چله نشینی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«چله‌نشینى»، اصطلاحى عرفانى و معادل «اربعین» یا «اربعینیه»، به معناى خلوت‌نشینى سالک به مدت چهل روز است. دانشمندان مسلمان به ویژه آنان که مشرب عرفانی دارند، به عدد چهل در زمینه خودسازی به دیده اهمیت می نگرند و برای این عدد در فعلیت یافتن استعدادهای انسان و کامل شدن ملکات اخلاقی و پیمودن درجات معرفت تأثیری ویژه قائل هستند. البته برخی چله‌نشینی‌ را بدعت دانسته اند.

عدد چهل از منظر قرآن

در قرآن کریم واژه «اربعین» در چهار آیه و مرتبط با سه موضوع دیده می شود:

  • ۱- در آیه ۱۵ سوره احقاف از چهل سالگی انسان یاد شده و این که خداوند به همه انسان ها درباره نیکی به پدر و مادر سفارش کرده است؛ اما فقط نیکوکاران به این سفارش الهی عمل و به پدر و مادر خود نیکی می کنند و این نیکی را تا رسیدن به رشد کامل خود و رسیدن به چهل سالگی ادامه می دهند؛ آنگاه در چهل سالگی دعا می کنند و از خداوند توفیق می طلبند تا در برابر نعمت هایی که خود و پدر و مادرشان از آن برخوردار بوده اند، شکرگزار او باشند: «وَوَصَّینَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهًا وَوَضَعَتْهُ کرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَعَلَىٰ وَالِدَی وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیک وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ».
  • ۲- در آیه ۲۶ سوره مائده از چهل سال ممنوعیت ورود بنی اسرائیل به سرزمین مقدس و چهل سال سرگردانی آنها در قطعه ای از زمین خبر داده است: «قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ». این ممنوعیت پس از آن بود که حضرت موسی به قومش برای ورود به سرزمین مقدس فرمان داد؛ اما بنی اسراییل به این دلیل که در آنجا مردمی جبارند، از اطاعت موسی سر باز زدند و گفتند: تا آنان از آنجا بیرون نروند، ما هرگز وارد آن شهر نمی شویم. در تورات نیز داستان سرگردانی بنی اسراییل ذکر شده است.
  • ۳- آیه ۵۱ سوره بقره نیز از میقات چهل شبه حضرت موسی خبر می دهد: «و اذ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِینَ لَیلَةً» که در آیه ۱۴۲ سوره اعراف به این صورت تفصیل داده شده است: «وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً».

مفسران برآنند که آن چهل شب در سی شب ذی القعده و دهه اول ذی الحجه بوده است؛ چنان که در روایاتی از امام صادق علیه السلام نیز بر این تعیین دلالت دارد؛ اما آلوسی بدون استناد به دلیلی، این احتمال را که میقات در سی روز ذی الحجه و دهه اول محرم بوده نیز نقل کرده است. میقات چهل روز و چهل شبه موسی در تورات آمده است.

مفسران در ذیل هر یک از آیات پیشین درصدد برآمده اند رازی متناسب با موضوع را برای عدد چهل بیان کنند. در آیه ۱۵ سوره احقاف از کمال رشد انسان و چهل سالگی وی یاد شده است.

اهمیت چهل سالگی انسان قابل انکار نیست، چنانکه در روایات متعددی از پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان آمده است: هنگامی که بنده به چهل سالگی می رسد خداوند به دو فرشته مراقب او می گوید: از این پس بر او سخت بگیرید و همه کارهای کوچک و بزرگ و زیاد و کم را ثبت کنید. این روایات همه از این حقیقت خبر می دهند که شخصیت انسان تا چهل سالگی شکل گرفته و از آن پس تحولات درونی در او سخت تر می شود.

برخی سرّ تأکید آیه بر چهل سالگی را این دانسته اند که از یک سو معمولاً عقل انسان در این سن کامل می شود و در همین زمان حجت خداوند بر او تمام شده، جهالت جوانی از وی فاصله گرفته، حق واجب خداوند را در نیکی به پدر و مادر می شناسد و از سوی دیگر در چهل سالگی صفات اخلاقی در وی قوی شده، از آن پس به آسانی از او جدا نمی شود.

