میرزا ابراهیم دنبلی خویی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«میرزا ابراهیم دُنبلی خویی» (۱۲۴۰-۱۳۲۵ ق)، فقیه اصولی و محدّث رجالی شیعه در قرن چهاردهم قمری و از شاگردان شيخ انصاری بود. علامه خوئی در فقه و اصول و تفسير و حديث و حکمت و کلام و منطق و عرفان متبحّر بود و آثار متعددی تألیف نمود. او اهل سخاوت و جوانمردی بود و قسمت زيادی از ثروت خداداد را در راه خيرات، صدقات جاريه، مصارف دينيه و کمک به مستمندان صرف و وقف نمود. میرزا ابراهیم خویی سرانجام در جريان آشفتگیهای انقلاب مشروطه در ۱۳۲۵ ق، که با شورش و سیطرۀ یاغیان بر منطقۀ خوی همراه بود، در خانه خود به‌ شهادت رسید.

نام کامل میرزا ابراهیم دنبلی خویی
زادروز ۱۲۴۰ قمری
زادگاه خوی، آذربایجان غربی
وفات ۱۳۲۵ قمری
مدفن وادی السلام، نجف

Line.png

اساتید

شیخ مرتضی انصاری، سید حسین کوه کمره‌ای، شیخ محمدحسین کاظمینی، مهدی آل‌ کاشف‌الغطاء،...

شاگردان

شیخ عبدالحسین اعلمی، میرزا ابراهیم سلماسی کاظمی، میرزا علیقلی، میر محمود ساجدی،...

آثار

الأربعون حدیثاً، حاشیه بر رسائل، مأة خبر، الدرّةالنّجفیّه فی شرح نهج‌‌البلاغة الحیدریه، الدّعوات، شرح الشّرایع، ملخّص بحارالانوار، ملخّص المقال فی تحقیق احوال الرجال،...


ولادت و خاندان

ابراهیم دنبلی خویی فرزند حسین در سال ۱۲۴۰ یا ۱۲۴۷ هـ.ق در شهر خوی (استان آذربایجان غربی) متولد شد. پدرش از خان‌های معروف و رجال صاحب نام خوی و مدّتی والی خراسان بود. او ارادت خاصّی به ائمه (علیهم‌السّلام) داشت و قسمتی از اموال خود را وقف امور خیریه همچون برپایی مراسم عزاداری سیدالشهداء (علیه‌السّلام) و دادن افطار به فقرا در ماه مبارک رمضان نموده بود.

ثقة‌الاسلام تبریزی میرزا ابراهیم را اولین فرد از این خاندان می‌داند که به جرگه علمای دینی پیوسته،[۱] اما حبیب‌آبادی پدر او را نیز از عالمان دین دانسته‌ است.[۲] میرزا ابراهیم منسوب به طایفه‌ای از کردها به نام دنبلی است، که خود را از نژاد برمکیان می‌دانستند و از زمان صفویه در نواحی آذربایجان قدرت و نفوذ یافتند.[۳]

تحصیلات و استادان

میرزا ابراهیم از دوران کودکی عزمش را جزم نمود تا در حلقه اهل علم قرار گیرد. بنابراین به سوی حوزه‌های علمیّه روآورد تا درس بیاموزد. میرزا ابراهیم، تحصیلات مقدّماتی حوزه را در شهرستان خوی، و در محضر عالمانی همچون شیخ محمّد نمازی (متوفی ۱۲۵۰ ق)، ملا حسن خویی (امام جمعه خوی، متوفی ۱۲۴۶ ق)، ملا علی خویی (متوفی ۱۲۵۶ ق)، و عدّه‌ای دیگر از بزرگان اهلِ علم سپری نمود.[۴]

میرزا ابراهیم دنبلی، مطابق زندگینامه خودنوشتی که در پایان «مُلخّص‌ المقال» آورده‌ است، پس از این‌که مقدمات علوم اسلامی را در زادگاهش فرا گرفت، حدود بیست‌سالگی (۱۲۶۲ ق) به نجف رفت و در درس شیخ انصاری (متوفی ۱۲۸۱ ق) و سید حسین کوه کمره ای (متوفی ۱۲۹۹ ق) شرکت کرد. دنبل خویی افزون بر شیخ انصاری -که غالب دروس خود را در نجف از محضر او بهره‌مند شد-، از کسانی چون مهدی آل‌ کاشف‌الغطاء (متوفی ۱۲۸۸ ق) و شیخ محمدحسین کاظمینی (متوفی ۱۳۰۸ ق) اجازه روایت گرفت. [۵]

تدریس و شاگردان

میرزا ابراهیم دنبلی پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد به زادگاهش خوی بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.

