابل توجهی از تیره‌های اوسی شامل بنی‌خطمه، بنی واقف و اوس منات (شامل بنی امیة‌ بن زید، بنی وائل، و بنی‌عطیّه) که افزون بر همپیمانی با یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه[۱۰۱]، تحت تأثیر بزرگان خود از جمله ابن‌ اسلت بودند، اسلام نیاوردند.[۱۰۲] ۵ سال بعد که یهودیان تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز اسلام آوردند و پیامبر نام اوس منات را به «اوس‌الله» تغییر داد.[۱۰۳]

اوس و‌ خزرج در حکومت نبوی

به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدامهای پیامبر، اُلفتی میان تیره‌ها ایجاد شد. ایشان عهدنامه‌ای میان آنان بست[۱۰۴] و از هر تیره خواست تا دیه خونهایی را که بر عهده دارند پذیرفته و بپردازند.[۱۰۵] به روایت سُدّی، ابن اسحاق و دیگران، آیه ۶۳ سوره انفال حکایت از این امر دارد:[۱۰۶] «وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ»= «خداوند میان دلهایشان الفت انداخت و اگر آنچه در زمین بود هزینه می‌کردی نمی‌توانستی میان دلهایشان الفت بیندازی؛ ولی خداوند میان آنها الفت افکند که او عزیز و حکیم است».

از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بُعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود، بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیری های گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار گیرند، نمی‌توانستند به زیارت پیامبر بیایند.[۱۰۷] اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینی های اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند و برای صدمه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینه‌های پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم وعده کردند در یکی از سنگلاخهای حومه یثرب با هم مبارزه کنند؛ اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریه‌کنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.

آیات ۱۰۰-۱۰۵ سوره آل‌ عمران به همین مناسبت نازل شده است:[۱۰۸] «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ یرُدُّوکمْ بَعْدَ إِیمَانِکمْ کافِرِینَ* وَکیفَ تَکفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَیکمْ آیاتُ اللَّهِ وَفِیکمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ* یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ* وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْهَا کذَٰلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ * وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَأُولَٰئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ*وَلَا تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَأُولَٰئِک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ». البته شأن نزولهای دیگری نیز ذیل این آیات مطرح شده؛ اما همگی ناظر به همین امر است، هر چند در گزارش حادثه متفاوت است.[۱۰۹]

خداوند در این آیات، اطاعت از یهودیان را بازگشت به کفر دانسته، از مؤمنان می‌خواهد بر اسلام خود استوار باشند و رفتار اوسیان و خزرجیان را مورد توبیخ قرار می‌دهد که چگونه با آن که پیامبر خدا و آیات الهی را در اختیار دارید به کفر بازمی‌گردید. در ادامه، خداوند آنان را از تفرقه برحذر داشته، اخوّت و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از آتش می‌داند و از آنان می‌خواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در عذاب، پس از دلیل های روشنی که دریافت کرده‌اند دچار تفرقه و اختلاف نشوند.

گاه، بازخوانی اشعار جنگهای جاهلی و تحریک احساسات قبیله‌ای به وسیله یهودیان[۱۱۰] و گاه یادآوری خاطرات جنگهای پیشین در نشستهای گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار می‌داد؛[۱۱۱] اما پیامبر هر بار با خواندن همین آیات، اوضاع را به حالت نخستین آن بازمی‌گرداند.[۱۱۲]

شاید آخرین مشاجره میان اوس و خزرج در سال ششم هجری روی داده باشد؛ زمانی که عبدالله بن ابیّ با دامن زدن به داستان افک درصدد فشار بر پیامبر بود و چون این مشکل برطرف شد، پیامبر از عبدالله‌ بن ابیّ خزرجی به بزرگ خزرجیان یعنی سعد بن عباده گله کرد. در این زمان یکی از بزرگان اوس به پیامبر گفت: اگر از فردی اوسی گله دارید ما اقدام خواهیم کرد؛ اما اگر از فردی خزرجی گله‌مندید کافی است فرمان دهید تا گردنهایشان را بزنیم. با سخنان تند وی، سعد بن‌ عباده، رهبر مسلمانان خزرجی برآشفت و مشاجره‌ای میان آنان درگرفت.[۱۱۳]

بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان می‌دهد هویت قبیله‌ای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگهای بدر[۱۱۴]، اُحد[۱۱۵]، خیبر[۱۱۶]، وادی القری[۱۱۷]، فتح مکه[۱۱۸]، حُنین[۱۱۹] و تَبوک،[۱۲۰] هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دسته‌های متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این، آنها در نبردهای گوناگون چون بدر[۱۲۱]، فتح مکه و حنین[۱۲۲] شعار خاصی سرمی دادند.