آلوسی درباره سرّ چهل سال سرگردانی بنی اسرائیل می گوید: چهل سال، زمان لازمی بود که بنی اسرائیل از نادانی خود در مخالفت با موسی علیه السلام دست بردارند. برخی دیگر نیز چهل سال را زمان لازم برای انقضای نسل نافرمان بنی اسرائیل - که به اخلاق فاسد خو گرفته بودند - و نیز ظهور نسل جدید از آنان دانسته و برآنند که پس از آن زمان، نسل جدید بنی اسرائیل وارد سرزمین مقدس شد.

راز میقات چهل شبه حضرت موسی نیز روشن نیست؛ اما وجود این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: هر کس چهل روز اخلاص ورزد و اعمال خود را برای خدا خالص گرداند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود: «من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» در کنار دو آیه میقات، سبب شده تا دانشمندان مسلمان به ویژه آنان که مشرب عرفانی دارند؛ به عدد چهل در زمینه خودسازی با دیده اهمیت بنگرند و برای این عدد در فعلیت یافتن استعدادهای انسان و کامل شدن ملکات اخلاقی و پیمودن درجات معرفت تأثیری ویژه قایل شوند.

صدرالمتألهین شیرازی بر آن است که فقط پیامبران و اولیای الهی از راز تعیین عدد چهل باخبرند؛ سپس به نقل نکته ای لطیف از سهروردی، صاحب عوارف المعارف درباره راز آن می پردازد که خدای سبحان، گل آدم را در چهل روز سرشت؛ چنان که در حدیث آمده: «خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحا» و او را به گونه ای متناسب با عالم شهادت و غیب آفرید و در هر صباح که مرتبه ای از قوا و طبقه ای از اعضا را برای آبادانی جنبه شهادت (دنیایی) وی در او به ودیعه نهاد بین او و عوالم غیبی حجابی پدید آورد و او را به نوعی از ساحت قدس الهی دور کرد؛ بنابراین برای بیرون آمدن وی از این حجاب ها و نزدیک شدن به آن ساحت، یک اربعین اخلاص در عمل لازم است.

وی در ادامه، همین نکته را منشأ تعیین عدد چهل (چله نشینی ها) برای خلوت ها و ریاضت های عارفان دانسته است. همچنان که روایت پیشین، توجه عارفان را به خود جلب کرد، نقل حدیث دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: هر کس از امت من چهل حدیث مورد نیاز مردم در امور دین را حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت فقیه و دانشمند برمی انگیزد. توجه فقیهان و محدثان را به خود معطوف داشت، به طوری که کتاب های زیادی در زمینه چهل حدیث نگاشته شد. روایات فراوانی نیز نقل شده که در آن به نوعی از عدد چهل نام برده شده است.

شرایط چله‌نشینی

نویسندگان صوفیه، براى به چله‌نشستن سالک شرایط و لوازمى برشمرده‌اند، از جمله اجازه و نظارت شیخ،[۱] دوام چله‌نشین بر طهارت بدن و دوام وضو، انتخاب مکان مناسب و نشستن در حجره‌اى تاریک و بی‌روزن، سکوت و خاموشى، روزه‌دارى یا کم کردن خوراک، مداومت بر ذکر و حضور قلب، انتخاب زمان مناسب و داشتن توانایى جسمى و روحى لازم، خلوص نیت، نفى خواطر و جز آنها.[۲]

گاه توصیه می‌شد که سالک به هنگام چله‌نشینى به حالتِ چهارزانو یا دوزانو و رو به قبله به ذکر بنشیند.[۳] علاوه بر اینها ـ که در همه فرقه‌هاى صوفیه مورد تأکید بود ـ در برخى طریقت ها، به سالک چله‌نشین توصیه‌هاى دیگرى نیز می‌شد. مثلاً عزیزالدین نسفى در قرن هفتم از ترک خوراک حیوانى در طول چله یاد کرده است.[۴] همچنین گاه بر بیدارى در شب هاى ابتداى چله‌نشینى، پوشاندن سر به هنگام خروج موقت از چله‌خانه، تکیه ندادن به جایى یا چیزى در هنگام نشستن در چله‌خانه، بستن چشم و شروع به چله‌نشینى در آغاز حلول خورشید در برج جَدى در اول زمستان تأکید شده است.[۵]