برخی از شاگردان او عبارتند از:

  • شیخ عبدالحسین بن محمّد اعلمی (۱۲۹۰-۱۳۷۰ ق): وی تحصیلات اولیه را، در شهرستان خوی، از حاج میرزا ابراهیم دنبلی، بهره‌مند و با تشویق استاد خود، راهی نجف اشرف گردید. آقای اعلمی نقل می‌کند: ما در طلیعه صبح در جلسه استاد حاضر می‌شدیم در حالی که هنوز آفتاب نزده بود و در روشنایی چراغ از فرمایشات استاد بهره می‌بردیم.[۶] از آثار علمی وی می‌توان به کتاب‌های «کلمة سواء» در مورد توحید و کتاب «اقامة الحجة فی ازالة الشّبهه» در ردّ غلات و بهائیّت (به زبان فارسی) اشاره کرد.
  • میرزا ابراهیم سلماسی کاظمی (۱۲۷۴-۱۳۴۲ ق)؛ که دارای اجازه روایی از شیخ ابراهیم دنبلی است.
  • میرزا علیقلی.
  • حاجی میر محمود ساجدی.

آثار و تألیفات

با این‌که میرزا ابراهیم فردی آذری زبان بوده، امّا همه آثار خود را به زبان عربی نگاشته است. برخی آثار برجای مانده از وی عبارتند از:

  • الأربعون حدیثاً (تألیف در ۱۲۷۴)، وی در این اثر به چهل حدیث در مسائل اخلاقی، عقیدتی و فقهی با شرح لازم همراه با بررسی سند و متن آنها پرداخته است. در آخر این کتاب اجازه روایت خودش را از دو استاد خود بیان می‌کند.
  • جُنگ، کتاب جُنگ در موضوعات متفرقه فقهی، اصولی، ادبی و عقیدتی نوشته شده است.
  • مأة خبر؛ این کتاب حاوی صد حدیث یا بیشتر در موضوعات اخلاقی است.
  • الدرّة النّجفیّه فی شرح نهج‌ البلاغة الحیدریه (تألیف ۱۲۹۱)؛ در دو قسمت تنظیم و نگارش یافته، قسمت اوّل، شرح حال و فضائل و امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام). و قسمت دوم، شرح مختصر «نهج البلاغه» است. حاج میرزا ابراهیم در مقدمه کتاب خود، در علّت نامگذاری این اثر می‌نویسد: چون آن را در نجف نوشتم لذا نامش را الدُرّة النّجفیه گذاشتم. و در علّت نگارش آن می‌گوید: دیدم اکثر شرح‌ها، یا مبسوط است و یا جامع نیستند، لذا اراده کردم شرحی مختصر، برای فهم خودم، بر نهج البلاغه بنویسم. بنابراین از اطناب طولانی و ملال‌آور و اختصار مُخل احتراز کردم.
  • الدّعوات؛ این کتاب به ادعیه و اذکار مأثوره پرداخته است.
  • رسالة فی الاصول؛ رساله‌ای است در اصول فقه.
  • ملخّص بحارالانوار؛ این کتاب خلاصه جلد هفتم «بحارالانوار» علامه مجلسی در موضوع امامت می‌باشد که در سال ۱۲۸۵ هـ. ق. تالیف شده است. حاج میرزا ابراهیم، در این کتاب روایات تکراری را حذف کرده و جایی که نیاز به شرح و بسط داشته، به شرح پرداخته است.
  • ملخّص المقال فی تحقیق احوال الرجال (تألیف ۱۲۷۷)؛ در کتاب ملخّص المقال، ابتدا فائده‌های علم رجال و سپس موضوعات رجالی همچون: ثقات، حسان، موثقین، ضعفا و مجاهیل و در آخر در کنیه و القاب رجالی مطرح شده است.