به نظر می‌رسد پیامبر بیش از آنکه در پی کم‌رنگ کردن هویت قبیله‌ای آنها باشد، تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت ایمان و تحکیم حکومت اسلامی بهره ببرد. در گفتگویی میان تنی از اوسیان و خزرجیان گزارش شده که اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجسته‌ای چون سعد بن مُعاذ، حنظله غسیل الملائکه، خُزیمة‌ بن ثابت و عاصم‌ بن ثابت تأکید می‌کردند و خزرجیان ۴ تن از قاریان خزرجی و برجسته قرآن چون اُبیّ‌ بن کعب، معاذ بن جبل، زید‌ بن ثابت و ابوزید را از خود می‌دانستند و این بحث باز به مشاجره آنها انجامید.[۱۲۳] بنا به گزارش های دیگری پس از قتل کعب‌ بن اشرف از بنی نضیر بدست اوسیان،[۱۲۴] مردانی از خزرج در رقابت با آنان، سلاّم‌ بن ابی‌الحُقَیق نضیری از مخالفان برجسته پیامبر را کشتند.[۱۲۵]

مخالفان اوسی و خزرجی پیامبر

در برخی از آیات مدنی قرآن کریم، مسلمانان از برقراری روابط دوستانه با یهودیان و کافران نهی شده‌اند. با توجه به این که چنین آیاتی در سالهای نخست هجرت پیامبر نازل شده که قلمرو حکومت نبوی محدود به شهر مدینه بود و نیز با توجه به شأن نزولهای نقل شده ذیل هر یک از این آیات بدست می‌آید که چنین آیاتی ناظر به یهودیان و کافران مدینه است، به ویژه یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و کفار اوسی؛ زیرا از کافران خزرجی کمتر سخنی گزارش شده و بنی‌قینقاع نیز به عنوان یک قبیله متحد با خزرج به سبب تبعید زودهنگام آنها (در‌ سال دوم هجری) کمتر مجال فعالیت پیدا کردند، گرچه تنی از آنها به ظاهر اسلام آوردند و در شمار منافقان درآمدند.[۱۲۶] در نتیجه هر چند چنین آیاتی خطاب به همه مؤمنان است؛ اما بیشتر به مؤمنان اوسی توجه دارد و آنان را از روابط دوستانه با اوسیان کافر و همپیمانان یهودی پیشین خود باز می‌دارد.[۱۲۷] «لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یفْعَلْ ذَٰلِک فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستی] خدا [بهره‌ای] نیست، مگر این که از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت] خود می‌ترساند و بازگشت به سوی خداست. (سوره آل عمران/۳، ۲۸)

به روایت ابن‌عباس این آیه درباره کافران اوسی نازل شده است که به پیامبر ایمان نیاورده‌اند.[۱۲۸]

آیه ۵۷ سوره مائده نیز درباره تنی چند از اوسیان نازل شده و اشاره به کفار اوس و همپیمانان یهودی آنان دارد:[۱۲۹] «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلِکمْ وَالْکفَّارَ أَوْلِیاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید کسانی را که دین شما را به مسخره و بازی می‌گیرند از آنان که پیش از شما به آنها کتاب داده شده و نیز کافران را دوست مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید».

آیه ۱۱۸ سوره آل‌ عمران نیز به کافران (اوسی) اشاره دارد:[۱۳۰] «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکمْ لَا یأْلُونَکمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکبَرُ قَدْ بَینَّا لَکمُ الْآیاتِ إِنْ کنْتُمْ تَعْقِلُونَ»؛ای کسانی که ایمان آورده‌اید از غیر خودتان دوست همدل و همراز مگیرید که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند.

مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر افزون بر کافرانِ ایشان، شامل گروههای دیگری نیز می‌شد؛ از جمله برخی مسلمانانِ اوسی و خزرجی که به جهت برخی مخالفت ها و اقدامها به نفاق متهم شده بودند. چنین افرادی عمدتاً میانسال و کهنسال بودند.[۱۳۱] در بررسی آماری، نامهایی که ابن‌اسحاق در این زمینه برشمرده است[۱۳۲] بیش از ۷۵ نفر آنان اوسی‌اند و از میان تیره‌های اوسی بنی عمرو‌ بن عوف بیشترین منافقان را در خود جا داده‌اند.

برجسته‌ترین و نخستین منافقان اهل مدینه، خزرجی بودند. پدیده نفاق در آغاز حکومت نبوی در میان خزرجیان برجسته‌تر بود؛ اما به مرور و به ویژه پس از تحکیم حکومت نبوی در سال پنجم و اسلام آوردن کفار اوسی، منافقان اوسی فعالیت بیشتری از خود نشان دادند و در شأن نزولها هم انعکاس بیشتری یافتند و اوج این امر را می‌توان در حوادث سال نهم هجری از جمله غزوه تبوک دریافت. البته برخی آیات نازل شده بعدی نشان می‌دهد برخی منافقان توبه کردند:[۱۳۳] «وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ». (سوره توبه/۹، ۱۱۸)

منافقان خزرجی

منافقان خزرجی (کمتر از ۲۵ منافق) تا حدودی در دو دسته قابل تفکیک‌اند: حدود نیمی از آنها از بنی‌ نجارند که کمتر در منابع انعکاس یافته‌اند و تنها گفته شده: در جلسه‌ای تنی چند از مؤمنان، آنها را از مسجد پیامبر بیرون کرده‌اند.[۱۳۴] نیم دیگر، عبدالله‌ بن ابیّ و اطرافیان او هستند. عبدالله‌ بن ابیّ در نبرد احد با ۳۱ نفر از نیروها عقب نشست و با یهودیان بنی‌ قینقاع ارتباط داشت.[۱۳۵] «وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»؛ و‌چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد کنند. می‌گویند: ایمان آوردیم و چون با دیو سیرتان خود تنها شوند گویند: ما با شماییم. تنها (آنها را) ریشخند می‌کنیم». (سوره بقره/۲، ۱۴)

او در غزوه بنی قینقاع و بنی‌نضیر با وعده یاری خود و پیروانش به یهودیان، آنان را به مقاومت واداشت.[۱۳۶] «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا یقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکمْ وَلَا نُطِیعُ فِیکمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکمْ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ». (سوره حشر/۵۹‌، ۱۱) در این آیات خداوند وعده‌های آنها را دروغ می‌شمارد. وی در نبرد بنی‌مصطلق به درگیری مهاجر و انصار دامن زد[۱۳۷] و بنا به گزارشها از عمده کسانی بود که در حادثه افک، عایشه را متهم کرد:[۱۳۸] «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْک عُصْبَةٌ مِنْکمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَکمْ ۚ لِکلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّىٰ کبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ»؛ کسانی که آن دروغ بزرگ را آوردند گروهی همدست از شمایند... و آن که سهم بزرگ‌تر آن دروغ را پذیرفت عذابی بزرگ دارد (سوره نور/۲۴، ۱۱).

منافقان اوسی

بخشی از اوسیان (از تیره بنی حارثه) در جنگ خندق وعده پیروزی پیامبر را فریب دانسته، صحنه نبرد را به بهانه دفاع از خانه‌های خود رها کردند:[۱۳۹] «وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا* وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکمْ فَارْجِعُوا وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا»؛ و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهاشان مرض بود می‌گفتند: آن وعده که خدا و رسول به ما دادند غرور و فریبی بیش نبود.و در آن وقت طایفه‌ای از آن کفار و منافقان دین گفتند: ای یثربیان، دیگر شما را جای ماندن نیست باز گردید. و در آن حال گروهی از آنها از پیغمبر اجازه خواسته و می‌گفتند: خانه‌های ما دیوار و حفاظی ندارد، در صورتی که خانه‌هاشان بی‌حفاظ نبود، و مقصودشان جز فرار نبود. (سوره احزاب/۳۳، ۱۲-۱۳)