دفعات چله‌نشینى در میان طریقت هاى صوفیه یکسان نبود. این که صوفى چنان سلوک کند که گویى تمام عمر خویش را در حالت چله‌نشینى بسر می‌برد،[۶] آرمانى صوفیانه به شمار می‌رفت و از این رو، گاه صوفیان به صورت متوالى مثلاً چهل‌بار پشت سرهم[۷] چله می‌گرفتند، چنان‌که به اوحدالدین کرمانى، ۷۲ اربعین، به شیخ اویس‌ بن عبداللّه خُنجى بیش از ۵۰ اربعین[۸] و در روایتى به علاءالدوله سمنانى ۱۴۰ اربعین در خانقاه سَکاکیه در سمنان و نیز ۱۳۰ اربعین در جاهاى دیگر نسبت داده شده است.

توالى اربعینات یا چله‌ها به نظر شیخ و مربىِ سالک بستگى داشت، به طورى که شیخ با هر چله‌اى، ریاضت هاى جدیدى را به سالک دستور می‌داد تا آلودگی هاى نفسانى وى کاملاً از بین برود و معراج و سیر و استغراق براى سالک ملکه و عادت شود. با این حال، ظاهراً سالانه یک تا چهار چله براى صوفیان معمول بوده است.[۹] معروف‌ترین گونه چله‌نشینى در میان صوفیه، اربعین موسوى نام داشت که یادآور اقامت چهل روزه حضرت موسى در کوه طور بود.

این چله از اول ذی القعده آغاز می‌شد و در دهم ذی الحجه پایان می‌یافت. نوعى چله، به نام چله معکوس نیز در برخى طریقت ها مرسوم بود که در آن سالک چهل شبانه روز را در حالى که با سر در چاهى آویزان بود، به ذکر و مراقبه می‌گذراند.

چله‌نشینی، عرفان یا بدعت

به‌ رغم اهمیت رسم چله‌نشینى در نزد گروه هایى از صوفیان و از جمله تأکید فراوان مولویه به آن[۱۰] و اقوال گوناگون درباره فواید و واقعات و مشاهدات حاصل از آن،[۱۱] برخى صوفیان تأکید می‌کردند که این رسم از محمدیان نیست و نوعى بدعت به شمار می‌رود.[۱۲] و معتقد بودند که مثلاً براى اصحاب دیوان، رعایت حال مسکینان و رهاندن مظلومان از چنگ ظالمان از هزاران خلوت چله بهتر است و بر آن بودند که این رسوم اعتبارى ندارند، بلکه کارکردن داراى اعتبار است.[۱۳]

پانویس

  1. نسفى، ۱۳۵۹ش، ص۱۳۴ـ۱۳۵؛ همو، ۱۳۴۱ش، ص۱۰۴؛ ابرقوهى، ص۳۲۹.
  2. رجوع کنید به نسفى، ۱۳۵۹ش؛ همو، ۱۳۴۱ش، همانجاها؛ ابرقوهى، ص۳۳۰؛ باخرزى، ج۲، ص۳۱۴.
  3. رجوع کنید به نجم‌رازى، ص۲۸۲؛ عزالدین کاشانى، ص۱۶۵؛ باخرزى؛ ابرقوهى، همانجاها.
  4. ۱۳۵۹ش، ص۱۳۴.
  5. الفیوضات الربّانیة، ص۵۱ـ۵۲.
  6. رجوع کنید به سهروردى، ص۲۰۷.
  7. هجویرى، ص۴۱۷.
  8. رجوع کنید به جنید شیرازى، ص۲۷۲.
  9. رجوع کنید به نسفى، ۱۳۵۹ش، ص۱۳۳؛ باخرزى، ج۲، ص۳۱۱.
  10. رجوع کنید به گولپینارلى، ص۴۷۴.
  11. براى نمونه رجوع کنید به عزالدین کاشانى، ص۱۶۱ـ۱۶۲؛ علاءالدوله سمنانى، ۱۳۶۹ش، ص۱۶۴؛ باخرزى، ج۲، ص۲۹۴ـ۲۹۵؛ محمود بن عثمان، ص۴۱۷؛ جامى، ص۵۹۹ـ۶۰۰.
  12. رجوع کنید به شمس تبریزى، ج۱، ص۳۲۳؛ افلاکى، ج۲، ص۷۹۳.
  13. نسفى، ۱۳۵۹ش، ص۱۳۵؛ افلاکى، ج۱، ص۳۰۸.

منابع