در نگاه دیگران

  • علامه امینی، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وی می‌فرماید: «او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحّر قرار داشت، و از شخصیّت‌هایی بود که در همه رشته‌های علمی زبردست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا عقیده‌شناسی، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می‌رفت. در هر یک از علوم استادی بی‌نظیر و پهلوانی دلیر بود... او به راه خدا و راه دینداری و شرف و خدمات خردمندانه اش شهید راه حق گردید و از کشته شدن او مصیبت سهمگین به پیکر اسلام و مسلمین وارد شد که جگر خداپرستان را خون نمود و در دژ دین شکاف انداخت.»[۷]
  • محمدعلی مدرس تبریزی، صاحب «ریحانة الادب» درباره وی می‌فرماید: «از اکابر علمای امامیه اوائل قرن حاضر (چهاردهم) می‌باشد، که عابد، زاهد، متّقی، جامع معقول و منقول، در هر یک از فقه و اصول و حدیث و رجال و کلام و حکمت و اخلاق و عرفان و دیگر علوم متداوله متبحّر، مقتدای افاضل عصر خود.»[۸]
  • محمّد حرزالدّین، صاحب «معارف الرجال» درباره وی می‌فرماید: «یعدّ من العلماء الاعلام و الفقهاء العظام ثقة، عدل ورع، امر بالمعروف و نهی عن المنکر.»[۱۰]
  • اوژن اوبن (۱۸۶۳ م)، سفیر فرانسه در ایران، در دیداری که از شهرستان خوی داشته، مشاهده خود را از شیخ ابراهیم خویی چنین بیان می‌کند: «مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق‌العاده عموم مردم برخوردار است... مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بیشماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرونده‌هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رای به حضور وی آورده‌اند، نشسته است... بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آن‌که از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است، ولی خود با قناعت زندگی می‌کند و بیشتر درآمد حاصل املاک‌اش را، صرف احسان و صدقه می‌کند... عدّه‌ای که به دیدار و زیارت وی می‌آیند، قابل شمارش نیست. او چندین‌بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای کربلا و مشهد مشرّف می‌شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می‌بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش‌ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان می‌آیند.»[۱۱]

ویژگی‌های اخلاقی

میرزا ابراهیم دنبلی خویی، از نوابغ روزگار و دارای صفات حمیده و اوصاف کثیره است. او از نظر اخلاق پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، تواضع و تقوا یگانه روزگار بود. عالمی عابد، زاهدی متّقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حقّ از هیچ مقامی پروا نداشت. میرزا ابراهیم در کارهایش نظم خاصّی داشت؛ به غسل جمعه اهتمام می‌ورزید.

همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می‌کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت به هر یک از پیش نمازهای شهر، اقتدا می‌نمود. به کسانی که ورشکست می‌شدند، کمک می‌کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می‌نمود. هیچ فقیری از در خانه‌اش، دست خالی برنمی‌گشت.

هنگام صحبت کلمه «من» را هرگز به زبان نیاورده، همواره از کلمه ما استفاده می‌کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) داشت. در میان عالمان، معروف به کثیر الزیاره بود. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگرترین مردم شهر خوی بود. ثروت زیادی را، از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت، امّا مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می‌کرد.[۱۲] ایشان به تبعیت از ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام)، تمام اموال خود را در راه خدا وقف نمود.

در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده‌اند: زمانی که برای اداء فریضه حج عازم مکه مکرّمه شد، پرده های کعبه را گرفته و از خدا سه حاجت خواسته بود؛ اوّل این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.[۱۳]

فعالیت‌های اجتماعی

وقف اموال:

گفته‌اند آیت الله دنبلی خویی همه ثروت و منابع املاک خود را وقف کارهای خیر و تنها پنج‌درصد از درآمدش را صرفِ خانواده‌اش می‌کرد.[۱۴] او موقوفات خود را به صورت کتابچه‌ای ـ در بیست و هشت صفحه با یک مقدمه و سه باب و چند فصل ـ تنظیم و به امضای علمای معروف آن زمان و میرزا محمّدعلی ـ ولیعهد حکومت وقت ـ رساند. در مقدّمه وقفنامه، درباره بی‌اعتباری دنیا و مصرف اموال در راه خدا چنین آورده است: «بر ضمائر صافیه اولی الالباب و قلوب راکیه ارباب بصیرت، مخفی و مستور نیست که هر آفریده را‌ اندیشه بقای جاودانی محض خیال و بنی نوع انسان را در این سرای فانی، ثبات و قرار فرض محال است.» در جایی دیگر می‌فرماید: «مالی که برای آدمی ابد الآباد دست‌گیر باشد، همان که در راه خدا و در وجوه برّ و احسان مصروف و در صدقه جاریه مبذول شود.» باب اوّل، در بیان موقوفات، در چهار فصل نوشته شده است. فصلی در بیان اموال، فصلی در محلّ و مصرف منافع موقوفات و فصلی در متولّی و مباشر موقوفات و شرایط آن. از محورهای مهمّ وقفنامه، این است که، تولیت آن را به عهده علمای معروف و مورد وثوق شهر گذاشته تا منافع آن را ضبط و در جاهایی که مورد نظرِ واقف است، مصرف نمایند.

احداث اماکن خیریه:

از دیگر آثار اجتماعی آیت الله میرزا ابراهیم خویی، می‌توان به حسینیه منسوب به ایشان اشاره کرد. این مکان در گذشته منزل مسکونی وی بود، که بنا بر وصیّتش به حسینیه تبدیل شده است. حسینیه یاد شده هم‌اکنون در مرکز شهر قرار دارد و در ایّام سوگواری و روزهای جمعه و وفیات ائمه (علیهم‌السّلام) در آن مراسم مذهبی برگزار می‌گردد. همچنین وقف یک قطعه قبرستان، ساخت یک باب غسالخانه و سه پل بزرگ و احداث قنات‌های آبی و حمام نیز، از امور خیریه‌ای است که به دست آن عالم بزرگوار صورت گرفته است.[۱۵]

مدیریت قحطی در عراق:

در دوران میرزای خویی، در عراق، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن‌ها گفت: «هرکسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت‌برداری شده و از فردا نان به رُبع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.» با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدّت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات عالیات به شهر خود بازمی‌گشت، مردم تجلیل فوق‌العاده‌ای از وی به عمل آوردند.[۱۶]

تثبیت بازار:

میرزا ابراهیم که مردی ثروتمند بود، همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می‌کرد. چند روز گذشت امّا از پول گندم‌ها خبری نشد، وقتی علّت تاخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانی قیمت‌ها فراهم است، به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده‌ایم. ایشان در جواب گفتند: سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می‌خواهیم قیمت گندم و بازار تثبیت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید.[۱۷]

شهادت

بحران مشروطه در ایران:

آغاز سال ۱۳۲۴ هـ. ق. مصادف با بحران نهضت مشروطه در ایران بود. در این نهضت، بر اثر استبداد قاجاری، اکثر شهرهای کشور، به رهبری روحانیت به اعتراض برخاستند. در اثر فشار مردم، فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه قاجار رسید. در شوّال ۱۳۲۴ هـ. ق. نخستین دوره انتخابات مجلس شورای ملّی، تشکیل و قانون اساسی مشروطیت، در پنجاه مادّه، از تصویب مجلس گذشت و به امضای شاه و ولیعهد رسید. پس از امضا، مظفرالدین شاه، درگذشت. محمّدعلی میرزا، جای او را گرفت و به مخالفت با نهضت مشروطه برخاست. وی مجلس را به توپ بست، و بعد، آن را منحل کرد. با انحلال مجلس، سلطنت استبدادی مجدداً بازگشت، که دوره «استبداد صغیر» نام گرفت. ولی طولی نکشید که محمّدعلی شاه، در اثر فشار مردم از حکومت خلع شد. عاقبت، نهضت مشروطه از مسیر اصلی که عبارت از حکومت قرآن در کشور بود، منحرف شد از این‌رو روحانیت نیز خود را کنار کشید.