به گزارش ابن‌عساکر در سال نهم هجری پدیده نفاق تشدید شده بود.[۱۴۰] منافقان اوسی در این سال به رغم دارایی و توانایی از درخواست پیامبر مبنی بر شرکت در غزوه تبوک سرباز زده، خود را رسوا ساختند. برخی اوسیان در محله بنی عبدالاشهل (راتج) در خانه‌ای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک بازمی‌داشتند که به فرمان پیامبر خانه مورد نظر سوزانیده شد.[۱۴۱] برخی دیگر از اوسیان نیز در محله بنی عمرو‌ بن عوف چنین کردند.[۱۴۲]

پیامبر در این نبرد از مردم کمک مالی خواسته بود. تنی چند از اوسیانِ مخالف با این امر، به کسانی‌ که کمک فراوانی می‌کردند تهمت ریا می‌زدند و کسانی را که کمکهایشان ناچیز بود، تحقیر می‌کردند.[۱۴۳] «الَّذِینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لَا یجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»؛ کسانی که درباره صدقه‌ها، از بخشندگان مؤمن عیب می‌گیرند و کسانی را که جز به اندازه توان و تلاش خویش بیشتر نیابند، مسخره می‌کنند... (سوره توبه/۹، ۷۹)

نیمه دوم سوره توبه به ویژه آیات ۳۸ به بعد، بیانگر عتاب الهی به منافقان و رسواکننده منویات منافقان است و آنان را به عذابی دردناک وعده می‌دهد. در دو آیه این سوره به نفاق اهل مدینه تصریح شده است: «مَا کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا یرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَٰلِک بِأَنَّهُمْ لَا یصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یطَئُونَ مَوْطِئًا یغِیظُ الْکفَّارَ وَلَا ینَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیلًا إِلَّا کتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ». (سوره توبه/۹، ۱۲۰) و دیگری آیه ۱۰۱ سوره توبه است که می فرماید: «وَمِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِیمٍ». (سوره توبه/۹، ۱۰۱) در شأن نزولهای نقل شده ذیل آیات مورد نظر، به نام اعضایی از اوس و خزرج اشاره شده که عمدتاً اوسی‌اند و در تبوک شرکت نکرده‌اند.[۱۴۴]

بر اساس گزارش آیات سوره توبه، منافقان از این که در خانه‌های خود مانده و پیامبر را در تبوک همراهی نکرده‌اند راضی (آیات ۸۷‌، ۹۳) و از این جهت شادمان‌اند. (آیه ۸۱) آنان صدقه دهندگان (آیه ۷۹)، پیامبر و آیات خداوند را به سخره می‌گیرند و چون رسوا شوند می‌گویند: در کار خود جدی نبودیم (آیه ۶۵) و برای رفع تهمت از خود سوگند یاد می‌کنند (آیات ۴۲، ۵۶) و چون پیامبر سخنانشان را می‌پذیرد با زودباور خواندن او، وی را می‌آزارند (آیه ۶۱) و از رنج و درد پیامبر خوشحال و از شادمانی او آزرده حال‌اند. (آیه ۵۰) آنان در سپاه تبوک جاسوسانی دارند (آیه ۴۷) و هر چند به رغم میل خود انفاق می‌کنند، اما انفاقشان پذیرفته نیست. (آیه ۵۴) دارایی و فرزندانشان مایه عذاب آنها در دنیاست. (آیات ۵۵‌، ۵۸) به خدا و آخرت ایمان ندارند. (آیات ۴۳، ۵۴‌، ۶۳) نفاق مایه هلاک آنهاست (آیه ۴۲) و به عذاب الهی گرفتار خواهند بود (آیه ۶۸) و خداوند از گناهشان درنخواهد گذشت. (آیه ۸۰) پس از بازگشت مجاهدان از تبوک با سوگند دادن تلاش می‌کنند رضایت آنان را جلب کنند. (آیات ۹۵-۹۶)