شهر خوی، از شهرهایی بود که دلبستگی شدیدی به نهضت مشروطه داشت. در آغاز، کار مشروطه‌خواهی در خوی به سمت مردان معتدل و میانه‌رو و خیراندیش بود. با ورود مجاهدان قفقاز، تمایلات آرام مشروطه‌خواهی در خوی، رنگ انقلابی گرفت. میرزا جعفر زنجانی، به اتّفاق شش تن از خویی‌های مقیم قفقاز که در آن‌جا به حرکت‌های انقلابی پیوسته بودند، وارد خوی شده و مردم را به قیام ترغیب کردند. همزمان با جریان مشروطه، جنگ خوی و ماکو که سیاست محمّدعلی شاه بود ـ با شوراندن عشایر و ایجاد قتل و غارت در روستاها و اطراف شهرها، مردم را از مشروطه روگردان می‌کرد ـ آغاز شد. برای اجرای آن نقشه شوم، به تحریک سردار ماکو، کردها برای غارت، به روستاهای شمال خوی تاختند. خوی و ماکو رویاروی هم قرار گرفتند. خوی، مشروطه‌خواه و ماکو طرفدار استبداد بود. در جنگی که در ۴ شعبان ۱۳۲۵ هـ. ق. در سکمن آباد خوی روی داد، مجاهدین، از مستبدین شکست خوردند. عدّه‌ای کشته و اسیر شدند، از جمله اسیران، میرزا جعفر زنجانی، رهبر مجاهدین بود، که بعد از چند روز اسارت او را کشتند. مجاهدین با این شکستِ سخت به سمتِ خوی عقب‌نشینی کردند. خوف و هراس شهر را فرا گرفت.[۱۸]

در این میان، مردم از آیت‌الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی، که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به مشروطه‌خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربّانی، با اختیار رویۀ بی‌طرفی، به کارگشایی امور شرعی می‌پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می‌خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می‌شدند، بزنند. در این گیر و دار، یکی از مجاهدین افراطی، در ۶ شعبان ۱۳۲۵ ق. (۱۲۸۶ ش) در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهرزاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله بدون هیچ گناهی به شهادت رساند.[۱۹]

آرامگاه میرزا ابراهیم دنبلی خویی در وادی‌السلام

با توجّه به اوضاع نابسامان آن روز که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد، بلکه نماز میت توسط سید علی اکبر خویی (پدر آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی) بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نام‌گذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید. پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیّتش به نجف منتقل کنند، آن را در کمال حیرت سالم یافتند، به طوری که مامورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مامورین، جسم شریفش در مقبره‌ای در وادی السلام نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلاً آماده کرده بود، مدفون گردید.[۲۰]

پانویس

  1. پرش به بالا تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج۱، ص۱۰۹.
  2. پرش به بالا حبیب‌آبادی، محمدعلی، مکارم‌الآثار، ج‌۴، ص‌۱۳۰۷.
  3. پرش به بالا مهدی مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ج۱، ص‌۴۷.
  4. پرش به بالا احمد صدر حاج‌ سيدجوادی، دایرة المعارف تشیّع، ج۷، ص۳۴۴.
  5. پرش به بالا محمد حرزالدین، معارف‌ الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، ج‌۱، ص‌۳۷.
  6. پرش به بالا آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ج۱، ص۱۰.
  7. پرش به بالا علامه امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال‌الدّین فارسی، ص۵۰۶.
  8. پرش به بالا مدرّس تبریزی، محمّدعلی، ریحانة الادب، ج۲، ص۱۹۴.
  9. پرش به بالا شیخ عبّاس قمی، فوائد الرضویه، ص۶.
  10. پرش به بالا محمّد حرزالدّین، معارف الرجال، ج۱، ص۳۶.
  11. پرش به بالا اوژن اوبن، ایران امروز، ص۸۴-۸۵.
  12. پرش به بالا واعظ خیابانی، محمّدعلی، علماء معاصرین، ص۹۱.
  13. پرش به بالا حسن بصیری، کرامات و حکایات پندآموز، ص۳۰.
  14. پرش به بالا آقا بزرگ طهرانی، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، قسم ۱، ص‌۱۳.
  15. پرش به بالا حسن بصیری، کرامات و حکایات پندآموز، ص۳۰.
  16. پرش به بالا حسن بصیری، کرامات و حکایات پندآموز، ص۲۹.
  17. پرش به بالا بصیری، کرامات و حکایات پندآموز، ص۱۶۱.
  18. پرش به بالا محمّدامین ریاحی، تاریخ خوی، ص۴۳۸-۴۳۹.
  19. پرش به بالا محمّدامین ریاحی، تاریخ خوی، ص۲۵۰.
  20. پرش به بالا عبدالحسین امینی، شهداء الفضیله، ج۱، ص‌۳۴۵ـ۳۴۷.

منابع