همه کسانی که در محله اوسیِ بنی عمرو‌ بن عوف و نزدیک مسجد قبا، مسجدی بنا کردند که قرآن آن را مسجد ضرار نامید، اوسی بودند.[۱۴۵] آنها می‌خواستند این مسجد را پایگاهی برای یاران یکی از دشمنان به روم گریخته پیامبر (ابوعامر) و نیز پوششی برای فعالیتهای خصمانه خود قرار دهند[۱۴۶] که پس از مراجعت پیامبر از غزوه تبوک در سال نهم و به فرمان ایشان سوزانیده شد:[۱۴۷] «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکفْرًا وَتَفْرِیقًا بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»؛ آنان که مسجدی گرفتند برای گزند رساندن و کفر ورزیدن و جدایی افکندن میان مؤمنان و ساختن کمینگاهی برای کسانی که با خدا و پیامبر او از پیش در جنگ بودند و هر آینه سوگند یاد می‌کردند که ما جز نیکی نخواستیم و خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند. (سوره توبه/۹، ۱۰۷)

واژگان اوسی و خزرجی در قرآن

در قرآن واژگانی بکار رفته است که عالمان علم قرائت آن را به واژگان قبایل متعددی از جمله اوس و خزرج نسبت می‌دهند؛ به عنوان نمونه واژه «لینَة» در آیه‌ ۵‌ سوره حشر در گفتار اوسیان به مفهوم درخت خرماست:[۱۴۸] «مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَىٰ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیخْزِی الْفَاسِقِینَ »؛ آنچه از درختان خرما ببرید یا به حال خود واگذارید، همه با اذن خداست تا فاسقان خوار و رسوا شوند، بر این اساس مشخص می‌شود که آیه در پاسخ آن دسته از انصاری است که بریدن درختان خرمای یهودیان بنی‌نضیر را نامطلوب دانستند، زیرا این اوسیان بودند که از نظر تاریخی همپیمان و همراه با بنی‌نضیر بوده‌اند[۱۴۹] و از قطع درختان بنی‌نضیر بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گرفتند.

خداوند در آیه ۱۱ سوره جمعه نیز گزارش می‌دهد که مسلمانان نماز جمعه را رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند تا داد و ستد کنند و برای بیان مفهوم رفتن، به جای واژه «ذهبوا» از واژه «اِنفَضّوا» استفاده می‌کند که در لغت خزرجیان بدین معنا کاربرد دارد:[۱۵۰] «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیهَا وَتَرَکوک قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُ الرَّازِقِینَ»، از این‌رو می‌توان گفت که بسیاری از کسانی که خطبه پیامبر را در نماز جمعه رها کرده به تجارت پرداختند خزرجی بوده‌اند، به ویژه آنکه اساساً مسجد پیامبر در میان تیره‌های خزرجی بنا شده بود.

ذیل آیه ۱۰۴ سوره بقره نیز آمده است که بومیان زمانی که می‌خواستند از پیامبر بخواهند به آنان نظر کند تا سخنانش را بهتر بشنوند از واژه «راعِنا» استفاده می‌کردند. مفهوم عربی چنین واژه‌ای موجب استهزای مسلمانان و رنجش خاطر پیامبر می‌شد. زیرا واژه «راعنا» در زبان یهودی ترکیبی از دو واژه «راع» و «نا»[۱۵۱] و به معنای «ما را احمق گردان» است، از این‌رو در آیات از کاربرد این واژه نهی شده است:[۱۵۲] «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا...» (سوره بقره/۲، ۱۰۴)، «مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَاسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا...». (سوره نساء/۴، ۴۶)

پانویس

  1. الاغانی، ج‌۲۲، ص‌۱۱۵‌‌-۱۱۶؛ اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۹۲؛ النسب، ص‌۲۶۷‌‌-۲۶۸.
  2. ر.ک: دراسات تاریخیه، ج‌۱، ص‌۳۱۱‌‌-۳۵۲.
  3. مروج الذهب، ج‌۲، ص‌۸۰۹‌؛ المعارف، ص‌۱۰۸، ۶۴۰‌؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۱، ص‌۲۰۳.
  4. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۱۳؛ مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۰۵‌؛ صبح الاعشی، ج‌۱، ص‌۳۲۰.
  5. المقتضب، ص‌۲۲۰؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۷۲.
  6. اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۹۴.
  7. جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۰۵‌‌-۱۰۶.
  8. التیجان، ص‌۲۹۳‌‌-۲۹۷.
  9. المقتضب، ص‌۲۲۲؛ الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۶‌.
  10. فتوح البلدان، ص‌۲۶؛ الاغانی، ج‌۲۲، ص‌۱۱۵.
  11. التیجان، ص‌۳۰۲؛ صبح الاعشی، ج‌۱، ص‌۳۱۹‌‌-۳۲۰.
  12. جمهرة‌النسب، ج۲، ص۲۶۹؛ نسب معد والیمن الکبیر، ج۲، ص‌۷.
  13. تاریخ یعقوبی، ج‌۱، ص‌۱۹۷، ۲۰۴.
  14. اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۱۰۱؛ البدء والتاریخ، ج‌۴، ص‌۱۲۶.
  15. سنی ملوک الارض والانبیاء، ص‌۸۱‌؛ التعریف والاعلام، ص‌۳۸؛ تاریخ ابن‌ خلدون، ج‌۲، ص‌۳۳۸.
  16. جمهرة انساب العرب، ص‌۳۵۳.
  17. المعارف، ص‌۱۰۷؛ جمهرة انساب العرب، ص‌۳۳۱؛ صبح الاعشی، ج‌۱، ص‌۳۱۹.
  18. المقتضب، ص‌۲۲۶.
  19. جمهرة انساب‌العرب، ص۳۶۲؛ المقتضب، ص‌۲۲۷.
  20. المقتضب، ص‌۲۲۶.
  21. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۰۶.
  22. جمهرة انساب العرب، ص‌۳۵۶.
  23. وفاءالوفاء، ج‌۱، ص‌۱۶۷، ۱۷۹.
  24. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۹۰.
  25. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص‌۱۰۴.
  26. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۷۸‌؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۳۱۰.
  27. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۹۰‌‌-۲۱۵، الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۶‌.
  28. المقتضب، ص‌۲۲۵؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص‌۱۶۸؛ النسب، ص‌۲۷۷.
  29. المعارف، ص‌۱۰۹‌‌-۱۱۰؛ نهایة الارب، ص‌۳۱۶‌‌-۳۱۷؛ ر.‌ک: نسب معد والیمن الکبیر، ج‌۲، ص‌۳۵‌‌-۱۰۵.
  30. ر.ک:نسب معد والیمن الکبیر، ج‌۲، ص‌۸‌‌۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص‌۳۳۲؛ النسب، ص‌۲۷۰.
  31. ر.ک: الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۸‌‌-۶۸۴‌.
  32. ر.ک: الکامل، ج‌۱، ص‌۶۵۸‌‌-۶۸۴‌.
  33. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۰۶.
  34. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص‌۳۶۰‌‌-۳۶۷.
  35. الاصنام، ص‌۶‌، ۱۳‌‌۲۷؛ المحبر، ص‌۹۹.
  36. اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۱۲۵‌‌-۱۲۶؛ الاصنام، ص‌۱۳؛ المحبر، ص‌۳۱۶.
  37. الکشاف، ج‌۴، ص‌۴۲۳؛ المفصل، ج‌۶‌، ص‌۲۵۰.
  38. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۸۵‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۱۱؛ الاصنام، ص‌۱۳.
  39. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۸۵‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص۱۱۱.
  40. انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۱۲؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۴۹.
  41. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۲۱.
  42. اسدالغابه، ج‌۵‌، ص‌۶۶‌.
  43. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۴۳.
  44. همان، ص‌۴۴۸.
  45. همان، ج‌۴، ص‌۲۷۹.
  46. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۶۹۹‌.
  47. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۷۰، ۴۵۷.
  48. همان، ص‌۳۸۸.
  49. همان، ص‌۴۶۱.
  50. الاغانی، ج‌۳، ۲۶.
  51. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۸۷‌؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۷‌‌-۴۳۸؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۰.
  52. الاصنام، ص‌۱۴؛ اخبار مکه، ج‌۱، ص‌۱۲۵؛ معجم‌البلدان، ج‌۵‌، ص‌۱۳۶، ۲۰۴.
  53. المحبر، ص‌۳۱۳؛ المفصل، ج‌۶‌، ص‌۳۷۵.
  54. جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۶۱‌؛ اسباب النزول، ص‌۴۶.
  55. جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۲۵۶؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۱۴۲.
  56. جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۲۵۳‌‌-۲۵۸.
  57. همان، ص‌۲۵۵‌‌-۲۵۸؛ مجمع‌البیان، ج۲، ص۵۰۸‌.
  58. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۲؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۰‌.
  59. انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۲۶، ۳۳۴.
  60. جمهرة النسب، ج‌۲، ص‌۲۶۲، نسب معد والیمن الکبیر، ج‌۲، ص‌۲.
  61. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۰۱‌؛ مسند ابی لیلی، ج‌۴، ص‌۲۶۷؛ مسند احمد، ج‌۱، ص‌۲۷۱.
  62. جامع البیان، مج ۳، ج‌۳، ص‌۲۳-۲۴؛ اسباب النزول، ص‌۷۴-۷۵.
  63. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۳؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۰‌.
  64. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۹۸.
  65. الاغانی، ج‌۳، ص‌۲۰، ۲۶؛ معجم قبائل العرب، ج‌۱، ص‌۵۲.
  66. النهایه، ج‌۴، ص‌۲۱۵؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۱۷۸.
  67. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۶‌، ۵۲۶‌.
  68. صحیح مسلم، ج‌۷، ص‌۱۴.
  69. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۵۱‌‌-۱۵۲؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۵‌؛ المصنف، ج‌۶‌، ص‌۶۵‌.
  70. التبیان، ج‌۳، ص‌۲۳۸؛ اسباب النزول، ص‌۱۳۳.
  71. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۱؛ اسباب النزول، ص‌۷۳؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۳۱۱.
  72. صحیح مسلم، ج‌۵‌، ص‌۱۰۵، ۱۰۷؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۵۶۴‌.
  73. السیرة‌النبویه، ج‌۱، ص‌۲۱۷، ۲۳۳؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۶۸‌‌-۱۶۹؛ الکامل، ج‌۲، ص‌۹۵.
  74. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۲۷‌‌-۴۲۸ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۳۴؛ تاریخ طبری، ج‌۱، ص‌۵۵۷‌.
  75. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۶۹؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۳.
  76. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج‌۱، ص‌۵۵۸‌‌-۵۵۹‌.
  77. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۴؛ اسدالغابه، ج‌۱۴، ص‌۳۶۹؛ البدایة والنهایه، ج‌۳، س۱۸۵.
  78. انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۲۷۶.
  79. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۴؛ المصنف، ج‌۳، ص‌۱۶۰.
  80. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ ج‌۳، ص‌۴۵۷.
  81. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۴‌‌-۲۲۵.
  82. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۵.
  83. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۷؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۲۱.
  84. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۵.
  85. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۴۳۸.
  86. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۷۱.
  87. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۴۳؛ المعجم الاوسط، ج‌۱۹، ص‌۹۰.
  88. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۴۲.
  89. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۲۲۲؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۳۶.
  90. المعجم الاوسط، ج‌۱۹، ص‌۲۵۰؛ مجمع الزوائد، ج‌۶‌، ص‌۴۷.
  91. الاصابه، ج‌۱، ص‌۲۰۸؛ البدایة والنهایه، ج‌۳، ص‌۲۸۰.
  92. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۲۳۸.
  93. همان، ص‌۱۷۵؛ الثقات، ج‌۱، ص‌۱۱۳؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌۲،‌ ص‌۳۰۶.
  94. انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۰۴.
  95. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۴۶.
  96. انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۱۰-۳۱۱.
  97. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۱، ص‌۱۸۱.
  98. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۵۶‌‌-۲۶۲.
  99. اطلس تاریخ اسلام، ص‌۶۶‌‌۶۷‌.
  100. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۴۲۱، ۴۵۰، ۴۸۶، ۵۱۲‌، ۵۸۳‌، ۵۹۸‌، ۶۱۰‌.
  101. الاغانی، ج‌۳، ص‌۲۴.
  102. تاریخ طبری، ج‌۱، ص‌۵۶۱‌؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌۲، ص‌۲۹۳.
  103. النسب، ص‌۲۷۰.
  104. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۰۱‌.
  105. المبسوط، ج‌۲۶، ص‌۶۵‌.
  106. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰‌، ص‌۴۷؛ التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۵۱.
  107. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۲۴۹‌‌-۲۵۰.
  108. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۴‌‌۵۴‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۰۲‌‌-۸۰۸‌؛ لباب النقول، ص‌۴۴.
  109. الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۲۷۸‌‌-۲۸۷.
  110. الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۲۷۹‌‌-۲۸۰.
  111. تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج‌۳، ص‌۷۱۹.
  112. الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۲۸۰.
  113. السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۷۶۷؛ تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۳۳۲.
  114. المغازی، ج‌۱، ص‌۵۸‌؛ السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۴؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۳۲۱.
  115. المغازی، ج‌۱، ص‌۲۱۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۲۹؛ عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۱۴.
  116. المغازی، ج‌۲، ص‌۶۴۹‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۸۱‌؛ السیرة الحلبیه، ج‌۳، ص‌۳۵.
  117. المغازی، ج‌۲، ص‌۷۱۰؛ تاریخ الخمیس، ج‌۲، ص‌۵۸‌.
  118. تاریخ طبری، ج‌۳، ص‌۵۴‌؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۸۲۰‌؛ تاریخ‌دمشق، ج‌۲۳، ص‌۴۵۳.
  119. المغازی، ج‌۳، ص‌۸۹۵‌؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۱۴.
  120. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۶؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۲، ص‌۱۲۵.
  121. المغازی، ج‌۱، ص‌۸‌.
  122. السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۴۰۹؛ السیرة الحلبیه، ج‌۳، ص‌۸۵‌.
  123. سیر اعلام النبلاء، ج‌۲، ص‌۴۸۷؛ تاریخ دمشق، ج‌۱۶، ص‌۳۶۸‌‌-۳۶۹.
  124. المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۹‌‌-۱۹۰.
  125. السیرة‌النبویه، ج‌۳، ص‌۲۷۳‌‌-۲۷۴، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۵۶‌.
  126. سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج‌۲، ص‌۳۷۰.
  127. المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۹‌‌-۱۹۰.
  128. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۳۰۹؛ اسباب النزول، ص‌۸۸‌؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۳۷۱.
  129. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱؛ اسباب النزول، ص‌۳۹۱؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۸.
  130. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۸۰‌؛ اسباب النزول، ص‌۱۰۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۲۰‌.
  131. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۹‌‌-۵۲۹‌.
  132. همان، ص‌۵۱۹‌‌-۵۲۷‌.
  133. جامع‌البیان، مج۷، ج۱۱، ص۳۰؛ التبیان، ج۵‌، ص۲۱۶؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۲۶.
  134. زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۲۶.
  135. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱، ص‌۱۱۴.
  136. المغازی، ج‌۱، ص‌۲۷۳؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۲۲۴.
  137. الاغانی، ج‌۴، ص‌۱۶۴.
  138. التبیان، ج‌۷، ص‌۴۱۵؛ اسباب النزول، ص‌۲۶۸؛ مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۲۰۵.
  139. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج۲۱، ص۱۶۲‌‌-۱۶۵؛ التبیان، ج۸‌، ص۳۲۳؛ الدرالمنثور، ج۶‌، ص‌۵۷۵‌‌-۵۷۹‌.
  140. تاریخ دمشق، ج‌۲، ص‌۲۸.
  141. السیرة النبویه، ج‌۴، ص‌۵۱۷‌.
  142. همان، ص‌۵۲۴‌‌-۵۲۵‌.
  143. مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۸۴‌.
  144. جامع‌البیان، مج‌۷، ج‌۱۱، ص‌۱۹، ۸۷‌؛ التبیان، ج‌۵‌، ص‌۲۹۰، ۳۱۹؛ اسباب‌النزول، ص‌۲۱۳.
  145. الطبقات، ابن‌سعد، ج‌۳، ص‌۴۱۵؛ الدرر، ج‌۱، ص‌۲۵۷‌‌-۲۵۸.
  146. انساب الاشراف، ج‌۱، ص‌۳۳۵؛ اسباب النزول، ص‌۲۱۴.
  147. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۲۹۷؛ اسباب النزول، ص‌۲۱۴.
  148. الاتقان، ج‌۲، ص‌۳۹۰.
  149. الاغانی، ج‌۱۴، ص‌۱۱۰.
  150. الاتقان، ج‌۲، ص‌۳۹۰.
  151. واژه‌های دخیل، ص‌۲۱۴.
  152. التبیان، ج‌۱، ص‌۳۸۸؛ الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۲۵۲؛ لباب‌النقول، ص۲۴.

منابع